کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۴۰)

میم حجری

https://hadgarie.blogspot.com/2023/08/blog-post_85.html

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ت) تعادل (اکوی والنس) (۱)

پروفسور گئورگ کلاوس

برگردان

شین میم شین

۱

  • تعادل به معنی هم ارزشی است.

۲

  • تعادل به رابطه میان چیزها، واقعیات امور و غیره واقعیت عینی و یا مضامین شعور اطلاق می شود که با همدیگر در یک رابطه سه عضوی به شکل زیر قرارد ارند:
  • « x با y از نظر z معادل است!»

۳

  • در موارد مشخص « z» همواره ثابت است و لذا رابطه دو عضوی است.

۴

  • اگر به عنوان مثال هم ارزشی در رابطه با ارزش حقیقت مطرح باشد، آنگاه می توان بجای x و y تنها احکام p و q را قرار داد و بدین طریق پیوند حکمی
  • · « p معادل است با q » حاصل می آید.

۵

  • این پیوند حکمی تنها زمانی درست و حقیقی (w) است که هر دو حکم حقیقی و یا خطا (f) باشند:

(w w و یا f f )

۶

  • برای مسندها نیز می توان تعادل تعیین کرد.
  • البته فقط زمانی که مسندهای مورد نظر شامل حال طبقه واحدی از افراد باشد:
  • مثلا مسند «مثلث متساوی الزاویه» و مسند «مثلث متساوی الاضلاع» که هردو به طبقه واحدی از افراد یعنی به سطح معینی از اشکال هندسی تعلق دارند.

۷

  • در نتیجه گیری های منطقی، احکام معادل و مسندهای معادل می توانند به جای یکدیگر مطرح شوند، بدون اینکه تغییری در نتیجه نهائی منطقی حاصل آید.

۸

  • این فرم تعادل یک تعادل اکستن سیونال است.

۹

  • تعیین تعادل اینتن سیونال احکام، مسندها و غیره به مراتب دشوارتر است.

۱۰

  • برای این امر به تحلیل سمانتیکی و پراگماتیکی مشخص نیاز است.

۱۱

  • تعادل منطقی ـ حکمی را می توان به واسطه اتصال های الکتروتکنیکی و الکترونیکی تحقق بخشید
  • (جبر اتصالی).

۱۲

  • هر جعبه سیاه با دو ورود و یک خروج اگر چنان ساخته شده باشد که مراحل یکسان ورود یعنی اطلاعات جاری (مثلا در هر دو مورد 1 و 0) بتواند به اطلاعات خروجی منجر شود، موفق به انجام نیت مورد نظر خواهد شد.

۱۳

  • اتصال این جعبه سیاه می تواند به کمک «نفی» و «آلترناتیف» مبتنی بر منطق حکمی و یا به کمک نفی و آلترناتیو منطقی ـ حکمی و یا به کمک نفی و کونیونکسیون منطقی ـ حکمی و اتصال های ساده مربوطه به آسانی تشکیل داده شود.

۱۴

  • اگر منظور از تعادل شمای رله (دستگاه تقویت برق) باشد، آنگاه تعادل نه به جنس اتصال (مس، آلومینیوم و غیره) مربوط می شود و نه به تنظیم خاص در ابزار فنی.
  • تعادل در این صورت، وابسته به این خواهد بود که آیا هر دو اتصال پیوند حکمی واحدی و یا دو پیوند حکمی از لحاظ منطقی ـ حکمی معادل را از لحاظ فنی تحقق می بخشند ویا نه.

۱۵

  • در سیبرنتیک تعادل ساختار و تعادل فونکسیون اهمیت زیادی دارند.

۱۶

  • میان دو سیستم، زمانی تعادل ساختاری برقرار می شود که این سیستم ها با مواد و مصالح ساختمانی حتی الامکان متفاوت و با عناصرساختاری کاملا متنوع، ساختار واحدی را تشکیل دهند.

۱۷

  • در حالیکه تعادل فونکسیونی به معنی تحقق فونکسیون واحدی بی توجه به مواد و مصالح ساختمانی و ساختار است.

۱۸

  • کشف چنین تعادل هائی از مهمترین وظایف علم است.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۷۱۴)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت پانزدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۷ ـ ۶۸)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

من از حاتم آن اسب تازی نژاد

بخواهم، گر او مکرمت کرد و داد

بدانم، که در وی شکوه مهی است

و گر رد کند، بانگ طبل تهی است.

معنی تحت اللفظی:

من برای آزمون حاتم، اسب محبوبش را طلب می کنم.

اگر داد معلوم می شود که بزرگ با عظمتی است و اگر نداد، طبلی تهی است.

سعدی

در این بیت شعر،

دیالک تیک پراتیک و تئوری

را

به شکل دیالک تیک کریم به عمل و کریم به نام بسط و تعمیم می دهد:

اگر حاتم از اسب تازی اش صرفنظر کند، کریم به معنی واقعی کلمه است و گرنه طبل توخالی است، به قول سعدی در جای دیگر، «عالم بی عمل» است.

سعدی

محک پراتیک (تجربه)

را

برای کشف صحت و سقم احکام به کار می برد و برای جانشین بلافصلش، به میراث می گذارد:

حافظ

خوش بود، گر محک تجربه آید به میان

تا سیه روی شود، هر که در او غش باشد

معنی تحت اللفظی:

با محک تجربه می توان به درجه خلوض آدم ها پی برد.

حافظ

علیرغم خردستیزی و ندانمگرائی بی چون و چرایش،

همین محک تجربه و یا پراتیک را به رسمیت می شناسد.

حاتم اکنون باید به محک تجربه زده شود، تا چند و چون کرامت او معلوم گردد.

سعدی

به ندرت پراتیک زندگی را به عنوان محک ادعاهای خود مورد استفاده قرار می دهد،

ولی اکنون که تجربه، روایتی من در آوردی بیش نیست، ایرادی در استفاده از آن نمی بیند.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ت) تضادهای آنتاگونیستی (آشتی ناپذیر)

پروفسور گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

· تضادهای آنتاگونیستی

  • مراجعه کنید به آنتاگونیسم، وحدت و «مبارزه» اضداد، تضاد.

آنتاگونیسم

(تضاد آشتی ناپذیر)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9078

پایان

وحدت و «مبارزه» اضداد

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4724

تضاد

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12943

پایان

درنگی در دون ژوان در جهنم اثر «برنارد شاو» (۴)

ابراهيم گلستان

درنگی

از

مسعود بهبودی


دون ژوان به شیطان:

دوستان تو

گنده‌ترین کره‌بزهایی هستند که می‌شناسم.

این «تعریف» برنارد شاو و یا دون ژوان از دوستان شیطان است.

معلوم نیست که من ـ زور حضرت گلستان از کره بز چیست.

مشخصه مهم کره بز،

چستی و چالاکی و بازیگوشی و جسارت و تهور و جرئت است.

کره بز

باکی از بالا رفتن از درختان و حتی از خران و ایستادن روی آنها ندارد.

کره بز

معمولا

محبوب آدمیان و قبل از همه، کودکان است.

۲

دوستان تو

زیبا نیستند، زینت به خود داده اند.

این جمله به لحاظ ساختار، خیلی زیبا ست.

اولا

به دلیل اینکه زینت و زیبا

دو حرف مشترک دارند:

«ز» و «ی»

ثانیا

به این دلیل که میان زیبایی طبیعی و تصنعی ـ تقلبی تفاوت می گذارد.

دون ژوان عیاش،

ظاهرا

طرفدار زیبایی طبیعی اصیل است.

زیبایی طبیعی ئی که در دوستان شیطان وجود ندارد.

این اما بدان معنی است

که

زنانی که دون ژوان با آنها جفتگیری می کند،

پارسایانند و نه طرفداران شیطان.

ضمنا

از دید برنارد شاو،

دون ژوان از مخالفان شیطان و در نتیجه از هواداران یزدان است.

آدم اندک اندک دلش به حال شیطان می سوزد

که

زنباره ها و عیاش ها

حتی

حاضر به دوستی با او نیستند.

این ثالثا بدان معنی است

که

شیطان

بر خلاف دون ژوان و برنارد شاو

دنبال زیبایی و اصالت زیبایی نیست.

برایش اصلا مهم نیست که دوستانش واقعا ظاهر زیبا دارند و یا زینت به خود بسته اند تا خود را زیبا سازند.

این اما نشانه خردگرایی شیطان است.

شیطان

شیفته ظاهر زیبا نیست.

طرفدار باطن زیبا و ذات زیبا ست.

اگر در فلسفه سعدی بمانیم،

شیطان طرفدار سیرت زیبا ست.

صورت زیبای ظاهر هیچ نیست

تا توانی سیرت زیبا بیار.

رابعا

زیبایی

چیزی صوری و فرمال است.

فرق هم نمی کند که طبیعی باشد و یا تصنعی و یا تقلبی.

اینجا عقب ماندگی فکری و ظاهرپرستی و ساده لوحی برنارد شاو و دون ژوان و

حضرت گلستان آشکار می گردد

ادامه دارد.

درنگی در دعاوی احمدرضا احمدی (۱۰)

درنگی

از

مسعود بهبودی

(احمدرضا احمدی - روزنامه شیشه‌ای)

۱
من اکنون بذری درست‌کار گشته‌ام
مرا بکارید
در زمینی استوار جایم دهید

احمدی

باز هم اصرار دارد که بذر شده است.

آنهم بذری درستگار.

هنر نزد عیرانیان است و بس.

حالا چه باید کرد؟

او را باید کاشت.

ولی کجا؟

در زمینی استوار.

من - زور از زمین استوار چیست؟

خدا را صد هزار شکر که فروغ را کشتند

و

این هارت و پورت احمدی را نخواند تا جنون بگیرد و خودش را به دار آویزد.

استوار که در مورد زمین به کار می رود.

احمدی

بدتر از خمینی و احمدی نجات

به زبان بینوای فارسی آفتابه بر می دارد و هوادارانش خیال می کنند که هنر و شق القمر مدرن می کند.

۲

من اکنون بذری درست‌کار گشته‌ام
مرا بکارید
در زمینی استوار جایم دهید
نه در جنگلی که در زیر سایۀ درختان معیوب باشم

جای من در کنار پنجره‌ها ست.

عجب بدبختی ئی است:

مگر قرار نبود که بذر درستکاری به نام احمدی را در زمین استوار بکارند؟

استوارتر از زمین جنگل اصلا یافت نمی شود.

ولی چه می توان کرد که احمدی حواس پرت، تقاضای مدرن خود را فوری فراموش کرده است.

درخواست یک ثانیه بعد شاعر مهم شعر مدرن کشور

کاشته شدن در کنار پنجره ها ست.

چرا و به چه دلیل؟

برای اینکه درختان جنگل

معیوب اند.

اینکه هنوز عیب بزرگی نیست.

عیب بزرگ درختان معیوب جنگل

سایه نحس انها ست که به مذاق تحفه نطنز خوش نمی آید.

درخواست اکید احمدی کاشت هدشن در کنار پنجره ها ست.

من ـ زور از کنار پنجره ها چیست؟

در بالکن خانه ها؟

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۷۱۳)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت پانزدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۷ ـ ۶۸)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

به دستور (وزیر) دانا، چنین گفت شاه

که دعوی خجالت بود بی گواه

معنی تحت اللفظی:

امپراطور روم به وزیر دانشمندش گفت:

ادعا بدون ارائه دلیل، شرم انگیز است.

سعدی

در این بیت شعر،

دیالک تیک دعوی و دلیل را مطرح می سازدگه

فی نفسه،

شاهکاری است..

سعدی

به تعریف فلسفی ـ علمی (مارکسیستی) ادعا مبادرت می ورزد که هنوز هم معتبر است:

ادعا

به حکمی اطلاق می شود

که

به عنوان حقیقتی و یا به عنوان حکمی منطقی معتبر برای همه و در همه جا مطرح می شود،

ولی حقیقت آن و یا همه جا صادق بودن آن هنوز اثبات نشده است.

ادعا تنها در گذر از دیالک تیک دعوی و دلیل می تواند به درجه قضاوت ارتقا یابد.

سلطان روم برای کشف صحت و سقم ادعا،

محک پراتیک را به کار می برد.

این درایت فکری سعدی

در قرون وسطی ایران

غول آسا ست.

سکنه جهان و جنقوری

هنوز هم به این دیالک تیک سعدی واقف نیستند.

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۳۹)

میم حجری

https://hadgarie.blogspot.com/2023/08/blog-post_18.html

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ت) تضاد دیالک تیکی

پروفسور گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

· تضاد دیالک تیکی

  • مراجعه کنید به تضاد.

تضاد

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12943

پایان

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ر) رفرم سوسیالیستی مدارس عالی (۲)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۷

  • با پشتیبانی اتحاد شوروی در دانشگاه ها و مدارس عالی روحیه خودبرتربینی ناسیونالیستی و بی فرهنگی فاشیستی از بین رفت.

۸

  • اولین رفرم سوسیالیستی مدارس عالی (۱۹۴۵ ـ ۱۹۴۶) به انجام اقدامات زیر نایل آمد:

الف

  • امتیازات آموزشی ـ پرورشی طبقات اجتماعی خلع قدرت شده درهم شکسته شدند.

ب

  • جدایی میان علم و خلق به تدریج از بین برده شد.

پ

  • شرایط لازم برای تشکیل روشنفکریت منبعث از طبقه کارگر و دهقانان زحمتکش فراهم آورده شد.

  • مراجعه کنید به دانشکده های کارگری ـ دهقانی

دانشکده های کارگری ـ دهقانی

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8672

پایان

۹

  • کلیه نیروهای دموکراتیکی در میان اساتید دانشگاه ها و مدارس عالی و دانشجویان در روند تحول دموکراتیکی جامعه، آگاهانه به خدمت گرفته شدند و وحدت میان طبقه کارگر و روشنفکریت پیشرفته توسعه یافت.

۱۰

  • با تأسیس جمهوری آلمان دموکراتیک، با تشکیل مالکیت خلقی بر وسایل تولید و با گذار به پلان بندی درازمدت اقتصاد ملی، شرایط لازم برای رفرم دموکراتیکی مدارس عالی و شروع اقداماتی در راه تحول سوسیالیستی دانشگاه ها و مدارس عالی صورت گرفت.

۱۱

  • در سال تحصیلی ۱۹۵۱ ـ ۱۹۵۲ دومین رفرم سوسیالیستی مدارس عالی در جمهوری آلمان دموکراتیک با حدود ۳۰ هزار دانشجو در ۲۱ دانشگاه و مدرسه عالی با سال تحصیلی ده ماهه با آموزش اجباری زبان روسی و آموزش مقدمات مارکسیسم ـ لنینیسم شروع شد.

۱۲

  • بعد تغییرات لازمه دیگر در پراتیک (آموزش عملی)، سیستم امتحان گیری و ترکیب ریاست در امور مربوط به مدارس عالی به عمل آمد.

ادامه دارد.

درنگی در دون ژوان در جهنم اثر «برنارد شاو» (۳)

ابراهيم گلستان

درنگی

از

مسعود بهبودی


دون ژوان به شیطان:

در این کاخ دروغ‌ها یکی دو حرف راست نباید تو را برنجاند.

سؤال این است که چرا برنارد شاو،

دون ژوان را به انتقاد از شیطان مأموریت می بخشد و نه برعکس؟

شیطان کیست؟

چرا باید لاشخور زنباره روان ـ بیماری از قبیل دون ژوان،

خردمندتر و خردگراتر از شیطان باشد؟

برنارد شاو

تعریف و یا تحریف تئولوژیکی (فقهی) ـ دوئالیستی از شیطان را در بست می پذیرد.

یعنی تعریف فلسفی (ماتریالیستی - دیالک تیکی) از شیطان ندارد.

شیطان

بدین طریق

مظهر شر مطلق قلمداد می شود.

مفهوم شیطان نتیجه تجرید همه اشرار هستی جا زده می شود.

از سوی دیگر

یزدان

به مثابه خیر مطلق جا زده می شود.

یعنی

مفهوم یزدان، نتیجه تجرید همه اخیار هستی می گردد.

غافل از اینکه یزدان و شیطان رابطه دیالک تیکی با هم دارند.

یعنی

مطلقیتی در بین نیست.

یزدان چه بسا به شیطان استحاله می یابد و شیطان به یزدان.

همه اقطاب دیالک تیکی چنین اند.

مثال:

در دیالک تیک فرم و محتوا

نه فرم مطلق وجود دارد و نه محتوای مطلق.

مثال:

پوسته پیاز فرم آن است و مابقی، محتوای آن.

پس از کندن پوسته پیاز،

محتوای سابق پیاز به فرم جدیدی استحاله می یابد:

پوسته جدید محتوای سابق، فرم جدید محتوای جدید می گردد

و این روند و روال ادامه می یابد.

سعدی هم می داند.

ادامه دارد.

درنگی در دعاوی احمدرضا احمدی (۹)

درنگی

از

مسعود بهبودی

(احمدرضا احمدی - روزنامه شیشه‌ای)

مرا نکاوید
واژه بودم
زنجیر کلمات گشتم
سخنی نوشتم که دیگران
با آرامش بخوانند
من اکنون بذری درست‌کار گشته‌ام
مرا بکارید
در زمینی استوار جایم دهید
نه در جنگلی که در زیر سایۀ درختان معیوب باشم

جای من در کنار پنجره‌ها ست.

۱

مرا نکاوید
واژه بودم
زنجیر کلمات گشتم

تحلیل لاطائلات خردستیزان، اعصاب خرد کن است.

احمدی

باز هم از مخاطب می طلبد که او را و لاطائلاتش را مورد کند و کاو قرار ندهند.

چرا و به چه دلیل؟

به این دلیل خیلی خیلی قوی

که

او

واژه بوده و زنجیر واژه ها شده است.

چه شق القمری.

استحاله واژه به زنجیر واژه ها

تکامل خارق العاده ای است که به ذهن هیچ بشری نمی رسد.

دلیل این خرافه احمدی،

بیسوادی عمیق او ست.

او

از فرط بیسوادی میان واژه و کلمه فرق عظیمی می گذارد.

این دیگر نشانه خردستیزی او نیست.

نشانه خریت او و پیروان او ست.

اما بی اعتنا به این خرافات،

من - زور او از استحاله واژه به زنجیر واژه ها چیست؟

شاید من ـ زورش این باشد که لیاقت جمله سازی دارد.

و این لیاقت کمی نیست.

۲

مرا نکاوید
واژه بودم
زنجیر کلمات گشتم
سخنی نوشتم که دیگران
با آرامش بخوانند

دلیل این که «احمدی شاعر مهم شعر مدرن کشور است»، این است که سخن می نویسد.

از این هنرها

هر کسی ندارد.

اصطلاح سخن نویسی هم نوبر بهار احمدی است.

خیلی خیلی مدرن است.

چون معمولا از سخنگویی و سخندانی، سخن می رود و نه از سخن نویسی.

این اما هنوز چیزی نیست.

چیز این است که

سخن ـ نوشته های احمدی را دیگران باید با آرامش بخوانند و نه بی آرامش.

راستی چرا و به چه دلیل؟

طرز و طریق خواندن و شنیدن سخن کسی که دست خواننده و شنونده نیست.

این کیفیت سخن است

که

خاطر خواننده و شنونده را آرامش می بخشد و یا به آشوب می کشد.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۷۱۲)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت پانزدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۷ ـ ۶۸)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

شنیدم در ایام حاتم، که بود

به خیل اندرش، بادپائی چو دود

ز اوصاف حاتم به هر مرز و بوم

بگفتند برخی به سلطان روم

که همتای او در کرم مرد نیست

چو اسبش به جولان و ناورد نیست

معنی تحت اللفظی:

حاتم طائی

اسب تند روی داشت.

به امپراطور روم راجع به بخشندگی حاتم طائی و تند روی اسبش حکایت کردند.

سعدی

در این حکایت،

شیوه شناخت انسانها را به خواننده اشعار خویش می آموزد:

اول

باید یکی از خصوصیات اخلاقی او را،

مثلا کرم و یا خست او را برشمرد

و

بعد

یکی از چیزهائی که دارد،

مثلا اسبش را.

فرق چندانی با شیوه رایج در آستانه قرن بیست و یکم ندارد:

هر بورژوا و یا خرده بورژوائی

نیز برای توصیف فردی،

اول

ثروت چند میلیونی اش را نام می برد

و

بعد

در باره زنش، اوتوموبیل، کشتی و ویلایش و تعداد لایک هایش در عنترنت

داد سخن سر می دهد.

انسانها آنند که دارند.

اگر روزی توده مولد و زحمتکش

مالکیت خصوصی

را

زنده بگور کند و فاتحه تمام ارضی برایش بخواند، بسیاری از شخصیت های پرنفوذ و معتبر

گور خود را برای همیشه گم خواهند کرد

و

جز انسانهای مولد فکری و مادی

کسی اعتبار و نفوذی نخواهد داشت.

حاتم طائی

یکی از قهرمانان سعدی است،

که

ظاهرا

قبل از ظهور پیامبر اسلام زندگی می کرد.

سعدی صفت نیک خارق العاده ای نیست که به حاتم نسبت ندهد.

روایات مربوط به حاتم را سعدی به مثابه اسناد بی چون و چرا مورد استفاده قرار می دهد.

کرامت حاتم محتوای تئوری نام و ننگ سعدی را تشکیل می دهد.

نام و ننگ را سعدی به عنوان اهرم و انگیزه عمل خیر در نظر می گیرد و مطلق می کند.

ادامه دارد.

تضاد

پروفسور گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12862

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12867

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12869

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12874

۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12880

۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12887

۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12893

۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12898

۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12901

۱۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12905

۱۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12909

۱۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12913

۱۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12917

۱۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12920

۱۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12924

۱۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12927

۱۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12935

۱۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12937

۱۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12942

پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ت) تضاد (۱۹) (بخش آخر)

پروفسور گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

۵

تضاد در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی

ادامه

ایرادات فلسفه بورژوائی معاصر به آموزه دیالک تیکی ـ ماتریالیستی تضاد

۱

  • فلسفه بورژوائی معاصر به آموزه دیالک تیکی ـ ماتریالیستی تضاد، به مثابه نیروی محرکه حرکت و توسعه، ایرادات زیر را می گیرد:

الف

  • آموزه دیالک تیکی ـ ماتریالیستی تضاد، به مثابه نیروی محرکه حرکت و توسعه مغایر با «قانون تناقض ممنوع» است.

ب

  • آموزه دیالک تیکی ـ ماتریالیستی تضاد، به مثابه نیروی محرکه حرکت و توسعه به لحاظ منطق نادرست است.

پ

  • آموزه دیالک تیکی ـ ماتریالیستی تضاد، به مثابه نیروی محرکه حرکت و توسعه را نمی توان به لحاظ علمی جدی گرفت.

۲

  • پشت این اتهامات منافع طبقاتی آشکار بورژوازی در پرده پوشی کردن تضادهای عینی جامعه سرمایه داری و در بازداشتن طبقه کارگر ازمبارزه برای حل انقلابی آنها قرار دارد.

۳

  • این ایدئولوگ های بورژوائی، عمدا، تضاد دیالک تیکی را با تناقض منطقی عوضی می گیرند و لذا دیالک تیک مارکسیستی را متهم می سازند که گویا طالب تناقض منطقی همه چیزهای موجود است.

دلایل بطلان ایرادات فوق الذکر

۱

  • ماتریالیسم دیالک تیکی میان تضادهای دیالک تیکی و تضادهای (تناقضات) منطقی مرزبندی دقیقی به عمل می آورد.

۲

  • ماتریالیسم دیالک تیکی صحت «قانون تناقض ممنوع» را کاملا و بی چون و چرا به رسمیت می شناسد.

۳

  • بروز تناقض منطقی در تفکر، حاکی از انعکاس نادرست واقعیت در مفاهیم و احکام مناسب است.

۴

  • «قانون تناقض ممنوع» که اجتناب از تناقضات منطقی و رفع آنها را در تفکر الزامی می داند، در شرایط مورد نظر خود، «درآن واحد» و« در رابطه واحد» دارای اعتبار عام است.

۵

«قانون تناقض ممنوع» یک قانون بنیادی واقعیت عینی است:

  • «در جهان واقعی یک امر نمی تواند در آن واحد و در رابطه واحد هم دارای خصیصه واحدی باشد و هم نباشد.»

۶

  • «قانون تناقض ممنوع» یکی از قوانین تئوری شناخت است.

  • یعنی یک قانون معرفتی ـ نظری است:

  • «دو حکم به لحاظ منطق متناقض (غیر منطقی) نمی توانند در آن واحد و در رابطه واحد، هر دو حقیقی باشند.»

۷

  • «قانون تناقض ممنوع» یک قاعده متدئولوژیکی است:

  • «دو حکم به لحاظ منطق متناقض (غیرمنطقی) را نباید با هم صادق دانست و مورد استفاده قرار داد.»

۸

  • «قانون تناقض ممنوع» وسیله کمکی مهم پیشرفت علمی است.

۹

  • «قانون تناقض ممنوع» معیار تفکر خالی از خطا را به دست می دهد.

۱۰

  • از این رو، توجه بدان امکان تنظیم درست و خالی از تناقض منطقی معارف منفرد علمی را در سیستم علوم میسر می سازد.

۱۱

  • اما «قانون تناقض ممنوع» برای کسب شناخت جدید نیز اهمیت زیادی دارد.

۱۲

  • مثلا اگر فرضیه ای برخلاف پیش شرط های خود به لحاظ منطقی متناقض باشد، این امردلیل بر بطلان آن خواهد بود، بدون اینکه ما به معیارهای دیگری (مثلا آزمایش) برای اثبات بطلان آن نیازی داشته باشیم.

۱۳

  • در ریاضیات نیز اثبات غیرمستقیم، مبتنی است بر «قانون تناقض ممنوع»:

  • اگر نتایج حاصل از ادعائی متناقض باشند، این امر دلیل بر بطلان آن ادعا ست و نفی منطقی آن درست است.

(ادعا

به حکمی اطلاق می شود،

که به عنوان حقیقتی و یا به عنوان حکمی منطقی معتبر برای همه و معتبر در همه جا مطرح می شود،

ولی حقیقت آن و یا اعتبار همه جائی آن هنوز اثبات نشده است.

مترجم)

۱۴

  • ماتریالیسم دیالک تیکی، اما با جعل متافیزیکی «قانون تناقض ممنوع» به مخالفت می پردازد.

۱۵

  • منظور از جعل متافیزیکی «قانون تناقض ممنوع» عبارت از این است که به بهانه تناقض منطقی، امکان وجود تضاد دیالک تیکی انکار شود و امکان وجود گرایش های متضاد در جهان واقعی و در شناخت انکار شود.

۱۶

  • «قانون تناقض ممنوع» راجع به تضادهای دیالک تیکی واقعا موجود در جهان واقعی چیزی نمی گوید.

(قوانین تئوری شناخت،

حتما نباید در خارج از عرصه مربوطه، مثلا در جامعه معتبرباشند.

با چرخ خیاطی نمی توان آشپزی کرد.

مترجم)

۱۸

  • این قانون امکان درک دیالک تیکی درست واقعیت عینی را در حرکت و توسعه تضادمند آن هرگز رد نمی کند، بلکه برعکس، پیش شرط بنیادی لازم برای درک درست و انعکاس منطقی و خالی از تناقض تضادهای دیالک تیکی عینی در طبیعت، جامعه و تفکر را فرمولبندی می کند.

  • مراجعه کنید به هویت، تفاوت، ضدیت، وحدت و «مبارزه» اضداد، توسعه، دیالک تیک، تضاد (تناقض) منطقی.

پایان

درنگی در دون ژوان در جهنم اثر «برنارد شاو» (۲)

ابراهيم گلستان

درنگی

از

مسعود بهبودی


دون ژوان به شیطان:
در این کاخ دروغ‌ها یکی دو حرف راست نباید تو را برنجاند.

در این اثر برنارد شاو، گفتگویی میان دون ژوان و شیطان مطرح می شود.

دون ژوان زنباره حرفه ای است که به زعم برنارد شاو از دوزخ سر برآورده است

و

قصد ابلاغ حرف های راست معینی را دارد.

دوزخ

به زعم برنارد شاو، محل عذاب دروغگویان و عیاشان است.

دیالک تیک راست و دروغ

یکی از رایج ترین و عوامفریبانه ترین و توخالی ترین، دیالک تیک ها ست

که

در کتب مقدس (تورات و انجیل و قرآن)

خصلت دوئالیستی به خود گرفته است.

خلایق لحظه به لحظه

دروغ تحویل همدیگر می دهند و از همدیگر دروغ تحویل می گیرند.

ضمنا

چنان وانمود می کنند که انگار کمترین میانه ای با دروغ ندارند.

این هنوز چیزی نیست.

خلایق

راست را با حقیقت عوضی می گیرند و دروغ را با باطل و یا ناحقیقت.

من ـ زور برنارد شاو از راست و دروغ هم در این جمله اش

«در این کاخ دروغ‌ها یکی دو حرف راست نباید تو را برنجاند.»

همین است.

غافل از اینکه ای بسا دروغ که حقیقت است و ای بسا راست که ناحقیقت است.

برنارد شاو

تحت تأثیر دعاوی کتب مقدس،

شیطان را سردسته دروغگویان می پندارد

غافل از اینکه یزدان و الله، یعنی ضد دوئالیستی شیطان، حتی به قول خودش در قران کریم، کذاب ترین کذابان است.

فروغ فیلسوف، همسر همین گلستان، در طولانی ترین اشعار عصیانی اش،

شیطان را از دید دیگری معرفی می کند و عملا تبرئه می کند

و

آخر سر

یزدان را از اریکه قدرت به زیر می کشد و شیطان را به جای او می نشاند.

اکنون عقب ماندگی فکری گلستان آشکار می گردد.

مراجعه کنید

به

تحلیلی بر شعر فروغ فرخزاد

تحت عنوان «عصیان بندگی»

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11381

تحلیلی بر شعر فروغ

تحت عنوان «عصیان خدایی»

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11382

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ر) رفرم سوسیالیستی مدارس عالی (۱)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

· رفرم سوسیالیستی مدارس عالی به تغییر بنیادی محتوا و سازمان (سازماندهی، سازمان یابی) کار علمی در دانشگاه ها و مدارس علی جمهوری آلمان دموکراتیک برای تضمین کیفیت و مؤثریت آموزش و پرورش، تربیت، پژوهش و تحصیلات عالی اطلاق می شود.

۲

· رفرم سوسیالیستی مدارس عالی به آماج و نتیجه سیاست علوم و مدارس عالی مارکسیستی ـ لنینیستی حزب سوسیالیستی متحده آلمان اطلاق می شود که توسط دانشمندان و دانشجویان، کارگران و کارکنان دانشگاه ها و مدارس عالی به مثابه بخشی از توسعه پیگیر سوسیالیسم در جمهوری آلمان دموکراتیک تحت رهبری طبقه کارگر تحقق می یابد.

۳

· با رفرم سوسیالیستی مدارس عالی، معنی و اهمیت عالی ترین مراکز تحصیلی خلق که به طور پلان بندی شده در اختیار جامعه سوسیالیستی توسعه یافته قرار داده می شود، تغییر می یابد.

۴

· این تغییرات جامعتی در امور مدارس عالی جمهوری آلمان دموکراتیک، جزئی از تحولات انقلابی در ایده ئولوژی و فرهنگ اند و بیانگر قانونمندی های عام انقلاب سوسیالیستی اند.

· انقلاب سوسیالیستی ئی که در آن، طبقه کارگر به تشکیل روشنفکریت پرشمار نیرومند وفادار به انقلاب نایل می آید.

۵

· رفرم سوسیالیستی مدارس عالی تحت رهبری طبقه کارگر با تحولات جامعتی و خدمات دانشمندان پس از سال ۱۹۴۵ (پایان جنگ جهانی دوم) تدارک دیده می شود.

۶

· با رفرم مدرسی دموکراتیک در سال ۱۹۴۵ ـ ۱۹۴۶، مدرنیزاسیون و دموکراتیزاسیون (نوسازی و دموکراتیزه سازی) فکری حیات علمی در دانشگاه ها و مدارس عالی آغاز می شود.

· مراجعه کنید به رفرم مدرسی دموکراتیک

رفرم مدرسی دموکراتیک

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10218

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10225

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10232

پایان

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۷۱۱)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت پانزدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۷ ـ ۶۸)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

شنیدم در ایام حاتم، که بود

به خیل اندرش، بادپائی چو دود

ز اوصاف حاتم به هر مرز و بوم

بگفتند برخی به سلطان روم

که همتای او در کرم مرد نیست

چو اسبش به جولان و ناورد نیست

به دستور (وزیر) دانا، چنین گفت شاه

که دعوی خجالت بود بی گواه

من از حاتم آن اسب تازی نژاد

بخواهم، گر او مکرمت کرد و داد

بدانم، که در وی شکوه مهی است

و گر رد کند، بانگ طبل تهی است

رسولی هنرمند عالم به طی

روان کرد و ده مرد همراه وی

به منزلگه حاتم آمد فرود

برآسود چون تشنه بر زنده رود

سماطی بیفکند و اسبی بکشت

به دامن شکر دادشان، زر به مشت

شب آنجا ببودند و روز دگر

بگفت، آنچه دانست صاحب خبر

همی گفت حاتم، پریشان چو مست

به دندان ز حسرت همی کند دست:

که ای بهره ور موبد نیکنام

چرا پیش از این ام، نگفتی پیام؟

من آن باد رفتار دلدل شتاب

ز بهر شما دوش کردم کباب

که دانستم از هول باران و سیل

نشاید شدن در چراگاه خیل

به نوعی دگر روی و راهم نبود

جز او بر در بارگاهم نبود

مروت ندیدم در آیین خویش

که مهمان بخسبد، دل از فاقه ریش

مرا نام باید در اقلیم، فاش

دگر مرکب نامور گو مباش

کسان را درم داد و تشریف و اسب

طبیعی است اخلاق نیکو، نه کسب

خبر شد به روم از جوانمرد طی

هزار آفرین گفت بر طبع وی.

ادامه دارد.

درنگی در دون ژوان در جهنم اثر «برنارد شاو» (۱)

ابراهيم گلستان

درنگی

از

مسعود بهبودی


دون ژوان به شیطان:
در این کاخ دروغ‌ها یکی دو حرف راست نباید تو را برنجاند.

دوستان تو

گنده‌ترین کره‌بزهایی هستند که می‌شناسم.
دوستان تو

زیبا نیستند، زینت به خود داده اند.


پاک نیستند، صورت تراشیده و آهار خورده اند.


آراسته نیستند، لباس به رسم روزگار پوشیده اند.


دانش نیاموخته اند، گواهینامه دانشگاه دارند.


مومن نیستند، مسجد برو اند.


دنبال اخلاق نیستند، پیرو آدابند.


پرهیزگار نیستند، بزدلند.


هنری نیستند، شهوانیند.


منعم نیستند، پولدارند.


دلبستگی ندارند، بنده وار مطیعند.


پایبند وظیفه نیستند، مانند گوسفند تسلیمند.


مردم خواه نیستند، میهن پرستند.


شجاع نیستند، شر به پا کن اند.


مصمم نیستند، لجوجند.


موقر نیستند، مقمپزند.


برای خود احترام ندارند، تنها افاده دارند.


مهربان نیستند، نازک دلند.


سبک سنگین نمی کنند، رودربایستی می کنند.


اندیشمند نیستند، عقیده به عاریت گرفته اند.


ترقی طلب نیستند، طبل های مطنطن اند.


قوه خیال ندارند، خرافات دارند.


عدالت نمی کنند، تلافی می کنند.


دستیاز نیستند، گشاده بازند.


انضباط ندارند، افسار بر گردن دارند.


اصلا صادق نیستند، دروغگویند

فرد فردشان تا آخرین ریشه روحشان.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ت) تضاد (۱۸)

پروفسور گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

۵

تضاد در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی

ادامه

۱۴

  • تضادهای زیر در جوامع سوسیالیستی که عاری از منافع طبقاتی خصمانه اند، خصلت آشتی پذیر دارند:

الف

  • تضاد میان تولید و مصرف

ب

  • تضاد میان مالکیت سوسیالیستی در صنعت و مالکیت تعاونی در کشاورزی

پ

  • تضاد میان منافع فردی و منافع جامعتی
  • و غیره.

۱۵

  • تحت رهبری حزب طبقه کارگر، حل این تضادها از طریق عمل مشترک کلیه اقشار جامعه بر مبنای وحدت اخلاقی ـ سیاسی و منافع مشترک صورت می گیرد.

۵

تضادهای سیستم نگهدار و سیستم ستیز

۱

  • بنا بر سیستمتئوری، تضادهای آشتی ناپذیر جوامع طبقاتی به مقوله تضادهای سیستم ستیز تعلق دارند.

۲

  • تضادهای سیستم ستیز به دلیل ساختار خاص سیستم مربوطه، گرایش به انفجار عرصه ثباتمند سیستم دارند.

۳

  • تضادهای سیستم ستیز نه فقط در جامعه، بلکه درطبیعت نیز پدید می آیند.

۴

  • مثلا درعناصر شیمیائی رادیو اکتیو، تضاد میان نیروهای کولومبی و نیروهای حافظ هسته، تضادی سیستم ستیز است که باعث تجزیه رادیو اکتیو عناصر شیمیائی می شود.

۵

  • تضادهای آشتی پذیر، برعکس نضادهای آشتی ناپذیر، به مقوله تضادهای سیستم نگهدار تعلق دارند.

۶

  • عمل آنها برای وجود و توسعه سیستم مربوطه ضرور و الزامی است.

۷

  • آنها در چارچوب سیستم مربوطه، به طور لاینقطع حل می شوند و مجددا تشکیل می یابند.

۸

  • آنها یا به ثبات سیستم می افزایند و یا به حفظ سیستم کمک می کنند.

ادامه دارد.

درنگی در دعاوی احمدرضا احمدی (۸)

درنگی

از

مسعود بهبودی

(احمدرضا احمدی - روزنامه شیشه‌ای)

مرا نکاوید
مرا بکارید
من اکنون بذری درست‌کار گشته‌ام
مرا بر الوارهای نور ببندید
از انگشتانم برای کودکان مداد رنگی بسازید
گوش‌هایم را بگذارید
تا در میان گلبرگ‌های صدا پاسداری کنند
چشمانم را گل‌میخ کنید
و بر هر دیواری
که در انتظار یادگاری کودکی‌ست بیاویزید
در سینه‌ام بذر مهر بپاشید
تا کودکان خسته از الفبا

در مرغزارهایم بازی کنند.

۱

مرا نکاوید
مرا بکارید
من اکنون بذری درست‌کار گشته‌ام
مرا بر الوارهای نور ببندید
از انگشتانم برای کودکان مداد رنگی بسازید

بذر درستکاری که احمدی باشد،

باید کاویده نشود، مورد تجزیه و تحلیل قرار نگیرد و حسن و عیبش تبیین نیابد.

فقط باید کاشته شود.

اما

احمدی حواس پرت از مرحله پرت پرت و پلا باف،

فرمان خود را فی الفور فراموش می کند

و

دستور دیگری صادر می کند، مبنی بر اینکه او را باید بر الوارهای نور ببندند.

یعنی

از زیر خاک دوباره بیرون اورند و در معرض تابش انوار افتاب قرار دهند تا خشک شود و یا حتی خاکستر شود.

این دال بر خردستیزی است.

خواننده عشعار احمدی دیر یا زود خر و خردستیز می شود.

یعنی انضباط فکری اش را از دست می دهد.

۲

از انگشتانم برای کودکان مداد رنگی بسازید

اکنون بذر بسته شده بر انوار آفتاب، آدم می شود و صاحب انگشت می گردد

و

فرمان بعدی احمدی،

مداد رنگی ساختن از انگشت های او ست.

سؤال این است که مخاطب احمدی کیانند؟

کودکان که نمی توانند این دستورات خرکی او را جامه عمل بپوشانند.

۳

گوش‌هایم را بگذارید
تا در میان گلبرگ‌های صدا پاسداری کنند

در این دستور خرکی دیگر احمدی،

دیالک تیک ساختار و فونکسیون

تخریب می شود.

یکی از مهم ترین و مرکزی ترین مشخصات خردستیزی، دیالک تیک ستیزی است.

صدا به گل تشبیه می شود و مثل گل صاحب گلبرگ می شود.

گوش

سلب فونکسیونالیته می شود.

آن سان که فونکسیون گوش، نه شنیدن اصوات، بلکه پاسداری در میان گلبرگ های صدا می شود.

مشتی ابله عوامفریب

این تشبثات ایراسیونالیستی (مبتنی بر خردستیزی)

را

نوآوری در شعر طویله قلمداد می کنند.

شعر

بدین طریق و با این ترفند

به عوض اشاعه شعور، به اسباب اشاعه خردستیزی مبدل می شود.

۴

چشمانم را گل‌میخ کنید
و بر هر دیواری
که در انتظار یادگاری کودکی‌ست بیاویزید

دستور چهارم احمدی گلمیخ سازی از چشمان او و آویزان کردن آن گلمبخ بر هر دیواری است که منتظر یادگاری نوشتن کودکان است.

کنون به کلی فراموش شده که حریف، بذر درستکاری بوده است و قرار بوده که کاشته شود.

بذر در شعر شعورستیز احمدی

آدم می شود و صاحب گوش و چشم می شود.

گوش و چشمی که سلب فونکسیونالیته شده اند.

۵

در سینه‌ام بذر مهر بپاشید
تا کودکان خسته از الفبا

در مرغزارهایم بازی کنند.

حالا باید در سینه بذر درستکار،

بذر بپاشند.

این به معنی تخریب دیالک تیک شخم زار و بذر است.

این نوعی وارونه سازی به بهانه شعرسرایی است.

در سینه بذر، بذر افشانده می شود تا مرغزارانی شود.

مرغزارانی که کودکان خسته از الفبا ، در آنها

به دنبال پروانه می دوند.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ت) تضاد (۱۷)

پروفسور گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

۵

تضاد در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی

ادامه

۴

تضادهای آشتی پذیر و آشتی ناپذیر

(غیر آنتاگونیستی و آنتاگونیستی)

۱

  • در حالیکه تضادهای اصلی و فرعی، داخلی و خارجی هم در طبیعت و هم در جامعه عمل می کنند، تضادهای آشتی پذیر و آشتی ناپذیر فقط مخصوص جامعه انسانی اند.

۲

  • تضاد آشتی ناپذیر (یا به طور ساده آنتاگونیسم) تضادی است مبتنی بر اختلافات طبقاتی طبقات مختلف جامعه و گروه های اجتماعی.

۳

  • تضادهای آشتی ناپذیر تضادهای طبقاتی اند.

۴

  • تضادهای آشتی ناپذیر قبل از همه میان طبقات اصلی فرماسیون اجتماعی معین وجود دارند:

الف

  • میان بردگان و برده داران

ب

  • میان رعایا و اربابان فئودال (و روحانی. مترجم)

پ

  • میان کارگران و سرمایه داران

ت

  • میان اخلاق بورژوائی و اخلاق سوسیالیستی
  • و غیره.

۵

  • تضادهای آشتی ناپذیر می توانند برای مدت زمان معینی میان طقات استثمارگر نیز وجود داشته باشند:
  • مثلا در دوران انقلاب بورژوائی در قرن هفدهم تا نوزدهم میان بورژوازی و اشرافیت فئودالی ـ ارتجاعی تضاد آشتی ناپذیر وجود داشت.

۶

  • تضادهای آشتی ناپذیر می توانند در درون طبقه استثمارگر واحدی در مقیاس بین المللی نیز تشکیل یابند:
  • مثلا میان دول امپریالیستی برای تجدید تقسیم جهان.

۷

  • گرایش عمومی تضادهای آشتی ناپذیر، تشدید بی وقفه آنها ست و لذا به بروز اختلافات شدید میان نیروهای اجتماعی مربوطه، به برخوردهای خصومت آمیز میان طبقات اجتماعی متخاصم، به بروز برونی نسبتا ناگهانی و قهر امیز و به بروز اختلافات سیاسی و اجتماعی منجر می شوند.

۸

  • تضادهای آشتی پذیر بیانگر تضادهائی میان طبقات و گروه های اجتماعی مختلف اند، که علاوه بر اختلاف منافع، دارای منافع اساسی مشترک نیز هستند.

۹

  • حل تضادهای آشتی پذیر نیز اگرچه از طریق «مبارزه» اضداد صورت می گیرد، ولی به کمک متدهائی عملی می شود، که منافع مشترک نیروهای مختلف اجتماعی در نظر گرفته می شوند و از تبدیل تضاد به رویاروئی قهرآمیز (آن سان که در مورد تضادهای آشتی ناپذیر رایج است)، ممانعت به عمل می آید.

۱۰

  • تضادهای آشتی ناپذیر، بنا بر خصلتشان، تغییر ناپذیر نیستند.

۱۱

  • تضادهای آشتی ناپذیر می توانند تحت شرایط معینی به تضادهای آشتی پذیر بدل شوند:
  • اگر تناسب قوا به نفع طبقه کارگر باشد، امکان آن پدید می آید که تضاد آشتی ناپذیر میان طبقه کارگر و متحدان آن با بخشی از بورژوازی که در مرحله گذار به سوسیالیسم هنوز مواضعی را در اختیار دارد، به تدریج به تضاد آشتی پذیر بدل گردد و از طرق صلح امیز حل شود.

۱۲

  • بغرنجی گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم از آن رو ست که تضادهای آشتی ناپذیر و تضادهای آشتی پذیر در جوار هم قرار می گیرند و بر هم تأثیر متقابل می گذارند.

۱۳

  • و لذا شناخت خصلت تضادها و تعیین متد مناسب برای حل آنها از اهمیت سیاسی مهمی برخوردار است.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (م) ماتریالیسم تاریخی

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

https://hadgarie.blogspot.com/2023/08/blog-post_49.html

پایان

کلمات نجات، شعری از ارنستو چه گوارا


ارنستو چه گوارا

(۱۹۲۸ ـ ۱۹۶۷)


کلمات نجات


می توانستم شاعری باشم
ولگردِ قمارخانه های بوینس آیرس


مَحفِل نشینِ خواب و زن و امضاء وُ اعتیاد.


نوحه سرایِ گذشته های مُرده
گذشته های دور
گذشته های گیج.
اما تا کی ؟


از امروز گفتن وُ برای مردم سرودن
دشوار است،
و

ما می خواهیم
از امروز و از اندوهِ آدمی بگوییم
و

از غفلتی عظیم
که آزادی را از شما ربوده است.


می توانستم شاعری باشم
بی درد، پُرافاده، خودپسند،
پرده بردارِ پتیارگانی که بر ستمدیدگانِ ترس خورده
حکومت می کنند.


می دانم!
گلوله را با کلمه می نویسند،
اما وقتی که از کلمات
شَقی ترین گلوله ها را می سازند،
چاره چریکی چون من چیست؟


کلمات
راهگشایِ آگاهیِ آدمی ست
و ما نیز
سرانجام
بر سر ِ معنایِ زندگی متحد خواهیم شد:
کلمه،

کلمه نجات!
مردم
ترانه ای از این دست می طلبند.

پایان

خودآموز خوداندیشی (بخش هفتاد و یکم)

شین میم شین

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی)

۷۰۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12888

۷۰۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12894

۷۰۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12900

۷۰۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12907

۷۰۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12910

۷۰۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12914

۷۰۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12918

۷۰۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12921

۷۰۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12925

۷۱۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12928

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ر) رسالت تاریخی طبقه کارگر

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

  • مراجعه کنید به طبقه کارگر

طبقه کارگر

۱

  • طبقه کارگر، انقلابی ترین طبقه اجتماعی در تاریخ بشری است.

۲

  • طبقه کارگر، نیروی اجتماعی اصلی در دوران (عصر) کنونی، یعنی در دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم و کمونیسم است.

  • مراجعه کنید به دوران گذار از نظام جامعتی سرمایه داری به سوسیالیسم و کمونیسم

۳

  • رسالت تاریخی طبقه کارگر به شرح زیر است:

الف

  • امحای (محوسازی، از بین بردن) نظام جامعتی سرمایه داری

ب

  • خاتمه بخشیدن به استثمار انسان به وسیله انسان که هزاران سال است که ادامه دارد.

پ

  • ساختمان (بنای) سوسیالیسم و کمونیسم

  • مراجعه کنید به سوسیالیسم و کمونیسم

ت

  • نفی طبقه اجتماعی به طور کلی

۴

  • طبقه کارگر با انقلاب سوسیالیستی بزرگ اکتبر، راه را برای گذار جهانشمول بشریت از کاپیتالیسم به سوسیالیسم باز کرده است.

۵

  • مهم ترین دستاورد مبارزه طبقه کارگر، عبارت است از تشکیل سیستم سوسیالیستی جهانی که جمهوری آلمان دموکراتیک جزء جدایی ناپذیرش است.

۶

  • نقش رهبری طبقه کارگر، به طور عینی اثبات شده است.

۷

  • طبقه کارگر با تولید ماشینی بزرگ، تشکیل و توسعه می یابد و لذا به مثابه مهم ترین نیروی مولده، طبقه و خالق (معمار) جدیدترین و پیشرفته ترین شیوه تولید سوسیالیستی و کمونیستی است.

۸

  • طبقه کارگر با کار خود، با تولید بزرگ صنعتی مرتبط است.

۹

  • خصوصیات زیر طبقه کارگر با تولید بزرگ صنعتی در رابطه اند:

الف

  • رشد کمی سریع طبقه کارگر

ب

  • وحدت طبقه کارگر که در هم شکننده کلیه محدودیت های محلی است.

پ

  • خصلت اینترناسیونالیستی (بین المللی گرایی) طبقه کارگر

ت

  • تمرکز طبقه کارگر در نقاط کلیدی اقتصاد.

۱۰

  • بنابرین، طبقه کارگر به مثابه طبقه سازمان یافته و منضبط، بیش از همه طبقات زحمتکش قادر به اکسیون های (اعمال) آماج آگانه و سازمان یافته است.

۱۱

  • این خصوصیات طبقه کارگر در تأثیر متقابل تنگاتنگ با جایگاه طبقه کارگر قرار دارند که به واسطه مناسبات تولیدی مربوطه برجسته می شوند و نقش تاریخی طبقه کارگر را به طور عینی تعیین می کنند.

۱۲

  • به قول مارکس و انگلس، طبقه کارگر اما فقط زمانی می تواند خصوصیات خود را به طور کامل برجسته سازد و اعتبار بخشد که به جایگاه و نقش تاریخی خود واقف گردد و از طبقه ای درخود به طبقه ای برای خود تبدیل شود.

۱۳

  • طبقه کارگر برای این امر به رهبری حزب مارکسیستی ـ لنینیستی نیاز دارد.
  • حزبی که جهان بینی علمی را، یعنی مارکسیسم ـ لنینیسم را با جنبش کارگری پیوند می دهد و طبقه کارگر را برای اکسیون سیاسی آگاهانه سازمان می دهد.

۱۴

به لحاظ تاریخی

  • طبقه کارگر به لحاظ تاریخی در روند انباشت اولیه سرمایه تشکیل یافته است.

۱۵

به لحاظ اقتصادی

  • طبقه کارگر در کاپیتالیسم (نظام جامعتی سرمایه داری) به لحاظ اقتصادی، به مثابه طبقه کارگران مزد بگیر است که فاقد وسایل تولید خاص خویش است و مجبور است که برای تهیه مایحتاج حیاتی خود، نیروی کار خود را به طبقه سرمایه دار بفروشد و برای این طبقه وسیله زندگی و ثروت فراهم آورد و ضمنا بی اعتنا به سطح دستمزدش، مورد استثمار قرار گیرد.

۱۶

  • تضاد منافع آشتی ناپذیر میان طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار، شالوده مبارزه طبقاتی از بدو تشکیل کاپیتالیسم و تعیین کننده محتوا و دورنمای مبارزه میان ایندو طبقه اجتماعی است که به طرز قانونمندی به دیکتاتوری پرولتاریا منجر می شود.

  • مراجعه کنید به حزب مارکسیستی ـ لنینیستی، مارکسیسم ـ لنینیسم، انباشت اولیه سرمایه، دیکتاتوری پرولتاریا

۱۷

به لحاظ سیاسی

الف

  • به لحاظ سیاسی، مشخصه جایگاه طبقه کارگر در کاپیتالیسم از سویی، محرومیت او از قدرت است.
  • آن سان که طبقه سرمایه دار، قدرت دولتی خود را برای سرکوب طبقه کارگر به کار می اندازد و با کلیه وسایل مانع آن می شود که طبقه کارگر، خود را و کل جامعه را از قید و بند استثمار آزاد سازد.

ب

  • طبقه کارگر از سوی دیگر، نیروهای سیاسی خود را در مقاومت در مقابل عواقب استثمار و در راه رهایش اجتماعی خود فرم و آرایش می بخشد.

  • مراجعه کنید به سندیکاهای کارگری

۱۸

  • طبقه کارگر تحت رهبری حزب مارکسیستی ـ لنینیستی به توسعه شعور طبقاتی خویش نایل می آید، جهان بینی مارکسیستی ـ لنینیستی را از آن خود می کند (فرامی گیرد) و بدین طریق سازمانیابی خود را و درجه ضربتی اکسیون های خود را ارتقا می بخشد.

۱۹

  • طبقه کارگر، رسالت تاریخی خود را فقط زمانی می تواند به انجام رساند که در وحدت تنگاتنگ با کلیه طبقات و اقشار زحمتکش عمل کند.

  • طبقات و اقشار زحمتکشی که در جامعه سرمایه داری ضمنا مورد استثمار قرار می گیرند و در سوسیالیسم و کمونیسم تنها دورنمای آتی خود را می بینند.

  • مراجعه کنید به سیاست اتحاد

۲۰

  • طبقه کارگر بدین طریق به نیروی سیاسی مستقلی مبدل می شود که هرچه آگاهی اش، سازمان یابی اش و تأثیرش بر دیگر زحمتکشان افزایش یابد، به همان اندازه نیرو و لیاقتی را کسب می کند که در انقلاب پرولتری از طبقه سرمایه دار سلب قدرت کند و حاکمیت خاص خویش را استقرار بخشد و به ساختمان سوسیالیسم اقدام کند.

۲۱

  • طبقه کارگر در مبارزه بر سر قدرت از مراحل توسعه مختلف می گذرد.

۲۲

  • طبقه کارگر در انقلاب پرولتری و در ساختمان (بنای) جامعه نوین، به تغییر بنیادی جایگاه (موقعیت) خود و دیگر طبقات و اقشار اجتماعی نایل می آید.

۲۳

  • همان طبقه کارگر که در نظام جامعتی کاپیتالیستی تحت استثمار و ستم و سرکوب قرار داشته، با برقراری دیکتاتوری پرولتاریا به طبقه حاکمه جامعه مبدل می شود.

  • طبقه حاکمه ای که تحت رهبری حزب مارکسیستی ـ لنینیستی و در اتحاد مستحکم با دهاقین زحمتکش و دیگر اقشار زحمتکش از قدرت دولتی خود برای تسخیر مالکیت تمامجامعتی بر وسایل تولید و برای سازماندهی اقتصاد سوسیالیستی بهره برمی گیرد و به مثابه اولین طبقه اجتماعی رهبری و پلان بندی تمامجامعتی را توسعه می دهد.

۲۴

  • زحمتکشان تحت رهبری طبقه کارگر به اقدامات زیر می پردازند:

الف

  • حیات جامعتی را به نفع کلیه اعضای جامعه سوسیالیستی و در مطابقت با قانونمندی های ساختمان سوسیالیستی تحول می بخشند.

ب

  • در مقابل حملات امپریالیست ها از سوسیالیسم به دفاع برمی خیزند.

پ

  • برای ارضای حوایج جمعیت کشور، تولید مایحتاج عمومی را سازمان می دهند و ارتقا می بخشند.

ت

  • به همکاری با دیگر کشورهای سوسیالیستی برادر می پردازند.

ث

  • همبستگی طبقاتی انترنالیستی خود را شکوفا می سازند.

ج

  • به ارتقای تأثیر سوسیالیسم در مقیاس جهانی به نفع صلح، دموکراسی و غلبه بر امپریالیسم می پردازند.

۲۵

· طبقه کارگر تحت رهبری حزبش، مناسبات تولیدی را با خصلت جامعتی نیروهای مولده مطابقت می بخشد و همراه با دیگر زحمتکشان به مالک جامعتی وسایل تولید مبدل می گردد.

۲۶

  • نقش رهبری طبقه کارگر و حزبش به طور لاینقطع رشد می کند.

  • برای اینکه طبقه کارگر به مثابه طبقه اجتماعی رهبری کننده به سازماندهی عالی ترین فرماسیون جامعتی، یعنی سوسیالیسم و کمونیسم می پردازد و این روند به طور لاینقطع مطالبات بالاتری از رهبری، اداره و پلان بندی جامعه می طلبد.

۲۷

  • طبقه کارگر «نیروی مولده اصلی جامعه بوده و خواهد بود.

  • روح انقلابی طبقه کارگر، انضباط مندی اش، سازمانیابی اش، کلکتیویته اش (جمعگرایی اش) برای جایگاه رهبری اش در سیستم جامعه سوسیالیستی تعیین کننده اند.»

  • (برژنف)

۲۸

  • بدین طریق طبقه کارگر به مثابه طبقه اجتماعی مولد، به تکثیر مالکیت سوسیالیستی می پردازد، راندمان کار را برای بهبود حیات مادی و فرهنگی به طور لاینقطع افزایش می بخشد.

  • در روند کار و مسابقه (رقابت) به توسعه روابط سوسیالیستی میان زحمتکشان می پردازد.

۲۹

  • طبقه کارگر در سازماندهی کار تعاونی به دهقانان و دیگر زحمتکشان مدد می رساند تا از مزایای کار مشترک سوسیالیستی بهره برگیرند.

۳۰

  • طبقه کارگر با جامعتیت بخشیدن هر چه فراتر به کار، شالوده و پایه مادی لازم برای توسعه طبقات و اقشار سوسیالیستی و برای نفی طبقات و اقشار سوسیالیستی در کمونیسم فراهم می آورد.

۳۱

  • طبقه کارگر برای برآمدن از عهده انجام این وظایف خویش به عوامل زیر نیاز مبرم دارد:

الف

  • به رهبری حزب خویش

ب

  • به حمایت روشنفکریت سوسیالیستی

پ

  • به ارتقای سطح فکری و فرهنگی خود در روند کار و مبارزه سیاسی

ت

  • به تغییر و توسعه کل جامعه.

۳۲

  • طبقه کارگر بر نفوذ ایده ئولوژی و اخلاق بورژوایی در عرصه تفکر و عمل غلبه می کند.

۳۳

  • طبقه کارگر، جهان بینی علمی خود را به درجه ایده ئولوژی حاکم ارتقا می دهد.

۳۴

  • طبقه کارگر با اخلاق طبقاتی سوسیالیستی خود معاییر جامعتی را تعیین می کند.

۳۵

  • طبقه کارگر به توسعه محتوا و سطح آموزش و پرورش در مطابقت با الزامات اقتصادی و سیاسی ساختمان سوسیالیستی جامعه همت می گمارد.

۳۶

  • طبقه کارگر به پیشبرد هنر و علوم مبادرت می ورزد.

۳۷

  • طبقه کارگر بدین طریق کلیه عرصه های حیات جامعتی را قوام می بخشد و در این روند، به توسعه شخصیت سوسیالیستی نایل می آید.

۳۸

  • به قول اریش هونکر، «طبقه کارگر از دو دهه قبل در جمهوری آلمان دموکراتیک حامل قدرت است.

  • دولت ما را تشکیل داده است.

  • کل خلق زحمتکش را حول خود متحد ساخته است.

  • طبقه کارگر به جامعه نوین، خطوط انسانی و کیفیت مبارزاتی خود را اعطا کرده است.»

پایان

درنگی در دعاوی احمدرضا احمدی (۷)

درنگی

از

مسعود بهبودی

(احمدرضا احمدی - روزنامه شیشه‌ای)

مرا نکاوید
مرا بکارید
من اکنون بذری درست‌کار گشته‌ام
مرا بر الوارهای نور ببندید
از انگشتانم برای کودکان مداد رنگی بسازید
گوش‌هایم را بگذارید
تا در میان گلبرگ‌های صدا پاسداری کنند
چشمانم را گل‌میخ کنید
و بر هر دیواری
که در انتظار یادگاری کودکی‌ست بیاویزید
در سینه‌ام بذر مهر بپاشید
تا کودکان خسته از الفبا
در مرغزارهایم بازی کنند.

اکنون باید این تحفه ـ شعر احمدرضا احمدی را مورد تأمل قرار دهیم

و

دنبال دلیلی بگردیم که چرا او، «شاعر مهمی درشعر مدرن ایران است.»

۱

(احمدرضا احمدی - روزنامه شیشه‌ای)

مرا نکاوید
مرا بکارید
من اکنون بذری درست‌کار گشته‌ام

شاعر مهم کشور عه هورا و عا شورا

فرمان کشت خود را صادر می کند.

حتما به کودکان بدبخت ناقص العقل.

چون هیچ سالمندی حاضر به کشت کسی نمی شود.

بلکه بر عکس، حرف های او را زیر ذره بین تحلیل قرار می دهد

و از زباله وارگی آنها پرده برمی دارد.

هراس احمدی هم از همین است.

معلوم نیست که چگونه احمدی به بذر استحاله یافته است.

آنهم چه بذری.

بذر درستکار.

من - زور حریف از خود راضی از این مفهوم من در آوردی چیست؟

۲


مرا بر الوارهای نور ببندید

این درخواست دوم حریف بذر واره است.

علاوه بر کشت بذر درستکار تحفه نطنز، باید او را به الوارهای نور ببندند.

تناقض و ناپیگیری فکری و فقدان انسجام منطقی

از همین بند آغازین این هارت و پورت معلوم می گیردد:

حریف بلافاصله فراموش می کند

که

ادعای بذر بودن داشته است و خواستار کشت بذر تحفه بوده است.

این منطقی است.

بذر باید بر شخم زار افشانده شود.

اکنون حریف خواستار بستن بذر به الوارهای نور می شود.

مدرسه هم که نرفته است تا از روند رشد نباتات با خبر باشد.

اگر مدرسه می رفت، می دانست که برگ با نور سر و کار دارد و نه بذر.

برگ

با استفاده از اشعه ماورای بنفش نور و کلروفیل

به فعل و انفعالات شیمیایی مبادرت می ورزد.

مثلا از ترکیب آب و گاز کربنیک و املاح معدنی وارده از ریشه ها

مواد قندی می سازد.

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۳۸)

میم حجری

https://hadgarie.blogspot.com/2023/08/blog-post_81.html

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۷۱۰)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت چهاردهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶ ـ ۶۷)

بخش سوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

به معنی، توان کرد دعوی درست

دم بی قدم، تکیه گاهی است سست.

معنی تحت اللفظی:

نقش تعیین کننده

در

دیالک تیک معنی و دعوی

از آن معنی است.

به همان سان

که

در

دیالک تیک قدم و دم

از ان قدم است.

سعدی

در این بیت شعر،

دیالک تیک تئوری و پراتیک را نه فقط به شکل دیالک تیک دعوی و معنی، بلکه علاوه بر آن، به شکل دیالک تیک دم و قدم بسط و تعمیم می دهد و بسان مارکس و انگلس، بر نقش تعیین کننده پراتیک (معنی و قدم) تأکید مؤکد می ورزد:

دعوی، بدون پشتوانه معنی، نادرست خواهد بود، طبل توخالی خواهد بود و دم، بی پشتوانه قدم، تکیه گاهی سست.

به نظر او بهشت جای کسانی است که احسان و انفاق می کنند (معنی)، نه عبادت و اطاعت توخالی (دعوی).

به عبارت دیگر، عبادت و اطاعت، تنها در دیالک تیک کرامت و عبادت معنی دارد و لاغیر.

سعدی

برای اثبات نظر خویش

دیالک تیک تئوری و پراتیک را به شکل دیالک تیک دم و قدم بازسازی می کند و تئوری را بی پشتوانه پراتیک، بی محک و معیار پراتیک غیرقابل اثبات می داند و تکیه گاهی سست می نامد.

دم فقط در دیالک تیک دم و قدم معنی دارد و لاغیر.

سعدی

همه درهای بهشت را به روی بورژوازی، که حاضر به عدول از قانون مقدس داد و ستد نیست می بندد.

سعدی

از او داد بی ستد و یا حداقل داد نقد به ازای ستد نسیه می خواهد، تا به بهشت برین راهش دهد.

ولی بورژوازی حتی به بهای رفتن به دوزخ حاضر به ترک موضع خود نیست.

او نان بی زر به کسی نخواهد داد.

عصر جدیدی در حال شکفتن است :

عصر سرمایه داری.

عصر پرستش زر زرین.

زر زرین

که

تبلور کار جسمی و روحی انسان است

و

می بایستی عصر پرستش کار نامیده شود،

اگر به جای بورژوازی طبقات مولد و زحمتکش زمام امور به دست گیرند.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ت) تضاد (۱۶)

پروفسور گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

۵

تضاد در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی

ادامه

۳

تضاد های ماهوی و غیر ماهوی

(تضادهای اصلی و فرعی)

۱

  • در انبوهه تضادها باید میان تضادهای ماهوی و غیرماهوی فرق گذاشت.

  • مراجعه کنید به دیالک تیک پدیده و ماهیت

پدیده

(نمود، ظاهر، ضد دیالک تیکی ماهیت)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11557

پایان

ماهیت

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8227

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8226

۲

  • تضاد ماهوی را که تعیین کننده خصلت و توسعه پدیده مربوطه است و باقی تضادهای این انبوهه تضادها تابع آنند، تضاد اصلی نیز می نامند.

۳

  • تضادهای فرعی تضادهائی را می نامند، که مشخصات زیر را دارند:

الف

  • تضادهائی که در پیوند مربوطه غیرماهوی اند.

ب

  • تضادهائی که برای توسعه پدیده، تأثیر تعیین کننده ای اعمال نمی کنند.

پ

  • تضادهائی که که تابع تضاد اصلی اند.

ت

  • تضادهائی که که حل آنها به حل تضاد اصلی وابسته است.

۴

  • برای تأثیرگذاشتن آگاهانه و اکتیو (فعالیت مبتنی بر اگاهی) بر روند توسعه، کشف تضاد اصلی از اهمیت بزرگی برخوردار است.

۵

  • زیرا حل بقیه تضادهای سیستم، وابسته به حل تضاد اصلی اند.

۶

  • این استنتاج متدئولوژیکی نه تنها برای پژوهش علمی به طور کلی اهمیت دارد، بلکه برای تعیین استراتژی و تاکتیک حزب مارکسیستی ـ لنینیستی در مراحل گونه گون مبارزه انقلابی نقش مهمی بازی می کند.

(مثلا حل تضاد زن و مرد، که تضادی فرعی است،

تابع حل تضاد کار با سرمایه (تضاد پرولتاریا با بورژوازی) است.

اگر کسی این حقیقت امر را نداند، گمره و گمراه کننده خواهد بود و نه رهیاب و رهنما.

مترجم)

ادامه دارد.