قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره المائده) (۳۲۹)

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾
[ المائدة: ۷]

نعمتى را كه خدا به شما داده است، و پيمانى را كه با شما بسته است، بدان هنگام كه گفتيد شنيديم و فرمانبردارى كرديم، ياد آوريد. و از خداى بترسيد كه خدا به آنچه در دلها مى‌گذرد آگاه است.

کریم

در این آیه،

مدعی عقد عهدی توسط بشریت به مثابه بنده با خدا به مثابه ارباب بنده دار

در روز الست است.

کریم

ضمنا

مدعی الهی بودن نعمات است.

در قاموس کریم

نعمات مادی و فکری

نازل می شوند و نه تولید.

جالبتر

نتیجه گیری کریم از این دعاوی توخالی است:

ترسیدن بشریت از خدا.

معلوم نیست که ترسیدن از خدا به چه درد خدا می خورد.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾
[ المائدة: ۸]

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، براى خدا، حق گفتن را بر پاى خيزيد و به عدل گواهى دهيد.

دشمنى با گروهى ديگر وادارتان نكند كه عدالت نورزيد.

عدالت ورزيد كه به تقوى نزديكتر است و از خدا بترسيد كه او به هر كارى كه مى‌كنيد آگاه است.

کریم

در این آیه،

مسلمین را به گواهی دادن اوبژکتیو (عینی) امر می کند و از گواهی دادن سوبژکتیو (ذهنی، مصلحتی، منفعتی) نهی می کند.

ضمنا

دادگرایی را قریب به پارسایی می داند.

﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۙ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ﴾
[ المائدة: ۹]

خدا به كسانى كه ايمان آورده‌اند و كارهاى نيكو كرده‌اند، وعده آمرزش و مزدى بزرگ داده است.

﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ﴾
[ المائدة: ۱۰]

و آنان كه كافر شده‌اند و آيات ما را تكذيب كرده‌اند اهل جهنمند.

کریم

در این دو آیه،

دیالک تیک تطمیع و تهدید (دیالک تیک امید و بیم)

را

برای منضبط سازی مسلمین به خدمت می گیرد.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنكُمْ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾
[ المائدة: ۱۱]

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، از نعمتى كه خدا به شما ارزانى داشته است ياد كنيد:

آنگاه كه گروهى قصد آن كردند تا بر شما دست يازند و خدا دست آنان را از شما كوتاه كرد.

از خدا بترسيد. و مؤمنانى بر خدا توكل مى‌كنند.

کریم

در این دو آیه،

پیروزی مسلمین بر کافرین را نه نتیجه رزم آنان، بلکه نتیجه لطف خدا جا می زند و منت بر سر مسملین می نهد.

ضمنا

دعوت به ترس از خدا می کند.

آدم اندک اندک دلش به حال خدا می سوزد که اینقدر تشنه و گشنه ترس خلایق از خویشتن است.

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۱۱۰)

درنگی

از

میم حجری

تعیین طرز رحلت و وقت رحلت
اختیاری نیست.
اختیاری

تعیین طرز حیات در حال حاضر است.
جوان بائز


کسی از این حرف ها می زند که نانش گرم باشد، آبش سرد و مشتش در جیب.

نزدیک به صد میلیون نفر آواره اند

آواره در وطن طبقات حاکمه و یا در جهان تحت سلطه طبقات حاکمه.


تعیین و تحمل این طرز حیات بدتر از ممات
برای این جماعت اختیاری بوده است؟


۵۰ درصد جوانان اوکراین

حاضر به رفتن به جبهه نیستند و دارند محاکمه می شوند.


کسانی که به جبهه می روند، اختیاری می روند.


تعیین و تحمل طرز حیات بدتر از ممات سکنه غزه و سوریه و سومالی و لیبی و لبنان و ایران و کردستان
اختیاری است؟

پایان

درنگی در مکررات مکرمات (۱۰۹)

Ist möglicherweise ein Bild von 1 Person und Text

درنگی

از

میم حجری

حاج سید جوادی
از نویسندگان برجسته مجاز القلم در زمان شاه بوده است.


آثارش
می بایستی تحلیل شوند.


ولی دریغ از مارکسیستی خوداندیش در سامان بی سامان ایران.

حالا

کجا ست؟

این عالم الغیب.

پایان

خود آموز خود اندیشی (۱۱۲۹)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت پنجم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۶)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

یک ام روز بر بنده ای دل بسوخت

که می گفت و فرمانده اش می فروخت:

«تو را بنده از من به، افتد هزار

مرا چون تو نبود خداوندگار.»

معنی تحت اللفظی:

روز دلم به حال بنده ای سوخت که اربابش او را می فروخت و او می گفت:

تو می توانی هزاران بنده بهتر از من بخری، ولی من نمی توانم اربابی بهتر ازتو پیدا کنم.

سعدی در کمال معصومیت، رابطه بنده و بنده دار را به رابطه انسان و خدا تشبیه می کند و بدان مشروعیت تئوریکی ـ تئولوژیکی می بخشد:

سعدی اندر کف جلاد غمت می گوید:

بنده ام، بنده، به کشتن ده و مفروش مرا

معنی تحت اللفظی:

بنده ایدئال باید بنده ای باشد که مرگ به دست ارباب را بر فروش خویش به اربابان دیگر

ترجیح دهد.

سعدی و به پیروی از او حافظ

نه تنها انتقادی به سقوط بشر به درجع اشیاء و جانوران ندارند، بلکه سودای حفظ و توسعه و تحکیم مناسبات برده داری را در سر دارند.

یعنی

فقط نماینده ایده ئولوژیکی اشرافیت فئودال و روحانی نیستند.

بلکه به مراتب مرتجعتر از آنند:

نماینده اشراف برده دار و روحانی اند.

سعدی و به پیروی از او حافظ

روشنفکران ارگانیک نظامات برده داری و فئودالی اند.

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۱۰۸)

Ist möglicherweise ein Bild von 7 Personen und Text

درنگی

از

میم حجری


فریتس باور (از جان به در بردگان هولوکاوست و از تدارک بینندگان محاکمه سران نازی در نازی آباد) :
وقتی دفتر کارم را ترک می گویم، وارد جهان خارجی خصمانه می شوم.


در دفتر کارت هم با بدترین بشر ستیزان و خرد ستیزان و حتی خود ستیزان پوچی پرست سر و کار داشته ای.


تو
با دیالک تیک درون و برون سر و کار داشته ای.


برونی که آیینه درون بوده است و درونی که آیینه برون.


تو

با دیالک تیک آیینه (با انعکاس آیینه در آیینه) سر و کار داشته ای
و
رشگ انگیز نبوده ای.


دوره تو

اما
صدهزار بار بهتر از دوره ما بوده ست.


تا چشم کار می کند
جنگ زرگری بین بد و بدتر است و بس.


همه چیز صوری، تصنعی، مصنوعی، تقلبی و قلابی است.


اگر به خانه ما امدی
اندکی خلوص بیاور

پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (خ) خرد (عقل، فرنونفت، راسیون) (۵)

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

۲۹

  • خرد اگرچه به مثابه توانائی تفکر انسانی، به ویژه به مثابه توانائی تفکری که در تفکر الهی می بایستی سهیم شود، به طور سنتی به میراث مانده، اما همین سهیم شدن در تفکر الهی، خرد را به خردی منفعل (پاسیو) بدل می سازد، که برای نظریه پردازان بورژوازی ترقی طلب نمی توانست قابل قبول باشد.

۳۰

  • تفکر جدید بورژوائی، خرد را به مثابه خردی فعال (اکتیو) و کوشا وضع می کند و در جریان توسعه این تفکر، همه چیز برای فلسفه کلاسیک بورژوائی در خرد خلاصه می شود:

۱

  • خرد به معنی فاعلیت (سوبژکتیویته) تلقی می شود.

درنگی در سوبژکت تاریخی و سوبژکتیویته تاریخی

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11463

پایان

۲

  • خرد به معنی فعالیت (اکتیویته) تلقی می شود.

۳

  • خرد به معنی کرد و کار تلقی می شود.

۴

  • خرد به معنی مؤثریت (کوشا بودن) تلقی می شود.

۵

  • خرد به معنی اسباب و ابزار و وسیله انتقاد از وضع موجود تلقی می شود.

۶

  • خرد به معنی قوه تسلط بر طبیعت تلقی می شود.

۷

  • خرد به معنی قوه تحول جامعه تلقی می شود.

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۱۰۷)

درنگی

از

میم حجری


این غزل در دیوان شمس

از دیرباز به نام مولانا معروف بوده است و نه به نام شفیعی کدکنی.

شفیعی کدکنی

نه عارف است و نه شاعر و نه غزلسرا.


ولی بی اعتنا به اینکه این غزل از چه کسی باشد
شعری سرشته به افیون عرفان است.


ضمنا مبتنی بر طرز تفکر خرافی ـ عرفانی است.


در این شعر
هم
دالک تیک ماده و روح
به شکل دوئالیسم مرغ و قفس تحریف و وارونه می شود

(روح در هیئت مرغ تصور و تصویر می شود)
و
هم

دیالک تیک فرم و محتوا

به شکل دوئالیسم قفس و مرغ بسط و تعمیم داده می شود و تحریف می شود.

(محتوا (مرغ، روح) به صورت مجزا از فرم ادامه حیات می دهد.)


جسم و کالبد

در این غزل

به مثابه قفس تصور و تصویر می شود و جان و یا روح به مثابه محتوا.


به همین دلیل
روح و یا جان و یا مرغ ملکوت
می تواند از قفس کالبد بپرد و به عالم ارواح برسد.


مولانا

صدبار دیگر در صد جای دیگر

هم از همین دويالیسم ایرئال (ضد واقعی) و ایراسیونال (ضد عقلی) و ضد علمی و خرافی دم زده است.


روح در خارج از جسم وجود ندارد.


علم ارواح ویا ملکوت خرافه ای بیش نیست.


هگل

از عالم مفاهیم به مثابه عالم ارواح دم زده است.


چون مفهوم یکی از فرم های بسط و تعمیم روح و یا شعور است.

پایان

درنگی در شعری از شاملو تحت عنوان «روزی که تو بیایی» (۳)

درنگی

از

میم حجری

روزی که تو بیایی

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری‌ست.

معنی تحت اللفظی:

پیدا کردن کبوترها توسط شاملو و شرکاء

همان

و

وقوع طرفة العینی معجزات زیر

همان:

دست در دست یکدیگر شدن مهربانی و زیبایی

تبدیل هر سرود بی رمقی حتی به بوسه

اخوت (برادر شدن) هر انسانی با هر انسان دیگری

زیر قلم شعرا

همه چیزهای محال، امکان پذیر می گردند.

فقط باید تخیل نیرومندی داشت و پیدا شدن کبوترها را معنی کرد.

کبوتر سمبل صلح است.

اگر منظور شاملو هم همین باشد،

برقراری صلح

پیش شرط وصلت مهربانی و زیبایی، تبدیل هر سرود به بوسه و اخوت همه انسانها ست.

می توان در این صورت گفت که شاملو دیالک تیک جنگ و صلح را به شکل دوئالیسم جنگ و صلح تحریف می کند.

فقط در این صورت، می توان جنگ را حذف کرد و صلح ابدی برقرار ساخت.

این اما به چه معنی است؟

دیالک تیک جنگ و صلح (ماتریالیسم تاریخی)

یکی از فرم های بسط و تعمیم دیالک تیک حرکت و سکون (ماتریالیسم دیالک تیکی) است.

بنابرین در این صورت سکون محض و مطلق بر جهان حاکم می شود.

جهان مرداب و گنداب می گردد.

اخوت همه انسان ها در این شعر شاملو

بوی سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی (تخیلی) می دهد.

به همین دلیل بعضی از خوشخیالان خیال می کنند که شاملو این شعر را زمانی سروده است که هوادار حزب توده بوده است و از دوستان کیوان و این و آن.


روزی که دیگر درهای خانه‌شان را نمی‌بندند
قفل
افسانه‌یی‌ست
و قلب
برای زندگی بس است.

معنی تحت اللفظی:

معجزات دیگر پس از پیدا شدن کبوترهای شاملو و شرکاء،

باز ماندن در همه خانه ها، افسانه شدن قفل ها و کفایت قلب برای زندگی است.

محتوای این بند شعر شاملو،

سیطره بلامنازع آزادی (اختیار) و حذف بی برگشت ضرورت (جبر) است.

یعنی

بی اعتنبار گشتن دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) است.

یعنی

پایان جبر و قید و بند به طور کلی و سیطره بی چون و چرای اختیار و آزادی است.

این همان آرزو ایدئال و آرمان آنارشیسم است.

این به معنی یکه تازی آنارشی و خر تو خر و هرج و مرج است.

شاملو

به هنگام سرودن این شعر،

از طرفداران آنارشیسم بوده است؟

باید ببینیم.

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۱۰۶)

درنگی

از

میم حجری

سخنگوی وزارت خارجه:
ملت سوریه باید به آزادی برسد


حریف
نه معنی ملت را می داند و نه معنی آزادی را.
ارامنه چطور؟


در خود ج. ا. هم ملت وجود ندارد
چه رسد به کشورهای منطقه.


حتی در خود اسرائیل
ملت وجود ندارد.


دولت اسرائیل
رسما
نه دولتی ملی، بلکه دولتی یهودی است.


راستی
بانی ملت کیست
و
چرا در این کشورها ملت وجود ندارد.


۲۰ کشور ناتو
۲۰ سال کوشیدند تا در افغانستان ملت سازی کنند و نتوانستند.


چرا و به چه دلیل؟

پایان

درنگی در غزلی از خواجه شیراز (۳ )

درنگی

از

میم حجری

حافظ

ساکنانِ حرمِ سِتْر و عِفافِ ملکوت
با منِ راه‌نشین بادهٔ مستانه زدند


معنی تحت اللفظی:

سکنه حرم مستوری و پاکدامنی ملکوت (عالم ارواح)

جام به جام من بی همه چیز زدند و مست شدند.

ملائکه پس از تهیه گل آدم و تولید پیمانه در میخانه،

ظاهرا پیمانه ها را پر می کنند و مست می شوند.

حافظ بی سر و پا را هم در میخواری خود شرکت می دهند.

خواجه در این بیت غزل،

عالم بالا را کپیه عالم خاکی تصور و تصویر می کند:

همانطور که حرم طبقات حاکمه در دنیای دنی مستور و پاکدامن اند،

سکنه حرم عالم بالا هم مستور و عفیف قلمداد می شوند.

آسمان در هر صورت، آیینه ای است که زمین در آن منعکس می شود.

آسمان بارِ امانت نتوانست کشید
قرعهٔ کار به نامِ منِ دیوانه زدند

معنی تحت اللفظی:

آسمان از تقبل بار امانت عاجز ماند.

ملائکه قرعه کشیدند و قرعه امانت به نام من دیوانه افتاد.

امانت به معنی سپردن امول و اسرار به کسی است.

ملائکه ظاهرا امانت انتزاعی کذایی را به آسمان عرضه کرده اند.

آسمان اما خود را لایق امانتداری ندانسته است.

در نتیجه، چاره ای جز قرعه کشی نبوده است.

امانت معمولا و قاعدتا به امینی سپرده می شود.

ولی اینجا به دیوانه ای سپرده می شود.

برای اینکه ملائکه مست و لایعقل اند.

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۱۰۵)

درنگی

از

میم حجری

سنکا:
سعادت حقیقی
در التذاذ از امروز، ضمن بی هراسی از فردا ست.


پیش شرط لذت بردن از امروز
تعلق به طبقه حاکمه است:
یعنی سنگین تر و رنگین تر کردن سفره خود با سبک تر و بی رنگ تر کردن سفره توده است.


پیش شرط نداشتن هراس از فردا
اما
بر عکس
تعلق داشتن به توده و مقاومت در مقابل طبقه حاکمه و مبارزه بر ضد آن است.


برای اینکه
برده و رعیت و پرولتر
«چیزی جز غل و زنجیر برای دست دادن ندارد.»

پایان

خود آموز خود اندیشی (۱۱۲۸)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت پنجم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۶)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

یک ام روز بر بنده ای دل بسوخت

که می گفت و فرمانده اش می فروخت:

«تو را بنده از من به، افتد هزار

مرا چون تو نبود خداوندگار.»

معنی تحت اللفظی:

روز دلم به حال بنده ای سوخت که اربابش او را می فروخت و او می گفت:

تو می توانی هزاران بنده بهتر از من بخری، ولی من نمی توانم اربابی بهتر ازتو پیدا کنم.

سعدی

در این دو بیت،

دیالک تیک طبقه حاکمه و توده

را

به شکل دیالک تیک فرمانده (بنده دار) و بنده بسط و تعمیم می دهد و از آن دیالک تیک همه چیز و هیچ می سازد.

اینجا هم معیار علاقه و نفرت برای بنده، ندرت و وفور فرمانده است، نه ماهیت او.

اینکه او انسانی را مثل الاغی خرید و فروش می کند، مسئله ای نیست، مهم ندرت و وفور او ست.

این تهوع انگیزترین شعر سعدی است.

در این شعر سراینده شعر «بنی آدم اعضای یکدیگر اند»، کوچکترین نشانی از هومانیسم دیده نمی شود.

سعدی برای اعلام بی شرمانه این معیارارزشی باطل، هدف و آماج ایدئولوژیکی ـ طبقاتی دارد.

او باید ماهیت انسانها را نا دیده بگیرد، تا مقبولیت هر قلدری را در شعور توده ها نشا زند.

بنده داری بنده خویش را می فروشد و سعدی نسبت به بنده دلسوزی می کند،

نه به خاطر هومانیسم ژرف،

نه به خاطر تنفر از سیستمی که خرید و فروش انسان را به مثابه متاعی مجاز می دارد،

بلکه به خاطر عشق بنده ای به اربابش

به خاطر فروخته شدن علیرغم سرسپردگی بی خلل به ارباب خود.

سعدی به طور غیرمستقیم بندگی و وابستگی برده وار را می ستاید، تا استثناء را به قاعده مبدل سازد و مرسوم و مد کند.

این وابستگی و سرسپردگی بنده به ارباب را سعدی و حافظ بی شرمانه عشق می نامند.

سعدی و حافظ می خواهند که این وابستگی و سرسپردگی بنده به ارباب ابدی شود.

انتخاب واژه «خداوندگار» برای بنده دار تصادفی، نسنجیده و بی هدف نیست.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (خ) خرد (عقل، فرنونفت، راسیون) (۴)

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

۱۳

  • خرد در تفکر بورژوائی عصر جدید به مسئله اساسی دوران مربوط می شود:

  • به مسئله گذار از جامعه فئودالی به جامعه بورژوائی.

  • مراجعه کنید به دوران

۱۴

  • فلسفه کلاسیک بورژوائی، برای خرد فرمول زیر را عرضه می کند:

  • سلطه معقول انسان بر طبیعت و جامعه، البته به کمک خرد.

۱۵

  • از این رو، مفهوم خرد در تفکر بورژوائی کلاسیک حاوی جنبه انتقادی ـ اجتماعی مطلوب بوده است.

۱۶

  • این امر برای درک تاریخ توسعه فلسفه کلاسیک بورژوائی ضرورت بی چون و چرا دارد.

۱۷

  • اما این امر بدان معنی نیست، که در محافل مترقی فلسفه کلاسیک بورژوائی جدال های فکری به لحاظ معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) در باره مفهوم خرد نبوده است.

۱۸

  • این جدال ها گاهی خصلت معرفتی ـ نظری صرف به خود می گرفتند.

  • مثلا جدال دکارت، لایب نیتس و جان لاک بر سر «ایده های مادرزاد».

۱۹

  • اما در این جدال ها نیز مسئله اصلی تاریخی ـ جامعتی آن زمان مطرح بوده است.

  • یعنی موضعگیری نظریه پردازان بورژوازی مترقی نسبت بدان.

۲۰

  • این جدال ها به دلایل فلسفی (به لحاظ تاریخ ایده ها) و تاریخی ـ علمی بوده اند، که فرم معرفتی ـ نظری به خود می گرفتند.

۲۱

  • این امر در اوایل تفکر بورژوائی خودنمائی می کند.

۲۲

  • ورود تفکر کلاسیک بورژوائی زیر بیرق بی چون و چرای خرد به میدان، نمایندگان تفکر کهنه را شوکه می کند.

۲۳

  • چون تفکرکلاسیک بورژوائی، آنچه را که تا آن زمان مبتنی بر خرد و در واقع مبتنی بر اوتوریته ـ به طور کلی ـ محسوب می شد، با حربه خرد مورد حمله انتقادی قرار می دهد.

۲۴

  • علاوه بر این، تفکر بورژوائی با انتقاد از اوتوریته، بنا بر وضع و حال موجود، قدرت حاکم را مورد حمله قرار می دهد.

  • قدرت حاکمی، که قانونیت خود را مدیون همین اوتوریته بوده است.

۲۵

  • اما در عین حال نباید فراموش کرد که این تفکر جدید چیزی را پیش شرط قرار می دهد، که در واقع (اگر مته به خشخاش بگذاریم) می بایستی اول اثبات شود:

  • خرد!

۲۶

  • خرد بی تردید کلمه ای آشنا بوده است.

۲۷

  • ولی مفهوم خرد در تفکر بورژوازی آغازین (مفهوم بورژوائی خرد) محتوائی کسب می کند، که با محتوای مفهوم سنتی خرد تفاوت بنیادی دارد.

۲۸

  • از این رو، خرد در تفکر جدید بورژوائی، برای کلیه افراد وابسته به ایدئولوژی کهنه پدیده ای بیگانه، غریب و ناآشنا جلوه می کند.

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۶۲)

میم حجری

https://hadgarie.blogspot.com/2024/12/blog-post_62.html

ادامه داردد.

درنگی در مکررات مکرمات (۱۰۴)


Ist möglicherweise ein Bild von Text

درنگی

از

میم حجری

سنگین ترین باری که بشر حمل می کند، بار افکارش در کله او ست.
فرنگی


اولا
بشر خر نیست تا بار ببرد.

ثانیا
افکار
شخصی نیستند.

افکار
طبقاتی اند.
چه بسا حتی بشریتی اند.


مثال:
خر برای بار بردن است.


این فکر از کیست؟


ثالثا
افکار
چیزهای انتزاعی و روحی و فکری اند و نه چیزهای مشخص و مادی و محسوس

تا جایی باشند.


افکار
نتایخ کار فکری اند که تفکر نامیده می شود.


رابعا
مغز بشر
ارگان تفکر است و نه خورجین افکار


ما را باش
خیال می کردیم که فرنگی ها علامه تر از ما تشریف دارند.

پایان

درنگی در مکررات مکرمات (۱۰۳)

درنگی

از

میم حجری

اگر افسر به من می‌گفت که من را به زندان می‌برد، ممکن بود تحمل‌پذیرتر یا کمتر بد باشد.
جهل مانند مرگ است، اما در واقع مرگ است،
زیرا اگر مرگ را می دانستیم، نه مرگی بود و نه ترسی از مرگ،
جهل، ترس است و هیچ چیز انسان را نمی ترساند جز جهل.
نوال_السعداوی

از کتاب خاطرات من در یک زندان زنان

بگذارید اندکی روی این دعاوی نوال السعداوی
خم شویم:

۱
‍اگر افسر به من می‌گفت که من را به زندان می‌برد، ممکن بود تحمل‌پذیرتر یا کمتر بد باشد.


در شهربانی و ارتش و غیره تقسیم کار هست.
افسر فقط مأمور بردن تو به بازداشتگاه است.
افسر از اینکه دادگاه چه حکمی صادر خواهد کرد و تو آزاد می شوی و یا زندانی می شوی، خبر ندارد تا به تو بگوید.
ضمنا
معلوم است که تو را افسر به میهمانی رئیس شهربانی نمی برد تا به عوض ترس، تهور کسب کنی و شیر شرزه شوی.

۲
جهل مانند مرگ است، اما در واقع مرگ است



بالاخره کدام است؟
جهل
مانند مرگ است و یا مساوی با مرگ است؟

۳
زیرا اگر مرگ را می دانستیم، نه مرگی بود و نه ترسی از مرگ


خبر داشتن از مرگ که به معنی فقدان مرگ و نداشتن ترس از مرگ نیست.
تو چه روشنفکری هستی که از «هر» و «بر» حتی خبر نداری؟

۴
جهل، ترس است و هیچ چیز انسان را نمی ترساند جز جهل.


عجب داوری هایی:
جهل که مانند مرگ بود و مرگ بود
یکهو شد ترس و ترسناک.


حواسپرت جان تو کجایی تا شویم ما کلفتت؟


ضمنا
مگر جهل می تواند ترس باشد.
جهل می توند به نگرانی، دلواپسی و دغدغه خاطر منجر شود، ولی حتما نباید به ترس منجر شود
مطمئنی که معنی واژه هایی را که بر زبان می رانی، می دانی؟

پایان

خود آموز خود اندیشی (۱۱۲۷)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت پنجم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۶)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

دریغ است روی از کسی تافتن

که دیگر نشاید چون او یافتن

معنی تحت اللفظی:

پیر فرخنده فال به نو عروس جوان گفت:

حیف است قطع رابطه با کسی که پیدا کردن نظیری برای او آسان نیست.

سعدی

در این بیت شعر،

معیار علاقه و نفرت به کسی را در دیالک تیک ندرت و وفور او می سنجد، که به معنی توسعه و تعمیم دیالک تیک عرضه و تقاضا ست:

اگر کسی نظیرش یافت نشود، نادر و کمیاب و لذا گرانبها باشد، روی بر تافتن از او اشتباه خواهد بود.

این نظر سعدی، حاکی از آن است که او انسانها را به مثابه اوبژکت، به مثابه چیز، به مثابه کالا در نظر می گیرد.

همانطور که از سنگ و شن آسانتر می توان دل کند، تا از لعل و مروارید، به همان سان هم از توده مولد و زحمتکش و تهیدست راحت تر می توان طلاق گرفت، تا از بچه فئودالی کمیاب.

پیدا کردن عمله و بنا راحت تر است، تا یافتن ارباب زاده ای.

این نظر سعدی از طرز تفکر پراگماتیستی ژرف او حکایت می کند.

مراجعه کنید

به

پراگماتیسم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11561

پایان

پراگماتیسم معیار علاقه و نفرت به چیزها را در دیالک تیک سود و زیان تعیین می کند.

اکنون در اوایل قرن بیست و یکم، مردم بی شعور نیز همین نظر را دنبال می کنند:

هرچیز تازه تر باشد، زیباتر تلقی می شود و هرچیز کمیابتر باشد، قیمتی تر.

ماهیت آن کس برای سعدی اهمیتی ندارد.

پیش شرط روی برنتافتن از کسی «ندرت» او ست.

حتی اگر کسی جلادی بی همانند باشد، پرستیدنی است.

اکنون در جهان گرفتار امپریالیسم جهانخوار شعاری دهن به دهن می گردد:

هرچه ثروتمندتر، به همان اندازه سکسی تر.

دختران جمیل تهی مغزهجده ساله زیر علم این شعار سینه می زنند و برای کسب تقرب به سیاستمداران «بی مانند» از روی جنازه یکدیگر می گذرند.

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۱۰۲)

درنگی

از

میم حجری

استراحت ضرورت است و نه محبت
فرنگی


آره.
ما با دیالک تیک حرکت و سکون سر و کار داریم.


دیالک تیک حرکت و سکون
یکی از اساسی ترین دیالک تیک های فلسفه مارکسیستی است.


استراحت یکی ازفرم های بیشمار سکون است.


دیالک تیک سخن و سکوت

هم یکی دیگر از فرم های بسط و تعمیم دیالک تیک حرکت و سکون استو


ـ زبان در دهان ای خردمند چیست؟
ـ کلید در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد، نداند کسی

که گوهر فروش است یا پیله ور

اگر سکون وجود نمی داشت، هیچ حرکت و جنبشی به سارمان و سراننجام نمی رسید.

هر حرکتی به سکونی ختم می شود و هر سخنی به سکوتی و هر فعللیتی به استراحتی.

سکون به معنی پایان حرکت

است

و

سکوت به معنی پایان سخن

و

استراحت به معنی پایان فعالیت.

پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (خ) خرد (عقل، فرنونفت، راسیون) (۳)

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

۱۰

توماس هوبس (هابس)

(۱۵۸۸ ـ ۱۶۷۹)

ریاضی دان،

دولت ـ تئوریسن

فیلسوف انگلیسی در عصر جدید آغازین

کتاب معروف او «هیولا» نام دارد.

۱

  • حتی هوبس می نویسد:

الف

  • «حکمت حقیقی اکنون، به معنی شناخت حقیقت در همه چیزها ست.

ب

  • حکمت حقیقی از یادآوری چیزها سرچشمه می گیرد.
  • از یادآوری چیزهائی که با عناوین معین و ثابت به خاطر می آیند.

پ

  • حکمت حقیقی کار روح سلحشور و غلیان ناگهانی نیست.

ت

  • حکمت حقیقی کار خرد راستین است، کار فلسفه است.»

۲

  • و دیدرو می گوید:

الف

  • «خرد برای فلسفه، همان معنی را دارد که رحمت الهی برای مؤمنان.

ب

  • رحمت الهی مؤمنان را به اعمال خیر سوق می دهد و خرد فلاسفه را.»

۳

  • فلسفه کلاسیک بورژوائی هویت خود را در خرد می جوید.

۴

  • برای فلسفه کلاسیک بورژوائی خرد و فلسفه یکی است.

۵

  • اما جالب این است، که فلسفه کلاسیک بورژوائی به ندرت تعریف روشن و جامعی از مفهوم خرد ارائه می دهد.
  • اگرچه در تمام اقدامات خود، خرد را پیش شرط قرار می دهد.

۶

  • در کلیه سیستم های فلسفه کلاسیک بورژوائی ـ بدون استثنا ـ از خرد سخن می رود، ولی به زحمت می توان در آنها تعریف انتقادی واقعی از مفهوم خرد پیدا کرد.

۷

ایمانوئل کانت

(۱۷۲۴ ـ ۱۸۰۴)

برجسته ترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان

اثر او تحت عنوان «نقد خرد محض»

نقطه عطفی در تاریخ فلسفه و آغاز فلسفه مدرن محسوب می شود.

کانت در زمینه های زیر دورنمای فراگیر نوینی به روی فلسفه گشوده است:

اتیک (نقد خرد عملی)

استه تیک (نقد قوه قضاوت)

مذهبفلسفه

حقوققلسفه

تاریخفلسفه

  • حتی در آثار کانت، به تعریف جامعی از خرد بر خورد نمی کنیم.

۸

  • ما نباید فریب تلاش واره های متنوع فلسفه کلاسیک بورژوائی در تعریف خرد را بخوریم.

۹

  • این تعاریف تنها تفکر انتقادی و گاهی عمل انتقادی ـ به طور کلی ـ را در مد نظر دارند، که در زر ورق خرد پیچیده و تحویل مردم داده می شود.
  • و لذا می توان از «ایمان عقلی» فلسفه کلاسیک بورژوائی سخن گفت.

۱۰

  • این امر اما به هیچ وجه تصادفی نیست.

۱۱

  • چون منظور فلسفه کلاسیک بورژوائی از خرد، از حد تفکر انتقادی صرف و عمل مربوطه فراتر می رود.

۱۲

  • منظور فلسفه کلاسیک بورژوائی از خرد، قبل از همه، از حد منطق و تئوری شناخت فراتر می رود.

  • مراجعه کنید به منطق، تئوری شناخت

منطق

۱

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15521

۲

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15524

پایان

تئوری شناخت (نظریه معرفت)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13801

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۱۰۱)

درنگی

از

میم حجری

اهل جهان بگویید:

ما عن گلاب کردیم، تا عن گلاب، ما را؟

جنگ
برای حاکمیت طبقاتی مبتنی بر استثمار و طبقات حاکمه استثمارگر
حکم نوشدارو دارد.


جنگ
حاکمیت طبقاتی مبتنی بر استثمار و طبقات حاکمه استثمارگر

را

از مرگ حتمی نجات می دهد.


چگونه؟


برای دادن جواب به این پرسش
باید عالی ترین دیالک تیک ماتریالیسم تاریخی را شناخت:
دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی را.


دلیل اصلی انقلابات اجتماعی در همین دیالک تیک است:
مناسبات تولیدی ثابت (به مثابه فرم) روزی برای نیروهای مولده رشدیابنده (به مثابه محتوا) تنگ می شود و جامعه را بحران فرامی گیرد.


همانطور که کفش به پای کودک رشد یابنده تنگ می شود و کلافه اش می کند و به جنونش می کشد.


جنگ
رشد نیرورهای مولده را متوقف می سازد
میلیونها کارگر و دهقان و پیشه ور و روشنفکر (نیروی مولده جاندار) کشته می شوند و در بدر می شود.


کارخانجات و دانشگاه ها و مراکز علمی و فنی و فرهنگی و مراتع و مزارع و ... (نیروهای مولده جامد)
با خاک یکسان می گردد
و
تنگی مناسبات تولیدی از بین می رود و بحران برای مدتی خاتمه می یابد.

انقلاب اجتماعی

به تعویق می افتد.

پایان

درنگی در مکررات مکرمات (۱۰۰)

درنگی

از

میم حجری

اگر کتاب به دست بگیری، ناگزیر اسلحه‌ات را بر زمین خواهی گذاشت!
چنانچه علم و دانش را گزینه کنید ، نزاع ، جهل وخرافات را زمین خواهید گذاشت!
خروس


طرز تفکر خروس شبیه طرز تفکر آخوندها ست:
ایدئآلیستی است
پا در هوا ست.


خروس مثل آخوندها
همه چیز را وارونه و پادرهوا می بیند.


خروس نمی داند
که
اسلحه
قبل از اینکه
عملا
تهیه و تولید شود و به کار گرفته شود،
به صورت اندیشه در ذهن بشر تهیه و تولید می شود و به کار گرفته می شود.


عمله و بنا
قبل از بنای خانه
مدل فکری خانه را در ذهن خود می سازند
بعد
به مدد مصالح ساختمانی و قوای عضلانی
به اندیشه و مدل فکری خانه
جامه مادی و فیزیکی می پوشانند
و
خانه ای شبیه خانه فکری تشکیل می یابد.


ما با دیالک تیک علم و عمل سر و کار داریم:
نه بدون عمل
علم تشکیل می یابد و نه بدون علم
عمل صورت می گیرد

پایان

درنگی در غزلی از خواجه شیراز (۲ )

درنگی

از

میم حجری


حافظ
دوش دیدم که ملایک دَرِ میخانه زدند
گِلِ آدم بِسِرشتَند و به پیمانه زدند
.


معنی تحت اللفظی:

دیشب در خواب دیدم که فرشتگان ذر میخانه را زدند و وارد شدند و گل آدم را تهیه کردند و از آن پیمانه ساختند.

در این بیت غزل خواجه،

روایت قرآنی از تهیه گل و تشکیل تندیس حوا و آدم توسط جبرئیل (ملک مقرب الهی)

مبنا قرار داده می شود.

در خواب خواجه

ملائکه همان کار جبرئیل را تکرار می کنند.

با این تفاوت که به عوض تشکیل تندیسی، پیماته می سازند.

این بدان معنی است که در قاموس خواجه گل بشر و پیمانه یکی است.

منظور خواجه از گل، سرشت و طینت و نهاد است که از مفاهیم مهم در ادبیات خواجه اند.
سرشت و طینت و نهاد و ذات و بود و خمیر و خمیرمایه و غیره

فرم هایی از بسط و تعمیم مفهوم فلسفی ماهیت است.

سرشت و طینت و نهاد و غیره

ترجمه مفهوم فلسفی (Wesen) ماهیت و یا ذات است

که ضد دیالک تیکی پدیده و یا نمود و ظاهر است.


دیالک تیک پدیده و ماهیت
به قول سعدی دیالک تیک نمود و بود.

از دید خواجه

ماهیت کالبد بشر و پیمانه یکی است.

نمی توان به خواجه حق نداد.

ماهیت اندام بشر و اشیاء مادی است.

همه چیزهای مادی

متشکل از اتم های شیمیایی اند.

کالبد و پیمانه اما فرم هایی از بسط و تعمیم مفهوم فلسفی فرم و نمود اند.

می توان گفت

که خواجه، دیالک تیک فرم و محتوا و دیالک تیک پدیده و ماهیت و دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی

را

به شکل دوئالیسم پیمانه و می و به شکل دوئالیسم روح و تن بسط و تعمیم می دهد.

می در پیمانه

در قاموس خواجه

شبیه روح در بدن است.


فرق و تفاوت و تضاد بشر با جمادات و نباتات و جانوران
نیمه طبیعنی ـ نیمه جامعتی بودن بشر و طبیعتی بودن جمادات و نباتات و جانوران است.


ماهیت بشر را کار برای تهیه و تولید مایحتاج حیاتی تشکیل می دهد.
حسن بی همتای کار این است که همیشه دیالک تیکی از کار مادی (فیزیکی) و کار فکری است.
بشر
تفکر را مدیون کار است.
اگر نیاکان ما مجبور به کار نمی شدند
ما حیوان می ماندیم

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۹۹)

Ist möglicherweise ein Bild von Golfplatz

درنگی

از

میم حجری

سرو ابرکوه ، شهری است در مسیر اتوبان یزد به شیراز - استان یزد
الکساندر روف دانشمند روسی سن سرو را ۴۰۰۰ تا ۴۵۰۰ سال تخمین زده است ، این سرو دومین درخت کهنسال جهان می باشد.
متن از ارامنه


ارامنه عزیزم
بگو تا خون بریزم.


سرو که شهر نمی شود.
سرو درخت است و نه شهر.


سرو در اتیک (اخلاق) و ادبیات طبقات اجتماعی برده دار و فئودال و روحانی (ال عبا)
سمبل بی ثمری و لذا آزادگی است.


هر چه انگلتر
به همان اندازه
آزاده تر.

ضمنا
سن و سال عتیقه جات را
علما
حدس نمی زنند.
با متد دیرآشنای شیمیایی به طور دقیق و علمی تعیین می کنند.


به اسکندر روس هم بگو بداند و رستگار شود.

پایان

خود آموز خود اندیشی (۱۱۲۶)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت پنجم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۶)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

سعدی اصولا به اوتوماتیسمی در دیالک تیک روی و خوی باور دارد:

چون می روشن در آبگینه صافی

خوی جمیل تو از جمال روی تو پیدا

معنی تحت اللفظی:

همانطور که صافی می در جام صاف معلوم می شود، خوی زیبای تو هم از روی زیبای تو آشکار می گردد.

سعدی

در این بیت شعر،

دیالک تیک فرم و محتوا

را

به شکل دیالک تیک آبگینه و می و دیالک تیک روی و خوی بسط و تعمیم می دهد و جمال روی و جمال (کمال) خوی را لازم و ملزوم یکدیگر می داند.

عروس جوان ناراضی از داماد

باید بر طبق این دیالک تیک سعدی، شوهری زشت و کریه المنظر داشته باشد.

چون در قاموس سعدی، فقط مرد زشت روی می تواند زشت خوی و نامهربان و زن ستیز باشد.

سعدی اگر در قرن بیستم جمال روی دختران و پسران خود فروش «پلی بوی و پلی میت» هالیوود و هزاران کنسرن مشابه را می دید، تصور می کرد که خوش اخلاق ترین و با سیرت ترین انسانها را دیده است.

بدین طریق بی سیرت ترین «قحبه ها» به مظاهر اتیک و اخلاق سعدی بدل می شدند.

اما سعدی به علت وابستگی طبقاتی اش نمی تواند، به احکام و تئوری های خود وفادار بماند.

تئوری باید تابع منافع طبقه حاکمه باشد و از این رو ست که صورت زیبا فقط در مورد نمایندگان طبقه حاکمه نشاندهنده سیرت زیبا ست.

اگر احیانا یکی از نمایندگان طبقات تحت ستم،

صورت زیبا و یا یکی از اشراف بنده دار، فئودال و دربار صورتی کریه داشته باشد،

سعدی با تمام تسلیحات دیالک تیکی خود وارد میدان می شود،

دیالک تیک صورت و سیرت را به ضرب شمشیری از هم می گسلد و قلدرمآبانه اعلام می کند که «صورت زیبای ظاهر هیچ نیست» و از تعیین کننده بودن بحق سیرت دم می زند:

صورت زیبای ظاهر هیچ نیست

ای برادر، سیرت زیبا بیار

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (خ) خرد (عقل، فرنونفت، راسیون) (۲)

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

۶

  • انگلس در رابطه با جنبش روشنگری فرانسه در قرن هجدهم ـ ادامه می دهد:

۱

  • «نخست مغز انسانی و قوانینی که نتیجه تفکر آنند، می بایستی به مثابه شالوده همه اعمال انسانی و پایه جامعتی شدن انسانی معتبر شناخته شوند.

۲

  • اما خرد ـ به معنای وسیع کلمه ـ بعدها، زمانی که این قوانین با واقعیت در تضاد قرار می گیرند، عملا و از سر تا پا وارونه می شود.

۳

  • کلیه فرم های جامعتی و دولتی پیشین و کلیه تصورات کهنه به میراث مانده، به عنوان عناصر نامعقول به پستوی خانه ریخته می شوند.

۴

  • جهان ما قبل، به مثابه جهانی تلقی می شود، که اسیر بی اراده پیشداوری ها بوده است و هرچه که کهنه بوده است، سزاوار نفرت و تحقیر قلمداد می شود.

۵

  • اکنون هنگام آن رسیده بود، که خرد واقعا بر تخت بنشیند.

۶

  • اکنون دیگر می بایستی خرافه، ستم، امتیاز و بیداد جای خود را به حقیقت ابدی، عدالت ابدی، برابری انسان ها (که طبیعی تلقی می شد) و حقوق بی چون و چرای انسانی بسپارد.»
  • (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۱۹، ص ۱۸۹)

۷

  • این توصیف انگلس فقط به روشنگری فرانسه محدود نمی شود.

۸

  • تمامت تاریخ توسعه تفکر کلاسیک بورژوائی ـ کم و بیش ـ تأییدی بر صحت آن است.

۹

  • چرا که فلسفه کلاسیک بورژوائی با مفهوم خرد است که می افتد و برمی خیزد.

ادامه دارد.

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره المائده) (۳۲۸)

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ۚ وَإِن كُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا ۚ وَإِن كُنتُم مَّرْضَىٰ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ ۚ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾
[ المائدة: ۶]

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، چون به نماز برخاستيد، صورت و دستهايتان را با آرنج بشوييد و سر و پاهايتان را تا قوزك مسح كنيد.

و اگر جُنب بوديد خود را پاك سازيد. و اگر بيمار يا در سفر بوديد يا از جاى قضاى حاجت آمده بوديد يا با زنان نزديكى كرده بوديد و آب نيافتيد با خاكى پاك تيمم كنيد و صورت و دستهايتان را با آن مسح كنيد.

خدا نمى‌خواهد شما در رنج افتيد، بلكه مى‌خواهد كه شما را پاكيزه سازد و نعمتش را بر شما تمام كند، باشد كه سپاس گزاريد.

کریم

در این آیه،

رعایت نظافت

را

تئولوژیزه می کند.

در فرم فقهی به صورت فرامین شرعی و الهی واجبیت می بخشد.

کریم

رعایت نظافت را در رابطه با اقامه نماز

به مثابه عالی ترین جزم اسلامی و واجب ترین تکلیف مسلمین

الزامی می سازد.

در نتیجه چاره ای جز رعایت نظافت برای مؤمنین باقی نمی ماند.

تفاوت تفکر مذهبی با تفکر علمی ـ فلسفی در همین جا ست:

جای استدلال علمی و عقلی را اعلام جزم (دگم) مذهبی می گیرد.

همین روند و روال همچنان و هنوز ادامه دارد.

به عوض اثبات علمی و تجربی و منطقی و فکری و فلسفی ضرورت گذار از سلطنت به جمهوریت،

شاه مأمور ابلیس بزرگ و محارب با الله قلمداد می شود و قال قضیه کنده می شود.

کریم

ضمنا

منت بر سر مؤمنین می نهد و از اتمام نعمت دم می زند.

ادامه دارد.

درنگی در شعری از شاملو تحت عنوان «روزی که تو بیایی» (۲)

درنگی

از

میم حجری

روزی که تو بیایی

«روزی که تو بیایی»

عنوان این شعر شاملو ست.

در عنوان هر شعر

محتوای آن شعر تقطیر و تجرید می یابد.

سؤال اکنون این است

که منظور شاملو از «تو» چیست و یا کیست که تبدیل دوزه به بهشت در گرو آمدن آن و او ست؟

۱

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.

معنی تحت اللفظی:

شاملو و امثالهم

روزی

کبوترهای شان را پیدا خواهند کرد و مهربانی با زیبایی به وصلت خواهد رسید.

محتوای این جمله شاملو این است که کبوترهای شاملو و شرکاء

گم شده اند و حضرات آنها را روزی پیدا خواهند کرد.

کبوتر و کفتر پریده از پشت بام و یا از دست

می تواند روزی برگردد.

کبوتر و کفتر اما گم نمی شود تا کسی پیدا کند.

یکی از ایرادات اصلی و زیانبار اشعار از همه نوع و از همه کس

ضد علمی و ضد عقلی و ضد منطقی بودن دعاوی مطروحه در آنها ست.

شعر و نثر شعرگونه

بهترین و توجیه پذیرترین طریق و وسیله برای خوراندن خرافه به خلایق است.

به همین دلیل

همه عوامفریبان جهان

از شوپنهاور تا نیچه، از هایدگر تا سارتر و کامو

خرافات خود را یا به صورت شعر به خورد خلایق داده اند و یا به صورت نثر شعر گونه.

طرفه این است

که ادعا هر چه ضد عقلی تر و ضد علمی تر و ضد منطقی تر باشد،

به همان اندازه بیشتر محبوبیت و طرفدار کسب می کند.

یکی از مهم ترین دلایل محبوبیت اشعار حافظ و خیام و شهریار و شاملو و شفیعی و غیره

محتوای ایراسیونالیستی (ضد عقلی) آنها ست.

این هنوز چیزی نیست.

بدبختی بزرگتر این است

که

خلایق هر خرافه ضد عقلی و ضد علمی و ضد منطقی را شعر محسوب می دارند.

حتی اگر شر و ور باشد و بس.

به همین دلیل هر یاوه گوی علاف و عیاشی خیال می کند که شاعر است

و

عشعار خود را نه تنها تحریر و تکثیر و توزیع، بلکه حتی ترجمه می کند و باد در غبغب می اندازد و به زمین و زمان عشوه می فروشد و پوز می دهد.

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۹۸)

درنگی

از

میم حجری

از آمدنم نبود گردون را سود

وز رفتن من جلال و جاهش نفزود

وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود

کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
عمر خیام


عمر جان


اولا
گردون
خرافه مفهومی بیش نیست.


تو مگر ریاضی دان نبوده ای؟


ثانیا
گردون کذایی
در آمدن و رفتن تحفه های نطنز نقشی نداشته و دنبال جاه و جلالی نبوده است.


صفات طبقاتی تحفه ها را به موجودات خیالی ـ خرافی نسبت نده.


ثالثا
تحفه ها تنها موجودات هستی نبوده اند.


فقط شرف کیهان و بامدا اول و آخر و الی آخر بوده اند.

حتی مولانا می دانست

که

تحفه ها و تفاله ها

از جمادی مرده و نامی شده اند و از نما مرده اند و حیوان شده اند و از حیوان مرده اند و تحفه و تفاله شده اند.


آمدن و رفتن تحفه ها
و تفاله ها
فرقی با تشکیل و تجزیه و تلاشی جمادات و نباتات و جانوران و زباله ها ندارد.


همه از دم نتایج تجزیه و ترکیب اتم های مش مندلیف اند.

پایان

درنگی در فرمالیسم های دکتر بهروز آرمان و نیچه از آلمان (۱۰)

درنگی

از
شین میم شین

مبادا کسی از شما به گفتار و آموزش دروغ پرست، گوش فرادهد،

چه آن سیاهکار به خانمان و روستا و کشور، ویرانی و تباهی رساند.

ویرانی و تباهی کذایی خانمان و روستا و کشور

را

حریف

در «دروغ پرست» سیاهکار منفور کشف و افشا می کند.

یعنی

منشاء سود و زیان و آبادی و ویرانی و پیشرفت و پسرفت جامعه

را

در

سوبژکت (فرد) مثبت و منفی می داند.

این بدان معنی است که حریف کاری به کار سیستم ندارد.

چه بسا خبر از دیالک تیک سوبژکت و سیستم (فرد و جامعه)

زیربنا و روبنا

ندارد.

متد فکری حریف

سوبژکتیویستی است و نه دیالک تیکی.

جهان بینی حریف

ایدئالیستی است و نه ماتریالیستی.

حریف

کمترین خبری از الفبای مارکسیسم ندارد.

این

مشخصا

بدان معنی است که حریف پیرو تئوری فاشیستی نخبگان است.

حریف

نخبه مثبت و منفی را سازنده و مخرب جامعه و تاریخ می داند و توده را چیزی از جنس خمیر در دستان نخبه های مثبت و منفی.

راه حلی که چنین کسی برای مسائل خرد و کلان می تواند ارائه دهد،

حذف نخبه منفی و حفظ نخبه مثبت است.

ترور اشخاص و شخصیت های انقلابی و به مقام پیشوا رسانی اشخاص و شخصیت های ارتجاعی.


هان ای مردم! ساز نبرد کنید و دروغ پرستان را از مرز و بوم خویش برانید!

این رهنمود پیرو نیچه به توده است که منتظر رهنمود امثال او ست.

مردم باید تحت رهبری نخبگانی از پیروان نیچه برخیزند و دروغ پرستان را از مرز و بوم خود برانند.

سؤال این است که مردم، دروغ پرستان انتزاعی کذایی را چگونه و از کجا پیدا کنند؟


به گفتار آن کس باید گوش فراداد که به راستی اندیشیده است،

بدان خردمندی که درمان بخشِ زندگی است،

بدان کس که تواند در برابر آذرافروزان بدانسان که باید، سخنِ راست و استوار بر زبان" راند

حریف اکنون در سنت روحانیت،

پس از نهی از منکر (مبادا کسی از شما به گفتار و آموزش دروغ پرست، گوش فرادهد،)، امر به معروف می کند و دوئالیسم امر به معروف و نهی از منکر تشکیل می گردد و مسئله حل می شود:

دوئالیسم گوش دادن به نخبه مثبت و گوش ندادن به نخبه منفی.

مشخصات نخله مثبت:

به راستی اندیشیدن

درمان بخش زندگی بودن

در برابر آذرافروزان سخن راست و استوار گفتن.

بیا و کشتی ما در شط سراب انداز

غریو و ولوله در جان این جناب انداز.

ادامه دارد.

درنگی در شعری از شاملو تحت عنوان «روزی که تو بیایی» (۱)

درنگی

از

میم حجری

روزی که تو بیایی

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری‌ست.


روزی که دیگر درهای خانه‌شان را نمی‌بندند
قفل
افسانه‌یی‌ست
و قلب
برای زندگی بس است.


روزی که معنای هر سخن دوست‌داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.


روزی که آهنگ هر حرف، زندگی‌ست
تا من به خاطرِ آخرین شعر رنج جست‌وجوی قافیه نبرم.


روزی که هر لب ترانه‌یی‌ست
تا کمترین سرود، بوسه باشد.


روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود.


روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم…
و من آن روز را انتظار می‌کشم
حتا روزی
که دیگر
نباشم.


اولا
شاملو از تبار روحانیت نیست.

از تبار کیست؟


ثانیا
شعر چه ربطی به شاعر دارد؟


شعر باید مستقلا و بی اعتنا به شاعر تحلیل مارکسیستی شود
تا محتوای شعر نقد شود و حقیقت کشف و افشا شود.


این شعر زیبایی است و تحلیل خواهد شد.

ادامه دارد.