فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پراگماتیسم

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

۱

  • پراگماتیسم نامی است، برای جهان بینی ایدئالیستی ـ ذهنی و اگنوستیسیستی (ندانمگرایی) رایج در کشورهای انگلوساکسن که به پیروی از پیرس ـ قبل از همه ـ از سوی ویلیام جیمز توسعه داده شده و توسط شیلر و ده وی تدوین یافته است.

۲

  • فرمی که ده وی به پراگماتیسم داده، به اینسترومنتالیسم (ابزارگرائی) نیز معروف شده است.

۳

  • پراگماتیسم را می توان فرم نمودین انگلوساکسنی فلسفه حیات تلقی کرد.

۴

  • پراگماتیسم در موارد بیشماری با جهان بینی نیچه انطباق دارد و در بسیاری از مسائل با پوزیتیویسم که شدیدا تحت تأثیرش قرار دارد، سازگار است.

۵

  • در قاموس پراگماتیسم، کلیه تصورات، مفاهیم، قضاوت ها و نظرات ما قواعدی اند، برای رفتار (پراگمای) ما و «حقیقت» آنها، تنها در سودمندی عملی آنها برای زندگی ما نهفته است.

۶

  • معیار حقیقت، در قاموس پراگماتیسم، عبارت است از سودمندی، فایده، نتیجه و نه انطباق با واقعیت عینی.

۷

  • به قول ویلیام جیمز، «حقیقت هر چیز به وسیله نتیجه نهائی آن اثبات می شود.»

۸

  • به عبارت دیگر «هرتصور تا زمانی که برای زندگی ما مفید باشد، حقیقی محسوب می شود.»

۹

  • مسئله حقیقت، در قاموس پراگماتیسم به طورکلی، عبارت است از مسئله ای که در «منطق»، «کلاس درس» و یا در «پای موعظه و منبر» معنی پیدا می کند.

۱۰

  • در زندگی عملی نه حقیقت تصورات ما، بلکه «ارزش نقد (ضد نسیه)» آنها، فایده، منفعت و نتیجه آنها در رابطه با منافع متغیر و خاص ما مطرح است.

۱۱

  • پراگماتیسم این درک و برداشت خود از حقیقت را، نه تنها در عرصه تئوری شناخت، بلکه در مورد مسائل اخلاقی نیز معتبر می داند.

۱۲

  • اخلاق در قاموس پراگماتیسم، پیشداوری به میراث مانده است:
  • در زندگی عملی هنجارهای اخلاقی معتبر برای همه، وجود ندارند.

۱۳

  • با درک پراگماتیستی حقیقت و اخلاق، دو شاخص دیگر پراگماتیسم، یعنی رلاتیویسم و پلورالیسم در پیوندتنگاتنگی قرار دارند.

  • مراجعه کنید به اخلاق، اتیک، رلاتیویسم و پلورالیسم

۱۴

  • تقلیل حقیقت و اخلاق به سودمندی و فایده رسانی برای افراد و یا گروه هائی از انسانها، گشتاور تعیین کننده ای در جهان بینی پراگماتیستی است.

۱۵

  • دلیل آن ـ قبل از همه ـ این است، که پراگماتیسم به بخش لاینفک ایدئولوژی امپریالیسم آمریکا بدل شده است.

۱۶

  • به نام پراگماتیسم، هر عملی که برای امپریالیسم آمریکا مفید و موفقیت آمیز باشد، می تواند هم اخلاقی تلقی شود و هم حقیقی:

الف

در سیاست داخلی:

  • پایمال کردن حقوق و آزادی های بورژوائی ـ دموکراتیک و پیشبرد فرم های حاکمیت و سرکوب دیکتاتورمنشانه.

ب

در سیاست خارجی:

  • تجاوز به دولت های دیگر و اقدامات ستمگرانه در حق ملت های دیگر.

پایان

درنگی در اندیشه ای (۵۵۹)

Ist möglicherweise ein Bild von 1 Person und Text „Wer die Wahrheit nicht weiß, der ist bloß ein Dummkopf. Aber wer sie und sie eine Lüge nennt, der ist ein Verbrecher! Bertolt Brecht“

برشت
کسی که حقیقت را نمی داند
فقط کودن است.
کسی که حقیقت را می داند، ولی دروغ قلمداد می کند،
تبهکار است.

میم حجری

نه.

دلیل عدم کشف حقیقت

(عدم وقوف به حقیقت)
کودنی نیست.


اصولا و اساسا
کشف حقیقت آسان نیست.


پیش شرط کشف حتی المقدور حقیقت
تسلط بر خرد کل اندیش (فلسفه مارکسیستی) است.


تبهکاران
اصولا و اساسا
نمی توانند

حتی

به صدها فرسنگی حقیقت نزدیک شوند
چه رسد به کشف حقیقت و دروغ جا زدن حقیقت مکشوفه.


شناخت

به طور کلی

به طور طبقاتی

مشروط می شود.


انعکاس واقعیت عینی

از فیلترهای (صافی های) طبقاتی می گذرد.


حقیقت
در طول تاریخ
با سوبژکتیویته تاریخی (سوبژکت تاریخ بودن)
گره خورده است.

همین اسلام خرپرور و خردستیز کنونی

در

صدر اسلام

منادی و مبلغ حقیقت تاریخی بوده است.


همین بورژوازی خر و خردستیزی

که امروز عاجز از کشف حقیقت است
دیروز در رزم رهایی بخش ضد فئودالی ـ ضد روحانی اش
که سوبزکت تاریخ بود،
ضمنا قادر به کشف حقیقت و اعلام آن از همه منابر و مناره های بلند روشنگری بود

پایان

درنگی در «تحلیلی» از خالد رسول پور (۴)

میم حجری

خالد رسول پور

اما اعتراضات جاری دقیقاً ضد هر گونه «قدرت»ی شکل گرفته‌اند.

این اعتراضات از نوع و جنس دیگری هستند.

آن‌ها (به قول ژیل دلوز) در فضای «ریزوماتیک» (زمین-ساقه)

رشد کرده و سرکشیده‌اند

نه در فضای «درختی».

«ریزوم» یا «زمین-ساقه» به صورت افقی، متکثر و برابر رشد می‌کند

و

هیچگونه تقدم و تاخری در جایگاهِ شاخه‌هایش وجود ندارد

اما «درخت» به صورت عمودی و از ریشه به سمت ساقه و تنه و شاخه‌ها رشد می‌کند و اساسش بر سلسله مراتب و مقام ساخته شده‌است.

زمین ـ ساقه

و

یا

ساقه کذایی زیر زمینی چیست؟

ساقه زیرزمینی بخشی از گیاه است که معمولاً زیر زمین قرار دارد و عامل رشد قسمتی از گیاه است که بالای خاک قرار دارد.

این ساقه‌ها اندام‌های ذخیره‌ای گیاه به شمار می‌روند.

با استفاده از مواد ذخیره‌ای که در طی سال اول در آنها جمع می‌شود،

ساقه هوایی جدیدی در سال بعد رشد می‌کند.

ساقه‌های زیرزمینی به شکل ریزوم، غده پیاز (سوخ) دیده می‌شود.

در ریزوم ساقه‌ها استوانه‌ای شکل‌اند و در زیر زمین به‌طور افقی رشد می‌کنند.

این ساقه‌ها باریک، گوشتی و دارای اندوختۀ غذایی هستند.

ساقه‌ها دارای گره، میانگره و برگ‌های متعددند.

جوانه‌ها در پایه برگ‌های پولکی

اندام‌های هوایی

را

تولید می‌کنند

و

در گونه‌های زنبق انتهای در حال رشد ریزوم

برگ و گل تولید می‌کند.

ریشه در محل گره‌ها تولید می‌شود.

خالد رسول پور

به

تبعیت از تئوریسین بند تنبانی امپریالیستی

برای درک و توضیح اعتراضات مبتنی بر آنارشیسم (قدرت ستیز) و رویزیونیسم (آماج گریز)

دست به دامن بیولوژی می شود.

بدین طریق

اعتراضات عنقلابی در سال های پس از شکست سوسیالیسم

به چیزی شبیه پیاز و سیب زمینی تشبیه می شوند.

این شق القمر «تحلیلی» یکی از واریانت های بیولوژیسم است.

ایده ئولوژی امپریالیستی

برای از عرصه به در راندن ماتریالیسم تاریخی

انواع متفاوتی از این متدها سرهم بندی کرده است:

یدین طریق و ترفند،

مسائل جامعتی

نه

با استفاده از مفاهیم ماتریالیسم تاریخی،

بلکه

با

استفاده از مفاهیم بیولوژی اینجا

و

با

استفاده از مفاهیم پسیکولوژی جای دیگر

توضیح الکی و خرکی و خر رنگ کنکی

داده می شود.

این مکاتب امپریالیستی (بیولوژیسم، پسیکولوژیسم و غیره) امروزه برو بیایی چشمگیری دارند.

مثلا

به عوض تحلیل طبقاتی طویله روسیه،

به دنبال روندهای روانی پوتین می گردند.

یعنی با مفاهیم پسیکولوژیکی به تحلیل جامعه بشری می پردازند.

اعتراضات زنان و جوانان در جماران،

در قاموس خالد رسول پور

بی اعتنا به اوتوریته (قدرت) اند.

ضد اوتوریته اند.

این مشخصه اصلی آنارشیسم است.

کسب و کار آنارشیسم

تخریب اوتوریته های خیرخواه است.

اگر کسی اولدوز و کلاغ های صمد بهرنگی را تحلیل کند،

متوجه تلاش مستمر بهرنگ در جهت تخریب اعتبار مادر و پدر در خانواده می شود.

بدین طریق

پیوند عاطفی و مادی صرفنظرناپذیر کودک با اوتوریته های خیرخواه (عاشقان اصیل خود) قطع می شود

و

کودک

بیکس و بی یار و بی پناه می ماند.

فاشیسم و فوندامنتالیسم و آنارشیسم

می دانند

که

کودک بدون حمایت اوتوریته نمی تواند زندگی کند.

از این رو،

برای کودک اوتوریته گریز و یا حتی اوتوریته ستیز،

اوتوریته های قسی القلب بی رحم از قبیل هیتلر و خمینی و خامنه ای و آقا کلاغه و خانم کلاغه (اشرف و اشرف دهقانی و آقا رجوی و خانم رجوی وغیره)

اختراع می کنند.

در جوامع بشری

هم

همین بلا بر سر زنان و جوانان بی اعتنا به اوتوریته های خیر خواه (حزب توده) و قدرت

آورده می شود.

لاشخوران میلیاردر از قبیل ترامپ و احزاب فاشیستی و پوتین و پالان و چکمه و نعلین


(مخالفان سرسخت به اصطلاح استبلیشمنت به مثابه اوتوریته)

روی کار آورده می شوند.

ادامه دارد.

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۶۸)

Siyavash Kasraei.jpg

تحلیلی

از

شین میم شین

چون قصد نیک بود ام و باور به کار خویش

پروا نداشتم به دل، این کارزار را

بی پایه می شمردم و خصمانه

یا که از سر دلسوزی

تشویش مادرانه

هر زینهار را

معنی تحت اللفظی:

چون نیت خیری داشتم و به کردوکار خود مؤمن بودم، هراسی از این نبرد به دل راه نمی دادم و هر هشداری را یا خصمانه و بی پایه تلقی می کردم و یا از سر دلسوزی و دلهره مادرانه.

سیاوش

در این بند شعر

از

طرز تفکر سهراب

پرده برمی دارد

و

طرز تفکر معاصران خود

را

عملا

به تیغ تیز انتقاد می سپارد.

سهراب

(در حقیقت، خود سیاوش)

دچار نوعی خوشخیالی بوده است.

سهراب شیفته ایدئال و رؤیا و نیت خیر خود بوده است

و

نیت خیر و رؤیای شخصی خود را تعمیم داده است.

نیت خیر داشتن اما به تنهائی کافی نیست.

رزمنده راه رهایش اجتماعی

باید چراغی از تئوری رهائی بخش در دل داشته باشد

و

قادر به تفکر و تأمل پیگیر و مستمر باشد.

ساده لوحی و خوش خیالی

سم مهلک خواهد بود.

نبرد رهائی بخش باید

به

دقتی مینیاتوری

برنامه ریزی و عملی شود

و

هر لحظه

مورد وارسی، تصحیح و تجدید نظر قرار گیرد.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پدیده (نمود، ضد دیالک تیکی ماهیت)

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

۱

  • پدیده، به مجموعه خواص خارجی چیزها، روندها و غیره اطلاق می شود که برای ما به کمک حواس، به کمک نگرش و به کمک تجربه بیواسطه قابل دسترسی اند.

(اگر

از

همه خواص صوری و محسوس و مرئی و ملموس چیزی

مثلا شکل و شمایل و رنگ و بو و طعم و قد و قامت و چشم و ابرو موی و روی و غیره چیزی

تجرید به عمل آید،

مقهوم فرم

تشکیل می یابد.

اساسی ترین و تعیین کننده ترین بخش فرم

را

پدیده و یا نمود

می نامند.

و اساسی ترین و تعیین کننده ترین بخش محتوا

را

ماهیت

می نامند.

مارکس از ترکیب دو دیالک تیک زیر

دیالک تیک فرم و محتوا

و

دیالک تیک نمود (پدیده) و ماهیت

دیالک تیک مهم دیگری تشکیل داده است:

دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی

را.

مترجم)

۲

  • مفهوم «پدیده» ضد دیالک تیکی مفهوم «ماهیت» را تشکیل می دهد.

۳

  • پدیده برخلاف ماهیت، خصلت منفرد، تصادفی و متغیر دارد.

۴

  • پدیده هم حاوی خواص ماهوی است و هم خواص غیرماهوی.

۵

  • از آنجا که تجربه بیواسطه، ما را فقط به شناخت پدیده قادر می سازد و نه بیشتر، قناعت به پدیده ـ به لحاظ تئوریکی ـ به معنی افتادن به دام تجربه گرائی (امپیریسم) است که به برهوت ایدئالیسم ذهنی و ندانمگرایی (لاادریت، اگنوستیسیسم) ختم می شود.

۶

  • وظیفه اصلی هر علمی در حیطه عمل و پژوهش خاص خود عبارت است از غلبه بر تضاد دیالک تیکی میان پدیده و ماهیت.

۷

  • تفکر تئوریکی از بررسی پدیده آغاز می شود و به ماهیت چیزها نفوذ می کند.

۸

  • سنگ محک صحت و سقم مفاهیم، تئوری ها و غیره حاصله در این میان، پراتیک است.

۹

  • محدود کردن خود به شناخت پدیده در سیاست عملی و در رفتار اجتماعی انسانها به ناگزیر شیوه های رفتاری زیرین را به دنبال می آورد:

الف

  • مبتنی بر عملگرائی (پرکتیسیسم) را

ب

  • مبتنی بر اپورتونیسم را

۱۰

  • هر کردوکار اجتماعی مستدل علمی و به ویژه هر سیاست مبتنی بر علم وظیفه دارد که از نمود (ظاهر، پدیده) روندهای اجتماعی به ماهیت روندهای اجتماعی نفوذ کند و به عبارت دیگر از ماهیت روندهای اجتماعی آغاز کند و نه از نمودهای خارجی شان.

۱۱

  • مفهوم « په دیده» بمعانی دیگری نیز در رابطه با مجموعه معینی از اوبژکت ها، روندها و غیره مادی و فکری به کار می رود، مثلا پدیده های طبیعی، پدیده های اجتماعی، پدیده های روانی و غیره.

۱۲

  • در این جور موارد مفهوم « پدیده» با مفاهیم «شیئ»، «چیز»، «روند» و امثالهم خویشاوند است.

  • مراجعه کنید به ماهیت.

ماهیت

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8227

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8226

پایان

خود آموز خود اندیشی (۵۸۵)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت دوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۵۵)

بخش سوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

بد و نیک را بذل کن سیم و زر

که این، کسب خیر است و آن، دفع شر

معنی تحت اللفظی:

به افراد خوب و بد سیم و زر ببخش.

بخشش به آدم های خوب، موجب عاقبت به خیری می شود

و

بخشش به آدم های بد، موجب دفع شر.

سعدی

در این بیت شعر،

دیالک تیک داد و ستد

را

به شکل دیالک تیک احسان به نیکان و کسب سود و دیالک تیک احسان به اشرار و دفع شر بسط و تعمیم می دهد.

مخاطب سعدی

اعضای طبقه حاکمه

است.

نتیجه عمل به اندرز سعدی

اولا

گدا پروری

ثانیا

لاشخور پروری

است.

کسب و کار تجار بازار در هر ده و قصبه و شهر هم همین بوده است:

چپاول دار و ندار توده های رعیت،

خانه خراب سازی دهقانان

و

بعد

بخشش پشیزی به آنان

و

تخریب عزت و شخصیت آنان

از

سویی

و

باج دادن به لات ها و لوطی ها و لاشخورها

و

انجام کارهای کثیف به واسطه آنان.

سعدی نمی تواند در خارج از دیالک تیک داد و ستد و دیالک تیک سود و زیان (پراگماتیسم) بیندیشد.

به نظر او دنیا و عقبی بازاری پهناور است،

هر چیز مادی و فکری متاع و کالائی است،

انسان و خدا بقال و تاجر ند.

بنا بر این نگرش سعدی، اگر برای احسان پاداش دنیوی و یا اخروی در کار نمی بود،

نمی بایستی دست به جیب برد و پشیزی به گدائی داد.

بورژوازی در قرن هجدهم

این تئوری سعدی را مبنای استدلال خود قرار خواهد داد و جهان را بازاری و هر انسانی را صاحب کالائی تلقی خواهد کرد و صاحب کالا بودن همه انسانها را به درجه معیار برابری آنها ارتقاء خواهد داد.

چندی بعد،

در گذار سرمایه داری به مرحله امپریالیسم،

همه دستاوردهای هومانیستی و راسیونالیستی انقلابات بورژوائی را به گور خواهد سپرد

و

بر گور آنها

پرچم پراگماتیسم و ایراسیونالیسم (خرستیزی)

را

بر خواهد افراشت و همه خرافات قرون وسطی را دوباره احیا و مدرنیزه و مد مدرن روز

خواهد ساخت.

ادامه دارد.

زندگی مارکس و انگلس (۳۰۴)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل بیستم

اخرین سال های مشترک مارکس و انگلس

۴

افکاری راجع به اخلاق و آزادی

انگلس و مارکس

علیرغم مقاومت برخی از هواداران دورینگ

شادمانه

شاهد مؤثریت چشمگیر آنتی دوریگ

بودند.

آنتی دورینگ

به مدد روزنامه به دست هزاران تن از کارگران رسیده بود.

اندکی بعد دفاتر منفرد آنتی دورینگ

و

در سال ۱۸۷۸ کل کتاب انتی دورینگ منتشر شد.

انگلس در سال های ۱۸۸۶ و ۱۸۹۴

نسخه تصحیح و تدقیق گشته ای از انتی دورینگ منتشر کرد.

بدین طریق

نسل هایی از کارگران آلمانی با مطالعه آنتی دورینگ به فراگیری کمونیسم علمی می پرداختند.

کمونیسم علمی

جهان بینی یکپارچه و متعبرالعام بسته ای

است.

بسته بودن هر تئوری

اما

آن سان که هواداران احزاب بورژوازی به غلط ادعا می کنند،

ربطی به اتمام پذیری آن ندارد.

درست، بر عکس

تئوری

برای مارکسیست ها ـ لنینیست ها

نه

دگم (جزم)،

بلکه علمی زنده و دم به دم توسعه یابنده است

راهنمای عمل است،

هم اینجا و هم امروز.

از جمله مسائلی که انگلس در انتی دورینگ به بحث کشیده،

اخلاق و آزادی

بوده اند.

انگلس

استنباط ایدئالیستی از اخلاق به اصطلاح ابدی

را

رد می کند.

انگلس

با تکیه بر تجارب تاریخی

ثابت می کند

که

اخلاق

مثل شعور جامعتی به طور کلی

به واسطه وجود جامعتی تعیین می شود.

این بدان معنی است

که

هر فرماسیون اقتصادی جامعه

درک خاص خود را از اخلاق دارد.

(اخلاق

یکی از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی است

و

تعیین کننده روبنای ایده ئولوژیکی،

زیربنای اقتصادی

(مناسبات تولیدی)

است.

اخلاق حاکم در هر جامعه،

اخلاق طبقه حاکمه در آن جامعه است.

ضمنا

هر طبقه و قشر اجتماعی

اخلاق طبقاتی و قشری خاص خود را دارد.

در نتیجه از تحلیل اخلاق هر کس، می توان به تشخیص تعلقات طبقاتی او نایل آمد.

مترجم)

انگلس می پرسد:

«اکنون کدام اخلاق، اخلاق حقیقی است؟

به معنی اعتبار مطلق، هیچکدام از اخلاق ها، اخلاق حقیقی نیست.

اما

بیشک

اخلاقی که حاوی بیشترین عناصر مداوم و مستدام می تواند باشد،

یعنی

در حال حاضر، نماینده تحولات کنونی و آتی می تواند باشد

اخلاق پرولتری

است.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۸۷)

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پایان پذیر و پایان ناپذیر (باپایان وبی پایان) (۸) (بخش آخر)

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

۱۳۵

  • تنوع پایان ناپذیر روند توسعه عمومی ماده با پایان ناپذیری روند شناخت مطابقت دارد.

  • مراجعه کنید به حقیقت

(پایان ناپذیری (لایتناهیت) خود ماده

پیش شرط پایان ناپذیری شناخت اشت.

شناخت

در

تحلیل نهایی

انعکاس ماده در آیینه ضمیر بشری است.

مترجم)

۱۳۶

  • به قول کلاسیک های مارکسیسم، کلیت شناخت واقعی عبارت از این است «که ما پایان پذیر را در پایان ناپذیر، موقتی را در ابدی می یابیم و در می یابیم.
  • کلیت شناخت حقیقی طبیعت عبارت است از شناخت (عناصر) ابدی، پایان ناپذیر و لذا ماهیتا مطلق.»
  • (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۵۰۱)

۱۳۷

  • اما شناخت مطلق (عناصر) پایان ناپذیر، خود یک روند بی پایان است و از تعداد بی پایانی از اعمال معرفتی پایان ناپذیر سوبژکت های شناسنده منفرد تشکیل می یابد.

۱۳۸

  • شناخت پایان ناپذیر «در یک جریان (پیشرونده) مجانب» تحقق می یابد.

۱۳۹

  • به معنی دیالک تیکی کلمه باید گفت: «پایان ناپذیر هم قابل شناسائی است و هم غیر قابل شناسائی است.»
  • (ایضا همانجا)

۱۳۸

  • مقوله فلسفی پایان ناپذیر با مفهوم پایان ناپذیری که در ریاضیات رواج دارد، یکسان نیست و آن را نمی توان در مسائل مورد بررسی کیهان شناسی راجع به ساختار و حرکت ماده در کاینات نیز خلاصه کرد.

۱۳۹

  • یک همچو تحدیدی (محدودسازی ئی) به معنی خلاصه کردن فلسفه در جمع بندی صرف نتایج علوم منفرد خواهد بود.

۱۴۰

  • ماتریالیسم دیالک تیکی بر مبنای تزهای اصلی و معارف عمیق خود به نتایج و استنتاجات عمده ای در درک پایان ناپذیری نایل می آید که از حد معارف علوم منفرد فراتر می روند.

۱۴۱

  • در این زمینه علوم طبیعی مدرن، به ویژه کیهان شناسی و تئوری کوانتومی معارف مهمی به همراه آورده اند که صحت درک ماتریالیستی ـ دیالک تیکی از پایان ناپذیری را تأیید می کنند.

۱۴۲

  • در قرن نوزدهم تصور مبتنی بر «پایان ناپذیری کریه» از کاینات بی پایان با ادعای تقسیم همگون مقادیر مادی موجود در آن، موجب بروز تناقضاتی در تئوری کیهان شناسی شد.

۱۴۳

  • پارادوکس فوتومتری که در سال ۱۸۲۳ میلادی توسط اوبلرز با ادعای تقسیم همگون ستاره های درخشان بیشمار بی پایان در کاینات به میدان آمد و نتیجه گرفت که روشنائی آسمان باید در هر سو بی نهایت بزرگ باشد و پارادوکس قوه جاذبه که درسال ۱۸۹۴ میلادی توسط زیلیگر مطرح شد و از تقسیم همگون ستاره های بیشمار بی پایان در کاینات نتیجه گرفت که قوه جاذبه مؤثر بر هر جسم باید بی نهایت بزرگ باشد، از سوئی ناشی از این پیشداوری اثبات نشده اند که ستاره ها در فضای بی پایان به طور همگون تقسیم شده اند و فضا (مکان) در همه جا ساختار اقلیدسی دارد و از سوی دیگر ناشی از این اشتباه اند که قوانین طبیعی شناخته شده را در کلیت کاینات صادق می دانند.

۱۴۴

  • کوشش شارلیه برای رد دو پارادوکس یاد شده که بر مبنای ساخت سلسله مراتبی کاینات استوار شده بود، ناموفق ماند:
  • زیرا با ساخت سلسله مراتبی مورد نظر او چگالی میانگین ماده بسته به بزرگی نظام سیستم مربوطه کمتر می شود و در مورد کاینات بی پایان حتی به صفر می رسد که خود به معنی پارادوکس جدیدی خواهد بود.

۱۴۵

  • توضیح پارادوکس های کیهانی تنها به کمک درک ماتریالیستی ـ دیالک تیکی پایان ناپذیری ممکن است.

۱۴۶

  • پایان ناپذیری جهان به معنی وجود اوبژکت های بیشمار بی پایان کیفیتا همگون (اجرام حاوی قوه جاذبه، ستارگان درخشان) نیست، بلکه به معنی وجود مطلق ماده متحرک است.

۱۴۷

  • بنا بر قانون گذار از تغییرات کمی به تغییرات کیفی باید در فضای کیهانی بسیار دور هم فرم های جدید ناشناخته و هم قانونمندی های جدید را انتظار داشت، آن سان که پارادوکس های یاد شده در بالا معنی خود را از دست می دهند.

۱۴۸

  • تئوری کوانتومی نیز که با دشواری های ناشی از مفهوم پایان ناپذیری مواجه بود، در سالهای اخیر به استنتاجات همانندی منجر شد.

۱۴۹

  • تئوری کوانتومی میدان ها، ذرات هسته ای را به مثابه اشیاء بی نهایت کوچک و فاقد انبساط تصور می کند.

۱۵۰

  • ولی مفاهیمی مانند انرزی، جرم، بار و غیره در چنین شرایطی معنی خود را از دست می دهند.
  • زیرا آنها می توانند اندازه های بی نهایت بزرگ داشته باشند.

۱۵۱

  • برای حل این مسئله فضا (مکان) و زمان را کوانتومی می کنند.
  • یعنی آنها را متشکل از کوچکترین واحدهای طولی و زمانی تصور می کنند.

۱۵۲

  • به این طریق تصور می رود که در عرصه های میکروکیهانی حد و مرز معینی وجود دارد که در آن سوی آن خواص مکانی ـ زمانی اوبژکت های مادی به طور بنیادی متفاوت اند.

پایان

فرهنگ مفاهیم سیاسی (گ) گسترش طلبی (۲) (بخش آخر)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱۱

  • در پی توسعه اقتصادی و سیاسی ناهمگون کشورهای امپریالیستی، تناسب قوا میان این کشورها دستخوش تغییرات پیاپی می شود و زمینه برای برخوردها و تضادها هموار می گردد.

  • مراجعه کنید به قانون توسعه اقتصادی و سیاسی ناهمگون کاپیتالیسم

۱۲

  • گسترش طلبی امپریالیسم با تجاوزگری آن پیوند ناگسستنی دارد.

۱۳

  • تجاوزگری مشخصه ماهوی امپریالیسم و شالوده ای برای گسترش طلبی است.

۱۴

  • گسترش طلبی مغایر با حقوق ملل است.

۱۵

  • گسترش طلبی به ویژه مغایر با اصل عدم مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر است.

۱۶

  • گسترش طلبی مغایر با همبستگی همه دولت ها ست.

۱۷

  • گسترش طلبی مغایر با خودمختاری (حق تعیین سرنوشت خود) کلیه خلق ها ست.

۱۸

  • علاوه بر امپریالیسم امریکا، امپریالیسم آلمان هم دارای آماج های گسترش طلبانه و تجاوزگرانه است.

۱۹

  • استراتژی امپریالیسم آلمان را نفوذ اقتصادی و سیاسی در دیگر کشورهای اروپای غربی و اتحاد آن کشورها تحت سرکردگی آنتی کمونیستی امپریالیسم آلمان تشکیل می دهد.

۲۰

  • استراتژی امپریالیسم آلمان را تخریب کشورهای سوسیالیستی و رسیدن به آماج های خود با توسل به وسایل جدید و انعطاف پذیر تشکیل می دهد.

۲۱

  • سیاست همبود دولتی سوسیالیستی و کلیه نیروهای صلح طلب را پیشبرد اصول همزیستی مسالمت امیز و خنثی سازی تشبثات گسترش طلبانه و تجاوزگرانه امپریالیسم تشکیل می دهد.

پایان

درنگی در «تحلیلی» از خالد رسول پور (۳)

میم حجری

خالد رسول پور

اساس و قوام ِ حکومت اسلامی و مخالفان سنتی‌اش

«قدرت»

است.

هر دو «قدرت» را اساسی‌ترین رکنِ تغییر و ایجاد و تاثیر می‌دانند.

من ـ زور خالد رسول پور از «قدرت»

که

اساس و قوام (؟) حکومت اسلامی و اوپوزیسیون سنتی آن است،

اولا

قدرت سیاسی

ثانیا

اوتوریته

است.

قدرت سیاسی و تسخیر و انحصار آن اما برای چیست؟

تسخیر قدرت سیاسی

اولین مرحله هر انقلاب و یا عنگلاب اجتماعی است.

برای اینکه بدون تخریب قدرت سیاسی طبقه حاکمه (دستگاه دولتی آن) و تسخیر قدرت سیاسی

(تشکیل دستگاه دولتی خود)،

تصاحب وسایل اساسی تولید (کارخانجات، مزارع، مراتع، بانکها، املاک و مستغلات و اراضی کشت و بیمارستان ها و جنگل ها و غیره)

محال است.

طبقه حاکمه

در صدد حفظ قدرت سیاسی برای حفظ مالکیت مطلوب خود بر وسایل اساسی تولید است.

به همین دلیل از قدرت سیاسی مثل مردمک چشم خویش،

حراست به عمل می آورد و جامعه را به جهنمی برای مخالفین خود مبدل می سازد.

اوپوزیسیون

هم

برای تشکیل حاکمیت طبقاتی خود

به تخریب دستگاه دولتی طبقه حاکمه و تسخیر قدرت سیاسی موجود

نیاز دارد.

خالد رسول پور

اما اعتراضات جاری دقیقاً ضد هر گونه «قدرت»ی شکل گرفته‌اند.

آنچه که خالد رسول پور مورد تجلیل قرار می دهد و به مثابه فضیلت اعتراضات جاری جا می زند،

نشانه خریت و ذلت است.

ضمنا

خاص اعتراضات جاری در جنقوری اسلامی نیست.

این خریت و ذلت

پدیده ای جهانشمول

است

که

عنگلابات مخملی

نامیده می شوند.

زنان و جوانان هونگ کونگ

هم

ضد هر گونه «قدرت» اند.

ولی در واقع ضد قدرت خلق چین اند و عینا و عملا و نهایتا،

طرفدار برگشت استعمار امپریالیستی بریتانیای کبیرند.

زنان بلاروس

هم

ضد هر گونه «قدرت» اند.

ولی در واقع طرفدار سلطه امپریالیسم اند.

یعنی

طرفدار بر گشت به سال های قبل از انقلاب اکتبرند.

خلق های کشورهای عربی هم در بهار عربی،

ضد هر گونه «قدرت» بوده اند،

ولی عینا و عملا و نهایتا تن به اوتوریته نماینده دیگری از همان طبقه حاکمه سابق داده اند

و

بحران به جای خود باقی مانده است.

خالد رسول پور

این اعتراضات از نوع و جنس دیگری هستند.

آن‌ها (به قول ژیل دلوز) در فضای «ریزوماتیک» (زمین-ساقه)

رشد کرده و سرکشیده‌اند

نه در فضای «درختی».

خالد رسول پور با تبعیت از تئوریسین های امپریالیستی

به توصیف تحسین آمیز ذلت تئوریکی حاکم بر جهان پس از فروپاشی سیستم سوسیالیستی جهانی می پردازد.

این مفاهیم حریف فرانسوی،

بند تنبانی اند

و

ارزش علمی ندارند.

فضای زمین ـ ساقه ای و درختی کذایی

خرافه - مفاهیمی بیش نیستند.

یعنی

ارزش و اعتبار و علمیت بیولوژیکی

حتی

ندارند.

این مفاهیم

من در آوردی، کودکانه و عوامفریبانه اند.

کاری که ژیل دلوز و به تبعیت از او، رسول پور می کنند،

چیزی جز تحریف بیولوژیستی آناشیسم نیست.

آنارشیسم

هم

ضد هر گونه «قدرت» (اوتوریته)

است.

فرق تئوریکی اساسی آنارشیسم با مارکسیسم

هم

در

دولتئوری

است.

خریت آنارشیسم در عجز از تمیز اوتوریته های خیرخواه (مثلا مادر و پدر و حزب کمونیست) از اوتوریته های بهره کش است.

هم لنین و هونکر و هوشی مین و کاسترو

اوتوریته اند

و

هم

هیتلر و خمینی و خامنه ای و ترامپ و پوتین.

اوتوریته های نوع اول

یاد و نامی عزیز و ماندگار از خود برای بشریت زحمتکش

به میراث می گذارند

و

اوتوریته های ثانی ثروت عظیمی برای ورثه خود به میراث می گذارند.

آنارشیست ها در گوشه ای از روسیه تزاری زمام امور را به دست می گیرند.

ماخنو

رهبر آنارشیست ها

با

حرمسرا

در

درشکه ای به سیر و سفر می پردازد و زنانش ناخن هایش را سوهان می زنند و ماساژش می دهند تا کیف خر کند.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۵۸۴)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت دوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۵۵)

بخش سوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

بد و نیک را بذل کن سیم و زر

که این، کسب خیر است و آن، دفع شر

خنک آن، که در صحبت عاقلان

بیاموزد اخلاق صاحبدلان

گرت عقل و رأی است و تدبیر و هوش

به عزت کنی پند سعدی به گوش

که اغلب در این شیوه دارد مقال

نه در چشم و زلف و بناگوش و خال

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۶۳)

میم حجری


وزیری که بازجو هم است.
ضرغامی وزیر میراث فرهنگی :در باز جویی ها، نه من می‌فهمم آن ها چه می‌گویند و نه آن‌ها می‌فهمند من چه می‌گویم.

ما این اجامر را نمی نشاسیم.
ولی این جمله می تواند نظر او باشد.

ولی اگر هم بازجو باشد،
نه حیرت انگیز است و نه تازگی دارد.
ضمنا
ملی نیست
بین المللی است.
همه سران و سرداران و سردمداران جنقوری اسلامی
سیاه نامگان اند.
دستان شان تا مرفق به خون خلق آلوده است.
همین احمدی نجات
در ترور سران حزب دموکرات
شرکت عملی داشته است.
بخش اعظم سران و سیاستمداران یانکی
از جانبازان آزموده در جنگ ویتنام بوده اند.
اکثر چشمگیر سران و سیاستمداران آلمانی
تبارشان به جنایتکاران فاشیسم هیتلری می رسد.


وزیری که بازجو هم هست.
ضرغامی وزیر میراث فرهنگی :در باز جویی ها، نه من می‌فهمم آن ها چه می‌گویند و نه آن‌ها می‌فهمند من چه می‌گویم



چه کنم گریه ی من بند بیاید، تو بگو
که به لب غنچه ی لبخند بیاید، تو بگو
بعد سهراب به تهمینه چه گویم به وداع
که به داغ از پی فرزند بیاید، تو بگو
بابکی کو که به خونخواهی ایران خیزد
تا بخارا و سمرقند بیاید، تو بگو
غیر از این ارگ به جا مانده و غم چیزی هست؟
که به شیراز پس از زند بیاید، تو بگو
خورده زخم از پی زخم این وطن، پس تا کی
بارش تیر بلا بند بیاید، تو بگو
سهم چندین سده ظلمت‌کده، کو خورشید
که درخشان و ظفرمند بیاید، تو بگو
چه لباسی به‌جز از داغ شقایق داریم
که به قد قامت الوند بیاید، تو بگو
تن‌مان برف کفن، مرده دلیم و چه نیاز
که بهار از پی اسفند بیاید، تو بگو
خسته و جان به لب روز و شب تکراریم
جان به لب، اینهمه تا چند بیاید، تو بگو
سهممان در دل تاریخ، فقط غم بوده
شور و شادی به چه ترفند بیاید، تو بگو
چاره ی گریه، غزل شد، چه کنم چاره ی درد
که به چشمان خداوند بیاید، تو بگو
شهراد میدری




مهمترین فایده ترور مهسا
«سیاسی» گشتن نمودین خیلی ها ست.
هی شاعر
دوران بابک و سهراب و رستم و زند و غیره
با ورود پرولتاریا به میدان تاریخ
و
با
تدوین مارکسیسم
به پایان رسیده است.
دوران کنونی ما
دوران شهریایان دیری است که به پایان رسیده است. دوران ما دوران رهایش تمام ارضی بشری از قید و بندهای طبقاتی است

آره.
نظر شما نظری کاملا رئالیستی بوده است.
شعر سنتی ما
شعر برده داری ـ فئودالی ـ روحانی است.
کسب و کار اشراف برده دار و فئودال
عیش و نوش و خور و خواب و سکس و سیر و سفر و جنگ و جنایت بوده است.
ادبیات سنتی ما
بند تنبانی است.
کسروی تحلیل مفصلی در این زمینه عرضه داشته است


اینها اهل ساختن زیارتگاهی از هر خر مرده ای اند.
هر اس از زیارتگاه گشتن فرزندان خلق دارند.
کامنت ما بیشتر شوخی بود تا تحلیل.


چقدر شنیدن این جور خبرها به ویژه برای ما که دور هستیم، خوشحال کننده است. مردمی که تا دو ماه پیش متاسفانه بدلیل هزار و یک‌جور مشکل خشن و نسبت بهم نامهربان و عصبی و پرخاشگر بودند ، امروز چنین اند یا در راه اینچنین بودنی هستند.
"یه سریهامون شدیم رهگذر های آشنایی که بدون لب باز کردن با لبخند و نگاههامون باهم حرف میزنیم و از کنار هم رد میشیم، بهم دست نوشته و شکلات میدیم، خیلی یهویی همو بغل میگیریم، بدون حتی کلمه ای.
اینا زیبایی های کار جمعیه که بهش میگن انقلاب، تهش جز همبستگی و مهربونی نداره. چقدر قشنگن این روزا با اینکه رد خون خیلی ها امضای کار شده.
ممنونم از تک تک شماهایی که میشناسمتون یا نمیشناسمتون.
ممنونم از قهرمانهایی که زیر خاک خوابیدن، اسطوره هایی که دیگه تو کتابا نیستن و داریم زندگیشون میکنیم، و چقدر این انسانهای غریبه برامون آشناترینن، اسمتون تا ابد رو زبونهامون و تو دلهامون میمونه.
مراقب خودتون و مراقب همدیگه باشید که فردای آزادی رو باهم جشن بگیریم."
دوستتون دارم
آیدا

فشار بر دیگی اگر از حد عینی بگذرد
انفجار در می گیرد.
در غیاب شعور انقلابی
شور انقلابی نما اوج می گیرد.
در غیاب علم
عوامفریبی سرشته به خودفریبی رواج می یابد.
انرزی و نیروی عظیمی بر باد می رود
و
توده عاصی طاغی اندک اندک عقب نشینی می کند و جای شور و شوق را آه و افسوس و حسرت می گیرد.
بدون شعور انقلابی
جنبش انقلابی محال است.
مشخصه قرن بیست و یکم
بی سمت و سویی «جنبش» های اجتماعی
و
اتلاف انرژی و نیروی توده بی سر و بی سردار و بی سازمان است.
و
لاینحل ماندن تضادهای فرعی که جای تضاداصلی را گرفته اند.
جنگ خونین و بیهوده و فاجعه انگیز خلق ها در کشورهای پسا سوسیالیستی
چنبش جلقه زردها
بهار عربی
خیزش زنان در بلاروس
خیزش استعمارطلبانه جوانان در هونگ کونگ
جنبش سبز در جمکران
و
اکنون عصیان بی دورنمای جوانان و زنان.

کجا ست آنکه دگر ره صلای عقل زند
که جان ما ست گروگان آن نوا و نوید؟



هواداران حاکمیت موجودات جالبی هستند ، نسبت به همه چیز احساس تملک می‌کنند ، از خدا و‌ شهدا گرفته تا برق ، از غذای سلف گرفته تا فوتبال. چنانکه فرزند شهید نسبت به پدر خود حقی ندارد، اما ایشان مالک‌ شهید و شهادتند.
حریف

مشخصه مشترک فاشیسم و فوندامنتالیسم
آمیزش عمیق خریت با خردستیزی است.
این زباله ها عاشق ظواهر امورند.
برای شان مهم نیست که کسی جنده و جاکش است
مهم این است که او حجاب و جای مهر بر پیشانی دارد و یا ندارد
صورت پرستانند.


ناصر به دست اخوان المسلمین ترور شد.
همان ناصری که در همدستی با لاشخورهای وابسته به فاشیسم (اجامر هیتلر) یهودی ستیزی پیشه کرده بود.



به عوض نشخوار مکانیکی و طوطی وار حرف های مرده ها
بهتر است
که
مثل زنده ها
خود با مغز خود
بیندیشیم



رابطه نیچه با شوپنهاور
مثل رابطه شاملو با هدایت
و
مثل رابطه خمینی با بروجردی
بوده است.
درک این رابطه
برای درک فاشیسم و فوندامنتالیسم
الزامی است



یخ را از فریزر یخچال در بیاوری،زنگ همسایه را بزنی و چند قالب یخ هم از آن ها قرض بگیری... بعد برداری بریزی روی پیکرِ بی جانِ جگرگوشه‌ی ۱۰ ساله ات چون توی سردخانه ی شهر جنازه‌هارا میدزدند.. آدم های حکومت،جنازه هارا میدزدند این روزمره‌ی ماست حرام زاده ها!
انجیر

احتمالا می خواهند اعضای بدنش را به عندام سران جنقوری جراحی کنند.
مثلا قلب جوانی را به جای قلب جنازه ۱۰۰ ساله ای بگذارند تا بیشتر عمر کند و بیشتر بکشد.
حکایت ضحاک مغزخوار در شاهنامه فردوسی

بسیجی و ختنه سیاهان

جانان و ختنه سیاه پوستان در بزرگ ـ شیطانستان


کجاست منجی این بغض‌های طوفانی؟
طلایه‌دارِ «مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُون»

منجی این بغض های طوفانی
در ینگه دنیا ست.
حضرت مسیح علی نجات است.
اجامر جنقوری
در صدد ربودن منجی بودند.
چون
به شیطان بزرگ حسد می بردند که منجی را تصاحب کرده بود و پس نمی داد.


ما که تمام اشعارمون در رابطه با لب یار و بوسه و عشقبازیه بدبخت خایه‌لیس این اتفاقا آزاد شدن اون هویت عاشق معشوق درون تک تک ما ایرانیاست.
لرد

اولا
بوسه و لاس و لیس
ربطی به هویت ملی و طبقاتی و جنسیتی کسی ندارد.
شامل حال همه افراد در کل زمین می شود
ثانیا
بوسه و لاس و لیس
حتی شامل حال جانوران می شود
میمون ها در لاس و لیس صدهزار بار قوی تر از آدمیانند
ثالثا
لاس و لیس هنر و شق القمر نیست
تحقیر و تجلیل لاس و لیس
دال بر عوامفریبی و عوام وارگی است





ج ا چهل سال تمام تلاششو کرد که اتحاد و دوستی بین این مردم رو از بین ببره و فکر میکرد موفق شده، حالا که این همدلی و وحدت مردم رو میبینه که دیگه قومیت براشون مهم نیست و دوباره به خونخواهی هموطناشون متحد شدن،تو دهنی محکمی خورده... به این مردم باید افتخار کرد
حریف

ایکاش چنین بود.
اگر چنین بود
جنقوری اسلامی سرنگون شده بود.
اگر چنین بود
مردم در حزبی تشکل یافته بودند و رهبر داشتند و برنامه ای برای آینده داشتند
خانه از پای بست ویران است



حرومزاده ها کلمه ای که این روزا زیاد میگم
ساه

ظاهرا یکی از بازجویان اوین گفته:
زبان معترضان را نمی فهمم.
در نفهمی این زباله ها شکی نیست.
ولی معترضین هم دچار فقر مفهومی اند.
حرام زاده یعنی توله مادری که در ایام حاملگی لقمه حرام خورده و یا جنده بوده است.
استفاده از این واژه زن ستیزانه شرم انگیز است


برای چی باید بلاکش کنیم؟
بگذارید نظر بدهند
تا هم ماهیت خود را نشان دهند
و
هم نظرات شان نقد شود.


این شعور جامعتی انسان ها نیست که وجود جامعتی انان را تعیین میکند.
بلکه برعکس وجود جامعتی آنها ست که تعیین کننده شعور جامعتی انان است.
مارکس

آره.
نقش تعیین کننده در دیالک تیک وجود و شعور
در
تحلیل نهایی
از آن وجود است.
بی آنکه شعور هیچ واره باشد.
شعور هم به نوبه خود در وجود مؤثر است.
شعور
فقط انعکاس صرف وجود نیست.
بلکه دست اندر کار تغییر وجود هم است.



عجب.
قذافی کجا و سیدعلی کجا.


قذافی
مبارزی ضد فئودالی و ضد فوندامنتالیستی و ضد امپریالیستی بوده است.
سید علی
نماینده فئودالیسم و فوندامنتالیسم اسلامی کثافت است



تف به شرف نداشته علی دایی و علی کریمی و همه کسانی که کوچکترین حمایتی از اغتشاش‌های این ۶۰ روزه کردن،
لعنت به سکوتت علی لاریجانی، ناطق نوری و هر نمک نشناسی که سر سفره انقلاب به نان و نوا و شهرتی رسیدند،
امروز خون مردم بیگناه ایذه از دستان شما می‌چکد.
آخوند خشک و تر سوزان




دین بزرگترین سلاح کشتار جمعی در تاریخ است.
مشد عزت بی خبر از تاریخ

اولین مذهب بزرگ
یهودیت بود.
کجا یهودیت بزرگترین سلاح کشتار کلکتیو بوده است
ای علامه بی نصیب از علم التاریخ و علم الادیان؟
یهودیت دین توده های برده بود
دین مقاومت و جنبش رهایی بخش بود.
دومین دین بزرگ
مسیحیت بود
مسیحیت ماهیتا مدافع نظام برده داری بود و مبلغ تسلیم مطلق برده در مقابل برده داران بود.
کجا و کی سلاح بزرگترین کشتار کلکتیو بود؟
سومین و اخرین دین
اسلام بود که دین اشراف برده دار و روحانی (آل عبا) بود و رسالت رسولش اشاعه نظام برده داری به ضرب اندیشه و شمشیر بود
اسلام
ایده ئولوژی اشارف برده دار و روحانی بوده است
که طبقه انقلابی سلحشوری بر ضد نظامات ماقبل برده داری (مثلا کمون اولیه و غیره) بوده است.
بودیسم را اگر دین تلقی کنیم
بودیسم هم دین صلح و هارمونی اجتماعی بوده است.



_لرزش صدای #یلدا_آقافضلی رو شنیدی؟
+بله _سی ساله وکیلم و تو این دادگاهها میرم و میام
مثل روز برام روشنه
چه بر این بچه گذشت که بعد دو روز دست به خود کشی زد
+صدای گریه بلند میشود..
سرمه

این زباله ها در جنایت سابقه ای دیرین دارند.
اینها چنان بلایی سر افراد در می آوردند که داوطلبانه از مناره ها بالا می رفتند و از ان بالا خود را به پایین می انداختند.



ما سرانجام شبی مست و مدهوش و کمی ژولیده با بدن های به خون غلتیده دست در دست هم بر گور نحس شما خواهیم رقصید !
انجیر

مرده ها نمی میرند.

زنده باد زنده ها


هیچ وطن فروشی هم‌وطنِ من نیست
طبیب

وطن چیست و صاحب وطن کیست و معیار وطن فروشی چیست؟
کسانی که ثروت زیرزمینی و رو زمینی کشور را به دلار تبدیل می کنند و به بانک های فرنگستان و غیره منتقل می کنند
بیشتر از همه از وطن پرستی هارت و پورت می کنند
و سران و سرداران توده را وطن فروش جا می زنند و دسته دسته اعدام می کنند.



امیرالمومنین رو سلیقه ای قبول دارن امام حسین رو سلیقه ای قبول دارن تیشه برداشتن و ریشه خودشون که به درک،ریشه بقیه رو هم میخوان بزنن اسلامشون من در آوردیه مذهبیایِ رنگین‌کمونی.
طبیب

مذهب ایده ئولوژی است و ایده ئولوژی
چیزی طبقاتی است.
مذهب اشراف برده دار مغایر با مذهب بردگان است.
همین مسیحیت در قرون وسطی گالیله ها را شکنجه داده و به توبه واداشته.
همین مسیحت ضمنا جنبش و جنگ دهقانان بر ضد اربابان را رهبری کرده است.
ضمنا علی و حسین مگر تحفه بوده اند؟


آیت الله خمینی به صراحت می گوید: حکومت اسلامى متکى و مبتنى بر آراى ملت است و اگر زمانى بر خلاف آراى ملت عمل کند، ملت مى تواند آن را ساقط کند. (صحیفه نور، ؛ ج ١٢، ص ٢١۴)
رهسفا

اجامر طبقات حاکمه
قبل از رسیدن به قدرت و برای رسیدن به قدرت
خیلی حرفها می زنند.
خمینی وعده های خر رنگ کن بسیار داده است.
هنر شناخت اجامر بی اعتنا به وعده ها ست و این هنر فقط به مدد فراگیری طرز تفکر مارکسیستی میسر می شود




آنکه آزادی را میکشد چه فرق می کند دستار به سر داشته باشد یا تاج حتی اگر کراوات زده باشد یا دستش بخاطردستکش به کسی نخورده باشد باز تُفنگ‌شان به سوی ما نشانه رفته است تا از آزادی فقط آزادیِ استثمار برقرار! بماند؛ خواستِ اصلیِ این قاتل‌ها بازتولید ماست محوِ این خواسته راباید خاست
حریف

آزادی یک مفهوم است.
مفاهیم چیزهای فکری اند.
کشتن چیزهای فکری بی معنی است.
آزادی خواه را فقط می توان کشت و نه آزادی را.
ضمنا
منظور از آزادی چیست؟
از تجرید چه چیزهایی مفهوم آزادی تشکیل یافته است؟
مفهوم درخت از تجرید سرو و بید و غیره تشکیل یافته است



طلا اخ خدا
طلا
به زبان طوایف ازتک
اخ خدا
بوده است.


خداپرست ماقبل تاریخی کنسرو شده در برنشتاین


من پر از حرف سکوتم..
نظری

سکوت چیست؟
دلیل طبیعی سکوت فقدان اندیشه در سر است.
تشکیل اندیشه در سر (مغز)
همان
و
تشکیل سخن بر لب
همان.
سخن
غلاف خنجر اندیشه است.
اگر کسی اندیشه در کله داشته باشد،
خواه و ناخواه
سخن در چنته خواهد داشت



تنها چیزی که با خوندن توییت خانوم‌های عرزشی فهمیدم این بود که میترسن. از اینکه شوهراشون دخترای دیگه رو بعد آزادی تو خیابون ببینن و عاشق اونا شن. چون میدونن چشم مرداشون هرزه. وگرنه ما که از پدرا و برادرا و شوهرامون چیزی ندیدیم.
بیبلیوفیل

نه.
اولا
شواهر (شوهران) اینها در آن واحد چندین زن و صدها صیغه دارند.
اینها اصلا آدم نیستند تا از این بابت رنج ببرند.
ثانیا
شواهر اینها توان عاشق شدن به همنوع را ندارند.
عشق هنر نیست.
ولی کار هر خر نیست.
عشق هم لیاقت لازم دارد.
خر می تواند جفتگیری کند
ولی نمیتواند عاشق شود.




دیشب در انتظار تو جانم به‌لب رسید
امشب بیا که نیست به فردا تقبلی
شهریار

معنی تحت اللفظی:
دیشب از بس انتظارت را کشیدم که جانم به لب رسید
فردا امکان پذیرایی از تو نیست
امشب بیا.

هی شهریار شیره ای
ثریا را فقط شب ها لازم داری؟
ثریا که شیره ای نیست تا روزها شیره کشی کند و شب ها شیر شود و به سراغ شیره کش ها برود.

تغییر دهنده جهان
سرمشق تو است
و
نه
نظر تو.
فرنگی

ما را باش.
خیال می کدریم خریت در انحصار حوره های عرعریه است.
نمی دانستیم که فرنگیان دست کمی از جنقوریان ندارند.
جامعه و جهان
سیستم است و هر سیستم قوانین و قانونمندی های تغییر و توسعه خاص خود را دارد.
یعنی
تغییر جامعه و جهان و هر چز خرد و کلان دیگر
دلبخواهی نیست.
دانه بادام را می کاری
تحت شرایط مساعد جوانه می زند
جوانه نهال و نهال درخت می شود و درخت به مدد کود و آب و هوا و نور
بادام می آورد.
بی اعتنا به اینکه سرمشقت سلیمان است و یا کوسه رفسنجان است.
بی اعتنا به اینکه نظرت چه باشد



محمدحسین شرکا، رئیس کانون کارشناسان دادگستری خراسان رضوی
امروز سه شنبه به ضرب گلوله کشته شد.
‌در مقابل مرکز کارشناسان دادگستری ‌در بلوار فردوسی خبر داد.

خبرگزاری جنقوری اسلامی
هم
مثل خود جنقوری است.
گلوله
انگار
گلوله غیبی
از جنس گلوله های دوزخی مرغان ابابیل بوده است.
کی حریف را به گلوله بسته
و
چرا به گلوله بسته است؟

در هر صورت
هر کسی ان درود (درو می کند) عاقبت کار که کشت.
تروریست ها هم ترور می شوند تا بدانند که ترور چه مزه ای دارد





نیما
داستان از درد می رانند مردم...
مرغِ آمین را زبان با دردِ مردم می گشاید
رستگاری روی خواهد کرد
و شبِ تیره بدل با صبحِ روشن گشت خواه

مرغ امین نیما را سیاوش کسرایی تحلیل مارکسیستی کرده است
و
تحلیل سیاوش را ما تحلیل مارکسیستی کرده ایم.

شب در شعر نیما
سمبل ارتجاع است
و
صبح
سمبل انفلاب


واقعا اسلام واقعی همینه که می بینم؟
ماتیلده

منظور از اسلام و اسلام واقعی چیست؟
اسلام
ایده ئولوژی است
و
ایده ئولوژی
چیزی طبقاتی است.
یعنی
اسلام توده برده و رعیت و پرولتر با اسلام ارباب برده دار و فئودال و روحانی و بورژوا از زمین تا آسمان تفاوت و حتی تضاد دارد.
در المان
توده های دهقانی مسیحی
۳۰ سال بر ضد اشراف مسیحی جنگیدند . دهها هزار قربانی دادند.
در این جنگ های دهقانی
چه بسا
کشیشان انقلابی رهبری توده های دهقانی را در دست داشتند
و
معابد چه بسا به بیمارستان و پناهگاه و سنگر مبدل شده بودند.
کلیسا مسیحی
دو شقه شده بود:
شقه ای طرفداران فئودالیسم بود
و
شقه دیگر
مخالف سرسخت فئودالیسم و طرفدار رعایا و رنجبران



زندگی موقتی است
همیشه و برای همه‌کس؛
ما همیشه مرگمان را در بدنمان حمل می‌کنیم!
اروین یالوم

پایان پذیر (موقتی) به تنهایی وجود ندارد.
پایان پذیر
در دیالک تیک پایان پذیر و پایان ناپذیر وجود دارد.
ماده (واقعیت عینی)
اصولا و اساسا لایزال، ازلی و ابدی است.
اندام ما و هر موجود دیگر
پس از رسیدن به حد عینی
تجزیه می شود.
یعنی به عناصر شیمیایی متشکله اش تبدیل می شود تا از ترکیب دگرگونه آن عناصر با عناصر دیگر
چیزها و موجودات دیگر تشکیل یابند.
مرگ هم در دیالک تیک مرگ و زندگی وجود دارد.
ضمنا
کار موجودات
باقی می ماند.
حتی لانه (کار) مورچه ها باقی می ماند و صدها سال پناهگاه جانوران دیگر می شود
چه رسد به کار آدمیان.
سعدی صد ها سال قبل مرده است
ولی افکارش و کارش ۲۰ سال است که ما را به خود مشغول می دارد



منبع لذت کار است. زندگی بدون کار، دوزخ است. دلیل این امر چیست؟

کسی که با تو درد دل می کند،
درد دل نمی کند
به تو اعتماد می کند.
فرنگی

نه.
فرنگی.
چنین کسی
تحت فشار روحی و روانی قرار دارد و با درد دل با هر کسی
فشار درونی خود را تخلیله می کند تا به آرامش روحی و روانی برسد.
اعتماد به فرد مربوطه در بین نیست.
مهم برای او گوش است و بس.
چه گوش شنوا و چه گوش کر و یا گوش خر.
او به همان سان هم می تواند با خودش درد دل کند.
درد ل
در واقع
تقسیم درد میان این و آن است.


بدون شرکت فعال توده تحت سرکردگی پرولتاریا و حزب پرولنری انقلاب اجتماعی محال است


آرامش خود را باید در خویشتن خویش یافت
جست و جوی آن در جای دیگر
بیهوده است.
فرانسوا

آرامش حقیقی در خردمندی است.
خرد کل اندیش
بهترین یار و یاور آدمی است.
یا فراگیری مشقت بار مارکسیسم
و
یا سرگیجه و سر گردانی مادام العمر




قیصر امین پور

موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است
ساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن است

تا شعله در سریم ، پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما ،در خود چکیدن است

ما مرغ بی پریم ، از فوج دیگریم
پرواز بال ما ، در خون تپیدن است

پر می کشیم و بال ، بر پرده ی خیال
اعجاز ذوق ما ، در پر کشیدن است

پایان

آره.
دلیلش خریت است.
عمل بدون اندیشه
آب در هاون کوبیدن است



مشخصه قرن ۲۱
روی کار امدن زباله ها در جهان است
از ترامپ تا پوتین
از عردوغان تا عربان
از ملونی تا برلسکونی
...
خلایق از فرط خریت
میلیاردرها را به عنوان رئیس جمهوری انتخاب می کنند
یعنی داوطلبانه خود را به دار می آویزند



اعتقاد به بخت و قسمت بدترین نوع بردگی است.
اپیکتت

بخت و شانس و اقبال
زیرمفاهیمی از مفهوم فلسفی تصادف اند.
تصادف جفت دیالک تیکی ضرورت و یا جبر است.
جبر ویا ضرورت
همیشه به صورت تصادف جامه عمل می پوشد.
جبر و یا ضرورت در دیالک تیک ضرورت و تصادف نقش تعیین کننده دارد.
مثال:
توپی که فوتبالیست شوت می کند می تواند به صور مختلف گل شود:
میتواند به حریفی بخورد و گل شود
میتواند از دست دروازه بان لیز بخورد و گل شود.
مرگ ضرورتی است
مرگ می تواند با سرماخوردگی رخ دهد
با سرطان
با
رفتن زیر ماشین
قسمت و تقدیر و سرنوشت و قضا وقدر
تفسیر فاتالیستی و مذهبی و ماوراء الطبیعی تصادف است.



در سوریه فقط جنقوری اسلامی مشغول کشت و کشتار نبوده. هر ننه قمری باندی در انجا داشته و دارد. از پوتین تا پالان از چارق تا چکمه و نعلین. خود امریکا ۳۰ هزار نفر از کردها را اجیر و مسلح کرده است و به خدمت گرفته است


«من هم نمی‌توانم نفس بکشم»
پاییز بود
قطره‌های خون را بر کف خیابان دیدم
و لابه‌لای نیزارهای ماهشهر
موج می‌زد و
دیدم نمی‌توانم نفس بکشم.
از بلندای آبی آسمان
تن‌های جوان را دیدم
که پاره پاره
بر زمین می‌افتادند و
نتوانستم نفس بکشم.
داس
گندم‌زاران را
از خون رومینا
رنگین کرد
آری «من هم نمی‌توانم نفس بکشم»
«ش.احمدی»


طبقه حاکمه در آن واحد دهها زباله را در اب نمک میخواباند.
یکی از ترفندها جایزه باران کردن شان است:
نسرین ستوده
مریم رجوی
شازده پهلوی
مسیح علی نجات
کوسه رفسنجان
....


دوستی چیست؟
دوستی = رابطه مبتنی بر منافع مشترک
اگر این منافع مشترک مخدوش شود
دوستی به دشمنی مبدل می شود.
دوستی بر خلاف عشق
دو طرفه است.
عشق
رابطه نیست.
چون دو طرفه نیست.
عشق نوعی وابستگی یکی به دیگری است.
دوستی آگاهانه است.
به همین دلیل
دوست کیمیا ست.
خر نمی تواند دوست خری شود


زن و ملا و دوچرخه




سوالم اینه که در طول دوازده سال تحصیل که زمان زیادیه و بخش زیادی از عمرمون و توی مدرسه گذروندیم چه چیزی یاد گرفتید که دردتون خورده؟کدوم درس و کتاب براتون مفید بوده؟
ماتیلده

مدرسه
و
حتی کودکستان و دانشگاه
مثل زندان است.
هدف طبقات حاکمه
تربیت مطلوب اعضای جامعه است.
کیفیت تربیت
بستگی به کیفیت و ماهیت طبقه حاکمه دارد.
در جنقوری اسلامی
خر پروری صورت می گیرد.
خلایق حتی توان حرف زدن را از دست داده اند.



من
تندترین انتقاد خردمندی را
به
تأیید خرکی هزاران نفر
ترجیح می دهم.
کپلر

پارتیزان مهسا



نه.
اگر کسی به کسی نیازی نداشته باشد
صد سال ازگار
به سراغش نمی رود.

دوستی = رابطه متقابل مبتنی برمنافع متقابل.

اگر این منافع متقابل مخدوش شود،
دوستی به دشمنی تبدیل می شود.

بهترین دوست هر کس
خودش است
و
ننه و بابای بیچاره اش
و
نه حتی توله اش



جوک و جانان.
همان شاهان
همین شیخان را سوار کول خود کرده اند
و
حوصله پایین انداختن ندارند.

چنین اند شاهان در ایران زمین
چگونه اند شیخان این سرزمین


زندانیا نسیاسی را آزاد خواهیم کرد
اله خواهیم کرد به له خواهیم کرد.
حریف

در جنقوری اسلامی
آدمکشی
تفریحی برای اجامر است.

کسانی که تاکنون
در این ۴۳ سال
ترور و اعدام شده اند،
اصلا خطری برای سیستم نبوده اند.

زندانیان این جنقوری
اصلا سیاسی نیستند.

توله کوسه رفسنجان
را
طبقه حاکمه امپریالیستی
در آب نمک خوابانده تا اگر ورق برگردد
رئیس جنقورش سازد.
شب و روز تبلیغش می کنند تا خلایق را اندک اندک خر کنند.


مملکت داریو بلد نیستن ولی دوس دارن
سایه

۴۳ سال است که تمرین می کنند
احتمالا رشد کرده اند.
از گدایی به توانگری رسیده اند
نان شان در روغن است.
روی گنج باد اورده نشسته اند.
خاندان پهلوی هم از گدایی به شاهی رسیده بود.
همین رضا پهلوی
در مطبوعات غربی
ثروتمندترین شازده معرفی می شود.




کودکی در نکازاکی با جسد برادر بر دوش
عکس کودکی
در ژاپن
پس از پرتاب بمب اتم
که جسد برادرش را به دوش می کشد.


آره.
ترفند آشنایی است.

به عوض متهم و محکوم کردن طبقه حاکمه
گیر می دهند به همنوع.
جنایتکار
کسی قلمداد می شود که جرئت مقابله با ستمگر را ندارد.
محتاط است.
چون در خانه نانخور دارد.
بدین طریق
جنایتکار واقعی
یعنی طبقه حاکمه
تبرئه می شود.



نه.
عهده دار شدن وظیفه ای
ننگ نیست.
اگر کارگر لیاقت نمی داشت،
کارفرما وظیفه ای را به او محول نمی کرد.

انجام وظیفه
بد نیست.
لومپن وارگی و بی لیاقتی و وظیفه گریزی
ننگ است.
کارگر
در هر صورت به ازای کارش
دستمزد می گیرد. به همان سان که گورکی به ازای قصه اش و یا هارت و پورتش
پول می گیرد.

نیروی کار کارگر
کالا ست.

نیروی کار کارگر
کالای خاصی است که هم با فروشش کارگر امرار معاش میکند و هم سرمایه دار ارزش اضافه بر دستمزد پرداخت شده را تصاحب می کند و ثروتمندتر می شود.


تفاوت و تضاد بین تدریس و شست و شوی مغزی

شست وشوی مغزی
ربطی به تدریس ندارد.

شست و شوی مغزی
کسب و کار سازمان های سرکوب است.

سازمان های سرکوب
فرد انقلابی را تحت شکنجه های جسمی و روحی و روانی
به روزی می اندازند
که
سلب شعور و شناخت و شخصیت می شود.
آدمیت زدایی می شود.

تدریس
اما
انتقال افکار درست و یا غلط تعیین شده طبقه حاکمه
به واسطه معلم
به شاگرد است.





یک ساعت تمام، بدون آنکه یک کلام حرف بزنم به
رویش نگاه کردم
فریاد کشید: آخر خفه شدم
چرا حرف نمی زنی؟
گفتم :
نشنیدی؟
برو
کارو

کارو
شاعر بیشعوری بود
کارو
از تمیز سکوت از سخن عاجز بوده است.
بنی بشر بدون فراگیری فوت و فن تفکر و تکلم
فرقی با خر ندارد.
با پوزش از خر که خر نیست.




نفی
همیشه معین است و نه نامعین.
نافی
باید بدیلی برای منفی و منفور عرضه دارد.
ضمنا
انقلاب کار توده است.
بدون حمایت فعال توده
نه انقلاب میسر می شود و نه عنگلاب.





خود نیچه مگر کیست؟
نیچه
مبلغ فاشیسم و راسیسم و نیهلیسم است.
مؤسس خردستیزی است.
کثافت محض است.
مراد هیتلرها ست.



گرگ، جانان و جنگل
گرگ خطاب به جانان:
وقتی به جنگل می روی
مواظب خودت باش
در جنگل
شکارچی هست
و
من دلم نمی خواهد که شکارت کنند.



درنگی در وحدت و ضدیت
درنگی در شعار با دوستان بسازیم بر دشمنان بتازیم.


روی دیالک تیک وحدت و ضدیت باید کار کرد.
انتقاد
برای کشف حقیقت است
و
حقیق
ت قطب نمای مطمئنی
برای تمیز دوست از دشمن است.

بدون حقیقت پرستی (صداقت)
بنی ادم ول معطل است.
پس زنده باد حقیقت.



دلم به حالِ پروانه‌ها می‌سوزد
وقتی چراغ را خاموش می‌کنم
و به حالِ خفاش‌ها
وقتی چراغ را روشن می‌کنم
نمی‌شود قدمی برداشت
بدونِ آن که کسی برنجد؟
مارین سورسک

پروانه ها و خفاش ها
میلیون ها سال قبل از پیدایش آدمیان
وجود داشته اند.
پروانه
از فرط خریت
نور چراغ را با گل عوضی می گیرد و به طمع نوشیدن شیره گل خود را خاکستر می سازد.




هیچ ایدئولوژی‌ جنگی نمی‌تواند انسانیت را در این قرن نجات دهد.
فقط از خِرد و گفت‌وگو کاری برمی‌آید
گونتر گراس

گونتر گراس معنی ایده ئولوژی را نمی داند.
درست به همین دلیل
از ایده ئولوژی جنگ هارت و پورت می کند.
ایده ئولوژی
چیزی طبقاتی است ونه جنگی و صلحی.
خرد در ایده ئولوژی امپریالیستی و فئودالی ـ فوندامنتالیستی و اولیگارشیستی
منفور و مردود و مطرود است.
خرد
حتما نباید حکم به پاسیفیسم دهد
خرد می تواند حکم به مبارزه و مقاومت و انقلاب دهد.



نظر رضا پهلوی
هم
راسیونالیستی
و
هم
رئالیستی است.

طبقه حاکمه جدید
که نمی تواند سازمان ها و نهادهای موجود را نابود سازد.
در بهترین حالت می تواند آنها را بازسازماندهی و بازتربیت کند و به خدمت گیرد.
ارتش و سپاه و بسیج و گشت ارشاد و غیره
ارگان های دولتی اند و ان می کنند که طبقه حاکمه می خواهد.
خود ساواک شاه
خود ارتش شاه
و
حتی گارد جاویدان
تسلیم شدند و یا فرار کردند.
چون دستور مقاومت دریافت نکردند.
مأمور آن می کند که به او امر می شود.
دولت و هر چیز دیگر طبقه حاکمه سرنگون دشه
نفی دیالک تیکی می شوند و نه نفی مکانیکی (لنین)
نفی دیالک تیکی یعنی نقد و حذف جنبه های منفی و مخرب کهنه و حفظ و توسعه جنبه های مثبت و حیاتمند کهنه.



به باروت سوگند و شراب... اگر تنها یک الگوی مطلق برای تعریف و تصویرِ زیستن و درست زیستن باشد، همین جنگیدن و انقلاب کردن است. همین کمین گرفتن و نشانه گرفتن. پناه گرفتن و آواز خواندن. زخمی شدن و کشته شدن
حنا

عمل
به شرطی مثمر ثمر است که مبتنی بر اندیشه باشد.
دیالک تیک عمل و اندیشه صرفنظر ناپذیر است.
عمل خرکی و کورکورانه
نمی تواند مثمر ثمر باشد
ولی می تواند کسب و کار خر باشد.
و خر نمیتواند انقلاب کند
خر
فقط میتواند عن گلاب کند و عرعر کند.




هنوز خیلیا رو این تمرکز کردن اگه اینا برن کی میاد! ولی نمیگن اگه اینا بمونن چی میشه!
فریمن

طرح این پرسش که
اگه اینا برن کی میاد
نشانه هیچکاره انگاری خود توسط پرسنده است.
نشانه خالی بودن کله و چنته از بدیل بهتر است.
این وضع تهوع اور را هم شاه و شیخ
فراهم آورده اند:
هنر مشترک شاه و شیخ
سرکوب خونین حزب توده بوده است که حزب شریف ترین و با شعورترین سکنه این کشور بوده است.




نه.
ما خیال می کنیم که کسی را و یا چیزی را به خاطر می سپاریم و یا فراموش می کنیم.
مغز (ذهن) ما
مستقل از ما عمل می کند و ما را رهبری می کند.
فرمانده اندام ما و هر موجود دیگر
مغز است.
بدون مغز کسی کاره ای نیست.



بیطرف در کره زمین
یافت نمی شود.
بیطرفی محال است.
هر اه و عطسه ای
هر نثر و شعری
هر ترانه و تنیدسی
حاوی جانبداری از طبقه معینی است.
فریب ظواهر امور را نباید خورد.
سخن و سکوت
اعتراض و پرهیز
فرمند.
نه
سکوت به معنی بیطرفی است و نه سخن به معنی طرفداری است.
تعیین کننده در دیالک تیک فرم و محتوا
محتوا ست.
ای بسا اعتراض و بمب و باروت
که
آب به آسیاب ارتجاع می ریزد.
همین حزب اللهی ها در زمان شاه اهل اعتراض و عنقلاب بوده اند



صبحگاه
باشد که آوازخوانِ آتش
ما را از تاریکی به روشنایی باز آورد
برکت و گرمای رویا را به ما باز آورد
باشد که سرما بمیرد
گرسنگی بمیرد
نفرت و نادانی بمیرد...
این دعای ماه و
دختران دریا و
شاعرانِ آرامِ دوره‌ی همان سه نقطه‌ی ساکت است!
سیدعلی صالحی

سه نقطه سالکت؟
آوازخوان آتش به عوض امام زمان و یا سیدعلی؟
برکت و گرمای اوتوپی و رؤیا؟
مگر همین فوندامنتالیسم اسلامی اوتوپی ۱۰۰۰ ساله مسلمانان کور و کر نبوده است؟


ویرایش:

گفت:
هرشب هرشب
درخیابان- چه می کنی
آبان شد.

گفتم:
آذر بشود
باکی نیست!
ما
برای کار!
برای نان!
با پا ها
در خیابان
داریم
به سپیده
به سحر
به آزادی!
رایِ مثبت می دهیم
با
گام‌ها.
«فلزبان»


مهسا فلزبان دختران مسلح به پاره سنگ



مهسا دست های بسته

ورود چیزی به ذهن
دست خود فرد نیست.
اختیاری و ارادی نیست.
ذهن
حکم آیینه را دارد
و
همه چیز محیط پیرامون فرد
در آیینه ذهنش عکس می اندازند

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پایان پذیر و پایان ناپذیر (باپایان وبی پایان) (۷)

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

۱۲۴

  • در مفهوم «پایان ناپذیری واقعی» هم خصلت مطلق حرکت ماده انعکاس می یابد و هم خصلت نسبی آن.

۱۲۵

  • پایان پذیر و پایان ناپذیردر«پایان ناپذیری واقعی» وحدتی را تشکیل می دهند.

۱۲۶

  • کلیه فرم ها و اوضاع و احوال مشخص ماده متحرک در مکان و زمان بنا بر کیفیت شان پایان پذیر و نسبی اند و طبق قانون گذار از تغییرات کمی به تغییرات کیفی هر بار به حد عینی معینی می رسند.
  • حد و مرز عینی ئی که در آن سوی آن، آنها تنها به شرطی می توانند وجود داشته باشند که کیفیت جدیدی کسب کنند.

۱۲۷

  • اما همه فرم های پایان پذیر و نسبی ماده به مثابه فرم های وجودی ماده خلق ناپذیر، فنا ناپذیر و کیفیتا پایان ناپذیر، همزمان فرم های نمودین ماده پایان ناپذیرند.

۱۲۸

  • از این رو «پایان ناپذیری واقعی» هم پایان پذیری و نسبیت هر پدیده منفرد خاص را به رسمیت می شناسد و هم تنوع کیفی و کمی پایان ناپذیرآن را.

۱۲۹

  • هر اوبژکت مادی وحدتی است از پایان پذیر و پایان ناپذیر.

(هر چیز مادی

صحنه وحدت دیالک تیکی پایان پذیر و پایان ناپذیر

است.

مترجم)

۱۳۰

  • پایان پذیر خود یک فرم وجودی پایان ناپذیر است.

۱۳۱

  • «پایان ناپذیری واقعی» خود را در روند توسعه متنوع و پایان ناپذیر ماده به طور کامل آشکار می سازد.

۱۳۲

  • پایان ناپذیری مکان و زمان در روند توسعه ماده، گشتاور ماهوی، ولی نه اصلی است و نباید به مثابه یک جریان (پیشرونده) کمی پایان ناپذیر تلقی شود.
  • بلکه باید آن را به عنوان وحدت پایان ناپذیری کمی و کیفی اکس تنسیو و اینتن سیو در نظر گرفت.

۱۳۳

  • وحدت پایان پذیر و پایان ناپذیر، نسبی و مطلق، کمیت و کیفیت، امکان و واقعیت حاکی از تضادمند بودن «پایان ناپذیری واقعی» اند.

۱۳۴

  • به قول کلاسیک های مارکسیسم:

الف

  • «پایان ناپذیری یک تضاد است.

ب

  • پایان ناپذیری سرشار از تضادها ست.

پ

  • اینکه یک پایان ناپذیری از انبوهی از پایان پذیری ها تشکیل می یابد، خود تناقضی است.
  • ولی این امر مانع واقعی بودن آن نمی شود.

ت

  • پایان ناپذیری درست به این دلیل که یک تضاد است، می تواند یک روند پایان ناپذیر باشد و در مکان و زمان به طور لاینقطع جریان یابد.

ث

  • از بین بردن تضاد پایان ناپذیری به معنی مرگ پایان ناپذیری است.»
  • (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۴۸)

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۵۸۳)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت دوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۵۵)

بخش دوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

ولیکن تو بستان، که صاحبخرد

از ارزانفروشان به رغبت خرد.

معنی تحت اللفظی:

خردمند کسی است که احسان می کند و در دنیای دیگر، صد برابرش را دریافت می کند.

سعدی

در این بیت شعر،

به تبلیغ آشکار پراگماتیسم می پردازد:

عرضه دین به ازای دنیا زیانبار است و لذا کاری نامعقول تلقی می شود،

اما عرضه دنیا به ازای دین سودمند است،

به معنی خرید از ارزانفروشان است،

به معنی مکر و فن و کلاهبرداری است و لذا عاقلانه و مطلوب است.

خرید و فروش دین، فی نفسه بد نیست.

دین هم کالائی است که می تواند مبادله شود.

عقل وشرع سعدی

وقتی مخالف خرید وفروش دین خواهد بود

که

معامله سودمند نباشد.

اگر کسی در پراگماتیست بودن سعدی تردید داشته باشد، اکنون می تواند یقین حاصل کند.

محتوای احسان در ایده ئولوژی فئودالی

نه

هومانیسم

نه

همبستگی با همنوع

بلکه دریافت اجر عظیم در ان دنیا ست.

احسان

نوعی تجارت سودآور است.

ادامه دارد.

درنگی در «تحلیلی» از خالد رسول پور (۲)

میم حجری

خالد رسول پور

در موضعگیری و تحلیل اعتراضات دو ماه اخیر،

شاید بزرگ‌ترین وجه مشترک حکومت اسلامی و مخالفان سنتی‌‌اش

(سلطنت‌طلب‌ها، احزاب و گروه‌های چپ)

«نفهمیدن»ِ آن باشد.

چند روز پیش در جایی خواندم که یکی از بازجویان حکومتی گفته‌بود

که

حرف‌های جوانان دستگیرشده را «نمی‌فهمد»!

این سخن بسیار گویا و اساسی است.

۱

در موضعگیری و تحلیل اعتراضات دو ماه اخیر،

شاید بزرگ‌ترین وجه مشترک حکومت اسلامی و مخالفان سنتی‌‌اش

(سلطنت‌طلب‌ها، احزاب و گروه‌های چپ)

«نفهمیدن»ِ آن باشد.

خالد رسول پور

معنی مفاهیمی را که به طور دیمی به کار می برد، نمی داند.

به نظر او

نه

اجامر جنقوری اسلامی

محتوای اعتراضات اخیر زنان و جوانان کشور

را

می فهمند

و

نه

احزاب و افراد متعلق به اوپوزیسیون.

پیش شرط فهمیدن چیزی،

تجزیه و تحلیل پیشایپش آن چیز است.

تجزیه و تحلیل هر چیز

وسیله لازم برای شناخت (فهم) آن چیز است

و

پیش شرط موضعگیری نسبت به هر چیز

شناخت پیشاپیش آن چیز

است.

خالد رسول پور

توان تفکر بخور و نمیری را حتی ندارد.

به همین دلیل

از نفهمی به عنوان وجه مشترک تحلیل و موضعگیری جنقوری و اوپوزیسیون آن

دم می زند.

اینکه خالد رسول پور چگونه به این نتیجه رسیده است،

شنیدنی است:

۲

چند روز پیش در جایی خواندم که یکی از بازجویان حکومتی گفته‌بود

که

حرف‌های جوانان دستگیرشده را «نمی‌فهمد»!

این سخن بسیار گویا و اساسی است.

دلایل،

قوی

باید

و

من،

تقی.

ادعای بازجوی چلقوذی

همان

و

تعمیم دادن دلبخواهی دادن و معیار قرار دادن آن ادعای چلقوذ و قضاوت بر اساس آن،

همان.

به کجای این طویله می توان آویخت،

پالان

را؟

خالد رسول پور

اساس و قوام ِ حکومت اسلامی و مخالفان سنتی‌اش

«قدرت»

است.

هر دو «قدرت» را اساسی‌ترین رکنِ تغییر و ایجاد و تاثیر می‌دانند.

اما اعتراضات جاری دقیقاً ضد هر گونه «قدرت»ی شکل گرفته‌اند.

این اعتراضات از نوع و جنس دیگری هستند.

آن‌ها (به قول ژیل دلوز) در فضای «ریزوماتیک» (زمین-ساقه)

رشد کرده و سرکشیده‌اند

نه در فضای «درختی».

«ریزوم» یا «زمین-ساقه» به صورت افقی، متکثر و برابر رشد می‌کند

و

هیچگونه تقدم و تاخری در جایگاهِ شاخه‌هایش وجود ندارد

اما «درخت» به صورت عمودی و از ریشه به سمت ساقه و تنه و شاخه‌ها رشد می‌کند و اساسش بر سلسله مراتب و مقام ساخته شده‌است.

۱

اساس و قوام ِ حکومت اسلامی و مخالفان سنتی‌اش

«قدرت»

است.

از این جمله خالد رسول پور

هم

بیگانگی او با ساده ترین مفاهیم فلسفی، جامعه شناسی و سیاسی

نعره می کشد:

حکومت

یکی از زیرمفاهیم قدرت است.

حکومت در دیالک تیک حاکمیت و حکومت، وجود دارد

و

نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن حاکمیت است.

حاکمیت

همیشه و همه جا

خصلت طبقاتی دارد.

حاکمیت طبقاتی

همان

زیربنای اقتصادی

همان

مناسبات تولیدی

است.

حکومت

انعکاس روبنایی حاکمیت است.

بنابرین، اساس حکومت و قدرت

حاکمیت طبقاتی است.

روبنای ایده ئولوژیکی

مثلا دولت و حکومت و هنر و اخلاق و مذهب و قضاوت و غیره

تابع زیربنای اقتصادی اند.

هر گردی، گردو نیست.

هر قدرتی، قدرت نیست.

قدرت در کوبا با قدرت در امریکا یکسان نیست.

چون حاکمیت طبقاتی در کوبا با حاکمیت طبقاتی در امریکا

یکسان نیست.

درست به همین دلیل

هر دیکتاتوری، دیکتاوری نیست

و

هر شعار مرگ بر دیکتاتور، شعاری انقلابی نیست.

برای تمیز ماهیت هر شعار باید ماهیت طبقاتی حکومت و قدرت تعیین شود.

اصولا

هر دولتی، فرمی از دیکتاتوری طبقاتی است.

هم

دولت کوبا، دیکتاتوری است و هم دولت امریکا.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پایان پذیر و پایان ناپذیر (باپایان وبی پایان) (۶)

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

۹۸

  • چون مفهوم به انعکاس پایان ناپذیری عینی مبادرت نمی ورزد، می توان آن را اصل تنظیمی خرد تلقی کرد.

۹۹

  • به قول کانت، به مثابه «قانون اساسی پیوست و گسترش تجربه که بنا بر آن نباید هیچ مرز تجربی در مورد مرز مطلق صادق باشد، که به مثابه قاعده فرض می کند که باید توسط ما در جریان (پسرونده) اتفاق افتد و لذا از هر آنچه که در اوبژکت قبل از هر جریان (پس رونده) موجود است، خبر نمی دهد.»
  • (کانت، ب. ص ۳۵۵ ـ ۳۵۷)

۱۰۰

  • هگل در نقد نظر کانت راجع به جریان پایان ناپذیر (که هگل آنرا «پایان ناپذیری کریه» می نامد) بر وحدت دیالک تیکی پایان پذیر و پایان ناپذیر تأکید می ورزد:
  • پایان پذیر، پایان ناپذیر را در بطن خود دارد و پایان ناپذیر خود را تنها در پایان پذیر تحقق می بخشد.

۱۰۱

  • به نظر هگل، پایان ناپذیر به طور کلی نفی پایان پذیر نیست.

۱۰۲

  • «پایان ناپذیری حقیقی» قبل از همه نفی «پایان ناپذیری کریه» است.
  • نفی جریان (پیشرونده) پایان ناپذیر است.

۱۰۳

  • به عبارت دیگر، «پایان ناپذیری حقیقی» نه تنها پایان پذیر است، بلکه همچنین به کمال رسیده درخود و مشخص است.

۱۰۴

  • هگل جریان (پیشرونده) پایان ناپذیر را به خطی مستقیم تشبیه می کند که «در هر دو انتهای آن فقط پایان ناپذیری قرار دارد» و تصویر «پایان ناپذیری حقیقی» را بر عکس، به دایره در خود خمیده تشبیه می کند:
  • «به خط به خود رسیده، بسته و کاملا حاضر که نه نقطه آغازین دارد و نه نقطه پایانی.»
  • (هگل، «منطق»، ۱. ص ۱۳۸)

۱۰۵

  • اهمیت بزرگ درک هگلی از پایان ناپذیری قبل از همه در تأکید بر وحدت دیالک تیکی پایان پذیر و پایان ناپذیر بوده است.

۱۰۶

  • البته منظور او از مفهوم «پایان ناپذیری حقیقی» ماهیتا «پایان ناپذیری بالفعل» است.
  • هگل پایان ناپذیری را نه به مثابه روند، بلکه به مثابه کل بسته و خودکفا می انگارد.

۱۰۷

  • علاوه بر این اندیشه های دیالک تیکی گرانبهای هگل تحت تأثیر منفی جهان بینی ایدئالیستی او قرار دارند:
  • پایان پذیر فقط به مثابه تجلی مجدد ایده مطلق پایان ناپذیر حقیقی است.

۱۰۸

  • مفهوم پایان ناپذیری ماتریالیسم دیالک تیکی هم با «پایان ناپذیری بالفعل»، هم با «پایان ناپذیری کریه» و هم با «پایان ناپذیری حقیقی» هگل تفاوت دارد.

۱۰۹

  • پایان ناپذیری عبارت است از فراتر گذشتن از مرز پایان پذیر، نفی این مرز.

۱۱۰

  • پایان ناپذیر، نفی انتزاعی مرز هر پایان پذیر است.
  • البته فقط پایان ناپذیر انتزاعی.

۱۱۱

  • پایان ناپذیر انتزاعی به طور کلی بی حد و مرز است و لذا تعین کمی صرف است.

۱۱۲

  • پایان ناپذیری مشخص و واقعی برعکس، در نفی مرز یک پایان پذیر معین است و این مرز را می توان هم کمی و هم کیفی تلقی کرد.

۱۱۳

  • در مفهوم «پایان ناپذیری بالفعل» پایان ناپذیری یک کیفیت موجود مطلق می شود و پایان ناپذیری در فرم یک کیفیت همیشه همان، در فرم یک کیفیت برای همیشه موجود مطرح می شد.

۱۱۴

  • درمفهوم «پایان ناپذیری بالقوه» به طور یکجانبه پایان ناپذیری کمی یک کیفیت موجود عمده می شود.

۱۱۵

  • درمفهوم «پایان ناپذیری بالفعل» گشتاور مثبت پایان ناپذیری به مثابه یک عام و به لحاظ کیفی معین عمده می شود.

۱۱۶

  • مفهوم «پایان ناپذیری بالقوه» حاکی از تعین منفی پایان ناپذیر به مثابه نامحدود کمی و یا پایان ناپذیری است.

۱۱۷

  • در هر دو مورد، اگرچه پایان ناپذیر به مثابه نفی یک پایان پذیر مطرح می شود، ولی همواره به یک پایان پذیر طبیعتا کاملا معین، یعنی به یک کیفیت واحد نسبت داده می شود.

۱۱۸

  • این امر در مورد «پایان ناپذیری حقیقی» هگل نیز صادق است که در آن وحدت پایان پذیر و پایان ناپذیر به این معنی است که پایان ناپذیر در درون پایان پذیر کیفیتا معینی وجود دارد و در پیوند با آن است.

۱۱۹

  • در مفهوم «پایان ناپذیری واقعی» ـ آنسان که در فلسفه مارکسیستی مورد استفاده قرار می گیرد ـ وحدت دیالک تیکی از تعین های یکجانبه «پایان ناپذیری بالقوه» و «پایان ناپذیری بالفعل» و «پایان ناپذیری کریه» و «پایان ناپذیری حقیقی» وجود دارد.

۱۲۰

  • «پایان ناپذیری واقعی» هم نفی مرز کمی و هم نفی مرز کیفی یک پایان پذیر است.

۱۲۱

  • «پایان ناپذیری واقعی» نه فقط به معنی فراتر رفتن از حد و مرزکمی یک پایان پذیر کیفی همیشه همان، بلکه در عین حال به معنی فراتر رفتن از حد و مرز کیفی آن، به معنی گذار به پایان پذیر کیفی دیگر است.

۱۲۲

  • «پایان ناپذیری واقعی» بر خلاف «پایان ناپذیری بالفعل» دارای خصلت ایستا نیست، بلکه یک روند پویا ست.

۱۲۳

  • اما خصلت پروسه ای «پایان ناپذیری واقعی» به طور بنیادی از جریان (پیشرونده) بی پایان «پایان ناپذیری بالقوه» متفاوت است.
  • زیرا در «پایان ناپذیری واقعی» تغییرات کمی به طور بی حد و مرز اتفاق نمی افتند، بلکه پس از رسیدن به حد معینی به تغییرات کیفی منجر می شوند.

ادامه دارد.

درنگی در «تحلیلی» از خالد رسول پور (۱)

میم حجری

۱

در موضعگیری و تحلیل اعتراضات دو ماه اخیر،

شاید بزرگ‌ترین وجه مشترک حکومت اسلامی و مخالفان سنتی‌‌اش

(سلطنت‌طلب‌ها، احزاب و گروه‌های چپ)

«نفهمیدن»ِ آن باشد.

چند روز پیش در جایی خواندم که یکی از بازجویان حکومتی گفته‌بود

که

حرف‌های جوانان دستگیرشده را «نمی‌فهمد»!

این سخن بسیار گویا و اساسی است.

۲

اساس و قوام ِ حکومت اسلامی و مخالفان سنتی‌اش

«قدرت»

است.

هر دو «قدرت» را اساسی‌ترین رکنِ تغییر و ایجاد و تاثیر می‌دانند.

اما اعتراضات جاری دقیقاً ضد هر گونه «قدرت»ی شکل گرفته‌اند.

این اعتراضات از نوع و جنس دیگری هستند.

آن‌ها (به قول ژیل دلوز) در فضای «ریزوماتیک» (زمین-ساقه)

رشد کرده و سرکشیده‌اند

نه در فضای «درختی».

«ریزوم» یا «زمین-ساقه» به صورت افقی، متکثر و برابر رشد می‌کند

و

هیچگونه تقدم و تاخری در جایگاهِ شاخه‌هایش وجود ندارد

اما «درخت» به صورت عمودی و از ریشه به سمت ساقه و تنه و شاخه‌ها رشد می‌کند و اساسش بر سلسله مراتب و مقام ساخته شده‌است.

۳

اعتراضات جاری

نه بر پایه‌ی تئوری و مرکزیت سازمانی

بلکه بر اساس نفی سازمان، طنز ساختارشکن، هجو اقتدار، خنده بر اخم و تحکم پدرسالار و رد مرکزیت

شکل گرفته‌اند.

این جنبش

یک جنبش «پسا-مدرن» است.

متکثر و هجوکننده است.

هم شاه و هم رهبر را رد می‌کند.

یعنی اقتدار مرکزی را در هر شکل مذهبی یا سنتی یا حتّی مدرن امّا تحکمی

پس می‌زند.

سیاست را قبول ندارد.

دستور و فرمان را قبول ندارد.

بیشتر شبیه جنبش-انقلاب ۱۹۶۸ فرانسه است

تا مثلا انقلاب اکتبر روسیه یا انقلاب ۵۷ ایران.

این تفاوت عظیم ساخته‌ی هیچ توطئه یا ترفندی نیست.

طغیان سرخوشانه علیه هرگونه مرکزیت طبقاتی، مذهبی، قومی، جنسی، سنّتی، سیاسی و اقتصادی است.

۴

شعار «زن، زندگی، آزادی»

ادامه‌ی انقلاب ِ «حوا» علیه فرمان پدر آسمانی و آواتارهای او بر روی زمین است.

دست بردنِ جمعی به سوی «سیب» است.

شاید سوسیالیسم راستین همین باشد!

پایان

ادامه دارد.

زندگی مارکس و انگلس (۳۰۳)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل بیستم

اخرین سال های مشترک مارکس و انگلس

۳

انگلس

کاری فراتر از این کرد.

نقد استنباطات غیر علمی دورینگ

به

تبیین سیستماتیکی کمونیسم علمی

مبدل شد.

انگلس

ضمنا

به توضیح مسائل زیر مبادرت ورزید:

فلسفه و اخلاق

حقوق و آزادی

اقتصاد سیاسی

نقش قهر در تاریخ

سوسیالیسم اوتوپیکی

دولتتئوری

شیوه تولید

شیوه توزیع

انگلس

بدین طریق

نگرش کلی نسبت به سه جزء تئوری طبقه کارگر عرضه کرد:

ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی

اقتصاد سیاسی

آموزه (تعلیمات) مبارزه طبقاتی

سوسیالیسم و کمونیسم

بدین طریق

آنتی دورنگ

به

دایرة المعارف حقیقی کمونیسم علمی

و

به

«جزوه هر کارگر آگاه به شعور طبقاتی»

مبدل شد.

(لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۱۹، ص ۴)

انگلس

برای انجام این کار مهم

از کمک مارکس برخوردار بوده است.

بخش مربوط به تاریخ اقتصادی سیاسی آنتی دورینگ

را

مارکس به رشته تحریر در آورده است.

بدون اینکه نام خود را اعلام دارد.

مارکس

ضمنا

آنتی دورینگ

را

قبل از چاپ

مطالعه و محتوای آن را تأیید کرده است.

ذکر این نکته از ان رو لازم است

که

مخالفین مارکسیسم

ادعا می کنند که انگلس در انتی دورینگ،

به تحریف نظرات مارکس مبادرت ورزیده و آنها را به طرز غیر مجازی ساده کرده است.

مضحک تر این ادعا ست که خود مارکس هم نگرش خود را تحریف کرده است.

(البته

آنتی دورینگ،

عاری از بی دقتی و ساده سازی برخی از مسائل تئوریکی نیست.

ما هم نقدی بر نکاتی از آنتی دورینگ نوشته ایم.

مترجم)

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (گ) گسترش طلبی (۱)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

· گسترش طلبی به توسیع (وسعت بخشی به) عرصه نفوذ و سلطه دول و طبقات حاکمه اطلاق می شود.

۲

· گسترش طلبی مبتنی بر استثمار و سرکوب و ستم فرماسیون های اقتصادی جامعه بشری است.

۳

· گسترش طلبی به کمک وسایل اقتصادی، سیاسی و نظامی صورت می گیرد.

۴

· گسترش طلبی اقتصادی و سیاسی، ذاتی کاپیتالیسم است.

۵

· مبارزه در راه تسخیر مواد خام، بازارهای فروش کالا و مناطق تحت نقوذ نشان می دهد که گرایش سرمایه انحصاری، تعادل بخشیدن به تضادهای درونی کاپیتالیسم از طریق انبساط میدان خارجی است که به طور اجتناب ناپذیری به جنگ های امپریالیستی برای تجدید تقسیم جهان منجر می شود.

۶

· مبارزه بر سر تسخیر بازارها، کلیه رشته های اقتصادی و کشورها از قانونمندی های اقتصادی انحصارات سرمایه داری، از کشش آنها به سود، سلطه و انبساط قدرت خود سرچشمه می گیرد.

۷

· مبارزه میان سوسیالیسم و امپریالیسم در مقیاس جهانی، تشدید مبارزه طبقاتی در دول امپریالیستی، تسریع هر چه بیشتر بین المللی گشتن حیات اقتصادی در دول کاپیتالیستی به پیچیده تر گشتن مداوم گسترش طلبی منجر می شوند.

۸

· گسترش طلبی تحت شرایط حیاتی کنونی امپریالیسم در نمودهای نوین عرض اندام می کند.

۹

· مشخصه گسترش طلبی امپریالیسم، تنگتر گشتن میدان گسترش طلبی، در اثر تشکیل سیستم سوسیالیستی جهانی و در اثر تشدید رقابت و مبارزه بر سر قدرت در پی بین المللی گشتن حیات اقتصادی است که به مونوپولیزاسیون (انحصاری کردن) بین المللی فراتر مجبور می سازد.

۱۰

· تشکیل انحصارات بین المللی و اینتگراسیون (همپیوندی) امپریالیستی، فرم هایی اند که در آنها، امروز میدان گسترش طلبی انحصارات جامه عمل می پوشد.

ادامه دارد.

درنگی در «شعری» از محمد مختاری (۵)

پس کجای لبت آزادم کند؟

محمد مختاری

درنگی

از

میم حجری

۱

شکسته پل‌ها پشت سر
و پیشِ رو شن‌هایی که خاکستر جهان است.

معنی تحت اللفظی:

پشت سر، پل های شکسته قرار دارند

و

پیش رو، شن هایی که از جهان خاکستر شده باقی مانده اند.

پشت سر خود داشتن پل های شکسته،

به معنی دشواری برگشت به عقب است.

چنین کسی محکوم به پیشروی است.

مشکل مختاری این است که پیش رویش هم شن هایی است که پسمانده جهان سوخته و خاکستر شده است.

شن

معمولا

زیر پا ست و نه پیش رو.

شاید منظور مختاری

تل های شن است که از جهانش باقی مانده اند.


۲

غروب ممتد در سایه‌ی درون جا خوش کرده است
و شب که تا زانو می‌رسد تحمل را کوتاه می‌کند.

چگونه است لبت؟

معنی تحت اللفظی:

غروب امتداد یافته در سایه درون نشسته است و برکه کم قیر و یا کم آب شب که تا زانو می رسد، موجب کوتاهی تحمل شده است.

خردستیزی که نباید شاخ و دم داشته باشد.

غروب امتداد یافته

(قبلا از سایه امتداد یافته سخن گفته است و اکنون جای سایه را با غروب پرکرده است)

در سایه درون شاعر جا خوش کرده است.

غروب به عمله خسته ای تشبیه می شود که در سایه دیواری رفع خستگی می کند.

دیواری که درون مختاری است.

تشبیه درون به دیوار هم از آن شق القمرها ست.

شب به برکه قیر و یا آب تشبیه می شود.

برکه قیر و آبی که دچار کم قیری و یا کم آبی است و فقط تا زانوی شاعر می رسد.

این هنوز بد نیست.

بد این است که برکه شب کم قیر و یا کم آب، ریسمان تحمل شاعر را کوتاه می کند.

چگونه؟

برکه شب که قیچی نیست.

اینهم هنوز بد نیست.

بد این است که شاعر در این واویلا، کنجکاو چگونگی لب مخاطب خویش است.

شاید می خواهد لب بگیرد و طناب تحملش درازتر شود.

۳
که انفجار عریانی، سنگ می‌شود در بی تابی‌های خاموش.

معنی تحت اللفظی:

انفجار عریانی در بی تابی های خاموش، تحجر می یابد.

عجب بدبختی ئی است.

همه این یاوه ها ایراسیونالیستی اند.

انفجار عریانی.

بی تابی های خاموش

تحجر انفجار عریانی.

این «مفاهیم» من در آوردی را مختاری از تجرید چه چیزهایی به دست اورده آست و در بشقاب خواننده قرار داده است؟

ادامه دارد.

درنگی در گشت ارشاد (۱۰)

میم حجری

تقابل مردم و گشت ارشاد در تاریخ؛
نفرت از گشت ارشاد در اشعار شاعران ایرانی
فاطمه کاملی
دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان

۱
جامی،

حتی پا را از این فراتر گذاشته و محتسبان را عامل منکر و فعالیت‌های خشن ایشان را باعث بی‌علاقگی مردم به اسلام دانسته:
محتسب در منع مِی از حد تجاوز می‌کند
می‌بَرَد زین فعل منکر رونق اسلام را

جامی

محتسبان را عامل منکر نمی داند.

جامی

اعمال افراطی محتسبان

را

فعل منکر

می داند.

جامی

بر خلاف تصور فاطمه کاملی،

مخالف گشت ارشاد نیست.

جامی

مخالف تندروی آنان در حراست از موازین اخلاقی طبقه حاکمه است.

دلیل جامی

هم

از

جنس دلایل گربه نره

است:

دلیل منکریت فعل گشت ارشاد،

صدمه زدن به رونق اسلام به مثابه ایده ئولوژی طبقه حاکمه است.

گربه نره

هم

مخالف اعدام دهها هزار نفر از اعضای جامعه نبود.

هراسش مقبول الهی نیفتادن نمازش و رفتنش به جهنم بود.

فاطمه کاملی

اگر می خواهد رستگار شود،

باید

به تحلیل اخلاق طبقه حاکمه بپردازد و نه به تخریب ارگان محافظ اخلاق طبقه حاکمه.

ارگان ها

قابل تعویض و موقتی اند.

ماندگار

اخلاق ها هستند که مؤثر می افتند و جامعه را به جهنم مبدل می سازند.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پایان پذیر و پایان ناپذیر (باپایان وبی پایان) (۵)

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

۷۷

  • اسپینوزا هم مفهوم پایان ناپذیر بالفعل را در رابطه با جوهر مادی که به دلیل انبساط مکانی و دوام زمانی می تواند پایان ناپذیر باشد، به کارمی برد.

۷۸

  • او به ویژه بر پیوند پایان ناپذیر و مطلق تأکید می ورزد:
  • پایان ناپذیری جوهر به نظر او از وجود مطلق آن ناشی می شود.

۷۹

  • دکارت در مغایرت با اسپینوزا مفهوم پایان ناپذیر را تنها در مورد انبساط جوهر مادی به کار می برد، البته آن را به مثابه پایان ناپذیری نامعین می داند که برای آن همیشه امکان تصور پایان ناپذیری به مراتب بزرگتر، که به معنی پایان ناپذیری بالقوه است، باقی می ماند.

۸۰

  • به نظر دکارت، پایان ناپذیری مطلق و بالفعل باید فقط شامل حال خدا باشد.

۸۱

  • فلسفه ماتریالیستی قرن ۱۷ و ۱۸ میلادی مفهوم دکارتی مربوط به پایان ناپذیری بالقوه را قبول می کند.

۸۲

  • از این رو، ماتریالیست های انگلیسی این دوره به نارسائی مفهوم پایان ناپذیر به معنی بالفعل آن اشاره می کنند.

۸۳

  • مارکس نظریه هوبس را به شرح زیر نقل می کند:
  • «کلمه پایان ناپذیر بی معنی خواهد بود، اگر به معنی توانائی روحی پایان ناپذیر ما نباشد.»
  • (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲، ص ۱۳۶)

۸۴

  • جان لاک هم به طرز مشابهی مفهوم پایان ناپذیر را به معنی فراتر گذشتن از حد و مرز اشیاء و به معنی امکان تکرار پایان ناپذیر امر واحد می داند.

۸۵

  • پایان ناپذیر به مثابه مودوس کیفیت، تنها شامل حال خلاء و نه کاینات می شود:
  • کایناتی که عبارت از کلیت اجسام مادی با انبساط پایان پذیر و محدود است.
  • کایناتی که در خلاء آرام گرفته است.

۸۶

  • تولاند بر خلاف او پایان ناپذیری مکان را از پایان ناپذیری ماده نتیجه می گیرد.

۸۷

  • به نظر او از امکان وجود یک روند پایان ناپذیر، مثلا سلسله اعداد، نمی توان وجود بالفعل عدد بی نهایت را نتیجه گرفت.

۸۸

  • ماتریالیست های فرانسوی قرن هجدهم نیز مفهوم پایان ناپذیر را به معنی پایان ناپذیری بالقوه به کار می بردند.

۸۹

  • آنها تحت عنوان پایان ناپذیری جهان تکرار لاینقطع اوبژکت های واحدی را می دانستند.

۹۰

  • درک آنها از پایان ناپذیری عمدتا حاوی خصلت ضد مذهبی بود.

۹۱

  • آنها پایان ناپذیری بالفعل را نه شامل حال طبیعت می دانستند و نه شامل حال خدا.

۹۲

  • صفاتی از قبیل کمال پایان ناپذیر، رحمت پایان ناپذیر و غیره که تئولوژی به خدا نسبت می دهد، به نظر آنان صفات انسانی اند که به درجه فوق العاده و غیر قابل تصوری مورد مبالغه قرار گرفته اند.

۹۳

  • درقرن نوزدهم هم فویرباخ در انتقاد از مذهب برخورد مشابهی دارد.

۹۴

  • کانت درک ماتریالیست های فرانسوی از پایان ناپذیری را که دارای خصلت ماتریالیستی بود، به طور ایدئالیستی ـ ذهنی تفسیر می کند.

۹۵

  • به نظر او مکان و زمان فرم های مشاهده غیرتجربی (اپریوری) اند و جریان پایان ناپذیر زمانی ـ مکانی فقط به مثابه «کردوکار» ذهنی فهم امکان پذیر است و مفهوم پایان ناپذیری را ، از آنجا که آن فاقد معنی اوبژکتیو است، نمی توان در مورد جهان پدیده ها مورد استفاده قرار داد.

۹۶

  • این مفهوم پایان ناپذیری نه به عنوان «پایان ناپذیری درخود» وجود دارد و نه به عنوان کل پایان پذیر «درخود».

۹۷

  • این مفهوم پایان ناپذیری فقط در مورد جریان پسروی امپیریستی صادق است و حتی در مورد خود نیز صادق نیست.

ادامه دارد.

زندگی مارکس و انگلس (۳۰۲)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل بیستم

اخرین سال های مشترک مارکس و انگلس

۲

وقتی مارکس به واکنش نسبت به نوشته های دورینگ فراخواند،

انگلس دست از تعلل برداشت

و

غرغرکنان به مارکس نوشت:

«آره.

گفتنش آسان است.

تو می توانی مناسبات فئودالی ارضی روسی را به طور کلی اعلام داری و خم به ابرو نیاری.

این منم که باید بر روی صندلی سخت بنشینم و کار خود را نیمه تمام بگذارم

و

به دورینگ کسالت آور بپردازم.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۴، ص ۱۷)

انگلس

اما

در همان نامه

اواخر ماه مه سال ۱۸۷۶

طرح خود را برای چالش با دورینگ به شرح زیر مطرح کرد:

«طرح من طراحی شده است.

نخست

خیلی جدی وارد بحث می شوم و به مسئله مطروحه می پردازم.

بعد

لحنم تندتر و تیزتر می شود.

از

سویی

به

اثبات یاوه بودن دعاوی دورینگ

می پردازم

و

از

سوی دیگر

ابر می غرد و رگبار در می گیرد.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۴، ص ۱۷ ـ ۱۸)

انگلس اصیل همین بود.

به محض شروع به کار جدیدی، تمامی انرژی و نیروی خود را بسیج می کرد.

انگلس

نخست، نشست و هر آنچه را که دورینگ در سال های اخیر نوشته بود، خواند.

بعد شروع به تحلیل و تحریر کرد.

از سوم ماه ژانویه سال ۱۸۷۷

سلسله مقالات انگلس

در

«به پیش»

ارگان مرکزی حزب حزب کارگری سوسیالیستی آلمان

راجع به خرافات دورینگ

منتشر شد

که

در مجموع، بر ۳۴ مقاله بالغ می شد

و

در

هفتم ماه ژوئیه

به پایان رسید.

سلسله مقالات انگلس

تحت عنوان طنزآمیز «تحولات خیلی خیلی بنیادی اقای اویگن دورینگ در علم»

عمدا به مثابه نوشته ای چالش انگیز

منتشر شدند.

انگلس

عملا

با شور و شوق و طنز و تمسخر تند و تیز

به

دفاع از تئوری ئی مبادرت ورزید که توسط مارکس و خودش توسعه داده شده بود.

این اثر انگلس

نمونه بارز مدافعه هر مارکسیستی با دانش دامنه دار، جانبداری روشن و قلمی روان

از

جهان بینی خویش

است.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (الف) اگزکواتور

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

  • اگزکواتور به اجازه داده شده توسط دولت میزبان به کنسول دولت دیگر برای انجام فونکسون های کنسولی اش در منطقه کنسولی اش اطلاق می شود.

۲

  • اگزکواتور را رئیس نمایندگی کنسولی مستقل، پس از ارائه پاتنت کنسولی و یا اطلاعات دیگر توسط دولت خود به دولت میزبان دریافت می کند.

پایان

درنگی در گشت ارشاد (۹)

میم حجری

تقابل مردم و گشت ارشاد در تاریخ؛
نفرت از گشت ارشاد در اشعار شاعران ایرانی
فاطمه کاملی
دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان


جالب اینجاست که بیهودگی اقدامات محتسبان

صدها سال قبل نیز برای مردم آشکار بوده است.
خواجوی کرمانی می‌گوید

محتسبان مردم را از چیزی منع می‌کنند که امروز همه اهلش هستند:


محتسبِ بیهُده‌گو منع مکن رندان را
که آنک با شاهد و مِی نیست کدامست امروز

۱
جالب اینجاست که بیهودگی اقدامات محتسبان

صدها سال قبل نیز برای مردم آشکار بوده است

فاطمه کاملی

خیال می کند که کردوکار گشت ارشاد، بیهوده است.

این ادعای فاطمه بدان معنی است که طبقه حاکمه خر است

و

به عبث

به محتسبان مستمری و حقوق می دهد.

اگر طبقه حاکمه خر بود، نمی توانست هزاران سال سوار مردم شود.

راستی فلسفه گشت ارشاد چیست؟

گشت ارشاد

برخلاف تصور ساده لوحانه رایج،

خاص جنقوری اسلامی و یا عربستان سعودی نیست.

هر طبقه حاکمه ای در جهان

اخلاق طبقاتی خاص خود

را

به توده دیکته و تحمیل می کند و برای این کار،

گشت ارشاد خود را در فرم های مختلف به خدمت می گیرد.

مثال:

رعایت اکید چراغ راهنمایی در راه ها و چهار راه ها در آلمان،

نه تنها توسط گشت ارشاد (پلیس راه و راهنمایی) کنترل می شود،

بلکه حتی توسط سکنه آلمان رعایت و تخطی و تخلف از آن با واکنش منفی مواجه می شود.

کنترل

امروزه

چه بسا

به صور فنی و دیجیتال صورت می گیرد

و

متخطی و متخلف مجازات مالی و غیره می شود.

مثلا

گواهینامه رانندگی اش

برای مدتی ضبط می شود.

جنقوری اسلامی هم اگر دارای ساز و برگ هوش مصنوعی پیشرفته بود،

می توانست حجاب و عرق خوری و قماربازی و غیره را بدون گشت ارشاد، با استفاده از هوش مصنوعی کنترل کند و متخلفین را جریمه و توبیخ و تنبیه کند.

۲
خواجوی کرمانی می‌گوید

محتسبان مردم را از چیزی منع می‌کنند که امروز همه اهلش هستند:


محتسبِ بیهُده‌گو منع مکن رندان را
که آنک با شاهد و مِی نیست کدامست امروز

معنی تحت اللفظی:

علیرغم کنترل دولتی،

کسی موازین اخلاقی طبقه حاکمه را مراعات نمی کند.

تفاوت رندان با بقیه به نظر خواجوی کرمانی این است که رندان آشکارا موازین اخلاقی طبقه حاکمه را زیر پا می گذارند و بقیه مخفیانه.

همین مثال فاطمه را اگر زیر ذره بین تحلیل بگذاریم،

متوجه قضیه می شویم:

خواجوی کرمانی

در این بیت شعرش مبالغه می کند.

مبالغه ای که در شعر ایرادی ندارد:

بنا بر ادعای او، همه بچه باز و میخوارند.

اولا

چنین نیست.

ثانیا

کسی که بچه بازی و می خوارگی پیشه می کند،

قانون اخلاقی طبقه حاکمه را زیر پا می گذارد و در صورت کشف و افشاء مجازات می شود.

کنترل بچه بازی و میخوارگی

در هر صورت این نوع قانون شکنی را دشوار می سازد

و

جامعه را از سقوط به غرقاب فساد و سیفلیس و سل و سکته قلبی و غیره

حتی الامکان

مصون می دارد.

جامعه ای که گشت ارشاد نداشته باشد،

وجود ندارد.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پایان پذیر و پایان ناپذیر (باپایان وبی پایان) (۴)

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

۵۹

  • ارسطو به پایان ناپذیر مورد نظر خود هفت معنی مختلف قائل می شود.

  • (ارسطو، «متافیزیک»،ک ۱۰)

۶۰

  • مفهوم پایان ناپذیر مورد نظر افلاطون و ارسطو یک مفهوم پایان ناپذیری بالقوه است و با مفهوم پایان ناپذیری مورد نظر آناکساگوراس و زنون تفاوت اساسی دارد.

۶۱

  • آناکساگوراس و زنون پایان ناپذیری را به مثابه فرمی به کمال رسیده، بسته و تغییرناپذیر و نه بالفعل تلقی می کنند.

۶۲

  • پایان ناپذیری بالقوه با خصلت پروسه ای خود با پایان ناپذیری بالفعل تفاوت دارد.

۶۳

  • پایان نا پذیری بالقوه نه پایان ناپذیری واقعیت یافته، بلکه پایان ناپذیری امکان پذیر تلقی می شود:

  • به مثابه امکان فراتر گذشتن از حد و مرز هر پایان پذیر تلقی می شود.

۶۴

  • مفاهیم پایان ناپذیری بالقوه و بالفعل هم در فلسفه یونان باستان و هم در توسعه بعدی فلسفه و علوم منفرد در قرون وسطی و عصر جدید درمقابل هم صف آرائی می کنند.

۶۵

  • پایان ناپذیری بالفعل به ویژه در تعالیم ایدئالیستی ـ تئولوژیکی اسکولاستیک نقش مهمی بازی می کنند.

۶۶

  • پایان ناپذیری بالفعل به مثابه پایان ناپذیری به کمال رسیده، کامل و تغییرناپذیر منحصر به فرد خدا قلمداد می شود.

۶۷

  • از جزم آفرینش نتیجه گرفته می شود که جهان در مکان و زمان پایان پذیر است.

۶۸

  • توماس فون اکوین درحق اشیاء مادی هرگونه پایان ناپذیری به معنی بالفعل آن را اکیدا رد می کند و برای آنان تنها پایان ناپذیری بالقوه قایل می شود.

۶۹

  • مفهوم پایان ناپذیری در فلسفه اسکولاستیک از این لحاظ جالب است که در آن در مقایسه با مفهوم پایان ناپذیری پوتاگوریست ها ارزیابی اخلاقی پایان ناپذیر درست برعکس آن صورت می گیرد:

  • نه پایان پذیر بلکه پایان ناپذیر است که در فلسفه اسکولاستیک به مثابه کامل تلقی می شود و به درجه یک صفت الهی ارتقا داده می شود.

۷۰

  • ماتریالیسم قرن ۱۶ و ۱۷ میلادی می کوشد بر تفسیر ایدئالیستی ـ مذهبی مفهوم پایان ناپذیر غلبه کند:

  • پایان ناپذیر باید به مثابه پایان ناپذیر بالفعل، نه فقط شامل حال خدا، بلکه همچنین شامل حال جهان مادی و طبیعت گردد.

۷۱

  • حتی کوزانوس در صحت جزم آفرینش تردید می کند و می آموزد که خدا با طبیعت یکی است و خدا پایان ناپذیری خود را به طبیعت نیز منتقل می کند.

۷۲

  • اگر هم پایان ناپذیری در طبیعت نه پایان ناپذیری بالفعل و مطلق باشد و اگر قرار باشد که «حداکثر مطلق» (لایتناهیت مطلق) فقط خاص خدا باشد، آنگاه کوزانوس بر پایان ناپذیری کاینات هم که مرکزش همه جا و هیچ جا ست، تأکید می ورزد.

۷۳

  • علاوه بر ین باید پایان ناپذیر وحدتی از اضداد تشکیل دهد.

  • زیرا در آن ماکسیمم و مینیمم (حداکثر و حداقل)، خط مستقیم و دایره وار و غیره برهم منطبق می شوند.

۷۴

  • جوردانو برونو از کوزانوس هم فراتر می رود و برای اولین بار مفهوم پایان ناپذیر بالفعل را نه در مورد خدا، بلکه در مورد کاینات مادی به کار می برد.

۷۵

  • در حالیکه کوزانوس می بایستی وسیله کمکی اسکولاستیک را به خدمت گیرد، تا بطلان جزم مربوط به پایان پذیر بودن جهان را ثابت کند، با تعالیم کوپرنیک رهائی علوم طبیعی و فلسفه از بندهای اسکولاستیک آغاز می شود.

۷۶

  • از این رو، اندیشه برونو درباره کاینات پایان ناپذیر و ابدی را نه تنها به مثابه ادامه تعالیم کوزانوس، بلکه همزمان به عنوان توسعه تعالیم کوپرنیک می توان محسوب داشت.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (الف) اوولوسیونیسم

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

  • اوولوسیونیسم به آموزه (تعلمیات) توسعه غیر دیالک تیکی اطلاق می شود که توسعه را فقط در روند تغییرات تدریجی کمی می داند.

۲

  • اوولوسیونیسم منکر ممان (گشتاور) تغییرات جهشی است.

(یعنی منکر حد عینی چیزها و پدیده ها و روندها و سیستم ها

و

گذار از تغییرات تدریجی کمی به تغییرات کیفی

است.

مفهوم حد

یکی از مفاهیم مهم فلسفه مارکسیستی است

که حتی سعدی می شناسد.

بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس

حد

همین

است،

سخندانی و زیبایی

را.

مترجم)

۳

  • اوولوسیونیسم قادر به کشف ماهیت خودجنبی نیست.

(دلیل خودجنبی ماده،

ساختار و خصلت دیالک تیکی آن است.

مترجم)

۴

  • اوولوسیونیسم بر آن است که همه چیزها و پدیده ها از ازل به صورت نطفه وجود دارند، اگرچه با حواس قابل ادراک نیستند.

۵

  • اوولوسیونیسم، توسعه را فقط بزرگتر و یا کوچکتر شدن (تغییر کمی) کیفیت های از قبل موجود می داند.

  • یعنی توسعه را به مثابه رشد ساده صرف تلقی می کند.

۶

  • اوولوسیونیسم قادر به توضیح پیدایش کیفیت های نوین نیست.

۷

  • اوولوسیونیسم، مبنای نظری (تئوریکی) رویزیونیسم و رفرمیسم در جنبش کارگری است.

  • مراجعه کنید به رویزیونیسم، رفرمیسم

رویزیونیسم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5284

۸

  • اوولوسیونیسم منکر ضروت و الزام مبارزه انقلابی طبقه کارگر در راه از بین بردن کاپیتالیسم است.

۹

  • اوولوسیونیسم در پی بهبود اوولوسیونی وضعیت کارگران در کاپیتالیسم است.

۱۰

  • ایده ئولوگ های بورژوایی و رویزیونیست ها به تحریف رابطه اوولوسیون و روولوسیون می پردارند.

  • برای اینکه انه از انقلاب اجتماعی وحشت دارند.

  • مراجعه کنید به روولوسیون (انقلاب)

۱۱

  • ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی بر عکس اوولوسیونیسم، وحدت توسعه اوولوسیونی و روولوسیونی را مورد تأکید قرار می دهد.

(دیالک تیک توسعه اوولوسیونی و توسعه روولوسیونی

را.

مترجم)

پایان

زندگی مارکس و انگلس (۳۰۱)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل بیستم

اخرین سال های مشترک مارکس و انگلس

۱

آخرین اثر مشترک مارکس و انگلس

وقتی که مارکس و انگلس طرح برنامه گوتا را سرسختانه مورد انتقاد قرار می دادند،

هراس از آن داشتند که حزب متحد جدید با چنین برنامه اوپورتونیستی ئی

عنقریب

از هم بپاشد.

حزب از هم نپاشید.

اما

معلوم شد که چنین برنامه ای تحت نفوذ لاسالیانیسم و دیگر نظرات غیر علمی،

به تسهیل نفوذ بورژوایی در جنبش کارگری منجر می شود.

یکی از کسانی که حامل اثرات بورژوایی بر حزب بود،

دکتر اویگن دورینگ بود.

اویگن دورینگ

استاد دانشگاهی در برلین بود و حامل نظرات خرده بورژوایی ـ دموکراتیک بود.

اویگن دورینگ

در بحث مستمر با مارکس و انگلس

نظرات فلسفی و اقتصادی ئی را نمایندگی می کرد

که به ظاهر نظراتی مبتنی بر سوسیالیسم علمی بودند،

ولی در واقع، به مدل سوسیالیسم اوتوپیکی می رسیدند.

بسیاری از اعضای به لحاظ نظری ضعیف حزب کارگری سوسیالیستی آلمان

تحت تأثیر او

گیج و گمراه می شدند.

آنها از فرط حواس پرتی در اویگن دورینگ

همرزم ستمدیده ای را می دیدند که تحت تعقیب مستمر عوامل دانشگاهی پروس قرار دارد.

اولین کسی که متوجه خطر اویگن دورینگ شد،

ویلهلم لیبکنشت بود.

بعد

آگوست ببل متوجه خطر او شد.

آندو از «پیران برلین» (نام احترام انگیزی که دوستان به مارکس و انگلس داده بودند)

یاری طلب کردند.

انگلس از سال ها قبل روی اثری فلسفی ـ علم الاشیایی (علمی ـ طبیعی) کار می کرد که ناتمام ماند و پس از مرگش تحت عنوان «دیالک تیک طبیعت» منتشر شد.

انگلس در این اثر اثبات می کرد

که

«در طبیعت همان قوانین حرکتی دیالک تیکی ای در ملغمه تغییرات بیشمار در کارند،

که

در تاریخ نیز تصادفیت ظاهری حوادث را تحت سلطه خود دارند.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۱۱)

مارکس

در این روزها

سرش به تحریر جلد دوم «کاپیتال» گرم بود.

اما نفوذ اویگن دورینگ در حزب افزایش می یافت.

لیبکنشت

فشار می آورد.

چه کسی باید کمک می کرد؟

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (الف) اوولوسیون

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

· اوولوسیون به تغییر تدریجی کمی اطلاق می شود.

۲

· اوولوسیون به یک جانب روند توسعه اطلاق می شود.

(این بدان معنی است

که

روند توسعه

روندی دیالک تیکی

است.

یعنی

روندی اوولوسیونی ـ روولوسیونی

است.

یعنی

روندی است که از گردنه دیالک تیک کمیت و کیفیت می گذرد.

مترجم)

۳

· مطلق کردن جانب اوولوسیونی توسعه، به درک غیر دیالک تیکی توسعه منجر می شود.

۴

· یعنی به اوولوسیونیسم منجر می شود.

· مراجعه کنید به اوولوسیونیسم

اوولوسیونیسم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10574

۵

· مفهوم اوولوسیون، چه بسا به معنی توسعه (تکامل) به کار می رود که نادقیق است و می تواند موجب سوء تفاهم شود.

· مراجعه کنید به توسعه

توسعه

(تکامل)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11088

پایان

· مراجعه کنید به روولوسیون

انقلاب

(روولوسیون)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9493

پایان

درنگی در گشت ارشاد (۸)

میم حجری

تقابل مردم و گشت ارشاد در تاریخ؛
نفرت از گشت ارشاد در اشعار شاعران ایرانی
فاطمه کاملی
دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان

۱
سعدی می‌گوید

اگر محتسب نمی‌داند که درون خانه مردم چه خبر است،

چرا اصلاً به خانه مردم هجوم می‌برد:


هر که را جامه پارسا بینی
پارسا دان و نیکمرد انگار


ور ندانی که در نهانش چیست
محتسب را درون خانه چه کار

عجب تحلیل دلبخواهی ئی از سخن سعدی

فاطمه کاملی

سرهم بندی می کند.

۱
هر که را جامه پارسا بینی
پارسا دان و نیکمرد انگار


ور ندانی که در نهانش چیست
محتسب را درون خانه چه کار

معنی تحت اللفظی:

هر کس را که مقنعه و چادر و عبا و عمامه داشته باشد، پارسا و پاکدامن بدان.

اگر از باطن کسی خبر نداری، قضاوت بیجا نکن.

به همان سان که محتسب

مجاز به ورود به خانه مردم نیست.

این حکایت سعدی

به

تئوری شناخت او

مربوط می شود:

سعدی

نماینده سرسخت فنومنالیسم (نمودگرایی)

بوده است:

در
تئوری شناخت سعدی

فقط و فقط

ظاهر و نمود چیزها قابل شناخت است و نه باطن و ماهیت و ذات آنها.

شناخت ماهیت و باطن و ذات اشیاء و آدمیان

فقط

در انحصار عالم الغیب است.

درا ین حکایت شیخ،

حد و مرز اختیارات محتسبان تبیین می یابد.

محتسب هم مسئول کنترل ظاهر افراد است و بس.

البته

فوندامنتالیسم و فاشیسم و اولیگارشیسم

فقط به ظاهرشناسی قناعت نمی ورزد.

همه چیز مردم را مورد تفتیش و تفحض قرار می دهد.

ادامه دارد.