کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۲۹)

میم حجری
https://hadgarie.blogspot.com/2024/09/blog-post_867.html
ادامه دارد.

میم حجری
https://hadgarie.blogspot.com/2024/09/blog-post_867.html
ادامه دارد.

درنگی
از
میم حجری
سهراب
پشت هیچستان رَگهای هوا پُرِ قاصِدهایی ست
که خبر میآرَند، از گُلِ واشُده ی دورترین بوته ی خاک.
روی شِنها هم، نقشهای سُمِ اَسبانِ سوارانِ ظریفی است،
که صبح، به سَر تَپه ی معراج شقایق رفتند.
معنی تحت اللفظی:
پشت هیچستان
نه تنها رگ های هوا از قاصدهای مخبر پر است،
بلکه روی شن ها هم از نقش سم اسبان سواران ظریف هست.
سوارانی که سحرگاهان به تپه ای رانده اند که معراج شقایق است.
آنچه که در آیینه ذهن سهراب به این شکل منعکس شده است،
رد پاهایی است که باد بر روی شن ها پدید آورده است.
کسب و کار باد همیشه همین است.
باد را می توان هنرمند (موسیقی پرداز و نقاش و معمار و مجسمه ساز و غیره) خلاق طبیعت قلمداد کرد:
باد در همدستی با اشیاء و برف و باران و آفتاب و حشرات و حیوانات
ترانه ها و تندیس های شگفت انگیز می سازد.
به ابرها فرم های حیرت انگیز می بخشد
و
حتی اشباحی را در آسمان پدید می آورد که به ملکه انگلیس و امثالهم شباهت دارند.
منظور سهراب از تپه معراج شقایق،
احتمالا تپه ای است که مملو از شایق است
و
موجد این تصور در ذهن خیال پرداز سهراب شده است
که شقایق ها از دشت به تپه معراج کرده اند.
ادامه دارد.
شین میم شین
بوستان
باب سوم
در عشق و مستی و شور
حکایت اول
بخش دوم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۲ ـ ۸۳)
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم
سعدی
در گلستان از موضع راسیونالیستی (موضعی مبتنی بر خردگرایی)
اهل طریقت را مورد حمله تئوریکی ـ تئولوژیکی قرار می دهد،
میان آنان تفرقه می اندازد،
آنها را به خود خواهی و بی خردی متهم می کند
و خود را جانبدار علم و خلق جا می زند:
صاحبدلی به مدرسه آمد زخانگاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم، میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن، این فریق را
گفت، آن، گلیم خویش بدر می برد زموج
وین، سعی می کند که بگیرد غریق را
سعدی
ضمنا از جانبداری طبقاتی خود دفاع می کند و به صداقت و ارادت خود اشاره می کند:
اگر ز مغز حقیقت، به پوست خرسندی
تو نیز جامه ازرق بپوش و سر متراش
مراد اهل طریقت، لباس ظاهر نیست
کمر به خدمت سلطان ببند و صوفی باش
ادامه دارد.
پروفسور دکتر وینفرید شرودر
برگردان
شین میم شین
تاریخ تئوری های حقوق طبیعی
ادامه
الف
حقوق طبیعی آنتیک و یا کلاسیک
۱
· کشف حقوق طبیعی و فرم طبیعی همزیستی انسان ها ظاهرا با عوامل زیرین در رابطه بوده است:
الف
· با وابستگی انسان به طبیعت
ب
· و قبل از همه، با تشکیل فرم های همزیستی جامعتی که مورد قبول انسان ها نبودند و به مثابه فرم های مغایر با طبیعت و ناعادلانه تلقی می شدند که گویا به طور خودسرانه و مصنوعی از سوی بشر اختراع شده اند.
۲
· ایده مربوط به «عصر طلائی» که بعدها در کتاب مقدس به مثابه «بهشت» مطرح می شود، می تواند به عنوان بخش اصلی اولین تئوری های حقوق طبیعی تلقی شود.
سوفیسم
۱
پروتاگوراس
(۴۹۰ ـ ۴۱۱ ق. م.)
از فلاسفه ما قبل سقراطی آنتیک یونان
از نمایندگان اصلی سوفیسم
به جرم سخنرانی در مجامع خلقی
محکوم شد و در راه فرار به سیسیل جان باخت
و آثارش به آتش کشیده شدند.
· سوفیست ها (پروتاگوراس، جورجیاس، آنتی فون، کالیکیس) که در قرن پنجم و چهارم قبل از میلاد زندگی می کردند، طبیعت را به مثابه بنیان عدالت عمده می کردند و حقوق طبیعی را حاکی از آن می دانستند.
۲
· اما حقوق طبیعی سوفیستی که جسم را مبدأ قرار می داد، با حقوق طبیعی که نهایتا از طبیعت انسانی منشق می شد، تفاوت داشت.
۳
· اما موضع انتقادی آن را نسبت به نظام حقوقی موجود نمی توان منکر شد.
۴
· پروتاگوراس می کوشید تا پیدایش جامعه و دولت را بر مبنای طبیعت توضیح دهد.
۵
· او تاریخ را نه از نقطه نظر تجزیه و زوال، بلکه از نقطه نظر توسعه و ترقی درنظر می گرفت.
ادامه دارد.
درنگی
از
میم حجری
حق پرست
حرف در مورد شرائط خاص ایران و افغانستان است
که شرائط برای رهبری طبقه کارگر در حالی که وظیفه از دوش بورژوازی آغازین برداشته شده نیز مهیا نبوده و عملا هیچ نیرویی برای رهبری جنبش ضد فئودالیسم در جامعه وجود نداشت.
معنی تحت اللفظی:
در ایران و افغانستان، شرایط برای رهبری طبقه کارگر فراهم نیامده بود.
همانطور که اشاره رفت،
برای اثبات بطلان این نظر حق پرست،
باید به تفاوت مارکسیسم با لنینیسم پی برد.
به عبارت دقیقتر
باید به تفاوت کاپیتالیسمتئوری مارکس و انگلس با کاپیتالیسمتئوری لنین پی برد:
کاپیتالیسمتئوری مارکس،
تئوری مربوط به مرحله اول کاپیتالیسم (کاپیتالیسم مبتنی بر رقابت آزاد) است.
بورژوازی هنوز طبقه ای ضد برده داری، ضد فئودالی، ضد مذهبی و ضد روحانی است.
فلاسفه بورژوایی غولانی از قبیل کانت و فیشته و هگل و فویرباخ و غیره اند
که نمایندگان ایدئآلیسم ترانسندنتال، ماتریالیسم متافیزیکی ـ انتروپولوژیکی و دیالک تیکی ایدئالیستی اند.
آخرین فلاسفه بورژوائی
فویرباخ و هگل اند.
مراجعه کنید
به
لودویگ فویرباخ و پایان فلسفه کلاسیک (بورژوایی) آلمان
به قلم فریدریش انگلس
(سال ۱۸۸۶)
کاپیتالیسمتئوری لنین،
تئوری مربوط به مرحله دوم و یا آخر کاپیتالیسم (کاپیتالیسم انحصاری و بعد انحصاری ـ دولتی و یا امپریالیسم) است.
بورژوازی در این مرحله
از هر لحاظ و نظر
سقوط کرده است.
تحول کیفی منفی و ارتجاعی یافته است:
به طبقه ای ضد بورژوازی آغازین تبدیل شده است
و
متحد اشراف برده دار، فئودال و روحانی شده است.
بورژوازی امپریالیستی
نه تنها خردگرا نیست، بلکه عمیقا خردستیز است.
مراجعه کنید
به
ایراسیونالیسم
(خردستیزی)
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10895
بورژوازی امپریالیستی
نه تنها ضد مذهبی نیست، بلکه مبلغ و مدافع سرسخت مذهب و خرافه از هر نوع و حتی احیاکننده و مد کننده انواع و اقسام مذهب و فرقه های خرافی و ضد علمی و ضد عقلی و حتی پیرو ایزوتریک است.
مراجعه کنید
به
آثار ورنر سپمن
مذهب به مثابه اوتوپی
ورنر سپمن
https://hadgarie.blogspot.com/2019/08/blog-post_9.html
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3686
پایان
زوال تمدنی (مدنی) ـ فرهنگی
http://hadgarie.blogspot.com/2011/11/blog-post_08.html
پایان
پایان انتقاد از سرمایه داری؟
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4872
۱۹
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4619
پایان
بورژوازی امپریالیستی
نه تنها اخلاقگرا نیست، بلکه عمیقا اخلاق ستیز است.
مراجعه کنید
به
نیهلیسم اخلاقی
نیهلیسم اخلاقی (بخش اول)
https://hadgarie.blogspot.com/2020/05/blog-post_590.html
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5706
درنگی در سخنی از مسعود دلیجانی راجع به فحشا
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/15049
بورژوازی امپریالیستی
نه تنها مدافع و مروج روشنگری علمی نیست،
بلکه عمیقا و عملا و عینا روشنگری ستیز است.
مبلغ پیگیر و خستگی ناپذیر خریت و خرافه و توحش و بربریت و فسق و فساد است.
بورژوازی امپریالیستی
راسیونالیسم بورژوایی را با ایراسیونالیسم
رئالیسم بورژوایی را با ایررئالیسم و پراگماتیسم و اینسترومنتالیسم و اگزیستاتسیالیسم و فرویدیسم و رفرمیسم و پوزیتیوسم و تومیسم و اسکپتیسیسم و آگنوستیسیم و غیره جایگزین ساخته است.
بورژوازی امپریالیستی
اوپتیمیسم (امیدواری و خوش بینی فلسفی) بورژوایی
را
با
پسیمیسم (بدبینی تاریخی و فلسفی) و فاشیسم و نیهلیسم و آوانتوریسم جایگزین ساخته است.
خاتم الفلاسفه بورژوازی امپریالیستی
فریدریش نیچه است که مبلغ همه مکاتب ارتجاعی فوق الذکر است.
مراجعه کنید
به
فرازی از تحلیل احسان طبری راجع به نیچه ئیسم
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12013
https://hadgarie.blogspot.com/2019/07/blog-post_854.html
بورژوازی امپریالیستی
دیگر ظرفیت انجام وظایف طبقاتی ـ تاریخی بورژوازیی را مثلا ملت سازی را ندارد.
نمونه اش را در افغانستان دیدیم،
۲۰ کشور امپریالیستی در افغانستان ۲۰ سال زور زدند و پس از حیف و میل هزاران میلیارد دلار و ریختن شطی از خود مردم
نه
به حذف مناسبات ماقبل سرمایه داری نایل آمدند و نه به تشکیل ملت و نه حتی به توسعه بخور ـ نمیر تولید مایحتاج عمومی و بدتر حتی، نه به مبارزه با بیسوادی و غیره.
ادامه دارد.
هیئت تحریریه کلکتیو
برگردان
شین میم شین
۲۹
الف
ب
پ
۳۰
کئوپراسیون
(همکاری، تشریک مساعی)
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14743
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14747
پایان
روابط کئوپراسیونی در کشاورزی
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14755
پایان
۳۱
۳۲
۳۳
الف
ب
پ
ت
۳۴
الف
ب
۳۵
فرم های تولید مبتنی بر صنعت در کشاورزی
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13295
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13319
۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13335
۴
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13339
۵
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13344
پایان
مرتضی کیوان
(آخرین نفر از راست)
(۱۳۰۰ خورشیدی اصفهان − ۲۷ مهر ۱۳۳۳ تهران)
شاعر، منتقد هنری، روزنامهنگار و فعّال سیاسی
درنگی
از
میم حجری
شاملو
به خاطرِ ناودان، هنگامی که میبارد
به خاطرِ کندوها و زنبورهای کوچک
به خاطرِ جارِ سپیدِ ابر در آسمانِ بزرگِ آرام
به خاطرِ تو
به خاطرِ هر چیزِ کوچک، هر چیزِ پاک
به خاک افتادند
به یاد آر
عموهایت را میگویم
از مرتضا سخن میگویم.
پایان
معنی تحت اللفظی:
توده ای ها
(کیوان و یاران)
به خاطر ناودان ها وقتی که باران می بارد،
به خاطر کندوها و زنبورهای کوچک شان،
به خاطر جار سپید ابر در آسمان بزرگ آرام
و
به خاطر نوزادی و هر چیز کوچک دیگری
به استقبال مرگ رفتند و مردند.
حرفم از برادران خودم و عموهای تو ست.
به یاد داشته باش.
۱
به خاطرِ ناودان، هنگامی که میبارد
در این جمله شاملو نیز قبل از همه،
دیالک تیک جزء و کل
به شکل دیالک تیک باران و ناودان بسط و تعمیم داده می شود:
به شکل دیالک تیک قطرات کوچک باران و جریان مجموعه انبوهی از قطرات از ناودان.
بارش باران در روانشناسی سکنه سرزمین های کم آبی مثل کشور کیوان
مظاهر مادی زیبایی و پاکی اند.
جزو نعمات طبیعی اند.
منظور شاملو هم این است که توده ای ها به خاطر زیبایی های طبیعی عادی
به خاک افتاده اند.
شاملو
موقع سرودن این شعر،
خواه و ناخواه
خود را جای کیوان و یاران می گذارد
و
روندهای روانی آنها را پوئه تیزه می کند، یعنی مادیت هنری ـ استه تیکی به آنها می بخشد.
در این جمله شاملو
انعکاس هنری ـ استه تیکی روانشناسی محکومین به اعدام تبیین می یابد:
اندوه کیوان و یاران به وقت تیرباران
به دلیل محرومیت ابدی از مناظر و نعمات و عناصر طبیعی زیبا نیز بوده است.
به آذین
یکی دیگر از یاران کیوان،
در اثری تحت عنوان «میهمان این آقایان»،
در زندان، به زیبایی های زندگی از قبیل اغذیه و اطعمعه و اشربه تهیه شده توسط همسرش اشاره می کند و به فرمولبندی اندیشه پربار و ماندگار زیر مبادرت می ورزد:
«زندگی حق خود را می خواست.»
محمد زهری نوجوان
یکی دیگر از شعرای توده ای
نیز در غربت دربدری از یار و دیارش
به محرومیت از ترشی های مادرش اشاره می کند.
مراجعه کنید
به
جهان بینی محمد زهری در آیینه این و آن
(بخش اول)
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5859
البته انعکاس زیبایی های هستی بسته به خاستگاه و پایگاه طبقاتی هنرمندان متفاوت است:
اگر یکی از شعرای توده ای از قبیل لاهوتی و زهری و کسرایی جای شاملو بود،
شاید به عوض سانترالیزاسیون دیالک تیک باران و ناودان،
دیالک تیک باران و مزارع و مراتع و باغات تشنه سوزان
را
سانترالیزه می کردند.
یعنی
زیبایی را از دید توده خاک آلود نمودار می ساختند.
مراجعه کنید
به
سیری در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنوان «آرش کمانگیر»
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10180
https://hadgarie.blogspot.com/2020/06/blog-post_17.html
ادامه دارد.
درنگی
از
میم حجری
حق پرست
حرف در مورد شرائط خاص ایران و افغانستان است
که شرائط برای رهبری طبقه کارگر در حالی که وظیفه از دوش بورژوازی آغازین برداشته شده نیز مهیا نبوده و عملا هیچ نیرویی برای رهبری جنبش ضد فئودالیسم در جامعه وجود نداشت.
معنی تحت اللفظی:
در ایران و افغانستان، شرایط برای برای رهبری طبقه کارگر فراهم نیامده بود.
این نظر حق پرست،
مطلقا نادرست است و با روح لنینیسم منافات دارد.
چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟
برای دادن پاسخ به این پرسش باید پرسید:
تفاوت مارکسیسم با لنینیسم چیست؟
چرا پس از تشکیل لننیسم،
دیگر نه فقط از مارکسیسم، بلکه از مارکسیسم - لنینیسم سخن می رود؟
حق پرست
در حالی که وظیفه از دوش بورژوازی آغازین برداشته شده است.
منظور از این حرف حق پرست چیست؟
چرا رسالت تاریخی بورژوازی،
یعنی به گور سپردن فئودالیسم و بقایای برده داری و کمون اولیه
از بورژوازی سلب شده است و به پرولتاریا محول شده است؟
ضمنا
چرا بورژوازی به عنوان سوبژکت تاریخ
در دوران سرمایه داری
(دوران زمان مارکس و انگلس، دوران قبل از پیروزی انقلاب اکتبر و گذار به دوران کنونی)
غلبه بر بقایای نظامات جامعتی برده داری و کمون اولیه را
دیگر به اشراف فئودال و روحانی محول نمی کند و خودش حساب هر دو را می رسد؟
ادامه دارد.
شین میم شین
بوستان
باب سوم
در عشق و مستی و شور
حکایت اول
بخش دوم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۲ ـ ۸۳)
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم
حافظ
چو منصور، از مراد آنان، که «بر» دارند، بر « دار» اند
بدین درگاه، حافظ را چو می خوانند، می رانند.
معنی تحت اللفظی:
کسانی که مثل منصور حلاج به مراد خود رسیده اند، حلق آویز شده اند.
فراخواندن ما به درگاه الهی با راندن ما از آن توأم است.
واقعیت این است که سعدی و حافظ از مرده عرفای انقلابی بیشتر خوششان می آید، تا از زنده آنها.
آنها بدتر از تقیه، تزویر، ریا، تظاهر، ظاهرسازی و دگرنمائی عرفای انقلابی چیزی نمی شناسند.
حافظ از حمله و لجن پراکنی بی وقفه و عمده کردن تزویر و ریا، هدفی جزتخریب اعصاب آنان ندارد، تا بلکه واکنش نشان دهند و ماهیت خود را افشا کنند و مثل منصور بالای دار بروند و حافظ به مرادش برسد.
اهل عرفان و طریقت از لحاظ فلسفی به پانته ئیسم پای بندند.
پانته ئیسم به وحدت وجود معتقد است و برای انسان و خدا و طبیعت
ماهیت و جوهر واحدی قائل است.
سعدی با نگرش فلسفی این گروه نمی تواند موافق باشد و لذا بعدها در گلستان به مبارزه بی رحمانه علیه آن بر می خیزد و حافظ تخریب اعتبار آنها را به وظیفه ایدئولوژیکی اصلی خود بدل می کند.
انکار غیرمستقیم وجود خدا
از سوی عرفان مبتنی بر پانته ئیسم،
ستون فقرات نگرش فلسفی سعدی و حافظ و تئوری اجتماعی آنها را در هم می شکند.
برای اینکه بدون خدا نمی توان از سایه خدا دم زد،
بدون رابطه خدا و بنده
نمی توان انسان را به نوکری و بندگی و سرسپردگی طبقه اشراف بنده دار، فئودال و دربار ترغیب کرد
و
به توجیه تئوریکی ـ تئولوژیکی سیستم جامعتی مبتنی بر استثمار و ستم پرداخت.
ادامه دارد.
پروفسور دکتر وینفرید شرودر
برگردان
شین میم شین
تاریخ تئوری های حقوق طبیعی
۱
· اگرچه تئوری های حقوق طبیعی فقط در اروپا رواج نداشته اند، اما تا کنون تاریخ آنها به سه دوره تقسیم بندی شده است:
الف
· دوره حقوق طبیعی آنتیک و یا کلاسیک.
ب
· دوره حقوق طبیعی و یا حقوق الهی مسیحی.
پ
· دوره حقوق طبیعی غیرمذهبی و یا حقوق عقلی قرن هفدهم و هجدهم میلادی.
۲
· علاوه بر آنها باید از دوره حقوق طبیعی عقیم «مدرن» قرن نوزدهم و بیستم میلادی نیز یاد کرد.
۳
· ضمنا باید یاد آور شد که میان سه دسته از حقوق طبیعی تفاوت گذاشته می شود:
الف
· حقوق طبیعی مطلق و نسبی.
ب
· حقوق طبیعی اوبژکتیو و سوبژکتیو (عینی و ذهنی).
پ
· حقوق طبیعی ایدئالیستی و دینامیکی.
۴
· این آشفتکی ترمینولوژیکی از طرز نگرش غیرتاریخی، از آنتی تتیک خاص و از برخورد غیر دیالک تیکی خاص ایدئولوژی بورژوائی واپسین بر تفسیر تاریخ حقوق طبیعی حکایت دارد.
(آنتی تتیک
به آموزه تناقضات و علل آنها اطلاق می شود.
مترجم)
ادامه دارد.

درنگی
از
میم حجری
سهراب
به سراغ من اگر میآیید،
پُشتِ هیچِستانَم.
پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان رَگهای هوا پُرِ قاصِدهایی ست
که خبر میآرَند، از گُلِ واشُده ی دورترین بوته ی خاک.
معنی تحت اللفظی:
در پشت هیچستان، رگ های هوا مملو از قاصدک ها ست.
قاصدک هایی که از گل های واشده ای در اقصا نقاط زمین خبر می آورند.
سهراب
در این بند شعر،
هوا را به صورت ارگانیسمی (اندامی) تصور و تصویر می کند که در رگهایش به عوض خون، قادصک ها جریان دارند.
این تصور و تصویر و تخیل هنرمندانه خیلی زیبا ست.
سهراب
اما علیرغم سر و کله زدن مستمر با طبیعت و عناصر طبیعی
از علم الاشیاء (علوم طبیعی) بی خبر مانده است.
در نتیجه به تصوری سوبژکتیو از آن و آنها رسیده است.
نباتات
نیای جانوران و بشر محسوب می شوند و در طول تکامل میلیون ها ساله خود،
ساز و برگ های شگفت انگیز و ستایش انگیز متنوعی
برای انتقال تخم ها و دانه های خود و تکثیر و توسعه نوع خود پدید آورده اند.
قاصدک ها
تخم های گل قاصدند که به کمک باد به اقصا نقاط جهان برده می شوند.
سهراب
تنها فونکسیونی که برای قاصدک ها قائل می شود، خبر رسانی از باز شدن گلی در دور دست ها ست.
سهراب
قادر به مرزبندی جمادات با نباتات نیست.
سهراب
به «سوبژکتیویته» (فاعلیت) نباتات اعتنایی ندارد.
سهراب
فرق و تفاوت و تضادی میان جمادات و موجودات نمی بیند.
این نباتات اند که به نیت تکثیر و حفظ نوع خود، تحم های شان را به اقصاء نقاط زمین می فرستند.
قاصدک تصور و تصویر کردن این تخم گل مربوطه،
کم بها دادن به استراتژی و تاک تیک های ستایش انگیز نباتات است.
شعر سهراب به کاهش فهم خواننده منجر می شود
و
نه به رشد و توسعه فکری و معرفتی (شناخت) خواننده.
پیروان سهراب و علاقه مندان به شعر او
مشتی علاف خیال پرست کودن اند که از نعمت مغز اندیشنده محروم مانده اند.
ادامه دارد.
هیئت تحریریه کلکتیو
برگردان
شین میم شین
۲۵
۲۶
الف
ب
پ
ت
ث
۲۷
۲۸
ادامه دارد.

میم حجری
https://hadgarie.blogspot.com/2024/09/blog-post_863.html
ادامه دارد.
مرتضی کیوان
(آخرین نفر از راست)
(۱۳۰۰ خورشیدی اصفهان − ۲۷ مهر ۱۳۳۳ تهران)
شاعر، منتقد هنری، روزنامهنگار و فعّال سیاسی
درنگی
از
میم حجری
شاملو
به خاطرِ پرستویی در باد، هنگامی که تو هلهله میکنی
به خاطرِ شبنمی بر برگ، هنگامی که تو خفتهای
به خاطرِ یک لبخند
هنگامی که مرا در کنارِ خود ببینی
معنی تحت اللفظی:
توده ای ها
(کیوان و یاران)
به خاطر هلهله تو که شبیه پرستویی در معرض باد است،
به خاطر خواب تو در گهواره که شبیه نشست شبنمی بر روی برگی است
و
به خاطر لبخندی که تو با دیدن من در کنارت می زنی
به استقبال مرگ رفتند و مردند.
تصاویر هنری ـ استه تیکی این بند شعر فوق العاده زیبا هستند:
تشبیه هلهله نوزادی به لرزش پرستویی در باد
و
تشبیه نوزادی خفته در گهواره ای به نشست شبنمی بر روی برگی
و
لبخند نوزادی با دیدن چهره آشنایی.
کودکان در سنین مختلف
جهان خاص خود را دارند.
زن فرزانه ای در آلمان به نام کریستیانه کوتیک
کتب مختلفی در زمینه کودکان در سنین مختلف تأیف کرده است که باید ترجمه شوند.
۹۹ در صد مادران در زمینه نوزادشناسی چیزی نمی دانند.
نه حوایج نوزادان را می شناسند و نه زبان نوزادان را می فهمند .
مراجعه کنید
به
سال های تعیین کننده کودکی
کریستیانه کوتیک
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6173
شاملو
به خاطرِ یک سرود
به خاطرِ یک قصه در سردترینِ شبها، تاریکترینِ شبها
به خاطرِ عروسکهای تو، نه به خاطرِ انسانهایِ بزرگ
به خاطرِ سنگفرشی که مرا به تو میرساند، نه به خاطرِ شاهراههای دوردست
معنی تحت اللفظی:
توده ای ها
(کیوان و یاران)
به خاطر سرودی و قصه ای در سردترین شبها،
به خاطر عروسک های نوزادی
و
به خاطر سنگفرشی که شاعر برای رفتن نزد نوزادی به نام سیاوش طی می کند
به خاک افتاده اند
و
نه به خاطر شاهراه های دوردست و انسان های بزرگ.
شاملو در این بند شعر،
دیالک تیک آماج های انقلابی و مطالبات کودکانه
را
به شکل دوئالیسم فلسفه و غرش و قصه و سرود
و
دیالک تیک راه و کوره راه
را
به شکل دوئایلسم شاهراه های دوردست و سنگفرش حقیر بسط و تعمیم می دهد و باز هم وارونه می سازد
تا از ناچیزی اهداف توده ای ها پرده بردارد.
آنچه که خیلی از غافلان به عنوان تجلیل از شهدا تکثیر و توزیع و تبلیغ می کنند،
در حقیقت تحقیر شهدا و تجلیل شاعر از خود راضی اند.
در کانون اشعار و افکار شاملو، شخص شخیص خود او قرار دارد.
شهدا از هر قوم و قبیله
ابزار خود بزرگ نمایی شاعرند و بس.
دلیل خوش آمدن خواننده خرده بورژوا
از این جور اشعار و افکار شاملو هم همین است:
حضرات از این اشعار و افکار شاملو
برای باد کردن گربه آسای خویشتن و لذت بردن از عظمت شیر آسای تصنعی و تقلبی خود
بهره برداری می کند.
ادامه دارد.
درنگی
از
میم حجری
حق پرست
در مورد شرائط نیز در ارتباط با شرائط جهانی صحبتی به میان نیامده است.
حرف در مورد شرائط خاص ایران و افغانستان است
همانطور که ذکرش گذشت،
سوبژکت تاریخ
مهمترین کشف کارل مارکس است:
تحولات جامعتی
مثلا گذار از فرماسیون های اقتصادی به یکدیگر،
مثلا گذار از کمون اولیه به برده داری، گذار از برده داری به فئودالیسم، گذار از فئودالیسم به سرمایه داری و گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم
تحت سرکردگی سوبژکت های تاریخی صورت گرفته اند و می گیرند و خواهند گرفت.
سوبژکت تاریخی ئی که توده را زیر پرچم انقلابی خویش گرد می آورد و تاریخ (جامعه) را پله ای بالاتر می برد.
مثال:
گذار انقلابی از کممون اولیه به برده داری
تحت رهبری سوبژکت تاریخ (اشراف برده دار و روحانی) صورت گرفته است.
همین سوبژکت تاریخ (اشراف برده دار و روحانی)
توده را تحت پرچم انقلابی خود بسیج کرده، متشکل ساخته، تهییج و رهبری کرده است.
کمون اولیه را در هم کوبیده است و نظام برده داری را در مقیاس جهانی تشکیل داده است.
به عنوان مثال:
اسلام
ایده ئولوژی طبقه اجتماعی برده دار بوده است.
درست به همین دلیل
در دین اسلام، الله معبود (برد دار انتزاعی و آسمانی مطلق) است و بشریت عبد (برده).
حزب الله
حزب انقلابی طبقه اجتماعی برده دار تحت رهبری حضرت محمد بوده است.
بدون این سوبژکت تاریخ
انقلاب اسلامی
(انقلاب برده داری)
نمی توانست پیروز شود.
مثال دیگر:
فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان
ایده ئولوژی طبقه اجتماعی بورژوا بوده است.
حزب لیبرال
حزب انقلابی طبقه اجتماعی سرمایه دار تحت رهبری بورژوازی بوده است.
بدون این سوبژکت تاریخ (بورژوازی)
انقلاب بورژوایی
نمی توانست در مقیاس جهانی پیروز شود.
در جامعه سرمایه داری
سوبژکت تاریخ پرولتاریا ست.
رسالت طبقاتی ـ تاریخی پرولتاریا
تشکیل حزب طراز نوین مارکسیستی ـ لنینیستی خویش،
آگاه سازی و متحد سازی پرولتاریا و گرد آوردن توده تحت پرچم رهایی بخش پرولتاریا و سرنگونی حاکمیت بورژوایی و بقایای فرماسیون های پیشین
و
گذار جامعه به سوسیالیسم است.
این کار زمانگیر عرقریز دشواری است.
دلیل رکود در جهان کنونی
هم
عدم حضور پرولتاریا در میدان رزم رهایی بخش
در پی شکست سیستم جهانی سوسیایسیتی است.
ادامه دارد.
شین میم شین
بوستان
باب سوم
در عشق و مستی و شور
حکایت اول
بخش دوم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۲ ـ ۸۳)
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم
حافظ
گر جلوه می نمائی و گر طعنه می زنی
ما نیستیم معتقد شیخ خود پسند.
معنی تحت اللفظی:
شیوخ خودپسند
خواه به ما لبخند و خواه طعنه بزنند،
قادر به جلب ما نخواهند شد.
حافظ
در این بیت غزل،
شیخ را به خودپسندی متهم می کند و از این رو حاضر به اقتدا بر او نیست.
سیر یک روز طهنه زد به پیاز
که تو لاشخور چقدر بدبویی.
کسی که استعداد شعر فرمایی خود را خدا دادی جا می زند و ملائکه در حال ازبر کردن شعرش تصور و تصویر می کند،
شیوخ را به خودپسندی متهم و تحقیر می کند.
حافظ نیز مانند سعدی و به پیروی از سعدی
به تحسین و تمجید از عرفای افیونی بر می خیزد و با یک تیر دو نشان می زند:
هم اهل طریقت و عرفان را رسوا و بی اعتبار می سازد و فئودالیسم را از زیر ضربات آنها بیرون می کشد و هم جهان بینی پانته ئیستی آنها را تحریف و تخریب می کند و با عمده کردن ایراسیونالیسم و ندانمگرائی، به نهی از تفکر می پردازد.
چو منصور، از مراد آنان، که «بر» دارند، بر « دار» اند
بدین درگاه، حافظ را چو می خوانند، می رانند.
معنی تحت اللفظی:
کسانی که مثل منصور حلاج به مراد خود رسیده اند، حلق آویز شده اند.
فراخواندن ما به درگاه الهی با راندن ما از آن توأم است.
حافظ
در این بیت غزل،
بر دار شدن منصور حلاج را هم به گردن خدا می اندازد و آن را نشانه برخورداری منصور از مراد می داند.
این سخن خواجه ما را یاد «خدا خواسته» تلقی کردن تصلیب مسیح (مشیت الهی بودن تصلیب) از سوی مسیحیان می اندازد.
ادامه دارد.

درنگی
از
میم حجری
سهراب
به سراغ من اگر میآیید،
پُشتِ هیچِستانَم.
پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان، جایی هست که محل سکونت سهراب است.
سؤال این است که محتوای این ادعای سهراب چیست؟
هیچستان
"هیچ" به معنی عدم و خالی
"ستان" پسوند مکان است.
هیچستان کنایه از دنیای فانی ست.
همانند خراب آباد.
مفهوم هیچستان را شاعر دیگری هم به کار برده است:
علی باباچاهی
( ۱۳۲۱)
به هیچستان ندیدم هیچ هیچی
که سر برشانه های خود نهادم.
(باباچاهی)
علی بابا چاهی در هیچستان
چیزی پیدا نکرده است و لذا سرش را بر شانه های (؟) خود نهاده است.
یعنی مأیوس گشته است.
هیچستان در شعر بابا چاهی،
تحقیر واژه و طعنه واژه و طنز واژه است.
منظورش از هیچستان شاید کشورش باشد.
یعنی
این حرف او محتوای انتقادی دارد.
هم ادعای سهراب و هم انتقاد بابا چاهی،
غیر واقعی (ایررئال)، غیر منطقی و غیر عقلی (ایراسیونال) است.
تفاوت ایررئال با سوررئال چیست؟
ایندو مفهوم را چه بسا به معنی واحدی به کار می برند.
ولی اگر ترجمه شوند، تفاوت شان آشکار می گردد:
ایررئال به معنی غیرواقعی، یعنی چیزی که وجود ندارد، همان عدم و نیستی و محال است.
در حالیکه سوررئال به معنی ماورای واقعی (فراتر از واقعیت، بر فراز واقعیت) است.
یعنی قرابتی به واقعیت دارد.
یعنی واقعا وجود ندارد.
بعید از واقعیت وجود دارد.
یعنی
آمیزه ای از رئال و خیال (واقعیت و فانتزی) است.
به سراغ من اگر میآیید،
پُشتِ هیچِستانَم.
پشت هیچستان جایی است.
این ادعای سهراب، سرشته به ایراسیونالیسم (خرد ستیزی) مضاعف است:
اولا
جایی به عنوان هیچستان نمی تواند وجود داشته باشد.
هیچستان در بهترین حالت می تواند تحت شرایط آزمایشگاهی به عنوان خلاء در ماتریکسی وجود داشته باشد که خودش قابل بحث است.
چون خلاء با تخلیه هوا از محفظه ای پدید می آید.
خالی بودن مطلق از هوا اما حتما نباید به معنی هیچستان باشد.
سهراب
در ورای هیچستان (عدم) مکانی را کشف کرده و در آن سکنی گزیده است.
مکان اما به تنهایی وجود ندارد.
مکان فقط با زمان و ماده وجود دارند.
تریاد ماده ـ زمان ـ مکان
را
با بمب اتم هم نمی توان تخریب کرد.
زمان و مکان اتریبوت (صفت ممیزه) ماده اند.
یعنی ظروف تو در تو هستند که حاوی و حامل ماده اند.
سهراب در این سخن، دیالک تیک عدم و وجود را به شکل دوئالیسم هیچستان و سهرابستان بسط و تعمیم می دهد و تحریف می کند.
سهراب
عینا و عملا
به تبلیغ عرفان می پردازد.
عرفان
مکتبی خرافی و ضد علمی و ضد عقلی است.
مراجعه کنید
به
عرفان فرمی از خردستیزی
http://hadgarie.blogspot.com/2010/08/blog-post_13.html
پایان
ایراسیونالیسم
(خردستیزی)
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10895
ایراسیونالیسم
(خردستیزی)
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13812
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13818
پایان
ایراسیونالیسم (خردستیزی) مدرن و مدافعه از خرد
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11007
ایراسیونالیسم (خردستیزی) دیروز و امروز
لوکاچ
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11159
ادامه دارد.
پروفسور دکتر وینفرید شرودر
برگردان
شین میم شین
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
ادامه دارد.
هیئت تحریریه کلکتیو
برگردان
شین میم شین
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
الف
ب
۲۱
۲۲
۲۳
۲۴
ادامه دارد.
مرتضی کیوان
(آخرین نفر از راست)
(۱۳۰۰ خورشیدی اصفهان − ۲۷ مهر ۱۳۳۳ تهران)
شاعر، منتقد هنری، روزنامهنگار و فعّال سیاسی
درنگی
از
میم حجری
شاملو
نه به خاطرِ دیوارها ــ به خاطرِ یک چپر
نه به خاطرِ همه انسانها ــ به خاطرِ نوزادِ دشمناش شاید
نه به خاطرِ دنیا ــ به خاطرِ خانهی تو
به خاطرِ یقینِ کوچکت که انسان دنیاییست
معنی تحت اللفظی:
توده ای ها
(کیوان و یاران)
را
نه به خاطر دیوارها و همه انسان ها و دنیا، بلکه به خاطر چپری، نوزاد دشمنشان شاید، خانه نوزادی و یقین کوچک نوزادی به دلیل دنیا وارگی انسان
تیرباران کرده اند.
۱
نه به خاطرِ دنیا ــ به خاطرِ خانهی تو
به خاک افتادند.
شاملو
در این دلیل سومش برای اعدام توده ای ها،
دیالک تیک جزء و کل
را
به شکل دوئآلیسم دنیا و خانه عروسکی نوزاد بسط و تعمیم می دهد و کمافی السابق وارونه می سازد.
یعنی
نقش تعیین کننده را در دیالک تیک و دوئالیسم جزء و کل (دنیا و خانه عروسکی نوزاد) از ان جزء (خانه عروسکی نوزاد) جا می زند.
وارونه سازی دیالک تیک ها
به نیت تعویض جهان بینی مربوطه صورت می گیرد:
مثلا
وارونه سازی دیالک تیک های هگل توسط کارل مارکس و فریدریش انگلس
به معنی تعویض جهان بینی ایدئآلیستی با جهان بینی ماتریالیستی بود
و
در این مورد
وارونه سازی دیالک تیک جزء و کل
به معنی تعویض جهان بینی ماتریالیستی ـ دیالک تیکی با جهان بینی ایدئآلیستی ـ متافیزیکی (دوئالیستی) است.
توده ای ها
(کیوان و یاران)
نه به خاطر آرمانی طبقاتی، جهانی، تماممبشری، بین المللی و یونیورسال، بلکه به خاطر چس و فس به خاک افتاده اند.
۲
به خاطرِ یقینِ کوچکت که انسان دنیاییست
به خاک افتاده اند.
شاملو
در این دلیل چهارمش برای استقبال توده ای ها از مرگ،
دیالک تیک یقین فلسفی ـ علمی (مارکسیستی ـ لنینیستی) و یقین فقهی ـ خرافی ـ غریزی
را
به شکل دوئالیسم یقین راسیونال بلوغ آمیز بزرگ و یقین نوزادانه کوچک بسط و تعمیم می دهد.
نتیجه اش این می شود که توده ای ها مشتی کودک واره خیالگرا و ماجراگرا بوده اند و قربانی این خیالگرایی و ماجراگرایی خود شده اند.
شاملو
به خاطرِ آرزوی یک لحظهی من که پیشِ تو باشم
به خاطرِ دستهای کوچکت در دستهای بزرگِ من
و لبهای بزرگِ من
بر گونههای بیگناهِ تو
معنی تحت اللفظی:
توده ای ها برای امکان پذیر گشتن شق القمرهای زیر ب
ه استقبال مرگ رفته اند و بر خاک افتاده اند:
ملاقات شاعری با نوزادی
رسیدن دستان بزرگ شاعری به دست های کوچک نوزادی
و
لب های بزرگ شاعری بر گونه های بی گناه نوزادی.
در این بند شعر شاملو
راوی شعر نوزادی می شود:
شعر از زاویه دید نوزاد و از قول نوزادی سروده می شود.
جالب توجه در این بند شعر، گونه های بی گناه است.
انگار
گونه ها دو گونه اند:
گناهکار و بی گناه.
این جور مفاهیم را مفاهیم من در آوردی ایراسیونال (نابخردانه) باید نامید.
محتوای این بند شعر شاملو
مدح شبیه ذم است.
خواننده
از سویی
اندک اندک دلش به حال توده ای ها می سوزد
و
از سوی دیگر
به عظمت شاعر شاملو نامی ایمان می آورد.
ادامه دارد.
ویرایش و تحلیل
از
فریدون ابراهیمی
﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنتُمْ ۖ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ ۚ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا ۚ فَأُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا﴾
[ النساء: ۹۷]
کریم
در این آیه به تبلیغ مهاجرت از مکه به مدینه می پردازد.
محتوای این آیه را تشویق و تجلیل از مهاجرین و تحقیر و تخریب ریشه در خاکان (فریدون مشیری)
تشکیل می دهد.
﴿إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا﴾
[ النساء: ۹۸]
مردان یا زنان یا کودکان ضعیف و دارای عذر، که توانی ندارند با آن ستم و شکست را از خود دور کنند، و راهی برای رهایی از اجباری که در آن هستند نمییابند، از این تهدید مستثنی هستند،
﴿فَأُولَٰئِكَ عَسَى اللَّهُ أَن يَعْفُوَ عَنْهُمْ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا﴾
[ النساء: ۹۹]
پس اینان را امید است که خداوند از ایشان در گذرد (و ببخشاید) و خداوند بخشاینده ی آمرزنده است.
کریم
اکنون تبصره ای بر آیه قبلی می نویسد و معذورین از مهاجرت را از عذاب الهی معاف می کند.
﴿۞ وَمَن يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً ۚ وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا﴾
[ النساء: ۱۰۰]
کریم اکنون به تطمیع مهاجرین می پردازد.
مهمترین دلیل کریم مبتنی بر دیالک تیک تهدید و تطمیع (دیالک تیک شلاق و شیرینی به قول فرنگی ها) ست.
﴿وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُّبِينًا﴾
[ النساء: ۱۰۱]
کریم
اکنون حتی در نماز مهاحرین تخفیف می دهد.
﴿وَإِذَا كُنتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِّنْهُم مَّعَكَ وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِن وَرَائِكُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَىٰ لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ ۗ وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُم مَّيْلَةً وَاحِدَةً ۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن كَانَ بِكُمْ أَذًى مِّن مَّطَرٍ أَوْ كُنتُم مَّرْضَىٰ أَن تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ ۖ وَخُذُوا حِذْرَكُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا﴾
[ النساء: ۱۰۲]
و چون (وقت خوف) در میان آنها باشی،و برای آنها نماز بر پا کردی،باید دسته ای از آنها با تو(به نماز) بایستند،و باید سلاحهایشان را با خود برگیرند . و چون سجده کردند(و نماز را تمام نمودند) باید (دسته دوم) پشت سرتان باشند، و باید آن دسته ای که نماز نخوانده اند؛ بیایند و با تو نماز بخوانند، و باید آنها احتیاط کنند و سلاحهایشان را(در نماز) با خود بگیرند،(زیرا) کافران آرزو دارند که شما از سلاحهای و متاعهای خود غافل شوید؛ پس یکباره بر شما یورش برند، و اگر برای شما از باران رنجی بود و بیمار(و مجروح) بودید؛ بر شما گناهی نیست (و مانعی ندارد) که سلاحهای خود را (بر زمین) بگذارید،ولی (وسایل دفاعی و) احتیاط خود را بر گیرید. همانا خداوند برای کافران عذابی خوارکن
این آیه کریم هم مبتنی بر احتیاط از کفار و منافقین است.
مسلمانان هر اس از آن دارند که موقع اقامه نماز،
همان بلا بر سرشان نازل شود که بر سر داماد کریم نازل شده است.
﴿فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِكُمْ ۚ فَإِذَا اطْمَأْنَنتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ ۚ إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَّوْقُوتًا﴾
[ النساء: ۱۰۳]
کریم در این آیه، از مسلمانان می خواهد که طلب خدا از بابت نماز را بعدا به حسابش واریز کنند.
معلوم نیست که خدا اینهمه نماز و روزه و مخلفات را برای چه لازم دارد.
﴿وَلَا تَهِنُوا فِي ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ ۖ إِن تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ ۖ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ ۗ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا﴾
[ النساء: ۱۰۴]
کریم دراین آیه
ضمن دعوت مسلمین به تعقیب کفار، به مرزبندی آنان با کفار می پردازد:
مسلمانان امیدوارانند و کفار نومیدان.
ادامه دارد.
درنگی
از
میم حجری
حق پرست
در مورد شرائط نیز در ارتباط با شرائط جهانی صحبتی به میان نیامده است.
حرف در مورد شرائط خاص ایران و افغانستان است
همانطور که ذکرش گذشت،
شرایط
همیشه دیالک تیکی از شرایط اوبژکتیو (عینی) و شرایط سوبژکتیو (به اصطلاح، ذهنی) است.
شرایط اوبژکتیو و سوبژکتیو
هم
دیالک تیکی از داخلی و خارجی
از سویی
و
دیالک تیکی از منفرد (خاص) و عام
از سوی دیگر است.
راجع به شرایط اوبژکتیو (عینی)
توضیحاتی داده شد
و
اکنون به توضیح شرایط سوبژکتیو (به اصطلاح، ذهنی)
می پردازیم:
شرایط سوبژکتیو
هم تحت تأثیر شرایط اوبژکتیو است و هم مؤثر در شرایط سوبژکتیو.
همه روابط دیالک تیکی چنینند:
اقطاب دیالک تیکی در هم دیگر متقابلا اثر می گذارند.
نقش تعیین کننده در دیالک تیک شرایط اوبژکتیو و شرایط سوبژکتیو
از آن شرایط اوبژکتیو است.
اجزاء و عناصر مهم شرایط سوبژکتیو
را
سطح توسعه فکری و فلسفی و علمی و فنی و فرهنگی جامعه و سنن و روحیات و خصوصیات و خصایص خلق های آن تشکیل می دهند.
مهمترین و تعیین کننده ترین فاکتور شرایط سوبژکتیو
را
کیفیت مادی و فکری و تشکیلاتی سوبژکت تاریخ تشکیل می دهد.
سوبژکت تاریخ
یکی از مهمترین مفاهیم ماتریالیسم تاریخی است.
مفهوم سوبژکت تاریخ
را
کارل مارکس
در اثری تحت عنوان «تزهایی راجع به فویرباخ» کشف و تعریف کرده و توضیح داده است.
مراجعه کنید
به
تأملی در تزهایی راجع به فویرباخ
(بخش اول)
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3025
.....
سوبژکت تاریخ
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2066
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2067
پایان
سوبژکت
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5368
پایان
درنگی در سوبژکت تاریخی و سوبژکتیویته تاریخی
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11463
پایان
درنگی در سوبژکت تاریخ
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10032
پایان
ادامه دارد.
شین میم شین
بوستان
باب سوم
در عشق و مستی و شور
حکایت اول
بخش دوم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۲ ـ ۸۳)
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم
حافظ
ز خانقاه به میخانه می رود حافظ
مگر ز مستی زهد و ریا به هوش آمد.
معنی تحت اللفظی:
اگر کسی از مستی زهد و ریا به هوش آید، به میخانه می رود.
حافظ در این بیت،
میان زهد و ریا علامت تساوی می گذارد.
او زاهد را به طور غیرمستقیم، ریاکار می نامد.
اگر عارف افیونی (در قاموس سعدی) مست از جرعه ای از باده الست است،
زاهد انقلابی (در قاموس حافظ)
مست از باده زهد و ریا ست.
مست از زهد ریائی است.
حافظ
صوفیان واستدند از گرو می همه، رخت
دلق ما بود، که در خانه خمار بماند.
معنی تحت اللفظی:
عرفا که رخت خود را برای نسیه خریدن باده گرو گذاشته بودند، به ثروت رسیدند و خرقه شان را بازپس گرفتند.
ما رندها اما از فرط فقر نتوانستیم دلق مان را باز پس بگیریم.
حافظ
در این بیت غزل،
صوفیان را به میخوارگی پنهانی متهم می کند و خود و امثال خود را میخواره علنی و بی رنگ و ریا می نامد.
ادامه دارد.
کارل پولاک
(۱۹۰۵ ـ ۱۹۶۳)
حقوقدان آلمانی، پروفسور حقوق دانشگاه لایپزیگ
از اعضای شورای دولتی آلمان دموکراتیک
مؤلف قانون آساسی آلمان دموکراتیک
آثار:
مارکسیسم و آموزه دولت
دموکراسی قدرت کارگری ـ دهقانی
دیالک تیک در آموزه دولت
قانونمندی جامعتی و علم حقوق ملل
دولت، دموکراسی، اداره (رهبری)
پروفسور دکتر وینفرید شرودر
برگردان
شین میم شین
آرامگاه کارل پولاک
نتیجه عملی نهائی
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۷
هانس کلسن
(۱۸۸۱ ـ ۱۹۷۳)
از علمای برجسته چکوسلواکی ـ آمریکائی حقوق
همراه با گئورگ یلینک، سوملو و هارت
از نمایندگان پوزیتیویسم حقوق
مؤلف کتب بیشمار
الف
ب
پ
(واژه های ایدئالیستی و رئالیستی از قول پوزیتیویست ها
را
نباید با برداشت مارکسیست ها از ایندو مفهوم عوضی گرفت.
ایدئالیستی
از نقطه نظر کلسن
چیزی است که بر حقوق ایدئال بنا شده است
و
رئالیستی
چیزی است که مبتنی بر حقوق رئال است.
مترجم)
ادامه دارد.

درنگی
از
میم حجری
سهراب
به سراغ من اگر میآیید،
پُشتِ هیچِستانَم.
معنی تحت اللفظی:
اگر کسی قصد دیدار با من را دارد، آدرس من، آن سوی هیچستان است.
در این اندیشه سهراب،
دیالک تیک هستی و نیستی
به شکل دوئالیسم همه چیز و هیچ تحریف می شود.
همه چیز
(هستی، وجود، واقعیت عینی)
انکار می شود و دور افکنده می شود
و
نیستی
(هیچ)
مطلق می شود و بر اساس هیچ، هیچستان بنا می شود که قلمرو هیچ و پوچ است و سهراب پشت این سرزمین به سر می برد و راجع بدان گزارش می دهد.
هیچ
از مفاهیم مرکزی مهم عرفان است.
هیچ
در قاموس عرفان
بدایت و نهایت همه چیز هستی است.
عارف
پس از تلاش وافر به مدد رقص جنون امیز و حشیش و تریاک و هروئین و غیره
به حق می رسد و حق وعارف در یکدیگر ذوب می شوند و هیچ می شوند.
می توان گفت که عرفان حاوی و حامل و حامله دیرین نیهلیسم (پوچی گرایی) بوده است.
مراجعه کنید
به
نیهلیسم
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4536
ادامه دارد.
هیئت تحریریه کلکتیو
برگردان
شین میم شین
۱
· کشاورزی رشته مهم اقتصاد ملی هر کشور را تشکیل می دهد.
۲
· کشاورزی رشته اصلی تهیه و تولید فراورده های نباتی و جانوری (حیوانی) است که در خدمت تهیه مواد غذایی جمعیت کشور و تهیه مواد خام لازم برای صنعت است.
۳
· کشاورزی از رشته های تولیدی زیر تشکیل می یابد:
الف
· کشت و زرع
ب
· کشت نباتات و سبزیجات
پ
· دامداری
ت
· صید ماهی داخلی
ث
· باغبانی
ج
· کارخانجات جنبی کشاورزی
۴
· مهمترین رشته تولیدی کشاورزی به شرح زیرند:
الف
· کشت و زرع
ب
· کشت نباتات و سبزیجات
پ
· دامداری
۵
· میان رشت های تولیدی مهم فوق الذکر کشاورزی روابط تنگاتنگی وجود دارد.
۶
· کشاورزی در جامعه سوسیالیستی فاکتور (عامل) مهمی برای تشکیل سطح مادی زندگی و به ویژه برای تهیه مواد غذایی لازم پایدار برای جمعیت کشور است.
۷
· کشاورزی عرصه وجودی و کردوکاری طبقه دهقانان تعاونی است که با توسعه کشاورزی، توسعه فراتر می یابد و به طبقه کارگر نزدیک و نزدیکتر می شود.
· مراجعه کنید به طبقه دهقانان تعاونی
طبقه دهقانان تعاونی
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14110
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14117
۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14123
پایان
۸
· کشاورزی در جمهوری آلمان دموکراتیک موظف به انجام وظایف اصلی تصویب شده در پلنوم هشتم حزب سوسیالیستی متحده آلمان بوده است.
۹
· در پلان پنجساله (۱۹۷۱ ـ ۱۹۷۵) ارتقای حجم تولید کشاورزی باید به ۱۱۲.۵ درصد می رسید.
۱۰
· در سال ۱۹۷۱ مواد غذایی و آشامیدنی تهیه و تولید شده در جمهوری المان دموکراتیک برای رفع ۷۶ درصد حوایج جمعیت کشور کفایت می کرد.
۱۱
· مواد خام کشاورزی در خیلی از رشته های صنعتی، به ویژه در صنایع مواد غذایی مورد استفاده قرار می گرفت.
ادامه دارد.
مرتضی کیوان
(آخرین نفر از راست)
(۱۳۰۰ خورشیدی اصفهان − ۲۷ مهر ۱۳۳۳ تهران)
شاعر، منتقد هنری، روزنامهنگار و فعّال سیاسی
درنگی
از
میم حجری
شاملو
نه به خاطرِ دیوارها ــ به خاطرِ یک چپر
نه به خاطرِ همه انسانها ــ به خاطرِ نوزادِ دشمناش شاید
نه به خاطرِ دنیا ــ به خاطرِ خانهی تو
به خاطرِ یقینِ کوچکت که انسان دنیاییست
معنی تحت اللفظی:
توده ای ها
(کیوان و یاران)
را
نه به خاطر دیوارها و همه انسان ها و دنیا، بلکه به خاطر چپری، نوزاد دشمنشان شاید، خانه نوزادی و یقین کوچک نوزادی به دلیل دنیا وارگی انسان
تیرباران کرده اند.
برای کشف محتوای مفهومی وژه های شاملو در این بند شعر مثلا دیوار و چپر و غیره،
(اگر از اعتیاد شاعر صرفنظر کنیم و به حساب پرت و پلا نگذاریم)
باید آنها را مورد تأمل تحلیلی ـ دیالک تیکی قرار دهیم:
۱
نه به خاطرِ دیوارها ــ به خاطرِ یک چپر
به خاک افتادند.
شاملو در این جمله دیالک تیک دیوار و چپر را به صورت دوئآلیسم دیوار و چپر تحریف کرده است.
اما منظور از این دیالک تیک چیست؟
دیوارها
ممولا دور باغ پرباری، خانه بزرگ مجللی، کاخی کشیده می شوند.
چپر
اما
دور باغچه و یا حتی جلوی باغچه حقیری کشیده می شود تا از گزنده مرغ و خروس و غیره در امان باشد.
می توان گفت که کیوان و یاران از دید شاملو،
نه به هوای ساختن قصری برای خود، بلکه به خاطر قناعت به باغچه حقیری برای توده،
تیرباران شده اند.
۲
نه به خاطرِ همه انسانها ــ به خاطرِ نوزادِ دشمناش شاید
شاملو در این جمله دیالک تیک جامعه و فرد را به صورت دوئالیسم همه انسان ها و نوزاد دشمنان همه انسانها بسط و تعمیم داده است.
نتیجه تهایی این می شود که توده ای ها نه به خاظر منافع جامعه و توده های مولد و زحمتکش، بلکه به جرم داشتن آرزوهای حقیری برای توده و خویشتن
تیرباران شده اند.
شاید حق با شاملو باشد.
حزب کمونیست ایران و حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان و غیره
در کشوری عقب مانده از هر لحاظ و نظر
شروع به روشنگری کرده اند و سرکوب شده اند.
سران حزب توده از طبری تا جوانشیر هم بارها کم و بیش به این حقیقت امر اشاره کرده اند.
طبری
از رشد بطئی (بسیار کند) و بسیار دشوار جامعه
سخن گفته است
و
جوانشیر
از عضو شدن خیلی از فقرا در سال های قبل از کودتای ۲۸ مرداد در حزب توده
به هوای نجات بیش و کم ازبیکسی، بی پناهی و بی نوایی
سخن گفته است
و
با توجه به سطح به غایت عقب مانده فکری جامعه،
به ویژه در زندان حزب الله،
به تحریر آثار کودکانه و توضیح اکابرانه ساده ترین مفاهیم و حقایق امور اقتصادی پرداخته است.
البته بسیار بسیار بیهوده.
چون چنین جمعیت این سامان، به ویزه زندانبانان و ملایان
حتی توان درک افکار کودکانه و اکابرانه را نداشته اند و ندارند.
هم انقلاب سفید، هم هارت ها و پورت های دربار و هم عنگلاب اسلامی و مواعظ آیت الله های با عمامه و بی عمامه
دال بر این عقب ماندگی یأس آور از قافله تمدن و فکر و فرهنگ و علم و فن و روشنگری اند.
کسی مایل و قادر به فراگیری نیست.
هماندیشی
چه بسا با فحاشی و چاقوکشی عوضی گرفته می شود.
چه رسد به تلاش به کسب لیاقت خوداندیشی.
اکنون در قرن بیست و یکم
که
متکلم الوحده بودن
دیجیتالیزه و گلوبالیزه شده است،
پاوپریسم
(بی همه چیزی فکری و فلسفی)
یکه تاز همه میادین بین المللی شده است و کسی نمی تواند جلودارش باشد.
تنها قدرتی که می توانست، مددی تعیین کننده به روشنگری علمی و انقلابی در مقیاس ملی و بین المللی بکند،
حزب کموینست چین بود که متأسفانه در منجلاب مائوئیسم افتاده است و بر همان مسیر ارتجاعی ـ امپریالیستی موجود می راند.
در نتیجه کمترین فرقی بین تویتر و فیسبوک و یوتوپ امپریالیستی و تیک تاک مائوئیستی
وجود ندارد.
هوشنگ ابتهاج (سایه)
http://panid.blogfa.com/post/205
هم در سال ۱۳۶۸، در مرثیه ای برای احسان طبری،
همین مفهوم شاملوئی «به خاک افتادن شاید برای نوزادان دشمنان حزب توده»
را
مطرح کرده است:
آن که او امروز در بند شما ست
در غم فردای فرزند شما ست
معنی تحت اللفظی:
توده ای هایی که امروز در زندان ها وشکنجه گاه های دشمنان شان (حزب الله) زجر می بینند،
سودای سعادت «برای نوزادان دشمنان شان» را حتی در سر داشته اند.
ادامه دارد.

به یاد سهراب سپهری؛صداقت،صمیمیت و سادگی اَش
حریف
درنگی
از
میم حجری
به سراغ من اگر میآیید،
پُشتِ هیچِستانَم.
پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان رَگهای هوا پُرِ قاصِدهایی ست
که خبر میآرَند، از گُلِ واشُده ی دورترین بوته ی خاک.
روی شِنها هم، نقشهای سُمِ اَسبانِ سوارانِ ظریفی است،
که صبح، به سَر تَپه ی معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان، چَترِ خواهش باز است:
تا نَسیمِ عَطَشی در بُنِ بَرگی بِدَوَد،
زنگ باران به صدا میآید.
"آدم اینجا تنهاست، و در این تنهایی،
سایه ی ناروَنی تا اَبَدیَت جاری ست."
به سراغ من اگر میآیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که تَرَک بَردارد
چینیِ نازُکِ تنهایی من.
پایان
منظور از صداقت چیست؟
صداقت = حقیقت پرستی
صداقت = دفاع از حقیقت به هر قیمت
صداقت = کشف حقیقت و ابلاغ حقیقت و دفاع از حقیقت به هر قیمت
صداقت = وفاداری رشوه نگیرانه و رشوه ستیزانه به حقیقت
سهراب اصلا نمی داند که حقیقت چیست.
سهراب ها حتی به صدها فرسنگی حقیقت نمی رسند.
حقیقت چیست؟
حقیقت همان آب حیات است که در ظلمات است.
حقیقت در خطه کل و عام و ماهیت است.
بدون تسلط اصیل و عمیق به تفکر مفهومی (فلسفه مارکسیستی)
کشف حقیقت محال است.
به همین دلیل
حزب طبقه کارگر باید حزبی فلسفی باشد.
در غیر این صورت،
حتی نمی تواند به تمیز منافع طبقه کارگر از منافع طبقات حاکمه نایل آید.
چه رسد به دفاع از منافع طبقه کارگر.
ادامه دارد.
درنگی
از
میم حجری
همانطور که ذکرش گذشت،
دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده
مهمترین دیالک تیک ماتریالیسم تاریخی است که فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک فرم و محتوا ست که یکی از دیالک تیک های ماتریالیسم دیالک تیکی است.
مهمترین عنصر در سیستم مناسبات تولیدی
را
فرم مالکیت بر وسایل تولید تشکیل می دهد.
فرم مالکیت بر وسایل تولید
معیار تعیین کننده ماهیت هر فرماسیون اقتصادی است:
با کشف فرم مالکیت بر وسایل تولید ماهیت طبقاتی دولت و دیگر عناصر سیستم روبنای ایده ئولوژیکی نیز تعیین می شود:
فرم برده دارانه مالکیت بر وسایل تولید
بیانگر ماهیت طبقاتی برده داری جامعه و دولت و مذهب و قضاوت و حقوق و اخلاق و هنر و غیره است.
فرم مالکیت فئودالی بر وسایل تولید
بیانگر ماهیت طبقاتی فئودالی جامعه و دولت و کلیه عناصر روبنای ایده ئولوژیکی است.
مهمترین عناصر سیستم نیروهای مولده
را
توده های مولد و زحمتکش، ابزارها و وسایل تولیدی و علم و فن
تشکیل می دهند.
علم
دیری است که به نیروی مولده بیواسطه تبدیل شده است.
مراجعه کنید
به
فرماسیون اقتصادی جامعه
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7254
فرماسیون اقتصادی
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2906
پایان
علم
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8396
تکنیک
(فن)
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13347
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13352
۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13357
۴
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13363
۵
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13371
پایان
وسایل تولید
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4753
پایان
ابزارهای تولید
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7207
ادامه دارد.
شین میم شین
بوستان
باب سوم
در عشق و مستی و شور
حکایت اول
بخش دوم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۲ ـ ۸۳)
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم
حافظ
ز خانقاه به میخانه می رود حافظ
مگر ز مستی زهد و ریا به هوش آمد.
معنی تحت اللفظی:
اگر کسی از مستی زهد و ریا به هوش آید، به میخانه می رود.
برای کشف محتوای نظری (تئوریکی) این بیت سرشته به طعنه و طنز غزل خواجه
باید دیالک تیکی را پیدا کرد که در این بیت غزل
به صورت دوئالیسمی تحریف شده است.
کسب و کار حافظ همیشه همین است:
تحریف دیالک تیک ها به دوئالیسم ها.
حافظ در این بیت غزل،
دیالک تیک خانقاه و میخانه را به شکل دوئالیسم بیهوشی و هشیاری بسط و تعمیم می دهد:
اهل عرفان
در این بیت غزل به مثابه جماعتی متظاهر به تقوا و مزور و ریاکار تصور و تصویر می شوند
و
اهل میخانه از میفروش تا ساقی و مغبچه و میخواره
به مثابه جماعتی رو راست و صادق و شفاف.
قضیه واقعا هم از این قرار است.
طنز نیرومند این بیت غزل خواجه در این است که مستی به رو راستی منجر می شود و تزویر و تظاهر و ریا را بر باد می دهد.
جو و فضای خانقاه اما افراد را مست از غرور و رنگ و نیرنگ و ریا می سازد.
ادامه دارد.