خود آموز خود اندیشی (۱۱۶۲)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت هشتم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۷ ـ ۸۸)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

یکی را به غایت خوش افتاده بود

دگر نافر و سرکش افتاده بود.

معنی تحت اللفظی:

پسر عمویی با دختر عمویش ازدواج کرده بود.

دختر عمو عاشق سینه چاک او بود.

پسر عمو اما متنفر از او بود.

سعدی

در این بیت شعر،

از دیالک تیک عشق و نفرت پرده برمی دارد

و

ناخودآگاه به افشای ماهیت عشق مورد نظر خود می پردازد.

عشق

باید هم در دیالک تیک عشق و نفرت وجود داشته باشد.

یعنی باید هم یکطرفه باشد.

حتی عشق مادر و پدر به فرزند یکطرفه است.

چه رسد به عشق به این و آن.

عشق

به معنی انکار داوطلبانه معنا و ماهیت و هویت انسانی خویش و انتقال آن به «غیر» است.

عشق

به معنی سقوط انسان تا قهقرای جانوران است،

به معنی انکار استقلال اندیشه و عمل انسانی خویش است.

عشق

نوعی بندگی داوطلبانه انسانی تهی مغز و بی شعور است.

عشق

اشتباه بزرگ، خطرناک و زیانباری است.

عشق

را باید با دوستی جایگزین ساخت که رابطه ای دوطرفه است.

دوستی

به معنی کشش و تمایل عاطفی متقابل میان انسانها ست.

دوستی و رفاقت

جاوی گشتاورهای عاشقانه هم است

که

عقل در تشکیل آن نه تماشاگری منفعل، بلکه تصمیمگیر همیشه حی و حاضر و فعال است.

عشق اما در غیاب عقل و بر ضد عقل صورت می گیرد.

عشق همشیره جنون است.

کسی که دشمن خویش را دوست بدارد، یا کودن و نادان است و یا بیمار روانی است و یا هر دو است.

عاشق در قاموس سعدی همواره به طبقات و اقشار ستمکش تعلق دارد:

بنده ای است که عاشق ارباب خویش است،

گدازاده ای است که عاشق شاهزاده ای است،

« زنی» (زن در قاموس سعدی پستتر از مرد تلقی می شود) است که عاشق پسر عموی همنژادش است.

آلت دست قرار دادن عشق در آثار سعدی و حافظ، زمینه را برای سلطه طبقاتی اشراف بنده دار، فئودال و دربار هموارمی سازد.

ادامه دارد.

درنگی در گفت و گوی ایلان با الیس در «سرزمین نوابغ» (۸)

من، مست و تو، دیوانه

ما را که برد لانه؟

صد بار تو را گفتم:

«کم زن دو سه پیمانه!»

درنگی

از

میم حجری

نئوفاشیسم و اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم (یهودی و مسیحی و سنی و شیعی)

اما

مقلد همه فوت و فن های فاشیسم برای رسیدن به قدرت است.

مرجع تقلید پوتین و سیدعلی و حماس و حزب الترناتیو برای آلمان و غیره

هیتلر است.

پوتین

بی شرمانه

جلوی اولیگارش های امپریالیستی از سودای خود به تشکیل حکومتی از طراز خونتای ژنرال پینوچه دم می زند.

مشخصه مشترک مهم نئوفاشیسم و اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم با فاشیسم

نخبه گرایی و توده ستیزی، ضمن توده ای نمایی و توده ربایی است:
توده ستیزی ماهوی و توده ای نمایی و توده ربایی ظاهری.

توصیه مکرر اکید به ربودن دل و دین توده (توسط خمینی)، ضمن پرونده سازی بی شرمانه به اعضای حزب توده و امحای بی رحمانه تشکیلات اجتماعی و سندیکایی و سیاسی آن و حتی اعتبار آن.

(۱۹۷۹)

آلیس وای دل و زنش (سار بوساردا)

آلیس وای دل

فقط یکی از دو چهره حزب دو روی «آلترناتیوی برای آلمان» است.

چهره دیگر این حزب دو رو، بیورن هوکه است.


بیورن هوکه

(۱۹۷۲)

بیورن هوکه و الیس وای دل

مکمل و متمم یکدیگرند و حزب دو روی «آلترناتیوی برای آلمان» را

نمودار می سازند.

مثال:

نئوفاشیسم و اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم (یهودی و مسیحی و سنی و شیعی)

مخالف سرسخت همجنسگرایی (ازدواج و همزیستی زن با زن و مرد با مرد) اند.

خانم اأیس وای دل، اما همجنسگرا ست و «شوهر» زنی سوئیسی با دو فرزند است و ایرادی در همجنسگرایی نمی بیند.


ایلان ماسک

ایلان ماسک

هم فقط یکی از دو مشاور دار و دسته دو روی دونالد ترامپ است.

استیو بنون

(۱۹۵۳)

مشاور دیگر ترامپ،

استیو بنون

همان مشاور سابقش است که در دور اول ریاست جمهوری اش اخراجش کرده بود.

استیو بنون

آمیزه ای از فاشیسم و تروتسکیسم و غیره

را

نمایندگی می کند.

میان سمتگیری های فکری و نظری ایلان ماسک و استیو بنون و ترامپ هم همخوانی وجود ندارد.

ترامپ بدترین مخالف حراست از محیط زیست است و موضعی ارتجاعی در این زمینه دارد.

ترامپ

مبلغ و مؤید سرسخت تولید الکتریسیته (برق) با رأکتورهای ذعال سنگ و غیره است.

در حالیکه ایلان ماسک سرمایه داری است که به تولید خودرو برقی تسلا می پردازد و سنگ حراست از محیط زیست را بر سینه می زند.

بیورن هوکه

جلوی چشمان آلیس وای دل، همجنسگرایی را مورد تمسخر بی شرمانه قرار می دهد:

من پدرم خانم فلان است و یا مادرم آقای بهمان است.

آلیس وای دل

اما

به روی خود نمی آورد.

ادامه دارد.

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره المائده) (۳۵۱)

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾
[ المائدة: ۵۵]

جز اين نيست كه ولىّ شما خداست و رسول او و مؤمنانى كه نماز مى‌خوانند و همچنان كه در ركوعند انفاق مى‌كنند.

کریم

در این آیه، به تعریف و تعیین ولی مسلمین می پردازد.

ولی

به فردی اطلاق می شود که دارای ولایت باشد،

ولی

ضمنا به سرپرست مانند پدر و پدربزرگ پدری اطلاق می شود.

ولی

در حقوق، به سرپرست و قیم. اطلاق می شود.

می توان گفت که ولی مترادف با مفهوم سوسیولوژیکی (جامعه شناسی) اوتوریته است.

اوتوریته (ولی)

ماهیتا

هم می تواند برخوردار و استثمارگر باشد.

مثلا ارباب برده دار، فئودال، سرمایه دار

و

هم می تواند خدمتگزار بی انتظار و بی توقع و داوطلبی باشد.

مثلا مادر و پدر و روشنگر و سران و رهبران جنبش ها و احزاب انقلابی.

ماهیت ولی از دید کریم هم به همین سان است:

الله

رسول الله

مؤمنین نماز خوان و انفاقگر در حین رکوع.

سؤال انگیز البته انفاق در حین رکوع است.

ظاهرا پیش شرط خلوص قلبی در نماز

اندیشیدن به خدا (عالی ترین اوتوریته) است.

انفاق در حین رکوع

عینا و عملا

به تخلیه نماز از خلوص قلبی منجر می شود.

﴿وَمَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ﴾
[ المائدة: ۵۶]

و هر كه خدا و پيامبر او و مؤمنان را ولىّ خود گزيند، بداند كه پيروزمندان گروه خداوندند.

کریم

در این آیه، هندوانه زیر بغل اوتوریته ها می چپاند:

اوتوریته ها فاتحان الهی اند.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ﴾
[ المائدة: ۵۷]

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، اهل كتاب را كه دين شما را به مسخره و بازى مى‌گيرند، و نيز كافران را به دوستى برمگزينيد.

و اگر ايمان آورده‌ايد از خدا بترسيد.

کریم

در این آیه هم مؤمنین را از برقراری پیوند دوستی با اهل کتاب نهی می کند.

اهل کتاب ظاهرا اسلام را مورد انتقاد و تمسخر قرار می دهند.

کریم

ضمنا

مؤ»نین را به خداهراسی فرامی خواند.

هدف و آماج کریم

منضبط سازی عملی و اخلاقی مؤمنین است.

﴿وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ﴾
[ المائدة: ۵۸]

و چون بانگ نماز كنيد آن را به مسخره و بازيچه گيرند، زيرا مردمى هستند كه نمى‌انديشند.

کریم

در این آیه، مشخصه دیگر اهل کتاب را افشا می کند:

اهل کتاب با شنیدن اذان به تمسخر مؤمنین می پردازند.

دلیل کریم این است که اهل کتاب بیگانه با تعقل و تفکرند.

﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ هَلْ تَنقِمُونَ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلُ وَأَنَّ أَكْثَرَكُمْ فَاسِقُونَ﴾
[ المائدة: ۵۹]

بگو: اى اهل كتاب، آيا ما را سرزنش مى‌كنيد؟

جز اين است كه ما به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه پيش از اين نازل شده است ايمان آورده‌ايم و شما بيشترين نافرمان هستيد؟

کریم

در این آیه

خود را ادامه دهنده راه حضرت موسی و عیسی قلمداد می کند و اهل کتاب مسخره باز را نافرمان می نامد.

﴿قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَٰلِكَ مَثُوبَةً عِندَ اللَّهِ ۚ مَن لَّعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ ۚ أُولَٰئِكَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضَلُّ عَن سَوَاءِ السَّبِيلِ﴾
[ المائدة: ۶۰]

بگو:

آيا شما را از كسانى كه در نزد خدا كيفرى بدتر از اين دارند خبر بدهم:

كسانى كه خدايشان لعنت كرده و بر آنها خشم گرفته و بعضى را بوزينه و خوك گردانيده است و خود بت پرستيده‌اند؟

اينان را بدترين جايگاه است و از راه راست گمگشته‌ترند.

کریم

در این آیه

دیالک تیک تهدید و تطمیع

را

به خدمت می گیرد:

کریم اهل کتاب مسخره باز را به نفرین و خشم الهی و استحاله به بوزینه (میمون بی دم) و خوک و عذاب الهی تهدید می کند

و

آنان را جزو بدترین گمگشتگان قلمداد می کند.

﴿وَإِذَا جَاءُوكُمْ قَالُوا آمَنَّا وَقَد دَّخَلُوا بِالْكُفْرِ وَهُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ ۚ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا يَكْتُمُونَ﴾
[ المائدة: ۶۱]

و چون نزد شما آمدند، گفتند كه ايمان آورديم؛ و حال آنكه با كفر داخل شدند و با كفر خارج گشتند، و خدا به آنچه پنهان مى‌دارند آگاه‌تر است.

کریم

در این آیه از تظاهر و ریای اهل کتاب خبر می دهد:

اهل کتاب فقط ادعا می کنند که ایمان آورده اند.

کریم

هم دیالک تیک تئوری و پراتیک را به شکل دیالک تیک حرف و عمل

بسط و تعمیم می دهد

و

هم دیالک تیک نمود و بود (ماهیت) را به شکل دیالک تیک ظاهر و باطن.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (د) دترمینیسم (تعین متذی گرایی) (۸)

پروفسور دکتر گونتر کروبر

(۱۹۳۳ ـ ۲۰۱۲)

برگردان

شین میم شین

وجوه مشترک دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی

  • وجوه مشترک دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی به شرح زیرند:

۱

  • دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی هر دو اصولا ماتریالیستی اند.

۲

  • دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی هر دو بر آنند که تعین مندی جهان به طور عینی وجود دارد.
  • یعنی هر دو به عینیت تعین مندی جهان باور دارند.

۳

  • دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی هر دو بر آنند که تعین مندی جهان تابع قوانین عینی است.

۴

  • دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی هر دو بر آنند که تعین مندی جهان نتیجه علل مادی است.

۵

  • دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی هر دو بر آنند که پیوندهای تعین مندی عینی قابل شناخت اند.

فرق های ماهوی دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی

۱

  • دترمینیسم مکانیکی فقط حرکت مکانیکی را به رسمیت می شناسد.
  • دترمینیسم دیالک تیکی حرکت را به معنی تغییر به طور کلی تعریف می کند و فرم های عالی تر حرکت ماده (عالی تر از حرکت مکانیکی) را قبل از همه، طبیعتا کیفی می داند.

۲

  • دترمینیسم مکانیکی همه حوادث جهان را بر اساس اصول علم مکانیک توضیح می دهد.
  • دترمینیسم دیالک تیکی اما تأکید مبرم بر آن دارد، که در هر نوع از حرکت ماده، قانونمندی های خودویژه ای حاکمند و قانونمندی های خودویژه یاد شده را هرگز نمی توان به قوانین مکانیکی تقلیل داد.
  • دترمینیسم دیالک تیکی می تواند براساس درک ماتریالیستی تاریخ، دترمینیسم حاکم بر عرصه های جامعتی را به طور پیگیر و قاطع کشف کند و توضیح دهد.

۳

  • ماتریالیسم مکانیکی علت و معلول مکانیکی را که فقط علل مکانیکی و زنجیر علی خطی را قبول دارد، جایگزین دترمینیسم می سازد.
  • ماتریالیسم دیالک تیکی اما رابطه علی را فقط به عنوان جنبه ای از پیوند عام کلیه پدیده ها، فقط به عنوان فرمی از پیوند در جوار فرم های بیشمار دیگر می داند.

  • مراجعه کنید به علیت، دیالک تیک علت و معلول

اصل علیت

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8401

پایان

علت

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7618

پایان

معلول

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2690

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2691

پایان

تأثیر

(معلول)

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12086

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12095

پایان

ادامه دارد.

تأملی در داوری های احمد شاملو راجع به شعر فروغ فرخ زاد (۳)

تأملی

از

میم حجری

شاملو

می خواهم بگویم

شعر فروغ تکلیف مرا به صراحت روشن نکرده .

یعنی حرف زدن در مورد او برایم آسان نیست

نمی توانم نظری بدهم

که قابل رد کردن نباشد

یا اگر یکی ردش کرد یقین داشته باشم که می توانم در اثبات اش بُرهانی بیاورم .

از این جملات شاملو،

ذلت مفهومی و فقر فلسفی و عجز معرفتی (شناخت) او

آشکار می گردد:

مفهوم «روشن نکردن تکلیف کسی توسط چیزی و یا کسی»

در قاموس شاملو

اولا

پیش شرط حرف زدن او در باره آن چیز و آن کس است.

ثانیا

موجب دشواری ابراز نظر توسط او ست.

مفهوم «دشواری ابراز نظر»

در قاموس شرف کیهان

به معنی ابراز نظر غیر قابل رد است.

مفهوم «ابراز نظر غیر قابل رد»

به معنی یقین نداشتن حریف به اثبات بطلان آن با اقامه برهان است.

وقتی از ضرورت فراگیری تعریف مارکسیستی مفاهیم و فراگیری فوت و فن تفکر مفهومی سخن می رود،

غلبه بر همین هرج و مرج و خر تو خر مفهومی است.

شاملو

گاهی شعرِ او چنان اثیری می نماید که حیرت زده ام می کند

و

گاهی چنان کلی بافی به نظرم می آید که حس می کنم یکی دستم انداخته یا حتا کُلاه ِ گَلِ گُشادی سَرَم گذاشته .

شاملو

در این جملات هم اعتنایی به شعر فروغ ندارد.

چون در کانون توجه و اعتنایش، شخص شخیص تحفه نطنز خویشتن خویشش ایستاده است.

میدان بینشی شاملو،

چنان از هیولای وجودی توهم آمیز خودش پر شده است

که مجال توجه و اعتنا به شعر فروغ (به مثابه موضوع شناخت) را به او نمی دهد.

به همین دلیل

شاملو

فقط می تواند از تأثیرات متفاوت و متناقض شعر فروغ بر خویشتن خویش گزارش بدهد.

این بدان معنی است

که بضاعت معرفتی (شناخت) شاملو در شناخت حسی خلاصه می شود و از شناخت عقلی تهی است.

چه رسد به شناخت تجربی و تئوریکی (نظری)

مراجعه کنید

به

حسی و عقلی

(سنسوئال و راسیونال)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14897

تجربی و نظری

(امپیریکی و تئوریکی)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12344

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۱۶۱)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت هشتم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۷ ـ ۸۸)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

سعدی

آدمی صورت اگر دفع کند شهوت نفس

آدمی خوی شود، ور نه همان جانور است.

معنی تحت اللفظی:

کسی که فقط به ظاهر آدم (آدمنما) باشد، به شرطی خوی آدمیان را کسب می کند که بر هوای نفس چیره شود.

در غیر اینصورت، جانور خواهد بود و نه بشر.

سعدی

در این بیت شعر

دیالک تیک نمود و (۱)

را

به شکل دیالک تیک صورت و خوی بسط و تعمیم می دهد و به شرطی آدمی روئی توأم با آدمی خوئی را ممکن می داند که انسان غرایز نفسانی را سرکوب کند.

سعدی

در این بیت شعر

هم دیالک تیک نمود و بود (ماهیت) را به شکل دیالک تیک صورت و خوی بسط و تعمیم می دهد و به شرطی آدمی روئی توأم با آدمی خوئی را ممکن می داند که انسان غرایز نفسانی را سرکوب کند.

سعدی این مفهوم ارتجاعی «نژاد» را از فردوسی اقتباس کرده است، که به معنی دودمان به کار برده است.

جوانشیر

این مسئله را در پژوهشی تحت عنوان «حماسه داد» مفصلا توضیح داده و اثبات کرده است.

نژاد یک مقوله بیولوژیکی و (۲) است.

نژاد یک مقوله بیولوژیکی و آنتروپولوژیکی است.

در عالم جانوران هر نوعی به زیرنوع ها و بالاخره به نژادهای جغرافیائی تقسیم بندی می شود و در سیر تطبیق خود با شرایط محیط زیست توسعه می یابد.

نژادهای حیوانی تابع قوانین (۳) اند.

آنها شکل وجودی نوع معینی را تشکیل می دهند و تحت تأثیر شرایط معینی (طبیعی و یا مصنوعی) می توانند به انواع جدیدی بدل شوند.

نژادهای حیوانی تابع قوانین طبیعی اند.

آنها شکل وجودی نوع معینی را تشکیل می دهند و تحت تأثیر شرایط معینی (طبیعی و یا مصنوعی) می توانند به انواع جدیدی بدل شوند.

نژاد انسانی بمثابه یک مقوله بیولوژیکی تابع قوانین جلمعتی است.

نژادهای انسانی از گروه هائی از انسانها تشکیل می یابند که دارای منشاء و شاخص های بغرنج خودویژه نوع فیزیکی مشترکند.

با توسعه تولید، شاخص های نژادی توانائی تطبیق خود به طبیعت را از دست می دهند و رابطه انسان با طبیعت رابطه ای (۴) می گردد.

با توسعه تولید، شاخص های نژادی توانائی تطبیق خود به طبیعت را از دست می دهند و رابطه انسان با طبیعت رابطه ای باواسطه می گردد.

به همان اندازه که انسان به برکت توسعه (۵) خود را از پیوند بیواسطه با طبیعت آزاد می سازد، به همان اندازه هم نژادهای طبیعی در همدیگر ذوب می شوند و خود را به (۶) اجتماعی مبدل می سازند.

به همان اندازه که انسان به برکت توسعه تولید خود را از ارتباط متقابل بیواسطه با طبیعت آزاد می سازد، بهمان اندازه هم نژادهای طبیعی در همدیگر ذوب می شوند و خود را به طبقات اجتماعی مبدل می سازند.

نژاد در جامعه بشری یک مفهوم تاریخی است که در تحلیل نهائی بوسیله شیوه تولید مادی تعیین می شود.

با گذار سرمایه داری به مرحله امپریالیستی اش

از مفهوم «نژاد» سوء استفاده های خونینی شده است و می شود.

تئوری های نژادی که از سوی استعمارگران برای توجیه سیاست غارتگرانه و انسان ستیزانه خود مورد سوء استفاده قرار گرفته اند و می گیرند، اعتبار علمی ندارند.

ادامه دارد.

خودآموز خوداندیشی (بخش صد و شانزدهم)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت ششم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۶ ـ ۸۷)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

۱۱۵۱

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15828

۱۱۵۲

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15833

۱۱۵۳

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15836

۱۱۵۴

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15840

۱۱۵۵

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15858

۱۱۵۶

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15863

۱۱۵۷

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15867

۱۱۵۸

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15875

۱۱۵۹

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15881

۱۱۶۰

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15884

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۷۵)

میم حجری

https://hadgarie.blogspot.com/2025/02/blog-post_30.html

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (د) دترمینیسم (تعین متذی گرایی) (۷)

پروفسور دکتر گونتر کروبر

(۱۹۳۳ ـ ۲۰۱۲)

برگردان

شین میم شین

محدودیت های دترمینیسم مکانیکی و تئوری داروین

چارلز داروین

(۱۸۰۹ ـ ۱۸۸۲)

طبیعت پژوه انگلیسی

نظریه پرداز بزرگ در زمینه تئوری تکامل

· به ویژه تئوری تکامل داروین نشان می دهد که در توسعه طبیعت آلی، بردارهای دترمینیستی تعیین کننده ای در کارند، که هرگز نمی توان آنها را در بردارهای دترمینیستی مکانیکی خلاصه کرد و پذیرش آنها بطلان افسانه آفرینش در انجیل را به مراتب مؤثرتر از دلایل دترمینیسم مکانیکی اثبات می کند.

محدودیت های دترمینیسم مکانیکی و درک ماتریالیستی تاریخ

۱

· گام تعیین کننده برای غلبه بر دترمینیسم مکانیکی اما تنها پس از روشن کردن علل مادی حقیقی روندها و ساختارهای مربوطه درعرصه جامعه و پس از نشان دادن خودویژگی قوانین حاکم بر آنها می توانست برداشته شود.

۲

· این وظیفه سترگ را مارکس و انگلس با کشف تز موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ» به انجام می رسانند.

۳

· آندو ثابت می کنند که علل پدیده های جامعتی معین در مناسبات جامعتی معین نهفته است، که «ساختار اقتصادی هر جامعه، شالوده و اساس آن جامعه را تشکیل می دهد و بر مبنای آن می توان، در تحلیل نهائی، به توضیح کل روبنای متشکل از نهادهای حقوقی، سیاسی و همچنین مذهبی، فلسفی و طرز تفکر هر مقطع تاریخی نایل آمد»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۱۹، ص ۲۰۸)

مناسبات جامعتی

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12506

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12511

پایان

۴

· آندو نشان می دهند که مناسبات اقتصادی هر دوره نیز به طور قانونمند پدید می آید و از بین می رود.

۵

· با پیدایش ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی برای اولین بار کلیه شرایط لازم برای جایگزین ساختن دترمینیسم مکانیکی با درک جدیدی از دترمینیسم آماده می شود:

دترمینیسم جدید

(دترمینیسم دیالک تیکی)

· دترمینیسم جدید به اقدامات زیر دست می زند:

۱

· اصول اساسی دترمینیسم مکانیکی را حفظ می کند.

۲

· امکان تحقق آن را در عرصه های طبیعت، جامعه و تفکر فراهم می آورد.

۳

· نتایج نقد فلسفی گذشته در باره دترمینیسم مکانیکی را مورد توجه قرار می دهد.

۴

· و در عین حال در سکوی همتراز با توسعه علوم پیشرفته زمان خود می ایستد.

۵

· این دترمینیسم جدید را که به کمک فلسفه مارکسیستی تدوین شده، دترمینیسم دیالک تیکی می نامند.

ادامه دارد.

تأملی در داوری های احمد شاملو راجع به شعر فروغ فرخ زاد (۲)

تأملی

از

میم حجری

شاملو

می خواهم بگویم

شعر فروغ تکلیف مرا به صراحت روشن نکرده

از این جمله اول شاملو

منگرایی بنیادی او آشکار می گردد.

بحث اینجا بر سر شعر فروغ است.

به زبان فلسفی، اوبژکت شناخت (موضوع بحث)، شعر فروغ است و نه سوبژکت شناخت (مثلا شاملو و یا حتی خود فروغ)

شاملو

اما بیمار است.

بیماری شاملو

منگرایی و خود محور بینی و خود شیفتگی رادیکال او ست.

شاملو

در این زمینه شبیه موسولینی و هیتلر و خمینی و ترامپ و غیره است.

شاملو

خیال می کند که در کانون هستی ایستاده است.

به همین دلیل، شعر فروغ را به عنوان موضوع عینی شناخت، یعنی به عنوان چیزی مستقل از خود و مستقل از هر کس و حتی مستقل از خود شاعر و بی اعتنا به درک این و آن از آن، در نظر نمی گیرد.

بدبختی فکری و فرهنگی در کشور ما این است

که شاملو، مرجع تقلید روشنفکران کشور است.

رد پای طرز «تفکر» اگوئیستی افراطی شاملو را در کلیه اشعار اکثر شعرای کشور می توان به وضوح دید.

می خواهم بگویم

شعر فروغ تکلیف مرا به صراحت روشن نکرده

تکلیف تو را؟

مگر قرار است که شعری تعیین کننده تکلیف کسی باشد؟

۲

یعنی حرف زدن در مورد او برایم آسان نیست .

در مورد او؟

مگر موضوع بحث، شعر فروغ نیست؟

شعر شاعر و یا میز نجار و یا چاه حفار

چه ربطی به شاعر و نجار و حفار دارد؟

وقتی از طرز تفکر سوبژکتیویستی سخن می رود، منظور همین است.

شاملو و اکثریت قریب به اتفاق روشنفکریت کشور

فقط

سوبژکت می بینند.

فقط خود را و شاعر را می بینند و نه اوبژکت را، مثلا شعر را.

طرز تفکر سوبژکتیویستی

یکی از مکاتب معرفتی ضدعقلی و ضدعلمی و خرافی امپریالیستی است که در همه رسانه ها نمایندگی و تبلیغ می شود.

در طرز تفکر سوبژکتیویستی، افراد سانترالیزه می شوند (مرکزیت کسب می کنند، مطلق می شوند) و افکار و اشعار و آثار و اعمال تا حد هیچ و پوچ تنزل می یابند و فراموش می شوند.

ادامه دارد.

درنگی در گفت و گوی ایلان با الیس در «سرزمین نوابغ» (۷)

ن، مست و تو، دیوانه

ما را که برد لانه؟

صد بار تو را گفتم:

«کم زن دو سه پیمانه!»

درنگی

از

میم حجری

نئوفاشیسم

بسان فاشیسم

جریان سیاسی ناهمگونی است.

تفاوت میان فاشیسم ایتالیا و فاشیسم آلمان و ژاپن و اسپانیا از زمین تا آسمان بوده است.

فاشیسم اسپانیا تحت سرکردگی ژنرال فرانکو

فاشیسمی کاتولیکی (مذهبی) بوده است

و

از حمایت همه جانبه کلیسای کاتولیک برخوردار بوده است

و

فکر و ذکر و هم و غمش

تربیت کاتولیکی اعضای جامعه از بدو تولد بوده است.

دهها هزار نوزاد

به محض تولد به شیرخوارگاه های کلیسایی ـ کاتولیکی منتقل می شدند تا از نعمات تربیت کاتولیکی ـ فاشیستی برخوردار گردند

و

به

مادران بینوا اعلام می شد که بچه های شان مرده زاده شده اند.

فاشیسم آلمان

فاشیسمی لائیک و حتی ضد مذهبی بوده است

که

فکر و ذکر و هم و غمش

برگشت به ریشه ها بوده است:

یرگشت به آیین خرافی عهد بوقی قبایل و اقوام ژرمن بوده است.

نئوفاشیسم

هم

جریان خر تو خر و قر و قاطی و ناهمگونی است:

نئوفاشیسم ایالات متحده امریکا

از ترکیب صدها دار و دسته فاشیستی، نازیستی، راسیستی، فوندامنتالیستی ـ مسیحی (کوکلوس کلان) و آل رایت (راست الترناتیو) و غیره تشکیل یافته است.

خود ایلان ماسک

مهاجری از از افریقای جنوبی است و طرفدار آپارتاید است.

در انتخابات قبلی از او با ما حمایت کرده است و در این انتخابات از ترامپ حمایت چندین میلیون دلاری کرده و فونکسیون تصفیه نهادهای قضایی و حقوقی و نظامی و بهداشتی و خیریه (امدادی ملی و بین المللی) را به عهده گرفته است.

به محض خرید تویتر

۸۰ در صد کارکنان آن را با ارسال ایمیلی اخراج و بلاک و بیکار ساخته است

و

اکنون همان بلا را بر سر نهادها و سازمان های سیاسی و جنایی و قضایی و نظامی می آورد.

این همان خط مشی نازی های آلمان پس از روی کار آمدن است که تکرار می شود.

هدف و آماج نئوفاشیسم

جایگزین سازی کارمندان خوداندیش و تابع قانون بورژوایی ـ امپریالیستی

با اجامر گوش به فرمان بی همه چیز است.

پس از روی کار آمدن ترامپ

به فرمانی مختصر امریکا از سازمان خیریه بین المللی و سازمان بهداشت بین المللی خارج شده است.

بدین طریق

جان صدها هزار تن از فقرا در مقیاس جهانی به خطر افتاده است.

چشم ها اکنون همه به سوی جمهوری خلق چین است.

وزیر بهداشت امریکا

کله خر کودن خرفتی از خاندان کندی است که مخالف سر سخت واکسن به طور کلی است.

امریکا

تحت سرکردگی نئوفاشیسم

شباهت غریبی به جنقوری اسلامی پیدا کرده است.

راستی هادی غفار کجا ست که می خواست، «جهان را با منطق مسلمان کند»؟

ادامه دارد.

تأملی در داوری های احمد شاملو راجع به شعر فروغ فرخ زاد (۱)

تأملی

از

میم حجری

می خواهم بگویم

شعر فروغ تکلیف مرا به صراحت روشن نکرده .

یعنی حرف زدن در مورد او برایم آسان نیست .

نمی توانم نظری بدهم که قابل رد کردن نباشد یا اگر یکی ردش کرد یقین داشته باشم که می توانم در اثبات اش بُرهانی بیاورم .

گاهی شعرِ او چنان اثیری می نماید که حیرت زده ام می کند

و

گاهی چنان کلی بافی به نظرم می آید که حس می کنم یکی دستم انداخته یا حتا کُلاه ِ گَلِ گُشادی سَرَم گذاشته .

شاید این حس معلول بیگانه گیِ ما مردها از عوالم شاعرانه ی زنان باشد .

اگر شعر نوعی توطئه گری است

شاید بتوان گفت زنان،

شاعران چیره دست تری هستند .

این است که گاهی فکر کرده ام برای نقد شعر او معیارهای دیگری « هم » مورد احتیاج است .

‎گَه گاهی می بینی همه ی یک شعر تویِ فضای یک اتاق گذشته است

بدون این که روابط شاعر با اشیاء یا با دنیای کوچک بسته اش از روزن تداعی ها بگذرد و به دنیای پُشت چهاردیواری چَنگ بیاندازد.
‎اما خود این چَند جنبه گی از خصلت های عمومی یک شاعر بزرگ است .

پس فروغ شاعر بزرگی است .

شاعری که توطئه های اش شکست ات می دهد یا قضاوت را برایَت سخت مشکل می کند .

شعر فروغ از ریای بزرگ و شیطانیِ سوءِ استفاده از عَرَض ها به دور است .

ادامه دارد.

درنگی در حرف حق پرستی راجع به ترامپ (۴)


درنگی

از

شین میم شین

حق پرست

ترامپ جان،

پدر و پدر جد تو که سهل است

خود خدا هم نمی تواند تمام مردم غزه را به سایر کشورهای جهان تبعید نماید.
شمایان ممکن است کله خرهای حماس را تبدیل به مهره هایی برای پیشبرد نقشه هایتان نمائید.

ایراد اسلوبی (متدیکی) حق پرست،

استنتاج (نتیجه گیری) نهایی قبل از خم شدن روی موضوع تحلیل و تجزیه و تحلیل مفهومی آن و استدلال علمی و منطقی و اثبات نظر و نتیجه حاصله از تجزیه و تحلیل است.

کار همه روشنفکران جنقوری اسلامی و حتی جهان همین است.

بدین طریق جای شناخت و قضاوت علمی و عقلی را شعار توخالی و مصلحتی و دلبخواهی می گیرد.

همانطور که دکرش گذشت،

ما با جنگ درون طبقاتی در جوامع امپریالیستی سر و کار داریم

که پس از تخریب اردوگاه سوسیالیستی، برونی و علنی شده است:

جناح ضد عقلی (ایراسیونال، خردستیز) و ضد اجتماعی (آسوسیال) طبقه حاکمه امپریالیستی

جای خالی اوپوزیسیون سوسیالیستی جهانی را پر کرده است

و

به صورت الترناتیوی ضد امپریالیستی قد علم کرده است.

ما این جریان سیاسی جدید را نئوفاشیسم نامیده ایم که زیر پرچم سیاهش کلیه جریانات ارتجاعی گرد آمده اند.

مکمل و متمم نئوفاشیسم

را

پس از سقوط سوسیالیسم رئال

اولیگارشیسم در جوامع سوسیالیستی سابق و فوندامنتالیسم یهودی و مسیحی و اسلامی تشکیل می دهند که جبهه واحد ضد امپریالیستی مربوطه در حال شکلگیری گام به گام است.

مانیفست نئوفاشیسم را «پروژه ۲۰۲۵» تشکیل می دهد و رسانه نطری تمام ارضی (گلوبال) آن را «اطلس.»

مهم ترین مشخصه نئوفاشیسم و اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم

همانطور که ذکرش گذشت،

تخریب دولت نسبتا راسیونال و سوسیال،

تخلیه کلیه نهادهای نسبتا مترقی و معقول و مردمی از محتوای اجتماعی و هومانیستی

و


تبدیل جامعه و جهان به جنگل است.

تفاوت اصلی جامعه با جنگل،

بی قانونی و بی حقوقی در جنگل است.

در جنگل تنها قانونی که حاکم است، قانون قانون ستیز جنگل است:

حق با کسی است که زورش بیشتر است.

محتوای طبقاتی نئوفاشیسم و اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم

تشدید مبارزه طبقاتی از بالا ست:

باز پس گرفتن همه آوانس های بالاجبار داده شده توسط طبقات حاکمه به زحمتکشان و ملل مستعمرات است.

یعنی

از بین بردن کلیه دستاوردهای جنبش های کارگری ـ انقلابی و جنبش های ملی ـ ضد امپریالیستی (ضد مستعمراتی) است.

نئوفاشیسم و اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم

در غیاب احزاب کارگری مارکسیستی ـ لنینیستی،

مبارزه ایده ئولوژیکی تمام ارضی مخربی را با استفاده از رسلنه های انترنتی و رادیویی ـ تلویزیونی و مطبوعاتی و غیره پیش برده است و پیش می برد.

دیگر کسی دنبال حقیقت نیست.

بشریت همه از دم در بند بند تنبان است.

آنچه که انقلاب نامیده می شود، در حقیقت، عنگلاب است و یا عنقلاب برای فراهم آوردن شرایط لازم برای عنگلاب است.

در کشورهای امپریالیستی

احزاب نئوفاشیستی

یا روی کار آمده اند (ایالات متحده امریکا، ایتالیا، هلند، اطریش و آرژانتین ) ویا عنقریب روی کار خواهند آمد (آلمان، فرانسه، اسپانیا و غیره).

در کشورهای سوسیالیستی سابق

دیری است که کلیه اهرم های صنعتی و رسانه ای و اداری و سیاسی و نظامی و دولتی

در دست اولیگارش ها ست

و

در کشورهای سرمایه داری و نیمه فئودالی ـ نیمه سرمایه داری و قبیلتی

احزاب و دار و دسته های فوندامنتالیستی

زمام امور را در دست دارند (اسرائیل، ایران، افغانستان، ترکیه و غیره) و یا در دست می گیرند (سوریه و غیره.)

کار عوامفریبانه نئوفاشیسم و اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم

به جایی رسیده که حزب امپریالیستی دموکرات امریکا، حزب کمونیست قلمداد می شود.

ادامه دارد.

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره المائده) (۳۵۰)

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾
[ المائدة: ۵۴]

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، هر كه از شما از دينش بازگردد چه باك؛

زودا كه خدا مردمى را بياورد كه دوستشان بدارد و دوستش بدارند.

در برابر مؤمنان فروتنند و در برابر كافران سركش؛

در راه خدا جهاد مى‌كنند و از ملامت هيچ ملامتگرى نمى‌هراسند.

اين فضل خداست كه به هر كس كه خواهد ارزانى دارد، و خداوند بخشاينده و داناست.

۱

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، هر كه از شما از دينش بازگردد چه باك؛

زودا كه خدا مردمى را بياورد كه دوستشان بدارد و دوستش بدارند.

کریم

در این بخش از این آیه،

چنان با مؤمنین حرف می زند که مادران و پدران با کودکان خردسال حرف می زنند:

اگر کودکی به حرف مامان و بابایش گوش ندهد،

هراسی نیست.

مامان و بابا می توانند کودکی به دنیا بیاورند که هم او عاشق آندو باشد و هم آندو، عاشق او باشند.

۲

در برابر مؤمنان فروتنند و در برابر كافران سركش؛

در راه خدا جهاد مى‌كنند و از ملامت هيچ ملامتگرى نمى‌هراسند.

مشخصه مؤمنین ایدئال کریم در این بخش از این آیه، تعیین می شوند:

تواضع در مقابل مؤمنین

تکبر (سرکشی) در مقابل کافرین

جهاد در راه خدا

و

بی اعتنایی به سرزنش این و آن.

کریم

در این بخش از این آیه،

فاتحه ای هم بر دیالک تیکیت (دیالک تیک وارگی) دیالک تیک تواضع و تکبر می خواند

و

هم فاتحه ای بر محتوای اخلاقی تواضع و تکبر.

نتیجه این می شود که تفاوتی بین تواضع و تکبر وجود ندارد.

یعنی

تواضع از فضایل اخلاقی و تکبر از معایب اخلاقی نیست.

مؤمنین ایدئال کریم

هم اهل تواضع اند و هم اهل تکبر.

تعیین کننده این است که آنها در مقابل چه کسی (مؤمنی و یا کافری) قرار داشته باشند.

خود خدا هم در اتیک (اخلاق) کریم از همین قرار است:

هم راستگو ست و هم دروغگو.

هم رحیم است و هم دژخیم.

هم مهربان است و هم نامهربان.

هم زجر می دهد و هم اجر.

کریم

در این بخش از این آیه، حتی اوبژکت مورد نظر را سلب اوبژکتیویته (عینیت) می کند.

سوبژکتیویزه می کند:

خود فرد مورد نظر و شخصیت و آدمیت و لیاقت و خدمت و خیانت او مهم نیست.

مهم

ایمان و کفر او به آیات الهی است.

یعنی

چیز سوبژکتیوی است.

۳

اين فضل خداست كه به هر كس كه خواهد ارزانى دارد، و خداوند بخشاينده و داناست.

کریم

در این بخش از این آیه،

کمافی السایق

هندوانه زیر بغل خدا می چپاند:

فضل خدا

بخشایش دلبخواهی به این و یا آن است.

نتیجه منطقی حاصله این می شود که خدا نه تنها بخشاینده است، بلکه علاوه بر آن علامه است.

آدم بی اختیار یاد امثال ترامپ می افتد

که انتظار جایزه نوبل دارند.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۱۶۰)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت هشتم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۷ ـ ۸۸)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

سعدی

ای موافق صورت و معنی که تا چشم من است

از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را

معنی تحت اللفظی:

معنی تحت اللفظی:

چشم من در همه عمرم

زیباتر از روی تو و خوشتر از خوی تو ندیده است.

برای اینکه صورت و معنی تو همخوانی دارند.

سعدی

در این بیت غزل

دیالک تیک فرم و محتوا و دیالک تیک نمود و بود (ماهیت)

را

به شکل دیالک تیک صورت و (۱) و دیالک تیک روی و (۲) بسط و تعمیم می دهد.

سعدی

در این بیت غزل

دیالک تیک فرم و محتوا و دیالک تیک نمود و بود (ماهیت)

را

به شکل دیالک تیک صورت و معنی و دیالک تیک روی و خوی بسط و تعمیم می دهد.

همانطور که ذکرش گذشت،

این به معنی

انکار ضدیت (مبارزه) اقطاب دیالک تیکی و اثبات وحدت آندو ست.

این به معنی سقوط سعدی به منجلاب عرفان است:

عرفان

مبلغ و منادی خردستیزی و دیالک تیک ستیزی است:

در قاموس عرفان

فرقی بین خر و خدا و خلق و خرما و ... وجود ندارد.

البته

سعدی به یک همچو اوتوماتیسمی باور ندارد و آن را امری نادر می داند و هندوانه زیر بغل مخاطب می چپاند:

آدمی صورت اگر دفع کند شهوت نفس

آدمی خوی شود، ور نه همان جانور است.

معنی تحت اللفظی:

کسی که فقط به ظاهر آدم (آدمنما) باشد، به شرطی خوی آدمیان را کسب می کند که بر هوای نفس چیره شود.

در غیر اینصورت، جانور خواهد بود و نه بشر.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (د) دترمینیسم (تعین متذی گرایی) (۶)

پروفسور دکتر گونتر کروبر

(۱۹۳۳ ـ ۲۰۱۲)

برگردان

شین میم شین

محدودیت های دترمینیسم مکانیکی و هگل

گئورگ ویلهلم فریدریش هگل
(۱۷۷۰ ـ ۱۸۳۱)
پدر دیالک تیک ایدئالیستی
آموزگار بزرگ مارکس و انگلس
آثار هگل به ۱۴ بخش طبقه بندی می شود:
آثار آغازین (جوانی)
آثار انتقادی ینا
طرح های سیستمی ینا
فنومنولوژی روح
منطق (کوچک و بزرگ)
طبیعتفلسفه
روح سوبژکتیو
روح اوبژکتیو (خطوط اصلی فلسفه حقوق)
تاریخفلسفه
ثار مربوط به سیاست روز
هنرفلسفه
مذهبفلسفه
فلسفه و تاریخ فلسفه
دایرة المعارف علوم فلسفی

۱

· ماهیت متافیزیکی دترمینیسم مکانیکی برای اولین بار در فلسفه هگل مورد انتقاد اصولی و همه جانبه قرار می گیرد.

۲

· هگل با تأکید بر خصلت دیالک تیکی رابطه میان علت و معلول، ضرورت و تصادف، ضرورت و آزادی (جبر و اختیار)، راه را برای غلبه بر درک متافیزیکی ـ مکانیکی دترمینیسم هموار ی سازد.

۳

· هگل به ویژه وحدت ناگسستنی علت و معلول را عمده می کند و نشان می دهد که در مد نظر گرفتن زنجیرهای علی ـ خطی بی پایان (که مورد نظر دترمینیسم مکانیکی در تحلیل نهائی بود) باید به بررسی پیوندهای مبتنی بر پیوند دیالک تیکی ختم شود و شناخت حاصل از پیوندهای علی باید با پژوهش فرم های دیگر پیوند تکمیل گردد.

۴

· علاوه بر این انتقاد فلسفی هگل، نتایج جدید غیر قابل انکار حاصل از علوم طبیعی در نیمه دوم قرن نوزدهم نارسائی کاربرد دترمینیسم مکانیکی را در زمینه فرم های عالی تر حرکت ماده دمبدم روشنتر نموده اند.

ادامه دارد.

وجود و شعور (۸۴)

سرگی لئونیدوویچ روبین اشتاین

(۱۸۸۹ ـ ۱۹۶۰)

برگردان

شین میم شین

فصل دوم

کردوکار روانی و واقعیت عینی

۴

روانی به مثابه روند شناخت

ادامه

۸۷

  • با بازتولید رؤیت شیئیتی (ادراک اوپتیکی اشیاء) تصویر شیئ مورد نظر در آغاز بی ثبات است و ضمنا سوسو می زند.

۸۸

  • شیئ مورد نظر که نخست در حواشی اش ضعیف و ناواضح و مه آلود بوده، رفته رفته وضوح کسب می کند و حواشی اش تیزتر می گردند.

  • (مراجعه کنید به ن. س. پره ئوبراشنسکایا «راجع به مسئله اختلال و بازتولید (شفای) فونکسیون بینایی در جراحت های کابوسی بخش های اکسی پیتال مغز»، مجموعه «مسائل فیزیولوژی و پاتولوژی (آسیب شناسی) بینایی»، مسکو (۱۹۵۰)، ص ۱۷۳ ـ ۱۷۵، به زبان روسی.

  • برخی مسائل ادراک، «گردآوری های علمی دانشگاه دولتی لنینگراد.

  • سلسله ای از علوم فلسفی، لنینگراد، ۱۹۴۹، شماره ۳، ص ۷ ـ ۹، به زبان روسی)

۸۹

  • در ادراک جهان خارجی، خواص مکانی و روابط اشیاء (نسبت های اشیاء به همدیگر) نقش مهمی بازی می کنند.

۹۰

  • هر شیئی به مثابه چیز جدا شده ای از مکان در پیوند با خواص خود نمودار می گردد.

۹۱

  • ای. م. اشته شنوف قبل از همه، اهمیت خطوط مرزبندی دو چیز مختلف را به مثابه اولین مشخصه مهم ادراک اوپتیکی (رؤیتی) ـ حسی اشیاء جهان خارح برجسته ساخته است.

  • (ای. م. اشته شنوف، «برداشت ها و واقعیت»، «آثار منتخب فلسفی و پسیکولوژیکی»، ژئوپولیتیک. مسکو، ۱۹۴۷ به زبان روسی.)

۹۲

  • برجسته سازی مکانی هر شیئی و پیوند خواص آن که مشخص کننده آن به مثابه کل یکپارچه ای اند، مهمترین خصوصیات ادراک (استنباط) را تشکیل می دهند.

۹۳

  • ما هر چیزی را به عنوان آنچه که در خارج از ما در روابط مکانی معینی نسبت به ما و نسبت به چیزهای دیگر قرار دارد، ادراک می کنیم.

۹۴

  • ما فرم چیزها، حواشی آنها، اندازه آنها و فاصله آنها از ما و از چیزهای دیگر را ادراک می کنیم.

(این بدان معنی است که ما اجزایی از کلی را ادراک می کنیم.

کل برای شناخت حسی مثلا ادراک دسترس ناپذیر است.

مراجعه کنید

به

دیالک تیک جزء و کل

جزء و کل

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14259

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14264

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14267

پایان

مترجم)

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۱۵۹)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت هشتم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۷ ـ ۸۸)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

سعدی

چون می روشن در آبگینه صافی

خوی جمیل تو از جمال روی تو پیدا

معنی تحت اللفظی:

همانطور که در شیشه تمیز و صاف می زلال و روشن نمودار می گردد، به همانسان هم در روی زیبای هرکس خوی و خصال زیبایش هویدا می گردد.

سعدی

در این بیت غزل،

دیالک تیک فرم و (۱) و دیالک تیک نمود و (۲)

را

به شکل دیالک تیک آبگینه و (۳) و دیالک تیک روی و (۴) بسط و تعمیم می دهد.

سعدی

در این بیت غزل،

دیالک تیک فرم و محتوا، دیالک تیک نمود و بود (ماهیت)

را

به شکل دیالک تیک آبگینه و می و دیالک تیک روی و خوی بسط و تعمیم می دهد.

روی جمیل (فرم و نمود) به طور اوتوماتیک، مستلزم خوی جمیل (محتوا و ماهیت) است، همانطور که آبگینه صاف (فرم) مستلزم می روشن (محتوا) است.

این به معنی انکار دیالک تیک فرم و محتوا ست.

این به معنی سقوط سعدی به منجلاب عرفان است.

چون عرفان مبلغ و منادی اصل موسوم به «وحدت وجود» یعنی یکسانی همه چیز مادی و فکری و از آنجمله اضداد و اقطاب دیالک تیکی است.

این به معنی مطلق کردن وحدت اضداد و انکار ضدیت («مبارزه») اضداد است.

مراجعه کنید

به

وحدت و «مبارزه» اضداد

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4724

ادامه دارد.

انعکاس نوده در آیینه ضمیر محمود دولت آبادی

تأملی

از

شین میم شین

۱

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15854

۲

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15857

۳

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15860

۴

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15864

۵

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15869

۶

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15873

۷

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15878

پایان

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره المائده) (۳۴۹)

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَىٰ أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ ۚ فَعَسَى اللَّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا أَسَرُّوا فِي أَنفُسِهِمْ نَادِمِينَ﴾
[ المائدة: ۵۲]

آنهايى را كه در دل مرضى دارند مى‌بينى كه به صحبتشان مى‌شتابند، مى‌گويند: مى‌ترسيم كه به ما آسيبى رسد.

اما باشد كه خدا فتحى پديد آرد يا كارى كند، آنگاه از آنچه در دل نهان داشته بودند پشيمان شوند.

کریم

در این آیه

بخشی از مسلمین را مورد انتقاد قرار می دهد که با اهل کتاب طرح دوستی می ریزند و معاشرت می کنند، چون نمی خواهند که متضرر شوند.

کریم در این مورد هم به عوض استدلال علمی و عقلی و تجربی،

دیالک تیک تهدید و تطمیع (پراگماتیسم، دیالک تیک سود و ضرر) را به خدمت می گیرد.

اگر خدا فتحی را نصیب مسلمین کند، آنها بی نصیب می مانند و پشیمان می شوند.

پایه و اساس طرز تفکر کریم را پراگماتیسم تشکیل می دهد.

یعنی

کریم برای حقیقت تره حتی خرد نمی کند.

﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَهَٰؤُلَاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ ۙ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ ۚ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خَاسِرِينَ﴾
[ المائدة: ۵۳]

آنها كه ايمان آورده‌اند مى‌گويند:

آيا اينان همان كسانند كه به خدا سوگندهاى سخت مى‌خوردند كه با شما خواهند بود؟

اعمالشان باطل گرديد و خود در زمره زيانكاران درآمدند.

۱

آيا اينان همان كسانند كه به خدا سوگندهاى سخت مى‌خوردند كه با شما خواهند بود؟

کریم در این جمله این آیه،

دیالک تیک تئوری و پراتیک

را

به شکل دیالک تیک حرف و عمل بسط و تعمیم می دهد و از عدم انطباق حرف با عمل بخشی از مسلمین انتقاد می کند.

این کردوکار مسلمین اما مبتین بر همان دیالک تیک سود و زیان (پراگماتیسم) است که کریم همواره به عوض اتسدلال غلمی و عقلی و تجربی به خدمت می گیرد.

مسلمین هم دنبال منافع خویشند و نه دنبال حقیقت چه بسا زیانبار.

کریم مثل خرما خوری است که تهی از خرما می کند.

۲

اعمالشان باطل گرديد و خود در زمره زيانكاران درآمدند.

همین جا

باز هم سر و کله پراگماتیسم پیدا می شود:

منظور کریم از اعمال انجام تکالیف دینی است.

نماز و روزه و حج و جهاد و خمس و زکات و احسان و انفاق و غیره است.

کریم

سزای کسی را که دنبال منافع خود است، صرفنظر خدا از پاداش اعمال خیرشان و قرار دادن او در جرگه زیانکاران می داند.

سر کرده مطلق پراگماتیسم، پراگماتیست ها را به جرک پیروی از پراگماتیسم مورد انتقاد نظری و عملی قرار می دهد.

هم همه اعمال خیرشان را در پرونده الی خط می زند و از صف سودمندان بیرون می آورد و در صف زیانکاران قرار می دهد.

یا رب چقدر فاصله دست و زبان است.

سایه

ادامه دارد.

انعکاس نوده در آیینه ضمیر محمود دولت آبادی (۷)

تأملی

از

شین میم شین

محمود دولت آبادی
میان باتلاق گیر کرده ایم، اما خیال می کنیم چاره ی کارمان این است که دیگران هم، دیگرانی مثل خودمان، در باتلاق گیر کنند و بمیرند!
این دیگر خیلی حرف است که ما مردم برای خودمان این قدر بخیل هستیم و برای دیگران آن قدر سخاوتمند!
ما چه جور مردمی هستیم آخر؟!

کلیدر

محمود دولت آبادی

در این دو جمله آخر، دیالک تیک ذلت توده ای و ذلیل ستیزی توده را به شکل دیالک تیک گیر کردن توده در بالاق و آرزوی گیر کردن همگنان در باتلاق بسط و تعمیم می دهد

و

به «توضیح» مورالیستی (اخلاق گرایی) آن می پردازد.

یعنی

به بخل خلایق گیر می دهد.

به طرز تربیت خلایق دخیل می بندد.

محمود دولت آبادی

نمی اندیشد، نمی تواند هم بیندیشد.

تفکر

یعنی

کار مشقتبار فکری.

فوت و فن تفکر را باید به مشقتی و ممارستی فرا گرفت.

سیاوش کسرایی

در شعر کوتاهی، همین دیالک تیک ذلت و ذلیل ستیزی را به صورت دیالک تیک سختی زمین کشتزار و شاخ زدن گاوان شخم زن به یکدیگر بسط و تعمیم می دهد و می گذرد:

گاو نر دلیل دشواری پیشرفت را نه در زمین سخت و سنگلاخ، بلکه در گاو همکار خود می داند.

خیال می کند که او زور نمی زند.

تفاوت سیاوش با محمود دولت آبادی و احمد شاملو همین جا ست.

محمود دولت آبادی و احمد شاملو

در بی اعتنایی خود بزرگ بینانه به سختی و سنگلاخی زمین،

در سنت خوانین و سلاطین خودکامه از خود راضی

فرمان به تازیانه بستن گاوان (توده زحمتکش) را صادر می کنند:

درنگی در اندیشه ای از محمود دولت آبادی

توده

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12380

احمد شاملو

به شرطی از توده خوشش می آید که به ساز هیتلرها برقصد و هایل هیتلر گویان از روی جنازه خویش بگذرد و شق القمر کند.

دیالک تیک ذلت و ذلیل ستیزی

قبل از همه

علل عینی و ذهنی دارد.

مثال:

خیلی از ستمگری ها در حق خلق یهود را نه خود نازی ها، بلکه خلایق محتاج نان و کار و خواربار و چه بسا حتی بخشی از خود ستمدیدگان (یهودیان اسیر در اردوگاه ها) انجام داده اند:

اسرای دیگر را لخت کرده اند و به کوره های آدمکشی و آدمسوزی رانده اند.

به این امید که کاری و ممر درامدی داشته باشند ویا حداقل دمی بیشتر زنده بمانند.

کس چه می داند، شاید شبانه میخ به مسمار بدل شود.

در جریان محاکمه آیشمن در اسرائیل، برخی از جان از مهلکه به در بردگان،

به انتقاد از یهودیانی خطر می کردند که با نازی ها در شناسایی و سرکوب یهودیان به انحای مختلف و به دلایل مختلف همکاری کرده اند و بلافاصله از صحنه دادگاه به زور بیرون برده می شدند.

منظورشان فقط دار و دسته های صهیونیستی نبوده است که با نازی ها همکاری می کردند.

مثال دیگر:

در جریان قتل های زنجیره ای در باستیل اوین و غیره

بخشی از اعضای احزاب و گروه های سیاسی

در زمینه کشف اصالت توبه همرزمان سابق خود با شکنجه گران حزب اللهی همکاری کرده اند.

یعنی

با امکان پذیر سازی اعدام همگنان خود، جان از جهنم جنقوری اسلامی به در برده اند.

دلیل این کردوکارها نه بخل آنها، بلکه سختی وسنگلاخی زمین و نجات از ممات و بدتر از ممات بوده است.

محمود دولت آبادی

به درک و توضیح حداقل پسیکولوژیکی این دیالک تیک ذلت و ذلیل ستیزی

خطر نمی کند:

هانطور که ذکرش گذشت،

ذلت همگنان به لحاظ پسیکولوژیکی به ذلیلان تسکین روحی و روانی بخور و نمیری می بخشد.

ذلیل گیرکرده در باتلاق با مشاهده ذلت همگنان، دیگر احساس نمی کند که فقط خودش در باتلاق ذلت غوطه ور است.

آنچه که محمود دولت آبادی نمی داند و سیاوش کسرایی می داند و نمی گوید،

اتحاد ارگانیکی و ارگانیزاتوریکی (تحزب و سازمانیابی) طبقاتی گاوان شخم زن است.

وحدت صنفی و سندیکایی و سازمانی و حزبی ـ سیاسی «گیر کردگان در بالاق ذلت»

به تشکیل روانشناسی دیگری و به نشان دادن واکنش های به کلی دیگری منجر می شود.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (د) دترمینیسم (تعین متذی گرایی) (۵)

پروفسور دکتر گونتر کروبر

(۱۹۳۳ ـ ۲۰۱۲)

برگردان

شین میم شین

محدودیت های دترمینیسم مکانیکی و کانت

ایمانوئل کانت

(۱۷۲۴ ـ ۱۸۰۴)

برجسته ترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان

اثر او تحت عنوان «نقد حرد محض» نقطه عطفی در تاریخ فلسفه و سر آغاز فلسفه مدرن محسوب می شود.

کانت در زمینه های زیر دورنمای فراگیر نوینی به روی فلسفه گشوده است:

اتیک (نقد خرد عملی)

استه تیک (نقد قوه قضاوت)

مذهبفلسفه

حقوقفلسفه

تاریخفلسفه

۱

  • نواقص دترمینیسم مکانیکی، بهانه های بیشماری برای حمله در اختیار ایدئالیسم و ایندترمینیسم (تعین مندی ستیزی) قرار می دهد.

۲

  • این واقعیت امر که علیت را نمی توان در روابط علت و معلولی مکانیکی خلاصه کرد، کانت را به درک ایدئالیستی ـ ذهنی علیت سوق می دهد که بنا بر آن، علیت، فرم سوبژکتو اپریوری (ماورای تجربی) موجود است که به کمک آن می توان توالی پدیده های طبیعی را تنظیم کرد.

۳

  • نظرات درست کانت، در انتقاد از دترمینیسم مکانیکی، مبنی بر این که هرگز نیوتون ساقه گیاه وجود نخواهد داشت و مکانیسیسم برای توضیح روندهای زیستی پیچیده، به ویژه در رابطه با جسم موجودات زنده، کافی نخواهد بود، در دوره های بعدی با سوء استفاده از نارسائی های موجود در پژوهش علمی که پیاده کردن قاطع دترمینیسم را درمسائل جزئی بیولوژی دشوار می ساختند، در مبارزه بر ضد دترمینیسم به خدمت گرفته می شوند و همراه با به خدمت گرفتن استدلالات گونه گون تله ئولوژیکی و ویتالیستی وارد میدان می شوند.

(ویتالسم به شیوه توضیح ایدئالیستی پدیده ها و قانونمندی های خاص ماده زنده اطلاق می شود، که بنا بر آن فاکتورهای غیرمادی ماورای تجربی وجود دارند که مواد فیزیکی ـ شیمیائی بی جان و بی حرکت را به کارکردهای خاص ارگانیسم ها قادر می سازند.

مترجم)

  • مراجعه کنید به ویتالیسم

ویتالیسم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4899

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۷۴)

میم حجری

https://hadgarie.blogspot.com/2025/02/blog-post_96.html

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۱۵۸)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت هشتم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۷ ـ ۸۸)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

میان دو عم زاده وصلت فتاد

دو خورشید سیمای مهتر نژاد

یکی را به غایت خوش افتاده بود

دگر نافر و سرکش افتاده بود

معنی تحت اللفظی:

حریف زیبا رویی از نژاد عالی با دختر عموی ماهرویش ازدواج کرده بود، بی آنکه از او خوشش بیاید.

دختر عمویش اما دلباخته او بود.

سعدی در این بیت شعر،

برای توصیف دو عم زاده، دیالک تیک نمود و بود (ماهیت) را به شکل دیالک تیک سیما و (۱) بسط و تعمیم می دهد.

سعدی در این بیت شعر،

برای توصیف دو عم زاده، دیالک تیک نمود و بود (ماهیت) را به شکل دیالک تیک سیما و نژاد بسط و تعمیم می دهد.

او ضمنا اوتوماتیسمی را میان نمود و بود در خاطر خواننده شعرش احیا می کند:

خورشید وشی سیما و مهتری نژاد لازم و ملزوم یکدیگر اند.

انگار نه مهتر نژاد می تواند بد سیما باشد و نه خورشید سیما می تواند کهتر نژاد باشد.

این یکی از تئوری های خرافی سعدی است:

برون هر چیز و هر کس نشاندهنده درون او

و

ظاهر هر چیز و هر کسنشاندهنده باطن وذات او ست.

سعدی

در این تئوری

به هویت (یکسانی) و وحدت اقطاب دیالک تیکی می رسد و عملا فاتحه ای بر خصلت دیالک تیکی مربوطه می خواند و به منجلاب فکری عرفان می افتد.

ادامه دارد.

درنگی در حرف حق پرستی راجع به ترامپ (۳)


درنگی

از

شین میم شین

حق پرست

ترامپیست ها تصمیم گرفتند بزایند، ریدند.

سؤال این است که حق پرست چگونه به این نتیجه رسیده است؟

این طعنه را زمانی می توان به نئوفاشیسم و اولیگارشیسم زد

که نقشه های شان نقش بر آب شده باشد.

در حالیکه قضیه درست برعکس ادعای حق پرستان است:

ترامپ

با اکثریت چشمگیر آراء در انتخاب پارلمانی پیروز شده است.

این هنوز چیزی نیست.

ترامپ

به لحاظ امکانات دولتی و مالی و فونکسیونی

قوی تر و مجهزتر از بار اول به صحنه آمده است.

اولیگارش های قدر قدرتی از قبیل ایلان ماسک و سوکر برگ و مولتی میلیاردر های دیگر

به دار ودسته او پیوسته اند.

ایلان ماسک

حتی

بدون اینکه کسی انتخابش کرده باشد، موظف به تصفیه و تضعیف و تخریب دولت امپریالیستی و تعویض فونکسونرهای نهادهای تعیین کننده دولتی و قضایی و اداری و نظامی شده است.

سه چهارم کارمندان ادارات سیاسی و اداری و نظامی

به ایمیلی دعوت به استعفای «داوطلبانه» شده اند و چه بسا حتی استعفا داده اند تا جای خالی شان با مهره های نئوفاشیستی و اولیگارشیستی پر شود.

این همان بلایی است که ایلان ماسک پس از خرید تویتر با کارمندان آن کرده است:

آخر الزمان است:

ارسال ایمیلی دو خطی همان و خانه نشین سازی صدها هزار نفر همان.

سوسیال مدیا با صدها میلیون کاربر

در طرفة العینی به دستگاه مانی پولاسیون بی شرمانه افکار عمومی مبدل شده است.

جعل اخبار، تحریف مسائل و حتی اختراع و انتشار بی شرمانه اکاذیب

در دستور روز است.

در کلیه کشورهای جهان نئوفاشیسم و اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم یهودی و مسیحی و اسلامی در حال تقویت دم به دم است.

حزب نئوفاشیستی تحت عنوان بدیلی برای آلمان،

که با ۷ در صد آراء وارد پارلمان شده بود،

در این چند سال به دومین حزب قدرتمند در آلمان امپریالیستی تبدیل شده است و خطر رسیدن به قدرت و تکرار فاجعه می رود.

در ایتالیا، هلند، مجارستان و آرژانتین و غیره نئوفاشیست ها و اولیگارشیست ها یکه تاز میادین اند.

طولی نخواهد کشید که در فرانسه و اسپانیا و غیره هم احزاب نئوفاشیستی و اولیگارشیستی روی کار آیند.

معلوم نیست که حق پرست چگونه به این نتیجه رسیده است؟

ادامه دارد.

انعکاس نوده در آیینه ضمیر محمود دولت آبادی (۶)

تأملی

از

شین میم شین

نمی دانم چرا این جوری بار آمده ایم، ما مردم!
انگار که درد خودمان را با مرگ دیگران می توانیم علاج کنیم، ما؛
آن هم با مرگ ذلیل تر از خودمان!
میان باتلاق گیر کرده ایم، اما خیال می کنیم چاره ی کارمان این است که دیگران هم، دیگرانی مثل خودمان، در باتلاق گیر کنند و بمیرند!
این دیگر خیلی حرف است که ما مردم برای خودمان این قدر بخیل هستیم و برای دیگران آن قدر سخاوتمند!
ما چه جور مردمی هستیم آخر؟!

کلیدر

این بند آخر از این فراز از کلیدر را نخست تجزیه و بعد تحلیل مارکسیستی می کنیم:

۱

نمی دانم چرا این جوری بار آمده ایم، ما مردم!

محمود دولت آبادی

در این جمله، دلیل بخل و همدیگر ستیزی خلایق را در طرز بار آمدن (تربیت) آنها می داند.

به زعم او

اگر خلایق طور دیگری تربیت شده بودند، بشردوست می بودند و نه بشرستیز.

این سمتگیری فکری را در قرن هجدهم فلاسفه و ادبای اروپایی نمایندگی کرده اند.

آنچه که محمود دولت آبادی نمی داند، خصلت طبقاتی تربیت است.

تربیت ماورای طبقاتی وجود ندارد.

۲

انگار که درد خودمان را با مرگ دیگران می توانیم علاج کنیم، ما؛
آن هم با مرگ ذلیل تر از خودمان!

این ادعای محمود دولت آبادی شاید اینجا و آنجا رئالیستی باشد، ولی تعمیم پذیر نیست.

ساختار و خصلت جامعه، طبقاتی است و اعضای طبقات اجتماعی مختلف اخلاق و روانشناسی اجتماعی متفاوت دارند.

آنچه که محمود دولت آبادی به چالش ادبی ـ اخلاقی می کشد، شاید در رابطه با خرده بورژوازی مثلا بقال ها معتبر باشد.

خرده بورژوازی

متنفر از پرولتاریا و پاچه خوار بورژوازی است.

به فقرا گرانفروشی و کمفروشی می کند و به اغنیا تخفیف و نسیه می دهد.

دلیل این رفتار خرده بورژوازی در تحلیل نهایی نه تربیتی، بلکه طبقاتی است:

خرده بورژوازی

در هراس از ورشکستکی و سقوط اجتماعی و تبدیل شدن به پرولتاریا به سر می برد.

به همین دلیل نفرت خودپوی عمیقی نسبت به پرولتاریا دارد.

اگر کسی به رفتار دار و دسته روحانیت با اعضای حزب توده دقت کند،

خصلت خرده بورژوایی آن آشکار می گردد:

شلوار ژنده و پاره پوره ای به کارگران اسیر حزب توده می دهند و بعد در حیاط زندان با نمایان شدن اینجا و آنجای آنها از خنده روده بر می شوند و کیف لاشخور می کنند.

مراجعه کنید

به

نامه کیانوری به خامنه ای

طرز رفتار بورژوازی (ساواک) با اعضای حزب توده، محتوای طبقاتی دیگری داشته است و از قرار دیگری بوده است.

خرده بورژوازی

از سوی دیگر

با دیدن رفاه بورژوازی، آب حسرت از همه سوراخ ها و سنبه های اندامش بیرون می زند و به پاچه خواری آنان می پردازد.

این طرز رفتار با ذلیلتر از خود، نه ملیتی، بلکه طبقاتی است.

خرده بورژوازی همین امروز در اروپا هم با پرولتاریا و پناهندگان و آوارگان بی همه چیز

همین رفتار را دارد.

دزدیدن از فقرا در روند خرید از فروشگاه ها رواج چشمگیر دارد.

دست خود فروشنده هم نیست.

این خلق و خوی طبقاتی است.

در هر سال بیش از ۷۰۰ محل اطراق کارگران خارجی و پناهندگان بی پناه

توسط همین اجامر خرده بورژوا به آتش کشیده می شوند.

کثیف ترین اعمال توسط اجامر همین خرده بورژوازی و بی خانمانان دیگر در حق زحمتکشان شهر و روستا صورت می گیرند:

در خیابان و خانه و کارخانه و زندان.

آدم، آدم است و برای نجات از مرگ از گرسنگی به هر کثافتکاری دست می زند:

همنوع خود را به اجامر طبقات حاکمه لو می دهد، شکنجه می کند، دار و ندارش را به غارت می برد.

سقوط اخلاقی

در وهله اول دلیل طبقاتی دارد و نه تربیتی.

خود تربیت هم دلیل طبقاتی دارد.

ادامه دارد.

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره المائده) (۳۴۸)

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿۞ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَىٰ أَوْلِيَاءَ ۘ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾
[ المائدة: ۵۱]

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، يهود و نصارا را به دوستى برمگزينيد.

آنان خود دوستان يكديگرند.

هر كس از شما كه ايشان را به دوستى گزيند در زمره آنهاست.

و خدا ستمكاران را هدايت نمى كند.

کریم

در این آیه

دیالک تیک پیوست و گسست

را

در رابطه با اهل کتاب رهنمود می دهد:

کریم

هم مدعی حقانیت الهی و فقهی یهودیت و مسیحیت است

و

هم پرهیز از برقراری دوستی با آنان را به مسلمین رهنمود می دهد.

پیوست و گسست

(وصل وفصل)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11980

دلیل کریم

نه واقعی است و نه علمی و عقلی.

مسیحیان

بدترین دشمنان یهودیان بوده اند.

مسیحیت

از یهودیت انشعاب کرده است

و

عیسی ابن مریم را یهودایی لو داده است و اجامر نظام برده داری روم به صلیبش کشیده اند.

مسیحیت همان رابطه را با یهودیت دارد

که اسلام با مسیحیت و یهودیت دارد.

مسیحیت نافی دیالک تیکی یهودیت بوده است.

یعنی

رابطه مبتنی بر دیالک تیک پیوست و گسست با آن داشته است.

به همان سان که اسلام با مسیحیت و یهودیت دارد:

هم ادامه دهنده آن است و هم نقاد (نقد کننده ) انقلابی آن.

یعنی

اهل کتاب

بر خلاف ادعای کریم نه دوست همدیگر، بلکه دوست و دشمن همزمان همدیگر اند.

مسلمین هم همین رابطه دوستی و دشمنی همزمان را با پیروان مسیحیت و یهودیت دارند.

کریم

از دوستی مسلمین با اهل کتاب هراس دارد.

دوستی مسلمانی با اهل کتاب را کریم به معنی ورود به زمره آنان می داند.

دلیل کریم شنیدنی است:

و خدا ستمكاران را هدايت نمى كند.

ستمکار در قاموس کریم، کسی است که پیمان شکن باشد.

بشریت

به زعم کریم در روز الست، با خدا پیمان بسته اند.

یعنی

لا اله الا الله

گفته اند و مسلمان شده اند.

اگر تیز بنگریم بنا بر منطق کریم، خود موسی و عیسی و ۱۲۴ هزار پیامبر دیگر هم مسلمان بوده اند.

تورات و انجیل هم به زعم کریم، رونویسی از قرآن اند که ضمنا تحریف شده اند.

این ادعای کریم در شعر شیرین پارسی جامه شعار پوشیده است و از منابر و مناره ها هزاران بار اعلام شده است:

رسول اکرم و آل عبا

حتی قبل از حوا و آدم بوده اند.

تناقض توانگر کند، فرد را.

هدایت کسی به صراط مستقیم هم نه در سایه شعور و شناخت او،

بلکه در سایه مرحمت الهی است.

ادامه دارد.

درنگی در حرف حق پرستی راجع به ترامپ (۲)


درنگی

از

شین میم شین

حق پرست

ترامپیست ها تصمیم گرفتند بزایند، ریدند.

منظور حق پرست از ترامپیسم و ترامپیست ها چیست؟

همه رسانه ها از ترامپ و ترهات و لاطائلات ترامپ سخن بر لب دارند.

فاجعه اما نه با ترامپ،

بلکه دهه ها قبل با نئولیبرالیسم کذایی و در واقع با دو قلوی نئوفاشیسم و اولیگارشیسم شروع شده است.


شعار «امریکا را دوباره باید عظمت بخشید»

نه از دونالد ترامپ، بلکه از رونالد ریگان است.

دونالد ترامپ مهره ای است، که ادامه دهنده نقش و نقشه و خط مشی رونالد ریگان و جورج ابن جورج است.

وجه مشترک مهم دونالد ترامپ با رونالد ریگان «شو من» بودن آندو ست.

این مهر های طبقه حاکمه امپریالیستی،

اصلا سیاستمدار نبوده اند و نیستند.

به همین دلیل می توانند دولت های راسیونال و سوسیال امپریالیستی را چپنمایانه مورد حمله قرار دهند و کلیه دستاوردهای زحمتکشان در این کشورها را بازپس بگیرند.

یعنی

چامعه سرمایه داری را فئودالیزه کنند و مثل خوانین و سلاطین خودکامه حکومت کنند.

مهم ترین تکلیف این دار و دست ها و مهره ها

بی اعتبار سازی نخبه ها و دولت ست.


شعاری که رونالد ریگان و تاچر و غیره

تحت ارشادات مؤسسان نئولیبرالیسم کذایی بر زبان می راندند

(در بحران کنونی

دولت حلال مسائل نیست.

دولت خودش مسئله ای است که باید حل شود.)

یعنی

دولت باید منحل و مضمحل شود،

توسط دار و دسته دونالد ترامپ و نئوفاشیست ها در کشورهای سرمایه داری

و

توسط اولیگارشیست ها در کشورهای سوسیالیستی سابق،

جامه عمل پوشیده و می پوشد.

هدف و آماج پروسترویکای گربه چف و لاشخورهای دیگر در دیگر کشورهای سوسیالیستی سابق دیگر

تضعیف و تخریب دولت سوسیالیستی از درون و سلب مالکیت از توده های زحمتکش و انتقال دارایی توده ها به اولیگارش ها بوده است.

همه نئوفاشیست ها در کشورهای سرمایه داری

در صدد تضعیف و حتی تخریب دولت امپریالیستی اند.

همین وظیفه را اولیگارشیست ها در جوامع سوسیالیستی سابق و پسا سوسیالیستی به عهده داشته اند و دارند.

در خرابه های این دولت ها

خودکامگانی از قبیل ترامپ و یلسین و پوتین و عربان و عردوغان و ملونی و غیره روی کار می آیند.

جنگ درونطبقاتی کنونی

بین جناح نسبتا راسیونال و سوسیال طبقه حاکمه امپریالیستی (اقتصاد بازارگرا) و جناح نئوفاشیستی و اولیگارشیستی آن است.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (د) دترمینیسم (تعین متذی گرایی) (۴)

پروفسور دکتر گونتر کروبر

(۱۹۳۳ ـ ۲۰۱۲)

برگردان

شین میم شین

ث

نتایج حاصل از پیشرفت علوم برای دترمینیسم

  • نتیجه حاصل از پیشرفت علوم برای مسئله دترمینیسم به شرح زیر بوده است:

۱

  • شیوه توضیح مسائل بر مبنای علل و قوانین طبیعی، درشیوه توضیح بر مبنای علل و قوانین مکانیکی خلاصه می شود.

۲

رنه دکارت

(۱۵۹۶ ـ ۱۶۵۰)

فیلسوف

ریاضی دان

عالم علوم طبیعی

از مؤسسین راسیونالیسم مدرن عصر جدید آغازین

تفکر راسیونالیستی او را کارتزیانیسم نیز می نامند.

  • دکارت نه فقط پدیده های فیزیکی، بلکه همچنین پدیده های بیولوژیکی را به عنوان پدیده هائی قلمداد می کند که از تعین مندی مکانیکی ـ علی برخوردارند.

۳

  • دکارت تنها برای روح و شعور لیاقت دست زدن به عمل واقعی قائل می شود.

۴

  • فیزیک دکارت اصولا دترمینیستی بود.
  • متافیزیک او اما ایندترمینیستی (ضد دترمینیستی) بود.

۵

  • ماتریالیست های فرانسوی در قرن هجدهم به پیروی از دکارت با هر نوع تصور ایندترمینیسم (دترمینیسم ستیزی) قاطعانه قطع رابطه می کنند:

الف

  • آنها حتی عوارض روانی را به کمک اصول مکانیکی توضیح می دهند.

ب

ژولیان لامتری

(۱۷۰۹ ـ ۱۷۵۱)

پزشک

فیلسوف

پیگیرترین ماتریالیست عصر روشنگری

آثار:

«قصه های طبیعت روح» (۱۷۴۵)

«انسان به مثابه ماشین» (۱۷۴۷)

  • به نظر آنها انسان عبارت است از یک مکانیسم بغرنج، یک ماشین که تابع اصول مکانیکی است.
  • (لامتری)

پ

پیر سیمون لاپلاس

(۱۷۴۹ ـ ۱۸۲۷)

ریاضی دان

ستاره شناس فرنسوی

صاحب نظر در زمینه تئوری احتمالات

  • درنگرش ماتریالیست های فرانسوی، که افکارشان اصولا ماتریالیستی و درست، اما یکجانبه و متناسب با سطح معین پیشرفت علمی آن زمان، سهل انگارانه اند، با گذشت زمان دترمینیسم مکانیکی عمومی غالب می آید.
  • دیو لاپلاس را می توان مثال بارزی برای آن دانست که از مکانیک به عاریه گرفته شده است:

۱

  • دیو لاپلاس موجود هوشمندی است که در یک لحظه معین، بر کلیه نیروهای مؤثر طبیعی و بر خواص همه اجسام جهان واقف و قادر به تجزیه و تحلیل آنها ست.

(پیشفرم هوش مصنوعی است.

مترجم)

۲

  • دیو لاپلاس می تواند حرکت غول آساترین جسم جهانی را همانند حرکت یک اتم، در فرمولی واحد خلاصه کند و می تواند از چند و چون فعلی کاینات، بر اساس قوانین علم مکانیک، اصولا به محاسبه کلیه شرایط و حالات گذشته و آینده نایل آید.

ت

پل هنری تیری د هولباخ

(۱۷۲۳ ـ ۱۷۸۹)

ز متفکران رادیکال قرن هجدهم

از همکاران دیده رو و دآلمبر

از مؤلفین دایرة المعارف (۳۵ جلدی)

آته ئیست

دترمینیست

ماتریالیست.

  • هولباخ می نویسد:
  • «دیو لاپلاس ماهیتا مبتنی است بردترمینیسم مکانیکی، که بنا بر آن، طبیعت زنجیر واحد ناگسستنی از حلقه های علی (علتی ـ معلولی) است که به طور ضرور در پیوند با یکدیگر قرار دارند.»

ج

  • نقش تاریخی مثبت دترمینیسم مکانیکی در این است که آن همراه با علوم زمان خود به مبارزه اصولی بر ضد کلیه تفاسیر تئولوژیکی ـ تله ئولوژیکی (فقهی ـ غائی) طبیعت می پردازد و در مقابل آنها، به دفاع از نقش فهم شناسنده بشری، دانش تجربی و قدرت علم بر می خیزد و بدین طریق به شالوده جهان بینانه و متدئولوژیکی دستاوردهای بعدی علوم طبیعی مبدل می گردد.

ح

  • انگلس می نویسد:
  • «فلاسفه آن زمان ـ از اسپینوزا تا ماتریالیست های فرانسوی ـ می توانند افتخار کنند که علیرغم سطح نازل رشد علوم طبیعی، دچار گمراهی نشده اند و بر این نکته پا فشرده اند، که جهان را باید با توجه به خود جهان توضیح داد و جزئیات امور را به عهده علوم طبیعی فردا گذاشت.»
  • (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۳۱۵)

ادامه دارد.

انعکاس نوده در آیینه ضمیر محمود دولت آبادی (۵)

تأملی

از

شین میم شین

ﺑﺨﯿﻠﯿﻢ، ﺑﺨﯿﻞ!
ﺧﻮﺷﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺳﻨﮓ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﯾﻢ؛
ﺧﻮﺷﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﻓﻠﺞ ﺑﺒﯿﻨﯿیم.
اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند،

مثل این است که گوشت تن ما را می جود.
تنگ نظر و بخیل.
بخیل و بدخواه.

منظور محمود دولت آبادی از «ما»

توده های مردم اند که یک سر دارند و یک میلیون دردسر

و

در منگنه رسانه ای مانی پولاتیو دم به دم طبقات حاکمه،

خر و خرفت و خمیر می شوند و به اسفل السافین سوق داده می شوند.

تنها سرمایه توده های مردم

بی سر و سامانی آنها ست.

مشخصه مشترک مهم محمود دولت آبادی و احمد شاملو

توده ستیزی و نخبه ستایی آندو ست.

تئوری نخبگان

از

تئوری های مهم طبقات حاکمه برده دار و فئودال و اشرافیت فوندامنتالیستی و بورژوازی فاشیستی است.

در این تئوری ارتجاعی ضد توده ای

دیالک تیک توده و شخصیت

به شکل دوئآلیسم توده و نخبه (خدا، انبیاء، ائمه، اولیا، فقها، سلاطین، خوانین، صدر اعظم ها، رؤسای جمهور و پیشوایان) بسط و تعمیم داده می شود و وارونه می شود:

توده تاریخساز

هیچ کاره و هیچ واره جا زده می شود

و

نخبه

همه کاره و همه چیز واره.

تئوری نخبگان

در تار و پود سیستم فکری بشری نفوذ کرده است.

برای اینکه واقعا هم به ظاهر تاریخ را شخصیت ها می سازند.

در حالیکه این شخصیت ها فقط از طریق خر کردن و خمیر کردن توده و فرم درخور بخشیدن به توده تاریخساز،

از در عقب «تاریخ» می سازند.

نقش تعیین کننده در دیالک تیک شخصیت و توده

در تحلیل نهایی

از آن توده است و بدون شرکت اکتیو توده در تحولات جامعتی، نخبه هیچکاره است.

اگر محمود دولت آبادی از تاریخ معاصر با خبر باشد، متوجه می شود که فقط مردم ایران نیستند که چنین اند.

وقتی می بینیم دیگری سر گرسنه زمین می گذارد، انگار خیال ما راحت تر است.
وقتی می بینیم کسی محتاج است، اگر هم به او کمک کنیم، باز هم مایه ی خاطر جمعی ما هست (است).
انگار که از سر پا بودن همدیگر بیم داریم!
نمی دانم؛

نمی دانم چرا این جوری بار آمده ایم، ما مردم!

معنی تحت اللفظی:

مردم ایران

به دلیل پداگوژیکی

سعادت خود را در ذلت همگنان خود می جویند.

آنچه که محمود دولت آبادی نمی داند،

طبقاتی بودن آموزش و پرورش و پداگوژی (تربیت) است.

راه حل این معضل هم در همین درک ماتریالیستی از جامعه و تایخ است.

اهرم های اصلی جامعه و از آنجمله اهرم های آموزشی و پرورشی و پداگوژیکی (تربیتی)

در انحصار طبقات حاکمه است.

برای تشکیل جامعه ای هومانیستی، باید توده فرمایی (دموکراسی) برقرار گردد.

یعنی

زمام امور به دست توده سپرده شود.

توده ای که تحت رهبری حزب توده باشد.

حزب توده ای که حزب پرولتری ـ مارکسیستی ـ لنینیستی باشد.

ادامه دارد.