فرهنگ مفاهیم فلسفی (ت) تداوم و شکست (پیوست و گسست) (۷)

پیوست و گسست (تداوم و تقاطع و یا شکست)

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

۱۷

  • وحدت پیوست و گسست (تداوم و شکست) مشخصه مهم روندهای توسعه جامعتی نیز است:

۱۸

  • توسعه جامعه انسانی از کمون اولیه تا سوسیالیسم و کمونیسم وحدتی است از روندهای اوولوسیونی و روولوسیونی (انقلابی)

  • مراجعه کنید به دیالک تیک اوولوسیون و روولوسیون

اوولوسیون

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10456

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10469

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10489

پایان

۱۹

  • توسعه عمدتا پیوسته (مداوم) نیروهای مولده در چارچوب فرماسیون (صورت بندی) اقتصادی معینی سرانجام به حدی می رسد که دیگر منطبق با مناسبات تولیدی موجود نمی شود.

۲۰

  • تضاد میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی در روند انقلاب اجتماعی با گذار جهشی به مناسبات تولیدی جدید حل می شود.

۲۱

  • فرماسیون های اقتصادی منفرد و نسبتا مستقل، عناصر گسست (عدام تداوم) در روند کلی توسعه جامعتی را تشکیل می دهند.

۲۲

  • فرماسیون های اقتصادی جدید نیز همیشه وارث کلیه عناصر مثبت و پیشرفته است که به وسیله انسان های متعلق به نسل های پیشین در عرصه های تولید مادی، توسعه نیروهای مولده، علم، فرهنگ و غیره به وجود آمده اند و این سنن توسعه برمبنای جدید به طور پیوسته (مداوم) ادامه می یابند.

۲۳

  • توجه به وحدت پیوست و گسست (تداوم و شکست) در توسعه جامعتی شرط ضرور برای درک تئوریکی درست روند تاریخ و برای اقدامات عملی ـ اجتماعی متناسب با الزامات توسعه جامعتی است.

۲۴

  • این امر به ویژه درگذار ازسرمایه داری به سوسیالیسم و ساختمان نظام سوسیالیستی ضرورت انکارناپذیر دارد.

۲۵

  • هرجا که به پیوست (تداوم) و یا به گسست (شکست) روندهای اجتماعی پربها داده شود و یا حتی مطلق گردد، نتیجه اش سیاست غلط و مواجه شدن احزاب کارگری با موانع و مشکلات خواهد بود.

ادامه دارد.

درنگی در فرمایشات مهوش موسوی رضی الله عنه (۶)

Ist möglicherweise ein Bild von 1 Person

میم حجری

حماسه دادفریدون میزای(جوانشیر)بازتاب خصلت‌های شاهان و پهلوانان در مناسبات با زنانزيباترين مناسبات عاشقانه پهلوانان در "زال و رودابه"فصل نهمعشق پهلوانان در شاهنامه

فردوسیدرآئينه عشق و ازدواج شاهان در شاهنامهخصلت شاهان را مجسم می‌كند.

رابطه هر شاهی با زناندقيقامنعكس كننده خصوصيات اخلاقی و روش سياسی اوست:

اردشيرسر سلسله ساسانی است.می‌خواهد سلسله نوينی را به جای سلسله مغلوب و منقرض بنا كند. مناسبات او با زنان نيز حول اين محور می‌چرخد.

"بهرام گور"الدنگ زن باره و عياش و در عين حال متظاهری است.در مناسبات او با زنان نيز همين چهره را می‌توان ديد.

نوشيروانخود كامه قدرت طلبی است كه در زير ظاهر پر ابهت خودآغاز پايان حكومت ساسانی را نهفته دارد،مناسبات او با زنان نيز منعكس كننده همين وضع است.

درك معنای عشق در شاهنامه دقيق تر خواهد شداگر عشق‌های شاهان را با عشق‌های پهلوانان مقايسه كنيموتفاوت بزرگ آن دو را با هم دريابيم.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ق) قانونگزاری

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

· قانونگزاری به روشی اطلاق می شود که در آن، اراده طبقه حاکمه به طور دولتی تجسم می یابد و به مثابه هنجار حقوقی وضع و اعلام می شود.

۲

· قانونگزاری بخش ماهوی و مهم تشکیل حقوق است و مهر خصلت طبقاتی دولت را بر پیشانی اش دارد و در اکثر دولت ها با قانون اساسی تنظیم می شود.

۳

· حقوق در جمهوری آلمان دموکراتیک در واقعیت یابی دموکراسی سوسیالیستی پدید می آید.

· مراجعه کنید به هنجارهای حقوقی، دموکراسی سوسیالیستی

۴

· اراده دولتی طبقه کارگر و طبقات و اقشار متحد با طبقه کارگر تحت رهبری حزب سوسیالیستی متحده آلمان در نمایندگی های خلق و در ارگان های منتخب آنها تبلور می یابد.

۵

· قانونگزاری در سطوح و مراحل مختلف صورت می گیرد.

۶

· در رأس هرم قانونگزاری، پارلمان خلق جمهوری آلمان دموکراتیک قرار دارد که تنها ارگان قانون اساسی و قانونگزاری است.

۷

· از پارلمان خلق، شورای دولتی و شورای وزیران و نمایندگی محلی خلق منشق می شوند که به تعیین هنجارهای حقوقی می پردازند.

· (قانون اساسی جمهوری آلمان دموکراتیک، مواد ۷۱، ۷۹و ۸۲)

۸

· ماده ۸۵ قانون اساسی جمهوری آلمان دموکراتیک به تنظیم روش عالی ترین اراده سازی دولتی به وسیله پارلمان خلق می پردازد.

۹

· قانونگزاری توسط احزاب، سازمان های توده ای، کمیته های پارلمان خلق، شورای دولتی، شورای وزیران و سندیکاهای آزاد آلمان صورت می گیرد که در پارلمان خلق نماینده دارند.

۱۰

· طرح های قانونی پس از گذاشتن به بحث خلقی مورد مشاورت شورای دولتی و کمیته های پارلمان خلق قرار می گیرند و بعد تصویب و اعلام می شوند.

۱۱

· بنا بر ماده ۸۹ قانون اساسی جمهوری آلمان دموکراتیک، قوانین و مقررات جمهوری آلمان دموکراتیک، در روزنامه قانون و غیره منتشر می شوند.

۱۲

· قوانین و مقررات نمایندگی های محلی خلق و ارگان های مربوطه نیز به نحوی از انحا منتشر می شوند.

پایان

درنگی در اندیشه ای از آرتور شوپنهاور (۲)

آرتور شوپنهاور

(۱۷۸۸ ـ ۱۸۶۰)
فیلسوف، نویسنده و استاد در مدارس عالی آلمان

میم حجری

آرتور شوپنهاور

خوش بينی

در اين سرای درد و محنت ناشی از اراده كور زندگي است.

شوپنهاور

مؤسس پسیمیسم (بدبینی فلسفی) است.

پسیمیسم

جریانی فلسفی است

که

جامعه و جهان

را

تحقیر می کند و خوار می شمارد

و

چیزی مطلقا زشت و پست و پلید جا می زند

و

منکر توسعه بالنده آن و بهتر و کاملتر شدن آن است.

ضد دیالک تیکی پسیمیسم،

اوپتیمیسم (خوش بینی فلسفی) است.

از این اولین جمله شوپنهاور نیز بینش پسیمیستی او آشکار می گردد:

به زعم او، جهان سرای درد و محنت است.

تحقیر جامعه و جهان

البته

گرایش جدیدی نیست.

ادبیات فئودالی از شعر تا نثر

مملو از این گرایش فلسفی پسیمیستی است.

فقه فئودالی (اسلامی)

هم

کسب و کاری جز تحقیر دنیا (جامعه و جهان) ندارد.

دوئالیسم دنیای ادنا و دنیای اعلی

از

دوئالیسم های دیرآشنای قرآن است.

در این دوئآلیسم

دیالک تیک ماده و روح

وارونه می شود:

جهان مادی و واقعی و دنیوی

تحقیر می شود

و

جهان روحی و واهی و اخروی

تجلیل می گردد.

ضمنا

اکیدا

توصیه می شود

که

قید جهان دنیوی را باید زد و به فکر جهان اخروی بود.

خواجه شیراز

در تحقیر جهان و جامعه سنگ تمام گذاشته است.

خواجه شیراز

جامعه و جهان را به جنده ای تشبیه می کند که عروس هزار داماد است.

بی وفا و غدار است.

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد

که این عجوز، عروس هزار داماد است.

معنی تحت اللفظی:

از دنیای سست بنیاد

وفا به عهد و پیمان انتظار نداشته باش.

دنیا

عفریته ای خبره در شوهرکشی است.

هرکه را خوابگه آخر، مشتی خاک است

گو:

«چه حاجت، که به افلاک کشی ایوان را.»

معنی تحت اللفظی:

خوابگاه نهایی همه

گور است.

کاخ بلند برای چه می سازی؟

حافظ در این بیت غزل، به بهانه مرگ محتوم، انسانها را از تلاش برای بهبود زندگی خویش نهی می کند.

در این تئوری اجتماعی ارتجاعی حافظ

پسیمیسم، نیهلیسم، ریاضت کشی، تنفر از زندگی، نومیدی و بی فردایی اشرافیت فئودالی واپسین منعکس می شود.

جامعه

به

طور غیر تاریخی

در نظر گرفته می شود.

اشرافیت فئودالی واپسین

در نمی یابد که هر نسل به برکت میراث مادی و فکری و علمی و فنی و هنری نسل های پیشین می تواند زندگی کند.

مرگ نسلی

نه

پایان زندگی

بلکه پایان سیکل معینی از سیکل لایزال زایش و رشد و زوال را تشکیل می دهند.

هر نسل جدیدی

به زحمات نسل قبلی تداوم می بخشد و در اثر این پیوست و گسست نسل ها

جامعه توسعه می یابد.

غلام همت آنم، که زیر چرخ کبود

ز هر چه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است.

معنی تحت اللفظی:

من طرفدار سرسخت کسانی ام که هیچ تعلق خاطری در دنیا ندارند.

چنین کسی وجود ندارد.

نمی تواند هم وجود داشته باشد.

حافظ

دل کندن از هر چیزی را تبلیغ می کند که رنگ تعلق دارد.

حافظ

منکر پیوند دیالک تیکی همه چیز و همه کس است.

حافظ

اعضای جامعه را نه مسئول، مکلف و موظف به خدمت به خود و جامعه و همبود،

بلکه لاابالی، بی پیوند، بیطرف، بی بو و بی خاصیت می خواهد.

مرده می خواهد و نه زنده.

دعاوی شوپنهاور

اصلا تازگی ندارند.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ق) قوانین و قواعد جنگ (۳) (بحش آخر)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱۴

  • عملیات جنگی فقط در اقالیم دو طرف جنگ و آسمان آندو و آب های آزاد مجاز است.

۱۵

  • اقالیم دول بی طرف و مناطق بی طرف خدشه ناپذیرند.

۱۶

  • حقوق و تکالیف دول بی طرف در پنجمین و سیزدهمین موافقت نامه هاگ (سال ۱۹۰۷) تعیین شده اند.

۱۷

  • دول بی طرف حق مداخله در جنگ های جاری میان دول دیگر ندارند و مجاز به هیچ نوع کمک به آنها نیستند.

۱۸

  • مؤثرترین طریق برای جلوگیری از پیامدهای جنگ، مبارزه در راه صلح و تلاش در راه خلع سلاح توسط دول سوسیالیستی است.

  • مراجعه کنید به صلح، خلع سلاح

صلح

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12056

خلع سلاح

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8325

۱۹

  • پراتیک دول امپریالیستی اما نشان می دهد که آنها چه بسا ممنوعیت اعمال قهر را رعایت نمی کنند و قوانین و قواعد جنگ را زیر پا می گذارند.

۲۰

  • دول امپریالیستی را فقط می توان با مبارزه ضد امپریالیستی سرسختانه به رعایت قواعد و قوانین جنگ مجبور ساخت و از اعمال قهر مسلحانه و تهدید به اعمال قهر مسلحانه باز داشت.

۲۱

  • پیشتازی سه نیروی مهم در عصر حاضر (سیستم سوسیالیستی جهانی، جنبش کارگری بین المللی و جنبش رهایی بخش ملی) امکانات رئال (واقعی) برای جلوگیری از سیاست تجاوزگرانه و جنگ افروزانه امپریالیستی فراهم می آورند و امپریالیست ها را به رعایت همزیستی مسالمت آمیز وامی دارند.

  • مراجعه کنید به سیستم سوسیالیستی جهانی، جنبش کارگری بین المللی و جنبش رهایی بخش ملی، همزیستی مسالمت آمیز

همزیستی مسالمت آمیز

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12064

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12066

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12073

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12077

پایان

۲۲

  • همزمان، خطرات ناشی از امپریالیسم و سیاست تجاوزگرانه اش افزایش می یابند.

  • از این رو، قوانین و قواعد جنگ و پیشبردشان کماکان از اهمیت وافری برخوردار اند.

پایان

درنگی در فرمایشات مهوش موسوی رضی الله عنه (۵)

Bild

میم حجری

مهوش موسوی


مرسی.

نخواستیم!

انقدر این گندابه را به عنوان افتخارات ملی و غیره توی حلق ما نکنید!

فردوسی

قهرمان شماست نه ما!
واسه ما هیچ منطقه ممنوعه نقدی وجود ندارد.

از قرآن مسلمانها بگیرید تا شاهنامه فردوسی و ارزشهای دربار شاهانتان.

ما مجازیم قرآن تو را نقد کنیم.

وایستا تماشا کن!

ما مجازیم شاهنامه تو را هم نقد کنیم!

مشاهیر ادبی تو را هم پایین بکشیم.

افتخارات ملی تو را افشا کنیم.

بلدی جواب بده.

بلد نیستی بخوان، گوش بده و فکر کن!
بیتی که میگوید:
زن و اژده ها هر دو در خاک به
جهان پاک از این هر دو ناپاک به
زنان را ستایی سگان را ستای
که یک سگ به از صد زن پارسای


این را افتخار ادبی شماها گفته نه باقر آقای بقال سر کوچه.
مهرنوش موسوی


ایده بدی نیست.
ما ۲۰ سال است که همین کار را می کنیم.
ما کلمه به کلمه و بیت به بیت و جمله به جمله
همه چیز را به چالش علمی و انقلابی می کشیم.

ما حماسه داد میراث تحلیلی جوانشیر از شاهنامه را ویرایش و تحلیل کرده ایم.
بگذارید روی همین دو بیت از فردوسی مکث کنیم.
سؤال این است

که این دو بیت کجای شاهنامه است؟
از قول فردوسی است و یا از قول یکی از کاراکترهای شاهنامه؟
چون کسی که آزار موری را حتی روا نمی دارد،

قاعدتا نباید نابودی کلکتیو زنان را توصیه کند.


ضمنا
می توان هارت و پورت کرد
ولی نمی توان میان نظامی و حافظ و سعدی و فردوسی و غیره علامت تساوی دلبخواهی گذلشت.
پیدا کردن جمله ای راجع به زن
و
معیار سازی از آن برای تحلیل
و
گذاشتن علامت تساوی میان همه زن ستیزان
ربطی به تحلیل علمی و انقلابی ندارد.

ما تحلیل جوانشیر از این دو بیت منسوب به فردوسی

را

مرور می کنیم:

حماسه داد

فصل نهم

زن و عشق در شاهنامه

بخش اول

مناسبات شاهان با زنان

در شاهنامه

ادامه

تنها يک مورد در شاهنامه است که در آن دختری عاشق شاهی می شود که بر تخت سلطنت استوار است.

اين دختر

مالکه،

دخت طاير است

که

عاشق شاپور ساسانی می شود

و

دژ پدر به روی او می گشايد و او را پيروز می گرداند.

مالکه،

با سادگی کودکانه ای به شاپور پيام عشق می فرستد:

مرا گر بخواهی حصار آن تو ست
چو ايوان بيــــابی نگار آن تو ست

شاپور در پاسخ به همه مقدسات سوگند می خورد:

چنــين داد پاســـخ که با مـــاه روی
به خــوبی ســخن ها فـــراوان بگوی
بگويش که گفت او بخورشيد و ماه
بزنــار وزردشـــت و فــــرخ کلاه
که هر چيــز کز من بخواهی همی
گـــر از پادشــــاهی بکاهــی همی
زمن هيـــچ بد نشـــــنود گـوش تو
نجــويــم جــدايی ز آغــــــوش تو

با اين مقدمات و وعده ها شاپور عشق دختر را می پذيرد

و

با کمک او

دژ را تسخير می کند و پيروز می شود و وقتی خرش از پل گذشت «عشق» و سوگند پايان می پذيرد.

شاپور جلو چشم دختر پدرش را می کشد.

در روايت طبری،

شاپور، مالکه را هم ( که در اين کتاب نامش نفيره است) می کشد که چرا به پدر خود خيانت کرد.

ولی فردوسی اين حد از بيرحمی را روا نمی دارد.

به بريدن دست های پدر، بيرون کشيدن کتف او از پشت و سر انجام قتل او در مقابل چشم دختر اکتفا می کند:

سر طاير از ننگ در خــون کشيد
دو کتف وی از پشت بيرون کشيد
هر آنکــــــس کجا يافتی از عرب
نماندی که با کــس گـشادی دو لب
ز دو دست او دور کردی دو کتف
جهــــان ماند از کار او در شگفت

شاهنامه

از حرمسراهای چند ده و چند صد نفری شاهان ياد می کند.

انوشيروان

حرمسرايی دارد با هفتاد کنيزک.

خسروپرويز، بهرام، شاپور و کاوس بيشتر دارند.

در اين حرامسراها چه می گذرد؟

توضيح زيادی در شاهنامه نيست.

اما اشاراتی که اينجا و آنجا آمده، نشان می دهد که اندرون دربار،

هم در سياست و هم در مناسبات خصوصی

مرکز فساد است.

در حرمسرای نوشيروان

غلامی «سمن پيکر» و «سرو بالا» در ميان زنان پنهان شده که «نژاد و تبار» اعليحضرت را آلوده است.
خود شاه و کارآگاهانش نمی توانند اين مرد را پيدا کنند.

بوذرجمهر هنر می کند و با هوش سرشارش از وجود اين بيگانه در حرمسرا خبر می دهد.

برای يافتن او همه زنان حرم را برهنه می کنند و از جلو شاه و بوذرجمهر می گذرانند.

به اين ترتيب مرد بيگانه پيدا می شود و با آنکه يکی از زنان شاه او را برادر خود معرفی می کند

نوشيروان هم زن و هم غلام را به دژخيم می سپارد.


برآشفت زان پس به دژخيـم گفت
که اين هر دو در خاک بايد نهفت


زنان حرم شاهان،

اگر در سياست دخالتی کنند، توطئه گرانه است.

دختر اردوان که اردشير او را به زور تصاحب کرده،

می خواهد اردشير را زهر خور کند و سلطنت را به خاندان اردوان باز گرداند؛

شيرين زن خسرو،

دختر قيصر را که زن ديگر خسرو است، زهر می دهد و سرانجام مجبور می شود خود را هم به زهر بکشد تا تسليم هوس های پسر خسرو- شيرويه - نشود

زن مسيحی نوشيروان،

پسرش نوش زاد را چنان می پرورد که عليه نوشيروان به شورش مسلحانه بر می خيزد و در جنگ با لشکر نوشيروان کشته می شود.

ادامه دارد.

درنگی در فرمایشات مهوش موسوی رضی الله عنه (۴)

Bild

میم حجری

مهوش موسوی

https://hadgarie.blogspot.com/2023/05/blog-post_420.html

ادامه دارد

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ق) قوانین و قواعد جنگ (۲)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱۰

  • استفاده از قهر مسلحانه بر ضد دول دیگر، فقط به مثابه دفاع از خود در مطابقت با ماده ۵۱ منشور سازمان ملل متحد و یا برای اجرای تکلیف بین المللی جهت مدافعه کلکتیو در مقابل تجاوزی (فصل هفتم و هشتم منشور سازمان ملل متحد) مجاز است.

۱۱

  • ضمنا استفاده از قهر مسلحانه بر ضد طبقه حاکمه استثمارگر و در جنگ های رهایی بخش ملی مجاز است.

۱۲

  • مهمترین موافقت نامه ها که در آنها قواعد جنگ تعیین شده اند، به شرح زیرند:

الف

  • موافقت نامه هاگ (۱۸۹۹ و ۱۹۰۷)

ب

  • پروتوکل ژنو (۷ ماه ژوئن ۱۹۲۵)

پ

  • موافقت نامه ژنو (۱۹۴۹) راجع به حفاظت از قربانیان جنگ.

ت

  • قرارداد هاگ (۱۹۵۴) راجع به حراست از آثار فرهنگی در صورت بروز رویارویی مسلحانه.

ث

  • در مواردی که در موافقت نامه ها پیش بینی نشده، جمعیت و جنگ افروزان تحت حراست قواعد تعیین شده و همچنین تحت اصول عام حقوق ملل قرار می گیرند.

۱۳

  • بر طبق قوانین و قواعد جنگ، اقدامات زیر به عنوان مثال ممنوع اند:

الف

  • استعمال تسلیحات معین زیر:

۱

  • تسلیحات شیمیایی، به اصطلاح گلوله های دوم دوم

۲

  • بمباردمان شهرها و دهات و عمارات بی دفاع

۳

  • امحا و یا چپاول آثار فرهنگی

۴

  • تاراج شهرها و دهات

۵

  • گروگان گیری

۶

  • تاراج و تصاحب و امحای مالکیت دشمن.
  • مگر در صورتی که الزام نظامی برای آن در بین باشد.

۷

  • استفاده از سلاح بر ضد سپاهیانی که تسلیم شده اند.

۸

  • اعلام اینکه به احدی رحم نباید کرد.

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۱۶)

میم حجری

https://hadgarie.blogspot.com/2023/05/blog-post_523.html

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ق) قوانین و قواعد جنگ (۱)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

· قوانین و قواعد جنگ به مجموعه هنجارهایی اطلاق می شود که روابط میان دول در حال جنگ با همدیگر را، روابط میان دول در حال جنگ با دول بی طرف را، روابط میان دو جبهه جنگ های داخلی و جنگ های رهایی بخش ملی را تنظیم می کنند.

· مراجعه کنید به جنگ

۲

· قوانین و قواعد جنگ برای جلوگیری از متدهای بی رحمانه در جنگ، برای حراست از سکنه غیرنظامی کشورهای در حال جنگ، برای حراست از آثار فرهنگی و غیره اند.

۳

· قوانین و قواعد جنگ به متدها و وسایل مورد استعمال در جنگ، جایگاه حقوقی وابستگان واحدهای نظامی و غیر نظامی، اسرای جنگی، قربانیان جنگ و سکنه غیرنظامی کشورها، هنجارهای حقوقی مربوط به مالکیت و حقوق و تکالیف کشورهای بی طرف مربوط می شوند.

۴

· قوانین و قواعد جنگ حامل مشخصات طبقاتی دوران های تاریخی اند.

· دوران های تاریخی ئی که در آنها تشکیل یافته اند.

۵

· برخی از قوانین و قواعد جنگ به سنن قرن ها قبل تعلق دارند.

۶

· قوانین و قواعد جنگ معاصر بر اساس موافقت نامه های حقوقی میان ملل تشکیل یافته اند.

۷

· برخی از قوانین و قواعد جنگ به صورت آداب و رسوم (هنجارها) تدوین یافته اند.

۸

· حقوق ملل کنونی تهدید به اعمال قهر و اعمال قهر میان دولت ها را ممنوع کرده است.

· مراجعه کنید به اعمال قهر

۹

· حقوق ملل کنونی هر جنگ تجاوزگرانه را تبهکاری بر ضد صلح محسوب می دارد.

· (محاکمه تبهکاران جنگی در نورنبرگ و توکیو، اسناد سازمان ملل)

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای از آرتور شوپنهاور (۱)

آرتور شوپنهاور

(۱۷۸۸ ـ ۱۸۶۰)فیلسوف، نویسنده و استاد در مدارس عالی آلمانآموزه او شامل اتیک، متافیزیک و استه تیک بوده است. او فلسفه کانت را مرحله تدارکی فلسفه خویش می دانست.او جهان را مبتنی بر اصل ایراسیونال ( نامعقول) قلمداد می کرد در زمینه آموزه ایده ای افلاطون و فلسفه های شرق نیز صاحب نظر بوده است. او نماینده ایدئالیسم ذهنی و در تئوری شناخت نماینده سوبژکتیویسم بوده است.

میم حجری

آرتور شوپنهاور

خوش بينی

در اين سرای درد و محنت ناشی از اراده كور زندگي است.اوست كه از درون ما به ستايش از زندگی می‌پردازد تا ما را وادار كند در اين بدبختی و نكبت و مصيبت در اجرای هدف او كه همان تنازع بقاست سر فرود آوريم

و

به تداوم بقای طبيعت گردن نهيم.

از اين رو زاد و ولد بزرگترين توهين به خرد و فرزانگی‌ است. هر ميل

فريبی ناشناخته است

و

هر ارضای ميل،

فريبی شناخته شده.

با وجود نكبت بار بودن زندگی

اراده زيستن، كور و نابخردانه و ناخوداگاه

آفريننده وحشت از مرگ است.

زندگی مصيبت است

از آنرو كه كه پاندولی پيوسته در نوسان، ميان رنج و ملال است.

هستی مصيبت است

زيرا بر اساس تنازع بقاست.

برای آشنایی با جهان بینی شوپنهاور

تجزیه و تحلیل مارکسیستی این فراز از سخنان او

که

در فضای مجازی به خورد خلایق داده می شود،

الزامی است.

۱

خوش بينی

در اين سرای درد و محنت ناشی از اراده كور زندگي است.

شوپنهاور

در این جمله

دیالک تیک خوش بینی و بد بینی (اوپتیمیسم و پسیمیسم)

را

وارونه می سازد

و

نقش تعیین کننده را از آن پسیمیسم می داند

و

برای اثبات نظرش

دلیل می آورد:

جهان و جامعه در قاموس شوپنهاور،

سرای درد و محنت

است.

این ادعای او ناشی از تخریب دیالک تیک ریاضت و لذت،

مطلق کردن ریاضت و دور افکندن لذت است.

اکنون روشن می شود که کسب و کار شوپنهاور،

دیالک تیک ستیزی

است.

دیالک تیک ستیزی

اما پیش شرط صرفنظرناپذیر هم ایرئالیسم و هم ایراسیونالیسم (هم واقع بینی ستیزی و هم خردستیزی) است.

جامعه بشری

نتیجه تحول خجسته و دشوار توحش و بربریت است.

همزیستی جامعتی بشر،

صدهزار بار سهلتر و بهتر از زندگی مبتنی بر توحش جانوران و نباتات است.

بشر برای گذار از توحش و بربریت به جامعتیت،

برای گذار از دریدن و دریده شدن به همزیستی متمدنانه و صلح امیز و مبتین بر همکاری و همبستگی

گنجینه عظیمی از تجارب شخصی و نوعی گرانبها کسب کرده است.

همزیستی جامعتی

بزرگ ترین دستاورد مادی و فکری و فرهنگی نوع بشر است.

شوپنهاور اما منکر کورکورانه و ابلهانه جامعتیت بشریت است.

او میان جامعه و طبیعت علامت تساوی می گذارد.

یعنی

دیالک یک جامعه و طبیعت

را

هم تخریب می کند.

طبیعت را مطلق می کند و جامعه را دور می اندازد.

بدین طریق

تفاوت میان جنگل و جامعه از بین می رود.

خوش بینی

از دید شوپنهاور

نه سمتگیری فلسفی (ایده ئولوژیکی ـ طبقاتی)، بلکه پدیده ای تحمیلی و اجباری ارادی ـ حیاتی است.

بدین طریق

دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی)

هم

تخریب می شود.

جبر مطلق می شود و اختیار انکار.

بدین طریق

تفاوت و تضاد بشر با گاو و گرگ و خر از بین می رود.

ادامه دارد.

درنگی در غزلی از خواجه شیراز (۱۰) (بخش آخر)

میم حجری

زاهد شرابِ کوثر و حافظ پیاله خواستتا در میانه خواستهٔ کردگار چیست.

معنی تحت اللفظی:

فرق حافظ با زاهد این است

که

زاهد شراب کوثر سر می کشد و حافظ شراب انگور.

سؤال این است که خدا آن را می خواهد و یا این را.

این واپسین بیت این غزل خواجه است.

خواجه در این بیت غزل،

دیالک تیک مادی و روحی، دیالک تیک دنیوی و اخروی و دیالک تیک نقد و نسیه

را

به شکل دوئالیسم شراب کوثر و شراب انگور بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن اراده الهی می داند.

اما همین حافظ به ظاهر زاهد ستیز

بهترین رفیق تیمور لنگ خونریز است

و

تیمور خونریز را سلیمان زمان می داند و شفیع روز جزا.

سردسته ریاکاران و رنگبازان و مزوران

خدا می داند که حافظ است و یا صوفی و زاهد.

پایان

درنگی در فرمایشات مهوش موسوی رضی الله عنه (۳)

Bild

میم حجری

مهوش موسوی

میم حجری

مهوش موسوی

نمیدونم چرا به همه شعرا و افتخارات فرهنگی بوگندوی شماها

اینجوری الحاق شده!

خودتون را خوب سر کار گذاشتید.

شماها همونایی هستید که عکس خمینی در ماه را هم توجیه کردید.

هر چی جلوتون بگذارند توجیه میکنید.

بعد اونوقت تعجب نکنید چرا حکومت اسلامی داریم!

بفرما بیایید اینا را هم توجیه کنید.

نظامی می گوید:

زن از پهلوی چپ گویند برخاست

کسی از چپ، راستی هرگز ندیده

نخواهی یافت اندر هیچ برزن

وفا در اسب و در شمشیر و در زن

به گیلان درچه خوش گفت آن نکوزن

مزن زن را چو خواهی زن، نکو زن

مزن زن را ولی چون برستیزد

چنانش زن که هرگز برنخیزد

بسیار جفای زن کشیدم

در هیچ زنی وفا ندیدم.

سنایی می گوید:

چون کردی مشورت با زن

خلاف زن کن ای نادان

حمله با شیر مرد همراه است

حیله کار زن است و روباه است

از بدی های زن مشو ایمن

گرچه از آسمان نزول کند

آنکه را دختر است جای پسر

گرچه شاه است، هست بداختر

اشتقاقش ز چیست دانی زن

یعنی آن قحبه را به تیر بزن

سعدی می گوید:

در خرمی بر سرایی ببند

که بانگ زن از آن برآید بلند

ز بیگانگان چشم زن کور باد

چو بیرون شد از خانه در گور باد

یکی گفت کس را زن بد مباد

دگر گفت در جهان زن خود مباد

(ویرایش: دگر گفت زن در جهان خود مباد)

مولوی می گوید:

و حیوانی بر زن باشد فزون

زانکه سوی رنگ و بو دارد س---

هر بلا که در جهان بینی عیان

باشد از شومی زن در هر مکان

نفس خود را زن شناس و زان بتر

زان که زن جزء است و نفست کل شر

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ق) قانون ارتقای مداوم راندمان کار (۴) (بخش آخر)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۲۳

  • نتایج علم و فن، تأثیر دم به دم فزاینده ای بر ارتقای راندمان کار دارند.

۲۴

  • نیل به راندمان عالی تر کار در مقایسه با کشورهای پیشرفته سرمایه داری، برای پیروزی در رقابت اقتصادی میان سرمایه داری و سوسیالیسم حائز اهمیت تعیین کننده ای است.

۲۵

  • از سال ۱۹۵۰ تا سال ۱۹۷۰، راندمان کار هر کارگر در صنایع سوسیالیستی جمهوری آلمان دموکراتیک سالانه ۷ درصد افزایش یافته است.

۲۶

  • در پلان پنجساله برای توسعه اقتصاد ملی در جمهوری آلمان دموکراتیک (۱۹۷۱ ـ ۱۹۷۵) پیش بینی شده است که درآمد ملی ۱۲۶ ـ ۱۲۸ درصد، یعنی ۱۳۶ ـ ۱۳۸ میلیارد مارک در سال ۱۹۷۵ ارتقا یابد و راندمان کار در صنایع به ۱۳۵ ـ ۱۳۷ درصد برسد.

۲۷

  • بر این مبنا، باید مصرف و درآمد رئال (واقعی) جمعیت کشور ۱۲۱ ـ ۱۲۳ درصد افزایش یابد و بهبودهای مهم دیگر در شرایط کار و زندگی جمعیت کشور به عمل آیند.

۲۸

  • ارتقای مهم راندمان کار برای برآمدن از عهده انجام وظیفه اصلی تعیین شده در پلنوم هشتم حزب سوسیالیستی متحده آلمان الزامی است.

پایان

خود آموز خود اندیشی (۶۵۸)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت یازدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)

بخش دوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

مکن بد، که بد بینی از یار نیک

نروید ز تخم بدی بار نیک

چو با دوست دشخوار گیری و تنگ

نخواهد که بیند تو را نقش و رنگ

معنی تحت اللفظی:

بد مکن به دوست خوبت.

چون از پاشیدن بذر بد، کشت خوب نمی روید.

اگر با دوست بدرفتاری کنی، از تو متنفر می شود.

سعدی

در این دو بیت شعر،

از سوئی

دیالک تیک کنش و واکنش

را

به شکل دیالک تیک بد کردن و بد دیدن بسط و تعمیم می دهد

و

از سوی دیگر

دیالک تیک علت و معلول

را

به شکل دیالک تیک بذر بدی و بار بدی.

اشتباهی که سعدی در این دو بیت شعر مرتکب می شود، این است که یار نیک را سلب استقلال عمل و اندیشه می کند.

سعدی او را فقط به واکنش قادر می داند.

یار نیک می تواند بدی دوست ابله را با بدی پاسخ ندهد، اصلا واکنش منفی نشان ندهد، او را به خطای خود متوجه سازد و هزار کار دیگر بکند.

در این دو بیت شعر سعدی

طبق معمول

گشتاور تهدید فئودالی به چشم می خورد.

در بیت شعر بعدی بی شک، گشتاور تطمیع مطرح خواهد شد.

سعدی در دیالک تیک تهدید و تطمیع می اندیشد، که به معنی توسعه و تعمیم دیالک تیک بیم و امید است.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ت) تداوم و شکست (پیوست و گسست) (۶)

پیوست و گسست (تداوم و تقاطع و یا شکست)

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

پیوست و گسست (تداوم و شکست) در علوم طبیعی مدرن

۱

  • علوم طبیعی مدرن به طور روز افزونی صحت نظریه ماتریالیستی ـ دیالک تیکی وحدت پیوست و گسست (تداوم و شکست) را در کلیه اوبژکت ها، روندها، سیستم ها و غیره تأیید می کنند.

۲

  • علوم طبیعی نشان می دهند که پیوست (تداوم) پدیده های طبیعی معین، اغلب بر میکرو پدیده های مجزا مبتنی است:
  • مثلا خصلت پیوسته گازها و مایعات، مشروط به پیوند اتم ها و مولکول های مجزا ست.

۳

  • خصلت پیوسته هر تأثیر فیزیکی بر روندهای ذره ای مجزا مبتنی است و گسست (عدم تداوم) آنها، مشروط به کوانتوم تأثیر ذره ای است.

۴

  • دوئالیسم ذره ای ـ موجی نیز حاکی از وحدت دیالک تیکی پیوست و گسست (تداوم و شکست) است.

۵

  • توسعه و تکامل انواع بیولوژیکی نیز وحدتی از تغییرات پیوسته و تقریبا نامرئی و تحولات گسسته و جهشی (موتاسیون ها و غیره) است.

۶

  • هرطرز تفکری که در تئوری و پراتیک، پیوست (تداوم) را در گسست (شکست) خلاصه می کند و یا گسست (شکست) را در پیوست (تداوم) خلاصه می کند، به دلیل وحدت ناگسستنی پیوست و گسست (تداوم و شکست) بطلان خود را به زودی برملا می سازد.

۷

  • اما در چارچوب تأملات و کاربردهای عملی معینی، امکان آن وجود دارد که روابط پیوسته در تقریب های دلبخواه، به مثابه روابط گسسته مطرح شوند و یا برعکس.

۸

  • در سال های اخیر در رابطه با دشواری های معینی که تئوری کوانتومی میدان ها در مورد ذرات نقطه ای شکل (فاقد انبساط) دارد، گمان می رود که مکان و زمان (فیزیکی. مترجم) نیز کوانتومی باشند.
  • یعنی از کوچکترین و تقسیم ناپذیرترین عناصر تشکیل یافته باشند.

۹

ورنر هایزنبرگ

(۱۹۰۱ ـ ۱۹۷۶)

مؤسس و کاشف رابطه نادقیق و یا نامعین (در سال ۱۹۲۷)

حکم فیزیک کوانتومی، مبنی بر اینکه دو مقدار اندازه گیری شده یک ذره را نمی توان همیشه مستقل از یکدیگر تعیین کرد.

رابطه نا معین از نارسائی در روندهای اندازه گیری ناشی نمی شود، بلکه علت اصولی دارد.

  • هایزنبرگ پیشنهاد ثابت طولی عمومی (S = 2,81.10-13 cm) و مؤلفین دیگر، از آنجمله آمبارزومیان و ایواننکو از ثابت زمانی به بزرگی (s 10-22) تا (s 10-24) سخن گفته اند.

۱۰

  • سرنوشت این فرضیه ها هرچه باشد، معنی فلسفی آنها در مورد مسئله جاری عبارت از این خواهد بود که در عالم میکرو فیزیکی، قانونمندی های کیفی دیگری حاکمند، در مقایسه با قانونمندی های جهان ماکرو فیزیکی که برای انسان ها به طور بیواسطه قابل مشاهده اند.

۱۱

  • این نظر یکی از شرط های اصلی برای حل مسئله پیوست و گسست (تداوم و شکست) است.

۱۲

  • این نظر تز ماتریالیسم دیالک تیکی را مورد تأیید قرار می دهد که حل این مسئله تنها بر مبنای آموزه دیالک تیکی راجع به وحدت تغییرات کمی و کیفی امکان پذیر است.

۱۳

  • انگلس در این باره می نویسد:
  • «اتمیسم جدید با همه انواع قبلی از این نظر تفاوت دارد که آن ادعا نمی کند که ماده صرفا گسسته است، بلکه بر آن است که بخش های گسسته مراحل مختلف (اتم های اتر، اتم های شیمی، اجرام، اجسام جهانی) نقاط گرهی مختلفی اند که شیوه وجودی کیفی مختلف ماده عام را مشروط می سازند.»
  • (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۵۵۲)

۱۴

  • تغییرات کمی در چارچوب کیفیت واحد، گشتاور پیوست (تداوم) در حرکت ماده را تشکیل می دهند که با فراتر گذشتن از حد به تغییرات کیفی منجر می شوند و گذار از کیفیت کهنه به کیفیت جدید، یعنی گسست (شکست، عدم تداوم)، به طور جهشی صورت می گیرد.

۱۵

  • در گذار از پژوهش بخش قابل مشاهده کاینات به میکرو روندهای ذرات هسته ای و همچنین به عرصه های غیر قابل مشاهده بی واسطه کیهانی، می توان کیفیت جدیدی از قانونمندی های مؤثر در آنجا را انتظار داشت.

۱۶

  • ماتریالیسم دیالک تیکی از این نظر نه تنها با دستاوردهای علوم طبیعی مدرن انطباق دارد، بلکه به تشویق پژوهش مسائل نامکشوف آن نیز می پردازد.

ادامه دارد.

درنگی در فرمایشات مهوش موسوی رضی الله عنه (۲)

Bild

میم حجری

مهوش موسوی

ما مجازیم شاهنامه تو را هم نقد کنیم!

مشاهیر ادبی تو را هم پایین بکشیم.

افتخارات ملی تو را افشا کنیم.

بلدی جواب بده.

بلد نیستی بخوان، گوش بده و فکر کن!

بیتی که میگوید:زن و اژده ها هر دو در خاک بهجهان پاک از این هر دو ناپاک بهزنان را ستایی سگان را ستایکه یک سگ به از صد زن پارسای

این را افتخار ادبی شماها گفته نه باقر آقای بقال سر کوچه.

روی همین افتخارات ادبی، روی همین سنتها، روی همین باورها،

جمهوری اسلامی سبز شد.

خمینی رعدی در آسمان بی ابر نبود.

سؤال این بود که مخاطب مهوش موسوی کیست؟قبل از پیدا کردن جواب به این سؤال،

سری به شاهنامه فردوسی بزنیم.

ابوالفضل خطیبی

شاهنامه‌پژوه

در مصاحبه‌ای با ایسنا

گفته است:

ما که با شاهنامه کار می‌کنیم،

می‌بینیم این بیت در هیچ یک از ۱۵ نسخۀ قدیمی و معتبر شاهنامه

که مبنای تصحیح انتقادی خالقی مطلق از شاهنامه است،

وجود ندارد.

در چاپ‌های ژول مول و مسکو و حتی چاپ کم‌اعتبار بروخیم نیز نیست.

این بیت در برخی از چاپ‌های کم‌اعتبار شاهنامه مانند ترنر ماکان و بمبئی ۱۲۷۶ قمری که اساس آن‌ها نسخه‌های کم‌اعتبار و متأخّر شاهنامه بوده،

آمده است.

طبعاً این بیت جعلی و ساخته و پرداخته دیگران است و سروده فردوسی نیست.

این‌جا می‌توانیم نگاه صددرصدی داشته باشیم و قاطعانه براساس نسخه‌شناسی و سبک‌شناسی بگوییم

این بیت از فردوسی نیست،

در ذهنیت فردوسی هم نیست که چنین بیت‌هایی را بگوید.

فردوسی

زن‌ستیز نیست

و

آن دسته از بیت‌هایی که در آن‌ها زنان نکوهش شده‌اند

یا الحاقی‌اند و یا دیدگاه و نظرگاه قهرمانان شاهنامه است نه خودِ شاعر.

علیرضا قیامتی

شاهنامه‌پژوه و استاد دانشگاه

به ایسنا می‌گوید:

در اصول نسخه‌شناسی،

ما ۲۰ نسخه اصلی و معتبر از شاهنامه داریم

که

پیش از قرن دهم هستند و در هیچ‌کدام این نسخه‌ها

این بیت دیده نمی‌شود.

اکنون این سؤال پیش می آید که مهوش موسوی به این نقطه نظرات شاهنامه پژوهان

بی اعتنا بوده است؟

مهوش موسوی

که

خود را خیلی خیلی مدرن و انقلابی قلمداد می کند،

به ابیات زن ستایانه شاهنامه حتی اشاره ای نمی کند.

مثلا

زنان شان چنینند، ایرانیان

چگونه اند گردان و جنگاوران

که

از قول دشمن ایرانیان در شاهنامه نقل می شود.

ما بعد به این موضوع بر می گردیم.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ق) قانون ارتقای مداوم راندمان کار (۳)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱۸

  • به دلیل انطباق اصولی الزامات جامعتی با منافع تک تک زحمتکشان و کلکتیوها ارتقای راندمان کار کسب و کار کلیه زحمتکشان است.

۱۹

  • انجام این وظیفه تعیین کننده ی توسعه اقتصادی و جامعتی با فرم های مختلف تشویق شرکت زحمتکشان در ارتقای سطح مؤثریت کار جامعتی مثلا مسابقه سوسیالیستی، جنبش نوین و غیره صورت می گیرد.

۲۰

  • با علاقه مندی شخصی در پیوند با محرکه اخلاقی و توسعه شعور سوسیالیستی، ابتکار زحمتکشان به حل وظایف اصلی مهم سوق داده می شود.

۲۱

  • با تشدید (تغلیظ) تولید جامعتی، به ویژه با راسیونالیزاسیون سوسیالیستی، با توسعه پلان بندی شده تناسبی، با استفاده از جدیدترین معارف و روش های علمی، تکنیکی (فنی) و تکنولوژیکی، با تمرکز و تغلیظ و ترکیب تولید، با همکاری و با تعیین راسیونال اماکن تولیدی همواره امکانات نوینی برای ارتقای مداوم راندمان کار فراهم آورده می شوند.

  • مراجعه کنید به راسیونالیزاسیون سوسیالیستی

اوتوماتیزاسیون

(اوتوماسیون)

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10228

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10235

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10247

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10253

۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10259

پایان

۲۲

  • پیوند دستاوردهای انقلاب علمی و فنی با امتیازات سیستم اقتصادی ـ جهانی سوسیالیستی، امکانات بزرگی برای ارتقای مداوم راندمان کار افتتاح می شوند.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ت) تداوم و شکست (پیوست و گسست) (۵)

پیوست و گسست (تداوم و تقاطع و یا شکست)

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

پیوست و گسست (تداوم و شکست) در فلسفه ماتریالیسم دیالک تیکی

۱

  • ماتریالیسم دیالک تیکی علاوه بر وحدت پیوست و گسست (تداوم و شکست)، بر خصلت عینی این دو مشخصه متضاد فرم های وجود، ساختار، حرکت و توسعه ماده تأکید می ورزد:

الف

  • «حرکت ماهیت مکان و زمان است.

ب

  • دو مفهوم اساسی زیر حاکی از این ماهیت اند:

  • پیوست (تداوم) (بی پایان) و نقطه وارگی (گسست) (پایانمند)

پ

  • حرکت، وحدت پیوست و گسست (تداوم و شکست) است.

ت

  • حرکت، وحدت پیوست مکان و زمان و گسست مکان و زمان است.

ث

  • حرکت، تضاد است.

(حرکت وحدت اضداد است.

حرکت وحدت پیوست و گسست است.

مثال:

حرکت و یا تحول آب

وحدت تغییر کمی آب و تغییر کیفی آب است:

آب رفته رفته گرم می شود، ولی تا صد درجه سانتیگراد، آب مایع می ماند.

(پیوست)

پس از رسیدن به درجه ۱۰۰ سانتگیراد، تحول کیفی می یابد.

یعنی بخار می شود.

اکنون آب از حالت مایع به حالت گازی شکل گذر می کند.

(گسست)

مترجم)

ج

  • حرکت، وحدت اضداد است.»

  • (لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۳۸، ص ۲۴۴)

۲

  • حرکت، از سوئی پیوسته است.

  • زیرا حاکی از گذار ماده از حالتی به حالتی دیگر است.

۳

  • حرکت از سوی دیگر گسسته است.

  • زیرا، این گذار میان حالات و اوضاع کیفی مختلف سرحد و مرز برمی کشد، حالا کیفی مختلف را مرزبندی می کند.

ادامه دارد.

درنگی در فرمایشات مهوش موسوی رضی الله عنه (۱)

Ist möglicherweise ein Bild von Text

میم حجری

مهوش موسوی


مرسی.

نخواستیم!

انقدر این گندابه را به عنوان افتخارات ملی و غیره توی حلق ما نکنید!

فردوسی قهرمان شماست نه ما!
واسه ما هیچ منطقه ممنوعه نقدی وجود ندارد.

از قرآن مسلمانها بگیرید تا شاهنامه فردوسی و ارزشهای دربار شاهانتان.

ما مجازیم قرآن تو را نقد کنیم.

وایستا تماشا کن!

ما مجازیم شاهنامه تو را هم نقد کنیم!

مشاهیر ادبی تو را هم پایین بکشیم.

افتخارات ملی تو را افشا کنیم.

بلدی جواب بده.

بلد نیستی بخوان، گوش بده و فکر کن!
بیتی که میگوید:
زن و اژده ها هر دو در خاک به
جهان پاک از این هر دو ناپاک به
زنان را ستایی سگان را ستای
که یک سگ به از صد زن پارسای


این را افتخار ادبی شماها گفته نه باقر آقای بقال سر کوچه.

روی همین افتخارات ادبی، روی همین سنتها، روی همین باورها،

جمهوری اسلامی سبز شد.

خمینی رعدی در آسمان بی ابر نبود.

سده های متوالی است

که

زن در این مملکت آدم حساب نمیشود.

سده های متوالی است

که

ما را در شعر میزنند، در تمثیل میزنند، در ادبیات میزنند.

در هنر میزنند، در قانون میزنند، در سامانه حکومتی میزنند،

در نماز جمعه میزنند، در دین میزنند، در خانواده میزنند،

در افتخارات ملی شماها میزنند.

تهش جمهوری اسلامی است!

تهش بی حرمتی مطلق ۴۴ ساله است.

تهش حجاب اجباری و عدم حق حضانت و اجازه سفر بدست مردهاست.

این ته یک سیری تاریخی است

که

ما همه جا جنگیدیم.

همه جا ایستادیم.

هنرتان را نقد کردیم.

به مفاخر ملیتان فاک زدیم، دینتان را افشا کردیم.

جلو قانون و حکومت ایستادیم تا الان که دیگر به انقلاب رسیدیم.
افتخار

را

باید رفت ایجاد کرد.

افتخار

سیر ترشی نیست، یک چند سالی در زیر زمین بیندازی بعد حالش را ببری.

افتخار

را

باید رفت در همینجا و همین الان ایجاد کرد.

باید رفت تاریخ را شخم زد، افتخارات زنده بگور شده که اتفاقن جلوی افتخارات شماها ایستادند را از زیر خاک بیرون کشید.

افتخار

یعنی

ایستادن جلو این افتخارات تا کنونی و مندرس و عقب مانده.

یعنی

نقد هر آنچه بوی عقب ماندگی میدهد و به خاطر آب و خاک و وطن و این شر و ورها سرقفلی گرفته است.

ما جهان متمدنیم.

ما میخواهیم همه چیز را عوض کنیم.

برای شما یک سانت عوض کردن این جهنم اوکی هست.

برو همان یک سانت را بچسب.

واسه ما کافی نیست.

جلو پیشروی ما را نگیر.

سد معبر نکن.

ما ادامه میدهیم، چون فقط یک نظم نوین پیشرو و مدرن و مساوات طلبانه ضامن عروج کامل حرمت زن در این مملکت است.

برو با افتخارات ملی ات مزاحم ما نشو!

این فراز نخست هارت ها و پورت های مهوش موسوی است.

سؤال این است که مخاطب مهوش موسوی کیست؟

ادامه دارد.

درنگی در غزلی از خواجه شیراز (۹)

میم حجری

سهو و خطایِ بنده گَرَش اعتبار نیست
معنیِ عفو و رحمتِ آمُرزگار چیست؟

معنی تحت اللفظی:

اکر خطای ابنای بشر، دست خودشان نباشد،

پس گذشت خدا از خطای آنان

چه معنی دارد؟

خواجه

در این بیت غزل

به کشف تناقضی در فقه اسلامی می رسد

و

دست به انتقاد از فقه می زند.

پیش شرط تقدیر و تنبیه کسی، مختار بودن آن کس است.

اگر کسی صاحب اراده و اختیار نباشد،

یعنی هر کردوکارش به او دیکته و تحمیل شده باشد،

پاداش دادن به او و یا مجازا ت کردن او

بی معنی خواهد بود.

مزد آن گرفت

ـ جان برادر ـ

که کارکرد.

کسی به عروسک کوکی پاداش نمی دهد و کسی عروسک کوکی را تنبه و مجازات نمی کند.

خواجه علیرغم این انتقاد از فقه،

اما

از تیمور لنگ که شفیع روز قیامت است،

قول کتبی می گیرد که در روز جزا شفاعتش کند

تا

به بهشت رود و به علافی و عیاشی اخروی ادامه دهد.

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۱۵)

میم حجری




تموز ما چه غریبانه و چه سرد گذشت
کبود جامه ازین تنگنای درد گذشت
نسیم آن سوی دیوار نیز زخمی بود
چو از قبیله اشباح خوابگرد گذشت
ز دوستان گرانجان کجا برم شکوه
کنون که خصم سبک‌مایه هرچه کرد گذشت
دلم نه بنده افلاک شد نه برده خاک
ز آبنوس رمید و زلاژورد گذشت
بگو که کید شغادان به چاهسارش کُشت
مگو که وای ببین رستم از نبرد گذشت
درین غروب، غریبانه دل هوای تو کرد
حریق لاله ز رگ‌های برگ زرد گذشت
چو دل به دست ز کویت گذر کنم گویی
یکی ز شیشه‌فروشان دوره‌گرد گذشت
قسم به غربت واصف که در جهان شما
یگانه آمد و تنها نشست و فرد گذشت

واصف باخترى
چو دل به دست ز کویت گذر کنم گویی
یکی ز شیشه‌فروشان دوره‌گرد گذشت
معنی تحت اللفظی:
وقتی دلم را در دست می گیرم و از کوچه تو می گذرم
به شیشه فروش دوره گردی شباهت پیدا می کنم که از سنگستان می گذرد.
شاهکار

چرا؟
در فرنگستان دهها هزار دلار می دهند تا روانکاوی مثل مجسمه قلم به دستی بنشیند و درد دل شان را بشنود.
در جنقوری اسلامی
مفت و مجانی نزد سلمانی و یا بقالی و یا خیاطی خود را تخلیه روانی می کنند.
علاوه بر این شوهر که تحفه نطنز نیست.
تنها = تن ها
زن چه بسا با شوهر
تنهاتر است



حرف ما این بود که در جنقوری اسلامی
شکاف اخلاقی پر ناشدنی بین نسل ها پدیده آمده است.

دلیل روی کار اوردن جنقوری اسلامی هم
حفظ و توسعه و تداوم اخلاق فئودالی ـ روحانی بوده است
که
پس از پیروزی انقلاب ضد فئودالی سفید
جای خود را کم و بیش به اخلاق بورژوایی ـ واپسین داده بود.
مینی ژوپ جای حجاب را گرفته بود
نسل قدیم
در صدد حفظ اخلاق جامعه فئودالی بود.
تیر سنت گرایان در این ۴۴ سال به سنگ خورده است.
جامعه از اخلاق فئودالی بیشترفاصله گرفته است.
بحران جامعه
نتیجه تشید تضادمیان زیربنای بورژوایی ـ کاپیتالیستی و روبنای فئودالی ـ روحانی است
فقط طبقه حاکمه نیست که با اخلاق بورژوایی ـ واپسین
مشکل دارد.
پدران و مادران هم مشکل دارند.
بعضی از پدران و مادران
سر دخترشان را می برند
و
بعضی دیگر
دست به خودکشی عملی ویا روحی و روانی می زنند


ویرایش:

دست‌هایت، روسری را از وسط تا می‌کند
این مثلث در مربع، سخت غوغا می‌کند
مثل یک منشور در برخورد با نور سفید
روسری، رویِ سرِ تو رنگ پیدا می‌کند
سبز، قرمز، سرمه‌ای؛ فرقی ندارد رنگ‌ها
صورت تو، روسری‌ها را چه زیبا می‌کند!
می‌شود هر تار مو، یک «شب»، ولی یک روسری
این همه شب را چه طوری (چگونه) در دلش جا می‌کند؟
باد می‌ریزد به دورت، حسرتِ تلخ مرا
باد روزی روسری را از سرت وا می‌کند
پایان

دو بیت آخر شعر
احتیاج به ویرایش دارند



دلیل سیل اشگ در چشم پدران مهوشان

نسل مادر و پدر
نسل دوران فئودالیسم است و آنها مقید به اخلاق فئودالی ـ روحانی اند.
در این ۴۴ سال
اما
جامعه وارد کاپیتالیسم (نظام سرمایه داری) شده و اخلاق بورژوایی ـ واپسین نسل جدید را تسخیر کرده است.
اخلاقی که ضد اخلاق فئودالی ـ روحانی است.
مادران و پدران
از مشاهده این دگرگونی اخلاقی
عمیقا و عملا زجر می کشند.
خیزش و شورش زنان هم
خیزش اخلاقی بورژوایی واپسین بر ضد اخلاق فئودالی ـ روحانی حاکم است.
یکی از دلایل چسبیدن طبقه حاکمه به حجاب و مخلقات
هم
جلب رضایت خاطر و حمایت نسل قدیم است


زندان بهتر از پادگان است
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل


زنی که پایبند عشق میشه خیلی ضعیف وبی دفاع میشه
صورتی کثیف

زن و نر ندارد.
صورت نظیف
چه اسمی خلایق به خود می گذارند در جنقوری کثیف.
عشق
بدبختی است.
عشق شیران را ذلیل و زمینگیر می کند.
به عوض عشق باید دنیال دوستی گشت.
دوستی ضمنا حاوی عشق هم است.
عشقی که اصیلتر و سازنده تر است.
البته پیدا کردن دوست دشوار است.
گویا در کره مریخ
دوست یافت می شود
از این رو
اساتید صندلی شریف در آرزوی سفر به کره مریخ اند.
نماز جماعت بهان هاست
دنبال دوست می گردند تا با خود به زمین بیاورند




چقد بدم میاد از مشتری تا میشینه زیر دستت شروع میکنه سوال خصوصی
ماری

همه جا همین جوری است.
مثلا
سلمانی و یا آرایشگاه
فقط محل آرایش و پیرایش نیست.
ضمنا محل تخلیه فشارروحی و روانی مشتریان است.
این پدیده احتمالا منشاء پسیکولوژیکی (روانشناسی) دارد.
ضمن زیباتر سازی جسم
سعی می شود که روح و روان تحت فشار
هم
تخلیه و تزیین شود.

خدانکرده به درد و دریغ، یار شویم
به شام خسته و دلگیر، سردچار شویم
بیا که هم‌دل و هم‌خوی هم‌دگر باشیم
شبیه آینۀ مهر، بی‌غبار شویم
در این هزاره‌ی شب‌گونه‌ی پلشتی‌ها
به بال عشق نشینیم و آشکار شویم
به تیره‌گیِ شبان سیاهِ ناکامی
شعاع سبز دل‌انگیز اعتبار شویم
بیا برای تو اسپند خنده دود کنم
به چشم‌ تنگ زمان، نیش‌های خار شویم
برای هر نفس‌ات فال بوسه می‌گیرم
شبی‌‌که راهیِ جشن گل انار شویم
بگیر دست مرا تا بهار خنده کند
به سرزمین گل لاله رهسپار شویم
ريبا "آتش"


هر چند روانم پیِ آبي که سراب است
تصویر تو در کنج دل اندیشه‌ی ناب است
پروانه‌ی چشمان تو و شمع دلِ من
چیزی که در این معرکه خوش نیست عذاب است
طوفان زده بر پیکر ناجوی کریسمس
اینگونه دلم با هوس‌ات در تب و تاب است
خورشید تویی ماه تویی برکه من استم
رقصیدن تصویر تو در پیکر آب است
در جنگل گیسوی من و در نفس باد
بوی تن مردانه‌ی تو مثل گلاب است
صفیه میلاد


سطل ننه ات طلب ها
در زن ستیزی
فرقی با سر تنت طلب ها ندارند.
فقط بهانه ها متفاوتند


تجملات را باید تعریف کرد.
ای بسا کتاب ها که جزو تجملاتند.
ضمنا
کی گفته که کتاب ها چیزهای ساده ای اند؟
چه بسا کتابها
که
دریایی از اندیشه اند و برای ترجمه آنها
سال ها کار عرقریز صورت می گیرد.

چرا باید تنهایی جزو چیزهای ساده باشد؟
هراتیان و قندهاریان باید قبل از انتشار افکار
اندکی بیندیشند.


خیام اگر زباده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش

خیام
ریاضی دان و منجم بزرگی بوده است
ولی خردگرا و خردمند بزرگی نبوده است.
چون
خردگرا و خردمند هرگز خودش را سانترالیزه نمی کند
فقط خودش را نمی بیند
برای خردمند نقش تعیین کننده در دیالک تیک فرد و جامعه
از ان جامعه است.
ضمنا زندگی خردگرایان و خردمندان
که در عیاشی خلاصه نمی شود.
زندگی لاشخورها در علافی و عیاشی و لهو و لعب خلاصه می شود
رباعیات خیام شرم انگیزند و فخر انگیز
قابل نقدند و نه قابل نقل.


دهقانان ایران جوکی دارند:
پسر مسئول امام زاده ای با الاغی در راه بود.
الاغ به هر دلیلی می میرد
و
او
چاله ای می کند و دفن می کند.
لحظه ای بعد
خبر در دهات حوالی می پیچد که امام زاده ای کشف شده است و مقبره ای می سازند و نذر می کنند و حریف به نان و نوایی می رسد.
بعد به پدرش ماجرا را گزارش می دهد.
پدرش می گوید:
امام ازده تحت مسئولیت من هم گور مادر همین الاغ است.


چرا و به چه دلیل به این نتیجه می رسید؟
ادیان
فرمی از شعور اند.
ادیان
خرافه محض نیستند.
ادیان
بیانگر علم زمان معینی اند.

ایمان
هرگز دلیل نبوده است و نیست.
ایمان نتیجه یقین به صحت امری است.
یعنی نتیجه علم معینی در زمینه معینی است.
مثال
ایمان به وحدانیت خدا
نه دلیل
بلکه نشانه یقین است
یقینی که ناشی از استدلال فقهی و فلسفی و علمی معینی در زمان معینی است.

ترس چه ربطی به عشق دارد.
ترس و تهور
واکنش روحی و روانی نسبت به حوادث محیط خویش است
و
نه به معنی عشق کذایی.
شما خودتان خرافی اندیش تر از مذهبی جماعت هستید.
طرز نتفکر» شما اسکولاستیکی است:
کسب و کرا شما
انتشار لاطائلات این و ان است.



ممنون
از ابراز نظر.
سؤآل اما این است
که
چرا پدر مهوش ها در جنقوری اسلامی
اشک در چشم دارند؟

ضمنا گریه
حتما نباید دال بر ضعف کسی باشد.
گریه می تواند هزاران دلیل داشته باشد.
مثلا
ناشی از فشار روحی و روانی باشد
در غم همنوع باشد
در اثر زجر و درد و رنج باشد
در اثر شادی بزرگ باشد
در اثر ستمدیدگی باشد
در عزای عزیزی باشد.
چنگیز آیتماتوف در رمانی تحت عنوان جمیله
گریه خلقی را گزارش داده است.



سالك مبارز به كسی می گویند كه در طلب آزادی باشد.
حزن و اندوه آزادی نیست.
ما بایستی خود را از قید آن رها سازیم.
هدیه عقاب

عجب خرافه ای.
مگر کسی ادعا کرده که غم و شادی
آزادی و بردگی اند؟
اصلا منظور از ازادی چیست؟
غم و شادی
حالات روحی و روانی اند.
مثال:
مادر کسی می میرد و او غمگین می شود
پسر بیمار کسی معالجه می شود
و
او شاد می شود.
شادی و غم از مفاهیم روانشناسی اند.
در حالیکه آزادی و ضروت (اختیار و جبر)
از مفاهیم فلسفی اند.
آزادی و بردگی
از مفاهیم سیاسی اند.
کسی که دبناله رو نیچه ها باشد
به همین روز می افتد




فکر کردن بیش از حد می‌تونه چیزی رو که حتی شروع نشده رو هم خراب کنه .
مثلا تو آب نپری چون فک میکنی غرق میشی
حریفه

منظور از فکر کردن چیست؟
خلایق خیال بافی را با تفکر عوضی می گیرند.
از یک میلیون نفر شاید یک نفر توان تفکر داشته باشد.
ترس از شنا
نه به دلیل تفکر عمیق و بیش از حد
بلکه به دلیل بلد نبودن شنا ست.



مثل غزل پختهٔ سعدی است نگاهت
هر بار مرورش بکنم باز قشنگ است
رویا_باقری

زیبایی غزل سعدی
فقط
فرمال نیست.
زیبایی سخن سعدی چه نثر و چه شعر
در محتوای غنی ستایش انگیز آن است.
سعدی
فقط هنرمند (شاعر و نویسنده) و فقیه نیست.
سعدی
علاوه بر آن فیلسوف (حکیم) است
اینهم هنوز چیزی نیست.
سعدی
پدر دیالک تیک است.
هر اندیشه سعدی
دیالک تیکی است
مثال
دیالک تیک رنج و گنج




یه روزای بود وقتی خسته وکوفته برمیگشتم خونه مینشستم کنار تخت بابا نوازشش میکردم، دستامو نوازش میکرد و میبوسیدم و اشک ازچشماش جاری میشد، الهی که هیچوقت گریه پدراتونو نبینید حتی گریه خوشحالیشونو :( پنجشنبه وجمعه نداره من هرروز دلتنگتم
صورتی

دلیل جریان اشک از چشمان پدران چیست؟



خدا هیچ بدبختی را علاف و عیاش و بی عقل و بی عار نکناد.


خیال خامی است که گویا جنگ ها عقیدتی اند.
کسی برای عقیده ای کشته نمی شود.
عقیده بهانه است.
جنگ
نه
جنگ عقیدتی
بلکه جنگ طبقاتی است.
جنگ بر سر نان است و
نه
بر سر ایمان.
ایمان بهانه است.
در دیالک تیک نان و ایمان
نقش تعیین کننده از ان نان است
و
پیران فرزانه پیشایپش گفته اند که گرسنه ایمان ندارد.
بدون نان کسی زنده نمی ماند تا به چیزی ایمان بیاورد.


زاهدی
برد به مسجد که مرا توبه دهد
توبه کردم که ندانسته به جایی نروم
شمس لنگرودی

معنی تحت اللفظی:
زاهد مرا برای توبه کردن به مسجد برد.
منهم توبه کردم
ولی نه از مرام خویش.
بلکه از خریت خویش و رفتن به مسجد.

حریفی می گفت:
با زاهد می جنگیم با عو پو زی سیون می بحثیم.
دلیلش این است که حریف
فوت و فن تفکر مفهومی نداند و هماندیشی نتاند.
چون قبل از همه
باید با ایده ئولوژی طبقه حاکمه ویا زهاد در افتاد
یعنی به هماندیشی با زهاد خطر کرد
بدون مبارزه ایده ئولوژیکی
مبارزه اقتصادی و سیاسی و غیره
مؤثر نمی افتد.
طبقه حاکمه را باید قبل از همه
خلع سلاح ایده ئولوژیکی کرد.
چون بدون پیروزی ایده ئولوژیکی
پیروزی اقتصادی و سیاسی محال است
و
نوعی خواب و خیال است



مسیح علی نجات زن امام جمعه قم بوده است. از رفقای آوازه خوان خاتمی بوده است. غیر از شعور وشخصیت کم و کسری ندارد. به حال سکنه جنقوری اسلامی باید نشست و زار زار گریست


اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست اندر پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من.

مصراع سوم این رباعی معیوب است.
ویرایش:
هست اندر پس پرده گفتگوی من و تو.

مفهوم آاسرار» و «اسرار ازل»
از مفاهیم مرکزی و مهم حافظ و خیام است که دال بر تئوری شناخت اگنوستیسیستی آندو ست.
اگنوستیسیسم
یعنی
لادریت و یا ندانم گرایی
یکی از مکاتب ارتجاعی تئوری شناخت است که امروزه امپریالیسم هم اشاعه می دهد.
پاپ اأمانی مستعفی هم ندانم گرا بوده است.
از دید این مکتب
انسان عاجز از شناخت «هر» و«بر» است
یعنی فرقی با گاو خر ندارد.




۵۵ ساله شدم ... و این انتهای ویرانیست. من را به سخت جانی خود این گمان نبود
نسترن

۵۵ سالگی
نقطه آغازین (مبداء) بلوغ فکری و فرهنگی و شخصیتی هر کس است
آدمیت آدمی از این سن
شروع می شود.
تازه اگر فرد بختیار باشد و نه بد بیار و بدبخت.
خیلی ها تا آخر عمر
خر مادرزاد می مانند


شعر حافظ، در زمان آدم اندر باغِ خُلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود

اگر منظور کریم از باغ خلد
جامعه کمونیستی اولیه باشد
در آن جامعه
شعر ضد علمی و ضد عقلی و ضد خلقی و خرافی خواجه
ارزش سرگین و پهن در زیر پای ستوران باغ را حتی ندارد.

ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری

آره
فرم شعر حافظ
زیبا ست.
محتوای شعر حافظ اما زباله است.
کسب و کار حافظ
دستچین کردن زباله از آثار سعدی
و
توسعه فرمال زباله های مأخوذ از آثار سعدی است.
حافظ
چیز مثبت و منفی ئی ندارد که از سعدی نگرفته باشد.
حافظ
حتی خط مشی مبارزه با اهل طریقت و تصوف و عرفان را
از سعدی گرفته است.


حزب توده ایران سازمان سیاسی طبقه کارگر ایران است و در راه دفاع از آزادی، دمکراسی، صلح و عدالت اجتماعی، مبارزه می کند.

آره.
سازمان سیاسی طبقه کارگر
وظیفه طبقاتی و رسالت تاریخی دیگری دارد.
مراجعه کنید به زندگی مارکس و انگلس

سازمان سیاسی طبقه کارگر
مکلف و موظف به بردن سیستماتیک مارکسیسم ـ لنینیسم به میان توده و قبل از هم طبقه کارگر ، تربیت تئوریکی و سیاسی طبقه کارگر،
رهبری توده توسط طبقه کارگر،
براندازی حاکمیت اقلیت انگل و استثمارگر
و
برقراری دیکتاتوری پرولتاریا ست که به معنی فرمانفرمایی طبقه کارگر و متحدیتنش (دهقانان و پیشه وران و روشنفکران خلقی) است


عجب انتقادات استراتژیکی بند تنبانی ئی
عنقلابیون جنقوری دارند.
. حالا اگر اسم ها را عوض کنند
مثلا
زین العابدین
را خضر و الیاس بنامند
که از اسامی مطلقا اصیل عیرانی اند
و
کبابی نقی
را کبابی سیامک بنامند،
معجزه که نمی شود


شرم بر حکومت اسلام و شرم بر سیاسیون ۵۷ که حامی اوباش شدن و حاکمشان کردن از جبهه ملی و مجاهد و حزب توده
موعلی

این واکنش موعلی به صرف ۷۰ درصد موقوفات برای تعزیه است.
هنر نزد جنقوریلن است و بس.
همین جنقوریان علامه
گوش فلک را از هارت و پورت ۲۵۰۰ ساله پر کرده اند.
اگر فرهنگ و تمدن این است
پس بی فرهنگی و توحش چیست؟
مجاهدین که در مقابل طبقه حاکمه جدید
مسلحانه ایستاده اند و کشتار و دربدر شده اند
حزب توده هم که علیرغم معصومیت و مظلومیت مطلق
هم توسط شاه
به طرز خشن و خونینی سرکوب شده
و
هم
توسط شیخ.
ضمنا با سرکوب رادیکال حزب توده توسط شیخ خونخوار
فرح پهلوی و شوهر مرحومش و خود موعلی به آرزوی خود رسیده اند.


اعدام خلایق در جنقوری اسلامی اگر تیز بنگریم خدمت به خلایق است. جنقوری جای زندگی نیست. جهنم است.


هی مدار فلک
با فارسی خالص نمی توان حتی عرعر کرد.
اگر از همین جمله مدارات قلک
کلمات عربی را حذف کنند
فسی حتی باقی نمی ماند


اسلام زدایی؟

منظور از اسلام زدایی چیست؟
کی باید جامعه را اسلام زدایی بکند؟
ضمنا
اسلام را با چه ایده ئلوژی دیگری باید جایگزین سازد؟
اعضای جامعه که نمی توانند بدون شعور و ایده ئولوژی باشند.
الترناتیو زورقبانان
برای مذهب چیست؟
ضمنا چرا اسلام زدایی و نه مثلا مسیحیت و یا زرتشتیت و یا ارمنیت و یهودیت زدایی در مقیاس جهانی و نه فقط در مقیاس جنقوری؟
اسلام
چه کم از بقیه ادیان دارد؟
اسلام
آخرین دین است و طبیعتا و منطقا بهتر از ادیان قبلی است.
یهودیت و مسیحیت و زرتشتیت و بودیسم و غیره که علمی تر و عقلی تر و مترقی تر از اسلام نیستند



اولین چیزی که کتاب به ما می آموزد این است که چگونه تنها باشیم
جانتان فرنزن

کتاب چیست؟
کتاب در واقع
همنوع غایب از نظر است
مطالعه کتاب
فرمی از هماندیشی باواسطه با همنوع است
البته اکر مطالعه خرخوانی نباشد




دانا، نادان را می‌شناسد چرا که زمانی خود نادان بوده است اما نادان هیچ وقت دانا را نمیشناسد زیرا هیچ وقت دانا نبوده است
افلاطون

کسی که بشریت را به دانا و نادان طبقه بندی کند
خودش نادان است
بشر
خر نیست.
تفاوت فی مابین در این است که هر کس بسته به حرفه و کسب و کارش
در زمینه ای تخصص دارد.
تفاوت نه در خود افراد
بلکه در تقسیم اجتماعی کار است.
بنا خر تر از بقال نیست
عطار خرتر از نجار نیست
معلم خرتر ازمؤذن نیست




گاه باید چتر را دست #باران داد
تا روی سر خودش بگیرد
و ما
جایش بباریم!
رضا کاظمی

باران که نمی بارد.
ابر است که برف و باران می بارد.

منظورش از باریدن ما
گریستن است.

این طرز تفکر
اما ایراسیونالیستی (مبتنی بر خردستیزی) است.
هر سیستمی بسته به ساختارش فونکسیونی دارد.
ساختار ابر
بارش برف و تگرگ و باران را الزامی می سازد
و
ساختار چتر
حراست از خیس شدن در زیر باران را

نه.
همرنگ جماعت شدن یعنی تمکین اوپورتونیستی و مکانیکی و خرکی و مصلحتی به ایده ئولوژی حاکم
ایده ئولوژی حاکم
نه ایده ئولوژی جماعت کذایی
بلکه ایده ئولوژی طبقه حاکمه است




زباله نامیدن زباله که توهین به زباله نیست.
تمیز و تبیین زباله
تحلیل رئالیستی و راسیونالیستی است.
سکس به شرطی سکس است که ناشی از عشق باشد.
و گرنه به قول شما نیازی غریزی ـ حیوانی است
جفتگیری خرکی است


زندگی واقعی از چهل سالگی به بعد شروع می‌شود تا قبل از آن ما فقط تحقیق میکنیم و یاد میگیریم
کارل گوستاو یونگ

زندگی؟
بلوع حقیقی افراد از ۵۰ و یا حتی از ۶۰ سالگی شروع می شود
تازه اگر بختیار باشد و بد بیار.
زندگی روندی عینی است و با تولد شروع می شود و ربطی به سن و سال ندارد.
اتفاقا در ایام پیری
کیفیت زندگی به صفر می رسد




ما یا میتونیم همرنگ جماعت بشیم یا میتونیم دنیا رو متحول کنیم اما نمیتونیم هردوتا کارو انجام بدیم باید تصمیم بگیریم ، شما دوست دارید جزو کدوم باشین همرنگ یا ایجاد کننده تحول؟؟؟
مهدی

مفهوم «همرنگ جماعت شدن»
خرافه مفهومی بیش نیست.
کسی همرنگ توده بی رنگ نمی شود.
همه همرنگ طبقات حاکمه پر رنگ و پر نیرنگ می شوند.
طبقات حاکمه همه کاره اند.
خدا واره اند.
خدا عکس انتزاعی ـ آسمانی اعضای طبقات حاکمه است
طبقات حاکمه
مثل خدا
نامرئی اند
همه جا هستند و هیچ جا نیستند.
همه کاره اند و در عین حال به ظاهر هیچکاره اند.
از جنس اجنه اند

همه کثافتکاری ها
توسط عوامل طبقات حاکمه انجام می یابند
و لذا دست طبقات حاکمه همیشه پاک و تر و تمیز می ماند.
اگر ورق برگردد
عوامل طبقات حاکمه تنبیه و توبیخ و تبعید و تهدید و ترور می شوند
و
نه اعضای طبقات حاکمه.
کسی مرگ بر طبقات حاکمه نمی گوید
همه مرگ بر شاه و شیخ و آن و این شعار می دهند.




نه.
بالاتر از حقیقت
مرجعی وجود ندارد.
کشف و ابلاغ حقیقت
به نفع جامعه است
حتی اگر دل این و آن بشکند.
این و آن بعدا در می یابند که حقیقتگو
دوست حقیقی شان بوده است



سکس را شاید بتوان به نوعی یک دلخوشی برای کسانی که هنوز عشق را تجربه نکرده اند دانست
گابریل گارسیا مارکز

گروهبان گارسیا فقط شعور ندارد.
از این رو نمی داند
که
سکس چیست.
سکس مفری برای تخلیه فشار روحی و روانی ناشی از عشق است.
سکس بدون عشق
اصلا
سکس نیست.
عملیات مکانیکی است.
چیزی تصنعی و قلابی و تقلبی است.
کردوکاری توحش آمیز است.
خویشاوند با تعقیب و تسخیر و تجاوز و جنایت است



عجب.
کدام بیسوادی ادعا کرده که
ماتریالیسم علم است؟
بگردید
اگر جایی پیدا کردید
خبر کنید
تا ما برای اموات تان صد پارس بلند بفرستیم.
ضمنا علم چیست؟
و
شما
کیستید
خود را جامعه گرا جا می زنید
و
به مسموم کردن خلایق کمر بر بسته اید؟


و خدا به سخن در آمد:
تو باید به من کمک کنی.
هانس رات

خدا
قاعدتا و طبیعتا
از کسی
التماس کمک ندارد.
خدا
نه محتاج این و آن
بلکه برعکس
مرجع طلب حاجات این و آن است


جهان بینی کسروی فرق ماهوی با جهان بینی روحانی و پهلوی نداشته و ندارد.
روشنگری باید
علمی و انقلابی باشد تا روشنگری باشد و نه عوامفریبی.
و گرنه همه می توانند هارت و پورت کنند.
کسروی مذهب را نفی مکانیکی می کند
بعد
مذهب جدیدی تحت عنوان ورجاوند بنیاد اختراع می کند
وبه خورد خرجماعت می دهد.
بشریت بر سر دو راهی زیر ایستاده است:
یا فراگیری مشقتبار مارکسیسم و خروج از خریت
و
یا عرعر و عوامفریبی و خود فریبی و خریت گستری


جامعه از صراحت خوشش نمیاد اما خوب که فکر کنیم، صراحت هم مثل راستگویی ساده تر از تلاش برای سفسطه بازی و لفاظیه…
بسیار ساده تر و منطقی تر حتی؛
در هر دو حالت آدم مجبور نیست خود واقعیش رو نادیده بگیره و تو قالب جامعه پسند فرو بره.
آفاق

بحث بر سر چیست؟
بحث بر سر فرم است و یا بر سر محتوا.
صراحت
فرم هماندیشی است و نه محتوای آن.
خرافه ار در هر فرمی بفرمایی
خرافه خواهد بود.
فرم را نباید دستکم گرفت.
تعیین کننده اما محتوا ست.
رابطه فرم با محتوا
مثل رابطه قابلمه با غذا ست.
تعیین کننده نه قابلمه
بلکه غذا ست.
اگر غذا زباله باشد
در بهترین و گرانترین ظرف هم بپزی و سرو کنی
جز مسمومیت سودی نخواهد داشت


هميشه يادمان باشد که نگفته ها را ميتوان گفت، ولی گفته ها را نميتوان پس گرفت. چه سنگ را به کوزه بزنی، چه کوزه را به سنگ، شکست با کوزه است. دلها خیلی زود از حرفها میشکنند!
دونیل

در این صورت
جامعه به همین روز می افتد که افتاده است.
طویله می شود
و
کسی برای حقیقت تره خرد نمی کند.
حواس همه متمرکز می شود به نشکاندن کوزه دل همنوع.
مثلا کسی تو دهن لاشخوری نمی زند که زنان را ناقص العقل می داند
تا کوزه دلش را نشکند.
بعد نوبت به سنگسار زنان ناقص العقل می رسد.



زنان دیری است که توسط طبقات حاکمه
هم
سرکوب می شوند
هم
آلت دست قرار داده می شوند
و
هم
مورد سوء استفاده های بیشرمانه کلان قرار می گیرند.
زنانی که پست های مهمی در سیاست و اقتصاد و غیره دریافت میکنند
چه بسا
مرتجع تر وبی رحمت ر و بی شرم تر از نران اند.
تا اثبات کنند که دستکمی از نران ندارند.
شکنجه می دهند
هارت و پورت می کنند.
آبرو می برند


با چوب های پوسیده نمیتوان قایق ساخت با افکار پوسیده هم نمیتوان جامعه را ساخت
ماری

مگر جامعه را با افکار می سازند؟
جامعه چیست؟


منظور نیچه و فاشیست ها و فوندامنتالیست ها از انسان انتزاعی چیست؟
خدمت به کدام انسان مشخص مورد نظر نیچه و هایدگر و لاشخورهای دیگر است؟
بشریت در فلسفه نیچه
به دو طبقه ابربشر و برده بشر طبقه بندی می شود.
جلادان خونریزی از قبیل هیتلر که ۶۰ میلیون نفر را به انحای مختلف نابود می سازند
انسان ایدئال نیچه و هایدگرند
و
اکثریت قریب به اتفق قبشریت
برده اند
زباله اند
و
باید برای اقلیت ابر بشر کذایی
سواری بدهند
جان بکنند
نفله شوند.
نیچه بدترین دشمن برابری و خواهری ـ برادری بشریت است



یکی از مشکلات کلمات اینه که همیشه یک معنی نمی دهند و لذا معمولا تفسیرهای مختلفی از آن ها برداشت یکی از مشکلات کلمات اینه که همیشه یک معنی نمی دهند و لذا معمولا تفسیرهای مختلفی از آن ها برداشت می شه
دانشمند

آره.
به همین دلیل
تأمل ما نه بر روی واژه ها (کلمات)
بلکه بر روی مفاهیم است.
واژه ها
چه بسا
معانی مختلف دارند.
یعنی حاوی مفاهیم مختلفند.
رابطه واژه با مفهوم
رابطه فرم با محتوا ست.
رابطه قابلمه با غذا ست.
تفکر هم تفکر مفهومی است و نه تفکر واژه ای.
ما مفهوم مربوطه را پیشاپیش ذکر می کنیم
بعد دست به استدلال و اثبات می زنیم:
مثال:
از دست دادن آدم ها
یک مفهوم است و نه یک واژه.
ولی منظور از این مفهوم چیست؟
اگر منظور دلخور سازی این و آن است،
چرا در مفهوم فوق الذکر تبیین می یابد؟


مرسی. نخواستیم! انقدر این گندابه را به عنوان افتخارات ملی و غیره توی حلق ما نکنید! فردوسی قهرمان شماست نه ما!
واسه ما هیچ منطقه ممنوعه نقدی وجود ندارد. از قرآن مسلمانها بگیرید تا شاهنامه فردوسی و ارزشهای دربار شاهانتان. ما مجازیم قرآن تو را نقد کنیم. وایستا تماشا کن! ما مجازیم شاهنامه تو را هم نقد کنیم! مشاهیر ادبی تو را هم پایین بکشیم. افتخارات ملی تو را افشا کنیم. بلدی جواب بده. بلد نیستی بخوان، گوش بده و فکر کن!
بیتی که میگوید:
زن و اژده ها هر دو در خاک به
جهان پاک از این هر دو ناپاک به
زنان را ستایی سگان را ستای
که یک سگ به از صد زن پارسای
این را افتخار ادبی شماها گفته نه باقر آقای بقال سر کوچه.
مهرنوش موسوی

ایده بدی نیست.
ما ۲۰ سال است که همین کار را می کنیم.
کلمه به کلمه و بیت به بیت و جمله به جمله
همه چیز را به چالش علمی و انقلابی می کشیم.

ما حماسه داد میراث تحلیلی جوانشیر از شاهنامه را ویرایش و تحلیل کرده ایم.
بگذارید روی همین دو بیت از فردوسی مکث کنیم.
سؤال این است که این دو بیت کجای شاهنامه است؟
از قول فردوسی است و یا از قول یکی از کاراکترهای شاهنامه؟
چون کسی که آزار موری را حتی روا نمی دارد، قاعدتا نباید نابودی کلکتیو زنان را توصیه کند.
ضمنا
می توان هارت و پورت کرد
ولی نمی توان میان نظامی و حافظ و سعدی و فردوسی و غیره علامت تساوی دلبخواهی گذلشت.
پیدا کردن جمله ای راجع به زن
و
معیار سازی از ان برای تحلیل
و
گذاشتن علامت تساوی میان همه زن ستیزان
ربطی به تحلیل علمی و انقلابی ندارد.
من - زور از خوش گذشتن عمر چیست؟
خوش گذشتن عمر
که حتما نباید مبتنی بر خردگرایی و انسانگرایی و طبیعت گرایی (راسیونالیسم و هومانیم و ناتورالیسم) باشد.
خیلی از جلادان ماضی و مضارع
مثلا طالبان و حزب الله و داعش الله و غیره از زجر و آزار موجودات طبیعی و جامعتی لذت عظیم می برند.
تیمور لنگ از جان دادن انسان ها کیف نهنگ می کرد.
خوش گذشتن عمرش در قتل و غارت ابنای بشر بود.


خطاطی و خطاشی
فرم هایی از فرمالیسم طبقات حاکمه انگل برده دار و فئودال اند.
خطاطی و خطاشی
اصلا هنر نیستند.
خطاطی و خطاشی
چه بسا کردوکاری خردستیز اند.
چون امکان خواندن و فهمیدن اندیشه ها را دشوار می سازند



از دست دادن أدمها؟
مگر ادمها مملوک کسی هستند تا از دست شان بدهند و یا به دست اورند؟
فرق بشر با گاو و خر
غیرقابل به دست اوردن و از دست دادن بشر است.
پشت سر هر حرف عادی
ایده ئولوژی ارتجاعی طبقات حاکمه انگل
خرناسه می کشد.
از دست دادن خود به چه معنی است؟
اصلا من ـ زور از خود چیست؟



آره.
خودتان
بی خبر از همه چیزید و هنری جز عوامفریبی ندارید.
تعریف علمی از اتم
را
امام ششم (صادق)
صدها سال قبل از مندلبف عرضه داشته است



«انقلاب» ۵۷
اصلا انقلاب نبود.

انقلاب سفید
انقلاب بود.

«انقلاب» ۵۷
عنگلاب بود.

عنگلاب ۵۷
پیروزی مجدد ارتجاع فئودالی و روحانی
بر انقلاب سفید ضد فئودالی ـ ضد روحانی (بورژوایی) بود.
رستاوراسیون و یا عنگلاب بود.
عنگلاب اسلامی خمینی و گربه نره
شبیه عنگلاب اولیگارشیستی گربه چف و یلسین و پوتین و پالان بوده است.
البته در پله توسعه ای پایین تر.
اینجا انقلاب بورژوایی ـ کاپیتالیستی شکست خورده است
و
آنجا انقلاب پرولتری ـ سوسیالیستی

نفرین به باد
باد
نفرین بر آنکه رسم ستم را نهاد
باد



شهناز هماپور

مسیح مغلوب، شاعر
مهر تا یید (تأیید؟) مخواه
از دیده که بروی
از دل رفته ای.

حواریون سینه چاک
دل سپرده ی یهودایند.

خروس خواند
سه بار .
شاعر مغلوب
صلیب سرنوشتت را
بر دوش بگیر
نجات دهنده ها بر دار اند
وچشم به راه شاعری نیمه دیوانه اند
که می گفت :
جهان بی عشق یتیم می ماند.
پایان

مسیح فقط از دیده رفته
ولی از دل نرفته است.
هیچ چیز در عالم وجود
از بین نمی رود.
آنچه که خلایق خام خام اندیش
فنا می پندارند،
چیزی جز تغییربه توان هزار نیست.
دانه ای است که جوانه می شود
جوانه ای که نهالی
نهالی که درختی باردار می شود
درختی که باغ می شود
باغی
که
جنگلی می شود.
سر بلند و سبز باش
ای جنگل
ای انسان.




شهناز هماپور

مسیح مغلوب، شاعر
مهر تا یید (تأیید؟) مخواه
از دیده که بروی
از دل رفته ای.

حواریون سینه چاک
دل سپرده ی یهودایند.

خروس خواند
سه بار .
شاعر مغلوب
صلیب سرنوشتت را
بر دوش بگیر
نجات دهنده ها بر دار اند
وچشم به راه شاعری نیمه دیوانه اند
که می گفت :
جهان بی عشق یتیم می ماند.



مغرور حسن خود مشو و قصد ما مکن؛
کاین حسن تست ..از اثر عشق پاک ما !
وحشی بافقی

معنی تحت اللفظی:
زیبایی هر کس
نه
چیزی واقعی و عینی
بلکه چیزی ذهنی و بند تنبانی است.

عجب جامعه گرایان با هوشی وجود دارند.
زیبایی هر چیز
دیالک تیکی از زیبایی عینی و زیبایی ذهنی است.
این اما به چه معنی است؟

این اولا بدان معنی است که معیار زیبایی فقط صورت زیبا نیست.
اگرچه صورت زیبا برابر با هیچ نیست.

ای بسا زیبارویان که فقط از دور خوشایندند
و نمی توان لحظه ای همنشین شان شد.

زیبایی فیزیکی باید با زیبایی فکری و روحی و شخصیتی همراه باشد تا زیبایی باشد.
علاوه بر این
استه تیک
طبقاتی است.
زیبا از دید یک رعیت و کارگر و پیشه ور با زیبا از دید ارباب فئودال و تاجر و بورژوا
از زمین تا آسمان تفاوت دارد.



خطابیه حکی مابوالقاسم لاهوتی به کارگران
خطابیه حکیم ابوالقاسم لاهوتی به کارگران


مش طهمورث
مقایسه چیست؟
مگر ما در این کامنت دست به مقایسه زده ایم؟
مقایسه کسب و کار کسانی است که لبی از چشمه سارهای مارکسیسم
تر نکرده اند.
ما
به تحلیل مارکسیستی شاه و شیخ و پانیسم های رنگارنگ دست زده ایم


مقایسه
ساده ترین طریق شناخت است.

اگر کسی عاجز از مقایسه باشد
باید نشست و به حالش زار زار گریست.

شاه
در کودتای ۲۸ مردا
متحد شیخ بوده است
مرتجع بوده است.
همان شاه
اما
چند سال بغد
مجبور به اجرای وصایای انقلبا ضد فئودالی فرقه دموکرات آذربایجان و بخش ضد فئ<دالی برنامه حزب توده شده است
و
انقلبا ضد فئودالی و ضد روحانی سفید را رهبری کرده است
دست به اصلاحات ارضی زده است
روحانیت را از حاکمیت رانده است.
روحانیت پس از انقلاب سفید
بر ضد سلطنت برخاسته است و به مدد بازار و امپریالیسم روی کار امده است
شاه
شخصیتی انقلابی بوده است.
شیخ
لاشخوری ارتجاعی است


خدا چیست؟
خدا که وجود واقعی ندارد.
خدا یک مفهوم است.

مفهوم چیست؟
مثال:
زن یک مفهوم است.

مفهوم زن از کجا آمده است؟

مفهوم زن چیزی سوبژکتیو و ذهنی است
مفهوم ذهن چیزی ابسکراکت و انتزاعی است.
چیزهای مجرد و انتزاعی فقط در ذهن بشر وجود دارند و نتیجه تجریدند.

تجرید چیست؟

تجرید عملی فکری است.
مثال:
هایده و حبیبه و شریفه و معصومه را می بینند
همه خصوصیات منحصر به فرد آنها را مورد صرفنظر قرار می دهند
و
وجه مشترک آنها را در نظر می گیرند
بدین طریق مفهوم زن
تشکیل می یابد که بلافاصله بسته به زبان حریفان
واژه می شود:
زن
ومن
فراو
آرواد
مادام
و
غیره
می شود و روی کاغذ می نشیند.
خدا هم یک مفهوم است و نتیجه تجرید است.
خدا
نتیجه تجرید کیان است؟



میدونم عزیزم وقتی عرزشیا زن با ماشین و گل رز این چیزا مقایسه میکنن منم مثال اسب زدم
ماری

آره.
آنها زن را حتی با زر و زیور مقایسه میکنند
و
نتیجه می گیرند که همانطور که زر و زیور را در گاوصندوق نگه می دارند
باید زن زر واره و زیور واره خیلی خیلی ارزشمند را هم در خانه نگه داشت.
ولی تجلیل مرد و سرو و اسب و در و گوهر و تحقیر زن و گاو و خر و درختان میوه هم کسب و کار آنهاست


ایکاش چنین بود.
محمد علی عمویی
در خاطرات خود
به مقایسه زندان شاه با زندان شیخ و شکنجه گاه شاه با شکنجه گاه شیخ و شکنجه گران شاه با شکنجه گران شیخ پرداخته است.
احکام دادگاه های انقلبا سفید در حق مخالفین را با احکام بیدادگاه های قرون وسطایی شیخ با مخالفین
مقایسه کنید.
صد رحمت به شاه.
صدهزار نفرین به شیخ.
به عوض انتشار خرافات
فوت و فن تفکر بیاموزید
تا
تفاوت و تضاد انقلاب با ارتجاع
را
شاه با شیخ
را
دریابید و در (گوهر) یابید.
ضمنا رشد کنید.
خریت و خر پروری و خریت گستری
به نفع هیچکسی نبوده است




آدمهای غمگین، خودخواه، بدجنس و بی انصاف اند و کمتر از دیوانه ها قادر به تفهیم و تفاهم یکدیگرند. غم هیچگاه بشر را متحد نمی سازد-بشر را به نفاق وا می دارد. و اگر به خیال کسی میرسد که اتحاد بشر با تعمیم اندوه و غم امکان پذیر است، اشتباه می کند. در دنیای مردمان غمگین نسبت به مردمان خوش و راضی، ستمها و جورهای بیشتری روی می دهد.
دشمنان/ آنتون چخوف


عجب خرافاتی مش چه خوف

عکس هایت را مرور میکنم
تو دوری
و من در نزدیک ترین ناممکن دارم زده اند
معکوس میرویم
وارونه تر از خوشبختی
تو در عکس ها مرا دوست داری ؟!
یا نه ! تظاهر به عشق میکنی!
لبخند تو شبیه سیب ممنوع است
و رد شدن از بهشت های احتمالی
دور زدن ادم هایی که از حماقت ما
انگشت به دهان مانده اند .
من در یک خلآ بی جاذبه سقوط میکنم
و تو
در سیاهچاله ای موذی می افتی
زندگی ما اسیاب اسیابان کافری ست
که میوه های ممنوع را
در دهان دنیا می ریزد .
از چهار پایه بالا میروم
بی جاذبه هم میشود مرد
مگر نه اینکه مرگ بی قانون است !
تو هم ذوب میشوی
چون بستنی در یک عصر تابستان
بی انکه در دهان کسی لبخند بگذاری !
چهار پایه میافتد
پاهای یک زن ناخوشبخت آویزان می ماند
و از تمام تو
یک رویای سرد و شیرین
در حافظه آسفالت ها میماند .
((ما این میوه ی نباید (هرگز) را
به دهان نبردیم
احمق بودیم ))
#فرمیسک_حاجی_میرزایی



جهان شرق و غرب وجود ندارد.
جوامع بشری وجود دارند.
فرماسیون های اقتصادی وجود دارند.
دلار هم مثل ریال و ین و یورو و غیره
مبتنی بر طلا ست.
تفاوت میان ارزها
در کمیت طلایی است که پشتوانه آنها ست


شهنار هماپور
در دهان من فریادی است گنگ
بلندترین آواز را هم که سر می دهم
از درخت هیچ خانه ای ساری نمی پرد.


فریاد بی صدا
اصولا و اساسا
بی صدا نیست.
خیلی از جانوران
دیده می شوند که با دهان باز حرف می زنند
ولی صدایی به گوش نمی رسد.
دلیلش این است که جانوران
در این جور موارد
با اولترا شال
هماندیشی می کنند.
و
بشر و خیلی از موجودات کر
قادر به شنیدن اولترا شال نیستند.
ترفند بدی هم نیست.

فریا دبیصدا که چیزی نیست.
فبل ها
با پاهای شان هماندیشی می کنند.
ضدا پاهای شان هم برای بشر و خیلی از موجودات خر
قابل شنیدن نیست.
این هم هنوز چیزی نیست.

فیل ها
با پاهای شان نوسانات زمین را می شوند.
به همین دلیل
در طرفة العینی از زلزله با خبر می شوند و پا به فرار می گذارند.

این هم هنوز چیزی نیست.
پروانه ها و حتی پیله و کرم ها و کنه ها و امثالهم
در هماندیشی مدام با یکدیگرند
فقط ما قادر به شنیدن حرف های شان نیستیم
چه رسد به فهمیدن.
گوش پروانه ها در بال های شان است.


هی میترا.
در جنقوری اسلامی
زن اوتوبوس ران وجود دارد.
تاکسی که چیزی نیست.


بستگی دارد که معیار ترقی طلبی چه باشد.

مثال:
سطل ننه ات طلب ها
از سر تنت طلب ها
از خیلی نظرها مترقی ترند.
رضا شاه بی سواد و محمدرضا شاه باسواد
راسیونال تر و نوگراتر (مدرن تر) از شیخ بوده اند.
آتاتورک
راسیونال تر و نوگراتر (مدرن تر) از عرعر دوغان و داعش و گولن بوده است.

سطل ننه ات طلب ها
مترقی تر از پان های پالان بر پشت
مثلا پان ترکیسم
پان کردیسم
پان عربیسم
و
غیره اند.
دلیل مخالفت پان های پالان بر پشت با سطل ننه ات طلبیسم
مخالفت سطل ننه ات طلب ها با تجزیه کشور است.
راستی دلیل مخالفت سطل ننه ات طلبیسم با تجزیه کشور چیست؟
سطل ننه ات طلبیسم
که میهن پرست نیست.

شعر و‌فلسفه … کاوه عسکر
از نظر دادستانها،، تمامی محکومین یک مشت تبهکار شیاد هستند!!
از نظر قاضی… تمامی آنها یک مشت تبهکار بیچاره هستند!!
و از نظر وکیل،،، تمامی تبهکاران یک مشت جنایتکار احمق هستند که اشتباه کردند و باید بهشون فرصت دوباره داد!!!!
و از نظر من!!!
تمامی اهل دادگاه،،، یک مشت بیشرف شیاد هستند که از این فلسفه نان‌ میخورند!!!
در دادگاه های حاکمین من هیچ تفاوتی بین آنها و دادگاه های واعظین مرگ نیافته ام
چه بسا که واعظین بهشت، سالهاست بر این پایه نان میخورند!!!
و اینگونه است که تمامی نسل بشر محکوم نام برده میشوند در کتب آسمانی
با الهام از آنکه آدم گناهکار بود و محکوم ، و اینچنین به فرمان خدا بر زمین فرود آمد!!!!!
انسان محکوم است!!!
تا آن دمی که حتی یک مسجد، کلیسا، پرستشگاه و یک دولت بر روی زمین مانده باشد!!
بر گرفته از صفحه عسکر عزیز

محتوای این سخن عسگر
مبتنی بر دولت ستیزی و مذهب ستیزی است
و
این مشخصه فکری مرکزی مهم آنارشیسم است.



بهائیان
برای فوندامنتالیسم شیعی (خمینیسم)
شبیه یهودیان برای فاشیسم آلمان (نازیسم) است.
اعدام زنان بهایی
توسط فوندامنتالیسم شیعی
هم محتوای فوندامنتالیستی دارد که همشیره فاشیسم است
و
هم محتوای انتی فمینیستی ـ فاشیستی - ضد توده ای ـ ضد پرولتری دارد.
ارتجاع فوندامنتالیستی با تیر واحدی
در ان واحد
چندین نشان می زند.
در زن ـ تصور فاشیسم هم
زن باید خانه نشین باشد و تولید مثل کند تا سرباز کافی برای جبهه بازتولید شود.
مرجع تقلید خمینی و غیره
حضرت هیتلر بوده است.
یهودی ستیزی فوندامنتالیسم شیعی
ضمنا
محتوای فاشیستی دارد.
دفاع از منافع خلق فلسطین
بهانه ای برای عوامفریبی است


اسب هم بی حجابه هم زیباست ولی نجیبِ
ماری

اسب
کمترین فرقی
از هیچ لحاظ و نظر
با گاو و خر و استر و عنتر ندارد.
فقط در ایده ئولوژی اشرافیت کثافت برده دار و فئودال و روحانی
آدمیان و حیوانات و نباتات (و جمادات) مولد
تحقیر می شوند.
تحقیر زن هم به همین دلیل و با همین محتوای طبقاتی صورت می گیرد.
زن مولد (زاینده) و زحمتکش است




ما فقط به معنا و محتوای اشعار و اثار تمرکز نداریم.
به فرم انها هم ارج می گذاریم.
و منتشر می کنیم تا خواننده با فرم شعر آشنا شود.
خواننده که نه.
اجنه.
این شعر نظری به لحاظ ساختار و صنعت شعری
بی عیب و نقص است.
خود نظری شاعر عقب مانده ای است.


لامصبا
خبر جعل می کنید؟
عخبار آلمان از دو و نیم میلیارد گزارش داده است.
ضمنا
آلمان مستعمره امریکا نیست.
آلمان کشوری امپریالسستی است
آلمان و فرانسه و انگلستان و ژاپن امپریالیستی تر از امریکا هستند.
گشت عرشاد المان سکنه امریکا را عرشاد می کند تا دنبال مش دونالد ترامپ نروند.
اوکراین
کشوری اولیگارشیستی است.
طبقه حاکمه همه طویله های سابقا سوسیالیستی
اقلیت کثافت اولیگارش است.
خود پوتین اولیگارش خرپولی است که صاحب کشتی های تجملی و قصور مجلل است.
طبقه حاکمه اوکراین به لحاظ طبقاتی فرقی با طبقه حاکمه روسیه و غیره ندارد.
روسیه فاشیستی تر از اوکراین است.
ارتش روسیه
مسموم از زهر فاشیسم است.
گروه واگنر تحت سرکردگی آشپز پوتین
واحد نظامی فاشیستی است
واگنر نوازنده فاشیست آلمان و نوازنده محبوب هیتلر بوده است



حریف
اخوی احمدی نجات است.
برود یک هفته اسرائیل و بفهمد که بر خلق یهود چه می گذرد.
فقط هفته گذشته
تروریست های خمس و زکات و جهاد
۱۵۰۰ موشک به شهرهای اسرائیل پرتاب کرده اند.
هر روز در اسرائل
۱۱ سپتامبر است.
با فاشیسم چه باید کرد؟



آره.
مغز که خورجین نیست تا عقیده در ان وارد شود
مغز ارگان تفکر است.
همانطور که پا ارگان رفتن و در رفتن از طویله است



کسروی و انتقادات بند تنبانی و آخوندی اش.

زبان در جهان ای خردمند چیست
جز ابزار تبیین اندیشه ای؟
اگر کسی توان تفکر نداشته باشد
زبان فی نفسه اعجاز نمی کند.
فاتحه را به زبان فارسی و انگلیسی هم بخوانی
تغییری در ماهیتش صورت نخواهد گرفت.
عرعر به هر زبانی عرعر خواهد بود.



دو دستت را به من بسپار
که با آنها
دل خود را نگه دارم.
محمود درویش

اشعار محمود درویش
بند تنبانی اند.
به ندرت می توان شعری از او پیدا کرد که معنی و محتوا داشته باشد.
شعر شعرای افغان صدهزار بار غنی تر و قوی تر از اشعار درویش و غیره است.
افغانستان شعرا و مترجمان درجه اول دارد



این قانون دیالک تیکی نفی نفی است
که
کریم ۱۴۰۰ سال قبل تبیین داشته است.

این قانون در کل هستی معتبر است.
هر جوانه، هر پیله، هر جوجه، هر توله و هر فرزند
نافی دیالک تیکی درخت و پروانه و پرنده و حیوان مادر و پدر است.
فرزند
مادر و پدر را
اصلا ادم حساب نمی کند.
دست خودش هم نیست.
این جبر طبیعی است.
فرزند
وقتی که خودش پدر و یا مادر می شود
و بلایی را که خودش بر سر مادر و پدرش اورده
توسط فرزندش بر سرش آورده می شود
مثل سگ پشیمان می شود



عقب پرستان
عده ای ابله آرزوی ,بازگشت به دوران احمدی نژاد دارند,ابلهانی میگویند ایکاش به دوران خاتمی برگردیم,ابلهانی آرزوی بازگشت به دوران طلایی خمینی را در سر میپرورانند.
عده ای آرزوی بازگشت به دوران حکومت پهلوی را دارند,عده ای گیج و گنگ خواهان بازگشت به دوران صدر اسلام هستند و از آنها گیج تر آنانی که آرزوی بازگشت به دوران کورش کبیر را دارند.
هیچکدامشان به فکر ساختن آینده نیست و حرکت به سوی آینده را نوید نمیدهند.
حریف
عقب پرستان؟
واپسگرایان
مرتجعین.
سمتگیری های افراد
بی دلیل نیست.
همه چیز هستی
قانونمند است.
مرتجعین
ایدئال و آرمان و آینده ندارند.
به همین دلیل
ایدئال و آرمان خود را
در ماضی می جویند.
فقط پرولتاریا ست
آینده دارد
و
به همین دلیل
ایدئال و آرمان خود را در آینده می جوید
آینده ای که باید خودش بسازد.
شاعر طنزپردازی این حقیقت امر را به زیور شعر کشیده است:
اوندا کی اولاد وطن خامیدی
آخ نجه کیف چکمه لی ایامیدی
ایندی جماعت اله بیل جین دیلر
جین ندی
شیطان کیمی بی دین دیلر




توت
نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی
نيما و مانی زير درخت توت ايستاده بودند. سرشان را بالا گرفته بودند، توت‏های رسيده و سفيد و درشت را نگاه می‌کردند. آب دهانشان راه افتاده بود. به درخت سنگ زدند که توت بريزد, نريخت. توت‏ها تازه رسيده بودند، بندشان محکم بود و شاخه‏ها را چسبيده بود.
نيما کفش‏هايش را کند، جوراب‏هايش را در آورد. تنه‏‌ی درخت را گرفت‌، عين گربه، با سختی و سماجت خود را بالا کشيد، هی ليز خورد و هی ليز خورد. اما از پا ننشست. عرق ريخت و به پوست سفت و ناجور و ترک ترک شيارهای زمخت و سخت درخت چنگ زد و پا گذاشت. کف دست‏ها، انگشت‏ها و کف پاهايش زخم شد و سوخت. اما، به روی خودش نياورد. ماني نگاهش می‌کرد.
- می‌افتی بيا پايين. اگر بيافتی مامان ناراحت می‌شود.
نيما به حرفش گوش نکرد. همچنان بالا رفت، رفت تا دستش به اولين شاخه رسيد. شاخه را چسبيد خود را بالا کشاند. پايش را روی شاخه گذاشت، دست دراز کرد و توتی چيد و خواست برای مانی بياندازد. پايين را نگاه کرد مانی نبود. رفته بود پيش مادر:
- مامان، مامان، نيما رفته روی درخت دارد توت می‌خورد.
دست مادر را کشيد و آورد زير درخت، اشاره کرد و نيما را نشان داد.
- ببين مامان، نيما رفته است بالا و دارد توت می‌خورد.
مادر نيما را نگاه کرد، اول ترسيد که نيما بيفتد. اما کم‏کم از شجاعت و همت او خوشش آمد. رو کرد به مانی:
- خب، تو هم برو بالا توت بخور. بزرگ شدی، تصميم بگير، نترس.
نيما از بالای درخت توت‏های تو مشتش را به مانی نشان داد و با دهان شيرين شده از توت گفت:
- اين‏ها هم مال تو، برای تو و مامان چيدم.
خم شد و توت‏ها را توی دست مادر ريخت. مادر توت‏ها جلوی مانی گرفت:
- بيا بخور.
- نه نمی‌خورم. توت‏هايی که نيما چيده دوست ندارم.
- پس خودت برو بالا، بچين و بخور.
- نمی‌توانم.
مادر زير بغل‏های مانی را گرفت، کمکش کرد که برود بالای درخت. مانی پاهايش را تکان داد و گفت:
- مرا بگذار زمين. می‌ترسم بالا بروم. نمی‌خواهم به من کمک کنی.
مادر مانی را گذاشت زمين. شاخه‏ی پايين درخت را خم کرد و رو به روی صورت مانی گرفت. شاخه چند توت درشت و رسيده داشت.
- خودت توت بکن و بخور. اين جور راحت است.
مانی شانه بالا انداخت و پا به زمين کوفت:
- نمی‌خواهم.
مادر گفت:
- خودم برايت می‌چينيم. خوب است؟
- نه، نمی‌خواهم تو برايم توت بچينی.
مادر، که از دست مانی کلافه شده بود، گفت:
- توتی که نيما بچيند، دوست نداری. به خودت زحمت نمی‌دی که از درخت بالا بروی. توتی هم که من بچينم، قبول نداری. توت آماده را هم که نمی‌چينی. اصلا تو چه می‌خواهی؟
مانی سرش را بلند کرد. توت خوردن نيما را ديد و گفت:
- می‌خواهم نيما بيايد پايين. توت نچيند. توت نخورد.
- همين؟
- همين.
مادر به مانی نگاه کرد. هيچ نگفت. دلش به حال او سوخت. راهش را کشيد و رفت.
مانی زير درخت نشست. زانوهايش را بغل گرفت. به درخت تکيه داد و زار زد.
پایان



دین فرمی از روح و شعور است
دین روح جامعه بی روح
و
یا
شعور جامعه بی شعور است.
بشر فقط با نان زنده نیست
بشر به جان (روح و شعور) هم نیاز دارد.
دین را فقط از موضع پرولتاریا می توان نقد کرد و با مارکسیسم جایگزین ساخت.
هر نقد دیگری از دین
خرافی تر از دین است.
فاشیست ها با دین ستیزی
بیشعوری خود را
ماست مالی می کنند.



چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی
رندی و هوسناکی در عهدِ شباب اولی
حافظ

در ایام پیری
کسی توان عیاشی (زنبارگی و بچه بازی) و میخواری و لاابالیگری ندارد.

چون پیر شدی عطار در میکده داخل شو
کاین علت پیری را جامِ مَیِ ناب اولی
عطار

برای فراموش کردن ذلت پیری
باید مست کرد.

سکنه شعرستان
معنی عشعاری را که منتشر می کنند
نمی دانند.
طوطی وشانند.




افسردگی به انسان فرست اندیشیدن نمی‌دهد
بنابراین برای اینکه انسان نادان بماند
باید اندوهگینش ساخت فردریش
نیچه


جنقوریان خیال می کنند که نیچه آدم است
به همین دلیل لاطائلات او را مثل نقل و نبات به خورد همدیگر می دهند.
نیچه کثیف ترین فیلسوف فاشیسم است.
نیچه مؤسس هر چیز کثیفی است که می توان تصورش را کرد.
اتفاقا
مغز افراد در شکنجه گاه ها
بهتر از عشرت خانه ها کار می کند و می اندیشد.




زخم وارده بر روح به چه معنی است؟
دل شکستن؟
توهین کردن؟
فحش شنیدن؟
تحقیر شدن؟
کسی یافت نمی شود که زخم روحی نخورد و فراموشش نکند.
جهان پر از لاشخور است که هنرشان زخم روحی زدن به همنوع است.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۶۵۷)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت یازدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)

بخش دوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

چو دشمن کرم بیند و لطف و جود

نیاید دگر خبث از او در وجود

معنی تحت اللفظی:

اگر به دشمن، محبت و بخشش و لطف کنی، او دیگر ضرری به تو نمی زند.

سعدی

در این بیت شعر،

مقوله «کرم» را به معنی رشوت، باج و امثالهم به کار می برد.

چنین کاری از خداوند سخنی مثل سعدی بعید است.

سعدی خبث دشمن را به کرم و لطف و جود پادشاه

منوط و وابسته می سازد.

دشمن

به نظر سعدی،

منافع «در خود» ندارد

و

در

دیالک تیک کنش و واکنش،

فقط واکنش را می شناسد و بس.

دشمن

در قاموس سعدی

به مطالعه خوی پادشاه می پردازد،

اگر پادشاه کریم و لطیف و جواد بود،

خبث دشمن، دیگر ترشح نمی کند

و

اگر نبود،

واویلا.

ما این شیوه برخورد را خارجی کردن می نامیم.

در عصر فئودالیسم،

خصومت و جنگ و غارت در دستور روز قرار دارد.

کرم ولطف و جود کسی

نمی تواند خصومت بی چون و چرا میان خوانین و سلاطین خونخوار را از بین ببرد.

جهان فئودالی،

جهان توطئه و بند و بست و خیانت و خنجر از پشت است.

غده ای به نام خبث وجود ندارد.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ت) تداوم و شکست (پیوست و گسست) (۴)

پیوست و گسست (تداوم و تقاطع و یا شکست)

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

پیوست و گسست (تداوم و شکست) در فلسفه ماقبل مارکسیستی

ادامه

پیوست و گسست (تداوم و شکست) در فلسفه هگل

۱

· تنها هگل است که با تجزیه و تحلیل آنتی نوم های کانت اعلام می کند که «هیچ کدام از این تعین ها به تنهائی حقیقت ندارد، آنچه حقیقت دارد وحدت آنها ست.»

۲

· خصلت ایدئالیستی دیالک تیک هگل اما مانع آن می شود که او پیوست و گسست (تداوم و شکست) را گشتاورهای همتراز واقعیت بداند:

۳

· در حالی که او پیوست (تداوم) را به مثابه تعین ماهوی مکان و زمان می داند، گسست (شکست) را تنها به مثابه نفی انتزاعی پیوست (تداوم) قلمداد می کند.

۴

· محدودیت درک هگل در باره رابطه پیوست و گسست (تداوم و شکست) حاکی از این نیز است که به نظر او تحولات کیفی (که بیانگر گسست اند. مترجم) ناشی از تغییرات پیوسته (مداوم) کمی نیستند:

الف

· به نظر هگل، «پیوست (تداوم) عبارت است از خودمانندی

· خودمانندی خیلی ها که به مستثنی کننده بدل نمی شود.»

ب

· «پیوست (تداوم) عبارت است از «جریان ...

· جریانی که به کیفیت بدل نمی شود.»

· (هگل، «منطق»، ص ۱۸۰، ۱۸۲، ۱۹۱)

ادامه دارد.

درنگی در غزلی از خواجه شیراز (۸)

میم حجری

راز درونِ پرده چه داند فلک،

خموش
ای مدعی

نزاعِ تو با پرده دار چیست؟

معنی تحت اللفظی:

فلک بسان غلام کر و لال پرده دار است

و

از راز پشت پرده خبر ندارد.

پس از گیر دادن به فلگ پرده دار بپرهیز.

خواجه

در این بیت غزل،

دیالک تیک طبقات حاکمه و عمال طبقات حاکمه

را

به شکل دیالک تیک خدا و فلک بسط و تعمیم می دهد.

خدا

را

خواجه

به

خوانین و سلاطین همه کاره پشت پرده نشین و تصمیمگیر

تشبیه میک ند

و

فلک

را

به غلام کر و خر و لال پرده دار

و

نقش تعیین کننده را از آن خدا (خوانین و سلاطین برده دار و فئودال و سران طبقه حاکمه) می داند.

حق مطلقا با خواجه است:

در

دیالک تیک آمر و مأمور

(طبقه حاکمه و هیئت حاکمه و دولت)

نقش تعیین کننده

از آن آمر (طبقه حاکمه) است.

صدها سال بعد از حافظ

خلایق خر

هنوز قادر به تمیز آمر از مأمور نیستند.

به همین دلیل شعارشان

مرگ بر مأمور است و نه مرگ بر آمر.

محتوای فلسفی این بیت غزل این است

که

همه کاره، خدا ست و نه قضا وقدر و چرخ و فلک و دهر و روزگار و این و آن.

حافظ

نماینده بینش فاتالیستی (تقدیرگرایی، مشیت الهی) است.

بدین طریق

بشریت

سلب سوبژکتیویته (آدمیت، فاعلیت) می شود.

اوبژکت واره، چیز واره و در بهترین حالت، حیوان واره می شود.

خواجه بر اساس این ادعای فاتالیستی (مشیتی ـ الهی)،

تئوری تسلیم و تحمل و رضا را تبلیغ می کند.

و

از مبارزه انقلابی برای تغییر وضع موجود، نهی می کند.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ق) قانون ارتقای مداوم راندمان کار (۲)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱۱

  • ارتقای راندمان کار فقط به عنوان گرایش، پیشبرد کسب می کند.

۱۲

  • مناسبات تولیدی سوسیالیستی تضادهای آنتاگونیستی (آشتی ناپذیر) جامعه طبقاتی را از بین می برد و دولت سوسیالیستی شرایط لازم را برای ارتقای مداوم راندمان کار فراهم می آورد.

۱۳

  • با هدایت پلان بندی شده تولید که توسعه اش در پلان های دولتی به طور علمی تعیین شده است، ارتقای مداوم راندمان کار تضمین می شود.

۱۴

  • رشد منطبق با پلان رشته ها و عرصه های تولید جامعتی، تناسب مصرف و انباشت، ارتقای سطح آموزش و پرورش و غیره با هم تعیین می شوند و در بیلان تثبیت می یابند.

۱۵

  • سرمایه گزاری ها بنا بر الزامات جامعتی برای تضمین پیشرفت علمی و فنی و برای تضمین استفاده حداکثر برای اقتصاد ملی به طرز پلان بندی شده ای اجرا می شوند.

۱۶

  • استفاده مؤثر از قانون ارتقای مداوم راندمان کار در خدمت آماج تولید سوسیالیستی است.
  • مراجعه کنید به قانون اساسی اقتصادی سوسیالیسم

۱۷

  • یکی از امتیازات سوسیالیسم این است که به کمک پلان بندی مبتنی بر علم، رشد مستمر و سریع راندمان کار تضمین شود که یکی از مهم ترین مشخصات جامعه سوسیالیستی توسعه یافته است.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ت) تداوم و شکست (پیوست و گسست) (۳)

پیوست و گسست (تداوم و تقاطع و یا شکست)

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

پیوست و گسست (تداوم و شکست) در فلسفه ماقبل مارکسیستی

۱

  • در فلسفه ما قبل مارکسیستی، مفاهیم «پیوست» و «گسست» عمدتا به مثابه مفاهیمی که همدیگر را مستثنی می سازند، مطرح بوده اند.

۲

  • از این رو ست که ما در تاریخ فلسفه و علوم منفرد با نظرات متضاد و مغایر با هم در باره طبیعت پیوسته و یا گسسته حرکت و فرم های وجودی ماده روبرو می شویم.

پیوست و گسست (تداوم و شکست) در فلسفه زنون و ارسطو

  • معماهای معروف فیلسوف یونانی موسوم به زنون و همچنین تلاش های ارسطو برای اثبات بطلان آنها بر تصوری از پیوست (تداوم) محض حرکت، مکان و زمان استوار بوده اند.

پیوست و گسست (تداوم و شکست) در اتمیسم

  • دموکریت و اپیکور در اتمیسم خود ـ بر خلاف آنان ـ برای جرم، حرکت، مکان و زمان طبیعتی گسسته قائل بوده اند.

  • مراجعه کنید به اتمیسم

اتمیسم

(اتمیستیک)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7743

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7742

پیوست و گسست (تداوم و شکست) در فلسفه اسکولاستیک

  • فلسفه اسکولاستیکی قرون وسطی به پیروی از ارسطو پیوست (تداوم) محض جهان را به مقام یکی از جزم های خود ارتقا می دهد.

پیوست و گسست (تداوم و شکست) در فلسفه لایب نیتس

  • تعالیم اوولوسیونیستی لایب نیتس نیز که جهش را در طبیعت رد می کند، بر اندیشه پیوست (تداوم) محض در طبیعت استوار است.

پیوست و گسست (تداوم و شکست) در فلسفه جان لاک

  • جان لاک هم ایده پیوست (تداوم) محض مکان و زمان را مبرهن می داند.

پیوست و گسست (تداوم و شکست) در فلسفه برونو، گالیله، بیکن، گاسندی و هیوم

  • از سوی دیگر برونو، گالیله، بیکن، گاسندی و هیوم مکان و زمان را متشکل از اجزای کوچک تقسیم ناپذیر با خصلت گسسته می دانند.

پیوست و گسست (تداوم و شکست) در فلسفه کانت

  • بعدها این نظرها را کانت مورد انتقاد قرار می دهد:

۱

  • او در آنتی نوم ساده و مرکب خود عمدتا بر مفهوم پیوست (تداوم) محض مکان و زمان اشاره می کند.

(آنتی نوم

به معنای آغازینش عبارت است از تناقض منطقی میان احکامی که هرکدام باید به دلیلی درست تصور شوند.

آنتی نوم

زمانی می تواند پدید آید که از دو حکم متناقض

یکی درست باشد و دیگری به دلیل من در آوردی درست پنداشته شود،

بی آنکه در واقع درست باشد.

چنین آنتی نومی زمانی هم می تواند پدید آید

که

تناقض میان دو حکم که صحت شان به اثبات رسیده و پذیرفته شده،

تناقضی ظاهری باشد.

مترجم)

ادامه دارد.

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۱۲۰)

Siyavash Kasraei.jpg

تحلیلی

از

شین میم شین

۴

در چنگ می فشارد بازوبند

فشردن بازوبند در چنگ از سوی سهراب

تأییدی بر صحت حدس و گمان ما ست:

به زبان شکسپیر،

روح سهراب پس از شنیدن تئوری حکیم طوس از قفس تن به در می زند

و

در کالبد سوبژکت انقلابی فردا حلول می کند،

با درس های گرانبهائی در حافظه از کرد و کار دیروز خویش.

۵

آرام می نشیند، می لغزد، می خسبد

بر پهنه کتاب

چون سایه ای سبک

قویی به روی آب

نشست آرام، لغزش و خفت سهراب

بر آرامش روحی و روانی او دلالت دارد:

او در تمامت طول گفتگو با حکیم طوس در صفحات شاهنامه ی گشوده ایستاده بود.

از خشم می خروشید، کف بر لب پرخاش می کرد و دلیلی بر خطای مرگبار خود می جست.

سهراب پس از جذب و هضم تئوری حکیم طوس،

پس از نفوذ تئوری در روحش،

آرامش روحی و روانی کسب می کند و بسان کودکی لبریز از شادی، بر گهواره شهنامه می نشیند، می غلتد و می خسبد.

تصور و تصویر سیاوش از این حالت

فوق العاده زیبا و پرمعنا ست:

الف

بسان سایه ای سبک که تجسم تخلیه پرخاش و خشم و رهائی از سنگینی سرگیجه و سردرگمی است!

ب

بسان قوئی بر روی آب که تجسم آرامش ایدئال است.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۶۵۶)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت یازدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)

بخش دوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

دیگری را در کمند آور، که ما خود بنده ایم

ریسمان در پای، حاجت نیست، دست آموز را

معنی تحت اللفظی:

نیازی به صید ما نداری.

برای اینکه ما بنده داوطلب تو هستیم.

نیازی به قید و بند در مورد دست آموز نیست.

سعدی

در این بیت غزل،

دیالک تیک عشق

را

به شکل دیالک تیک صیاد وصید و بعد به شکل دیالک تیک بنده دار و بنده داوطلب بسط و تعمیم می دهد و به سبب دست آموزی غل و زنجیر را زاید می داند.

عاشق در ایده ئولوژی فئودالی

اوبژکت واره، چیز واره و در بهترین حالت صید واره، حیوان واره می شود

و

معشوق

سوبژکت واره، صیاد واره، ارباب بنده دار واره، اهلی کننده واره و مربی واره.

معشوق

عاشق

در واقع

نه عاشق معشوق، بلکه عاشق بندگی و وابستگی است.

عاشق

در ایده ئولوژی فئودالی

زباله جانداری است

بنده و برده و وابسته داوطلب است.

آدم نیست.

فلسفه تجلیل افراطی و اغراق امیز عشق در ایده ئولوژی فئودالی همین است:

خام و خر کردن توده و تبدیل توده به چیزی بی اراده، بی شخصیات و خمیر واره در دست طبقات حاکمه.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ق) قانون ارتقای مداوم راندمان کار (۱)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

· قانون ارتقای مداوم راندمان کار، یکی از قوانین اقتصادی اوبژکتیو (عینی) سوسیالیسم است که با ارتقای مداوم راندمان کار نیل به آماج جامعه سوسیالیستی، یعنی بهبود مداوم شرایط کار و شرایط زندگی شهروندان جامعه سوسیالیستی، امکان پذیر می گردد.

۲

· قانون ارتقای مداوم راندمان کار خواهان این است که در سوسیالیسم، میزان کار جامعتی زنده و شیئیت یافته برای تولید ارزش های مصرفی (نعمات مادی) به طور مداوم کاهش یابد.

(یعنی تولید کالای معینی در مدت زمان کوتاهتری و به طرز راحت تری

صورت گیرد.

مترجم)

۳

· ارتقای مداوم راندمان کار، پایه و اساس مهم بهبود مبتنی بر پلان شرایط کار و زندگی زحمتکشان است.

· مراجعه گنید به راندمان کار

راندمان کار

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8706

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8711

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8712

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8713

پایان

۴

· از این رو، ارتقای مداوم راندمان کار وظیفه مهم طبقه کارگر در رویارویی طبقاتی با امپریالیسم است.

۵

· از دید لنین، ارتقای مداوم راندمان کار عامل تعیین کننده ای برای پیروزی سوسیالیسم بر کاپیتالیسم است.

۶

· راندمان کار جامعتی افزایش یابنده مهم ترین پیش شرط برای هر پیشرفت جامعتی است.

۷

· راندمان کار در کلیه شیوه های تولید افزایش داده می شود.

· اما در شیوه های تولید ماقبل سوسیالیستی (برده داری، فئودالیسم و کاپیتالیسم) در نقطه زمانی معینی، مناسبات تولیدی به قید و بندی بر دست و پای استفاده مؤثر از نیروهای مولده مبدل می شود.

(این بدان معنی است،

که

امحای فراورده های تولیدی (نعمات مادی، کالاها) و حتی تخریب سیستماتیک نیروهای مولده جامد و جاندار،

مثلا از طریق جنگ های ویرانگر

در دستور کار طبقات حاکمه انگل و استثمارگر قرار می گیرد.

مترجم)

۸

· مناسبات تولیدی در این شرایط باید تحول تعیین کننده یابند.

· یعنی مناسبات تولیدی نوینی باید پدید آیند که پیروزی نهایی اش با راندمان کار بالاتری تضمین شود.

۹

· این روند ارتقای راندمان کار در جوامع طبقاتی انتاگونیستی (آشتی ناپذیر) به صورت تضادمندی صورت می گیرد.

۱۰

· دوره رونق جای خود را به دوره رکود و بحران می دهد که با امحای (تخریب) نیروهای مولده جامعتی در رابطه است.

(مثلا از طریق به دریا ریختن نعمات غذایی،

جنگ افروزی و اشاعه عمدی اپیدمی و پاندمی و غیره.

مترجم)

ادامه دارد.