درنگی در دو شعر از سیاوش کسرایی خطاب به روح الله خمینی (۱۴)

درنگی
از
شین میم شین

اینک آخرین کلام

سیاوش کسرایی

حیف آن هزارها گلی که همچو دل
پیش پایت اوفتاد
حیف باوری که خلق بر تو داد
حیف از آن بلند موج سر شکن
حیف از آن خروش
حیف از آن قیام!
اوف بر آن امید
تف بر این نظام

معنی تحت اللفظی:

حیف بر بزرگداشت خمینی توسط مردم

حییف بر ایمان آوردن مردم به خمینی

حیف از موج سرشکن و خروش و قیام توده ای و امید مردم به خمینی.

تف بر نظام فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ اسلامی.

این احکام و مفاهیم سیاوش را باید مورد تأمل قرار داد:

۱

حیف آن هزارها گلی که همچو دل
پیش پایت اوفتاد

سیاوش

چنان وانمود می کند که انگار خمینی و اراذل و اوباش به طور تصادفی و ناگهانی از آسمان افتاده است و مردم دل خود را به صورت دسته گلی به پایش انداخته اند.

این تصور و تصویر مطلقا باطلی است.

جنبش فئودالی ـ فوندامنتالیستی

(جنبش خمینیستی)

و

تروریسم فئودالی ـ فاشیستی فدایی و مجاهدین اسلام و خلق و غیره

پس از پیروزی انقلاب ضد فئودالی خجسته سفید

در دیالک تیک داخلی و خارجی («ملی» و بین المللی)

شکل گرفته، اوج گرفته و قوت و نیرو گرفته است

و

سر انجام با «وحدت کلام» و گام (دیالک تیک وحدت «نظر» و وحدت عمل)

به سرنگونی رژیم انقلاب سفید و پیروزی ارتجاع سرخ و سیاه منجر شده است.

پشت دار و دسته ارتجاعی خمینی

به طبقه اجتماعی داخلی و خارجی ارتجاعی

(اشرافیت فئودالی ـ روحانی، بورژوازی و خرده بورژوازی سنتی ـ بازاری) و امپریالیسم جهانی گرم بوده است.

ضمنا

جنبش فئودالی ـ فوندامنتالیستی

فقط در ایران نبوده است.

قبل از ایران در کشورهای قبیلتی ـ برده داری مسلمان نشین

توسط طبقه حاکمه ارتجاعی «ملی» و امپریالیستی به عنوان آلترناتیوی برای جنبش رهایی بخش ملی

تقویت و تغذیه و حمایت شده است

و

در خلاء حاصل از شکست سوسیالیسم در اروپای شرقی

عرض «عن ـ دام» کرده است و به فاجعه ای ارتجاعی بدل شده است.

هم شکست سوسیالیسم

علل تئوریکی

داشته است

و

هم

پیروزی جنبش فئودالی ـ فوندامنتالیستی.

حزب توده و احزاب به اصطلاح سوسیالیستی عربی و عجمی و کمونیستی

باید قبل از دشنام دادن و افسوس خوردن و نفرین کردن،

به انتقاد علمی و انقلابی از خود بپردازند

و

برای بر آمدن از عهده انتقاد علمی و انقلابی از خود و جامعه و جهان

به عوض خودفریبی و عوامفریبی

به فراگیری مارکسیسم خطر کنند.

ادامه دارد.

درنگی در «کودک استثنایی» اثری از فریدون تنکابنی (۲)

https://i.zamaneh.media/u/wp-content/uploads/2024/09/DSC04516_21-600x3431-1.png?width=1000

فریدون تنکابنی

درنگی

از

شین میم شین

کودک استثنایی

ما این اثر تنکابنی را نخست تجزیه و سپس تحلیل می کنیم:

۱

همین که نوزاد به دنیا آمد، پزشک ضربه‌ای به پشتش زد تا مانند همه نوزادان نفس بکشد و به گریه بیفتد.

ایراد اساسی این جمله اول این اثر تنکابنی در عدم تمیز و یا تمییز قابله از پزشک توسط تنکابنی است.

معمولا و قاعدتا

زائو و یا قابله روند وضع حمل و زایمان را کنترل می کند و ضربه بر باسن نوزاد می زند تا جیغ بزند و نفس بکشد و نه پزشک و نه به پشت نوزاد.

در شرایط استثنائی

یعنی

در شرایطی که وضع حمل و زایمان طبیعی دشوار و امکان ناپذیر باشد،

روند زایمان را جراح به عهده می گیرد و نوزاد با سزارین از بطن مادر بیرون آورده می شود و نه پزشک.

سؤال این است که چرا کسی موقع خواندن اثری نمی اندیشد و تصحیحش نمی کند؟

خرافه رایج در کشور گل و بلبل در رابطه با شعر

این است که از شعرا نباید انتظار تره خرد کردن برای رئالیته (واقعیت) و راسیونالیته (عقلانیت) را داشت

و

دست شعرا را باید یاز گذاشت تا هر جفنگ ایرئال (ضد واقعی) و ایراسیونال (ضد عقلی) را به خورد خواننده خرفت و خر بدهند و خرفت تر و خرترش سازند و جامعه را به طویله تبدیل کنند.

ظاهرا

خرافه رایج در رابطه با شعر به بقیه فرم های هنری هم بسط و تعمیم داده شده است.

دلیل دیگر پرهیز و ترس از انتقاد

سابقه به اصطلاح سیاسی هنرمند است.

اگر هنرمند سیاسی باشد و به هر دلیلی زندان کشیده باشد و کشته شده باشد،

مورد عفو و اغماض خلایق مصرف کننده آثار هنری قرار می گیرد

و

هر زباله او به عنوان اثری هنری جا زده می شود و به زر رخید و فروش می شود.

مثال بارز در این زمینه

«صدای میرا»ی سلطانپور و «قصه» های بهرنگی برای کودکان بخت برگشته و گند و گاو مسائل «تربیتی» او و «قصه» ملخها اثر بهروز دهقانی و غیره بوده اند.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۲۳۱)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت یازدهم

بخش دوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۹۱ )

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

سعدی

به خطر فئودالیسم ستیز تفکر پانته ئیستی اهل طریق واقف است.

از این رو با عارف نمائی قلابی خود می خواهد، زیر پوشش عرفان به ترویج نظرات ضد انقلابی خود بپردازد و ضمنا عرفان را از جوهر پانته ئیستی اش تهی سازد.

پانته ئیسم

میان ماده و روح فرقی قائل نمی شود.

پانته ئیسم

یدین طریق

فاتحه ای بر دیالک تیک ماده و روح و مسئله اساسی فلسفه و مرزیندی میان جهان بینی ماتریالیستی و ایدئآلیستی می خواند.

پانته ئیسم

اما

هرگز به انکار هستی مادی برنمی خیزد.

حافظ

همین خردستیزی نیم بند و نا پیگیر سعدی

را

بالکل و به تمامی از آن خود می کند و تار و مار کردن خرد را وظیفه ایدئولوژیکی اصلی خود قرار می دهد.

بس بگشتم، که بپرسم سبب درد فراق

مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود.

معنی تحت اللفظی:

همه سعی خود را برای کشف سبب درد فراق به خرج دادم.

مفتی عقل اما در این مسئله از نعمت عقل بی نصیب بود.

مفتی و یا فتوا دهنده در ادبیات حافظ جزو تحقیر واژه ها و توهین واژه ها ست.

مفتی عقل قادر به درک اسرار عشق نیست.

ز باده هیچت اگر نیست، این نه بس، که تو را

دمی ز وسوسه عقل بی خبر دارد؟

معنی تحت اللفظی:

اگر مشروبات الکلی هیچ فایده ای هم نداشته باشند،

همین که تو را از وسوسه عقل حفظ می کنند، فایده عظیمی است.

خواجه در این بیت غزل

عقل را چیزی فریبنده و اغواگر قلمداد می کند.

یعنی

جای نفس اغواگر و گمراه ساز را با عقل وسوسه گر و دامگستر عوض می کند.

این کردوکار خواجه هم جیزی جز خردستیزی نیست.

ادامه دارد.

خودآموز خوداندیشی (بخش صد و بیست و دوم)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت ششم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۶ ـ ۸۷)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم.

۱۲۲۱

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16249

۱۲۲۲

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16256

۱۲۲۳

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16262

۱۲۲۴

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16268

۱۲۲۵

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16273

۱۲۲۶

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16279

۱۲۲۷

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16285

۱۲۲۸

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16290

۱۲۲۹

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16296

۱۲۳۰

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16302

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (د) دیالک تیک (۱۶)

پروفسور دکتر افرد کوزینگ

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

۱۱

  • همزمان با این تحولات بنیادی در علوم طبیعی، تغییرات مهمی در حیات جامعتی صورت می گیرند.

۱۲

  • کاپیتالیسم به توسعه شتابان خود ادامه می دهد و وقوع پیاپی حوادث تاریخی که در انقلاب انگلیس و فرانسه به نقطه اوج خود می رسد، زمینه را برای گسترش اندیشه توسعه جامعتی و دیالک تیکی بالنده فراهم می کند.

۱۳

مبارزات خیابانی کارگران نساجی لیون فرانسه

(۱۸۳۱)

  • تضادهای درونی کاپیتالیسم و اختلافات طبقاتی ناشی از آن خود را در خیزش های کارگری لیون فرانسه (۱۸۳۱ ـ ۱۸۳۴) وکارگران نساجی شلزی آلمان (۱۸۴۴) نمایان می سازد.

۱۴

  • کاپیتالیسم اختلافات طبقاتی را عریانتر و روشنتر از هر سیستم جامعتی دیگر عیان می سازد.

۱۵

  • دیگر نمی شود جلوی نفوذ دیالک تیک توسعه جامعتی را سد کرد.

۱۶

  • خردمندان بورژوائی مانند (تری یرز، تیه ری و گیزو) ـ حتی قبل از مارکس و انگلس ـ مبارزه طبقاتی را نیروی محرکه توسعه جامعتی و کلیدی برای درک انقلاب فرانسه محسوب می دارند.

۱۷

  • بدین طریق هم در عرصه علوم طبیعی و هم در عرصه تاریخ، کلیه شرایط (سوبژکتیو و اوبژکتیو) لازم برای جایگزینی نگرش متافیزیکی با نگرش دیالک تیکی فراهم می آید.

۱۸

  • دیالک تیک در مسیر پیروزی به پیش می تازد.

ادامه دارد.

درنگی در شعری از احمد شاملو خطاب به ایران درودی (۱)

پرتره‌ای از شاملو، عکاس: هادی شفائیه

درنگی

از

میم حجری

احمد شاملو

پيش از تو
صورتگران
بسيار
از آميزه برگ ها
آهوان برآوردند؛
يا بر شيب كوهپايه ئي
رمه ئي
كه شبانش در كج و كوج ابر و ستيغ كوه نهان است ؛
يا به سيری و سادگی
در جنگل پرنگار مه آلود
گوزنی را گرسنه كه ماغ می كشد.


تو خطوط شباهت را تصوير كن :
آه و آهن و آهك زنده
دود و دروغ و درد را

- كه خاموشی
تقوای ما نيست .


سكوت آب می تواند خشكی باشد و فرياد عطش؛
سكوت گندم می تواند گرسنگی باشد
و غريو پيروزمندانه قحط؛
همچنان كه سكوت آفتاب
ظلمات است .


اما سكوت آدمی فقدان جهان و خدا ست.

- فرياد را تصوير كن !
عصر مرا تصوير كن
در منحنی تازيانه به نيشخط رنج ؛
همسايه مرا
بيگانه با اميد و خدا؛
و حرمت ما را
كه به دينار و درم بركشيده اند و فروخته .


تمامی الفاظ جهان را در اختيار داشتيم
و آن نگفتيم
كه به كار آيد،
چرا كه تنها يك سخن، يك سخن در ميانه نبود:
آزادي!


ما نگفتيم
تو تصويرش كن!

پایان

ادامه دارد.

درنگی در «هنر از دیدگاه مارکسیستی» (۲۲)

درنگی

در

از

شین میم شین

هنر از دیدگاه مارکسیستی

مهرداد پرولتاریا

نقد هنر بورژوایی و مدرن


مارکسیست‌ها به هنر مدرن (مانند دادائیسم، سوررئالیسم، و هنر انتزاعی)

نگاه انتقادی دارند.

به این دلیل

که این آثار غالباً غیرسیاسی، ذهنی و فردگرایانه‌اند و از مشکلات واقعی جامعه فاصله می‌گیرند.

دلیل انتقاد مارکسیست های کذایی از هنر مدرن کذایی،

محتوای نامطلوب آن به زعم مارکسیست های بی خبر از مارکسیسم (استالینیست ها و اعجوبه های دیگر) است:

۱

غیر سیاسی بودن آثار هنری مدرن

۲

ذهنی بودن آثار هنری مدرن

۳

ایندیویدوئالیستی بودن آثار هنری مدرن

۴

از مشکلات واقعی جامعه فاصله گرفتن آثار هنری مدرن

به دعوی مربوط به غیرسیاسی و ذهنی بودن و ایندیویدوئالیستی بودن آثار هنری هنر مدرن

اشاره شد.

۴

از مشکلات واقعی جامعه فاصله گرفتن آثار هنری مدرن

عیب و ایراد دیگر هنر مدرن از دید مدعی

فاصله گرفتن آثار هنری مدرن از مشکلات واقعی جامعه است.

باید از مدعی پرسید:

فونکسیون و حیطه عمل آثار هنری چیست؟

مدعی ظاهرا هنر را با علوم جامعتی مثلا جامعه شناسی و علم آمار و غیره عوضی گرفته است.

به همین دلیل از آثار هنری انتظار طرح و تحلیل و حل معضلات جامعتی را دارد.

این بدان معنی است که مدعی خواهان هنر فرمایشی است.

آثار هنری

بدین طریق

خودپویی و عینیت و طبیعیت (طبیعی بودن) خود را از دست می دهند

و

به زباله هایی تصنعی و مصلحتی و تقلبی و حساب شده و سطحی و مبتذل مبدل می شوند.


مثال:


هربرت مارکوزه،

یکی از متفکران مکتب فرانکفورت،

نقد می‌کرد

که هنر مدرن در سرمایه‌داری،

به‌جای برانگیختن آگاهی، تبدیل به کالایی برای مصرف شده است

(مثلاً نقاشی‌های انتزاعی که صرفاً برای دکور استفاده می‌شوند).

معنی تحت اللفظی:

انتقاد هربرت مارکوزه از سران مکتب امپریالیستی فرانکفورت به هنر مدرن در جامعه سرمایه داری،

این بوده است که آن به جای برانگیختن آگاهی، خود به کالایی مصرفی بدل شده است.

به همان سان که مشخصا تابلوهای نقاشی انتزاعی برای دکوراسیون مورد استفاده قرار می گیرند.

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۹۳)

میم حجری

https://hadgarie.blogspot.com/2025/05/blog-post_44.html

ادامه دارد.

درنگی در «کودک استثنایی» اثری از فریدون تنکابنی (۱)

https://i.zamaneh.media/u/wp-content/uploads/2024/09/DSC04516_21-600x3431-1.png?width=1000

فریدون تنکابنی

درنگی

از

شین میم شین

کودک استثنایی

همین که نوزاد به دنیا آمد، پزشک ضربه‌ای به پشتش زد تا مانند همه نوزادان نفس بکشد و به گریه بیفتد.

نوزاد نفس کشید، اما بر خلاف نوزادان دیگر به گریه نیفتاد

بلکه با صدایی رسا این جمله‌ها را بر زبان آورد:
«منت خدای را عزوجل

که طاعتش، موجب قربت است و به شکر اندرش، مزید نعمت.
هر نفسی که فرو می‌رود، مُمِد حیات است

و

چون بر می‌آید مُفَرَح ذات.»


پزشک با شگفتی و ناباوری تمام،

ضربه دیگری به پشت نوزاد زد.


نوزاد این بار گفت:
«از صدای سخن عشق ندیدم،

خوش‌تر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند.»


پزشک با خود گفت:

«این کودک استثنایی است و مغز نابغه‌ها را دارد.
مسلماً در این جامعه هشلهف عقب‌مانده دچار زحمت و دردسر خواهد شد.
بهتر است نیمی از مغزش را درآورم.»


پزشک نوزاد را عمل کرد و نیمی از مغزش را بیرون آورد و بعد ضربه‌ای به پشتش زد.

نوزاد این بار گفت:
«در زندگی زخم‌هایی هست که روح را در انزوا مثل خوره می‌خورد و می تراشد.»


پزشک ضربه دیگری به پشت نوزاد زد و این بار با حیرت و ناباوری شنید که می گوید:
«من مسلمانم
قبله‌ام، یک گل سرخ،
جانمازم چشمه، مهرم نور،
دشت سجادهٔ من»


پزشک با خود گفت:
«خیر درست شدنی نیست.
بهتر است بقیه مغزش را هم بیرون بیاورم.
اصلاً مغز به چه دردش می‌خورد.
بی‌مغز بهتر و راحت‌تر زندگی خواهد کرد.»


پزشک بقیه مغز نوزاد را هم بیرون آورد و باز ضربه‌ای به پشت او زد،
نوزاد این بار فریاد برآورد:
«مرگ بر بی‌حجاب!
مرگ بر لیبرال!
مرگ بر مطبوعات!
مرگ بر دانشجو!
حزب الله بیدار است، از دانشجو بیزار است.»

پایان

ادامه دارد.

درنگی در شعری از احسان طبریتحت عنوان «دومرد و دو مرگ» (۸)

خسرو روزبه

( ۱۲۹۴ – ۱۳۳۷)

درنگی

از

شین میم شین

دومرد و دو مرگ


ولی خسرو درست با مرگ، زندگی دومی را آغازید:
از زندگی نخستين تابناك تر و پرخون تر
از گوشۀ " اكنون " بيرون جست
و افق جهان و تاريخ را تسخير کرد .


مردی به زانو درآمد تا زندگی را به مرگ بدل كند

و مردی بپا خاست تا مرگ را به زندگی جاودانه

معنی تحت اللفظی:

اما خسرو روزبه بر خلاف همشهری محتاط «مرحومش»،

به استقبال مرگ رفت تا زندگی جدیدی را آغاز کند.


زندگی جدیدی

تابناکتر و پر خون تر از زندگی سابق.

خسرو روزبه

از از چارچوب تنگ زمان حال به در زد و افق جهان و تاریخ را تسخیر کرد.

همشهری محتاطش

به زانو در آمد تا زندگی را به مرگ مبدل سازد

و

روزبه

برخاست تا مرگ را به زندگی تبدیل کند.

این آخرین بند این شعر طبری است.

بهتر است که این بند شعر طبری را هم تجزیه و تحلیل کنیم:

۱

ولی خسرو درست با مرگ، زندگی دومی را آغازید:
از زندگی نخستين تابناك تر و پرخون تر

طبری

در این جمله

دوئالیسم فقهی ـ مذهبی دیر آشنای حیات و ممات (زندگی و مرگ)

را

به صورت دیالک تیک حیات و ممات مطرح می سازد.

در

دوئالیسم حیات و ممات

میان دو قطب دوئالیستی،

دیوار نفوذ ناپذیری کشیده شده است و تبدیل یکی به دیگری محال است.

در حالیکه در دیالک تیک حیات و ممات

از دیوار اثری نیست

و

اقطاب دیالک تیکی در سیستم مختصات دیگری به یکدیگر استحاله می یابند:

حیات به ممات و ممات به حیات.

خسرو روبه تیرباران می شود تا دوباره جان بگیرد و حیات دومی را آغاز کند.

حیات دومی که روشنتر و حیاتمندتر از حیات قبلی است.

این ایده فقهی - مذهبی

از کجا به ذهن طبری آمده است؟

منشاء این ایده فقه مسیحی است:

عیسی مسیح

به فرمان قیصر روم به صلیب کشیده می شود.

حضرت عیسی مسیح

اما پس از دفن پیکر خونینش، دوباره جان می گیرد و حیات دومی را آغاز می کند.

حیاتی منور تر و غنتی تر از حیات قبلی اش.

این بدان معنی است

که

عیسی مسیح

در ذهن مؤمنان مسیحی ادامه حیات می دهد.

اس اساس حرف سیاوس کسرایی در حماسه آرش هم همین است:

شامگاهان

راهجویانی که می جستند آرش را به روی قله ها پیگیر

باز گردیدند

ـ بی نشان از پیکر آرش ـ

با کمان و ترکشی بی تیر.

مفهوم آرش

در این شعر سیاوش

نتیجه تجرید روزبه ها ست.

جسم آرش

هم

بسان جسم عیسی مسیح پس از تصلیب به روح محض استحاله می یابد و در اذهان مؤمنین ادامه حیات می دهد.

عیسی مسیح هم بسان آرش

مقبره ندارد.

به همین دلیل از آرش فقط کمان و ترکشی باقی می ماند:

جسم مادی و مرئی و ملموس آرش به روح فکری نامرئی نا محسوس

استحاله یافته است.

به زبان احسان طبری،

آرش حیات دومی را آغاز کرده است.

البته نه در عالم مادی و عینی، بلکه در عالم فکری و ذهنی.

ادامه دارد.

با ایمیل ارسال کن

درنگی در شعری از احمد شاملو تحت عنوان «بوسه هایت گنجشککان پر گوی باغند»

پرتره‌ای از شاملو، عکاس: هادی شفائیه

درنگی

از

میم حجری

بوسه های تو
گنجشککان پرگوی باغند
و پستان هایت کندوی کوهستان هاست
و تنت
رازی ست جاودانه
که در خلوتی عظیم
با منش در میان می گذارند.


تن تو آهنگی ست
و تن من کلمه ئی ست که در آن می نشیند
تا نغمه ئی در وجود آید :
سرودی که تداوم را می تپد.


در نگاهت همه ی مهربانی هاست :
قاصدی که زندگی را خبر می دهد.


و در سکوتت همه ی صداها :
فریادی که بودن را تجربه می کند.

پایان

ما برای تحلیل این شعر شاملو، آن را تجزیه می کنیم:

۱
بوسه‌های تو
گنجشککان پر گوی باغند

این به چه معنی است؟


این بدان معنی است که شاعرخود شیفته بوسیده می شود.


یعنی
اوبژکت (مفعول) عشق است و نه سوبژکت عشق.
معشوق و معبود است و نه عاشق و عابد.
جهان وارونه:
قاعدتا زن باید اوبژکت عشق باشد و نه برعکس.

۲
و پستان‌هایت کندوی کوهستان‌هاست
و تنت
رازی ست جاودانه
که در خلوتی عظیم
با منش در میان می‌گذارند

این بدان معنی است که شاعر
سوبژکت برخورداری (التذاذ) است و زن اوبژکت التذاذ.
شاعر
از کندوی پستان های زن عسل می مکد و لذت می برد
و
در اندام زن سیر و سیاحت می کند و به کشف اسرار فیزیکی اندام او نایل می آید.


بی اعتنا به اینکه در زن چه می گذرد و چه نیازی و رازی دارد.
مثلا لذت هم می برد و یا فقط طبق سنت و عادت
لذت می بخشد.


در همین بند شعر شاملو
تحقیر عملی زن در ضمن تجلیل حرفی زن صورت می گیرد.


زن برای شاعر
ابزار استثمار جنسی و غیره است و نه آدم.


زن در خدمت نر است
کنیز واره است و نه مختار و خودمختار و آدم واره.

۳
تن تو آهنگی‌ست
و تن من کلمه‌ئی ست که در آن می‌نشیند
تا نغمه‌ی در وجود اید:
سرودی که تداوم را می‌تپد

شاملو در این بند شعر
دیالک تیک فرم و محتوا
را
به صورت دیالک تیک تن زن و تن خویشتن
از سویی
و
به صورت دیالک تیک آهنگ و کلمه
از سوی دیگر
بسط و تعمیم می دهد
و
معلوم همگان است که نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن محتوا (کلمه، تن شاملو) است.
تن زن فقط ظرف و قالب و صورت است و بس.

۴

در نگاهت همه مهربانی هاست:
قاصدی که زندگی را خبر می‌دهد

شاعر خودشیفته در نگاه زن
فقط مهربانی را کشف می کند و نه آنچه که در ورای مهربانی کذایی کمین کرده است.


شاعر از دیالک تیک زن و مرد غافل است.
برای اینکه محو جمال و جلال و جبروت خویش است.


نگاه زن برای شاعر
قاصدی است که فقط از زندگی خبر می دهد.


زندگی در قاموس اگزیستانیالیسم همین است:
سکس و مواد مخدر و خور و خواب و جنایت و انتحار و لذت تا حد مرگ

۵
و در سکوتت همه صداها:
فریادی که بودن را تجربه می‌کند.

شاملو
در این بند اخر این شعر
دیالک تیک سخن و سکوت را وارونه می سازد.


یعنی

نقش تعیین کننده را از آن سکوت جا می زند.


بعدا در ترجمه ای از اشعار مارکوت بیگل آلمانی خواهد گفت:
سکوت سرشار از ناگفته ها ست.


ادعایی که خرافه ای بیش نیست.


سکوت نشانه خالی بودن کله از مغز اندیشنده و چنته از سخن است.


خرافی ترین خرافه

جا زدن سکوت به مثابه تجربه حیات است.

پایان

درنگی در دو شعر از سیاوش کسرایی خطاب به روح الله خمینی (۱۳)

درنگی
از
شین میم شین

اینک آخرین کلام

سیاوش کسرایی

لیک ای دورویه،

تو
تیغ را به قلب انقلاب ما زدی
تیغ بر عبث بر آفتاب ما زدی
تا که روز روشنان کشد به شام

معنی تحت اللفظی:

خمینی

به زعم سیاوش

دو رو و ریاکار بوده است

و

به رهنمودهای سیاوش و حزب توده اعتنا نکرده است.

خمینی

بر قلب انقلاب «ما» تیغ زده است.

خمینی

بیهوده بر آفتاب «ما» تیغ زده است تا روز روشن به شام تیره مبدل شود.

روی این مفاهیم سیاوش باید اندکی درنگ کرد:

دو رویه

انقلاب
«ما»

آفتاب ما

۱

دو رویه

سیاوش

بسان احسان طبری

نه با مفاهیم مارکسیستی، بلکه با مفاهیم ادبی ـ مورالیستی (اخلاقی) فئودالی می اندیشد.

سران حزب توده

از مفاهیم مارکسیستی خبر ندارند.

دو رویی که سهل است، هزار رویی در سیاست و دیپلوماسی بر و بیایی جهانگیر دارد.

همین اریش هونکر و همسرش

که

از المان دموکراتیک به دولت گربه چف پناهنده شده بود و هلموت کهل از شوروی به برلین برگرداند تا قدر قدرتی خود را نشان جهانیان دهد و او را به جرم تقلب در انتخابات دادگاهی کند،

یک هفته قبل از سرنگونی

مورد استقبال گرم همین هلموت کهل در آلمان امپریالیستی قرار گرفته بود.

همین مجاهدیتین افغانستان و طلبان

که امروز توسط امپریالیسم امریکا بمباران و خلع قدرت می شود،

همین دیروز توسط همین امپریالیسم امریکا

به مدرنترین تسلیحات ضد هوایی و ضد تانکی «بینداز و برو» مسلح شده بود.

دو رویی و ریا در سیاست و دیپلوماسی

که در انحصار خمینی نبوده است.

ضمنا

اگر کسی رساله و فرمایشات خمینی و مواعظ دار و دسته اش را تحلیل کرده بود

و

یا با پیروان فوندامنتالیست او چند روزی در ساواک و زندان محشور شده بود،

دست او را خوانده بود و از اوباش حزب اللهی حمایت نکرده بود

و

فریب «گفتار او از هجوم بر ستم، گفتار او از خروش بر زرآوران زورگو و غاصبان سود جو»


را

نخورده بود

و

برایش

«سرود نخوانده بود و سلام نگفته بود»

و

برایش

«توده را به صف نگرفته بود و ارتشی ز واژه های خشم به او نداده بود»

و

به او امید نبسته بود که «یاری اش دهد»

ضمنا

به او گفته بود،

که

«تیغ بر کشیده را به صاحبان زر بزن،

تیغ را به دشمنان کارگر بزن
بر کش و به آنکه خورده خون برزگر بزن
تیغ را مکن به هرزه در نیام»

و

او را دو رویه نخوانده بود.

مارکسیسم را برای تمیز «هر» از «بر» آفریده اند و نه برای پوز دادن و هارت و پورت کردن.

ضمنا

خط مشی نه شرقی ـ نه غربی خمینی و آنتی کمونیسم حضرات بر کسی پنهان نبوده است.

منظور سیاوش از ریا چیست؟

۲

انقلاب «ما» و آفتاب «ما»

سیاوش ظاهرا تعریف مارکسیستی انقلاب را هم نمی داند.

سیاوش خیال میک ند که هر حرکت متکی بر توده، انقلاب است.

حتی شاه می دانست که روحانیت نماینده ارتجاع فئودالی است.

سیاوش قادر به انتقاد از خود و حزب خود نبوده است.

برای اینکه ساز و برگ تئوریکی لازم برای شناخت و انتقاد را نداشته است.

به برکت شعور هنری و با تکیه بر مفاهیم فردوسی

نمی توان چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم های جامعتی را شناخت.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۲۳۰)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت یازدهم

بخش دوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۹۱ )

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

سعدی

یک سال بعد،

در گلستان، اهل طریق را مورد حمله قرار خواهد داد، از عالم در مقابل عارف جانبداری خواهد کرد، عرفا را به خودپرستی متهم خواهد نمود و از هومانیسم علما دفاع خواهد نمود:

صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه

بشکست عهد صحبت اهل طریق را

گفتم:

«میان عالم و عابد چه فرق بود

تا اختیار کردی از آن، این فریق را؟»

گفت:

«آن، گلیم خویش به در می برد ز موج

وین، سعی می کند که بگیرد غریق را.»

معنی تحت اللفظی:

عارف فرزانه ای با خانقاه قطع رابطه کرد و به مدرسه آمد.

یعنی عهد و پیمانی را که با اهل عرفان بسته بود، شکست و به اهل علم پیوست.

پرسیدم:

«تفاوت عالم با عارف چه بود که سبب قطع رابطه تو با عرفان و پیوستن به علم شد؟»

جواب داد:

«اهل عرفان جماعتی خودپرستند و فقط در صدد بیرون کشیدن گلیم خود از سیل اند.

اهل علم اما جامعه پرستند و سودای نجات غریقان از سیل خروشان در سر دارند.»

۱

صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه

بشکست عهد صحبت اهل طریق را

سعدی

در این بیت شعر

دیالک تیک علم و عرفان

را

به صورت دیالک تیک مدرسه (دارالعلم) و خاقاه (دارالعرفان) بسط و تعمیم می دهد و از تجدید نظر و تجدید موضع و سنگر توسط عارف صاحبدلی خبر می دهد.

۲

گفتم:

«میان عالم و عابد چه فرق بود

تا اختیار کردی از آن، این فریق را؟»

سعدی

در این بیت شعر

دیالک تیک فقیه و عارف

را

به صورت دیالک تیک عالم و عابد بسط و تعمیم می دهد و تفاوت آندو را تعیین می کند.

۳

گفت:

«آن، گلیم خویش به در می برد ز موج

وین، سعی می کند که بگیرد غریق را.»

سعدی

در این بیت شعر

دیالک تیک عارف و فقیه

را

به صورت دیالک تیک خودپرست (اگوئیست) و جامعه پرست (سوسیالیست) بسط و تعمیم می دهد و فقها را علمای جامعه گرا جا می زند.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (د) دیالک تیک (۱۵)

پروفسور دکتر افرد کوزینگ

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

۸

سه کشف بزرگ

  • اما مهمتر از همه سه کشف بزرگ قابل یادآوری اند:

۱

کشف سلول ارگانیکی (شوان و اشلایدن

تئودور شوان

(۱۸۱۰ ـ ۱۸۸۲)

فیزیولوگ آلمانی

کاشف سلول ارگانیکی، سلو های عصبی، پپسین

اثبات کننده تشکیل گیاهان و جانوران از سلول ها

  • شوان و اشلایدن در سال ۱۸۳۹ میلادی به کشف سلول ارگانیکی که از تکثیر (تقسیم سلولی) و تمییز آن، همه موجودات پدید آمده اند، نایل می آیند.

۲

کشف قانون بقا و تبدیل انرژی (مایر)

  • مایر درسال ۱۸۴۲ میلادی به کشف قانون بقا و تبدیل انرژی موفق می شود که درغلبه بر طرز تفکر متافیزیکی نقش مهمی به عهده داشته است.

۳

تئوری تکامل (داروین)

چارلز داروین

(۱۸۰۹ ـ ۱۸۸۲)

طبیعت پژوه انگلیسی

نظریه پرداز بزرگ در زمینه تئوری تکامل

  • و سرانجام چارلز داروین که در سال ۱۸۵۹ میلادی تئوری تکامل خود را منتشر می سازد، که ضربه ای کمرشکن بر طرز تفکر متافیزیکی محسوب می شود.

۹

  • کشفیات دیگر علوم طبیعی (وولر و لوباچفسکی) زمینه را برای تحول بنیادی علوم طبیعی آماده می سازند و شرایطی را فراهم می آورند که انگلس به شرح زیر توصیف می کند:

۱۰

  • «مطالعه طبیعت بر اساس نگرش جدید در خطوط عمده اش تکمیل شده بود:

۱

  • هر آنچه بلورین جلوه می کرد، تحلیل رفته بود.

۲

  • هر آنچه جامد به نظر می رسید، تبخیر شده بود.

۳

  • هر آنچه به نوعی خاص ابدی و تغییرناپذیر تصور می شد، موقتی و گذرا بودنش روشن شده بود.

۴

  • جاری و متحول بودن طبیعت و جنبش بی وقفه و مدام آن نیز به اثبات رسیده بود.»

  • (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۳۲۰)

ادامه دارد.

درنگی در «هنر از دیدگاه مارکسیستی» (۲۱)

درنگی

در

از

شین میم شین

هنر از دیدگاه مارکسیستی

مهرداد پرولتاریا

نقد هنر بورژوایی و مدرن


مارکسیست‌ها به هنر مدرن (مانند دادائیسم، سوررئالیسم، و هنر انتزاعی)

نگاه انتقادی دارند.

به این دلیل

که این آثار غالباً غیرسیاسی، ذهنی و فردگرایانه‌اند و از مشکلات واقعی جامعه فاصله می‌گیرند.

دلیل انتقاد مارکسیست های کذایی از هنر مدرن کذایی،

محتوای نامطلوب آن به زعم مارکسیست های بی خبر از مارکسیسم (استالینیست ها و اعجوبه های دیگر) است:

۱

غیر سیاسی بودن آثار هنری مدرن

۲

ذهنی بودن آثار هنری مدرن

۳

ایندیویدوئالیستی بودن آثار هنری مدرن

۴

از مشکلات واقعی جامعه فاصله گرفتن آثار هنری مدرن

به دعوی مربوط به غیرسیاسی و ذهنی بودن آثار هنری هنر مدرن

اشاره شد.

۳

ایندیویدوئالیستی بودن آثار هنری مدرن

ما باید معیاری عینی و علمی برای هنری بودن اثری تعیین کنیم

و گرنه هر زباله ای به عنوان زر عرضه خواهد شد.

هر لاطائلاتی به عنوان اثری علمی و فلسفی و هنری و استه تیکی و اروتیکی عرضه و محسوب خواهد شد.

محتوای ۹۹ درصد فیلم های امپریالیستی فرقی با محتوای آگهی های تبلیغتی ـ تجاری ندارد.

آیا می توان این زباله ها را آثار هنری محسوب داشت؟

۹۹ در صد لاطائلاتی که در جن ـ قوری اسلامی به عنوان شعر سروده و سر هم بندی و منتشر می شوند، اصلا شعر نیستند.

خیلی از خلایق «تعریف» مضحک مزخرفی از شعر نو دارند:

هر پرت و پلایی را شعر نو می پندارند و هر پرت و پلاسرایی را شاعر.

همین مهرداد پرولتاریا

زباله هایی از این و آن چپنما منتشر می کند و احتمالا خیال می کند که به انتشار اشعار سوسیالیستی می پردازد.

مشخصه عینی و علمی اثر هنری

خودپویی آن است.

خودپویی ضد دیالک تیکی آگاهی است.

دیالک تیک آگاهی و خودپویی.

خودپویی

۱

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15776

۲

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15780

۳

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15783

۴

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15787

پایان

خودپویی

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6721

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6720

آگاهی

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9343

آگاهی

(شعور)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6666

پایان

آگاهی

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8709

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8718

پایان

اثر هنری ئی که آگاهانه و حساب شده و دلبخواهی و فرمایشی پدید آمده باشد،

مثلا به نیت تبلیغ ایندیویدوئآلیسم (فردگرایی) و یا کلکتیویسم و امپریالیسم و
یا سوسیالیسم و غیره باشد،

زباله ای تبلیغاتی است و نه اثری هنری.

شعری که پیش اندیشیده و حساب شده و سنجیده سر هم بندی شده باشد،

نه اثری هنری، بلکه زباله ای سوداگرانه و سودجویانه است.

برای اینکه نه چیزی خودپو، بلکه آگاهانه است.

محمد زهری

حق دارد، وقتی می گوید:

می جوشد از نهادم، آتشفشان آواز.

این بدان معنی است

که شعر باید از نهاد شاعر به صورت خودپو و غیر ارادی و اجباری بجوشد تا شعر باشد و نه شعار و نه شر و ور.

شعر

باید به شاعر تحمیل شود.

آنسان که اگر سروده نشود، شاعر سکته کند.

مثال:

حیدر بابایه سلام

شعر است و به شهریار تحمیل شده است.

شهریار

اگر این شعر را نمی سرود، جنون می گرفت.

سیری

در

شعری

از

شهریار

تحت عنوان «حیدر بابایه سلام»

(بخش ۱ ـ ۳)

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2139

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2140

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2141

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2142

۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2143

۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2144

پایان

سیری

در

شعری

از

شهریار

تحت عنوان «حیدر بابایه سلام» (بخش دوم)

۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2265

۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2266

۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2267

پایان

ادامه دارد.

درنگی در دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی کارل مارکس (۸) (بخش آخر)


دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی کارل مارکس

درنگی

از

شین میم شین

اتحاد میان سرمایه داران معمول و کارآمد است،

در حالی که اتحاد کارگران ممنوع است و پیامدهای دردناکی برای آنان دارد.»

مارکس

در این جمله

(البته اگر ترجمه اش دقیق و درست باشد)

برای تمیز وحدت میان اقشار و افراد بورژوازی و وحدت میان اقشار و افراد پرولتاریا،

دیالک تیک استثناء و قاعده

(برتولت برشت)

را

به صورت دیالک تیک ممنوع و معمول بسط و تعمیم می دهد.

دیالک تیکی به نام دیالک تیک ممنوع و معمول وجود ندارد.

برای اینکه ضد دیالک تیکی ممنوع نه معمول، بلکه مجاز است.

دیالک تیک مجاز و ممنوع

دیالک تیک قانونی و غیرقانونی

ضد دیالک تیکی معمول (قاعده) هم نه ممنوع، بلکه غیر عادی (استثناء) است.

دیالک تیک استثناء و قاعده

دیالک تیک معمول و نامعمول

وحدت میان اقشار و افراد بورژوازی و وحدت میان اقشار و افراد پرولتاریا،

به تنهایی وجود ندارند:

وحدت میان اقشار و افراد بورژوازی

(چه در مقیاس ملی و چه در مقیاس بین المللی)

با

مبارزه رقابت آمیز میان اقشار و افراد بورژوازی

(چه در مقیاس ملی و چه در مقیاس بین المللی)

همراه است

و

و وحدت میان اقشار و افراد پرولتاریا

(چه در مقیاس ملی و چه در مقیاس بین المللی)

با

مبارزه رقابت آمیز میان اقشار و افراد پرولتاریا.

(چه در مقیاس ملی و چه در مقیاس بین المللی)

این وحدت و مبارزه باید مستقلا و مشخصا و مفصلا مورد بررسی همه جانبه قرار گیرد.


اتحاد میان سرمایه داران معمول و کارآمد است،

در حالی که اتحاد کارگران ممنوع است و پیامدهای دردناکی برای آنان دارد.»

مارکس

در این جمله

(البته اگر ترجمه ان دقیق و درست باشد)

دیالک تیک مفید و مضر

را

به صورت دیالک تیک کارآمد و دردناک بسط و تعمیم دهد.

دیالک تیکی به نام دیالک تیک کارآمد و دردناک وجود ندارد.

برای اینکه ضد دیالک تیکی کارآمد (مؤثر)، نه دردناک، بلکه ناکارآمد (بی اثر و نامؤثر، بیهوده) است.

دیالک تیک مؤثر و نامؤثر (بیهوده)

ضد دیالک تیکی دردناک هم نه کارآمد، بلکه فرحناک است.

هم وحدت میان اقشار و افراد بورژوازی می تواند پیامدهای دردناک و فرحناک داشته باشد

و

هم

وحدت میان اقشار و افراد پرولتاریا.

این مسئله باید مشخصا مورد بررسی قرار گیرد.

پایان

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره الأنعام ) (۴۰۵)

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ ۖ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾
[ الأنعام: ۴۸]

ما پيامبران را جز براى مژده‌دادن يا بيم‌كردن نمى‌فرستيم.

پس هر كس كه ايمان آورد و كار شايسته كرد، بيمناك و محزون نمى‌شود.

کریم

در این آیه،

فونکسیون (کارکرد) انبیاء را خنداندن و ترساندن خلایق

(مژده دادن و بیم دادن به خلایق)

قلمداد می کند.

منظور کریم از مژده دادن، امید دادن است.

برای اینکه ضد دیالک تیکی بیم نه مژده، بلکه امید است:

دیالک تیک بیم و امید.

سؤال از کریم این است که پس رسالت انبیاء چه می شود؟

خنداندن و ترساندن خلایق که رسالت انبیاء نمی شود.

رسول الله

به این دلیل رسول نامیده می شود که رسالتی را به دوش می کشد.

رسالت چیست و تعیین کننده رسالت انبیاء کیست؟

رسالت

چیزی طبقاتی است

و

رسول

سوبژکت تاریخ است.

کریم در حقیقت رسول اشراف بنده دار است.

اشراف بنده داری که الله، عکس انتزاعی و آسمانی اش است.

رسالت کریم

تشکیل و تحکیم و توسعه مناسبات تولیدی برده داری در مقیاس جهانی است.

خندان و ترساندن خلایق

به نیت خرم و خر کردن و منضبط کردن آنها صورت می گیرد.

﴿وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا يَمَسُّهُمُ الْعَذَابُ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾
[ الأنعام: ۴۹]

و به كسانى كه آيات ما را تكذيب كرده‌اند، به كيفر نافرمانيشان، عذاب خواهد رسيد.

کریم

در این آیه،

خلایق را می ترساند.

﴿قُل لَّا أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ ۖ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ ۚ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِيرُ ۚ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ﴾
[ الأنعام: ۵۰]

بگو:

به شما نمى‌گويم كه خزاين خدا نزد من است.

و علم غيب هم نمى‌دانم.

و نمى‌گويم كه فرشته‌اى هستم.

تنها از چيزى پيروى مى‌كنم كه بر من وحى شده است.

بگو:

آيا نابينا و بينا يكسانند؟

چرا نمى‌انديشيد؟

کریم

در این آیه،

خود را رسول الله معرفی می کند.

رسولی که خودش هیچکاره است و الله، همه کاره.

رسولی که میانجی میان خلایق و خدا ست.

رسولی که مجری مجبور فرامین الله و یا طبقه حاکمه برده دار است.

ادامه دارد.

درنگی در شعری از احسان طبریتحت عنوان «دومرد و دو مرگ» (۷)

خسرو روزبه

( ۱۲۹۴ – ۱۳۳۷)

درنگی

از

شین میم شین

دومرد و دو مرگ

در واقع نيز " موفق شد " از روزبه چند سالی ،
با لرزه ، با تسليم ، با پذيرش زبونی،
بيشتر زنده باشد
ولی او سرانجام مُرد،
و با مرگش
زندگی هراسان و كوچكش ،
برای ابد پايان يافت

طبری خیال می کند

که

مرگ حریف بورژوا پایان حیات حریف بوده است.

طبری نمی داند

که

یادها نامیرا هستند.

مثلا همکاران و یاران و فرزندان و خویشان حریف

او را به یاد خواهند داشت.


طبری نمی داند

که

هر کسی در فرزندان و نوه ها و نتیجه های خود ادامه حیات می دهد.


طبری نمی داند

که

که حریف در همین شعر طبری احیا می شود و تماتیزه می شود (موضوعیت کسب می کند.)


طبری نمی داند

که

خودش در شعر دیگری خلاف این خرافه خود را بیان داشته است:

که کار آدمی باقی است ار جسمش فنا گردد.

حریف مؤثر اثر و آثاری بوده است و در آثار مادی و مثلی (فرزندان خود) و فکری خود ادامه حیات می دهد.

طبری خیال می کند

که

حریف محتاط، آدم نبوده است.

چیزی در حد قارچی بوده است و مرده است و حیات ترس آلودش پایان یافته است.


طبری نمی داند

که

قارچ حتی «قارچ» نیست، چه رسد به بشر.

قارچ

فی نفسه مؤثر آثار بیشمار بی بدیل و بی جانشین است.

اگر قارچ نبود، طبیعت تباه می شد و رشد نباتات متوقف.

طبری

فیلسوف نیست

تا از خطه منفرد و خاص و جزء پا فراتر نهد

و

وارد عالم عام و کل شود

و

به کشف حقیقت نایل آید.

طبری

در جزئیات درجا می زند و از کشف حقیقت عاجز می ماند.

طبری

علیرغم تمایلات عرفانی، عارف حتی نیست.

و گرنه می دانست که از این خبر ها نیست:

اگر یک ذره را بر گیری از جای

خلل یابد همه هستی سراپای

شیخ شبستر

ادامه دارد .

خود آموز خود اندیشی (۱۲۲۹)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت یازدهم

بخش دوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۹۱ )

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست

بر عارفان جز خدا هیچ نیست

معنی تحت اللفظی:

راه عقل

راه پیچیده و پیچ در پیچی است و در قاموس عرفا جز خدا همه چیز هیچ و پوچ است.

سعدی

در این بیت شعر،

چنان وانمود می کند که انگار عرفا اهل عقلند.

ضمنا

عقل منکر وجود واقعی همه چیز هستی است.

آدم دلش به حال عقل بینوا می سوزد.

عرفان

مکتب خردستیزی است و عرفا بی شرم ترنی خرد ستیزانند.

مولانا

به عنوان مثال

پای استدلالیان (خردگرایان و خردمندان، اهل استدلال و اثبات) را چوبین و پای چوبین را بی تمکین می داند.

سعدی

در این بیت شعر،

دیالک تیک هستی و خدا

را

به شکل دوئالیسم هیچ و همه چیز بسط و تعمیم می دهد:

بر عارفان جز خدا هیچ نیست.

دیالک تیک هستی و خدا

به معنی بسط و تعمیم دیالک تیک ماده و روح و یا دیالک تیک وجود و شعور است.

سعدی

در این بیت شعر،

نه تنها مبلغ تقدم روح بر ماده و شعور بر وجود است، بلکه منکر واقعیت و عینیت (واقعی و عینی بودن) ماده و وجود است.

همین موضع را در قرن هجدهم اسقفی مسیحی به نام گئورگ برکه لی خواهد داشت و مکتب معروف به ایدئالیسم ذهنی (سوبژکتیو) را بنیان خواهد گذاشت.

سعدی

اصولا و اساسا

خردگرا ست،

ولی منافع طبقاتی او را به نوسان میان خردگرائی و خردستیزی وامی دارد.

سعدی

او یک سال بعد،

در گلستان، اهل طریق را مورد حمله قرار خواهد داد، از عالم در مقابل عارف جانبداری خواهد کرد، عرفا را به خودپرستی متهم خواهد نمود و از هومانیسم علما دفاع خواهد نمود:

صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه

بشکست عهد صحبت اهل طریق را

گفتم:

«میان عالم و عابد چه فرق بود

تا اختیار کردی از آن، این فریق را؟»

گفت:

«آن، گلیم خویش به در می برد ز موج

وین، سعی می کند که بگیرد غریق را.»

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (د) دیالک تیک (۱۴)

پروفسور دکتر افرد کوزینگ

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

دیالک تیک در فلسفه دیدرو

دنیس دیدرو

(۱۷۱۳ ـ ۱۷۸۴)

یکی از خلاق ترین اندیشمندان ماتریالیست روشنگری اروپا

فرانسه از مؤلفین برجسته دایرة المعارف

از همکاران و دوستان دآلمبر، روسو، کاندیلا.

۱

  • انگلس از اثر دیدرو بنام «خواهرزاده رمو» ـ به عنوان مثال ـ نام می برد.

  • (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۱۹)

۲

  • در آثار فلسفی پخته تر دیدرو، به ویژه در «اندیشه هائی در رابطه با تفسیر طبیعت» نیز می توان شاهد اندیشه های دیالک تیکی بود.

۳

  • با پیشرفت علوم طبیعی (علم الاشیاء) شرایط برای غلبه بر تفکر متافیزیکی فراهم می آید.

۴

  • علاوه بر علوم فیزیکی ـ به ویژه مکانیک ـ که از توسعه چشمگیری برخوردار بوده اند، از اواسط قرن هجدهم، علوم دیگر از قبیل شیمی، زیست شناسی، زمین شناسی و غیره نیز پیشرفت چشمگیری می کنند.

۵

  • پژوهش لایه های زمین از سوی زمین شناسی و کشف فسیل های گیاهان و جانوران، راه را برای تشریح چند و چون تاریخ زمین هموار می سازد.

۶

  • چارلز لیه ل (۱۸۷۵ ـ ۱۷۹۷) در تئوری توسعه (تکامل) خود این کشفیات را مورد استفاده قرار داد.

۷

  • گوته در سال ۱۷۸۴ به کشف استخوان های آرواره میانی نائل می آید.

ادامه دارد.

درنگی در دو شعر از سیاوش کسرایی خطاب به روح الله خمینی (۱۲)

درنگی
از
شین میم شین

اینک آخرین کلام

سیاوش کسرایی


گفتی از هجوم بر ستم
گفتی از خروش بر زرآوران زورگو
غاصبان سود جو
خواندمت سرود
گفتمت سلام!


توده را به صف گرفتمت
ارتشی ز واژه های خشم دادمت
در امید آنکه یاریم دهی
گفتمت که تیغ بر کشیده را به صاحبان زر بزن
کار نیمه کاره را
من کنم تمام!

تیغ را به دشمنان کارگر بزن
بر کش و به آنکه خورده خون برزگر بزن
تیغ را مکن به هرزه در نیام

معنی تحت اللفظی:

خمینی

توده را به حمله بر ستمگران و سرمایه داران زورگو و غاصیان سودجو دعوت کرده است.

سیاوش

هم

به همین دلیل

از خمینی حمایت ادبی ـ پوئه تیکی ـ تهییجی ـ ترانه ای کرده است.

توده را بسیج کرده است

و

واژه های خشم بر انگیز و شورانگیز در اختیار او قرار داده است.

به این نیت

که خمینی هم به حزب توده یاری برساند.

سیاوش

به خمینی قلع و قمع سرمایه داران را رهنمود داده است.

اما از آنجا که خمینی در مبارزه علیه سرمایه داری ناپیگیر است و

کارش نیمکاره خواهد ماند،

اتمام کار (برچیدن لساط نظام سرمایه داری) به عهده حزب توده خواهد بود.

سیاوش

خمینی را

به حمله بر سرمایه داران و زمین داران و زمین خواران دعوت کرده است

و

او را به قاطعیت و پیگیری در این زمینه فرا خوانده است.

در این بند از شعر سیاوش

رابطه حزب توده با ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی از دید سیاوش

تشریح تئوریکی ـ طبقاتی می یابد:

۱

گفتی از هجوم بر ستم
گفتی از خروش بر زرآوران زورگو
غاصبان سود جو
خواندمت سرود
گفتمت سلام!

ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی

همشیره فاشیسم و نازیسم است و بسان نازیسم در حرف آنتی کاپیتالیستی است.

دلیل آنتی سمیتیسم (یهودی ستیزی) خونین نازیسم

در حرف و در تبلیغت فاشیستی

نزول خواری برخی از یهودیان و حرص و آز مالی و پولی آنها بوده است که به کل خلق یهود بسط و تعمیم داده شده است.

بی دلیل نیست که فاشیسم آلمان

حزب عمیقا ضد کارگری و ضد سوسیالیستی خود

را

حزب ملی و سوسیالیستی کارگران آلمان و در حقیقت جهان

قلمداد کرده است.

همین عوامفریبی نازی ها

را
ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی

مو به مو تقلید و تبلیغ کرده است و تداوم بخشیده است:

ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی شیعی

حکومت عهد بوقی خود را حکومت مستضعفین جا زده است

و

مستکبرین داخلی و خارجی را مورد حمله تبلیغاتی قرار داده است.

مرگ بر امریکا و مرگ بر اسرائیل شعار داده است.

گفتی از هجوم بر ستم
گفتی از خروش بر زرآوران زورگو
غاصبان سود جو

حزب توده و سیاوش

اما

در این زمینه نیز موضعی ایرئالیستی و ایراسیونالیستی (ضد واقع بینی و ضد عقلی)

داشته است.

شعار ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی

فقط مرگ بر آمریکا و اسرائیل نبوده است.

ضمنا و عمدتا

مرگ بر شوروی (آنتی سویه تیسم ویا شوروی ستیزی) و مرگ بر حزب توده و آنتی کمونیسم (کمونیسم ستیزی) بوده است.

آنتی کاپیتالیسم (سرمایه داای ستیزی) ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی شیعی

هم نیمبند بوده است:

ضد سلطنتی و ضد بورژازی مدرن (طبقه حاکمه پس از پیروزی انقلاب سفید) و زمینداران بورژوایی مدرن بوده است.

ادامه دارد.

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره الأنعام ) (۴۰۴)

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ﴾
[ الأنعام: ۴۴]

چون همه اندرزهايى را كه به آنها داده شده بود فراموش كردند، همه درها را به رويشان گشوديم تا از آنچه يافته بودند شادمان گشتند، پس به ناگاه فروگرفتيمشان و همگان نوميد گرديدند.

محتوا و معنای این آیه کریم

شبیه معما ست:

خلایق اندرزهای داده شده را فراموش می کنند.

الله

همه درها را به روی شان باز می کند.

خلایق چیزهایی می یابند و شادمان می شوند.

احتمالا

چیزهایی که اندرزها مربوط به آنها بوده است.

الله

درها را به طور ناگهانی بر روی خلایق شادمان می بندد و آنها نومید می شوند.

خوب

منظور؟

﴿فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا ۚ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾
[ الأنعام: ۴۵]

پس سپاس پروردگار جهانيان را كه ريشه ستمكاران بركنده شد.

کدام ستمکاران؟

فراموشکار را که نمی توان ستمکار قلمداد کرد.

ضمنا

نا امید سازی خلایق که به معنی فرود آوردن تبر بر ریشه ستم و ستمگر نیست.

﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَىٰ قُلُوبِكُم مَّنْ إِلَٰهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِهِ ۗ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ﴾
[ الأنعام: ۴۶]

بگو:

آيا مى‌دانيد كه اگر اللّه گوش و چشمان شما را باز ستاند و بر دلهايتان مهر نهد

چه خدايى جز اللّه آنها را به شما باز مى‌گرداند؟

بنگر كه آيات خدا را چگونه به شيوه‌هاى گوناگون بيان مى‌كنيم.

باز هم روى برمى‌تابند.

کریم

در این آیه،

دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک شیوه های گوناگون تبیین آیات و محتوای واحد آنها بسط و تعمیم می دهد:

این به معنی گنجاندن محتوای واحدی در فرم های متعددی است.

مثل پختن قورمه سبزی در ظرف های متنوعی است.

شکوه کریم از این است که خلایق علیرغم تبیین اندیشه واحدی در فرم های مختلف تمکین نمی کنند.

﴿قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ﴾
[ الأنعام: ۴۷]

بگو:

چه مى‌بينيد، اگر عذاب خدا به ناگاه يا آشكارا بر شما فرود آيد، آيا جز ستمكاران هلاك مى‌شوند؟

محتوای این آیه کریم این است که اگر عذاب الهی نازل شود، فقط ستمکاران به هلاکت می رسند و نه دادگران.

منظور کریم از ستم، نه ستم به معنی بیداد، بلکه به معنی بی ایمانی است.

به معنی فراموش کردن عهد الست بسته شده با الله است.

بشریت قبل از بسته شدن نطفه اش در عالم الست قول داده که ایمان بیاورد .

اگر ایمان نیاورد، عهد شکنی کرده است و جزو ستمکاران گشته است.

منظور کریم

در تحلیل نهایی

این است که بندگان خدا، داد درخور به نعمات داده شده توسط الله، نداده اند.

یعنی

بیداد بر الله روا داشته اند و بیدادگر شده اند.

ادامه دارد.

درنگی در دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی کارل مارکس (۷)


دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی کارل مارکس

درنگی

از

شین میم شین

مبارزه‌ آشتی ناپذیر بین سرمایه‌دار و کارگر

میزان مزد را تعیین می‌کند.


سرمایه‌دار ناگزیر پیروز می‌شود.
سرمایه‌دار بدون کارگر، بیشتر می‌تواند زندگی کند تا کارگر بدون سرمایه‌دار‌

معلوم نیست که جمله دوم مارکس در رابطه با جمله اول او ست و یا جمله مستقلی است.

اگر جمله دوم در رابطه با جمله اول باشد،

در تعیین میزان دستمزد در بازار

نمی توان از پیروزی سرمایه دار و یا کارگر سخن گفت.

کارگر

فروشنده نیروی کار خویش است تا لقمه نانی بخرد و بخورد و زنده بماند.

سرمایه دار

نیروی کار کارگر

را

باید بخرد تا چرخ کارخانه و مزرعه و بیمارستان و شرکتش بچرخد و او با استثمار کارگر
لقمه نانی بخرد و بخورد و زنده بماند.

سرمایه دار

ضمنا اسیر آنارشی حاکم بر جامعه سرمایه داری است.

کالایی که سرمایه دار پس از تولید باید بفروشد، حتما نباید خریدار داشته باشد و قیمتش در رقابت با سرمایه داران دیگر و بضاعت مالی توده خریدار تعیین می شود.

سرمایه دار

در معرض خطر ورشکستگی مدام هم قرار دارد.


۱

سرمایه‌دار ناگزیر پیروز می‌شود.

اگر جمله دوم مارکس جمله مستقلی باشد،

باید گفت که

پیروزی در مبارزه طبقاتی بین کارگران و سرمایه داران، حتما نباید از آن سرمایه داران باشد.

اگر توده مولد وزحمتکش تحت رهبری حزب مارکسیستی خود متشکل و متحد شود،

اصولا

باید پیروزی نهایی از آن توده باشد و نه طبقه حاکمه سرمایه دار که اقلیتی بیش نیست.

۲

سرمایه‌دار بدون کارگر، بیشتر می‌تواند زندگی کند تا کارگر بدون سرمایه‌دار‌

این ادعای مارکس، ادعایی متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) است:

رابطه کارگر با سرمایه دار

رابطه ای دیالک تیکی است.

اقطاب دیالک تیکی لازم و ملزوم بی چون و چرای یکدیگرند:

نه کارگر بدون بورژوازی می تواند ادامه حیات دهد

و

نه بورژوازی بدون کارگر.

حتی سعدی به دیالک تیک توده و طبقات حاکمه واقف بوده است:

وقتی افتاد فتنه‌ای در شام

هر کس از گوشه‌ای فرا رفتند

روستازادگان دانشمند

به وزیری پادشا رفتند

پسران وزیر ناقص عقل

به گدایی به روستا رفتند

ادامه دارد.

درنگی در «هنر از دیدگاه مارکسیستی» (۲۰)

درنگی

در

از

شین میم شین

هنر از دیدگاه مارکسیستی

مهرداد پرولتاریا

نقد هنر بورژوایی و مدرن


مارکسیست‌ها به هنر مدرن (مانند دادائیسم، سوررئالیسم، و هنر انتزاعی)

نگاه انتقادی دارند.

به این دلیل

که این آثار غالباً غیرسیاسی، ذهنی و فردگرایانه‌اند و از مشکلات واقعی جامعه فاصله می‌گیرند.

دلیل انتقاد مارکسیست های کذایی از هنر مدرن کذایی،

محتوای نامطلوب آن به زعم مارکسیست های بی خبر از مارکسیسم (استالینیست ها و اعجوبه های دیگر) است:

۱

غیر سیاسی بودن آثار هنری مدرن

۲

ذهنی بودن آثار هنری مدرن

۳

ایندیویدوئالیستی بودن آثار هنری مدرن

۴

از مشکلات واقعی جامعه فاصله گرفتن آثار هنری مدرن

به دعوی مربوط به غیرسیاسی و ذهنی بودن آثار هنری هنر مدرن

اشاره شد.

۳

ایندیویدوئالیستی بودن آثار هنری مدرن

ایندیویدوئآلیسم (فردگرایی) چیست؟

ایندیویدوئالیسم (فردگرایی)

۱

· ایندیویدوئالیسم واژه ای لاتینی است.

۲

· ایندیویدوئالیسم به طرز تفکر، طرز رفتار و یا به درک تئوریکی (استنباط نظری) ئی اطلاق می شود که فرد بشری را با حقوق، منافع و حوایجش، مقدم بر جامعه بشری قلمداد می کند.

· (یعنی دیالک فرد و جامعه را وارونه می سازد.

· یعنی نقش تعیین کننده را از آن فرد جا می زند.

· دیالک فرد و جامعه فرمی از بسط و تعمیم دیالک جزء و کل است.

· نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن کل است.

· ایندیویدوئالیسم آن را وارونه می سازد و نقش تعیین کننده را از آن جزء جا می زند و باد در غبغب می اندازد.

· مترجم)

۳

· ایندیویدوئالیسم در دوره آغازین جامعه بورژوایی به مثابه برجسته سازی ارزش و عزت فرد بشری، به مثابه مطالبه هومانیستی آزادی اعضای جامعه از قید و بند فئودالی و به مثابه شکوفایی فکری و اخلاقی شخصیت تلقی می شد و در مبارزه ایده ئولوژیکی بورژوازی جوان در ادبیات کلاسیک بورژوایی، اقتصاد سیاسی، جامعه ـ تئوری و فلسفه آن، اعتبار بخشیده شده بود.

۴

· این ایدئال با توسعه پیش رونده کاپیتالیسم (سرمایه داری)، با حاکمیت مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، با استثمار و ستم و سرکوب کاپیتالیستی و با انحلال «عزت شخصی در ارزش مبادله» (مارکس)، هر چه بیشتر در تضاد با واقعیت قرار گرفت.

۵

· ایندیویدوئالیسم هر چه بیشتر برای توجیه مسائل زیر به خدمت گرفته شد:

الف

· برای توجیه استثمار و ستم کاپیتالیستی

ب

· برای توجیه گرایش سودجویانه ی کاپیتالیستی

پ

· برای توجیه رقابت کاپیتالیستی

ت

· برای توجیه تضاد آشتی ناپذیر فرد با جامعه بورژوایی

ث

· برای توجیه جنگ همه بر ضد همه.

۶

· فرم های نمودین مدرن ایندیویدوئالیسم بورژوایی به شرح زیرند:

الف

· اگوئیسم بی رحمانه و بی حد و حصر

ب

· ثروت اندوزی بی حد و حصر بویژه اعضای طبقه حاکمه

پ

· استفاده از هر آنچه که سودآور باشد.

ت

· به مثابه بیانگر گرایش بهره وری حداکثر سرمایه

ث

· حراج کلی کلیه روابط انسانی

ج

· در نظر گرفتن دیگر انسان ها فقط به عنوان اشیای مصرفی

ح

· بیگانگی انسان ها و بی اعتنایی آنها نسبت به جامعه و همنوع

۷

· اخلاق زدایی و جنایت و غیره جزو فرم های نمودین مدرن ایندیویدوئالیسم بورژوایی اند.

۸

· ایندیویدوئالیسم، همزمان در کلیه فرم های ایده ئولوژی و جهان بینی امپریالیستی نفوذ می کند که به بهانه دفاع از «آزادی» و «حقوق» فرد بر ضد «کلکتیویسم کمونیستی» به توجیه مسائل زیر می پردازند و بر ضد وحدت سازمان یافته زحمتکشان مبارزه می کنند:

الف

· به توجیه طرز تفکر و طرز رفتار ایندیویدوئالیستی می پردازند.

ب

· به توجیه ریشه های اجتماعی طرز تفکر و طرز رفتار ایندیویدوئالیستی می پردازند.

پ

· قبل از هم به توجیه مالکیت خصوصی بر وسایل تولید می پردازند.

۹

· این در تئوری های زیر تبیین می یابد:

الف

· در مسئولیت و نقش رهبری خاص سرمایه داران در جامعه

ب

· در مقابل هم قرار دادن نخبگان و توده های بی ارج و ارزش (زباله واره) در روانشناسی توده

پ

· در طرح های نظری جامعه شناسی بورژوایی و روانشناسی اجتماعی

ت

· در فونکسیون اجتماعی جامعه شناسی بورژوایی و روانشناسی اجتماعی

۱۰

· اگر امروزه خیلی از جامعه شناسان بورژوایی، به «طبیعت اجتماعی» فرد اذعان دارند و چه بسا حتی برنامه آنتی ایندیویدوئالیستی مبنی بر «وحدت فرد و جامعه» تدوین می کنند، نباید فراموش کرد که آماج واقعی آنها تشکیل سیستم حتی الامکان بی عیب و نقصی از متدهای هدفگرا به نیات زیر است:

الف

· به نیت دمساز سازی انسان های زحمتکش با جامعه کاپیتالیستی

ب

· به نیت دمساز سازی انسان های زحمتکش با نظام صاحبان سرمایه تحت سودگرایی کاپیتالیستی و حاکمیت انحصارات.

۱۱

· این آماج در خدمت تئوری وسیعا رایج درونی سازی (هضم و جذب و پذیرش) هنجارها و قواعد از سوی فرد است که توسط طبقه حاکمه و نهادهای آن تعیین شده اند.

· فردی که به طرز انتزاعی و ایزوله درک می شود.

۱۲

· این پرده پوشی و توجیه ایندیویدوئالیسم و بنیان های اقتصادی و سیاسی اش خود را در این نیز نشان می دهد که سودگرایی کاپیتالیستی، مثلا و ضمنا توسط تالکوت پارسونس مجزا از مناسبات تولیدی کاپیتالیستی، به حساب «ساختار نهادین (مؤسساتی) جهان غرب» گذاشته می شود و بدین طریق، به صورت «پدیده ای کانلا طبیعی» تحریف می شود که گویا کمترین ربطی به شرایط اقتصادی و اجتماعی کاپیتالیسم (سرمایه داری) ندارد.

۱۳

· در جامعه سوسیالیستی بر بنیان مالکیت جامعه ای بر وسایل تولید، بر بنیان وحدت اخلاقی ـ سیاسی کل خلق و بر بنیان مطابقت قانونمند منافع جامعه ای، کلکتیو و فردی و همچنین بر بنیان جایگاه اجتماعی نوین مبتنی بر برابرحقوقی و مسئولیت شناسی فرد، ایندیویدوئالیسم بورژوایی، هم در تئوری و هم هم در عمل، شالوده اجتماعی توسعه و تأثیر خود را از دست می دهد و کلکتیویسم سوسیالیستی هر چه بیشتر به طرز تفکر و طرز رفتار تعیین کننده انسان ها مبدل می شود.

ایندیویدوئالیسم

فردگرایی

https://hadgarie.blogspot.com/2020/06/blog-post_47.html

ایندیویدوئالیسم

(فردگرایی)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13227

پایان

ایندیویدوئالیسم

(فردگرایی، اصالت فرد)

ضد کلکتیویسم

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11301

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11306

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11310

پایان

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۲۲۸)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت یازدهم

بخش دوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۹۱ )

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست

بر عارفان جز خدا هیچ نیست

توان گفتن این با حقایق شناس

ولی خرده گیرند اهل قیاس،

که پس آسمان و زمین چیستند؟

بنی آدم و دام و دد کیستند؟

پسندیده پرسیدی ای هوشمند

بگویم گر آید جوابت پسند،

که هامون و دریا و کوه و فلک

پری، آدمیزاد و دیو و ملک

همه، هرچه هستند از آن کمترند

که با هستی اش، نام هستی برند

عظیم است پیش تو دریا به موج

بلند است خورشید تابان بر اوج

ولی اهل صورت کجا پی برند

که ارباب معنی به ملکی در اند

که گر آفتاب است، یک ذره نیست

و گر هفت دریا ست، یک قطره نیست

چو سلطان عزت علم بر کشد

جهان سر به جیب عدم در کشد.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (د) دیالک تیک (۱۳)

پروفسور دکتر افرد کوزینگ

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

دیالک تیک در فلسفه لایب نیتس

۱

  • «بزرگترین خدمت به توسعه دیالک تیک را باید مدیون لایب نیتس بود.

۲

  • محاسبه مقادیر بی نهایت کوچک را می توان در این رابطه نام برد که امکان آن را پدید آورده که نه فقط حالات، بلکه روندها مورد محاسبه ریاضی قرار گیرند.»

  • (مارکس و انگلس، «گلیات»، جلد ۲۰، ص۵۳۴)

۳

  • لایب نیتس اندیشه توسعه را در اصل تداوم (پیوست، استمرار) غنا می بخشد، هرچند که او با رد اصل گسست (شکست) راه را برای درک متافیزیکی و محدود از توسعه و اکتفاء صرف به اوولوسیونیسم هموار می سازد.

  • مراجعه کنید به روولوسیون و اوولوسیون، اوولوسیونیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

انقلاب

(روولوسیون)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9493

اوولوسیون

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10456

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10469

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10489

پایان

اوولوسیونی

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10512

پایان

اوولوسیونیسم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10574

۴

  • طرز تفکر متافیزیکی که نتیجه مستقیم دوره گرد آوری مدارک و فاکت ها و تجزیه و تحلیل از سوی علوم طبیعی بوده، در فلسفه آن زمان جریانی مسلط و غالب بوده است.

۵

  • ماتریالیسم که رابطه تنگاتنگی با علوم داشته، ناگزیر تحت تأثیر عمیق این طرز تفکر متافیزیکی و غیر دیالک تیکی قرار داشته است.

۶

  • البته در آثار برخی ازفلاسفه ماتریالیست مثال های بارز تفکر دیالک تیکی نیز یافت می شوند.

ادامه دارد.

درنگی در شعری از احسان طبریتحت عنوان «دومرد و دو مرگ» (۶)

خسرو روزبه

( ۱۲۹۴ – ۱۳۳۷)

درنگی

از

شین میم شین

دومرد و دو مرگ

در واقع نيز " موفق شد " از روزبه چند سالی ،
با لرزه ، با تسليم ، با پذيرش زبونی،
بيشتر زنده باشد
ولی او سرانجام مُرد،
و با مرگش
زندگی هراسان و كوچكش ،
برای ابد پايان يافت

معنی تحت اللفظی:

همشهری و دوست روزبه

موفق به جامه عمل پوشاندن به استیل زیست خود هم شد.

در خاموشی، هراسندگی و بیطرفی

با احتیاط و پرهیز از خطر

چند سالی بیشتر از روزبه زیست

و


تبعۀ ايده آل برای شاهنشاه و ساواك ماند.

ولی

بالاخره به اجل طبیعی مرد و با مرگش،

حیات حقیر مبتنی بر ترس و لرزش برای ابد پایان یافت.

در این بند از شعر طبری

معاییر ارزشی حیاتی ـ جامعتی طبری تبیین می یابند:

طبری

در تحلیل نهایی

مخالف تداوم طبیعی حیات به هر طرز و طریق و ترفند توسط اعضای جامعه است.

یعنی

طبری

حتی حیات نباتی و جانوری را برای اعضای جامعه روا نمی داند.

مرگ طبیعی در بستر

در قاموس طبری ننگ آمیز و شرم انگیز است.

این بدان معنی است که طبری حقوق طبیعی نباتات و جانوران را حتی در مورد بشریت به رسمیت نمی شناسد.

در جامعه ـ تصور طبری

بشر باید بر خلاف موجودات طبیعی دیگر

در میدان مبارزه و به دست دشمن طبقاتی بمیرد.

این جامعه ـ تصور طبری، فقط جامعه ـ تصور طبری نیست.

بلکه جامعه ـ تصور قریب به اتفاق توده ای ها ست.

فقط کافی است که سری به اشعار شعرای توده ای بزنیم:

سایه

آری از مرگ هراسی نیست
مرگ در میدان

آرزوی هر مرد است.

به مقاهیم این شعر سایه باید اندکی دقت کرد:

مرگ، مرد، میدان، هراس و آرزو

حرف طبری هم همین حرف سایه است:

مرگ در بستر

برای سایه هم ننگ آمیز و شرم آور است.

به زبان سعدی

ـ فقیه فئودالیسم ـ

مرگ در بستر در شأن زنان است و نه مردان.

سایه و نه فقط سایه

از مرگ ایدئال و آرمان و آرزو می سازد.

سؤال این است که حزب توده به لحاظ فکری و نظری و معاییر ارزشی ـ اخلاقی چه فرقی با فاشیسم دارد؟

شاملو

پُرتپش‌تر از دلِ دریا
من موج را سرودی کردم

پُرطبل‌تر از حیات
من مرگ را
سرودی کردم.

می توان گفت که حزب توده نه حزبی مارکسیستی، بلکه حزبی نیهلیستی است.

نیهلیسم

اس اساس نیچه ئیسم و فاشیسم و فئودالیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم است.

نیچه

نیهلیسم نظری را کافی نمی داند و به تجلیل از نیهلیسم عملی می پردازد که نیهلیست های روس نمایندگی می کنند.

حریفی

پس از حمله انتحاری اجامر القاعده به برج های نیویورک،

در کتابی

فوندامنتالیسم اسلامی را نیهلیسم ماسک دار نامیده است.

خیلی از روشنفکران امپریالیستی در شوهای تلویزیونی اروپا حتی

به تجلیل از انتحار اجامر القاعده پرداخته اند و در مقابل شان کلاه از سر برداشته اند.

تنها تفاوتی که بین فاشیسم و فوندامنتالیسم اسلامی وجود دارد،

این است که
فوندامنتالیسم اسلامی، فاشیسم فئودالی است.

ادامه دارد.

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره الأنعام ) (۴۰۳)

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَٰكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾
[ الأنعام: ۴۳]

پس چرا هنگامى كه عذاب ما به آنها رسيد زارى نكردند؟

زيرا دلهايشان را قساوت فراگرفته و شيطان اعمالشان را در نظرشان آراسته بود.

کریم

در این آیه،

دلیل زاری نکردن خلایق پس از رسیدن عذاب الهی به آنان را

اولا

در قساوت گرفتگی دل های شان می داند.

احتمالا

منظور کریم این است که خلایق سنگدل شده اند و دل شان حتی به حال خود شان نمی سوزد.

ثانیا

در آرایش ابلیسی اعمال شان می داند.

منظور کریم

احتمالا

این است که اعمال گناه آلود خلایق تحت تأثیر حوایج غریزی

به غایت لذت بخش بوده اند و خلایق عذاب الهی کذایی را ناچیزتر از لذت حاصله دانسته اند.

یعنی

نقش تعیین کننده در دیالک تیک ریاضت و لذت (دیالک تیک رنج و گنج به زبان سعدی) را از آن لذت (گنج) دانسته اند.

ادامه دارد.

درنگی در دو شعر از سیاوش کسرایی خطاب به روح الله خمینی (۱۱)

درنگی
از
شین میم شین

اینک آخرین کلام

سیاوش کسرایی


گفتی از زبان دل شکستگان
گفتی از صف به رنج در نشستگان
خلق بر تو کرد آفرین
خلق با تو گشت شادکام

معنی تحت اللفظی:

خمینی

سخنگوی دل شکستگان و رنجبران بوده است.

به همین دلیل

خلق به ستایش از او پرداخته و از ظهور چنین تحفه ای شادمان گشته است.

این تصور سیاوش از ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی و این تصویر سیاوش از آن،

بر مبنای تجزیه و تحلیل امپیریستی (مبتنی بر تجربه گرایی) حتی نیست.

چه رسد به اینکه مارکسیستی باشد.


این تصور سیاوش از ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی و این تصویر سیاوش از آن،

تخیلی و دلبخواهی است و نه رئالیستی و راسیونالیستی.

سیاوش و حزب توده

فرمایشات خمینی و همراهانش

را

اصلا

تجزیه و تحلیل علمی و انقلابی نکرده است.

شاه

می گفت:

«من مارکسیست تر از این مدعیان مارکسیسمم.»

شاه

البته مثل حزب توده و سیاوش و سایه نمی دانست که مارکسیسم چیست.

ولی در تحلیل نهایی حق داشت.

تحلیل شاه و مؤلفین کتاب انقلاب سفید از روحانیت و خمینی و چپ پرت از مرحله

تحلیلی رئالیستی و راسیونالیستی خودپو بود:

مفاهیم «ارتجاع سرخ و سیاه» و «خرابکاران»

از خدمات حضرات به فرهنگ بشری بوده اند.

ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی

بدترین خصم خلق بوده است و است و خواهد بود.

مفاهیم عهد بوقی ـ فقهی ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی

را

حزب توده و قبل از همه سیاوش

می بایستی تعریف مارکسیستی و افشا کنند.

حضرات اما از این مفاهیم، معانی انقلابی و دلبخواهی استخراج کرده اند

و

عینا و عملا و عمدا

دست به خودفریبی و در نتیجه عوامفریبی زده اند.

سیاوش و سایه و غیره

خیال کرده اند که

دوئالیسم مستضعفین و مستکبرین

به معنی دیالک تیک پرولتاریا و بورژوازی است.

ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی

همشیره فاشیسم است.

حضرت هیتلر

حتی بدتر از خمینی دست به عوامفریبی مفهومی زده است.

نازی های نازی آباد آلمان

حزب چاقوکش خود را حزب کارگران ملی و سوسیالیستی آلمان و در حقیقت جهان

جا زده اند.


نازی های نازی آباد آلمان

همدیگر را رفیق صدا کرده اند.

نازی های نازی آباد آلمان

هم سودای تشکیل جامعه سوسیالیستی هزار ساله در سر داشته اند.

البته

جامعه سوسیالیستی فقط برای نژاد عنتر و نه برای بقیه بشریت.

مراجعه کنید

به

ترس و نکبت رایش سوم

اثر برتولت برشت

این عوامفریبی مفهومی

اما مانع آن نشده است که نازی های نازی آباد آلمان

حزب کمونیست آلمان را منحل و غیرقانونی و کمونیست های همه کشورهای تحت تصرف خود را قبل از همه قتل عام نکنند

و

سندیکاها و سازمان ها واتحادیه های کارگری و توده ای را به آتش نکشند

و

تلی از کتاب های هومانیستی و ادبی و هنری و استه تیکی و سوسیالیستی

را

به آتش نکشند

و

جای خالی آنها

را

با رساله آیة الله هیتلر تحت عنوان منگرایانه «نبرد من» پر نکنند و هیتلر را میلیونر نکنند.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۲۲۷)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت یازدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۹ ـ ۹۰)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

تو بر روی دریا قدم چون زنی

چو مردان،

که بر خشک، تر دامنی

معنی تحت اللفظی:

تو چگونه می توانی ـ بسان مردان حق ـ روی آب دریا سجاده پهن کنی و سوارش شوی و به مقصد رسی.

تو در خشکی حتی دامن آلوده ای.

سعدی

در این بیت شعر،

دیالک تیک خیر و شر

را

به صورت دیالک تیک پاکدامن و تردامن بسط و تعمیم می دهد

و

ضمنت تجلیل از اقلیت پاکدامن کذایی، به تحقیر اکثریت زحمتکش و مولد می پردازد.

سعدی

مخاطب انتزاعی خود را قادر به قدم زدن بر روی دریا نمی داند، چون او در خشکی هم تردامن است.

پس برای قدم زدن بر روی آب دریا باید پاکدامن بود.

سعدی

پس از ریختن زهر یاوه و خرافه در ضمیر خواننده شعرش، به یورش شاملو واره بر مخالفین انتزاعی می پردازد، تا با یک تیر دو نشان بزند:

اولا

هر نفس کش مخالفی را فئودال مآبانه به کمک چوب و چماق توهین و تحقیر از میدان بدر کند،

ثانیا

با تردامن نامیدن او، مثل حافظ، خود را به طور غیر مستقیم پاکدامن قلمداد کند.

حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود

ای شیخ پاکدامن، معذور دار ما را

ادامه دارد.