شعری از سعید‌ سیرجانی با تفسیرکی دلیجانی (۷) (بخش آخر)

میم حجری

خدا ناشناس
سعید‌ سیرجانی

نهان گشته در خلوتی تو به تو
به درگاه او جز تو را راه نیست

(آره.

همه خوانین و سلاطین نظامات برده داری و فئودالی

همین اند.

مباشران و غلامان و وابستگان مختلف

چه بسا

روی آنها را حتی نمی بینند.

ملائکه و اجنه هم به همان سان.

اهل سجده اند و نه اهل صحبت با ارباب.)


توئی محرم او که از کار او
کسی در جهان جز تو آگاه نیست

(خود خوانین و سلاطین فوق الذکر هم از کردوکار خود آگاه نیستند.

مشخصه خوانی و سلاطین و انعکاس انتزاعی ـ آسمانی شان

یعنی خدای کذایی

خریت و خردستیزی است.

به قول سعدی خان و سلطان شناس

به

سلامی

گردن می زنند

و

به

دشنامی

خلعت می بخشند.)


تو زاهد بدین‌سان خدائی بناز
که مخلوق طبع کج اندیش تو ست
اسیر نیاز است و پابند آز
خدائی چنین لایق ریش توست

(عشق زهاد به الله

شبیه عشق خلایق به خوانین و سلاطین است.

عشق

به

معنی وابستگی و بردگی است.

عشق رابطه نیست.

رابطه همیشه دو طرفه است.

عشق

مثل وابستگی

یکطرفه است.

چنین عشق ننگ آمیزی

سرشته به ترس و طمع است.

نشانه بارز ذلت است.)


نه پنهان نه سربسته گویم سخن
خدا نیست این جانور، اژدها ست


مرنج از من ای شیخ دانا که من
خدا ناشناسم اگر”این” خدا ست.

(نه.

جانور و اژدها موجودات طبیعی اند.

جانور و اژدها موجودات مادی و مشخص اند.

جانور و اژدها نیای سیرجانی و دلیجانی اند.

الله

چیزی ماورای طبیعی است.

چیزی فکری و مجرد و یا انتزاعی است.

الله

وجود در خود ندارد.

الله

عکس است.

اصل الله

اعضای طبقات حاکمه اند.)

پایان

درنگی در شعری فقهی ـ فلسفی از مولانا (۷)

میم حجری

۱

گفت:

«این باری یقین شد پیش عام

که جهان در امر یزدان است، رام

معنی تحت اللفظی:

درویش گفت:

عوام الناس یقین دارند که جامعه و جهان به امر خدا رام شده است.

منظور درویش از رام بودن جهان احتمالا باور به سکون زمین است.

حضرت علی هم در نهج البلاغه

کوهها را مسمارهایی برای سکون زمین می داند که توسط خدا کوبیده شده اند.

۲

هیچ برگی در نیفتد از درخت

بی قضا و حکم آن سلطان بخت

معنی تحت اللفظی:

بدون قضا و حکم خدا

هیچ برگی از هیچ درختی نمی افتد.

این همان جزم و یا دگم معرف به مشیت الهی است.

این جبرگرایی (دترمینسم) فقهی ـ مذهبی است.

۳

از دهان، لقمه نشد سوی گلو

تا نگوید، لقمه را حق کادخلوا

معنی تحت اللفظی:

بدون فرمان «داخل شو» توسط خدا، لقمه از دهان وارد گلو نمی شود.

درویش با این خداشناسی اش

خدا را بیچاره می کند.

در این صورت برای خدا کسب و کاری جز ادخلو گفتن صدها میلیارد باره در هر ثانیه باقی نمی ماند و به ستوه می آید.

۴

میل و رغبت کان زمام آدمی است

جنبش آن رام امر آن غنی است

معنی تحت اللفظی:

افسار ادمیان به دست میل و رغبت است.

جنباننده آن افسار اما خدا ست.

درویش از فرط بی شرمی آدمیان را حیوان تصور و تصویر می کند.

همان آدمیانی که خدا در مقابل شان کلاه از سر برداشته و تبارک الله احسن الخالقین گفته است.

من ـ زورش از خالق ها هم حضرت جبرئیل و خودش بوده است.

۵

در زمینها و آسمانها ذره‌ای

پر نجنباند، نگردد پره‌ای

معنی تحت اللفظی:

حتی ذره ای در زمین و آسمان بدون فرمان خدا نمی جنبد و پر نمی کشد.

۶

جز به فرمان قدیم نافذش

شرح نتوان کرد و جلدی نیست خوش

معنی تحت اللفظی:

بدون فرمان نافذ خدا نمی توان شرح داد.

چالاکی و چابکی و عجله داشتن هم خوش نیست.

۷

کی شمرد برگ درختان را تمام

بی‌نهایت کی شود در نطق رام

معنی تحت اللفظی:

تشریح واقعیات امور محال است.

چون مثلا تعداد برگ های درختان بی نهایت است.

۸

این قدر بشنو که چون کلی کار

می‌نگردد جز به امر کردگار

معنی تحت اللفظی:

خلاصه کلام درویش این است

که

بدون امر الهی کل کار صورت نمی گیرد.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ت) تاریخ (۳)

پروفسور دکتر هانس شولتسه

برگردان

شین میم شین

طبقه کارگر و تایخ

۱

  • طبقه کارگر به مثابه اولین طبقه اجتماعی در تاریخ به درک علمی روند تاریخی، یعنی به شناخت قانونمندی ها و نیروهای محرکه روند تاریخ نایل آمده است.

۲

  • طبقه کارگر به مثابه اولین طبقه اجتماعی در تاریخ، حاکمیت سیاسی را به دست گرفته، نه به قصد جایگزین ساختن فرمی از استثمار با فرم دیگر آن، بلکه به قصد خاتمه دادن به هر گونه استثمار انسان به وسیله انسان.

۳

  • از این رو ست، که در مقابل گرایش معرفتی طبقه کارگر سد و بند اجتماعی ئی وجود ندارد.

  • بلکه برعکس، این طبقه اجتماعی بدون کشف قوانین توسعه جامعتی نمی تواند به قدرت برسد.

۴

  • نیازهای عملی مبارزه طبقه کارگر برای نجات از ستم و استثمار سرمایه داری، او را به نفوذ عمیق در ماهیت پدیده ها مجبور می سازد و به درک روشن جایگاه خویش در جامعه و به شناخت راه های تحول آن به جامعه سوسیالیستی وامی دارد.

۵

  • اینجا صحبت از توسعه و ترویج یک «ایدئولوژی بسیج» به طورکلی نیست که در تاریخ بارها وجود داشته و علیرغم داشتن خصلت غیرعلمی به نفع پیشرفت عمل کرده است.

۶

  • بلکه اینجا صحبت از یک ایدئولوژی علمی است.

  • ایدئولوژی علمی ئی که به مثابه شالوده ای برای به دست آوردن متدهائی عمل می کند.

  • متدهائی که به کمک آنها مبارزه اقتصادی، سیاسی و ایده ئولوژیکی طبقه کارگر برای پیروزی سوسیالیسم می تواند به طور موفقیت آمیزی انجام یابد.

۷

  • متدهائی که بر پایه یک تئوری علمی از جامعه و توسعه آن استوار نشده باشند، ناقص و به عبارت دیگر گمراه کننده خواهند بود.

۸

  • این بدان معنی است که برای تئوری مارکسیستی جامعه، نه سودمندی و یا هدفمندی توضیح تاریخ، بلکه حقیقت توضیح تاریخ، از اهمیت تعیین کننده برخوردار است.

۹

  • جانبداری متدهای طبقه کارگر ـ برخلاف متدهای طبقات استثمارگر ـ ریشه در حقیقت دارد.

۱۰

  • تحقیق تاریخ جامعه به وسیله مؤسسین مارکسیسم علاوه بر تجزیه و تحلیل جامعه بورژوائی آن زمان، پیش شرط های اصلی لازم را برای توسعه و تدوین تئوری علمی تاریخ و جامعه به دست می دهد.

ادامه دارد.

هماندیشی با امیر حسین آریانپور (۵۰)

میم حجری

از

كتاب «زمينه جامعه‌شناسي»
مقدمه اول
شناخت

۱

پس كار انساني كه ماية شناخت است،

وسيلة كسب حريت است.

معنی تحت اللفظی:

کار انسانی

محتوای شناخت و وسیله لازم برای کسب آزادی است.

این تصور آریانپور از کار،

می تواند

در تحلیل نهایی و پس از تفسیرات مفصل آنچنانی

قابل قبول باشد.

ولی حتما نباید دقیق و درست باشد.

شناخت در روند کار و در اثر کار

حاصل می آید

که

چگونگب اش در بخش قبلی تحلیل توضیح داده شد.

شناخت اما نمی تواند مایه و سرمایه و محتوای کار باشد.


آریانپور

معنی محتوا را نمی داند و این عیب بزرگی است که دور از ما باد.

محتوای کار

نیرو و انرژی فکری وفیزیکی مربوط به فرم کار است.

شناخت

می تواند نتیجه کار باشد و نه محتوای کار.

ضمنا

این رابطه دیالک تیکی علتی و معلولی (بین کار و شناخت) محدود و منحصر به کار انسانی نیست.

کلاغ و سگ و گربه هم در اثر کار، به کسب شناخت نایل می آیند.

سگ ۱۰ هزار سال قبل با سگ کنونی کلی تفاوت دارد.

۲

پس كار انساني كه ماية شناخت است،

وسيلة كسب حريت است.

منظور آریانپور از حریت چیست؟

اختیار و آزادی؟

این تصور او هم

می تواند در تحلیل نهایی و پس از تفسیرات مفصل آنچنانی مقبول افتد.

ولی کار به خودی خود منجر به حریت نمی شود.

بردگان و رعایا هزاران سال کار کردند، بی آنکه آزاد شوند.

صحت این نظر او در تحلیل نهایی به این دلیل است

که

آزادی با آگاهی (شناخت) رابطه علی (علت و معلولی) دارد:

پیش شرط کسب آزادی، کسب پیشاپیش آگاهی است.

خر نمی تواند مختار باشد.

آزادی

اما

نه

حاصل هر شناختی.

بلکه حاصل شناخت قوانین و قانونمندی های عینی عرصه مربوطه است

که

در مقوله فلسفی جبر (ضرورت) تجرید می یابند.

به قول هگل:

آزادی

(اختیار)

درک ضرورت (جبر، قوانین و قانونمندی های عینی مربوطه) است.

به همین دلیل

انگلس می گوید:

نیاکان ما به هنگام ترک عالم خریت، به لحاظ میزان اختیار و آزادی، فرقی با خر نداشتند.

بعدها در روند کار و در اثر کار به آگاهی رسیده اند و در نتیجه آگاهی به آزادی دست یافته اند.

ادامه دارد.

درنگی در مقاله ای از سمیر امین (۵)  



سمیر امین
( ۱۹۳۱ – ۲۰۱۸)
اقتصاددان مصری- فرانسوی
میم حجری دستاوردهایی که از درک ماتریالیستی انسان و تکامل اجتماعی اش حاصل می گردد
به قرار زیر است.

۲ ادامه
ماتریالیسم تاریخی
برای نیل به این هدف استراتژیهای عملی برای پیشبرد مبارزه ارائه می دهد.

سمیر امین
نمی داند که ماتریالیسم تاریخی چیست.
درست به همین دلیل
ادعا می کند که ماتریالیسم تاریخی برای پیشبرد مبارزه
استراتژی های عملی (؟) تعیین می کند.

سمیر امین
رشته اقتصاد خوانده است.
اقتصاد یکی از علوم اجتماعی است.
ماتریالیسم تاریخی اما فلسفه است و نه رشته علمی.
فرق ماتریالیسم دیالک تیکی با ماتریالیسم تاریخی این است
که
ماتریالیسم دیالک تیکی
فلسفه مربوط به کل هستی (طبیعت و جامعه و تفکر) به طور کلی است.
ولی ماتریالیسم تاریخی
فلسفه مربوط به جامعه بشری به طور کلی است.
برای درک این تفاوت بهتر است که به مفاهیم آندو نظر اندازیم.
مثال:
حرکت و سکون از مفاهیم ماتریالیسم دیالک تیکی اند و شامل حال کل هستی می شوند.
اما
انقلاب و ارتجاع از مفاهیم ماتریالیسم تاریخی اند که فقط شامل حال جامعه بشری به طور کلی می شوند.
ماتریالیسم تاریخی
برای تحولات جامعتی مثلا برای گذار از کمون اولیه به برده داری
استرتژی و تاکتیک تعیین نمی کند.
این کار زا حزب الله تحت رهبری رسول الله می کند و نه ماتریالیسم تاریخی.

ماتریالیسم تاریخی
با مفاهیم و اصول و قوانین خود
درک تئوریکی این گذار از کمون اولیه به برده داری را امکان پذیر می سازد.

اهمیت صرفنظرناپذیر فراگیری تعریف علمی و استاندارد مفاهیم و تمرین فوت و فن کاربست انها و تسلط به تفکر مفهومی از این رو ست.
کسب و کار دایرة المعارف روشنگری
ترجمه این مفاهیم و تمرین کاربست آنها ست.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (د) دریافت پول توسط جمعیت کشور (۲) (بخش آخر)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۶

  • ابزار پلان بندی اقتصادی ـ ملی برای درک و تقسیم و بازتقسیم در آمد ملی در عرصه مصرف فردی را بیلان دریافت پول و خرج آن توسط جمعیت کشور تشکیل می دهد.

(منظور از بازتقسیم،

تصحیحی است که سیاست در میزان درآمد و ثروت اعضای جامعه

به عمل می آورد.

مترجم)

۵

  • در چارچوب زمانی پلان پنج ساله تا سال ۱۹۷۵، دریافت پول توسط جمعیت کشور به طور میانگین سالانه ۴ درصد افزایش یافته بود.

۶

  • میزان دستمزد کارگران و حقوق کارکنان در مطابقت با تحقق آماج های تولیدی و مؤثریت، گام به گام افزایش یافته بود.

۷

  • برنامه اجتماعی ـ سیاسی مصوبه پلنوم پنجم کمیته مرکزی حزب سوسیالیستی متحده آلمان برای توسعه دریافت پول توسط جمعیت کشور اهمیت بزرگی داشته است.

۸

  • از سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۲ برای ۳/۲ میلیون تن از زحمتکشان (به ویژه برای زحمتکشانی که درآمد نازل تر داشتند) اقدامان دستمزدی ـ سیاسی و ارتقای پاداش ها به عمل آمدند.
  • آن سان که درآمد شان سالانه ۴/۱ میلیارد مارک افزایش یافت.

۹

  • در سال ۱۹۷۲، حقوق بازنشستگی ۹/۳ میلیون بازنشسته افزایش یافت.

۱۰

  • زندگی مادران شاغل تسهیل گشت و از خانواده های جوان حمایت به عمل آمد.

۱۱

  • اجاره خانه ها از اول سال ۱۹۶۷ برای زحمتکشانی که درامد ناخالص شان کمتر از ۲۰۰۰ مارک بود، کاهش یافت.

۱۲

  • هزینه این اقدامات تا سال ۱۹۷۵، بالغ بر ۸ میلیارد مارک بود.

۱۳

  • برداشت از صندوق جامعتی تا سال ۱۹۷۵ ، سالانه ۲/۶ درصد افزایش یافت و در فاصله سال های ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۵ به ۱۴۶ میلیارد مارک ارتقا داده شد.

۱۴

  • از این وسایل در زمینه های زیر استفاده به عمل می آمد:

۱

  • در زمینه توسعه امور آموزشی ـ پرورشی

۲

  • در زمینه توسعه امور بهداشتی

۳

  • در زمینه توسعه امور اجتماعی

۴

  • در زمینه توسعه حمایت از محیط زیست

۵

  • در زمینه توسعه امکانات استراحت

۶

  • در زمینه توسعه فرهنگ

۷

  • در زمینه توسعه ورزش

۱۵

  • قیمت کالاهای مربوط به مایحتاج حیاتی تنزل داده شد.

۱۶

  • قیمت بلیط وسایل رفت و برگشت کاهش یافت.

۱۷

  • اقتصاد خانه سازی مورد حمایت مالی چشمگیر قرار گرفت.

پایان

شعری از خسرو باقرپور

Ist möglicherweise ein Bild von Gewässer und Text

خسرو باقرپور

دختر دریا
با تنپوشی از حریرِ روانِ آب آمد
اسبی به من هدیه داد!


نقره ی شب آبی شد
بید با سازِ باد رقصید
و

سوسن به لهجه ی باران
ترانه خواند.


میان شب بوها و شبنم ها
دنبالِ تو می گشتم.
نیامده بودی.

دختر خورشید
سوار بر ارابه ای آمد از بلور و نور
اناری به من هدیه داد!


فاخته ای باغ را به چهچهه مهمان کرد
درخت انار گُل داد
و

در غبارِ نارنجی ی مه و نور
پروانه ای رقصید.


آوازت دادم
در چهارگاه و آه و صبوحی
نیامده بودی.

بیرون می آیم
از این باغِ شعله ور


می تازم
بر گرده ی این اسبِ ناشکیب
تا دشتِ لاله و برف و بلوط
رقصندگانِ شورشی ی دلتنگ،
پای می کوبند
در غبارِ بی قراری و آشوب
و آوازِ آمدنت را
در بانگِ حنجره ی زخمی ی این سُرنا
و

با کوباکوبِ دُهُلِ دلهره
در مقامِ دلتنگی،
با بویِ آویشن،
و به رنگِ بنفشه
می خوانند و می خوانند و می خوانند
و

تو نمی آیی.

موجِ رها و غافلِ گیسویت
همرنگِ زلالِ نگاهم نیست.


فرود می آیم از اسبِ اندوهم
می گذارم انارِ دلتنگی ام را بر سنگی
سلام می دهم به غروب
و سیگاری روشن می کنم.

پایان

این

بهترین شعر خسرو باقرپور

است

که

رد پایی از پوئه تیک احمد شاملو دارد.

هماندیشی با امیر حسین آریانپور (۴۹)

میم حجری

از

كتاب «زمينه جامعه‌شناسي»
مقدمه اول
شناخت

۱

انسان

برخلاف ساير جانوران،

در طي زندگي عملي،

واقعيت را تغيير مي‌دهد،

و

با تغييرات واقعيت،

آن را مي‌شناسد،

و

با شناسايي قوانين آن، راه غلبة بر‌ آن را مي يابد و از جبر قهار طبيعي مي‌رهد.

حرف های آریانپور حاوی ذراتی از حقیقت اند، بی آنکه حقیقی باشند.


آریانپور

خیال می کند که موجودات دیگر

مثلا نباتات و جانوران

طبیعت

را

تغییر نمی دهند.

این تصور او مطلقا غلط است.

آریانپور

اگر فقط مگسی را و یا مورچه ای را در نظر می گرفت، از این حرف ها نمی زد.

مگس

ضد عفونی کننده طبیعت و جامعه است.

مگس در مدت کوتاهی لاشه فیلی را تا ذره آخر می خورد و مانع ابتلای جانوران و آدمیان به امراض مهلک می گردد.

چگونه می توان ادعا کرد که فقط انسان تحفه واقعیت عینی را تغییر می دهد؟

مورچه

می تواند برگ های درختی را ببرد و ببرد و در لانه پیچ در پیچ خود قارچ بپرورد

و

از قارچ تغذیه کند

ضمنا

از قارچ مواد ضدعفونی کننده استخراج کند و بیضه های خود را و هوای لانه خود را ضد عفونی کند.

در یک وجب خاک بیش از جمعیت جهان موجود زنده در کار است.

میلیاردها موجود از خزه و جلبک و قارچ تا گیاه و درخت و حشره و پرنده و خزنده و حیوان در کارند

و

طبیعت را لحظه به لحظه تحول می بخشند.


آریانپور

دیالک تیک پراتیک و تئوری (عمل و اندیشه)

را

تحریف می کند و به صورت دوئالیسم عمل و اندیشه در می آورد.

یعنی عمل و اندیشه را در جوار همدیگر قرار می دهد:

در بینش متافیزیکی آریانپور

انسان با زندگی عملی اش (یعنی بدون بضاعت فکری، بدون حمایت فکری) به تغییر واقعیت عینی می پردازد.

انگار می توان از صفر با مغز خالی دست به کار زد.

تغییر واقعیت

به شناخته شدن آن توسط عمله منجر می شود.


آریانپور

از خود نمی پرسد و کسی هم از خود او نمی پرسد که چگونه؟

نظر آریانپور در تحلیل نهایی درست است:

کار انسان را افریده است.

انگلس

ولی چگونه؟

مثال:

دهقانی برای تهیه هیزم تبر برمی دارد و دنبال درخت خشک در باغ می گردد.

برای آزمودن خشکی درختی،

تبری بر تنه آن درخت می زند.

دهقان

خواه و ناخواه

قبلا راجع به تنه و تبر و نحوه زدن تبر و تیزی و کندی تیغه تبر و اندازه بودن و نبودن دسته تبر اندیشیده است.

اکنون

اندیشه است که جامه عمل می پوشد.

عمل = اندیشه مادیت یافته، جامه عمل پوشیده.

اندیشه ای که در تحلیل نهایی ناشی از عمل بوده است.

وقتی از دیالک تیک عمل و اندیشه سخن می رود، منظور همین است.

اولین ضربه تبر بر تنه

سیلی از سیگنال های حسی به مغز دهقان می فرستد:

سیگنال هایی راجع به خشکی و یا تری تنه درخت

تیزی و یا کندی تیغه تبر

درازتر و یا کوتاهتر و یا اندازه بودن دسته تبر

درستی و نادرستی زدن تبر

صحت و سقم تصورات خود دهقان راجع به تنه و تبر و دسته و تیغه تبر و نحوه زدن تبر.

خودشناسی دهقان در اثر عمل همین جا ست.

مفاهیم تنه و تبر و خشکی و تری و تیزی و کندی تیغه تبر و غیره

در روند عمل دهقان به مغز او ارسال می شوند و بلافاصله زره کلام می پوشند.

یعنی نامگزاری و واژه می شوند.

آریانپور

بر آن است که انسان با کار، واقعیت عینی را تغییر می دهد و با تغییر آن، به قوانین حاکم بر واقعیت عینی پی می برد و در نتیجه شناخت قوانین آن بر واقعیت عینی غالب می آید و از جبر طبیعی آزاد می گردد.

منظور آریانپور از جبر طبیعی چیست؟

جبر = قوانین و قانونمندی های عینی حاکم بر هر چیز.

اگر آریانپور از دیالک تیک جبر و اختیار خبر داشت،

اندیشه خود را درست و دقیق تبیین می داشت.

نقش تعیین کننده

در
دیالک تیک جبر و اختیار

از آن جبر است

و

اخیتار آدمیان به اندازه شناخت آنها از جبر (قواین و قانونمندی های عینی حاکم) است.

رهایش بشری از جبر قهار کذایی

در بی نهایت امکان پذیر است و نه به این سادگی ها که آریانپور تصور می کند.

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۹۶)

میم حجری

نه. تراژدی های سوزناک یونان باستان در سوگ بهشت بر باد رفته اند.
اینها نمادند.

شجاعت چیست؟
شجاعت یکی از سجایای اخلاقی اشراف برده دار و فئودال و روحانی است.
عصر جدید
پایان سجایای اخلاقی کپک زده گرد و غبار قرون گرفته است.
بورژوازی انقلابی به شجاعت این زباله ها فاتحه ای بلند خوانده است.
شجاعت نشانه خریت و ناشی از خریت است
دیوانه ها
جای خالی اندیشه را با هارت ها و پورت های نیهلیستی ـ فوندامنتالیستی ـ فاشیستی پر می کنند.
اندیشه های قلیان ها را منتشر کنید تا تحلیل شوند.
ما برخی از فرمایشات شان را تحلیل کرده ایم.
فرقی با فرمایشات شازده ندارند
ما در جنقوری اسلامی
و در اوپوزیسیون ان
نه زندانی سیاسی داریم و نه آزاد سیاسی.
این جماعت حتی از تعریف ساده ترین مفاهیم عاجزند
نه ذره ای سواد دارند و نه ذره ای صداقت.
دیالک تیکی از علاف و عیاشند.
هنرشان آبرو ریزی است
چه شاه باشند و چه شیخ.
امتحانش آسان است
هارت ها و پورت های شان را تحلیل کنید و واکنش شان را تماشا


چه اندوه‌بار بزرگ می‌شویم ، که بمیریم
شمس‌لنگرودی

هی شاعر
تار و پود هستی
از ذرات تا کاینات
دیالک تیکی است.

تریاد تولد و تکامل و مرگ
تریادی لایزال است و شامل حال همه چیز از جمادات تا نباتات و جانوران و آدمیان است.
سیکلی بی پایان است.
هیچ چیز از بین نمی رود
همه چیز تجزیه و مجداد به نحو دیگری ترکیب می شود.
به قول کریم:
انا لله و انا البه راجعون
خدا یعنی خاک
از خاک می آییم و به خاک مبدل می شویم.
خاک یعنی اتم های جدول مندلبف



چرا غیر عادی و نه خیلی عادی؟
زنان جامعه
عمله واره تصور و تصویر و تندیس می شوند:
عمله ها
مصالح ساختمانی را حمل می کنند
و
زنان
توله های خود را.
تقسیم طویلتی کار همین است.


با مبارزه بر ضد سیستم موجود نمیت وان سیستم نوی ساخت.
بلکه باید مدلی ساخت که سیستم موجود را زاید سازد.
فرنگی

هی فرنگی
مدل سوبژکتیو
نمی تواند سیستم اوبژکتیو را از عرصه بدر راند.
قوه مادی را فقط با قوه مادی میتوان سرنگون کرد
و
تئوری با نفوذ در روح توده
به
قوه مادی بدل می شود.

انقلاب = گذار از تئوری انقلابی به پراتیک انقلابی و تعویض مناسبات تولیدی حاکم با مناسبات تولید نوین.

واضع این قانون بند تنبانی
خود همین اخوند است.
قانونگزار
مجاز به زیر پا گذاشتن قانون و قادر به لغو قانون است.
همه جا قضیه از همین قرار است


نان و گندم برشت

هی مش برشت
پیش شرط گرفتن حق
وقوف پیشاپیش به حقیقت است.

وقوف به حقیقت اما آسان نیست.
پیش شرط وقوف به حقیقت
از ان خود کردن پیشاپیش فوت و فن تفکر مفهومی و تئوری مارکسیستی است
همین پخش نان
ثمره اعتراض گرسنگان بوده است.
و
بهتر از هیچ بوده است.
چه بسا برای احقاق همین حق
دهها نفر به قتل می رسند.





فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش
گُل در اندیشه که چُون عشوه کُنَد در کارش

دلربایی همه آن نیست که عاشق بِکُشَند
خواجه آن است که باشد غَمِ خدمتکارش

جایِ آن است که خون موج زَنَد در دلِ لعل
زین تَغابُن که خَزَف می‌شکند بازارش

بلبل از فیضِ گل آموخت سخن، ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

ای که در کوچهٔ معشوقهٔ ما می‌گُذَری
بر حذر باش، که سر می‌شکند دیوارش

آن سفرکرده که صد قافله دل همرهِ اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانبِ عشق عزیز است، فرومگذارش

صوفیِ سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جامِ دگر آشفته شود دستارش

دلِ حافظ که به دیدارِ تو خوگر شده بود
نازپروردِ وصال است، مجو آزارش

۱
فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش؛
گل در اندیشه که.. چون عشوه کند در کارش!

فکر و ذکر بلبل یار گشتن گل است
گلی که اهل ناز است.

شعرای قرون وسطی
از دیالک تیک گل و بلبل بی خبرند.
نمی دانند که میان گل و بلبل اربطه دیالک تیکی داد و ستد برقرار است:
شیره کشی بلبل از گل به ازای گرده بری به جنس مخالف




ترفند دیپلوماتیکی است:
تظاهر به هومانیسم است.


جو هیل

اگر همه کارگران جهان برخیزند،
همه قطارهای سریع السیر و همه کشتی های غول پیکر در اقیانوس ها
متوقف می شوند.

کارگران می توانند زنجیر مستحکمی گردند
و
هر چرخ تولید را،
هر معدن را
و
هر کارخانه را
از کار اندازند.
آن سان که همه ناوهای جنگی و ارتش های همه ملل عاجز گردند.



فتادم بی خبرازخود، نمی دانم چه حال است این
نه در خوابم، نه بیدارم، نه هشیارم ، نه مدهوشم

به شبنم مــانم از روشنــــدلی ، امّا در این گلشن
ز چشــم افتــاده ی گلهایم و محـــــروم آغوشم

محمد قهرمان
سرینده شعر
ما انقلاب کردیم یا انقلاب ما را.



عمامه زار



تاریخ جامعه طبقاتی
تاریخ مبارزه طبقات اجتماعی است.
مانیفست حزب کمونیستی
زد و خورد است
جوانان می زنند و می خورند.
ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی
زخم خورده است.
عقب نشسته است.
ولی با فروکش خیزش بی سر وبی سازمان و بی سردار
حمله می برد و انتقام می گیرد و تخم وحشت می افشاند.
بدون تئوری انقلابی
بدون اشاعه مارکسیسم
همه چیز
به غیر از جنبش انقلابی
می تواند وجود داشته باشد.

فراگیری تئوری انقلابی
آش کشک خالته
بخوری پاته
نخوری پاته



قدرت
فقط برای اعمال ستم است
برای بقیه کارها
عشق کفایت می کند.
چارلی چاپلین.

هی چارلی بی خبر از دیالک تیک عینی هستی.

نه
قدرت
به تنهایی وجود و معنی دارد
و
نه
عشق.
عشق
در دیالک تیک عشق و نفرت وجود دارد.
یعنی عشق و نفرت به همدیگر مبدل می شوند.
قدرت و یا حکومت
هم
در
دیالک تیک حاکمیت و حکومت وجود دارد.
قدرت
تابع حاکمیت است.
حاکمیت اما طبقاتی است.
هم
حاکمیت برده داران و فئودال ها و سرمایه داران
حاکمیت است
و
هم
حاکمیت پرولتاریا.
ولی ان کجا و این کجا؟

حاکمیت مطلق ولایت فقیه خرافه مفهومی بیش نیست.
حریف با الفبای مارکسیسم بیگانه است



هفت سین مهسا


خیال می کنید شوخی و مزاح و طعنه فاقد محتوای طبقاتی اند؟



راسل و عقیده

اگر قضیه از این قرار باشد
یعنی
عقیده و نظر (ایده ئولوژی)
شخصی باشد
باید به اندازه سکنه جهان عقیده و نظر (ایده ئولوژی) وجود داشته باشد.
عقیده و نظر (ایده ئولوژی)
طبقاتی است.
به همین دلیل
نظرات (ایده ئولوژی ها) به طور طبقاتی طبقه بندی می شوند
ایده ئولوژی پرولتاریا مارکسیسم است
مذهب
ایده ئولوژی اشراف فئودال و برده دار و بورزوازی نیمه فئودال سنتی است
ایراسیونالیسم (خردستیزی) ایده ئولوژی بورژوازی امپریالیستی است
لیبرالیسم
ایده ئولوژی بورژوازی انقلابی آغازین بوده است



کنگره امریکا هلند را تهدید به حمله کرده است
اگر حکم مشابهی را که در حق پوتین صادر کرده اند،
در حق یانکی ها صادر کنند



بهترین دکترها

بهترین پزشکان جهان به شرح زیرند:
دکتر اطعام
دکتر استراحت
دکتر شعف


مسعود رجوی
بنا بر گزارش یکی از سران عربستان (منبع مالی ساز و مان مجاهدین)
سال ها قبل مرده است.
خود مجاهدین
از غیبت کبری حریف گزارش داده اند.
امام زمان شاید نه خمینی جلاد بلکه مش مسعود شیاد باشد


هی مش پرواند
از این اعتراضات چندین ده سال است که در همان یانکستان که تو استاد دانش کاه هستی
رخ می دهند.

در فرانسه چندین سال جنبش جلقه زردها صورت گرفته است
و
اکنون مخالفت با رفرم بازنشستگی میلیونها نفر را به خیابان اورده است.
این چیزها ربطی به انقلاب ندارند.
با علم تاریخ نمی توان جامعه را درک کرد و توضیح داد.
برای درک و توضیح جامعه
رسولان پرولتاریا
ماتریالیسم تاریخی را توسعه داده و تدوین کرده اند.
انقلاب اجتماعی
معنی دیگری دارد و شرایط انقلابی از قرار دیگری اند.
مارکسیسم بیاموز
تا از دانش کاه یانکستان اخراجت کنند و کسی از اویرو نیوز سراغت را نگیرد و هنداونه زیر بغلت نچپاند.



به راستی که تو عاشق بودی
سپیده را و سحر را
و با زبان هزارعاشق
هزار شعر برای سپیده می خواندی
برای تو، همه ی روزها یکی بودند
که می توانستی
ز صبح تا شب از این کوچه تا به آن کوچه
گذرکنی
و بر سپیدی هر دیوار
به خط خوش بنویسی که عشق می ماند
محسن با فکر

بدبختی حاصل از عشق همین است:
یکسان دیدن روزها.
عشق
آدمی را لال و کر و کور و خر می کند
و
عملا
سلب آدمیت می کند.

دلیل تجلیل طبقات حاکمه انگل از عشق و می و میخانه و میفروش و غیره
همین است.

آدمی در داربست دیالک تیک غریزه (عشق) و عقل می زید.
غریزه (عشق)
اگر فرصت یابد
عقل را به تبعید می فرستد
و
عاشق بدبخت را به جنون می کشد و بسان مجنون سرگردان بر و بیابان می سازد


الا ای صبح آزادی
به‌یاد آور در آن شادی
کزین شب‌های ناباور
من‌ات آواز می‌دادم

در آن دوری و بدحالی
نبودم از رخ‌ات خالی
به‌دل می‌دیدمت وز جان
سلامت می‌فرستادم

سزد کز خون من نقشی
بر آرد لعل پیروزت
که من بر درج دل مهر.
به‌ جز مهر تو ننهادم.

به‌ جز دام سر زلفت..
که آرام دل سایه‌ است.
به بندی
تن نخواهد داد
هرگز جان آزادم

هوشنگ ابتهاج

سایه این شعر را پس از شکست انقلبا سفید و پیورزی عنگلاب اسلامی سروده است.
این شعر نشانه بی خبری سایه و نه فقط سایه
از معنی ازادی است.
فقر مفهومی بزرگ ترین بدبختی بشری است.
سقوط جامعه در منجلاب خرافه و خریت
نه
به معین طلوع صبح آزادی
بلکه برعکس
به معنی غروب صبح آزادی است.
سایه در اشعار بعدی اش در غربت
به این ذلت
اشاره خواهد کرد.
گر چنین خون می رود از گرده ام
دشنه دشنام دشمن خورده ام



بیچاره طبقه کارگر
که
سنگش
را
دیوانگان به سینه می زنند
و
سران و سردارانش
شقه شقه شده اند
و
خته در خاورانند


تغییر و تکامل باید از ذهن شروع شود
یادمان باشد سنگ ها نه خرده حسابی با پاهای لنگ دارند نه قرار و مداری با پاهای سالم؛
پس باورهای اشتباه را کنار بگذاریم
در این صورت شاید تکامل بی معنی نباشد
حریف

نه.
درست برعکس.
تغییر و تکامل مثلا تبدیل جماد به نبات و نبات به جانور و جانور به مولانا
از عین شروع می شود.
ضمنا ذهن به نوبه خود
عین را تحت تأثیر قرار می دهد.
دیالک تیک عین و ذهن
یکی از دیالک تیک های مهم فلسفی است.
ذهن
ثانوی و نسبی است
ذهن تابع عین است و به ساز عین میرقصد.
چیزهای نسبی وثانوی نمیتوانند مبنا باشند.
رشد و توسعه و تکامل
امری عینی و قانونمند است
درست به همین دلیل
قابل کشف و تبیین علمی است.
ساختار همه چیز هستی دیالک تیکی است و دلیل اصلی تغییرو تحول همین ساختار است
همه چیز در میدان خودجنبی است
هیچ چیز
از ذرات تا کاینات
به جنباننده (خدا و ذهن و خراافت دیگر) نیاز ندارد.


بازجوی صدام حسین: «هراس دیکتاتور از ایران» زمینه‌ساز حمله آمریکا به عراق شد
یعنی چه
مش بازجو



مهسا
زنی را، کبود پوشاندند
بعدتر، عبوس اش ساختند
به گونه ای که خنده از چشمانش افتاد
چیزی نگذشت:
سرزمینی به قدر صدسال بمرد!…
مسعود مددی


طبقه بندی بشریت به دو «طبقه»علامه و احمق
نشانه بارز حماقت ست.
ضمنا
به معنی علامه جا زدن خود و احمق جا زدن هر همنوع دگر و دگر اندیش است
در جامعه بشری و حتی در طبیعت
تقسیم اجتماعی و طبیعی کار برقرار است.
سوسک از هیچ لحاظ و نظر عقب مانده تر و احمق تر از سوسمار و اسب و استر نیست.
همه موجودات فی نفسه کامل اند و کم و کسری ندارند.
تنها تفاوت انها
داشتن تخصص بسته به تقسیم طبیعی و اجتماعی کار در زمینه معینی است.
طبقه بندی خرکی و الکی خلایق به ابربشر و برده بشر و یا به مؤمن و ملحد و غیره
از ترفندهای فاشیسم و فوندامنتالیسم برای عوامفریبی و برای دمیدن برآتش عداوت و خصومت و جنگ افروزی است.
همه
موجودات برابرند و خواهر و برادرند.




به این نتیجه رسیده ام که بیشترِ مردم بزرگ نمی شوند.
ما جای پارک خودمان را پیدا می کنیم و به کارت های اعتباری مان افتخار می کنیم.
ازدواج می کنیم و جرات می کنیم بچه دار شویم و به آن بزرگ شدن می گوییم.
اما فکر کنم بیشترین کاری که می کنیم پیر شدن است.
ما تراکم سال ها را در بدن های مان و روی صورت های مان این طرف و آن طرف می بریم اما معمولا خود حقیقی ما، کودک درون مان، هنوز بی گناه است .
مایا_آنجلو

هی مایا
تریاد پیدایش (تولد) و رشد و زوال
تریاد لایزالی است که شامل حال جمادات و نباتات و جانوران می شود.
دست خود ما نیست.
امری طبیعی است.
رشد و توسعه انکار ناپذیر است.
درجا زدنی در بین نیست.
بهتر هم همین است.
کودک درون هم مثل کودک برون با گذشت زمان زیر و زبر می شود.



چرا؟
نهادهای اموزشی و پرورشی و علمی و دانشگاهی (آکادمیکی) و تئولوژیکی (مذهبی)
وابسته به طبقه حاکمه اند
در جهان و جامعه
بیطرف یافت نمی شود.
بزرگترین مشاوران سیاستمداران دنیا
پروفسورهای دانشگاه ها در رشته های مختلفند.
طبقه حاکمه همه چیز را تجزیه و تحلیل علمی می کند.
مفهومی یافت نمی شود که از رسانه ها بشنویم و علمای طبقه حاکمه تدوینش نکرده باشند.


هی سیلونه
جیره گرفتن از سازمان سیا و رمان نوشتن یه کام آنها
نشانه آزادی خواهی است؟

آزادی
همیشه
با اگاهی
گره خورده است.

به قول مشد هگل:
آزادی و یا اختیار = درک جبر
پیش شرط آزادی
خروج پیشاپیش از خریت است.
خر هر چه مبارزه کند
نمی تواند مختار باشد.



ما زندگی مارکس و انگلس را ترجمه و منتشر کرده ایم
و
می شناسیم شان.
مارکس پیغمبر نبوده ولی پارساتر از همه پیغمبران شما بوده است.
برای ما مارکسیسم مهم است و نه مارکس.
ما چه بسا حرف های کلاسیک ها را هم به چالش می کشیم.


فرقی که میان من و شیخ است همین است
کاو دِل شکند دایم و ما توبه شکستیم
ای ناصحِ مُشفق تو برو در غَمِ خود باش
ما گر بَد و گر خوب همانیم که هستیم.
فرخی

هی فرخی
نصیحت که بد و بدخواهانه نیست.
نصحیت
آیینه ای است که تو را به خودت نشان می دهد.
نصحیت یعنی کشف و افشای معایب تو توسط حریف خیرخواهی.



علت و معلول
چارلز بوکوفسکی
ترجمه فرهنگ راد

خوب‌ترین‌ها اغلب به دست خود می‌میرند
فقط برای گریز،
و آنهایی که باقی می‌مانند
هرگز نمی‌توانند کاملاً درک کنند
چرا کسی
باید بخواهد که
از آنها
بگریزد.

هی بوکوفسکی
حتی حشره ای
دست به خودکشی به هر بهانه نمی زند.
چنین کاری بر ضد قوای غول آسای طبیعی ـ غریزی اند
چه رسد
به
آدمیان
که
علاوه بر تابعیت و تبعیت ناگزیر از قوای غول آسای طبیعی ـ غریزی
به تسلیحات عقل اندیشنده مسلح اند.
برای گریز از شر خری نیازی به خودکشی نیست.
فقط کافی است در خانه را ببندی و به دق الباب اجامر ناباب پاسخ ندهی
ضمنا
دیالک تیک علت و معلول معنی دیگر دارد




دکتر مجید نفیسی هدایت را پیرو هیتلر می داند
سبیلش را هم سبیل هیتلری

در این مطلب هدایت
تمایلات فاشیستی اش نعره می زنند.


فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم
هنری جز ترور و تخریب ندارند.
راهکار و شاهکارشان همین است



چطور یک پرنده نقاشی کنیم
ژاک پرِوِر

پیش از هر کار دیگری یک قفس می‌کشی
با دری باز،
بعد چیز خوش‌ آب و رنگی نقاشی می‌کنی،
یک چیز ساده،
یک چیز زیبا،
چیزی که برای پرنده مفید باشد.
بعد بوم نقاشی را می‌گذاری
کنار یک درخت درون یک باغ،
در یک درختزار یا جنگل،
پشت درخت قایم می‌شوی،
بدون اینکه صدایی ازت دربیاید،
بدون اینکه جُنب بخوری از جایت.
گاهی وقت‌ها پرنده خیلی زود از راه می‌رسد،
اما در عین حال ممکن است تصمیمش برای آمدن،
سال‌ها سال طول بکشد.
دلسرد نشو،
منتظر بمان،
سال‌های سال منتظر بمان،
اگر تو ناگزیر باشی،
دیر یا زود
از راه رسیدن پرنده
هیچ تأثیری بر فرجام نقاشی تو ندارد.
وقتی پرنده از راه می‌رسد
اگر از راه برسد
بیشتر از هر وقت دیگری سکوت می‌کنی،
صبر ‌می‌کنی تا پرنده برود توی قفس
و وقتی رفت توی قفس
نرم نرمک با یک قلم مو در قفس را می‌بندی.
بعد تمام میله‌های قفس را یکی یکی پاک می‌کنی
در حالی که حواست هست
هیچ تماسی با پرهای پرنده نداشته باشی،
بعد می‌روی سروقت انتخاب تصویر درخت
قشنگ‌ترین شاخه را برای پرنده کنار می‌گذاری.
سبزه‌ها و
خنکای باد را هم می‌کشی،
افشانۀ آفتاب را،
و های و هوی جانوران در لابلای
چمن‌ها را
در اوج گرمای تابستانی،
و بعد صبر ‌می‌کنی تا پرنده تصمیمش را برای خواندن بگیرد.
اگر پرنده نخواند
این نشانۀ بدی است،
نشانه‌ای از اینکه نقاشی تو خوب نیست!
اما اگر پرنده بخواند
این نشانۀ خوبی است
نشانه‌ای از اینکه حالا تو می‌توانی امضایت را پای تابلو بگذاری.
بعد بسیار به نرمی
یکی از پر‌های پرنده را می‌کنی
و با آن نام خودت را
گوشه‌ای از تابلو می‌نویسی.
-----------------------------------------------------
ترجمه فرهنگ راد


وجه مشترک کردها و افغان ها
خوردن نان خون آلود است.
تاریخ کردها و افغانها
تاریخ خون و خیانت و خریت است.
امپریالیسم امریکا
فقط در سوریه ۳۰ هزار مزدور کرد دارد.
ما روزی از خود پرسیدیم:
چرا لهستان اولیگراشیستی
به سراغ کردها رفته و آنها را تربیت نظامی میدهد؟
همان لهستانی که کردها و پناه جویان دیگر را در یخبندان تحویل عزرائیل می دهد.
بعد
دیدیم که کردها در اوکراین برای امپریالیسم می جنگند و دو زاری مان افتاد



ویرایش برای امکان پذیر گشتن خوانش:

غبار گذرگاهتان

عریان و سرد و زردی پاییز می شوم
وقتی بهاررفت، غم انگیزمی شوم

آویخته لب و دهن و گوش و چشم و بال
همچون مترسک سر جالیز می شوم

هیچ اشتهابه لذت دنیا نماند و من
مغلوب ناگواری پرهیز می شوم

در هر کجای تن گزش است و چوکودکان
ازهرکجای پیکرخود جیزمی شوم

بانوی خانه گرچه به مهراست گاه گاه
با او به هر بهانه گلاویز می شوم

امید هست تا که به چیزی بگیری ام
امروز اگرچه کوچک و ناچیز می شوم

چون خاک خشک و تشنه به لطف بهار و ابر
بار دگر مساعد و زرخیز می شوم

هفتادهم رسید وغمی نیست چون که از
بهبود روزگارشما تیز می شوم

وقتی که پا به صبح رهایی گذاشتید
شاد از سرود وهمهمه من نیز می شوم

آنگاه تا خطی بنویسید یادگار
از خویشتن برای شما میز می شوم

روزی اگر غبار گذرگاهتان شدم
در زیر پای اهل ستم لیز می شوم

محسن بافکر لیالستانی


نه.
دولت
پدیده ای تاریخی ـ طبقاتی است.

یعنی
روزی
پدید امده
و
روزی
از بین خواهد رفت.

صدها هزار سال بشریت بدون دولت به سر برده است.

دولت
رهاورد جامعه طبقاتی است.

با محو طبقات اجتماعی
فاتحه ای هم بر دولت خوانده خواهد شد
و
خودگردانی توده ای
یعنی
دموکراسی
برقرار خواهد شد.



جرم مشهود؟
جرم
که
چیزی مادی و عینی نیست تا مشهود و یا مستور باشد.
ای دادستان بیسواد.
جرم باید در روند محاکمه
اثبات و تعیین شود
و
نه
پیشاپیش.
این رویه و روش و روند و روال در جنقوری اسلامی
یادآور ضرب المثل قصاص
قبل از جنایت
است.
به معنی صدور حکم
قبل از محاکمه
است
که کسب و کار جنگلیان است و نه ادمیان



و انسان، ضعیف و ناتوان آفریده شده است.
النساء ۲۸

هی کریم
انسان
آفریده نشده است.
هیچ چیز آفریده نشده است.
ماده و یا وجود
ازلی و ابدی
خلق ناپذیر و فنا ناپذیر است.
عدم موجود گردد
این محال است
وجود از روز اول لایزال است.
خلایق خر
تغییر و تحول چیزها را با مرگ و یا آفرینش عوضی می گیرند.

فوندامنتالیسم و فاشیسم
برشت در ترس و نکبت رایش سوم
فرازی دارد
که
نازی های نازی آباد
از فرط خریت
کلیسا را با سندیکا عوض گرفته اند و به آتش کشیده اند.
فوندامنتالیسم
همشیره فاشیسم است.

فوندامنتالیسم
فاشیسم فئودالی است


هدایت سلطان زاده از اعضای گروه فلسطین بود که بعد از عنگلاب اسلامی
به
صورت سازمان راه کارگر تجدید سازمان یافت


هی حلم الهدی
فاشیسم و فوندامنتالیسم
فرهنگ ندارند
تا وسایل فرهنگی هم داشته باشد.
به همین دلیل
راهکاری و شاهکاری
جز
ترور و تخریب نمی شناسند.

فاشیسم و فوندامنتالیسم
جریانات ضد فکری، ضد عقلی، ضد فرهنگی و ضد خلقی اند
و
فقط
به درد سطل آشغال می خورند.


دو درصد مردم
می اندیشند.
سه درصد
فکر می کنند که می اندیشند
و
نود و پنج درصد
حاضرند بمیرند ولی نیندیشند.
برنارد شاو.

خود برنارد شاو
هم
جزو سه درصد است.

چون خیال میکند که می اندیشد.

بدون فراگیریفوت و فن تفکر مفهومی
(مارکسیسم )
نه
می توان آدم شد
و
نه
می توان اندیشید


هی مشد عباس میلانی

شاه پس از پیروزی انقلاب ضد فئودالی ـ ضد روحانی سفید
شخصیتی مترقی و انقلابی ـ بورژوایی بود.

اوپوزیسیون شاه
همه از دم
مرتجع بودند.
ارتجاع سرخ و سیاه بودند.



آزادی زنان به عنوان جزئی از کل جامعه بشری تنها بستگی به آزادی کار از سرمايه دارد.زنان کارگر به مثابه جزئی از کل طبقه کارگر،تنها در يک جامعه سوسياليستی است که ميتوانند از حقوق کامل انسانی برخوردار شوند.
کلارا زتکين




این اندیشه آرزو خالی از ایراد املایی و نظری نیست:
نفهته باید نهفته باشد.

زاد
فاعل نیست.

زاینده
فاعل است.

زاد
هم
ماضی زادن و زاییدن است
و
هم
چه بسا
مفعول است:

مثال:
فروغ فرخ زاد یعنی فروغی که زاده فرخ است.
فرخ
فاعل است
و
فروغ
مفعول






ای بسا طرز نگارش ها
که خواندن متون را
حتی
دشوار می سازند،
چه رسد به فهمیدن شان را.

یرایش:
گلوله ها را به نام صدا کن.
بگذار ازتن (اندام) شهر بر گردند.

به دریچه های موزون زمان (سوگند)
و
به کاسه های آرام (سرشار) نور.
که
جسد متلاشی شده اش بی طاقت (بی تاب) است.

ایستاده (است) بر سرانگشت (پا)
و ب
وسه اش در پی (اشتیاق) آغوش ابر و آب
بی تاب آزادی است.
بیتا ملکوتی

دو زاری کج و کوله دانمارکی

زنان ایران ۴۳ سال پیش بازنده بوده اند و نه ۴۳ روز پیش.
در بازندگی زنان ایران
امپریالیسم نقش کثیفی بازی کرده است
گوادولوپ را به یاد اور
تا پس از ۴۳ سال نکبت و وحشتو جنایت
دو زاری ات بالاخره بیفتد و کول تورت بالا رود.

فقط مواظب خودت را نکشند.


دلیل کشته شدن در جنقوری اسلامی
نه
فعالیت سیاسی.
بلکه زیبایی است.
زشت رویان دشمن زیبایی اند.


خامنه ای
هیچکاره نیست
ولی
کاره ای هم نیست.
شاه
هم
هیچ کاره نبود.
ولی کاره ای هم نبود.

همه کاره کیست و کی بود؟

با کشتن شاه و شیخ
آب از آب
حتی
تکان نمیخورد.

همه کاره را باید تعویض کرد.
تعویض همه کاره چه نام دارد؟

چه ضرورتی دارد که ملا بشود رئیس کشور؟
نزدیک ترین حالت ملا به خدا
این است که ملا برود به حوزه و حجره و بپوسد آنجا




عجب فرمولبندی تق و لق غیر واقعی و غیر منطقی ئی.
اگر چیزی غلیظ باشد
مثلا
اگر تاریکی قیرگون باشد
نمی تواند حتی خسی را ببرد
چه رسد به اینکه کسی را ببرد.

خرافه جاری بودن عسل در جویباران باغ عدن
سؤال انگیز ست.
درجه دمای هوای باغ عدن باید حداقل ۸۰ درجه سانتیگراد باشد
یعنی دو برابر دمای عربستان در تابستان باشد
یعنی
جهنم باشد و نه جنت.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ت) تاریخ (۲)

پروفسور دکتر هانس شولتسه

برگردان

شین میم شین

۸

  • تاریخ بشریت ـ علیرغم توسعه چند جانبه، ناهمگون و تضادمند ـ روند عینی قانونمند واحدی است.

۹

  • وحدت تاریخ جهان در عوامل زیر است:

الف

  • وحدت تاریخ جهان اولا در آن است که همه خلق ها و کشورها قاعدتا در سلسله مراتب واحدی، مراحل اجتماعی ـ اقتصادی معینی را از سر می گذرانند و روندهای سیاسی و ایدئولوژیکی منطبق با این مراحل را طی می کنند.

ب

  • وحدت تاریخ جهان خود را ثانیا در این امر نشان می دهد که «تواریخ» منفرد و مجزای طوایف و خلق ها به همان میزان که روابط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و غیره میان شان تقویت و تحکیم می یابند، به تاریخ جهانی واحدی ذوب می شوند و با گذشت زمان خلق ها، کشورها و سرزمین های هرچه بیشتری جذب آن می گردند.

۱۰

  • به قول کلاسیک های مارکسیسم، پیوند درونی تاریخ از آن رو ست که هر نسلی «همه مواد، سرمایه ها و نیروهای مولده به میراث مانده از نسل های پیشین را مورد بهره برداری قرار می دهد.

الف

  • و لذا از سوئی کردوکار به میراث مانده را تحت شرایط کاملا دیگری ادامه می دهد.

ب

  • و از سوی دیگر با کردوکار کاملا تغییر یافته ای، شرایط سابق را تحول می بخشد.»
  • (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳، ص ۴۵)

۱۱

  • تاریخ در همه جوامع طبقاتی در عین حال عبارت است از تاریخ مبارزات طبقاتی که به برکت آن مقاومت طبقات ارتجاعی در مقابل تحول جامعه به نفع پیشرفت جامعتی در هم می شکند.

۱۲

  • در این نظام های جامعتی، انقلاب ها عالی ترین فرم های مبارزه طبقاتی اند.
  • به قول مارکس، «لکوموتیوهای تاریخ جهان» اند.

۱۳

  • تاریخ ـ بر خلاف تصور تاریخفلاسفه مذهبی ـ مرحله نهائی برای توسعه خود نمی شناسد.
  • (درک اشاتولوژیکی تاریخ)

الف

  • اگرچه حضرات تلاش دارند چنین ادعائی را به حساب مارکسیسم هم بگذارند.

ب

  • به قول کلاسیک های مارکسیسم، «تاریخ هم همانند شناخت به ندرت می تواند به کمال نهائی دست یابد.
  • یعنی به مرحله نهائی ایدئال بشریت دست یابد.»
  • (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۱، ص ۲۶۷)

پ

  • از آنجا که برای توسعه نیروهای مولده پایانی متصور نیست، به دلیل خصلت سیستمی جامعه که مناسبات تولیدی منطبق با توسعه نیروهای مولده را و در وابستگی بدان، مناسبات ایدئولوژیکی منطبق با آن را الزامی می سازد، برای جامعه نمی تواند مرحله نهائی وجود داشته باشد.
  • یعنی برای تاریخ نمی تواند پایانی وجود داشته باشد.

ت

  • قوانین توسعه جامعه پس از برقراری نظام جامعتی سوسیالیستی نیز عمل می کنند.

۱

  • اما با این تفاوت که این قوانین «قوانین عمل جامعتی خود انسان ها خواهند بود.

۲

  • قوانینی خواهند بود که تا کنون به مثابه قوانین طبیعی بیگانه و سلطه گر جلوه می کردند.

۳

  • قوانینی خواهند بود که اکنون به وسیله انسان ها با آگاهی تمام مورد استفاده قرار می گیرند و رام و مهار شده اند.

۴

  • از این مرحله به بعد است که انسان ها تاریخ خود را با آگاهی تمام می سازند و علل جامعتی به کار افتاده از سوی انسانها عمدتا و به میزان هرچه بیشتر، معلول های مورد انتظار را به دنبال می آورند.

  • مراجعه کنید به دیالک تیک علت و معلول

۵

  • و این به قول کلاسیک های مارکسیسم، به معنی «جهش انسان از عالم ضرورت به عالم آزادی، از عالم جبر به عالم اختیار» خواهد بود.
  • (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۱۹، ص ۲۲۶)

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (د) دریافت پول توسط جمعیت کشور (۱)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

  • دریافت پول توسط جمعیت کشور به مجموعه پول ناخالص در کشورهای سوسیالیستی اطلاق می شود که در مدت زمان معینی (ماهانه، سالانه) توسط اعضای جامعه دریافت می شود.

۲

  • منظور از دریافت پول توسط جمعیت کشور، پول های زیرند:

۱

  • دستمزد ناخالص

۲

  • حقوق ناخالص

۳

  • جوایز

۴

  • واحدهای کار و پرداخت های سالانه تعاونی های سوسیالیستی

۵

  • پاداش ها

۶

  • حقوق بازنشستگی

۷

  • بورس تحصیلی

۸

  • پول بیماری

۹

  • پول کودکان

۱۰

  • دریافت پول بابت بهره پس انداز از بانک

۱۱

  • دریافت پول از دفترچه پس انداز بانکی

۱۲

  • دریافت پول از بیمه و غیره

۳

  • با دریافت پول توسط جمعیت کشور، سطح زندگی جمعیت کشور به طور چشمگیری توسعه می یابد و مالکیت شخصی شهروندان قوام می یابد.

۴

  • توسعه دریافت پول توسط جمعیت کشور و توسعه صندوق کالاهای جمعیت کشور مهمترین فاکتورهای (عوامل) در راه ارتقای هر چه بیشتر سطح زندگی مادی و فرهنگی خلق اند.

۵

  • علاوه بر دریافت پول توسط جمعیت کشور، سطح زندگی زحمتکشان با خدمات و حمایت های دولتی از صندوق جامعتی به طور چشمگیری بالاتر برده می شود.

ادامه دارد.

درنگی در مقاله ای از سمیر امین (۴) (قسمت دوم)

سمیر امین

( ۱۹۳۱ – ۲۰۱۸)

اقتصاددان مصری- فرانسوی

میم حجری

دستاوردهایی که از درک ماتریالیستی انسان و تکامل اجتماعی اش حاصل می گردد

به قرار زیر است.

۲
ادامه

اما

منظور از نقش پرولتاریا چیست؟

یکی از مفاهیم بسیار مهم ماتریالیسم تاریخی، سوبژکتیویته در تاریخ است

که

در تزهایی راجع به فویرباخ

کشف و اثبات و ابلاغ شده است:

تاریخ سوبژکت دارد.

تفاوت پدیده ها و روندهای طبیعت با جامعه

همین جا ست.

زلزله و باد و باران

به سوبژکت نیازی ندارند.

پدیده های جامعتی اما محتاج بی چون و چرای سوبژکت اند.

نقش پرولتاریا در جامعه سرمایه داری

هم

همین سوبژکتیویته است.

پرولتاریا

سوبژکت تاریخ است.

سوبژکتیویته تاریخی

فقط خاص جامعه سرمایه داری نیست.

گذار از کمون اولیه به جامعه برده داری

هم

تحت سرکردگی سوبژکت تاریخ

میسر شده است.

برده داران

در این مرحله توسعه جامعه بشری

سوبژکت تاریخ

بوده اند.

گذار از جامعه برده داری به فئودالی

و

گذار از جامعه فئودالی به سرمایه داری

هم

تحت سرکردگی سوبژکت های تاریخ(اشراف فئودال و بورژوازی) میسر شده است.

ادامه دارد

درنگی در مقاله ای از سمیر امین (۴) (قسمت اول)

سمیر امین

( ۱۹۳۱ – ۲۰۱۸)

اقتصاددان مصری- فرانسوی

میم حجری

دستاوردهایی که از درک ماتریالیستی انسان و تکامل اجتماعی اش حاصل می گردد

به قرار زیر است.

۲
ادامه


ماتریالیسم تاریخی

نقش طبقه ی کارگر

را

که

در
جامعه ی سرمایه داری به عنوان طبقه ای که مبارزه اش می تواند تحقق دهنده ی نظام سوسیالیستی باشد ،

روشن و مشخص نماید.
ماتریالیسم تاریخی

مارا قادر به درک آن نیروهای اجتماعی

که

هم

درسطح یک کشور

و

هم

در سطح بین المللی ،

که می توانند با حرکت و جنبش خود ، سوسیالیسم را تحقق بخشد، می کند.
برای نیل به این هدف استراتژیهای عملی برای پیشبرد مبارزه ارائه می دهد.

۱

ماتریالیسم تاریخی

نقش طبقه ی کارگر

را

که

در
جامعه ی سرمایه داری به عنوان طبقه ای که مبارزه اش می تواند تحقق دهنده ی نظام سوسیالیستی باشد ،

روشن و مشخص (می) نماید.

خدمت سمیر امین در این مقاله،

معرفی کم و یا بیش ماتریالیسم تاریخی است.

ماتریالیسم تاریخی

تحت جبروت ماتریالیسم دیالک تیکی

ناشناخته مانده است.

ناشناخته تر از ماتریالیسم تاریخی، تئوری شناخت مارکسیستی است که حتی سران احزاب کم و نیست، نمی شناسند.

مراجعه کنید

به

ماتریالیسم دیالک تیکی و ماتریالیسم تاریخی

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8001

تئوری شناخت

(نظریه معرفتی)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11337

ماتریالیسم تاریخی

نقش طبقه ی کارگر

را

که

در
جامعه ی سرمایه داری به عنوان طبقه ای که مبارزه اش می تواند تحقق دهنده ی نظام سوسیالیستی باشد ،

روشن و مشخص (می) نماید.

به نظر سمیر امین ماتریالیسم تاریخی نقش طبقه کارگر را به مثابه بانی سوسیالیسم

روشن و مشخص می کند.

این استنباط سمیر امین اما نه استنباطی ماتریالیستی، بلکه استنباطی ایدئالیستی است.

این بدان معنی است که ماتریالیسم تاریخی برای طبقه کارگر نقش تعیین می کند.

واقعیت این است

که

نقش پرولتاریا در جامعه سرمایه داری توسط کلاسیک های مارکسیسم

کشف می شود.

تفاوت میان کشف و اختراع از زمین تا آسمان است.

کلاسیک ها

برای کشف این نقش

دیالک تیک پراتیک پرولتری و تئوری مارکسیستی

را

به خدمت می گیرند.

تفاوت تعیین کننده میان کمونیسم اوتوپیکی و علمی همین جا ست.

مارکس و انگلس

با کشف این نقش طبقه کارگر است که شعار معروف خود را تبیین می دارند:

فلاسفه

تاکنون

(یعنی تا قبل از کشف نقش پرولتاریا)

فقط قادر به تفسیر جامعه و جهان بوده اند.

اما

اکنون
(یعنی پس از کشف نقش پرولتاریا)

تغییر جامعه و جهان در دستور روز قرار گرفته است.

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۷۱۶)

Ist möglicherweise ein Bild von 1 Person und Text „Macht brauchst Du nur, wenn Du etwas Böses vorhast. Für alles andere reicht Liebe um es zu erledigen. Charlie Chaplin“

قدرت
فقط برای اعمال ستم است
برای بقیه کارها
عشق

کفایت می کند.
چارلی چاپلین.


هی چارلی بی خبر از دیالک تیک عینی هستی.

نه
قدرت
به تنهایی

وجود و معنی دارد
و
نه
عشق.


عشق
در دیالک تیک عشق و نفرت وجود دارد.
یعنی عشق و نفرت به همدیگر مبدل می شوند.


قدرت و یا حکومت
هم
در
دیالک تیک حاکمیت و حکومت وجود دارد.


قدرت
تابع حاکمیت است.


حاکمیت اما طبقاتی است.


هم
حاکمیت برده داران و فئودال ها و سرمایه داران
حاکمیت است
و
هم
حاکمیت پرولتاریا.


ولی ان کجا و این کجا؟

پایان

فرهنگ مفاهیم سیاسی (پ) پول (۳) (بخش آخر)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۶

  • با تولید کالایی در سوسیالیسم، پول به مثابه ضرورتی عینی به جای خود می ماند.

۷

  • پول به مثابه ابزار دولت سوسیالیستی در توسعه مبتنی بر پلان اقتصاد ملی و برای پیشبرد اصل علاقه مندی مادی نقش خاصی بازی می کند.

۸

  • پول در راه تحکیم مناسبات تولیدی سوسیالیستی به طور پلان بندی شده مورد استفاده قرار می گیرد و این مناسبات تولیدی را منعکس می کند.

۹

  • در جامعه سوسیالیستی تبدیل پول به سرمایه امکان ناپذیر است.

۱۰

  • پول در جامعه سوسیالیستی، روابط اقتصادی همه شرکت کنندگان در حیات اقتصادی را و به ویژه روابط موجود میان رشته های صنعتی را، کارخانجات را، تعاونی ها را، مؤسسات و نهادها و غیره را و روابط اقتصادی میان جمعیت کشور و دولت را میانجیگری می کند.

۱۱

  • پول در جامعه سوسیالیستی به نیات زیر مورد استفاده قرار می گیرد:

الف

  • برای پیشبرد محاسبه اقتصادی

ب

  • برای تحقق بخشیدن به اصل صرفه جویی

پ

  • پول گردش (سیرکولاسیون) کالا را میانجیگری می کند.

ت

  • پول در محاسبه، کنترل و تقسیم مجموعه فراوردهای تولیدی جامعتی آگاهانه مورد استفاده قرار می گیرد.

ث

  • پول به عنوان میزان لازم برای سنجش کار و مصرف مورد استفاده قرار می گیرد.

پایان

هماندیشی با امیر حسین آریانپور (۴۸) (قسمت دوم)

میم حجری

از

كتاب «زمينه جامعه‌شناسي»
مقدمه اول
شناخت

۴

دانشمند با شناختن واقعيت بالفعل موجود – آنچه هست – انسانها را براي برخورد با حوادث فردا آماده مي‌كند.

هنرمند

با شناختن واقعيت بالقوه – آنچه بايد باشد – مسير فعاليت‌هاي امروز انسانها و راه برآوردن امكانات و انتظارات انساني را

پيش‌بيني و تعيين مي‌كند.

آریانپور

دیالک تیک امکان و واقعیت

را

هم

نمی شناسد

و

نمی داند که امکان، بالقوه است و باید واقعیت یابد، یعنی بالفعل شود.

مثال:

تخم مرغ

جوجه بالقوه است.

اگر مرغ رویش بخوابد و یا در دستگاه جوجه کشی تحت دمای معینی به مدت معینی نگهداشته شود، بالفعل می گردد.

یعنی به جوجه تبدیل می شود.


آریانپور

واقعیت عینی

را

به دو «طبقه» من در آوردی تقسیم بندی می کند:

واقعیت بالقوه (ناموجود)

و

واقعیت بالفعل موجود.

فونکسیون دانشمند ماورای طبقاتی و انتزاعی

شناخت واقعیت بالفعل موجود کذایی و آماده سازی مردم برای برخورد با حوادث فردا ست.


آریانپور

نه در عالم عام، بلکه در حیطه خاصی سیر و سفر می کند.

مثال:

دانشمند شیمی

می تواند ساختار آب (واقعیت بالفعل موجود کذایی) را بشناسد.

ولی نمی تواند از شناخت ساختار آب

برای آماده سازی مردم جهت برخورد با حوادث فردا، مثلا زلزله استفاده کند.

هنرمند ماورای طبقاتی و انتزاعی آریانپور

برتر از دانشمند ماورای طبقاتی و انتزاعی او ست:

هنرمند

قادر به شناخت واقعیت بالقوه است.

هنرمند

علم غیب دارد.

هنرمند
مسير فعاليت‌هاي امروز انسانها و راه برآوردن امكانات و انتظارات انساني را

پيش‌بيني و تعيين مي‌كند.

در قاموس آریانپور

هنرمند علامه تر و مهمتر از دانشمند است.

راستی چنین هنرمندی کجا یافت می شود؟

چه خوب

که

احمد شاملو و محمود دولت آبادی

این خرافات آریانپور راجع به هنرمند را نشنیده اند

و

گرنه کسی نمی توانست جلودارشان شود.

ادامه دارد

هماندیشی با امیر حسین آریانپور (۴۸) (قسمت اول)

میم حجری

از

كتاب «زمينه جامعه‌شناسي»
مقدمه اول
شناخت

۱
انسان

در عمل

با دگرگون كردن محيط، آن را مي شناسد،

و

بر اثر شناسايي آن،

خود دگرگون مي‌شود.

آریانپور

در این جمله

از تغییر عملی محیط و محیط شناسی و خوددگرگون سازی سخن می دارد.

ضعف طرز تفکر اساسی آریانپور، بیگانگی با دیالک تیک است.

به همین دلیل دچار کلافگی تبیینی است.

۲

چون دگرگون شد،

با نظري نو به پيشباز محيط مي‌رود

و

در آن

دگرگوني جديدي پديد مي‌آورد

و

به شناخت‌هاي جديدي نايل مي‌آيد،

و

بار ديگر

خود دگرگون مي‌شود.

تغییر عملی محیط و محیط شناسی و خوددگرگون سازی

سبب کسب نظر نو می شود.

آریانپور

نمی گوید چرا و به چه دلیل.

او فقط ادعا تحویل دانشجویان می دهد.

حریف اکنون با نظری نو به سراغ محیط می رود

و

تغییر نو در محیط پدید می آورد

و

به شناخت جدیدی نایل می آید و دوباره خودش تغییر می یابد.

نوعی دور تسلسل که مرتب طی می شود.

اگر آریانپور با دیالک تیک تئوری و پراتیک آشنا می بود،

نیازی به این روده درازی بی سر و ته پیدا نمی کرد.

مراجعه کنید

به

پراتیک

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11454

نظریه (تئوری)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3738

راستی چگونه و چرا و به چه دلیل؟

نیاکان ما هزار سال روی زمین کشت و زرع کرده اند،

بدون اینکه شیوه دیگر کنند و خود دگرگون شوند.

اگر چنین اوتوماتیسمی به این سادگی ها وجود می داشت،

سطح توسعه نیروهای مولده در دوران هزارساله فئودالی

همیشه همان نمی ماند.

۳

دانشمند

به كشف چگونگي دگرگوني‌هاي جديدي كه بر اثر عمل انساني در واقعيت ها پديدار مي‌شوند، همت مي‌گمارد،

و

هنرمند

به شناسايي اميدها و آرزوها يا امكانات تازه‌اي كه دگرگوني‌هاي جديد در انسان برمي‌انگيزند،

مي‌پردازد.

معلوم نیست که منظور آریانپور از دانشمند و هنرمند ماورای طبقاتی و انتزاعی چیست.

کسب و کار دانشمند ماورای طبقاتی و انتزاعی

کشف چگونگی تغییرات جدید در سایه عمل انسانی

است

و

کسب و کار هنرمند ماورای طبقاتی و انتزاعی

شناخت امیدها و آرزوها و امکانات جدید ناشی از تغییرات جدید

است.

آریانپور

اصلا تلاشی در راه نشان دادن چنین دانشمند و هنرمندی به خرج نمی دهد.

دانشمند و هنرمند آریانپور

موجوداتی ماورای جامعتی و ماورای طبقاتی و انتزاعی اند.


آریانپور

ظاهرا

با تعریف مارکسیستی روشنفکریت هم بیگانه است.

دانشمند و هنرمند

از اعضای قشر روشنفکرند.

یعنی تعلقات طبقاتی مختلف، متفاوت و حتی متضاد دارند.


ادامه دارد

فرهنگ مفاهیم سیاسی (پ) پول (۲)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

پ

پول به مثابه وسیله پرداخت

۱

  • پول به مثابه وسیله پرداخت در خدمت پرداخت بدهکاری ها ست.
  • این فونکسیون پول، هم در صورتی است که خرید و فروش به لحاظ زمانی جدا از همدیگر باشند و هم در زمینه تکالیف دیگر است.

۲

  • پول در این فونکسیون شالوده وام است.

  • مراجعه کنید به وام.

ت

پول به مثابه وسیله انباشت

(وسیله گنج سازی)

۱

  • پول به مثابه وسیله انباشت، از روند گردش (سیرکولاسیون) خارج می شود و در خدمت گسترش شرایط بازتولید جامعتی قرار می گیرد.

۲

  • پول ضمنا به عنوان ذخیره (پس انداز، رزرو) برای مقدار پول در حال گردش ضرورت دارد.

ث

پول به مثابه پول جهانی

۱

  • پول به مثابه پول جهانی در روابط کالایی ـ پولی بین المللی نقش بازی می کند.

۲

  • خود پولکالا (پول به مثابه کالا) در این فونکسیون به مثابه طلا عرض اندام می کند.
  • پول اما در این فونکسیون نیز از گردش بیرون رانده می شود.

۳

  • فونکسیون پول جهانی مثلا در روابط کالایی ـ پولی میان کشورهای عضو شورای کشورهای همیاری اقتصادی عمدتا از واحد پولی کلکتیو این کشورها به مثابه روبل قابل انتقال (ترانسفر) استنباط می شود.

۴

  • پول در تولید کالایی کاپیتالیستی، ثروتمند گشتن اقلیت استثمارگر را وساطت می کند.

۵

  • پول به سرمایه استحاله می یابد.

  • مراجعه کنید به سرمایه

ادامه دارد.

درنگی در مقاله ای از سمیر امین (۳)

سمیر امین

( ۱۹۳۱ – ۲۰۱۸)

اقتصاددان مصری- فرانسوی

میم حجری

دستاوردهایی که از درک ماتریالیستی انسان و تکامل اجتماعی اش حاصل می گردد

به قرار زیر است.

۲
سوسیالیسم می تواند تنها با درهم شکستن و
سرنگونی قهر آمیز موانع موجود

که عبارت است از استقرار انحصار ثروت و قدرت در دست طبقه ی سرمایه دار

بنا نهاده شود

و

این قدرت طبقه کارگر در جامعه ی سرمایه داری است

که

قادر به تحقق این سرنگونی قهر آمیز می باشد.


مالکیت بورژوایی وسایل تولید باید از میان
برود .

قدرت سیاسی انحصارگران سرمایه دار
باید محو شود.


ماتریالیسم تاریخی

نقش طبقه ی کارگر

را

که

در
جامعه ی سرمایه داری به عنوان طبقه ای که مبارزه اش می تواند تحقق دهنده ی نظام سوسیالیستی باشد ،

روشن و مشخص نماید.
ماتریالیسم تاریخی

مارا قادر به درک آن نیروهای اجتماعی

که

هم

درسطح یک کشور

و

هم

در سطح بین المللی ،

که می توانند با حرکت و جنبش خود ، سوسیالیسم را تحقق بخشد، می کند.
برای نیل به این هدف استراتژیهای عملی برای پیشبرد مبارزه ارائه می دهد.

۱

سوسیالیسم می تواند تنها با درهم شکستن و
سرنگونی قهر آمیز موانع موجود

که عبارت است از استقرار انحصار ثروت و قدرت در دست طبقه ی سرمایه دار

بنا نهاده شود

و

این قدرت طبقه کارگر در جامعه ی سرمایه داری است

که

قادر به تحقق این سرنگونی قهر آمیز می باشد.

معنی تحت اللفظی:

سوسیالیسم

با سلب مالکیت قهرامیز از انحصارات امپریالیستی توسط طبقه کارگر امکان پذیر می گردد.

اکنون منظور سمیر امین

هم

از

نظام اجتماعی نوین

معلوم می شود:

تمام اینها

بدین معنی است

که

ایجاد یک نظام نوین اجتماعی
نه تنها امکان پذیر بلکه ضروری است.

و

هم

از سوسیالیسم:

دانش و تکنیک مدرن برای اولین بار در طول تاریخ،

این امکان را فراهم می سازد که تمام افراد جامعه از سطح بالای زندگی، رفاه، تحصیلات و فرهنگ

برخوردار باشند.

سوسیالیسم در ماتریالیسم تاریخی سمیر امین

در

رفاه مادی و آموزشی ـ پرورشی همه اعضای جامعه

خلاصه می شود.

این درک سمیر امین از تاریخ، نه درک ماتریالیستی تاریخ، بلکه درک شبه اکونومیستی تاریخ است.

طبقه حاکمه امپریالیستی با چنین سوسیالیسمی مخالفتی ندارد:

رفاه جامعه را توسعه می دهد و طبقه متوسطی پدید می آورد که هم مرفه است و هم تحصیلات عالی دارد

و

هم

پایگاه اجتماعی طبقه حاکمه امپریالیستی

است.

سمیر امین مسئله را به غایت ساده می کند و خیلی از مفاهیم ماتریالیسم تاریخی را مسکوت می گذارد.

مثلا

انقلاب اجتماعی

را.

سوبژکتیویته تاریخی

را.

تنویر و تشکل و تجهیز و تحزب طبقه کارگر و توده زحمت

را.

مسئله پس از شکست اردوگاه سوسیالیستی (وحتی قبل از آن)

عدم آمادگی تدارک و تجهیز و تسلیح طبقه کارگر به الزامات فوق الذکر

بوده است و است.

جنبش کارگری

نه

جنبشی انقلابی برای تسخیر قدرت سیاسی و حاکمیت طبقاتی،

بلکه

جنبشی سندیکایی ـ رفرمیستی برای افزایش حجم نان بخور و نمیر است.

بعید است که سمیر امین از این حقیقت امر بی خبر باشد.

ولی در هر صورت خود را به بی خبری می زند و کلی بافی می کند.

۲

مالکیت بورژوایی وسایل تولید

باید از میان
برود .

قدرت سیاسی انحصارگران سرمایه دار
باید محو شود.

از این دو جمله معلوم می شود

که

سمیر امین

با ماتریالیسم تاریخی بیگانه است:

او در این دو جمله دیالک تیک مالکیت و سیاست را تبیین می دارد

ولی

فراموش می کند که پیش شرط سلب مالکیت از بورژوازی بر وسایل اساسی تولید،

تسخیر پیشاپیش قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر و متحدینش است.

دولت موسوم به دیکتاتوری پرولتاریا

ابزار سیاسی این سلب مالکیت از طبقه حاکمه امپریالیستی و جامعتی کردن آن است.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (پ) پول (۱)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

  • پول، کالا ست.

  • پول کالایی است که ارزش مصرفی خاصش در این است که آن، معادل عامی برای کلیه کالاها ست.

(پول

کالایی است که با آن می توان هر کالایی را خرید و فروش کرد.

پول معیاری برای سنجش ارزش کالاها (قیمت کالاها) ست.

پول

در جامعه طبقاتی

معیار معیارها ست.

پول

معیار ارزیابی اشیاء و انسانها ست.

مترجم)

۲

  • پول کالایی است که با کلیه کالاها قابل معاوضه و مبادله است و کلیه کالاها با آن قابل معاوضه و مبادله اند.

۳

  • پول بیانگر ارزش کالاها ست و به همین دلیل می تواند مبادله آنها را میانجیگری کند.

  • مراجعه کنید به ارزش

ارزش

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8022

(پول

در باز

شبیه دلال معاملات و مبادلات است.

پول

مبادلات و معاملات و معاوضات را وساطت و میانجیگری می کند

و

مثل کاتالیزوری بدون تغییر از معاملات و مبادلات و معاوضات

دست نخورده بیرون می آید.

مترجم)

۳

  • پول به مثابه کالای خودویژه با توسعه تولید کالایی و مبادله کالاها پدید آمده است.

۴

  • قبل از اینکه فلزات کمیاب (طلا، نقره و غیره) به دلیل خواص طبیعی مناسب شان (تقسیم پذیری دلبخواهی شان، داشتن ارزش بالا علیرغم حجم ناچیزشان، قابلیت نگهداری درازمدت شان، زنگ نزدن شان) به مثابه پولکالا رواج پیدا کنند، فراورده های تولیدی دیگری از قبیل دام (گاو و گوسفند و غیره) غلات، نمک طعام) مدتی نقش پول را بازی می کردند.

۵

  • پول وظایف متنوع خود را به مثابه معادل جامعتی به رسمیت شناخته شده در فونکسیون های پولی زیر ایفا می کند:

الف

۱

  • فونکسیون بنیادی پول را میزان ارزش ها بودن و معیار قیمت ها بودن آم تشکیل می دهد.

  • این بدان معنی است که ارزش کلیه کالاها به کمک پول سنجیده می شود.

۲

  • تبیین پولی ارزش کالاها را قیمت می نامند.

  • مراجعه کنید به قیمت.

۳

  • قیمت کالاها فقط می تواند به کمک واحد پولی به مثابه میزان و معیار تعیین شود.

ب

۱

  • پول به مثابه وسیله گردش (سیرکولاسیون)، مبادله کالایی را میانجیگری می کند.

۲

  • این فونکسیون پول در برگیرنده دست به دست شدن بیواسطه پول و کالا ست.

۳

  • جای پول را می توانند علائم پولی مثلا سکه های فلزی و چک کاغذی و غیره بگیرند که در گردش کالایی کنونی رواج وسیع دارد.

ادامه دارد.

درنگی در شعری فقهی ـ فلسفی از مولانا (۶)

میم حجری

گفت:

«ای شه راست گفتی همچنین

در فر و سیمای تو پیدا ست این

این و صد چندینی ای صادق ولیک

شرح کن این را بیان کن نیک نیک

آنچنانک فاضل و مرد فضول

چون به گوش او رسد آرد قبول

آنچنانش شرح کن اندر کلام

که از آن هم بهره یابد عقل عام

ناطق کامل چو خوان‌پاشی بود

خوانش بر هر گونهٔ آشی بود

که نماند هیچ مهمان بی نوا

هر کسی یابد غذای خود جدا

همچو قرآن که به معنی هفت تو ست

خاص را و عام را مطعم در او ست.»

۱

گفت:

«ای شه راست گفتی همچنین

در فر و سیمای تو پیدا ست این

معنی تحت اللفظی:

بهلول تیزاندیش گفت:

راست گفتی.

در فر و شکوه و ریخت و شمایل شاهانه ات پیدا ست.

این جمله بهلول

سرشته به طنز تیزی است:

بهلول

دیالک تیک سلطان و درویش (توانگر و گدا)

را

وارونه می سازد

و

گدا را توانگر می نامد.

دیالک تیک سلطان و درویش

از

دیالک تیک های مهم سعدی است.

سعدی در بوستان و گلستان

فصلی را به این دیالک تیک اختصاص داده است.

دیوان حافظ

هم

میدان وارونه سازی افراطی این دوئالیسم است.

۲

این و صد چندینی ای صادق ولیک

شرح کن این را بیان کن نیک نیک

معنی تحت اللفظی:

در صداقت تو شکی نیست.

تو واقعا توانگری و کم و کسری نداری.

ولی اندکی بیشتر و دقیقتر توضیح بده.

بهلول قصد شناخت بیشتر و همه جانبه تر درویش را دارد.

۳

آنچنانش شرح کن اندر کلام

که از آن هم بهره یابد عقل عام

معنی تحت اللفظی:

چنان توضیح بده که عوام الناس هم بفهمند.

بهلول سر به سر درویش بدبخت می گذارد:

خودش را جزو عوام الناس محسوب می دارد و درویش را جزو خواص.

۴

ناطق کامل چو خوان‌پاشی بود

خوانش بر هر گونهٔ آشی بود

که نماند هیچ مهمان بی نوا

هر کسی یابد غذای خود جدا

معنی تحت اللفظی:

سخنران سخندان شبیه سفره گستران است که در سفره شان برای افراد مختلف اغذیه مختلف عرضه می شود

تا هم گدایان چیزی برای خوردن بیابند و هم اعیان.

۵

همچو قرآن که به معنی هفت تو ست

خاص را و عام را مطعم در او ست.»

معنی تحت اللفظی:

قرآن هم برای خواص و عوام اطعمه فکری عرض مختلف داشته است.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۶۲۷)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت دهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)

بخش دوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

اینکه «گردش دور» کذائی بازرگانی را خانه خراب کرده و به گدائی واداشته، نه جور و ستم در حق او، بلکه عدل محض بوده است.

حافظ همین نظر سعدی را مو به مو تکرار می کند، با این تفاوت به جای «گردش دور»، کلمه «یار» را می گذارد:

دلا، منال ز بیداد و جور یار،

که

یار

تو را نصیب همین کرد و این از آن، داد است.

معنی تحت اللفظی:

از بیداد یار نباید شکوه داشت.

رزق تو همین بوده و این نه بیداد، بلکه داد است.

اگر دلیل خانه خرابی بازرگان را پیدا کنیم،

این بیت شعر خواجه

رئالیستی خواهد بود.

بدترین دشمن بورژوازی در جامعه فئودالی

همین یاران خواجه مثلا خوانین و سلاطین فئودالی اند

که

اگر ژنده ای برای بازرگان باقی بگذارند و خونش را نریزند،

بزرگ ترین خدمت را به او کرده اند.

استتار باعث و بانی خانه خرابی بازرگان توسط سعدی هم وابستگی طبقاتی به «گردش دور» (طبقه حاکمه برده دار و فئودال) است.

اندیشه ای در فلسفه حافظ وجود ندارد که مهر و نشان سعدی را نداشته باشد.

سعدی با استفاده از مفهوم ایراسیونالیستی «گردش دور» به تحریف حقایق اجتماعی دست می زند.

او علت ورشکستگی تاجر را نه در قانونمندی های جامعه طبقاتی، بلکه در نیروی موهومی به نام «گردش دور» نشان می دهد.

سعدی

دیالک تیک علت و معلول

را

به شکل دیالک تیک گردش دور و ورشکستگی تاجر بسط و تعمیم می دهد.

او برای معلولی واقعی، زمینی و جامعتی،

علتی ماورای طبیعی، ماورای زمینی و ماورای جامعتی اختراع می کند.

این کار سعدی

ایراسیونالیسم (خردستیزی) محض است و بر خلاف عقل سلیم بشری است.

سعدی ازسوی دیگر علت خانه خرابی او را در گداستیزی می داند، نه در قانون رقابت و بیداد فئودالی.

به عبارت دیگر،

سعدی برای خانه خرابی تاجرعلتی اخلاقی و سوبژکتیو می تراشد و علل جامعتی و اوبژکتیو را مسکوت می گذارد.

سعدی

ورشکستگی تاجر

را

در خوی او می جوید، در کبر او می جوید، نه در شرایط عینی ـ واقعی جامعه طبقاتی.

بعید است که سعدی دلیل واقعی خانه خرابی بازرگان را نداند.

چون برادر بقال سعدی هم به روز بازرگان افتاده است.

به قول خودش دار و ندارش را غلامان غارتگر پادشاه چلقوز فارس

یعنی

همان سعد ابن زنگی

به تاراج برده اند

و

او و زن و بچه اش به ذلت نشسته اند.

سعدی

از این همه

تئوری دیدن سزای عمل خویش

را

نتیجه می گیرد:

جا به جائی گدا و توانگر را.

سعدی

در این حکایت

دیالک تیک استثناء و قاعده

را

وارونه می کند.

او استثناء را قاعده و قاعده را استثناء جا می زند.

این حکایت سعدی، حتی اگر مو به مو واقعی باشد، در بهترین حالت یک حادثه استثنائی است و کسی حق ندارد، استثناء را به درجه قاعده ارتقاء دهد.

چنین کاری به معنی عوامفریبی خواهد بود،

به معنی تحریف حقایق جامعتی خواهد بود.

ادامه دارد.

شعر شاهکاری از قنبر علی تابش

قنبر علی تابش

(۱۳۴۹)
شاعر افغانستان


من تمام شب
گریۀ زنی رامی‌شنوم
که

در آستانۀ بلخ
ماهتاب

را
قرص نانی می‌بیند
آویخته
بر

درگاه خداوند
و

آرزو می‌کند
که

شب دیرتر بپاید
تا سحرگاهان
گریۀ کودکان گرسنه
آرامش فرشتگان به نماز برخاسته

را
فرو نریزد.


من تمام شب
کنار بستر دختری اشک می‌ریزم
که

تفنگ به دستان
حتی مرگ را هم از او دریغ داشته‌اند.


من تمام شب
بر بالین زن پستان بریده‌ای می‌نشینم
که نفسهایش را می‌دزدد
تا

کودک شیرخوارش
بیدار نشود.


من تمام شب
دختر نقاشی

را

تماشا می‌کنم
که ستاره‌ها را کنار هم می‌چیند
تا برای خود وطنی بسازد.


ناگهان اما
سپیده سر می‌زند
و ستاره ها دانه دانه
کوچ می‌کنند.


آری
من تمام شب صدای زنان وطنم

را
می‌شنوم

...

پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ت) تاریخ (۱)

پروفسور دکتر هانس شولتسه

برگردان

شین میم شین

۱

· تاریخ به روند توسعه و تکامل در طبیعت و جامعه اطلاق می شود.

۲

· تاریخ ـ به معنای محدود کلمه ـ عبارت است از جریان روند عینی و در تنوع خود، قانونمند توسعه و تکامل جامعه از سطح نازل به سطح عالیتر که با حرکت نظام های جامعتی (پیدایش، توسعه، سقوط و جایگزینی با نظام نوتر) معنی واحدی دارد.

درک بورژوائی تاریخ

۱

· انواع محتلف درک بورژوائی تاریخ، تاریخ جامعه بشری را به شرح زیر در نظر می گیرند:

الف

· انواع مختلف درک بورژوائی تاریخ جامعه بشری را در مناسبات ایدئولوژیکی منفرد (و عمدتا در سیاست و مذهب) خلاصه می کنند.

(یعنی

در مناسبات فکری میان انسان ها

خلاصه می کند.

مترجم)

ب

· انواع مختلف درک بورژوائی تاریخ مناسبات مادی جامعه را، یعنی مناسبات تولیدی را نادیده می گیرند.

۱

· مناسبات تولیدی ئی که در وابستگی به نیروهای مولده و در تأثیر متقابل با نیروهای مولده، شالوده واقعی تاریخ را تشکیل می دهد.

۲

· مناسبات تولیدی ئی که به مثابه زیرسیستم تعیین کننده جامعه، توسعه زیرسیستم های دیگر از قبیل سیاست، مذهب، اخلاق و امثالهم را تعیین می کند.

درک مارکسیستی تاریخ

۱

· ماتریالیسم تاریخی بر آن است که در تاریخ، به همان سان که در طبیعت، پیوندهای عام، ماهوی و ضرور وجود دارند که حاکی از تکرارپذیری و قاعده مندی روندهای جامعتی معینی اند.

۲

· ماتریالیسم تاریخی ـ به عبارت دیگر ـ بر آن است که وجود جامعه بشری و توسعه آن بر طبق قانونمندی های معینی صورت می گیرد.

۳

· اما نحوه عمل قوانین طبیعی و اجتماعی متفاوت است.

۴

· زیرا تاریخ توسعه جامعه «در یک نقطه با تاریخ توسعه طبیعت فرق ماهوی دارد:

· در طبیعت عوامل ناآگاهی در کارند که بر یکدیگر تأثیر می گذارند و در نتیجه تأثیر متقابل آنها، قانون عام جامه عمل می پوشد.

۵

· از هر آنچه که درطبیعت صورت می گیرد، هیچ چیز به مثابه هدف آگاهانه و از پیش خواسته صورت نمی گیرد.

(در طبیعت از سوبژکتیویته اثری نیست.

سوبژکت تاریخ در طبیعت وجود دارد.

یکی از کشف های مهم مارکس

همین است.

مراجعه کنید به تزهایی راجع به فویرباخ.

مترجم)

تأملی در تزهایی راجع به فویرباخ (بخش اول)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3025

۶

· اما در تاریخ جامعه، برعکس تاریخ طبیعت، انسان های شعورمند، انسان های عمل کننده بر اساس تأمل و علاقه و عشق در کارند که برای کردوکار خود پیشاپیش آماج و هدف تعیین می کنند.

۷

· در تاریخ جامعه بشری هیچ چیز بدون نیت آگاهانه، بدون آماج از پیش تعیین شده صورت نمی گیرد.

۸

· این تفاوت اما نمی تواند تغییری در پیشرفت جریان تاریخ بر طبق قوانین درونی عام پدید آورد.»

· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۱، ص ۲۹۶)

ادامه دارد.

هماندیشی با امیر حسین آریانپور (۴۷)

میم حجری

از

كتاب «زمينه جامعه‌شناسي»
مقدمه اول
شناخت


انسان

در عمل

با دگرگون كردن محيط، آن را مي شناسد،

و

بر اثر شناسايي آن،

خود دگرگون مي‌شود.

چون دگرگون شد،

با نظري نو به پيشباز محيط مي‌رود

و

در آن

دگرگوني جديدي پديد مي‌آورد

و

به شناخت‌هاي جديدي نايل مي‌آيد،

و

بار ديگر

خود دگرگون مي‌شود.

دانشمند

به كشف چگونگي دگرگوني‌هاي جديدي كه بر اثر عمل انساني در واقعيت ها پديدار مي‌شوند، همت مي‌گمارد،

و

هنرمند به شناسايي اميدها و آرزوها يا امكانات تازه‌اي كه دگرگوني‌هاي جديد در انسان برمي‌انگيزند،

مي‌پردازد.

دانشمند با شناختن واقعيت بالفعل موجود – آنچه هست – انسانها را براي برخورد با حوادث فردا آماده مي‌كند.

هنرمند

با شناختن واقعيت بالقوه – آنچه بايد باشد – مسير فعاليت‌هاي امروز انسانها و راه برآوردن امكانات و انتظارات انساني را

پيش‌بيني و تعيين مي‌كند.


انسان

برخلاف ساير جانوران،

در طي زندگي عملي،

واقعيت را تغيير مي‌دهد،

و

با تغييرات واقعيت،

آن را مي‌شناسد،

و

با شناسايي قوانين آن، راه غلبة بر‌ آن را مي يابد و از جبر قهار طبيعي مي‌رهد.

پس كار انساني كه ماية شناخت است،

وسيلة كسب حريت است.

كار علمي

انسان را بر جبر بيروني مسلط مي‌گرداند،

و

كار هنري

اورا با ضرورت دروني دمساز و در نتيجه بر آن چيره مي‌كند.

در اين صورت،

علم

بيان آزادي انسان است در دنياي ادراكات،

و

هنر

نغمة حريت انسان است در جهان عواطف.

هنر

در عالم نظر،

شخصيت فاعل شناسايي (انسان) را از قوام يا نظامي فعال برخوردار مي‌كند،

و

در عالم عمل موضوع شناسايي (واقعيت خارجي) را سازمان يا نظم مي‌بخشد.

علم

در عالم نظر،

شخصيت فاعل عمل (انسان) را تحت نظامي ادراكي در مي‌آورد

و

در عالم عمل،

سازماني ادراكي بر موضوع عمل (واقعيت خارجي) تحميل مي‌كند.

همنوايي يا همزيستي علم و هنر

از اينجا ست

كه

فاعل عمل

همان فاعل شناسايي است،

و

موضوع عمل

همانا موضوع شناسايي.

همين همنوايي يا همزيستي علم و هنر است

كه

به فلسفه امكان وجود مي دهد.

ادامه دارد.

درنگی در مقاله ای از سمیر امین (۲)

سمیر امین

( ۱۹۳۱ – ۲۰۱۸)

اقتصاددان مصری- فرانسوی

میم حجری

دستاوردهایی که از درک ماتریالیستی انسان و تکامل اجتماعی اش حاصل می گردد

به قرار زیر است:

۱

ازدوران کمونیزم ابتدائی به بعد،

جامعه بر اساس استثمارزحمتکشان بنا نهاده شده است.

سمیر امین

معنی مفهوم «دستاورد»

را

هنوز نمی داند.

شاید هم حرف زدن بلد نباشد.

شاید منظورش این باشد

که

بشر

در پرتو تز مارکس تحت عنوان «درک ماتریالیستی تاریخ» به وجود دوران های تاریخی پی برده است.

مفهوم سمیر امین مبنی بر «بنای جامعه بر اساس استثمار زحمتکشان»

اتفاقا

هم

مغایر با تز «درک ماتریالیستی تاریخ» است

و

هم

نادقیق و نارسا ست.

استثمار و یا بهره کشی

از

مفاهیم اقتصاد سیاسی سرمایه داری است

و

مبتنی بر تئوری «اضافه ارزش» مارکس است که یکی دیگر از کشفیات او ست.

۲

توانگری اقلیت بقیمت فقر اکثریت تامین شده و محتوای تاریخ بشری را مبارزه ی طبقاتی و مبارزه ی مداوم بخشی از مردم بر علیه بخش دیگر تشکیل داده است.

ماتریالیسم تاریخی

مارا قادر به درک شرایط کهنه و شرایط کنونی که درآن به سر می بریم

و

در نتیجه

قادر به درک ضرورت انجام اقدامات لازم برای تغییر این شرایط می نماید.

اکنون صحت حدس ما آشکار می گردد:

منظور سمیر امین از درک ماتریالیستی انسان،

تز «درک ماتریالیستی تاریخ»

بوده است

که

یکی از مفاهیم ماتریالیسم تاریخی است.

درک سمیر امین از ماتریالیسم تاریخی ساده لوحانه است.

کسی برای شناخت «شرایط کهنه (؟)» موجود و درک ضرورت تغییر،

نیازی به ماتریالیسم تاریخی ندارد.

۳

ماتریالیسم تاریخی

عدم تطابق نیروهای جدید تولید اجتماعی را با مالکیت خصوصی وسایل تولید و محصولات تولیدی

را

به ما می نمایاند.

سمیر امین

یا

عجول

است

و

یا

قصد ساده سازی مفاهیم مارکسیستی را دارد.

او

در این جمله

دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی

را

با

عدم تطابق نیروهای جدید تولید اجتماعی با مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و فراورده های تولیدی

جایگزین می سازد

و

به نیت خیر

بر

مهمترین و تعیین کننده ترین دیالک تیک ماتریالیسم تاریخی

آفتابه برمی دارد.

۴

محصولات تولیدی

تحت مالکیت اجتماعی

می تواند بنحوی کامل مورد استفاده قرار گیرند.

این جمله سمیر امین

پرت و پلا ست.

بی معنی است

و

ربطی به ماتریالیسم تاریخی ندارد.

۵

دانش و تکنیک مدرن برای اولین بار در طول تاریخ،

این امکان را فراهم می سازد که تمام افراد جامعه از سطح بالای زندگی، رفاه، تحصیلات و فرهنگ

برخوردار باشند.

کسی که از درک ماتریالیستی تاریخ و ماتریالیسم تاریخی شروع به بحث کرده،

اکنون

مثل روحانیت با توسل به یکی از عناصر نیروهای مولده (علم و فن)

در مدینه فاضله خیالی اش را به روی خواننده می گشاید.

۶

برای تحقق این امکان

جامعه باید کل تولید را در اختیار گرفته،

طرق ارضاء نیازهای کل جامعه
را

برنامه ریزی و تعیین نماید.

سمیر امین در این جمله دیالک تیک امکان و واقعیت را به شکل تحقق این امکان (ارضای حوایج جامعه) تبیین می دارد.

به زعم سمیر امین،

رشد دانش و تکنیک به معنی فراهم آمدن امکان رفاه عمومی است.

شنیدنی نسخه جامه عمل پوشاندن به این امکان است:

تصاحب کل تولید توسط جامعه (؟) و برنامه ریزی ارضای حوایج مردم.

افلاطون هم می توانست در مدینه فاضله اش

از این مواعظ بفرماید و دل و دین خلایق خر برباید.

۷

تمام اینها

بدین معنی است

که

ایجاد یک نظام نوین اجتماعی
نه تنها امکان پذیر بلکه ضروری است.

آره.

امکان خیلی چیزها وجود دارد.

مشکل جامه عمل پوشاندن به امکانات است.

مشکل تبدیل بالقوه به بالفعل است

که

محتاج سوبژکت و حزب سوبژکت و روشنگری عرقریز علمی و انقلابی است.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ح) حیات فکری و فرهنگی (۳) (بخش آخر)

Bild

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱۲

  • سطح عالی حیات فکری و فرهنگی ضمنا به واسطه پلان های فرهنگ و آموزش و پرورش گروه های سندیکایی و گردان ها پیشبرد کسب می کند.

  • مراجعه کنید به پلان های فرهنگی و آموزشی ـ پرورشی

۱۳

  • اقدامات زیر از آنجمله اند:

الف

  • کردوکارهای نوسازان کار و پژوهشگران کار

ب

  • بهسازی اکتیو فرهنگ تولید

پ

  • تشکیل روزنامه های دیواری

ت

  • تحریر یاد داشت های گردانی

ث

  • فعالیت در زمینه مکاتبات کارگری

ج

  • و هر نوعی از اشاعه فرهنگ

(امروزه

با

توسعه انترنت

زمینه برای اشاعه فرهنگ متعالی و تشکیل نظر علمی و انقلابی

به طرز عظیمی فراهم آمده است.

مترجم)

۱۴

  • رهبری حیات فکری و فرهنگی رفته رفته به جزء جدایی ناپذیر هر کردوکار کلیه رهبری ها مبدل می شود.

۱۵

  • رهبری (هدایت) حیات فکری و فرهنگی هرچه بیشتر به عامل تعیین کننده کردوکار رهبری (هدایت) علمی حزب طبقه کارگر، دولت سوسیالیستی و سازمان های جامعتی تبدیل می شود.

۱۶

  • تأسیسات آموزشی ـ پرورشی و فرهنگی بیشمار دولت سوسیالیستی و سازمان های جامعتی و وسایل ارتباط جمعی توده ای که در جامعه سوسیالیستی توسعه یافته به اشاعه ارزش ها و محتوا و فرم عرفی ـ اخلاقی و استه تیکی ـ فرهنگی حیات فکری و فرهنگی می پردازند، تفاوت بنیادی با مانی پولاسیون معرفتی ضد هومانیستی و مانی پولاسیون احساسی ـ عاطفی کردوکارهای فرهنگی امپریالیستی دارند که آماجی جز سرکوب و تحریف نیروهای خلاق انسان ها ندارند.

  • مراجعه کنید به مانی پولاسیون، مانی پولاسیون فکری

مانی پولاسیون

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6169

مانی پولاسیون

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6846

مانی پولاسیون

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3642

مانی پولاسیون

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5682

پایان

مانی پولاسیون فکری

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12175

پایان

۱۷

  • در مبارزه عیه کلیه عادات و شیوه های رفتار و در مواجهه و رویاروی مستمر با تأثیرات ضد هومانیستی و امپریالیستی، در حیات کاری و در خانواده ها خطوط شخصیتی و مواضع (موضعگیری های) سوسیالیستی نوینی تشکیل می یابند.

۱۸

  • توسعه بالنده مستمر در حیات ما به طور عینی امکانات شکوفایی هر چه بیشتر حیات فکری و فرهنگی را آزاد می سازد.
  • اما ضمنا از ما بهسازی مستمر در پلان های درازمدت و هدایت (رهبری) این روند می طلبند.

  • مراجعه کنید به شیوه زندگی، فرهنگ

فرهنگ

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2901

پایان

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ح) حیات فکری و فرهنگی (۲)

Bild

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۵

  • حیات فکری و فرهنگی سهم مهمی در تشکیل شعور جامعتی و فردی زحمتکشان و در فرم یابی شخصیت سوسیالیستی آنان ادا می کند.

۶

  • ضمنا فونکسیون های شعورساز و ایده ئولوژی ساز و هومانیستی هنر و ادبیات سوسیالیستی و علایق هنری از میدان وسیعی برخوردار می شوند.

۷

  • آموزش و پرورش همه جانبه، تخصص یابی مستمر و شرکت اکتیو (فعالیت مبتنی بر آگاهی) در حیات فرهنگی به طرز روز افزونی به مشخصه تعین کننده بسیاری از شهروندان و کل کلکتیوهای جامعه سوسیاللستی مبدل می شوند.

  • مراجعه کنید به جنبش سوسیالستی کار کردن، یاد گرفتن و زیستن

جنبش «کار، آموزش و زندگی سوسیالیستی»

جنبش کار کردن، یاد گرفتن و زیستن سوسیالیستی

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9248

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9264

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9280

پایان

۸

  • بخش های مهم حیات فکری و فرهنگی را اقدامات زیر تشکیل می دهند:

الف

  • کارهای هنری خلق

ب

  • تزیین هنرمندانه و فرهنگمندانه محیط زیست.

پ

  • کوشش در حوزه های علمی و فنی، مثلا مدل سازی، پژوهش، کار دستی، جمع آوری مثلا گلها، نباتات، پروانه ها و غیره، تشکیل چیزهای مختلف و آزمایش.

ت

  • همنشینی سوسیالیستی

ث

  • حفظ و تداوم و توسعه آداب و رسوم و عادات هنری

۹

  • توسعه حیات فکری و فرهنگی حتی در تربیت کودکستانی و مدارس ابتدایی نقش مهمی بازی می کند.

۱۰

  • حیات فکری و فرهنگی در مدارس، سازمان های پیشاهنگی و سازمان جوانان آزاد آلمان (اف دی ید) در دبیرستان و در نمایشگاه هایی مثلا تحت عنوان اساتید فردا و جنبش مهارت های جوان تداوم کسب می کند.

۱۱

  • به ویژه کار فرهنگی سندیکاها در کارخانجات و در تأسیسات فرهنگی سندیکاها از اهمیت شایانی برخوردار اند.

  • مراجعه کنید به مسابقات کارخانجاتی

ادامه دارد.

‍درنگی در اندیشه ای (۷۱۵)

میم حجری

کشتن مردی که آماده مردن باشد،بسیار دشوار است.
اوشو


عجب عقلی اوشو دارد.


کشتن خری که خودش حاضر به یراق برای مردن است،
چه دشواری ئی دارد؟


دشواری کشتن زمانی پدید می آید که حریف دست به مقاومت بزند

و

ورق را برگرداند و دشنه بر شکم قاتل فرو شود.

اصلا کشتن چنین انسانی بی معنی است.
اوشو


وقتی کسی داوطلب مردن است.
کشتن او برآوردن آرزوی قلبی او ست.
کمک به همنوع است.
مگر کمک به همنوع بی معنی است؟

کارگردان لهستانی

فیلمی در رابطه با حریفی دارد که پول کلان می دهد تا ترورش کنند.
همان کارگردانی که فیلم های تحت عنوان
سه رنگ
قرمز
سه رنگ
آبی
...

دارد

تو میتوانی کسی را بکشی که باتو می جنگد
دراین صورت کشتن معنا می یابد.
اوشو


حتما نباید کسی را بتوانی بکشی که با تو می جنگد
خود تو هم می توانی کشته شوی
و

معنی معنایافتن کشتن را دریابی و در (گوهر) یابی

هالی وود فیلمی خنده دار با دو هنرپیشه بسیار معروف در این زمینه دارد.

حریفی قصد خودکشی دارد،

که

آدمکشی از در وارد می شود.

پایان

درنگی در شعری فقهی ـ فلسفی از مولانا (۵)

میم حجری

گفت بهلول آن یکی درویش را:

«چونی ای درویش واقف کن مرا؟»

گفت:

«چون باشد کسی که جاودان

بر مراد او رود کار جهان

سیل و جوها بر مراد او روند

اختران زان سان که خواهد آن شوند

معنی تحت اللفظی:

وضع درویش چنان است

که

چه سیل جاری شود و همه چیز را با خود ببرد و چه جویبار جاری باشد و برای تهیه آب آشامیدنی و آبیاری باغ و کشتزار به خدمت گرفته شود،

فرقی برایش ندارد.

حتی سمت و سوی سیر اختران که سرنوشت افراد بشری را رقم می زنند،

بر مراد او ست.

سؤال این است که منظور درویش از رضایت خاطر مطلق چیست؟

چگونه می تواند سیل و جویبار و سمت و سوی سیر ستارگان برای کسی به یکسان مثبت باشد.

مثلا در صورت جاری شدن سیل، درویش دیگر نمی تواند زیر پل بخوابد

و

شب را سحر کند.

پاسخ به این پرسش را درویش در ابیات بعدی می دهد:

۲

زندگی و مرگ سرهنگان او

بر مراد او روانه کو به کو

هر کجا خواهد فرستد تعزیت

هر کجا خواهد ببخشد تهنیت

سالکان راه هم بر گام او

ماندگان از راه هم در دام او

هیچ دندانی نخندد در جهان

بی رضا و امر آن فرمان‌روان.»

معنی تحت اللفظی:

حیات و ممات سرهنگان خدا هم بر وفق مرادش است.

خدا هرچه دلش خواست، می کند:

به جایی تعزیت می فرستد و به جای دیگر تهنیت.

هم سالکان راه بر گام خدا می روند و هم از راه ماندگان در دام خدا گرفتار می مانند.

بدون رضایت الهی کسی در جهان نمی خندد تا دندان هایش دیده شوند.

دلیل تئوریکی بی تفاوتی مثبت مطلق درویش،

بی اختیاری او و مختاریت مطلق خدا ست.

وقتی کسی هیچکاره و هیچواره باشد،

بر سر دو راهی زیر قرار می گیرد:

یا

اکتیو می شود تا نظم حاکم را بر هم زند و طرح نو در اندازد.

و

یا

پاسیو (منفعل) مطلق می ماند و به تمکین و تسلیم تن در می دهد.

درویش شق دوم را انتخاب کرده است.

مشخصه مهم درویش

پاسیویته (انفعال) و اوبژکتیویته (چیز وارگی) است.

دلیل تئوریکی برای اکتیویته (فعالیت)،

کسب سوبژکتیویته (فاعلیت) است.

کسی که خود را سوبژکت تصور کند، اکتیو می شود.

اما

کسی که خود را اوبژکت می پندارد، پاسیو می ماند.

ما با دیالک تیک سوبژکتیویته و اکتیویته

از سویی

و

با

دیالک تیک پاسیویته و اوبژکتیویته

از سوی دیگر

سر و کار داریم:

این بدان معنی است

که

پی بردن به سوبژکت وارگی خود، به اکتیو گشتن فرد منجر می شود

و

اکتیویته

سوبژکتیویته او را هم اثبات می کند و هم تقویت و تحکیم می کند و توسعه می دهد.

در دیالک تیک پاسیویته و اوبژکتیویته (انفعال و چیزوارگی)

هم

خوشبینی منفی مبتنی بر این دیالک تیک فلج کننده رشد میکند و تحکیم می یابد.

ادامه دارد.