خودآموز خوداندیشی (بخش شصتم)

شین میم شین

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی)

۵۹۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11659

۵۹۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11704

۵۹۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11715

۵۹۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11725

۵۹۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11748

۵۹۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11776

۵۹۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11795

۵۹۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11804

۵۹۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11808

۶۰۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11813

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۶۰۰)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت سوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)

بخش اول

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

به قنطار، زر بخش کردن ز گنج

نباشد چو قیراطی از دسترنج

معنی تحت اللفظی:

سطل سطل از گنج پخش کردن، ارزش بخشیدن پشیزی از دسترنج را ندارد.

این همان سعدی است، که برای توده تهیدست نه سعادتی در این دنیا و نه نجاتی در آخرت قائل می شود:

مکن، ز گردش گیتی شکایت ای درویش

که تیره بختی، اگر هم بر این نسق مردی

معنی تحت اللفظی:

فقرا نباید شکوه و شکایت از وضع موجود داشته باشند.

چون در دنیای دیگر هم سعادتمند نخواهند بود.

این بدان معنی است

که

فقرا

اگر هم پشیزی به گدایان بدهند،

نباید امیدی به سعادت اخروی داشته باشند.

توانگرا، چو دل و دست کامرانت هست

بخور، ببخش، که دنیا و آخرت بردی

(گلستان با ب هفتم، ص ۱۸۷.)

معنی تحت اللفظی:

توانگران

هم

از لذت دنیوی برخوردارند

و

هم

اگر احسان کنند،

از سعادت اخروی برخوردار خواهند بود.

ادامه دارد.

هماندیشی با امیر حسین آریانپور (۱۱)

میم حجری

از كتاب: «زمينه جامعه‌شناسي»
مقدمه اول
شناخت

ادامه

ب.

شناخت تدريجي و شناخت ناگهاني


مرحلة اول شناخت

– شناخت حسي –

معمولاً

به

مرحلة دوم

– شناخت منطقي –

مي انجامد.

ولي در زندگي روزانه در بسا موارد، بين مرحلة اول و مرحلة دوم شناخت فاصله مي افتد،

يا اساساً شناخت از مرحله اول در نمي گذرد.

از اين گذشته جريانهاي هر مرحله با شدت و سرعت يكساني طي نمي شوند.

ادراك گاهي به تندي و گاهي به كندي دست مي‌دهد.

زماني عاطفه شدت مي گيرد و زماني ادراك بر عاطفه چيرگي مي ورزد.

جريان‌هاي شناخت

گاهي

به طور منظم و متوالي طي مي شوند

و

گاهي در يكي از آنها وقفه و يا توقفي روي مي دهد.

ممكن است كسي پس از ادراك يك نمود، از استنتاج بازماند و دير زماني بعد ناگهان در خواب و يا بيداري نتيجه گيري كند.

بر همين شيوه ممكن است

كسي

در موردي بسرعت جريان هاي گوناگون شناخت مسئله اي غامض را در نوردد و به حل آن نائل آيد،

حال آنكه در مواردي ديگر از عهده چنين كاري برنيايد.

تاريخ علم و هنر در اين زمينه نمونه هاي بسيار عرضه داشته است:

تارتي ني (tartini)،

آهنگساز ايتاليايــي قرن هيجدهم

صورت نهائي آهنگ معــروف خود،

«سونات شيطان»

را

در خـــواب تنظيم كـــرد،

و

آرخي مه دس (Archimedes)،

دانشمند يوناني سدة سوم پيش از مسيح

بغتتاً در گرمابه به كشف قانون علمي بزرگي توفيق يافت.

ما این فراز از مقاله آریانپوررا نیز نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم:

۱

شناخت تدريجي و شناخت ناگهاني

مرحلة اول شناخت

– شناخت حسي –

معمولاً

به

مرحلة دوم

– شناخت منطقي –

مي انجامد.

طرز تفکر آریانپور

متافیزیکی است و نه دیالک تیکی.

درست به همین دلیل

او میان حسی و عقلی دیوار می کشد.

در حالیکه حسی و عقلی، رابطه دیالک تیکی با هم دارند

و

دیالک تیک حسی و عقلی

را

و

اصولا

هر دیالک تیکی

را

با بمب اتم هم نمی توان تخریب کرد.

شناخت حسی

در مغز مورد حلاجی قرار می گیرد و به شناخت عقلی مبدل می شود

و

شناخت عقلی

راه رفته

را

دوباره برمی گیرد و به تعمیق شناخت حسی مدد می رساند تا مجددا راه آمده را برگردد و تعمیق یابد.

این روندی لایتناهی است.

یعنی

روند شناخت

روندی پایان ناپذیر است.

خود شناخت حسی

هم

از صفر شروع نمی شود تا به شناخت عقلی بینجامد.

مسئله فقط این است

که

نقش تعیین کننده در دیالک تیک حسی و عقلی

در تحلیل نهایی

از آن حسی است.

این بدان معنی است

که

نه

شناخت حسی مجزا از شناخت عقلی وجود دارد و نه شناخت عقلی مجزا از شناخت حسی.

دیالک تیکی از آندو وجود دارد.

مثال

دهقانی که برای تهیه هیزم تبر بر تنه درخت می زند،

بضاعت معینی از شناخت عقلی راجع به تنه و درخت و تبر و غیره در اختیار دارد که در روند تجربه، یعنی در روند زدن تبر بر تنه درخت، آن را به محک تجربه می زند و تصحیح می کند، تکمیل می کند، توسعه می دهد و تعمیق می بخشد.


۲

ولي در زندگي روزانه در بسا موارد، بين مرحلة اول و مرحلة دوم شناخت فاصله مي افتد،

يا اساساً شناخت از مرحله اول در نمي گذرد.

طرز تفکر متافیزیکی آریانپور

اکنون برملا می شود.

آریانپور

دیالک تیک شناخت حسی و عقلی

را

نمی شناسد

و

خیال می کند که شناخت حسی مستقل از شناخت عقلی وجود دارد.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پیش بینی جامعتی (۶)

پروفسور دکتر ولفگانگ پطر ایشهورن

برگردان

شین میم شین

پیش شرط های تئوریکی پیش بینی جامعتی

ادامه

۵

  • توضیح ماتریالیستی زندگی جامعتی به دترمینیسم تاریخی منجر می شود.

۶

  • این توضیح ماتریالیستی، قانونمندی های عینی تعیین کننده ای را که در توسعه جامعتی مؤثرند، نمایان می سازد.

۷

  • تنها بر مبنای شناخت قانونمندی های جامعتی که بر توسعه نیروهای مولده مدرن، بر شیوه رفتار سیستم های جامعتی متضاد و بر روند انقلابی جهانی دوران کنونی حاکمند، امکان پیش بینی علمی و طرح مطمئنی پدید می آید که خادم پیشرفت جامعتی است.

۸

  • هر پیشگوئی که بر این پیش شرط های استوار پیش بینی بنا نشده باشد، به ناگزیر از حد پروژه های بیگانه با زندگی، از حد ساخته های تخیلی و اوتوپیکی فراتر نمی رود.

۹

  • باید یاد آور شد که دترمینیسم مارکسیستی یک دترمینیسم دیالک تیکی است.

۱۰

  • در دترمینیسم دیالک تیکی بالاخص، قوانین جامعتی به مثابه وحدت ضرورت و تصادف تلقی می شوند.

(بهتر است اضافه کنیم،

و

وحدت جبر و اختیار و یا وحدت ضرورت و آزادی.

مترجم)

۱۱

  • این بدان معنی است که احکام پیش بینی راجع به حوادث آتی جامعه را باید به مثابه وحدتی از ضرورت و امکان در نظر گرفت.

  • مراجعه کنید به مقولات جبر، اختیار، ضرورت، تصادف، واقعیت و امکان

۱۲

  • این اولا برای تدوین برنامه (آماجگذاری) و تاکتیک (آماج های میانی) اصولا مستحکم و همزمان متحرک جهت رهبری مبارزه طبقاتی، ثانیا برای درک پیش بینانه آلترناتیوها ـ به مثابه مبانی علمی برای تصمیمگیری ها ـ و سرانجام برای غلبه بر بن بست ها و یکسونگری ها در تفکر آینده نگر و برای کسب وسعت نظر لازم برای علم پیش بینی مارکسیستی اهمیت وافر دارد.

ادامه دارد.

زندگی مارکس و انگلس (۳۴۳)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل بیست و سوم

نیازمندی طبقه کارگر به صلح

۳

بر ضد مسابقه تسلیحاتی و خطر جنگ

ادامه

۵

وقتی که انگلس در اواسط سال های ۸۰ قرن نوزدهم

تناسب قوا در مقیاس بین المللی را تجزیه و تحلیل می کرد،

بررسی هایش او را در سال ۱۸۸۷،

یعنی ۲۷ سال قبل از شعله ور گشتن جنگ جهانی اول

و

۳۰ سال قبل از پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر

به این نتیجه رساندند

که

«برای دولت پروس ـ آلمان، جنگی جز جنگ جهانی امکان پذیر نیست.

جنگی با وسعت و شدت بی سابقه ای.

جنگی که در آن ۸ تا ۱۰ میلیون سرباز به جان هم خواهند افتاد.

ویرانی های جنگ های سی ساله آلمان

در مقیاس قاره اروپا

در ۳ تا ۴ سال صورت خواهند گرفت.

دولت های سابق و دولتمداری های شان درهم خواهند شکست.

آن سان که تاج های شان بر تیرک راهها قرار خواهند داشت و کسی نخواهد بود که آنها را بردارد.

پیش بینی آخر و عاقبت این جنگ ویرانگر و تعیین فاتح این جنگ

محال خواهد بود.

تنها نتیجه حتمی این شرایط،

خستگی عمومی و تشکیل شرایطی خواهد بود

که به پیروزی نهایی طبقه کارگر منجر شود.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۱، ص ۳۵۰ ـ ۳۵۱)

وقتی که در اوایل سال های ۹۰ قرن نوزدهم

دوباره تضاد های فی مابین آلمان و فرانسه شدت و حدت یافتند،

انگلس

با نامه ها و مقالات خود

به

بسیج جنبش کارگری بین المللی بر ضد سیاست جنگ افروزانه جبهه استثمار

کمر بربست.

انگلس تأکید بر آن داشت

که

صلح

در مدت زمان کوتاهی برای جنبش کارگری انقلابی

پیروزی به همراه خواهد آورد.

«جنگ

یا در عرض ۲ ـ ۳ سال،

برای جنبش کارگری انقلابی،

پیروزی به ارمغان خواهد آورد

و

یا

در عرض ۱۵ ـ ۲۰ سال، خرابات بی حد و حصر.

سوسیالیست های آلمانی

باید دیوانه باشند که به عوض منتظر پیروزی حتمی صلح بودن،

ریسک کنند و خواهان جنگ گردند.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۲، ص ۲۵۶)

ایده توسعه داده شده توسط انگلس در رابطه با تکلیف طبقه کارگر در زمینه سد کردن راه جنگ

را

احزاب سوسیالیستی

به خدمت گرفتند.

هم

کنگره مؤسسان انترناسیونال دوم

در سال ۱۸۸۹

و

هم

کنگره های بین المللی کارگری سوسیالیستی

در بروکسل به سال ۱۸۹۱ و در زوریخ به سال ۱۸۹۳

به تعیین موضع پرولتاریا نسبت به خطر جنگ پرداختند.

آنها

هم

به کشف علل جامعتی جنگ

نایل آمدند

و

هم

به کشف خصلت طبقاتی میلیتاریسم (نظامیگری).

مراجعه کنید

به

میلیتاریسم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3332

آنها

طبقه کارگر بین المللی

را

به تقویت مبارزه بر ضد مسابقه تسلیحاتی و خطر جنگ فراخواندند.

در روز اول ماه مه پرولتاریای انقلابی

همه ساله

نیروهای دم افزونی به فراخوان همبستگی بین المللی در حمایت از صلح و مخالفت با تدارک جنگ از هر نوع

پیوستند.

ادامه دارد.

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۸۲)

Siyavash Kasraei.jpg

تحلیلی

از

شین میم شین

شعله

چون مرغ سربریده پریشان

پرپر زنان به درگه و دیوار و سقف شب

اما حکیم

از اوج جایگاه بلندش

خم گشته روی چهره سهراب

یا جستجو کنان در نقشی از کتاب

دارد دریغ و دردی

بیرون ز هر کلام

ز این رو به گفت دیگر آرد سخن به لب:

معنی تحت اللفظی:

شعله شمع، بسان مرغ سر بریده ی پریشانی به در و دیوار شب پر می کوبد.

اما فردوسی از اوج جایگاه بلندش روی چهره سهراب و یا روی شاهنامه به نیت جست و جوی مطلبی خم گشته است

و

درد و دریغ بی حد و اندازه ای دارد.

به همین دلیل لحن سخنش دیرگونه است:

۱

این تشبیه سیاوش، یعنی تشبیه شعله شمع به مرغ سر بریده، انرژی تراژیک خارق العاده ای را وارد تراژدی «مهره سرخ» می سازد.

احتمالا چنین تشبیه بکر و بدیعی سابقه نداشته است.

این تشبیه فی نفسه، خارق العاده است.

فوق العاده زیبا و پرمعنا ست.

۲

شعله شمع پرپر زنان خود را به در و دیوار شب می زند، درست به همان سان که مرغ سر بریده پریشانی پرپر زنان خود را به در و دیوار دور و بر می زند.

فردوسی

در پرتو این شعله پرپر زن شمع،

شاهکار سی ساله خویش را مرور می کند و سهراب در اوراق باز شاهنامه ایستاده است،

تکیه داده به شمشیر خویش.

این تصاویر و تصورات سیاوش فوق العاده زیبا و کیمیا هستند.

دریغ و درد که سیاوش دیگر نیست.

«آرام،

ای آرزوی تنگدلان

بر کشیده نام

تا تارک سلاله رستم

آرام،

در راه پر مخاطره بگذاشتی چو گام

دیگر چه جای شکوه و اندوه؟

پرمایه پهلوان

در خورد پهلوانی

این قصه کن تمام

معنی تحت اللفظی:

آرام باش.

ای آرزوی تنگدلان که نامت بر ستیغ قله تبار رستم می درخشد.

آرام باش.

اکنون که در راه مخاطره آمیز پا گذاشته ای، شکوه و اندوهت دیگر برای چیست؟

پس قصه را شایسته پهلوانان به اتمام ببر!

۱

در این نحوه برخورد حکیم طوس،

به احتمال قوی

روانشناسی خود سیاوش

موج می زند.

می توان گفت که در این بند شعر، سیاوش خود تجسم دیالک تیک سهراب و فردوسی است.

سیاوش خود، سهراب و فردوسی همزمان است.

۲

می توان گفت که سیاوش در این بند شعر مشغول هماندیشی و همگوئی با خویشتن خویش است.

سیاوش بی کمترین تردید هم چنین بوده است:

تجسم دیالک تیک حکیم و قهرمان بوده است!

تجسم دیالک تیک نظر و عمل بوده است!

تجسم دیالک تیک تئوری و پراتیک بوده است!

۳

تراژدی «مهره سرخ» در حقیقت تراژدی خود سیاوش است

و

شاعر

در این بند شعر،

خود را مورد خطاب قرار می دهد:

آرام باش.

ای آرزوی تنگدلان که نامت بر ستیغ قله تبار توده می درخشد.

آرام باش.

اکنون که در راه مخاطره آمیز توده پا گذاشته ای، شکوه و اندوهت دیگر برای چیست؟

پس قصه را شایسته توده به اتمام ببر!

شایسته ی پهلوان پهلوانپرور بی نیاز از نام و بی اعتنا به نام به اتمام ببر!

ادامه دارد

خود آموز خود اندیشی (۵۹۹)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت سوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)

بخش اول

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

به قنطار، زر بخش کردن ز گنج

نباشد چو قیراطی از دسترنج

معنی تحت اللفظی:

سطل سطل از گنج پخش کردن، ارزش بخشیدن پشیزی از دسترنج را ندارد.

سعدی

در این بیت شعر،

دیالک تیک داد و ستد

را

تحریف می کند:

زیر قلم سعدی

همه چیز وارونه و معکوس می شود:

اگر کسی نان بخور و نمیرش را ببخشد،

اجرش از کسی که سطل سطل از گنجش می بخشد، بیشتر است.

توده مولد و زحمتکش نه تنها باید خراج و مالیات و بهره مالکانه و ده یک و غیره بدهند، بلکه علاوه بر آن باید کرم پیشه کنند.

۲

برد هرکسی بار در خورد زور

گران است، پای ملخ پیش مور.

معنی تحت اللفظی:

هر کس به اندازه زورش بار می برد.

مثلا پای ملخ برای مورچه بار سنگینی است.

سعدی برای اثبات ادعای خود

دست خواننده را می گیرد و به طبیعت می برد.

ناتورالیزاسیون مسائل جامعتی

و

سوسیالیزاسیون مسائل طبیعی

کسب و کار استدلالی سعدی است.

هر کس باید بسته به بضاعت مالی اش احسان کند.

به همان سان که فیل و مور بسته به توان خود بار می برند.

پشه و مور

از موجودات محبوب سعدی است.

اندیشیدن به توده مولد و زحمتکش، همان

و

رژه رفتن پشه ها و موران و سنگریزه ها در خاطرخروشان سعدی، همان.

بخشش مال خود به این و آن،

ناگهان جای خود را به باربری و حمالی می دهد.

همانطور که حمل پای ملخ برای مور دشوارتر از حمل تنه درختان برای فیل است،

به همان سان هم بذل پشیزی برای رعیتی، دشوارتر از خوان یغمائی برای سعد زنگی است.

نتیجه ضمنی این حکایت سعدی این است

که

بخشندگان واقعی

خداوندان بنده و نعمت و قدرت و مکنت اند و بس.

این اما دروغ بی شرمانه ای بیش نیست.

این وارونه سازی حقایق آشکار است.

خداوندان بنده و نعمت و قدرت و مکنت

ستاننده و گیرنده اند، نه دهنده،

انگل و طفیلی اند، نه مولد و سازنده.

از سوئی باید دسترنج توده های مولد توسط پادشاه، ارباب و ژاندارم و مباشر غارت شود و چندرغازی هم که برای شان می ماند، باید به انگل های پا برهنه و گدا داده شود، تا اجری الهی نصیب شان بشود.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پیش بینی جامعتی (۵)

پروفسور دکتر ولفگانگ پطر ایشهورن

برگردان

شین میم شین

پیش شرط های تئوریکی پیش بینی جامعتی

۱

  • پیش شرط های تئوریکی پیش بینی جامعتی که مارکسیسم پدید آورده، پیش شرط هائی که بر توان پیش بینی مارکسیسم استوار شده اند ـ قبل از همه ـ به شرح زیرند:

الف

۱

  • شناخت هر واقعیت جامعتی رئال ضرورت دارد که به طور تئوریکی قابل توضیح، تشخیص و پیش بینی باشد.

۲

  • تئوری ماتریالیستی جامعه و تاریخ برای اولین بار در تاریخ بشری به شناخت این واقعیت جامعتی نایل آمد.

۳

  • محتوای این واقعیت جامعتی را ـ قبل از همه ـ چیزهای زیر تشکیل می دهند:

الف

  • توسعه نیروهای مولده

ب

  • توسعه مناسبات تولیدی و طبقاتی

پ

  • تعویض، توسعه و مبارزه فرماسیون های جامعتی

ت

  • مبارزه طبقاتی

۴

  • واقعیت جامعتی ئی که پیش بینی جامعتی اکنون در برابر خویش دارد، متشکل از مسائل زیر است:

الف

  • انقلاب علمی و فنی

ب

  • تضاد و مبارزه سیستم سرمایه داری و سوسیالیسم

پ

  • امکانات روند بازتولید انحصاری ـ دولتی و سوسیالیستی

ت

  • روند انقلابی گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم در مقیاس جهانی

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (س) سیاست مالی (۱)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

  • سیاست مالی به قوانین اساسی و اقداماتی اطلاق می شود که دولت ها، پول و اموال را برای حل وظایف خود به کار می اندازند.

۲

  • بسته به اینکه امول در کدام عرصه جامعه به کار انداخته می شوند، از سیاست تعیین بودجه ملی کشور، سیاست مالیاتی، سیاست وام دهی و سیاست بیمه سخن می رود.

۳

  • وظایف سیاست مالی دولت ها را آماج ها و متدهایی تعیین می کنند که در روایط مالی (روابط پولی) دخیلند.

۴

  • خصلت طبقاتی دولت ها به ویژه در سیاست مالی واضح تر از همه جا آشکار می گردد.

سیاست مالی در کاپیتالیسم

۱

  • آماج های سیاست مالی در کاپیتالیسم از قرار زیرند:

الف

  • تهیه وسایل مالی لازم برای اجرای فونکسیون های دولتی در راستای منافع طبقه حاکمه سرمایه دار، به ویژه در راستای منافع انحصارات.

ب

  • تهیه وسایل مالی لازم برای پیشبرد اقتصاد کاپیتالیستی

پ

  • تهیه وسایل مالی لازم برای جریان بی خدشه روند بازتولید کاپیتالیستی

ت

  • تهیه وسایل مالی لازم برای تضمین سودهای کلان برای انحصارات

۲

  • سیاست مالی دولت ها در کشورهای سرمایه داری به ویژه در زمینه های زیر به زیان زحمتکشان جامعه تمام می شود:

الف

  • در زمینه افزایش میزان مالیات

ب

  • در زمینه افزایش قیمت کالاها

پ

  • در زمینه بی اعتبارسازی پس اندازهای زحمتکشان

ادامه دارد.

زندگی مارکس و انگلس (۳۴۲)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل بیست و سوم

نیازمندی طبقه کارگر به صلح

۳

بر ضد مسابقه تسلیحاتی و خطر جنگ

ادامه

۴

مارکس و انگلس

در سال ۱۸۴۸

از

جنگ خلق بر ضد روسیه ارتجاعی به مثابه دژ و تکبه گاه ارتجاع فئودالی اروپا

حمایت کرده بودند.

انگلس

اکنون

در می یابد

که

جنگ جهانی

اگرچه لرزه بر اندام قدرت طبقات حاکمه در می افکند،

ولی با شعله ور کردن ناسیونالیسم و شووینیسم

سدی در برابر پیروزی جنبش کارگری بر پا می دارد.

استنتاج نهایی انگلس این بود

که

جنبش کارگری و خلق ها به طور کلی

برای توسعه فراتر خود

نیاز بی چون و چرا

به

صلح دارند.

برای اینکه شرایط صلح آمیز برای پرولتاریای انقلابی سازمان یافته جهت تسخیر قدرت سیاسی بهترین شرایط می تواند باشد.

(آره.

این اما تمامی حقیقت در این رابطه نیست.

دیالک تیک جنگ و صلح

را

نباید ساده کرد.

قبل از همه باید به ماهیت طبقاتی جنگ و صلح اندیشید:

۱

جنگ خلق بر ضد ارتجاع فئودالی تزاری

محتوای طبقاتی انقلابی دارد.

یعنی

به روی کار آمدن طبقات انقلابی (بورژوازی و یا پرولتاریا) منجر می شود.

۲

جنگ های جهانی میان دول امپریالیستی

اما

ماهیت طبقاتی ارتجاعی دارند.

نه

به

پیروزی طبقه انقلابی، بلکه به زیان طبقات انقلابی تمام می شوند:

در اثر این جنگ ها نیروهای مولده جامد و جاندار و حتی طبیعت و محیط زیست نابودو تخریب می شوند

و

ترازوی دیالک تیکی نیروهای مولده و مناسبات تولیدی به نفع کفه مناسبات تولیدی ترازو سنگین تر می شود و جامعه امپریالیستی از بحران عینی و ذهنی و مادی و سیاسی خارج می شود.

یعنی

به نفع ارتجاع امپریالیستی تمام می شود.

یکی از دلایل مهم شکست انقلاب اکتبر و تخریب اتحاد شوروی

جنگ داخلی و جنگ جهانی دوم بوده است.

مترجم)

بدین طریق

مبارزه در راه صلح،

مبارزه در راه حق حیات

(اولین حق از همه حقوق بشر)

به

طرز قطعی

جزء جدایی ناپذیر مبارزه در راه سوسیالیسم تلقی می شود.

البته

منظور انگلس و همه مارکسیست ها از صلح،

صلح به هر قیمت،

مثلا صلح به قیمت تحت تابعیت حریف درآمدن خلق نبوده و نیست.

طرفداری انگلس از صلح و تضمین آن،

ربطی به پاسیفیسم پاسیو و منفعل و سست و بی رمق و بی حال نداشته است.

مبارزه در راه دموکراسی

را

هم

انگلس

جزئی از مبارزه در راه سوسیالیسم و کمونیسم

می دانست.

برای اینکه تنها در جهان سوسیالیستی است

که

دموکراسی و صلح می توانند برای همه زمان ها

تضمین شوند.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۵۹۸)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت سوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)

بخش اول

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

کرم کن چنان، که ات بر آید ز دست

جهانبان در خیر برکس نبست

معنی تحت اللفظی:

حتی المقدور بخشش کن.

در نیکوکاری را خدا به روی کسی نبسته است.

اکنون سعدی به درجه مرثیه خوان های بیسواد دهات سقوط می کند،

که

حتی از گدایان سرکوچه

انتظار بخشش دارند.

در جامعه ـ فلسفه سعدی

حتی کسانی که نان بخور و نمیر ندارند،

باید کرم کنند.

عجب جهانبانی، که فقط کارهای غیرمعقول و غیرعادی از دستش برمی آید.

جهانبانی

که

از سوئی

گنج قارون را در اختیار ابلهی دنیا پرست قرار می دهد و

بعد نابودش می سازد

و

از سوی دیگر

توده های میلیونی مولد را چنان تنگدست می سازد که حتی وسیله تولید و کار خود را نمی توانند تهیه کنند و مجبور به بردگی این و آن می شوند

و

ضمنا

از آنها انتظار خیرات و مبرات به قدر توان شان را دارد.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پیش بینی جامعتی (۴)

پروفسور دکتر ولفگانگ پطر ایشهورن

برگردان

شین میم شین

۱

  • پیش بینی جامعتی ـ به مثابه پیشگوئی مستدل علمی ـ در عرصه جامعه بشری هنوز خیلی جوان است.

۲

  • تا قرن های قبل، تلاش در جهت پیشگوئی حوادث جامعتی مبتنی بود بر پیش شرط های ماقبل علمی و یا غیرعلمی.

۳

  • پیش بینی جامعتی تحت سیطره تفکر امپیریکی ـ ترادیسیونالیستی (تجربی ـ سنتی)، غیبگوئی پیامبرانه، طالع بینی و اوتوپیسم بود.

  • مراجعه کنید به به اوتوپی، ترادیسیونالیسم (سنتگرائی)

اوتوپی

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9929

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9935

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9944

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9966

۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9990

پایان

۴

  • البته این امر مانع آن نمی شود که غیبگوئی پیامبرانه، پیشگوئی های اوتوپیستی و امثالهم در دوران های تاریخی ما قبل نقش انقلابی بازی کنند.

۵

  • علاوه بر این، باید یاد آور شد که پیشگوئی های امپیریکی ـ ترادیسیونالیستی تحت شرایط تولیدی و جامعتی ایستا، عقب مانده و رقت بار آن زمان کافی بوده اند.

۶

  • درک ماقبل علمی و غیرعلمی از مسائل مربوط به آینده جامعه، در زمان های قبل، انعکاس این حقیقت امر بود که جامعه بشری هنوز در مرحله ما قبل تاریخ خویش قرار دارد.

۷

  • تنها پس از بررسی شرایط مادی و معنوی تاریخ واقعی جامعه بشری معلوم شد که روند توسعه جامعتی تا آن زمانی بشریت، به مثابه قوای بیگانه مسلط تحقق یافته است.

۸

  • اما در قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، بر مبنای زیرنظریه های (زیرتئوری های) علمی و قانون شناسی نوزاد در عرصه پیوندهای جامعتی، عناصر و نطفه های پیش بینی علمی اصیل تشکیل یافتند.

  • (کوسنی، آدام اسمیت، ریکاردو، سن سیون، فوریه)

۹

با تشکیل ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، مبانی جهان بینانه، تئوریکی و متدئولوژیکی عام برای توسعه همه جانبه پیش بینی جامعتی علمی پدید آمد.

۱۰

  • علم پیش بینی جامعتی مارکسیستی فرزند نیازهای جنبش کارگری انقلابی است.

۱۱

  • توسعه علم پیش بینی جامعتی یکی از الزامات مبارزه رهائی بخش طبقه کارگر و پیش شرطی برای انجام نقش تاریخی ـ جهانی نیروی محرکه اصلی گذار به جامعه بی طبقه کمونیستی بوده است.

۱۲

  • همین جا نقشی که پیش بینی جامعتی از همان آغاز در مارکسیسم به عهده داشته، معلوم می شود.

۱۳

  • طولی نمی کشد که اصل بنیادی پیش بینی جامعتی مارکسیستی اعلام می شود، اصل معروف به وحدت علمیت و جانبداری انقلابی.

۱۴

  • پیش بینی جامعتی از دیدگاه مارکسیسم ـ لنینیسم باید بر شالوده علمی ـ رئالیستی بنا شود و همزمان چراغ راهنمای انقلابی در خدمت به منافع طبقه کارگر و تحول سوسیالیستی جهان باشد.

۱۵

  • توسعه علم پیش بینی جامعتی مارکسیستی ـ لنینیستی حاکی از آن است که در مبارزه رهائی بخش طبقه کارگر و در ساختمان سوسیالیستی جامعه، گذار از ما قبل تاریخ بشریت به تاریخ واقعی آن صورت می گیرد:
  • انسان ها زیر رهبری طبقه کارگر و حزبش، با شناخت قانونمندی های جامعه و در راستای منافع جامعتی خویش، آگاهانه، پیشبینانه و بر طبق برنامه به توسعه جامعتی خود آغاز می کنند.

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۷۷)

میم حجری


رئیسی بی عرضه
برگرد برو به حوزه

دهقانان اصفهان


هی دهاتی های اصفهان
رئیسی و امثالهم
بی عرضه نیستند.
بی عرضه خطاب کردن به مأمورین طبقات حاکمه
یکی از ترفندهای مدرن مد روز طبقات حاکمه است.
بدین طریق
همه کاسه ها و کوزه ها بر سر مأمورین معذور منفورش خرد و خراب می شوند و خودش
معصوم محسوب می شود.
همین بلا را
رسانه های خرپرور
همین دیروز
بر سر وزیر جنگ آلمان امپریالیستی در اوردند
و
ضعیفه را مجبور به استعفا کردند.
بی عرضه خود زحمتکشان جوامع طبقاتی اند که عاجز از تمیز دوست از دشمن اند
به همین دلیل
نه سری برای اشن مانده
نه حزب و سازمانی
و
نه سامانی.
انتقاد از خود
جفت دیالک تیکی انتقاد اجتماعی است
و
ضامن رهایی است


اگر انسان، انسان باشد و روابطش با جهان روابطي انساني، آنگاه ميتوان عشق را فقط با عشق، اعتماد را با اعتماد و ... رد و بدل كرد. اگر بخواهيم از هنر لذت ببريم، بايد هنرمندانه پرورش يافته باشيم؛ اگر مي‌خواهيم بر ديگران تأثير بگذاريم، بايد به‌راستي قادر به برانگيختن و تشويق ديگران باشيم. هركدام از روابط ما با انسان و طبيعت بايد جلوه‌ي ويژه‌اي باشد منطبق با ابژه‌ي اراده و زندگي فردي واقعي‌مان. اگر يك‌طرفه عشق مي‌ورزي، يعني عشقت به‌عنوان عشق ناتوان از برانگيختن عشق متقابل است، اگر با تجلي زنده‌ي خود به‌عنوان انساني عاشق، محبوب ديگري نمي‌شوي، آنگاه عشقت ناتوان است و اين عين بدبختي است.
«دست نوشته‌های اقتصادی و فلسفی 1844_ کارل مارکس_ترجمه:حسن مرتضوی»

عشق
همیشه یک طرفه است.
مش مارکس

اگر عشق دو طرفه باشد
سلب عشقیت می شود
و
به دوستی و رفاقت تبدیل می شود.
دوستی و رفاقت
حاوی عشق متقابل است.
دوستی و رفاقت
رابطه
به معنی واقعی کلمه است.
دوستی و رفاقت
اما حکم کیمیا دارد.


اولا
مگر قرار است که جنقوری اسلامی
به
یتیمخانه مبدل شود؟

ثانیا مگر سکنه عراق
همه از دم سید اند تا توله های اشن هم سید باشد؟
جنگ جاری در عراق
تداوم کماکان جنگ معویه و علی و یزید و حسین و سنی و شیعه است.



اگر به آرزوی کودکی خود رسیده باشی
اکنون
چه کاره باید باشی؟
فرنگی

نانوا
چون
ما ارزویی جز نان خالی نداشته ایم



دیالک تیک یاد و باد
اگر می خواهی به یاد آوری که کی بوده ای،
باید تعالیم جامعه در زمینه چگونه بودن را به باد فراموشی بسپاری
طبیب سرخپوستان

هی طبیب حبیب
کیستایی افراد
نه
امری تحمیلی و تعلیمی
بلکه امری طبقاتی است.
مارکسیسم بیاموز
تا رستگار شوی
و
به عوض دادن عندرز
بیندیشی و آدم شوی


ددر را باید از نو شناخت. ددر بزرگترین دستاورد مادی و علمی و فکری و هنری و فلسفی پرولتاریا بوده است


پیشرفت در جنقوری



اگر هوای نیوشیدن چهجه بلبل به سر داری،
به عوض خرید قفس
درختی بکار.
فرنگی



جا زدن خریت به عنوان بزرگ ترین درد بشریت
نشانه خریت و ناشی از خریت است.
با پوزش از خر که نه خر بلکه خردمند است.
خریت
امری
ثانوی و نسبی است.
هیچ چیزی نسبی و ثانوی نمی تواند بزرگ ترین درد بشریت باشد.
خریت خلایق
ناشی از زیربنای اقتصادی ارتجاعی حاکم است.
برای غلبه بر خریت بشریت
گذار به کموینسم
الزامی است.




لقب برخی از شهرهای بزرگ ایران در دوره‌ی زندیه و قاجار !
تهران : دارالخلافه ، تهران مرکز خلافت بود.
شیراز : دارالعلم ، شیراز از آن زمان مرکز علم و هنر محسوب میشده
کردستان : دارالشجاعه ، مرکز شجاعت و دلیر مردی
مازندران : دارالبرکت ، شهر پربرکت
لرستان : دارلغرور ، مرکز غرور و افتخار
کرمانشاه : دارالشکوه ، مرکز شکوه و جلال
یزد : دارالعباده ، مرکز عبادت و یکتاپرستی
برگرفته از کتاب "رستم التواریخ" محمدهاشم آصف ملقب به رستم الحکما

تهران قاجار شده ته ران اشرار
ته ران
در عصر سیدعلی
هم
دارالخلافه
است
و
هم
دارستان جوانان و زنان و فرزانگان
انسیه خزعلی و تساوی زن و نرانسیه خزعلی:
تساوی زن و مرد را قبول نداریم‌؛ به ضرر زن است.

حق دارید
زنان به مثابه آدمیان با مردان برابرند و نه نیمه زنان .
نیمه زنان زباله اند
چه رسد به اینکه آدم باشند که اشرف موجودات است

تانک و عروسک و حزب سبز
حزب سبز:
عزیزم
تو باید با تانک بازی کنی و نه با عروسک
دوره عروسک بازی طرفداران محیط زیست گذشته است.



تاکتیک حزبی تعیین کننده ماهیت طبقاتی اش نیست.
تاکتیک چیست؟

تاکتیک
به تنهایی وجود ندارد.
هیچ چیز به تنهایی وجود ندارد.
همه چیز در داربست دیالک تیکی خاص خود وجود دارد.
تاکتیک
در دیالک تیک استرتژی و تاکتیک وجود دارد.
دیالک تیک استرتژی و تاکتیک
در ادبیات فارسی به دهها شکل بسط و تعمیم داده شده است.
مثلا
دیالک تیک کعبه و بیابان
دیالک تیک مقصد و منزل

مثال:
وحدت حزب ک. چین با حزب بورژوایی کومین تانگ
وحدتی تاکتیکی است.
نه نشاندهنده ماهیت طبقاتی ح. ک. چین است و نه نشاندهنده ماهیت طبقاتی حزب چیانکایچک.

تعین کننده در دیالک تیک استرتژی و تاکتیک
نه
تاکتیک
بلکه استراتژی است.
تعیین کننده در دیالک تیک کعبه و بیابان نه بیابان بلکه کعبه است.
تعیین کننده در دیالک تیک منزل و مقصد
نه
منزل و منازل
بلکه مقصد است.



تا آنجایی که بنده درک کرده ام ، ماهیت چیستی یک پدیده ناشی از مجموعه مناسبات اجتماعی است
میخائیل

ماهیت
یکی از مفاهیم ماتریالیسم دیالک تیکی است.
یعنی شامل حال کلیه هستی می شود.
بنابرین
حتما نباید به جامعه بشری محدود باشد.
ماهیت همان ذات و سرشت و نهاد و باطن و بود و غیره است.
ماهیت
در دیالک تیک پدیده و یا نمود و ماهیت وجود دارد.
دیالک تیک پدیده و ماهیت در ادبیات فارسی به اشکال زیر بسط و تعمیم داده می شود:
دیالک تیک نمود و بود (سعدی)
دیالک تیک ظاهر و باطن
دیالک تیک ظاهر و ذات
...
برای درک و توضیح دیالک تیک ماهیت و پدیده (به معنی نمود، ظاهر) باید به درک و توضیح دیالک تیک فرم و محتوا پرداخت.
این دیالک تیک هم یکی از دیالک تیک های ماتریالییسم دیالک تیکی اتس و شامل حال کل هستی (طبیعت و جامعه و تفکر) می شود.
این دیالک تیک معروف خاص و عام است.
مثالی برای این دیالک تیک بزنید تا توضیح دیالک تیک ماهیت و پدیده صورت گیرد


از اينكه زنها زياد گذشت ميكنند خوشحال نباشيد؛
با هر بار كوتاه اومدن
عمر احساسشون كوتاه تر و قلبشون سردتر ميشه
یهو به خودت میای میبینی کلا از دستش دادی و دیگه کاری از دستت بر نمیاد
اسطوره

زنان کمترین فرقی با نران ندارند.
میان زنان و نران رابطه دیالک تیکی هست.
رابطه دیالک تیگی یعنی رابطه مبتنی بر همبایی و همستیزی
زنان زاردخانه ای از جنگ افزار در این دیالک تیک در طول تاریخ فراهم آورده اند
زنان چه بسا بلایی بر سر نران در می اورند که تا اخرین دم حیات زجر می کشند



پدربزرگم آزادیخواه بود
پیش از آنکه تیربارانش کنند
تمام شعرهایش را
پای درخت انار باغچه چال کرد
من هیچوقت شعرهایش را نخواندم
اما از انارهای باغچه
می‌شود فهمید
"آزادی"
باید سرخ و شیرین باشد!
داستایوفسکی

پدر بزرگ داستایفسکی
مثل خودش
خر بوده است
چون
فقط خر
اشعارش را چال می کند و نه منتشر تا خران دیگر نخوانند و ترک خریت نکنند
و خر نمی تواند آزادیخواه باشد.
پیش شرط اختیار و آزادی
ترک پیشاپیش خریت است.




آره.

قبل از حسین برده دار و برده فروش
جهان که وجود نداشت.
عمر جهان و مافیها
۱۳۰۰ سال است و بس.


خودم را دوست دارم همه جا همراهم بوده و یک بار نگفت حاضر نیستم با تو بیایم.. آمد و هیچ نگفت، حرف نزد.. گفتم و او شنید، رنجش دادم و تحمل کرد
زپوری

من درونی ئی که بره وار باشد
به درد کسی نمی خورد.
من درونی خردگرایان
چه بسا خواب را بر آنها حرام می کند.
شلاق شان می زند
توبیخ شان میکند
عذاب شان می دهد تا توبه کنند و ترک خریت کنند و آدم شوند.


Futurologie


اینشتین
طنز
بیشتر نه به دیروز بلکه به فردا می اندیشم.
فردایی که باید در آن زندگی کنم.

هی مشد البرت
بدون تحلیل علمی و انقلابی دیروز
نمی توان فردایی ساخت و داشت.
فقط می توان در امروز مدام درجا زد و گندید و پوسید




انتقام گرفتن
کسب و کار خران است و نه خردمندان
کسب و کار خردمندان
انقلاب است و نه انتقام


کسی که امنیتش را فدای آزادی می کند،
اخر سر
نه
امنیت خواهد داشت و نه آزادی.
حریف

در دیالک تیک امنیت و آزادی
نقش تعیین کننده از ان امنیت است.
تز ماتریالیستی تاریخ

ولی برای نجات از ذلت بردگی
چاره ای جز مبارزه برای کسب آزادی نیست.

مبارزه با برده داران اما مخاطره امیز است و امنیت آدمیان را به خطر می اندازد.
بنابرین
تعیین فرم مبارزه باید چنان باشد که امنیت أدمی حفظ شود.
یعنی دیالک تیک امنیت و آزادی رعایت شود.
چون مردگان به ازادی نیازی ندارند.

استثناء
لحظات واپسین تعیین کننده در مبارزه است:
لحظات هجوم بر باستیل و تعیین ریسک امیز سرنوشت است.
لحظات تلاوت شعار یا مرگ یا آزادی است.
نابرده رنج
گنج میسر نمی شود.
دیالک تیک رنج و گنج

براى آخرين بار
با چشمانى غمبار به او نگريست
و توانست با آخرين نفسش به او بگويد:
" فقط خدا مى داند
که چقدر تو را دوست داشتم..."
گابریل گارسیا مارکز

این بدان معنی است
که
حریف دیگر دوستش ندارد
ولی روزی دوستش داشته است
این حرف زمانی زده می شود
که
یا
حریف در حال نزع باشد و عزرائیل بالای سرش ایستاده باشد
و
یا
حریفه عاشق کس دیگری باشد و در حال وداع واپسین باشد.

آدم اندک اندک دلش به حال خدا می سوزد
که
خلایق
تصورات واهی از او دارند.
خدا انگار داخل مغز خلایق است تا بداند که چقدر کسی را دوست دارند.


صدقه و صلوات و سفر و سقوط به اسفل السافلین




طنزی از برتوبت برشت:
بر شاخه ای که نشسته بودند، اره می زدند و ضمنا تجارب خود را در بهتر اره کردن بر زبان می راندند.
شاخه
شکست و حضرات به اسفل السافلین سقوط کردند.
جماعتی دیگر که بر شاخه دیگر نشسته بودند و اره می زدند،
سقوط آنان را دیدند،
سر تکان دادند
و
به اره زدن بر شاخه ادامه دادند.


شاه و شیخ

هر دو را ارتجاع خارجی (جهانی) و داخلی
روی کار آورده اند
و
مدت مأموریت شان
را
آندو
تعیین می کنند.

مأمور
همیشه معذور است
و
منفور ست




هی دیوید پریشان عندیش
جمهوری خلق چین
هنوز همه مستعمرات امپریالیست ها را پس نگرفته است.
تایوان
هنوز هم به خاک چین نپیوسته است
و
برای پیوستنش
خطر جنگ جهانی سوم می رود.


نه.
قضیه درست برعکس است:
کودای ۲۸ مرداد
توسط امپریالیسم امریکا صورت می گیرد
که
سرکرده جدید جهان شده بود
یعنی
جای بریتانیای کبیر را گرفته بود.

بریتانیای کبیر خلع هژه مونی شده
از سرکرده جدید جهان
حمایت می کند تا نانی به کف آرد و به ذلت بخورد.

همین کار را هم تونی بلر در اشغال عراق و سرنگونی صدام تکرار کرد.




ما بر این باوریم
که
نقاشی ئی ۸۰ میلیون دلار ارزش دارد
فوتبالیستی
یک میلیارد دلار می ارزد
اما
طبیعت
مفت و مجانی است.
راینر گریس هامر
شیمیست آلمانی
۱۹۵۳




سلطنت طلب ها
مثل بقیه احزاب و سازمان ها
جمع همگونی نیستند.

ما باید بین سلطنت طلب ها و سطل ننه ات طلب ها و سر تنت طلب ها
تفاوت قائل شویم.
سلطنت طلب ها به سرکردگی شازده رضا
در صدد ادغام سازمان های سرکوب جنقوری اسلامی در ساواک جدیدند.
این بدان معنی است که طبقه حاکمه دست نخورده می ماند.
فقط جای سیدعلی و اذنابش را
شازده رضا و دربارش می گیرند.
سانترالیزاسیون شعار مرگ بر دیکتاتور هم به همین نیت است.
شازده رضا
در حرف
طرفدار دموکراسی امپریالیستی است.

سطل ننه ات طلب ها
جماعتی بیسواد و مرتجع اند
حتی مخالف انقلاب سفید و اصلاحات ارضی اند
و
مخلص رضااشاه فئودال اند

درخت به ریشه اش استوار است و پرنده به شاخه ای دلخوش
بگذار ترانه ای سروده شود که دوستی را مقدس شمارد
در این روزگار پر کینه
میرزا

بشر هم به سر هم بندی کردن ترانه دلخوش است.
آنهم در روزگار پر کینه.
به وضع و حال چنین بشری باید نشست و زار زد.




از پیر هرات پرسیدند: عبادت چیست؟ گفت: عبادت خدمت کردن به خلق است. پرسیدند: چگونه؟ گفت: اگر هر پیشه ای که به آن اشتغال داری رضای خدا و مردم را در نظر داشته باشی این نامش عبادت است.
عبادت بجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
ممدرضا

به پیر هرات و شیخ شیراز بگو:
عبادت
تمرین فوت و فن بردگی در مقابل خدای واهی
برای تکرار در برابر خدایان واقعی است
که در روز روشن کودک می کشند
چشم زنان را نشانه می گیرند
و
زیر شکم جوانان را
تا عقیم شوند و نسل نافرمانان برافتد
و همه عابد شوند.


مردم خودشان به مردم یاری رسانند.
مهدی چمران
باشد.
ولی بفرمایید تکلیف دولت جنقوری
که
هم
نفت و گاز و دار و ندار کشور را می فروشد
و
هم
از مردم مالیات می گیرد
چیست؟

همچون انار خون دل از خویش می خوریم
غم‌پروریم، حوصله شرح قصه نیست
فاضل_نظری


راه انطباق با محیط به آزادی منتهی نمی شود
ارنست فرسیل

چرا و به چه دلیل
مش فرسیل؟
مگر در مدارس دیار شما
بسان مدارس جنقوری اسلامی
بیولوژی تدریس نمی شود؟

مگر تزهای مش داروین را نخوانده ای؟

یکی از مهم ترین راه های بقا و توسعه و تکامل در طبیعت
انطباق موجودات با شرایط محیط است.
در غیر این صورت
مرگ در یک قدمی است




هیچ انسانی با یک ایده یا ایمان به دنیا نمی آید
ولی اعتقاد به یک ایده و ایمان، اولین و آسانترین کاری است که انجام می دهد.
گیلبرت

اساتید دانش کاه یانکستان ترحم انگیزند.
انسان با ایده ئولوژی زاده نمی شود
ولی با بنیان خارائین ایده ئولوژی
زاده می شود.
یعنی
تحت مناسبات تولیدی و یا زیربنای اقتصادی معینی زاده می شود که حاوی روبنای ایده ئولوژیکی خاص خویش است.
به همان سان که بشر
تحت فشار جو
زاده می شود
و
مادام العمر تحت همان فشار زندگی میکند
و
بدان
چنان عادت میکند که سنگینی اش را اصلا احساس نمی کند

ادب کسب و کار خر و خرپرور است.
هدف از تبلیغ ادب
سوء استفاده جنسی از کودکان مردم بوده و است.
زنده باد بی ادبی
و
تف کردن بر صورت لاشخورهای کودک ستیز عیاش و علاف




کسی که خواهان صلح باشد
حمایت تسلیحاتی نمی کند.
فرنگی بی خبر از دیالک تیک





کسی که خواهان صلح باشد
حمایت تسلیحاتی نمی کند.
فرنگی بی خبر از دیالک تیک

صلح
به تنهایی وجود ندارد.
مش فرنگی بی خبر از هراکلیت و هگل و مارکس

صلح در دیالک تیک جنگ و صلح وجود دارد.
برای رسیدن به صلح
جنگ
اجتناب ناپذیر است.
دیالک تیک جنگ و صلح
فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک حرکت و سکون است
و
نقش تعیین کننده در ان از آ« حرکت (جنگ) است.
جنگ
در تحلیل نهایی
فرمی از مبارزه طبقاتی است.
هم
اماج پوتین از جنگ
چپاول دار و ندار خلق زحمتکش روسیه و همسایه است
و
هم
آماج امپریالیسم از حمایت از پالان
چپاول دار و ندار خلق زحمتکش کشورهای امپریالیستی و اوکراین است



هیچ شناخت بشری
نمی تواند برتر از خاطرات بشر باشد.
جان لاک

هی جان لاک
خاطرات خرکی کسی
ربطی به شناخت او ندارند.

هر چیزی را نمی توان با هر چیز دیگر مورد مقایسه قرار داد.

عقلت کجا ست
ای بینوا.

یکی از طرق کسب شناخت
تحلیل مارکسیستی خاطرات خرکی خود و خران دیگر
است




اینها هرکدام ده ها مشاور دارند و از نحوه راه رفتن و تشریفات در سفر های خارجه تا تمامی فعالیت های شان را به انها می آموزانند و توجیه ششان می کنند و خط دهی میکنند.
علت ساده ای هم دارد. پرده نشین ها پنهان می مانند و کاسه کوزه ها هم بر سر اینها می شکند.
رقصاندن خر راحت تر از رقصاندن خر چران است.

منصور

آره.
دلیل این تشبثات اما نه نیاز به مشاور،
بلکه تقلید خرکی از حوارج است.
وگرنه مشاوران اینها خرتر از خودشانند.
مشاور گربه چف
خرتر از خودش بود.
و بیشتر از خودش ابرو می برد.
مشاوران پوتین و پالان هم خرتر از خودشانند.
همین مطهری در مجلش شوربا گفت:
برای پیدا کردن مخفیگاه پول ها
روح کوسه رفسنجان را احضار کنید


نوه ها و نتیجه ها

تکرار ایران ستیزانه «تاریخ»:
اره.
ولی این کجا و آن کجا؟

توله های نبی
برای خوشگذرانی و مفت خواری به ایران امده اند و ماندگار شده اند.

توله های خمینی و شرکاء
برای حیف و میل دار و ندار مردم و برای اشاعه تروریسم و انتی سیمیتسم و علافی و عیاشی و خوشگذرانی
به امریکا و کانادا و ایتالیا و غیره رفته اند.


در قرن ۲۱
فقط عن گلاب میشود
و
نه انقلاب.
جامعه بشری را طویله کرده اند.
خر نمیتواند انقلاب کند.
خر
اگر خیلی همت کند،
عن گلاب می کند.
خمینی و گربه چف هم عن گلاب کرده اند

کسانی
که
چه باسواد و چه بیسواد
فریب می خورند
فلسفه فقیرند.
مسائل جامعتی
فوق العاده غامضند
و
بدون فلسفه علمی (مارکسیسم)
نمی توان به شناخت شان نایل امد.

درست به همین دلیل
حزب طبقه کارگر باید فلسفی باشد.

کسانی
که عوامفریبی می کنند
چه روشنفکر و چه تاجر و طلبه و بساز بفروش
جزو و عضو و مأمور و مزدور طبقه حاکمه اند
و
وظیفه طبقاتی خود را انجام می دهند.
دوئالیسم خادم و خاین
از نظامان جامعتی برده داری و فئودالی
به میراث مانده است
و
فاقد ارزش علمی است


اولا
انقلاب اسلامی را حضرت محمد ۱۴۰۰ سال قبل رهبری کرده است
که در واقع انقلاب برده داری بوده است.
خمینی
عنگلاب اسلامی را تحت حمایت امپریالیسم بر انقلاب سفید تحت حمایت امپریالیسم
غالب و به مردم عقب مانده از قافله روشنگری کشور
به عنوان انقلاب قالب کرده است.

ثانیا
گربه نره
از مقبول نیفتادن نمازش و سر در اوردن از دوزخ الهی
هراس داشته است و پس از عروسی خون
حنا به ماتحت خود گذاشته است.

گربه نره اصلا معنی آزادی را نمی دانست چه رسد به حراست از آزادی.
تنها ندافع آزدی در دوران کنونی
حزب طراز نوین طبقه کارگر است و بس.
اشراف فئودال و روحانی
بدترین دشمنان آزادی و مدافع بردگی بشری بوده اند و هستند.
بورژوازی اغازین
در مبارزه بر ضد اشراف فئودال و روحانی
به نمایندگی آزادی بورژوایی برخاسته بود.
با فلاسفه ای از قبیل کانت و فیشته و هگل و فویرباخ و سیاستمدارانی از قبیل روبسپیر
و شطی از خون کثیف اشراف فئودال و روحانی
در کوچه و برزن پاریس به راه انداخته اند.
اکنون
بورزوازی مرتجع واپسین
یعنی همین نهضت عازادی و جبهه به اصطلاح ملی
متحدین کنیسه و کلیسا و مسجدند و دشمن آزادی اند.



آره.
دوست را باید میان خیل دشمن جست.
دوست نریخته زیر دست و پا.
مشکل اینجا ست که اکنون دشمن حتی یافت نمی شود.
راستی چرا؟



کورت کوهان
به من می خندند
برای اینکه من با همه تفاوت دارم.
من به انها میخندم
برای اینکه یکسانند.

هی کوهان
نه تو تحفه متفاوتی هستی و نه انها یکسانند.
همه کس و همه چیز هستی
دیالک تیکی از هویت و تفاوت است.
مارکسیسم بیاموز تا دانا شوی و توانا شوی.



در دیکشنری بریتانیکا نوشته شده
که افسران و سربازان حزب کمونیست.
توده ایران
با غرور و سرفراز و سرود خوانان
به سوی جوخه های اعدام میرفتن.
الماسی

حزب توده را باید تحلیل کرد.
حزب توده یا لجنمال شده است
و
یا به آب زمزم شسته شده و ایدئآلیزه شده است.
ولی تحلیل نشده است.
دایرة المعارف بریتانیکا لازم نیست.
روزبه
خودش به جوخه اعدام
فرمان آتش میدهد.
انوشه با چشمان بی چشم بند و با لبخند تیرباران می شود.
افسران حزب با شعار مرگ بر شاه تیرباران و خاموش می شوند.
حزب توده پس از کودتا را میتوان حزب پهلوانان توده محسوب داشت.
ضعف حزب توده نیز در همینجا بوده است.
حزب توده باید حزب توده باشد و نه حزب پهلوانان توده.
پهلوان خود توده است.
توده بی نیاز از پهلوان است.
بدبخت توده ای که پهلوان نباشد و محتاج پهلوان باشد


خانه
از پای بست ویران است.
چاره
در انقلاب است.
انقلاب
اما کار هر کس نیست.
بدون تئوری انقلابی و حزب طبقه انقلابی
مثلا حزب مارکسیستی طبقه کارگر که توده را زیر پرچم طبقه گرد آورده باشد،
انقلاب محال است
و خواب و خیال است.
وضع نه فقط در جنقوری
بلکه
حتی در مقیاس جهانی وخیم است.
انقلابات قرن ۲۱
عنگلابات (ضد انقلاب) هستند


بحث بر سر فقط مهسا نیست.
سران احزاب و سازمان های به اصطلاح سیاسی
هم
سیاسی نیستند.
چون مفاهیم سیاسی را نمی دانند.
در جنقوری
کسانی که پست و مقامی دارند،
صلاحیت لازمه را ندارند.
برای اینکه مفاهیم رشته مربوطه را نمی دانند.

مثال:
فقه خوانده اند یعنی فقط مفاهیم فقه را بلدند
و یا توله فقیهی اند و حتی مفاهیم فقه را نمی دانند
ولی سیاستمدار و سپهبد و وزیر اقتصاد و آموزش و پرورش و فرهنگ و علم و فلسفه سیاست خارجی و غیره شده اند.
این نوبر بهار است.


برتراند راسل
پیشرفت جامعتی
فقط توسط اقلیت انگشت شمار جامعه
امکان پذیر است.
اکثریت اعضای جامعه
به حفظ وضع موجود می پردازند.

راسل
دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک اقلیت اعضای جامعه و اکثریت آعضای جامعه بسط و تعمیم می دهد و وارونه می سازد.
چون نقش تعین کننده از ان کل (اکثریت اعضای جامعه) است و نه برعکس.
جهان بینی ایدئالیستی راسل از این وارونه بینی او آشکار می گردد.

راسل ضمنا
تئوری فاشیستی نخبگان
را
موعظه می کند:
در این تئوری فاشیستی
توده
هیچکاره است
و
اقلیت نخبه
همه کاره.

تئوری فاشیستی نخبگان
را
فئودالیسم و فوندامنتالیسم هم نمایندگی می کند:
با این تفاوت که نخبه ها به عوض هیتلرها و موسولینی ها و پینوچه ها با انبیاء و ائمه و فقها و بزرگان و خوانین و سلاطین جایگزین می شوند.


پیش شرط وحدت عمل
تشکیل پیشاپیش وحدت نظر
است.
به همین دلیل
تلاش برای تشکیل وحدت نظر
الزامی است.

برای تشکیل وحدت نظر باید به همانیدشی با همنوع خطر کرد.
باید روشنگری علمی و انقلابی کرد


سیمین و دین
هی سیمین
خودت را که با ترازوی دین وزن نمی کنند
افکار و اعمالت را با ترازوی دین وزن می کنند.
ضمنا
منظور از توزین در ترازوی دین چیست؟
اصلا
دین چیست؟
دین فرمی از شعور است
و
شعور
انعکاس وجود است.
به همین دلیل
دین دهقان و پیشه ور
با دین ارباب فئودال و تاجر بازار
تفاوت و حتی تضاد دارد.
هر گردی
گردو نیست.


هرمان هسه
هر کاری که کسی بر خلاف میلش و بر خلاف دانش درونی اش (؟)
برای محبت به دیگران
انجام دهد،
دیر یا زود
برایش
گران تمام خواهد شد.

چرا و به چه دلیل
مشد حرمان؟

بنا بر منطق تق و لق تو
همه مادران و پدران
باید
اهل دوزخ در این دنیا باشند.
چون
کسب و کارشان همین است.
مادران و پدران بینوا
چه بسا از توله ها
ترس دارند
و
شب و روز به سازشان می رقصند.



بحث
بر سر اندیشه است
و
نه
بر سر افراد.

هدف
هم
هماندیشی است
و
نه چاقوکشی.
فرق افکار با گفتار چیست؟
فرق اندیشه با حرف چیست؟

نیچه و اخلاق
هی نیچه دیوانه خردستیز خر و خرپرور
اولا
کسی یافت نمی شود که فاقد اخلاق طبقاتی خاص باشد.

ثانیا
کسی که به اخلاق حاکم و رایج تن در نمی دهد
یا
اخلاق آلترناتیو برای ان پیدا می کند
و
یا.
مثلا تو و پیروان تو
به عالم توحش و بربریت سقوط می کند
همانطور که فاشیست ها و فوندامنتالیست ها و اولیگارشیست ها و امپریالیست ها سقوط کرده اند.

ثالثا
تعیین اخلاق برای خود
نوعی رهایش از عالم جمادات و نباتات و جانوران است
یعنی
نوعی آزادی است
و
بر خلاف ادعای تو
بردگی نیست.
بردگی
سقوط به عالم توحش است


جدال درخت و سنگ



برشت وحدت عمل

دلیلش چیست؟
چرا مظلومین در مقابل ظالمان متحد نمی شوند؟
پیش شرط وحدت عمل چیست؟

تو اگر دلیلی برای این عرعرت از ۳۰ هزار مطلب ما پیدا کردی
ما برای امواتت صدهزار پارس پارسی می فرستیم تا کیف خر کنی.
ما خود را اصلا کمونیست نمیدانیم
ما خود را سگ می دانیم



بعضی وقتا به جای جر و بحث فقط به طرف نگاه میکنم و تعجب می‌کنم که این حجم وسیع بی عقلی و نفهمی چطور توی کله ای به این کوچیکی جا شده؟
قاطمه

کسی بیشعور نیست.
مسئله
تفاوت شعور است.
مسئله اختلاف نظر میان افراد مختلف است.
حالا تو که خیلی عاقل و علامه ای
بفرما
دلیل اختلاف نظر میان اعضای جامعه چیست؟




بذرها و زخم ها
در اعماق زخم هایت
بذر زیباترین گلها
منتظر روییدن اند.


محمود درویش

هزینه دلبستگی کجا ست؟
زمین هست و رود هست و هوا هست
و
دل ما بسته به انها ست.
وطن هم هست.

هی درویش
وطن
همیشه از ان طبقات حاکمه است.
توده
فقط
زمانی وطن خواهد داشت
که حاکمیت طبقاتی حذف شود.



فقرا جزو کدام طبقه اجتماعی اند؟
حریف

فقرا و اغنیا
مفاهیم مبهم و ناروشنی اند که از نظامات برده داری و فئودالی به میراث مانده اند.

مثال:
هم
لومپن پورلتاریا
می تواند فقیر باشد
هم
پرولتاریا
هم
حتی اشراف فئودال و روحانی


پشت دریاها شهری است، که در آن وسعت خورشید
به اندازه ی چشمان سحرخیزان است
پشت دریاها شهری است
قایقی باید ساخت

شوق می آمد
دست در گردن حس می‌انداخت

فکر بازی می کرد

زندگی چیزی بود، مثل یک بارش عید،
یک چنار پر سار

زندگی در آن وقت،
صفی از نور و عروسک بود،
یک بغل آزادی بود..
سهراب سپهری

عجب خرافاتی



مهسا مادر



"دعا در اورشلیم"
خبرنگاری در یک مصاحبه از یک پیرمرد یهودی که به مدت شصت سال و هر بار ۴۵ دقیقه کنار دیوار مقدس اورشلیم(دیوار ندبه)به دعا کردن پرداخته بود پرسید:دعای روزانه شما طی این شصت سال چه بوده؟
.
پیرمرد در جواب گفت:
دعا میکنم برای صلح بین یهودیان،مسیحیان و مسلمانان،همچنین از بین رفتن جنگ ها و تنفر.رشد توام با بی خطری جوان ها و تبدیل شدن آنها به افراد با مسئولیتی که انسان ها را دوست باشند و بلاخره اینکه سیاستمداران و روحانیون به ما راست بگویند و منافع جامعه را فراتر از منافع خودشان قرار دهند.
.
خبرنگار پرسید:
و حالا بعد از شصت سال دعا کردن احساس شما در نهایت چیست؟
.
پیرمرد در پاسخ گفت:
احساس میکنم دارم با دیوار حرف میزنم!!


بدون حقیقت شناسی ،
خداشناسی
بی محتوا و بیمعنا ست.
نیاکان بیسواد ما حقیقت را خدا نامیده اند.


حرف درستی زده... واقعا خونه ساختند ولی توی یمن، و لبنان و سوریه و ونزوئلا، عراق و نوار غزه بقیه جاهایی که فقط خودشون میدونن
غریبه

دوستی با زباله های فاشیستی و فوندامنتالیستی
دوستی خاله خرسه است.
نظری به عراق و یمن و لبنان و سوریه بینداز و ببین
در یمن
حتی مستراحی آباد نمانده تا کسی رفع حاجت کند و خوش باشد
سوریه
خرابات شام است
لبنان
پس از انفجار در بندر
وحشتکده بحران زده ای بیش نیست که فقط به درد فرارمیخورد


جملات قصار علما

دیه جنین که (از نظر علما) روح در آن پیدا شده و پسر باشد ۴۸۰ میلیون،اگر دختر باشد ۲۴۰ میلیون! روح اگر پیدا نشده باشد و دختر یا پسر بودن مشخص نباشد ۳۶۰ میلیون و اگر به صورت گوشت درنیامده باشد ۲۸ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان،نتنها دیه ی جنین بی جنسیت بلکه گوشت نشده هم از دختر بیشتر است
ماه

روح از دید علما
به آلات تناسلی وابسته است.
همه چیز این طویله بند تنبانی است.





عشق مهمتره تو زندگی یا پول؟
ماتیلده

منظور ماتیلده از پول
احتمالا
امکانات مادی زیست است.
اگر چنین است
امکانات مادی زیست
مثلا مسکن و خوراک و پوشاک و بهداشت
مقدم بر عشق و دین و ایمان و هر هارت و پورت دیگری است



درنگی در دیالک تیک اندیشه و عمل

فقط در مورد سیاست که نیست.
کسانی که در جنقوری
پست های اقتصادی و علمی و هنری و مظامی و غیره دارند،
اصلا صلاحیت درخور ندارند.

مثال:
ساده ترین شرط داشتن پست اقتصادی
وقوف به مفاهیم اقتصاد سیاسی است.

خیلی ها
فقه خوانده اند.
یعنی
در بهترین حالت با مفاهیم فقهی آشنایی دارند.
خر
که نمیتواند سیاسی باشد.
گیرم که زندانی اش کنند و شلاقش بزنند.

بدون اندیشه،
عمل محال است و خوبا و خیال است




می ترسم قطار پیشرفت کشور با این شتابی که دارد تا به مقصد برسد اکثر مردم پرت شده باشند بیرون
کیان

پیشرفت
در قاموس زباله های فوندامنتالیستی
پسرفت است.
قطارشان عقب عقب می رود.



موسی کاظم

هدایت و دنیای دون
هی هدایت بدبخت
دنیا
ثمره کار عرقریز زحمتکشان است
دون
خودت و جد و آباء فئودالت اند.



چین به طویله تایوان اطلاق می شود.
ج. خ. چین است
حتی در رسانه های امپریالیستی


بر اساس آمار گردآوری شده از سوی شبکه حقوق بشر کردستان از آغاز خیزش سراسری مردم ایران در پس قتل حکومتی ژینا #مهسا_امینی تاکنون دست‌کم ۱۲۱ شهروند کُرد در جریان اعتراضات مردمی در شهرها و روستاهای کردستان و دیگر مناطق ایران توسط نیروهای نظامی-امنیتی جمهوری اسلامی ایران کشته شده‌اند.

مفت ترین چیز در جهان جان کردها و افغانی ها ست



پابلو پیکاسو
من در ایام کودکی در اسپانیا
فقیر بودم
و
با طرز زیست فقرا آشنا بودم.
وقتی فهمیدم که کمونیست ها طرفدار فقرا هستند
کمونیست شدم.

هی پیکاسو
کمونیست ها
طرفدار فقرا نیستند.
طرفدار پرولتاریا هستند که سوبژکت تاریخ است
و
گشاینده طلسم تاریخ.






شب است و چهره میهن سیاهه
.نشستن در سیاهی ها گناهه



وحدت ارگانیکی درخت کهنسال با دهقان کهنسال


۱۹۰ هزار سپاهی
به نقل از مجله اشپیگل آلمان
دارای سرمایه وصنایع داخلی وصاحبان سرمایه گذاری در خارج از کشور اند.
مگه مغز بادوم خوردند که تابع نباشند.

تابنده

جزو و عضو طبقه حاکمه اند
هم
از تبوره می خورند
و
هم
از آخور.


نام تابلو:
تلاش برای معاش
اثر:
کریستیان کروخ؛
نقاش نروژی





ساده ترین نسخه سعادت پرهیز از تفکر است.
فرنگی

هی فرنگی بدبخت
پرهیز از تفکر
ساده ترین نسخه خریت است و نه سعادت.



اولا دنیا آفریده نشده است.
واقعیت عینی خلق ناپذیر و فنا ناپذیر است.

خلایق خر
تغییر واقعیت عینی را با خلق و فنای آن عوضی میگیرند

اگر منظور از دنیا
جامعه باشد
خالق جامعه
توده های مولد و زحمتکشند

الله
عکس آسمانی ـ انتزاعی اشراف برده دار و روحانی (آل عبا) ست
عبادت
برای تمرین بردگی طبقه حاکمه است و بس.



داروها و امپول های روانگردان بهشون میدن به عمد
تا دست به خودکشی بزنن
مهلا

آره.
مرجع تقلید سیدعلی و شرکاء
آیة الله پوتین است.

پوتین
هم
هر مخالف بند تنبانی تر از خودش
را
ا در داخل و خارج از طویله
به نحوی از انحاء
مسموم و معدوم می سازد و یا حتی علنا ترور می کند.



مطالبات کودکان
برتولت برشت

بمب افکن ها نباید خانه را ببینند
و
خانه ها نباید به اتش کشیده شوند

شب باید برای خواب باشد
و
زندگی نباید جرم باشد.

کسی نباید به کشتن کسی واداشته شود
و
مادران نباید بگریند.

همه می توانند سازنده چیزی باشند
پس همه باید سازنده باشند.

جوانان باید برسند به جایی که سالمندان رسیده اند.

رهرو آن نیست
که
گه
تند
و
گهی
خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
رهرو آن است که گاهی بنشیند، نرود
تا ببیند که چه رفته است و چه باید برود
رهرو ان است که گر رفت خطا
ز خطا باز بگردد
ره دیگر برود



محمود درویش
به من بگو،
داروی فراموشی را کجا می فروشند
خصایص قبلی ام را کجا پیدا کنم
و
چگونه می توانم دوباره به خویشتن خویش آیم؟



خداپرستی در خرچننگ عیرانی یعنی پرستاری از خدای بیمار و بستری.
در منطق تق و لق شاه پرستان

عقل که نباشد جان در عذاب است



در جنقوری و جهان
نه
شعور سیاسی امید برانگیزی
یافت می شود
نه
شخصیت سیاسی برانگیزی
و
نه
حزب و سازمان سیاسی برانگیزی.

تا چشم کار می کند
عوامفریبی
حاکم است.

تفاوت فی مابین
انواع مختلف عوامفریبان است و بس.




فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم
مثل کنه اند.
هم
ماندن شان
هولناک است
و
هم
کندن شان.

فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم
خردستیزند.
نمی توان با انها سر میز مذاکره نشست و قانع شان کرد.


گوستاور یونگ عشق و قدرت




استماع
(نیوشیدن، گوش دادن)
ارزشمندتر از موعظه و وعظ است.
ضرب المثل چینی

هی چینی
فراموش نکن که همه چیز در داربست دیالک تیکی معینی وجود و معنی دارد:
استماع
به شرطی استماع است که با وعظ (گفتن، ابراز نظر، واکنش اکتیو نسبت به نظر) توأم باشد
و
گرنه
آدم به درجه اشیاء و مجانین سقوط می کند.
استماع محض
همانقدر وجود و معنی دارد که وعظ محض.
سعدی صدها سال قبل می دانست:
مستمع
صاحب سخن را بر سر شوق اورد.
و مستمع
هر چه اکتیوتر و اندیشنده تر و صاحب نظرتر باشد
واعظ به همان اندازه گویاتر و داناتر و اندیشنده تر می گردد.




توماس مان
علائم و سمبل های مرئی و معلوم سعادت و ترقی کسی و یا سیستمی
وقتی نمودار می گردند
که
آن کس و آن سیستم
سقوط می کند و سرنگون می شود.

این قضیه
اولا نسبی است
ثانیا
بستگی به سوبژکت دارد.

مثال:
خلق های اتحاد شوروی
وقتی متوجه سعادت و ترقی در آن سیستم شدند و آه حسرت آن را از دل کشیدندد که اتحاد شوروی شقه شقه شد و ملل مختلف برادر به جان یکدیگر افتادند
کارخانه ها بسته شدند و سکنه زحمتکش دولت های جدید
برای لقمه ای نان آواره کشورهای دیگر شدند.
اما
همین پدیده در آیینه ذهن اولیگارش ها
انعکاس مطلقا دیگری داشته است.
پوتین
برگشت به سوسیالیسم نشانه نفهمی و خریت می داند
برای اینکه در اتحاد شوروی
نمی توانست پا از گلیم خویش درازتر کند و کیف خر کند.


مهسا و شیاد



روسی با اوکرایینی همسایه دیوار به دیوارند و اختلافی ندارند
برای اینکه امریکایی ئی در بین نیست.
فرنگی

هی فرنگی
تضادها
نه ملی
بلکه طبقاتی اند.
امریکایی ها هم
امریکایی انتزاعی و همگون و یکدست و یکسان نیستند.
جامعه امریکا
جامعه ای منقسم به طبقات اجتماعی است.
هم
ترامپ
امریکایی است
و
هم
آنجلا دیویس



علم اعضای بدن را پیوند می زند
و
دین قطع می کند.
حریف

کدام دین و کدام علم؟
فرق دین با علم چیست؟
مثال:
رشته علمی طب
هم
می تواند پیوند زند و هم قطع کند.
مثلا
پیوند قلبی و غیره
و
قطع غده های سرطانی و غیره.
دین
تابع زیربنای اقتصادی است.
مسیحیت روزی گالیله ها را به توبه وامی داشت
و
امروزه کاری به کار گالیله ها ندارد.
اسلام
هم
تابع زیربنای اقتصادی و طبقه حاکمه است


آره.
خواست فاشیسم و فوندامنتالیسم
برگشت به نظام برده داری است
که
اقلیتی انگشت شمار
به بهانه های نژادی و مذهبی
بر گرده اکثریت عظیم جامعه بنشیند و به استثمار خونین مبادرت ورزد.
انسان برتر نیچه
عنسان عنتر است و بس.
لاشخورهای خون آشامی از قبیل هیتلر و موسولینی و فرانکو و پینوچه و سیدعلی و ابوبکر بغدادی و بن لادن عربساتی و حماس و جهاد و نصر الله و حزب الله و پوتین و پالان اند



چقدر غم‌ انگیز است انسان برای رسیدن به
آرمان هایش اسلحه به دست باید آدم بکُشد و یا کُشته شود.
پروا
انقلاب اجتماعی
عالی ترین فرم مبارزه طبقاتی است
و
قابله انقلاب اجتماعی
(یعنی قابله تولد جامعه جدید از بطن جامعه کهنه)
قهر انقلابی است.
بدون اعمال قهر انقلابی
طبقات ارتجاعی
سرنگون نمی شوند
تا اخرین نفس
مقاومت می ورزند و شظی از خون به راه می اندازند.
قهر انقلابی
صرفنظر ناپذیر است



دنبال چی می گردید؟
قصد خود فریبی دارید و یا کشف حقیقت.
عیران زیر سلطه فوندامنتالیسم است که همشیره فاشیسم است
و
شکست فاشیسم در پی تبدیل جامعه به خرابات شام میسر می شود.
مثال
آلمان و ژاپن فاشیستی


* اکنون شما همه چیز را شنیده اید و می دانید که چرا باید به تنهایی خویش بازگردم. دوستان، من چیزی را از شما پنهان نداشتم!
و شما این را از من شنیدید، از کسی که هنوز کم گوترین انسان است و می خواهد که
چنین باشد.
آه، دوستان من، کاش هنوز چیزی برای گفتن با شما می داشتم. کاش هنوز چیزی برای دادن به شما می داشتم. چرا ندهم؟ مگر تنگ چشم ام من؟
زرتشت چون این سخنان بگفت، درد دوری از دوستان و نزدیکی زمان آن چنان بر او گران آمد که زار گریست. و کسی نمی دانست چه گونه او را دلداری باید داد.
باری، شبانگاه تنها به راه افتاد و دوستان اش را ترک گفت!
ـــ چنین گفت زرتشت


زرتشت نیچه
کمترین ربطی به زرتشت ندارد.
زرتشت نیچه
لاشخوری مثل خود نیچه و هیتلر و هایدگر وسیدعلی و شعبان بی مخ و سلیمان بی مخ و لاشخورهای دیگر است



زن و اژدها هر دو در خاک بِه
جهان پاک از این هر دو ناپاک بِه
زنان را ستایی، سگان را ستای
که یک سگ به از صد زن پارسای
پس پرده هر که دختر بود
اگر تاجدار است بد اختر بود
چون زن زاد دختر دهیدش به گرگ
که نامش ضعیف است و ننگش بزرگ
فرودسی


گوته
من در تولد خود نقشی نداشته ام.
در مرگ خود هم نقشی ندارم.
من فقط در زندگی ام نقش دارم.

همه دعاوی گوته در این جمله
معیوب اند:
من
در جامعه وجود دارد ونه ایزوله از جامعه.
جامعه در تولید مثل
هیچکاره نیست.
تولید مثل در جامعه کنترل و تنظیم و دیکته می شود.

من در مرگ هم هیچکاره نیست.
کمیت و کیفیت تغذیه و کار و مسکن و بهداشت و زندگی
در کمیت و کیفیت مرگ مؤثرند.
کسی که مثلا عرق خور است و یا معتاد است و در طویله بغل مرغ و خروس و گاو و خر زندگی میکند
در تعجیل و تأخیر عزرائیل نقش دارد.

نقش فرد در کمیت و کیفیت زندگی هم
قبل از همه
به واسطه جامعه تعیین می شود.
اجامر طبقات حاکمه
تعیین کننده کمیت و کیفیت زندگی اعضای جامعه اند.
مثال:
افسران حزب توده
مثلا حجری و عمویی و شلتوکی و کی منش و باقرزاده و غیره
چه بسا
سه چهارم زندگی خود را در شکنجه گاهها و زندان ها گذرانده اند
و
حتی از تنفس هوای تازه محروم بوده اند.



نسیم یزدانی

نه
این خیال بافی نیست
رویاهایم
همچون گلهای شقایق
نرم و نازک اما قوی تر از کوه
دل سنگها را می شکافند و گُل می دهند
درد تو درد من است
در ازدحام شهرها
و یا دیوارهای تنگ زندان
گرسنگی تو
زخمی ست که بر تنم نشسته است
رویاهایمان اگر با عمل همراه شوند
هیچ مانعی متوقف مان نخواهد کرد
أذرخش فریادهایمان
از شوره زار این اشکهای بی پایان
گذر خواهد کرد
تا به اعماق دریا برسد
آنجا که اجساد زنان و مردان را
هنگام گریز از جنگ و نابودی
آب در آغوش می گیرد
آنجا که در بطن مادران
کودکان غرق می شوند
بی آنکه دریا را دیده باشند
فریاد من
پژواک صدای توست
در کارخانه ها، شهرها و یا زندانها
ما به دست صاحبان زندان و طناب دار
اسیر شده ایم
مبارزه تو
مبارزه من است
این خیال بافی نیست
آزادی هرگز تا ابد در حبس نمی ماند!
پایان

با تدوین مارکسیسم
دوره اوتوپی و رؤیا پرستی
برای همیشه سپری شده است
و
دوره علم آغاز گشته است.
علم الجامعه
به
علمی از طراز علم الاشیاء و ریاضیات
مبدل شده است.
غافلان
بدبخت اند.


ریاست وحدت جوانان آلمان
خشونت پلیس بر ضد هواداران محیط زیست
بی سابقه است.
آنهم جلوی چشم رسانه ها.

کمیت و کیفیت اعمال قهر
توسط طبقات حاکمه
را
تناسب ملی و بین المللی قوا
تعیین می کند.
مارکسیسم بیاموزید تا رستگار شوید


مشیری و خون
هی مشیری پستچی
منظورت از خون ها کدام خون ها ست.
از مصدقی ها
فقط
یک نفر خونش ریخته شد
دکتر فاطمی
آنهم
نه به دلایل سیاسی.
خون ریخته شده
خون توده بوده است.
توده تماشاگر نبوده است.
تماشاگر هم نیست.
پنبه از گوش برون آر و نیوش:
پارس پارسی بی بند سگان توده می اورد به هوش


در جنقوری جنون و جنایت و جهالت
نه
آزاد سیاسی
وجود دارد
و
نه
زندانی سیاسی.
حتی در خارج از طویله
شعور سیاسی و شخصیت سیاسی و حزب و سازمان سیاسی وجود ندارد.
ما جسته ایم
نبود
و
دیگر قید جست و جو را زده ایم
و
فقط برای اجنه پارس می کنیم.


هوا
بس نا زنانمندانه سرد است



در حد این نشریه ی دست راستی راسیستی، سقوط کردی
عارمان

از کجا فهمیدی نشریه فکاهی مثل توفیق
دست راستی است؟
ای هوشمند.
ضمنا
مگر جنقوری جنون و جنایت
دست چپی است؟
علاوه بر این باز انتشار آثار و افکار که وظیفه روشنگری است.
ما زباله های سران جنقوری را هم منتشر و نقد می کنیم
هدف تشویق خلایق به تمرین خوداندیشی است



ایران شده عیران.
جمهوری اسلامی
نه
جمهوری
است
و
نه
اسلامی است.
جنقوری است

عالی بود توضیحاتتون«کسب و کار هر خردمندی انتقاد از خود است!!» چقدر غریبیم با این مفاهی
ملودی

آره.
برای اینکه در زمنیه انتقاد اجتماعی
غفلت کرده ایم.
کسب و کار خلایق
هندوانه چپاندن زیر بغل هر کس است و نه انتقاد اجتماعی.
انتقاد را خلایق خر
با خصومت و بدخواهی و سوء نیت عوضی می گیرند.


قبرستان و رقص
عنقلابات قرن بیست و یکم و دستاوردهای شان

در ایالات متحده عنقلاب شد و توده بی همه چیز بی خبر از همه چیز
تحت سرکردگی فئودال فاسد میلیاردری
به
کاپیتول حمله برد و پس از ۴ ساعت کشمکش با پلیس کاپیتول اشغال شد و نمایندگان احزاب امپریالیستی ترسیدند
و
عنقلاب پیروز شد.
زنی با تیر پلیس بر خاک افتاد
پلیسی تحت فشار توده جان باخت
چند نفر هم خودکشی کردند
در مولا اما بر همان لولا چرخید.
در جنقوری جنون
پس از دادن دهها و یا صدها شهید و بازداشت و زجر ۱۸ هزار زن و جوان
و
محاکمه شان به جرم محاربه با خدای مفسدین فی الارض و المنبر
و
فتوای اعدام ۱۰ هزار نفر به تقلید از مولای متقیان
گورستان های جنقوری
رقاصخانه گشتند
و
رقاصخانه ها گورستان.
عجب هوشی بشر دارد
اگر من جای او بودم
کیف گاو و خر می کردم


تحت هیچ شرایطی
استفاده از قهر
مجاز نیست.
حتی اگربه نفع خیر باشد.
هرمان هسه

هی هرمان هسه
هرگز
مگو.:
«هرگز»

قهر
قابله انقلاب است
و
انقلاب
واجب تر از نان و اب است.
پس
زنده باد قهر انقلابی
پس
مرگ بر قهر ارتجاعی


تخیل
مهمتر از دانش است.
چون دانش محدود است.
البرت اینشتین

هی البرت
دانش چیست؟
دانش
مگر انعکاس واقعیت عینی نیست؟

وقتی واقعیت عینی
لایتناهی باشد
انعکاس لایتناهی که نمی تاند متناهی و محدود باشد.
ضمنا
فانتزی
بر پایه دانش شروع می شود.
به همین دلیل
خر نمیتواند به تخیل خطر کند.

پیش شرط تخیل
تشکیل پیشاپیش دانش است.
تخیل
لایتناهی نیست
دلبخواهی است

نه.
جنقوری و جهان
در حال گندیدن و زوال است
و
نه در حال نشو و نما.
با تخریب سوسیالیسم
تخریب جهان شروع شده است.
هیچ چیز جنقوری و جهان امید انگیز نیست.




آدم کجا میتونه از خودش شکایت کنه؟!
ماتیلده

منظور از شکایت چیست؟

انسان می تواند و باید معایب خود را کشف و رفع کند و کشف و رفع هم می کند.

منظور ماتیلده هم از شکایت همین است.
کسب و کار هر خردمندی
انتقاد از خود است.
این انتقاد از خود اما به تنهایی صورت نمی گیرد.
انتقاد از خو
در روند انتقاد اجتماعی مثلا انتقاد از همنوع صورت میگیرد:
در دیالک تیک روشنگری صورت می گیرد:
در دیالک تیک انتقاد از خود و انتقاد از جامعه و همنوع خود
صورت می گیرد.

در این دیالک تیک
نقش تعیین کننده از ان انتقاد اجتماعی است.
کسی که نسبت به جامعه و جهان بی تفاوت است
نمی تواند از خود انتقاد کند.



نظرتون درباره ی خاندان قاجار چیه؟
ماتیلده

خاندان قاجار
نماینده اشرافیت فئودال و روحانی بوده
ضمنا وابسته به تزار روس بوده
و
بخشی از خاک ایران را در جنگ با تزار از دست داده
مظهر ارتجاع بوده
جنقوری اسلامی
سنت قاجار را تداوم میبخشد
سلاطین خرفت وخرافی قاجار
سرمشق سران جنقوری اند
ناصرالدین شاه فرقی با سران جلاد جنقوری نداشته
با بهانه و بی بهانه
گردن می زده
و
قربان صدقه آل عبا می رفته است.
شعری در تحلیل باد معده ای غزل حافظ دارد:
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت.

بلبلی برگ گلی شد ۶۷۸
با علی و با حسین و با حسن معیار داشت
نقل از حافظه


گرم کردن خانه الزامی نیست.
اگر هوای خانه شبیه هوای بیرون از خانه باشد
خطر سرماخوردگی کم می شود.
فقط باید به طرز پوشش و نوع لحاف و غیره در خانه و ایزولاسیون خانه توجه داشت




و جهنم بود،آسمانی نداشت،اسید میبارید،هوا مسموم و کشنده بود،آبها آغشته به زهر،دیوارها بلند خاکستری و سلولها کوچک و متعفن زندانی بزرگ که آزادی تنها در بیداری ذهن ها ممکن بود،و جسم های متحرکِ سرگردانِ معذب،و شکنجه‌گرانی که به اذن بت بزرگ قلب جهنمیشان را ارضا میکردند
ماه

بیداری اذهان
مفهوم دقیق و رسایی نیست.
پیش شرط کسب آزادی
ترک خریت است
و
پیش شرط ترک خریت
کسب لیاقت مفهومی اندیشی است
و
پیش شرط کسب لیاقت مفهومی اندیشی
فراگیری تعریف علمی مفاهیم و تمرین کاربست آنها در روند هماندیشی باواسطه و بیواسطه با همنوع است



حکمت الهی
باور به مشیت و حکمت و قسمت و اراده الهی
به معنی باور به فاتالیسم است.
۱
فاتالیسم به نگرشی فلسفی اطلاق می شود که بنا بر آن، آدمیان محکوم بی قید و شرط جبر طبیعی کور در طبیعت و جامعه اند و توسعه تاریخی به طور تقدیری و مقدر است.

۲

فاتالیسم در تاریخ نقش ارتجاعی ئی بازی کرده است.

۳

فاتالیسم توده های خلق را به پاسیویته (انفعال، ضد اکتیویته) محکوم می سازد.

۴

فاتالیسم منکر نقش خلاق توده های خلق است.

۵

فاتالیسم به فاناتیسم مذهبی منجر می شود.

پایان

برای نجات از منجلاب فاتالیسم
باید به فراگیری مارکسیسم خطر کرد و ضمنا ترک خریت کرد و آدم شد


محترمیت عقاید



پیش شرط قدرتمندی یکی
خریت دیگری است.
دیتریش بونهوفر

نه.
هم منشاء قدرت از هر نوع
و
هم
منشا خریت در هر زمینه
جایگاه اجتماعی انسان ها است
و
منشاء جایگاه اجتماعی انسان ها
رابطه آنها با بر وسایل اساسی تولید است.
کسی که فاقد مالکیت بر وسایل اساسی تولید باشد
هم از نعمت قدرت محروم خواهد بود و از نعمت علم و فکر و فلسفه و فرهنگ.
این چیزها
الفبای مارکسیسم اند
و
ندانستن شان گناه است و شرم انگیز است.
اگر به کوچه ما آمدی
چراغ بیار
و
یک دریچه کر آن به کهکشان شکوهمند مارکسیسم بنگرم


مشیری و خون
هی مشیری پستچی
منظورت از خون ها کدام خون ها ست.
از مصدقی ها
فقط
یک نفر خونش ریخته شد
دکتر فاطمی
آنهم
نه به دلایل سیاسی.

خون ریخته شده
خون توده بوده است.
توده تماشاگر نبوده است.
تماشاگر هم نیست.
پنبه از گوش برون آر و نیوش:
پارس پارسی بی بند سگان توده می اورد به هوش


شارلی عبدو بت شکنی

بت مقدس؟
بت معتاد به تریاک و هروئین و مخلفات

محمد علی عمویی و بازجوها

پیشرفت نیست.
چیست؟
امپریالیسم که شاه تابعش بود
راسیونال تر و هومان تر از فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم است.
فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم
مظاهر توحش اند.


کسانی که بد حالند
خموشانند.
شکوه ها توسط از ما بهتران است و بس


ماه مو سپیدم
سردارِ شهیدم•

ضعیفه اش را سیدعلی از بیت المال میلیاردر کرده و تو قربان صدقه مرده می روی
این مزخرفات مکرر برای چیست و برای کیست؟
نه سوادی دارید و نه صداقتی.
فقط کفگیری دارید که به ته دیگ خورده است.
پس پارس های پارسی سگان گریخته از خاوران های تان برای کیست؟



مرگ غم انگیز است، وقتی مردنم هیچ کس را تنها نمی کند،
وقتی مردنم هیچ کس را تنها نمی کند، زندگی غم انگیزتر است

نه.
وقتی مردنت کسی را غمگین نکند
تو هراسی از مرگ نخواهی داشت.
وقتی مردنت موجب تنهایی کسی نشود
زندگی ات عاری از هراس از مرگ سپری خواهد شد.




بدترین اتفاق برای آدمی که توو کار خودش مونده اینه که در قبال دیگران هم مسئولیت داشته باشه. فرزند، مادر، همسر، دوست، صاحب کار مثلاً...
نیلوفر

سخت است
ولی ضمنا حاصلخیز است
مثال:
دوست ما
بیش از ۲۰۰ قصه کودکان ترجمه کرده و ما منتشر کرده ایم و اجنه برای جنکان خود خوانده اند که کیف جن کرده اند
اگر دوست ما ازدواج نمیکرد و بچه نمیداشت
مجبور نمیشد که قصه کودکان ترجمه کند
در نتیجه ما و اجنه از نعمت قصه های فلسفی او محروم می ماندیم
و
خر می ماندیم

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پیش بینی جامعتی (۳)

پروفسور دکتر ولفگانگ پطر ایشهورن

برگردان

شین میم شین

پیش بینی جامعتی در کشورهای امپریالیستی

۱

  • دیری است که در کشورهای امپریالیستی نیز ـ به قصد تنظیم انحصاری ـ دولتی امور جامعه ـ نیروی فکری عظیمی صرف فعالیت های مربوط به پیش بینی، برنامه ریزی و طراحی می شود.

۲

  • امروزه، هر نیروی سیاسی باید دورنمای آتی سیاست خود را اثبات کند.

۳

  • در دهه های نخستین قرن یستم، بورژوازی علاقه زیادی به پیش بینی جامعتی نشان نمی داد و ایدئولوگ های بورژوائی آینده نگری را مضحک و بی معنا می نامیدند.

  • مراجعه کنید به آثار ریکرت

۴

  • اکنون وضع به کلی تغییر یافته است.

۵

  • اکنون سرمایه داری انحصاری ـ دولتی به طور روزافزونی به طرحریزی برنامه های آتی خطرناک، ارتجاعی و تجاوزگرانه می پردازد.

۶

  • از آنجمله اند، فاشیسم هیتلری، استراتژی تمامارضی امپریالیسم آمریکا و «طرح اروپا» از سوی اشتراوس.

۷

  • در رابطه با پیش بینی علمی و فنی و اقتصادی فعالیت های گسترده و کارآئی از سوی انحصارات امپریالیستی صورت می گیرند.

۸

  • اما ضمنا به طور روزافزون، پیشگوئی هائی در رابطه با روندهای توسعه جامعتی عام تولید می شوند و پیشگوئی های سیاسی به ویژه در عرصه به اصطلاح «آینده شناسی» «سیاست شناسی» (پولیتولوژی) و حتی در «تاریخ نگاری» ارتجاعی در آلمان فدرال صورت می گیرند.

  • مراجعه کنید به فوتورولوژی

۹

  • طرح مسائل بیشماری از طرف محافل نماینده تئوری «جامعه صنعتی»، «تئوری همگرائی» و تئوری «جامعه فرم یافته» یکه تاز میدان اند.

  • مراجعه کنید به «جامعه صنعتی»، «تئوری همگرائی»

تئوری موسوم به جامعه صنعتی

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3619

پایان

تئوری همگرایی

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3536

پایان

۱۰

  • بافته های فرمال ذهنی و نظرات ارتجاعی ـ اوتوپیکی و همچنین غیبگوئی های عرفان تاریخی وسیعا رواج داده می شوند.

۱۱

  • امپریالیسم ـ روی هم رفته ـ قادر به تدوین پیش بینی جامعتی مستدل علمی نیست که با عملکرد قوانین توسعه جامعتی انطباق داشته باشد.

۱۲

  • زیرا تدوین پیش بینی جامعتی مستدل علمی از قانونمندی های عینی جامعتی پرده برخواهد داشت که از ضرورت تحول انقلابی جامعه سرمایه داری به جامعه سوسیالیستی سخن می گویند و از نقش تعیین کننده نیروهای جامعتی پرده برمی دارند که لکوموتیو این تحول بنیادی اند، یعنی از طبقه کارگر و متحدان آن.

۱۳

  • زوال سیستم امپریالیستی، تشبثات ضد انسانی آن برای حفظ و تحکیم خویش، استراتژی تمام ارضی آن، شکست سوسیال ـ دموکراسی در تعدادی از کشورهای اروپائی و توسعه پر تضاد در کشورهای ملی نشاندهنده حقایق امور زیرند:

الف

  • اولا نشاندهنده این حقیقت امر اند که پیش بینی جامعتی یکی از مسائل بنیادی دوران ما ست.

ب

  • ثانیا نشاندهنده این حقیقت امر اند که تنها بر مبنای استفاده خلاق از مارکسیسم ـ لنینیسم امکان حل واقعی این مسئله وجود دارد.

پ

  • نشاندهنده این حقیقت امر اند که ثالثا تنها احزاب کمونیستی ـ کارگری قادر به تدوین پیش بینی جامعتی علمی و هدایت مردم در جهت تحقق آنند.

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۶۲۴)

Ist möglicherweise ein Bild von 1 Person und Text

میم حجری

منظور مارتین لوترکینگ از آزادی چیست؟


برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش
باید پرسید:
ضد دیالک تیکی آزادی چیست؟


ضد دیالک تیکی آزادی
بردگی است.


در ایالات متحده امریکا
بردگی دیری است که غیرقانونی و ممنوع است.


ایالات متحده امریکا
مهد آزادی محسوب می شود.


مارتین لوترکینگ
آخوند است و سواد فلسفی ندارد و قادر به ترعیف مفاهیم فلسفی نیست.

به همین دلیل

رفع تبعیض نژادی رایج را آزادی جا می زند.


یعنی

ضد دیالک تیکی تبعیض را آزادی تصور می کند.


ضد دیالک تیکی تبعیض از هر نوع نژادی و ملی و مذهبی و غیره
نه آزادی
بلکه برابری و مساوات است.


اصولا و اساسا هر جامعه طبقاتی مبتنی بر نابرابری است:
اکثریت اعضای جامعه از طریق فروش نیروی کار خود و عزت و شخصیت خود

امرار معاش می کنند
و
اقلیت انگشت شماری از طریق خرید نیروی کار و استثمار و فروش کالاهای خود.


برابری بورژوایی
به عنوان یکی از عناصر شعار برنامه ای بورژوازی اغازین ( آزادی ـ برادری ـ برابری)

برابری فرمال بورژوایی است
و
منظور
برابری در بازار

است:
جامعه سرمایه داری بازار بزرگی است و هر کس می تواند کالایی را که دارد
بفروشد.
یکی مرسدس بنز می فروشد و دیگری نیروی کار جسمی و فکری و عزت و شخصیت خود را.


پس همه از این بابت برابرند.


برابری واقعی
با لغو مالکیت خصوصی بر وسایل اساسی تولید
یعنی با سوسیالیسم

میسر می شود

پایان

درنگی در اندیشه ای (۶۲۳)

میم حجری

کسی که امنیتش را فدای آزادی می کند،
اخر سر
نه
امنیت خواهد داشت و نه آزادی.
حریف


در دیالک تیک امنیت و آزادی
نقش تعیین کننده از آن امنیت است.

قبل از اندیشیدن به آزادی باید به زنده ماندن اندیشید.

مرده نیازی به آزادی ندارد.

پس زنده باد، زندگی.
تز ماتریالیستی تاریخ

ولی برای نجات از ذلت بردگی
چاره ای جز مبارزه برای کسب آزادی نیست.

مبارزه با برده داران

اما مخاطره امیز است و امنیت آدمیان را به خطر می اندازد.


بنابرین
تعیین فرم مبارزه باید چنان باشد که امنیت أدمی حفظ شود.


یعنی

دیالک تیک امنیت و آزادی

باید اکیدا رعایت شود.

استثناء
لحظات واپسین تعیین کننده در مبارزه است:
لحظات هجوم بر باستیل و تعیین ریسک امیز سرنوشت است.
لحظات تلاوت شعار یا مرگ یا آزادی است.


نابرده رنج
گنج میسر نمی شود.
دیالک تیک رنج و گنج

در عصر حاضر اما قضیه از قراری دیگر است:

مثال:

مبارزه و مقاومت سکنه اوکراین در مقابل برده داران روس،

به معنی فدا کردن امنیت برای آزادی نیست.

بلکه به معنی تغییر ارباب برده دار است.

مثال دیگر:

مبارزه و مقاومت سکنه جنقوری در مقابل ارتجاع فوندامنتالیستی حاکم

هم

به معنی فدا کردن امنیت برای کسب آزادی نیست.

به معنی تعویض ارباب برده دار است.

آزادی

در گرو گذار به سوسیالیسم است و بس.

پایان

زندگی مارکس و انگلس (۳۴۱)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل بیست و سوم

نیازمندی طبقه کارگر به صلح

۳

بر ضد مسابقه تسلیحاتی و خطر جنگ

انگلس

از اواسط سال های ۸۰ قرن نوزدهم

به بررسی خطر شعله ور شدن جنگ و وظیفه طبقه کارگر در مبارزه به خاطر صلح

می پردازد.

انگلس

همراه با مارکس

دریافته بود

که

سیستم سرمایه داری مبتنی بر استثمار انسان توسط انسان

همزمان

سیستم امحای انسان توسط انسان از طریق شعله ور کردن جنگ های ویرانگر

است.

همانطور که انگلس، همراه با مارکس در حین جنگ آلمان و فرانسه

در سال های ۱۸۷۰ ـ ۱۸۷۱ پیشگویی کرده بود،

ادغام منطقه الزاس ـ لوتینگن فرانسه به رایش آلمان

نطفه جنگ آتی محسوب می شد

که

ناگزیر

می بایستی سراسر قاره اروپا را در برگیرد.

مسابقه تسلیحاتی شدید قدرت های بزرگ اروپایی و در رأس آنها، رایش هوهنسولرن آلمان،

صحت پیشگویی مارکس و انگلس

را

نشان می داد.

علاوه بر آن،

سرعت توسعه متفاوت هر کدام از دول سرمایه داری

که

از اولین خطوط ماهوی نمونه وار امپریالیسم بود،

به وخامت روزافزون اوضاع بین المللی منجر می شد.

انگلس

با نگرانی عظیمی این روند را در مد نظر داشت.

انگلس

یاران خود در جنبش کارگری بین المللی

را

به

مبادله فکری در زمینه تعیین آلترناتیوی برای سیاست جنگ طلبانه طبقه حاکمه

فرامی خواند.

اینجا هم انگلس مثل دیگر زمینه ها عمل می کرد.

ادامه دارد.

کافکا، دخترک و عروسک

Ist möglicherweise eine Abbildung

برگردان

میم حجری

کافکا

(۱۸۸۳ ـ ۱۹۲۴)

در سن ۴۰ سالگی

در پارک اشتگلیتس برلین قدم می زد که چشمش به دخترکی افتاد که چشمانش چشمه اشک بود.

برای اینکه عروسک محبوبش را گم کرده بود.

کافکا

مجرد مادام العمر بود و بچه نداشت.

دخترک و کافکا

بیهوده

به جست و جوی عروسک دخترک پرداختند.

کافکا و دخترک

قرار گذاشتند که فردای آن، دوباره به جست و جوی عروسک ادامه دهند.

کافکا

روز دیگر

نامه ای را که عروسگ به دخترک نوشته بود، به دست دخترک داد.

«لطفا.

گریه نکن.

من به سفر رفته ام تا جهان گردی و جهان بینی کنم

و

برایت از ماجراهای خود خواهم نوشت.»

بدین طریق

قصه ای شروع شد که تا اخرین روزهای عمر کافکا ادامه یافت.

وقتی دخترک و کافکا دوباره همدیگر را دیدند،

کافکا

نامه عروسک محبوب سفر کرده را و ماجراها و گفت و گوهای او را

به دخترک خواند.

دخترک

خیلی خوشش آمد.

کافکا

آخر سر

نامه ای را خواند که عروسک با خود به برلین آورده بود

و

بعد

کافکا

عروسکی را که خودش خریده بود،

به دخترک هدیه داد.

دخترک گفت:

«این عروسک، کمترین شباهتی به عروسک محبوب من ندارد.»

کافکا

نامه دیگری از عروسک به دخترک داد که در آن نوشته بود:

«سفر، مرا تغییر داده است.»

دخترک

عروسک را بغل کرد و با خود به خانه برد.

یک سال بعد

کافکا در گذشت.

سالها گذشت.

دخترک که بزرگتر شده بود،

در شکافی از عروسک نامه ای یافت.

در نامه کوچکی به امضای کافکا نوشته شده بود:

«هر انچه که دوستش داری، شاید گم شوند، ولی آخر سر،

عشق

به نحو دیگری به تو باز خواهد گشت.»

پایان

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۸۱)

Siyavash Kasraei.jpg

تحلیلی

از

شین میم شین

گردنده نقش ها ست به پیش نظر ورا

بر پهنه خیالش

دریای آتش است

شعله است و دود و اسب و سیاهی

در شعله های سرخ

سوارش سیاوش است

سیاوش

در این بند شعر،

از روندهای روانی حکیم طوس پرده برمی دارد.

حکیم طوس ظاهرا محصول کار فکری سی ساله ی رنجبار خود را در آئینه شاهنامه مرور می کند.

سؤالات پرخاش آمیز سهراب،

حکیم طوس را احتمالا به شدت منقلب کرده و به تردید و تفکر واداشته است.

و گرنه مرور اسطوره سیاوش و گذار دلاورانه اش از تل آتش

لزومی پیدا نمی کرد.

آنگاه بارگاه

افراسیاب و دشت

طشت طلا و خون

سر شهزاده واژگون

و باز، گیر و دار

اسفندیار و عاقبت کار

آن سو شغاد بد کنش و دام

دام شکارگاه

رستم درون چاه

در انتها گریختن یزدگرد شاه

ماهوی و آسیابان

آن شومبار جنگ شبیخون تازیان

توفان و گردباد

و آن نامه، اشکنامه بیداد

ز آن شوربخت جنگی روشن بین

درمانده، مرد رستم فرخزاد

حکیم طوس در این بند شعر به مرور اثر سی ساله خویش ادامه می دهد.

فاجعه تراژیک پشت فاجعه تراژیک دیگر.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۵۹۷)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت سوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)

بخش اول

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

کسی با سگی نیکوئی گم نکرد

کجا گم شود، خیر با نیکمرد

معنی تحت اللفظی:

وقتی خدا آب دادن به سگ تشنه ای را پاداش می دهد،

مگر حمایت از همنوع نیکوکار را فراموش می کند؟

سعدی

در این بیت شعر،

دلیل انتخاب سگ به عنوان قهرمان حکایت خود را برملا می سازد:

اگر خدا نیکی کسی را در حق سگ فراموش نکرده، چگونه می تواند نیکی او را در حق نیکمردی فراموش کند؟

تناقض استدلال سعدی در این است

که

خدا معلوم نیست، چرا خود در حق انسانها نیکی نمی کند و آنها را محتاج این و آن می سازد.

ظاهرا

خدای سعدی

عاشق اختلافات طبقاتی است،

تا مثل ظل الله ها بهانه ای برای بخشیدن خلعت و زجر و آزار و اعدام بشر داشته باشد.

توسل خردمند خونسردی مانند سعدی

به

چنین استدلال های عامیانه،

نه تنها شگفت انگیز، بلکه مشکوک به نظر می رسد.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پیش بینی جامعتی (۲)

پروفسور دکتر ولفگانگ پطر ایشهورن

برگردان

شین میم شین

شرایط تاریخی اوبژکتیو

۱

· مارش تاریخی سوسیالیسم جهانی و جنبش کارگری انقلابی که با انقلاب سوسیالیستی اکتبر آغاز می شود و نیروی پیش بینی جامعتی مارکسیستی ـ لنینیستی را آشکار می سازد، کلیه نیروهای سیاسی را به پیش بینی جامعتی وادار می کند.

۲

· پدیده های بحرانی آشکار و آنتاگونیسم های لاینحل سیستم امپریالیستی و همزمان با آنها، سیاست جنگ افروزانه و ضد خلقی امپریالیسم مسائل زیر را در ضمیر خلق ها نشاء می زند:

الف

· به کدام سو و به کجا باید رفت؟

ب

· چه آلترناتیوی برای سیستم سرمایه داری انحصاری ـ دولتی وجود دارد؟

پ

· دورنمای آتی مطمئن از چه قرار است؟

۳

· در کشورهای سوسیالیستی، به همان میزان که سوسیالیسم به مثابه یک سیستم جامعتی فراگیر بر مبانی خویش توسعه می یابد و به تشکیل مؤثرترین ساختار اقتصادی ملی و بسیج نیروهای درونی سیستم ـ به انضممام همکاری بین المللی ـ می پردازد، به همان میزان نیز پیش بینی جامعتی اهمیت تعیین کننده کسب می کند.

۴

· انقلاب علمی و فنی ظرفیت ها و توان های فنی، اقتصادی و هوشمندانه غول آسائی به همراه می آورد، که تنها بر مبنای برنامه مبتنی بر پیش بینی می توانند رهبری شوند و توسعه یابند.

۵

· فقدان وسعت نظر، غفلت از آینده بینی به معنی رکود، عقبگرد و فاجعه خواهد بود.

۵

· دینامیسم (پویائی) شرایط فنی، فکری و جامعتی انسان ها که انقلاب علمی و فنی به همراه می آورد، ضرورت تقویت و توسعه استعدادهای فرهنگی ـ فنی و سیاسی ـ ایده ئولوژیکی مبتنی بر برنامه انسان ها، ضروت تضمین استفاده از دستاوردهای انقلاب علمی و فنی در جهت خدمت به صلح و خلق ها، گسترش پیش بینی جامعتی را در هر کشور جهان الزامی می سازد.

۶

· حل و فصل مارکسیستی ـ لنینیستی مسائل سازمان و رهبری ناشی از انقلاب علمی و فنی نقش خاصی را به عهده پیش بینی جامعتی می گذارد.

۷

· کلیه شرایط و عوامل فوق الذکر نشان می دهند که پیش بینی جامعتی باید به وظیفه بنیادی کرد و کار رهبری علمی ـ مارکسیستی، فلسفه مارکسیستی و علوم جامعتی بدل شود.

۸

· در جامعه سوسیالیستی باید فونکسیون کیفی جدید پیش بینی جامعتی به ابتکار حزب طبقه کارگر و دولت سوسیالیستی بر پایه دموکراتیکی وسیعی به طور سیستماتیک و منطبق با آماج ها تحقق یابد.

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۶۲۲)


Ist möglicherweise ein Bild von 1 Person und Text

میم حجری

فروید:
اگر کسی با خدا حرف بزند بیمار است وباید به پزشک مراجعه کند.


اگر کسی قادر به تمیز میتولوژی، تئولوژی و فلسفه از روانشناسی و جامعه شناسی و بیولوژی نباشد
خر است و بایداز طویله خارج شود و به کلاس های اکابر برود تا آدم شود.


خدا
از مفاهیم میتولوژی، تئولوژی و فلسفه است

و

نه از مفاهیم پزشکی و روانپزشکی و رشته های علمی دیگر.


کسی که با خدا حرف می زند و از خدا یاری و حمایت طلب می کند
نه بیمار، بلکه نیازمند است.


باید نیازش بر طرف شود و یا شرایطی فراهم آید که نیازمند قوای واهی و خیالی و ماورای طبیعی و ماورای اجتماعی نگردد.


گذار به جامعه سوسیالیستی
راه حل بی نیازی از قوای ماورای اجتماعی و آغاز پایان باور به خدا و اجنه و اشباح و غیره است.

فروید:
اگر کسی خیال کند که خدا با او حرف می زند
باید بستری شود.


پیش شرط بستری کردن کسی
بیماری است.


بنابرین
حرف زدن با خدا و حرف شنیدن از خدا
به نظر فروید یکی است:
نشانه بیماری است.


فروید ظاهرا حدت و شدت مرض حرف شنیدن از خدا را بیشتر از حرف زدن با خدا می داند.


این نشانه خریت فروید است.


چون قضیه برعکس است.
مخاطب قوای ماورای طبیعی قرار گرفتن
الهام است و امری طبیعی است.


هم
هنرمندان با الهام آشنایی همه جانبه دارند
و
هم
اینتوئی سیون و یا الهام
از مفاهیم مهم و مد روز ایده ئولوژی امپریالیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم است.

پایان

فرهنگ مفاهیم سیاسی (س) سرمایه مالی (۲) (بخش آخر)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۹

  • ولادیمیر لنین، به همین دلیل، امپریالیسم را دوران سرمایه مالی و دوران انحصارات می نامد که همه جا سودای سلطه بر سر دارد.

۱۰

  • لنین می نویسد:
  • «ارتجاع در کل خط، بی اعتنا به اینکه تحت کدام سیستم سیاسی باشد، بیانگر تشدید تضادها در این عرصه نیز بوده است.
  • این نتیجه گرایشات است.»

۱۱

  • مراکز ریاست بانک های انحصاری، مهم ترین مراکز قدرت سرمایه مالی اند.

۱۲

  • در کمیته های بانک های انحصاری و در کمیته های کنسرن ها نمایندگان هر کدام از گروه های سرمایه نشسته اند.

۱۳

  • لنین این محفل اشخاص را که نماینده سرمایه مالی اند و فونکسیون اعمال قدرت را به عهده دارند، اولیگارشی مالی می نامد.

۱۴

  • اولیگارشی مالی در المان فدرال از ۳۰۰ خانواده تشکیل یافته است.

۱۵

  • خانواده های زیر در المان فدرال از آن جمله اند:

الف

  • فلیک

ب

  • ابس

پ

  • کواندت

ت

  • هورتن

۱۹

  • تحت شرایط سرمایه داری انحصاری ـ دولتی، درهم تنیدگی تنگاتنگ اولیگارشی مالی، به ویژه سرمایه تسلیحاتی با سلسله مراتب نظامی و بوروکراسی دولتی به صورت کمپلکس نظامی ـ صنعتی نمودار می گردد.

  • مراجعه کنید به کمپلکس نظامی ـ صنعتی

پایان

زندگی مارکس و انگلس (۳۴۰)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل بیست و سوم

نیازمندی طبقه کارگر به صلح

۱

تشکیل امپریالیسم

ادامه

۲

انگلس

به طنز می نویسد:

«با انحصارات، سلب مالکیت از سلب مالکیت کنندگان در آینده توسط کل جامعه و کل ملت،

به طرز شادی آوری

پیشاپیش تدارک دیده می شود.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۵، ص ۴۵۴)

انگلس

فراتر از آن،

در می یابد

که

«تولید به راه انداخته شده توسط تراست ها

و

استثمار علنی و عریان کل جامعه توسط باند انگشت شماری از رهزنان (کوپون بران)»

به تشدید خارق العاده تضادهای جامعتی منجر خواهد شد.

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۱۹، ص ۲۲۱)

بدین طریق

مونوپولیزاسیون (انحصاری گشتن) اقتصاد سرمایه داری

به تسریع شرایط مادی و شرایط ذهنی برای انقلاب سوسیالیستی منجر خواهد شد.

البته

فریدریش انگلس

در آن زمان، هنوز نمی توانست امپریالیسم را که به صورت سرمایه داری انحصاری در حال نشو و نما بود،

به مثابه سیستم بازشناسد و برای مبارزه طبقاتی پرولتری تجزیه و تحلیل کند.

این کار به عهده لنین محول می شود.

ارجگذاری متعالی لنین به فریدریش انگلس و حلاجی خلاق معارف انگلس

(بر خلاف تشبثات بورژویی در زمینه در مقابل مارکس و انگلس قرار دادن لنین)،

دال بر تداوم بخشیدن بر نظریات مؤسسین کمونیسم علمی و توسعه فراتر آن توسط لنین است.

ادامه دارد.

هماندیشی با امیر حسین آریانپور (۱۰)

میم حجری

از كتاب: «زمينه جامعه‌شناسي»
مقدمه اول
شناخت

ادامه

آریانپور

بنابراين

استقراء

(رسيدن از نمودهاي جزئي به مفهوم كلي)

و

قياس

(شامل كردن مفهوم كلي بر مصاديق آن)

در هر استنتاجي دخيل اند و از يك ديگر جدايي ندارند.


استقراء

بر خلاف تصور آریانپور

به

به

مفهوم کلی

بلکه

به حکم کلی مربوطه منجر می شود:

مثال برای تفهیم استقراء:

اگر باران ببارد، خیابان خیس می شود.

خیابان خیس است.

پس باران باریده است.

«پس باران باریده است»

نه یک مفهوم، بلکه یک حکم (جمله) است.

آنالوژی (قیاس)

به انطباق (مطابقت)، تشابه و همگونی پدیده ها، اشیاء و روندهای مختلف در خواص و مشخصات و یا روابط ماهوی شان اطلاق می شود.

استنتاج آنالوژیکی (نتیجه گیری قیاسی)

روشی منطقی است

که

در آن،

از تشابه و یا همگونی اشیاء و یا روندهای مختلف در مشخصات و خواص و روابط ماهوی شان

به تشابه و یا همگونی در مشخصات و خواص و یا روابط دیگر

می رسیم.

(تشابه و یا همگونی در مشخصات و خواص و یا روابط دیگر را نتیجه می گیریم.)


آریانپور

پس از استنتاج،

ارگانيسم جهتي معين به خود مي‌گيرد

و

به اصطلاح «اراده مي‌كند»،

و

بر اثر آن،

به فعاليت مي‌پردازد.

در اين صورت مي‌توان گفت

كه

عمل آغاز و پايان شناخت است،

و حيات ذهني حد فاصل اين دو است.

معنی تحت اللفظی:

استنتاج به تشکیل اراده و اراده به عمل منجر می شود.

عمل آغاز و پایان شناخت است.

شناخت حلقه واسط میان عمل آغازین و عمل واپسین

است.

این ادعای آریانپور درست است.

مارکسیستی است.

طرز تبیینش اما خام است.

آریانپور

ظاهرا

کمترین خبری از دیالک تیک ندارد

و

گرنه از دیالک تیک پراتیک و تئوری سخن می گفت:

پراتیک

زادگاه تئوری

است.

تئوری اما متقابلا حامی پراتیک است.

تئوری به محض تشکیل کمر به خدمت پراتیک برمی بندد

و

در این رابطه دیالک تیکی، غنی تر می شود.

پراتیک بدون تئوری

کورکورانه و امکان ناپذیر

خواهد بود.

تعریف آریانپور از ارده هم نیمبند و ناقص و نارسا ست:

اراده عبارت است از تمایل آگاهانه انسان ها در جهت نیل به آماج های معین.
اراده به مثابه جزئی از هوش، عواطف و احساسات به مجموعه بغرنج خصایص روانی تعلق دارد.

چون اراده همیشه سمت و سو دارد، شناخت (حداقل تقریبی) آماج را پیش شرط خود قرار می دهد.

تحقق بخشیدن به خواست یا اراده که در عمل ارادی صورت می گیرد،

با غلبه بر مقاومت های درونی (مقاومت هائی که در تک تک افراد وجود دارند) و مقاومت های برونی (مقاومت های ناشی از محیط طبیعی و اجتماعی)

همراه است.

عمل ارادی به طور کلی از دو مرحله زیر می گذرد:

۱

از مرحله تشکیل نیت و اتخاذ تصمیم (تصمیمگیری)

۲

از مرحله اجرای تصمیم متخذه (اتخاذ شده.)

مراجعه کنید

به

پراتیک

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11454

نظریه (تئوری)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3738

اراده

(خواست)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7960

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۶۲۱)


میم حجری

در مورد جبهه متحد با احزاب بورژوایی باید احتیاط به خرج داد
زیرا که احزاب بورژوایی بنا بر ماهیت ارتجاعی طبقاتی خود ،
در بزنگاه های تاریخی بی شک خیانت خواهند کرد
استثنایی وجود ندارد
،زیرا صاحبان ثروت همه خلق ها به توده های زحمتکشان وکارگران خود در همه نظام های اجتماعی خیانت کرده اند
میخائیل


اولا
استثناء همشیره دیالک تیکی قاعده است
و همیشه وجود دارد.

دیالک تیک استثناء و قاعده

را

ما مدیون برتولت برشتیم.

۲
ثانیا
احزاب بورژوایی
بسته به ساختار اقتصادی جامعه باید ارزیابی شوند
و

رابطه حزب توده با آنها

تعیین گردد.
احزاب بورژوایی

مثلا در جامعه نیمه فئودالی ـ نیمه مستعمراتی چین
متحد ملی پرولتاریا بوده است

و

هزاران بار مترقی تر از اشراف فئودال و امپریالیسم ژاپن بوده است.

۳
هشیاری پرولتاریا الزامی است.
ح. ک. چین هم هشیار بود.
تعیین اعضای جبهه متحد

قبل از همه

به طور عینی صورت می گیرد

و

سوبژکتیو و دلبخواهی و همیشگی و مکانیکی

نیست.


ضمنا
خصلت این وحدت موقت
دیالک تیکی

است.


یعنی

وحدت خشک و خالی نیست.
یعنی

توأم با مبارزه است.
همین چیانکایچک نامزد مائو را اعدام می کند.
مبارزه ایده ئولوژیکی با اعضای هر جبهه ای صرفنظرناپذیر است.

پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پیش بینی جامعتی (۱)

پروفسور دکتر ولفگانگ پطر ایشهورن

برگردان

شین میم شین

۱

· پیش بینی جامعتی در مارکسیسم ـ لنینیسم به مثابه جمعبندی پیش بینی هائی به کار می رود که یا به روندهای توسعه جامعتی همه جانبه مربوط می شوند و یا به زیرعرصه ها، زیرسیستم ها و یا زیر روندهای زندگی جامعتی (مثلا به توسعه نیروهای مولده، امور آموزشی سوسیالیسم، یکپارچه گشتن کارخانه های تحت مالکیت خلق و غیره.)

۲

· هر چه راجع به مفهوم «پیش بینی» به طور کلی گفته می شود، در رابطه با پیش بینی جامعتی نیز صدق می کند.

۳

· اما، تدوین پیش بینی های جامعتی با سلسله ای از دشواری های تئوریکی و متدیکی مواجه می شود که کرد و کار پیش بینانه را به طرز چشمگیری پیچیده می سازند و تنها بر پایه مارکسیسم ـ لنینیسم می توان از عهده حل شان برآمد.

۴

· این دشواری ها ـ قبل از همه ـ از بغرنجی و پیچیدگی خارق العاده روندها و پیوندهای جامعتی سرچشمه می گیرند.

۵

· این دشواری ها علاوه بر این، از این مسئله نشئت می گیرند که کلیه روندهای تحلیلی و پیش بینی در عمل انسان ها، گروه های اجتماعی و نیروهای طبقاتی تحقق می یابند و پیش بینی ها اینجا به مثابه ابزارهای مبارزه طبقاتی و تحول آگاهانه آینده جامعه مطرح می شوند و لذا به میزان زیادی به موضع سیاسی و ایدئولوژیکی پیش بینی کننده بستی دارند.

۶

· ضمنا معلوم می شود که هدف مهم انسان از پیش بینی و پیش بینی جامعتی ـ در تحلیل نهائی ـ عبارت است تحول آینده جامعه بر مبنای پیش بینی و بر طبق برنامه.

۷

· پیش بینی جامعتی نقش جهان بینانه عظیمی دارد.

۸

· مسئله پیش بینی جامعتی، توسعه برنامه مند و تنظیم راسیونال روندهای اصلی جامعه و مسئله توسعه شعور دورنمائی ـ آتی منوط بر پراتیک توده ها، همه در کانون جهان بینی مارکسیستی ـ لنینیستی به ویژه هومانیسم سوسیالیستی قرار دارند.

۹

· زیرا اینجا مسئله راه مطرح می شود.

· راه تعیین کننده ای که توده های زحمتکش ـ زیر رهبری حزب طبقه کارگر ـ باید طی کنند تا به فرمانروای زندگی جامعتی خویش ارتقاء یابند، نیروها و استعدادهای خلاق خود را به طور همه جانبه توسعه دهند و آینده جامعه خود را در راستای منافع خویش آگاهانه، آماجگرایانه، بر طبق برنامه و خلاقانه بر پا دارند.

۱۰

· برای انسان سوسیالیستی مسئله اشتغال علمی ـ رئالیستی با دورنمای تاریخی، با آینده ضمن محاسبه برگشتی، با محاسبه برگشتی از پیش بینی به پراتیک زندگی اجتماعی در زمان حال انسان ها، با تعیین، تصمیمگیری و حل وظایف امروزی مربوط به توسعه جامعه که بر اساس پیش بینی به عنوان آماج تعیین و مقرر گشته، مهمترین مسئله جهان بینانه محسوب می شود.

۱۱

· فونکسیون پیش بینی جامعتی در عصر گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم گسترش دم افزون می یابد.

۱۲

· در این دوره مسائل جامعه به موضوع مبارزه سیستم های جامعتی متضاد و نیروهای طبقاتی و ایدئولوگ های نماینده آنها مبدل می شود و به وسیله سلسله ای از شرایط تاریخی به طور اوبژکتیو مشروط می شود.

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۶۲۰)

Keine Fotobeschreibung verfügbar.

میم حجری

فرومایگی، حاصل ِتنگدستی است
توانگری ، سستی و زیاده روی و بدعت گذاری ببار می آورد و تنگدستی سبب می شود که حاصل کارها بی ارزش گردد و مردمان فرومایه و ناراضی شوند.
افلاطون


عجب هارتی
عجب پورتی


به نظر افلاطون
فیلسوف ایدئآلیستی عینی (وارونه بین و وارونه اندیش) یونان باستان
فقر
منشاء پست فطرتی
و
غنا
منشاء سستی و افراط
است.


اولا

اگر فقر منشاء پست فطرتی باشد
غنا باید منشاء بزرگواری و نیکخویی باشد
و
نه منشاء سستی و افراط.

ثانیا
فقر
چه بسا
بر خلاف تصور افلاطون
منشاء بزرگواری است.


به قول برشت
کسی که فقط پشیزی در جیب دارد
راحت تر به گدایی می بخشد.
(رمان دوپولی)


فقرا که ذلت فقر را تجربه کرده اند
درد فقرا را می شناسند
به همین دلیل بخشنده تر از اغنیا هستند.

ثانیا
تعیین کننده اخلاق افراد
نه
فقر و غنا
بلکه تعلقات طبقاتی اند.


مثال:
میزان ثروت اشراف فئودال چه بسا فرقی با میزان ثروت سرمایه داران (بورژوازی) ندارد
تفاوت و تضاد اخلاقی آندو

اما از زمین تا آسمان است.
بورژوازی
خسیس است.
قدر سرمایه را می داند.


ثالثا
تعیین و تشخیص فقیر و غنی
دشوار است.


چون فقر و غنا نسبی اند.
مثال:
میزان ثروت ثروتمند جامعه فئودالی

مثلا در آسیا و افریقا و امریکای لاتین
چه بسا نازلتر از ثروت بخور و نمیر کارگران و پیشه وران ممالک سرمایه داری است.

پایان

درنگی در اندیشه ای (۶۱۹)


میم حجری

ماهیت تضاد های طبقاتی درنظام های اجتماعی ماهیتی استثمارگرانه بوده و هست
میخائیل


هم
فرمولبندی این جمله
مارکسیستی نیست
و
هم
محتوای نظری اش.

ماهیت چیست؟

ماهیت تضادهای جامعتی در تحلیل نهایی
طبقاتی است.


اما
تضادهای ماهیتا طبقاتی
حتما نباید مبتنی بر استثمار باشند.


مثال:
تضاد طبقاتی طبقه دهقانان تعاونی با پرولتاریا در جامعه سوسیالیستی
مبتنی بر استثمار نیست
حتی انتاگونیستی (آشتی ناپذیر) نیست.

پروین

(و نه فقط پروین)
قادر به تعریف علمی مفاهیم تضاد و ماهیت و استثمار نیست.


پروین
دوئالیسم فقیر و غنی

را

می بیند و بس.
تفاوت سمتگیری اجتماعی پروین با مذهبی های دیگر
حمایت صریح او از فقرا و حمله بی پروا به اغنیا ست.

سیدعلی

درست به همین دلیل

به

تحقیر شعر پروین می پردازد.


انتقاد اجتماعی پروین
علمی و انقلابی نیست.
ولی بهتر از هیچ است.

روی مفهوم جبهه باید مشخصا بحث شود.
مثال:
ح. ک. چین با حزب بورژوایی چیانکایچک

جبهه متحد ضد استعماری (بر ضد استعمار ژاپن) تشکیل می دهد.

پایان

فرهنگ مفاهیم سیاسی (س) سرمایه مالی (۱)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

  • سرمایه مالی به ذوب سرمایه انحصارات صنعتی در سرمایه انحصارات بانکی و به درهم تنیدگی آندو اطلاق می شود.

۲

  • سرمایه مالی مشخصه اقتصادی ماهوی امپریالیسم است.

۳

  • به قول لنین، «تمرکز (تغلیظ) تولید و انحصارات ناشی از آن و ذوب بانک ها در صنایع، تاریخ تشکیل سرمایه مالی را و محتوای این مفهوم را تشکیل می دهند.»

۴

  • سرمایه مالی تحت شرایط سرمایه داری انحصاری ـ دولتی، هر چه بیشتر در دست اقلیتی انگشت شمار تمرکز می یابد.

۵

  • سرمایه مالی از موضع انحصاری خود و از دست و دل بازی عملی دولت امپریالیستی در زمینه ریختن درآمد ملی به کیسه اش، سودهای کلانی به کیسه می زند.

۶

  • گروه های سرمایه مالی از در هم تنیدگی متقابل انحصارات بزرگ پدید آمده اند.

۷

  • گروه های سرمایه مالی مهم در آلمان فدرال به شرح زیرند:

۱

  • گروه دویچه بانک ـ زیمنس

۲

  • گروه بانک درسدن ـ کروپ

۳

  • گروه دگوسا ـ شرکت سهامی متال (آهن)

۴

  • گروه بادیشه انیلین (شرکت جانشین ایکی فاربن) ـ فابریک سودا

۵

  • گروه کارخانجات رنگ شرکت سهامی هوشست

۶

  • گروه کارخانجات رنگ بایر ـ راین اشتال (پولاد خالص)

۷

  • گروه بانک تجارت ـ گلد اشمیت ـ گرلینگ

***

۸

  • رشد قدرت انحصارات به ارتجاع سیاسی رشد یابنده منجر می شود.

ادامه دارد.