پروفسور گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

۵

تضاد در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی

۱

  • توسعه تئوری علمی و ماتریالیستی ـ دیالک تیکی تضاد، به مثابه سرچشمه و نیروی محرکه حرکت و توسعه در طبیعت و جامعه، به مثابه نیروی محرکه شناخت علمی و به مثابه متد مددکار کردوکار عملی و دگرگونساز آگاهانه انسان ها ـ برای اولین بار ـ بر زمینه تنها طبقه انقلابی قاطع و پیگیر در جامعه سرمایه داری (پرولتاریا) امکان پذیر گردید.

۲

  • توسعه این تئوری و تحول ماتریالیستی پیگیر دیالک تیک هگل ـ به طور کلی ـ ثمره کار مارکس، انگلس و لنین بوده است.

۳

  • مارکس و انگلس در وهله اول قصد تجزیه و تحلیل تضادهای مشخص زیرین جامعه سرمایه داری را داشتند:

الف

  • تضادهای طبقاتی

ب

  • تضاد میان خصلت جامعتی تولید و فرم خصوصی مالکیت

پ

  • تضاد میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی

ت

  • تضاد میان فرد و جامعه
  • و غیره.

۴

  • مارکس در آثار آغازین خود تحت عناوین «نقد حقوق دولتی هگل» و «نقد فلسفه حقوقی هگل ـ مقدمه» درک هگل از اصل تضاد را به مثابه سیستمی از پیوند میان انتزاعات خودمختار (انتزاعاتی که خود را مستقل ساخته اند)، مورد انتقاد قرار می دهد و کشف تجربی ـ مشخص تضادمندی حیات اجتماعی را وظیفه خود قرار می دهد، تا از آن، دورنمای توسعه مبارزه انقلابی و آماج و سمت و سوی آن را بخواند.

۵

  • مارکس در اثر خود تحت عنوان «فقر فلسفه» فرمولبندی مفصلی از تئوری دیالک تیکی ـ ماتریالیستی تضاد ارائه می دهد و ضدیت آن را با دیالک تیک هگلی نشان می دهد.

۶

  • تئوری تضاد در «مانیفست حزب کمونیست» در تجزیه و تحلیل ساختار و دورنمای توسعه جامعه سرمایه داری برای اولین بار به طور قطعی به رشته تحریرکشیده می شود.

۷

  • انگلس اعتبار عام تئوری تضاد را ـ قبل از همه ـ به لحاظ معرفتی ـ نظری و متدئولوژیکی ـ ضمن ارزیابی نتایج تحقیقات علوم منفرد (دقیقه) زمان خود ـ در آثار خویش تحت عناوین «آنتی دورینگ» و «دیالک تیک طبیعت» به اثبات می رساند.

۸

  • مارکس در اثر خود تحت عنوان «کاپیتال» سرمشق کلاسیکی از کاربست آموزه دیالک تیکی ـ ماتریالیستی تضاد عرضه می کند.

ادامه دارد.