فرهنگ مفاهیم فلسفی (خ) خودمختاری (اوتونومی) (استقلال اندیشه و عمل)، ضد وابستگی (هترونومی) (۲) (بخش آ

پروفسور دکتر مانفرد بور

پروفسور دکتر هانس شولتسه

برگردان

شین میم شین

بخش دوم
هانس شولتسه

۱

  • خودمختاری، به معنیحق تعیین سرنوشت هر ملت، یعنی حق تصمیمگیری راجع به فرم دولت و خصلت نظام جامعتی و حق هر واحد ملی و یا هر گروهی از جمعیت که در سرزمین واحدی سکونت دارد، به جدا شدن از دولت ملی و یا دولت ملیت های حاکم است.

۲

  • تقاضای کسب حق تعیین سرنوشت ملی برای اولین بار زمانی مطرح شد که خلق های اروپا تحت رهبری بورژوازی بر ضد نظام ملوک الطوایفی فئودالی و برای تشکیل دولت های ملی مرکزی به مبارزه برخاستند.

۳

  • در دوره امپریالیسم، با تشدید ستم ملی در مستعمرات و در دولت های چند ملیتی بورژوائی، مسئله حق تعیین سرنوشت به یکی از خواست های جنبش های رهائی بخش ملی بدل شد.

۴

  • حق تعیین سرنوشت، به ویژه در شرایط بحران عمومی سرمایه داری اهمیت خاصی کسب می کند.

  • در شرایطی که متجاوزترین دول امپریالیستی برای جلوگیری از تجزیه و تلاشی سیستم استعماری امپریالیستی، به هر وسیله ممکن از جمله ترور، سلب و یا تحدید حق تعیین سرنوشت دول مستقل ضعیفتر سرمایه داری مبادرت می ورزند.

(امروزه به بهانه «مبارزه بر ضد تروریسم» می خواهند آنها را تابع منافع بزرگترین قدرت های امپریالیستی سازند

تا بتوانند تمایلات هژمونی طلبانه اروپائی و جهانی خود را تحقق بخشند.

مترجم)

۵

  • حق تعیین سرنوشت برای خلق های تحت استثمار سرمایه داری و ستم امپریالیستی، به معنی حق از بین بردن استثمار انسان به وسیله انسان و رهائی از سلطه امپریالیسم است.

۶

  • طبقه کارگر، به مثابه طبقه انقلابی و دموکراتیک قاطع و پیگیر و به مثابه مخالف سرسخت هر نوع ستم بر توده های مردم، مدافع منافع ملی خلق ها نیز است.

۷

  • از این رو ست، که طبقه کارگر از حق تعیین سرنوشت و خودمختاری ملت ها به دفاع بی قید و شرط می پردازد.

۸

  • حق تعیین سرنوشت، بعد از جنگ جهانی دوم (که در آن امپریالیسم آلمان حق تعیین سرنوشت اکثریت ملل اروپائی را سلب کرده بود) در منشور سازمان ملل متحد گنجانده شد.

۹

  • اما این حق از سوی دول امپریالیستی، به کرات ـ عملا ـ پایمال می شود.

  • مثلا در سرکوب جنبش های رهائی بخش ملی در مستعمرات و یا به وسیله سیاست نواستعماری در مقابل دولت هائی که خواستار استقلال خویشند.

۱۰

  • آشکارترین لگدکوبی این حق را از سوی ایالات متحده امریکا در ویتنام دیده ایم.

  • مراجعه کنید به ملت.

ملت

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3150

پایان

خود آموز خود اندیشی (۱۱۴۴)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت ششم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۶ ـ ۸۷)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

ورای طاعت دیوانگان، ز ما مطلب

که شیخ مذهب ما عاقلی گنه دانست.

معنی تحت اللفظی:

اگر انتظار اطاعت از ما داری، همان انتظاری را دشاته باش که از مجانین داری.

برای اینکه رهبر مذهبی ما خردمندی را خطا و جرم و گناه دانسته است.

حافظ

در این بیت غزل

دیالک تیک غریزه و عقل

را

به شکل دوئالیسم جنون و عقل بسط و تعمیم می دهد

و

خراباتیان را جزو مجانین محسوب می دارد

پیش شرط تبدیل غریزه به جنون،

تبعید عقل از اندام و یکه تازی بلا منازع غریزه است.

خردستیزی حافظ در این بیت غزل عربده می کشد.

حافظ خردستیزترین شاعر فئودالیسم بوده است.

دلیل خوش آمدن نیچه (مؤسس خردستیزی) از حافظ هم همین است.

دلیل روی کار آمدن سهل و ساده و آسان فوندامنتالیسم شیعی به مثابه جریانی ضد عقلی و ضد خلقی و عمیقا ارتجاعی

هم

مسمومیت سکنه کشور با سموم خردستیزی بوده است.

ادامه دارد.

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره المائده) (۳۳۵)

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِن قَبْلِ أَن تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ ۖ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾
[ المائدة: ۳۴]

مگر كسانى كه پيش از آنكه شما بر آنها دست يابيد توبه كنند.

پس بدانيد كه خدا آمرزنده و مهربان است.

کریم

در این آیه هم دیالک تیک نهدید و تطمیع و یا بیم و امید را به خدمت می گیرد:

اگر کفار و منافقین و غیره، قبل از شرکت در جنگ بر ضد مسلمین و شکست خوردن از مسلمین توبه کنند، از عذاب الیم دوزخ در امان خواهند ماند.

دلیل صحت این استحاله از اهل دوزخ بودن به اهل بهشت بودن

نه علمی، نه عقلی و نه منطقی، بلکه اخلاقی است:

خدا آمرزنده و مهربان است.

منظور کریم

این است که کفار مغلوب تواب، نه اعدام، بلکه برده خواهند شد.

البته اگر حاضر به بردگی نباشند، گردن شان هزار هزار زده خواهد شد.

خدای کریم

در هر صورت بهتر از خدای جماران است.

چون سران حزب توده علیرغم عدم شرکت در جنگ بر ضد روحانیت و حمایت از روحانیت،

مغلوب روحانیت شدند

و

علیرغم توبه و پشیمانی علنی و رسوایی

به دار آویخته شدند و تیرباران و زجرکش شدند.

دلیل این قساوت هم نه علمی، نه عقلی و نه منطقی، بلکه خلق و خویی و اخلاقی بوده است:

چون فاشیسم و فوندامنتالیسم

جریانی ضد علمی، ضد عقلی، ضد اخلاقی و ضد خلقی است.

ادامه دارد.

درنگی در دعاوی حضرات حق پرست و کیا فرید راجع به انقلاب اجتماعی (۱۱)

درنگی
از

شین میم شین

کیا فرید

حالا شما بفرمایید این رجعت سوسیالیسم های موجود در چین و ماچین و شوروی وکوبا و کره

به لحاظ فورماسیون مورد نظرتان انقلابی بود یا ارتجاعی ؟

بر اساس ضرورت بود یا توطئه بود ؟؟

با فرمول‌های مورد نطر شما آن فرماسیون ( ماتریالیسم تاریخی) روند تحولات در شوروی از زمان لنین به استالین و از استالین به خروشچف و گورباچف و پوتین چگونه قابل توصیف است ؟

این مسیر از ارتجاعی به انقلابی است یا از انقلابی به ارتجاعی؟

در ایران بعد از قاجار به پهلوی و از پهلوی به خمینی چی ؟؟

پاسخ را در حرکت های انقلابی ندهید در قالب همان فرماسیون های مورد نظرتان و ضرورت و الزامات این تغییر و تحولات بفرمایید .

۱

کیا فرید

حالا شما بفرمایید این رجعت سوسیالیسم های موجود در چین و ماچین و شوروی وکوبا و کره

به لحاظ فورماسیون مورد نظرتان انقلابی بود یا ارتجاعی ؟

در ویتنام نیمه فئودال ـ نیمه مستعمره در سال ۱۹۷۱

انقلاب ملی ـ دموکراتیک (انقلاب ضد استعماری (ضد امپریالیسم فرانسه و امریکا و غیره) و ضد فئودالی) تحت رهبری حزب کمونیست ویتنام پیروز شده است.

در کامبوج نیمه فئودال ـ نیمه مستعمره

همین انقلاب ملی ـ دموکراتیک تحت رهبری حزب مائوئیست پیروز شده و به فاجعه انجامیده است.

در لائوس تحت رهبری حزب کمونیست لائوس.

در کوبا و کره تحت رهبری حزب کمونیست کوبا و کره.

همه این انقلابات ملی و دموکراتیک

به لحاظ فرماسیونی مبتنی بر گذار از فرماسیون فئودالی به فرماسیون سرمایه داری تحت رهبری حزب کمونیست صورت گرفته اند و گام تعیین کننده ای به جلو بوده اند.

دلیل این امر

جایگزینی بورژوازی ضد فئودالی ـ مترقی آغازین با بورژوازی مرتجع واپسین و معاصر (امپریالیستی) از اواخر قرن نوزدهم بوده است.


دلیل این امر این بوده است

که
بورژوازی مرتجع واپسین و معاصر (امپریالیستی) فاقد ظرفیت انقلابی است.


بورژوازی مرتجع واپسین و معاصر (امپریالیستی)

متحد اشراف برده دار و فئودال و روحانی و کنیسه و کلیسا و مسجد است.

به همین دلیل

دیری است که انجام وظایف انقلابی ـ بورژوایی (ضد برده داری، ضد فئودالی ـ روحانی) به عهده پرولتاریا در وحدت با توده های دهقانی و روشنفکریت خلقی محول شده است.


بورژوازی مرتجع واپسین و معاصر (امپریالیستی)

۲۰ سال در افغانستان همه زور خود را زد،

بدون آنکه جامعه قبیلتی افغانستان را گامی به جلو ببرد.

پیشرفت که جای خود دارد،

خرابات خونینی از افغانستان را تحویل فوندامنتالیسم هار و وحشی سنی داد.

بورژوازی مرتجع واپسین و معاصر (امپریالیستی) اسرائیل

در تمامی مدت موجودیت خود

قادر به ارتقای فرماسیونی مستعمره اش نبوده است.

به عوض آن، باندهای مافیایی ـ تروریستی ـ فاشیستی ـ فوندامنتالیستی ـ اسلامی را تقویت کرده است.

۲
بر اساس ضرورت بود یا توطئه بود ؟؟

کیا فرید

از فقر مفهومی در رنج است:

خیال می کند که انقلابات فوق الذکر نه جبری و ضروری و الزامی، بلکه مصنوعی (توطئه) بوده اند.

۳


با فرمول‌های مورد نطر شما آن فرماسیون ( ماتریالیسم تاریخی) روند تحولات در شوروی از زمان لنین به استالین و از استالین به خروشچف و گورباچف و پوتین چگونه قابل توصیف است ؟

معنی تحت اللفظی:

آیا با مفاهیم و احکام و قوانین و نظریات ماتریالیسم تاریخی،

می توان گذار جامعه روسیه از روسیه تزاری به روسیه شوروی را «توصیف» کرد؟

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (خ) خودمختاری (اوتونومی) (استقلال اندیشه و عمل)، ضد وابستگی (هترونومی) (۱)

پروفسور دکتر مانفرد بور

پروفسور دکتر هانس شولتسه

برگردان

شین میم شین

۱

  • خودمختاری یعنی خود فرمائی و یا خود قانونگذاری.

۲

  • ضد خود مختاری، وابستگی است.

  • وابستگی یعنی بیگانه فرمائی، تابع قوانین غیر بودن، وابسته دیگران بودن.

بخش اول

مانفرد بور

۱

  • در اتیک بورژوائی، از کانت به بعد، فقط خرد است، که تعیین کننده اراده اخلاقی است.

(اراده

عبارت است از میل و علاقه آگاهانه انسان ها به رسیدن به هدف معینی.

مترجم.)

۲

  • «خودمختاری اراده تنها اصل کلیه قوانین اخلاقی و تکالیف منطبق با آنها ست.

۳

  • بنابرین، قانون اخلاقی بیانگر چیزی جز خودمختاری عقل عملی محض، یعنی آزادی نیست و این خود شرط صوری کلیه ماکسیم ها ست که تنها در تبعیت از آن می توانند با عالی ترین قوانین عملی انطباق یابند.»

  • (کانت، «کلیات»، فصل ۶، پاراگراف ۸)

۴

  • «خودمختاری اراده، محتوای اراده را تشکیل می دهد و لذا خود، قانون خویش است

  • (بی اعتنا به اینکه محتواهای تشکیل دهنده اراده چه باشند.)

۵

  • پس اصل خودمختاری جز این نیست که چنان انتخاب کنی که ماکسیم (حداعلای) انتخاب تو درآن مورد، همزمان بتواند به مثابه قانون عام تلقی شود.»

  • (کانت، «مقدمه متافیزیک اخلاق»، ص ۲)

۶

  • سمت و سوی تئوری خودمختاری کانت بر ضد سعادتگرائی و قبل از همه، بر ضد آموزه اخلاق کاتولیکی است که اراده اخلاقی را تابع قانونگذاری بیگانه (بیگانه فرمائی)، یعنی دگم های کلیسای کاتولیک می سازد.

۷

  • تئوری خودمختاری کانت از اتیک پروتستانتیسم اقتباس شده است، که بر ضد آموزه اخلاق کاتولیکی است.

۸

  • در اتیک پروتستانتیسم، اخلاقمندی «مسیحی مؤمن» نه به دلیل فرمان کلیسا، نه از ترس مجازات و نه به امید پاداش، بلکه فقط به دلیل ایمان به خدا ست.

۹

  • کانت به جای ایمان به خدا، «خرد» را گذاشته است.

۱۰

  • هر آموزه خودمختاری اخلاقی با ادعای مطلقیت، افسانه و پنداری بیش نیست.

  • زیرا آن این حقیقت امر را نا دیده می گیرد که عمل مبتنی براخلاق انسان ها، به وسیله جامعه تعیین می شود.

  • (مراجعه کنید به اخلاق).

اخلاق

(مورال)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7540

ادامه دارد.

رنگی در دعاوی حضرات حق پرست و کیا فرید راجع به انقلاب اجتماعی (۱۰)

درنگی
از

شین میم شین

کیا فرید

حالا شما بفرمایید این رجعت سوسیالیسم های موجود در چین و ماچین و شوروی وکوبا و کره

به لحاظ فورماسیون مورد نظرتان انقلابی بود یا ارتجاعی ؟

بر اساس ضرورت بود یا توطئه بود ؟؟

با فرمول‌های مورد نطر شما آن فرماسیون ( ماتریالیسم تاریخی) روند تحولات در شوروی از زمان لنین به استالین و از استالین به خروشچف و گورباچف و پوتین چگونه قابل توصیف است ؟

این مسیر از ارتجاعی به انقلابی است یا از انقلابی به ارتجاعی؟

در ایران بعد از قاجار به پهلوی و از پهلوی به خمینی چی ؟؟

پاسخ را در حرکت های انقلابی ندهید در قالب همان فرماسیون های مورد نظرتان و ضرورت و الزامات این تغییر و تحولات بفرمایید .

سؤال این است

که چرا حق پرست به این سؤالات کیا فرید، جواب نداده است؟

چرا حق پرست، هماندیشی را جدی نمی گیرد؟

حق پرست

تنها توده ای با سوادی است که ما می شناسیم.

چرا در مقابل سؤالات همنوع هماندیش سکوت پیشه می کند.

فقط در هماندیشی با کیا فرید نیست.

حق پرست در هماندیشی با همنوعان دیگر هم همین رفتار را دارد.

در بهترین حالت می گوید:

جواب دادن به این سؤال نیاز به مطالعه دارد.

این اما به چه معنی است؟

محتوای این جواب حق پرست این است:

من خودم توان خوداندیشی ندارم.

من فقط می توانم افکار این و آن را پیدا کنم و مطالعه کنم و تکرار کنم.

همه همین جوری اند.

حق پرست دیگری در جواب به این سوال که استالینیسم و مائوئیسم چیست،

مطالبی را از حریفی مو به مو تکرار می کند، مبنی بر اینکه استالینیسم اصلا وجود ندارد.

ما می کوشیم این سؤالات کیا فرید را مورد تأمل مارکسیستی قرار دهیم:

کیا فرید

حالا شما بفرمایید این رجعت سوسیالیسم های موجود در چین و ماچین و شوروی وکوبا و کره

به لحاظ فورماسیون مورد نظرتان انقلابی بود یا ارتجاعی ؟

این جمله کیا فرید درست و دقیق فرمولبندی نشده است.

رجعت = برگشت.

سوسیالیسم = یک فرماسیون اقتصادی مبتنی بر مالکیت اشتراکی بر وسایل اساسی تولید.

منظور از برگشت سوسیالیسم های موجود چیست؟

کیا فرید

خیال می کند که سوسیالیسم پدیده ای جغرافیایی است.

به همین دلیل از رجعت (؟) سوسیالیسم های موجود (؟) در چین و ماچین و شوروی و کوبا و کره دم می زند.

او ضمنا از انقلابی و ارتجاعی بودن سوسیالیسم های کذایی بنا بر تعریف حق پرست از مفاهیم انقلاب و ارتجاع می پرسد.

اگر منظور کیا فرید محتوای فرماسیونی ـ اقتصادی انقلابات پیروز گشته در روسیه و چین و ویتنام و کامبوج و لائوس و کره و کوبا باشد،

می توان به سؤال او جواب دارد:

انقلاب و قرارداد اجتماعی در روسیه و چین

لوسوردو

(۱۹۴۱ ـ ۲۰۱۸)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9658

در روسیه تزاری در سال ۱۹۱۷

انقلاب سوسیالیستی اکتبر پیروز شده است.

یعنی

بورژوازی و اشراف فئودال و روحانی سلب مالکیت بر وسایل تولید شده اند و وسایل تولید در اختیار توده های خلق قرار گرفته اند.

سرکردگی و رهبری این انقلاب به عهده پرولتاریا و متحدینش تحت رهبری حزب کمونیست روسیه بوده است.

محتوای فرماسیونی ـ اقتصادی انقلاب در جمهوری های اتحاد شوروی،

ملی ـ دموکراتیک (انقلاب ضد استعماری (ضد تزاری) و ضد فئودالی) بوده است.

در چین نیمه فئودال ـ نیمه مستعمره در سال ۱۹۴۹

انقلاب ملی ـ دموکراتیک (انقلاب ضد استعماری (ضد امپریالیسم ژاپن و غیره) و ضد فئودالی) پیروز شده است.

سرکردگی و رهبری این انقلاب به عهده پرولتاریا و دهاقین چین تحت رهبری حزب کمونیست (مائوئیست) چین بوده است

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۱۴۳)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت ششم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۶ ـ ۸۷)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

حریم عشق را درگه، بسی بالاتر از عقل است

کسی آن آستان بوسد، که جان در آستین

معنی تحت اللفظی:

مقام درگاه عشق به مراتب بالاتر از مقام عقل است.

پیش شرط بوسه زدن بر آستان درگاه عشق، گذشتن از جان است.

حافظ

در این بیت غزل

دیالک تیک غریزه و عقل

را

به شکل دوئالیسم عشق و عقل بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن غریزه (عشق) می داند.

در دیالک تیک غریزه و عقل

واقعا هم نقش تعیین کننده از آن غریزه است.

گذار بشر از نبات و جانور به بشر در واقع گذار از غریزه به عقل است.

گذاری که تا ابد ادامه خواهد داشت.

در تحلیل نهایی این غریزه است که به برکت کار و در روند کار به عقل استحاله می یابد.

ضمنا

بدون حمایت دم به دم غریزه، موجودات نمی توانند دمی زنده بمانند.

غریزه ۲۴ ساعته به طور بی وقفه در خدمت موجود زنده است.

ایراد ایده ئولوژیکی حافظ

خلاصه کردن غریزه در عشق است.

اما چرا و به چه دلیل؟

چرا باید عقل اندیشنده و رهگشاینده تحقیر شود و غریزه (عشق) تجلیل و تحسین و تقدیس؟

سطر سطر دیوان حافظ به تجلیل و تحسین و تقدیس می و عشق اختصاص دارد.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (خ) خودپویی (خود به خودیت، ضد دیالک تیکی آگاهی) (۴) (بخش آخر)

پروفسور دکتر ولفگانگ پطر ایشهورن

برگردان

شین میم شین

۲۰

  • خودپوئی را نباید با خودکوشی، ابتکار عمل فردی و غیره یکی پنداشت.

۲۱

  • خودکوشی و ابتکار عمل فردی انسان سوسیالیستی مترقی، فقط بر مبنای آگاهی سوسیالیستی امکان پذیر می گردد.

۲۲

  • خودپوئی مشخصه اصلی فرماسیون های اقتصادی ماقبل سوسیالیستی است.

۲۳

  • علل اصلی سلطه خودپوئی در روند تاریخی گذشته به شرح زیر بوده اند:

الف

  • اوضاع جامعتی وابسته طبیعت بود.

ب

  • اوضاع جامعتی در دوره های ما قبل سوسیالیستی محدود بود.

پ

  • مناسبات تولیدی بر مالکیت خصوصی مبتنی بود.

ت

  • مناسبات تولیدی به ویژه بر مالکیت خصوصی سرمایه داری و تقسیم جامعه به طبقات استثمارگر و استثمار شونده مبتنی بود.

ث

  • علیرغم نطفه بندی عناصر مختلف شعور جامعتی در میان نیروهای طبقاتی مترقی و علیرغم کلیه تشبثات تنظیمگرانه سرمایه داری انحصاری ـ دولتی معاصر، در جهت لگام زدن حتی المقدور به تأثیرات خودپوی روندهای اقتصادی معینی در گروهی از روندهای مهم اجتماعی، تحت شرایط کاپیتالیستی نظام حلمعتی، حرکت کلی جامعه همچنان خودپو صورت می گیرد.

۲۴

  • غلبه بر خودپوئی، یعنی تحول بنیادی در نحوه و نوع پیشرفت روند تاریخی و در کیفیت جامعتی ـ تاریخی عمل انسانی، تنها در مبارزه طبقه کارگر زیر رهبری حزب مارکسیستی ـ لنینیستی و قبل از همه در روند ساختمان سوسیالیسم تحقق می یابد.

۲۵

  • تنها در مبارزه طبقه کارگر زیر رهبری حزب مارکسیستی ـ لنینیستی است، که شرایط عینی جامعتی و شرایط ایدئولوژیکی لازم پدید می آید، تا انسان بتواند تاریخ خود را با آگاهی کامل و با شناخت گرایشات توسعه حامعتی آتی بسازد.

پایان

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۶۸)

میم حجری

https://hadgarie.blogspot.com/2025/01/blog-post_83.html

ادامه دارد.

درنگی در دعاوی حضرات حق پرست و کیا فرید راجع به انقلاب اجتماعی (۹)

درنگی
از

شین میم شین

کیا فرید

در ایران دوره قاجار هم در ایران خودمان

کمونهای اولیه و برده داری و فئودالی ایرانی و سرمایه داری همزمان وجود داشتند

لذا ساده سازی رابطه و تاثیرات این فورماسیونها امری ذهنی ست.

نه واقعی !

کیا فرید

عینا و عملا

به مراحل توسعه جامعه بشری (فرماسیون های اقتصادی کمون اولیه و برده داری و فئودالیسم و سرمایه داری) ایمان دارد.

سؤال این است که ایرادش به نظرات حق پرست چیست؟

ایراد او ظاهرا این است

که حق پرست به وجود همزمان همه این مراحل تره حتی خرد نمی کند.

به نظر کیا فرید

توسعه و تکامل نردبانی و پلکانی (طبری) در جامعه بشری وجود نداشته است.

طبقات اجتماعی و فرماسیون های اقتصادی همه همزمان وجود داشته اند.

مثلا

جامعه ایران

در دوره قاجار امیزه ای از جوامع کمون اولیه و برده داری و فئودالی و سرمایه داری بوده است.

سؤال اول این است

که اگر در دوره قاجار طبقه سرمایه دار در همزیستی با کمون اولبه و اشراف برده دار و روحانی و اشراف فئودال و روحانی وجود داشته است،

پس دلیل او بر عدم وجود طبقات اجتماعی مدرن (بورژوازی و خرده بورژوازی و غیره) چیست؟

او احتمالا بورژوازی و خرده بورژوازی ایران را

در بورژوازی و خرده بورژوازی سنتی خلاصه می کند.

مثلا در بورژوازی تجاری و خرده مالکان و اصناف و پیشه وران و غیره.


سؤال دوم این است

که این فرماسیون های اقتصادی چگونه پدید آمده اند؟

از آسمان نازل شده اند؟

ایراد اصلی او به کامنت حق پرست، این است که انقلاب اجتماعی وجود و معنی و ضرورت نداشته است.

یعنی برای گذار از فرماسیون های اقتصادی نازل به عالی تر،

نیازی به انقلاب اجتماعی نبوده است و نیست و نخواهد بود.

به عبارت صریحتر

همه فرماسیون های اقتصادی همطرازند و همزنان وجود دارند.

کیا فرید

نظر مارکسیستی حق پرست

را

«ساده سازی رابطه و تاثیرات این فورماسیونها و امری ذهنی و نه واقعی» می داند.

کیا فرید خیال می کند

که ضد ذهنی نه عینی، بلکه واقعی است و ضد واقعی (رئال) نه واهی و خیالی و ایدئال، بلکه ذهنی است.

این ادعای او اما به چه معنی است؟

این ادعای او بدان معنی است

که سلسله مراتب فرماسیونی جامعه بشری و تعویض حاکمیت طبقاتی، مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی) و طبقات حاکمه

وجود عینی و واقعی نداشته اند و از ذهن حق پرست تراوش کرده اند.

دعاوی عچیبی کیا فرید دارد که نظیری برای شان در پهنه جهان وجود ندارد.

دلیل معرفتی این استنتاجات خرافی کیا فرید،

همانظور که ذکرش گذشت،

جانسختی بقایای فرتوت و بی رمق فرماسیون های اقتصادی نازلتر در جوامع بشری عالی تر است.

کیا فرید

حالا شما بفرمایید این رجعت سوسیالیسم های موجود در چین و ماچین و شوروی وکوبا و کره

به لحاظ فورماسیون مورد نظرتان انقلابی بود یا ارتجاعی ؟

بر اساس ضرورت بود یا توطئه بود ؟؟

با فرمول‌های مورد نطر شما آن فرماسیون ( ماتریالیسم تاریخی) روند تحولات در شوروی از زمان لنین به استالین و از استالین به خروشچف و گورباچف و پوتین چگونه قابل توصیف است ؟

این مسیر از ارتجاعی به انقلابی است یا از انقلابی به ارتجاعی؟

در ایران بعد از قاجار به پهلوی و از پهلوی به خمینی چی ؟؟

پاسخ را در حرکت های انقلابی ندهید در قالب همان فرماسیون های مورد نظرتان و ضرورت و الزامات این تغییر و تحولات بفرمایید .

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۱۴۲)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت ششم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۶ ـ ۸۷)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

بدون مداخله عقل اندیشنده

عشق و نفرت خصلتی تصادفی، دلبخواهی و غیر علمی و خودپو به خود می گیرد.

می آید و می رود، بی آنکه واقعا بیاید و برود.

سعدی برای دفاع از چنین عشقواره ای است که به دامن ایراسیونالیسم لگام گسیخته پناه می برد و خرد تنومند خود را حلق آویز می کند.

این عشق بنده وار نمی تواند معقول باشد و حافظ برای تاجگذاری بر سر این عشقواره است که تمام دستاوردهای خرد بشری را زنده به گور می سازد.

حافظ ایراسیونالیسم و ندانمگرائی خود را بر پایه دو مقوله مهم «می» و «عشق» برپا می دارد:

ز باده هیچت اگر نیست، این نه بس، که تو را

دمی ز وسوسه عقل بی خبر دارد؟

معنی تحت اللفظی:

باده اگر هیج مددی به کسی نرساند، همین که او را نسبت به عقل وسوسه گر رویین تن می سازد، نعمت و دستاورد بزرگی است.

حافظ

در این بیت غزل

مستی را بهترین راه برای رهایی از شر عقل می داند

و

عقل را به نیرویی فریبا تشبیه می کند.

مستی

بشر را نسبت به وسوسه عقل اندیشنده رویین تن می سازد و این در قاموس حافظ سعادت بزرگی است.

حافظ

سرسخت ترین و پیگیرترین دشمن عقل اندیشنده است.

دلیل علاقه مفرط نیچه (مؤسس خردستیزی) به حافظ هم همین است.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (خ) خودپویی (خود به خودیت، ضد دیالک تیکی آگاهی) (۳)

پروفسور دکتر ولفگانگ پطر ایشهورن

برگردان

شین میم شین

۱۲

  • تغییرات و تحولات انقلابی با جنبش های توده ای ساده آغاز می شوند که بیانگر تضادها و نارضایتی های جامعتی عمیق و نشانگر خواست مردم نسبت به تغییر شرایط جامعتی موجود است.

۱۳

  • جنبش های خودپوئی از این دست، متناسب با نیازهای تاریخی و اهداف طبقاتی، امکانات ارزشمندی را برای بالا بردن سطح آگاهی و سازماندهی عمل آگاهانه توده ها در اختیار حزب طبقه کارگر قرار می دهند.

۱۴

  • از این رو ست که لنین، خودپوئی را «فرم نطفه ای آگاهی» می نامد.
  • (لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۵، ص ۳۸۵)

۱۵

  • خودپوئی، اما با این حال، عملی معیوب، نارسا و بی هدف است که می تواند تأثیرات زیانباری به جا گذارد و مورد سوء استفاده نیروهای ارتجاعی و ضد انقلابی قرار گیرد.

۱۶

  • از این رو ست، که حزب طبقه کارگر باید با کار پیگیر سیاسی ـ ایدئولوژیکی و سازمانی خود، جنبش توده ها را از مرحله خودپوئی به مرحله آگاهی ارتقا دهد.

۱۷

  • به قول لنین، «کمونیست ها به خودپوئی دل نمی بندند.
  • کمونیست ها به توده مردم عمل سازمان یافته، هدفگرا، مبتنی بر وحدت نظری، به موقع و سنجیده را می آموزند.»
  • (لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۲۹، ص ۳۸۵)

۱۸

· وظیفه کمونیست ها «مبارزه بر ضد خودپوئی است.»

  • (لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۵، ص ۳۹۶)

۱۹

  • تلاش ها و اقدامات زیر از سنگر ارتجاع امپریالستی و ضد انقلاب سر در می آورند:

الف

  • هر گونه ستایشی از جنبش خود به خودی

ب

  • هر تلاشی در جهت سوق دادن جنبش کارگری از سطح موجود آگاهی به خودپوئی

پ

  • هر تلاشی برای بی اعتبار کردن نقش رهبری و سازماندهی حزب مارکسیستی ـ لنینیستی

ت

  • این درسی است، که تمامی تاریخ جنبش کارگری، به ویژه تاریخ انقلاب سوسیالیستی و ساختمان سوسیالیسم می آموزد.

ادامه دارد.

درنگی در گفت و گوی ایلان با الیس در «سرزمین نوابغ» (۲)

من، مست و تو، دیوانه

ما را که برد لانه؟

صد بار تو را گفتم:

«کم زن دو سه پیمانه!»

درنگی

از

میم حجری

الیس وای دل

رهبر دار و دسته نئوفاشیستی آلمان

به معرفی خود و آ اف دی (اترناتیوی برای آلمان)

به میلیون ها کاربر سرزمین نوابغ (پلاتفرم ایکس) می پردازد:

الیس

دار و دسته خود را حزب میهن پرستان المان می نامد و شکوه فت و فراوان از آن دارد که رسانه ها و احزاب امپریالیستی سنتی آلمان
آ اف دی (اتترناتیوی برای آلمان)

را

دار و دسته ای نئو فاشیستی و نئو نازیستی محسوب می دارند.

دلیل قوی الیس در این زمینه شنیدنی است:

هیتلر

ناسیونال ـ سوسیالیست، یعنی کمونیست بوده است.

در حالیکه آ اف دی (اتترناتیوی برای آلمان) حزبی محافظه کار و کنسرواتیو است.

ایلان، نابغه امریکایی افریقای جنوبی و گویا ایرانی تبار

مخالفتی با ادعای الیس ندارد.

اسم حزب هیتلر واقعا هم حزب ناسویال - سوسیالیستی کارگران المان بوده است

و

آماج آن تشکیل سوسیالیسم برای نژاد ژرمن بوده است.

الیس اما فراموش می کند که بگوید:

لاشخورهای حزب ناسویال - سوسیالیستی کارگران المان

سندیکاهای کارگری و احزاب و سازمان های کمونیستی را به آتش می کشیدند

و

قبل از همه

فعالین سندیکاها و اعضای حزب کمونیست المان

را

و

بعدها اعضای احزاب کمونیست فرانسه و هلند و اتحاد شوروی و غیره

را

تعقیب، دستگیر، زندانی و تیرباران می کردند

و

توده های کارگر و دهقان را به بهانه های نژادی در کاهدان ها می کردند و کاهدان ها را بنزین می ریختند و آتش می زدند

و

اردوگاه های نازی کشتارگاه کمونیست ها، کولی ها، یهودی ها و روس ها و ملل دیگر بود.

بعید است که ایلان ماسک از این حقایق امور بی خبر باشد.

چون در کتب درسی مدارس امریکا بیشک از شرکت میلیون ها سرباز امریکایی دوشادوش سربازان بریتانیای کبیر و ارتش سرخ بر ضد قوای فاشیسم ایتالیا و المان و ژاپن در جنگ جهانی دوم سخن رفته است.

ایلان ماسک

اما

طرفدار آزادی «بیان هر چه دل هر کس خواست» است و نه طرفدار حقیقت.

ادامه دارد.

درنگی در دعاوی حضرات حق پرست و کیا فرید راجع به انقلاب اجتماعی (۸)

درنگی
از

شین میم شین

کیا فرید

انسان‌شناختی و جامعه شناختی

در ادوار تاریخی گذشته پیجیده تر و در هم آمیخته تر و بغرنج از این فورمولهای (فرمول های) سطحی و ساده انگارانه یکدست شما از فرماسیون هست (است) که ارائه کردید .

کیا فرید در این موعظه مکانیکی اش

«انسان‌شناختی و جامعه شناختی» را «پیچیده تر و بغرنجتر از و درهم آمیخته تر از فرمول های سطحی و ساده انگارانه و یکدست» حق پرست از فرماسیون اقتصادی» می داند.

خدا می داند که منظور کیا فرید از مفاهیم انسان‌شناختی و جامعه شناختی چیست.

تعریف فرماسیون اقتصادی را در بخش های قبلی این تحلیل ارائه دادیم:

فرماسیون اقتصادی هر چامعه از نیروهای مولده و مناسبات تولیدی و روبنای ایده ئولوژیکی تشکیل می یابد.

کیا فرید
انسان‌شناختی و جامعه شناختی ادوار تاریخی گذشته را پیچیده تر از فرماسیون های اقتصادی می داند.

علاوه بر این، فرماسیون های اقتصادی، موضوع بحث حق پرست نبوده اند.

عزت حق پرست


صحبت بر سر مراحل انقلاب نیست.

چنین بحثی انقلاب را پیشفرض گرفته است.

مطمئنا این مراحل تمام انقلابات را در بر می گیرد

اما به شرطی که پیشفرض درست باشد.

موضوع بحث حق پرست، انقلاب سیاسی کذایی مورد نظر کیا فرید بوده است.

کیا فرید اما اعتنایی به حرف های حق پرست و موضوع بحث ندارد.

او خرافاتی را در ذهن خود گرد اورده است و به جا و بیجا به آنها موضوعیت می بخشد و به انحراف موضوعی بحث دست می زند و روشنگری را مختل و محال می سازد.

در نتیجه

نه چیزی می آموزد و نه کمکی به آموزش همنوعان خود می کند.

کیا فرید


آن فرمولها و ساختارهای مورد نظر شما ( فرماسیونها ) همین یک قرن پیش در جامعه ایران همزمان وجود داشتند
در دو سه قرن پیش در ایالات متحده امریکا هم همینطور .

کیا فرید

در این جمله

فرماسیون های اقتصادی را مشتی فرمول و ساختار قلمداد می کند.

یعنی معنی فرمول و ساختار را حتی نمی داند.

تمام هم و غم حق پرست،

اثبات تفاوت انقلاب با ارتجاع بوده است.

اینکه در ادوار تاریخی گذشته بقایای فرماسیون های اقتصادی مختلف وجود داشته اند، اصلا موضوع بحث حق پرست نبوده اند و ضمنا فرماسیون های اقتصادی مشتی فرمول و ساختار نبوده اند.

کیا فرید

در آمریکا برده داری از دب (؟) کمونهای اولیه سرخپوستان بوجود نیآمد

بلکه پدیده ای وارداتی بود

در اینکه بردگان در قاره های امریکا و استرالیا و غیره از بومیان مقاوم و مبارز این کشورها نبوده اند، نه تردیدی بوده است و نه ربطی به حرف حق پرست داشته است.

مهاجران اروپایی و کاشفان کذایی «قاره های نو»

به تخریب محیط زیست و کشتار بومیان آنها کمر بربسته اند.

مهاجران اروپایی و کاشفان کذایی «قاره های نو»

با به همراه بردن حیوانات اهلی و نباتات اهلی در اروپا

تبر بر تیار حیوانت و نباتات قاره های دیگر فرود آورده اند.

یعنی

عینا و عملا

سیستم اقتصادی حاکم در آن قاره ها را مختل ساخته اند.

حرف حساب حق پرست این بوده است

که

نطفه های فرماسیون بعدی مثلا برده داری

در بطن فرماسیون اقتصادی کمون اولیه، رشد می کنند و به انقلاب برده داری منجر می شوند

و

انقلاب به معنی گذار از فرماسیون اقتصادی نازل به عالی است و نه بر عکس.

کیا فرید

چیزی را رد می کند که حق پرست اصلا بر زبان نرانده است.

وقتی گفته می شود که کیا فرید بی اعتنا به کامنت حریف هماندیش

به منبر می رود، به همین دلیل است.

کیا فرید

همزمان زمینداری و فئودالیسم و سرمایه داری نیز در آنجا (امریکا) همزیستی می کردند .

آنچه که کیا فرید «همزیستی فرماسیون های «زمینداری و فئودالیسم و سرمایه داری» می نامد، خرافه ای بیش نیست.

چنین چیزی نه واقعیت داشته است و نه امکان پذیر بوده است.

واقعیت و امکان پذیر در همه جوامع بشری

جانسختی بقایای فرماسیون های اقتصادی سابق بوده است

که خود یکی از مفاهیم مارکسیستی است.

مثلا

مائو

در تحلیلش از جامعه چین

از جانسختی کماکان بقایای مناسبات برده داری در چین سخن گفته است.

در جنگل های اندونزی هنوز هم بقایای کمون اولیه وجود دارند و پژهشگران فیلم هایی از زندگی آنان تهیه و منتشر کرده اند.

این اما به معنی همزیستی فرماسیون های اقتصادی نیست.

در قاره های امریکا و استرالیا و غیره

مناسبات اقتصادی حاکم

مناسبات سرمایه داری بوده است که از اروپا بدانجا برده شده بود.

مهاجران اروپایی در این قاره ها

از توده های برده افریقایی و غیره

به مثابه نیروی کار بهره بر گرفته اند.

کماکان هم بهره برمی گیرند.

مهاجران جدید به کشورهای امپریالیستی هم کماکان

در شرایطی شبیه به شرایط بردگان کار و زندگی می کنند.

چه بسا دو دلار برای رفتن به شهر ندارند.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (خ) خودپویی (خود به خودیت، ضد دیالک تیکی آگاهی) (۲)

پروفسور دکتر ولفگانگ پطر ایشهورن

برگردان

شین میم شین

۷

«عمل آگاهانه» و «روند آگاهانه»

· به شروط زیر از «عمل آگاهانه» و یا «روند آگاهانه» سخن گفته می شود:

الف

· اگر عمل فردی و کلکتیو (دسته جمعی) با وقوف کامل نسبت به تأثیرات اجتماعی و تاریخی دوربرد مهم آن صورت گیرد.

ب

· اگر در تعیین هدف و سازماندهی، قصد تحقق این تأثیرات در میان باشد و اگر روی هم رفته جامه عمل بپوشد.

۸

عمل و روند خودپو

· عمل جامعتی افراد، گروه ها و طبقات و یا روندهای جامعتی ناشی از آن، وقتی «خودپو» نامیده می شود، که علاوه بر نتایج مستقیم برنامه ریزی شده و از مغز انسانی گذشته، در عین حال بناگزیر و به طور ناخواسته و بدون داشتن قصد و نیت قبلی، نتایج و تأثیرات دوربرد مهم دیگری پدید آیند.

· تأثیرات و نتایجی که سوبژکت هرگز نمی توانسته پیش بینی کند.

۹

· خودپوئی را نباید با فقدان وقوف (شعور) یکی پنداشت.

الف

· اولا به این دلیل که انسان همواره به مثابه یک موجود شعورمند و هدفمند عمل می کند.

ب

· ثانیا به این دلیل که خودپوئی می تواند از آنجا ناشی شود، که سوبژکت عمل، اصلا تصوری از تأثیرات دوربرد جامعتی عمل خود نداشته باشد.

پ

· ثالثا از آنجا ناشی شود، که سوبژکت عمل، تصوری وارونه و یا شعور آلوده به توهم از تأثیرات دوربرد اجتماعی عمل خود داشته باشد.

۱۰

· خودپوئی و آگاهی تضاد انتزاعی و مجردی را تشکیل نمی دهند.

(ما با دیالک تیک خودپویی و آگاهی سر و کار درایم.

مترجم)

الف

· خودپوئی و آگاهی به طور بی واسطه رو در روی هم قرار نمی گیرند، بلکه به واسطه پل هائی با همدیگر رابطه برقرار می کنند.

ب

· اعمال افراد قاعدتا در مرز این دو وجه افراطی صورت می گیرند.

پ

· آن سان که گاهی یکی و گاهی دیگری مسلط می شود و برای عمل، نقش تعیین کننده به عهده می گیرد.

(این بدان معنی است که در دیالک تیک خودپوئی و آگاهی گاهی نقش تعیین کننده از آن خودپوئی و گه از آن آگاهی است.

مترجم)

۱۱

· باید ـ به ویژه ـ توجه داشت، که در اینجا هم پشت سر هر عمل خودپو، منافع طبقاتی قرار دارند و لذا عمل خودپو خصلت طبقاتی دارد.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۱۴۱)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت ششم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۶ ـ ۸۷)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

بسا عقل زورآور چیردست

که سودای عشقش کند زیردست

معنی تحت اللقظی:

ای بسا عقل قوی پنجه که مغلوب سودای عشق می شود.

سعدی

در این بیت شعر

دیالک تیک غریزه و عقل

را

به شکل دیالک تیک سودای عشق و عقل بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کنده را از ان غریزه (سودای عشق) می داند.

لیت بدان معنی است

که

عشق خصلتی ضد عقلی (خردستیز) دارد.

نمی توان به سعدی حق نداد.

عشق رابطه ای یکطرفه است، نوعی وابستگی تحمیلی و صد عقلی و نامعقول است.

محمود دولت آبادی هم در کلیدر از محتوای غریزی عشق پرده برمی دارد:

قربانی عاشق جلاد می گردد.

همین «رابطه» یک طرفه قربانی با جلاد در اشعار شعرای کشور ما به صورت «رابطه» یکطرفه عاشق با معشوق تصور و تصویر می شود.

این عشق بنده ذلیل و ناتوان و نومید

به بنده دار قسی القلب و بیرحم است.

این عشق رعیت بی پناه و بی یار و یاور به ارباب خون آشام و به خان خونریز است.

درست به همین دلیل، عشق

ضمنا

در دیالک تیک عشق و نفرت وجود دارد.

یعنی عشق و نفرت به یکدیگر تبدیل می شوند.

عشق

اگر مبتنی بر عقل باشد، سلب یکطرفیت و عشقیت می شود و به مودت (دوستی) و رفاقت مبدل می گردد.

ادامه دارد.

خودآموز خوداندیشی (بخش صد و چهاردهم)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت ششم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۶ ـ ۸۷)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

۱۱۳۱

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15701

۱۱۳۲

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15726

۱۱۳۳

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15734

۱۱۳۴

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15738

۱۱۳۵

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15740

۱۱۳۶

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15745

۱۱۳۷

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15756

۱۱۳۸

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15766

۱۱۳۹

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15772

۱۱۴۰

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15775

ادامه دارد.

درنگی در دعاوی حضرات حق پرست و کیا فرید راجع به انقلاب اجتماعی (۷)

درنگی
از

شین میم شین

کیا فرید

در درون جوامع و بین جوامع

لزوما یک فرماسیون واحدی وجود ندارد.

معنی تحت اللفظی:

در درون جوامع بشری و بین جوامع بشری

حتما نباید فرماسیون واحدی وجود داشته باشد.

این جمله اول واکنش کیا فرید به واکنش علمی عزت حق پرست بر خرافات او در زمینه تفاوت انقلاب با ارتجاع است.

کیا فرید

مثل ۹۰ میلیون تن از هموطنانش

کامنت حریفان هماندیش را اصلا نمی خواند.

یعنی در قضای خالی «بحث» می کند.

او

ضمنا

اصلا نمی داند که فرماسیون به چه معنی است.

چون اینکه هر جامعه ای می تواند علاوه بر فرماسیون اقتصادی حاکم واحد، بقایای فرماسیون های اقتصادی ماقبل را هم داشته باشد،

امری عادی و طبیعی است.

ولی وجود فرماسیون بین جوامع (بین جوامع؟) بدان معنی است که فرماسیون اقتصادی در خلاء مطلق قرار دارد.

تصور چنین فرماسیونی تخیلی عظیم می طلبد.

کیا فرید

انسان‌شناختی و جامعه شناختی

در ادوار تاریخی گذشته پیجیده تر و در هم آمیخته تر و بغرنج از این فورمولهای (فرمول های) سطحی و ساده انگارانه یکدست شما از فرماسیون هست (است) که ارائه کردید .

ترجمه تحت اللفظی این دعاوی کیا فرید حتی دشوار است.

منظور او از انسان شناختی و جامعه شناختی چیست؟

چه تفاوتی بین
انسان شناختی و انسان شناسی و جامعه شناختی و جامعه شناسی وجود دارد.

خیلی از روشنفکران بورژوایی و خرده بورژوایی

به هر نیتی ترجمه هایی از متون فرنگی با اصطلاحات چه بسا غلط منتشر می کنند

که فقط به درد گنده گویی، خود علامه نمایی و تخریب فکری و فرهنگی می خورند.

حضرات ضمنا به سؤال خوانندگان در زمینه منظور خود از این اصطلاحات اختراعی خرافی جواب نمی دهند.

احتمال این می رود که جامعه شناختی و روان شناختی به عنوان مثال،

ترجمه مفاهیم سوسیولوژیسم و پسیکولوژیسم باشند.

اگر حدس ما درست باشد،

سؤال این است که تفاوت و تضاد سوسیولوژی (جامعه شناسی) با سوسیولوژیسم (جامعه شناختی) و تفاوت و تضاد پسیکولوژی (روان شناسی) با پسیکولوژیسم (روان شناختی) چیست؟

جامعه شناسی

(سوسیولوژی)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6632

قسمت اول

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6633

قسمت دوم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6634

قسمت سوم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6635

روان شناسی

(پسیکولوژی)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5653

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5652

سوسیولوژی (جامعه شناسی) و پسیکولوژی (روان شناسی)

از علوم جامعتی (اجتماعی) و انسانی اند.

در حالیکه
سوسیولوژیسم (جامعه شناختی کذایی و غلط به لحاظ دستور زبان فارسی) و
پسیکولوژیسم (روان شناختی کذایی و غلط به لحاظ دستور زبان فارسی)

از مکاتب فلسفی امپریالیستی اند و نه از علوم اجتماعی و انسانی.

علمای امپریالیستی

با اختراع این مکاتب فلسفی خرافی و ضدعلمی و بند تنبانی

بدیل و الترناتیوی فراگمنتاریستی (جزء گرایی، تجزیه گرایی) برای فلسفه مارکسیستی (ماتریایلسم دیالک تیکی، ماتریالیسم تاریخی، تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی) سر هم بندی می کنند.

علمای عوامفریب امپریالیستی با سوسیولوژیسم (جامعه شناختی کذایی)

می کوشند تا مسائل جامعتی را با مفاهیم جامعه شناسی «درک» کنند و «توضیح» دهند.

یعنی

از استعمال مفاهیم ماتریالیسم تاریخی صرفنظر کنند و طفره روند.

علمای عوامفریب امپریالیستی با پسیکولوژیسم (روان شناختی کذایی)

می کوشند تا مسائل جامعتی را با مفاهیم روان شناسی و روان کاوی (فرویدیسم، یونگیسم) «درک» کنند و «توضیح» دهند.

یعنی

از استعمال مفاهیم ماتریالیسم تاریخی و تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی صرفنظر کنند و طفره روند.

مراجعه کنید

به

دایرة المعارف فلسفه بورژوایی واپسین

۱

قسمت اول

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5132

قسمت دوم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5133

قسمت سوم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5134

...

تئوری شناخت

(نظریه معرفتی)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11337

ماتریالیسم دیالک تیکی و ماتریالیسم تاریخی

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8001

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (خ) خودپویی (خود به خودیت، ضد دیالک تیکی آگاهی) (۱)

پروفسور دکتر ولفگانگ پطر ایشهورن

برگردان

شین میم شین

۱

  • خودپوئی، در زبان محاوره ای به معنی خود به خودی بودن به کار می رود.

۲

  • خودپوئی به طرز تفکر و طرز رفتاری اطلاق می شود، که به طور غریزی ـ بدوی، بدون تأمل و تعقل زیاد صورت می گیرد.

۳

کریستیان ولف

(۱۶۷۹ ـ ۱۷۵۴)

عالم یونیورسال

ریاضی دان

فیلسوف آلمانی

همراه با لایب نیتس و کانت

مهمترین نماینده روشنگری آلمان

نماینده حقوق طبیعی

مؤسس بسیاری از مفاهیم مهم

(شعور، معنی، درخود، دقت)

مؤثر در قانونگزاری پروس

مؤلف آثار بیشمار

  • مفهوم «خودپوئی» در فلسفه کلاسیک بورژوائی آلمان، به معنی فعالیت فکری و معرفتی به کار می رفت، که بدون تأثیر دیگران و بدون اجبار از خارج صورت می گیرد.
  • (لایب نیتس، کریستیان ولف، کانت)

۴

  • خودپوئی در فلسفه و جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی نیز اهمیت مفهومی خاصی کسب کرده است:

الف

  • اصطلاح خودپوئی اینجا اولا بیانگر کیفیت جامعتی معین عمل افراد، گروهها و طبقات اجتماعی است.

ب

  • اصطلاح خودپوئی اینجا ثانیا بیانگر کیفیت روندهای جامعتی است، که از این اعمال خودپو ناشی می شوند.

پ

  • ایندو، دو طرف سکه واحدی را تشکیل می دهند.

۵

  • ضد خودپوئی، آگاهی است که به به دو معنی زیر است:

الف

  • آگاهی اولا بیانگر عمل آگاهانه افراد، گروهها و طبقات اجتماعی است.

ب

  • آگاهی ثانیا بیانگر کیفیت جامعتی روندهای آگاهانه توسعه جامعتی است.

۶

  • مفهوم «آگاهی» را نباید با مفهوم «شعور» یکی گرفت که در جای خود مورد بحث قرار گرفته است.

شعور

(روح، ضمیر، دل)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8177

آگاهی

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6666

پایان

۷

  • کردوکار عملی انسان ها، اگرچه در رابطه با نتایج مستقیم آن، همیشه با شعور و با سازماندهی هدفمند همراه است، ولی چون در سیستمی از مناسبات جامعتی و روابط طبقاتی انجام می یابد و به تأثیرات و نتایج جامعتی معین منجر می شود، تعین کیفی تمامجامعتی به خود می گیرد.

۸

  • مفاهیم «خودپوئی» و «آگاهی» بر این مبنا مطرح می شوند.

(ما با دیالک تیک خودپویی و آگاهی سر و کار داریم.

مترجم)

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۱۴۰)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت ششم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۶ ـ ۸۷)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

نمی خواستم تندرستی خویش

که دیگر نیاید طبیب ام به پیش

معنی تحت اللفظی:

برای اینکه طبیب سرو قامت مرو را نبینم،

از سلامتی خویش صرفنظر می کردم.

سعدی

در این بیت شعر،

دیالک تیک عاشق و شاهد

را

به شکل دیالک تیک بیمار و طبیب بسط و تعمیم می دهد.

بیمار مورد نظر سعدی

چنان دلباخته طبیب شده است، که توان دیدن او را و دیدار با او را ندارد.

به همین دلیل علیرغم تحمل درد و رنج از بیماری،

از رفتن به مطب او پرهیز می ورزد.

ظاهرا

درشهر مرو، قحط طبیب بوده است و اگر تنها طبیب شهر بیمار می شد، فاتحه ای بر همه بیماران شهر خوانده می شد.

این تصور و تصویر سعدی از عاشق، هم رئالیستی است و هم راسیونالیستی.

اگر عشق قوی باشد، عاشق از معشوق پرهیز می ورزد و دوری می گزیند.

این فرم از عشق،

پیشفرم جنون است.

دلیل سر به صحرا نهادن مجنون هم همین بوده است.

ادامه دارد.

درنگی در گفت و گوی ایلان با الیس در «سرزمین نوابغ» (۱)

من، مست و تو، دیوانه

ما را که برد لانه؟

صد بار تو را گفتم:

«کم زن دو سه پیمانه!»

درنگی

از

میم حجری

منظور از «سرزمین نوابغ»، پلاتفرم ایکس است

و

منظور از ایلان (مار، اژدها)، ایلان ماسک

و

منظور از آلیس، آلیس وای دل (نئوفاشیست آلمانی) و رئیس دار و دسته سیاسی نئوفاشیستی معروف به آلترناتیوی برای آلمان است

که در چند سال اخیر

به ویژه در شرق آلمان (آلمان شرقی سابق)

رشد برق آسا کرده است و به نیروی سیاسی نیرومندی مبدل شده است.

و

آلیس وای دل

کاندیدای این دار و دسته به عنوان صدر اعظم آلمان است.

ایلان ماسک

ثروتمندترین سرمایه دار افریقای جنوبی الاصل جهان در یالات متحده امریکا ست

که بسان دیگر سران بورژوازی انحصاری ـ دولتی

دیگر به فعالیت اقتصادی بسنده نمی کند

و

وارد سیاست شده است

و

پس از حمایت مالی و تبلیغاتی ـ رسانه ای همه جانبه از ترامپ

و پیروزی حیرت انگیز او در انتخابات اخیر امریکا

به مقام مشاور «نابغه» ترامپ انتخاب شده است

و

برای کلیه مسائل سیاسی جهان راه حل «می اندیشد» و می یابد و پیشنهاد می کند و در جهت عملی کردن آن تلاش می ورزد.

ایلان ماسک

مدتی است که به حمایت از نئوفاشیسم در سراسر جهان برخاسته است.

مثلا به حمایت از حزب پسافاشیستی ایتالیا.

دو ماه دیگر

در آلمان امپریالیستی انتخابات پارلمانی صورت خواهد گرفت.


ایلان ماسک

دار و دسته سیاسی نئوفاشیستی معروف با آلترناتیوی برای آلمان

را

منجی مردم آلمان محسوب می دارد

و

این گفت و گو گام مهمی برای ارتقای سطح محبوبیت این دار و دسته و کمک به پیروزی آن در انتخابات جدید است.

ادامه دارد.

درنگی در دعاوی حضرات حق پرست و کیا فرید راجع به انقلاب اجتماعی (۶)

درنگی
از
شین میم شین


عزت حق پرست


صحبت بر سر مراحل انقلاب نیست.

چنین بحثی انقلاب را پیشفرض گرفته است.

مطمئنا این مراحل تمام انقلابات را در بر می گیرد

اما به شرطی که پیشفرض درست باشد.

این پاسخ حق پرست به کیا فرید، فی نفسه علمی و دقیق و درست و عاری از ایراد و ستایش انگیز است.

ایراد بینشی حق پرست و نه فقط حق پرست،

پرهیز و یا عجز از تفکر مفهومی ـ فلسفی است.

حق پرست

کامنت کیا فرید را مورد تجزیه و تحلیل مفهومی ـ فلسفی قرار نمی دهد.

تنها سودایی که حق پرست و نه فقط حق پرست در هماندیشی با همنوع دارد،

برگرداندن حریف هماندیش به موضوع بحث و اثبات نقطه نظر خویش است.

در نتیجه

حقیقت در حاشیه می ماند.

تفاوت طرز تفکر مارکسیستی با طرز تفکر پراگماتیستی همین جا ست.

بدین طریق است که ایرادات بینشی کیا فرید در این جوابیه حق پرست، مسکوت می مانند.

مراجعه کنید

به

بخش های قبلی همین تحلیل.

کیا فرید

در درون جوامع و بین جوامع

لزوما یک فرماسیون واحدی وجود ندارد.

انسان‌شناختی و جامعه شناختی در ادوار تاریخی گذشته پیجیده تر و در هم آمیخته تر و بغرنج از این فورمولهای سطحی و ساده انگارانه یکدست شما از فرماسیون هست (است) که ارائه کردید .

آن فرمولها و ساختارهای مورد نظر شما( فرماسیونها ) همین یک قرن پیش در جامعه ایران همزمان وجود داشتند

در دو سه قرن پیش در ایالات متحده امریکا هم همینطور .

در آمریکا برده داری از دب کمونهای اولیه سرخپوستان بوجود نیآمد

بلکه پدیده ای وارداتی بود

همزمان زمینداری و فئودالیسم و سرمایه داری نیز در آنجا همزیستی می کردند .

در ایران دوره قاجار هم در ایران خودمان ؛ کمونهای اولیه و برده داری و فئودالی ایرانی و سرمایه داری همزمان وجود داشتند

لذا ساده سازی رابطه و تاثیرات این فورماسیونها امری ذهنی ست.

نه واقعی !

حالا شما بفرمایید این رجعت سوسیالیسم های موجود در چین و ماچین و شوروی وکوبا و کره

به لحاظ فورماسیون مورد نظرتان انقلابی بود یا ارتجاعی ؟

بر اساس ضرورت بود یا توطئه بود ؟؟

با فرمول‌های مورد نطر شما آن فرماسیون ( ماتریالیسم تاریخی) روند تحولات در شوروی از زمان لنین به استالین و از استالین به خروشچف و گورباچف و پوتین چگونه قابل توصیف است ؟

این مسیر از ارتجاعی به انقلابی است یا از انقلابی به ارتجاعی؟

در ایران بعد از قاجار به پهلوی و از پهلوی به خمینی چی ؟؟

پاسخ را در حرکت های انقلابی ندهید در قالب همان فرماسیون های مورد نظرتان و ضرورت و الزامات این تغییر و تحولات بفرمایید .

با سپاس

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۱۳۹)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت ششم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۶ ـ ۸۷)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

طبیبی پری چهره در مرو بود

که در باغ دل، قامتش سرو بود

معنی تحت اللفظی:

در شهر مرو، پزشکی بود که قامتش در عالم تخیل یادآور سرو بود.

سعدی

در این بیت شعر،

برای توصیف طبیبی،

دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت)

را

به شکل دیالک تیک ظاهر (چهره و قامت) و ذات بسط و تعمیم می دهد، ولی نمود (چهره و قامت) را چنان مطلق می کند که برای بود (ماهیت و ذات) نقشی نمی ماند.

این را می توان ظاهر پرستی و فرمالیسم فقهی و فلسفی نام داد.

حافظ این شیوه برخورد به چیزها، پدیده ها و سیستم ها را به اوج تهوع انگیزی می رساند و برای شاملو و بقیه شعرای ظاهرپرست به ارث می گذارد.

برای حضرات مهمترین جنبه انسانها رنگ و بو و مو و روی و قد و قامت و غیره آنها ست و بس.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (خ) خواست (اراده)

پروفسور دکتر گرهارد بارچ

برگردان

شین میم شین

۱

  • اراده عبارت است از تمایل آگاهانه انسان ها در جهت نیل به آماج های معین.

۲

  • اراده به مثابه جزئی از هوش، عواطف و احساسات به مجموعه بغرنج خصایص روانی تعلق دارد.

۳

  • چون اراده همیشه سمت و سو دارد، شناخت (حداقل تقریبی) آماج را پیش شرط خود قرار می دهد.

۴

  • تحقق بخشیدن به خواست یا اراده که در عمل ارادی صورت می گیرد، با غلبه بر مقاومت های درونی (مقاومت هائی که در تک تک افراد وجود دارند) و مقاومت های برونی (مقاومت های ناشی از محیط طبیعی جامعتی) همراه است.

۵

  • عمل ارادی به طور کلی از دو مرحله زیر می گذرد:

الف

  • از مرحله تشکیل نیت و اتخاذ تصمیم (تصمیمگیری)

ب

  • از مرحله اجرای تصمیم متخذه (اتخاذ شده.)

۶

  • اراده را هرگز نباید فقط به مثابه یک پدیده روانی صرف تلقی کرد.

۷

· اراده عمدتا در مورد گروه های انسانی مصداق پیدا می کند و به انواع گوناگونی زیر بروز می کند:

الف

اراده جامعتی

· اراده جامعتی در گروه های اجتماعی ـ مثلا در طبقه کارگر، در مبارزه به خاطر برقراری یک جامعه بی طبقه و آزاد از استثمار و ستم ـ یک گشتاور مهم عمل اکتیو (فعال) و انقلابی است.

ب

اراده همبودین (اجتماعی)

· در هر کلکتیو سوسیالیستی، برای تحقق بخشیدن به اهداف خاص و برای زندگی سوسیالیستی مشترک، وجود اراده همبودین الزامی است و گرنه رسیدن به این اهداف غیرممکن خواهد بود.

پ

اراده همگانی

· اراده می تواند ـ حتی با وجود تفاوت های طبقاتی اجتماعی ـ به مثابه اراده همگانی یک خلق و یا مجموعه ای از خلق ها مطرح شود، اگر ضرورت مدافعه و یا ممانعت از تجاوزی خارجی مطرح باشد.

۸

· اهمیت بی تردیدی که اراده در حیات جامعه به عهده دارد، سبب ارائه تعاریف مختلف از آن شده است.

۹

· در تاریخ فلسفه تلاش برای توضیح معنی اراده، همواره با مسئله رابطه هوش (تفکر، شناخت) با اراده همراه بوده است.

· (هوش عبارت است از قدرت تفکر برای کسب دانش و نظر.

· قدرت تفکر و شناخت.

· فهم.

مترجم)

۱۰

· نظرات مختلف رایج در تعریف مفهوم «اراده» به شرح زیرند:

الف

تئوری اراده هتروژنه تیکی (ناهمگون)

· تئوری اراده ناهمگون، اراده را به فاکتورهای روانی دیگر، به ویژه هوش وابسته می داند.

· افلاطون، ارسطو، استوئیست ها، آلبرتوس ماگنوس، توماس فون اکوین، فیفس، دکارت، اسپینوزا، گاسندی، لایب نیتس، هوبس، جان لاک، بونه، لامارک، کانت، هگل و غیره

ب

تئوری اراده اوتوژنه تیکی (خودزا)

· تئوری اراده خودزا، اراده را به مثابه واقعیت امر روانی بنیادین و اولیه می داند که به طور خود به خودی در ارگانیسم انسانی تشکیل می یابد.

پ

تعریف وولونتاریستی اراده

· در مکتب وولونتاریسم (اراده گرائی) اراده به شرح زیر تعریف می شود:

۱

· دونس اسکاتوس ـ فیلسوف و تئولوگ اسکاتلندی ـ اراده را به مثابه فاکتور معرفتی تعیین کننده و علت اولیه کل وجود می داند.

۲

آرتور شوپنهاور

(۱۷۸۸ ـ ۱۸۶۰)

· شوپنهاور اراده را به مثابه دلیل تعیین کننده همه چیز در جهان تلقی می کرد.

· مراجعه کنید به ایدئالیسم ذهنی، سوبژکتیویسم

۳

· بانزن اراده را به مثابه جوهر جهان قلمداد می کرد.

۴

فریدریش نیچه

(۱۸۴۴ ـ ۱۹۰۰)

· نیچه اراده را نیروی محرکه واقعی در طبیعت و تاریخ می دانست.

۵

· کوجف اراده را به مثابه عشق کلیت برای درک خویشتن خویش قلمداد می کرد.

۱۱

· تئوری اراده توسط شوپنهاور و نیچه به بخشی از ایراسیونالیسم (خردستیزی) بورژوازی واپسین مبدل شد.

۱۲

· نیچه از تئوری اراده پلی برای گذشتن به ایدئولوژی نژادی فاشیسم پدید آورد.

· مراجعه کنید به خرد، ایراسیونالیسم (خردستیزی)، تئوری نژادی، درک ماتریالیستی تاریخ

پایان

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره المائده) (۳۳۴)

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿۞ وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ ۖ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾
[ المائدة: ۲۷]

و داستان راستين دو پسر آدم را بر ايشان بخوان، آنگاه كه قربانيى كردند. از يكيشان پذيرفته آمد و از ديگرى پذيرفته نشد. گفت: تو را مى‌كشم. گفت: خدا قربانى پرهيزگاران را مى‌پذيرد.

کریم

در این آیات، حکایت هابیل (مظهر خیر مطلق) و قابیل (مظهر شر مطلق) را نقل می کند.

این دو برادر قربانی می کنند.

خدا اما فقط قربانی هابیل را می پذیرد.

قابیل خشمگین می شود و به عوض حمله بر خدای تبعیضیگذار،

برادرش را تهدید به قتل می کند.

برادرش هم به عوض تبرئه عقلی و علمی و منطقی خود و ارسال برادر به سراغ مقصر اصلی یعنی خدا، دلیل فقهی برای مقبول نیفتادن قربانی برادر می آورد:

پیش شرط مقبول افتادن قربانی کسی، متقی بودن او ست.

﴿لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ ۖ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ﴾
[ المائدة: ۲۸]

اگر تو بر من دست گشايى و مرا بكشى، من بر تو دست نگشايم كه تو را بكشم. من از خدا كه پروردگار جهانيان است مى‌ترسم.

هابیل

ضمنا

پس از شنیدن تهدید برادر به قتل، خود را فوری خلع سلاح می کند و گردن به تیغ برادر جلاد می سپارد.

دلیل غیر عقلی و غیر علمی و غیر منطقی هابیل شنیدنی است:

من تو را نمی کشم، چون از خدا می ترسم.

هابیل عقب مانده به عوض ترس از خدا، از خود نمی پرسد که همان خدا دو پا را برای چی به دو پسر حوا و آدم داده است.

اگر دو دست برای کشتن برادر خویش باشد، دو پا هم برای در رفتن از دست برادر جلاد است.

﴿إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ ۚ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ﴾
[ المائدة: ۲۹]

مى‌خواهم كه هم گناه مرا به گردن گيرى و هم گناه خود را تا از دوزخيان گردى كه اين است پاداش ستمكاران.

هابیل ساده لوح سیر از جان

دلیل می آورد:

مرا بکش تا هم بار گناهان من به گردنت افتد و هم بار گناهان خودت و به عذاب الیم گرفتار آیی.

دلایل قوی باید و من، تقی.

﴿فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾
[ المائدة: ۳۰]

نفسش او را به كشتن برادر ترغيب كرد، و او را كشت و از زيانكاران گرديد.

قابیل حسود هم هابیل را می کشد.

نه به دلیل مقبول نیفتادن قربانی اش، نه به دلیل تبعیض قائل شدن خدا بین دو برادر، بلکه به ترغیب نفسش.

نفس چیه؟

بنا بر تصورات و تخیلات کریم،

وجود هر کس میدان حکمرانی دو نفس اماره و لوامه (امر کننده و ملامت کننده) است.

نفس اماره به قابیل امر می کند که برادرش را بکشد.

یعد چه می شود؟

﴿فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ ۚ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَٰذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي ۖ فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ﴾
[ المائدة: ۳۱

خدا كلاغى را واداشت تا زمين را بكاود و به او بياموزد كه چگونه جسد برادر خود پنهان سازد.

گفت:

واى بر من، نتوانم همانند اين كلاغ باشم و پيكر برادرم را دفن كنم.

و در زمره پشيمانان درآمد.

پس از کشته شدن هابیل به دست برادرش، قابیل

نفس لوامه (ملامتگر) فعال می گردد.

در نتیجه، قابیل قاتل از کرده خود پشیمان می شود.

قبلا اما به اراده خدا کلاغی می آید و قابیل از کلاغ فوت و فن تدفین جنازه برادرش را

می آموزد.

خودش که مغز ندارد.

اکنون این سؤال پیسش می آید که منظور کریم از نقل این حکایت چیست؟

﴿مِنْ أَجْلِ ذَٰلِكَ كَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا ۚ وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَٰلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ﴾
[ المائدة: ۳۲ ]

از اين رو بر بنى اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس كس ديگر را نه به قصاص قتل كسى يا ارتكاب فسادى بر روى زمين بكشد، چنان است كه همه مردم را كشته باشد.

و هر كس كه به او حيات بخشد چون كسى است كه همه مردم را حيات بخشيده باشد.

و به تحقيق پيامبران ما همراه با دلايل روشن بر آنها مبعوث شدند، باز هم بسيارى از آنها همچنان بر روى زمين از حد خويش تجاوز مى‌كردند.

نتیجه اینکه هر کس کسی را بکشد، انگار بشریت را کشته است و هر کس کسی را زنده بگذارد، انگار بشریت را زنده داشته است.

انبیاء هم برای ابلاغ دلایل روشن مبعوث شده اند.

ولی چه فایده که خیلی ها پا از گلیم خویش فراتر می گذارند.

﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ۚ ذَٰلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا ۖ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾
[ المائدة: ۳۳]

جزاى كسانى كه با خدا و پيامبرش جنگ مى‌كنند و در زمين به فساد مى‌كوشند، آن است كه كشته شوند، يا بر دار گردند يا دستها و پاهايشان يكى از چپ و يكى از راست بريده شود يا از سرزمين خود تبعيد شوند.

اينها رسواييشان در اين جهان است و در آخرت نيز به عذابى بزرگ گرفتار آيند.

نتیجه غیر عقلی و غیر علی و غیر علمی و بی ربط دیگر از حکایت هابیل و قابیل، این است که

جزای کسی که با انبیاء بجنگد و یا در زمین مرتکب فساد شود:

چنین کسی یا باید کشته شود، یا بر دار شود، یا دو دستش قطع شوند و یا تبعید گردد.

ضمنا باید در دنیا رسوا و در عقبا معذب گردد.

ادامه دارد.

درنگی در دعاوی حضرات حق پرست و کیا فرید راجع به انقلاب اجتماعی (۵)

درنگی
از
شین میم شین


عزت حق پرست


صحبت بر سر مراحل انقلاب نیست.

چنین بحثی انقلاب را پیشفرض گرفته است.

مطمئنا این مراحل تمام انقلابات را در بر می گیرد

اما به شرطی که پیشفرض درست باشد.


بنابراین

بحث همچنان در مورد اثبات پیشفرض است.


مطمئنا یک انقلاب مراحل مختلف انقلاب سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را طی خواهد کرد

اما به شرطی که انقلاب باشد.


تعریف انقلاب را باید در نفی فرماسیون نازلتر و گذار به فرماسیون کاملتر جستجو کرد.

هر حرکتی در جهت نفی سیستم کهنه و گذار به سیستم مترقی تر باشد،

انقلابی است.

در غیر اینصورت

ارتجاعی است.


نباید بین شورش، طغیان، عصیان و انقلاب خلط مبحث ایجاد کرد.

هر گردی گردو نیست.


هر حرکت اجتماعی

می تواند تولید شور و هیجان بنماید.

اما انقلاب نباشد.

تغییری که بر علیه فرماسیون برتر باشد،

نه انقلاب که ارتجاع است.


این امر نیر در بستر رشد تاریخی و محتوای ماهوی آن باید بررسی شود.


به عنوان مثال

هرگز نمی توان طبقات در حال زوال و حتی زوال یافته ای که بدلائل مشخص دوباره جان گرفته اند و قصد دارند مناسبات تولیدی کهنه را زنده و به خدمت بگیرند،

دموکرات انقلابی نامید.

دموکرات انقلابی تعریف مشخص خود را دارد و متحد طبیعی طبقه کارگر در طی کردن مرحله خاصی از انقلاب است و ربطی به فوندامنتالیست ها ندارد.

پایان

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۶۷)

میم حجری

https://hadgarie.blogspot.com/2025/01/blog-post_78.html

ادامه دارد.

درنگی در دعاوی حضرات حق پرست و کیا فرید راجع به انقلاب اجتماعی (۴)


درنگی
از
شین میم شین


کیا فرید

پیشتاز این انقلابات

طبقات نو ظهور بورژوازی و خرده بورژوازی مدرن و صنعتی و تولید گر است

که تدریجا به شکل طبقات مدرن ظهور پیدا می کنند و مدرنیته را تحقق می بخشند.

این را دیالکتیک تاریخ و تحولات اجتماعی به ما می آموزد

اگر استعداد آموختن داشته باشیم.

معنی تحت اللفظی:

پیشتاز انقلابات سیاسی که خصلت طبقاتی ندارند و در جوامعی اتفاق می افتند که در آنها «طبقات مدرن هنوز به منصه ظهور نرسیده اند» و «معیار در آنها گذر از سنت و مذهب به مدرنیته هست (است)»،

طبقات نوظهور بورژوازی و خرد بورژوازی مدرن و صنعتی و مولدند.

این طبقات اجتماعی (؟) به تدریج به شکل طبقات مدرن ظهور می کنند و تجدد را تحقق می بخشند.

اگر کسی احیانا دلیل می طلبد، به دیالک تیک تاریخ و تحولات اجتماعی رجوع کند.

البته اگر استعداد عبرت گرفتن از ایوان مداین را داشته باشد.

روی این جملات آخر این کامنت کیا فرید باید اندکی خم شد:

۱

انقلابات سیاسی که قرار بود فاقد خصلت طبقاتی باشند،

تحت سرکردگی طبقه اجتماعی سرمایه دار (بورژوازی) و طبقه (؟) خرده بورژوازی صورت می گیرند.

چگونه انقلابی می تواند تحت سرکردگی طبقاتی باشد و ضمنا فاقد خصلت طبقاتی باشد؟

طبقات پیشتاز انقلابات سیاسی کذایی که پیشایپش توده از جان و مال و دار و ندار خود می گذرند، قربتا الی الله دست به جانبازی می زنند؟

منافع طبقاتی سر و مر و گنده و چه بسا گندیده ندارند؟

۲

مگر قرار نبود که این انقلابات سیاسی کذایی در جوامعی صورت گیرند که هنوز از طبقات مدرن اثری نیست؟

اگر چنین است، پس طبقات کذایی بورژوازی و خرده بورژوازی خیلی خیلی مدرن، چگونه پیشتار این انقلابات سیاسی کذایی محسوب می شوند؟

آنهم طبقات مدرنی که قرار است به تدریج به شکل طبقات مدرن ظهور کنند.

ظهور کنند.

۳

طبقات اجتماعی کذایی که وجود نداشته اند، چگونه باید به تدریج تشکیل یابند و پیشتاز انقلابات سیاسی کذایی شوند؟

کیا فرید

ظاهرا

از طبقه بندی طبقه اجتماعی سرمایه دار (کاپیتالیست، بورژوازی)

به کلان و متوسط و کوچک (خرده بورژوازی) خبر ندارد.

به همین دلیل خرده بورژوازی را هم به عنوان طبقه اجتماعی مدرن قلمداد می کند و هم از ظهور این تحفه نطنز خبر می دهد.

اتفاقا همین بورژوازی مدرن (جدید) در عصر جدید در فئودالیسم واپسین، طبقه متوسط قلمداد می شد و قشر تجاری و مالی آن و خرده بورژوازی (خرده مالکین و پیشه وران و صنعتگران و غیره) چه بسا حتی در جوامع برده داری و فئودالی وجود داشته اند.

چنگیزخان مغول

قبل از هجوم به ایران،

مهم ترین اطلاعات استراتژیکی نظامی و سیاسی

را

از همین بورژوازی تجاری ایرانی دریافت می کند که قرار است، پیشتاز انقلابات سیاسی گردند و تجدد را از در عقب، تحقق ببخشند.


مراجعه کنید

به

چنگیزخان

اثر واسیلی یان

پایان

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۱۳۸)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت ششم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۶ ـ ۸۷)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

طبیبی پری چهره در مرو بود

که در باغ دل، قامتش سرو بود

نمی خواستم تندرستی خویش

که دیگر نیاید طبیبم به پیش

بسا عقل زورآور چیردست

که سودای عشقش کند زیردست

چو سودا خرد را بمالید گوش

نیارد دگر سر بر آورد هوش.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (خ) خنثایی (نویترالیته)

پروفسور دکتر پلفگانگ سگت

برگردان

شین میم شین

۱

· خنثائی (نویترالیته) یک کلمه لاتینی است.

۲

  • خنثایی به گویش منطقی ئی اطلاق می شود که حائز مشخصات زیر باشد:

الف

  • حداقل دررابطه با یکی از فرض ها که در مورد ارزش حقیقت متغیرهای حکمی اش قائل می شویم، غلط باشد.

ب

  • حداقل در رابطه با یکی از تفاسیر که در مورد یکی از متغیرهای مسندی اش به انجام می رسانیم، غلط باشد.

پ

  • حداقل در یک عرصه منفردی صحیح باشد.

ت

  • حداقل در یک مورد از موارد فوق الذکر غلط باشد.

۳

  • خنثائی به یک گویش منطقی اطلاق می شود که قابل برآورده شدن باشد، ولی فاقد اعتبار عام باشد.

۴

  • مثالی برای خنثائی منطق حکمی عبارت است از آلترناتیو: (پ و یا ک)

۵

  • خنثائی (نویترالیته) وقتی حقیقی است که ارزش حقیقت یکی از متغیرهای آن صحیح باشد و یا ارزش حقیقت هر دو متغیر حکمی آن صحیح باشد.

۶

  • خنثائی (نویترالیته) وقتی خطا ست که ارزش حقیقت برای هر دو متغیر حکمی آن غلط باشد.

۷

  • مثالی برای خنثائی منطق مسندی عبارت است از گویش :

V (x) [F(x) à G (x)]

۸

  • فرض کنیم طبقه شهروندان ایران عبارت است از عرصه مربوط به افراد، اف عبارت است از مشخصه « ۶ ـ ۱۸سالگی» و گ عبارت است از مشخصه «موظف بودن به تحصیل»
  • آنگاه حکم حقیقی به شرح زیر خواهد بود:
  • «کلیه شهروندان ایران که ۶ ـ ۱۸سال دارند، موظف به تحصیلند!»

۹

  • از همین حکم واحد می توان حکم غلطی را نتیجه گرفت.
  • اگر ما به عنوان مثال به جای « طبقه شهروندان ایران»، «طبقه انسان ها» را بگذاریم و یا اگر ما اف را مشخصه «۲۵ ـ ۳۰ سالگی» فرض کنیم و گ را «موظف بودن به تحصیلات عالیه».

پایان