درنگی در «هنر از دیدگاه مارکسیستی» (۲)

درنگی

در

از

شین میم شین

هنر از دیدگاه مارکسیستی

مهرداد پرولتاریا

۱
هنر به‌عنوان بازتاب ساختارهای اقتصادی و طبقاتی

معنی تحت اللفظی:

هنر، انعکاس ساختارهای اقتصادی و طبقاتی جامعه بشری است.

این عنوان و یا مفهوم حریف،

فی نفسه

عاری از عیب و ایراد نیست.

عیب و ایراد اول آن این است

که در آن، هنر با آثار هنری یکسان تصور می شود و یا عوضی گرفته می شود.

مثال:

شعر

(به عتوان فرمی از هنر)

با

شعر کسرایی تحت عنوان «غزل برای درخت»

تفاوت دارد.

در این شعر کسرایی، درخت و جامعه بشری معینی انعکاس یافته است.

به عبارت دقیقتر،

انعکاس هنری ـ استه تیکی یافته است.

تو قامت بلند تمنایی

ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت.


دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار
زیبایی ای درخت.


وقتی كه بادها در برگ های در هم تو لانه می كنند
وقتی كه بادها گیسوی سبز فام تو را شانه می كنند
غوغایی ای درخت.


وقتی كه چنگ وحشی باران گشوده است
در بزم سرد او
خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت.


در زیر پای تو
اینجا شب است و شب زدگانی كه چشمشان
صبحی ندیده است.


تو روز را كجا، خورشید را كجا
در دشت دیده، غرق تماشایی ای درخت.


چون با هزار رشته، تو با جان خاكیان
پیوند می كنی
پروا مكن ز رعد
پروا مكن ز برق كه بر جایی ای درخت.


سر بركش ای رمیده كه همچون امید ما

با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت

پایان

حریف
هنر به‌عنوان بازتاب ساختارهای اقتصادی و طبقاتی

عیب و ایراد مفهومی دیگر این عنوان ویا مفهوم حریف

دم زدن از ساختارهای اقتصادی و طبقاتی جامعه است.

انگار جامعه نه یک ساختار اقتصادی و طبقاتی معین، بلکه ساختارهای اقتصادی و طبقاتی متعدد دارد.

ساختار طبقاتی

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14209

پایان

فرماسیون ها و ساختار

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5442

پایان

ساختار اجتماعی

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6500

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6499

ادامه دارد.

درنگی در پژوهشی از احسان طبری راجع به ارزیابی و شناخت شخصیت انسانی (۴۱)

آذر و احسان طبری

طبری

مثلا

مرکزیت و دموکراسى،

استوارى اصولى و انعطاف خلاق،

تسریع آگاهانه جریان و شکیب منطقى پروسه،

روش مسالمت آمیز و روش قهرآمیز،

اقناع و اجبار،

غیره و غیره....

برخى قطب هاى متضاد واقعیت است که غالبا بدان بر مى خوریم.

معنی تحت اللفظی:

مثال هایی برای اقطاب دوگانه واقعیت که به ذوجوانب شدن حقیقت منجر می شوند:

۳

تسریع آگاهانه جریان و شکیب منطقى پروسه

دیالک تیک تسریع آگاهانه جریان و شکیب منطقی پروسه

مثال سوم طبری برای «اقطاب دوگانه واقعیت است که به ذوجوانب شدن حقیقت منجر می شود.»

برای کشف منظور طبری از این دیالک تیک باید روی مفاهیم این دیالک تیک خم شد:

۱

تسریع آگاهانه جریان

مثال:

سرعت بخشیدن به جوشش آب از طریق هیزم بیشتر نهادن بر اجاق و ریختن مثلا نفت و یا بنرین بر روی آن برای تهیه سریع تر چای

به معنی «تسریع آگاهانه جریان جوشش آب» است.

۲
شکیب منطقى پروسه

جوشش آب، اما بنا بر قوانین فیزیکی صورت می گیرد.

مثلا تابع فشاری است که آب تحت ان فشار حرارت می بیند.

مثلا تحت فشار جو (یک بار)، آب در صد درجه سانتیگراد می جوشد.

اگر همین کتری آب را تحت فشار بیشتر از یک بار حرارت دهیم،

نه در صد درجه سانتیگراد، بلکه در ۱۵۰ درجه سانتیگراد خواهد جوشید.

اگر تحت فشار کمتری مثلا در خلاء حرارت دهیم، در ۱۰ درجه و یا حتی کمتر خواهد جوشید.

این بدان معنی است که روند و یا جریان و یا پروسه جوشش آب،

تابع دیالک تیکی از سوبژکتیو و اوبژکتیو (میلی و عینی)، آگاهانه و خودپو ست.

طبری

با مفاهیم مارکسیستی آشنایی اصیلی ندارد.

به همین دلیل به واژه های (مفاهیم) من در آوردی به خیال خود پارسی پناه می برد.

منظورش از شکیب منطقی پروسه مثلا جوشش آب

احتمالا
دیالک تیک سوبژکتیو و اوبژکتیو (میلی و عینی) است.

اگر حدس ما درست باشد، استفاده طبری از واژه منطقی، نادرست است.

در ادبیات مارکسیستی به عوض منطقی طبری از قانونمندی عینی و قوانین عینی پروسه جوشش آب و غیره سخن می رود.

در آثار طبری

اثری حتی از مفاهیم مارکسیستی به چشم نمی خورد.

از دید طبری

دیالک تیک تسریع آگاهانه جریان و شکیب منطقى پروسه

حقیقتی است که گاهی متضاد و متناقض به نظر می رسد.

اگر تشخیص داده شود که نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن «شکیب منطقی کذایی پروسه» است،

تضاد و تناقض از حقیقت مکشوفه رخت بر می بندد

و

حقیقت محض آشکار می گردد.

ادامه دارد.

درنگی در «هنر از دیدگاه مارکسیستی» (۱)

درنگی

در

از

شین میم شین

هنر از دیدگاه مارکسیستی

مهرداد پرولتاریا

۱
هنر به‌عنوان بازتاب ساختارهای اقتصادی و طبقاتی


مارکس معتقد بود

که

هنر، مانند سایر پدیده‌های فرهنگی،

تحت تأثیر زیربنای اقتصادی جامعه است.

یعنی

نظام تولید و روابط اقتصادی،

شکل و محتوای هنر را تعیین می‌کنند.


مثال:


در دوره فئودالی،

هنر کلیسایی و مذهبی شکوفا شد

(مثل نقاشی‌های کلیساها در رنسانس)،

چون کلیسا و اشراف زمین‌دار طبقه حاکم بودند.

اما در عصر سرمایه‌داری،

هنر بیشتر فردگرا و سکولار شد،

چرا که طبقه بورژوا در حال قدرت‌گیری بود.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۲۰۵)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت دهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۹)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

تو را تا دهن باشد از حرص، باز

نیاید به گوش دل از غیب، راز

معنی تحت اللفظی:

تا زمانی که تو طمعکاری، از اسرار غیبی بی نصیب می مانی.

حافظ پلاتفرم خود را بر شالوده همین تئوری های ارتجاعی سعدی تدوین می کند

و

مثل لومپنی هرزه و دریده و لاابالی

از واژه های زاهد و عابد و صوفی و شیخ و واعظ و پارسا

رکیک ترین فحش ها را فرمولبندی می کند و در مزرع ضمیر خام توده ها می افشاند.

زاهدی که دهنش از حرص و آز باز مانده،

گوش دلش برای «اسرار غیب» کر خواهد ماند.

برای شنیدن اسرار غیب باید برهنه و گرسنه و تشنه و بی پناه و بی سرپناه در زیر پلی، گوشه غاری و یا کنج طویله ای نشست و زار زد.

حافظ

ساقیا جام دمادم ده، که در سیر طریق

هر که عاشق وش نیامد، در نفاق افتاده بود.

معنی تحت اللفظی:

هر کس در مسیر طریقت (عرفان، معرفت الهی) عاشق وش نباشد، منافق است.

اگر از کسی دلیل نخواهند می تواند هر یاوه ای را در قالب شعر به خورد خلایق بدهد و خم به ابرو نیفکند.

خواجه در این بیت غزل

پیش شرط وفاق و پرهیز از نفاق

را

در عاشق وشی می داند.

منظور خواجه هم از عاشق وشی، وابستگی مطلق به اربابان زمینی و ارباب آسمانی است.

نداشتن کمترین توقع و انتظار از اربابان زمینی و ارباب آسمانی است.

بی همه چیزی، بی حقوقی، قناعت و رضایت مطلق است.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (د) دولت (۹)

Ist möglicherweise ein Bild von 3 Personen

پروفسور دکتر ولفگانگ پطر ایشهورن

برگردان

شین میم شین

(بخش اول)

ادامه

فرم های تاریخی دولت

مسئله زوال دولت

۱

  • از آنجا که دولت یک فراورده و محصول تاریخی است، نمی تواند برای همیشه وجود داشته باشد.

(تاریخی

در فلسفه مارکسیستی

به چیزی اطلاق می شود که روزی تحت شرایط معینی پدید آمده و رشد کرده و با از بین رفتن آن شرایط از بین می رود.

مترجم)

۲

  • نتیجه گیری اصولی از تعریف مارکسیستی ـ لنینیستی دولت حاکی از آن است که دولت به مثابه ابزار اعمال قدرت طبقات اجتماعی معینی علیه طبقات اجتماعی دیگر با گذار جامعه به جامعه بی طبقه کمونیستی محو خواهد شد و «خواهد مرد.»

۳

  • اما این نظریه را نباید به طور دگماتیکی و غیردیالک تیکی تفسیر کرد.

ادامه دارد.

دی شیخ با الاغ همی گشت گرد باغ (۱۶)

https://tse4.mm.bing.net/th?id=OIP._W1m3a6JlYyVGMSk_zntKAHaEF&pid=Api&P=0&h=180

درنگی

از

میم حجری

دی شیخ با الاغ همی گشت دور باغ

«یک توده ای به پهنه دنیایم، آرزو ست.»

گفتیم:

«خفته اند در اعماق خاوران

عیسی دمی به عالم بالایم آرزو ست.»

نیروهای اکتیو در صحنه جهانی در شرایط کنونی به شرح زیرند:

۱

جمهوری خلق چین

۲

امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم امریکا

۳

نئوفاشیسم

۴

اولیگارشیسم

۵

فوندامنتالیسم

۱

جمهوری خلق چین

حزب کمونیست (مائوئیست) جمهوری خلق چین

پس از انشعاب از جنبش کارگری ـ کمونیستی جهانی،

در همکاری با کشورهای امپریالیستی

توسعه نیروهای مولده خود

را

به طرز موفقیت آمیزی پیشبرد بخشیده است

و

اکنون

به قدرت بزرگی در مقیاس جهانی مبدل شده است.

جمهوری خلق چین

از همان آغاز تشکیل،

مالکیت خصوصی بر وسایل تولید را رسما لغو کرده است.

این البته مانع آن نشده است که مناسبات کاپیتایستی در جامعه توسعه نیابد و شکاف طبقاتی میاناعضای جامعه دهن باز نکند.

خودویژگی جمهوری خلق چین و تفاوت آن با جوامع سرمایه دارای انحصاری ـ دولتی (امپریالیستی) این است

که

حاکمیت و حکومت (قدرت سیاسی) کشور

نه در دست بورژوازی و احزاب بورژوایی ـ امپریالیستی،

بلکه در دست حزب کمونیست (مائوئیست) چین متمرکز شده است.

اگر دولت در کشورهای امپریالیستی تابع طبقه حاکمه امپریالیستی است،

در
جمهوری خلق چین

بورژوازی تابع حزب کمونیست (مائوئیست) چین است.

بورژوازی جمهوری خلق چین

احتمالا

امکان و اجازه و مجال تشکل و تحزب طبقاتی ندارد.


حزب کمونیست (مائوئیست) چین

تنها حزب حاکم در جمهوری خلق است و توسعه شتابان نیروهای مولده و غلبه روز افزون بر فقر و عقب ماندگی

تحت سرکردگی آن سازمان داده می شود و جامه عمل می پوشد.

آنچه که به نظر می آید، این است

که

ترازوی دیالک تیکی ناسیونالیسم و انترناسیونالیسم

به طرز تعیین کننده ای به نفع ناسیونالیسم چین سنگینی می کند.

ناسیونالیسم چین

در جمهوری خلق چین

نقش حبل المتینی برای تشکیل و تحکیم و تضمین وحدت ملی

بازی می کند.


حزب کمونیست (مائوئیست) چین

ظاهرا

زیر بمباران تبلیغاتی امپریالیسم و فوندامنتالیسم اسلامی سنی

پروسه و روند ملت سازی را به پیش می برد.

ضمنا به سیویلیزاسیون (متمدن سازی، اهلی سازی) اقلیت های قومی عقب مانده می پردازد.

ادامه دارد.

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره الأنعام ) (۳۸۶)

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ﴾
[ الأنعام: ۱۰]

(ای پیامبر) بتحقیق پیامبران پیش از تو (نیز) مسخره شدند،

پس (سزای) آنچه مسخره اش می کردند؛ بر سر تمسخر کنندگان فرود آمد (و آنها را احاطه کرد).

کریم

در این آیه،

از قول خدای کذایی

با تیر واحدی دو نشان متفاوت می زند:

هم به خودش قوت قلب می دهد

(خود را تقویت پسیکولوژیکی (روحی و روانی) می کند)

و

هم

واکنشی نسبت به تمسخر دعاوی خویش توسظ مخالفان از خود نشان می دهد.

این خود نشانه ضعف فکری و علمی و عقلی و منطقی و موضعی کریم است.

اگر کریم توان دفاع از دعاوی خود را می داشت،

نیازی به کشیدن پای پیشینیان به میان پیدا نمی کرد.

کریم

در این آیه،

دوباره دیالک تیک تهدید و تطمیع خود را سوهان می زند و به خدمت می گیرد:

دست به تهدید تمسخرکنندگان می زند.

ضمنا به خود و هواداران خود وعده نعمات اخروی می دهد.

﴿قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ﴾
[ الأنعام: ۱۱]

بگو:

در روى زمين بگرديد و بنگريد كه پايان كار تكذيب‌كنندگان چگونه بوده است.

این آیه کریم هم از موضغ ضعف و ذلت است.

کریم از تکذیب کنندگان دعاوی خود، می خواهد که سری به تاریخ بزنند واز آخر و عاقبت تکذیب کنندگان با خبر شوند.

ادامه دارد.

درنگی در پژوهشی از احسان طبری راجع به ارزیابی و شناخت شخصیت انسانی (۴۰)

آذر و احسان طبری

طبری

مثلا

مرکزیت و دموکراسى،

استوارى اصولى و انعطاف خلاق،

تسریع آگاهانه جریان و شکیب منطقى پروسه،

روش مسالمت آمیز و روش قهرآمیز،

اقناع و اجبار،

غیره و غیره....

برخى قطب هاى متضاد واقعیت است که غالبا بدان بر مى خوریم.

معنی تحت اللفظی:

مثال هایی برای اقطاب دوگانه واقعیت که به ذوجوانب شدن حقیقت منجر می شوند:

۲

استوارى اصولى و انعطاف خلاق

دیالک تیک پرنسیپ داشتن و انعطاف داشتن

مثال دوم طبری برای «اقطاب دوگانه واقعیت است که به ذوجوانب شدن حقیقت منجر می شود.»

طبری

عینا و عملا

انعکاس هر دیالک تیکی را حقیقت می پندارد.

حقیقتی که گاهی (و نه همیشه) متضاد و متناقض به نظر می رسد.

برای رفع تضاد و تناقض از حقیقت مورد نظر طبری،

فقط کافی است،

قطب تعیین کننده در دیالک تیک مربوطه را پیدا کنی.

به زبان طبری:

« حفظ نسبت صحیح بین قطبین متضاد و تشخیص قطب عمده،

راه صحیح عمل موافق با واقعیت است.»

مثال:

دیالک تیک سیب و سیب فروش

فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک اوبزکت و سوبزکت است.

به زعم طبری

دیالک تیک سیب و سیب فروش

حقیقتی است که گاهی متضاد و متناقض به نظر می رسد.

اگر تشخیص داده شود که نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن سیب است،

تضاد و تناقض از حقیقت مکشوفه رخت بر می بندد

و

حقیقت محض آشکار می گردد.

در یونان باستان

مکتبی فلسفی وجود داشته است که منکر دیالک تیک بوده است.

دلیلش را هم متناقض بودن دیالک تیک نامیده است.

دیالک تیک «استوارى اصولى و انعطاف خلاق»

به نظر طبری

حقیقت دیگری است که گاهی متضاد و متناقض به نظر می رسد.

اگر کسی قصد تضاد زدایی و یا تناقض زدایی از این حقیقت طبری را داشته باشد،

فقط کافی است، تشخیص دهد که نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از ان قطب استواری اصولی است.

طبری

به

تنها چیزی که توجه و دقت ندارد،

خویشاوندی حقیقت با ماهیت و عینیت و علمیت و عامیت و کلیت است.

به قول هگل:

«حقیقت در کل است.

کل، حقیقی است.»

هگل در این شعار کلاسیکش،

دیالک تیک جزء و کل را در نظر دارد:

حقیقت هر چیز نه در این و یا آن جزء آن، بلکه در کل آن است.

به قول مولانا:

حقیقت فیل

نه در دم و خرطوم و عاج و دست و پای فیل، بلکه در کلیت فیل است.

هر دیالک تیکی حقیقت نیست.

دیالک تیک

(دیالک تیک ماتریالیستی)

متد و اسولب و روشی است که برای خردگرایی و حقیقت یابی

صرفنظر ناپذیر است.

به قول لوکاچ،

پیش شرط هر خریت و خیانت و خطا

بی اعتنایی به خرد اندیشنده (خردستیزی) است.

پیش شرط خردستیزی هم دیالک تیک ستیزی است.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۲۰۴)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت دهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۹)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

تو را تا دهن باشد از حرص، باز

نیاید به گوش دل از غیب، راز

معنی تحت اللفظی:

تا زمانی که تو طمعکاری، از اسرار غیبی بی نصیب می مانی.

سعدی

در این بیت شعر،

عملا مثل فئودالی قسی القلب دست به تهدید می زند:

اگر حریص و آزمند باشی، باید قید اسرار غیبی را بزنی!

انتظاری از خداوندان نعمت، پروردگاران بنده، بزرگان و یا انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آنها یعنی خدا داشتن، همان

و

خوردن سرکوفت حرص و آز،

همان.

حریص و آزمند شدن محسوب شدن،

همان،

رانده شدن از بارگاه خداوندان زمین،

همان

و

بسته شدن اوتوماتیک در اسرار غیبی به رویت،

همان.

چشم احسان از خداوندان زمین داشتن کسی،

همان

و

خوردن مهر خودپرستی بر پیشانی او،

همان.

خود پرست قلمداد شدن کسی،

همان

و

زیر علامت سؤال رفتن خداپرستی او،

همان

و

ریاکار و مزور نامیده شدن او،

همان.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (د) دولت (۸)

Ist möglicherweise ein Bild von 3 Personen

پروفسور دکتر ولفگانگ پطر ایشهورن

برگردان

شین میم شین

(بخش اول)

ادامه

فرم های تاریخی دولت

مسائل دولت برای مارکسیسم ـ لنینیسم

۱

  • مسائل دولت برای مارکسیسم ـ لنینیسم همیشه مسائل پیوند سیستمی حیات جامعتی بوده اند:

الف

  • مسئله تسخیر قدرت به وسیله طبقه کارگر و استفاده از هر امکان موجود در این زمینه بوده است.

ب

  • مسئله مدافعه از مواضع تسخیر شده توسط طبقه کارگر بوده است.

پ

  • مسئله مبارزه به خاطر پیروزی سوسیالیسم در مقیاس جهانی در نبرد جاری میان سوسیالیسم و سرمایه داری بوده است.

۲

  • مسئله مرکزی کشورهای سوسیالیستی، در حال حاضر عبارت است از تحکیم مستمر حاکمیت طبقه کارگر در اتحاد با دهقانان، روشنفکران و زحمتکشان دیگر و تسریع آماجگرایانه و برنامه ریزی شده توسعه نیروهای مولده مدرن و انقلاب علمی ـ فنی.

۳

  • این دو امر زمانی امکان پذیر خواهد بود که اصل سانترالیسم دموکراتیک به طور خلاقانه مورد استفاده قرار گیردو
  • یعنی هر دو جنبه آن با هم پیوند تنگاتنگ داشته باشند:

الف

  • از سوئی برنامه ریزی مرکزی و هدایت سرسختانه توسعه جامعه سوسیالیستی در خطوط اصلی اش با توجه به قانونمندی های توسعه آن.

ب

  • ازسوی دیگر شرکت حتی الامکان وسیع زحمتکشان در اداره دولت و اقتصاد، جذب توده های زحمتکش، بالاتر بردن سطح شعور و ابتکار عمل آنان و توسعه کردوکار مبتنی بر احساس مسئولیت فردی کلکتیو های سوسیالیستی.

۴

  • این ساختار و انضباط کار، دولت سوسیالیستی را به ارگانیسم زنده مبدل خواهد ساخت که در آن فعالیت های گونه گون سیاسی زحمتکشان در شهر و روستا به صورت کردوکارهای مبتنی بر پیش بینی و برنامه ریزی به هم می پیوندند.

۵

  • تعیین عملکرد خلاق و پویای دولت سوسیالیستی با نیازمندی های سیستم جامعتی کلی و رشد یابنده سوسیالیسم در مطابقت قرار دارد.

ادامه دارد.

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره الأنعام ) (۳۸۵)

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ﴾
[ الأنعام: ۹]

و اگر او (= فرستاده) را فرشته ای قرار می دادیم، حتماٌ وی را به صورت یک مرد در می آوردیم،

باز هم (به گمان آنان کار را بر آنها) مشتبه می ساختیم همانگونه که آنها (بر خود و دیگران) مشتبه می سازند (و جای شبه باقی می ماند).

کریم

در این آیه،

در ادامه آیه قبلی مبنی بر نازل کردن فرشته ای برای تصدیق نبوت انبیاء،

مثال مشخص می زند و به ایرادی که ما در زمینه نامرئی و نامحسوس بودن ملائکه گرفته بودیم، جواب می دهد:

برای اینکه فرشته مورد نظر مادی و مرئی شود،

خدا او را در هیئت مردی در می آورد.

ولی علیرغم آن کافرین مردد و ریشخند زن ایمان نمی آورند.

دیالک تیک جدید کریم در این آیه،

دیالک تیک مشتبه سازی و مشتبه شدن

است.

مشتبه سازی حریف به معنی به اشتباه اندازی او ست.

با ارسال فرشته ای در هیئت مردی، امر به کافرین مشتبه می شود.

چون عملا فرقی بین انبیاء که مردند با فرشته در هیئت مرد به چشم نمی خورد.

کریم

مشتبه سازی همنوع

را

مذموم می داند و محکوم می کند.

این اما مانع آن نمی شود که خدا را مشتبه ساز مطلق جا نزند.

این کسب و کار همیشگی کریم است:

اگر دشمنان خدا (کافرین و منافقین و اهل کتاب و غیره) کذاب و مکار و مشتبه سازند،

کریم برای آچمز کردن آنان،

خدا را کذاب الکاذبین، مکار المکارین و مشتبه ساز مطلق قلمداد می کند.

این اما عینا و عملا افشاگر ماهیت الله انتزاعی ـ آسمانی است:

الله

مفهومی است که نتیجه تجرید اعضای طبقات حاکمه است.

به همین دلیل همه خصائل و خصوصیات مثبت و منفی آنها را دارد:

رحمان و رحیم همزمان است.

رهنما و گمراه ساز همزمان است.

مهربان و بی رحم همزمان است.

الله

مظهر کلیه دیالک تیک های هستی است:

دیالک تیک مهر و قهر


دیالک تیک ترحم و تعذب

دیالک تیک کذب و صدق

و الی آخر.

ادامه دارد.

درنگی در پژوهشی از احسان طبری راجع به ارزیابی و شناخت شخصیت انسانی (۳۹)

آذر و احسان طبری

طبری

در واقعیت قطب هاى متضاد وجود دارد

لذا حقیقت نیز که منعکس کننده آنهاست٬

گاه متضاد و متناقض بنظر مى رسد

و

حال آنکه حفظ نسبت صحیح بین قطبین متضاد و تشخیص قطب عمده،

راه صحیح عمل موافق با واقعیت است.

مثلا مرکزیت و دموکراسى، استوارى اصولى و انعطاف خلاق، تسریع آگاهانه جریان و شکیب منطقى پروسه، روش مسالمت آمیز و روش قهرآمیز، اقناع و اجبار، غیره و غیره....

برخى قطب هاى متضاد واقعیت است که غالبا بدان بر مى خوریم.

طبری

از خصلت و ساختار دیالک تیکی واقعیت عینی، نتیجه می گیرد که حقیقت به مثابه عکس آن (انعکاس آن و نه منعکس کننده آن)

باید خصلت دیالک تیکی داشته باشد.

حقیقت و هر چیز دیگر هم به تنهایی وجود ندارد.

بلکه با ضد دیالک تیکی خود همراه است:

دیالک تیک واقعیت و حقیقت (در تئوری شناخت)

دیالک تیک حقیقت و باطل (در تئوری شناخت)

طبری

اما

نتیجه غلطی از این انعکاس می گیرد:


حقیقت

گاه متضاد و متناقض بنظر مى رسد

این نتیجه گیری مکانیکی طبری حتی به لحاظ جمله بندی منطقی، معیوب است.

معنی «حقیقت گاه متضاد و متناقض بنظر مى رسد» چیست؟

طبری

و

حال آنکه حفظ نسبت صحیح بین قطبین متضاد و تشخیص قطب عمده،

راه صحیح عمل موافق با واقعیت است.

معنی تحت اللفظی:

برای نجات از شر «حقیقتی که گاه متضاد و متناقض بنظر مى رسد»

باید «راه صحیح عمل موافق با واقعیت» را پیدا کرد

و

آن

حفظ نسبت صحیح میان دو قطب متضاد

از سویی

و

تشخیص قطب عمده

از سوی دیگر است.

خظای خطیر طبری

در مثال های مشخص او روشن می شود:

مثلا

مرکزیت و دموکراسى،

استوارى اصولى و انعطاف خلاق،

تسریع آگاهانه جریان و شکیب منطقى پروسه،

روش مسالمت آمیز و روش قهرآمیز،

اقناع و اجبار،

غیره و غیره....

برخى قطب هاى متضاد واقعیت است که غالبا بدان بر مى خوریم.

معنی تحت اللفظی:

مثال هایی برای اقطاب دوگانه واقعیت که به ذوجوانب شدن حقیقت منجر می شوند:

۱

مرکزیت و دموکراسى

منظور طبری

سانترالیسم دموکراتیک است.

سانترالیسم دموکراتیک

(مرکزیت گرایی دموکراتیکی)

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10183

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10198

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10203

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10210

پایان

به زعم طبری

سانترالیسم دموکراتیک

«حقیقتی است که گاه متضاد و متناقض بنظر مى رسد»

سانترالیسم دموکراتیک

مبتنی بر دیالک تیکی از سانترالیسم و دموکراسی است.

یعنی

وحدت اضداد است (متشکل از اقطاب متضاد است) ولی فی نفسه متضاد و متناقض (؟) نیست.

متضاد و متناقض با چه چیزی؟

همه دیالک تیک های هستی وحدت اضدادند.

مثلا دیالک تیک پروتون و الکترون در هر اتم، ولی متضاد و متناقض (؟) نیستند؟

متضاد و متناقض (؟) با چه چیزی؟

چیزی را متناقض می نامند که غیر منطقی باشد.

مثال:

اگر کسی در آن واحد ادعا کند که باران می بارد و باران نمی بارد، دچار تناقض گویی می شود.

چنین ادعایی در منطق ممنوع است.


دیالک تیک پروتون و الکترون در هر اتم

حقیقت امر علمی و عینی و طبیعی و تجربی و عقلی غیر قابل انکاری است و نه چیزی متضاد م تناقض.

طبری

رابطه دیالک تیک عینی با دیالک تیک ذهنی

را

با رابطه واقعیت عینی با حقیقت ذهنی عوضی گرفته است.

مثلا

دیالک تیک عینی پروتون و الکترون در عالم واقع (در هر اتم)

و

دیالک تیک ذهنی پروتون و الکترون در در عالم ذهن (در علم شیمی)

را

به مثابه رابطه واقعیت با حقیقت تصور کرده است.

ادامه دارد.

درنگی در پژوهشی از احسان طبری راجع به ارزیابی و شناخت شخصیت انسانی (۳۸)

آذر و احسان طبری

طبری

در واقعیت قطب هاى متضاد وجود دارد

لذا حقیقت نیز که منعکس کننده آنهاست٬

گاه متضاد و متناقض بنظر مى رسد

و

حال آنکه حفظ نسبت صحیح بین قطبین متضاد و تشخیص قطب عمده،

راه صحیح عمل موافق با واقعیت است.

مثلا مرکزیت و دموکراسى، استوارى اصولى و انعطاف خلاق، تسریع آگاهانه جریان و شکیب منطقى پروسه، روش مسالمت آمیز و روش قهرآمیز، اقناع و اجبار، غیره و غیره....

برخى قطب هاى متضاد واقعیت است که غالبا بدان بر مى خوریم.

برای درک «تعریف» طبری از مفهوم حقیقت باید این فراز از دعاوی او را تجزیه و سپس تحلیل کرد:


۱

در واقعیت قطب هاى متضاد وجود دارد (؟)

جمله بندی این جمله طبری دال بر این است که او از تعریف مفهوم بالاعم و مفهوم واقعیت بالاخص خبر ندارد.

طبری

تصور ادبی از واقعیت دارد.

واقعیت چیست؟

واقعیت

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8282

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8281

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8262

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8270

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8280

پایان

همانطور که مفهوم درخت از تجرید سرو و صنوبر و غیره تشکیل می یابد،

مفهوم واقعیت نیز از تجرید کلیه چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم های واقعی (رئال) تشکیل می یابد.

بدین طریق میان مثلا رئال و خیال و ایدئال مرزبندی می شود

منظور طبری از «در واقعیت قطب هاى متضاد وجود دارد»

در تحلیل نهایی این است که خصلت و ساختار واقعیت عینی

دیالک تیکی است.

مثال:

یکی از فرم های بسط و تعمیم مفهوم واقعیت عینی، اتم است.

ساختار اتم

دیالک تیکی است:

اتم از وحدت اضداد (اقطاب متضاد، پروتون مثبت و الکترون منفی) تشکیل یافته است.

طبری توان تبیین فلسفی افکار خود را ندارد.

طبری

از تعریف دیالک تیک حتی خبر ندارد.

حالا می توان فهمید که چرا طبری در بخش قبلی این مطلب

از «ذوجوانب» بودن حقیقت دم زده است:
«حقیقت ذوجوانب است»

دلیل رسیدن طبری به این اندیشه این است

که

چون واقعیت عینی خصلت و ساختار دیالک تیکی دارد،

بنابرین انعکاس واقعیت عینی، یعنی حقیقت (البته به زعم طبری)

هم باید خصلت دیالک تیکی داشته باشد.

به زبان ادبی طبری باید ذوجوانب باشد.

۲

در واقعیت قطب هاى متضاد وجود دارد

لذا حقیقت نیز که منعکس کننده آنهاست٬

گاه متضاد و متناقض بنظر مى رسد

حقیقت منعکس کننده واقعیت نیست.

به لحاظ گرامری

حقیقت فاعل (منعکس کننده) نیست.

حقیقت

انعکاس واقعیت است.

به لحاظ گرامری مفعول (عکس) است و نه فاعل (عکاس).

ضمنا

حقیقت

نه هر انعکاسی از واقعیت، بلکه انعکاس ماهوی و کلی و عام و عمیق واقعیت است.

منعکس کننده واقعیت در آیینه ذهن و ضمیر و دل بشری

ارگان های حسی مثلا حواس پنجگانه اند.

هر انعکاسی از واقعیت عینی

مثلا انعکاس هنری، اساطیری، مذهبی و حتی فلسفی غیر مارکسیستی،

حتما نباید حقیقتی باشد و یا حقیقی باشد.

در واقعیت قطب هاى متضاد وجود دارد

لذا حقیقت نیز که منعکس کننده آنهاست٬

گاه متضاد و متناقض بنظر مى رسد

این جمله طبری به لحاظ استدلالی و منطقی نیز تق و لق است:

چون حقیقت منعکس کننده (عکاس) واقعیت است،

پس باید مثل واقعیت ساختار دیالک تیکی داشته باشد.

این بدان می ماند

که

بگویی:

اگر آیینه منعکس کننده ساختار دیالک تیکی سیب باشد،

باید ساختار دیالک تیکی داشته باشد.

طبری

حتی به این خرافه خود اطمینان ندارد.

به همین دلیل می گوید:

گاه متضاد و متناقض بنظر مى رسد.

یعنی

انعکاس تضادمندی چیزی،

حتما نباید تضادمند باشد.

ولی می تواند هر از گاهی تضادمند به نظر برسد.

طبری

ضمنا

تفاوت تضاد با تناقض را نمی داند.

تناقض در منطق مطرح می شود و نه در واقعیت عینی.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۲۰۳)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت دهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۹)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

تو را تا دهن باشد از حرص، باز

نیاید به گوش دل از غیب، راز

معنی تحت اللفظی:

تا زمانی که تو طمعکاری، از اسرار غیبی بی نصیب می مانی.

سعدی

در این بیت شعر،

تئوری شناخت خرافی خود

را

مطرح می سازد.

او به شناخت بشری چیزها، پدیده ها و سیستم ها باور ندارد.

در تئوری شناخت سعدی

دانش به شکل راز است.

راز

نه آموختنی است و نه اکتسابی.

راز

دریافتنی است.

پیش شرط دریافت راز غیبی

قناعت پیشگی است.

چیزی نخواستن است:

هرچه گرسنه تر، به همان اندازه اسرارمندتر، به همان اندازه دانشمندتر.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (د) دولت (۷)

Ist möglicherweise ein Bild von 3 Personen

پروفسور دکتر ولفگانگ پطر ایشهورن

برگردان

شین میم شین

(بخش اول)

ادامه

فرم های تاریخی دولت

درک اوپورتونیستی و آنارشیستی از دولت

۱

  • مارکسیسم ـ لنینیسم همواره هم بر ضد درک اپورتونیستی راستگرا از دولت سرسختانه و قاطعانه مبارزه کرده است و هم بر ضد درک آنارشیستی از آن.

الف

درک اوپورتونیستی از دولت

۱

  • درک اپورتونیستی راستگرا از دولت، خصلت طبقاتی دولت های سرمایه داری و امپریالیستی را پرده پوشی می کند و ضرورت درهم شکستن این دولت و جایگزین ساختن آن با دیکتاتوری پرولتاریا را منکر می شود.

۲

  • نتیجه منطقی و تاریخی این موضعگیری را می توان در رهبری سوسیال ـ دموکراسی آلمان به عیان دید.

۳

  • این حزب از دولت امپریالیستی در مقابل مبارزات انقلابی و جنبش های دموکراتیک به مدافعه می پردازد و بر ضد سازمان سیاسی ـ انقلابی زحمتکشان و قبل از همه بر ضد دولت های سوسیالیستی مبارزه می کند.

ب

درک آنارشیستی از دولت

۱

  • آنارشیسم با شعارهای «انقلابی» توخالی بر ضد هر نوع دولت و بر ضد هر نوع سازمان سیاسی مستحکم مبارزه می کند.

۲

  • آنارشیسم ـ بدین طریق ـ در پی بی اعتبار کردن سلاح اصلی طبقه کارگر و اقشار زحمتکش است.

۳

  • سلاح اصلی طبقه کارگر و همه زحمتکشان عبارت است از قدرت سازمان و قدرت دولت سوسیالیستی که به وسیله طبقه کارگر اداره می شود.

۲

  • اپورتونیسم راستگرا و آنارشیسم تنها به لحاظ ظاهر دو جریان مخالف یکدیگر به نظر می رسند.

۳

  • آندو با یکدیگر تماس می یابند، به یکدیگر مبدل می شوند و در مورد انکار ضرورت دولت سوسیالیستی و مبارزه بر ضد آن با همدیگر تقاطع می یابند.

۴

  • اپورتونیسم راستگرا و آنارشیسم با حملات اصلی ایدئولوژیکی و سیاسی قدرت های امپریالیستی بر ضد سوسیالیسم نیز تقاطع پیدا می کنند.
  • زیرا لبه تیز این حملات در وهله اول بر ضد قدرت دولت سوسیالیستی و بر ضد فونکسیون رهبری طبقه کارگر و حزب مارکسیستی ـ لنینیستی آن متوجه است.

۵

  • حملات بورژوائی، رویزیونیستی و آنارشیستی ـ سندیکالیستی بر دولتیت در کشورهای سوسیالیستی در عصر حاضر نیز در این چارچوب صورت می گیرند.

۶

  • در این حملات، اداره دولتی ـ مرکزی جامعه با بوروکراتیسم یکی قلمداد می شود و جایگزینی آن به وسیله به اصطلاح خودگردانی طلب می شود.

۷

  • در این حملات به ویژه جدائی میان کردوکار ارگان های دولتی و حزب مارکسیستی ـ لنینیستی طلب می شود.

۸

  • پیشنهاداتی از این نوع با توجه به مبارزه سرسختانه میان دو سیستم جامعتی در عرصه جهانی و با توجه به انقلاب علمی ـ فنی به لحاظ تئوریکی باطل و بی پایه و به لحاظ سیاسی فوق العاده خطرناک اند.

ادامه دارد.

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره الأنعام ) (۳۸۴ )

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ كِتَابًا فِي قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ﴾
[ الأنعام: ۷]

حتى اگر كتابى نوشته بر روى كاغذ بر تو نازل مى‌كرديم و آن را با دست خويش لمس مى‌كردند، باز هم آن كافران مى‌گفتند كه اين جز جادويى آشكار نيست

کریم

در آیات قبلی

از تمسخر آیات الهی توسط خلایق (کفار) پرده بر می داشت.

اکنون

در این آیه،

از شک و تردید آنان در اصالت آیات الهی پرده برمی دارد.

مشخصه آیات الهی، شفاهی بودن آنها ست.

کریم

در این آیه،

ادعا می کند که اگر آیات الهی کتبی هم می بودند، فرقی در تکذیب شان پدید نمی آمد.

جادو نامیدن آیات الهی، خود نشانه فقر فکری و فقر مفهومی و فقر فلسفی مدعیان است.

در غیر این صورت می بایستی به تحلیل علمی و عقلی و تجربی آنها مبادرت ورزند و صحت و یا بطلان شان را اثبات کنند.

مثال:

شق القمر به اشاره دست کریم

نه جادو، بلکه خرافه است.

ضد علمی وضد عقلی و ضد تجربی است.

علمای فرنگی

پس از تحلیل علمی و عقلی و تجربی محتوای کتب مقدس سه گانه،

حضرات موسی و عیسی و محمد

را

سه دروغگو نامیده اند و نه سه جادوگر.

﴿وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ ۖ وَلَوْ أَنزَلْنَا مَلَكًا لَّقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لَا يُنظَرُونَ﴾
[ الأنعام: ۸]

و گفتند:

« چرا فرشته ای بر او نازل نشده است؟

(تا او را تصدیق کند؟)»

و

اگر فرشته ای می فرستادیم،

(و ایمان نمی آوردند)

قطعاً کار به پایان می رسید،

سپس به آنها (هیچگونه) مهلتی داده نمی شد (و هلاک می شدند)

کریم

در این آیه،

چنان وانمود می کند که انگار ملائکه موجوداتی مادی و مرئی (قابل رؤیت) اند.

کریم

در هر صورت ، منکران را به بهانه جویی و داشتن پیشداوری و سوء نیت و یکدندگی متهم می کند.

ضمنا

برای توجیه نفرستادن ملائکه، دلیلی بند تنبانی می آورد:

هدف خدا دادن مهلت به بندگان اندیشنده و پرسنده بوده است:

خلایق باید بی نیاز از نازل شدن ملائکه،

کورکورانه ایمان بیاورند.

در غیر این صورت خدا ملائکه می فرستد و اگر ایمان نیاورند، تبر بر تبار بشریت فرود می آورد.

آن سان که نه از تاک نشانی می ماند و نه از تاکنشان.

ادامه دارد.

درنگی در پژوهشی از احسان طبری راجع به ارزیابی و شناخت شخصیت انسانی (۳۷)

آذر و احسان طبری

طبری

همین قدر باجمال مى گوئیم:
حقیقت

ذوجوانب است

و

یک یا چند جانب و گوشه از حقیقت همه حقیقت نیست

بلکه شبه حقیقت و نیمه حقیقت است

و

همین “شبه حقیقت” ها و “نیمه حقیقت” ها ست

که افزار اساسى کار سفسطه است

و

مى تواند به آسانى، گونه حقیقت بخود گیرد و فریب دهد.

۱

حقیقت

ذوجوانب است

منظور طبری از دوجانبه بودن حقیقت چیست؟

ایکاش اندکی توضیحش می داد.

۲
حقیقت

ذوجوانب است

و

یک یا چند جانب و گوشه از حقیقت همه حقیقت نیست

عجب توضیح مستدلی.

کسی که ادعا کرده که «حقیقت ذوجوانب» (یعنی از دو جانب تشکیل می یابد؟)،

یک ثانیه بعد از چند جانبگی حقیقت (یک یا چند جانب و گوشه از حقیقت) دم می زند.

قاعدتا

اول باید گفت که جوانب دوگانه حقیقت چیستند.

بعد اعلام کرد که این جوانب به تنهایی کل حقیقت را تشکیل نمی دهند.

ضمنا

طبیعی است که دو جزء چیزی، کل آن چیز را تشکیل ندهند.

۳

یک یا چند جانب و گوشه از حقیقت همه حقیقت نیست

بلکه شبه حقیقت و نیمه حقیقت است

عجب ادعایی.

طبری

نمی داند که مفاهیم منحصر به فردند.

شبه حقیقت

کمترین ربطی به «یک یا چند جانب و گوشه از حقیقت» ندارد.

منظور از نیمه حقیقت، حقیقت نبمبند است.

منظور از حقیقت نیمبند، حقیقت دمبریده و ناقص و معیوب و مثله و مخدوش است.

۴

همین “شبه حقیقت” ها و “نیمه حقیقت” ها ست

که افزار اساسى کار سفسطه است

مگر نمی خواستی حقیقت را به اجمال توضیح دهی؟

پس چرا پرت و پلا می بافی

و

ضمنا

مفهوم سفسطه را تحریف می کنی؟

۵

همین “شبه حقیقت” ها و “نیمه حقیقت” ها

مى تواند به آسانى، گونه حقیقت بخود گیرد و فریب دهد.

حقیقت نیمبند

را

می توان به عنوان حقیقت به خلایق خر تحمیل کرد.

این ولی به معنی استحاله آسان حقیقت نیمبند به حقیقت نیست.

طبری

اصلا نمی داند که حقیقت چیست و طرز و طریق و ترفند کشف حقیقت چیست.

پیش شرط کسب لیاقت حقیقت یابی

از آن خود کردن پیشاپیش فوت و فن تفکر مقهومی (یعنی فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی) است

که

از سه بخش اساسی زیر تشکیل می یابد:

ماتریالیسم دیالک تیکی

با گنجینه مفاهیم و مقولات و قوانین و غیره اش.

ماتریالیسم تاریخی

با گنجینه مفاهیم و مقولات و قوانین و غیره اش.

تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی

با گنجینه مفاهیم و مقولات و قوانین و غیره اش.

پیش شرط اصلی خروج بی برگشت از خریت و ورود به عالم آدمیت هم همین است.

ماتریالیسم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3767

ماتریالیسم دیالک تیکی و ماتریالیسم تاریخی

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8001

تئوری شناخت

(نظریه معرفتی)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11337

طبری

در واقعیت قطب هاى متضاد وجود دارد

لذا حقیقت نیز که منعکس کننده آنهاست٬

گاه متضاد و متناقض بنظر مى رسد

و

حال آنکه حفظ نسبت صحیح بین قطبین متضاد و تشخیص قطب عمده،

راه صحیح عمل موافق با واقعیت است.

مثلا مرکزیت و دموکراسى، استوارى اصولى و انعطاف خلاق، تسریع آگاهانه جریان و شکیب منطقى پروسه، روش مسالمت آمیز و روش قهرآمیز، اقناع و اجبار، غیره و غیره....

برخى قطب هاى متضاد واقعیت است که غالبا بدان بر مى خوریم.

ادامه دارد.

ی

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۸۷)

میم حجری

https://hadgarie.blogspot.com/2025/04/blog-post_76.html

ادامه دارد.

درنگی در پژوهشی از احسان طبری راجع به ارزیابی و شناخت شخصیت انسانی (۳۶)

آذر و احسان طبری

طبری
لذا توضیح مى دهیم:
رفتار و رابطه نسبت به واقعیت و حقیقت

ادامه

طبری


ما در اینجا نمى خواهیم

وارد بحث فلسفى

و

بغرنج “تئورى حقیقت” شویم

زیرا از موضوع مقاله ما خارج است

و

همین قدر باجمال مى گوئیم:
حقیقت

ذوجوانب است

و

یک یا چند جانب و گوشه از حقیقت همه حقیقت نیست

بلکه شبه حقیقت و نیمه حقیقت است

و

همین “شبه حقیقت” ها و “نیمه حقیقت” ها ست

که افزار اساسى کار سفسطه است

و

مى تواند به آسانى، گونه حقیقت بخود گیرد و فریب دهد.

ما این فراز از این «پژوهش» طبری را نخست تجزیه و سپس تحلیل می کنیم:


۱

ما در اینجا نمى خواهیم

وارد بحث فلسفى

و

بغرنج “تئورى حقیقت” شویم

روی این جمله طبری باید اندکی خم شد:

طبری

راجع به فوت و فن کشف حقیقت و چند و چون «راه بررسی فاکت ها و پدیده ها و غیره»

کلی رهنمود اخلاقی دلبخواهی داده است.

اکنون ادعا می کند که قصد ورود به بحث فلسفی راجع به حقیقت ندارد.

سؤال این است که منظور طبری از فلسفه چیست؟

انگار در همه دعاوی تاکنونی طبری

بحث فسفی صورت نگرفته است.

یعنی

انگار نه از تئوری اثری بوده است و نه از متد.

فقر فلسفی طبری

وقتی برای ما آشکار شد که او در مناظره تلویزیونی با عبدالکریم و مصباح و فرخ و غیره حاضر شد.

طرز تفکر طبری

شبیه طرز تفکر علمای امپریالیستی است.

طبری هم بسان آنها خیال می کند

که می توان راجع به چیزی داد سخن سر داد، بی آنکه از موضع جهان بینانه (فلسفی) معینی داد سخن سر داده باشی.

بی آنکه تئوری و متد فلسفی معینی را به خدمت گرفته باشی و نمایندگی کرده باشی.

منظور طبری

از

ما در اینجا نمى خواهیم

وارد بحث فلسفى

و

بغرنج “تئورى حقیقت” شویم

این است که قصد بر شمردن نظرات هر ننه قمر در طول تاریخ

را

راجع به فلسفه و تئوری حقیقت در سر ندارد.

کسب و کار طبری همه جا و هیمشه همین است:

تکرار «بی غرضانه» یعنی بی طرفانه لاطائلات یزرگان کذایی.

۲

زیرا از موضوع مقاله ما خارج است

این دلیل طبری برای پرهیز از تعریف فلسفی مفهوم حقیقت است.

موضوع مقاله هر کس هر چه باشد،

او چاره ای جز حرکت در جهت کشف حقیقت ندارد.

یعنی

هم به بحث فلسفی نیاز مبرم دارد و هم به وقوف پیشاپیش به تعریف علمی و انقلابی از مفهوم حقیقت.

وقتی کسی تعریف علمی از چیزی در اختیار ندارد،

هرگز نمی تواند به دنبال آن بگردد، چه رسد به اینکه ان را بیابد.

۳

همین قدر باجمال مى گوئیم:
حقیقت

ذوجوانب است

و

یک یا چند جانب و گوشه از حقیقت همه حقیقت نیست

بلکه شبه حقیقت و نیمه حقیقت است

و

همین “شبه حقیقت” ها و “نیمه حقیقت” ها ست

که افزار اساسى کار سفسطه است

و

مى تواند به آسانى، گونه حقیقت بخود گیرد و فریب دهد

ادامه دارد.

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره الأنعام ) (۳۸۳ )

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿وَمَا تَأْتِيهِم مِّنْ آيَةٍ مِّنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ﴾
[ الأنعام: ۴]

و هيچ آيه‌اى از آيات پروردگارشان بر ايشان نازل نشد، جز آنكه از آن رويگردان شدند.

کریم

در این آیه هم در سنت اربابان بنده دار نق می زند.

کریم

از بی اعتنایی بندگان به آیات الهی شکوه سر می دهد.

کریم

از بشریت ایمان و اطاعت و عبادت (بردگی) کورکورانه می طلبد.

می توان گفت که کریم دیالک تیک امر به معروف و نهی از منکر را به شکل دیالک تیک امر به ایمان کورکورانه و نهی از خوداندیشی بسط و تعمیم می دهد.

در اخلاق و اتیک اسلامی

پرستندگی بر پرسندگی

(پرستش بر پرسش)

ترجیح داده می شود.

دلیلش این است که کریم قادر به دادن جواب علمی و منطقی و تجربی به سؤالات مردم نیست.

کریم

جای نقد را با نق پر می کند.

﴿فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ ۖ فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنبَاءُ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ﴾
[ الأنعام: ۵]

چون سخن حق بر آنها عرضه شد، تكذيبش كردند.

پس به زودى، خبر چيزهايى كه به ريشخندشان مى‌گرفتند به آنها خواهد رسيد.

کریم

در این آیه،

نسبت به تکذیب آیات الهی توسط بندگان شکوه سر می دهد

و

دست به تهدید تکذیب و تمسخر کنندگان می زند.

تکذیب

را

کریم

در دیالک تیک تصدیق و تکذیب به کار می برد و تصدیق را بر تکذیب برتر می شمارد.

﴿أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّن لَّكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيْهِم مِّدْرَارًا وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ﴾
[ الأنعام: ۶]

آيا نديده‌اند كه پيش از آنها چه مردمى را هلاك كرده‌ايم؟

مردمى كه در زمين مكانتشان داده بوديم.

آنچنان مكانتى كه به شما نداده‌ايم.

و برايشان از آسمان بارانهاى پى در پى فرستاديم و رودها از زير پايشان روان ساختيم.

آنگاه به كيفر گناهانشان هلاكشان كرديم و پس از آنها مردمى ديگر پديد آورديم.

کریم

در این آیه،

برای مؤثر افتادن تهدید خود

دست به استدلال تاریخی ادعایی و به اصطلاح، تجربی می زند:

بشریت

روزی

علیرغم برخورداری از نعمت سکونت در زمین و بارش باران و جریان رودها،

مرتکب گناه می شوند و خدا همه آنها را به هلاکت می رساند و بعد بشریت دیگری را پدید می آورد.

دیالک تیک تهدید و تطمیع

مهمترین وسیله کریم و اشراف برده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی

برای رام و آرام و خام و نرم و منضبط و مطیع و فرمانبرسازی توده ها بوده و است.

دیالک تیک تهدید و تطمیع

را

فرنگی ها

دیالک تیک شلاق و شیرینی

می نامند.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۲۰۲)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت دهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۹)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

گر از دوست چشمت به احسان او ست

تو در بند خویشی، نه در بند دوست

معنی تحت اللفظی:

انتظار احسان داشتن از دوست، بی معنی خودپرستی است

و

نه به معنی دوست پرستی.

در این بیت شعر سعدی،

کوچکترین انتظار عاشق از معشوق، به عنوان خود پرستی و عدم خلوص در عشق قلمداد می شود.

سعدی

در رابطه عاشق و معشوق

برای قانون داد و ستد محلی از اعراب نمی شناسد.

این همان سعدی است که قانون عینی و دیالک تیکی داد و ستد را حتی در رابطه میان خدا و انسان، حتی در روز محشر معتبر می داند.

اکنون می توان معنی واقعی مفهوم «دوست، یار، دلبر، معشوق، دلدار، جانان و غیره» را در قاموس سعدی و حافظ فهمید.

اکنون می توان به وضوح نشان داد که رابطه به اصطلاح «دوستی و عشق»، جز وابستگی شرم آور نیست:

عاشق باید از معشوق جز معشوق نخواهد.

عاشق باید هرچه بیشتر از معشوق فاصله بگیرد و در حول و حوش لیلی کذائی پیدایش نشود.

عاشق نباید حتی نام ننگینش در مجلس لیلی برده شود.

عاشق باید

به خفت و حقارت مطلق خویش ایمان بیاورد،

سگ واره باشد،

نه در پی خلعت، بلکه درپی خدمت باشد.

عاشقی که از معشوق خویش لقمه ای گدائی کند، در بند خواهش های پست نفسانی خویش است، نه در بند دوست و لذا نمی تواند عاشق واقعی و اصیل باشد.

خیل سیل وار گدایان را حتما نباید به چماق و قنداق تفنگ از بارگاه سلاطین دور کرد.

سعدی راه حل بهتری برای رهائی از شر بی خانمانان دارد:

گدایان و بی خانمانان باید

عاشق شوند:

عاشق شاه و شاهزاده و شاهد و هرچه دلت می خواهد، شوند.

بی نیاز و راضی و فروتن شوند

و

در حرف، شاه شوند، مثل اولیا شوند و از ظل الله، جز ظل الله چیزی نخواهند.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (د) دولت (۶)

Ist möglicherweise ein Bild von Plakat und Text „DER WOHLFAHRTS FAHRTS STAAT“

پروفسور دکتر ولفگانگ پطر ایشهورن

برگردان

شین میم شین

(بخش اول)

ادامه

فرم های تاریخی دولت

وظایف دولت سوسیالیستی

  • توجه اصلی دولت سوسیالیستی در این مرحله، مبذول وظایف زیر خواهد بود:

۱

  • «تسریع (سرعت بخشیدن به) توسعه نیروهای مولده و تشویق کار دسته جمعی سوسیالیستی.

۲

  • پاسداری از دستاوردهای سوسیالیستی به وسیله ارگان قدرت دیکتاتوری پرولتاریا.

۳

  • گذاشتن کلیه امکانات لازم در اختیار فرد فرد اعضای جامعه برای آشنائی بهتر با مسئولیت جامعتی خود، برای برخورداری کامل از حقوق و آزادی های شهروندی خود و برای به کار بستن استعدادها و توانائی های خود در همبود سوسیالیستی به نفع خود و جامعه.»
  • (والتر اولبریشت)

۴

  • خصلت، نقش و ساختار دولت سوسیالیستی در ایجاد سیستم جامعتی پیشرفته سوسیالیستی در قانون اساسی دولت سوسیالیستی تعیین می شوند.

ادامه دارد.

درنگی در پژوهشی از احسان طبری راجع به ارزیابی و شناخت شخصیت انسانی (۳۵)

آذر و احسان طبری

طبری
لذا توضیح مى دهیم:
رفتار و رابطه نسبت به واقعیت و حقیقت

ادامه

طبری

روشن است که یافت حقیقت در هر امر و موضوع معین کار آسانى نیست.

راه آن بررسى بى غرضانه و دقیق و پر وسواس فاکت ها و پدیده ها ست

و

اجرا و تعمیم و استنتاج دقیق و محتاطانه بر اساس اسلوب علمى

و

سپس تسلیم بى لجاج و عناد به نتایج این بررسى،

علیرغم فرض هاى اولیه و پیشداورى ها (سبق ذهن ها)، میل ها، گرایش ها، غرض ها، محاسبات شخصى و غیره و غیره …

۱

اجرا و تعمیم و استنتاج دقیق و محتاطانه بر اساس اسلوب علمى

طبری

راه کشف حقیقت

را

« بررسى بى غرضانه و دقیق و پر وسواس فاکت ها و پدیده ها » و سپس « اجرا و تعمیم و استنتاج دقیق و محتاطانه بر اساس اسلوب علمى»

می داند.

طلاب طبری

ظاهرا

برای « بررسى بى غرضانه و دقیق و پر وسواس فاکت ها و پدیده ها » نیازی به متد و اسلوبی ندارند.

به زعم طبری

به متد و اسلوب زمانی نیاز می افتد که بررسی به پایان رسیده باشد.

اکنون باید روی مفاهیم اجرا و تعمیم و استنتاج دقیق و محتاطانه بر اساس متد علمی کذایی خم بشویم:

سؤال این است که چه چیزی باید به مورد اجرا گذاشته شود؟

نتایج حاصل از بررسی فاکت های کذایی و پدیده ها؟

یعنی

نتایج حاصل از بررسی فاکت ها و پدیده ها باید به محک عمل و آزمون و آزمایش زده شوند؟

مگر قرار نیست که این کار در روند بررسی فاکت ها و پدیده ها

صورت گیرد و سپس نتیجه گرفته شود؟

علاوه بر این،

اگر نتایج بررسی تحصیل شده اند،

استنتاج (نتیجه گیری) مجدد برای چیست.

ضمنا

عملیات منطقی تجرید و تعمیم مگر در روند بررسی فاکت های کذایی و پدیده ها صورت نگرفته اند؟

تعمیم کذایی دیگر برای چیست؟

چی باید تعمیم داده شود؟

طبری

و

سپس تسلیم بى لجاج و عناد به نتایج این بررسى،

طبری اهل پژوهش مارکسیستی نیست.

اهل موعظه و انشاء نویسی است.

طبری

ناصح و اندرزگویی واژه باز و واژه ساز است و نه فیلسوفی اندیشنده و مارکسیست ـ لنینیست.

طبری

در این موعظه اش برای کشف حقیقت،

از استفاده از اسلوب علمی دم می زند.

انگار

حقیقت در اجزاء است تا با متدهای علمی بتوان به کشفش نایل آمد.

طبری

احتمالا

از تفاوت علوم با فلسفه بی خبر است.

طبری

نمی داند که حقیقت در کل است و کل نه موضوع علوم، بلکه موضوع فلسفه است.

متد و یا اسلوب لازم رای کشف حقیقت باید دیالک تیکی ـ ماتریالیستی باشد و نه فیزیکی، شیمیایی، بیولوژیکی و غیره.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۲۰۱)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت دهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۹)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

گر از دوست چشمت به احسان او ست

تو در بند خویشی، نه در بند دوست

معنی تحت اللفظی:

انتظار احسان داشتن از دوست، بی معنی خودپرستی است

و

نه به معنی دوست پرستی.

سعدی

در این بیت شعر

دیالک تیک داد و ستد

را

در رابطه من و دوست نفی می کند.

یعنی

فاتحه ای بر دیالک تیت می خواند و ان را به وابستگی یکطرفه مبدل می سازد.

سعدی از من، داد بی ستد می طلبد.

یعنی

به تبلیغ ستد بی داد می پردازد.

یعنی

بیدا را مشروعیت عاطفی می بخشد.

اگر من احیانا برای داد خود ستدی انتظار داشته باشد، مثلا برای کار خود مزدی طلب کرده باشد،

سعدی انبان خاک آلودش را باز می کند، مهر خودخواهی و خودپرستی را بیرون می آورد و بر پیشانی اش می کوبد و از خود می راند.

زیر قلم سعدی از دیالک تیک عاشق و معشوق، جز معشوق خود کامه چیزی باقی نمی ماند.

زیر قلم سعدی و حافظ،

عاشق هویت خود را از دست می دهد و به تفاله ای توخالی خس و خاشاک واره ای بدل می شود.

بدین طریق

به بهانه عشق،

از اشرف موجودات، از سوبژکت تاریخساز،

سگ بیکاره، بی هدف و بی آرمان و خواهش و ایدئال و دنباله روی باقی می ماند.

سگ بی شعور و ستمکش و رودار و راضی ئی باقی می ماند.

ادامه دارد.

خودآموز خوداندیشی (بخش صد و بیستم)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت ششم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۶ ـ ۸۷)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

۱۱۹۱

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16077

۱۱۹۲

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16082

۱۱۹۳

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16084

۱۱۹۴

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16089

۱۱۹۵

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16094

۱۱۹۶

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16099

۱۱۹۷

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16103

۱۱۹۸

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16106

۱۱۹۹

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16113

۱۲۰۰

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/16120

ادامه دارد.

درنگی در شعری از نیما تحت عنوان «نعش ها» (۱)

منجیل کجاست

ویرایشی و درنگی

از

شین میم شین

نعش ها

(مهر ماه ۱۳۱۹ - نیما)


این کودکانِ ساده پیِ غول رفته اند
بعد از هزار گول، به یک گول رفته اند.
گفتندشان وطن
یعنی زمین، بهره ی این و آن شده ست
نزدیکِ یک خطر
یعنی که می برند زمین ها ز دست شان
آنها که هیچوقت نبوده شکست شان
بی بهره می شوند و دیگر راحتی ز دست
خواهند داد.


این بود گول روی همه گول ها کنون
در پیشِ روی عده یی از ما، میانِ ما
ما لیک شان به چشم دشمن دیده، نشسته ایم
درهای قلعه را
بر روی بسته ایم.


از پشت می کِشیم سوی آن کسان تفنگ
می گوید این بزرگ شکم، گنده بوی تناین افسرِ فریفته:

«آوخ، که رفت و رفت
از دست مان وطن.
تا چشم کار می کند از دور، کوه هاست
از پیشِ کوه ها چه بیابانِ سرد...
تا رهگذارِ منجیل از هر طرف سوار
جز ما نکرده هیچکس، از این مکان عبور.
شب یک چراغِ محزون، در پیشِ روی ما
آموخته است او هم از حزنِ خوی ما.
تا صبح باد می وزد، تیرها سیاه
هستند روی راه.»


- آی صفدر اوقلی، یول ور! ( آی صفدراوقلی! راه بده.)

آهای باز چه خبر؟
- از راه می رسند رفیقان ما
- از کجا؟
- از راه
- زنده اند؟
همه زنده اند لیک
با خامُشی قرین و همه روی چوب بست
در باز کن!
این نعشِ آن رفقای برفته است.

پایان


مَنجیل

شهری

در شمال ایران و در استان گیلان
در مجاورت سه استان زنجان، قزوین و گیلان

یکی از شهرهای هفت‌گانهٔ شهرستان رودبار

مرکز تجاری شهرستان رودبار استان گیلان

سد سفیدرود در این شهر ساخته شده است.


امید بهرنگ

شعری تازه یاب از نیما
شعر «نعش‌ها» مرثیه ای سیاسی‌ـ‌اجتماعی جسورانه و نمادینی است که نیما در اوج دیکتاتوری رضاشاهی سروده است.

نیما در این شعر نه‌تنها شکست جنبش‌ها و فریب ملتها را می‌بیند بلکه نقد تند خود را متوجه نظامی‌گری، ایدئولوژی رسمی، و بی‌وفایی برخی خودی‌ها می‌کند.

در دورانی که جنگ جهانی دوم نیز آغاز شده و بسیارانی بدون درک واقعیت، جذب شعارهای وطن‌پرستانه و نظامی‌گری شده‌اند.

در این شعر، «نعش» صرفاً جسم نیست، بلکه استعاره‌ای است مبنی بر پذیرفتن شکست، دیدن واقعیت مرگ و آغاز فرآیند سوگواری یا مقاومت.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (د) دولت (۵)

Ist möglicherweise ein Bild von Plakat und Text „DER WOHLFAHRTS FAHRTS STAAT“

پروفسور دکتر ولفگانگ پطر ایشهورن

برگردان

شین میم شین

(بخش اول)

ادامه

فرم های تاریخی دولت

دولت سوسیالیستی

۱

  • تاریخ، دولت طراز نوین کاملا دیگرگونه ای پدید آورده است که دولت سوسیالیستی نام دارد.

۲

  • مارکس، انگلس و لنین قبل از پیروزی انقلاب اکتبر بر مبنای تجارب تاریخی تشخیص دادند که طبقه کارگر تنها زمانی می تواند خود را آزاد سازد که دستگاه دولتی سرمایه داری را تار و مار سازد و به جای آن، دولت خود را بنشاند:
  • دولت دیکتاتوری پرولتاریا را.

۳

  • صحت این شناخت پایه ای کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم را تجارب مبارزات طبقاتی در قرن بیستم به اثبات رسانده است.

۴

  • از این رو، دیکتاتوری پرولتاریا دولتی به معنای عام کلمه است.

۴

  • دیکتاتوری پرولتاریا ابزار قدرت طبقه کارگر و متحدین طبقه کارگر است، برای رام کردن طبقات استثمارگر سرنگون شده که بعد از سقوط خویش همچنان قدرتمندند و ابزاری است برای دفاع از کشور سوسیالیستی در مقابل حملات دول امپریالیستی بیگانه.

(فونکسیون دولت سوسیالیستی،

اصولا و اساسا تدافعی است:

مدافعه از دستاوردهای انقلاب سوسیالیستی در مقابل حملات ارتجاع داخلی و خارجی.

مترجم)

۵

  • دولت سوسیالیستی ـ اما در عین حال ـ با همه انواع دولتی تاکنونی تفاوت اساسی دارد.

۶

  • انگلس در باره کمون پاریس ـ اولین دولت کارگری ـ می نویسد که آن «دولت به معنای واقعی کلمه نبود» و لنین آن را «گذار از دولت به نادولت» نام می دهد.

۵

  • این نقل قول ها حاکی از آنند که دولت سوسیالیستی دستگاهی نیست که از مردم فاصله گرفته باشد و وظیفه اش تضمین حاکمیت اقلیتی استثمارگر باشد.

۶

  • دولت سوسیالیستی قدرت سیاسی سازمان یافته خلق زحمتکش است که تحت رهبری طبقه کارگر و حزب مارکسیستی ـ لنینیستی آن اداره می شود.

۷

  • دولت سوسیالیستی قدرت اکثریت عظیم توده های زحمتکش است که همواره با سازماندهی آگاهانه توده های آزاد شده از استثمار رشد می یابد.

۸

  • دولت سوسیالیستی ابزار توسعه اقتصادی و فرهنگی برنامه ریزی شده درجامعه سوسیالیستی است.

۹

  • جامعه سوسیالیستی با همه فرماسیون های اجتماعی سابق هم به لحاظ ساختار سیاسی ـ دولتی و هم به لحاظ فونکسیون های دولت تفاوت بنیادی دارد.

۱۰

  • روابط طبقاتی متخاصم، هرچه بیشتر به برکت دینامیسم ذاتی سوسیالیسم از بین بروند، به همان اندازه هم نظام سیاسی ـ دولتی سوسیالیسم، به مثابه سیستم رهبری تمامی خلق به وسیله طبقه کارگر و حزب آن و به مثابه سیستم شرکت زحمتکشان در برنامه ریزی، اداره و رهبری توسعه اقتصادی و فرهنگی روند حیاتی ـ جامعتی خود توسعه و تکامل خواهد یافت.

۱۱

  • این امر قبل از همه در اصل سازمانی تعیین کننده نظام سیاسی جامعه سوسیالیستی، یعنی اصل سانترالیسم دموکراتیک تبیین می شود.

ادامه دارد.

درنگی در پژوهشی از احسان طبری راجع به ارزیابی و شناخت شخصیت انسانی (۳۴)

آذر و احسان طبری

طبری
لذا توضیح مى دهیم:
رفتار و رابطه نسبت به واقعیت و حقیقت

ادامه

طبری

روشن است که یافت حقیقت در هر امر و موضوع معین کار آسانى نیست.

راه آن بررسى بى غرضانه و دقیق و پر وسواس فاکت ها و پدیده هاست

روی «راه بررسی» طبری

باید اندکی خم شد:

راه بررسی چیزی

می تواند طرز و طریق و روش بررسی باشد که در فلسفه مارکسیستی متد و به زبان طبری، اسلوب است

که

یا دیالک تیکی ـ ایدئالیستی است

(متد هگل)

و یا دیالک تیکی ـ ماتریالیستی است.

(متد مارکس)

طبری

اما در این جمله (حکم)، هنوز کاری به متد بررسی فاکت ها و پدیده ها ندارد.

تمرکز طبری در این جمله بر بررسی فاکت ها و پدیده ها ست.

بررسی فاکت ها و پدیده ها

باید به زعم طبری

بی غرضانه و دقیق و پر وسواس باشد.

بی غرضانه را به طور مختصر به چالش کشیدیم.

اکنون باید بررسی دقیق و پر وسواس را مورد تأمل قرار دهیم.

دقت و وسواس طبری و یاران

را

در بررسی خمینیسم و عنگلاب اسلامی دیده ایم:

جا زدن ارتجاع سرخ و سیاه فئودالیستی ـ فوندامنتالیستی

به عنوان انقلاب ملی ـ دموکراتیک

(انقلاب ضد امپریالیستی و ضد فئودالی و به اصطلاح، ضد استبدادی و یا ضد دیکتاتوری)

و

فدا کردن دار و ندار حزب بینوای توده در راه حمایت و حراست از آن.

اگر بررسی دقیق و پر وسواس طبری را با بررسی شاه و مؤلفین کتاب انقلاب سفید (مانیفست انقلاب سفید) که روحانیت و باندهای تروریستی ـ ضد کمونیستی و آوانتوریستی فداییاسلام و خلق و مجاهد اسلام و خلق و دیمدام و لیملام و حتی حزب توده را ارتجاع سرخ و سیاه نامیده و به صفت خرابکار متصف کرده است،

مورد مقایسه قرار دهیم،

به دقت و صحت ستایش انگیز بررسی شاه و مؤلفین کتاب انقلاب سفید می رسیم.


طبری

بررسى بى غرضانه و دقیق و پر وسواس فاکت ها و پدیده ها

معلوم نیست که منظور طبری بیگانه با مفاهیم فلسفی از فاکت ها و پدیده ها چیست.

فاکت = حقیقت امر که ضد دیالک تیکی واقعیت امر است.

مثال:

حکم «زمین سیاره ای است»

واقعیت امری است که ضمنا حقیقت امری است.

برای اینکه بنا بر تحقیقات ستاره شناسی واقعا هم سیاره ای است و نه ماهی و یا ستاره ای.

اما حکم «زمین سیاره ای از جنس طلا ست»،

اگرچه واقعیت امری است، ولی حقیقت امری (فاکتی) نیست.

برای اینکه کره زمین بنا بر تحقیقات علم الاشیایی، از جنس طلا نیست.

یعنی

فیک است و نه فاکت.

واقعیت امر

https://hadgarie.blogspot.com/2019/12/blog-post_87.html

حقیقت امر

(فاکت)

۱

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15380

۲

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15389

پایان

پدیده = نمود که ضد دیالک تیکی ماهیت است.

دیالک تیک پدیده و ماهیت.

پدیده به تعیین کننده ترین بخش فرم

اطلاق می شود

و

ماهیت به تعیین کننده ترین بخش محتوا.

طبری اما پدیده را به معنی مترادف با چیزها و اشیاء به کار می برد.

پیش شرط بررسی دقیق پدیده ها چیست؟

منظور طبری از به خرج دادن وسواس در بررسی

احتمالا

احتیاط شک آمیز و آمادگی همیشگی به تصحیح و تدقیق استنتاج حاصله است.

وسواس طبری و یاران را در مواضع شان در رابطه با انقلاب سفید و عنگلاب سیاه دیده ایم.

حضرات

حتی

پس از سرکوب خونین حزب توده

حاضر به تصحیح خط مشی خرکی و خرافی خود نشدند.

ادامه دارد.

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره الأنعام ) (۳۸۲ )

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿وَهُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ ۖ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهْرَكُمْ وَيَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ﴾
[ الأنعام: ۳]

در آسمانها و زمين، اوست كه خداوند است.

نهان و آشكارتان را مى‌داند و از كردارتان آگاه است.

کریم

در این آیه،

الله کذایی را زیر ذره بین می گذارد.

نه به نیت تجزیه و تحلیل آن، بلکه به نیت گنده نمایی اش.

کریم

در این آیه،

الله را مالک زمین و آسمان ها (کاینات) جا می زند.

کریم

در این آیه،

عینا و عملا

به تبلیغ مالکیت خصوصی می پردازد.

کریم

از مالکیت خصوصی معیار و ملاک و میزان ارزیابی سر هم بندی می کند:

مالکیت خصوصی هر کس وزینتر،

یعنی

هر کس ثروتمندتر،

عظمت و ارج و ارزش و حتی حق و حقیقت و حقانیت او به همان اندازه بیشتر.

مالکیت خصوصی هر کس حقیرتر،

یعنی

هر کس فقیرتر،

عظمت و ارج و ارزش و حتی حق و حقیقت و حقانیت او به همان اندازه کمتر.

الله کذایی

انعکاس انتزاعی (مجرد) ـ آسمانی مالکین خصوصی مشخص و زمینی است.

الله کذایی کریم،

طبقه حاکمه ـ خدا ست.

یعنی

ضد دیالک تیکی توده ـ خدا (توده های زحمتکش) «بی همه چیز» است.


«بی همه چیزی»

(فقر مادی و فکری مطلق)

(Pauperismus)

در ایده ئولوژی همه طبقات اجتماعی انگل و استثمارگر،

از قبایح اخلاقی است

و

با همه چیزی(ثروت مادی و فکری) از سجایای اخلاقی آنها ست.

در آسمانها و زمين، اوست كه خداوند است.

نهان و آشكارتان را مى‌داند و از كردارتان آگاه است.

کریم

در این آیه،

دیالک تیک مادی و فکری

را
به صورت دیالک تیک دارایی مادی و دارایی فکری ـ معرفتی (دیالک تیک تصاحب آسمانها و زمین و وقوف به افکار و اعمال و خیالات و تصورات و روحیات و روانیات خلایق)

بسط و تعمیم می دهد.

این جامعه ـ تصویر کریم

در تحلیل نهایی

ماتریالیستی است.

مراجعه کنید

به

درک ایدئالیستی تاریخ

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15917

پایان

درک ماتریالیستی تاریخ

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15921

پایان

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۲۰۰)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت دهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۹)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

گر از دوست چشمت به احسان او ست

تو در بند خویشی، نه در بند دوست

معنی تحت اللفظی:

انتظار احسان داشتن از دوست، بی معنی خودپرستی است

و

نه به معنی دوست پرستی.

خودپرستی

در ایده ئولوژی اشرافیت برده و فئودال و روحانی

جزو قبایح اخلاقی است.

خودپرستی

اما در ایده ئولوژی بورژوازی، حزو سجایای اخلاقی است.

به همین دلیل

سعدی برای کوبیدن توجه طبیعی ـ غریزی ـ بشری و حتی جانوری افراد،

هر انتظار عاشق از معشوق را و در واقع هر توقع نوکر و بنده و کنیز و غلام از ارباب را

دلیلی بر خودپرستی او جا می زند و وابستگی مطلق به ارباب را ایدئالیزه می کند.

سعدی

در این بیت شعر،

دیالک تیک من و غیرمن را، به ویژه دیالک تیک من و دوست را به شکل دیالک تیک هیچ و همه چیز مسخ و مثله و مخدوش می کند.

سعدی

از من می خواهد که با غیرمن و دوست کذایی

رابطه یکطرفه برقرار کند.

ادامه دارد.