خود آموز خود اندیشی (۵۶۳)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت اول

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۵۴ ـ ۵۵)

بخش دوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

ندانی چه بودش فرومانده سخت

بود تازه بی بیخ، هرگز درخت؟

معنی تحت اللفظی:

کودک یتیم شبیه درخت بی ریشه است و به حمایت جامعه نیاز دارد.

سعدی

در این بیت شعر،

کودکان بی سرپرست را به درخت بی بیخ تشبیه می کند.

پدر اما بیخ پسر نیست.

سؤال

بیخ انسان در (۱) جامعه او ست.

جواب

بیخ انسان در مناسبات تولیدی جامعه او ست.

بشریت تا کنون از مناسبات تولیدی زیر گذشته است:

۱

مناسبات تولیدی اشتراکی اولیه

۲

مناسبات تولیدی برده داری

۳

مناسبات تولیدی فئودالی

۴

مناسبات تولیدی سرمایه داری

۵

مناسبات تولیدی سوسیالیستی

جامعه و همبود باید همه اعضای خود را بنا بر نیازهای مادی و فکری فرد و جامعه تربیت کند و سلول خانواده را به عنوان مهد نسل فردا تحت حمایت همه جانبه مادی و فکری خود قرار دهد.

جامعه باید امکانات مادی، فکری، عاطفی و آموزشی - پرورشی لازم را برای نسل نوین فراهم آورد و کودکان بی سرپرست خود را به امید مساعدت این و آن رها نکند.

ادامه دارد.

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۴۸)

Siyavash Kasraei.jpg

تحلیلی

از

شین میم شین

گرد آفرید، آن گل پرخاشجو، چه شد؟

آن عطر ناشناس که همچون نسیم خیس

یک دم به جان تفته و سوزان من وزید

گم شد به نیمه راه

آیا کسی به دشت،

آهوی من ندید؟

معنی تحت اللفظی:

گردآفرید، آن گل پرخاشجو و آن عطر ناشناس چه شد، که بسان نسیم خیسی به جان تفته و سوزان من وزید؟

ظاهرا در نیمه راه گم شده، آیا کسی آهوی مرا در دشت ندیده؟

این ادامه هذیان سهراب در حال مرگ است.

پس از جستجوی رستم ـ ایدئال خویش ـ به یاد عشق زندگی خویش می افتد و حسرت دیدارش را در دل می پرورد.

واکنش سهراب واقعا هم باید همین طور باشد.

بیدلیل نیست که هر جلادی در قرون وسطی ـ شاید نه جلادهای امپریالیستی و فوندامنتالیستی مدرن ـ آخرین آرزوی محکوم به مرگ را برآورده می کنند.

البته اگر در حد کشیدن سیگاری و یا نبستن چشمی به هنگام تیرباران و سنگسار باشد.

آن عطر ناشناس که همچون نسیم خیس

یک دم به جان تفته و سوزان من وزید

گم شد به نیمه راه

تصور و تصویر سهراب از گردآفرید

در هر حال،

تسکین دردی برای او بوده است.

تصور گردآفرید به مثابه نسیم خیسی بر جان تفته در آتش سهراب بوده است.

غریزه

ـ بویژه غریزه جنسی ـ

همیشه می تواند بخش اغظم کردوکار مغز اندیشنده و حساس را به خود اختصاص دهد و تحمل درد را تسهیل کند.

خالکوبان حرفه ای

از همین تجربه

استفاده در خور می کنند تا بدون دردسر تصویر شیری و یا فرشته ای را بر اندام زنی و یا مردی خالکوبی کنند.

غرایز غول آسا قادر به انجام کارهای شگرفی اند.

عقل اندیشنده در این جور مواقع حتی به گرد آنها نمی رسد.

چونان گلی سپید

به نرمی

گرد آفرید از زره شب برون خزید:

معنی تحت اللفظی:

گردآفرید بسان گل سپیدی ـ به نرمی ـ از زره شب بیرون خرید.

این تصور و تصویر هنری ـ تخیلی – استه تیکی ـ رئالیستی سیاوش خارق العاده است.

به خاطر همین تصاویر و تصورات بی همتا و بیشمار است که حریفی «مهره سرخ» سیاوش را شاهکار بی نظیر او محسوب می دارد.

این تصاویر و تصورات در اوج کمال اند.

گردآفرید

در این بند شعر،

به گل سپید تیغداری (خنجری) در زره سیاه شب (غلاف) تشبیه می شود.

گل پرخاشجو را شاید بهتر از این نتوان متجسم ساخت.

شب ستیزی در استتاری از شب!

این تشبیه فی نفسه شاهکار بی نظیری است.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ب) بیگانگی (الیناسیون، از خودبیگانگی) (۳)

پروفسور دکتر ورنر شوفنهاور

برگردان

شین میم شین

۲۱

  • مارکس بیگانگی اقتصادی در روند کار مبتنی بر تولید کالائی استوار بر مالکیت خصوصی سرمایه داری بر وسایل تولید را به شرح زیر توضیح می دهد:

۱

  • «کارگر هرچه بیشتر ثروت تولید می کند، تولید او هر چه عظیمتر و دامنه دارتر می شود، خود به همان اندازه فقیرتر می گردد.

۲

  • کارگرهر چه بیشتر کالا تولید می کند، خود به همان اندازه به کالای ارزانتری مبدل می گردد.

۳

  • با ارزشمند کردن هرچه بیشتر جهان اشیا، در تناسبی مستقیم بی ارزشتر کردن جهان انسانی افزایش می یابد.

۴

  • کار فقط کالا تولید نمی کند.
  • کار خود را و کارگر را به مثابه کالا تولید می کند.
  • به عبارت دقیقتر، به همان نسبت که به طور کلی کالا تولید می کند.

۵

  • این حقیقت امر حاکی از آن است که شیئی که کارگر تولید می کند، یعنی نتیجه کار او، به مثابه یک موجود بیگانه در مقابلش قد برمی افرازدو
  • به مثابه قدرتی مستقل از مولدش.

۶

  • نتیجه کار عبارت است از کاری که در شیئ ادغام شده است، کاری که خود را شیئی کرده است.

۷

  • نتیجه کار یعنی کار شیئیت یافته، کار واقعیت یافته، کار، یعنی شیئیت بخشیدن بدان.

۸

  • این واقعیت بخشیدن به کار در مقیاس اقتصاد ملی به مثابه سلب واقعیت کردن از کارگر جلوه می کند.
  • شیئیت بخشیدن به مثابه خود گم کردن، برده شیئی شدن، تملک به مثابه بیگانگی، به مثابه واگذاری مالکیت به غیر، به مثابه سلب مالکیت شدن.

۹

  • شیئیت بخشیدن بیشتر به مثابه از دست باختن شیئ جلوه گر می شود و کارگر نه تنها لازمترین اشیای زندگی اش را از دست می دهد، بلکه حتی اشیای کارش را.

۱۰

  • آری خود کار به شیئی مبدل می شود که کارگر برای رام کردنش به زحمتی فوق العاده و به انقطاع بی قاعده نیاز دارد.

۱۱

  • تصاحب شیئی بیشتر به مثابه بیگانگی جلوه گر می شود و کارگر هرچه بیشتر شیئی تولید کند، به همان اندازه کمتر می تواند تصاحب کند و به همان اندازه بیشتر زیر سلطه نتیجه کار خویش، زیر سلطه سرمایه قرار می گیرد.

۱۲

  • در این تقدیر که کارگر به نتیجه کار خود به مثابه یک شیئ بیگانه برخورد می کند، همه این نتایج نهائی و بلایا نهان شده اند.»
  • (مارکس و انگلس، «تتمه»، جلد ۱، ص ۵۱۱)

۲۲

  • در حالیکه شیئیت یافتن، یک مشخصه کار به طور کلی است و در آن پراتیک انسانی با محیط زیست رابطه برقرار می کند، بیگانگی کار یکی از عواقب کار مبتنی بر مزد سرمایه داری است، یکی از عواقب این حقیقت امر است که در کاپیتالیسم هم وسایل تولید و هم نتیجه کار خود کارگر در مقابل او به مثابه قدرتی بیگانه و مستقل از او قد علم می کند.

۲۳

  • و لذا تحت این شرایط، خود کار نیز برای کارگر به چیزی خارجی مبدل می شود، چون او «در کار خویش نه تأیید، بلکه تکذیب می شود،

۲۴

  • او در کار خویش نه احساس خوشبختی، بلکه احساس زجر و درماندگی می کند.

۲۵

  • او در کار خویش به آزادسازی انرژی روحی و جسمی خود دست نمی یابد، بلکه به مثله کردن جسمش و به تخریب روحش مجبور می شود.»

۲۶

  • کلیه تضادها و عواقب اجتماعی و انسانی وخیم و شوم خاص کاپیتالیسم عمدتا از همین جا سرچشمه می گیرند.

۲۷

  • بر زمین بیگانگی اقتصادی به واسطه سلطه مالکیت خصوصی مظاهر دیگر بیگانگی می رویند:

الف

  • بیگانگی سیاسی در تضاد میان دولت و مردم، دولت و ملت، منافع خصوصی و اجتماعی و غیره خودنمائی می کند.

ب

  • فرم های ایدئولوژیکی بیگانگی ضمنا در سلطه طلبی ایدئولوژی طبقات حاکم، در سرکوب فکری توده های مردم، در سرپوش نهادن بر کوکونیکاسیون های متقابل اجتماعی واقعی و امثالهم خودنمائی می کنند.

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۵۴)

میم حجری



در همه حال «توده» است.
اما کدام توده،
؟شاید که شبحی باشد.
حریف

توده
به تنهایی وجود ندارد
توده
اولا در دیالک تیک توده و طبقه حاکمه
ثانیا در دیالک تیک سوبژکت تاریخ و توده
وجود دارد
و
نقش تعیین کننده در این دو دیالک تیک از ان توده است.
اگر سوبژکت تاریخ توده را رهبری نکند
فاجعه رخ می دهد
مثلا
فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم پیروز میشود

هر معلولی
علتی دارد
ولی با قانون علیت نمی توان به کشف حقیقت نایل اند.
ایراد علیت این است که حلقه اول و آخر ندارد.
دیله مای آخوندها هم همینجا ست:
اگر خانه علتی به نام بنا دارد
پس جهان هم علتی به نام خدا دارد.
بنا اما خودش علتی به نام مادر و پدر دارد
خدا هم باید علتی داشته باشد

هومانیسم فوندامنتالیستی ـ فاشیستی
به همین می گویند

۸۰ درصد دستگیرشدگان فرزندان طلاق بودند، ۵۰ درصد سابقه اعتیاد به مواد مخدر و الکل داشتند؛ انگیزه ۶۵ درصد هم هیجانی ست
امام جمعه اهواز

همین حرف امام را با حرف های پوتین مقایسه کنید تا بدانید که مرجع تقلید امامان جن قوری کیست؟
پوتین:
امریکا عراق را در چند روز تسخیر کرده
ولی عاجز از غلبه بر مشتی معتاد به نام دولت اسلامی است.
پوتین:
زلنسکی
معتاد است



همه پرسی برای شراب
آره.

کور خوانده اید

حالا
میخواهید حجاب را با شراب جایگزین کنید
و
پس از شناسایی شراب خواهان
دهها هزار نفر را هم به این بهانه
آش و لاش و لاشه کنید و در خاوران های دیگر
جلوی ددان درنده تز از خود بیندازید.


گُفتی که شاهکارِ شما در زمانه چیست؟
بالله که زنده بودنِ ما شاهکارِ ماست...
فخرالدین _ مزارعی



آره.
صد رحمت به دروغگویان امپریالیستی.
علم الهدی کذاب
می فرماید که رفته خانه سیدعلی و جبرئیل گردنگلفت با سینی مملو از اطعمه بهشتی وارد خاانه شده است.
مصباح ادعا می کند که سید علی هر دو هفته به آسمان هفتم می رود و با امام زمان و خضر و الیاس جلسه دو هفتگی دارد و رهنمود می گیرد.



صادق هدایت
وقتی دیدم درشکه را اسب میکشد و
انعام را درشکه چی میبرد و
به چشمان اسب چشم بند زده،
بر دهانش پوزبند تا کم ببیند و کم
بخورد و دم نزند!
همه چیز را فهمیدم.

از بس خری.
چشم بند و پوزه بند دلایل دیگری دارند
ای بدبخت بیسواد از خود راضی حراف و علاف.
اگر کسی فرد فهمیده ای باشد
دست به خودکشی خرکی نمی زند
به مبارزه برمی خیزد.


برای چی
هی
توده ای توده ای می کنی؟

تو اصلا سطری از مطالب مارا نخوانده ای
چگونه مثل استالینیست ها برای همنوعانت پرونده می سازی؟

تو اصلا سواد خواندن و نوشتن نداری.
تو حتی جمله بندی بلد نیستی.

تو آبروی تروتسکیست ها را می بری.
یک مشت دهاتی جمع شده اند و عوامفریبی می کنند
و
برای هر رهگذری پرونده می سازند
و
هنری جز عرعر ندارند.



یکی از علت غلط است.
یکی از علل (علت های...) درست است.
زمین میلیون ها سال وجود داشته است،
بدون اینکه موجودی در ان وجود داشته باشد.
علیت معنی و کاربرد دیگری دارد.
مثال:
سرمای هوا
علت سرماخوردگی است.
سرمای هوا
علت انجماد آب ها ست.
گرمای هوا
علت تبخیر آب ها
تبخیر اب ها
علت تشکیل ابرها ست
تشکیل ابرها
علت بارش باران و برف است.

شعور با عقل یکسان نیست.
شعور وسیعتر از عقل است.
عقل یکی از عنناصر شعور است.
نباتات و جانوران
ذیشعور نیستند
ذی غریزه اند.
شعور ضد دیالک تیکی وجود است و انعکاس وجود است.
شعور نتیجه تجرید همه چیزهای فکری از علم تا خرافات است
خران شعور ندارند
یعنی به خرافات تره خرد نمی کنند و عکس هر عنتری را در آیینه ماه نمی بینند.
فقط ادمیان می توانند ببینند.
عقل یعنی فلسفه
حیوانات که سهل است
خیلی از آدمیان حتی عقل ندارند
و
به عوض حرف زدن
عرعر می کنند



آنارشیسم
مخالف مبارزه سیاسی
و
به ویژه
مخالف مبارزه سیاسی سازمان یافته و آگاهانه است.
یکی از مهمترین اختلافات مارکس و انگلس با پاکونین و دار و دسته اش
در انترناسیونال اول
همین بود.
وقتی کسی با عدم تعلق به حزب طبقاتی خود پوز می دهد
عملا
موضع آنارشیستی می گیرد.


درخت جنقوری و جانان


ملت یک مفهوم فلسفی است و تعریف مارکسیستی استاندارد دارد. در جن قوری اسلامی که ملت وجود ندارد. به همین دلیل امت را علم کرده اند. معمار ملت کیست؟


آنارشیست ها
اصلا نمی دانند
که شرم چیست.
بمب
در جیب می گذارند
و
میان جمعیت می روند
و
از شنیدن تیک تانک بمب
حالی به حالی می شوند.

حزب الله و طالبان و القاعده و داعش الله
پیروان صدیق انارشیسم اند.

انقلاب فرزندانش را می خورد.
حریف
این ضرب المثل قابل تأمل است.
مسئله چیز دیگری است.
اگر مثال مشخص بزنید میتوان دریافت که
چیست؟


با ارزش ترین چیز در «زندگی» این نیست که چی چیزهایی را داریم؛ بلکه اینه که چه کسایی را داریم...!
شنی


بحث بر سر اشیاء است و یا اشخاص؟
کسای کذایی که جزو چیزهای کذایی نیستند.
ضمنا
منظور از داشتن کسا چیست؟
در دوره برده داری
یعنی در صدر اسلام
فقط می شد
افراد را برده کرد و فروخت و خرید و داشت. .

نظام برده داری
دیری است که بر افتاده است و داشتن کسا جرم است.
حتی در طویله جن قوری
کودکان کودکستان ها شعار می دهند:
زن
زندگی
آزادی.
پس
زنده باد آزادی


انعکاس (عکس اندازی) ماده در ماده
انعکاس (عکس برداری و عکس اندازی)
خاصیت ماده است.
لنین

به آتش کشیدن خانه پناهندگان اوکراینی
ضمنا به معنی به آتش کشیدن خانه من و تو نیز است.
کسانی که از جنگ و تخریب به ما پناه اورده اند، مورد حمله راسیست ها (؟)
قرار می گیرند.
این راسیسم شیوه زیست ما را هم مورد حمله قرار می دهد.
پس دفاع کنید از دموکراسی و تقویت کنید آنتی راسیسم را.
اوا ماریا کروگر
حزب چپ آلمان

مگر ۱۴ تن از پناهندگان اوکراینی
به دلیل نژادی مورد حمله قرار گرفته اند؟
مگر چندین میلیون تن از کمونیست های آلمان
به دلیل راسیستی زجرکش و اعدام شده اند؟
مگر دختران سران اس ای دی
پس از سقوط آلمان دموکراتیک
به دلیل راسیستی مورد تجاوز جنسی کلکتیو قرار گرفته اند؟
مگر در همین مدت کوتاه هزاران محل اقامت پناهندگان به آتش کشیده نشده اند و این اولین آتش سوزی است؟
عقل که ندارید
مقل تان کجا ست؟

نه.
اخلاق حاکم در هرجامعه و حتی اخلاق حکمای (فلاسفه و فقهای) هر جامعه
اخلاق طبقه حاکمه ان جامعه است.
خود مذهب و قضاوت و دولت و هنر و اتیک و استه تیک و خرافات و فلسفه و غیره
عناصر روبنای ایده ئولوژیکی اند و تابع زیربنای اقتصادی یعنی طبقه حاکمه و حاکمیت طبقاتی اند


منظور از فمینیسم چیست؟
فمینیسم یعنی زنگرایی
یعنی ایمان به برابری زنان با نران
فمینیسم فرمی از هومانیسم (بشردوستی) است.
فمینیسم یکی از ارکان مهم کمونیسم است.
زنان
زحمتکشان مضاعف اند:
پرولتاریای خانه و کارخانه اند (مارکس)
و
پرولتاریا
سوبژکت (معمار) تاریخ است

زباله ها
در زباله دانی تاریخ

پروفیل من رستوران من است.
اگر از اغذیه آن خوشت نمی آید،
برو رستوران دیگر.
فرنگی

هی فرنگی
خران
حتی هر چه در آخورشان بریزی
نوش جان نمی کنند.
چه رسد به خردگرایان


خردگرایان
به افشای اغذیه سمی خطر می کنند
و
مدعی را رسوا می کنند.
روشنگری
سنگر صرفنظرناپذیر خردگرایان انقلابی است

زلف بر باد بده
مهسا

عشق چیست؟
عشق یکی از زیرمفاهیم غریزه است.

غریزه در دیالک تیک غریزه و عقل است.

سر و کله جنون
زمانی پیدا می شود که غریزه قدر قدرت
عقل را از خانه تن به در راند و یکه تاز بلامنازع میدان شود.

ماجرای مجنون
مبتنی بر همین یکه تازی بلامنازع غریزه است

نقش تعیین کننده در دیالک تیک غریزه و عقل
از آن غریزه است.
غریزه هم قدیمی است و هم بسیار قدر قدرت است.
غریزه بهترین و وفادارترین یار موجودات است.

خود عقل
هم
در تحلیل نهایی
نتیجه توسعه غریزه در روند کار است


دلیلش چیز دیگری بوده است. دلیلش این است که در قاموس اجامر امپریالیستی رئیس جمهور شیراک ارجمندتر از دکتر شیراک است. شیراک بر خلاف احمدی نجات شاید اصلا دکترا نداشته باشد. عرفات هم معنی دکتر را نمی دانسته است و به عنوان پالان بر پشتش نهاده است. اگر کهل و مرکل اکنون مورد خطاب قرار گیرند به عوض صدراعظم عزیز دکتر کهل و مرکل خطاب می شوند.

آرتور ریمبا
شاعر کمون پاریس

کنار خیابون یه گنجشک مرده دیدم، راهمو کج کردم رومو برگردوندم گریه کردم و تا شب دلم ریش بود، بجای قلب چی داری که بدون تردید میکشی و شکنجه میکنی و میزنی؟
نان

در جامعه
تقسیم کار هست:
یکی شاطر است و دیگری شاعر
یکی حمال است و دیگر رمال
یکی قابله است و دیگر قاتل.
هر کس بسته به جایگاه جامعتی اش
لقمه نانی به کف می آورد و به ذلت می خورد.
اصولا
فرقی بین جلاد و شیاد و صیاد وجود ندارد.
قرعه جلادی به نام او افتاده است و قرعه صیادی به نام این.



عدم تعلق به حزب و سازمان که فخرانگیز نیست.
شرم انگیز است


هر حکایت دارد آغازی و انجامی،
جز حدیث رنج انسان،غربت انسان
آه! گویی هرگز این غمگین حکایت را
هر چها باشد، نهایت نیست
زندگی می گوید: اما باز باید زیست،
باید زیست،
باید زیست
زندگی میگوید ... (مهدی اخوان ثالث)

نه.
همه چیز هستی
خصلت وساختار دیالک تیکی دارد.
رنج به تنهایی وجود ندارد.
رنج
در دیالک تیک رنج و گنج وجود دارد
سعدی هم می داند.
به همان سان که آغاز
در دیالک تیک آغاز و انجام وجود دارد.
دیالک تیک ریاضت و لذت از مارکس است.
لذتی نیست که با ریاضتی توأم نباشد
ریاضتیهم نیست که با لذت توأم نباشد.
نا برده رنج
گنج میسر نمی شود.


این چه طرز نگارشی است؟
اولا خشونت را چرا تحریف می کنید؟

ثانیا
خشونت مفهوم دقیق و صحیحی نیست.
مفهوم علمی ـ فلسفی عامی در گنیجینه مفهومی مارکسیسم وجود دارد که خشونت هم جزو آن است
یعنی از زیرمفاهیم آن است.

قهر
قابله انقلاب است.
مارکس.

قهر
هم
دربرگیرنده خشونت خانگی و خیابانی و کارخانگی است
و
هم
دربرگیرنده جنگ پارتیزانی
قیام مسلحانه
اعتصاب عمومی
بست نشستن و راه بستن و گروگان گرفتن و حمله و هجوم و غیره است


دوست داشتن دلیل میخواد؟!
رعنا

عشق
آگاهانه نیست.
خود به خودی است.
دل
خودش به پای خودش
از دست می رود.
عشق دلیل و حتی دلایلی دارد.
عاشق اما به دلیل و دلایل عشق واقف نیست.
عشق
از قبیله زلزله است
که بی خبر از راه می رسد
و
همه چیز زندگی آدم را در هم می ریزد و می رود.

در این دوره و زمانه
کمتر کسی عاشق می شود.
خلایق
برای رفع نیاز
عاشق هر لاشخوری می شوند.
عشق امروزه نوعی تجارت و زیارت است.
خردمندان
دوست می شوند و نه عاشق



هی مشد اسماعیل غافل از قافله.
شریف ترین شخصیت ها در خاوران خفته اند


بحث (هماندیشی)
فقط برای همنوع مفید نیست.
هماندیشی برای خود فرد و جامعه و جهان هم مفید و الزامی است.
هماندیشی متمدنانه ترین طریق همزیستی است.
فقط
در روند هماندیشی و در اثر هماندیشی می توان خوداندیشی آموخت.


روزنامه جوان به علی دایی: خودت را پرپر نکن
روزنامه جوان نوشت:
آقای دایی! تو آقای گلی، خودت را پرپر نکن! صحنه‌گردانان این آشوب ضد ملی و تجزیه‌طلبانه خیرخواه تو و دیگر مشاهیر ورزشی نیستند.
حد تو بالاتر از امثال علی کریمی درس‌نخوانده و مهرداد پولادی ولگرد است. حد خود را بدان که مولاعلی فرمود «هرکس حد خود را نشناسد، هلاک گردد».

این تفکیک طبقه حاکمه جن قوری
این تجلیل از علی داعی و تحقیر علی کریمی و مهرداد پولادی
احتمالا
نشانه تعلقات طبقاتی علی داعی به طبقات حاکمه جن قوری و بین المللی است.
علی داعی
احتمالا
از شرکای انحصارات امپریالیستی آلمان (آدی داس و غیره) در جمکران
است.
بورژوای تمامعیار است.
یار غار بابک زنجان است.




عربستان را آلمان به مدرن ترین هواپیماهای جنگی مسلح می کند که در یمن ۴۰۰ هزار تن را کشته است و حتی مستراحی را آباد نگذاشته است


اینکه چیزی نیست.
رهبران حزب سبز آلمان و حزب لیبرال آلمان و سندیکاهای کارگری آلمان
ایرانی اند.
تعیین کننده
نه
تعلقات ملی
بلکه تعلقات طبقاتی اند.
فقط کافی است
نوکر سرمایه باشی
تا همه جا نانت در روغن باشد.

در صفوف بلشویسم هم لاهوتی و حیدر عموغلی و ناظم حکمت و هزاران تن از نمایندگان پرولتاریای جهان رزمیده اند



مشد اسماعیل بخشی
با مفاهیم فئودالی مثلا شرافت می عندیشد.
این بدان معنی است
که
از ایده ئوئوژی پرولتاریا بی خبر است.
این فقر فلسفی برای زحمتکشان
شرم انگیز است.


سیدعلی خطاب به پهباد کامی کازه:
بپر با این خیال راحت
که
در اوکراین
مشتی امریکایی و زنان آزادی خواه وجود دارند و بس.



یک نصیحت پدرانه: "مراقبت کنین دشمن نتواند از مطالبات به حق شما سوء استفاده کنه" فکر می کنین آمریکا و اسرائیل و ... دلشون برا "بشریت" سوخته که تریپ دلسوزی برای ما برداشتن؟ اگر این طور هست، چرا هیچ کاری برا کودکان مظلوم و بیگناه یمن و فلسطین نمی کنن؟؟
فاطمه خایه دار

فاطمه اسم نرانه است و یا زنانه؟
اسرائیل تنها کشور دموکراتیک در طویله فئودالی خاور است.
در اسرائیل یهودی ئی را قصابی نکرده اند و در خاوران جلوی ددان نیفکنده اند.
کمونیست های اسرائیل
را
در نهایت معصومیت و مظلومیت آش و لاش و لاشه نکرده اند.
کاش همه کشورها اسرائیل باشند و نه جن قوری



اینقدر نگران نباش! یک وقت‌هایی همه چیز از هم می‌پاشه تا سر جای درستش قرار بگیره
ملودی

این چیزی که ملودی می گوید
فقط در طبیعت امکان پذیر است و نه در جامعه.

فرق طبیعت با جامعه
این است
که
در طبیعت
به کردوکار بشر نیازی نیست.
زلزله
بی نیاز از بشر رخ می دهد.

انقلاب اجتماعی
اما به طبقه انقلابی و شعور انقلابی نیاز دارد


آموزشگاهی که من میرم مدیرش یه زن عرزشیه،ای کاش خدا بهم قدرت میداد تمام گیساشو میکندم
سارا

هماندیشی با خر
برای خر
صدهزار بار
دردناک تر از کندن موی او ست.
سؤال طرح کن تا به تفکر مجبور شود و شکنجه شود.
ما آزموده ایم در این باره بخت خویش



دردناک ترین چیز آن است که انسان حقش را آرزو کند
قدبلند



دوش در خواب لبِ نوشِ تو را بوسیدم
خواب ما به بُوَد از عالمِ بیداریِ ما
بیکسی بین که نکرده‌ست به شب‌های فراق
هیچکس غیر غمِ رویِ تو غم‌خواریِ ما
دل و دین تاب و توان رفت و برفتم از دست
بر سر کوی وفا کیست به پاداریِ ما...؟
فروغی_بسطامی

در عالم خواب
آدم ها آن می کنندد که در عالم بیداری نمی توانند بکنند.
این غریزه حفظ نفس است
که حوایج سرکوب گشته فرد را در عالم رؤیا برآورده می سازد.
غریزه حفظ نفس
بهترین یار و یاور ما ست
و
صدها کلک در آستین دارد

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ق) قانون اختیارات تام

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

  • قانون اختیارات تام به قانونی اطلاق می شود که در ۲۳ ماه مارس سال ۱۹۳۳ در رایشتاگ (پارلمان آلمان) تصویب شده است که به رژیم هیتلر اختیارات تام در زمینه های زیر را بدون تأیید رایشتاگ اعطا می شود:

الف

  • تصویب قوانینی که مغایر با قانون اساسی آلمان باشند.

ب

  • عقد قراردادهایی با کشورهای دیکر

۲

  • رایشتاگ ضمنا از حقوق خود در زمینه های زیر صرفنظر می کند:

الف

  • حق خود در زمینه تعیین بودجه دولتی

ب

  • حق خود در زمینه نظارت بر سیاست استقراضی و وامگیری

۳

  • از آنجا که فاشیست ها در انتخابات رایشتاگ در ۵ ماه مارس سال ۱۹۳۳ دو سوم اکثریت آراء را به دست نیاورده بودند، که برای کسب اختیارات تام الزامی بود، به طور غیرقانونی به حذف ۸۱ نماینده حزب کمونیست آلمان در رایشتاگ اقدام کردند.

۴

  • فاشیست ها کلیه نمایندگان حزب کمونیست آلمان و حزب سوسیال ـ دموکرات آلمان را بازداشت کردند، تا بدین طریق اکثریت آراء برای تغییر قانون اساسی را داشته باشند.

۵

  • فاشیست بر ضد آراء جناح حزب سوسیال ـ دموکرات آلمان قانون اختیارات تام برای رژیم هیتلر را تصویب کردند و تأیید رایشتاگ را هم به دست آوردند.

۶

  • با تصویب قانون اختیارات تام، قانون اساسی جمهوری وایمار عملا لغو شد، پارلمانتاریسم بورژوایی از بین برده شد و دیکتاتوری فاشیستی قانونیت کسب کرد.

  • مراجعه کنید به فاشیسم

فاشیسم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3125

پایان

۷

  • رژیم هیتلر با تصویب قانون اختیارات تام، اختیارات لازمه را برای پیشبرد سیاست جنایت کارانه اش به دست آورد.

پایان

درنگی دردعاوی یدی خاکزاد

Bild

میم حجری

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11293

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11295

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11297

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11299

۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11309

۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11313

۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11317

۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11327

۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11330

۱۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11339

پایان

زندگی مارکس و انگلس (۲۸۲)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل هجدهم

در رد پای پدر

۶

همسر کموناری

وقتی جنی در تابستان سال ۱۸۷۱ با خواهر کوچکترش الئانور

به

دیدن خانواده لافارگ در جنوب فرانسه سفر می کرد،

توسط پلیس فرانسه

بازداشت می شوند.

مورد بازرسی و ساعت های متمادی مورد بازپرسی قرار می گیرند.

آن سان که انگار مجرمین خطرناکی اند.

از آندو می خواستند که محل اقامت پل لافارگ را که پلیس فرانسه به دنبالش می گشت،

لو بدهند.

آنها هم ابراز بی خبری کردند

و

پلیس فرانسه

می بایستی آزادشان کنند

و

آندو به خانه پدری برگشتند.

معرکه تهمت زنی بر کمونارها و مدافعین شان به نقطه اوج خود رسیده بود.

جنی هم به عنوان معلم خصوصی

متوجه خشم و هراس لاشخورهای انگلیسی شد

و

به دوست خانوادگی شان، لوئیس کوگلمان نوشت:

«خانواده مونرو، همه روابطش را با من قطع کرد.

چون از هویت من به مثابه دختر سالار پرولتاریا و مدافع جنبش کمون پاریس، با خبر شده اند.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۳، ص ۸۶۷)

جنی

شخصا

از هیچ کوششی برای کاهش ذلت کمونارهایی که به انگلستان گریخته بودند، کوتاهی نمی کرد.

او در اواخر ماه دسامبر به کوگلمان می نویسد:

«در این سه هفته از محله ای به محله ای در این شهر درندشت لندن رفته ام

و

چه بسا

تا ساعت ۱ شب نامه نوشته ام.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۳، ص ۸۶۷)

هدف جنی از این سگدو زدن ها و نامه نگاری ها،

جمع آوری پول برای آوارگان کمون پاریس بوده است.

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۵۳۳)

Keine Fotobeschreibung verfügbar.
میم حجری

مجید صالحی

شعار زن، زندگی، آزادی،

بیشتر نیمه پوپولیستسی بنظر می رسد تا فمینیستی

حتی مشکل بتوان آن را امپریالیستی دانست.

نشانی حاکی از اینکه زنان در این خیزش دنبال برتری جوئی خود بوده اند

نمی توان پیدا کرد

و

میتوان دید که مردان این خیزش در کنارشان بوده اند و جان خود را از دست داده اند.
اما این شعار ابهام دارد.

«زندگی» و «آزادی» در آن ابهام آمیز است ولی زن بخصوص در حکومتی از ابتدای آمدنش زن ستیزی را یکی از ارکان حکومتش قرار داده است

جلو دار راسخ این خیزش بوده است.

این خیزش خود جوش، شعار های انقلابی مرگ بر جمهوری اسلامی، مرگ بر خامنه ای و یا مرگ بردیکتاتور کم ندارد.

یعنی «محتوائی» انقلابی دارد.

اما اِشکال اصلی آن، در عرصه «شکل» آن است که اسیر شعار زن، زندگی آزادی شده است

که

در دیوار نویسی ها و حتی در آواز «برای» میتوان رد آن را دید والبته نمی توان به آنرا به همه نسبت داد و این جنبی منفی آنست. تلویزیون های وابسته به ارتجاع منطقه و امپریالیست ها که خود را در ظاهر، انقلابی و مردمی جا زده اند با تکیه بر این شعار، مشغول ربودن این خیزش به نفع ارتجاعی هستند که خود را زیر پرچم شیر و خورشید همه با هم جمع کرده است.

این جنبه ارتجاعی آن است که بخصوص در خارج از ایران خود را به عنوان حاکم مطلق و آلترناتیو نشان داده اند.
البته قصد من در این پست تحلیل محتوی این خیزش نبود بلکه بحث بر سر شعار ها بود.
شما چه شعاری پیشنهاد می کنید؟

نظر شما در باره شعار آزادی، دموکراسی، سوسیالیسم چیست؟

ضمناً فراموش کردم یکی دیگر از شعار های انقلابی را بنویسم:
«مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر»
با این حال این شعار های انقلابی همه نفی هستند یعنی «دیگری» دیالکتیکی اش را که اثبات است کم دارند [نفی، اثبات].
خطر جدی است.

آیا میخواهیم دوباره ارتجاعی را جایگزین ارتجاع حاکم کنیم؟

هر چند ارتجاع جایگزین متعلق به مدرنیته باشد که میخواهد به جای ارتجاع قرون وسطائی بنشیند.
بنابراین شعارمان نیز باید آلترناتیو مان را در بر داشته باشد.

پایان

در شعار زن ـ زندگی ـ آزادی

زن

به عنوان طبقه ای اجتماعی جا زده می شود.

به همین دلیل می توان آن را شعار فمینیستی ـ امپریالیستی عوامفریبانه ای محسوب داشت.

زنان اما بسان روشنفکران،

تعلقات طبقاتی مختلف، متفاوت و حتی متضاد دارند.

هم روزا و ستگین و نادژدا و مریم فیروز زن بوده اند

و

هم

تاچر و هلری و مرکل و می و غیره زن اند.

هم

زنان حزب اللهی و داعشی و طالبانی

زن اند

و

هم

زنان شاه اللهی

و

هم

زنان دهقان و پیشه ور و کارگر.

شعارهای دیگر

بیشتر خصلت تصادفی دارند.

محتوای واژه آزادی

در این شعار زنان و جوانان

فمینیستی ـ آنتی کلریکالیستی ـ بورژوایی

است.

محتوای واژه زندگی

تعدیل ستم و سرکوب سیستماتیکی ـ فوندامنتالیستی بر زنان و جوانان است

و

امکان پذیر گشتن زندگی در استیل امپریالیستی است.

دورنمای انقلابی در بین نیست.

قرن ۲۱

قرن عنگلابات فوندامنتالیستی در خاورمیانه

و

قرن عنگلابات اولیگارشیستی در کشورهای پسا سوسیالیستی

و

قرن عنگلابات نئوفاشیستی در کشورهای امپریالیستی است.

پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ب) بیگانگی (الیناسیون، از خودبیگانگی) (۲)

پروفسور دکتر ورنر شوفنهاور

برگردان

شین میم شین

۹

  • مفهوم هگلی بیگانگی حاوی تصوراتی از بیگانگی اقتصادی تحت شرایط کاپیتالیستی و تصوراتی از بت سازی فراورده های تولید اجتماعی است.

۱۰

  • هگل اما هرگونه شیئیت یافتن قوای ماهوی انسانی را در روند کار (بی اعتنا به شرایط تولید و نوع تصاحب فراورده های تولیدی) به مثابه نشانه های بیگانگی تفسیر می کند.
  • بدین طریق بیگانگی به عنوان یک اکت (عمل) فکری صرف (که تحت هر وضع و حال اجتماعی تا «ختم» آن) بلا و آفت چاره ناپذیر جلوه گر می شود.

۱۱

  • مفهوم بیگانگی ایدئالیستی هگل یکی از مهمترین نکات فلسفه او بود که انتقاد ماتریالیستی از آن را فویرباخ آغاز کرد و مارکس و انگلس به پایان رساندند.

۱۲

  • فویرباخ که طرح هگلی تجسم، بیگانگی و همچنین اتمام آن را (با کنار گذاشتن خدمات مؤثر نهفته در مقولات دیالک تیک) به مثابه واریانتی از «از خود بیگانگی» تلقی می کرد (چون آن ـ در تحلیل نهائی ـ فقط حاکی از شیئیت و عینیت یافتن خودآگاهی انسانی در هیئت ایده مطلق است)، برخلاف هگل به تدوین مفهوم بیگانگی ئی مبادرت ورزید که به روشن شدن جنبه معرفتی ـ نظری تجسم کیفیت های انسانی در سیستم های گمان ورزانه و ایدئالیستی فلسفه و در تصورات تخیلی شعور مذهبی کمک می کند.

۱۳

  • به نظر فویرباخ از خود بیگانگی موجود انسانی به مثابه تضاد موجود، به مثابه وحدت گمشده انسان با انسان، من با تو، فرد با نوع (جامعه) علت دوگانه شدن جهان، علت تولید فکری آخرت ایدئالیستی و یا مذهبی است.
  • آخرتی که در آن وحدت گمشده دو باره برقرار می گردد.

۱۴

  • محتواهای مذاهب، از این نظر چیزی جز واکنش های توهم آلود و تخیلی به جنبه های معین ماهیت انسانی، مناسبات انسانی، روابط فی مابین انسانی و موضع انسان نسبت به طبیعت نیستند.

۱۵

  • این مخلوقات انسانی برای انسان به مثابه قوای بیگانه عینی و اولیه جلوه گر می شوند که انسان را زیر سلطه خود قرار داده اند و انسان غافل از این است که او خود را بنده و سرسپرده مخلوقات ذهنی خود ساخته است و بدبختی هر بیگانگی در همین است.

۱۶

  • خلاصه کردن تصورات ایدئالیستی و مذهبی در مبانی انسانی آنها برای روشن کردن بازی خیالپرورانه نیروی توهم و تخیل انسانی و برای نشان دادن روابط واقعی انسانی در حیات جامعه که به مذهب نیازی ندارد، آرزو و قصد هومانیستی فویرباخ در انتقاد از مذهب بود.

۱۷

  • فویرباخ اما در مبارزه علیه بیگانگی مذهبی از حد روشنگری معرفتی صرف آن فراتر نرفت.

  • مراجعه کنید به مذهب، ماتریالیسم.

۱۸

  • مارکس و انگلس بر خلاف فویرباخ در چالش فکری با هگل و در بررسی مشخص پدیده های واقعی بیگانگی (بنا بر نیات عمیقا هومانیستی و انقلابی ـ انتقادی شان) به افشای علل اجتماعی به مثابه شالوده های بیگانگی پرداختند.

۱۹

  • آنها برای این کار از سوئی مواد و مصالح تاریخی ـ فلسفی را به خدمت گرفتند و از سوی دیگر به تجزیه و تحلیل مناسبات اقتصادی عینی جامعه، به ویژه مناسبات تولیدی کاپیتالیستی و خصلت آنتاگونیستی آنها و همچنین به تجزیه و تحلیل فرم های معرفتی منطبق با این مناسبات پرداختند و خصلت تاریخی بیگانگی و شالوده اجتماعی تعیین کننده آن، یعنی مالکیت خصوصی بروسایل تولید را کشف کردند.

۲۰

  • اثر انگلس تحت عنوان «مقدمات انتقاد از اقتصاد ملی» و آثار مارکس از جمله «دفاتر اقتصادی ـ فلسفی»، «خانواده مقدس» و «ایدئولوژی آلمانی»، به ویژه «نقد اقتصاد سیاسی»، «طرحی بر نقد اقتصاد سیاسی» و بالاخره «سرمایه» در رابطه با کشف علل مادی بیگانگی و از بین بردن آن از طریق انقلاب سوسیالیستی حائز اهمیت درجه اول اند.

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۵۳۲)

میم حجری

شهناز هماپور

باد می وزد
عشق
بازی عجیبی با درختان دارد:
در لابلای شاخه ها
مرگِ برگ را تجویز می کند.

عشق و مرگ،
انحصار راه دیگری ندارد (؟)

باران که می بارد بر برگهای زرد
تنها غصه درخت را کم می کند
در این فصل جوان کش زرد.

پایان


درخت شناس نئی جان ما خطا اینجا ست.

درخت خر نیست؟
درخت خودش به زرد کردن برگ می پردازد.


زردی برگ ها در پاییز
حساب و کتاب دارد.


درخت
ارسال آب از ریشه به شاخه ها را متوقف می کند.
در نتیجه

برگ

کلروفیل خود را از دست می دهد، زرد و خشک می شود

و کارخانه شیمیایی اش تعطیل می شود.


درخت
خرس آسا
به خواب زمستانی فرو می رود.


اگر درخت خر بود و این کار را نمی کرد،
آب در تنه درخت و شاخه هایش یخ می زد
و
به انفجار درخت منجر می شد.

درخت نیای نازنین ما ست.

درخت

را

نباید دستکم گرفت.

پایان

زندگی مارکس و انگلس (۲۸۱)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل هجدهم

در رد پای پدر

۵

وقتی که در سال ۱۸۶۷ خلق ایرلند بر ضد ستمگران برخاست،

وقتی که رژیم انگلیس قیام خلق ایرلند را سرکوب کرد

و

به انتقام جویی بی رحمانه از اسرای انقلابی پرداخت،

وقتی که انترناسیونال اول

کارگران انگلیس را به همبستگی با مبارزان جنبش رهایی بخش ایرلند فراخواند،

جنی هم به حمایت از خلق ایرلند برخاست.

جنی

در روزنامه فرانسوی «مارسییز» طی سلسله مقالاتی به افشای جنایات رژیم انگلیس در حق ایرلندی های اسیر پا در غل و رنجیر پرداخت.

جنی

در این افشاگری ها

که حتی پارلمان انگلیس را به خود مشغول داشت،

از اسم مستعار ج. ویلیامز استفاده کرده بود.

انگلس که در این ایام مشغول بررسی تاریخ ایرلند بود،

شادمانه نوشت:

«آقای ج. ویلیامز البته موفقیت چشمگیر و درخور تقدیری داشته است.

آفرین بر جنی.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۲، ص ۴۶۰)

جنی

با شور و شوق

در

تظاهراتی که شورای رهبری انترناسیونال اول برای آزادی انقلابیون ایرلندی از زندان

سازمان داده بود،

شرکت کرد.

جنی

در نامه ای راجع به یکی از عظیم ترین تظاهرات که در ۲۴ ماه اکتبر سال ۱۸۶۹

در هاید پارک لندن صورت گرفت،

نوشت:

«در این پارک که بزرگترین پارک در لندن است، جای سوزن انداختن حتی نبود.

علاوه بر مردان و زنان و کودکان،

خیلی ها بالای درخت ها نشسته بودند.

تعداد شرکت کنندگان در این تظاهرات در روزنامه های انگلیس

۷۰ هزار نفر تخمین زده شده است.

به احتمال قوی

به مراتب بیشتر از آن بوده است که روزنامه های انگلیسی تخمین می زنند.

تظاهرات کنندگانی بودند که پرچم های سرخ و سبز و سفید حمل می کردند

و

شعارهای متنوعی را بر زبان می راندند:

باروت ها را خشک نگهدارید.

سرپیچی از مستبدان تکلیفی الهی است.

بلندتر از پرچم ها، کلاه های سرخ ژاکوبنی بودند که حاملین شان سرود «مارسیز» می خواندند.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۲، ص ۷۰۰)

سرود انقلاب فرانسه

(مارسیز)

فرزندان میهن بپاخیزید،

روز شکوه و سرفرازی رسیده است.

ستم، چشم در چشم ما،

بیرق خونین‌اش را افراشته.

به آوایی که از دشتها می‌آید گوش سپار،

نعرهٔ این سربازان هراس‌آور را می‌شنوی؟

می‌آیند که به میان شما بتازند،

تا پسران، همسران و دوستانتان را از دم تیغ بگذرانند.

سلاح برگیرید! شهروندان!

گُردانهای رزم را تشکیل دهید!

قدم رو، به پیش!

بگذار تا خون پلشت دشمنانمان،

شیارهای دشت‌هایمان را سیراب سازد.

چه می‌خواهند این اُردوی بردگان؟

این بردگانِ خائنان و شاهانِ توطئه‌گر؟

برای کیست این زنجیرهای شرم،

این آهنینه‌های پیش‌آماده؟

فرانسه، برای ماست، آوَخ! چه وقاحتی!

کدام روش، کدام راه را باید پیش گرفت؟

ماییم آن که آنها جرأت سوداپروری درباره‌مان را یافته‌اند،

تا به بردگی دیرین بازمان گردانند!

چه! این دار و دستهٔ بیگانه،

قانون‌گذار دادگاه ما شوند!

چه! این جماعت مزدور،

پسران رزم‌آور ما را تکه‌تکه کنند!

خدای بزرگ! دست در زنجیر،

پیشانی ما زیر یوغ خم خواهد شد.

و خودکامگانِ پست، خود را

سرورانِ سرنوشت خواهند یافت.

بلرزید! ای خائنان و ظالمان،

ای مایهٔ شرم همه مردان نیک،

بلرزید! نقشه‌های پدرکشی‌تان

جزا داده خواهند شد.

ما همه سربازانیم به کارزار شما،

اگر دلاوران جوان ما بر خاک اُفتند،

فرانسه قهرمانانی نو خواهد زاد،

آمادهٔ پیوستن به کارزار با شما.

مردان فرانسوی، چو جنگجویان فداکار،

آماجِ یورشِ شما را تاب می‌آورند و نگه‌می‌دارند،

این بیچارگان فریب‌دیده را می‌بخشند،

چرا که اکنون پشیمانند که بر ما تیغ کشیده‌اند.

اما بخششی نیست برای آن ظالمان خونخوار،

همدستان بوئیل،

که چون دَد، بیرحمانه،

زهدان مادرانمان را دریدند.

اینک گاه خدمت به میهن است.

وقتی پدرانمان دیگر نیستند،

خاکستر آنان را آنجا خواهیم یافت،

و نشانهای فضیلت‌شان را.

بیش از آن‌که به نجات‌یافتن خود خوش باشیم،

بر به تابوت خُفتن آنان رَشک می‌بریم.

باید این افتخار بلندمرتبه را داشته باشیم

که به خونخواهی آنان برخیزیم یا به آنها بپیوندیم.

عشقِ مقدسِ میهن،

سپاه دادگیر ما را رهبر خواهد بود.

آزادی، آزادی گرانقدر،

پایدار همراه پشتیبانان‌ات بمان،

در لوای درفش ما، بگذار پیروزی

شتاب کند و با صدای مردانه‌اش بانگ بردارد،

تا دشمنانت، نَفَس به شماره افتاده و در دم مرگ،

پیروزی تو و شکوهِ ما را ببینند!

پایان

جنی

به اشاعه شناخت توسعه داده شده توسط پدرش میان کارگران انگلیس می پرداخت:

«خلقی که خلق های دیگر را به زیر یوغ خود می کشد،

عملا

غل و زنجیر خود را می بافد.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۱۶، ص ۳۸۹)

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۵۳۱)

Ist möglicherweise ein Schwarz-Weiß-Bild von Text „Es ist nicht wichtig, wie langsam du du gehst, solange nicht stehen bleibst. Konfuzius“

میم حجری

درازای راهی که فرد می رود
مهم نیست.
اگر نایستد.
کنفوسیوس


عجب خرافه ای.
مقایسه چیزها
هنر نیست.
مقایسه اما قاعده و قانون دارد.


ضد رفتن و یا ضد حرکت
توقف و یا سکون است.


در

دیالک تیک حرکت و سکون
تعیین کننده
حرکت است.
بی آنکه سکون هیچ واره باشد.


ضد درازای راه طی شده
یعنی
ضد کمیت حرکت
کیفیت راه طی شده است.

یعنی

کیفیت حرکت است
و

نه
توقف.


در
دیالک تیک کمیت و کیفیت

نقش تعیین کننده از آن کیفیت است
بی انکه کمیت هیچ واره باشد.

پایان

درنگی در اندیشه ای (۵۳۰)

میم حجری

درنگی در فضیلت سازی از ذلت

خیلی ها سینه جلو می دهند و شعار می دهند:
من سیاسی نیستم.
من عضو هیچ حزب و سازمانی نیستم.


۱

من سیاسی نیستم.

سیاسی نبودن یعنی بی خبر از سیاست بودن و بی اعتنا به مبارزه سیاسی بودن و حتی متنفر از سیاستمدار بودن
که

فخرانگیز نیست.
شرم انگیز است.
نشانه خریت مدعی است.

چون بدون کسب شعور سیاسی، بدون تلاش به تسخیر قدرت سیاسی

که

نمی توان به تحول جامعه نایل آمد.



۲

من عضو هیچ حزب و سازمانی نیستم.

ما با دو نوع مبارزه در همه عرصه های جامعه سر و کار داریم:


الف
مبارزه خرکی، خود به خودی، بی برنامه، بدون تشکیل پیشاپیش حزب و سازمازمان مربوطه (سیاسی، اقتصادی، نظامی، فکری و فرهنگی و نظری)


نماینده سنتی این نوع مبارزه آنارشیسم است.
هنر آنارشیسم خرابکاری خرکی است و بس.
بخش اعظم جریانات سیاسی و مذهبی و غیره کشور

تمایلات آناشیستی داشته اند و دارند.
مثال:

فدائیان اسلام و خلق
مجاهدین اسلام و خلق
حزب الله و قدس و ثارالله و حماس و جهاد و خمس و زکات و غیره


ب
مبارزه آگاهانه


این نوع مبارزه مبتنی بر دیالک تیک وسیله و آماج است.
برای نفی و حذف سیستم ارتجاعی
آلترناتیو دارد.
حزب و تشکیلات و برنامه دارد.
خردگرا ست.
اصولیت و انضباط و اتیک و استه تیک خاص خود را دارد
و

پروشگاه شخصیت است.

طویله نیست.

تربیت کننده پیشاهنگ های طبقاتی و توده ای و انقلابی است.

حزب توده

حزبی از این طراز بوده است.
مثال:
پست های مالی را در کارخانجات و شرکت ها

به اعضای حزب توده می دادند.
چون مطمئن بودند که توده ای ها دزدی نمی کنند.
کارخانه داران

حتی

اتیک و اخلاق توده ای ها را می شناختند.

پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) انیهیلاسیون (امحا، نابودی)

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

۱

  • انیهیلاسیون واژه ای لاتینی است.

۲

  • انیهیلاسیون به معنی امحا، نابودسازی است.

۳

  • انیهیلاسیون به تجزیه مبتنی بر تشعشع اطلاق می شود.
  • به روند خود پویی اطلاق می شود که در آن، هر جفت ذره ـ ضد ذره، با برخورد، به ذرات دیگری مبدل می شوند.

۴

  • مثال شناخته شده عبارت از انیهیلاسیون الکترونی و پوزیترونی است که در اثر برخوردشان، هر دو ذره بر طبق اصل همترازی (معادله) جرم و انرژی به فوتون هایی مبدل می شوند.

۵

  • با انیهیلاسیون بر خلاف تفسیر ایدئالیستی، ماده نابود نمی شود، بلکه فرم های معینی از ماده (ذرات و ضد ذرات) به فرم های معین دیگر ماده (فوتون ها، کاپا مزون ها و غیره) مبدل می شوند.

۶

  • با انیهیلاسیون هم جرم و انرژی مشترک سیستم ذره ای و هم تکانه و دیگر مشخصات شان حفظ می شوند.

۷

  • روند انیهیلاسیون بطلان تصور متافیزیکی مبنی بر کوچکترین سنگپایه های تغییرناپذیر ماده را اثبات می کند و خصلت دیالک تیکی و تبدیل پذیری ذرات بنیادی را نمودار می سازد.

۸

  • روند متضاد با روند انیهیلاسیون، عبارت است از تشکیل جفت ذره ـ ضد ذره از ذرات بنیادی دیگر.
  • مثلا تبدیل فوتونی به جفت الکترون ـ پوزیترون.

  • (می توان گفت که ما با دیالک تیک تجزیه و ترکیب در عالم ذرات سر و کار داریم. مترجم)

۹

  • تشکیل جفت فوق الذکر به طرز نادقیق و با اصطلاح به لحاظ فلسفی به سادگی گمراهسازی تاکنون به مثابه «ماتریالیزاسیون» (مادی شدن) قلمداد شده است.

· (بدین طریق این خرافه اشاعه داده می شود که گویا ذرات فوق الذکر (الکترون و پوزیترون) انگار چیزهای روحی و غیرمادی اند. مترجم)

۱۰

  • اما واقعیت این است که نه تجزیه جفت ذره ـ ضد ذره به فوتون ها، به معنی امحای (انیهیلاسیون) ماده (دماتریالیزاسیون، انتماتریالیزیرونگ) است و نه ترکیب ذرات فوق الذکر (الکترون و پوزیترون) و تشکیل فوتون ها به معنی ماتریالیزاسیون (مادیت یابی) است.
  • در هر دو مورد، ماده نه از بین می رود و نه تشکیل می یابد.
  • فقط تغییر فرم می دهد.

پایان

درنگی در اندیشه ای (۵۲۹)

Ist möglicherweise ein Bild von 1 Person und Text „

میم حجری

قوی ترین یاوه

افکار عمومی است.

کسی نمی داند که سازنده اش کیست.

کسی شخصا با آن آشنا نشده است.

اما

همه

بدون استثناء

به

سلطه اش

تن در می دهند.

گوته

افکار عمومی

افکار طبقات حاکمه

است.

قدمت افکار عمومی

به

قدمت جامعه طبقاتی است.

افکار طبقات حاکمه

با

ترور و تزویر و زر و زور و شمشیر

در طول هزاران سال

به

توده های تحت سلطه

تحمیل شده اند

و

توده تحت سلطه

افکار طبقات حاکمه

را

به تدریج هضم و جذب کرده است

و

شعور طبقاتی خود را بسته بدان، مانی پولیزه کرده است.

آن سان که دیگر توان تمیز شعور طبقاتی خود از شعور طبقاتی طبقه حاکمه را ندارد.

حتی بدتر،

شعور طبقاتی طبقات حاکمه

را

شعور طبقاتی خاص خود

می پندارد.

مثال:

همین اسلام و همین کیش تسنن و تشیع

با

ترور و تزویر و زر و زور و شمشیر

به توده تحمیل شده است

و

توده

در طول صدها سال بدان عادت کرده است

و

دیگر آلترناتیوی برایش ندارد

و

به آلترناتیوی تن در نمی دهد.

این هنوز چیزی نیست.

چیز این است

که

شعور

به تدریج از وجود، استقلال نسبی کسب می کند

و

با تغییر وجود، به تغییر تن در نمی دهد.

خلایق

اکنون در دهه دوم قرن بیست و یکم

با مذاهب، یعنی شعور چند هزار سال قبل، روزگار می گذرانند

و

از فرط خریت بدان فخر می فروشند.

پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ژ) ژنتیک (ژنه تیک) (۵) (بخش آخر)

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

پروفسور دکتر کامیلا وارنکه

برگردان

شین میم شین

۲۹

  • میچورین نشان داد
  • که توارث و جذب و دفع پیوند ناگسستنی با هم دارند.
  • که اندام ها در پیوند با محیط پیرامون شان توسعه می یابند.
  • که اندام ها ضمنا در مقابل محیط پیرامون، نیروی مقاومت معینی از خود نشان می دهند.
  • یعنی در تضاد با محیط پیرامون خود قرار دارند.
  • یعنی مشخصات موجود خود را (سیستم های تنظیمی به ارث برده خود را) در مقابل تأثیرات تصادفی تا اندازه ای حفظ می کنند که از حد معینی فراتر نروند.

(می توان از دیالک تیک ارگانیسم و محیط پیرامون

سخن گفت.

مترجم)

۳۰

  • اما اگر تغییر کیفی به جذب و دفع نوینی منجر شود، این تغییر به واسطه محیط پیرامون به کرات تکرار می شود، آن سان که بالاخره به مثابه خصلتی ارثی در می آید.

۳۱

  • تا زمانی که محیط پیرامون هنوز توارث مربوطه را به اندازه کافی تحکیم نبخشیده، ارگانیسم ها (اندام ها) در مرحله جوانی اند، یعنی بی ثبات اند و انطباق پذیرند.

۳۲

  • ارگانیسم ها در این مرحله می توانند سیستم های تنظیمی خود را با شرایط محیطی تغییر یابنده انطباق بخشند و این تغییرات را چه بسا در نسل های بعدی حفظ کنند.

۳۳

  • این «انعطاف»، «گشایش» و «تزلزل» توارث را با القای تضادی افراطی، یعنی با جفتگیری انواع و زیر انواع مختلف و یا با جفتگیری دو موجود متعلق به ارگانیسم هایی با کروموزوم های یکسان و یا متفاوت، ولی تحت شرایط محیطی متفاوت نیز می توان پدید آورد.

۳۴

  • به ویژه مشخصاتی که تحت شرایطی از طریق پیوند زدن پدید می آیند و به ارث گذاشته می شوند و بدین طریق عناصر بی ثبات و جوانتر با عناصر قدیمی تر و ثباتمندتر «پرورش» می یابند (متد منتور)، مردود بودن تصورات ژنتیک کلاسیک را، مبنی بر مجزا بودن پلاسمای سلولی، سوما و محیط پیرامون، اثبات می کنند.

۳۵

  • کوشنر و دانشمندان دیگر هم در آزمایشات بر روی جانوران، به نتایج مشابه رسیده اند.

۳۶

  • پژوهش های پیروان میچورین، مبنی بر مردود بودن جداسازی متافیزیکی جوهر سلولی و جذب و دفع ژنتیک کلاسیک به انکار ابهام نسبی ژن ها، نقش سانترال هسته سلولی در رخداد توارثی و مطلق کردن یکجانبه وحدت رخداد سلولی ـ پلاسمایی و هسته ای منجر شد.

۳۷

  • نتایج و تصورات بیوشیمیایی ژنتیک مدرن، توضیحات فیزیولوژیکی موفقیت های عملی و معارف نظری میچورین را عرضه می دارند که در زمان حیات میچورین امکان پذیر نبوده اند.
  • آنسان که با اجتناب از یکسونگری هر دو سمتگیری، دال بر سنتزی از گشتاورهای راسیونال آموزه توارثی میچورین و آموزه توارثی ژنتیک کلاسیک است.

  • مراجعه کنید به آموزه منشاء انواع

پایان

درنگی در اندیشه ای (۵۲۸)

Ist möglicherweise ein Bild von ‎1 Person und ‎Text „‎pain feel you

میم حجری

اگر درد را حس می کنی
زنده ای.
اگر درد همنوع را حس کنی، انسانی.
تولستوی


احساس درد خویشتن
امری عادی و طبیعی است و آسان است.


اما
احساس درد همنوع
آسان نیست
و

چه بسا

محال است.


احساس درد
ضمنا
تعیین کننده نیست.


همین اندیشه اخلاقی ـ فئودالی تولستوی

را
سعدی

صدها بار بهتر

در

صدها فرم

تبیین داشته است.

مثال:

سعدی

در شعر عظیم «خشکسالی در دمشق»

یکی از اعضای طبقات حاکمه

را

ایدئالیزه می کند

که

لاغر و زرد روی شده است

و

دلیل لاغری و زرد رویی اش، همین دلیل تولستوییستی است:

من از بینوایی نی ام روی، زرد

غم بینوایان رخم زرد کرد.

آنچه که در حاشیه می ماند و کمترین اعتنایی بدان نمی شود،

لاغری و زرد رویی مادام العمر توده برده و کنیز و رعیت و پرولتر

است.

این اخلاق و اتیک فئودالی

فقط برای اشراف برده دار و فئودال و روحانی و بازاری

معیار و معتبر است

و

نه

برای توده های تحت استثمار و ستم و سرکوب.

توده برای هومانیسم عوامفریبانه فئودالی این خونخواران که ذرات نان خشک را حتی از سفره اش به تاراج می برند،

تره حتی خرد نمی کند.

اصیل ترین و حقیقی ترین هومانیسم

هم

هومانیسم ژنده پوشان

(مارکسیسم)

است

که

بشریت را از نیاز به هومانیسم طبقات اجتماعی انگل بی نیاز می سازد.

کتاب بزرگی

هم

در

ایران

توسط رحیم نامور

از

رهبران سربلند حزب توده

تحت عنوان «بشر دوستان ژنده پوش»

ترجمه و منتشر شده شده است.

یادی از رحیم نامور

https://www.tudehpartyiran.org/2021/02/16/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D9%81%DB%8C%D9%82%D9%90-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%E2%80%8C%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%8C-%D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%85%D9%90-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B1/

پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ب) بیگانگی (الیناسیون، از خودبیگانگی) (۱)

پروفسور دکتر ورنر شوفنهاور

برگردان

شین میم شین

۱

  • بیگانگی به رابطه اجتماعی و وضع و حال کلی تاریخی ـ اجتماعی ئی اطلاق می شود که در آن، روابط میان انسان ها به مثابه مناسباتی میان اشیاء و چیزها جلوه گر می شوند و فراوده های حاصل از کردوکار مادی و فکری انسانها، مناسبات اجتماعی، نهادها و ایدئولوژی ها در مقابل انسانها، به مثابه قدرت های بیگانه و سلطه گر برآنها در می آیند.

۲

  • این امر تاریخی ـ اجتماعی، قبل از همه، در فرم های زیر بروز می کند :

الف

  • در فرم بیگانگی اقتصادی (کالا پرستی)

ب

  • در فرم بیگانگی سیاسی

پ

  • در فرم بیگانگی ایدئولوژیکی

ت

  • در فرم بیگانگی مذهبی

  • مراجعه کنید به مذهب

۳

  • این وضع و حال بیگانگی، به ویژه در کاپیتالیسم، خصلت فراگیری کسب می کند.

۴

  • ریشه های مفهوم «بیگانگی» درکلمات لاتینی زیر اند:

الف

  • در الیه ناتیو یعنی بیگانگی، تجسم، واگذاری مالکیت چیزی به غیر، زوال.

ب

  • در الیه ناره یعنی واگذاری مالکیت چیزی به غیر، بیگانگی، دو شقه شدن، تحت سلطه غیر آوردن، به دست غیر دادن.

۵

  • اقتصاد سیاسی کلاسیک بورژوائی انگلیس، بیگانگی را به معنی «مالکیت چیزی را به غیر واگذار کردن» به کار می برد.

۶

  • تئوری های حقوق طبیعی قرارداد اجتماعی قرن هجدهم، بیگانگی را به معنی «انتقال» («تجسم»، «واگذاری مالکیت چیزی به غیر»، «خسارت») آزادی اولیه به قدرت بیگانه یا فرد (مثلا جامعه، حاکم، سلطه گر) به کار می بردند.

۷

  • هگل مفهوم «بیگانگی» را در اثر خود، تحت عنوان «فنومنولوژی روح» به مثابه مقوله مرکزی، برای ارائه تحلیل دیالک تیکی فراگیر از روند تاریخ مورد استفاده قرار می دهد.

۸

  • اینجا مفهوم «بیگانگی»، به لحاظ محتوا با مفهوم «تجسم»، انطباق پیدا می کند و در تفسیر تخیلی و عرفانی تاریخ، به مثابه روند خود ـ تحقق بخشی «ایده مطلق»، حاکی از معانی زیرین است:

الف

  • اولا به معنی عرصه و یا پله دگر شدن و شیئیت یافتن ایده در طبیعت و تاریخ است که در روند توسعه خویش به خودشناسی دست می یابد، بر خود ـ بیگانگی غلبه می کند و به وحدت با خویشتن خویش نایل می آید
  • (ایده به بیگانگی خود خاتمه می دهد و با خودش یکی می شود)

ب

  • ثانیا بیگانگی در این طرح کلی ایدئالیستی حاکی از آن است که کار نیروی محرکه هر توسعه ای در جهان ارواح بیگانه شده با خویش، یعنی در تاریخ واقعی است.

پ

  • انسانها با تجسم (جسمیت بخشیدن به) قوای ماهوی خویش، با پراتیک اجتماعی خویش، خود تاریخ خود را می سازند و کار به مثابه روند خود سازی انسانی تلقی می شود.
  • اگرچه هگل تحت عنوان «کار» کردوکار فکری صرف (در رابطه با دانش مطلق به مثابه خاتمه دادن به از خود ـ بیگانگی) را می فهمد.

ادامه دارد.

درنگی دردعاوی یدی خاکزاد (۱۰)

Bild

یدی خاکزاد

اکنون

در جوامع رشد یافته قشر میانی جامعه مبتکر ‌وسازنده و حامل و عامل پیشرفت است

و

طبقه کارگری یک نیروی کمکی است

و

از نظر کمیت

نیز

در کشورهای حتی صنعتی پیشرفته

مانند آلمان

تنها ۱۹ درصد نیروی کار

را

تشکیل میدهند

و

در

فرماسیونهای دمکراتیک

نمیتوانند امتیاز رهبری را بخود بدهند.

۳

تنزل طبقه کارگر به درجه یک نیروی کمکی

همانطور که ذکرش گذشت،

ایراد نظری ـ بینشی یدی خاکزاد و نه فقط او

بیگانگی شرم انگیز او با مفهوم سوبژکتیویته تاریخی

است.

سوبژکتیویته تاریخی

یکی از کشفیات مهم کلاسیک های مارکسیسم است

که

در

«تزهایی راجع به فویرباخ»

استدلال و اثبات شده است.

مراجعه کنید

به

تأملی در تزهایی راجع به فویرباخ

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3025

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3090

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3155

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3221

پایان

تاریخ

در

قاموس مارکسیسم

بی سوبژکت نیست.

هر دوران تاریخی

سوبژکت تاریخی خاص خود را دارد.

معیار تمیز طبقات اجتماعی و شخصیت های انقلابی از ارتجاعی

همین سوبژکتیویته تاریخی

است.

مثال:

سوبژکت تاریخی گذار از فرماسیون اقتصادی اشتراکی اولیه به فرماسیون اقتصادی برده داری

طبقه اجتماعی برده دار و روحانی بوده است.

مثلا اشراف قریش تحت سرکردگی حضرت محمد بوده است

که

به طرق خشن و خونین مختلف

از رهزنی و چپاول قوافل تا غزوات خونین و اعدام های کلکتیو

نظام اجتماعی اشتراکی اولیه در حال زوال

را

با نظام برده داری جایگزین کرده است.

یعنی

انقلاب اسلامی اصیل

را

به پیروزی رسانده است.

اسلام

ایده ئولوژی اشرافیت برده دار و روحانی (آل عبا)

بوده است

و

قرآن کریم

مانیفست انقلاب اسلامی بوده است.

در حالیکه فوندامنتالیسم شیعی و سنی

در قرن بیست ویکم،

نه

سوبژکت انقلابی،

بلکه ارتجاعی عنگلابی بوده است.

سوبژکت تاریخ

در

دوران کنونی

یعنی

در دوران گذار گلوبال (تمام ارضی) از سرمایه داری به سوسیالیسم

پرولتاریا

ست.

پرولتاریایی که در بطن سرمایه داری رشد می یابد و معمار جامعه سوسیالیستی و کمونیستی است.

فرق هم نمی کند که چند درصد جمعیت جهان و جامعه را تشکیل دهد.

حتی

فرق نمی کند که خودش بداند و یا نداند، بخواهد و یا نخواهد.


سوبژکتیویته تاریخی

به طور اوبژکتیو و یا عینی تعیین می شود.

بسته به محتوای دوران تاریخی تعیین می شود.

در خیلی از کشورها

مثلا در روسیه تزاری و چین قیصری و کوبای باتیستایی و مستعمره ویتنام و کره و غیره

پرولتاریا

درصد چشمگیری از جمعیت کشور را تشکیل نداده است.

مراجعه کنید

به

سوبژکت تاریخ

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2066

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2067

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۵۲۷)

Ist möglicherweise ein Bild von 1 Person und Text

میم حجری

عادت چیست؟


عادت
نتیجه درونی شده پراتیک (عمل، تجربه، کردوکار) است

که

اندام

به طور خودکار و یا اوتوماتیک

با صرف حداقل نیرو و انرژی

انجام می دهد.



عادت

دال بر کسب استقلال نسبی اعضا از مغز است

که

به صرفه جویی در انرژی و نیرو

منجر می شود

و

مانع خستگی بیش از حد اندام می گردد.



عادت

یکی از خلاقیت های مهم اندام و یا ارگانیسم تکامل یافته است.


ایراد عادت بی سمت و سویی آن است.


مثال:
واژه ای را چند بار غلط بنویسی
نیروی عادت سبب غلط نوشتن مکرر آن می شود.
یعنی
هم
می توان به کردوکارهای منفی و مضر

عادت کرد
و
هم
به
کردوکارهای مثبت و مفید.


بدون نیروی عادت
توسعه و تکامل موجودات محال و یا تقریبا محال می گشت.

رانندگی دوچرخه و خودرو و غیره

چه بسا

به

نیروی عادت

انجام می یابد.

یکی از دلایل تصادفت رانندگی هم همین است.

راننده

چه بسا

به نیروی عادت

رانده می شود.


کیفیت توپی که تنیس باز و یا فوتبالیست می زند
صد در صد آگاهانه و به فرمان مغز نیست.

بلکه
بسته به میزان پراتیک و یا تجربه فرد
فقط درصد معینی از آن آگاهانه است

پایان

تئوری شناخت (نظریه معرفتی)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11318

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11326

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11329

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11336

پایان

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ت) تئوری شناخت (نظریه معرفتی) (۴) (بخش آخر)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱۰

  • دیالک تیک مارکسیستی در زمینه های زیر دربرگیرنده تئوری شناخت است:

الف

  • در زمینه قوانین عام توسعه شناخت

ب

  • در زمینه متدهای عام شناخت

پ

  • در زمینه وسایل مقولتی شناخت

۱۱

  • در ماتریالیسم دیالک تیکی میان دیالک تیک و تئوری شناخت وحدت برقرار است که در برگیرنده هم هویت آندو ست و هم تفاوت آندو.

۱۲

  • تفاوت دیالک تیک با تئوری شناخت، ماهیتا مبتنی بر این است که شناخت با واقعیت عینی یکسان (هویت) نیست.
  • بلکه انعکاس واقعیت عینی است.

(دیالک تیک

قبل از همه

چیزی اوبژکتیو و یا عینی

است.

مثلا دیالک تیک فرد و جامعه.

دیالک تیک پروتون و الکترون.

شناخت

اما

چیزی سوبژکتیو و یا ذهنی است.

مترجم)

۱۳

  • دیالک تیک در بر گیرنده فقط قوانین عام و خطوط ماهوی عام شناخت است که در آنها با واقعیت عینی انطباق دارند.

۱۴

  • شناخت اما به مثابه انعکاس واقعیت عینی، علاوه بر این قوانین عام، حاوی قواین و خطوط ماهوی و خودویژگی های خاص خویش نیز است که خودویژگی کیفی آن را تشکیل می دهند.

۱۵

  • از این رو، تئوری شناخت باید از حد دیالک تیک پا فراتر نهد و علاوه بر دیالک تیک عام شناخت، به بررسی دیالک تیک خاص شناخت، به بررسی دیالک تیک مشخص انعکاس واقعیت عینی در آیینه ضمیر انسان ها در توسعه تضادمندش بپردازد.

۱۶

  • بدین طریق، تئوری شناخت در چارچوب سیستم کلی ماتریالیسم دیالک تیکی، به رشته نسبتا مستقلی با وظیفه گزاری (تعیین وظیفه) خاص خود مبدل می شود.

۱۷

  • بر طبق این وظیفه گزاری، تئوری شناخت ماتریالیستی ـ دیالک تیکی به بررسی قانونمندی های شناخت بشری به معنی وسیع کلمه، به مثابه شناخت انسان ها (فیلوژنزه) و به معنی محدود کلمه، به مثابه روند شناخت منفرد می پردازد.

۱۸

  • تئوری شناخت ماتریالیستی ـ دیالک تیکی به توضیح مسائل بنیادی بنا بر موضوع شناخت، منابع شناخت، ماهیت شناخت و حقیقت شناخت می پردازد.

۱۹

  • تئوری شناخت ماتریالیستی ـ دیالک تیکی به پژوهش شالوده ها و نیروهای محرکه پیشرفت شناخت می پردازد.

۲۰

  • تئوری شناخت ماتریالیستی ـ دیالک تیکی به تدوین یک متدئولوژی عام شناخت می پردازد.

۲۱

  • تئوری شناخت ماتریالیستی ـ دیالک تیکی به بررسی نقش زبان و علائم در شناخت می پردازد.

۲۲

  • تئوری شناخت ماتریالیستی ـ دیالک تیکی با بررسی فلسفی مسائل عام شناخت، شالوده معرفتی ـ نظری مطمئنی در اختیار کلیه علوم قرار می دهد و آنها را از خطر انحراف به ایدئآلیسم و اگنوستیسیسم (ندانمگرایی) مصون می دارد.

  • مراجعه کنید به تفکر

تفکر

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10249

پایان

زندگی مارکس و انگلس (۲۸۰)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل هجدهم

در رد پای پدر

۴

جنی و خلق ایرلند

راه زندگی جنی (دختر جنی و مارکس)

از خیلی جهات شبیه راه زندگی خواهرش (لاورا) بود.

جنی اما در سال ۱۸۸۳ جدا شد.

بزرگترین دختر مارکس

که

به دلیل موهای مشکی اش

لقب «سیاه کوچولو» از پدر دریافت کرده بود،

از اواسط سال های ۶۰

به مثابه منشی و معاون به مارکس مدد می رساند.

قبلا

قبل از همه

مادرش جنی

به مثابه منشی، مددکار مارکس کمک می کرد.

مادرش جنی

هزاران صفحه در طول سالها کپی کرده بود.

نامه های بیشماری به درخواست مارکس نوشته بود.

در رابطه با هیئت های تحریریه و ناشرین

در زمینه معاملات چه بسا پر دردسر به مارکس یاری رسانده بود.

اکنون دخترشان

جنی

هر چه بیشتر

جای مادر را می گرفت.

جنی

اما

فقط عصرها و شب ها می توانست به مارکس مدد رساند.

چون روزها به عنوان معلم خصوصی کار می کرد

تا در شرایط دشوار زندگی

نانی به کف آورد و به ادامه حیات خانواده مدد رساند.

جنی

اسناد بیشمار انترناسیونال اول

را

که

پدرش

طرح ریزی کرده بود،

برای چاپ رونویسی کرده بود.

به ارزیابی روزنامه های انگلیسی، فرانسوی و آلمانی

برای کمک به مارکس در تحریر «کاپیتال»

پرداخته بود.

فرازهایی از کتب علمی

برای «مور» و دیگر دفاتر مشابه

و

بریده های بیشماری از روزنامه با تفاسیر حاشیه ای

به دستخط جنی

باقی مانده اند.

از اواخر سال های ۶۰

جنی به جانبداری از ستمدیدگان و استثمار شوندگان در روزنامه ها برخاست.

دل جنی

به ویژه برای خلق ایرلند که زیریوغ استعمار انگلیس قرار داشت

و

از سال ۱۸۷۱ به کمون پاریس

می طپید.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ژ) ژنتیک (ژنه تیک) (۴)

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

پروفسور دکتر کامیلا وارنکه

برگردان

شین میم شین

۲۰

  • مولکول های دی ان آ فقط حاوی اطلاعاتی نیستند که به کمک شان، اندام به تشکیل ساختار پروتئین های خود می پردازد.

۲۱

  • مولکول های دی ان آ، ضمنا حاوی اطلاعاتی راجع به کاراندازی مولکول ها برای ساختار کلی سیستم اند.

۲۲

  • دی ان آ، شالوده ای برای بازتولید توارثی اندام ها هستند.

۲۳

  • تحت تأثیر محیط زیست در مولکول های دی ان آ، تغییرات معینی (موتاسیون هایی) صورت می گیرند.
  • تغییراتی که سبب می شوند تا اطلاع توارثی در انتقال از نسل مادر به نسل دختر تغییر (تبدل) یابد.

۲۴

  • افرادی که در اثر موتاسیون تغیر یافته اند، کسانی شانس حیاتی بیشتری دارند که با محیط زیست بهتر دمساز گشته اند.
  • این بدان معنی است که موتاسیون های مفید برای فرد نسبت به موتاسیون های مضر برای او، پیشبرد کسب می کنند.

۲۵

  • موتاسیون ها تا زمانی که توسط انسان ها دستکاری نشوند، بالاعم فاقد سمت وسوی معینی اند.
  • یعنی تابع تقسیم ایستاتیستیکی (آماری) تصادفی اند.

۲۶

  • ایجاد موتاسیون ها تا حد معینی از نوع روش مبتنی بر ازمون و خطا در جهت دمساز گشتن با مناسبات زیستمحیطی تغییر یابنده است.

۲۷

  • اقدام آگاهانه انسان می تواند از این روش مبتنی بر آزمون و خطا به توسعه متدی جهت پرورش انواع نوینی نایل آید.

۲۸

  • میچورین توانست در بررسی این مسئله که چگونه می توان از انطباقات توارثی تثبیت گشته اندام ها بر شرایط زیستمحیطی تغییریابنده نایل آمد، با شروع از پراتیک پرورشی به آموزه توارثی دیالک تیکی دست یابد که ضد آموزه توارثی ژنتیک کلاسیک است.

ادامه دارد.

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۴۷)

Siyavash Kasraei.jpg

تحلیلی

از

شین میم شین

شب چون زنی که پر شود از برکه های قیر

آرام در خرام.

خورشید خفته بود،

نه پیدا چراغ ماه

تاریک بود، شام

معنی تحت اللفظی:

شب بسان زنی که از برکه های قیر پر شده باشد، به آرامی می خرامید.

خورشید خفته بود، ولی از چراغ ماه خبری نبود.

در نتیجه شام، تیره و تار بود.

از هیچ کس نبود صدایی که می رسید

سهراب دردمند

در خویش می تپید:

معنی تحت اللفظی:

صدائی که به گوش می رسید، از هیچکس نبود.

سهراب دردمند بود که بسان زخمی در خویش می تپید و هذیان می گفت.

«آن ماهتاب سرزده از برج کهنه، کو؟

کو،

آن برنده کو؟

معنی تحت اللفظی:

آن ماهتاب سر زده از برج کهنه کو؟

آن پهلوان برنده و پیروز کجا ست؟

سهراب مجروح در عالم هذیان، رستم را می جوید،

پهلوانی را می جوید که بسان ماهتابی از برج کهنه سر زده و او را مغلوب ساخته است.

تراژدیت تراژدی در همین وارونگی دیالک تیک کهنه و نو است.

۱

قاعده بر این است که نو نافی کهنه باشد.

قاعده در طبیعت عینی این است که فرزند سر مادر و پدر را بخورد.

در تراژدی اما درست، عکس این روند و روال طبیعی صورت می گیرد.

دیالک تیک کهنه و نو وارونه می شود.

۲

فرزند طبیعتا برای مادر ـ پدر خود پشیزی ارزش قائل نمی شود.

طبیعی ترین پدیده برای فرزندان

مرگ و ذلت مادر ـ پدر است.

انما اولادکم، ازواجکم و اموالکم فتنه، عدو لکم.

(نقل به مضمون)

همانا فرزندان تان، زنان تان و اموال تان وسیله آزمون شما هستند و خصم شما هستند.

اکنون این سؤال پیش می آید که چرا نو حتی در حال مرگ، حسرت دیدار کهنه را دارد؟

۳

دلیل این وارونگی نیز به احتمال قوی این است که رستم برای سهراب نه کهنه ای عادی، بلکه ایدئالی است.

نو هرگز نمی تواند کهنه ای را نفی کند که ایدئال او ست.

نو به کهنه ایدئال نیاز مبرم دارد تا به برکت آن و در مکتب آن، ایدئال خود را رئال گرداند، رئالیته بخشد.

۴

شادا سفر گزیده، به منزل رسیده ای

خوشبخت آن که در شب پر هول روزگار

آرامش درون

او را به شهر جادویی خواب می برد

بر خلاف تصور سیاوش،

مرگ سهراب برای خود سهراب تلختر از زهرترین زهرها ست.

سهراب

سفر گزیده ای است که در وسط راه مانده است و به مقصد نرسیده است.

سهراب

قاعدتا

نمی تواند از آرامش درون برخوردار باشد

و

مرگ را داوطلبانه پذیرا گردد.

سیاوش

بهتر از هرکس به این حقیقت امرو اقف است.

برای تسلی خاطر رستم است که این یاوه را بسان لقمه ای می جود و در دهان سهراب می گذارد.

کسی

که

هزاران نقشه و طرح و ایدئال و آرزو در دل دارد،

به هر ذلتی می تواند داوطلبانه تن در دهد، مگر به ذلت مرگ.

مرگ

برای چنین کسی فاجعه است.

کسی

به استقبال مرگ می رود

که

کار ناکرده نداشته باشد و دلش از اندیشه و ایدئال و آرزو

تهی باشد.

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۵۳)

میم حجری


اینو شما میگید، ولی واقعیت این نیست، این همه عالم و دانشمند و نخبه داریم.
زهرا

یک مشت آخوند شپشوی مزور و خونریز داریم که جز دروغگویی و آبروزی خود ریزی هنری ندارند.
جامعه را در ۴۰ سال به طویله تبدیل کرده اند.

مشخصه مهم اجامر شیعه
تزویر و تظاهر و تئاتر و تقیه و تلبیس و ریا ست.
چون نیک بنگری همه تزویر می کنند.
هدف همه این زباله ها عوامفریبی است.
طرفه این است
که
عوامفریبی
همیشه
با خودفریبی همراه است.
یعنی
دیالک تیک خودفریبی و عوامفریبی در بین است.
عوام فریب
خودش
هم
به دروغی که می گوید
باور دارد.
دلیل مؤثریت دروغ
همینجا ست.
فاشیسم و فوندامنتالیسم
فقط مبلغ کیش شهادت نیست.
خودش هم به کیش شهادت ایمان دارد و داوطلبانه شراب شهادت سر می کشد.



آدم آدم است.
جامعه طبقاتی
کشتارگاه پهناوری است.
در مبارزه طبقاتی جنگ مستمر و لاینقطع بر سر نان و ایمان شعله ور است.
هر
شعر و شعار و شعوری خنجری در دست طبقه ای بر ضد طبقات دیگر است.
خوشخیالی
کسب و کار خردمندان نیست.
خوشخیالی
فرمی از خودفریبی و عوامفریبی است.
دشمن طبقاتی را
اگر از اریکه قدرت به زیر نکشی
شطی از خون می ریزد
و
داوطلبانه پایین نمی آید.


آدم
که سهل است
حتی
پرنده
به دلیل زاده شدن در قفس
پرواز را از یاد نمی برد.
زنان
مثل روشنفکران
نه
یک طبقه اجتماعی
یلکه یک قشر اجتماعی اند.
اقشار اجتماعی
تعلقات طبقاتی متفاوت و حتی متضاد دارند.
هم
نیچه روشنفکر است
و
هم برشت.
هم
جلال آل عبا روشنفکر است
و
هم
سیاوش کسرایی.
یکی روشنفکر فاشیسم و فوندامنتالیسم است
و
دیگری روشنفکر توده مولد و زحمتکش.
زن انتزاعی وجود ندارد.
هم تاچر و می و مرکل و هلری زن اند
و
هم
روزا و نادژا و مریم فیروز.
مارکسیسم بیاموزید تا رستگار شوید.


مسیح علی نجات
از آن مارها ست
که
مار خورده
و
اژدها شده است.
زن امام جمعه قم بود.
و
از اذناب خاتمی بود.

در طویله یانکستان
رنگ و لعابش زده اند
و
زلنسکی جن قوری
شده است.



سعی کن
آدم بمانی.
مهم همین آدم ماندن است.
یعنی
مستحکم و روشن و شادمان بودن است.
آری.
شادمان بودن است.
روزا

تنها شرط ورود به عالم آدمیت
مش روزا
فراگیری مارکسیسم
و
خروج از خریت
به
هر قیمت
است.

ما آزموده ایم
در این باره بخت خویش
بیرون کشیده ایم
از این طوله (طویله) رخت خویش.



جنگ رهایی بخش اطفال بر ضد آشغال


عرعر نماینده عر دنبیل


طبقه حاکمه جن قوری
هنری جز آبروی خود ریزی ندارد.


قانون حجاب اجباری در ۱۸ مرداد ۱۳۶۲ تصویب شد! جنگ شهریور سال ۱۳۵۹ شروع شد، سوال اینجاست که اگر شهدا برای حفظ حجاب به جنگ رفتند، پس اون سه سال اول رو واسه چی میجنگیدن؟!!! انقدر از خون شهدا برای افکار پوسیده خودتون مایه نذارید!!! متن کپی شده هستش‌.
پسر آفتاب

خود جنگ
برای اجامر جمکران
نعمت الهی بوده است.
اینها عاشق سینه چاک مرگ
و
بیزار از زندگی اند.
مفهوم زندگی در شعار جدید (زن ـ زندگی ـ آزادی)
ماهیتا
شعاری ضد فوندامنتالیستی و ضد فاشیستی است.


هی حضرت اسرافیل
به قوه غذائیه و شرابیه بگو:
پشت پرده
اجانب چه ها کنند.
وقتی قلیچکو
شهردار کیف شود
چرا
علی داعی
رئیس جن قور نشود؟
رهبران توده در خاوران خفته اند.
حریفی در عرصه نیست.

مملکت افتاده دست کسایی که کینه ایران و ایرانیو به دل دارن
سایه

طبقه اجتماعی است و نه افراد.
طبقه اشراف فئودال و روحانی است که بورژوا شده است.
کثافت محض است.
ضد همه چیز زیبا ست.
ضد خلقی، ضد علمی، ضد فکری، ضد هنری،
ضد فرهنگی، ضد اخلاقی، ضد زیبایی است.
از قبیله کنه است
هزاران سال است که خون می مکد.



ادبیات
و
هنر
به طور کلی
همیشه و همه جا
طبقاتی است
و
نه
نرسالار
و
زن سالار


فرخي سيستاني:
یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ
یا او سر ما به دار سازد آونگ
القصه در این زمانهٔ پرنیرنگ
یک کشته به نام، به که صد زنده به ننگ



آلترناتیو جماران هنوز از مادر زاده نشده است
حریف

الترناتیو انقلابی جماران
در خاوران خفته است.
ارتجاع فوندامنتالیستی
مثل فاشیسم امپریالیستی
با سقوط خود به قهقرا
جامعه را هم با خود به قهقرا خواهد برد.
جن قوری تجزیه خواهد شد.
اصل قضیه
هم
نه حجاب و زلف یار
بلکه تجزیه و تخریب طویله است.

نر:
خیلی خوب.
من نظر تو را قبول دارم.

زن:
دیگر دیر شده است.
من در نظرم تجدید نظر کرده ام.


این بسیجی ها و سپاهی ها و لباس شخصی ها
خودشان هم بچه های فقرا هستند.
طبقه حاکمه
کارهای کثیف را خودش انجام نمی دهد.
اگر فردا
جلادان جن قوری
محاکمه شوند
کسی سراغ طبقه حاکمه نخواهد رفت



آرزو بر زنان جم کران عار نیست.



سران اکثریت قریب به اتفاق کشورها
فرق زیادی با اجامر جن قوری ندارند.
همه از دم لاشخورند.
همین بایدن دخترباز قهاری است
همین برلسکونی را به خاطر دختربازی محاکمه کرده اند
همین پوتین
حرمسرا دارد
و دهها بچه نامشروع پس انداخته است

هشدار مادر به کودک



منظور از کنار هم بودن
خر بودن که نیست.
چگونه می توان بدون انتقاد از نظر همدیگر
به وحدت عمل رسید؟


اکثر آدم ها موجودات سطحی اند.
حریف

معیار علمی و عینی
برای کشف سطحی بودن کسی چیست؟
از کجا می توان فهمید
که کسی سطحی است؟

ضمنا
نقش بازی کردن که به معنی علامه و عمیق بودن نیست




قاعدتا
دروغگویی
معصیت کبیره است.

ولی اینها به اسانی خوردن اب دروغ می گویند.
مثال:
مصباح می گوید:
سید علی هر دو هفته به آسمان هفتم می رود و با امام زمان و خضرو الیاس جلسه دوهفتگی دارد و رهنمود می گیرد.
یعنی
در واقع
امام زمان و خضر و الیاس
بر طویله
حکومت می کنند.
علم الهدی می گوید:
جبرئیل از آشپزخانه بهشت
برای سید علی همه روزه غذا می آورد.
اگر همه خر باشند و باور کنند،
خود سیدعلی که میداند
که
مصباح و جهل الهدی
دروغ می گویند.
چرا دم نمی زند؟






آره.
حضرت محمد و علی
شخصیت های انقلابی بوده است
خمینی و سید علی و نصرالله وداعش الله اما مرتجع محضند.
اینها اصلا مذهبی نیستند.
این شیادها
ماسک مذهب بر سر کشیده اند تا توده عقب مانده را خر کنند و خودشان کیف خر کنند



رؤیا
به خواب خوش اطلاق می شود.
مثلا دلت کسی را و یا چیزی را می خواهد که در عالم واقع برایت دسترس ناپذیر است.
همان را در خواب می بینی.
طلب حمایت از خدا
اما
نتیجه نومیدی از همنوع و توسل به قوای ماورای طبیعی است
یعنی نوعی خودفریبی است.




آره.
شعور هم در وجود متقابلا مؤثر است.
تعیین کننده در دیالک تیک وجود و شعور (ماده و روح)
اما
وجود است.
اخوندها همان نظر شما را دارند.

شعور و یا روح
را
خالق وجود و یا ماده میدانند.
یعنی
جهان بینی شان ایدئالیستی است.
همه چیز را پا در هوا و وارنه می بینند.
بدبختی هم همین جا ست.



داریوش ارجمند هنرپیشه سینمای ایران
: «خدا زن را برای وزنه‌برداری نیافریده و زنی که وزنه می‌زند دیگر زن نیست. وزنه‌زدن زنان باعث افتادگی رحم و ازدست‌دادن قدرت باروری آن‌ها می‌شود. زن باید مادر شود».

هی هنرپیشه ارجمند
خدایی وجود ندارد تا زنان و نران را افریده باشد.
مثال:
لاک پشت ها و تمساح ها
تخم می گذارند
و
نر و ماده شدن توله ها
بسته به دمای هوای حاکم است:
دو درجه سانتیگراد
تعیین کننده نریت و زنیت لاک پشت ها و تمساح ها ست.

زنان
از هیچ لحاظ و نظر
کمترین فرقی با نران ندارند و حتما نباید ماشین توله کشی برای نران باشند.



هگل:
تنها چیزی که ما از تاریخ می آموزیم
این است
که
از تاریخ هیچ نمی آموزیم.

هی هگل
«ما» ی انتزاعی که وجود ندارد تا راجع بدان ابراز نظر کنیم.
بشر خواه و ناخواه
از تجارب تاریخی درس می گیرد.
مسئله نه در آموزش از تاریخ
بلکه
جامه عمل پوشاندن به آموزه ها ست که در روند مبارزات طبقاتی امکان پذیر می گردد.
ولی در هرصورت
امروز بشریت
بهتر از دیروز او ست
و
فردا بیشک بهتر از امروز خواهد بود.



لاشخور:
به من رأی بدهید تا خوش باشید.

توده:
ما باید به لاشخور رأی دهیم
و
او سرور و سردمدار و سردار ما باشد.

بزرگ ترین خریتی که توده می تواند مرتکب شود
دادن رأی به لاشخورها ست.
خردمندانه ترین راه
دادن رأی به خویشتن خویش است.
تنها راه برقراری دموکراسی
توده فرمایی است.

لاشخورفرمایی
بدترین نوع بدبختی توده است



آهای آیندگان، شما که از دل طوفانی بیرون می‌جهید که ما را بلعیده است
وقتی از ضعف های ما حرف می‌زنید
یادتان باشد که از زمانه‌ی سخت ما هم چیزی بگویید....
برتولت_برشت

هی مش برشت
کسانی که از دل توفان بلعنده شما بیرون امده اند
رشک انگیز نیستند.
یا
تهوع انگیزند
و
یا
ترحم انگیز.

خوش به حالت که نیستی که ببینی.
پیدا کردن اندیشنده ای در دیار تو
دشوارتر از پیدا کردن سوزنی در کاهدانی است.
خلایق از فرط خریت
ترامپ ها
را
پوتین ها و پالان ها و عربان ها و عردوغان ها
را
نعلین ها و لاشخورها
را
داوطلبانه به قدرت می رسانند و فاجعه می آفرینند.



سرعت آموزش در دوره های رکود با سرعت اموزش دوره های انقلابی تفاوت عظیمی دارد:
توده
در یک روز
به اندازه یک سال در دوره های رکود
می آموزد.
تغییر جامعه
همیشه با تغییر فرد
توأم است.
دیالک تیک فرد و جامعه
انسان در روند تغییر طبیعت و جامعه
طبیعت و جامعتیت خود را هم تغییر می دهد




شعور
انعکاس وجود است:
طرز تفکر در کاخ با طرز تفکر در کوخ
متفاوت است.
چون طرز تهیه نان توسط سکنه کاخ و کوخ
متفاوت است
چون وجود جامعتی سکنه کاخ و کوخ متفاوت است.
هم
نیهلیسم و پسیمیسم (پوچی گرایی و بدبینی تاریخی)
علل طبقاتی
دارند
و
هم
رئالیسم و راسیونالیسم و اوپتیمیسم (واقعگرایی، خردگرایی و خوش بینی تاریخی).
دلیل گروش هدایت و شاملو و کافکا و هیتلر و خمینی و غیره به نیهلیسم و پسیمیسم
ماهیت طبقاتی ارتجاعی انها ست.


انعکاس درخت در آیینه آب
انعکاس ماده در آیینه ماده
انعکاس
خاصیت ماده است.
لنین


در جنگل
سوت زدن و اواز خواندن
ممنوع
ویرایش:
سوت و آواز و عرعر در جنگل برای آدمیان
ممنوع.
در
جنگل
فقط
جانوران
مجاز به کومونیکاسیون (هماندیشی و همگویی) اند و بس.



مهسا اثر هنری

چورچ اورول
شیاد است.
همه زباله هایش را سازمان سیا خریده و به همه زبان های جهان ترجمه کرده و منتشر نموده است


وقتی عکس عنتری را میتوان در آیینه کره قمر دید، چرا نتوان سکته قلبی را به گردن عنتر انداخت؟


حرام زاده یعنی مادر ق. این فحشی آنتی فمینیستی است. مادر او چه ربطی به خود او دارد؟


بعضی ها شبیه ابرند
که
وقتی می روند، روز روشنی شروع می شود.
فرنگی

بدبخت
کسی که روز و شب زندگی اش وابسته به حضور و غیاب بعضی ها باشد.

بدبخت
کسی که ابر را نه با توجه به محتوایش که اب است و اب مایه حیات است
بلکه با توجه به رنگش که یکی از عناصر فرمال است
ارزیابی کند

خدا پرستی
دیری است
که
جای خود را به آلت تناسلی پرستی داده است.
راه حل ها همگی بند تنبانی اند.

مؤسس این طرز «تفکر»
زیگموند فروید
بوده است.
زیگموند فروید
جهان را از سوراخ آلت تناسلی دیده است
یعنی
جهان بینی اش
آلت تناسلیستی بوده است.
شهوت رانی
در مقیاس جهانی
به ایدئآل و آرمان و آرزوی اعضای طبقات حاکمه انگل
مبدل شده است.
از شاهزاده انگلستان بگیر برو به مش دونالد و مش پوتین و مش نعلین و مش چارق و مش سرکوزی و مش برلسکونی برس



دموکراسی
واژه ای یونانی است
و
بهترین تعریف از این مفهوم
را
ارسطو هزاران سال قبل عرضه کرده است:
دموکراسی
یعنی حاکمیت تهیدستان



امام زمان
قحط جلاد که نیست.
همین سید علی صدبار جانی تر از امام زمان است
همین پوتین
صدهزار بار بدتر از امام زمان میتواند جهان را به جهنمی تبدیل کند


احتمال انفجار بند سیاسی زندان توسط سیدعلی هست.
در قتل های زنجیره ای هم همین جنایت را مرتکب شده اند.


هرقدرفکرتان بزرگترباشد،به همان اندازه،بیشتربه افکاردیگران احترام میگزارید.
بلزپاسکال فیلسوف (؟) فرانسوی

فکر بزرگ و کوچک خرافه ای بیش نیست.
فکر چیست؟



تازه میگن امام زمان ظهور کنه قرار سر ببُره
سایه

فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم و امپریالیسم
عاشق مرگ اند.
اگر هم کسی را برای کشتن پیدا نکنند
دست به خودکشی می زنند
و یا همدیگر را به گلوله می بندند.
این زباله ها
حتی به کمر زن و بچه خود بمب می بندند و به محل تجمع مردم می فرستند تا ضمن خودکشی صدها تن از مردم را تکه تکه کنند

اینها قیاس به نفس میکنند.
خودشان فکر و ذکری جز شهوت رانی ندارند
و
خیال میکنند که بقیه هم مثل خودشانند.
خور و خواب و خشم و شهورت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت


مارکسیسم چیست؟
از اوجلان هم بپرس.
در جهان کنونی کسی نمی داند که مارکسیسم چیست.
فریب ادعاها را نباید خورد.
اگر اوجلان می دانست مارکسیسم چیست،
هرگز این خرافه مفهوم نئو مارکسیسم را بر زبان نمی راند.




هر از گاهی
دلت می خواد که مرد باشی؟

نه.
تو چطور؟

این طعنه و طنز آنتی فمینیستی است.

هی حریف حواس پرت.
ما
صدهزار بیت شعر
از
صدها شاعر تحلیل کرده ایم.
از قضا
تراب
مترجم خوبی بوده است
و
اشعار شعرای فلسطین را بهتر از هر کس ترجمه کرده است.
تراب
اما
از مارکسیسم خبر نداشته است


ما یک پارادوکس رو داریم زندگی میکنیم. ما از کسایی که بهشون میگن پلیس و حافظ امنیت بیزاریم و می ترسیم؛ و برای کسایی که بهشون میگن مجرم اشک میریزیم و قلبمون میزنه
محدثه

جامعه جن قوری اسلامی
جامعه ای وارونه و پا در هوا ست.
همه چیز این طویله وارونه است.
به خرپروران و خرافه گستران حرفه ای و سنتی گفته می شود:
علمای اعلام
به علما گفته می شود:
مفسد فی الارض،
محارب با خدا
که
قصابی می شوند و به برهوت خاوران افکنده می شوند.
به زندان گفته می شود:
دانشگاه


اماماشونم همه جنگشون سر حکومت بوده اینا چرا این کارو نکنن؟
سایه
فقط دو تن از ۱۱ امام اهل جنگ برای تسخیر قدرت سیاسی بوده اند:
مشد علی و مشد حسین
بقیه اهل خور و خواب و عیش و شهوت بوده اند
و
جان بر سرشهوت نهاده اند.
عیاشان اعلی و مفتخور بوده اند
امام کذایی زمان هم اگر پس از ۱۰۰۰ سال ظهور کند
کاری جز کشتار بشریت نخواهد شد.
مثل پوتین و رمضان بی مخ و سید علی جلاد



داعش شاگرد تنبل کلاسیه که حکومتی های ما معلمشن
دختر بهار

نه.
دختر بهار.
درست بر عکس.
فوندامنتالیسم شیعی (خمینیسم)
طلبه فوندامنتالیسم سنی است.
اگر به خرافه خانه های عنجمن های اسلامی در دانش کاه ها نظر اندازی
به زباله های سید قطب و عوامفریبان عربی دیگر برخورد می کنی که زباله های جماران تحت تأثیرشان بوده اند



عجب خرافاتی. سران و سرداران پرولتاریا را شقه شقه کرده اند و به خاوران افکنده اند و فوتبالیست های مولتی میلیونر سیاستمدار شده اند و عرعر می کنند


آیا نبرد با دیکتاتوری
یعنی مبارزه دیکتاتوری با دیکتاتوری است ؟
پروا

این سؤال
دقیق طرح نشده است.
هدف از مبارزه
جایگزینی دیکتاتوری اقلیت بر اکثریت
با
دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت است.

هدف
وارونه سازی مناسبات وارونه است.
وارونه سازی وارونه
به معنی از بین بردن وارونگی است.

جامعه عاری از دیکتاتوری
کمونیسم است
که
در ان
دولت بیهوش می شود
و
توده به خودفرمایی می رسد
یعنی
خرد اندیشنده بر اریکه قدرت می نشیند.


این رابطه علی (رابطه علتی و معلولی) از کجا ست
علی داعی؟
خود دانش کاه صندلی شریف
معلول و حتی یکی از معلولین مرگ مهسا بوده است.
هگل
از بی پایانی کریه
در رابطه با علیت سخن گفته است.
زنجیر علی
زنجیری است
که
نه
حلقه اول دارد
و
نه حلقه اخر.


دلم می خواهد
تا اخر عمرم
دانشجو باشم.
چخوف

خواهش خوبی است.
جوینده یابنده است.
خلایق اما در این روزگار
کمترین علاقه ای به دانش ندارند.
تنها هنری که خلایق دارند
فحاشی است


مگس شناسی نئی جان ما خطا اینجا ست.
مگس
رفتگر غول آسای طبیعت است
مگس
ضد عفونی کننده بی همتایی است.
مگس
می تواند در ۲۴ ساعت
لاشه فیلی را
از بین ببرد و طبیعت را از شر امراض مختلف و بوی بد و تعفن انگیز و تهوع آور
خلاص کند.
آره.
ما مگسانیم
و جامعه را از هر کثافتی پاک می کنیم.



پویان اخوند بوده است. اصلا سواد نداشته است. انشاء کودکانه ای نوشته و اسمش را رد تئوری بقا یعنی کیش شهادت و یا خودکشی عنقلابی گذاشته است


در همه عالم می خواهند مسلمان زندگی کنند؟
رئیسی

این خرافه
به چه معنی است؟

حداقل
خرافه را درست جمله بندی کنید
تا خلایق بفهمند و عرشاد و خرشاد شوند.
مثال:
سکنه دنیا می خواهند مثل مسلمانان زندگی کنند.
مثلا
فرزانگان کشور خود را به اتهامات من در اوردی
آش و لاش کنند.
بعد
به توبه وادارند
بعد
بعد به تلویزیون بیاورند
و
به انکار دو دو تا چهارتا مجبور سازند
بعد
شقه شقه شان کنند
و
شقه های اندام شان
را
در خاوران جلوی ددان درنده بیندازند
و
بعد
ادعا کنند که ابر قدرت شده اند.



استبداد یا دیکتاتوری به عنوان شکلی خودکامه از دولت و نوعی حاکمیت قدرت‌مداری است که قوانین از سوی یک شخص تعریف می‌گردد.
پروا

یک نفر کذایی و انتزاعی
بر خلاف دعاوی عوا فریبانه و عامینه رایج
نماینده است.
در هر سیستم
هیرارشی ویا سلسله مراتب است.
حتی طویله مبتنی بر هیرارشی است.
چه رسد به جامعه، دولت و اداره و غیره
حتی خانواده مبتنی بر هیرارشی است
و گرنه با حذف یک نفر
جامعه عوض می شد.
شاه حذف می شود و شیخ جایش را می گیرد.
جامعه اما عوض نمی شود.
برای تحول جامعه
طبقه حاکمه باید عوض شود.
همان طبقه حاکمه که شاه و شیخ
نماینده سیاسی و ایده ئولوژیکی اش هستند
همان طبقه حاکمه که کسی نمی بیندش و نمی شناسدش


#جواد_ظریف را تحريم كرده اند در حاليكه براي #مريم_رجوي فرش قرمز پهن ميكنند ، واقعيت تلخ ماجرا انجاست كه غربي ها براي اينده #ايران ، مريم_رجوي و #مصي_علينژاد را به ظريف و #تاجزاده ترجيح ميدهند.
داروغه

هر پدیده ای در دیالک تیک داخلی ـ خارجی رخ می دهد.
مثلا روی کار آمدن فوندامنتالیسم شیعی (خمینیسم)
هم
نتیجه تبلیغ صدها ساله فوندامنتالیسم بود
و
هم
نتیجه حمایت امپریالیسم
امپریالیسم به خمینی چک سفید داده بود و به شاه فرمان تسلیم و فرار .
بدون حمایت داخلی
امپریالیسم موفق نمیشود


بدون تغییر شرایط برونی نمی توان به تغییرشرایط درونی نایل آمد. درون هر کس انعکاس برون است.


هی پروانه عخبار امپریالیستی نمی بینی؟ امپریالیسم المان نسبت به سرکوب زنان و جوانان موضع گرفته است و اعلام داشته است.




اسم خسرو روزبه را الکی یدک می کشند و از عادولف شاملو حدیث می آورند و بی خبر از شعرای توده اند.


چرا؟
باتیستا
با
شنیدن خبر هجوم پارتیزان ها به هاوانا
بساطش را جمع کرد و رفت.
ممد رضا
با قطع امید از حمایت امریکا
زن و بچه اش را برداشت و رفت.

دیکتاتور
ضمنا
فحش واژه نیست.

مرگ بر دیکتاتور
شعاری عامیانه و عوام فریبانه است.

همه دولت ها
بون استثناء
فرمی از دیکتاتوری اند


تفاوت دولت ها
در
ماهیت طبقاتی دیکتاتوری شان است:
دولت کوبا
دیکتاتوری توده مولد و زحمتکش بر اقلیت ارتجاعی است
و
دولت امریکا
دیکتاتوری اقلیتی انگشت شمار و انگل
بر اکثریت زحمتکش است.
یا فراگیری فوت و فن تفکر مفهومی
و
یا پرت و پلا بافی








یکی را به ده راه نمی دادند و او از فرط حواس پرتی سراغ کدخدا را می گرفت. بربوک کجا گفته که مخالف چیست؟ در آلمان کسی را به خاطر طرز فکرش مورد اهانت قرار نمیدهند. این چیزها مال جن قوری سالامی است


آزادی و یا اختیار
از دید پطر و پطرا که وجود ندارد.

آزادی و اختیار
یک مفهوم فلسفی است
و
تعریف علمی استاندارد دارد.

حتی خواجه و شیخ شیراز
می دانند.

فقط
مهندس بازرگان و پیروانش
نمی دانند
و نمی خواهند بدانند.
مثال:
حافظ
رضا به داده بده وزجبین گره بگشا
که بر من و تو در اختیار (آزادی) نگشاده است.

اسلام
که دین آزادی خواهی نیست.
اسلام
دین اشراف برده دار و روحانی است.
الله
از سر تا پا برده دار است.
معبود است
و
بشریت و اجنه و ملائکه
برایش
عبد اند.
مش مهدی
اگر آزادی خواه باشد
نباید مسلمان باشد



هی مش محسن برهانی
هدف طبقه حاکمه
برگرداندن آرامش از دست رفته به قبرستان است.
گاز اشک آور و تیر و ترور به همین نیت است.
با خواهش و تمنا تظاهر کنندگان متفرق نمی شوند



مبارزه قهرامیز و حتی فرم متعالی اش، یعنی مبارزه مسلحانه منظم و پارتیزانی
که با مبارزه تئوریکی ـ ایده ئولوژیکی و سازمان یابی در حزب انقلابی ـ طبقاتی و طرح برنامه انقلابی
منافات ندارد.
توده
در روند مبارزه و در اثر مبارزه
می آموزد.
میادین مبارزه
اموزشگاه عملی توده اند.


توسعه بشری در روند کار


خوشبخت آن که در شب پر هول روزگار
آرامش درون
او را به شهر جادویی خواب می برد.
یاد قهرمان توده‌ ای(عباس حجری) به یاد باد
گزیده ای از مطلبی درباب قهرمان از (د.ر)
فیلمی هست راجع به قیام دهقانی روسیه تحت عنوان بوگاچوف
بوگاچف از رهبران جنبش دهقانی روسیه است.
کاترین کبیر
بوگاچف را می رباید و گردنش را می زند.
وقتی بوگاچف را به میدان اعدام می برند
توده های مردم و دهقانان
جاوید شاه می غرند.
صحنه جالبی زیر ذره بین گذاشته می شود:
دهقان ژنده پوشی با کودکی در بغل
به کودک می گوید:
نگاه کن این بوگاچف رهبر دهقانان است.
فراموش مکن.
ضمنا به تظاهر جاوید شاه می گوید.
این بدان معنی است که قهرمان را توده نمی سازد
بلکه به خاطر می سپارد.
قهرمان از صدف سینه توده در روند مبارزات طبقاتی بیرون می زند.
سیاوش در شعر آرش طرز و طریق تشکیل ارش را نشان می دهد.
عوامفریبی ئی در بین نیست.
توده اصلا نمی خواهد که ارش را فدا کند:
« گه می گیردم، گه پیش می راند»
به خاطر سپاری شخصیتی توسط توده
حاوی گشتاوری پسیکولوژیکی است.
توده
شخصیتی را
که به هر دلیلی در مبارزات طبقاتی کشته شده است
به صورت ایده
تداوم حیات می بخشد تا اسیر نومیدی نگردد.
یعنی از مرده های خود
امید و نیرو می گیرد.


مگر ما
مثل تراب مذهبی
هستیم که گول ایه و روایت و حدیث و نقل قول و ضرب المثل بخوریم؟
ما
مارکسیستیم
و
مارکسیسم
علم است و نه مذهب.
ما حتی حرف های کلاسیک ها را زیر ذره بین تحلیل مارکسیستی می گذاریم تا به کشف حقیقت نایل آییم.
ما زنده از آنیم که مفهومی می اندیشیم.
ذات و بنیاد و سرشت و طینت و نهاد
از مفاهیم فئودالی خرافی و ضد علمی معروف سعدی و حافظ است:
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است
تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است

ما در تحلیل آثار سعدی و حافظ
ماهیت فاشیستی و فئودالیستی - فوندامنتالیستی این تئوری بنیاد کذایی را افشا کرده ایم



در تاریخ بنویسید در دهه دوم قرن ۲۱
خیلی ها ندانستند که
نمایندگان مردم در خاوران خفته اند
و
نمایندگان طبقه حاکمه در مجالس شوربا و نگهبان و خبرگان نشسته اند.
مردم
نماینده انتخاب نمی کنند
طبقه حاکمه نماینده تعیین می کند
و
مردم به آنها رأی می دهند
و
چه بسا حتی رأی هم نمی دهند.
فراگیری الفبای مارکسیسم راه خروج از خطه خریت و ورود به عالم آدمیت است.



چرا؟
باتیستا
با
شنیدن خبر هجوم پارتیزان ها به هاوانا
بساطش را جمع کرد و رفت.
ممد رضا
با قطع امید از حمایت امریکا
زن و بچه اش را برداشت و رفت.

دیکتاتور
ضمنا فحش واژه نیست.

مرگ بر دیکتاتور
شعاری عامیانه و عوام فریبانه ای است.

همه دولت ها
بدون استثناء
فرمی از دیکتاتوری اند.
تفاوت آنها
در
ماهیت طبقاتی دیکتاتوری شان است:
دولت کوبا
دیکتاتوری توده مولد و زحمتکش بر اقلیتی ارتجاعی است
و
دولت امریکا
دیکتاتوری اقلیتی انگشت شمار و انگل
بر اکثریت زحمتکش است.
یا فراگیری فوت و فن تفکر مفهومی
و
یا پرت و پلا بافی


لطف کنید و به اندیشه بیندیشید.
محتوای شناخت
در موضوع شناخت است
و نه در صاحب نظر.

شما هر ایرادی در نظرات ما دارید
بفرمایید.
ما از خدا میخواهیم که همنوعی به هماندیشی خطر کند.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ب) بغرنج و پیچیده

برگردان

شین میم شین

تفاوت مفاهیم بغرنج و پیچیده

امروزه

اغلب شنیده می شود که همه چیز پیچیده و بغرنج شده است.

سؤال این است که آیا میان این دو مفهوم تفاوتی هست؟

هر دو مفهوم

ظاهرا

ضد ساده اند.

استفاده از هر کدام از این دو مفهوم

اما

بسته به سیستم و فاکتورهای (عناصر) مربوطه است:

۱

سیستم پیچیده،

سیستمی است که حداقل تحت تأثیر دو و یا چند فاکتور معلوم و شناخته شده با مشخصات زیر قرار دارد:

الف

این فاکتورها

قابل شناخت و قابل غلبه (سلطه) اند.

ب

این فاکتورها

تأثیر متقابل بر یکدیگر ندارند.

مثال:

اگر ۵ فاکتور مؤثر در سیستم داشته باشیم،

هر کدام از آنها تأثیر مستقیم بر سیستم دارد.

اما

بین این فاکتورها تأثیر متقابل وجود ندارد.

مثال:

اگر سیستم مورد نظر

خودرو

باشد،

فاکتورهای زیر، تأثیر متقابل در یکدیگر ندارند:

چراغ های خودرو

شیشه پاک کن خودرو

موتور خودرو

بغرنجیت

به

معنی غیرقابل محاسبه بودن و غیرقابل پیش بینی بودن

است.

سیستم بغرنج از قرار زیر است:

۱

سیستم

باز هم تحت تأثیر دو و یا چند فاکتور قرار دارد.

۲

تعداد دقیق فاکتورها اما معلوم نیست.

۳

معلوم نیست که هر کدام از فاکتورها به چه میزانی بر سیستم مؤثر می افتند

و

کی مؤثر می افتند.

۴

فاکتورها در سیستم بغرنج می توانند تحت تأثیر همدیگر قرار داشته باشند.

تأثیر آنها بر همدیگر

و

درجه تأثیر آنها بر همدیگر

اما معلوم نیست.

در گرافیک زیر

سیستم بغرنح

نشان داد می شود:

از ۵ فاکتور

۳ فاکتور

شماره گذاری شده اند

ولی

۲ فاکتور دیگر با علامت سؤال مشخص شده است.

یعنی

مؤثریت و درجه مؤثریت شان مجهول است و نه معلوم.

همان طور که نشان داده شده،

فاکتورها

نه

فقط

بر سیستم، بلکه چه بسا بر همدیگر نیز مؤثر می افتند.

فلش های پر رنگ

دال بر حتمیت مؤثریت و معلومیت درجه تأثیر اند

و

فلش های کمرنگ

دال مجهولیت تأثیر متقابل و غیرقابل پیش بینی بودن آن اند.

پایان

درنگی دردعاوی یدی خاکزاد (۹)

Bild

یدی خاکزاد

اکنون

در جوامع رشد یافته قشر میانی جامعه مبتکر ‌وسازنده و حامل و عامل پیشرفت است

و

طبقه کارگری یک نیروی کمکی است

و

از نظر کمیت

نیز

در کشورهای حتی صنعتی پیشرفته

مانند آلمان

تنها ۱۹ درصد نیروی کار

را

تشکیل میدهند

و

در

فرماسیونهای دمکراتیک

نمیتوانند امتیاز رهبری را بخود بدهند.

۳

تنزل طبقه کارگر به درجه یک نیروی کمکی

دلیل یدی خاکزاد برای اثبات صعود جامعتی اقشار بینابینی و سقوط جامعتی طبقه کارگر

افزایش تعداد اقشار بینابینی و کاهش تعداد پرولتاریا

است.

یعنی

عاملی کمی

است.

دلیل کاهش تعداد پرولتاریا

انقلاب علمی و فنی

و

توسعه سریع نیروهای مولده

و

ارتقای سطح آموزشی ـ پرورشی اعضای جامعه

و

راسیونالیزاسیون (اوتوماسیون) تولید

و

غیره

از

سویی

و

افزایش تعداد بیکاران

از

سوی دیگر

است.

این روند و روال

به

کاهش قیمت کالای نیروی کار

و

به

تجملی گشتن محل کار

و

به

منتکش گشتن و وابستگی هرچه بیشتر پرولتاریا به بورژوازی

و

به

سکسی گشتن طبقه حاکمه

منجر می شود.

این اما همزمان به معنی افزایش کیفیت پرولتاریا ست.

می توان گفت

که

در

دیالک تیک کار فیزیکی و کار فکری

کفه ترازوی دیالک تیکی

رفته رفته

به

نفع کار فکری سنگین تر می شود.

جای کارگر ساده

را

کارگر فنی و چه بسا تحصیلکرده

می گیرد

و

درصد کار فیزیکی

کاهش می یابد.

گذاشتن کارهای سنگین به عهده وسایل مدرن

در

تحلیل نهایی

به نفع پرولتاریا ست

و

جلوی تخریب فیزیکی (جسمی) پرولتاریا را می گیرد

و

شرایط عینی لازم برای توسعه فکری او

را

فراهم می آورد.

توسعه کیفی پرولتاریا

بر خلاف ادعای یدی خاکزاد

نه

به

سلب سوبژکتیویته تاریخی از پرولتاریا،

بلکه بر عکس،

به

تقویت و تکمیل و توسعه سوبژکتیویته تاریخی پرولتاریا

منجر می شود.

چه بسا

بخش عظیمی از روشنفکریت جامعه

پرولتریزه می شوند.

ای بسا دکتر و مهندس و لیسانس و دیپلم

که

اکنون

جزو پرولتاریا هستند.

چون

فاقد مالکیت بر وسایل تولیدند

و

نیروی کار عمدتا فکری خود

را

بسان کالایی به بورژوازی می فروشند.

ایراد نظری ـ بینشی یدی خاکزاد

بیگانگی شرم انگیز او با مفهوم سوبژکتیویته تاریخی

است.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ت) تئوری شناخت (نظریه معرفتی) (۳)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

تئوری شناخت مارکسیستی

۱

  • تئوری شناخت مارکسیستی، فقط مبتنی بر تحلیل انتقادی تفکر فلسفی ماقبل نیست.

۲

  • تئوری شناخت مارکسیستی، شالوده خود را قبل از همه در تعمیم نتایج مهم (ماهوی) علوم منفرد و پراتیک جامعتی دارد.

۳

  • تئوری شناخت ماتریالیستی ـ دیالک تیکی مبتنی بر تعمیم چیزهای زیر است:

الف

  • مبتنی بر تعمیم تاریخ شناخت است.

ب

  • مبتنی بر تعمیم به ویژه، تاریخ علوم منفرد است.

پ

  • مبتنی بر تعمیم تاریخ توسعه فکری بشریت است.

ت

  • مبتنی بر تعمیم تاریخ توسعه فکری کودکان است.

ث

  • مبتنی بر تعمیم تاریخ توسعه روانی جانوران است.

ج

  • مبتنی بر تعمیم تاریخ زبان است.

ح

  • علاوه بر این، مبتنی بر تعمیم نتایج نویروفیزیولوژی، فیزیولوژی حسی، علوم زبانی و سیبرنتیک مدرن است.

۴

  • تئوری شناخت مارکسیستی، به مثابه رشته فلسفی نسبتا مستقلی، جزء ارگانیکی در کل فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی است و نمی تواند مجزا از دیگر اجزای آن باشد.

۵

  • تئوری شناخت مارکسیستی در وهله اول با ماتریالیسم دیالک تیکی گره خورده است.

۶

  • تئوری شناخت مارکسیستی همراه با ماتریالیسم دیالک تیکی وارد تئوری فلسفی فراگیر (همه جانبه) جهان بینی ما می شود و ضمنا مبتنی بر این شالوده است.

۷

  • تئوری شناخت مارکسیستی بی قید و شرط نیست.

۸

  • تئوری شناخت مارکسیستی، به ویژه، در وحدت ناگسستنی با دیالک تیک قرار دارد.

۹

  • تئوری شناخت مارکسیستی در وحدت ناگسستنی با آموزه (تعلیمات) فلسفی قوانین حرکتی و تکاملی (توسعتی) عام طبیعت، جامعه و ضمنا شناخت قرار دارد.

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۵۲۶)


ناصر مکارم شیرازی درزمان‌شاه با شریعتمداری

میم حجری

روحانیت
از هزاران سال قبل تا کنون در مقیاس جهانی
همزمان
پایی
در زیربنای اقتصادی جامعه
داشته اند
و
پایی
در روبنای ایده ئولوژیکی جامعه.


هم
عضو و جزو طبقات حاکمه

بوده اند
و
هم
فونکسیون تبلیغ ایده ئولوژی طبقات حاکمه

را

به عهده داشته اند.


ضمنا
منتقد سطحی و مصلحتی طبقات حاکمه بوده اند.


خطای خطیر محمد رضاشاه
طرد روحانیت از حاکمیت و حکومت
ضمن
حمایت از روحانیت در مبارزه بر ضد حزب توده (مارکسیسم) بوده است.


به همین دلیل
ناصر مکارم شیرازی
برای فیلسوفنماها

(زباله ضد توده ای اش)
جایزه سطل ننه ات طلبی دریافت کرده است.

پایان