درنگی در اندیشه ای (۵۹۰)

Bild: Alber Einstein
Zitat:

زندگی مثل دوچرخه است
برای حفظ تعادل باید پیش تاخت.
البرت اینشتین

میم حجری



هی البرت
زندگی
مفهوم دقیقی نیست.


جامعه
مفهوم دقیقی است.


چون زندگی در چارچوب جامعه جاری است.
جامعه
از تبار طبیعت است.


جامعه
طبیعت ثانی و یا دوم است.

جامعه
طبیعتی است که انسانی شده است.


جامعه = طبیعت + روح (شعور، اندیشه)


انسان = طبیعت اول + طبیعت دوم و یا ثانی


انسان

موجودی نیمه طبیعی و نیمه جامعتی

است.

همه چیز هستی در تغییر و توسعه و تکامل است.
انسان و جامعه هم به همان سان.


دلیل توسعه و تکامل همه چیز هستی

ساختار دیالک تیکی همه چیز از ذرات تا کاینات است.

بالندگی و توسعه و ترقی و تکامل هستی
در بستر دیالک تیکی نو و کهنه صورت می گیرد:
نو

همیشه

به

نفی دیالک تیکی کهنه

می پردازد.
یعنی جنبه های منفی کهنه را نقد و نفی و حذف می کند
و
جنبه های مثبت کهنه را حفظ می کند و توسعه می بخشد.


به همین دلیل جامعه
مثل دوچرخه
فقط پیش می رود
بهتر می شود.
پس نمی رود.
بدتر نمی شود.

پایان

زندگی مارکس و انگلس (۳۲۱)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل بیست و یکم

مجری وصیت دوست

۴

به قول لنین:

«این دو جلد «کاپیتال»

عملا

اثر مشترک مارکس و انگلس

است.»

(لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۲، ص ۱۲)

این خدمت انگلس

نشاندهنده بی معنایی تلاش ایده ئولوگ های بورژوایی در راستای پیدا کردن تضاد فکری و عملی

میان مارکس و انگلس

است.

انگلس

در سال ۱۸۸۵ به انتشار جلد دوم «کاپیتال»

و

در سال ۱۸۹۴ به انتشار جلد سوم آن نایل آمد.

هر دو جلد «کاپیتال»

پژواکی فراتر از جنبش کارگری انقلابی داشتند.

علمای بورژوایی

این بار

نتوانستند آن سان که پس از انتشار جلد اول «کاپیتال» سکوت کردند،

به توطئه سکوت توسل جویند.

اکنون

اقتصاد سیاسی طبقه کارگر

علیرغم تحریف ها و تهمت ها

به کسب اعتبار بین المللی نایل آمده بود.

مارکس

در جلد اول «کاپیتال»،

چگونگی بیرون فشردن اضافه ارزش از طبقه کارگر را نشان داده بود.

مارکس

در جلد دوم «کاپیتال»،

نشان می دهد که اضاقه ارزش در روند گردش تحت چه شرایطی قرار دارد.

مارکس

در جلد سوم «کاپیتال»

از اختلافات فاحش میان طبقه سرمایه دار و زمیندار بر سر تقسیم طعمه

پرده برمی دارد

که اکنون در فرم سود، درآمد سرمایه داران، ربح و اجاره زمین

مطرح می شوند.

در حالیکه استثمارگران در صدد اختفای (پنهان کردن) عمیق منشاء این طعمه بر آمده بودند،

مارکس

به روشنگری منشاء این طعمه برخاست.

مارکس

از ماهیت سود و در امد سرمایه داران و ربح و اجاره زمین،

یعنی از اضافه ارزش پرده برداشت

و

نشان داد که چرا اضافه ارزش باید این فرم های خاص را به خود بگیرد.

در جلد سوم «کاپیتال» اثبات می شود

که

کارگران

نه فقط توسط سرمایه داران کارخانجات و شرکت ها و غیره معین،

بلکه توسط طبقه سرمایه داران (بورژوازی. مترجم) به مثابه کل

مورد استثمار قرار می گیرند.

ضمنا

نه فقط کارگران کارخانجات و شرکت های معین، بلکه طبقه کارگر به مثابه کل

مورد استثمار قرار می گیرد.

این شناخت اثبات شده توسط مارکس

تا همین امروز

از بیشترین اهمیت برای مبارزه طبقاتی پرولتری برخوردار است

و

طبقه کارگر را از دلخوشی به تصحیحاتی در کاپیتالیسم و خشنودی بدان باز می دارد

و

طبقه کارگر

را

به

مبارزه بر ضد کاپیتالیسم به مثابه کل، به مثابه سیستم جامعتی و سرنگونی آن فرامی خواند.

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۵۸۹)

میم حجری

فرق جامعه و اجتماع چیست ؟
پریناز


اجتماع و یا همبود
ترجمه واژه آلمانی گماین شافت (Gemaeinschaft)
است.
جامعه

ترجمه واژه آلمانی گزل شافت (Gesellschaft)

همبود

هم

یک مفهوم فلسفی

است

و

هم

یک مفهوم سیاسی

است.


مثلا همبود مسیحی
زرتشتی

بهایی

پرولتری

دهقانی


همبود
پس از تشکیل خانواده پا به عرصه هستی نهاده است.

فرم آغازین جامعه

خانواده بوده است.
جامعه
نتیجه توسعه و تکامل خانواده است
خانواده
سلول اولیه و اساسی جامعه بوده است.


اولین فرم جامعه
بزرگترین خانواده بوده است.


بین خانواده و جامعه رابطه دیالک تیکی منفی برقرار است:
هر چه جامعه رشد بیشتری یافته
خانواده به همان اندازه کوچکتر شده است.


با تشکیل جامعه سرمایه داری
تضادهای طبقاتی حتی خانواده ها را دستخوش تجزیه و تلاشی ساخته اند.

در جامعه اولیه

بین همبود و جامعه وحدت برقرار بوده است.

با تشکیل مالکیت خصوصی و تولد جامعه طبقاتی

میان همبود و جامعه

شکاف می افتد.

تا اینکه در کمونیسم وحدت برباد رفته بین اجتماع (همبود) و جامعه

مجددا برقرار می شود.

خانواده

در سوسیالیسم

فونکسیون پداگوژیکی از دست رفته را مجددا کسب می کند.
خانواده در تربیت شخصیت به همکاری و همراهی با دولت سوسیالیستی و حزب کمونیستی می پردازد.
خانواده

کیفیت و فونکسیون جدیدی به عهده می گیرد.

تعریف اجتماع (همبود) به عنوان مفهومی فلسفی

(همبود)

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7453

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7462

پایان

تعریف اجتماع (همبود) به عنوان مفهومی سیاسی

چند هفته دیگر

ترجمه و منتشر خواهد شد.

پایان

درنگی در اندیشه ای (۵۸۸)

مهم نیست که تو قبل از افتادن
کی بوده ای.
مهم این است که تو پس از برخاستن کی شده ای.
فرنگی


چرا
مش فرنگی؟


دیالک تیک افت و خیز (سقوط و صعود)
و
دیالک تیک خیزش و رویش (واکنش و کنش)
دو روی مدال واحدی اند.

قبل از چیزی شدن
هم
حریف
کسی بوده است.


عدمی در بین نبوده است.


عدم موجود گرد، این محال است.
وجود از روز اول لایزال است.
شیخ شبستر


به قول فردوسی
همیشه
ناچیزی
به
چیزی
(نازلی به عالی ئی)
تبدیل می شود (رشد می کند و توسعه می یابد)

تا
پس از توسعه و تکامل معین و مقرر (به طور عینی و ذهنی مشروط)
دو باره سقوط کند و به ناچیزی مبدل شود.


تریاد (تثلیث) پیدایش ـ رشد ـ زوال
تریادی لایزالی است.
چیزی گشتن ناچیز
و
رشد و توسعه و تکامل
و
ناچیز گشتن مجدد
ماجرای مکرر توسعه در طبیعت و جامعه و تفکر
است.


به دلیل این تریاد لایزال است
که
امروز بهتر از دیروز است و فردا بهتر از امروز خواهد شد.


طبری
از
مسیری پر اعوجاج، زیگزاگ و دندانه دار
سخن گفته است.

لنین

از

مسیری مارپیچی

سخن گفته است.

پایان

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ق) قانون خانواده (حقوق خانوادگی)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

  • قانون خانواده به عنصری از سیستم حقوقی در جمهوری آلمان دموکراتیک اطلاق می شود که جایگاه خانواده را در جامعه سوسیالیستی و شرایط توسعه جامعتی خانواده را به لحاظ حقوقی تعیین می کند و روابط فی مابین اعضای خانواده را تنظیم می کند.

۲

  • قانون خانواده در جمهوری آلمان دموکراتیک، بر خلاف کشورهای کاپیتالیستی، بخشی از حقوق مدنی نیست.

۳

  • قانون خانواده در جمهوری آلمان دموکراتیک در خدمت توسعه و تحکیم روابط خانوادگی سوسیالیستی و حفظ و پیشبرد زناشویی و خانواده است.

۴

  • در این وظیفه بنیادی، ضمنا تنظیم روابط دارایی و روابط پرستاری از کودکان در خانواده صورت گرفته است.

۵

  • قانون خانواده از سال ۱۹۶۵ در کلیتش بیانگر سیاست خانواده دولت سوسیالیستی است.

۶

  • میان قانون خانواده خاص و قانون خانواده بغرنج تفاوت گذاشته می شود.

الف

قانون خانواده خاص

۱

  • قانون خانواده خاص به تعیین حقوقی مناسبت (رابطه) جامعتی خانواده می پردازد.

۲

  • قانوننامه خانواده به تنظیم روابط فی مابین اعضای خانواده و فرم های مؤثریت دولت و جامعه در توسعه روابط خانوادگی می پردازد، که سمت و سویش به ویژه تعیین وظایف خانواده در زمینه توسعه شخصیت سوسیالیستی است.

۳

  • قانوننامه خانواده به تدقیق وظیفه دولتی و جامعتی تعیین شده در قانون اساسی راجع به پیشبرد خانواده می پردازد.

۴

  • قانوننامه خانواده با اقدامات زیر سرلوحه و سرمشق خانواده را فراهم می آورد:

الف

  • با تنظیماتی راجع به همزیستی در خانواده

ب

  • با تنظیماتی راجع به تشکیل زناشویی

پ

  • با تنظیماتی راجع به حقوق و تکالیف متقابل زن و شوهر

ت

  • با تنظیماتی راجع به وظایف مادران و پدران در تربیت کودکان و حقوق و تکالیف ناشی از آن.

ث

  • با هنجارهایی راجع به همکاری میان خانواده و نهادهای جامعتی در تربیت کودکان و راجع به مداخله دولت در روابط خانوادگی، اگر توسعه کودکان در خانواده دچار مشکل باشد.

۵

  • قانون خانواده به تنظیم شرایط لازم برای پایان دادن به زناشویی از طریق طلاق و پیامدهای طلاق و حقوق و تکالیف افراد در اختلافات بعدی می پردازد.

ب

قانون خانواده بغرنج

۱

  • قانون خانواده بغرنج به مجموعه کلیه تعینات اطلاق می شود که در چارچوب رشته های حقوقی مختلف برای توسعه خانواده و تنظیم خود روابط خانوادگی، اهمیت بی واسطه دارند.

۲

  • توسعه روابط خانوادگی، یکی از وظایف جامعه، تک تک افراد و هر خانواده است.

۳

  • همه حامل مسئولیت مشترک برای توسعه این عرصه زندگی (خانواده) اند که به مثابه جزئی از جامعه در روندهای جامعتی بیشمار صورت می گیرد و به همین دلیل اقدامات حقوقی متنوعی را الزامی می سازد.

۴

  • تعینات قانون اساسی جمهوری آلمان دموکراتیک (پاراگراف ۳۸) جزو قانون خانواده بغرنج اند که حکومت های حقوقی ـ دولتی را به پیشبرد خانواده، مثلا به مشاورات خانوادگی و به حمایت از خانواده هایی که بچه های بیشتری دارند و به حمایت از مادران و پدران تنها در زمینه استفاده از تأسیسات مربوط به کودکان (شیرخوارگاه ها و کودکستان ها و غیره) مکلف و موظف می سازند.

۵

  • تعینات زیر از آنجمله اند:

الف

  • حق کار برای مادرانی که به دلیل آبستن بود از مرخصی استفاده کرده اند.

ب

  • حق کار برای مادرانی که به دلیل زایمان از قطع کار به مدت یک سال برخوردار بوده اند.

پ

  • حق دریافت محل کار پس از قطع یکساله کار به دلیل زایمان.

ت

  • تعینات مربوط به بیمه اجتماعی که شامل حال اعضای خانواده بیمه شدگان می شود.

ث

  • حق دریافت حقوق بازنشستگی برای کودکان و همسران

ج

  • تعینات حقوقی مدنی راجع به توانایی اشتغال

ح

  • تعینات حقوقی مدنی راجع به مسئولیت والدین نسبت به صدماتی که کودکان وارد آورده اند.

خ

  • تعینات حقوقی جزایی که رسما در خدمت حمایت از خانواده اند.

۶

  • قانوننامه خانواده جمهوری آلمان دموکراتیک (سال ۱۹۶۵) نیز جزو قانون خانواده بغرنج است.

پایان

درنگی در اندیشه ای (۵۸۷)

آنهاکه کهن شدند و اینهاکه نو اند
هرکس به مراد خویش یک یک بدوند


این کهنه جهان به کس نماند باقی
رفتند و رویم دیگرآیند و روند
خیام


معنی تحت اللفظی:
کهنه و نو در تلاش رسیدن به آرزوی خود بوده اند.
جهان کهنه به کسی باقی نمی ماند
چون کاروانسرایی بیش نیست.


از کرامات شیخ ما چه عجب:
پنجه را باز کرد و گفت:
وجب.


منظور خیام از جهان کهن
احتمالا کاینات است.
کاینات و واقعیت عینی
چیزی ازلی و ابدی است.


میلیاردها سال قبل از پیدایش موجود زنده وجود داشته است و تا ابد وجود خواهد داشت.


بشر
ذره ای در مقابل آن است و بس
قرار هم نیست که کاینات برای بشر باشد.


اگر منظور از جهان
جامعه باشد
جامعه
نتیجه کار کمرشکن بشر است.


جامعه = طبیعت بشری شده = طبیعت روحمند گشته = نتیجه کار بشریت بر روی طبیعت جامد.


اگر بشریت نبود
جامعه هم نبود
و
کار آدمی باقی است
اگر جسمش فنا (تجزیه) گردد.

(احسان طبری)

پایان

درنگی در اندیشه ای (۵۸۶)

میم حجری

«رسالت اصلی مطبوعات خدمت به مردم است نه خدمت به حاکمیت»
حریفه


اولا
مطبوعات
رسالت ندارند.
مطبوعات فونکسیون دارند.

اصلا منظور از رسالت چیست؟


رسالت ترجمه سوبژکتیویته است.
در هر دوران تاریخی
طبقه اجتماعی معینی
به طور عینی
سوبژکت تاریخ
می گردد.
یعنی رسالت تاریخی کسب می کند.


مثال:
طبقه اجتماعی برده دار به سرکردگی حضرت محمد
سوبژکت تاریخ بود:
رسالتش
اشاعه نظام برده داری در لفافه اسلام در جهان بود.


الله
برده دار انتزاعی و آسمانی بوده است.


الله
نتیجه انعکاس انتزاعی و آسمانی طبقه حاکمه برده دار بوده است.


الله
همه صفات اشراف برده دار و روحانی را دارد:
به قول کریم در قرآن (مانیفست انقلاب برده داران)
کذاب و قهار و مکار و خرپول و مالک املاک لاتحد و لاتحسی، صاحب میلیون ها برده و رهی و کنیز و غلام از جنس انس و جن و ملک است.


الله
شاهنشاه اشراف برده دار است.


به قول سعدی
به سلامی گردن می زند و به دشنامی خلعت می بخشد.

رسانه های رسمی در جوامع بشری
جزئی از دولت اند
و
دولت
دستگاه سرکوب طبقه حاکمه است.


رسانه ها
در هر جامعه
به حکم طبقه حاکمه
نظرسازی می کنند.


یعنی
به توجیه منافع استراتژیکی طبقه حاکمه می پردازند.

یعنی
مأمور طبقه حاکمه اند.

ماهیت طبقاتی رسانه ها

تابع ماهیت طبقاتی طبقه حاکمه مربوطه است.

پایان

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۷۱)

میم حجری


صدور فوری حکم اعدام
جنقوری فوندامنتالیستی ـ فاشیستی (پان اسلامیستی)
نه جامعه
و
حتی
نه جنگل،
بلکه جهنم است.
همه شرایط جهنم
در
جنقوری جماران

مادیت یافته است.
تئوری و تئولوژی
جامه عمل پوشیده است.

ملائکه عذاب جهنم
همین اجامر اوین و جهنم های دیگرند
که عمدتا روانی اند.
این جماعت
چه بسا از جهنم های جنگ در جنوب و سوریه و عراق و لبنان برگشته اند.


زرتشت و فریمن
هی مرگان فریمن
به حضرت زرتشت
تهمت مزن.
نظرات کمونیست ها را به زرتشت مبند.
زرتشت مبلغ پرستش اتش بوده است.
زرتشتیسم
مذهبی ناتورالیستی بوده است و نه کمونیستی.
اگر وقت داشتی از انوشیروان عادل بپرس که
به توصیه مغان زرتشتی و در همدستی با آنان
همه سران مزدکیسم را سر سفره اش
مثل اجامر جنقوری فوندامنتالیستی
قتل عام کرد.
تو کجایی تا شویم ما
نوکرت
چارقت دوزیم
کنیم شانه خرت؟



فرقی نمی کند مش چستین.

دیری است
که
همه اب ها به آسیاب ارتجاع جهانی می ریزند.
درد و دریغ از این است.
حرف ها باد اند
و
جامعه بشری بر باد است.
خردگرایان را از این فلاکت جهانی، داد است.



میخائیل لایستر
اگر تیز بنگریم
ما پس از هر شکستی
از صفر شروع نمی کنیم.
بلکه با تجارب گرانبهای حاصله از شکست شروع می کنیم.

شاید این حکم حریف در مورد نباتات و جانوران
معتبر باشد.
بنی ادم
می تواند
از شکست
بسته به جو حاکم در طویله و جهان
شق القمرهای حیرت انگیز دیگری بکند:
مثلا
بخواهد که به صدر اسلام رجعت کند و یا به صدر کوروش و یا به صدر تزار و صدر سلاطین عثمانی.
ما به صدر گوگوش رجعت می کنیم.

دو چیز لایتناهی است:
کاینات
و
خریت بشری.
البته در لایتناهیت کاینات
هنوز تردید هست.
اینشتین




متحمل بودن
به معنی داشتن نیرو برای واکنش نشان دادن به نفرت و خشم
با تفاهیم و صبر است.
فرنگی عوام واره عوام فریب

نه.
فرنگی جفنگی
پیش شرط حفظ آرامش در برخورد به نفرت و خشم و خریت و خردستیزی این و آن
خردگرایی و حقیقت جویی و حقیقت گویی است.



ظاهرا
تنها دستاورد عنگلاب فوندامنتالیستی
تن پروری به معنی وسیع کلمه است:
هم
به معنی گردن کلفت و مفتخور و انگل پروری است
و
هم
به معنی توسعه باشگاه های بدن سازی و پهلوان پروری.
بخش اعظم بادیگاردهای اجامر و شکنجه گران و بیسجیان و سپاهیان و آدمکشان و بخشی از مخالفین محکوم به اعدام جنقوری
هم
تن پرورانند.


جامعه مثل آپارتمان سر به فلک کشیده است.
جامعه
مثل هر خانه و ساختمان
قبل از همه
از دو بخش اساسی تشکیل می یابد:
زیربنای اقتصادی
و
روبنای ایده ئولوژیکی.

زیربنای اقتصادی هر جامعه
وابسته به سطح توسعه نیروهای مولده (زحمتکشان، علم و فن و وسایل تولید و ایزارهای کار و طرز استخراج مواد خام و غیره)

روبنای ایده ئولوژیکی از دولت و مذهب و هنر و اخلاق و عادت و آداب و رسوم و خرافات و غیره تشکیل می یابد.
روبنای ایده ئولوژیکی.
تابع زیر بنای اقتصادی است
و
زیربنای اقتصادی
تابع سطح توسعه نیروهای مولده است.



ندامتگاه
عجب عناوینی اجامر جانی ن فوندامنتالیستی دارند.
ندامتگاه.
یعنی توبه خانه.
عیران سقوط کرده به اعماق قرون وسطی.
توبه خانه از مفاهیم قرون وسطایی سعدی است.
در اوایل عنگلاب ادعا می کردند
که
اوین
دانشگاه است و تربیتگاه است.
اکنون
دیگر به تربیت امیدی نیست.
ندامت جای تربیت را گرفته است.
چون لات ها و لاشخورها
روی تربیت را در خواب هم ندیده اند.

پوپر و بهشت

هی پوپر عوامفریب
اربابانت
جهان را جهنم کرده اند.
همین همشهری ات
۳۰ میلیون روس را قتل عام کرده است.
۶ میلیون یهودی را پس از کشیدن شیره وجودشان
خاکستر کرده است و به عنوان کود در مزارع به کاربرده است
یک و نیم میلیون آنتی فاشیست را
فقط در آلمان و اطریش
ترور و زجرکش کرده است
و
اروپا رابه ویرانه ای پهناور مبدل ساخته است.
همی ارباب یانکی ات
به اندازه همه بمب هایی که در جنگ جهانی دوم
پرتاب شده بود،
بمب بر سر خلق ویتنام ریخته است و نصف خاک ویتنام را لم یزرع ساخته است.
سکنه هیروشیما و ناکازاکی را ب پرتاب دو بمب کوچولو
به سایه های ثابت تبدیل کرده است.
بر سر مردم کره شمالی
به میزان هنگفتی بمب ناپالم ریخته است
و
۴ میلیون سکنه کره را در جهنمی سوزان
جزغاله کرده است.
از قربانیان عراق و لیبی و سومالی و سوریه و افغانستان
آماری نیست.
چون این جماعت آدم محسوب نمی شوند.
این هنوز اول فاجعه است.
آیة الله پوتین در اوکراین چه می کند که یار غار فاشیست ها و فوندامنتالیست ها ست؟



چنین جامعه ای
فقط میتواند جامعه کمونیستی باشد


جنگ و سرباز هاینریش بل
هاینریش بل
سرباز
با شروع به تفکر
سلب سربازیت می شود.

هی هاینریش
مگر سرباز نبوده ای؟
سرباز
که خودمختار نیست.
سرباز
تحت جبر جنگ قرار دارد:
نکشد، کشته می شود.
هم
به دست دشمن خارجی
و
هم
به دست دشمن داخلی (اجامر طبقه حاکمه)

تو آلمانی هستی لامصب
این نعمت بزرگی است که ما از ان محروم بوده ایم.
مارکسیسم بیاموز تا آدم شوی.
ما برای فراگیری مارکسیسم
چه مشقت ها که نبرده ایم.



تجاوز و تمساح



این عکس آذر است ویا دارا؟
مهم اندیشه است و یا عکس؟
دنبال چیستید؟


تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود یا نشود
حرفی نیست
اما
نفسم می‌گیرد
در هوایی که نفس‌های تو نیست
سهراب سپهری

هی سهراب سپهر
جهان شطی شتابان است
و همه چیز آن در گذر است.
هوس کردن هوای کسی هم موقتی است.
به همین دلیل
نفرت
همشیره عشق است.
بدبختی آدمی هم همینجا ست.
بخش اعظم جانوران
بر خلاف آدمیان
مادام العمر
به همسر خود وفادار می مانند.
بشر در این زمینه
ضعیف تر و ذلیل تر از جانوران است.


افسانه‌های بهشت و دوزخ همواره در ادیان گوناگون برای انگیزش طبقه کم خرد و تحت‌ نظر گرفتن اعمال آنها و رسیدن به اهداف نامشروع به وجود آمده است.
که شدت و ضعف بهشت و دوزخ را از نظر فریبندگی و هراس انگیزی میان ملل و اقوام مختلف و گوناگون می‌توان به نسبت فهم و شعور آنان سنجید!
حریف

نه.
بهشت و دوزخ
افسانه نیستند.
بهشت
تبیین تئولوژیکی و یا فقهی و یا مذهبی جامعه کمونیستی اغازین است
که
مادیت زدایی و دنیویت زدایی شده است
روحیت کسب کرده است و و به آخرت منتقل شده است.
دوزخ
تبیین تئولوژیکی و یا فقهی و یا مذهبی جامعه طبقاتی است
که
مادیت زدایی و دنیویت زدایی شده است
روحیت کسب کرده است
و به آخرت منتقل شده است.



هی عن جمن خرپرور حواس پرت. عیران و نه ایران. مگر شعار نداید: ایران شده عیران مهدی بیا مهری برو؟


آذر
دردی میان استخوان و جان
بغض ی میان قطره و فوران
حسی میان اندوه و حرمان
فریادی میان انتقام و عصیان
اما تو،
نه مسیح جلجتا و نه قهرمان
که
اندیشه ای باش از پس نبرد فرودستان
از برای رهایی انسان

شاعر
تعریف مفاهیمی را که به خدمت گرفته، نمی داند:
منظور از جان چیست که از دید شاعر ضد استخوان است و درد در میانه آندو ست؟
جان در فرهنگ خرکی واژه ها
به معنی روح و روان و غیره است.
دیالک تیک جسم و جان را همه می شناسند.
فقط شاعر نمی داند.
به همین دیلل از دیالک تیک استخوان و جان دم می زند.
چون استخوان همقافیه جان است.
می توانست از دیالک تیک دندان و جان هم دم بزند.
دندان چه کم از استخوان دارد.

درد یکی از زیرمفاهیم جان به معنی روان است.
چون درد پیدیده ای پسیکولوژیکی (روانی) است.
عیرانی ها بهتر است که به تعریف پیشاپیش مفاهیمی بپردازند که بر زبان می رانند
تا هم خودشان معنی حرف شان را بدانند
و هم مخاطبان و خوانندگان حرف های شان.



اگر تیز بنگریم
قاتل اصلی کودکان و زنان و جوانان
نه
بسیجی شپشو و یا سپاهی گوزو
بلکه طبقه حاکمه است
که حتی خمینی و کوسه و تمساح و سوسمار و سید علی
نماینده و مأمور آنند.
طبقه حاکمه ای که از جنس اجنه است
دیده نمی شود
ولی همه کاره است.
طبقه حاکمه ای
که
دستش را به کارهای کثیف آلوده نمی سازد


تنها ره رهایی
جنگ مسلحاتنه؟

این تازگی ندارد.
هر روز عاشورا ست و هر جا کربلا.
مبارزه مسلحانه
دیری است که برو بیایی دیگر دارد.
طبقات حاکمه امپریالیستی، فوندامنتالیستی و اولیگارشیستی
تا دندان مسلحند و شب و روز آدم می کشند.

راستی از سوریه چه خبر که باند های مسلح خون می ریزند و از چریک مسلح داعشی در شاه چراغ چه خبر؟
چرا محاکمه نمی شود؟
پوتین و پالان
فقط
در اوکراین ۸ میلیون زن و بچه را
از خرایات شام آواره کرده اند و دهها میلیون نفر پیر و بیمار و زمینگیر در خود خرابات شام دربدرند.
نه ابی
نه نانی
نه نوری
نه نیرویی
نه گرمایی
و
نه سرپناهی.



هی زاپاتا
نفست از جای گرمی در می آید.
خلایق با هزار مشقت خود را به دیار بیگانه می رسانند تا از طریق گدایی و بدتر از گدایی
لقمه نانی به کف آورند و به ذلت بخورند.
آوارگان
ضعیف ترین افراد جهانند
چگونه می توانند مولتی میلیاردرهای قدر قدرت را سلب امنیت کنند؟


مرگ
بی رحمانه ترین حادثه است.
خوشبختی بشر
اولا
در این است که یادها نامیرا هستند.
و
جای خالی خوبان را پر می کنند.
ثانیا
در این است که مرده ها در عالم خواب بنی بشر
مجددا جان می گیرند و به سراغش می روند.


من در جست و جوی حکومتی دیگرم.
فرنگی

جست و جوی حکومتی دیگر
نشانه نادانی و ناشی از نادانی است
و
اسباب عوامفریبی سرشته به خودفریبی است.
چنین جست و جویی
شبیه جست و جوی معلولی است.
خردمندان
به
جست و جوی حاکیمت دیگر و بهتر خطر می کنند.
چون
ماهیت حکومت
وابسته به ماهیت حاکمیت است.
حاکمیت = علت
حکومت = معلول


پسر ملانصرالدین از او پرسید: پدر، فقر چند روز طول می‌کشد؟
ملا گفت: چهل روز پسرم!
پسرش گفت: بعد از چهل روز ثروتمند می‌شویم؟
ملا جواب داد: نه پسرم، عادت می‌کنیم

ما با دو نوع فقر سر و کار دایم:
۱
فقر مادی و مالی

۲
فقر فکری (پاوپریسم)

به
فقر مادی و مالی
نمی توان عادت کرد.
به فقر مادی و مالی
فقط می توان بالاجبار تمکین کرد.
خواه و ناخواه
تن در داد.

فقط به فقر فکری (خریت)
میتوان عادت کرد و به طویله واره گشتن جامعه مدد رساند.


صفت بی کفایتی به وزرا و دولت
یکی از ترفندهای خود طبقه حاکمه برای عوامفریبی است.
یکی دیگر از ترفندهای طبقه حاکمه در مقیاس جهانی
افشای فساد سیاستمداران کشورها ست.
هدف طبقه حاکمه اثبات این نکته است که سیستم خوب است
فقط کارگزاران سیستم بد هستند


مولوی
حکایتی دارد
در ظلمات شب
فیلی وارد روستایی می شود.
روستائیان درصدد کشف چیستایی فیل برمی ایند
یکی
بر اساس عاجش
دیگری بر اساس خرطومش
و
آن دیگری
بر اساس دمش و یا پایش و غیره
فیل شناسی خرکی می کنند
تا اینکه صبح می دمد و کل فیل را میبینند
و میفهمند که حقیقت درکل است و نه درجزء


وسط فوتبال بهش زنگ بزنید یا باهاش چت کنید اگه جوابتون رو داد یعنی دوستتون داره
هنگامه

عجب معیاری برای دوست داشتن.
اولا
دوست داشتن و دوست داشته شدن به چه درد کسی می خورد؟
با علم به اینکه
هر کس قبل از همه
خودش را دوست دارد
و
دوست داشتن این و آن هم به خاطر خودخواهی اش است.

خودخواهی موجودات زنده
بنیادی است.
بهتر هم همین است.
امروزه
خودخواهی
یکی از مهم ترین سجایای اخلاقی است.

حتی ننه و بابای هر کس
او را به خاطر خودشان دوست دارند.

اگر کسی واقعا کسی را دوست داشته باشد
موقع فوتبال مزاحمش نمی شود.

عشق = ایثار، دهش بی ستد.
درست به همین دلیل عشق نوعی خریت و خردستیزی است.



دیکتاتور باید بفهمه قدرتی که داره خدا بهش نداده مردم بهش دادن و خیلی راحت هم ازش پس میگیرن تا مردم هست دولت هم هست مردم که نباشن شما هم وجود ندارید
ماری

ما برای تفکر
به تعریف پیشاپیش مفاهیم نیاز مبرم داریم.
در غیر این صورت
تفکر محال خواهد بود.
دیکتاتور، قدرت، مردم، دولت به چه معنی اند؟
ما
که مغز خر خورده ایم
۲۰ سال است که کاری جز ترجمه و انتشار خرکی تعریف مفاهیم نداریم.
ولی کسی نمی خواند.
بدون تسلط به تعریف علمی مفاهیم
فقط میتوان خیالبافی کرد



سردیس اسب


خیلی از ساده لوحان جهان
خیال میکنند که دروغ
ضد حقیقت است.
زهی خیال باطل.
ضد دروغ
راست است.
ای بسا حرف راست که مطلقا باطل است و ضد حقیقی است.
سعدی
صدها سال قبل از این ساده لوحان می دانست.
دروغ مصلحت آمیز
به (بهتر) از راست فتنه انگیز است.
ای بسا حقیقت که دروغ به نظر می رسد
و
ای بسا حرف راست که باطل است.
حقیقت چیست؟
حقیقت یکی از مهم ترین مفاهیم در فلسفه مارکسیستی است.
حقیقت
همشیره ماهیت و عامیت و به ویژه کلیت است.
به همین دلیل
هگل می گوید:
حقیقت در کل است.
صدها سال قبل از هگل
مولانا هم همین نظر را ادعا کرده و اثبات کرده است:
حقیقت فیل نه در دم و عاج و خرطومش
بلکه در کلیت فیل است.



من
اطلاعات لازم دارم.
خودم
قادر به نظرسازی ام.
چارلز دیکنس

چارلز دیکنس
خیال می کند که داشتن صرف اطلاعات برای تشکیل نظر کافی است.
زهی خیال باطل.
اگر قضیه به این اسانی ها بود،
همه
صاحب نظر بودند.
ضمنا
در این صورت
همه به نظر واحد و یکسانی می رسیدند.
نظر
نه در دیالک تیک اطلاعات و نظر
بلکه در دیالک تیک اطلاعات و اسلوب و نظر ساخته می شود.
مثال:
مصالح ساختمانی لازم برای پل
اگرچه یکسانند
ولی کیفیت پل ها به غایت متفاوتند.
ضمنا
کیفیت اطلاعات و استخراج نظر از انبوهه اطلاعات مغشوش یکسان نیست.


هرگزدل من زعلم محروم نشد
کم ماندزاسرارکه معلوم نشد
هفتادودوسال فکرکردم شب وروز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد
خیام

مصراع دوم این رباعی با مصراع آخرش تناقض منطقی دارد. اگر بخش اعظم اسرار کشف شده باشد، دیگر نمی توان ادعا کرد که هیچ چیز معلوم نشده است



فوتبال و حمایت از اعتراضات ایارن



ما میدونیم تو این راه انقلاب هم ممکنه کشته بشیم هم دستگیر هم شکنجه راهییه که انتخاب کردیم و پیه همه چیو به تنمون مالیدیم گیرم که جان بی ارزشم فدای راه آزادی ایران بشه در عوض وطنم آزاد میشه و نماد مقاومت برا نسلهای آینده میشیم و بچه هامون معنی زن زندگی آزادی میفهمن
ماری

باید در مبارزه تمام تلاش خود را در راستای حفظ جان خود و همرزمان خود به خرج داد.
عمر نیکان باید طولانی تر از عمر جلادان باشد.
فرق نیهلیسم و فاشیسم و فوندامنتالیسم (خمینیسم و داعشیسم و طالبانیسم) با مارکسیسم
همین جا ست.
زنده باد زندگی

خاوران های آشکار و نهان
به نظر مش زهرا
دروغ اند؟
شوهای تلویزیونی سران و سرداران پرولتاریا
دروغ اند؟
جنایات خلخالی و لاجوردی و سید علی جلاد
که دفتر جنایتش در دانشگاه اوین بود،
دروغ اند؟



تاریخ ایران ثابت کرده هیچ زورگو و دیکتاتوری در این سرزمین جایی نداشته و نخواهد داشت
ماری

نه.
تاریخ ایران
تاریخ سیطره قلدرهای داخلی و خارجی است.
دلیل عقب ماندگی نیروهای مولده در ایران هم ضمنا همین است.
مثال:
در مدت عمر ۶۰ ساله حافظ
خطه پارس
۲۰ بار دست به دست می شود.
یعنی ۲۰ بار نیروهای مولده جاندار و جامد تخریب می شوند.
جهنم جماران هم ادامه حمله ویرانگر اعراب است



دلیل رساندن پیگیر و مستمر خبر مرده های متنفس
توسط حضرت اسرافیل به اطلاع اهل قبور،
اخوت او با حضرت عزرائیل است.
حضرت عزرائیل
نفس مرده های متنفس را می گیرد
و
حضرت اسرافیل
فوری
شیپورش را برمی دارد و مرگ مرده ها را به اطلاع اهل قبور می رساند



جامعه شناسی علمی
با تدوین مارکسیسم تشکیل می یابد.
جامعه شناسی هیا فئودالی و بورژوایی فاقد ارزش علمی بوده اند.
رشته های علمی دیگر
هم پس از تدوین مارکسیسم تشکیل می یابند.
مثلا
جامعه شناسی مارکسیستی،
روانشناسی مارکسیستی،
زبان شناسی مارکسیستی و غیره.
در دانشگاه های آلمان غربی
هنوز هم
کتب علمی جمهوری آلمان دموکراتیک جزو کتب درسی نظری و عملی اند.
علمای امپریالیستی
التقاطی می عندیشند و توان تحریر و تألیف کتاب علمی را ندارد.


سگی رالقمه یی هرگزفراموش
نگردد ورزنی صدنوبت اش سنگ
اگر عمری نوازی سفله یی را
به اندک تندی آید با تودر جنگ

شاعر در این شعر
سگ را اذل موجودات می داند.
یعنی مثل اجامر جماران می عندیشد.
یعنی سگ ستیز است.
یعنی نادان است و سگ شناس نیست.
شاعر از فرط خریت
خیال میکند که سگ خر است و نه سگ.

بعد
سفله کذایی را بدتر از سگ قلمداد می کند.
شاعر خر
سفله را هم نمی تواند بشناسد.
اگر حریف سفله باشد
به مقاومت در مقابل ستمگر برنمی خیزد.
دلیل واکنش نشان ندادن سگ به صاحبش
اعتیاد سگ به مولکول های بویناک اندام او ست.
سگ عاشق صاحبش است.
معتاد بوی او ست.
و گرنه اگر بیگانه ای مثلا پدر و پسر و همسر صاحب سگ
به سگ آزار رساند،
سگ درجا او را به تندبار پارس می بندد و حتی پاجه اش را می درد.


برای چی؟
قیرستان مگر مجلس ساز و آواز و رقص و پایکوبی است؟



ناقد آن‌چه را که حقیقت و درست می‌پندارد، بر قلم جاری می‌سازد.
حریف

حقیقت چیست؟
حقیقت با ماهیت خویشاوند است.
حقیقت باید در روند تحلیل اثر و نظر
کشف شود.
حقیقت از قبل موجود وجود ندارد تا نقاد بر زبان راند.
ضمنا
رنجش صاحب نظر و یا صاحب اثر
امری طبیعی است
و
مهم نیست.
بین اثر و صاحب اثر رابطه دیالک تیکی هست.
یعنی تحلیل اثر ضمنا تحلیل موضع طبقاتی و جهان بینی صاحب اثر است.
اشعار ژاله اگر تحلیل مارکسیستی شوند
از معایب نظری و جهان بینانه او هم پرده برمی افتد.


وقتی ستمگری قانون شود
نافرمانی وظیفه می شود.
ماندگار

این جمله قابل تأمل است.
قانون چیست؟
قانون = مجموعه احکام حقوقی برای حفظ منافع طبقه حاکمه.
حسن و عیب قانون
در ماهیت طبقاتی قانون است.
اگر توده قانون وضع کند
گردن کلفت استثمارگران را به گیوتین می بندد و دمار از روزگار لاشخوران در می آورد.


قیام علیه اعدام؟
قیام علیه طبقات حاکمه انگل باید باشد.
اعدام فقط یکی از فرم های بیشمار حذف فیزیکی مخالفین است.
اعدام چه فرقی با قتل های کلکتیو و ترور خیابانی و خانه ای و تحت شکنجه و غیره دارد؟



عجب خرافه ای.
نفت و گاز و معادن و منابع دیگر
نعمات مادی اند و اسباب بهزیستی اند.
نه منشاء بدبختی
بلکه اسباب خوشبختی اند.
ایراد در خریت خلایق و لاشخوریت امپریایلسم است که دشمنان توده را روی کار می اورد و چپاول ثروت کشور و دسترنج رنجبر را
امکان پذیر می سازد.



مهسا و سید علی



ایران و افغانستان بدون آخوند خیلی زیبا میشن
ماری

ماری در سراسر جهان
نمی تواند کشوری پیدا کند که آخوند نداشته باشد.
سؤال این است
که آخوند چیست
فونکسیون آخوند در جامعه بشری چیست
و روی کار امدن آخوند در جامعه ای
نشانه و نتیجه چیست؟


این گونه سخن گفتن هرگز در ادبیات حزب توده ایران جا نداشته است. هرگز با کبر و غرور کاذب نبوده و با دیگران با خشوع و متانت و بردباری صداقت برخورد کرده است.حزب توده ایران در تمام عرصه ها،شعر،ادبیات، فلسفه و.....نقد علمی داشته ودارد.و صاحبان قلم مردمی را با صمیمیت و صداقت برخورد کرده است.همین و بس
کیانرسی
حزب توده ایران
که
حزب توده نبوده است.
اگرچه بهترین حزب سیاسی در کشور و یا حتی خاور بوده است.
سؤال این است
که
حزب کی و چی بوده است؟
ما که پیرو حزب توده نیستیم.
ما سگان توده ایم
ما زحمتکشان دایرة المعارف روشنگری هستیم
چشم بینا باید داشت و دید
هوش موشی باید داشت و فهمید.
ما نافی دیالک تیکی کهنه از هر نوع و تحت هر نامیم.
منظور از نفی دیالک تیکی چیست؟



جنقوری جنایت
نه
جمهوری است
و
نه
اسلامی است.




جنقوری جنایت و جهل و جنون
مبتنی بر بند تنبان است.
حجاب
برای این زباله های عهد بوق و چماق و چپق
هم
استراتژی
است
و
هم
تاکتیک.
چیز ارزشمند دیگری برای تبلیغ و ترویج و دفاع ندارند.



مگر تویت های حزب اللهی ها
محشرند؟
حالا چرا به کریمی گیر می دهید؟


مردم قهرمان آبدانان با یک فراخوان قیام مسلحانه واسه آزادی سونیا شریفی تو یک روز باعث آزادی سونیا شدن
حالا معلوم شد کی ترسو هست
ماری

آره.
طبقه حاکمه
اقلیتی انگشت شمار است.
توده بیشمار است و می تواند برخیزد و بساط ستم اقلیت انگل را برچیند






کدکنی
غیر از مغز اندیشه در کدوی کله
کم و کسری ندارد.
کدکنی
به همین دلیل
اصلا حرفی برای گفتن ندارد.
کدکنی
استاد دانش کاه بوده است.
اگر عشعارش تحلیل شوند
دستش رو می شود.

در ایران
هر اثر ارجمندی هست
از حرب توده است و بس.
بقیه
زباله اند.


طبقه حاکمه امپریالیستی در همدستی با زباله های فاشیستی، فوندامنتالیستی واولیگارشیستی
جهان
را
به طویله ای پهناور
و
سکنه ان را به گاو خر تبدیل کرده اند.
خور و خواب و خشم (جنگ و جنایت) و شهوت
حیوان خبر ندارد زجهان آدمیت



کسروی و توده ستیزی در حرف و طبقات حاکمه گرایی در عمل

کسروی روشنگری جسور ولی غافل از خرد کل اندیش (فلسفه مارکسیستی) بوده است.
غفلت از خرد کل اندیش
عیب بزرگی است که دور از ما باد.
درست به دلیل همین غفلت از خرد کل اندیش است
که کسروی طبقات حاکمه خریت گستر و خر پرور را نمی بیند و به توده معصوم و مظلوم گیر می دهد که خمیری در دست طبقات حاکمه است.
طبقات حاکمه ای که حزب توده را
نیست و نابود می سازند و بعد به توده بی حزب و سازمان و رهبر و روشنگری
حمله می برند.
ضمنا
همین توده بی همه چیز مانده تاریخساز را
به دنبال نخود سیاه می فرستند و عکس هر خری را در آیینه کره قمر نشانش می دهند و امامش می نامند.
بدین طریق
فاجعه آفریده می شود
و
جامعه
طویله می شود


شنگولیان و رندان = رو راستی
منیژه

بی حیایی را نباید با رو راستی عوضی گرفت

فرق شنگولیان و رندان با زاهدان
در عیاشی و علافی و چشم چرانی و شهوت رانی علنی و بی شرمانه اولی
و
عیاشی و علافی و چشم چرانی و شهوت رانی پنهانی و ریایی دومی است.
ماهیت طبقاتی هر دو یکی است.
هر دو عضو وجزو طبقه حاکمه واحدی اند.
یکی اخلاق ستیز بی پروا و بی اعتنایی است
و
دیگر متظاهر به اخلاق گرایی و پارسایی است.
شنگولیان و رندان و زاهدان
فرق ماهوی و طبقاتی و عملی و رفتاری و اخلاقی با هم ندارند
یکی اهل تظاهر و تقیه و تزویر و تئآتر و ریا ست (فقها)
و
دیگری بی شرم و بی هراس و بی حیا ست (شنگولیان و رندان و خراباتیان و جمارانیان و نجفیان و میترائیان)


هی حضرت اسرافیل
ایده ئولوژی به چه معنی است؟
جمهوری خلق چین
با همه کشورهای جهان رابطه اقتصادی دارد.
جمهوری خلق چین
بزرگترین سرمایه گذار در طویله شیطان بزرگ تان است
همانجا که نوه ها و نتیجه های روح الله و کوسه و تمساح و سوسمار
به حیف و میل دار و ندار مردم
مشغولند.


داعشی گمشده

سؤال ساده مهمی از اجامر جنقوری جنایت و هواداران عنقلابی اش:
داعشی شاهچراغ کجا ست؟
چرا کودکان ۱۵ ساله اعدام می شوند ویا غرقه در خون در خیابان اند
ولی از تروریست داعشی و محاکمه اش خبری نیست؟

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۵۹۱)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت سوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)

بخش اول

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

نخورد شیر، نیمخورده سگ

ور به سختی، بمیرد اندر غار.

معنی تحت اللفظی:

شیر اگر در غاری از گرسنگی بمیرد،

به نیمخورده سگ، لب نمی زند.

سعدی

و

فقهای نظامات برده داری و فئودالی

نه

سگان را می شناسند و نه شیران را

و

نه

قوانین اساسی حیات را.

حریفی حکایت می کرد که اجامر حنقوری فوندامنتالیستی بر سر سران و سرداران پیر پرولتاریا بلایی آورده بودند

که

از خوردن پوست خیار لگدمال شده ای حتی ابایی نداشتند.

غریزه حفظ نفس

هر موجود زنده ای را به خوردن خیلی چیزها مجبور می سازد.

بدون نان

جانی

وجود ندارد.

به قول قدما:

«شکم گرسنه ایمان ندارد.»

به قول رسولان پرولتاریا

دین و ایمان و هارت و پورت،

فقط

پس از رفع حوایج مادی حیاتی

یعنی

نان و آب و مسکن و پوشاک

مطرح می شوند.

شیر

به قوت قحطی و خشکی

لاشه می خورد.

چه رسد به نیمخورده سگ.

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۵۸۵)

Samir Amin.jpg

سمیر امین

(زادهٔ ۳ سپتامبر ۱۹۳۱ در قاهره – درگذشتهٔ ۱۲ اوت ۲۰۱۸)

اقتصاددان مصری- فرانسوی

که در داکار پایتخت سنگال زندگی می‌کرد

میم حجری

ماتریالیسم تاریخی بدون ماتریالیسم دیالكتیك
حریف


حریف ظاهرا نمی داند

که

رابطه ماتریالیسم تاریخی با ماتریالیسم دیالك تیكی

چیست؟

رابطه ماتریالیسم تاریخی با ماتریالیسم دیالك تیكی
مثل رابطه سیب لبنان با سیب، گاو مشد حسن با گاو است:
رابطه منفرد با عام است.
مثل رابطه سگ با حیوان است.


حیوان مفهوم عام تری است
و
علاوه بر سگ صدها حیوان دیگر را هم در برمی گیرد.

ماتریالیسم دیالك تیكی = فلسفه کل هستی (فلسفه طبیعت و فلسفه جامعه و فلسفه تفکر)

ماتریالیسم تاریخی = فلسفه جامعه بشری


بسط و تعمیم مفاهیم ماتریالیسم دیالك تیكی
در ماتریالیسم تاریخی و در تئوری شناخت مارکسیستی
حی و حاضر است.

مثال:
یکی از مهم ترین دیالک تیک های ماتریالیسم تاریخی = دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی
این دیالک تیک فرمی از بسط و تعمیم یکی از معروف ترین دیالک تیک های ماتریالیسم دیالكتیكی است.
کدام دیالک تیک؟


دیالک تیک فرم و محتوا
مناسبات تولیدی = فرم
نیروهای مولده = محتوا

درست به همین دلیل و با همین درک و دید است

که

مارکس

می گوید:
با رشد نیروهای مولده (محتوا)
مناسبات تولید حاکم (فرم)
برای محتوای رشد یافته
تنگ می شود.

در نتیجه مناسبات تولیدی کهنه
به قید و بندی بر دست و پای نیروهای مولده مبدل می شود
و شرایط عینی برای انفجار فرم تنگ حاکم (مناسبات تولیدی حاکم)

یعنی برای انقلاب اجتماعی فراهم می آید.

پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پوزیتیویسم و نئوپوزیتیویسم (۷)

پروفسور دکتر مانفرد بور

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

شین میم شین

۶۷

کورت فریدریش گودل

(۱۹۰۶ ـ ۱۹۷۸)

از نمایندگان نئوپوزیتیویسم و از ریاضی دانان و منطقیون قرن بیستم

  • مفهوم منطقی ـ نئوپوزیتیویستی جمله نما و یا مسئله نما در تضاد آشکار با پیوندهای عینی ـ واقعی و واقعی قرار دارد.

۶۸

  • از این روست که در سالهای اخیر نمایندگان نئوپوزیتیویسم به طرق مختلف تلاش کرده اند، تا تعاریف دیگری از این مفهوم سرهم بندی کنند که با حقایق امور علمی بدیهی اینچنین در تضاد آشکار قرار نداشته باشد.

۶۹

  • در هر فلسفه واقعا علمی مفهوم کیفیت نقش مرکزی به عهده می گیرد.

۷۰

  • ولی نئوپوزیتیویسم این مفهوم را به سادگی از عرصه فلسفی دور می اندازد و کیفیت ها را چیزهای شخصی، فردی صرف و کاملا سوبژکتیو قلمداد می کند.

۷۱

  • در قاموس نئوپوزیتیویسم، در روابط میان انسان ها تنها ساختارها هستند که نقش بازی می کنند.

(ساختار

(استروکتور)

عبارت است از مجموعه روابطی که عناصر یک سیستم را به هم پیوند می دهند.

این مقوله در چارچوب های دیالک تیکی مختلفش،

یعنی

در

دیالک تیک ساختار و سیستم

و

در

دیالک تیک ساختار و فونکسیون

وجود دارد.

مترجم)

الف

  • زبان می تواند فقط ساختارها را و لذا تنها جایگاه این کیفیت ها را در داربست این ساختارها دریابد.

ب

  • از خود کیفیت ها نمی توان خبر داد.

پ

  • هر انسانی در این چنین ساختارها (ساختاری که به وسیله زبان یک علم دسترس پذیر می شود) تجارب کیفی شخصی خود را قرار می دهد.

۷۲

  • این به معنی انکار کیفیت های عینی، انکارعینیت هر علم و به معنی سوبژکتیویزاسیون کامل آنها ست.

(زبان

عبارت است از سیستم علائم لفظی بالنده ناشی از نیازمندی های حیات جامعتی و کردوکار تولیدی که به تشکیل افکار در روند شناخت واقعیت عینی به وسیله انسانها کمک می کند و تبادل افکار و تجارب عاطفی میان آنان و ثبت و حفظ دانش حاصله را ممکن می سازد.

زبان صوتی

همراه با تفکر

تحت تأثیر تعیین کننده کار جامعتی پدید آمده است.

ما این مقوله فلسفی مهم را مستقلا و مفصلا توضیح خواهیم داد.

مترجم)

۷۳

  • نئوپوزیتیویسم برای زبان دو فونکسیون قائل می شود:
  • فونکسیون علامت گذاری و فونکسیون خبردهی.

۷۴

  • فونکسیون علامت گذاری به تنظیم دو طبقه زیر می پردازد:
  • طبقه نتیجه ها و طبقه علائم زبانی.

۷۵

  • خبردهی حاوی چیزی جز آنچه که در آن رابطه به وسیله متغیرها قابل بیان است، نیست.

۷۶

  • هرکس در این متغیرها نتیجه های شخصی و سوبژکتیو خود را به مثابه ثابت ها قرار می دهد.

۷۷

  • نئوپوزیتیویسم بر پیشانی کلیه مسائل مهم که در تاریخ فلسفه نقش بازی کرده اند، مهر «مسئله نما» می کوبد و راهی سطل آشغال می کند.

۷۸

  • آنگاه برای فلسفه موضوع دیگری غیر از تحلیل منطقی زبان باقی نمی ماند:
  • اما نه تحلیل زبان های واقعی مشخص، بلکه تحلیل «ساختار ترتیب سلاسل ممکنه عناصر علامتی مفروض».

۷۹

  • بدین طریق (به طرزی کاملا «منطقی») زبان نیز از شرایط عینی خود ایزوله و مجزا می شود و به طور ایدئالیستی و نهایتا ایراسیونالیستی مطلق می گردد و وظیفه اصلی فلسفه سرهم بندی کردن سینتاکس «نظام های مرحله ای» از این دست اعلام می شود:
  • سینتاکس چنین «زبانی» عبارت است از ساختار «سیستم نمودارسازی» مربوطه.

۸۰

  • ضمنا ادعا می شود که معنی هر جمله نه به واسطه پیوند های واقعی که آن جمله منعکس می کند، بلکه به واسطه طبقه جملات غیرتحلیلی که از آن جمله قابل استخراج است، تعیین می شود.

۸۱

  • از آنجا که کلیه جملات منطق و ریاضیات، تحلیلی اند و لذا تنها می توان جملات تحلیلی را از آنها استخراج نمود، دو باره این نتیجه به دست می آید که منطق و ریاضیات ـ بر طبق این نظریه ـ به لحاظ عینی توخالی اند و در مورد واقعیت عینی حرفی برای گفتن ندارند.

ادامه دارد.

زندگی مارکس و انگلس (۳۲۰)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل بیست و یکم

مجری وصیت دوست

۳

اتمام «کاپیتال»

انگلس

در ماه نوامبر سال ۱۸۸۲ به مارکس نوشته بود:

«عنقریب باید «دیالک تیک طبیعت» به اتمام برسد.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۵، ص ۱۱۹)

پس از مرگ مارکس

دیگر حرفی از «دیالک تیک طبیعت» که انگلس برای تألیفش ۸ سال زحمت کشیده بود، نبود.

بررسی دامنه دار تاریخ ایرلند و تاریخ آلمان

را

هم

انگلس

کنار گذاشته بود.

اکنون تمام هم و غم انگلس

تکمیل جزواتی بود که مارکس به میراث نهاده بود.

محتوای این میراث مارکس اما از چه قرار بود؟

در چه وضعی این میراث مارکس قرار داشت؟

لنشن دموت

در ۲۵ ماه مارس سال ۱۸۸۳ در خانه مارکس

به کشف کوهی از پاکت ها، جعبه ها، طومارها و کتاب ها نایل آمد که نوشتجات مارکس در رابطه با ادامه «کاپیتال» بودند.

انگلس

پس از نگاهی گذرا

دریافت که چه کار عظیمی توسط مارکس انجام یافته است.

انگلس

به

یوهان فیلیپ بکر

نوشت:

«در وهله اول

باید جلد دوم «کاپیتال» منتشر شود و این کار، شوخی بردار نیست.

از جلد دوم «کاپیتال»

۴ ـ ۵ کار تدارکی وجود دارد

که

فقط اولی، اتمام یافته است

و

مابقی، فقط شروع شده اند.

این نوشتجات باید کار عظیمی از شخصی از طراز مارکس که هر واژه ای را با ترازوی طلا می سنجید،

طلب کرده باشند.

اما برای من

کار فرح انگیزی است.

چون من دوباره با رفقای قدیمم همراهم.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۶، ص ۲۸)

کارهای اولیه برای جلد سوم «کاپیتال» هم ناتمام مانده بودند.

انگلس ۶۲ ساله

بی تابانه

دست به کار شد.

این کار شاق

با

رمزگشایی مشقت بار از خط مارکس

آغاز شد

که

با مختصرنویسی ها توأم بود

و

ماه ها و یا حتی سال ها طول کشید.

انگلس از آثار اتمام یافته مختلف مارکس،

بهترین شان را برگزید،

معایب موجود در آن را برطرف کرد و مواد مطروحه را سیستماتیزه کرد و اینجا و آنجا با دستاوردهای علمی و معرفتی نوین دمساز کرد.

علاوه بر آن،

تبصره هایی بر آنها نوشت.

انگلس

تک تک واژه ها را با دقت وسواس آمیزی کنترل کرد تا متن مربوطه را «نهایتا بر طبق روح مؤلف» درآورد.

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۴، ص ۱۲)

انگلس

کلیه تغییرات و افزوده ها و تکمیلاتی را که در آثار مارکس، به عمل آورده بود، مشخص نمود.

انگلس

بدین طریق

پس از سالها کار مشقت بار

جلد سوم «کاپیتال» را چنان به اتمام رساند که خود مارکس به اتمام می رساند.

ادامه دارد.

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۷۵)

Siyavash Kasraei.jpg

تحلیلی

از

شین میم شین

سهراب

آشفته تر ز پیش

دستی به روی زخم تهیگاه می کشد

شب

آه می کشد

معنی تحت اللفظی:

سهراب پریشان تر از قبل دست بر زخم خویش می نهد و شب را غرقه در آه و اندوه می کند.

سهراب

چرا و به چه دلیل پس از توضیح و عملا توجیه فاجعه و تطهیر ضمنی خود و تهمتن،

آشفته تر از پیش است؟

۱

وقوف و عدم وقوف خود سیاوش به محتوای این بند شعر،

تغییری در ماهیت امر پدید نمی آورد.

این در طبیعت شناخت استه تیکی است که هنرمند، بیش از آن که می داند، تبیین می دارد.

برای اینکه هر اثر هنری در دیالک تیکی از خودپوئی و آگاهی تشکیل می یابد.

بخش خودپوی اثر هنری از اختیار مطلق هنرمند خارج است.

هنرمند چه بسا پس از تحلیل اثر خویش به ژرفای واقعی و فکری اثر خود پی می برد و دچار حیرت سرشته به تردید می شود.

تردید از آن رو که خودش اصلا به نکات مکشوفه از سوی تحلیلگر نیاندیشیده است.

۲

سهراب

آشفته تر ز پیش

آشفتگی بیش از پیش سهراب به احتمال قوی از آن رو ست که او به کوته اندیشی و خودخواهی و خودبینی خود و تهمتن واقف است و خود را بی تقصیر مطلق تصور نمی کند.

این پریشانی بیش از پیش

هم

در حق رستم و سهراب اساطیری اعتبار دارد

و

هم

در حق رستم و سهراب معاصر.

هشدار

به

هر دو

به

وفور

داده شده بود،

ولی توان تفکر و تصحیح خط مشی خویش در سر و دل نبوده است.

چرا و به چه دلیل؟

ادامه دارد.

خودآموز خوداندیشی (بخش پنجاه و نهم)

شین میم شین

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی)

۵۸۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11521

۵۸۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11530

۵۸۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11548

۵۸۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11551

۵۸۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11556

۵۸۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11617

۵۸۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11622

۵۸۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11625

۵۸۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11629

۵۹۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11652

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۵۸۴)

میم حجری


مسئله این است
که
ما در جهانی به سر می بریم
که
در آن،
آدمی
گوش به فرمان خریت دارد،
بی اعتنا به هوشمندی است
و
از تربیت خوب خبری نیست.
فرنگی


مسئله
قبل از اینکه سوبژکتیو (خریت، بیهوشی و بی تربیتی) باشد،
اوبژکتیو است.
یعنی تاریخی ـ مشخص است.


«ده روزی که دنیا را تکان داده بود»،

به انقلاب سوسیالیستی جهانی منجر نشد

و

در کشکمش خونین با سرمایه و دادن میلیون ها قربانی و تحمل ویرانی
در

ده روز تیره تر از قیر
پایان یافت
و
کابوسی مخوف و منحوس به جا گذاشت.


خورشید انقلاب فرو خفت.
خرد و حقیقت
تگیه گاه بزرگ بشریت زحمتکش
مغلوب خریت و خردستیزی شد.


پرنده امید از بام دل ها پر کشید
و
داغ دیگری بر دلها نشست.


ما در تیره ترین دوره به سر می بریم
که
شریف ترین معاییر ارزشی بشری
بی اعتبار شده اند و لبخندی بر لبها نیست.

پایان

خود آموز خود اندیشی (۵۹۰)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت سوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)

بخش اول

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

یکی در بیابان سگی تشنه یافت

برون از رمق در حیاتش نیافت

سعدی

در این حکایت در صدد اثبات ثواب عظیم احسان به همنوع به هر قیمت است.

درست به این دلیل

دست به مقایسه احسان به سگ با احسان به بشر می پردازد.

سگ در ایده ئولوژی اشراف بنده دار و فئودال

نجس و بی ارج و ارزش است.

اگر برکه ای پر کنند از گلاب

سگی در وی افتد، شود منجلاب.

معنی تحت اللفظی:

اگر سگی در استخری مملو از گلاب بیفتد، استخر به منجلاب مبدل می شود.

منجلاب

به محل ریزش آب چرکین حمام ها و مستراح ها اطلاق می شود.

دلیل تحقیر سگ در ایده ئولوژی اشراف برده دار و فئودال

چیست؟

برای پیدا کردن جواب به این سؤال

باید

به

کارتصور و کارتصویر اشرافی ـ روحانی

پی برد.

فقط سگ نیست.

کلیه موجودات (نباتات، حیوانات و انسان های) زحمتکش و بارآور

در ایده ئولوژی اشراف برده دار و فئودال

تحقیر می شوند.

موجودات اشراف پسند

بدون استثناء

بی ثمرند.

سرو

سمبل آزادگی

است.

اسب

بر خلاف خر و استر و غیره

نجیب و احترام انگیز است.

اسب تازی اگر ضعیف بود

باز هم از طویله ای خر، به.

معنی تحت اللفظی:

ارزش یک اسب تازی بیمار و مردنی

بیشتر از ارزش یک طویله مملو از خر است.

از سرو می پرسند:

چرا میوه نداری؟

جواب می دهد:

آزادگان نیازی به تولید میوه (کار) ندارند.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پوزیتیویسم و نئوپوزیتیویسم (۶)

پروفسور دکتر مانفرد بور

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

شین میم شین

۶۰

دیوید هیوم

(۱۷۱۱ ـ ۱۷۷۶)

فیلسوف، اقتصاددان و تاریخدان

از نمایندگان برجسته روشنگری انگلیس

از اقتصاددان ما قبل اقتصاد کلاسیک

معلم کانت و از دوستان و همفکران آدام اسمیث

  • نئوپوزیتیویسم ـ بدین دلیل ـ ادعا می کند که از حد هیوم پا فراتر گذاشته است.
  • چون اکنون دیگر سؤال بی پاسخی به معنای اگنوستیسیسم کلاسیک باقی نمی ماند.

۶۱

  • اما نئوپوزیتیویسم ـ در واقع ـ تنها کاری که کرده عبارت از این است که آن به طرز منطقی ـ تجربی «سلاسل سمبلی» را در خود آنها «تغییر فرم» داده است.

۶۲

  • چون وقتی نئوپوزیتیویسم حکم «این سؤال اصولا قابل پاسخ دادن نیست» را با حکم «این سؤال بی معنا ست» جایگزین می سازد، تنها یک کلمه را به وسیله کلمه دیگری جایگزین می سازد
  • کلمه «قابل پاسخ دادن» را با کلمه «بی معنا بودن» جایگزین می سازد
  • و لذا مطلقا و کاملا در داربست اگنوستیسیسم هیوم می ماند و نتیجتا در داربست ایدئالیسم ذهنی او نیز.

۶۳

  • هرجمله ای فقط می تواند یا درست باشد و یا خطا (و یا از زیرجمله های درست و یا خطا) تشکیل یافته باشد.

۶۴

  • اینکه ما با کدامیک از این حالات سروکار داریم به طور عینی (اوبژکتیو) تعیین می شود:

الف

  • به طور عینی (اوبژکتیو) تعیین می شود که آیا این جمله پیوند عینی ـ واقعی را درست و یا نادرست منعکس می کند.

ب

  • به طور عینی (اوبژکتیو) تعیین می شود که در کدامیک از این زیرجمله ها پیوند عینی ـ واقعی درست و یا نادرست منعکس می شود.

۶۵

  • نئوپوزیتیویسم هم جمله «ارتفاع برج شهرداری وین ۵۰ متر است و همزمان ۱۰۰ متر است» را «بی معنا» می نامد.
  • چون آن با قواعد منطق ناسازگار است
  • و هم ادعای مطروحه در فلسفه هیوم و کانت مبنی بر اینکه «جهان درخودی (جهان فی نفسه ای) وجود دارد، ولی این جهان اصولا غیرقابل شناخت است» را «بی معنا» می نامد.
  • چون آن تحت هیچ شرایطی به طور تجربی قابل تصدیق نیست.

۶۶

  • اما ـ در واقع ـ هیچ کدام از دو جمله یاد شده بی معنا نیست.
  • بلکه هر دو به طور صاف و پوست کنده و روشن غلط و باطل اند:

الف

  • جمله اول غلط و باطل است.
  • چون ارتفاع برج شهرداری وین نمی تواند به طور عینی ـ واقعی همزمان ۵۰ متر و ۱۰۰ متر باشد.

ب

  • جمله دوم هم غلط و باطل است.
  • چون اگرچه جهان موجود در خارج از شعور (ذهن و ضمیر) ما و مستقل از شعور ما (یعنی جهان «درخود») واقعا وجود دارد (و این زیرجمله درست محسوب می شود)، اما این جهان برای انسان ها ـ به طور عینی ـ قابل شناخت است.
  • همانطور که تاریخ میلیون ها ساله تغییر هدفمند جهان به وسیله انسان ها، صحت آن را به طور عینی اثبات می کند.

(اگر جهان خارج غیرقابل شناخت باشد،

چگونه می تواند به وسیله انسان ها هدفمندانه و اندیشیده تغییر داده شود؟

چون شناخت چیزی،

پیش شرط لازم برای تغییر هدفمندانه آن است.

مترجم)

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۵۸۳)

میم حجری

گاهی ما به زندگی ـ تکانی (به تقلید از اصطلاح خانه تکانی، گردگیری از پتو و پالتو و غیره) کامل مبادرت می ورزیم و تغییرش می دهیم تا به جایی برسیم که به آنجا تعلق داریم.
فرنگی گمنام


فرنگی ایدئآلیست است و همه چیز را وارونه می بیند.
اولا
هر کس در هر جامعه جایگاه اجتماعی خاص خود را دارد.
بچه بورژوا
بورژوا زاده است.
جایگاه اجتماع اش
به طور عینی تعیین شده است و نه به دلخواه او.
از این رو
برای تلاش به رسیدن به جایی که بدان جا تعلق دارد،
نیازی ندارد.
بچه پرولتر هم به همان سان.

ثانیا
تحولات بزرگ و کوچک در زندگی افراد و موجودات و حتی اشیاء
در

دیالک تیک اوبژکتیو ـ سوبژکتیو
از سویی
و
در

دیالک تیک تغییرات کمی و کیفی
از سوی دیگر

صورت می گیرد:


مثلا جوشش آب در سماور
آب سماور
اندک اندک گرم می شود (تغییر کمی می یابد)
پس از رسیدن به حد عینی مقرره
ناگهان دستخوش تغییر کیفی می شود (بخار و یا گاز می شود.)

تغییرات هم در وهله اول اوبژکتیوند و نه دلبخواهی و سوبژکتیو.
پرولتر زاده هر چه تظاهر کند و زور بزند
بورژوا نمی شود.
مگر اینکه به تصادفی و یا ترفندی بورژوا شود.
مثلا به گنجی برخورد بکند و کارخانه دار و یا دامدار و غیره شود و به استثمار پرولتاریا قادر گردد.

پایان

فرهنگ مفاهیم سیاسی (خ) خانواده (۲) (بخش آخر)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۷

  • روابط خانوادگی هماهنگ (مبتنی بر هارمونی)، به ویژه برای تشکیل شخصیت کودکان، برای تربیت کودکان به انسان های تندرست، شاد از زندگی و شهروندان آگاه، از اهمیت وافر برخوردارند.

۸

  • ثبات خانواده برای توسعه کل جامعه از اهمیت خارق العاده ای برخوردار است.

۹

  • ماده ۳۸ قانون اساسی جمهوری آلمان دموکراتیک به تضمین حق هر شهروند بر احترام، حفظ و حراست و پیشبرد زناشویی و خانواده اش می پردازد.

۱۰

  • قانون خانواده (سال ۱۹۶۵) در قانون اساسی جمهوری آلمان دموکراتیک به تعیین جایگاه خانواده اختصاص دارد.

  • مراجعه کنید به قانون خانواده

۱۱

  • ارگان های دولتی و سازمان های جامعتی به میزان روز افزونی بر این مبنا به تعیین و توسعه سیاست سوسیالیستی اکتیو خانواده می پردازند.

۱۲

  • از انجمله اند، اقدامات اجتماعی ـ سیاسی برای پیشبرد مادی زناشویی و خانواده که در پلنوم هشتم حزب سوسیالیستی واحد آلمان تصویب شده است.

پایان

زندگی مارکس و انگلس (۳۱۹)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل بیست و یکم

مجری وصیت دوست

۲

دو رخداد سعادت بار

مددرسان انگلس در گرد آوری و تنظیم و انتشار آثار مارکس شدند:

لنشن دموت

اداره امور خانه (خانه داری) را در خانه انگلس به عهده گرفت

و

الئانور مارکس

به

تکیه گاه مهم او در انتشار آثار مارکس گردید.

لنشن را انگلس از دیرباز می شناخت.

(حتی پسر لنشن را انگلس مثل پسر خود می دانست.

مترجم)

لنشن به مثابه عضو چندین دهه ای خانواده مارکس،

برای انگلس در تنظیم میراث ادبی مارکس، کمک مهمی بود.

لنشن سبب می شد که انگلس تحت فشار کار غول آسا،

هر از گاهی نفسی تازه کند

و

در خانه اش به روی میهمانانش باز باشد.

الئانور مارکس

برای انگلس همرزم وفاداری بود.

الئانور مارکس

عزم خود را جزم کرده بود تا راه پدرش را با تمام قوا ادامه دهد.

به همین دلیل از «ژنرال» ارجمند در ترویج آثار مارکس همه جانبه حمایت می کرد.

الئانور مارکس

ضمنا در مبارزات سیاسی و سندیکایی کارگران انگلیس، به ویژه کارگران لندن

شرکت دم به دم فزونتری داشت.

انگلس

به دلیل در اختیار داشتن معارف (شناخت های) چندن دهه ای از جنبش کارگری انگلیس

می توانست اطلاعات ارزشمندی در اختیار الئانور مارکس قرار دهد تا او از اشاعه توهم هارمونی طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی ممانعت به عمل آورد و زمینه لازم برای ترویج تئوری و پراتیک مبارزه طبقاتی میان کارگران انگلیس فراهم آید.

دکتر (پزشک) ادوارد اوه لینگ که طرفدار کمونیسم علمی بود،

دوشادوش الئانور مارکس تلاش می ورزید

و

از سال ۱۸۸۴ همخانه او بود.

الئانور مارکس

کوچکترین و با سوادترین دختر مارکس

همرزم سیاسی وفادار فریدریش انگلس بود.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پوزیتیویسم و نئوپوزیتیویسم (۵)

پروفسور دکتر مانفرد بور

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

شین میم شین

۴۵

  • چون نئوپوزیتیویسم منکر وجود عام و لذا منکر وجود گروه هائی از چیزها ست، پس نمی تواند به توضیح روند انتزاع (تجرید) نایل آید که در طی آن مفاهیم ریاضی و منطقی ساخته می شوند و یکی از جنبه های مهم روند شناخت را تشکیل می دهد.

۴۶

  • از این رو ست که نئوپوزیتیویسم موفقیت های عظیم استفاده از ریاضیات و منطق را در پراتیک واقعیتدگرگونساز هدفمند انسانی به لحاظ عقلی غیر قابل فهم قلمداد می کند و بدان جامه عرفان می پوشاند.

۴۷

  • با حرکت از نقاط آغازین نئوپوزیتیویستی، قبول این موفقیت ها (موفقیت هائی که نئوپوزیتیویسم هم منکرشان نمی شود) به معنی منشاء منطقی، فکری و شعوری قائل شدن به واقعیت عینی است و این معنائی جز ایدئالیسم ذهنی ندارد.

۴۸

  • البته این «منطقیون» از گرفتن چنین نتیجه منطقا ضرور از پیش شرط های خود هراس دارند، چرا که آن به تار و مار کردن آشکار هدف تمامت کرد و کار آنها منجر خواهد شد و علمیت مندی ظاهری موضعگیری آنها را افشا خواهد نمود.

۴۹

  • ایدئالیسم ذهنی نئوپوزیتیویست ها در این ادعای آنها آشکارا خودنمائی می کند که بنا بر آن کلیه مسائل در همه علوم که به کمک وسایل تحلیلی صرف منطق ریاضی مدرن قابل توضیح نباشند، نه مسائل واقعی، بلکه «مسئله واره های» (مسئله نمای) صرف هستند.

۵۰

  • در این نظریه تنها آن چیزی واقعی تلقی می شود که درعرصه منطق ریاضی عمل می کند.

۵۱

  • نئوپوزیتیویسم مسئله وجود واقعیت عینی مستقل از شعور را نیز صریحا «بی معنا» و مسئله نما می نامد.

۵۲

  • جملات معنامند تنها جملاتی اند که به طور منطقی و یا تجربی (تجربی به معنای نئوپوزیتیویستی آن) قابل تصدیق باشند.

۵۳

  • به نظر حضرات، معنای هر جمله تنها و تنها بنا بر شروط تصدیق پذیری اش تعیین می شود.
  • مراجعه کنید به تصدیق.

۵۴

  • به نظر نئوپوزیتیویست ها وظیفه فلسفه، دیگر نه کشف قانونمندی های عینی عام واقعیت عینی است و نه تعیین رابطه ماده و شعور.

۵۵

  • وظیفه فلسفه فقط و فقط تحلیل منطقی مفهوم سازی علوم منفرد (فیزیک، شیمی و جامعه شناسی و غیره) است.

۵۶

  • بدین طریق است که مجموعه فلسفه ـ عمدتا ـ به فلسفه زبان تقلیل داده می شود.

۵۷

  • منظور نئوپوزیتیویست ها از تصدیق منطقی عبارت است از تشخیص انطباق هرجمله با قواعد منطق.

۵۸

  • منظور نئوپوزیتیویست ها از تصدیق تجربی عبارت است از استناد منطقی و تعریفی به این جملات که با آنها یا حکم بیواسطه ای مانند «این قرمز است!» مطابقت دارد و یا تجربه شخصی بیواسطه ای.

۵۹

  • نئوپوزیتیویست ها کلیه جملاتی را که هیچکدام از این دو روش تصدیق در مورد شان قابل استفاده نباشد، جملات «بی معنا» می نامند.

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۵۸۲)

میم حجری


حقیقتش اینه که هیچ‌کس نمیخواد تو رو از تنهایی در یباره،
فقط میخوان خودشون تنها نباشن!
شاپرک


تنهایی به معنی بیکسی نیست.
تنها = تن ها
هر کس دیالک تیکی از من درونی و من برونی (من فکری و من مادی)
است.
من فکری = نتیجه انعکاس و حفظ و سیو (ذخیره) تجارب شخصی و نوعی

از

جهان برونی و یا مادی.


یک روز زندگی کنی
با

تجارب ان یک روز
می توانی ماه ها تنها باشی.


دیدار و همنشینی افراد
بنا بر عادت و عشق و احتیاج و جدال و لجاج است و ربطی به تنهایی ندارد.


بخش اعظم دیدارها و همنشینی ها
بی محتوا و بی معنی اند و چه بسا به معنی اتلاف اوقات گرانبها هستند.

فلسفه رابطه افراد با سگ باید مشخصا بررسی شود.


محتوای رابطه شبان با سگ

با رابطه لومپن با سگ

و

یا

با رابطه پیر ضعیف و نابینا و بیکس با سگ

و

رابطه کودکان با سگ

یکسان نیست.

کسی برای خود آدم نمیاد هر کسی منظوری داره حتی این گربه من
فرهود


گربه

با سگ و گاو خر فرق دارد.


گربه
کاراکتر خاص خود را دارد.


گربه

هرگز تن به تمکین کسی نمی دهد.


گربه

خودکفا و خودفرما وخودمختار است.


گربه
حتی اگر تن به همزیستی با کسی بدهد،
شباهنگام
از خانه بدر می زند و به شبگردی و شکار و مرزبندی حریم خویش و جنگ و ستیز با گربه های دیگر بر سر حیطه نفوذ و جفتگیری و غیره می پردازد.


ما صدها قصه راجع به گربه ترجمه و منتشر کرده ایم
که اجنه خوانده اند و گربه شناسی شان رشد کرده است

پایان

درنگی در اندیشه ای (۵۸۱)


میم حجری

امپریالیسم زنان و نران

شعور حاکم در هر جامعه
شعور طبقه حاکمه در آن جامعه است.


زنان با نران
از هیچ لحاظ و نظر فرقی ندارند.


تولید مثل
هم
نه کار مستقل زنان
بلکه کار مشترک زنان و نران است.


هیچ حرکت ارتجاعی و انقلابی در هیچ جامعه ای صورت نمی گیرد که زنان در آن

به طور مستقیم و یا غیر مستقیم

شرکت نورزند.


برجسته سازی و برتر نمایی زنان و یا نران
یکی از فرم های مدرن عوامفریبی طبقات حاکمه مرتجع در مقیاس جهانی است.


این پرولتاریای انقلابی بوده که پس از پیروزی انقلاب در کمون پاریس و اکتبر

برابری زنان و مردان را واقعیت بخشیده است و نه بورژوازی امپریالیستی.


تا همین چند دهه قبل
زنان و دهقانان در طوایل طبقاتی
حق دادن رأی حتی نداشته اند.


رسانه های امپریالیستی
چنان وانمود می کنند که انگار مدافع سنتی و راستین حقوق زنان و کودکان و اقلیت های بوده اند.


همین زنان
در عنگلاب فوندامنتالیستی ـ فاشیستی (پان اسلامیستی) در روی کار آمدن اجامر یأجوج و مأجوج
سنگ تمام گذاشته اند و هنوز هم بخشی از زنان سنگ تمام می گذارند.


کسب و کار طبقه حاکمه امپریالیستی
سوء استفاده از تضادهای بند تنبانی در کشورهای دیگر برای ممانعت از انقلاب اجتماعی است.


اول
مرده های هفتصد کفن پوسانده را روی کار می اورند
بعد کارد به استخوان زنان وکودکان و اقوام مختلف کشورها می رسد
آنگاه شروع به هیزم نهادن بر اجاق تضادهای بند تنبانی و فرعی می کنند
و
با اشاعه خرافه در مقایس جهانی
برای خود حیثیت و اعتبار می سازند.


رهایش زنان و اقلیت های ملی و مذهبی و کودکان و غیره
در گرو رهایش پرولتاریا ست.
نه کمتر و نه بیشتر.


سوبژکت تاریخ پرولتاریا ست

بی اعتنا به جنسیتش.


و
نه
زنان و کودکان و اقلیت های ملی و مذهبی و غیره.

پایان

درنگی در اندیشه ای (۵۸۰)

میم حجری

حریفی
وقتی به بهلول رسید، گفت:
«تو را از دور دیدم، گمان کردم "خری" می آید.»
بهلول گفت:
«من اما وقتی تو را از دور دیدم، فکر کردم انسانی می آید.»


معنی تحت اللفظی:
حریف از دور آدمی را دیده و با خری عوضی گرفته است.
یعنی عاجز از تمیز ظاهر آدم از ظاهر خر بوده است.


بهلول
اما با توجه به ظاهر آدمی واره خری
گمان برده است که ذاتا آدم است و نه خر.

در این طنز
دیالک تیک ظاهر و ذات (پدیده و یا نمود و ماهیت)
مطرح شده است:

۱
حریف

در این قضاوت، دچار خطایی می شود، که حتی خری هرگز دچارش نمی شود:

خر با دیدن آدم، خیال نمی کند که علفی و یا گرگی است.

تنها پس از شناخت علمی و عملی آدمی می توان ذات (ماهیت) او را شناخت و نه از دور و بدون شناخت علمی وعملی اش.

۲

بهلول
اما

به طور منطقی و علمی

با دیدن ظاهر آدمی واره حریف، به دیالک تیک ظاهر و ذات (پدیده و یا نمود و ماهیت)

رسیده است

و

ماهیت او را حدس زده است.

خر

معمولا ظاهر حیوانی دارد و نه ظاهر آدمی.

مثلا

روی چهار پا حرکت می کند، عرعر می کند.

فقط

پس از آشنایی با حریف از نزدیک

می توان به ماهیت حیوانی حریف پی برد.

تفاوت بهلول با ملانصرالدین
ژرف اندیشی و علمی و منطقی اندیشی ستایش انگیز بهلول است.
در همین گفت و گو هم این لیاقت فکری بهلول آشکار می گردد.

بهلول

خردمندی حقیقتگرا بوده

که

محض احتیاط

خود را به دیوانگی زده بود.

پایان

فرهنگ مفاهیم سیاسی (خ) خانواده (۱)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

  • خانواده به همبود (اجتماع) حیاتی انسان ها اطلاق می شود که مبتنی (بنا شده) بر منشاء مشترک، ازدواج، فرزندان مشترک است و خصوصیت آن به مناسبات مالکیتی مربوطه و فرم های معین زناشویی وابسته است.

۲

  • در تاریخ بشری، سه فرم اصلی خانواده وجود داشته اند که در مطابقت با مراحل توسعه بشری مربوطه بوده اند:

الف

  • خانواده گروهی

ب

  • خانواده مبتنی بر جفتگیری

پ

  • خانواده مونوگام (تک همسری)

۳

  • تئوری ماتریالیستی ـ تاریخی پیدایش و توسعه و فرم های اساسی و دورنمای خانواده را قبل از همه فریدریش انگلس در اثری تحت عنوان «منشاء خانواده و مالکیت خصوصی و دولت» تدوین کرده است.

۴

  • در خانواده بورژوایی، عشق و علاقه رشته پیوند واقعی زناشویی محسوب نمی شوند.

۵

  • تعیین کننده در خانواده بورژوایی، نقطه نظر های اقتصادی متنوع اند که از مالکیت خصوصی آغاز می شوند و قبل از همه، زنان تحت تابعیت مردان قرار می گیرند.

۶

  • خانواده در جامعه سوسیالیستی، بر مبنای مناسبات اجتماعی مساوی اعضای آن با مالکیت سوسیالیستی و بر مبنای برابرحقوقی کامل زن و مرد، هر چه بیشتر به همبود حیاتی ثباتمند توسعه می یابد که لیاقت ها و خصیصه ها مورد حمایت قرار می گیرند و پیشبرد کسب می کنند و رفتار انسان ها به مثابه شخصیت های سوسیالیستی تعیین می شوند.

  • مراجعه کنید به برابرحقوقی زن و مرد، شیوه زندگی

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۷۰)

میم حجری



هانا آرنت
اصلا نمی داند که حقیقت و صداقت به چه معنی اند.
هانا
معشوقه فاشیستی به نام هایدگر بود.
بعد رفت به امریکا و علامه شد و به عوامفریبی پرداخت.
تشکیلات دروغ و راست وجود ندارد.
راست و دروغ ضمنا ربطی به حقیقت ندارد


فاشیست های ایتالیلیی اند
در ایتالیا
فاشیست ها حکومت می کنند



نه.
شنگولیان و رندان و خراباتیان و غیره
عمدتا مست و لاابالی اند.
بخشی از اشرافیت فئودالند.
رو راستی کجا بود.
خود سعدی
فقیه است.
زاهد است.
حافظ
ارباب برده دار است و بهترین دوست تیمور لنگ است.


ترجمه اش کرده ایم.
درد این است که شهریاران نمی خوانند.
مطالب مارکسیستی را فقط اجنه می خوانند.
آدم ها دنبال عکس اند و بی اعتنا به اندیشه اند.


مگر در طویله جنقوری جنایت
امنیت هست؟
سری به خاوران بزنید تا ارشاد شوید.
بی نیاز از شلاق و شکنجه.

استقلال به چه معنی است؟



نه.
خدا
انعکاس انتزاعی ـ آسمانی اعضای طبقات حاکمه در ایینه آسمان است.
خدا عکس انتزاعی همین لاشخورهای جماران و روسیه و امریکا و اروپا ست


تأملی در معیارها

مگر هیئت های حاکمه در امریکا و اروپا و غیره
علامه اند؟
مگر بوش ابن بوش
اصلا
سواد داشته است؟
ترامپ اصلا شعور ندارد
معیارها سوبژکتیو نیستند
اوبژکتیوند
طبقاتی اند.
طبقات حاکمه هر خری را
می توانند امام و رهبر کنند و عکسش را در کره قمر به خلایق خر نشان می دهند.



اجرام که ساکنان این ایوانند
اسباب ترددخردمندانند
هان تا سررشته ی خردگم نکنی
کآنانکه مدبرند سرگردانند
خیام
هی خیام
اجرام سماوی اسباب تخیل منجمان سرگردانند
و نه خردمندان به سامان.
قیاس به نفس مفرما.
خردمندان خر نیستند تا سرگردان باشند.
خر حتی بر خلاف منجمان سرگردان نیست.

خودخواهی
امری غریزی ـ طبیعی است.
بدبختی در روزگار کنونی
خودستیزی است.

خودستیزی
محتوای مشترک مهم جریانات فاشیستی، فوندامنتالیستی، نیهلیستی و آنارشیستی و اولیگارشیستی است.
خودستیزی
همشیره خرد ستیزی است


شنگولیان و رندان و زاهدان
غلام همت شنگولیان و رندانم
نه زاهدان که نظر می‌کنند پنهانت!
سعدی

هی سعدی
شنگولیان و رندان
به لحاظ تعلقات طبقاتی
فرقی با زاهدان ندارند.




زنان (و نه فقط زنان)
در ان واحد
تحت ستم هر دو جناح طبقه حاکمه در طوایل برده داری و فئودالی و سرمایه داری اند.
خرم ان روز
که
پرولتاریا برخیزد
و
فاتحه بلند بالایی بر جامعه طبقاتی به طور کلی
بخواند و بشریت از ستم آزاد شود.


ستم و سرکوب
نه
چیزی سوبزکتیو
بلکه چیزی اوبژکتیو است.
ستم و سرکوب
نشانه تشدید تضادها در جامعه میان توده و طبقه حاکمه است.
طبقه حاکمه برای حفظ امتیازات طبقاتی خود
مخالفین را سرکوب می کند.
این
نه
خاص جنقوری جنایت است
و
نه
ربطی به لیاقت کسی دارد
و
نه
جان کندن حاکمیت کذایی است.
زد و خورد بالایی ها با پایینی ها ست.


شعار مرگ بر دیکتاتور
شعاری امپریالیستی
برای عوامفریبی و خر پروری است.
در ایده ئولوژی امپرالیسم
سران طوایل امپریالیستی
مثلا سران امریکا و کشورهای اتحادیه اروپا و ژاپن و کره جنوبی و غیره
دموکرات قلمداد می شوند.
چون با رأی گیری فرمال و بند و بست با احراب سیاسی متلون طبقه حاکمه روی کار می آیند و چه بسا ۱۶ سال صدر اعظم می شوند.
ولی
سران کشورهای دیگر
بی اعتنا به سیستم اقتصادی ـ سیاسی حاکم
دیکتاتور حا زده می شوند:
در این نوع از عوامفریبی
هم
کاسترو دیکتاتور جا زده می شود و هم پوتین
هم
مجمدرضاشاه
و
هم
سیدعلی
هم
رهبر حزب کمونیست چین
و
هم
پینوچه و هیتلر و موسولینی و فرانکو



معاون پارلمان خیلی خیلی دموکراتیک اتحادیه اروپا در خروج از هتلی با خورجینی از اسکناس اعلی (۷۰۰ هزار یورو) دستگیر شده و در خانه اش بیش از یک و نیم میلیون یورور اسکناس اعلی کشف شده و سرنگون شده و حتی به زندان افتاده است.

حقیقتش اینه که هیچ‌کس نمیخواد تو رو از تنهایی در یباره،
فقط میخوان خودشون تنها نباشن!
شاپرک

تنهایی به معنی بیکسی نیست.
تنها = تن ها
هر کس دیالک تیکی از من درونی و من برونی (من فکری و من مادی)
است.
من فکری = نتیجه انعکاس و حفظ و سیو (ذخیره) تجارب شخصی و نوعی از جهان برونی و یا مادی.
یک روز زندگی کنی
با تجارب ان یک روز
می توانی ماه ها تنها باشی.
دیدار و همنشینی افراد
بنا بر عادت و عشق و احتیاج و جدال و لجاج است و ربطی به تنهایی ندارد.
بخش اعظم دیدارها و همنشینی ها
بی محتوا و بی معنی اند و چه بسا به معنیو اتلاف اوقات گرانبها هستند.

فلسفه رابطه افراد با سگ باید مشخصا بررسی شود.
محتوای رابطه شبان با سگ با رابطه لومپن با سگ و یا با رابطه پیر ضعیف و نابینا و بیکس با سگ و رابطه کودکان با سگ یکسان نیست.

کسی برای خود آدم نمیاد هر کسی منظوری داره حتی این گربه من
فرهود

گربه با سگ و خر فرق دارد.
گربه
کاراکتر خاص خود را دارد.
گربه هرگز تن به تمکین کسی نمی دهد.
گربه خودکفا و خودفرما وخودمختار است.
گربه
حتی اگر تن به همزیستی با کسی بدهد،
شباهنگام
از خانه بدر می زند و به شبگردی و شکار و مرزبندی حریم خویش و جنگ و ستیز با گربه های دیگر بر سر حیطه نفوذ و جفتگیری و غیره می پردازد.
ما صدها قصه راجع به گربه ترجمه و منتشر کرده ایم
که اجنه خوانده اند و گربه شناسی شان رشد کرده است



لائوتسه
اگر به نظر دیگران راجع به خودت اعتنا کنی،
مادام العمر
اسیرشان خواهی ماند.

هی لائوتسه
اندیشیدن به اندیشه از هر نوع
تنها ره رهایی از خریت و اسارت است.
فقط خران
به نظر این و آن بی اعتنا می گذرند
و
نه خردمندان و سگان.
خردمندان
اهل خوداندیشی اند
و
سگان
اهل خودپارسی




نفی دیالک تیکی
معنی دیگری دارد.
در نفی دیالک تیکی
نو
کهنه
را
به طور مکانیکی از بین نمی برد.

بلکه جنبه های منفی و مخرب و مزاحم کهنه را نقد و حذف می کند
و
جنبه های مثبت و حیاتمند کهنه
را
حفظ می کند و حتی توسعه می دهد.

نفی دیالک تیکی
مبتنی بر دیالک تیک پیوست و گسست است.
این دیالک تیک
یونیورسال است:
هر جوانه،
هر جوجه،
هر پیله،
هر توله
و
هر فرزند
به نفی دیالک تیکی مادر و پدرش می پردازد.
کریم هم می دانست:
انما اولادکم ... فتنه عدم لکم.
توله های تان
اسباب آزمایش شما و دشمنان تان هستند



فوتبال و سجده
هی گشت عرشاد کجایی تا شویم ما نوکرت؟

ما باید میان سلطنت طلبیسم و سطل ننه ات طلبیسم
تفاوت بگذاریم
سطل ننه ات طلب ها
اولا
صد دسته اند
ثانیا
از فرط بیسوادی موضع ضد شازده دارند
اصلا نظرات شازده را نمیفهمند
چه بسا
شاه را هم قبول ندارند.
در عوض طرفدار پدر بیسواد و فئودال شاهند
به لحاظ سطح سواد
فرقی با حزب اللهی ها ندارند



حکومت جنقوری جنایت در واقع حکومت تجار بازار است.
رابطه روحانیت با بازار
رابطه ای ارگانیک است.
۹۹ در صد زنان آخوندها دختران بازاری ها هستند

رفاقت = دوستی متعالی.
رفاقت = دوستی مبتنی بر آرمان و ایدئآل مشترک




فوتبال فرانسه و مراکش
فرانسه
آسمان صافِ مراکش را تاریک کرد
حریف

مسابقه فوتبال
چه ربطی به مراکش و فرانسه دارد؟

این مسابقه
در واقع
نه بین مراکش و فرانسه،
بلکه بین دو تیم از قاره اروپا بوده است.
دو تیمی که البسه آبی و قرمز در بر کرده بوده اند.
تیم های فوتبال
خصلت ملی ندارند.
فوتبال
شبیه مذهب است
که ملیت سرش نمی شود.
هدف مذهب و فوتبال
توجیه استثمار توده توسط طبقه حاکمه از طریق استحمار توده است.

این مراکشی های کذایی
عمدتا
در اروپا زاده شده اند، تربیت شده اند و میلیونر شده اند.
چه بسا حتی عربی بلد نیستند.
چه بسا از عرب محسوب شدن ننگ دارند.
فریب رسانه های عوام فریب را فقط ساده لوحان و خران می خورند
و
نه
خردمندان و سگان.

فردوسی و جنگ
فردوسی و آنتی فاشیسم
فردوسی و هومانیسم


رفاقت؟
دوست را باید میان خلق مریخ جست.
در سراسر زمین غمین
دوستی یافت نمی شود.
رفیق در کره مریخ حتی نیست.
رفیق چیست؟

درنگی در فلسفه فوتبال

فوتبال
اسباب غارت مالی و فکری خلایق بدبخت است.
فوتبال
اسباب خرپروری است.
فوتبال
توطئّه ای امپریالیستی
برای جایگزین سازی مبارزه طبقاتی با مبارزه فوتبالیستی ـ بند تنبانی است.
اصلا دلیل برگزاری جام جهانی در زمستان انهم در قطر چیست؟
هدف امپریالیسم این است
که
پس از تخریب مادی کشورهای عربی
با فوتبال به تخریب ایده ئولوژکی سکنه این ویرانه ها نایل آید.

در خاک قطر
هم
امپریالیسم امریکا پایگاه نظامی دارد
و
هم
امپریالیسم فرانسه پایگاه و آموزشگاه نیروی هوایی دارد.
لیبی از خاک قطر بمباران شده است.
طایفه حاکمه در قطر
هزار رنگ دارد:
قطر
. اصولا
مرکز فعالیت سران طرفدار اخوان المسلمین
یعنی فوندامنتالیسم سنی است.
از قطر
رسانه الجزیره
به خرپروری اعراب اشتغال دارد.
قطر
ضمنا سازنده و فروشنده قصرهای مجلل به خرپولان امپریالیستی و اولیگارشیستی ـ روسی و سلاطین فاسد اروپایی فراری و تحت تعقیب قانونی و غیره است.
قطر
بهترین روابط را با باندهای فوندامنتالیستی ـ اسلامی و عردوغانی و جنقوری اسلامی دارد.
بی دلیل نیست که در قطر بمبی منفجر نمی شود.



از ۲۶ نفر بازیکن مراکشی ۸ نفرشان در تیم های فوتبال مراکش هستند.
بقیه در کشورهای امپریالیستی تربیت شده اند و بازی می کنند و میلیونر شده اند.
فوتبال اسباب عوامفریبی است.
فوتبال اسباب استثمار و استحمار همزمان است



ربطی به انگلیس ندارد.
این روند و روال سابقه ای چند هزار ساله دارد.
خودی است و نه خارجی.



خانه از پای بست ویران است.
خلایق پیرتر می شوند
ولی نه خردمندتر.
بلکه چه بسا خرتر.


پس چرا میلیاردها دلار از ثروت مردم را به بانک های امپریالیستی منتقل کرده ای؟
این خدمت به مردم است؟

متاسفانه تو این زمان به سازماندهی شدیدا نیاز داریم
آیدا

در این ۴۳ سال
جامعه را به طویله تبدیل کرده اند.
سطح شعور مردم در زمان شاه
بالاتر از اکنون بود.
بدون شعور سیاسی
نمیتوان حزب سیاسی تشکیل داد.
احزاب سیاسی ما اصلا حزب نیستند
طویله اند.




به همین برکت قسم، یه آشنایی بدون اینکه خنده‌اش بگیره زل زد تو چشمام گفت:
«هیچ کشوری قد ایران آزادی نداره، نظام انقد به مردم آزادی داده که قدر نمیدونن، همینه که الان اینجوری وحشی شدن»
فاطمه

اگر حریف کور و کر و خر نبوده
دستش را بگیر و ببر به خاوران
تا ببیند که چقدر آزادی هست




روحانیت
هم
روشنفکر جامعه برده داری، فئودالی و حتی سرمایه داری بوده و است
و
هم
عضو و جزو طبقات اجتماعی برده دار و فئودال و سرمایه دار است.
قدمت روحانیت به هزاران سال قبل می رسد.
روحانیت از جنس کنه است
هم ماندنش مرگ اور و مهلک است
و
هم
کندنش



دیوانه و عاقل
من
دریافته ام که می توان در آن واحد هم دیوانه بود و هم سالم.
خود من
اکثر اوقات سالمم
فقط
با دیدن تو
دیوانه
می شوم.
فرنگی عقب مانده

اولا
ضد دیالک تیکی دیوانه
عاقل است و نه سالم.
دیوانه که بیمار و علیل و ذلیل و زمینگیر نیست.
دیوانه از قضا خیلی هم زبر و زرنگ و چابک و چالاک است.
ثانیا
فقط تو نیستی که با دیدن جانان
جنون می گیری.
مجنون معروف ضدها سال قبل
با دیدن لیلی
جنون گرفته است و سر به بر وبیابان گذاشته است.
بشر در بستر دیالک تیک عقل و غریزه به سر می برد.
اگر خانه عقل خراب شود
و
غریزه مسلط گردد
جنون آغاز می شود.
جنون = تبعید عقل از خطه اندام و یکه تازی غریزه


مرگ را میپذیریم
که ادامه زندگی است
اعدام را نه
که نابودی باور انسانی است
عشق را می ستاییم‌
که شور زندگی است
تجاوز را نه
که نابودی روح آدمی است
لمس مرگ در هر صبحگاه
و دیدن فقر در خیابانهای شهر
جسارت اقدام میخواهد
شجاعت اعتراض
سیروس وطنی

الشعراء کذاب.
شعرا به قول کاتب قران
مشتی دروغگو هستند.

اولا
مرگ
از کی تا حالا و کجای دنیا
ادامه زندگی است و نه پایان زندگی؟
شاعر دوئالیسم دیرآشنای حیات و ممات را منکر است.
چه رسد به وقوف به دیالک تیک حیات و ممات که مولانا حتی ازش خبر داشته است:
از جمادی مردم (مرگ) و نامی (نبات) شدم (حیات)

ثانیا
اعدام
زیرمفهومی از زیر مفاهیم مرگ است
فرمی از فرم های مرگ است.
اعدام
از کی تا حالا و کجای دنیا
نابودی باور انسانی است؟
حرفه شعرای جنقوری
خرافه سرایی، خردستیزی و خر پروری است.

در میان همه دنیاهایی که بشر خلق کرده است
دنیای کتاب عظیم ترین شان است
هاینریش هاینه

هی هاینه
کتاب
چیزی جز انعکاس جامعه و جهان نیست.
کتاب
حکم عکس را دارد.
کتاب
حکم عکسی از اصلی به نام جامعه و جهان و مافیها را دارد




منظور از سلطلنت طلب ها چیست؟

اولا
سطل ننه ات طلب ها
صدها بار مترقی تر از جنقوریان فوندامنتالیستی و هوادارانشان هستند.

ثانیا
شاه
شخصیتی انقلابی ـ بورژوایی بوده است.
انقلاب ضد فئودالی ـ ضد روحانی سفید
اولین انقلاب در تاریخ کشور بوده است.
اوپوزیسیون شاه
خواه و ناخواه و آگاه و ناخودآگاه
فئودالی ـ ارتجاعی بوده است.

ثالثا
سطل ننه ات طلب ها
همگون و همرأی و همسنگر و یکپارچه نیستند.
مثل بقیه دکاکین سیاسی جنقوری
دهها دسته اند و هر کدام ساز دیگری می زنند

رابعا
سطل ننه ات طلب ها
اصلا سلطنت طلب نیستند.
سطل ننه ات طلب ها
عینا و عملا
مخالف شاه و انقلاب سفید و انقلاب به طور کلی اند.

شرط درک مردم شنا در ابشان

برای درک بقیه باید تو همون آبی شنا کنی که غرقشون کرده!
فرنگی
من از او پرسیدم:
مغز خر سیری چند؟
چرا وبه چه دلیل؟
پیش شرط درک و توضیح هر چیز و هر کس
نه
تجربه بیواسطه شرایط حیاتی و مماتی و هستی و نیستی آن کس و ان چیز
بلکه تجزیه و تحلیل حد اقل تجربی شرایط فوق الذکر است.
مثال
برای درک خر
حتما نباید در طویله زیست و یا مثل خر کاه و جو خورد و عرعر کرد.
آدمی
در طول توسعه صدها هزار ساله خود
مغز اندینشده و شناسنده
کسب کرده است.


جنقوری فوندامنتالیستی



صمد بهرنگی و دار و دسته اش و مجاهدین جولیانی مولیانی
نماینده انارشیسم بوده اند.
مخالف خرکی دولت و قانون به طور کلی بوده اند.

هی حریف حواسپرت.
عاقل
که ترور نمی کند.
عاقل
روشنگری علمی و انقلابی میکند

این زباله ها نماینگان فئودالیسم بوده اند
درست به همین دلیل
مخالف انقلاب ضد فئودالی سفید بوده اند.
مؤلفین کتاب انقلاب سفید به مثابه مانیفست انقلاب ضد فئودالی
اینها را به درستی
ارتجاع سیاه نامیده بود.
پیروزی عنگلاب اسلامی
به معنی شکست انقلاب سفید بوده است

البته
جلادان انقلاب سفید
مجبور به اجرای وصایای انقلاب سفید شده اند.
عیران
اکنون
کاپیتالیستی تر از ایران در زمان شاه است.
خود انقلاب سفید
هم
به معنی اجرای وصایای بخش ضد فئودالی برنامه حزب توده خفته در خون
بوده است.
به قول مارکس
جلاد هر انقلاب
مجری مجبور وصایای انقلاب مغلوب است.


انقلاب همیشه طبقاتی است و نه جنسیتی. منظور امپریالیسم از انقلاب زنان عنگلاب زنان است


اندیشیدن ربطی به شادی و غم ندارد.
مثلا هیئة تحریریه دایرة المعارف روشنگری
سالی یکبار هم لب به خنده باز نمی کنند
ولی علیرغم ان می اندیشند.
غم و اشدی
پدیده های پسیکولوژیکی اند و ربطی به تفکر ندارند.
نیچه
خاتم الفلاسفه فلسفه امپریالیستی (بورزوازی واپسین مرتجع) است.
نیچه
فیلسوف کج و کوله فاشیسم است.
لاطائأات نیچه
در زمان هیتلر
در مدارس تدریس می شدند.

نیچه
زمینه فکری و فلسفی لازم برای کشتار زحمتکشان و خلق ها و یهودیان
را
فراهم اورده است.
بانی فکری هولوکاوست نو جنگ های جهانی اول و دوم
نیچه بوده است.
نیچه
مؤسس ایراسیونالیسم (خردستیزی)، نیهلیسم اخلاقی ۰اخلاق ستیزی)، یهودی ستیزی و توده ستیزی و کمونیسم ستیزی و حتتی پست مدرنیسم بوده است


منظور از خصلت طبقاتی انقلاب
این است
که
انقلاب نتیجه مبارزه بین طبقات اجتماعی است
و
نه
نتیجه مبارزه بین زنان و نران
و
نه
نتیجه مبارزه بین شیعه و سنی
و
نه
نتیجه مبارزه بین سیاه پوست و سفید پوست


گاو خدمتگزار

انقلاب؟
انقلاب
را
شاه نور به گور کرده بود.
خمینی
عن گلاب کرده است.
تفاوت بین انقلاب و عنگلاب
از زمین تا آسمان است.

بحث
بر سر مفهوم انقلاب
است.
انقلاب زنانه و نرانه
وجود و معنی ندارد.

انقلاب بورزوازی بر ضد اشراف فئودال
مثلا انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ وجود دارد.
انقلاب پرولتری بر ضد بورژوازی
مثلا انقلاب اکتبر در سال ۱۹۱۷
وجود دارد.

زنان
در انقلابات نقش مهمی بازی می کنند.
اگر زن باشند و نه زباله.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پوزیتیویسم و نئوپوزیتیویسم (۴)

پروفسور دکتر مانفرد بور

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

شین میم شین

۳۵

  • نظرات نمایندگان نئوپوزیتیویسم از ماتریالیسم سیراب از ایدئالیسم ذهنی شروع می شوند و به ایدئالیسم ذهنی افراطی ختم می شوند.

۳۶

رودولف کارناپ

(۱۸۹۱ ـ ۱۹۷۰)

فیلسوف و از نمایندگان امپیریسم منطقی

رایشباخ را می توان جزو دسته اول شمرد و کارناپ را جزو دسته دوم (ایدئالیسم ذهنی).

۳۷

  • علاوه بر این، باید به نظرات نمایندگان منفرد نئوپوزیتیویسم اشاره کرد که در جریان توسعه و تکامل فردی شان به شدت عوض شده اند.

۳۸

  • نمایندگان نئوپوزیتیویسم ادعا می کنند که وجه مشترک همه آنها عبارت است از اتخاذ یک «موضع سختگیر علمی» در فلسفه که با استفاده از منطق ریاضی مدرن قابل حصول است.

۳۹

  • این ادعا در وهله اول به معنی خلاصه کردن مجموعه شناخت در منطق است.

۴۰

  • علاوه بر این، این نظریه ماهیتا همان امپیریسم ایدئالیستی ـ ذهنی است که لنین در «ماتریالیسم و امپیریوکریتیسیسم» به چالش ویرانگر کشیده است، اگرچه نئوپوزیتیویسم ظاهرسازانه غلبه بر این امپیریسم را جزو خدمات برجسته خود قلمداد می کند.

(نئوپوزیتیوسم

برای جلب علاقه جماعت روشنفکر

دست به چپ نمائی علمی می زد و بر خرافات غیرقابل دفاع مذهبی و شبه مذهبی هجوم می برد.

برخی از اهل علم

این پدیده را جزو خدمات آن محسوب می دارند.

این یکی دیگر از شگردهای ایدئولوگ های امپریالیستی است

که

چهره واقعی و نیت واقعی خود را پشت هزار پرده فریبا پنهان می سازند.

مترجم)

۴۱

  • این امر در نقطه آغازین تئوری نئوپوزیتیویسم بلاواسطه آشکار می گردد.

۴۲

  • نئوپوزیتیویسم اعلام می کند که
  • ریاضیات و منطق به طورکلی در باره واقعیت حرفی برای گفتن ندارندو
  • ریاضیات و منطق عمدتا بی محتوا هستند.
  • ریاضیات و منطق تنها متدهائی برای تغییرفرم جملات ارائه می دهند و لذا اعتبار اپریوریکی (ماورای تجربی) دارند.

(اپریوری

(ماورای تجربی)

معنی تحت اللفظی اش عبارت است

از

قبل از قبلی ها.

اپریوری

در

فلسفه ماقبل کانت

به معنی شناختی است

که

به واسطه عقل،

مستقل از هر تجربه

و

قبل از هر تجربه

از طریق استنتاج منطقی حاصل می آید

و

همچنین به معنی شناخت جدیدی است که بر مبنای معارف موجود به دست می آید، بدون این که در پیدایش آنها

تجربه

نقشی بازی کرده باشد.

ضد اپریوری، اپوستریوری است.

مترجم)

۴۳

  • اعلام این بی ربطی مطلق ریاضیات و منطق، تقلیل ریاضیات تا درجه یک تئوری اپریوریکی واره متشکل از علائم و نشانه ها و تغییر فرم آنها در خویشتن خویش، نمی تواند از حد مفهوم پیش پا افتاده «دانش تجربی» امپیریسم ایدئالیستی ـ ذهنی سنتی فراتر رود.
  • و با آن هرگز نمی توان به درک ماهیت ریاضیات و منطق نایل آمد، بلکه در میان همان مفهوم «دانش تجربی» درجا می زند.

۴۴

  • ریاضیات و منطق در فرم انتزاعی، به شکل فوق العاده پیچیده و از چند نظر مشروط، به انعکاس عامترین روابط موجود میان چیزهای واقعی و گروه هائی از چیزهای واقعی می پردازند.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (الف) امور مدارس فنی (۲) (بخش آخر)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۷

  • پیش شرط شروع تحصیل در مدارس فنی، گرفتن مدرک تحصیل در دوره ده ساله پلی تکنیکی و قاعدتا پایان دوره آموزشی ـ پرروشی مدارس حرفه ای و کار جامعتی اکتیو است.

۸

  • ضمنا امکان آن وجود دارد که با گذراندن دوره تدارکی در مدارس خلقی و یا در آکادمی کارخانه، شرایط لازم به شروع تحصیلات عالی فنی فراهم آید.

  • مراجعه کنید به تحصیلات عالی فنی

۹

  • بنا بر مقررات پذیرشی سوسیالیستی، با قواعد بورس، رهایی از پرداخت هزینه تحصیلی در تحصیل مستقیم و بر طبق تأسیسات سوسیالیستی مدارس (خوابگاه ها و غذاخوری های دانشجویی) شروع به تحصیل در مدارس فنی برای کلیه کارگران فنی جوان لایق و دهقانان تعاونی ها و غیره امکان پذیر می گردد.

۱۰

  • آموزش و پرورش در مدارس فنی در رابطه تنگاتنگی با آموزش و پرورش نظری و عملی (تئوریکی و پراتیکی) دانشجویان است.

۱۱

  • آموزش و پرورش مستقیم در مدارس سه ساله در دو بخش صورت می گیرد:

الف

  • دو سال تحصیلی در مدارس فنی به مثابه تحصیلات مقدماتی و فنی و سه سال تحصیلی در پراتیک سوسیالیستی به مثابه کسب تخصص بر طبق محل کار آتی.

  • آموزش و پرورش مقدماتی و فنی، همه فن حریفی متعالی کادرهای فنی را تضمین می کنند.

ب

  • فرم های دیگر آموزش و پرورش فنی، علاوه بر تحصیل مستقیم را تحصیل از دور (غیابی) و تحصیلات شبانگاهی تشکیل می دهند که دوره های ۴ ساله اند و تحصیلات خاص زنان.

۱۲

  • ضمنا امکان آن وجود دارد که امتحان به صورت اکسترن (در خارج از مدارس عالی) صورت گیرد.

۱۳

  • دوره های تحصیلات از دور و تحصیلات شبانگاهی و تحصیلات خاص زنان که با آزادی از کار توأم اند، تحت حمایت جامعتی به طور قانونی مقرر شده اند.

۱۴

  • پلان بندی، هدایت و سازمان دهی روند تربیتی و آموزشی – پرورشی در امور مدارس فنی مبتنی بر اسناد آموزشی – پرورشی اند.

۱۵

  • پس از پایان موفقیت آمیز دوره تحصیل در مدارس فنی، شرایط لازم برای تحصیلات دانشگاهی فراهم می آید.

۱۶

  • فارغ التحصلین از مدارس فنی می توانند در سطوح فنی مدرک مهندسی فنی دریافت دارند.

۱۷

  • معلمین مدارس فنی در جمهوری آلمان دموکراتیک علاوه بر داشتن مدرک فارغ التحصیلی از مدارس عالی و آموزش و پروش تربیتی، دارای تجارب عملی حرفه ای چندین ساله اند.

۱۸

  • مسئولیت امور مدارس فنی را وزارت امور مدارس عالی و مدارس فنی عالی جمهوری آلمان دموکراتیک در همرأیی با ارگان دولتی مرکزی به عهده دارند که مدارس عالی تحت تابعیت بی واسطه اش قرار دارند.

پایان

زندگی مارکس و انگلس (۳۱۸)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل بیست و یکم

مجری وصیت دوست

۱

تنها

پس از مرگ دوست

ولی

نه بیکس

وظیفه ای که پس از مرگ مارکس به عهده انگلس افتاده بود،

غول آسا بود.

چنین وظیفه ای

می توانست

حتی

شخصی از طراز انگلس

را

به زانو در آورد،

گاهی به زانو هم در می آورد.

رزم آزموده ای از طراز انگلس

اما

با ضعف و سستی بیگانه بود.

کلماتی که او پس از مرگ مارکس خطاب به یوهان فیلیپ بکر

(همرزمش در ایام انقلاب سال ۱۸۴۸ ـ ۱۴۸۹)

بر زبان داشته است،

شاخص اندیشه و عمل او هستند:

«ما دو تا، اکنون، تقریبا آخرین بازماندگان پیر گارد انقلاب ۱۸۴۸ هستیم.

چه می شود کرد.

در سنگر می مانیم.

فشنگ ها فش فش کنان از راه می رسند و دوستان بر خاک می افتند.

این پدیده اما برای ما دو تا تازگی ندارند.

اگر فشنگی هم به یکی از ما اصابت کرد، همان بهتر که از پای مان بیندازد.

آن سان که دیگر دست و پا نزنیم.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۵، ص ۴۵۸)

مرگ همسرش،

مرگ جنی و سپس مارکس،

برگشت مجدد خانواده تحت تعقیب لافارک در سال ۱۸۸۲ به فرانسه،

انگلس را در معرض خطر به بیکسی قرار می داد.

مدت کوتاهی سودای رحل اقامت در سوئیس در سر داشت.

بالاخره

در اواخر ماه آوریل سال ۱۸۸۳ تصمیم به ماندن در لندن گرفت

و

در نامه ای به ببل نوشت:

«فقط در لندن است که آدم آرامش کافی برای کار تئوریکی دارد.

اگر انقلاب دیگری از طراز انقلاب ۱۸۴۸ ـ ۱۸۴۹ درگیرد، دوباره سوار بر اسب می شوم، اگر نیاز افتد.

اکنون اما تقسیم کار مکاتباتی سخت میان مارکس و خود را یک سال است که به تنهایی برعهده دارم.

چون رشته های هماندیشی اتاق کار مارکس با کلیه کشورها نباید قطع شوند.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۶، ص۲۱ ـ ۲۲)

ادامه دارد.

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۷۴)

Siyavash Kasraei.jpg

تحلیلی

از

شین میم شین

لب بسته خامشان

فرمانبران رام کدام آفریدگار

یا بد سرشتگان کدام آفرینش اند؟

اینان به خامشی

آیا نه هیمه های مدد کار آتش اند؟»

معنی تحت اللفظی:

خاموشان الکن، مخلوق کدام خالق و فرمانبر کدام فرمانده اند و یا در کدام آفرینش بد سرشته شده اند؟

اینها با سکوت و سکون خویش،

آیا هیزم بیار آتش سوزنده نیستند؟

سهراب

در این واپسین گفتار شکایت آمیز خویش

همه قوای زمینی و آسمانی را «مددکار آتش» قلمداد می کند.

به زعم او برای تکوین این تراژدی همه قوای مرئی و نامرئی، همه قوای واقعی و موهوم

و

در رأس همه

شخص شخیص فردوسی،

هیمه هیزم بر آتش تراژدی تلختر از زهر پور و پدر نهاده اند.

۲

تنها کسانی که به زعم سهراب مجروح،

کمترین تقصیر نداشته اند،

خود او و پدر او بوده اند.

سهراب بسان رستم توان انتقاد از خود و پدر (و یا پسر) خود ندارد.

اما چرا و به چه دلیل؟

مگر انتقاد از خود و پدر و یا پسر خود در این آخرین لحظات حیات چه تغییری در سرگذشت و سرنوشت آنها ایجاد می کند؟

۳

برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش

باید با فلسفه حیات پهلوانان فردوسی آشنا شد.

ظاهرا در قاموس آنها تمامت معنای حیات در دیالک تیک نام و ننگ تعیین می شود.

این دیالک تیک همچنان و هنوز معتبر و مؤثر

باید مورد تحلیل همه جانبه قرار گیرد و ریشه یابی شود.

اینکه آیا خود سیاوش در این تراژدی بطور غیر مستقیم بر واکنش رستم ها و سهراب های معاصر در واپسین لحظات حیات خویش نظر دارد،

خود تأمل انگیز است.

چون رستم ها و سهراب های معاصر نیز همین واکنش تیپیک (خودویژه و نمونه وار) رستم و سهراب اساطیری را از خود نشان داده اند.

۴

رستم پیر معاصر در پایان کردوکار تراژیک خویش در تلویزیون یأجوج و مأجوج

همه تقصیرات را به گردن «کاووس» می اندازد

و

سهراب «جوان»

برای تطهیر خود و امثال کوته اندیش خود،

تراژدی خودساخته را به گردن نفوذی های دشمن می اندازد.

هدف رستم و سهراب معاصر

دقیقا

همان هدف رستم و سهراب اساطیری است:

مرگ بی ننگ!

مرگ با نام نیک!

ادامه دارد.