قیام امام حسین از دیدی دیگر (۴)

 

تأملی

از

 شین میم شین

 

۱

 

اشرفدخت

 

از 

دیدگاه من 

کودکی هم که سنگ به گربه میزنه، 

محصول آموزش محیط و رفتار ناپسندی است 

که 

داره بهش 

"نبرد نابرابر" 

و 

 ضعیف کشی رو 

یاد میده 

 

«توضیح» ضعیف کشی (نبرد نابرابر)

به

عنوان محصول آموزش محیط (؟)

چگونه

 می تواند

توضیخ پسیکولوژیستی 

باشد؟

 

محیط 

چه

ربطی

به

روانشناسی

دارد؟

 

ضمنا

منظور از آموزش محیط چیست؟

 

اصلا

منظور از محیط چیست؟

 

محیط پیرامون هر سیستم مادی

عبارت است

از

مجموعه همه سیستم های مغایر با آن

که

بر

آن تأثیر می گذارند

و

یا

تحت تأثیر آن

قرار می گیرند.

 

محیط

که

سوبژکت 

نیست

تا

به

کودک و یا به یزید و هیتلر و خمینی و خامنه ای

«آموزش دهد.» 

 

محیط

اوبژکت

است.

 

بر محیط می توان تأثیر گذاشت و یا از آن تأثیر برداشت.

 

۲

از 

دیدگاه من 

کودکی هم که سنگ به گربه میزنه، 

محصول آموزش محیط و رفتار ناپسندی است 

که 

داره بهش 

"نبرد نابرابر" 

و 

 ضعیف کشی رو 

یاد میده 

 

اگر

رفتار ناپسند

به

کودک و یزید و هیتلر و خمینی و خامنه ای

ضعیف کشی

(نبرد نابرابر)

یاد می دهد،

رفتار ناپسند

پدیده ای بی هی ویوریستی (رفتارشناختی)

است

و

نه

پسیکولوژیستی 

(روان شناختی.)

 

به

عبارت دیگر

این «توضیح» حریفه شریفه

اصلا

پسیکولوژیستی

نیست.

 

اکنون

این

سؤال

پیش می آید

که

دیدگاه حریفه شریفه چیست؟

 

ضعیف کشی

بی تردید

پدیده ای پسیکولوژیکی (روانی) ـ طبیعی

است.

 

تحقیر و تخریب و ترور ضعیف تر از خود

طبیعتا و غریزتا

امر سهل و آسانی

است.

 

امور روانی و طبیعی

اما

ربطی

به

محیط و رفتار 

ندارند.

 

۳

از 

 

دیدگاه من 

 

کودکی هم که سنگ به گربه میزنه، 

 

محصول آموزش محیط و رفتار ناپسندی است 

 

که 

 

داره بهش 

 

"نبرد نابرابر" 

 

و 

 

 ضعیف کشی رو 

 

یاد میده 

 

و 

 

این 

 

یعنی پیدایش یک ذهن و ضمیر ناخودآگاه بیمار 

 

ضعیف کشی (نبرد نابرابر) کودک و یزید و هیتلر و خمینی و خامنه ای

امر طبیعی و روانی ساده ای است

و

کمترین ربطی 

به 

داشتن ذهن بیمار (؟) و ضمیر ناخودآگاه بیمار (؟) و سالم

ندارد.

 

کوک دو سه ساله

ذهنش کجا بود،

ضمیرش کجا بود؟

 

۴

و

این 

یعنی

 بالفطره

 یک جانی کوچک

 

اگر کودک مورچه کش و یا گربه ستیز

جانی بالفطره

یعنی

مورچه کش مادرزاد و گربه ستیز جبلی 

است،

چگونه می توان

ناتورالیته ضعیف کشی

را

پسیکولوژیزه کرد؟

 

اگر

کودک و یزید و هیتلر و خمینی و خامنه ای

ضعیف کش بالفطره

اند،

 پس

چگونه می توان گفت

که

جنایات شان

به

دلیل ذهن بیمار و ضمیر ناخودآگاه بیمار شان است؟

 

جانیان بالفطره کذایی

جانیان طبیعی

(ناتورال)

و

ژنه تیکی

اند

و

نه

روانی.

 

۵

این 

یعنی

 بالفطره

 یک جانی کوچک

 آماده ی پرورانده شدن و تبدیل شدن به بزرگت.

 

 بنا بر این تئوری ناتورالیستی ـ ژنه تیکی اشرفدخت

یزید و هیتلر و خمینی و خامنه ای و پینوچه و صدام و غیره

جانیان جبلی

اند.

 

یعنی

ارتکاب جنایت

به

آنها

توسط قوای طبیعی و ژنه تیکی

تحمیل شده است.

 

یعنی 

این جانیان خرد و کلان

اصلا

تقصیری

ندارند.

 

معصوم تر از ۱۴ معصوم اند و مطهرتراز مرتضی مطهری و پسرش هستند.

 

این

«توضیح» استاد دانشگاه

نه

توضیح پسیکولوژیستی،

بلکه

توضیحی ناتورالیستی 

است.

 

۶

اصلا مهم نیست که چنین کودکی مسلمان زاده است یا بهایی ... 

 

ما

که

هرگز

از

باورهای مذهبی

معیاری برای مبارزات جاری

عرضه نکرده ایم.

 

ولی

اگر

جانیان خرد و کلان

بالفطره

نباشند،

ذهن بیمار

و

ضمیر آگاه و یا ناخودآگاه بیمار

نداشته باشند

و

تحت تأثیر محیط و اتیک فئودالی، فوندامنتالیستی، فاشیستی ومذهبی 

ضعیف کش

شده باشند،

دیگر

نمی توان گفت:

 

اصلا مهم نیست که چنین کودکی مسلمان زاده است یا بهایی 

 

ادامه دارد.

قصه دو شپش

 

لئو لیونی
(5 ماه مه 1910 آمستردام ـ 10 اکتبر 1999 روم)

ایتالیائی ـ آمریکائی 

نویسنده کودکان، گرافیست، نقاش و فیلسوف

مدیر برنامه کودکان در تلویزیون ایالات متحده امریکا
حامی پیگیر هومانیسم، پیشرفت و صلح

برگردان میم حجری
به یاد بهترین دوستم و برادر مادرم
رضا
و به یاد آخرین سخنش:
«در غیر این صورت، حیوان می ماندیم!»


• شپش اول گفت:
• «مدت ها ست، که ما هر دو همین جائیم، مدت های مدیدی است.
• تو ببینم، دلت اصلا نمی خواهد بدانی، دنیای بزرگ چگونه است؟
• اندکی بیندیش!
• ما تا حالا هیچ وقت توی گوش نرفته ایم.
• من دیگر حوصله ام سر رفته و هم الان می خواهم بروم توی گوش.»

• شپش دوم گفت:
• «اینجا خیلی گرم و نرم است.
• من اینجا راضی ام.
• چرا همه اش باید از اینجا به آنجا برویم؟
• من دلم می خواهد که همین جا بمانم.»

• ولی نتوانست، طاقت بیاورد و به دنبال شپش اول وارد گوش سگ شد.

• شپش دوم گفت:
• «نگفتم؟
• گوش چرب است و لغزان و بسان دم لرزان.
• تا حالا نمی دانستم که سگ ها گوش های شان را هم تکان می دهند.»

• شپش اول گفت:
• «تو هنوز خیلی چیزها را نمی دانی و بسیاری از زیبائی های دنیا را هنوز ندیده ای.
• پوست گوش نرم نرم است.
• علاوه بر آن، اینجا تونلی هم هست، تونلی گرد و اسرار آمیز!»

• شپش دوم گفت:
• «نمی بینمت.
• کجائی؟
• کجا رفتی؟»

• شپش اول گفت:
• «من اینجا هستم.
• نگاه کن، اینجا.
• روی این مرغ زیبا.
• تو هم بیا بالا!
• بیا بالا به سیر و سیاحت و تماشا!
• چه پرهائی!
• چه پرهائی!
• مثل درخت خرما ست.
• ببینم، تو هنوز از سگت سیر نشده ای؟»

• شپش دوم گفت:
• «آخ! تو همه اش پی ماجرا می گردی و آرام و قرار نداری!
• من اصلا از تو سر در نمی آورم.
• هنوز در لابلای پرهای نرم خستگی در نکرده ایم، که دو باره راه می افتی، پی ماجرای تازه ای.»

• شپش اول گفت:
• «ببین!
• من دلم می خواهد بدانم زندگی روی خوک خاردار چگونه است؟»

• شپش دوم گفت:
• «آخ!
• اینجا همه چیز سفت است و سرد.
• خارهایش مثل جنگل اند، مثل جنگل در فصل یخبندان، با درخت های بی برگ و عریان.
• بیا برگردیم روی سگ مان!»

 

 

• شپش اول گفت:
• «تو هم با این سگت.
• باید سفر کرد.
• باید راه افتاد، رفت و چیزهای تازه را دید.
• اینطوری خوش می گذرد.
• نگاه کن!
• آنجا، توی آن سوراخ، یک موش کور زیرزمینی هست.»

• و اندکی بعد هر دو سوار موش کور زیرزمینی بودند.

• شپش اول گفت:
• «حالا دیگر نمی توانی غر بزنی که پوست موش کور گرم نیست و زیر پشم گرم و نرمش نمی توان دراز کشید و غلت زد.
• چقدر زیبا ست، سفر زیرزمینی!
• چقدر زیبا ست!»

• شپش دوم گفت:
• «من از تاریکی ترسم می گیرد.
• تو این را از قبل هم می دانستی.
• کجا رفتی دوباره؟
• اوه! کمک، کمک!
• من نمی توانم ببینم!»

• شپش اول گفت:
• «من روی لاک پشتم.
• تند باش!
• تند باش!
• بپر بالا!
• می خواهد راه بیفتد.
• می خواهد برود جائی.»

• شپش دوم هم با بی میلی پرید بالا.

• شپش اول گفت:
• «نگاه کن!
• ما را کجا آورد!
• آورد پیش یک مرغابی.
• حالا دیگر می توانیم روی آب هم سفر کنیم.
• سفر دریائی!
• شاید مرغابی ما را ببرد آفریقا، شاید هم ببرد آسترالیا!»

• شپش دوم گفت:
• «من دیگر راستش حوصله جر و بحث با تو ندارم و این بار آخر است که همراهت می آیم.
• بعد از این فقط و فقط روی خودت حساب کن!»

• شپش اول گفت:
• «هوم! چه هوائی! هیچ وقت تصور نمی کردم، که روزی بتوانم توی گهواره نرمی روی دریا سفر کنم.»

• شپش دوم گفت:
• «انگار دارد حالم بهم می خورد.
• می خواهم انگار بالا بیاورم.»

• شپش اول گفت:
• «نترس!
• تو دیگر لازم نیست که از دریا گرفتگی عق بزنی.
• دریا دیگر تمام شد.
• رسیدیم ساحل.
• نگاه کن، هواپیما منتظرمان است.»

• شپش دوم گفت:
• «چی؟
• نه، من دیگر با تو نمی آیم.
• من به اصرار تو، روی حیوانات عجیب و غریب سفر کردم، گاهی زیر زمین و گاهی روی دریا.
• تا همین جا بسم است.
• از این بیشتر دیگر نمی توانم.»

• شپش اول گفت:
• «اگر این را از دست بدهی، پشیمان خواهی شد.
• این زیباترین سفر ما خواهد بود.»

• شپش دوم گفت:
• «باشد.
• بگذار پشیمان بشوم.
• می خواهم قبل از هر چیز دنبال سگم بگردم.»

• شپش اول گفت:
• «این دیگر بی نظیر است!
• از این بالا همه چیز کوچک بنظر می رسد، کوچک کوچک، مثل من و تو.
• انگار گاوها بزرگتر از زنبورها نیستند!
• و جنگل ها مثل رمه های گوسفند اند، در چراگاه!
• من روزی دوباره برمی گردم و برایت از چیزهائی که دیده ام، حکایت می کنم.
• نمی دانم که کلمه ها قادرند اینهمه زیبائی را وصف کنند یا نه!»

• شپش دوم گفت:
• «آه!
• چه بوی خوش آشنائی!
• بوی سگم، سگ نازنینم!
• مدت ها بود که او را ندیده بودم و حالا با سگم، با خانه ام فقط چند قدم فاصله دارم.»

• شپش دوم پس از چندی خود را به سگش رساند و با خود گفت:
• «بالاخره رسیدم.
• لم دادن در خز گرم و نرم سگ چه کیفی دارد!
• اگرچه تنهایم، ولی در عوض روزی چیزهای زیادی درباره دنیا خواهم دانست.
• چیزهائی خودم دیده ام و وقتی او دوباره بیاید، برایم از چیزهای زیاد دیگری حکایت خواهد کرد.
• شاید من هم روزی دوباره سفر کردم.
• کس چه می داند!»

 

پایان

خودآموز خوداندیشی (بخش هجدهم)

 

شین میم شین

 

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۱ ـ ۱۵)

 

۱۷۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3823

 

۱۷۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3828

 

۱۷۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3846

 

۱۷۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3849

 

۱۷۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3857

 

۱۷۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3865

 

۱۷۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3875

 

۱۷۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3895

 

۱۷۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3917

 

۱۸۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3945

 

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۸۰)

 

شین میم شین

 

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۵ ـ ۲۲)

 

حکایت سوم

 

 

۱   

 تو کی بشنوی ناله دادخواه،

به کیوان برت کله خوابگاه؟

 

معنی تحت اللفظی:

تو که خوابگاهت در آسمان ها ست،

بعید است

که

ناله دادخواه

به

گوشت رسد.

 

سؤال

 

سعدی

در

این بیت شعر

از

سویی

دیالک تیک توده و طبقه حاکمه

را

به

شکل دیالک تیک دادخواه و پادشاه بسط می دهد

و

از

سوی دیگر

به

شکل دیالک تیک حضیض و اوج (تحتانی و فوقانی).

 

جواب

 

سعدی

در

این بیت شعر

از

سویی

دیالک تیک ت  و طبقه حاکمه

را

به

شکل دیالک تیک د  و پادشاه بسط می دهد

و

از

سوی دیگر

به

شکل دیالک تیک ح  و اوج (ت  و فوقانی).

 

سعدی

پادشاه

را

از

 دوری عظیم از توده

هشدار می دهد.

 

دوری پادشاه به مثابه شبان

از

توده به مثابه گله

موجب

نرسیدن ناله توده دادخواه به گوش پادشاه می شود.

 

اندرز سعدی

نزدیکی پادشاه به توده

است.

 

سعدی

در

این بیت شعر

ضمنا

طرز واکنش توده نسبت به بیداد

را

نیز

تعیین می کند:

دادخواهی

را

 

بدین طریق

دیالک تیک داد و بیداد

به

شکل دیالک تیک دادخواهی و دادستانی

بسط داده می شود:

توده بیداد دیده (ستمدیده) از طبقه حاکمه

برای دادخواهی به بارگاه پادشاه می رود.

 

مشخصه فرماسیون اقتصادی فئودالی

پاسیویته توده (رعایا، پیشه وران و زحمتکشان دیگر)

است.

 

توده ناراضی

در

بهترین حالت

از

دست طبقه حاکمه و عمال دربار

به

دربار

شکایت می برد.

 

توده

داد خود

را

از

بیدادگر

نه

به

طور بیواسطه

نه

مستقلا

بلکه

به

طور باواسطه

به

واسطه پادشاه

می ستاند.

 

با گذار جامعه بشری

به

فرماسیون سرمایه داری

این

پاسیویته (انفعال)

جای خود

را

به

اکتیویته (فعالیت مبتنی بر آگاهی)

می دهد.

 

دلیل این تغییر

سوبژکتیویته پرولتاریا ست.

 

ادامه دارد.

پاسخ واره ای بر خرده گیری های علامه ای

شین میم شین

 

• مفاهیم دستافزار شناخت بنی بشر اند.
• توده مولد و زحمتکش در آغاز، که دهها هزار سال بطول انجامید، مالک وسایل تولید خود بود.
• مالکیت اشتراکی بر وسایل تولید، سرچشمه استقلال، آزادی و خود مختاری آنها بود.
• توده مولد و زحمتکش، در این برهه از تاریخ، مفاهیم خود را خود تعریف می کرد و بمثابه شناختافزار به خدمت می گرفت.

• توسعه خجسته نیروهای مولده، سلب مالکیت از مولدان را الزامی کرد.

 


• کاهنان و گردانندگان معابد و پاسداران آتش ـ نیاکان کشیشان و روحانیان کنونی ـ که مازاد تولید را در اختیار داشتند، به این جبر و ضرورت تاریخی ـ بیرحمانه ـ جامه عمل پوشاندند.

• آنها توده مولد و زحمتکش را نه تنها از داشتن وسایل تولید خود محروم کردند، نه تنها خود آنها را به عنوان برده به زیر یوغ کشیدند و علاوه بر آن، کودکان شان را هم مثل گاو و گوسفند خرید و فروش کردند، بلکه مفاهیم آنها را، که شناختافزارشان بود، از آنها به زور و خدعه ستاندند.

• علمای سرسپرده برده داران مفاهیم سلب مالکیت شده را از نو معنی کردند و فاجعه آغاز شد.

دیالک تیک مادی و معنوی غریبی به کار افتاد و بردگی مادی با بردگی معنوی تکمیل شد.

• اکنون به روایت برتولت برشت ـ آموزگار بی بدیل توده مولد و زحمتکش ـ بیش از 21 قرن از این ماجرا گذشته است.

• از حدود 160 سال پیش، غریو طبل غریبی به گوش می رسد.

 


مولدان سلب مالکیت شده، هوای گسستن غل و زنجیر خویش بر سر دارند و سرنوشت بشریت با سرنوشت آنان گره خورده است، حتی سرنوشت برده داران.

روشنفکران ارگانیک توده مولد و زحمتکش وظیفه دارند، مفاهیم حک حرمت شده را از نو معنی کنند و بمثابه دستافزار شناخت به صاحبان نوین وسایل تولید مادی و معنوی برگردانند.

• اگر برادران روشنفکران ارگانیک توده مولد و زحمتکش شخم می زنند، گندم می کارند و نان می پزند، آنها هم باید از حریم مفاهیم خود به دفاع برخیزند.

• برده داران و عمال رنگارنگ آنان می توانند فرمان سکوت دهند، آنها را ممنوع القلم اعلام کنند، توهین و تحقیر کنند، پند و اندرز دهند.

 


• آنها ـ ظاهرا ـ زاده شده اند، که چنین و چنان کنند.

• ولی روشنفکران ارگانیک توده مولد و زحمتکش هم حق دارند، از حقیقت تاریخی خویش، از دستافزارهای معرفتی ـ نظری خویش دفاع کنند، به همان سان، که از وسایل تولید مادی خویش دفاع می کنند.

• هر دو طرف قضیه برای آنها مسئله حیات و ممات است.

• آنها نمی توانند، مالکیت اجتماعی بر وسایل تولید مادی را بر پرچم خود بنویسند، بدون آنکه پیشاپیش و یا ضمنا دستافزارهای معرفتی ـ نظری خود را از آن خود کرده باشند.

• آنها از سوهان خوردن و کارآتر شدن افزارهای معرفتی خود استقبال خواهند کرد و از نقد نظرات خویش نیز.

• آنها زیر شلاق توهین و تحقیر و افترا بزرگ شده اند، ولی دیری است که در طبیعی و الهی بودن امتیازات طبقاتی تردید کرده اند.

 


• و تردید آغاز شناخت است و شناخت پیش شرط رهائی است.

 

پایان

قیام امام حسین از دیدی دیگر (۳)

 

تأملی

از

 شین میم شین

 

۱

 

اشرفدخت 

 

دیدگاه و تجزیه ـ تحلیل شما

 ایدئولوژیکی

 است 

  دیدگاه من

 روان شناختی علمی 

به دور از کنش و واکنش ایدئولوژیک و طبقاتی و مقایسه ... 

است. 

 

دیدگاه حریفه شریفه که استاد دانشگاه است،

پسیکولوژیستی 

(روان شناختی)

است

و

نه

ایده ئولوژیکی

(مارکسیستی ـ لنینیستی)

و

نه

حتی

آنالیزی ـ سنتزی

(تجزیه ـ تحلیلی ـ ترکیبی)

(علمی)

 

حریفه شریفه

تصور می کند

که

متد پسیکولوژیستی

علمی

است.

 

باشد.

 

بر منکرش لعنت.

 

ولی

با

متد پسیکولوژیستی

قیام امام حسین بر ضد امام یزید

را

چگونه می توان تحلیل کرد؟

 

تحلیلی

که

هم

ماورای طبقاتی

باشد

هم

ماورای ایده ئولوژیکی

و

هم

علمی؟

 

حریفه شریفه

به

این سؤال ما

بلافاصله 

جواب می دهد:

 

۲

از 

 

دیدگاه من 

 

کودکی هم که سنگ به گربه میزنه، 

 

محصول آموزش محیط و رفتار ناپسندی است 

 

که 

 

داره بهش 

 

"نبرد نابرابر" 

 

و 

 

 ضعیف کشی رو 

 

یاد میده

 

 

متد پسیکولوژیستی ماورای طبقاتی و ماورای ایده ئولوژیکی و ضمنا علمی 

یعنی

دیدگاه حریفه شریفه

و

علامه های امپریالیستی

حول محور مفهوم واحدی می چرخد:

حول محور مفهوم نبرد نابرابر.

 

شاهکلید پسیکولوژیستی

برای گشایش همه قفل های بسته

همین مفهوم است 

که 

شاهمفهومی

است.

 

این شاهمفهوم پسیکولوژیستی

را

نباید

دستکم گرفت.

 

به

مدد این مفهوم

همه مسائل جامعه بشری

قابل توضیحند

ولی

نه

قابل حل.

 

اگر

تیز بنگریم، متوجه می شویم

که

پسیکولوژیسم

نه

به

فکر حل تضادها ست

و

نه

حل تضادها

را

امکان پذیر می داند.

 

۳

از 

 

دیدگاه من 

 

کودکی هم که سنگ به گربه میزنه، 

 

محصول آموزش محیط و رفتار ناپسندی است 

 

که 

 

داره بهش 

 

"نبرد نابرابر" 

 

و 

 

 ضعیف کشی رو 

 

یاد میده

 

 

پسیکولوژیسم

دست به «ریشه» می برد:

 

چرا 

کودکان

بی رحمانه

مورچه ها را می کشند؟

 

چرا

کودکان

قورباغه

می گیرند

و

بدترین بلاها

را

بر سرش در می آورند؟

 

چرا

به کلاغ و گنجشک و گربه و خر و سگ و موش و خرگوش

سنگپاره پرتاب می کنند؟

 

چرا

یزید

امام حسین

را

در

صحرای کربلا

به

زانو در می آورد و نابود می سازد؟

 

 

چرا

فاشیسم آلمان 

تحت رهبری حزب نازی

۶ میلیون عضو جامعه

را

به

جرم تعلق به نژاد پست

پس از کشیدن شیره جسم و جان شان

 در

کوره های آدمسوزی 

به

خاکستر تبدیل می کند؟

 

 

چرا

امپریالیسم امریکا

به 

اندازه وزن همه بمب هایی که در جنگ امپریالیستی دوم توسط همه دول شرکت کننده در جنگ، مصرف شده اند،

بمب 

بر سر مردم ویتنام می ریزد؟

 

 

چرا

عراق و لیبی و سوریه و افغانستان و غیره

بمباران و اشغال می شوند؟

 

  

چرا

خمینی و دار و دسته اش

پیران و زنان و جوانان حزب توده

را

بی رحمانه و بی شرمانه

سرکوب

رسوا

تواب
شقه شقه

و

نابود می سازد؟

 

جواب پسیکولوژیستی و ضمنا صد در صد علمی

به

همه این سؤالات

درمفهوم «نبرد نابرابر»

و

 

یا

 

ضعیف کشی

 

است.

 

 

 

منشاء این مفهوم اما چیست؟

 

 

 

ادامه دارد.

 

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (بخش دوازدهم)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

    

۱۱۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3850

 

۱۱۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3861

 

۱۱۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3867

 

۱۱۴

قسمت اول

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3882

 

قسمت دوم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3883

 

۱۱۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3886

 

۱۱۶

قسمت اول

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3892

 

قسمت دوم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3893

 

۱۱۷

قسمت اول

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3904

 

قسمت دوم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3905

 

۱۱۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3912

 

۱۱۹

قسمت اول

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3922

 

قسمت دوم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3923

 

۱۲۰

قسمت اول

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3940

 

قسمت دوم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3941

 

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۱۲۰) (قسمت دوم)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

 

اندکی اندر باب ایده ئولوژی

 

تجزیه و تحلیل شما ایده ئولوژیکی

است.

اشرفدخت

 

۱

آره.

بی کمترین تردید

چنین است.

 

۲

هر آهی

حتی

در

تحلیل نهایی

ایده ئولوژیکی است.

 

۳

کسی نمی توان یافت که ایده ئولوژی نداشته باشد.

 

۴

فرق فی مابین

این است که افراد بشری

ایده ئولوژی طبقاتی خاص خود را دارند

و

یا

ایده ئولوژی طبقه حاکمه را.

 

۵

مثال:

لومپن پرولتاریا

(لات ها، لاشخورها، جنده ها، جاکش ها، قاچاقچی ها، جیب برها، جاسوس ها، دزدها، رهزن ها، خبرچین ها، چاقوکش ها، آدمکش ها و غیره)

احتمالا

ایده ئولوژی خاص خود را ندارند

بلکه

ایده ئولوژی طبقه حاکمه را دارند.

 

۶

وحدت اعضای طبقه حاکمه انگل با این پارازیت ها

چه در کودتای ۲۸ مرداد

چه

اکنون

در طویله جماران

و

یا

در

طویله های طبقاتی دیگر

ضمنا به همین دلیل است.

(طویله ژاپن بنا بر گزارش های رسانه ای توسط دو نیرو اداره می شود:

توسط دولت

توسط لومپن پورلتاریا)

 

۷

مارکسیسم ـ لنینیسم

هم

ایده ئولوژی است.

 

۸

مارکسیسم ـ لنینیسم

ایده ئولوژی پرولتاریای صنعتی است.

 

۹

مارکسیسم ـ لنینیسم

ایده ئولوژی ئی است که همزمان علم است.

 

۱۰

مارکسیسم ـ لنینیسم

دیالک تیکی از علم و ایده ئولوژی است.

 

۱۱

پسیکولوژیسم

یکی از مکاتب ضد علمی امپریالیستی (بورژوازی مرتجع واپسین) است که به درد کشف حقیقت نمی خورد.

 

۱۲

پسیکولوژیسم

را

هرگز نباید با پسیکولوژی

عوضی گرفت.

 

۱۳

پسیکولوژی مارکسیستی ـ لنیینستی هم وجود دارد.

 

مراجعه کنید

 به

 دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین

 

روشنگری به عوض عوامفریبی

 

۱

به عوض صدور بیانیه به نیت خود فریبی و عوامفریبی

بیندیشید و به اندیشیدن همنوعان تان

کمک کنید.

 

۲

چه بدیلی برای جماران دارید؟

 

۳

نفی هر چیز باید معین باشد.

 

۴

بحث پس از مرگ شاه

شعار همین شیادان جماران بود.

 

۵

این شعار عوامفریبانه را

تکرار نباید کرد.

 

۶

شعار بحث پیش از مرگ شیخ

را

باید نمایندگی کرد

 

۷

باید

صادقانه

به

هماندیشی با همنوع

جهت فراگیری خود اندیشی

و

کسب خودمختاری

خطر کرد.

 

چه گوارا

را

می توان مظلوم ترین شهید تاریخ قلمداد کرد:

 

اولا

به این دلیل

که

خلایق

خرافات رنگارنگی

به او نسبت می دهند و به اسم او منتشر و تبلیغ می کنند.

 

ثانیا

به این دلیل

که

خلایق

مزخرفات ایراسیونالیستی و امپریالیستی رنگارنگی از او

 نقل می کنند.

 

عاشورا خرافه ای برای عوامفریبی است.

 

۱

حسین

به لحاظ ماهیت طبقاتی

(تعلق به اشرافیت برده دار و روحانی)

فرقی با یزید نداشته است.

 

۲

نصف (۷۰ نفر) از شهدای کربلا

برده های حسین بوده اند که برای شرکت در جهاد آزادش می کند.

 

۳

تعداد شهادی کربلا

۱۴۲ نفر بوده اند و نه ۷۲ نفر از اشراف برده دار

 

۴

یزید به لحاظ فکری و هنری پیشرفته تر از حسین بیسواد

بوده است.

 

۵

اولین مصراع اولین بیت غزل خواجه در دیوانش از یزید است:

الا یا ایهاالساقی ادر کأسا و ناولها

 

۶

تفاوت یزید با حسین = تفاوت سید علی جلاد با میر حسین شیاد

 

تذکری از سگی بر ذکری از جناب ذکری

 

الف

مدتی است یکی از تشکلهای کارگری اقدام به ایجاد کمپین جمع آوری امضا در اعتراض به غارت صندوق تامین اجتماعی که توسط دولت انجام می شود نموده است .

 

۱

منظور جناب ذکری از تشکل کارگری چیست؟

 

۲

تشکل یعنی گرد آمدن، متشکل شدن

تشکل کارگری = تشکیلات متشکله از کارگران تشکل یافته = انجمن کارگران

 

۳

قضیه آیا واقعا از همین قرار است.

 

ب

پتیشن (؟) این کمپین در بسیاری از صفحات مجازی بطور گسترده منتشر شده است ،

این کمپین شاید جدی ترین و صریح ترین مقابله با دست اندازی دولت به مهمترین پشتوانه بین نسلی نیروی کار این کشور است (باشد).

 

۱

کارگران آیا واقعا به صفحات مجازی گذر دارند تا کمپین شان هم در آنها انعکاس یابد؟

 

۲

ضمنا

امضاء جمع کردن

چرا باید جدی ترین و صریح ترین فرم مقابله و مبارزه باشد؟

 

۳

تشکل های زنان در طویله جماران

۴۰ سال است که به در تک تک خانه های مردم می روند و امضاء جمع می کنند

نتیجه این جدی ترین و صریح ترین فرم مبارزه چی شده است؟

 

۴

خودسوزی زنی

که

دیدن بازی فوتبال

برایش هم استرتژی بود و هم تاکتیک و هم ایدئال و آرمان عنقلابی

دال بر چیست؟

 

پ

خبر بد اینکه علیرغم حضور "پرشور" و پرشمارعلاقمندان به سرنوشت طبقه کارگر در این صفحات

چندان توجهی به اینگونه مسائل دیده نمی شود .

 

۱

محتوای تئوریکی این جمله جناب ذکری چیست؟

 

۲

این علاقمندان (علاقه مندان) به سرنوشت طبقه کارگر

کیانند؟

 

۳

پایگاه طبقاتی آنان کدام است؟

 

۴

ضمنا اینها

چرا به سرنوشت طبقه کارگر علاقه پیدا کرده اند؟

 

۵

در ایران بیشتر از تعداد پرولتاریای صنعتی

حزب کمونیست وجود دارد.

 

۶

آیا لاشخوران گرداننده این طویله ها کمونیست اند و یا عیاش و علاف و عوام واره و عوامفریب؟

 

ت

وقتی میزان علاقه ،توجه و پشتیبانی میلیونی طیف های مختلف سیاست ورز را نسبت به مسائل غیر کارگری مشاهده می کنیم

چه نتیجه ای می توان گرفت بجز اینکه مطالبات و اعتراضات طبقه کارگر حتی در بین بخش بزرگی از مدعیان رهایی این طبقه انعکاس لازم را ندارد

 

۱

منظور جناب ذگری از طیف های مختلف سیاست ورز چیست؟

 

۲

پایگاه طبقاتی این حریفان که به مسائل غیرکارگری می پردازند

کدام است؟

 

۳

مگرطیف های مختلف سیاست ورز باید به طور اوتوماتیک به مسائل کارگری بپردازد؟

چرا و به چه دلیل؟

 

۴

سمت بخشی به اعتراضات اجتماعی

اگر جناب ذکری دقت کرده باشد

توسط طبقه حاکمه امپریالیستی

 از 

سویی 

و 

طبقه حاکمه فئودالی ـ فوندامنتالیستی 

از

 سوی دیگر

صورت می گیرد.

 

۵

دیالک تیک غریبی در کار است:

دیالک تیک مثلا ممنوعیت ورود زنان به استادیوم فوتبال و مبارزه بر ضد ممنوعیت یاد شده

 

۶

نتیجه این دیالک تیک مبارزه

نخود سیاهی به بزرگی عمامه خمینی و خامنه ای و جنتی و خاتمی و موسوی عردبیلی است.

 

۷

اوپوزیسیون ضد جماران

چه بسا

فاقد هویت طبقاتی روشن است.

 

۸

هرچه استاد ازل گفت:

«بگو»،

می گوید و می کند.

 

۹

استاد ازل

یا

طبقه حاکمه امپریالیستی است

و

یا

طبقه حاکمه وطنی نشسته بر اریکه قدرت و یا منتظر نشستن بر اریکه قدرت است

و

یا

همزمان

هر دو

ست.

 

تهوع توانگر کند

شر

را

 

مراسم عا «شوربا» در لوس عن جلس

 

۱

بورژوازی مرتجع واپسین

بر همه دستاوردهای فکری و فرهنگی و فلسفی بورژوازی انقلابی آغازین

آفتابه برداشته است.

 

۲

کسب و کار رسانه های امپریالیستی

شده

نمایش مراسم مذهبی ـ خرافی عقب مانده ترین خلایق طویله زمین.

 

۳

حتی

از

مراسم بومیان عهد بوقی قاره ها نمی گذرند.

 

۴

بی شرمی طبقه حاکمه امپریالیستی

جا زدن نمایش خریت و خرافه

به عنوان طرفداری از آزادی است.

 

۵

شرم کردن

خصیصه ای انقلابی است.

 

۶

مرتجعین توان شرم کردن ندارند.

 

ادامه دارد.

 

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۱۲۰) (قسمت اول)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

تفاوت عوامفریبی با روشنگری علمی و انقلابی

۱
تفاوت و تضاد روشنگری با عووامفریبی همین جا ست.

۲
نمی توان با وزیر خارجه ترامپ عکس گرفت
بوس داد و بوس گرفت
و
ضمنا از سیاست سید علی جلاد و شیاد
انتقاد کرد.

۳
چون فرق طبقاتی و ماهوی بین لاشخوران داخلی و خارجی وجود ندارد.

۴
چون
مثلا
بلایی که ترامپ و اجامر بی بی ۳۰ و ۳۰ عن عن بر سر کودکان بی پناه می اورند
صدها بار وحشیانه تر از بلایی است که لاشخورهای جماران بر سر کودکان می آورند

 

هی بدبخت

 

۱

چرا عرعر می کنی

بعد به عوض هماندیشی

بلاک می کنی؟

 

۲

همین پمپینو

کودکان آوارگان به صد مصیبت وارد شده به طویله امریکا

را

از مادر و پدرشان جدا می کند

و در بدترین شرایط

قرار می دهد.

 

۳

مقوله انسان تجزیه ناپذیر است.

 

۴

نمی توان از کودک ایرانی دفاع کرد

ولی نسبت به کودکان ملل دیگر

بی تفاوت بود

 

۵

و بدتر از آن

حتی با کودک ستیزان لاس زد

 

دختر آبی اله است و به له است

حریفان بی هوش تر از موش و خرگوش و وحوش

 

۱

خودکشی

هم

نشانه خریت

است

و

هم

ناشی از خریت است.

 

۲

چه رسد به خود سوزی

که

نشانه جنون است.

 

۳

فرق هم نمی کند که به چه دلیل باشد.

 

۴

ارجمندتر از زندگی

نعمتی وجود ندارد.

 

۵

این کثافتکاری ها

باید

تحلیل

شوند

و

نه

تحسین

و

نه

تجلیل

و

نه

توجیه.

 

۶

دختر آبی کثافت

از

فرط بیشعوری

نمی داند که

چه

ستمی

بر مادر و پدر خود

روا می دارد.

 

۷

درد و رنج

مادران و پدران

را

حیوانات دوپا

زمانی می توانند تا حد بخور ـ نمیری

بفهمند

که

خود

توله دار شوند

 

شبگیر

 

ادعای رسانه های هوادار سرمایه داری درباره ی (در رابطه با وجود) آزادی بیان و دموکراسی را

در زمان بحران های سرمایه داری

و

در ارتباط با مخالفان امپریالیسم

باید سنجید.

انتشار تصویر غذا و نوشیدنی ربطی به آزادی بیان ندارد.

 

۱

این پست شبگیر

مملو از ایرادات نظری، تجربی، واقعی متنوع است.

 

۲

ایراد اول آن

تشابه مضمونی آن با ضرب المثل زیر است:

قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی دچار آید.

 

۳

چنین دانش تجربی

دانش به معنی حقیقی کلمه نیست.

 

۴

حتی حشرات

پس از تجربه معینی به دانش تجربی مربوطه دست می یابند چه رسد به بنی آدم.

 

۵

هنر شناخت ارج و ارزش و اهمیت عافیت

قبل از گرفتاری به مصیبت

و

پیشگیری آگاهانه و بخردانه از گرفتاری به مصیبت است.

 

۶

ایراد دیگر این پست شببگیر

بی خبری او

از

بحران عمومی سرمایه داری است که از اواخر قرن ۱۹

شروع شده است

و

دو جنگ جهانی اول و دوم و صدها جنگ منطقه ای و کلی از اقدامات ضد اجتماعی، ضد انسانی، ضد فکری و ضد فرهنگی نتایج زهر تر از زهر و زقوم این بحران عمومی اند.

 

۷

سرمایه داری در بحران مداوم بی پایان به سر می برد.

 

۸

ایراد سوم آن

کم بها دادن به لیاقت معرفتی ـ رئالیستی ـ راسیونالیستی ـ تئوریکی آدمی است.

 

۹

محتوای آزادی بیان و اصالت دموکراسی در طویله های طبقاتی

را

می توان

به مدد تحلیل تئوریکی

کشف کرد و افشا کرد.

 

۱۰

بشریت امروز

متعالی ترین ساز و برگ شناخت

را

ماتریالیسم دیالک تیکی + دیالک تیکی ماتریالیستی + تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی = مارکسیسم ـ لنینیسم

را

در اختیار دارد.

 

۱۱

ایراد دیگر آن ساده لوحانه بودن جمله اخر است:

انتشار تصویر غذا و نوشیدنی ربطی به آزادی بیان ندارد.

 

۱۲

هر کودکی حتی می داند که انتشار تصویر غذا و نوشیدنی

ربطی به آزادی بیان ندارد.

 

 

https://www.youtube.com/watch?v=jZb__7CcfsE

 

دائی جان ناپلئون

اثری ارجمند از ایرج پزشکزاد

 

۱

اثری امپیریستی (تجربه گرایانه)

و

طنزی نیمه فئودالی ـ نیمه بورژوایی

در انتقاد از فئودالیسم

 

۲

آیینه ای هنری

که در ان

مناسبات فئودالی

به طرز رئالیستی انعکاس می یابند

 

۳

اثری قابل تأمل و تحلیل

 

 

ویرایش:

 

روزبه نوید

 

۱

جمهوری اسلامی بدرستی فهمیده است که اگر "الف" را بگوید تا "ی" باید برود.

 

۲

به همین دلیل در برابر هر تغییر کوچکی دست به مقاومت می زند.

 

۳

در واقع مقاومت در برابر مسئله کم اهمیتی چون رفتن زنان به ورزشگاه

ناشی از این است

(به این دلیل است)

که

اهرم فشار و سرکوب را از دست ندهد.

(می خواهد گربه را دم در حجله بکشد.)

 

۴

زن ستیزی و حمله به حقوق زنان در وسعتی چنین گسترده تنها در مناسبات پوسیده فرماسیون های قبل از سرمایه داری (برده داری و فئودالی)

وجود داشت.

 

۵

در فرماسیون سرمایه داری تا حدی که ماهیت سرمایه داری اجازه می دهد از بار این زن ستیزی کاسته شده است.

 

۶

اگر چه نطفه حل نهایی مشکل زنان در درون فرماسیون سوسیالیستی بسته خواهد شد.

 

۷

اما آنچه در جمهوری جهل و جنون و جنایت می گذرد ربطی با این روند طبیعی ندارد و حاکمیت طبقاتی تحت پوشش رژیم ولایی، تضییع حقوق زنان را به عنوان وسیله سرکوب بکار گرفته است

 

(دلیل این نامعاصریت عدم انطباق زیربنای اقتصادی سرمایه داری جمهوری جماران با روبنای ایده ئولوژیکی نیمه فئودالی ـ نیمه بورژوایی ـ سنتی ـ مذهبی آن است.

احتمالا دلیل جنبش های موسوم به سبز و زنان و غیره نیز بر سر همین عدم انطباق و ناهمخوانی زیربنا و روبنا ست.)

 

۸

به همین دلیل با هر گونه تغییر کوچکی در این زمینه با شدیدترین شکل ممکن برخورد می کند.

 

۹

چرا که بدرستی می داند اگر در این نقاط کوتاه بیاید، تمام بازی را باید ببازد.

 

۱۰

کسانی که در حال حاضر گرفتن امتیاز از رژیم را زیر ضرب می برند و حل آنها را منوط به حل مشکلات ریشه ای می کنند، هدفشان نه حل ریشه ای مشکلات که کمک به رژیم است تا تداوم وضعیت موجود را مسیر (میسر) گردانند.

 

۱۱

مسیر سوسیالیسم، بدون بدست آوردن حقوق مقطعی و بدون پیروزی در مبارزات کوچک هموار نخواهد شد.

 

۱۲

چرا که برای رسیدن به صد ما به ناچار باید از مسیر نود نیز بگذریم مگر آنکه انقلابی اجتماعی به حوادث سرعت ببخشد و ما را با یک جهش به صد برساند.

 

۱۳

در آنصورت نود نیز در نزد ما خواهد بود.

 

۱۴

تا آن زمان هر پیروزی کوچکی یک گام به پیش محسوب خواهد شد.

 

ادامه دارد.

سری سرسری به جلسات پرسش و پاسخ ابولهب در دوره های آموزشی کتابخانه (۶)

 

آیا مارکسیسم راهنمای تاریخ است؟

(مرداد ۱۳۹۸) 

 

منبع:

نامه مردم و نوید نو 

 

ویرایش و تحلیل

از

ید الله سلطانپور 

 

 

انگلس

 شیوهٔ مارکسیستی را بهتر از هر کس دیگری در سخنرانی‌اش بر سر مزار مارکس در سال ۱۸۸۳ بیان کرد:

"همان‌طور که داروین قانون تکامل طبیعت زنده (آلی یا ارگانیک) را کشف کرد، 

مارکس

 هم قانون تکامل تاریخ بشر 

را 

کشف کرد.

 

بدبختی زبان فارسی

نقص و نامعاصریت واژه های آن 

است.

 

فروغ فرخزاد

در 

مصاحبه هایی

به

درستی

به

این مسئله 

اشاره کره است.

 

حزب توده

در

جهت اعطای معاصریت به واژه های زبان فارسی

بانی خدمات چشمگیری

است.

 

۱

واژه عربی تکامل

(رو به‌ کمال‌ رفتن، به‌ کمال‌ رسیدن، به تدریج‌ کامل‌ شدن)

حاوی چه محتوای مفهومی است؟

 

ترجمه بهتری

از 

سخنرانی انگلس

در

مجله هفته

منتشر شده است:

۱۴ مارس، یک ربع مانده به ساعت ۳ نیمروز،
 بزرگترین اندیشمند روزگار ما
 از
 اندیشیدن 
باز ایستاد. 
تنها دو دقیقه او را تنها گذاشته بودیم
 با
 ورود به اتاق، 
او
 را 
روى صندلى، آرام – اما دیگر براى همیشه - به خواب رفته
 یافتیم
براى پرولتاریاى رزمندۀ اروپا و امریکا، براى تاریخ علوم، 
مرگ این مرد 
 زیان بی اندازه بزرگی است. 
به 
زودى زود 
آن جای خالی، 
که 
پس از مرگ این مرد سترگ
 به
 وجود آمده است، احساس خواهد شد.

همانگونه، که داروین قانون تکامل جهان ارگانیک را کشف کرد، 
مارکس نیز قانون تکامل تاریخ بشر را کشف کرد: 
این 
حقیقت ساده،
 که 
تا چندی پیش، زیر لایه هایی ایدئولوژیک پنهان شده بود، 
که 
مردم می بایست باید بخورند، بیاشامند، سرپناه و پوشاک داشته باشند، 
پیش از آنکه بتوانند به سیاست، دانش، هنر، دین و غیره بپردازند
 که بنابراین تولید وسایل مادى مبرم برای زندگی، و بدینوسیله، هر مرحلۀ معین تکامل اقتصادی مردم، یا دورانها 
زیربنایی را می سازند،
 که بر آن نهادهای دولتی، دیدگاههای حقوقی، هنر و حتی پنداشتهای دینی مردمان معین
 رشد می کنند،
 و بنا بر این،
 اینها می بایست از روی آن توضیح داده شوند، و نه برعکس،
 آنگونه، که تا کنون انجام شده است.
 

۲

انگلس 

در

این سخنرانی

نه

از

واژه تکامل

بلکه

از

واژه توسعه

استفاده کرده است.

 

تفاوت مضمونی و یا محتوایی (مفهومی)  واژه تکامل با واژه توسعه

چیست؟

 

 

تکامل

(اوولوسیون) 

( evolution )

 یکی

از

فرم های متنوع و متفاوت توسعه است.

 

اوولوسیون

با

 روولوسیون (انقلاب) ( revolution )

فرق دارد

و

اوولوسیونیسم

با

 روولوسیونیسم.

 

یکی از تفاوت ها و تضادهای رفرمیسم با مارکسیسم ـ لنیینسم

هم

همینجا ست:

رفرمیسم

(سوسیال ـ دموکراتیسم)

طرفدار اوولوسیونیسم

است

ولی

مارکسیسم ـ لنینیسم

طرفدار روولوسیونیسم 

است.

 

تفاوت ایندو چیست؟

 

۳

مفهوم «اوولوسیون» 

همانطور که در علوم طبیعی و اجتماعی جدید 

(مثلا اوولوسیون ستاره ها، کهکشان ها، اوولوسیون موجودات زنده، اوولوسیون تفکر، اوولوسیون فرماسیون های اقتصادی ـ اجتماعی) 

به کار می رود، 

بیانگر فرمی از توسعه  است 

که 

منحصرا 

در 

چارچوب کیفیت اصلی واحدی

(مثلا ستاره، کهکشان، موجود زنده، تفکر، فرماسیون اقتصادی ـ اجتماعی) 

صورت می گیرد، 

که 

هم

 شامل تغییرات تدریجی و کمی 

و 

هم 

شامل تغییرات جهشی و کیفی 

می شود، 

ولی

 همواره

 در 

چارچوب کیفیت اصلی واحدی 

می ماند.

 

اگر

 توسعه اوولوسیونی 

منجر به فراتر گذشتن از حد کیفیت اصلی 

شود، 

آنگاه

 این 

کیفیت

 بنا بر قانون گذار از تغییرات کمی به کیفی

 جای خود را به کیفیت جدیدی 

می دهد.

 

گذار از کیفیت اصلی پیشین به کیفیت اصلی جدید 

حاکی

 از 

توسعه روولوسیونی و یا انقلابی

 است.

 

بنابرین، 

هر گذار از کیفیت کهنه به کیفیت جدید 

اگر چه به شکل یک جهش دیالک تیکی صورت می گیرد،

 ولی حاکی از یک توسعه  روولوسیونی و یا انقلابی نیست.

 

فقط 

زمانی 

می توان

 از

 توسعه  روولوسیونی و یا انقلابی

 سخن گفت 

که

 گذار جهشی از یک کیفیت اصلی کهنه به کیفیت اصلی جدید

 صورت گیرد.

 

مثلا سرمایه داری رقابت آزاد، سرمایه داری انحصاری (امپریالیسم) و سرمایه داری انحصاری ـ دولتی 

همه 

حاکی

 از 

مراحل توسعه  کیفی مختلف سیستم اجتماعی سرمایه داری

 اند 

که 

فقط از لحاظ کمی با یکدیگر تفاوت ندارند.

 

در 

این چنین مواردی 

می توان

 از 

اوولوسیون سیستم اجتماعی سرمایه داری 

سخن گفت.

 

زیرا 

این

 تغییرات کیفی، 

تغییری در کیفیت اصلی نظام سرمایه داری

 پدید نمی آورند.

(ماهیت نظام سرمایه داری تغییر نمی یابد.)

 

اما بر عکس، 

گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم

 از 

طرق روولوسیونی و یا انقلابی 

صورت می گیرد، 

که

یک توسعه روولوسیونی و یا انقلابی

 است.

 

مراجعه کنید

به

اوولوسیون

  روولوسیون

اوولوسیونیسم

  روولوسیونیسم

 

۴

همانگونه، که داروین قانون توسعه جهان ارگانیک را کشف کرد، مارکس نیز قانون توسعه تاریخ بشر را کشف کرد.
 

این تشبیه مارکس به داروین توسط انگلس

در

تحلیل نهایی

درست است

ولی

دقیق نیست.

 

در

کشف قانون توسعه جماد به نبات، نبات به جانور، جانور به انسان

توسط چارلز داروین

تردید هست.

 

داروین 

دانشمند در یکی از رشته های علوم طبیعی

بوده است.

 

داروین

بیولوگ بوده است.

 

با

مفاهیم بیولوژی و کلیه علوم طبیعی و ریاضی و تجربی

نمی توان

به

کشف قانون توسعه جماد به نبات، نبات به جانور، جانور به انسان

نایل آمد.

 

برای کشف این قانون

به

جهان بینی ماتریالیستی ـ دیالک تیکی و متد دیالک تیکی ـ ماتریالیستی

نیاز مبرم است.

 

 

کاشف قانون توسعه جماد به نبات، نبات به جانور، جانور به انسان 

به 

قول دقیق و درست احسان طبری

نه

داروین

بلکه

شخص شخیص فریدریش انگلس

بوده است.

 

البته

در

اهمیت تئوری توسعه داروین برای فلسفه مارکسیستی

تردیدی نیست.

 

علوم

با

فلسفه علمی

پیوند تنگاتنگی دارند

و

خادم یکدیگرند.

 

ادامه دارد.

 

قیام امام حسین از دیدی دیگر (۲)

 

تأملی

از

 شین میم شین

 

اشرفدخت ص

 

خارج از هر گونه اعتقاد و باور و دین و مذهب،

تنها باور دارم

که

"نبرد نابرابر"

کثیف و پلشت است،

درباره ی هر کس و هر کجا که باشه.

 

سؤال این است

که

چرا

فقط «نبرد نابرابر»

کثیف و پلشت

است

و

نه

«نبرد» به طور کلی؟

 

ضمنا

منظور از نبرد چیست؟

 

چرا

هیتلر 

از

«نبرد من»

دم می زند

و

نه

از

مبارزه من؟

 

نبرد

یکی از فرم های مختلف مبارزه است.

 

نبرد

فرم مادی، عینی، عملی، علنی و عریان مبارزه است.

 

مبارزه 

اما

فرم های متفاوت و متنوع دارد.

 

مبارزه 

قبل از اینکه جامه عمل پوشد

و

به

خونریزی منجر شود،

در

کله آدم ها

صورت می گیرد.

 

یعنی

مدل فکری مبارزه

بر

 عملیات جنگی

مقدم است.

 

در

میدان مبارزه عملی (نبرد، جنگ) 

مدل فکری مبارزه

جامه مادی و واقعی و عینی می پوشد.

 

یعنی

تئوری مبارزه

جامه عمل می پوشد.

 

یعنی

روح

مادیت می یابد.

 

به 

همین دلیل

هیتلر

نخست

کتاب مزخرف «نبرد من»

را

سر هم بندی می کند

تا

بدین طریق

اندیشه مبارزه

در

روح (شعور) جامعه 

رسوخ داده  شود

و

به

وقت معین

از

کله برون آید 

و

مادیت یابد.

 

اندیشه ای

که

در

تحلیل نهایی

منشاء مادی (منافع طبقاتی) 

داشته است.

 

دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور)

 

مبارزه چیست 

و

علل و دلایل آن کدامند؟

 

۲

خارج از هر گونه اعتقاد و باور و دین و مذهب،

تنها باور دارم

که

"نبرد نابرابر"

کثیف و پلشت است،

درباره ی هر کس و هر کجا که باشه.

مبارزه در جامعه بشری

که

 

در

 

تحلیل نهایی

 

خانواده ای

 

است،

 

برای چیست؟

 

 

 

چرا 

 

باید

اعضای خانواده واحد بشری

به

عوض همزیستی صلح آمیز

به

مبارزه بر ضد خواهران و برادران خود

بپردازند؟

 

 

چرا حریف هماندیش

 

با

 

مبارزه میان اعضای خانواده واحد بشری به طور کلی

 

مخالفتی ندارد

 

و

 

آن

 

را

 

«کثیف و پلشت»

 

محسوب نمی دارد؟

 

 

 

این

 

ایده ئولوژی کدام طبقات اجتماعی

 

است

 

که

 

فقط

 

«نبرد نابرابر» در کربلا

 

را

 

تحقیر و محکوم می کند؟

 

 

 

۳

 

دیدگاه و تجزیه ـ تحلیل شما

 

 ایدئولوژیکی

 

 است 

 

  دیدگاه من

 

 روان شناختی علمی 

 

به دور از کنش و واکنش ایدئولوژیک و طبقاتی و مقایسه ... 

 

است.

 

از 

 

دیدگاه من 

 

کودکی هم که سنگ به گربه میزنه، 

 

محصول آموزش محیط و رفتار ناپسندی است 

 

که 

 

داره بهش 

 

"نبرد نابرابر" 

 

و 

 

 ضعیف کشی رو 

 

یاد میده 

 

و 

 

این 

 

یعنی پیدایش یک ذهن و ضمیر ناخودآگاه بیمار و بالفطره یک جانی کوچک آماده ی پرورانده شدن و تبدیل شدن به بزرگت. 

 

اصلا مهم نیست که چنین کودکی مسلمان زاده است یا بهایی یا یهودی و مسیحی و غیره

 

 

 

این واکنش حریفه هماندیش

 

(استاد دانشگاه)

 

به

 

بخش پیشین تحلیل ما از قیام امام حسین

 

است.

 

 

 

ما

 

این کامنت حریفه هماندیش

 

را

 

نخست تجزیه و سپس تحلیل می کنیم:

 

 

 

۴

 

دیدگاه و تجزیه ـ تحلیل شما

 ایدئولوژیکی

 است 

  دیدگاه من

 روان شناختی علمی 

به دور از کنش و واکنش ایدئولوژیک و طبقاتی و مقایسه ... 

است. 

 

حریفه هماندیش

 

به

 

عوض بررسی تجزیه و تحلیل ما

 

و

 

نقد رئالیستی ـ راسیونالیستی نظرات ما

 

به

 

دیدگاه ما

 

و

 

تجزیه و تحلیل ما

 

گیر می دهد.

 

 

 

یعنی

 

خود ما

 

را

 

به

 

ما

 

از

 

دید خود

 

معرفی می کند.

 

 

 

بدین طریق

 

فاتحه ای

 

بر هماندیشی خوانده می شود.

 

 

 

حریف دیگری

 

در

 

واکنش به همین تجزیه و تحلیل ما

 

نوشته:

 

مادر جنده.

 

 

 

اگر دم دستش بودیم

 

همان بلا را بر سر مان می آورد

 

که

 

اجامر جماران

 

در

 

دانشگاه اوین

 

بر سر مادران و پدران و خواهران و برادران ما

 

آورده اند.

 

 

 

آویزان کردن دگراندیش از پاها

 

و

 

آش و لاش و لاشه کردن او.

 

 

 

۵

 

دیدگاه و تجزیه ـ تحلیل شما

 ایدئولوژیکی

 است 

  دیدگاه من

 روان شناختی علمی 

به دور از کنش و واکنش ایدئولوژیک و طبقاتی و مقایسه ... 

است.  

 

 

 

حریفه هماندیش

 

دنبال دیدگاه و تحلیل ماورای طبقاتی و ماورای ایده ئولوژیکی می گردد

 

و

 

چنان وانمود می کند

 

که

 

انگار

 

دیدگاه و تحلیل خودش

 

اولا

 

دیدگاه و تحلیل شخصی خودش

 

است

 

و

 

ثانیا

 

ماورای طبقاتی و ماورای ایده ئولوژیکی 

 

و

 

به

 

همین دلیل واهی

 

علمی

 

است.

 

 

 

حریف

 

توجه ندارد

 

که

 

آنالیز

 

(تجزیه و تحلیل)

 

 یکی از متدهای علوم طبیعی مثلا بیولوژی، بیوشیمی و شیمی است.

 

 

 

هر دانشمند علوم طبیعی

 

برای شناخت مثلا لجنی

 

آن

 

را

 

مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد.

 

 

 

لجن مربوطه

 

را

 

زیر میکروسکوپ

 

می گذارد

 

و

 

عناصر آن

 

را

 

یکی پس از دیگری

 

مورد شناسایی قرار می دهد.

 

 

 

مثلا

 

برای کشف دلیل بیماری کسی

 

 قبل از هر کاری

 

ادرار و مدفوع و خون او

 

مورد تجزیه و تحلیل شیمیایی

 

قرار می گیرد

 

تا

 

میزان قند و چربی و غیره ان

 

و

 

انواع و اقسام میکروب های موجود در آن کشف شوند

 

و

 

علت بیماری اش

 

روشن 

 

و 

 

خود او

 

مداوا شود.

 

 

 

پزشک مربوطه

 

نمی تواند بگوید:

 

  دیدگاه من

 

 روان شناختی علمی

 

است

 

و

 

تجزیه و تحلیل شیمیایی و میکروبیولوژیکی

 

کشک است. 

 

 

 

با

 

متد روانشناختی

 

در

 

بهترین حالت 

 

می توان

 

به

 

کشف اختلالات روانی کسی

 

خطر کرد

 

و

 

نه

 

به

 

تحلیل قیام کسی بر ضد کسی.

 

 

 

ضمنا

 

پسیکولوژیسم

 

نه

 

علمی

 

است

 

و

 

نه

 

ماورای طبقاتی و ماورای ایده ئولوژیکی.

 

 

 

پسیکولوژیسم

 

یکی

 

از

 

ارتجاعی ترین و ضد علمی ترین مکاتب طبقه حاکمه امپریالیستی

 

است.

 

 

 

مراجعه کنید به روانشناسی

 

در

 

دایرة المعارف فلسفه بورژوایی واپسین 

 

 

 

ادامه دارد.

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (۵)

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان شین میم شین

 فصل اول

بخش دوم

(کارنامه ی فلسفه کلاسیک بورژوائی)

 

4

رنه دکارت

 

 رنه دکارت (1596 ـ 1650)  

فیلسوف، ریاضی دان و عالم علوم طبیعی

از مؤسسین راسیونالیسم مدرن عصر جدید آغازین

تفکر راسیونالیستی او را کارتزیانیسم نیز می نامند.

دکارت به وجود ایده های مادرزاد باور داشت.

 

1

 

· «ما به مثابه کودک پا به جهان می نهیم و قبل از استفاده کامل از عقل خویش، نسبت به اشیاء محسوس قضاوت می کنیم.

· به همین دلیل، پیشداوری های بیشماری مانع شناخت حقیقت می شوند.

 

2

 

· ظاهرا راه دیگری جز این وجود ندارد که یکبار در طول عمر خویش تصمیم بگیریم و نسبت به همه چیز شک کنیم، نسبت به هر چیزی که کمترین سوء ظن به فقدان یقین وجود داشته باشد.

 

3

 

· این شک اما باید به تحقیق در زمینه ی حقیقت محدود شود.»

· (دکارت، «اصول فلسفه» (1965)، ص 1)

 

4

 

· از این رو، فلسفه ای لازم است که «بیشترین فایده را برای حیات بشری داشته باشد.

 

5

 

· و ما بوسیله چنین فلسفه ای به شناخت روشن توان و تأثیر آتش، آب، هوا، اجرام آسمانی، آسمان و بطور کلی همه اجسامی که ما را احاطه کرده اند، نایل آییم و چنان سریع و آسان از آن بهره برگیریم که از آچار و انبر و چکش و کلبتین بهره برمی گیریم.

 

6

 

· ما بدین طریق خواهیم توانست، فلسفه را در کلیه زمینه های مربوطه به خدمت گیریم و بر طبیعت تسلط یابیم.»

· (دکارت، «رساله ای در زمینه اسلوب لازم برای استفاده از عقل خویش جهت تحقیق حقیقت در علوم»، ص 69)

 

5

توماس هوبس

 

 

توماس هوبس (1588 ـ 1679)

فیلسوف، ریاضی دان بریتانیائی و تدوینگر بزرگ «تئوری دولت» در

عصر جدید آغازین

کتاب معروف او «هیولا» نام دارد

 

1

 

· «فلسفه عبارت است از شناخت عقلی (راسیونال) معلول ها از علل معلوم و پدیده ها از منشئات معلوم و یا بر عکس، شناخت عقلی علل از معلول های معلوم و منشئات از پدیده های معلوم.

 

2

 

·  بزرگترین ارزش و اهمیت فلسفه در این است که ما معلول های قابل پیش بینی را به نفع خود مورد استفاده قرار دهیم و ببرکت شناخت خود و به میزان توان و استعداد خود به بهسازی آگاهانه ی حیات انسانی مدد رسانیم.

 

3

 

· و گرنه، غلبه صرف بر معضلات و یا کشف حقایق پنهان از نظر، آن اسن که به حساب فلسفه می گذارند، از ارزش خاصی برخوردار نیست.

 

4

 

· و گرنه در میان گذاشتن خرد و دانش خویش با کسی که امیدی به استفاده از آن جهت ترقی خویش ندارد، بیهوده است.

 

5

· علم فقط و فط خدمتگزار قدرت است.

 

6

 

· تئوری ئی که در هندسه راه و رویه تحقیق است، فقط و فقط در خدمت ساختمان (ابنیه و پل ها و راه ها و غیره) است.

 

7

 

· هدف نهائی از همه گمانورزی ها، عمل و  خدمت است.

 

8

·  برای درک فواید فلسفه، بهتر آن است که  ترقی ممکنه زندگی  بنی نوع بشر در سایه ی آن را در نظر بگیریم و با شیوه زندگی کسانی مورد مقایسه قرار دهیم که فلسفه فقیر هستند.

 

9

 

· بنی بشر بزرگترین ترقی خود را مدیون فن (تکنیک) است:

 

الف

 

·  مدیون هنر اندازه گیری اجسام و جا به جائی و تحرک آنها ست.

 

ب

·  مدیون هنر انتقال بارهای سنگین است.

 

ت

· مدیون هنر تعبیه و ساختمان است.

 

پ

· مدیون کشتیرانی است.

 

ث

 

· مدیون تولید وسایل کار لازم در زمینه های مختلف است.

 

ج

 

· مدیون محاسبه ی حرکات اجرام آسمانی، تقویم ها و غیر است.»

· (توماس هوبس، «مقدمات فلسفه»، بخش اول، آموزش اجسام، ص 6 و 9) 

 

خ

· «خرد، شیوه رفتار است!

 

ح

· تکثیر علم، طریق و راه است!

 

چ

· رفاه بنی نوع بشر، هدف و آماج است.»

· (توماس هوبس، «هیولا» (1978)، ص 42)

 

6

دنیس دیدرو

 

 دنیس دیدرو (1713 ـ 1784)

یکی از خلاق ترین اندیشمندان ماتریالیست روشنگری اروپا و از مؤلفین برجسته دایرة المعارف

 

· ثروتی حقیقی تر از بشر و زمین وجود ندارد.

· بشر بدون زمین پشیزی نمی ارزد و زمین بدون بشر.

· (دیدرو، «آثار فلسفی» (1961)، جلد 1، ص 286)

 

ادامه دارد.

آه، باز‌هم غریب غربت زن بودن

 یک سبد سیب

 

یوسف صدیق (گیلراد)

 

(اسفند ۱۳۹۱) 
سرچشمه: اخبار روز
 

· «حجابت را رعایت کن!»  

· صدا به سوی تو شلیک می‌‌شود

· می ایستی

· و ناگهان

· خود را در محاصره می‌‌یابی‌

·  

· چه دشمنانه نگاهت می‌‌کنند!

· حوایی، انگار

 

· یک سبد سیب دزدیده است!

· زخمی

· در تبسم تلخ ات دهان می‌‌گشاید
 

· آه، باز‌هم غریب غربت زن بودن

· باز‌هم ارتعاش عصب ها

· «باز‌هم جزیره ی» ارشاد

·  

· چشمانت را یک لحظه می‌‌بندی

· نسیم بهاری

 

· طره‌ ی موهایت را می ‌‌بوسد

· در ذهنت

· «واژه ی»  خواهر

· سرگیجه گرفته است

 

· دلت می خواهد فریاد بزنی:

· «اینجا

 

· کلید بهشت

 

· در قفل جهنم می‌‌چرخد»  

پایان

تأملی در مسله ملی (۷) (بخش سوم)



 
بررسی هایی پیرامون مسئله ملی و مبانی موضع گیری مترقی در باره آن
نوید نو
مطلب دریافتی
 
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
 
۳
کارکرد این پدیده ها درآغاز، 
در راستای تحقق اتحاد داخلی و آزادی مبتنی بر مناسبات تولیدی نوین بود 
اما 
اندک اندک 
ملی گرایی به جایگزینی برای آرمان های دوران فئودالیسم، 
نظیر « شرافت»، «خاندان» و « وفاداری»
 بدل شد
 زیرا 
 بدون وجود آرمان هایی نظیر غرور و افتخار ملی، 
امکان بسیج توده ها برای جانبازی در راه رقابت نظامی گروه های سرمایه دارِ واحد های سیاسی – جغرافیایی گوناگون 
در
 جهت دستیابی به بازارها و نیز منابع جدید، 
وجود نداشت.
دلیل «توضیح» فونکسیونالیستی ـ پراگماتیستی مؤلف
علاوه بر طرز تفکر بورژوایی او،
  ناتوانی اش از تمیز بورژوازی آغازین از بورژوازی واپسین
است.
 
مؤلف
عاجز از درک رشته ی پیوند مارکسیسم با تفکر کلاسیک بورژوایی است.
 
یکی از فلاکت های زیانبار استالینیسم
همین
است.
 
گیجی مؤلف
در
زمینه ملت و ناسیونالیسم
هم
ضمنا
به
این دلیل است.
 

 
بورژوازی مرتجع واپسین
قادر به ملت سازی نیست.
 
این حقیقت امر
را
می توان
در
کشورهای اشغال شده توسط امپریالیسم
(عراق، افغانستان، لیبی و غیره)
به
وضوح دید.
 
کسب و کار همه کشورهای ناتو
مثلا
در
افغانستان
ارتش سازی
است.
 
دلیل اصلی این ناتوانی
تهی بودن بورژوازی مرتجع واپسین از ظرفیت ضد برده داری و ضد فئودالی و ضد مذهبی است.
 
یعنی
تهی بودنش از آرمان های والای بورژوازی انقلابی آغازین
است.
 
برای ملت سازی
باید
فئودالیسم
به
گور سپرده شود.
 
بورژوازی مرتجع واپسین
(امپریالیسم)
اما
متحد فئودالیسم، برده داری و کنیسه و کلیسا و مسجد (روحانیت) است.
 
ملت سازی
در
دوران کنونی
(دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم)  
فقط و فقط
از
دست پرولتاریای انقلابی 
برمی آید.
 
ملت سازی
 در
جمهوری خلق چین
به
عنوان مثال
صورت می گیرد.
 
تلاش بورژوازی مرتجع واپسین
در
جهت ممانعت از این روند است.
 
نماینده ناسیونالیسم
نه
بورژوازی مرتجع واپسین
بلکه پرولتاریای انقلابی
است.
 
رسانه های سرسپرده بورژوازی مرتجع واپسین
تلاش وافر به خرج می دهند
تا
نئوفاشیسم
را
ناسیونالیسم
جا بزنند.
 
نئوفاشیسم
اما
بسان فاشیسم و فوندامنتالیسم
نه
ملی
نه
ناسیونالیستی
بلکه
ضد ملی
است.
 
ادامه دارد. 
 

تأملی در مسله ملی (۷) (بخش دوم)

 

بررسی هایی پیرامون مسئله ملی و مبانی موضع گیری مترقی در باره آن

نوید نو

مطلب دریافتی

 

ویرایش و تحلیل

از

یدالله سلطان پور

 

 

۲

 

بورژوازی واپسین

به

مثابه ضد بورژوازی آغازین

به

مثابه ضد سوبژکت طراز نوین تاریخ (پرولتاریا)

 به

مثابه دشمن آشتی ناپذیر فلسفه کلاسیک بورژوایی

به

مثابه متحد ارگانیک اشرافیت برده دار، فئودال و روحانی

به

مثابه بدترین دشمن پیشرفت و رئالیسم و راسیونالیسم

به

مثابه مهد پرورش فاشیسم، میلیتاریسم، فوندامنتالیسم، نیهلیسم 

به

مثابه بدترین دشمن شعارهای برنامه ای بورژوازی آغازین

(آزادی ـ برابری ـ برادری)

به

مثابه مؤسس و مبلغ و حامی خردستیزی، کمونیسم ستیزی، توده ستیزی، انواع مختلف مذهب، خرافه و خریت و خر پروری.

 

 

با

نمایندگانی

از شوپنهاور و تا نیچه

از ویتگن اشتاین تا پوپر

 

ستون اصلی ایده ئولوژی بورژوازی واپسین

فلسفه بورژوازی واپسین

است

که

با

فلسفه فریدریش نیچه

(خاتم الفیلسوف بورژوازی واپسین)   

به

پایان می رسد.

 

مراجعه کنید 

به

دایرة المعارف فلسفه بورژوایی واپسین

 

هر گردی

 

کردو

 

نیست.

 

 

 

مفاهیم فلسفی بورژوازی آغازین

 

در

 

فلسفه بورژوازی واپسین

 

تحریف می شوند.

 

چه بسا

 

به

 

ضد خود تبدیل می شوند.

 

 

 

بورژوازی مرتجع واپسین

 

پرچم بورژوازی آغازین

 

را

 

به

 

آتش می کشد.

 

 

 

همه دستاوردهای انقلابی آن

 

را

 

به

 

گور می سپارد.

 

 

 

بورژوازی مرتجع واپسین

 

نه

 

ضد برده داری، فئودالیسم، مذهب و خرافه و خریت است

 

و

 

نه

 

طرفدار تشکیل ملت (ملت سازی)، ناسیونالیسم، راسیونالیسم، هومانیسم، روشنگری، آزادی، برابری، خواهری ـ برادری و غیره.

ادامه دارد.

تأملی در مسله ملی (۷) (بخش اول)

 

بررسی هایی پیرامون مسئله ملی و مبانی موضع گیری مترقی در باره آن

نوید نو

مطلب دریافتی

 

ویرایش و تحلیل

از

یدالله سلطان پور

 

در حقیقت 

پدیده ی ملت - دولت و به تبع آن ملی گرایی 

پدیده هایی متأخرند 

که

 تنها

 پس از شکل گیری نظام سرمایه داری 

به وجود آمدند 

و 

حاصل اتحاد اقتصادی بخش های گوناگون یک محدوده ی جغرافیایی خاص 

و 

در تقابل با جدائی پسندی جوامع فئودالی 

هستند.

 

همانطور که ذکرش گذشت،

ما

در

تاریخ جامعه بشری

با

دو نوع بورژوازی

سر و کار داشته ایم:

 

۱

بورژوازی آغازین

به

مثابه سوبژکت تاریخ

به

مثابه گورکن فرماسیون اقتصادی فئودالیسم

به

مثابه رهبر توده های مردم در رزم انقلابی ـ ضد فئودالی ـ ضد روحانی

 

 

نمایندگان ایده ئولوژیکی این بورژوازی آغازین

غول های فلسفی و فکری و فرهنگی و هنری و علمی معروف خاص و عام اند:

از لامتری و دیدرو و هلوه تیوس و هولباخ تا کانت و هگل و فویرباخ و صدها تن دیگر

از

شیللر تا ولتر و روسو و گوته و غیره

 

ستون فقرات ایده ئولوژی بورژوازی آغازین

فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان

است

که

با

فلسفه هگل و فویرباخ

(خاتم الفلاسفه بورژوازی آغازین)   

به

پایان می رسد.

 

 

مراجعه کنید

به

لودویگ فویرباخ و پایان فلسفه کلاسیک آلمان

اثر انگلس

 
مفاهیم فلسفی بورژوازی آغازین

را

  مارکسیسم 

نقد و نفی دیالک تیکی کرده است.

یعنی

ضمن حذف جنبه های منفی و معیوب شان،

جنبه های مثبت و مترقی شان 

را

حفظ کرده و توسعه داده است.

 

مثلا

فلسفه کلاسیک بورژوایی و اقتصاد سیاسی کلاسیک بورژوایی 

جزو منابع تئوریکی مارکسیسم 

محسوب می شوند.

 

 مفاهیم ملت، دولت، ناسیونالیسم، راسیونالیسم، هومانیسم، روشنگری، آزادی،

برابری، (خواهری - ) برادری و غیره بورژوازی انقلابی آغازین،

 

در

 

مارکسیسم و مارکسیسم - لنینیسم

 

نمایندگی می شوند.

 

 

 

یعنی

 

پرچم بورژوازی انقلابی آغازین

 

را

 

پرولتاریای انقلابی 

 

تحت رهبری حزب مارکسیستی ـ لنینیستی

 

به

 

دوش می کشد.

 


ادامه دارد.

 

متد (اسلوب)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3859

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3864

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3870

 

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3874

 

۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3880

 

۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3890

 

۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3898

 

۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3914

 

۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3921

 

۱۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3931

 

پایان

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۴۵۵)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

 

متد 

(اسلوب)

 

۹۱

·    جامعه شناسی می کوشد، پدیده ها و روندهای اجتماعی را در وحدت کمی و کیفی شان درک کند.

 

·    مراجعه کنید به دیالک تیک کمیت و کیفیت

 

۹۲

·    از این رو، جامعه شناسی باید نه تنها به کشف کیفیت پدیده ها و روندها نایل آید، بلکه ضمنا باید به نمودارسازی کمیت این پدیده ها و روندها بپردازد.

 

۹۳

·    جامعه شناسی برای رسیدن به این هدف، به استفاده از متدهای مدرج سازی، سوسیومتری و برجسته سازی ایستاتیستیکی (آماری) نیاز دارد.

 

۹۴

·    جامعه شناسی، بغرنجیت روندهای اجتماعی را با توجه به مسائل زیر مورد بررسی قرار می دهد:

 

الف

·    با توجه به پیوند تمامجامعه ای

 

ب

 

·    با توجه به بغرنجیت مکانی و مضمونی (محتوایی)

 

پ

 

·    با توجه به وحدت عوامل سوبژکتیو و اوبژکتیو

 

۹۵

·    منافع و روابط جامعه ای را فقط با توجه به منافع فردی می توان درک کرد.

 

۹۶

·    جامعه شناسی ضمنا چگونگی انعکاس منافع جامعه ای در منافع فردی را مورد بررسی قرار می دهد. 

 

۹۷

·     به همین دلیل، جامعه شناسی برای پژوهش روندهای اجتماعی به نظرات، اظهارات و نگرش های افراد نیاز دارد که به مثابه بازتاب های تأثیرات محیط زیست عینی و در اثرگذاری شان بر تغییر واقعیت عینی در نظر گرفته می شوند.

 

۹۸

·    جامعه شناسی برای درک رابطه این نظرات فردی با جامعه به مواجهه افراد با روندهایی می پردازد که به طور عینی صورت می گیرند.

 

۹۹

·    ژادوف ـ جامعه شناس شوروی ـ متدها و فنون را از نقطه نظر متدئولوژیکی اولا با توجه به گرداوری داتاهای پریمر (مقدماتی، اولیه)، ثانیا با توجه به حلاجی داتاهای پریمر طبقه بندی می کند.

 

۱۰۰

·    برای گرداوری داتاهای پریمر، متدهای زیر مورد استفاده قرار می گیرند:

 

الف

·    متدهای زیر برای گردآوری هر کدام از داتاهای پریمر مورد استفاده قرار می گیرند:

 

۱

·    مشاهده

۲

·    انالیز اسناد

۳

·    نظرپرسی

 

ب

·    متد زیر برای امتحان هر کدام از داتاهای پریمر و سنجش آن مورد استفاده قرار می گیرند:

·    مدرج سازی

 

پ

·    متد زیر برای تعیین سیستم کسب اطلاعات مورد استفاده قرار می گیرند:

·    مثلا انتخاب ایستاتیستیکی (آماری)

     

۱۰۱

·    برای حلاجی داتاهای پریمر از متدهای و فنون زیر استفاده می شود که به کمک آنها تعمیم داتاهای تجربی امکان پذیر است:

 

الف

·    توصیف

ب

·    انالیز آزمایشی و ایستاتیستیکی (آماری)

 

پ

·    انالیز ژنه تیکی، تاریخی و سیستمی

 

ت

·    مدل سازی

ث

·    متدهای مته متیکی زیر:

    

۱

·    برنامه ریزی خطی

۲

 

 

 

·    تئوری گراف

۳

·    فهرست

 

۱۰۲

·    طبقه بندی متدها و فنون از نقطه نظر جریان پژوهش نیز به دو طریق زیر امکان پذیر است:

 

الف

·    مجموعه متدهایی که در خدمت تدارک سوسیولوژیکی موضوع پژوهش اند:

 

۱

·    متدهایی برای تعیین مشخصات

 

۲

·    متدهایی برای تعیین رابطه مشخصات و عوامل و برای توزین مشخصات و عوامل

 

ب

·     مجموعه متدهایی که در خدمت برنامه ریزی پژوهش اند:

 

۱

·    انتخاب متدها

۲

·    برجسته سازی متدها

۳

·    ارزیابی متدها

 

پایان

ادامه دارد.

 

قیام امام حسین از دیدی دیگر (۱)

تأملی

از

 شین میم شین

 

میم

 

۱

امام حسین

به لحاظ ماهیت طبقاتی

(تعلق به اشرافیت برده دار و روحانی)

فرقی با امام یزید 

نداشته است.

 

۲

نصف (حدود ۷۰ نفر) از شهدای کربلا

بنده های امام حسین بوده اند 

که 

امام حسین

برای شرکت در قیام بر ضد امام یزید

 آزاد می کند.

 

۳

تعداد شهادی کربلا

۱۴۲ نفر بوده اند و نه ۷۲ نفر 

 

۴

بنده های شهید

به

دلیل عدم تعلق به طبقه حاکمه 

(اشرافیت بنده دار و روحانی)

نادیده گرفته شده اند.

 

ما

اسامی آنها

را

در

تحلیلی

منتشر کرده ایم.

 

۵

شهدای معروف کربلا

از اعضای اشرافیت بنده دار و روحانی

بوده اند.

 

یعنی

عضو طبقه حاکمه

بوده اند.

 

۶

به 

قول ارسطو:

آدم

بوده اند و نه ابزار سخنگو.

 

آزاد بوده اند و نه بنده و غلام.

 

۷

امام یزید 

به

 لحاظ فکری و هنری 

پیشرفته تر 

از 

امام حسین 

بوده است.

 

۸

اولین مصراع اولین بیت غزل خواجه شیراز در دیوان غزلیانش 

از 

یزید 

است:

الا یا ایهاالساقی ادر کأسا و ناولها

 

۹

تفاوت امام یزید با امام حسین = تفاوت سید علی جلاد با میر حسین شیاد.

 

اشرفدخت ص

 

خارج از هر گونه اعتقاد و باور و دین و مذهب،

تنها باور دارم

که

"نبرد نابرابر"

کثیف و پلشت است،

درباره ی هر کس و هر کجا که باشه.

 

میم

 

ممنون از هماندیشی و انگیزش همنوع به اندیشیدن

بگذارید سخن شما را نخست تجزیه و بعد تحلیل کنیم تا پرت و پلا ننویسیم:

 

الف

خارج از هر گونه اعتقاد و باور و دین و مذهب،

تنها باور دارم

 

۱

این جمله شما

غیرمنطقی است:

شما باوری را نمایندگی می کنید

ضمنا 

ادعا می کنید 

که 

خارج از هر گونه اعتقاد و باور و دین و مذهب،

داوری می کنید.

 

۲

کسانی 

که 

خارج از هر گونه اعتقاد و باور و دین و مذهب،

یعنی

ماورای ایده ئولوژیکی 

ابراز نظر کنند

یا 

جزو سکنه کره بی سکنه مریخ 

اند 

و

 یا 

غرقه در خواب خوش خاوران

اند.

 

۳

در

 جامعه بشری
هر آه و عطسه و سرفه ای 

حتی

در

 تحلیل نهایی

طبقاتی 

است.

 

یعنی

به

نفع طبقه اجتماعی معینی

و

به

زیان طبقات اجتماعی دیگر

است.

 

۴

بی طرف ترین افراد در این میدان و میان

چه بسا

طرفدارترین افرادند.

 

ب

باور دارم

که

"نبرد نابرابر"

کثیف و پلشت است،

درباره ی هر کس و هر کجا که باشه.

 

۱

مفاهیم کثیف و پلشت

مفاهیم اخلاقی 

اند

و

بسان

دیگر مفاهیم اخلاقی

طبقاتی 

اند.

 

یعنی

معنی روشن و استاندارد و ثابت ندارند.

 

صفات پلشت و پلید و کثیف

از

دید اعضای طبقات مختلف جامعه

معانی مشخص مختلف و متفاوت و حتی متضاد دارند.

 

صفات پلشت و پلید و کثیف 

در

قاموس ارباب فئودالی،  آخوندی، تاجری و بورژوایی

با

همان صفات

در

قاموس پیشه وری، دهقانی، کنیزی و عمله ای

یکسان نیستند.

 

 

پ

باور دارم

که

"نبرد نابرابر"

کثیف و پلشت است،

درباره ی هر کس و هر کجا که باشه.

 

۱

برداشت خواننده

از

این جمله شما

این است

که

نبرد پاک و تر و تمیز

نبرد برابر

است

و

نبرد کثیف و پلشت

نبرد نابرابر.

 

۲

این تصور شما

مبتنی بر اتیک فئودالی رایج از دیرزمان

است

که

در

فیلم های وسترن هم به کرات شنیده می شود:

حریفی به صورت زنی سیلی می زند

و

پهلوان فیلم

هفت تیر می کشد و حریف را می کشد

و

ضمنا

شعار می دهد:

کثافت

زورت فقط به ضعیفه می رسد.

 

۳

کسی

در

این واویلا

نمی پرسد

که

اختلاف حریف با زن

بر سر چه بوده 

و

زن

چه کرده و چه گفته

که

حریف

به

تسلیحات سیلی

دست برده است.

 

۴

معیار عینی برای کشف حقیقت

در

طرز تفکر فئودالی 

تناسب قوا

(برابری و نابرابری در نبرد)

است

و

بس.

 

۵

مورالیسم

(اتیسیسم، اخلاقی سازی)

در

تحلیل مسائل مربوط به طبیعت و جامعه و تفکر

کمترین کمکی به کشف حقیقت نمی کند.

 

مورالیسم

(اتیسیسم، اخلاقی سازی)

درست به همین دلیل

یکی

از

توطئه های تئوریکی طبقات اجتماعی مرتجع و انگل است.

 

مراجعه کنید

به

دایرة المعارف بورژوایی واپسین

در

تارنمای ما

 

ادامه دارد.

سری سرسری به جلسات پرسش و پاسخ ابولهب در دوره های آموزشی کتابخانه (۵)

 

آیا مارکسیسم راهنمای تاریخ است؟

(مرداد ۱۳۹۸) 

 

منبع:

نامه مردم و نوید نو 

 

ویرایش و تحلیل

از

ید الله سلطانپور 

 

 

انگلس

 شیوهٔ مارکسیستی را بهتر از هر کس دیگری در سخنرانی‌اش بر سر مزار مارکس در سال ۱۸۸۳ بیان کرد:

"همان‌طور که داروین قانون تکامل طبیعت زنده (آلی یا ارگانیک) را کشف کرد، 

مارکس

 هم قانون تکامل تاریخ بشر 

را 

کشف کرد

این واقعیت ساده

را

که

در انبوه ایدئولوژی‌ها پنهان شده بود

کشف کرد

که

نوع بشر

نخست باید بخورد، بنوشد، مسکن و پوشاک داشته باشد،

تا

بتواند

به

سیاست، علم، هنر، مذهب، و غیره

بپردازد. 

 

بنابراین،

تولید وسایل مادّی مبرم و ابتدایی زندگی،

و

در نتیجه

درجهٔ توسعهٔ اقتصادی هر ملّت معیّن یا هر دوران معیّن،

پایه‌ای

را

تشکیل می‌دهد

که

نهادهای دولتی، مفاهیم و نظریات قانونی، هنر، و حتّی اندیشه‌های مذهبی انسان‌های مورد نظر

تکامل می‌یابد،

و

بنابراین،

با تکیه بر این پایه است

که

باید اینها را توضیح داد،

نه برعکس،

آن‌طور که تا کنون معمول بوده است."

 

ابولهب

به

تنها چیزی 

که

کمترین اعتنایی ندارد،

 دیالک تیک پرسش و پاسخ

است.

 

پرسش ابوجهل

را

ابولهب

به

کلی 

فراموش کرده

و

بسان آخوندها

هر چه از اینجا و آنجا 

به

ذهنش

می رسد،

تحویل این بیچاره می دهد.

 

ما

این نقل قول ابولهب از انگلس 

را

مورد تأمل قرار می دهیم:

 

۱

 

انگلس

 شیوهٔ مارکسیستی 

را 

بهتر از هر کس دیگری

 در 

سخنرانی‌اش بر سر مزار مارکس در سال ۱۸۸۳ 

بیان کرد:

 

شیوه مارکسیستی

به

چه معنی است؟

 

اصلا

شیوه در قاموس ابولهب

به

چه معنی است؟

 

انگلس سر مزار مارکس

چه گفته است

که

به

شیوه و یا روش کذایی مارکسیستی

مربوط باشد؟

 

ضمنا

ابولهب

چگونه

به

این یقین آهنین

رسیده

که

انگلس بهتر از هر کسی

شیوه مارکسیستی

را

بیان کرده است؟

 

۲

"همان‌طور که داروین قانون تکامل طبیعت زنده (آلی یا ارگانیک) را کشف کرد، 

مارکس

 هم قانون تکامل تاریخ بشر 

را 

کشف کرد

اگر 

مترجم 

سخنرانی انگلس 

را 

درست ترجمه کرده باشد،

 این فرمولبندی انگلس 

که

عاری از عیب نیست.

 

داروین توسعه موجودات زنده

را

یعنی

توسعه نباتات و جانوران

را

کشف کرده است

و

نه

توسعه مواد آلی

را.

 

داروین

بیولوگ

(زیست شناس)

بوده است 

و

از

مواد آلی و معدنی

همانقدر

خبر داشته 

که

ابوجهل و ابولهب 

خبر دارند.

 

ساده ترین عنصر 

برای بیولوگ

سلول

است.

 

سلول

سنگ بنای هر اندام و یا ارگانیسم است.

 

۲

مارکس

 هم قانون تکامل تاریخ بشر 

را 

کشف کرد.

 

منظور انگلس از قانون توسعه تاریخ (جامعه) بشری چیست

که

مارکس (و احتمالا خودش)

کاشف آن است؟

 

۳

این واقعیت ساده

را

که

در انبوه ایدئولوژی‌ها پنهان شده بود

کشف کرد

که

نوع بشر

نخست باید بخورد، بنوشد، مسکن و پوشاک داشته باشد،

تا

بتواند

به

سیاست، علم، هنر، مذهب، و غیره

بپردازد.

 

منظور انگلس 

احتمالا

نه

واقعیت ساده،

بلکه

حقیقت ساده و روشن

بوده

و

مترجم بیسواد

غلط ترجمه کرده است.

 

ضمنا

این حقیقت ساده

که

موجود زنده

قبل از هر کاری

باید

 بخورد، بنوشد، مسکن و پوشاک داشته باشد،

حقیقتی مبرهن

است

و

منظور انگلس از اختفای آن در انبوهه ایده ئولوژی ها

چیست؟

 

سعدی 

صد ها سال

قبل از تولد مارکس 

صدها بار

با

صراحت روشن

به

این حقیقت امر ماتریالیستی ـ تاریخی

اشاره کرده است.

 

سعدی 

 بوستان 

 باب دوم

 در احسان

 

شنیدم که مردی است پاکیزه بوم

شناسا و رهرو در اقصای روم

من و چند صیاد صحرانورد

برفتیم قاصد به دیدار مرد

سر و چشم هر یک ببوسید و دست

به تمکین و عزت نشاند و نشست

زرش دیدم و زرع و شاگرد و رخت

ولی بی مروت چو بی بر درخت

به 
لطف و سخن
 گرم رو مرد بود

ولی دیگدانش عجب سرد بود

همه شب نبودش قرار و هجوع

ز تسبیح و تهلیل
 و 
ما 
را 
ز 
جوع

سحرگه میان بست و در باز کرد

همان لطف و پرسیدن آغاز کرد

یکی بد که شیرین و خوش طبع بود

که با ما مسافر در آن ربع بود

«مرا بوسه»
 گفتا:
«به تصحیف ده

که درویش را توشه از بوسه به

به خدمت منه دست بر کفش من

مرا نان ده و کفش بر سر بزن»

به ایثار مردان سبق برده‌اند

نه شب زنده داران دل مرده‌اند

همین دیدم از پاسبان تتار

دل مرده و چشم شب زنده‌دار

کرامت جوانمردی و نان دهی است

مقالات بیهوده طبل تهی است

قیامت کسی بینی اندر بهشت

که معنی طلب کرد و دعوی بهشت

به معنی توان کرد دعوی درست

دم بی قدم تکیه گاهی است سست

 

این حکایت سعدی

توسط سگان توده

تحلیل شده است.

 

هم

ابوجهل می تواند مفت و مجانی بخواند

و

هم

ابولهب.

 

ضمنا

دهاتی های خودمان

کلی ضرب المثل با این محتوا دارند.

مثلا

شکم گشنه دین و ایمان ندارد.

 

۴

این واقعیت ساده

را

که

در انبوه ایدئولوژی‌ها پنهان شده بود

کشف کرد

که

نوع بشر

نخست باید بخورد، بنوشد، مسکن و پوشاک داشته باشد،

تا

بتواند

به

سیاست، علم، هنر، مذهب، و غیره

بپردازد.

 

انگلس

این توضیح ساده 

را

برای دهاتی های لندن داده است.

 

کشف مارکس چیز دیگری بوده است.

 

۵

بنابراین،

تولید وسایل مادّی مبرم و ابتدایی زندگی،

و

در نتیجه

درجهٔ توسعهٔ اقتصادی هر ملّت معیّن یا هر دوران معیّن،

پایه‌ای

را

تشکیل می‌دهد

که

نهادهای دولتی، مفاهیم و نظریات قانونی، هنر، و حتّی اندیشه‌های مذهبی انسان‌های مورد نظر

تکامل می‌یابد،

و

بنابراین،

با تکیه بر این پایه است

که

باید اینها را توضیح داد،

نه برعکس،

آن‌طور که تا کنون معمول بوده است."

 

انگلس 

در

این جمله

دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی

را

به

طرز بخور - نمیری

و

نه

بهتر از هر کس دیگر

توضیح می دهد.

 

این

ضمنا

ربطی

به

روش مارکسیستی کذایی

ندارد.

 

سگان توده

این چیزها

را

صدها بار بهتر و دقیقتر و عمیقتر از انگلس

هزاران بار برای اجنه

توضیح داده اند.

 

۶

چنین شیوهٔ برخوردی،

یعنی بررسی رابطهٔ میان آنچه مارکس نیروهای تولید، انسان (کار دستی و فکر، مهارت‌ها، دانش)

و

ملاحظات فنّی

(زمین، ابزار، ماشین‌آلات، و زیرساخت‌ها)

خواند،

از

یک سو،

و

بررسی مناسبات تولید

(ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، و نهادی مربوط به مالکیت، قدرت و کنترل)

از

سوی دیگر،

کلید اصلی درک و شناخت تاریخ

است.

این

شیوه

به‌ویژه

به

درک چگونگی تغییر جامعه‌های بشری

- از جوامع قبیله‌یی اوّلیه که مارکس آن را "کمونیسم ابتدایی" خواند و جوامع برده‌داری کلاسیک در یونان و روم گرفته، تا فئودالیسم و سرمایه‌داری -

کمک می‌کند.

 

عجب جفنگیاتی!

 

ما

در بخش بعدی

این جفنگیات ابولهب

را

مورد بررسی قرار می دهیم.

 

ادامه دارد.

 

نومینالیسم جوان (کونسپتوئالیسم، ترمینیسم)

 

 پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

 شین میم شین

 

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3916

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3927

 

پایان

نومینالیسم جوان (کونسپتوئالیسم، ترمینیسم) (۲) (بخش آخر)

 

 پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

 شین میم شین

 

۶

·      استفاده از عنوان «کونسپتوئالیسم» توسط بخشی از تاریخ نگاری فلسفی کاتولیکی و بورژوائی، عملا بر مبنای موضعگیری های انواع مختلف نومینالیسم نسبت به مسئله مفاهیم عام (یونیورسال ها) صورت می گیرد.

 

۷

·      آنها پاسخ به مسئله مفاهیم عام (یونیورسال ها) را معیار ماهوی نومینالیسم تلقی می کنند.

 

·      مراجعه کنید به مشاجره بر سر مفاهیم عام (یونیورسال ها) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 

۸

·      این کار را اما تاریخ نگاری فلسفی ئی می تواند انجام دهد که در خودویژگی مربوط به اسکولاستیک، در رابطه با واقعیت قائل شدن به عام (یعنی واقعی دانستن مفاهیم عام) یک مسئله تاریخ فلسفه (و نه مسئله اساسی تاریخ فلسفه) را می بیند.

 

۹

·      مبنای آشکار و یا نهان چنین تزی عبارت از این است که رئالیسم ـ بویژه رئالسم مورد نظر تومیسم ـ کمال تفکر فلسفی ـ بطورکلی ـ تصور شود و توسعه ما بعد تومیستی فلسفه (از نومینالیسم جوان تا رنسانس، هومانیسم، روشنگری و تا پایان فلسفه کلاسیک بورژوائی آلمان در هگل و فویرباخ) به مثابه گمراهسازی روح انسانی تلقی شود.

 

۱۰

·      همین نظر را می توان راجع به استعمال عنوان «ترمینیسم» توسط بخشی از تاریخ نگاری فلسفی کاتولیکی در رابطه با نومینالیسم جوان نیز گفت.

 

۱۱

·      عناوین «کونسپتوئالیسم» و «ترمینیسم» از اصطلاحات لاتینی مطابق با آنها استخراج شده اند که برخی از معاصران اوکهام در حق نمایندگان نومینالیسم جوان به کار می بردند.

 

۱۲

·      علت این امر این است که اوکهام و طرفداران او مفاهیم عام را به مثابه «نام ها»، «طرح ها» (کونسپت ها)، «اصطلاح ها» (ترمینی)، علائم، مضامین معنوی قلمداد می کردند که جانشین چیزهای مشخص می شوند و تفکر بشری به کمک آنها چیزها را نامگذاری می کند و تشخیص می دهد. 

 

·      مراجعه کنید به  نومینالیسم، مشاجره بر سر مفاهیم عام (یونیورسال ها)، رئالیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 

پایان

سیری در حماسه داد (۹۸)

 

اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)

(از قربانیان قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367)

سرچشمه

 راه توده  

ویرایش از شین میم شین

 

فصل هشتم

جنگ و صلح در شاهنامه

 

بخش اول

جنگ مبتنی بر داد و بیداد

 ادامه

 

21

· برخی از پژوهشگران ادعا کرده اند که گویا در شاهنامه ایرانیان همواره حامل داد و مبین خواست های اهورائی اند و دشمنان آنها همواره نماینده بیداد و اهریمن.

 

الف

 

· ذبیح الله صفا ادعا می کند:

· «جنگ، خونریزی و پیشدستی در جنگ از دشمنان ایران است و ایرانیان تنها برای احقاق حق و یا گرفتن کین شاهان، دست به شمشیر می یازند.»

 

ب

 

· عبدالحسین زرین کوب از این هم فراتر می رود و ادعا می کند:

· «شیوه جهانداری پارسی ها با آنکه به هنگام ضرورت به کلی خالی از خشونت نبود، یک نوع نفوذ صلح جویانه (؟!)   به حساب می آمد.

· با تفوق ایران در شرق نزدیک، یک دوره وحشت و خشونت سامی (؟!)  خاتمه می یابد و عدل و قانون بر جای تعدی و تجاوز می نشیند...

· نوعی «تسامح کوروشی» وجود دارد که... گهگاه فراموش شده است.»

 

22

· تازه این فرمایشات مربوط به روشنفکران ایران و کسانی است که به ادعای خودشان «نه شرقی و نه غربی» می اندیشند.

 

23

· شکی نیست که همه این ادعاها یکسره دروغ اند:

 

الف

· شاهنامه هرگز ایران را دربست، اهورائی جا نمی زند و انیران را هم اهریمن محسوب نمی دارد.

 

ب

· شاید در افسانه های اوستایی چنین بوده، اما بزرگی فردوسی درست در همین است که خود را از اسارت این نوع تعصب ها آزاد کرده و واقعیت را چنانکه هست، دیده و منعکس کرده است.

 

ت

· فردوسی می بیند که هم جمشید و سلم و تور و نوذر و کاوس و گشتاسب و بهمن و هرمز و پیروز و... ایرانی اند و هم زال و رستم و بهرام چوبین و مزدک و بوذرجمهر.

 

پ

· در خارج از ایران هم افراسیاب هست و اغریرث.

 

ث

· به عبارت دقیق تر جامعه ایران جامعه ای طبقاتی است.

 

ج

· نمایندگان طبقات استثمارگر طرفدار غارت و تجاوز و اسیر کردن و کشتار دیگران اند و برخلاف ادعای جاده صاف کن های نژاد پرستی، هیچ نوعی از به اصطلاح «تسامح کوروشی» کذائی ندارند و در جنگ و غارت همواره پیش دستی کرده اند.

 

ح

· در حالیکه نمایندگان توده مردم و پهلوانان و شیوخ قوم که تجسم آرزوهای مردم و بیانگر دموکراتیسم نظام دودمانی بوده اند - از جنگ و خونریزی و غارت بیزارند.

· اینها واقعا هم در جنگ پیش دست نبوده اند.

 

24

· بزرگی فردوسی آنجا ست که هزار سال پیش، این مطالب را در حدی که برای آن زمان نبوغ آمیز است، درک کرده و کوچکی فراشان فاشیسم و نژاد پرستی اینجا ست که حرف فردوسی را حتی پس از هزار سال نمی فهمند و یا دانسته تحریف می کنند.

 

ادامه دارد.

خرد ـ انسان ـ تاریخ (فصل ششم) (بخش ۱ و ۲)

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

 

 

۶۶

https://hadgarie.blogspot.com/2018/06/blog-post_74.html

 

۶۷

https://hadgarie.blogspot.com/2018/06/blog-post_35.html

 

۶۸

https://hadgarie.blogspot.com/2018/06/blog-post_44.html

 

۶۹

https://hadgarie.blogspot.com/2018/06/blog-post_239.html

 

۷۰

https://hadgarie.blogspot.com/2018/06/blog-post_791.html

 

۷۱

https://hadgarie.blogspot.com/2018/07/blog-post_6.html

 

۷۲

https://hadgarie.blogspot.com/2018/07/blog-post_71.html

 

۷۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3808

 

۷۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3822

 

۷۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3832

 

۷۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3842

 

۷۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3855

 

۷۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3863

 

۷۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3884

 

۸۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3924

 

ادامه دارد.

خرد ـ انسان ـ تاریخ (۸۰)

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

 

فصل ششم

وظیفه فکری فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان

 

بخش دوم

ادامه

 

۵۳

·    بنابرین، حل فلسفی مسئله جامعه بورژوایی، جریان تئوریکی ئی نبوده که به طرز پیگیر و لاینقطع، از مرحله ای به مرحله ای و از سیستمی به سیستمی بگذرد.

 

۵۴

·    تسلط راسیونال بر طبیعت و جامعه، اگرچه مطالبه ای بود که مبنای توسعه فلسفه کلاسیک بورژوایی در مجموع محسوب می شد، ولی نحوه و نوع اندیشیدن بدان توسط هر کدام از متفکرین بورژوایی به سطح تشکیل و جا افتادن جامعه بورژوایی در کشورهای مختلف اروپا از سویی و به بلوغ هر کدام از اقشار بورژوایی وابسته بود که متفکرین، سخنگوی (نماینده) شان بودند.

 

۵۵

·    البته مواد فکری به میراث مانده از قبل و سطح توسعه علمی، نقش ناچیزی به عهده نداشته اند.

 

۵۶

·    ما اما در رابطه با پژوهش خویش که به شکوفایی نقطه نظرات عام می پردازد، این مواد فکری به میراث مانده از قبل و سطح توسعه علمی را مورد صرفنظر قرار می دهیم.

·    برای اینکه این مسئله برای هر کدام از متفکرین مسئله ای خاص محسوب می شود.

 

پایان بخش دوم

 

بخش سوم

 

۱

·    بدین معنا، جریانات ماقبل فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان در فرانسه و انگلستان، یعنی راسیونالیسم، ماتریالیسم، امپیریسم و تلاش های به عمل آمده در جهت حل مسئله اساسی تفکر کلاسیک بورژوایی، تحت تأثیر شرایط جامعه ای متفاوت زیر بوده اند:

·    تحت تأثیر سطح توسعه نایله جامعه فرانسه و انگلستان در قرون ۱۷ و ۱۸ بوده اند.

 

۲

·    تفاوت جامعه فرانسه با جامعه انگلستان را می توان به شرح زیر جمعبندی کرد:

 

الف

·    بورژوازی فرانسه در آستانه انقلاب بورژوایی ایستاده بود.

 

ب

·    در حالیکه بورژوازی انگلستان، انقلاب بورژوایی را پشت سر نهاده بود.

 

۳

·    خصایل متفاوتی که فلسفه فرانسه و انگلیس در این قرن به خود می گیرند:

·    اینکه در فرانسه، خرد و در انگلستان، تجربه برجسته می شود، نتیجه همین ایستادن بورژوازی فرانسه در آستانه انقلاب و پشت سر نهادن انقلاب توسط بورژوازی انگلستان است.

 

۳

·    هر دو جریان فلسفی، ابداعات ایده ئولوژیکی بورژوازی مترقی بوده اند.

·    ولی ابداعات ایده ئولوژیکی بورژوازی مترقی به طور کلی نبوده اند.

·    بلکه  ابداعات ایده ئولوژیکی بورژوازی مترقی فرانسه از سویی و ابداعات ایده ئولوژیکی بورژوازی مترقی انگلستان از سوی دیگر بوده اند که حاوی همانندی ها و جدایی ها هستند.

 

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۱۱۹) (قسمت دوم)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

 

غريزه عشق به فرزند هم از غريزه عشق به خود ناشى مى شود

با اين پنداشت خودفريبانه كه فرزند را ادامه خود مى داند و براى همين همه تلاشش اينه فرزند را عين خودش و مطابق با اميال و نظرات خود بار بياره و حتى آرزوهايش را در فرزند دنبال مى كند

حریف

 

۱

ممنون

این جنبه آگاهانه

جنبه اجتماعی، انسانی و عقلی رابطه را تشکیل میدهد.

 

۲

جنبه های غریزی

دست خود موجود زنده نیستند.

 

۳

این را می توان جزو جنبه های طبیعی رابطه هم تلقی کرد:

رابطه انسان به مثابه موجود طبیعی با فرزند به مثابه موجود طبیعی دیگر

 

۴

فرزند

واقعا هم تداوم حیات مولد است

 

۵

مادر و پدر در فرزند

ادامه حیات می دهد:

تداوم با واسطه حیات

 

۶

این شامل همه مولودات بشری می شود:

شاعر هم در شعرش ادامه حیات مید هد

نجار در میز و در و پنجره و صندلی و خرمنکوب و غیره اش

معمار در پل و کاروانسرا و خانه و مسجد و آسمان خراشش ...

 

۷

دلیل دیگر عشق مولد به مولود

در این است که

مولد در مولود

ماهیت خلاق و آفریننده خود را تماشا می کند و غرق حظ و لذت عمیق و اصیل می شود

 

۸

مولود هر کس

آیینه ماهیت انسانی او ست

انسان خدا ست.

 

۹

چه مولود انسانی (تولید مثلی)

و

چه مولود تولید مادی

و

چه مولود تولید هنری و فکری و غیره

 

مسیح علی نژاد

مدافع چیست؟

 

۱

مسیح علی نژاد

ظاهرا

مدافع حقوق کودکان است.

 

۲

مثلا

مخالف ازدواج کودکان مثلا ده ساله است

که

در طویله جماران

قانونی شده است.

 

۳

زنده باد مش مسیح علی نژاد

 

۴

سؤال

از مش مسیح

این است که چرا

از حقوق کودکان در طویله زمین

دفاع نمی کند؟

 

۵

دیروز

در عخبار یورو نیوز

آمده بود که در آلمان صد ها کودک از دختر و پسر

به طرز سیستماتیک مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند و حتی فیلم برداری شده اند.

 

۶

قبلا گزارش داده شده بود که از طریق خرید و فروش کودکان اروپای شرقی

پس از شکست سوسیالیسم

همین آلمان

در یک سال

۵ میلیارد یورو

درامد داشته است.

 

۷

دفاع از حقیقت

باید

نه

نیمبند

بلکه

تمامعیار باشد.

 

۸

هر روز در عخبار جهانی

از

صدها کودک بی سرپرست گزارش داده می شود

که

یا

در دریا

در راه رساندن خود از جهنم سوریه و عراق و افغانستان و افریقا و غیره به جنت اروپا و امریکا

غرق شده اند و یا پشت سیم های خاردار و مار دار مانده اند.

 

۹

 

باید در پروفایل مسیح علی نژاد

دنبال دفاع از حقوق این کودکان هم گشت

تا

به صداقت او

پی برد.

 

۱۰

میان لاشخورهای جماران

و

لاشخورهای امپریالیستی

به لحاظ ماهیت طبقاتی

کمترین تفاوتی وجود ندارد.

 

۱۱

خرم ان کس که از تمامت حقیقت عینی دفاع کند

و

نه

از

حقیقتواره های بند تنبانی مفید برای خود.

 

الرژی بعضی ها نسبت به واژه ها

 

من نسبت به كلمات اصل و اصيل و اصالت الرژى دارم.

همه دعواها از همين ها شروع مى شود.

حریف

 

۱

دلیل الرژی بعضی ها به واژه ها

شاید عدم فهم محتوای واژه ها

و

فونکسیون واژه ها باشد.

 

۲

محتوای واژه ها چیست؟

 

۳

اصلا

واژه چیست

فونکسیون واژه چیست

و

واژه

چگونه تشکیل می شود؟

 

۴

بشر اگر واژه نمی ساخت

به چه روزی می افتاد؟

 

۵

و یا در چه ذلتی درجا می زد؟

 

زبان

در جهان

ای خردمند

چیست؟

 

۱

زبان

مهم است.

 

۲

زبان اما

ابزار تبیین و تفاهم و تفهیم اندیشه است

 

۳

زبان

فی نفسه

تعیین کننده نیست.

اگرچه برابر با هیچ نیست.

۴

زبان

فرم است و قالب است.

 

۵

زبان مثل قابلمه است.

 

۶

تعیین کننده

محتوای قابلمه است.

 

۷

تعیین کننده علمیت و عینیت مفاهیم (واژه های) زبان است.

 

اطلاعیه پرسنل رسمی شرکت نیشکر هفت تپه

 

به نام خدا

 

۱

به نام خدا؟

 

۲

من ـ زور از خدا چیست؟

 

۳

من ـ زور از شرافت و صداقت و مردانگی چیست؟

 

۴

این مفاهیم

ارتجاعی و فئودالی اند.

 

۵

قرون وسطایی اند

و

نه

انقلابی و کارگری.

 

۶

من ـ زور از خیانت چیست؟

 

۷

خیانت از مفاهیم انجیلی و عهد بوقی است و نه از مفاهیم علمی و انقلابی.

 

۸

کسی که این اطلاعیه را نوشته یا خر بوده و یا لاشخور

 

رادیکال بودن یعنی پی بردن به ریشه قضایا

ریشه انسان اما انسان است.

حریف

 

۱

این ترجمه جمله مارکس

احتمالا معیوب است.

اگر حافظه ما خطا نکند.

 

ویرایش:

رادیکال بودن یعنی دست به ریشه بردن.

ریشه انسان اما انسان است.

 

۲

پی بردن کسی به ریشه قضایا

ربطی به رادیکالیته کسی ندارد.

 

۳

این اما به چه معنی است؟

 

۳

منظور مارکس از

« ریشه انسان

انسان است»

چیست؟

 

۴

عیب انتشار بریده ای از متنی

در

سنت اسکولاستیک

همین است.

 

۵

اگر کل متن و یا حداقل پاراگراف مربوطه منتشر می شد

خواننده می توانست

نسبت به نظر مارکس موضع گیرد.

 

۶

در غیر این صورت

چاره ای جز آوردن خری با خورجینی مملو از خیال

و

کشف تخیلی منظور مارکس

وجود ندارد.

 

۷

شاید این جمله مارکس از نامه او به حریفی در رابطه با مسئله خاصی باشد.

 

۸

و گرنه ریشه انسان

مناسبات تولیدی

(زیربنای اقتصادی جامعه)

است.

 

۹

انسان

از بدو تولد

به قول خود کلاسیک های مارکسیسم

تحت مناسبات تولیدی معینی

قرار می گیرد

 

درست به همان سان که تحت جو زمین (فشار غول آسای زمین) قرار می گیرد.

 

۱۰

مناسبات تولیدی

(زیربنای اقتصادی جامعه)

است

که چند و چون انسان ها را تعیین می کند.

 

۱۱

مناسبات تولیدی

(زیربنای اقتصادی جامعه)

است

که

پر و بال پرواز انسان ها را می بندد و یا حتی می برد

 

۱۲

مناسبات تولیدی

(زیربنای اقتصادی جامعه)

است

که

به

انسان ها

پر و بال پرواز می بخشد و به معراج به عرش اعلی برمی انگیزد

 

عاشورا

یعنی عدم سازش با ظالم

حریف بی خبر از خدا و خر و خرما

 

۱

میان حسین و یزید

به لحاظ طبقاتی

کم ترین فرقی وجود ندارد.

 

۲

هر دو

جزو طبقه اجتماعی برده دار هستند.

 

۳

هر دو ستمگرند.

 

۴

هر دو انگل اند.

 

۵

یزید بسان سید علی جلاد در مسند قدرت است

و

حسین بسان میر حسین لاشخور

در

حصر است.

 

۶

یزید

به لحاظ فکری و هنری

برتر از حسین است.

 

۷

یزید

شاعر است.

 

۸

مصراع اول بیت اول دیوان غزلیات حافظ

از یزید است:

الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها

  

ادامه دارد.

 

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۱۱۹) (قسمت اول)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

فوتبالیست ها و مردان ایرانی باید ورزشگاه های ضد زن را تحریم کنند

مسیح علی نژاد منجی

 

۱

این رهنمود مسیح منجی

به

چه معنی است؟

 

۲

این بدان می ماند که کسی رهنمود دهد:

قصاب ها و سلاخ ها

باید ذبح گاو و گوسفند را و خرید و فروش گوشت را تحریم کنند.

 

۳

فوتبالیست ها

از

ممر فوتبال

مولتی میلیونر می شوند.

 

۴

فوتبالیست ها

از بی همه چیزی مادی و فکری

به

مقام اعضای طبقه حاکمه انگل

ارتقا می یابند.

 

۵

فوتبالیست ها

تنها چیزی که ندارند

مغز اندیشنده در کدوی کله است.

 

۶

فوتبالیست ها

ماهیتا

لات و لاشخورند

 

۷

اعضای تیم ملی مثلا آلمان

حتی از همسر همبازی خود نمی گذرند

چه رسد به دختربچه های نابالغ دلربا

که

پرونده های تجاوز جنسی قطور در اروپا دارند.

 

۸

فوتبالیست ها

عمدتا

روانی اند.

 

۹

میدان فوتبال دارالمجانین است

 

۱۰

فوتبال = مذهب مدرن = افیون توده محتاج تخدیر

فرقی بین آیین تشیع اصلا حشری و فوتبال وجود ندارد.

زنی که به خاطر فوتبال خودکشی کند

در

بهترین حالت خر است.

 

۱۱

ضمنا

در طویله جماران

مرد

وجود ندارد.

 

۱۲

حریفی

از دختری ایرانی

که تازه از طویله جماران به طویله اروپا آمده بود

و

در به در دنبال شوهر خارجی مسن می گشت

پرسیده بود

چرا در ایران دنبال شوهر همسن خود نمی گردی؟

 

۱۳

ضعیفه جواب داده بود:

در

ایران

مرد وجود ندارد

نران ایران زباله اند.

 

۱۴

نمردیم

و

به

همت رفیقی

با

مسیح منجی

دیروز

اشنا شدیم

و

از زندگی سگی مان

سیر گشتیم

و

دنبال بنزین می گردیم تا خودسوزی کنیم و شق القمر کنیم.

 

 

چون نیک بنگری

همه در حال عرعریم

 

۱

جهان شده دارالمجانین

 

۲

کاش فقط اردن و ایران

پرورشگاه خر بود

و

خلایق

به خاطر فوتبال

خود 

را

جر می دادند

و

جزغاله می ساختند.

 

 

 

رسد آدمی به جایی

که

بجز دلار نبیند.

 

ف. ص.

 

روشنگری !!!

در جامعه ای با این عمق گستردگی تاریکی!!!

 

سال ها تدریس کردم کار من روشنگری بود.

 

جالب این است که وقتی کارم به حراست می کشید، مسئول حراست جلو پایم تا کمر خم می شد و احترام می گذاشت،

ولی همکار خودم از هم صحبتی با من طفره می رفت!!!

 

همکارانی که حتا موقع نوشتن یک آدرس

غلط املایی داشتند

و سطح سوادشون حالم رو به هم می زد!!!

 

بله استادان دانش کاهی ..

 

سال ۵۹ ور جریان انقلاب فرهنگی دانشجوی دانشگاه بودم.

 

شاهد یک روز وحشتناک.

 

یکی از سرکردگان بچه های چپ

استاد ریاضی من بود

 

یک جوان پر مدعای چپ از پیش از انقلاب ، که دستگیر شد و کتک خورد... و مدعی بود که آخر او را می کشند!

 

بعد از حدود سی سال این استاد رو یافتم.

 

جایی یکی دو ساعت با هم صحبت کردیم.

 

تمام مدت

حرفش

از

موفقیت های مالی اش بود.

 

از در آمد چند میلیونی همسرش که (با استفاده از سهمیه جنگ) پزشک بود.

 

از هفته ای پنجاه ساعت تدریسش،

از خانه اش در شهرک غرب،

از فرستادن پسرش به خارج،

از دلالی بورسش برای خانم دکتر های دوست همسرش ...

 

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

 

۱

ممنون.

فرماسیون سرمایه داری در ایران اگرچه با انقلاب سفید شروع می شود

ولی

در واقع

با روی کار آمدن اشرافیت فئودالی ـ روحانی ـ بورژوایی ـ سنتی - بازاری

یعنی

بدترین دشمنان بورژوازی

به معنی واقعی کلمه

استقرار می یابد و مسلط می شود.

 

۲

از همان بدو روی کار آمدن اجامر جماران

با ادعای نمایندگی الله و فقه الله

گوساله زرین کلیم الله

یعنی

بت کالا

فکر و ذکر و روح و روان سکنه کشور را تسخیر می کند.

 

۳

فتیشیسم کالایی

بت پرستی مدرن

کالاپرستی

پول پرستی

رواج ریشه مند دهشت انگیزی می یابد.

 

۴

طنز تلخ تاریخ

همین است.

 

۵

الهه طنازی است

تاریخ

 

۶

این الهه طناز

مستحکم ترین سدها

را

به دست سنتی ترین سد سازان

تخریب میکند

تا جریان توسعه تاریخی ادامه یابد.

 

۷

اشرافیت کثافتی که با وعده حکومت مستضعفین و عدل علی

انقلاب بورژوایی سفید را شکست داده

از همان بدو حکومت

فکری جز تکثیر ثروت خویش به قیمت غارت سفره تهی زحمتکشان و تاراج دارایی صدها هزار ساله زیر زمینی مردم

نداشته است.

 

۸

ما در ایران با انباشت اولیه سرمایه سر و کار داریم.

 

۹

روندی که صدها سال قبل در غرب صورت گرفته است.

 

۱۰

انباشت ثروت در دست اقلیتی و انباشت ذلت در اکثریت عظیم جامعه

 

۱۱

اکثریت زحمتکش تهیدست گرفتار در ذلت مادی

باید

به مدد روشنگری علمی و انقلابی

به

نیروی لایزال خود

واقف شود.

 

۱۲

باید از تصور نیروی غول اسای خود

به هراس از خود

درآید.

 

۱۳

تا

از هفتخوان سرمایه بگذرد

و

به فرمانفرمایی توده

به

دموکراسی حقیقی

به

سوسیالیسم

رسد.

 

۱۴

بدین طریق است

که

بت پرستی

پایان می یابد

و

توده ـ خدا پرستی دست در دست با طبیعتخدا پرستی

شروع می شود.

 

۱۵

کمونیسم = هومانیسم متکامل + ناتورالیسم متکامل

 

الف. ص

 

در جامعه ای که تورم بیداد میکنه ولی مردم با خوردن یک بسته پفک عصرانه و یک ساندویچ فلافل شام و سوار پراید شدن و دور دور کردن شاد هستند...

 

در جامعه ای که دغدغه ی اصلی زنان ما

روسری و حجاب هست و رفتن به استادیوم، و کارشون تتو ابرو و کاشت بیریخت ناخن و عمل بینی (کمترین رو گفتم کاری به پروتز لب و ... ندارم)...

 

در جامعه ای که حقوق بازنشسته فرهنگی با تحصیلات عالی کمتر از حتا بازنشستگان ادارات دیگر هست و قدرت خرید و سفر و درمانش پایین تر از همکاران مشغول به کار خود...

 

... و خیلی چیزهای دیگر ...

 

آشکار است که کسی به نام مسیح علی نژاد جولان میدهد و می شود سمبل آزادی !

 

البته برای مردمی که تازه به دوران رسیده اند!

 

(البته تازه به دوران رسیدگی ، لزوما ثروت نیست،

خانمی که اجدادش آرزوی قاطر سواری داشتند و امروز پشت فرمون پراید نشسته و توی خیابون ژست آبدوغ خیاری میگیره هم تازه به دوران رسیده هست)

 

و همین است که از کسی صدایی درنمیاد.

 

چون همه با داشتن یک ماشین قسطی و یک گوشی اندروید و چند تا تیکه لباس و لوازم آرایش چینی، تازه به دوران رسیده هستند و شاد و تنها مشکل حجاب است و رفتن به استادیوم !!!

 

اندکی اندر باب مالکیت

 

اين علاقه و تعلق خاطر به مولود در مولد

حس مالكيت را هم سبب مى شود

پس آيا مى توان گفت كه انسان يا هر موجودى كه براى چيزى زحمت مى كشد

مالك آن است؟

حریف

 

۱

ممنون

حس مالکیت هم امری غریزی و طبیعی است.

 

۲

مولد هر چیز مادی و فکری و هنری

طبیعتا

حس مالکیت نسبت بدان دارد.

 

۳

یکی داشت خشت می زد و اشعار سعدی را غلط غلوط می خواند.

 

۴

سعدی دید

و

کفش هایش را کند و از روی خشت هایش راه رفت

تا

نشان دهد که تخریب مولود کسی به چه معنی است.

 

۵

شاعر هم خود را مالک اشعار خود می داند.

طبیعی است.

دست خودش هم نیست.

باید هم بداند.

 

۶

به همین دلیل طبقه حاکمه

به توده ای ها تهمت لغو مالکیت را می زند

تا در دل مردم هراس افکند.

 

۷

توده ای ها اما خواهان لغو مالکیت هرگز نبوده اند.

 

۸

آماج توده ای ها تعویض فرم مالکیت بر وسایل اساسی تولید (کارخانه ها، شرکت ها، بانک ها، جنگل ها، آبشارها، رودخانه ها و مراتع و مزارع و باغات و قنوات و غیره) است

 

۹

گذار از فرم خصوصی مالکیت به فرم اجتماعی و همگانی آن

آنهم فقط بر وسایل اساسی تولید

 

۱۰

طبقه حاکمه تهمت اشتراکی کردن زنان را هم می زند.

 

۱۱

چون زنان را نه آدم

بلکه وسیله تولید مثل

محسوب می دارد

 ادامه دارد.

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۴۵۴)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

 

متد 

(اسلوب)

 

۸۷

·    در جامعه شناسی از متدها و فنونی هم استفاده می شود که در رشته های علمی دیگر به طرز موفقیت آمیزی مورد استفاده قرار می گیرند.

 

۸۸

·    از آن میان متدها و فنون زیر حاوی خودویژگی چشمگیر روشنی در پژوهش سوسیولوژیکی اند:

 

الف

·    نظر پرسی

ب

·    آنالیز اسناد

پ

·    آزمایش

ت

·    تشکیل صفحه مدرج (اسکالیزاسیون)

 

ث

·    سوسیومتری

  ج

·    مدل سازی اجتماعی

ح

·    انالیز سیستم

چ

·     انالیز ژنه تیکی و تاریخی

د

·    توصیف و طبقه بندی (تیپولوژیزاسییون)

 

۸۹

·    تعیین دقیقتر وظایف و جایگاه هر کدام از متدها و فنون و پیوند آنها باید با توجه به خودویژگی پژوهش سوسیولوژیکی صورت گیرد.

 

۹۰

·    جامعه شناسی به پژوهش روندهایی از جامعه می پردازد  که حاوی خصلت پدیده های همگانی اند.

·    این امر اما فقط به مدد متد های مته متیکی ـ ایستاتیستیکی (ریاضی ـ آماری) زیر میسر می شود:

 

الف

·    به مدد محاسبه تکرر و توالی نسبی

 

ب

·    به مدد محاسبه ارزش میانگین

 

پ

·    به مدد محاسبه میزان هدایت

 

ت

·    به مدد آنالیز فاکتوری

ث

·    به مدد آنالیز قراین

ج

 

 

·    به مدد آنالیز رگرسیون

 

  تحلیل رگرسیون یا تحلیل ارتباط یک فرایند آماری 

برای تخمین روابط بین متغیرها ست. 

این روش شامل فنون متعددی برای مدل‌سازی و تحلیل متغیرهای خاص و منحصر به فرد، با تمرکز بر رابطه بین متغیر وابسته و یک یا چند متغیر مستقل

است.

مترجم

 

ادامه دارد.

تأملی در مسله ملی (۶) (قسمت دوم)

 

بررسی هایی پیرامون مسئله ملی و مبانی موضع گیری مترقی در باره آن

نوید نو

مطلب دریافتی

 

ویرایش و تحلیل

از

یدالله سلطان پور

 

۲

کارکرد این پدیده ها 

 (ملت، دولت و ملی گرایی )

درآغاز، 

در راستای تحقق اتحاد داخلی و آزادی مبتنی بر مناسبات تولیدی نوین بود 

اما 

اندک اندک 

ملی گرایی به جایگزینی برای آرمان های دوران فئودالیسم، 

نظیر « شرافت»، «خاندان» و « وفاداری»

 بدل شد

 زیرا 

 بدون وجود آرمان هایی نظیر غرور و افتخار ملی، 

امکان بسیج توده ها برای جانبازی در راه رقابت نظامی گروه های سرمایه دارِ واحد های سیاسی – جغرافیایی گوناگون 

در

 جهت دستیابی به بازارها و نیز منابع جدید، 

وجود نداشت.

 

«توضیح» فونکسیونالیستی (کارکردگرایانه) مفاهیم ناسیون (ملت) و دولت و ناسیونالیسم  

بهتر از هیچ است.

 

ولی

به

معنی توضیح ماتریالیستی ـ دیاک تیکی - تاریخی ـ رئالیستی ـ راسیونالیستی (مارکسیستی - لنینیستی) آنها نیست.

 

به 

زبان همان لنین

به

معنی توضیح تاریخی ـ مشخص آنها 

نیست.

 

ما

در

تاریخ جامعه بشری

با

دو نوع بورژوازی

سر و کار داشته ایم:

 

الف

 

بورژوازی آغازین

به

مثابه سوبژکت تاریخ

به

مثابه گورکن فرماسیون اقتصادی فئودالیسم

به

مثابه رهبر توده های مردم در رزم انقلابی ـ ضد فئودالی ـ ضد روحانیت کثافت

 

 

نمایندگان ایده ئولوژیکی این بورژوازی آغازین

غول های فلسفی و فکری و فرهنگی و هنری معروف خاص و عام اند:

از لامتری و دیدرو و هلوه تیوس و هولباخ تا کانت و هگل و فویرباخ و صدها تن دیگر

از

شیللر تا ولتر و روسو و گوته و غیره

 

ستون فقرات ایده ئولوژی بورژوازی آغازین

فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان

است

که

با

فلسفه هگل و فویرباخ

(خاتم الفلاسفه بورژوازی آغازین  

به

پایان می رسد.

 

 

مراجعه کنید

به

لودویگ فویرباخ و پایان فلسفه کلاسیک آلمان

اثر انگلس

 

ب

بورژوازی واپسین

به

مثابه ضد بورژوازی آغازین

به

مثابه ضد سوبژکت طراز نوین تاریخ (پرولتاریا)

 به

مثابه دشمن آشتی ناپذیر فلسفه کلاسیک بورژوایی

به

مثابه متحد ارگانیک اشرافیت برده دار، فئودال و روحانی

به

مثابه بدترین دشمن پیشرفت و رئالیسم و راسیونالیسم

به

مثابه مهد پرورش فاشیسم، میلیتاریسم، فوندامنتالیسم، نیهلیسم 

به

مثابه بدترین دشمن شعارهای برنامه ای بورژوازی آغازین

(آزادی ـ برابری ـ برادری)

به

مثابه مؤسس و مبلغ و حامی خردستیزی، کمونیسم ستیزی، توده ستیزی، انواع مختلف مذهب، خرافه و خریت و خر پروری.

 

 

با

نمایندگانی

از شوپنهاور و تا نیچه

از ویتگن اشتاین تا پوپر

 

ستون اصلی ایده ئولوژی بورژوازی واپسین

فلسفه بورژوازی واپسین

است

که

با

فلسفه فریدریش نیچه

(خاتم الفیلسوف بورژوازی واپسین  

به

پایان می رسد.

 

مراجعه کنید 

به

دایرة المعارف فلسفه بورژوایی واپسین

 

https://hadgarie.blogspot.com/2019/09/blog-post_47.html

 

ادامه دارد.

 

تأملی در مسله ملی (۶) (قسمت اول)

 

بررسی هایی پیرامون مسئله ملی و مبانی موضع گیری مترقی در باره آن

نوید نو

مطلب دریافتی

 

ویرایش و تحلیل

از

یدالله سلطان پور

 

در حقیقت 

پدیده ی ملت - دولت و به تبع آن ملی گرایی 

پدیده هایی متأخرند 

که

 تنها

 پس از شکل گیری نظام سرمایه داری 

به وجود آمدند 

و 

حاصل اتحاد اقتصادی بخش های گوناگون یک محدوده ی جغرافیایی خاص 

و 

در تقابل با جدائی پسندی جوامع فئودالی 

هستند.

کارکرد این پدیده ها درآغاز، 

در راستای تحقق اتحاد داخلی و آزادی مبتنی بر مناسبات تولیدی نوین بود 

اما 

اندک اندک 

ملی گرایی به جایگزینی برای آرمان های دوران فئودالیسم، 

نظیر « شرافت»، «خاندان» و « وفاداری»

 بدل شد

 زیرا 

 بدون وجود آرمان هایی نظیر غرور و افتخار ملی، 

امکان بسیج توده ها برای جانبازی در راه رقابت نظامی گروه های سرمایه دارِ واحد های سیاسی – جغرافیایی گوناگون 

در

 جهت دستیابی به بازارها و نیز منابع جدید، 

وجود نداشت.

 

از سوی دیگر متمرکز کردن توده های مردم بر روی مفاهیمی چون ملیت و ملی گرایی،

 امکان هدایت ستیز فزاینده ی طبقاتی ناشی از شکاف روز افزون میان طبقات اجتماعی متخاصم 

را، 

به 

مجرای بی خطر و سود آور «مجادلات ملی»

 فراهم می کرد و می کند .

اما 

ملی گرایی مانند هر پدیده ی دیگری 

حاوی وجه دیگری نیز است : 

قطعا تلاش در راستای رفع ستم ملی برای ملل تحت انقیاد ،

 سویه ی مترقی آن است.

 به بیان دیگر 

 میان ناسیونالیسم استعمارگران و ناسیونالیسم استعمار شوندگان 

تفاوت جدی وجود دارد: 

تلاش ملی گرایان فرانسوی

 برای حفظ الجزایر به عنوان مستعمره 

 و

 مبارزات رهایی بخش ملی گرایان الجزایری بر ضد استعمارگران

 نمونه ای از دو سویه ی متضاد ملی گرایی اند.

  اجنهپرسیده بودند:

 

 

برای چه «تحلیل» های این و آن

 

را

 

تحلیل می کنید

 

وقتی 

 

کسی

 

حتی سطری از مطالب شما

 

را

 

نمی خواند؟

 

 

 

ما

 

اکنون

 

می توانیم به سؤال اجنه پاسخ دهیم.

 

 

 

روند تحلیل «تحلیل» های این و آن

 

فی نفسه

 

روندی آموزشی

 

است.

 

 

 

ما

 

اصلا

 

نمی دانستیم

 

که

 

طرز تفکر فونکسیونالیستی و پراگماتیستی

 

چیست.

 

 

 

در

 

حالی که طرز «تفکر» هر صاحبنظری

 

و

 

حتی

 

چه بسا

 

طرز «تفکر» خود ما

 

فونکسیونالیستی و پراگماتیستی

 

بوده است.

 

 

 

به 

 

همین دلیل

 

انتقاد از همنوع

 

فقط

 

یک روی مدال خجسته روشنگری

 

است.

 

 

 

روی دیگر این مدال 

 

 انتقاد از خود

 

است.

 

 

 

۱

 

در حقیقت 

پدیده ی ملت - دولت و به تبع آن ملی گرایی 

پدیده هایی متأخرند 

که

 تنها

 پس از شکل گیری نظام سرمایه داری 

به وجود آمدند 

و 

حاصل اتحاد اقتصادی بخش های گوناگون یک محدوده ی جغرافیایی خاص 

و 

در تقابل با جدائی پسندی جوامع فئودالی 

هستند.

 

 

 

این «تحلیل» و «توضیح» حریف

 

به

 

ظاهر

 

ماتریالیستی

 

است.

 

 

 

حریف

 

دلیل اقتصادی تشکیل ملت و دولت و ناسیونالیسم

 

را

 

به

 

طرز مخدوش و معیوب

 

تبیین می دارد.

 

 

 

فریبایی این طرز «تحلیل» و «توضیح»

 

هم

 

در

 

همین لعاب ماتریالیستی و اکونومیستی آن

 

است.

 

 

 

برای اینکه

 

مارکسیسم

 

در

 

ذهن عوام الناس تحصیلکرده

 

عبارت است

 

از

 

توضیح اکونومیستی مسائل جامعه.

 

 

 

اما

 

عوام الناس تحصیلکرده و باسواد

 

عاجز از تمیز انواع ماتریالیسم از ماتریالیسم دیالک تیکی ـ تاریخی 

 

و 

 

عاجز

 

از

 

درک مارکسیسم - لنینیسم

 

هستند.

 

 

 

ماتریالیسم مکانیکی، متافیزیکی، علم الاشیایی، اقتصادی و غیره

 

انواع مختلف ماتریالیسم بورژوایی

 

اند

 

و

 

دشمن غدار ماتریالیسم دیالک تیکی ـ تاریخی اند.

 

 

 

یعنی

 

آنچه مؤلف

 

در

 

زر روق مارکسیسم ـ لنینیسم

 

به

 

خورد خلایق می دهد،

 

ماهیتا

 

خرافه ای ضد مارکسیستی ـ لنینیستی

 

است. 

 

 

 

 

 

 

اگرچه

 

از

 

آثار لنین

 

جملاتی

 

را

 

دستچین می کند

 

و

 

در

 

بشقاب اطعمه فکری خواننده

 

 قرار می دهد.

 

 

 

ما

 

باید

 

به

 

نوعی نو اندیشی

 

خطر کنیم 

 

تا 

 

اندک اندک

 

لیاقت مارکسیستی ـ لنینیستی اندیشی

 

کسب کنیم.

 


ادامه دارد.