جفنگیات اجنه در « جهان» جیم و جاک (۱۷)

 

از

 صفحه فیسبوک حوریه    

گاف سنگزاد 

 

 

·        این شربت از جفنگیات ویلیام شکسپیر را بهتر است، قبل از سر کشیدن و هضم و جذبش و ضمنا قبل از دادن به خورد همنوعان خود،  

جرعه جرعه

  مورد تأمل قرار دهیم.

·        تا خدای ناکرده دست به خودفریبی و احیانا عوام فریبی نزنیم.

 

از هیچکس برای هیچ چیز انتظاری نداشته باش!

ویلیام شکسپیر

 

·        ویلیام جان، خودت را فقط یکبار در یکی از موارد زیر ـ به عنوان مثال ـ به جای ما بگذار:

 

۱

·        برای کسی از سپیده تا شام، جان بکن و عصر با دست خالی به خانه برو و انتظار دریافت دستمزدی به ازای کار کمرشکن و عرقریز فیزیکی و یا فکری ات نداشته باش!

 

۲

·        جان و جوانی ات را برای نجات جامعه ات از ذلت مادی، فکری، روحی و روانی به خطر انداز و از قلدران جدید که سوار بر امواج خونت به قدرت می رسند و جهنمی بمراتب هولناک تر از قبل، برپا می دارند و دمار از روزگارت در می آورند، انتظاری نداشته باش.

 

۳

·        با هزار مصیبت و ذلت بچه بزرگ کن و برای تأمین آینده بهتری برای او، قید آسایش شبانه روزی و عزت انسانی ات را حتی بزن و وقتی بزرگ شد، انتظار کمترین کمکی از او نداشته باش.

 

۴

·        هر چه از تجربه و دانش داری، بدون توقع و انتظاری ارزانی هر رهگذری کن و وقتی بسان ستوری در اصطبلی لگدمالت کند، تا به زیارت مرده ای شرفیاب شود، انتظار قدر دانی که سهل است، انتظار اعتنائی حتی نداشته باش.

 

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (بخش سی و سوم)



جمعبندی
از
مسعود بهبودی

 

 

۳۲۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5592

 

۳۲۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5606

 

۳۲۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5607

 

۳۲۴

قسمت اول

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5608

 

قسمت دوم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5609

 

۳۲۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5615

 

۳۲۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5616

 

۳۲۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5639

 

۳۲۸

قسمت اول

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5640

 

قسمت دوم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5641

 

۳۲۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5642

 

۳۳۰

قسمت اول

 http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5643

 

قسمت دوم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5644

 

ادامه دارد.

چشم ها را باید شست، مارکسیستی باید دید. (۲۸)

 

تأملی

از

مسعود بهبودی 

 

اشاره ای به آنتی سمیتسم

 

۱

نه.

قدمت و موضوعیت یهودی ستیزی (آنتی سمیتیسم) 

خیلی بیشتر از تاریخ ۲۰۰ ساله امریکا و استرالیا ست.

 

۲

حتی در جنگ جهانی دوم

متفقین امپریالیستی 

حاضر به حمایت از یهودیان تحت ستم، پناه دادن به آنان و بمباران راه آهن و جلوگیری از حمل و نقل یهودیان به اردوگاه های مرگ نازیسم (هولوکاوست و غیره)  نشدند.

 

بازماندگان کشتارها

دل پری

در این زمینه دارند.

 

کو

گوش شنوا؟

 

۳

نمایندگان خلق یهود

با

سران این کشورها

تماس های سماجت آمیز مستقیم و رو در رو و نزدیک داشته اند 

و

 اسناد موثق کشتار یهودیان توسط فاشیسم 

را 

عرضه کرده اند

ولی

کسی حاضر به حمایت از آنان نشده است.

 

یهودی ستیزی

که

با

فاشیسم 

آغاز 

نشده است.

 

۴

هولوکاوست 

را 

بالاخره

 ارتش سرخ

با 

دادن تلفات دهها هزار نفری

تسخیر می کند

 

۵

نجات یافتگان از هولوکاوست و دیگر اردوگاه های مرگ

وقتی خود را با هزار مشقت و ذلت به سرزمین موعود می رسانند

هم

توسط استعمارگران انگلیس به رگبار بسته می شوند

و

حتی هزار هزار در قبرس

به 

اردوگاه های جدید

برده می شوند

و

هم

توسط بومیان

و

بعد

توسط همه طویله های فئودالی به اصطلاح اسلامی.

 

۶

کسانی 

که

توسط فدائیان فلسطین و حزب الله و حماس و جهاد و غیره 

ترور می شوند

چه بسا

جان به در بردگان از ذلت کده های فاشیسم اند.

 

بی شرمانه تر از همه

همکاری عبدالناصر و شرکاء

با

لاشخورهای نازی در ترور یهودیان گذشته از جهنم فاشیسم

بوده است.

 

۷

به 

رسمیت شناسی دولت اسرائیل

 نیز

توسط اتحاد شوروی

صورت گرفته است.

 

۸

دولت آغازین اسرائیل

سوسیالیستی 

بوده است

و

بومیان عرب و فلسطین از حقوق برابر 

برخوردار بوده اند.

 

۹

کیبوتص

همان

کالخوز معروف

در

 اتحاد شوروی

 است

که

اکنون

اولیگارشی روس

تخریب می کند

و

به

انحصارات امپریالیستی ـ اولیگارشیستی 

ارزانی می دارد.

 

۱۰

حزب کمونست آلمان

(د. ک. پ)

که

بخش اعظم اعضایش یهودی اند

کتاب قطوری

۲۰ سال قبل

در رابطه با مسئله یهود منتشر کرده است.

 

۱۱

ما از فرط خریت نخریدیم و نخواندیم و مثل سگ پشیمان ماندیم.

 

۱۲

یهودی ستیزی 

(آنتی سیمیتیسم)

محتوای ضد خلقی و آنتی کمونیستی دارد و بس.

 

۱۳

طویله های سیاسی چپ و راست در ایران و خاورمیانه و غیره

فاشیستی اند و نه کمونیستی

 

۱۴

ادبیات فاشیستی 

مثلا 

زباله نبرد من هیتلر

بیشتر از همه جا در طویله های فئودالی عربی

خوانده شده و می شود

و

توطئه تئوری های آنتی سیمیتیستی 

بیشتر از همه

 توسط فوندامنتالیسم شیعی و سنی

تکثیر و توزیع می شوند.

 

۱۵

مدتی است

که

 الاغ های استالیینستی 

هم 

به

 این دار و دسته ها 

پیوسته اند.

 

خریت توانگر کند فرد را

خبر کن حریفان ولگرد را

 

۱۶

قرآن کریم

 حتی 

به 

آنتی سیمیتیسم 

سرشته است.

 

مراجعه کنید 

به 

قرآن کریم از دیدی دیگر 

در تارنمای ما

 

۱۷

در قاره امریکا 

بیش از ۷۰۰ میلیون بومی 

توسط استعمارگران اسپانیایی و مهاجران انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و غیره

 قتل عام شده اند.

 

۱۸

در

استرالیا

بومیان بینوا در غل و زنجیر

به سر برده اند و نابود شده اند.

 

۱۹

چرا کسی اشاره ای به آنها ندارد

ولی 

خاک یک وجبی توده یهود

خاری در چشم هر فاشیست و فوندامنتالیست کثافتی

 است

و

شب و روز 

موشک باران

 می شود؟

 

۲۰

یهودی ستیزی

 (آنتی سیمیتیسم)

کمترین ربطی به دفاع از حقوق ستمدیدگان ندارد.

 

۲۱

از 

تک تک سوراخ های عندام لاشخورهای جماران و حزب الله عیران و لبنان

چرک و کثافت ضد خلقی بیرون می زند.

 

۲۲

جامعه اسرائیل

تنها جامعه

در

طویله زار خاورمیانه است

و

حمایت از آن

وظیفه و تکلیف هر شخص و شخصیت انقلابی است.

 

پایان

درنگی در سخنی از کارل مارکس (۱)

 

   

درنگی 

از

میمحا نجار

 

گاهی 

برای حراست از حریم حقیقت عینی

به

مثابه اوتوریته بی چون و چرا

باید

مقدس ترین قدیسان

را

به

چالش کشید.

 

گاهی

برای دفاع از علم

باید

با

عالم و عالم

در افتاد.

 

گاهی

برای حراست از حقانیت مارکسیسم

باید

مارکس

را

به

مصاف طلبید.

 

چرا و به چه دلیل؟

 

 

 

تسویه حساب با مارکس و هواداران کذایی مارکس

 

 

کارل مارکس

 

تحول اعصار تاریخی، همواره با پیشرفت در امر آزادی زنان میتواند تعیین گردد.

چرا که در اینجا، یعنی در رابطه زن و مرد است

که رابطه ضعیف و قوی

و

پیروزی طبیعت انسان بر قصاوت

از همه جا آشکارتر است.

 

آزادی زنان

معیار سنجش آزادی جامعه

است.

 

تحقیر زن

یکی از ویژگی های اساسی تمدن کنونی است.

 

همانطور که مشخصه اساسی بربریت نیز است.

 

تفاوت تنها در آن است که نظام مثلا متمدن کنونی (بورژوازی) هر نوع کار زشتی که در بربریت به شکل ساده اش صورت می گرفت

به شکل پیچیده ، مبهم و دو پهلو در می آورد و آن را ترویج میدهد.

هیچ کس به اندازه خود مرد از اسارت زن مجازات نمیشود. "

 

پایان

 

الف

تحول اعصار تاریخی، همواره با پیشرفت در امر آزادی زنان میتواند تعیین گردد.

 

۱

اعصار

 و

 به 

عبارت دقیقتر

 دوران های تاریخی

مثلا دوران های برده داری، فئودالیسم، کاپیتالیسم (سرمایه داری) و سوسیایلسم

بر اساس مناسبات تولیدی حاکم

یعنی

بر اساس فرم مالکیت بر وسایل مهم تولید

یعنی

بر اساس زیربنای اقتصادی

تعیین می شوند و متمایز می گردند.

 

۲

کاشف این معیار عینی و علمی آهنین مطمئن

خود مارکس

 رضی الله عنه

بوده است.

 

ب

چرا که در اینجا، یعنی در رابطه زن و مرد است

که رابطه ضعیف و قوی

و

پیروزی طبیعت انسان بر قصاوت

از همه جا آشکارتر است.

 

۱

نه.

رابطه زن و مرد

(و نه رابطه ضعیفه و قویه)

و 

یا

دیالک تیک زن و مرد

ربطی به طبیعت و قضاوت ندارد.

 

۲

ضمنا

تمیز قوی از ضعیف

در این دیالک تیک دشوار است.

 

۲

ضعیفه قلمداد کردن نیمه دیگر جامعه (زنان و مادران و خواهران)

خرافه ای طبقاتی 

است.

 

۳

زنان 

هرگز 

ضعیفتر از نران نبوده اند و نیستند.

 

۴

زنان در یکی از دوران های تاریخی

سالار جامعه

 بوده اند.

مادرسالاری دهها هزار سال دوام وقوام داشته است.

 

۵

بقایای آن هنوز هم وجود دارند.

 

۶

در این دوره اعضای جامعه

 به 

نام مادرشان

نامگزاری می شدند.

 

۷

امروزه

در ایران

اکثریت قریب به اتفاق نران طویله

تهوع آور، بی شرم، بی شعور و  بی شخصیت اند.

 

۸

زنان ایرانند 

که 

آبروی طویله در جهان اند.

زنان ایرانند 

که 

بخش شعورمند و شخصیت مند طویله را تشکیل می دهند 

و

 از 

جامعکیت آن 

پاسداری می کنند.

 

پ

آزادی زنان

معیار سنجش آزادی جامعه

است.

 

۱

معیار عینی برای تعیین میزان آزادی جامعه

مناسبات تولیدی حاکم

(زیربنای اقتصادی جامعه)

 است 

که 

در 

تحلیل نهایی 

تابع سطح توسعه نیروهای مولده

 است.

 

۲

کاشف این معیار عینی و علمی

هم 

خود مارکس

بوده است:

مراجعه کنید

به

تز موسوم به درک ماتریالیستی تاریخ

 

۳

دیالک تیک زن و نر 

هم 

در تحلیل نهایی 

تاریع دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی 

 (بنیادی ترین دیالک تیک هر جامعه)

است.

 

ت

تحقیر زن

یکی از ویژگی های اساسی تمدن کنونی است.

 

۱

نه.

تحقیر زن 

یکی از ویژگی های طویله های طبقاتی

 است.

 

۲

در طویله های طبقاتی 

هر نبات و جانور و انسان مولد و مفید و زحمتکش

تحقیر می شود:

از

درختان میوه تا خر و اسب و گاو و قاطر و سگ و مرغ و خروس و زن و دهقان و عمله و حمال و حفار و غیره

 

ث

همانطور که مشخصه اساسی بربریت نیز است.

 

۱

نه.

در دوران بربریت و حتی در دوران توحش

زن ستیزی 

رواج نداشته است.

 

۲

زن ستیزی 

همزاد طویله های طبقاتی

 است:

با

نظام برده داری

 شروع شده است.

 

ج

تفاوت تنها در آن است که نظام مثلا متمدن کنونی (بورژوازی) هر نوع کار زشتی که در بربریت به شکل ساده اش صورت می گرفت

به شکل پیچیده ، مبهم و دو پهلو در می آورد و آن را ترویج میدهد.

 

۱

اولا

نظام متمدن در زمان حیات مارکس

نظام و یا فرماسیون اقتصادی کاپیتالیستی

بوده است

 و 

نه 

بورژوازی.

 

۲

مترجم خر بوده است.

 

۳

بورژوازی

طبقه حاکمه است

 و 

نه 

نظام.

 

ح

هیچ کس به اندازه خود مرد از اسارت زن مجازات نمیشود.

 

۱

تقسیم جامعه به زن و نر

اصلا

مارکسیستی 

نیست.

 

۲

تقسیم جامعه به زن و نر

فمینیستی، امپریالیستی، خرکی و خرافی است.

 

پایان

درنگی در شعر سهراب سپهری (۲)

سیاوش کسرایی

تراشه های تبر

در رهگذار باد

 

درنگی

از

ربابه نون

 

پیشکش

 به 

ملودی و مهلا

 

۱

در 

کوچه 

هم چنان

جنگ بزرگ باد و مباد

 است

بحث بلند بود و نمود 

است.

 

معنی تحت اللفظی:

در کوچه

جنگ بزرگ باد و مباد

و

بحث بلند بود و نمود

جریان دارد.

 

این شعر فوق العاده صمیمی و شیوا و زیبا

را

سیاوش 

در 

سوگ سهراب سپهر

سروده است.

 

سنت دیرین در ایران 

(و شاید هم در جهان)

گرامیداشت مرده های متعلق به طبقه حاکمه

بوده است.

 

مرده

در

طویله

بی پروا

ستوده می شود

تا

زنده ارزنده

ستم ببیند و بی صدا بمیرد.

 

روشنفکران صاحب نام،،

مثلا شعرا و نویسندگان و پزشکان و پژوهشگران و غیره

نیز

در

تحلیل نهایی

خدام خواه و ناخواه طبقه حاکمه اند.

 

کسی از مرگ و میر دهقان و کارگر و پیشه ور

اصلا

با خبر نمی شود،

چه رسد به سرودن شعری در سوگ او.

 

۲

در 

کوچه 

هم چنان

جنگ بزرگ باد و مباد

 است

بحث بلند بود و نمود 

است.

 

سیاوش در این بند آغازین شعر،

چندین دیالک تیک مارکسیستی مهم زیر

را

بسط می دهد:

دیالک تیک خانه و کوچه

را

دیالک تیک باد و مباد

را

دیالک تیک بود و نمود

را

 

۳

دیالک تیک خانه و کوچه

 

دیالک تیک خانه و کوچه

بسط و تعمیم دیالک تیک داخلی و خارجی (درونی و برونی) 

از

سویی

و

دیالک تیک خانواده و جامعه (سلول و اندام، انسان و محیط)

از

سوی دیگر

است.

 

سیاوش

برای ابراز نظر راجع به سهراب،

از

جامعه 

آغاز می کند.

 

سیاوش

از

کل

به

جزء

می رود.

 

سیاوش 

شاعری فیلسوف و فیلسوفی شاعر

است.

ولی

خودش نمی داند.

 

سیاوش

مهم ترین فیلسوف حزب توده

و

بی چون و چرا ترین شاعر توده

است. 

 

صدها سال دیگر

هم

همتایی

برای سیاوش

نخواهد بود.

 

۴
دیالک تیک باد و مباد

 

سیاوش

 دیالک تیک مبارزه طبقاتی

را

به

شکل دیالک تیک باد و مباد بسط و تعمیم می دهد.

 

  دیالک تیک باد و مباد

ماهیتا

همان دیالک تیک نفی و اثبات است

که

در

کوچه

(در تظاهرات)

به

شکل دیالک تیک زنده باد و مرده باد تبیین می یابد.

 

۵

در 

کوچه 

هم چنان

جنگ بزرگ باد و مباد

 است

 

بحث بلند بود و نمود 

 

است.

 

سیاوش با قید همچنان

از

تداوم بی وقفه و لاینقطع مبارزه طبقاتی

سخن می دارد.

 

مبارزه طبقاتی در جامعه بشری

روندی همیشگی است

که

فرم عوض می کند، ولی قطع نمی شود.

پله عوض می کند، ولی ادامه می یابد.

 

۶
دیالک تیک بود و نمود

 

دیالک تیک نمود و بود

بسط و تعمیم دیالک تیک پدیده و ماهیت (ظاهر و ذات) است

که

یکی از مهمترین دیالک تیک های فلسفه مارکسیستی

است.

 

سعدی 

هم

به

احتمال قوی

همین دیالک تیک نمود و بود

را

توسعه داده است.

 

مراجعه کنید

به

دیالک تیک پدیده و ماهیت

در

تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 

ادامه دارد.

درنگی در لاطائلات محمدرضا شالگونی

یدالله سلطانپور

 

شالگونی

 

الف

دولت قانون چیست؟

 

۱

خواننده و شنونده این پرسش

انتظار دارد که حریف

تعریفی از دولت قانون

عرضه دارد.

 

۲

تعریفی که هم حاوی تعریف دولت باشد و هم حاوی تعریف قانون

 

۳

ساز و مان و خان و اخوان راه کارگر

اما

به قول حریفی

فلسفه ندارد

و

فلسفه نداند

تا

تعریف مفاهیم فلسفی

تواند.

 

۴

احزاب و سازمان ها در کشور عه هورا و عا شورا طویله اند

 

ب

ایران، با کشوری مانند آمریکا که در آن

دولت قانون

دلبخواهی‌بودن قانون را محدود کرده

قابل مقایسه نیست.

 

۱

این پاسخ حریف به پرسش خویش است.

 

۲

این اما نه تعریف دولت و قانون و دولت قانون

بلکه

مقایسه طویله ای با طویله ای دیگر است.

 

۳

مقایسه طویله ای طبقاتی با طویله طبقاتی دیگر است.

 

۴

به نظر رهبر طویله راه کارگر

در امریکا

دولت قانون وجود دارد

ولی در ایران وجود ندارد.

 

۵

فونکسیون دولت قانون در قاموس رهبران چیست؟

 

۶

تحدید (محدود کردن) دلبخواهیت قانون.

 

۷

من ـ زور؟

 

۸

ضمنا چرا طویله جماران با طویله یانکستان قابل مقایسه نیست؟

 

۹

مگر دولت طویله جماران

دولت نیست؟

 

۱۰

اصلا دولت چیست؟

 

۱۱

مگر دولت جماران

دلبخواهیت قانون (؟) را

محدود نمی سازد؟

 

۱۲

دولت قانون در طویله جماران

می تواند

به

به نمایندگی از جانب المستغیثین

شرایط حکومت نظامی اعلام کند

و

قانون اساسی طویله را به قانون غیاثی طویله مبدل سازد.

 

۱۳

مگر در طویله یانکستان و بانکستان و مانکستان جز این است؟

 

۱۴

جهان سرمایه داری

به ویزه در ماه های اخیر

در شرایط حکومت نظامی به سر می برد.

 

۱۵

ساده ترین حقوق دموکراتیک فرمال بورژوایی

حذف شده اند

 

۱۶

مدافعان قانون

نئوفاشیست ها و آنارشیست ها و چپ ها و راست های اولترا عنقلابی اند

که

اعلام جهاد کرده اند

و

توطئه تئوری

تولیده و تهیه و تبلیغ می کنند

و

کرونا

را

دسیسه اجنه می دانند.

 

۱۷

همین زباله ها

در طویله جماران

دولت

را

ارگان های دولتی

را

و

هیئت حاکمه را تشکیل میدهند.

 

پ

بسیج قانون در ایرانِ جمهوری اسلامی 

که در آن سیدعلی خامنه‌ای استبداد مطلقه دارد بی‌معناست

 چراکه اصولاً دولت قانون در آن امکان‌پذیر نیست.

 

۱

ایران به لحاظ دولت و قانون و دولت قانون

کمترین فرقی با طویله های طبقاتی دیگر ندارد.

 

۲

سید علی و الغای (الاغ های) عظام

فرقی با قضات دادگاه قانون اساسی مثلا المان و سناتورهای مجالس سنا و غیره امریکا ندارند.

 

۳

ج. اسلامی

حتی به قول علمای امپریالیستی

دموکراسی بورژوایی است.

 

۴

خامنه ای فرقی با ترامپ و پوتین و مرکل و ماکرون و غیره ندارد.

 

۵

خامنه ای عالی ترین نماینده طبقه حاکمه طویله جماران است.

مأمور است و معذور است.

 

۶

دولت قانون

چماق طبقه حاکمه است

و

قانون

قانون طبقه حاکمه است

و

ضمنا

قابل تجدید نظر و تصحیح و تدقیق در راستای منافع طبقه حاکمه

توسط مأمورین طبقه حاکمه است.

 

پ

هنه‌چیز بنابه “مصلحت نظام” تعریف می‌شود و تشخیص و تعیین مصلحت نظام 

نیز در اختیار شخص ولی‌فقیه‌ست!

 

۱

مگر طویله های طبقاتی دیگر

فرق ماهوی با طویله جماران از این لحاظ دارند؟

 

۲

تفاوت در فرم حکومت طبقه حاکمه است

و

نه

در

ماهیت طبقه حاکمه.

 

۳

مثال

در

طویله های امپریالیستی

رسانه ها

خلایق را

دم به دم

عرشاد و خرشاد می کنند

و

عملا

گرم و نرم و خام و خر می کنند

 

در نتیجه

خلایق خر

قانون طبقه حاکم هرا قانون خود

و

دولت قانون را نماینده خود

تصور می کنند و کیف خر می کنند.

 

۴

در

طویله جماران و طویله های سیاسی اش

کسی حوصله عرشاد کردن و عرشاد شدن ندارد.

 

۵

ضمنا کسی توان فهم حرف کسی را ندارد.

 

۶

خلایق حتی عرعر را فراموش کرده اند

چه رسد به اندیشه

 

۷

کسب و کار همه

عوام فریبی عامیانه

است.

 

۸

درون همه طوایل طبقاتی یکی است

برون شان به ظاهر متفاوت است.

 

ما درون را بنگریم و حال را

ما برون را ننگریم و قال را

 

ت

ازاینرو وظیفه انسان‌ها در ایران امروز 

عبارت است

 از شورش علیه تمام قوانین موجود!

 

۱

عجب رهنمودی

 

۲

اولا

شورش کسب و کار خر است و نه طبقه کارگر

 

۳

کسب و کار طبقه کارگر انقلاب است

و

انقلاب 

نه

 بر ضد قانون

حتی

اگر تیز بنگریم

نه

بر ضد دولت

بلکه بر ضد مناسبات تولیدی حاکم است

بر ضد طبقه حاکمه است که دولت چماق او ست.

 

۴

فرمان لنین در جهت تخریب دولت

برای

تسخیر قدرت است

برای تسخیر وسایل اساسی تولید است

برای تعویض طبقه حاکمه و تشکیل دولت توده مولد و زحمتکش است.

پایان

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۳۳۰) (قسمت دوم)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

مریم

 

الف

بنابراين كالا بيشتر شبيه فرزند آدم است تا خدا

 

۱

کالا مفهوم دقیقی نیست.

 

۲

در این بحث

چون کالاپرستی موضوع بحث بود

به عوض نعمات مادی و فکری و هنری

از کالا سخن رفت.

 

۳

کالا

مفهوم جدید در عصر جدید است:

سلول اندام جامعه سرمایه داری است.

 

۴

نعمات مادی و فکری و هنری

شبیه فرزند همه اعضای جامعه نیستند.

 

۵

نعمات مادی و فکری و هنری

فقط

فرزند

مولد شان هستند.

طبقات انگل جامعه کالاپرست نیستند ولی کالا را آلت دست قرار می دهند و از ان بهره عظیم می برند. و گرنه نابود کنندگان کالا و مولدین کالاها هستند.

۶

شعر شاعر

نعمتی هنری است

که

فقط

برای شاعر

شبیه فرزندش است

و

نه

برای هر رهگذر.

گاهی هم برای کسی که شعر حوایج روحی و فکری و روانی اش را رفع کند

 

۷

ای بسا کسا که دیوان شعر را زیر گلدان می گذارند

و در زمستان در اجاق می اندازند.

 

جنگ

چیست؟

 

جنگ

 فرمی از کالاسوزی و مولدان کالاسوزی

است.

 

۸

ما با دیالک تیک مولد و مولود در همه این موارد سر و کار داریم.

 

ب

خدا شبيه كالا نيست

 

۱

خدا و رب النوع و بت

نعمات فکری و روحی و روانی اند

که

انسان برای رفع حوایج فکری و روحی و روانی خود

خلق کرده است.

 

۲

دلیل وارونه کردن رابطه مولد و مولود

دلیل

خالق جا زدن بت و رب النوع و خدا

و

مخلوق جا زدن انسان

چه بسا عمدی بوده است

تا

مؤثریت نعمت فکری و روحی و روانی

تقویت شود.

 

۳

ما با نوعی خودفریبی هم سر و کار داریم.

 

۴

یعنی حتما نباید به فراموشی در اثر گذشت زمان

یعنی

به

از خود بیگانگی

مربوط باشد.

 

۵

مثال

همه می دانند که فال بین

عوامفریبی بیش نیست

ولی

خودفریبانه نزدش می روند

حتی پول می دهند تا فالش را ببیند و دروغ های خر پسند

تحویلش دهد.

 

۶

در چین چیانکایچک و حتی در ج. خ. چین فال بینی ممر درامد مهمی است.

در چین چ. حتی سران سیاست و اقتصاد

مشتری مستمر فال بین ها هستند.

 

پ

خدا آخرين چيزى كه ما دوستش داريم البته اگر اسمش دوستداشتن باشه ، ما فقط بدليل رفع حوايجمان به خدا متوسل مى شويم و ابراز عبوديتمان ريشه در چشمداشت ما از خدا دارد و بس.

 

۱

همه نعمات مادی و فکری و هنری هم

بسان بت و رب النوع و خدا

باب الحوایح اند.

 

۲

کالایی که ارزش مصرف نداشته باشد

مشتری ندارد.

 

۳

خدایی که رفع حاجت نکند

پرستنده نخواهد داشت

 

ت

خدا ماحصل هيچ گونه كار و تلاشى از جانب ما نيست كه بدان عشق بورزيم مثل شعر يا هر نوع مولود ديگرى

 

۱

چرا.

بت پرست با همان زحمت بت و صنم تولید میکند که کوزه گر کوزه تولید می کند

 

۲

خدا قبلا

خورشید بوده است

 

۳

رب النوع بوده است

 

۴

مادر بوده است

پدر بوده است.

 

۵

خدا با همان زحمت تولید شده است

که

نان و آب و خانه و کارخانه تولید شده اند.

 

۶

خدا

نعمتی فکری و روحی و روانی بوده است.

 

۷

خدا

جواب سؤالات بی پایان نیاکان ما ست.

 

۸

تولید خدا چیزی کمتر از تولید شعر و ترانه و تندیس ندارد

 

۹

با توسعه علم وفن

باب الحوایج ما عوض می شود:

مثلا اکنون در مبارزه با ویروس کرونا

علم و فن و فرهنگ

اندک اندک نقش باب الحوایج

بازی می کنند

 

۱۰

اگر علم و فن عاجز گردد

خلایق دوباره به درگاه خدا برمی گردند.

 

تأملی در چیستایی و زیبایی لایزال موالید و کالاها

 

۱

کالا

واقعا

چیست

که

پرستیده می شود؟

 

۲

راز پرستش کالا

در

چیستایی کالا

ست.

 

۳

توضیح تئوریک مارکس به این مسئله مربوط است.

 

۴

حتی توضیح بت پرستی و خدا پرستی و رب النوع پرستی

در

همین چیستایی بت و خدا و رب النوع

است.

 

مثال

 

۱

هر شاعری

عاشق سینه چاک شعر خویش است

 

۲

شاعر از خواندن صدها باره شعر خویش

سیر نمی شود.

 

۳

چرا و به چه دلیل؟

 

۴

راز این عشق عمیق و لایتناهی به مولود فکری خود چیست؟

 

۵

شعر

مگر حاوی چیست

 که

 برای شاعر

شبیه خدا ست؟

 

مثال دیگر

 

۱

خانه و کارخانه و پل و هتل چیست که توسط بنا و معمار پرستیده می شود؟

 

۲

خانه

مشتی خاک و سنگ و آهنک و سیمان و آب و آهن است.

 

۲

خانه

قبل از هر چیز

طبیعت است.

واقعیت عینی است.

 

۳

چی شده که مصالح ساختمانی فوق الذکر

به

خانه تبدیل شده است؟

 

۴

راز خدا وارگی کالا همین جا ست.

 

۵

خانه

دیالک تیک طبیعت اول (خاک و سنگ و آهنک و سیمان و آب و آهن) و طبیعت دوم (روح و یا شعور عمله و بنا، انسان، جامعه) است.

 

۶

با نفوذ روح و شعور (اندیشه عمله و بنا و معمار) در واقعیت عینی (خاک و سنگ و آهنک و سیمان و آب و آهن) خانه و کارخانه و پل و هتل و آسمانخراش و ماشین و هواپیما و قطار و کشتی و غیره (کالا) تشکیل می شود.

 

۷

کال = طبیعتی که فرم و ساختارش در اثر نفوذ روح و یا شعور در ان

تغییر یافته است.

 

۸

کالا = واقعیت عینی روح مند = طبیعت و یا واقیعت عینی انسانی شده

 

۹

آدمیان در کالا

همین ماهیت انسانی خود را می بینند و می پرستند.

ولی چه بسا نمی دانند که دلیل پرستش کالا چیست.

 

۱۰

شاعر در شعرش

عمله در کلبه اش

دهقان در نانش

لیاقت انسانی خلاق خود را می بیند و در مقابل این لیاقت (ماهیت) انسانی خویش

به

سجده در می آید.

 

۱۱

یکی از مهم ترین دلایل عشق مادر و پدر به فرزند

هم همین است.

 

۱۲

مادر و پدر در فرزند خود

ماهیت انسانی خلاق خود را باز می شناسند و می پرستند.

 

۱۳

ما در تحلیل نهایی

با

نوعی خودپرستی ژرف و مستور

سر وکار نداریم

 

۱۴

بت پرستی

رب النوع پرستی

خدا پرستی

نیز

در

تحلیل نهایی

فرم مستوری از خودپرستی است.

 

۱۵

بت و رب النوع و خدا نیز

مصنوع بشرند.

 

۱۶

اما

به دلیل گذشت هزاران سال

انسان

فراموش کرده که خالق بت و رب النوع و خدا و خانه و کارخانه و ....

بوده است.

 

۱۷

از خود بیگانگی همین است:

تعویض جای مخلوق با خالق

مولد با مولد

 

ادامه دارد.

 

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۳۳۰) (قسمت اول)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

ویرایش:

 

چیزی نگفت

حسین گلچین

 

جغد فرتوتی هما شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

موشی آمد اژدها شد،

هیچ کس چیزی نگفت

 

رفت شَست پای (انگشت‌بزرگ‌ پای) خوشبختی به چشم زندگی

عشق امری ناروا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

چشمه ی جوشان و شفّافی که ملّت خلق کرد

غرق گِل از ابتدا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

آن که رسم کدخدایی را غلط اعلام کرد

کم کمک خود کدخدا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

دست ملّت ضربه خورد افسار دولت ول شد و

دولت از ملّت سوا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

دین و حومه رفت زیر سلطه ی تزویرخان

منطقه ارض الرّیا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

ملّتی

که

برج در برجش

نشان از جشن داشت

ماه در ماهش

عزا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

زنده شد «ابن زیاد» و نوحه خوانی پیشه کرد

آب و نانش کربلا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

شیخ از «اللّه اکبر»، «کِبر» را برداشت کرد

رفت بالا کبریا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

از

نماز بی وضو

چیزی نمی گویم

ولی

روزه ها بی ربّنا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

هر حرامی کم کم از منبر حلالیّت گرفت

مثل این که کودتا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

چارچنگولی

ربا

افتاد

روی بانک ها

این

رِبا

هستی رُبا

شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

مرزهای علم و دانش در افاضات شیوخ

دائماً هی جابه جا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

هر چه مسئول آمد از بس بود خالص ، دزد شد

دزدی اش هم برملا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

آن که فِرت و فِرت از ارض و سما تفسیر داشت

کاسب ارز و طلا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

نرم نرمک کلّ بیت المال هاپولی شد و

پول ها پخش و پلا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

(هاپولی = اختلاس، چیزی را بطور کامل غارت کردن و به یَغما بردن)

 

آب و خاک و کوه و دشت و نفت و گاز و معدن و

جنگل و دریا فنا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

گرد و خاک و دود و پارازیت و کوفتِ زهر مار

میکس (مخلوط) با باد صبا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

هر کجا کمتر گران کردند مایحتاج را

محشر کبرا به پا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

فقرِ لامصّب فقط در قشر مستضعف نماند

با نوا هم بینوا شد

هیچ کس چیزی نگفت

 

آن چماقی را که می گفتند دیگر مرده است

لامروّت باز پا شد

هیچ کس چیزی نگفت

 

ظلم عین سگ پرید و پاچه ی ما را گرفت

گرچه دردش جانگزا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

تازیانه مجری احکام تازی نازی و

آش شیرین ، شوربا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

کارگر زندانی امّا کارفرمای شریف !

راهی آنتالیا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

لاله ها رویید از خون جوانان وطن

آن که جیکی زد جزا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

"دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد ؟ !"

آشنا ناآشنا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

من نمی دانم کدامین شیر فاسد خورده ای

باعث این وضع ما شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

چند سالِ بعد باید گفت :

«کلّاً مملکت

حذف از جغرافیا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت»

 

شاعر

از

بالا

پیامی محرمانه آمده :

«هیچ کس چیزی نمی گوید تو هم چیزی نگو»

 

پایان

 

فردوسی

 

جهان یادگار است و ما رفتنی

به گیتی نماند به جز مردمی

 

به نام نکو گر بمیرم روا ست

مرا نام باید که تن مرگ را ست

 

معنی تحت اللفظی:

جامعه باقی است

و

اعضای جامعه فانی اند.

 

مصلحت این است که با نام نیک

رخت رحلت ببندم.

در دیالک تیک نام و کام

نقش تعیین کننده از آن نام است.

 

۱

بیت اول این شعر حکیم طوس

معیوب است.

 

۲

چون «رفتن» با «مردم»

همقافیه نیست.

 

۳

حکیم این نکته را بیشک می دانست.

علیرغم این

فرم را فدای محتوا و معنا کرده است.

 

۴

نام

یکی از مقولات فلسفی مهم حکیم طوس است.

 

۵

ما در تحلیل اشعار حکیم

به این مقوله فلسفی

حتی المقدور پرداخته ایم.

 

۶

شیخ شیراز هم تحت تأثیر حکیم طوس سروده است:

مرده ان است که نامش به نکویی نبرند.

 

۷

روی این مقوله فلسفی مهم حکیم

باید کار کرد.

 

۸

منظور حکیم

اصلا

نام نیست.

 

۹

چیست؟

 

درنگی در هنر و آثار هنری و هنرمند

 

الف

خب پس قبول دارين كه هنر مى تواند خاصيت رسانه اى داشته باشد ؟

 

۱

هنر

مثل علم و فقه و فلسفه

فرمی از شناخت و شعور است.

 

۲

اثر هنری

می تواند

حامل و حاوی و ناقل و رسانه شناخت و شعور هنری باشد

نه

کمتر و نه بیشتر

 

۳

به همان سان که رساله

رسانه است

و

حاوی و حامل و ناقل شناخت و شعور فقهی و مذهبی و خرافی و خرکی است.

 

ب

و هنرمند بايد داراى ديدى ژرف و كنكاشگر باشد ؟

 

۱

هنرمند

همانقدر دیدی ژرف دارد که خلخالی و اخوندهای دیگر

 

۲

دید هنرمند بسته به پایگاه طبقاتی او ست.

دست خودش نیست.

مگر اینکه

کسی بسان فروغ و زهری و سیاوش

فیلسوفشاعر باشد.

 

۳

هم سایه هنرمند است،

هم

شهریار

و

هم

مشیری

 

۴

شهریار کجا و دید ژرف کجا؟

 

۵

حتی سایه دید ژرف ندارد چه رسد به مشیری و شهریار

 

۶

ناصر خسرو در حوالی تبریز به قطران نام شاعری برخورده که شعر نیکو می سروده ولی فارسی نمی دانسته است.

 

کدام دید ژرف.

 

۷

۹۹ در صد هنرمندان خر اند.

 

۸

شناخت و شعور هنری

ابتدایی ترین فرم شناخت و شعور بشری است.

 

۹

حتی کریم

به این قضیه واقف بوده است:

الشعراء کذاب

 

پ

به نظر مياد هنرمند هر چه مى بيند و تجربه مى كند قبل از اينكه در ضمير ناخودگاه او رسوب كند در ذهن به مدد انديشه حلاجى مى شود

 

۱

نه.

هنرمند

آنچه استاد ازل گفت: «بگو»

می گوید

و

می تواند بگوید.

 

۲

هنرمند

اصلا نمی داند که چه می گوید.

 

۳

مصرف کننده آثار هنری

بسته به بضاعت فکری و فانتزی خود

آنها را تفسیر می کند.

 

ت

عواطف و ضمير خودپو از انديشه تغذيه كرده و تاثير مى گيرد 

(شايد حتى ما بر اين انديشيدن واقف نباشيم ، مغز خودش كارشو مى كنه )

 

۱

عواطف ربطی به تفکر ندارند.

 

۲

عواطف غریزی و طبیعی و خودپو هستند

 

۳

تفکر

آگاهانه و ارادی و اختیاری است.

 

ث

بنابراين نفى حضور انديشه در آثار هنرى نمى تواند درست باشد ، سايه اگر به مدد انديشه از طبرى شناخت نداشت نمى توانست كلمه اى درباره او بگويد چه برسد به اين كه عواطفش تحت تاثير قرار گيرد

 

۱

شعر

نتیجه آتشفشان روح و روان شاعر است

 

۲

سایه اصلا قادر به تفکر نیست.

 

۳

ای بسا اشعار سایه

که

خرافی

و

شرم انگیزند

 

۴

شعر به شاعر تحمیل می شود

 

۵

هنرمند

توان تفکر به معنی واقعی کلمه ندارد

درنگی در نعمات مادی و فکری و هنری و روحی و روانی بشری

 

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۳۲۹)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی 

 

 

خرد

در جهان

ای خردمند چیست؟

 

۱

تجاوز اعراب؟

 

۲

خردت کجا ست؟

اخوی ایتالیایی

 

۳

حمله قوای اسلام بر ایران

به

معنی گسترش فرماسیون اقتصادی برده داری است.

 

۴

بسان حمله امپراطوری روم (همین ایتالیا) به کشورهای ماقبل برده داری است.

 

۵

اسلام ایده ئولوژی طبقه اجتماعی انقلابی برده دار است.

 

۶

الله

معبود است

و

بشریت عبد.

 

۷

فردوسی

ستاینده سرداران انقلابی اسلام است.

 

۸

مراجعه کنید به حماسه داد

از جوانشیر

شهید توده های تحت ستم طویله فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ فاشیستی جماران و جمکران

تا

کسب خرد کنید و رستگار شوید.

 

هی ضعیفه از طویله

اسرائیل
 تنها جامعه
در
طویله زار خاور میانه
 است.

ارمنستان
دعوا در طویله ملی
به

علت کمبود علوفه در آخور 

اگر
دموکراسی می خواهی
برو عردوغانستان و یا عرمنستان و یا اجامرستان عیران

 

هنر

نزد عیرانیان است و بس

 

۱

شرط عضویت در جبهه آزادیخواهان مؤدب مردم ایران

توش و توان فحاشی به ضعیفه های شیوخ طویله است.

 

۲

هر کس فحاش تر

مقامش در جبهه آزادیخواهان مؤدب مردم ایران

بالاتر.

 

خرافه به توان ۲

 

سعدی

 

یکی قطره باران ز ابری چکید

خجل شد چو پهنای دریا بدید

 

که جایی که دریاست من کیستم؟

گر او هست حقا که من نیستم

 

چو خود را به چشم حقارت بدید

صدف در کنارش به جان پرورید

 

سپهرش به جایی رسانید کار

که شد نامور لؤلؤ شاهوار

 

بلندی از آن یافت کاو پست شد

در نیستی کوفت تا هست شد

 

تواضع کند هوشمند گزین

نهد شاخ پر میوه سر بر زمین

 

پایان

 

نه. 

ایراد این شعر جای دیگر است. 

 

سعدی به قدرت توده ایمان راسخ دارد

و 

مرتب به سران طبقه حاکمه یعنی سلاطین و خوانین 

هشدار می دهد. 

 

ایراد این شعر سعدی 

غیر واقعی و خرافی بودن (ایرئال و ایراسیونال) تبدیل آب یه لؤلؤ است

و

 تبدیل گدا به مدد تواضع به توانگر

 

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۳۲۸) (قسمت دوم)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی 

 

 

هگل می گفت:

مبارزه عقل در پا فراتر نهادن از هر آن چیزی است

که

فهم

چهار دست و پا

بدان چسبیده و رها نمی کند!

 

اکنون می توان گفت:

خوش به حال مردم معاصر با هگل

که

حداقل

به فهم چسبیده بودند.

 

چون دیری است که دستگاه های عریض و طویل «نظرسازی»  

 که 

دهها هزار روشنفکر مزدور

(از فیلسوف تا روانشناس و روانکاو و غیره)

در اختیار دارند

شب و روز نظرپرسی می کنند، نظرها را تجزیه و تحلیل می کنند و برای مردم کره ارض نسخه فکری می پیچند.

 

دیگر کسی به فهم مورد نظر هگل

حتی کمترین نیازی ندارد.

 

خانه عقل هم که دیری است

به

آتش مذهب و و خرافه و سکس و فوتبال و مد و غیره

از ریشه سوخته و خاکستر شده است.

 

ظاهرا

نیاز بشر به روشنگری

بیش از نیاز او

به

نان شب

شده است.

 

اندکی اندر باب سهراب سپهر

 

سهراب ناتورالیست است.

حریف

 

۱

ممنون.

نه.

ناتورالیست

به معنی ادبی اش

امیل زولا

در

ژرمینال

به عنوان مثال است.

 

ناتورالیست به معنی فلسفی کلمه

احسان طبری است.

 

مراجعه کنید

به

شعر ریگ ها و الماس ها

 

۲

سهراب از هواداران فرقه ای از عرفان است.

 

۳

به

همین دلیل به ممالک آسیایی سفر کرده و در آنجاها که بودیسم و مذاهب مختلف وجود دارد

سیر و سلوک کرده است.

 

۴

مشخصه مشترک همه فرقه های عرفان

اصل وحدت وجود است.

 

۵

عرفان دیالک تیک ماده و روح

را

دیالک تیک وجود و شعور

را

تخریب می کند.

 

۶

به عبارت دیگر

ماده را در روح

و

روح را در ماده

خدا را در خلق و خرما و خورجین و خر و خردل

ذوب می کند

 

۷

در نتیجه

وجود همه از دم

انکار می شود.

 

در عرفان نوعی

نیهلیسم

پوچی گرایی

شیهه می کشد:

جریانات فاشیستی و فوندامنتالیستی و تروریستی

مثلا طویله های فدایی و مجاهد و لیملام و دیمدام و غیره

هم

پیرو نیهلیسم سرشته به عرفان بوده اند.

 

دلیل علاقه احمد شاملو به مولانا

همنیجا ست.

 

امروزه در ممالک امپریالیستی

میستیک و یا عرفان

مد مدرن روز است

خیلی سکسی است

حتی برای فرقه های عرفان

هالی وود

فیلم می سازد.

 

۸

به لحاظ فلسفی

عرفان

پیرو پانته ئیسم است که به همه خدایی و یا به همه چیز خدایی

ترجمه شده است.

 

۹

عرفان درست به همین دلیل

جریانی ضد عقلی و ارتجاعی و خرافی است

 

۱۰

عرفان

پای خردگرایان (استدلالیان) را چوبین و بی تمکین می داند.

 

۱۱

عرفان

خانه خرد خلایق را خراب می کند

و

آدمیان را به موجودات بی خرد و بی شعور و بی شخصیت مبدل می سازد.

 

امروزه در خانقاه ها

حتی زنان و دختران مردم را به تخت می کشند.

مولانا

تک تک کودکانی را که در مکتبش تلمذ می کردند

مورد تجاوز جنسی قرار می داد.

عرفا در خانقاه ها

حتی ادرار مراد خود را می نوشند

 

۱۲

همه مذاهب جهان

عرفان خاص خود را دارند.

 

۱۳

برای اینکه بدون تخریب خانه خرد خلایق

نمی توان از خرافه دفاع کرد.

 

خمینی و خامنه ای و غیره هم هوادار نوعی عرفانند.

 

۱۴

عرفان در قرون مسطی

مدتی خصلت ضد فئودالی داشته است

 

۱۵

یعنی در اوپوزیسیون با طبقه حاکمه فئودالی و روحانی بوده است

جاذبه عرفان به همین دلیل بوده است

 

۱۶

حمله به عرفان در دیوان حافظ تحت ارشاد ایده ئولوژیکی سعدی

به همین دلیل بوده است.

 

۱۷

حافظ عرفای ضد فئودالی 

را

حتی لو می دهد :

 

کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل

بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید

 

۱۸

سعدی در گلستان در حکایتی صراحت بیشتری دارد:

 

صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه

بشکست عهد صحبت اهل طریق را

 

گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود

تا اختیار کردی از آن این فریق را

 

گفت آن گلیم خویش بدر می‌برد ز موج

وین جهد می‌کند که بگیرد غریق را

 

۱۹

البته سعدی و به پیروی از او حافظ

بخش ضد عقلی عرفان

را

به خدمت می گیرند و حتی توسعه می دهند.

 

۲۰

هدف سعدی و حافظ

خلع سلاح عرفان و جلب هواداران خر و خردستیز ان است

 

۲۱

به همین دلیل

فلسفه سعدی

نیمه خردگرا و نیمه خردستیز است

 

۲۱

فلسفه حافظ

عمیقا ضد عقلی است

ولی ضمنا

ضد عرفانی است

 

۲۲

سعدی و حافظ

ایده ئولوگ طبقه حاکمه یعنی اشرافیت فئودالی و روحانی اند

 

۲۳

عرفان سهراب با انها فرق دارد

ولی

ضد عقلی است.

 

۲۴

اشعار سهراب را می توان تحلیل کرد

 

ادامه دارد.

 

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۳۲۸) (قسمت اول)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی 

 

اشاره ای به آنتی سیمیتسم

 

۱

نه.

یهودی ستیزی (آنتی سمیتیسم) قدمتش بیشتر از تاریخ ۲۰۰ ساله امریکا و استرالیا ست.

 

۲

حتی در ج. ج. دوم

متفقین امپریالیستی حاضر به بمباران راه آهن و جلوگیری از حمل و نقل یهودیان به هولوکاوست و غیره نشدند.

 

۳

نمایندگان خلق یهود

با

سران این کشورها

تماس مستقیم و رو در رو و نزدیک داشته اند و اسناد موثق کشتار یهودیان توسط فاشیسم را عرضه کرده اند

ولی

کسی حاضر به حمایت از انان نشده است.

 

۴

هولوکاوست را بالاخره ارتش سرخ

با دادن تلفات دهها هزار نفری

تسخیر می کند

 

۵

نجات یافتگان از هولوکاوست و دیگر اردوگاه های مرگ

وقتی خود را با هزار مشقت و ذلت به سرزمین موعود می رسانند

هم

توسط استعمارگران انگلیس به رگبار بسته می شوند

و

حتی هزار هزار در قبرس

به اردوگاه های جدید

برده می شوند

و

هم

توسط بومیان.

 

۶

کسانی که فدائیان فلسطین و حزب الله و حماس و جهاد و غیره ترور میکنند

چه بسا

جان به در بردگان از ذلت کده های فاشیسم اند.

 

۷

به رسمیت شناسی دولت اسرائیل نیز

توسط اتحاد شوروی

صورت گرفته است.

 

۸

دولت آغازین اسرائیل

سوسیالیستی بوده است

و

بومیان عرب و فلسطین از حقوق برابر برخوردار بوده اند.

 

۹

کیبوتص

همان

کالخوز در اتحاد شوروی است

 

۱۰

ح. ک. آلمان

که

بخش اعظم اعضایش یهودی اند

کتاب قطورس

۲۰ سال قبل

در رابطه با مسئله یهود منتشر کرده است.

 

۱۱

ما از فرط خریت نخریدیم و نخواندیم و مثل سگ پشیمانیم.

 

۱۲

یهودی ستیزی (آنتی سمیتیسم)

محتوای ضد خلقی و آنتی کمونیستی دارد.

 

۱۳

طویله های سیاسی چپ و راست در ایران و خاورمیانه

فاشیستی اند و نه کمونیستی

 

۱۴

ادبیات فاشیستی مثلا زباله نبرد من هیتلر

بیشتر از همه جا در طویله های فئودالی عربی

خوانده شده و می شود

و

توطئه تئوری های آنتی سمیتیستی بیشتر از همه توسط فوندامنتالیسم شیعی و سنی

تکثیر و توزیع می شوند

 

۱۵

مدتی است الاغ های استالیینستی هم به این دار و دسته ها پیوسته اند.

 

۱۶

قرآن کریم حتی به آنتی سمیتیسم سرشته است.

مراجعه کنید به قرآن کریم از دیدی دیگر در تارنمای ما

 

۱۷

در امریکا بیش از ۷۰۰ میلیون بومی توسط استعمارگران اسپانیایی و مهاجران انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و غیره قتل عام شده اند.

 

۱۸

در

استرالیا

بومیان بینوا در غل و زنجیر

به سر برده اند و نابود شده اند.

 

۱۹

چرا کسی اشاره ای به انها ندارد

ولی خاک یک وجبی توده یهود

خاری در چشم هر فاشیست و فوندامنتالیست کثافتی است؟

 

۲۰

یهودی ستیزی (آنتی سمیتیسم)

کمترین ربطی به دفاع از حقوق ستمدیدگان ندارد.

 

۲۱

از تک تک سوراخ های عندام لاشخورهای جماران و حزب الله عیران و لبنان

چرک و کثافت ضد خلقی بیرون می زند.

 

۲۲

جامعه اسرائیل

تنها جامعه

در

طویله زار خاورمیانه است

و

حمایت از آن

وظیفه و تکلیف هر شخص و شخصیت انقلابی است.

 

هماندیشی با حریف

 

۱

توجیه

و

نه

توجیع

 

۲

تعریف ما و شما که وجود ندارد.

 

۳

عرفان یک مفهوم فلسفی است

و

تعریف استاندارد دارد.

 

۴

مراجعه کنید به عرفان

فرمی از خردستیزی

که

ما ترجمه و منشتر کرده ایم و ضمنا توضیح دادیم.

 

۵

شاملو و شفیعی اصلا سواد فلسفی ندارند.

 

۶

شاملو خودش خردستیز است.

 

۷

شاملو

خود را شرف کیهان جا می زند.

 

۸

این چیزی خز خریت و خردستیزی نیست.

 

۹

ما صدها تحلیل راجع به اشعار شاملو و شفیعی منتشر کرده ایم.

 

۱۰

شعر طبری مثلا ریگ ها و الماس ها شعری ناتورالیستی ـ فلسفی است.

 

۱۱

ژرمینال امیل زولا

اثری ناتورالیستی ـ ادبی است.

 

۱۲

ناتور در شعر سهراب و مولانا برای توجیه اصل وحدت وجود است:

من خدایی دارم که همین نزدیک ها ست.

لای ان شب بو ها...

 

پرواز ذره به سوی خورشید = پرواز فکری و روحی عارف به سوی حق در آثار مولانا.

 

۱۳

ما کجا گفتیم که سهراب نیهلیست است؟

 

۱۴

ما عرفان را توضیح دادیم.

 

۱۵

عرفان ضمنا به نیهلیسم می رسد.

 

۱۶

عارف در خدا ذوب می شود و هر دو هیچ می شوند.

 

۱۷

بومه

عارف آلمانی

می گوید: 

بدون عارف و پروازش به سوی خدا

خدایی وجود ندارد.

 

۱۸

اشعار سهراب و شاملو غیره می بایستی همان زمان تحلیل می شدند تا جامعه طویله نشود.

 

فروغ فرخزاد

تشنه

دیوار

 

من گلی بودم

در رگ هر برگ لرزانم

خزيده عطر بس افسون

در شبی تاريك روئيدم

تشنه لب بر ساحل كارون

 

بر تنم تنها شراب شبنم خورشيد می لغزيد

يا لب سوزنده مردی كه با چشمان خاموشش

سرزنش می كرد دستی را كه از هر شاخه سرسبز

غنچه نشكفته ای می چيد

 

پيكرم، فرياد زيبائی

در سكوتم

نغمه خوان

لب های تنهائی

ديدگانم خيره در رؤيای شوم سرزمينی دور و رؤيائی

كه نسيم رهگذر در گوش من می گفت:

«آفتابش رنگ شاد ديگری دارد»

 

عاقبت من بی خبر از ساحل كارون

رخت برچيدم

در ره خود بس گل پژمرده را ديدم

چشم هاشان چشمه خشك كوير غم

تشنه يك قطره شبنم

من به آن ها سخت خنديدم

 

تا شبی پيدا شد از پشت مه ترديد

تكچراغ شهر رؤياها

من در آنجا گرم و خواهشبار

از زمينی سخت روئيدم

نيمه شب جوشيد خون شعر در رگ های سرد من

محو شد در رنگ هر گلبرگ

رنگ درد من

منتظر بودم كه بگشايد به رویم آسمان تار

 

ديدگان صبح سيمين را

تا بنوشم از لب خورشيد نورافشان

شهد سوزان هزاران بوسه تبدار و شيرين را

 

ليكن ای افسوس

من نديدم عاقبت در آسمان شهر رؤياها

نور خورشيدی

 

زير پايم بوته های خشك با اندوه می نالند

«چهره خورشيد شهر ما دريغا سخت تاريك است!»

خوب می دانم كه ديگر نيست اميدی

نيست اميدی

 

محو شد در جنگل انبوه تاريكی

چون رگ نوری طنين آشنای من

قطره اشگی هم نيفشاند آسمان تار

از نگاه خسته ابری به پای من

 

من گل پژمرده ای هستم

چشم هايم چشمه خشك كوير غم

تشنه يك بوسه خورشيد

تشنه يك قطره شبنم

 

پایان

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۳۲۷)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی 

 

برای مادرم

عباس معروفی

 

نمیدانم از دلتنگی عاشق ترم

یا از عاشقی دلتنگ تر!

 

فقط میدانم در آغوش منی

بی آنکه باشی!

 

و رفته ای

بی‌آنکه نباشی.

 

پایان

 

۱

هی مشد عباس

اولا

معمولا

توله در آغوش ننه اش است و نه برعکس.

 

۲

ثانیا

عاشق شدن

روندی ارادی و اختیاری و آگاهانه نیست

تا

ادعا کنی

که

هر کس دلتنگ شود

عاشق می شود.

 

یعنی

دلتنگی

علت عشق است.

 

و

خلایق هر چه دلتنگ تر باشند

به همان اندازه عاشق تر هستند.

 

۵

قضیه بر عکس است:

عشق علت دلتنگی عاشق است.

یعنی دلتنگی معلول است.

 

بیا و کشتی ما در خط خیلیج انداز

غریو و ولوله در جان شیخ گیج انداز

 

میم

 

همراهی کنید.

همین شعر سیاوش راجع به سهراب را تحلیل کنید.

 

حریف فئودال زاده بورژوا گشته

 

من می نویسم-

مشروط به این که بنامِ دیگری دزدیده نشه

 

۱

ببین.

 

ما در این ۲۰ سال

بیش از ۲۰ هزار مطلب

ترجمه و تألیف و منتشر کرده ایم.

 

۲

حتی

تکه استخوانی

به

مثابه اجر و مزد

از

ارباب مان

دریافت نکرده ایم

 

۳

چون

دست ارباب مان

خالی تر از سفره ما ست.

 

۴

ضمنا

منتکش کسی هستیم که سطری از مطالب ما را

حداقل

به طرز سرسری

بخواند.

 

۵

تنها کسانی که مشتری حاصل رنج بی گنج ما هستند،

(نا برده رنج گنج میسر نمی شود. سعدی)

اجنه اند.

 

۶

عمر اجنه

دراز باد

و

اجر اجنه

عظیم.

 

۷

تو حالا می خواهی

به

شعر کسرایی

تحلیلی بنویسی

و

به

ما

سگان استخوانخوار جانور نیازار

(همای بر همه مرغان از آن شرف دارد

که استخوان خورد و جانور نیازارد. سعدی)

اتهام دزدی می زنی؟

۸

به کدام صخره و سنگ

سگ بزند

سر خود را؟

 

کیفیت تعزیه
هم
در
طویله
بسان ارزش اسکناسش
سقوط کرده است. 


نوحه ها
و
اسکناس ها
قبلا
بهتر و قوی تر و غنی تر
بوده اند.

مریم

بهتر كه سقوط كرده ، هر چه منحط تر نزديك شدن به زوالش هم زودتر خواهد بود ، فرهنگ غمگسارى امروز در جامعه ما ادامه همان نوحه سرايى هاى بيهوده اما روح فرسا ست 

میم
آره. 
ولی مسئله این است که خر نمی تواند انقلاب کند. 

هنر خر عرعر است 
که 
به 
قول کریم: 
انا انکرالاصوات لصورت الحمیر.

 با 
پوزش از خر
 که 
خر
 نیست.


رضوانه احمدخان‌بیگی 
از 
معترضان آبان ماه 
را
 نتوانستند بکشند،
 اکنون شش سال حبس برای او تحمیل می‌کنند!
شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران حکم شش سال حبس رضوانه احمدخان‌بیگی فعال مدنی و از بازداشت‌شدگان اعتراضات آبان ماه را تایید کرد.
این فعال مدنی در دادگاه بدوی به اتهام "اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت ملی" و "فعالیت تبلیغی علیه نظام " به شش سال زندان محکوم شده بود که این حکم عینا در دادگاه تجدیدنظر تایید شد.
رضوانه احمدخان‌بیگی در جریان اعتراضات آبان ۹۸ از سوی نیروهای امنیتی در منزل خود در تهران بازداشت و به یکی از بازداشت‌گاه‌های اطلاعات سپاه در تهران منتقل شد.


ننگ و نفرین بر اجامر جماران و اوباش جمکران

محکوم کردن به ۶ سال زندان
بهتر از اعدام در میدان آبان نیست.


چرا و به چه دلیل؟

مریم

تبعات روحى و روانى اين شش سال را يك عمر به يدك خواهد كشيد ، آدمهايى هستند بعد از سى و چند سال از آزاديشان هنوز درگير خاطرات وحشتناك آن روزها هستند هنوز با آسيبى كه به اعصابشان وارده شده نتونستن كنار بيان  

 

هی گالئانوی بیسواد و بی فکر و بی فرهنگ

 

قیمت ها

زندانی و یا آزاد نمی شوند.

 

چی می شوند؟

 

قیمت ها

کاهش و یا افزایش می یابند.

 

به

قول حکیمی از ایران باستان

«نان به یک نرخ نمی ماند

در این بازار

 

آدمی

نیز

به

یک ارج و بها»

 

ذلت فکری ضعیفه ها از طویله ها

همین است:

کس را وقوف نیست که انجام کار چیست.

 

این

یعنی

اتخاذ موضع اگنوستیسیستی (لاادری، خرگونگی) در مسئله اساسی فلسفه در عرصه شناخت

 

این

یعنی

غیرقابل نشاخت تلقی کردن جهان

 

این

یعنی

داشتن و تبلیغ جهان بینی ایدئالیستی در عرصه شناخت

 

ادامه دارد.

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۶۲۶)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن
اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت 

و دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین

 

روان شناسی  

ادامه 

 

۷

·    در روان شناسی میان روندهای زیر تفاوت گذاشته می شود:

 

الف

روندهای معرفتی

 

۱

·    احساس (حس کردن)

     

۲

·    ادراک (استنباط)

۳

·    تصور

۴

·    حافظه    

۵

·    قوه تلقین و قوه تخیل    

۶

·    روندهای فکری    

 

ب

روندهای عاطفی (احساسی)

   

پ

روندهای انگیزشی (ارادی)

 

۸

·    خصایص روانی به انواع زیر متمایز می گردند:

 

الف

·    به جنبه های کارآیی

 

ب

·    به جنبه هایی از قبیل استعدادها و معارف

 

پ

·    به جنبه های رفتاری از قبیل خصایص شخصیتی، خصایص روحی، انگیزش، موضعگیری ها، منافع و غیره

 

۹

·    متد های بنیادی روانشناسی به شرح زیرند:

 

الف

·    خودنگری و بیگانه نگری    

 

ب

·    پرس و جوی شفاهی (مصاحبه، توضیح)    

 

پ

·    پرس و جوی کتبی

   

ت

·    متد آزمایشی

 

۱

·    آزمایش طبیعی

 

۲

·    آزمایش آزمایشگاهی    

 

ث

·    آنالیز (تجزیه و تحلیل) عینی سازی (اوبژکتیواسیون، فراورده های کردوکاری) که در عرصه روندهای روانی عمدتا به مثابه متدهای ازمایشی به خدمت گرفته می شوند.             

 

ادامه دارد.

درنگی در اندرزهای احسان طبری (۳)

 

احسان طبری

در بارۀ شیوۀ درستِ رفتارِ مبارزان با یکدیگر

[بحثی در بابِ اِتیکِ مارکسیستی]


منبع: سایت نوید نو
 

ویرایش و تحلیل

از

یدالله سلطان پور

۱

لنین می گفت:

 هرگز نسبت به چیزهای کوچک با بی‌اعتنائی ننگرید

 زیرا 

 "از خُرد است که کلان برمی خیزد."

سعدی گفته است

و

نه 

لنین:

 

عدو را به کوچک نباید شمرد

 

که کوه کلان دیدم از سنگ خرد

 

معنی تحت اللفظی:

دشمن

 

را

 

نباید دستکم گرفت.

 

ای بسا کوه ها

 

که

 

از تجمع سنگریزه ها تشکیل یافته اند.

 

سعدی

همین اندیشه

را

به

کرات

با 

توجه به دانش تجربی

استدلال و اثبات کرده است:

نبینی که چون با هم آیند مور 

ز شیران جنگی بر آرند شور؟

 

نه  

موری

که

موئی کز آن کمتر است 

              چو پر شد،

ز 

زنجیر  

محکمتر

است.

 

این اندیشه سعدی

اما 

به

چه معنی است؟

۲

 

شیوۀ رفتار و برخورد همرزمان در درون حزب و جنبش، 

از جمله یکی از منابع مهم پیدایش فضای روحی در درون حزب و جنبش است.

فضای روحی؟

من ـ زور

از

خرافه «فضای روحی» چیست؟

 

خواننده

چه بسا

به

این نتیجه می رسد

که

طبری

به

هنگام سر هم بندی کردن این خرافات

مست بوده است.

 

چون

این جمله او

فاقد محتوا و معنای مشخص و روشن است.

 

آنچه از قلم طبری مست افتاده

چیست؟

 

ویرایش:

 

شیوۀ رفتار و برخورد فئودالی همرزمان در درون حزب و جنبش، 

  یکی از منابع ضمنی مهم پیدایش فضای روحی انقلابی و یا مثبت در درون حزب و جنبش است.

حالا

با

توجه به این جمله طبری

می توان دریافت 

که

او

اولا

محتوای دیالک تیکی نقل قول فوق الذکر
"از خُرد است که کلان برمی خیزد."

را

اصلا

نفهمیده است.

طبری 

اصلا

نمی داند

که

دیالک تیک چیست.

ضمنا

معلوم می شود

که

برای احسان طبری و امثال بیشمارهم

اتیک فئودالی

مهم تر و تعیین کننده تر و مؤثرتر

از

شعور انقلابی

است.

مراجعه کنید

به

تحلیل جزوه دیگری از طبری تحت عنوان «چگونه باید بحث کرد؟»

ثالثا

معلوم می شود

که

اتیک طبری

نه

اتیک مارکسیستی،

بلکه اتیک فئودالیستی ـ آخوندیستی

است.

۳

رفتارِ صحیح مبتنی بر تفکرِ عینی و منشِ جمعی، 

 

این فضا را پیوسته مصفّا، نشاط ‌آور و شفاف نگاه‌ می دارد.

تفکر عینی؟

تفکر
اصولا و اساسا
چیز سوبژکتیوی
است.

من ـ زور طبری
از
تفکر عینی و یا اوبژکتیو
چیست؟

منظور طبری
به
احتمال قوی
تفکر اوبژکتیویستی
است.
اوبژکتیویسم
یکی از مکاتب معرفتی ـ نظری معیوب امپریالیسم
است
و
ماهیتا
فرقی
با
سوبژکتیویسم 
ندارد.

مراجعه
کنید
به
اوبژکتیویسم
و
سایه دراز اوبژکتیویسم

من ـ زور طبری
از
مفهوم «منش جمعی»
چیست؟

منش
یعنی
خصلت.
 
۴

رفتارِ صحیح مبتنی بر تفکرِ عینی و منشِ جمعی، 

 

این فضا را پیوسته مصفّا، نشاط ‌آور و شفاف نگاه‌ می دارد.


طبری
برای رفتار آدمی
شالوده و یایه فکری و خصلتی
قایل می شود.

بدین طریق
شالوده طبقاتی اتیک و اخلاق (رفتار)
نادیده گرفته می شود
و
یا
تحقیر می شود و فراموش می شود.

تفکر
نیز
در
قاموس طبری
نه
طبقاتی،
بلکه عینی است.

این اندیشه طبری
بوی پوزیتیویسم و فئودالیسم
می دهد.

۵

رفتار غلط مبتنی بر تفکرِ ذهنی و منشِ فردی، 

آن را از تناقضاتِ مضر، هوای مسموم و کدر انباشته می کند، 

رگه‌های نفاق و افتراق را ژرف میکند 

و

 بسط می دهد، 

موجدِ بحران‌های شدید درونی می‌شود، 

نشاطِ مبارزه را زائل می سازد

 و 

لذا بدیهی است 

که

 کار 

را 

احیاناً به شکست ها، فروریختگی‌ها و حتی زوال می‌کشاند.

  
ادامه دارد.
 

رفتار گرائی

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

پروفسور گئورگ کلاوس

 

برگردان 

شین میم شین

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5629

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5633

 

پایان

درنگی در فرازی از «هدف ادبیات» از ماکسیم گورکی (۸)

 

تأملی

از

یدالله سلطانپور

 

۱

شما 

نویسنده‌ ها 

بی‌توجه و بی‌اعتنا به رسالتی

 که

 خواه ناخواه

 باید آن را بشناسید 

تا بتوانید مبشر آن باشید،‌

همچنان

تصورات خود 

را

در کتاب‌‌ها می‌نویسید

مرد غریبه

آثار هنری

را

با

انشاء های مدارس ابتدایی

عوضی گرفته است.

 

به

همین دلیل از مفهوم «تحریر تصورات خود در کتب» بهره برمی گیرد.

 

چگونه می توان مثلا «مادر» گورکی

را

در

تصورات او

خلاصه کرد.

 

بدتر از این

نمی توان

بر

آثار هنری

آفتابه برداشت.

 

ذهن و ضمیر هنرمند

آیینه شفافی

است

که

واقعیت عینی

چه بسا

به

طرز عینی

یعنی

بی آنکه هنرمند بداند و بخواهد

در

آن

منعکس می شود

و

سپس

در

اعماق آن

ته نشین می شود

تا

روزی

در

اثر انقلاب روحی و روانی

از

اعماق ذهن و ضمیر

کنده شود،

بالا آید،

هنرمند بدان حضور ذهن کسب کند

و

بر زبان آورد.

 

یعنی

واقعیت عینی 

راه رفته

را

بر می گردد.

 

ولی

نه

به صورت آغازین خام 

بلکه

به

صورت پخته و تحول یافته.

 

به

صورت واقعیت عینی طبقاتی ـ انسانی گشته.

 

پاول در رمان «مادر» گورکی

تجریدی ایدئال

 از 

پرولتاریای روس 

است

که

گورکی

بارها و بارها 

در

اعتصابات 

دیده است و به خاطر سپرده است.

 

پاول

ضمنا

تعمیم هنری «پاول» های منفرد

توسط گورکی

است.

 

تعمیم

به

ارتقای منفرد و یا خاص

به

مقام عام

گفته می شود.

 

مراجعه کنید

به

دیالک تیک منفرد (خاص) و عام.

 

در

آثار هنری

افراد منفرد و مشخص به تیپ های عام و مجرد

 تبدیل می شوند.

 

آن سان

که

مصرف کننده آثار هنری

مثلا

خواننده رمان «مادر»

می تواند از پله متعالی عام و مجرد

پایین آید

و

به

افراد منفرد و مشخص

مثلا و عمدتا

خویشتن خویش

برسد.

 

اثرگزاری آثار هنری در روح مصرف کنندگان

بدین طرز و طریق 

میسر می شود.

 

خواننده رمان

چه بسا

بسان کاراکتر معین رمان

رنج و یا لذت می برد

و

تحول مثبت و یا منفی می یابد.

 

شناخت هنری

ضمنا

همین است.

 

ای بسا کسا

که

در

اثر خواندن رمانی

انقلابی می شوند،

ارتجاعی می شوند،

سقوط می کنند، 

صعود می کنند،

در و کوهر می شوند،

خرمهره و زباله می شوند.

 

مصرف کننده آثار هنری

به

نحوی از انحاء

به

انسان شناسی و خودشناسی و جامعه شناسی هنری

دست می یابد

و

بسته به جایگاه اجتماعی اش

درس و موضع می گیرد.

 

این

اولا

بدان معنی است

که

اثر هنری

دلبخواهی و آگاهانه و عمدی و حساب شده

تولید نمی شود.

 

تولید تندیس و ترانه

با

تولید کوزه و موزه (چکمه) 

یکی و یکسان نیست.

 

این

ثانیا

بدان معنی است

که

اثر هنری

در

همه مصرف کنندگان

تأثیر یکسان

نمی گذارد.

 

آدم

آدم 

است

و

نه

تخته سنگ

تا

کتیبه شود.

 

۳

همچنان

تصورات خود 

را

در کتاب‌‌ها می‌نویسید

و 

این تصورات

بخصوص اگر با مهارتی که معمولا اسم استعداد بر آن می‌گذارید

نوشته شده باشند،

همیشه تا حدی انسان‌ها را هیپنوتیزم می‌کنند.

 

هیپنوتیسم

مفهوم بجا و رسای و روا و دقیق و درستی نیست.

 

اثر هنری

بسته به کیفیت روحی و روانی و فکری و تاریخی ـ طبقاتی مصرف کننده

تحت تأثیر

قرار می دهد.

 

مثلا

مصرف کننده

را

منقلب می سازد.

به

جنون می کشد.

زیر و رو می کند.

غرقه در لذت و یا ذلت می کند.

 

مثل هر تجربه شخصی دیگر.

 

می توان گفت

که

هر تجربه ای

به

دو فرم زیر منتقل می شود و مؤثر می افتد:

 

الف

به

طرز مستقیم و بی واسطه

 

ب

به

طرز غیر مستقیم و باواسطه

 

هم

می توان

غرق شدن در دریا 

را 

شخصا و مستقیما

 تجربه کرد

و

هم

مثلا 

در

رمان

در

شعر

در

موزیک

در

فیلم

به

طرز غیرمستقیم وبا واسطه.

 

ادامه دارد.

درنگی در شعر سهراب سپهری (۱)

سیاوش کسرایی

تراشه های تبر

در رهگذار باد

 

درنگی

از

ربابه نون

 

پیشکش

 به 

ملودی و مهلا

 

در 

کوچه 

هم چنان

جنگ بزرگ باد و مباد

 است

بحث بلند بود و نمود 

است

 

بر 

بوم سرخ فام خیابان

گل گل

 شکوفه های آتش و دود 

است

 

در 

باغ های ساده سهراب

اما

در 

دره های پر مه و مهتاب و برگ و باد

رشد بهار 

نیمه تمام است.

 

با آنکه در کویر سرایش ز هیچ سوی

حتی 

سراب

 نیست

کوچکترین صدا

از 

پای آب 

نیست

اما

در 

قاب 

هم

 به

 سینه دیوار روبه رو

قد می کشد 

هنوز

آن 

گوشه گیر لاله خردش 

کنار سنگ.

 

مرغی

 شبی

 به

 صخره 

نشست 

و 

غریب

 خواند

پروانه ای ز دشت گذر کرد و دشت ماند.

 

او 

شعر 

می نگاشت

او 

رنگ 

می سرود

 

خاموش و ای دریغ

با 

هیچ کس نگفت 

که 

چشم انتظار کیست.

 

در

 رهگذار باد 

نگهبان لاله

بود.

 

پایان

رفتار گرائی (۲) (بخش آخر)

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

پروفسور گئورگ کلاوس

برگردان 

شین میم شین

 

  در رابطه با این مسئله 

که 

موضوع واقعی پژوهش پسیکولوژیکی 

عبارت است

 از 

بررسی واکنش های ارگانیسم نسبت به محیط زیست، 

تمییزی در رفتارگرائی وجود دارد 

که 

به

لحاظ فلسفی، 

به 

ویژه

 از 

نقطه نظر مسئله اساسی فلسفه، 

از 

اهمیت شایانی برخوردار است:

 

  به

 این مسئله 

که 

«آیا از روابط میان تحریک و واکنش (محیط زیست و رفتار) 

می توان نتیجه گرفت 

که 

شعور انسانی 

وجود دارد»، 

رفتارگرائی دو نوع پاسخ می دهد:

 

الف

جریان اول

 

  به 

نظر زاشلی 

 از 

رفتار انسانی نمی توان نتیجه گرفت که شعور وجود دارد 

و

 لذا 

استفاده از مفهوم شعور

 برای توضیح رفتار 

غیرعلمی خواهد بود.

 

ب

جریان دوم

 

  به

نظر واتسون 

وجود شعور 

را 

نمی توان انکار کرد، 

ولی فرمولبندی احکام علمی راجع به شعور 

امکان ناپذیر است.

 

  هردوجریان رفتارگرائی 

به

 مسئله اساسی فلسفه

 اصولا پاسخ نادرست می دهند 

و

 به

لحاظ معرفتی ـ نظری 

 (تئوری شناخت)

به 

اگنوستیسیسم 

(لاادریت، ندانمگرائی) 

 می رسند.

 

  مراجعه کنید 

به

 اگنوستیسیسم (ندانمگرائی)

 در

 تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 

  با 

انکار وجود شعور از سوی رفتارگرائی، 

مسئله اساسی فلسفه 

بی موضوع می شود 

و 

همزمان عرصه شعور 

غیرقابل شناخت 

تلقی می گردد.

 

  اگر وجود شعور مورد انکار قرار نگیرد، اما علم ناتوان از فرمولبندی احکامی راجع بدان دانسته شود، 

در

 این حالت 

مسئله اساسی فلسفه اگرچه بی موضوع نمی شود، 

ولی پاسخ بدان از موضع اگنوستیسیستی داده می شود.

  (یعنی عملا پاسخ داده نمی شود. مترجم)

 

  نمایندگان مختلف رفتارگرائی 

متدها، تئوری ها و نتایج این طرز تفکر 

را 

به

طور کلیشه ای 

(شماتیکی) 

به جامعه منتقل می کنند.

 

 

  بدین طریق، 

انسان 

(که با انکار وجود شعور دیگر نمی تواند موجود شعورمندی تلقی شود) 

به

مثابه سیستم اینپوت ـ آوت پوت

 قابل مانی پولاسیون، دستکاری و تحریف

 قلمداد می شود 

و 

از او موجود اجتماعی ئی سرهمبندی می شود 

که

 آرزوها و نیاتش 

 با

 آرزوها و نیات طبقه حاکمه 

مطابقت دارند.

 

  بسیاری از تزها و متدهای روانشناسی گروهی، روانشناسی تبلیغاتی و امثالهم 

 در

 کشورهای سرمایه داری 

مستقیم و یا غیرمستقیم 

بر 

طرز تفکر بیهیویوریستی (رفتارگرایی)

 استوار شده اند.

 

  البته این امر مانع آن نمی شود 

که 

رفتارگرائی 

حاوی عناصر علمی ـ متدئولوژیکی ارزشمندی 

باشد.

 

  از آنجا که رفتارگرائی صرفا بر شیوه های رفتاری عینی قابل مشاهده و قابل اندازه گیری ارگانیسم ها متکی است، 

به 

مخالف اصولی هرگونه گمانورزی عرفانی راجع به هدفگرائی ارگانیسم ها، قوای حیاتی مرموز و امثالهم 

مبدل می شود.

 

  رفتارگرائی 

رفتار حیوانات

 را 

بر 

مبنای مدل تحریک ـ واکنش 

مورد بررسی قرار می دهد.

 

  به

 زبان سیبرنتیکی

 می توان گفت 

که 

رفتارگرائی 

متد اینپوت ـ آوت پوت 

را 

مورد استفاده قرار می دهد.

 

 مراجعه کنید 

به 

متد جعبه سیاه

 

  بدین طریق 

می توان 

رفتارگرائی

 را

 از 

پیشاهنگان طرز تفکر سیبرنتیکی

 محسوب داشت.

 

  متدهای مختلف رفتارگرائی

 را 

می توان به نحو احسن 

به

مثابه دستورالعمل های آزمایشی برای بررسی سیستم های بغرنج (بخصوص) ارگانیکی سیبرنتیکی 

مورد استفاده قرار داد.

 

  از این رو 

تصادفی نیست 

که 

برخی از نمایندگان رفتارگرائی

 زیرنتیجه های سیبرنتیکی 

را 

پیشاپیش مطرح کرده اند.

 

  اما این امر بدان معنی نیست 

که

 رفتارگرائی 

با 

تئوری سیبرنتیکی رفتار 

یکسان است 

و 

یا 

سیبرنتیک،

 تأییدی بر صحت رفتارگرائی 

است.

 

  از آنجا که رفتارگرائی وجود هرآنچه را که از حد رفتار فراتر می رود 

(مثلا وجود حیات درونی و روحی خاص انسان ها و امثالهم را) 

منکر می شود 

و

 یا

 برخورد علمی را به خطه آنها راه نمی دهد، 

سیستم های سیبرنتیکی 

را 

نیز 

به 

همان سان 

تلقی خواهد کرد.

 

  رفتارگرائی 

در عرصه تفکر 

تنها 

اینپوت سیستم های مربوطه 

را 

و

 نتایج تفکر

را

 یعنی 

آوت پوت 

را 

در نظر می گیرد.

 

  طرز نگرش بیهیویوریستی (رفتارگرایی)

 به 

مفاهیمی از قماش تفکر اوتومات های حسابگر

 منتهی می شود.

 

  در واقع میان دستگاه فکری انسانی و اوتومات های حسابگر 

فقط 

رابطه آنالوژی  

(تشابه) 

وجود دارد

 و

 نه

 هویت.

 

  مطلق کردن بیهیویوریستی (رفتارگرایی)  مفهوم رفتار، 

به 

ناحق 

تاریخ تفاوتمند هر موجود متفکر انسانی و هر اوتومات حسابگر

را 

نادیده می گیرد

 و

 تفاوت کیفی موجود میان مراحل مختلف توسعه ماده 

را 

از 

دیده ها 

پنهان می دارد.

 

پایان

خرد ـ انسان ـ تاریخ (۱۴۳)

·

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

 

فصل هفتم

اعلام فلسفی استقلال انسان

توسط ایمانوئل کانت

 

فصل هفتم

بخش اول

قسمت ۹

 

  

۱

·     به دلیل موضع ایدئالیستی ـ ترانسندنتال کانت، نیز است که او از سویی تضاد را مسئله اساسی فلسفه قلمداد می کند و بر ضرورت دیالک تیک اشاره می کند.

·     اما از سوی دیگر، تضاد را تضادنما (تضاد ظاهری، هاله ای) و دیالک تیک را «منطق هاله» محسوب می دارد.

۲

·     تفکر کانت اما ژرف تر از آن است که او تضاد را تضادنما و متعاقب آن، دیالک تیک را دیالک تیک نما تلقی کند و بگذرد.

 

۳

·     شناخت بشری به نظر کانت، هر وقت آن در صدد حل مسئله بی پایانی، بی قید و شرطی و کلیت (توتالیته) برآید، بالضروه (جبرا) درگیر تضاد می گردد و خصلت دیالک تیکی به خود می گیرد.

 

۴

·     علت این امر در خود خرد است.

 

۵

·     به محض اینکه خرد، کلیت را (لایتناهی را، بی قید و شرطی را، مطلق را) به مثابه موضوع مورد تفکر قرار می دهد، با «خویشتن خویش در تضاد قرار می گیرد» و «دیالک تیکی» می شود.

 

۶

·     چنین چیزی اجتناب ناپذیر است.

·     برای اینکه خرد، کلیت را نمی تواند «غیر از این مورد تفکر قرار دهد.

·     غیر از اینکه بنا بر ایده اش همزمان چیزی وجود دارد که به مدد هیچ تجربه ای موجودیت کسب نکرده است.

·     برای اینکه تجربه هرگز مثالی برای وحدت سیستماتیک کامل عرضه نمی دارد.»

·     (کانت، «نقد خرد محض»، ص ۷۰۹)

 

۷

·     کانت مرور می کند که «ما با دو خرد دیالک تیکی طبیعی و اجتناب ناپذیر محض سر و کار داریم و نه با یک خرد دیالک تیکی محض که در آن، مثلا جاهلی، به سبب نقصان شناخت، آسمان را به ریسمان بافته باشد و یا سوفیستی برای گیج کردن عقلا به طور تصنعی سر هم بندی کرده باشد، بلکه خرد دیالک تیکی ئی که خرد بشری صادقانه وابسته بدان است و حتی اگر ما معمای آن را کشف کنیم، دست از سر خرد برنخواهد داشت و آن را به سرگیجه های لحظه ای خواهد انداخت که همواره باید راه خروجی از مخمصه پیدا کند.»

·     (کانت، «نقد خرد محض»، ص ۳۵۳)

 

ادامه دارد.

درنگی در مقوله نقد

 

 

درنگی 

از 

ربابه نون

 

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5558

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5559

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5563

 

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5571

 

۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5586

 

۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5605

 

پایان

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۶۲۵)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن
اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت 

و دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین

 

روان شناسی 

 

۱

·    روان شناسی به علمی اطلاق می شود که به بررسی پدیده های روانی بنیادی انسان ها و جانوران می پردازد.

 

۲

·    موضوع واقعی روان شناسی را توسعه ها و قانونمندی های کردوکار روانی تشکیل می دهند که مشخصه شان کیفیت خاص انعکاس است.

 

۳

·    پدیده های روانی انسان ها بر خلاف پدیده های روانی جانوران در فرم شعور (روح) عرض اندام می کنند.

 

۴

·    تعیین کننده در زمینه برجسته گشتن روان شناسی، کار در پیوند با توسعه زبان است.

 

۵

·    روان شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی مبتنی بر اصول زیر است:

 

الف

اصل وحدت شعور (روح) و کردوکار

 

۱

·    شعور در کردوکار تشکیل می شود، شکل می گیرد و تبیین می یابد.

·    (کار، یادگیری، بازی)

 

۲

·    بدین طریق برخورد متدئولوژیکی ئی حاصل می آید که پژوهش اوبژکتیو (عینی) جریانات روانی را امکان پذیر می سازد.

 

۳

·    این بر عکس مکاتب اینترو اسپکسیونیستی (خودنگری) بورژوایی است که بر آنند که جریانات روانی  فقط از طریق خودنگری سوبژکتیو امکان پذیر است.

 

ب

اصل وحدت روانی و فیزیکی

 

۱

·    پدیده های روانی از سویی مبتنی بر مکانیسم های نویرو فیزیولوژیکی (علم الاعصاب) اند و از سوی دیگر، قابل تقلیل به مکانیسم های نویرو فیزیولوژیکی نیستند.   

 

۲

·    سیستم عصبی سانترال، بنیان (سوبسرات مادی، تغذیه گاه) پدیده های روانی است.

 

۳

·    پدیده های روانی از سوی دیگر وابسته به اوبژکت مورد نظرند.

·    اوبژکتی که پدیده های روانی را منعکس می کند.

 

۴

·    دلیل انعکاسات درونفردی و میانفردی (انعکاسات درونی هر فرد و میان افراد) این است که شرایط برونی (اوبژکتیو، عینی) توسط شرایط درونی (سوبژکتیو) «شکاف برمی دارند.»

 

****

 

۶

·    روان شناسی هم به بررسی و تمییز (کشف تفاوت) روند های روانی به مثابه پدیده های جاری اکتوئال (فعلا جاری) می پردازد و هم به بررسی و تمییز روند های روانی به مثابه خصایص روانی که نسبتا ثابتند.

·    یعنی وابسته به هیئت برونی مربوطه اند.

·    هابیتوئل اند.

 

ادامه دارد.

رفتار گرائی (۱)

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

پروفسور گئورگ کلاوس

برگردان 

شین میم شین

 

 رفتارگرائی 

جریانی در روانشناسی بورژوائی است 

که

 در

 دهه اول قرن بیستم 

در 

ادبیات ایالات متحده آمریکا

 پا به عرصه وجود نهاده است.

 

  رفتارگرائی 

عمدتا 

به

 بررسی رفتار (واکنش های) انسان و حیوان نسبت به تأثیرات (تحریکات) محیط زیست می پردازد.

  (روانشناسی رفتار)

 

 رفتارگرائی

 ـ بلحاظ فلسفی ـ 

تحت تأثیر شدید پوزیتیویسم 

قرار دارد.

 

  مراجعه کنید 

به 

پوزیتیویسم

 در 

تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 

 تأثیر پوزیتیویسم بر رفتارگرائی 

را 

می توان بویژه در این دید 

که

 رفتارگرائی 

هر حکمی 

را 

که

 از 

توصیف رفتار و یا شیوه رفتار

 فراتر می رود، 

با زدن مهر غیرعلمی (متافیزیکی) بودن بر آن، 

رد می کند.

 

 (صفت متافیزیکی

برای اجامر پوزیتویسم

حکم فحش واژه

را

دارد.

مترجم)

 

 رفتارگرائی

 اعتبارعلمی احکام مربوط به شعور، تفکر، احساس، عاطفه و غیره 

را 

زیر علامت سؤال می برد.

 

  مفاهیمی

 از 

این قبیل

 که

 به

 انعکاس تحولات روانی درونی انسان ها می پردازند، 

از 

دیدگاه رفتارگرائی 

چیزی جز تصورات روحی مذهبی نیستند.


 

جان برودوس واتسون 

(۱۸۷۸ ـ ۱۹۵۸)

روانشناس امریکائی

مؤسس مکتب پسیکولوژیکی رفتارگرائی

آثار:

رفتارگرائی

روانشناسی از دیدگاه رفتارگرائی

 

 بنیانگذار رفتارگرائی 

جان واتسون

 نام داشت 

و

 از

 نمایندگان برجسته آن 

می توان افراد زیر را نام برد:

 

الف

هریک

 

ب

  هول

 

ت

  لاشلی

 

پ

 مید

 

ث

 

ادوارد لی تورن دایک 

(۱۸۷۴ ـ ۱۹۴۹)

روانشناس امریکائی

بررسی های او در زمینه رفتار حیوانات به رفتارگرائی منتهی شد.

آثار:

اصول اساسی آموزش

 

 تورن دایک

 

ج

  تولمن

 

ح

 وایس

 

 رفتارگرائی

 با 

تکیه بر نتایج نویروفیزیولوژی و روانشناسی کردوکار عصبی عالی 

به 

رد تصور ایدئالیستی ـ روحی می پردازد 

که

 بنا بر آن 

روان چیزی مجزا و مستقل از ماده است 

و 

لذا متدهای بررسی عینی 

را 

به

 خطه آن 

راه نیست.

 

 رفتارگرائی

 اما 

به 

غلط 

نتایج زیر را می گیرد:

 

الف

  رفتارگرائی افراطی

 اعلام می کند 

که

 شعور بطور عینی اصلا وجود ندارد.

 

ب

  رفتارگرائی

 امکان بررسی علمی شعور

 را 

زیر علامت سؤال قرار می دهد.

 

ت

  رفتارگرائی 

در

 پژوهش پسیکولوژیکی، 

به 

جای شعور، 

رفتار 

را 

قرار می دهد.

 

 بدین طریق از دیدگاه رفتارگرائی

 رفتار نه به معنی وحدت کردوکار روانی و فیزیکی، بلکه به معنی واکنش ارگانیسم انسانی و یا حیوانی نسبت به محیط زیست است.

 

 کشف رابطه میان واکنش های ارگانیسم نسبت به محیط زیست 

به

نظر رفتارگرائی 

موضوع واقعی پژوهش پسیکولوژیکی

 را 

تشکیل می دهد.

 

 هرآنچه که از این عدول کند، 

به

نظر رفتارگرائی 

(به معنی پوزیتیویستی اصیل آن) 

غیرعلمی 

(متافیزیکی) 

خواهد بود.

 

ادامه دارد.

درنگی در اندرزهای احسان طبری (۲)

 

احسان طبری

در بارۀ شیوۀ درستِ رفتارِ مبارزان با یکدیگر

[بحثی در بابِ اِتیکِ مارکسیستی]


منبع: سایت نوید نو
 

ویرایش و تحلیل

از

یدالله سلطان پور

 

 

۱

در بارۀ شیوۀ درستِ رفتارِ مبارزان با یکدیگر

[بحثی در بابِ اِتیکِ مارکسیستی]

 

این جزوه احسان طبری

راجع به تعیین طرز رفتار مبارزان کذایی با یکدیگر 

توسط بزرگان و ریش سفیدان قبیله است.

 

طبری

جزوه ای 

هم

در باره شیوه بحث

سر هم بندی کرده است

که

ما

قبلا

مورد تجزیه و تحلیل قرار داده ایم.

 

طرفه این است

که

طبری

تخیلات و تصورات خود

را

به

عنوان اتیک مارکسیستی

عرضه می دارد.

 

باید ببینیم

که

منظور طبری از اتیک و اتیک مارکسیستی چیست.

 

۲

مبارزۀ اجتماعی 

دارای اِتیک [اخلاق و آدابِ] ویژه‌ای است

 و 

یکی از مباحث حساسِ این پراتیک، 

عبارتست از ملاک‌های رفتارِ مبارزان در درون حزب و جنبش [با یکدیگر].

 

از

همین جمله اول طبری،

تصور و توهم فئودالی و بورژوایی او

از

اتیک

معلوم می شود:

 

طبری

خیال می کند

که

هر

حرفه و پیشه و کسب و کاری 

اتیک خاص خود

را

دارد.

 

به

همین دلیل

از

اتیک خاص مبارزه اجتماعی

دم می زند.

 

فلاکت 

آنجا ست

که

طبری

خرافه خود

را

اتیک مارکسیستی

قلمداد می کند.

 

راستی

چرا و به چه دلیل؟

 

برای کشف دلیل طبری

باید

به

سخنرانی های استالین توجه داشت.

 

استالینیست ها

خیال می کنند

که

هر کس عضو حزب استالینیستی شد،

به

طور اوتوماتیک

مارکسیست 

می شود.

 

مارکسیست شدن هر تازه از ره رسیده ای

هم

همان

و

تعلیم اتیک مارکسیستی 

همان.

 

در

قاموس استالینیسم

همه چیز به طرز سوبژکتیویستی تعیین می شود.

 

۳

مبارزۀ اجتماعی 

دارای اِتیک [اخلاق و آدابِ] ویژه‌ای است

 و 

یکی از مباحث حساسِ این پراتیک، 

عبارتست از ملاک‌های رفتارِ مبارزان در درون حزب و جنبش [با یکدیگر].

 

طبری

به

هر دلیلی

نه

از

مبارزه طبقاتی،

بلکه

از

مبارزه اجتماعی

دم می زند.

 

راستی 

چرا و به چه دلیل؟

 

۴

مبارزۀ اجتماعی 

دارای اِتیک [اخلاق و آدابِ] ویژه‌ای است

 و 

یکی از مباحث حساسِ این پراتیک، 

عبارتست از ملاک‌های رفتارِ مبارزان در درون حزب و جنبش [با یکدیگر].

 

طبری

در این جمله

به

درستی

مبارزه اجتماعی

را

فرمی از پراتیک

محسوب می دارد.

 

طرفه

این است

که

طبری

تئوری

را

که

جفت دیالک تیکی پراتیک

است،

فراموش می کند.

 

وقتی گفته می شود

که

طبری

با

مفاهیم و تفکر مفهومی

بیگانه است،

به

همین دلایل است.

 

مبارزه اجتماعی

به

مثابه پراتیک

قاعدتا

باید

تئوری خاص خود

را

داشته باشد.

 

معضل طبری

هم

همین جا ست.

 

مفهوم مبارزه اجتماعی

گل و گشادتر از آن است

که 

بتوان

تئوری معینی برایش  تعیین کرد.

 

اگر طبری مارکسیست می بود

و

از

مبارزه طبقاتی

دم می زد،

تعیین تئوری درخور آن

آسان می گشت.

 

در آن صورت

هر طبقه اجتماعی برای مبارزه طبقاتی خویش

تئوری درخور آن را می داشت.

 

به 

همین دلیل

طبری

مبحث

برای پراتیک 

تعیین می کند

و

نه

تئوری.

 ۵

مبارزۀ اجتماعی 

دارای اِتیک [اخلاق و آدابِ] ویژه‌ای است

 و 

یکی از مباحث حساسِ این پراتیک، 

عبارتست از ملاک‌های رفتارِ مبارزان در درون حزب و جنبش [با یکدیگر].

 

یکی از مباحث حساس مبارزه اجتماعی به مثابه پراتیک

ملاک های رفتار مبارزان در حزب و جنبش مربوط به مبارزه اجتماعی است.

 

خر تو خر مفهومی

به

همین باید گفت.

 

حزب

در

قاموس طبری

فاقد خصلت طبقاتی است.

 

حزب

در

قاموس طبری

سازمان مبارزه اجتماعی

است

و

نه

سازمان مبارزه طبقاتی.

 

حزب در قاموس طبری

حزب مارکسیستی ـ لنینیستی

نیست،

که

 اردوی پیشاهنگ (پیشقراول) آگاه و سازمان یافته طبقه کارگر و توده های خلق، 

یعنی بخش پیشرفته، آگاه و به درجه عالی سازمان یافته طبقه کارگر و متحدین آن باشد.

 

مشخصه بارز استالینیسم

همین است:

حزب نامیدن طویله.

 

طبری

در

تلاش تعیین ملاک های رفتاری برای اعضای طویله ای به نام حزب است.

 

طرز تفکر طبری 

در

این جزوه او

بیهیویوریستی  

(مبتنی بر رفتارگرایی)

است.

 

رفتارگرایی

جریانی در روانشناسی بورژوائی 

است.

 

مراجعه کنید

به

رفتارگرایی

 

۶

رفتار روزمرۀ افراد، سخنان و کارهای عادی آنها در برخورد با یکدیگر، 

یک پروسۀ دائمیِ نامشهود است 

که 

هر واقعۀ جداگانه، 

هر بخش مجزای آن 

بی‌اهمیت به‌نظر می رسد 

ولی در تراکمِ زمانی و مکانی، 

اهمیتِ شگرفی در سرنوشت یک جریانِ سیاسی و اجتماعی 

کسب میکند.

 

معلوم نیست

که

چرا

 «رفتار روزمرۀ افراد، سخنان و کارهای عادی آنها در برخورد با یکدیگر، 

یک پروسۀ دائمیِ نامشهود است»؟

 

و

معلوم نیست

که

چرا

«رفتار روزمرۀ افراد، سخنان و کارهای عادی آنها در برخورد با یکدیگر»

روندی

است.

 

ولی

تراکم زمانی و مکانی «رفتار روزمرۀ افراد، سخنان و کارهای عادی آنها در برخورد با یکدیگر»

اهمیت شگرفی در تعیین سرنوشت هر جریان سیاسی و اجتماعی

کسب می کند.

 

طبری

آهسته آهسته

جای خالی تئوری انقلابی ـ طبقاتی در حزب 

را

با

ملاک های رفتاری ـ گفتاری دلبخواهی ـ فئودالی ـ بورژوایی

پر می کند

و

اسمش

را

اتیک مارکسیستی

می گذارد.

 

اتیک

هم

در

قاموس طبری

فاقد ماهیت طبقاتی است.

 

احتمالا

در

ادامه این تحلیل

خواهیم دید.

 

ادامه دارد. 

درنگی در فرازی از «هدف ادبیات» از ماکسیم گورکی (۷)

 

تأملی

از

یدالله سلطانپور

 

۱

شما 

نویسنده‌ ها 

بی‌توجه و بی‌اعتنا به رسالتی

 که

 خواه ناخواه

 باید آن را بشناسید 

تا بتوانید مبشر آن باشید،‌

همچنان

تصورات خود 

را

در کتاب‌‌ها می‌نویسید

و 

این تصورات

بخصوص اگر با مهارتی که معمولا اسم استعداد بر آن می‌گذارید

نوشته شده باشند،

همیشه تا حدی انسان‌ها را هیپنوتیزم می‌کنند.

 

مفاهیم مرد غریبه

در 

این جمله 

به

شرح زیرند:

 

رسالت نویسنده‌ ها 

شناخت خواه و ناخواه رسالت خویش برای ابلاغ آن  مهارت = استعداد 

 هیپنوتیزم  (هیپنوتیسم یا خواب مصنوعی 

حساسیت شدت یافته ای

 است

 که

 فرد در برابر تلقین هیپنوتیسم کننده از خود نشان می دهد.)

 

۲

رسالت

 

مرد غریبه

عاجز از تمیز پیامبر از هنرمند

است.

 

به

همین دلیل

خیال می کند

که

نویسندگان

بسان پیامبران

رسول اوتوریته ای اند.

 

بدین طریق

مرز میان شناخت هنری، شناخت میتولوژیکی و شناخت تئولوژیکی

محو و ناپدید می شود.

یعنی

پلکان های انعکاس هنری، میتولوژیکی و تئولوژیکی

انکار می شوند.

 

۳
شناخت خواه و ناخواه رسالت خویش برای ابلاغ آن

 

مرد غریبه

نه

تنها

برای هنرمند جماعت

رسالت قایل می شود،

بلکه

وقوف به رسالت خود

را

جبری 

قلمداد می کند.

 

هسته معقول این نظر مرد غریبه

تعلق طبقاتی هر هنرمندی

است.

 

این بدان معنی است

که

انعکاسات هنری

از

فیلترهای طبقاتی

عبور می کنند.

 

به

همین دلیل

محتوای شعر شهریار با محتوای شعر شاملو 

تفاوت دارد.

 

تعلق طبقاتی

اما

به

معنی داشتن رسالت طبقاتی نیست.

 

تعلق طبقاتی

امری پاسیو

است.

 

در حالیکه رسالت

امری اکتیو

است.

 

فرق هنرمند با پیامبر همین جا ست.

 

هنرمند

درخود 

است.

 

پیامبر

اما

برای خود

است.

 

هنرمند

مأمور طبقه اجتماعی معینی نیست.

 

پیامبر

اما

رسول طبقه اجتماعی معینی است.

 

منظور حضرت محمد

از

الله

که

او

خود

را

رسولش قلمداد می کند،

طبقه اجتماعی برده دار

است

که

ضمنا

خودش و اهل بیتش 

هم

عضو و جزو طبقه اجتماعی برده دار

اند.

 

ای بسا هنرمندان

که

آثار هنری خود

را

اصلا

منتشر نمی کنند.

 

پیامبران اما با تمام وجود

فعالانه و آگاهانه

وارد عمل می شوند

تا

ایده ئولوژی خود

را،

یعنی

رسالت طبقاتی خود

را

تبلیغ کنند

و

هوادار گرد آورند.

 

تا

«فلک را سقف بشکافند

و

طرحی نو در اندازند.»

 

۴

ایراد دیگر نظر مرد غریبه

وقوف خواه و ناخواه نویسندگان به رسالت خویش

است.

 

نویسندگان هپیلی هپو

که

هیچ.

 

حتی

پیامبران

به

ماهیت طبقاتی رسالت خود،

وقوف ندارند.

 

انجام کاری

حتما

نباید به معنی انجام آگاهانه آن کار باشد.

 

به

قول مارکس،

«آنچه باید  بکنند، می کنند.

بی آنکه بدانند که چه می کنند و چرا و به چه دلیل می کنند.»

 

کردوکار آگاهانه

به

معنی حقیقی کلمه

در

جامعه سوسیالیستی

آغاز می شود.

 

برتولت برشت

حتی

با

رسالت قایل شدن به پرولتاریا

مشکل دارد.

 

البته

اگر

دقت کند،

متوجه می شود

که

کلاسیک های مارکسیسم

(مارکس و انگلس)

را

سخن

 از 

«رسالت تاریخی» پرولتاریا 

ست.

سخن

 از 

سوبژکتیویته پرولتاریا 

ست.

 

تاریخ

در این سخن

به

مثابه الهه و رب النوع

میتولوژیزه و متافریزه می شود

(البسه اسطوره و استعاره در برمی کند.)

 

یعنی

طبقه کارگر

به

مثابه سوبژکت تاریخ

وارد صحنه می شود

تا

فرماسیون اقتصادی سوسیالیستی

را

بنا کند.

 

هنرمندان

هیچ رسالتی به عهده ندارند.

نمی توانند هم رسالتی به عهده داشته باشند.

 

هنر

هنرمند

را

خرد زدایی می کند.

 

هنرمند

برده شور  و شوق و عواطف و احساسات و هیجانات و خیالات خویش

است.

 

ادامه دارد.

درنگی در اندرزهای احسان طبری (۱)

احسان طبری

در بارۀ شیوۀ درستِ رفتارِ مبارزان با یکدیگر

[بحثی در بابِ اِتیکِ مارکسیستی]


منبع:
سایت نوید نو
 

ویرایش و تحلیل

از

یدالله سلطان پور

مبارزۀ اجتماعی 

دارای اِتیک [اخلاق و آدابِ] ویژه‌ای است

 و 

یکی از مباحث حساسِ این پراتیک، 

عبارتست از ملاک‌های رفتارِ مبارزان در درون حزب و جنبش [با یکدیگر].

 

رفتار روزمرۀ افراد، سخنان و کارهای عادی آنها در برخورد با یکدیگر، 

یک پروسۀ دائمیِ نامشهود است 

که 

هر واقعۀ جداگانه، 

هر بخش مجزای آن 

بی‌اهمیت به‌نظر می رسد 

ولی در تراکمِ زمانی و مکانی، 

اهمیتِ شگرفی در سرنوشت یک جریانِ سیاسی و اجتماعی 

کسب میکند. 

لنین می گفت:

 هرگز نسبت به چیزهای کوچک با بی‌اعتنائی ننگرید

 زیرا 

 "از خُرد است که کلان برمی خیزد."

 

شیوۀ رفتار و برخورد همرزمان در درون حزب و جنبش، 

از جمله یکی از منابع مهم پیدایش فضای روحی در درون حزب و جنبش است. 

رفتارِ صحیح مبتنی بر تفکرِ عینی و منشِ جمعی، 

این فضا را پیوسته مصفّا، نشاط ‌آور و شفاف نگاه‌ می دارد. 

رفتار غلط مبتنی بر تفکرِ ذهنی و منشِ فردی، 

آن را از تناقضاتِ مضر، هوای مسموم و کدر انباشته می کند، 

رگه‌های نفاق و افتراق را ژرف میکند 

و

 بسط می دهد، 

موجدِ بحران‌های شدید درونی می‌شود، 

نشاطِ مبارزه را زائل می سازد

 و 

لذا بدیهی است 

که

 کار 

را 

احیاناً به شکست ها، فروریختگی‌ها و حتی زوال می‌کشاند.

 

لذا بسیار مهم است 

که

 بدانیم 

چگونه و بر اساس چه موازینی باید رفتار کرد: 

زیرا 

اساسِ حلِ علمی، 

حلِ مارکسیستی ـ لنینیستیِ این مسئله 

است، 

نه 

حلِ آن بر اساس واکنش های غریزی، سننِ نادرستِ معموله در اجتماع، سلیقه‌ها و پسندها و الگوهای انفرادی.

 

بدیهی است 

که

 نگارندۀ این سطور

 از

 این تصور ساده‌لوحانه و ایده‌آلیستی به دور است 

که

 گویا کافی است 

شیوۀ درستی 

توضیح داده شود 

و 

موازین و ملاکهای آن روشن گردد 

برای آنکه فوراً و خودبه خود، 

آن شیوه جانشین شیوۀ نادرست گردد. 

شیوه‌های نادرست مبتنی بر تفکرِ ذهنی و منشِ فردی

 دارای ریشه‌های عمیقِ طبقاتی، اجتماعی، تاریخی و روانی است 

و 

اکنون حتی تا آینده‌های چشم‌رس سرسختی نشان می‌دهد 

و 

خواهد داد

 و 

به 

ضربِ اندرز 

نمی توان آنها را نابود کرد. 

با این‌حال نمی توان تأثیرِ توضیح و تذکر را نیز نادیده گرفت.

 

یکی از مختصاتِ مثبت این توضیحات آنست

 که 

جان‌های مستعد 

را 

مشتعل می‌کند 

و

 افکارِ آماده 

را 

بسیج می‌نماید. 

به

قول مارکس: 

"اندیشه وقتی در میانِ توده رخنه کرد، خود به قدرتِ مادّی مبدّل می‌گردد". 

تأثیر دیگرِ آن اینست 

که 

وقتی آدمی 

بر زیر و بمِ مطلبی 

آگاه بود، 

اگر بخواهد، بهتر 

می‌تواند آن را در اختیار خویش درآورد 

زیرا می‌گویند: 

"اختیار، جبرِ شناخته شده است."

 

ما مطالبِ مطروحه در این مقاله را بر اساس تجارب با انتزاع از حالاتِ مشخص و بدون توجه به اشخاص و حوادثِ کُنکِرت [Concerate = مشخص و تعیّن یافته] مطرح می‌کنیم 

و 

هدفِ ما، 

تسهیلِ مبارزه علیه یک سلسله روش های نادرست است. 

اینک پس از این مدخل، 

به

 اصل مطلب

 می پردازیم:

 

ادامه دارد.

زنده شد «ابن زیاد» و نوحه خوانی پیشه کرد. آب و نانش کربلا شد ، هیچ کس چیزی نگفت

ویرایش:

 

چیزی نگفت

حسین گلچین

 

جغد فرتوتی هما شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

موشی آمد اژدها شد،

هیچ کس چیزی نگفت

 

رفت شَست پای (انگشت‌بزرگ‌ پای) خوشبختی به چشم زندگی

عشق امری ناروا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

چشمه ی جوشان و شفّافی که ملّت خلق کرد

غرق گِل از ابتدا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

آن که رسم کدخدایی را غلط اعلام کرد

کم کمک خود کدخدا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

دست ملّت ضربه خورد افسار دولت ول شد و

دولت از ملّت سوا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

دین و حومه رفت زیر سلطه ی تزویرخان

منطقه ارض الرّیا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

ملّتی

که

برج در برجش

نشان از جشن داشت

ماه در ماهش

عزا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

زنده شد «ابن زیاد» و نوحه خوانی پیشه کرد

آب و نانش کربلا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

شیخ از «اللّه اکبر»، «کِبر» را برداشت کرد

رفت بالا کبریا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

از

نماز بی وضو

چیزی نمی گویم

ولی

روزه ها بی ربّنا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

هر حرامی کم کم از منبر حلالیّت گرفت

مثل این که کودتا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

چارچنگولی

ربا

افتاد

روی بانک ها

این

رِبا

هستی رُبا

شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

مرزهای علم و دانش در افاضات شیوخ

دائماً هی جابه جا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

هر چه مسئول آمد از بس بود خالص ، دزد شد

دزدی اش هم برملا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

آن که فِرت و فِرت از ارض و سما تفسیر داشت

کاسب ارز و طلا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

نرم نرمک کلّ بیت المال هاپولی شد و

پول ها پخش و پلا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

(هاپولی = اختلاس، چیزی را بطور کامل غارت کردن و به یَغما بردن)

 

آب و خاک و کوه و دشت و نفت و گاز و معدن و

جنگل و دریا فنا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

گرد و خاک و دود و پارازیت و کوفتِ زهر مار

میکس (مخلوط) با باد صبا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

هر کجا کمتر گران کردند مایحتاج را

محشر کبرا به پا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

فقرِ لامصّب فقط در قشر مستضعف نماند

با نوا هم بینوا شد

هیچ کس چیزی نگفت

 

آن چماقی را که می گفتند دیگر مرده است

لامروّت باز پا شد

هیچ کس چیزی نگفت

 

ظلم عین سگ پرید و پاچه ی ما را گرفت

گرچه دردش جانگزا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

تازیانه مجری احکام تازی نازی و

آش شیرین ، شوربا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

کارگر زندانی امّا کارفرمای شریف !

راهی آنتالیا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

لاله ها رویید از خون جوانان وطن

آن که جیکی زد جزا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

"دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد ؟ !"

آشنا ناآشنا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

من نمی دانم کدامین شیر فاسد خورده ای

باعث این وضع ما شد ،

هیچ کس چیزی نگفت

 

چند سالِ بعد باید گفت :

«کلّاً

 مملکت

حذف از جغرافیا شد ،

هیچ کس چیزی نگفت»

 

شاعر

از

بالا

پیامی محرمانه آمده :

«هیچ کس چیزی نمی گوید تو هم چیزی نگو»

 

پایان

درنگی در دیالک تیک خودفریبی و از خود بیگانگی و دیالک تیک چیز پرستی و خودپرستی (۳)

 

Art Times

سرچشمه:

صفحه فیسبوک

میشله جم

 

یدالله سلطان پور

 

درنگی در نعمات مادی و فکری و هنری و روحی و روانی بشری

 

الف

مریم

بنابراين كالا بيشتر شبيه فرزند آدم است تا خدا

 

۱

کالا مفهوم دقیقی نیست.

 

۲

در 

این بحث

چون کالاپرستی موضوع بحث بود

به

 عوض نعمات مادی و فکری و هنری

از 

کالا 

سخن رفت.

 

۳

کالا

مفهوم جدیدی

در 

عصر جدید 

است:

کالا

سلول اصلی و اساسی اندام جامعه سرمایه داری

 است.

 

۴

نعمات مادی و فکری و هنری

شبیه فرزند همه اعضای جامعه نیستند.

 

۵

نعمات مادی و فکری و هنری

فقط

فرزند

مولدین شان 

هستند.

 

طبقات انگل جامعه 

کالاپرست 

نیستند 

ولی 

کالا 

را 

آلت دست 

قرار می دهند 

و 

از

 آن 

 برای تکثیر کالا 

(پول، تجملات، ثروت، حرمسرا، اعتبار، امکانات برخورداری از عیش و نوش و عشرت و لذت و قدرت) 

بهره برمی گیرند. 

 

و گرنه 

آنها

برافروزندگان جنگ های بی پایان

و

نابود کنندگان کالا و مولدین کالا

هستند.

 

۶

شعر شاعر

نعمتی هنری و استه تیکی و روحی و روانی

 است

که

فقط

برای شاعر

شبیه فرزندش است

و

نه

برای هر رهگذر.

 

گاهی 

هم 

برای کسی که شعر حوایج روحی و فکری و روانی اش را رفع می کند.

 

۷

ای بسا کسا که دیوان شعر را زیر گلدان می گذارند

و 

در زمستان

 در

 اجاق می اندازند.

 

جنگ

چیست

اگر فرمی از کالاسوزی و مولدان کالاسوزی 

نیست؟

 

۸

ما 

با

 دیالک تیک مولد و مولود 

در همه این موارد سر و کار داریم.

 

ب

مریم

خدا شبيه كالا نيست

 

۱

خدا و رب النوع و بت

نعمات فکری و روحی و روانی اند

که

انسان برای رفع حوایج فکری و روحی و روانی خود

خلق شان کرده است.

 

۲

دلیل وارونه کردن رابطه مولد و مولود

دلیل خالق جا زدن بت و رب النوع و خدا

و

مخلوق جا زدن انسان ها

چه بسا 

عمدی بوده است

تا

مؤثریت نعمت فکری و روحی و روانی

تقویت و تکثیر و تشدید شود.

 

۳

ما با نوعی خودفریبی هم سر و کار داریم.

 

۴

یعنی 

حتما 

نباید 

ناشی 

از 

«از خود بیگانگی»

 باشد

 

یعنی

ناشی 

از

به 

باد فراموشی سپردن 

در 

اثر گذشت زمان

 باشد.

 

۵

مثال

همه می دانند که فال بین

عوامفریبی بیش نیست

ولی

خودفریبانه نزدش می روند

حتی 

پول می دهند تا فالش را ببیند 

و

 دروغ های خر پسند

تحویلش دهد.

 

۶

در چین چیانکایچک و حتی در ج. خ. چین 

فال بینی 

ممر درآمد مهمی است.

 

در چین چیانکایچک

 حتی

 سران سیاست و اقتصاد و غیره

مشتری مستمر فال بین ها هستند.

 

پ

مریم

خدا آخرين چيزى كه ما دوستش داريم البته اگر اسمش دوستداشتن باشه ، ما فقط بدليل رفع حوايجمان به خدا متوسل مى شويم و ابراز عبوديتمان ريشه در چشمداشت ما از خدا دارد و بس.

 

۱

همه نعمات مادی و فکری و هنری 

هم

بسان بت و رب النوع و خدا

باب الحوایح 

اند.

 

۲

کالایی که ارزش مصرف نداشته باشد

مشتری ندارد.

 

۳

خدایی که رفع حاجت نکند

پرستنده نخواهد داشت

 

ت

خدا ماحصل هيچ گونه كار و تلاشى از جانب ما نيست كه بدان عشق بورزيم مثل شعر يا هر نوع مولود ديگرى

 

۱

چرا.

بت پرست با همان زحمت و مشقت و ذلت 

بت و صنم تولید می کند 

که 

کوزه گر 

کوزه 

تولید می کند

 

۲

خدا 

قبلا

خورشید بوده است

ماه بوده است.

 

۳

رب النوع 

بوده است

 

۴

خدا 

قبلا

مادر بوده است

پدر بوده است.

 

۵

خدا 

با 

همان زحمت و مشقت و ذلت 

تولید شده است

که

نان و آب و خانه و کارخانه تولید شده اند.

 

۶

خدا

نعمتی فکری و روحی و روانی بوده است.

 

۷

خدا

جواب سؤالات بی جواب نیاکان ما ست.

 

۸

تولید خدا 

چیزی کمتر از تولید شعر و ترانه و تندیس 

ندارد

 

۹

با

 توسعه علم و فن

باب الحوایج ما 

عوض می شود:

مثلا

 اکنون

 در

 مبارزه با ویروس کرونا

علم و فن و فرهنگ

اندک اندک نقش باب الحوایج

بازی می کنند

 

۱۰

اگر علم و فن عاجز گردد

خلایق دوباره به درگاه خدا برمی گردند.

 

پایان

درنگی در دیالک تیک خودفریبی و از خود بیگانگی و دیالک تیک چیز پرستی و خودپرستی (۲)

 

Art Times

سرچشمه:

صفحه فیسبوک

میشله جم

 

یدالله سلطان پور

 

تأملی در چیستایی و زیبایی لایزال موالید و کالاها

 

۱

کالا

واقعا

چیست

که

پرستیده می شود؟

 

۲

راز پرستش کالا

در

چیستایی کالا

ست.

 

۳

توضیح تئوریک مارکس به این مسئله مربوط می شود.

 

۴

حتی توضیح بت پرستی و رب النوع پرستی و خدا پرستی

در

همین چیستایی بت و رب النوع و خدا

است.

 

مثال

 

۱

هر شاعری

عاشق سینه چاک شعر خویش است

 

۲

شاعر از خواندن صدها باره شعر خویش

سیر نمی شود.

 

۳

چرا و به چه دلیل؟

 

۴

راز این عشق عمیق و لایتناهی به مولود فکری خود 

چیست؟

 

۵

شعر

مگر حاوی چیست

 که

 برای شاعر

شبیه خدا 

ست؟

 

مثال دیگر

 

۱

خانه و کارخانه و پل و هتل چیست که توسط بنا و معمار پرستیده می شود؟

 

۲

خانه

مشتی خاک و سنگ و آهک و سیمان و آب و آهن است.

 

۲

خانه

قبل از هر چیز

طبیعت 

است.

 

واقعیت عینی

 است.

 

۳

چی شده که مصالح ساختمانی فوق الذکر

به

خانه 

تبدیل شده اند؟

 

۴

راز خدا وارگی کالا 

همین جا ست.

 

۵

خانه

دیالک تیک طبیعت اول (خاک و سنگ و آهک و سیمان و آب و آهن) و طبیعت دوم (روح و یا شعور عمله و بنا، انسان، جامعه) 

 است.

 

۶

با نفوذ روح و شعور 

(اندیشه و آمال و آرزوهای عمله و بنا و معمار به مدد کار) 

در 

واقعیت عینی

(خاک و سنگ و آهک و سیمان و آب و آهن) 

 خانه و کارخانه و پل و هتل و آسمانخراش و ماشین و هواپیما و قطار و کشتی و غیره 

(کالا) 

تشکیل می یابد.

 

۷

کالا = طبیعتی که فرم و ساختارش در اثر نفوذ روح و یا شعور از کانال کار مادی در آن

تغییر یافته است.

 

۸

کالا = واقعیت عینی روح مند = طبیعت و یا واقعیت عینی انسانی شده

 

۹

آدمیان 

در 

کالا

همین ماهیت انسانی خود را می بینند و می پرستند.

ولی چه بسا نمی دانند که دلیل پرستش کالا چیست.

 

۱۰

شاعر 

در

 شعرش

عمله 

در 

کلبه اش

دهقان 

در 

نانش

لیاقت انسانی خلاق خود را می بیند 

و

 در 

مقابل این لیاقت (ماهیت) انسانی خویش

به

سجده در می آید.

 

۱۱

یکی از مهم ترین دلایل عشق مادر و پدر به فرزند

هم 

همین است.

 

۱۲

مادر و پدر

 در

 فرزند خود

ماهیت انسانی خلاق خود

 را 

باز می شناسند و می پرستند.

 

۱۳

ما

 در

 تحلیل نهایی

با

نوعی خودپرستی مبهم و مجهول و مستور

سر وکار نداریم

 

۱۴

بت پرستی

رب النوع پرستی

خدا پرستی

نیز

در

تحلیل نهایی

فرم مبهم و مجهول و مستوری از خودپرستی

 است.

 

۱۵

بت و رب النوع و خدا 

نیز

مصنوع بشرند.

 

۱۶

اما

به

 دلیل گذشت هزاران سال

انسان

فراموش کرده که خالق بت و رب النوع و خدا و خانه و کارخانه و ....

بوده است.

 

۱۷

انسان

به

همین دلیل

از خود بیگانه

است.

 

۱۸

انسان

اما

با

از آن خود کردن مارکسیسم - لنینیسم

با

گذار به سوسیالیسم

با

ساختمان آگاهانه جامعه

از

ذلت از خود بیگانگی

آزاد می گردد.

 

۱۹

به

همین دلیل

گذار از جامعه طبقاتی به جامعه کمونیستی

ورود به قلمرو اختیار و آزادی

 است.

(انگلس)

 

ادامه دارد.

 

درنگی در دیالک تیک خودفریبی و از خود بیگانگی و دیالک تیک چیز پرستی و خودپرستی (۱)

 

Art Times

سرچشمه:

صفحه فیسبوک

میشله جم

 

یدالله سلطان پور

 

مارکس مبارزه ایدئولوژیکی را کنار گذاشت.

حریف

 

۱

منظور از مبارزه ایده ئولوژیکی چیست

که

مارکس کناز گذاشته است؟

 

۲

به قول حریفی

مبارزه طبقاتی سه فرم اساسی در هم تنیده و مرتبط به هم دارد:

مبارزه اقتصادی، سیاسی و ایده ئولوژیکی

 

رابطه این سه فرم مبارزه

ناگسستنی است.

 

مگر می شود از یکی از این سه فرم اساسی مبارزه طبقاتی

 صرفنظر کرد

و

دم از مبارزه طبقاتی زد؟

 

۳

هر جمله هر کس 

در 

هر زمینه

فرمی از مبارزه ایده ئولوژیکی 

و

در

تحلیل نهایی

فرمی از مبارزه  اقتصادی و سیاسی است.

 

هر آه و سرفه و عطسه و شعر و ترانه و تندیس و قصه و روضه و موعظه هر کسی

حتی

فرمی از مبارزه ایده ئولوژیکی 

و

در

تحلیل نهایی

فرمی از مبارزه  اقتصادی و سیاسی است.

 

۴

بدون مبارزه ایده ئولوژیکی

مبارزه اقتصادی و سیاسی

اصلا

میسر نمی شود.

 

مبارزه در کارخانه و خیابان

بدون مبارزه پیشاپیش در میادین فکری

محال است.

 

  قلم

مقدم بر قدم

است.

 

به همین سان

هم

بدون مبارزه  اقتصادی و سیاسی

ضرورت مبارزه ایده ئولوژیکی احساس نمی شود.

 

آتش بس در مبارزه ایده ئولوژیکی

احزاب سیاسی

 را 

سلب حزبیت 

می کند

و

به 

طویله مبدل می سازد

و

آنها را به همان روز می اندازد که حزب باخه را انداخته است.

 

۵

اما راجع به رابطه مفهوم بیگانگی با مفهوم فتیشیسم کالایی (کالاپرستی، چیز پرستی):

این رابطه 

به 

معنی رابطه منفرد (خاص) با عام

است:

به

رابطه سرو با درخت

شبیه است.

 

به

رابطه نرگس با دختر

به

رابطه حسن با پسر

به

رابطه سید علی با آخوند

شبیه است.

 

۶

فتیشیسم کالایی

 (کالاپرستی، پول پرستی، و هر کالای دیگر پرستی، مثلا اوتومبیل قراضه و آخرین سیستم پرستی، کاخ پرستی و کوخ پرستی)

یکی 

از 

زیرمفاهیم «از خودبیگانگی»

 است.

 

۷

بت پرستی

رب النوع پرستی

مهر پرستی

ماه پرستی

خداپرستی

 فرم دیگری 

از 

از خود بیگانگی

است.

 

به

 قول فویرباخ

علیه السلام

 

۸

اما دلیل کالاپرستی چیست؟

 

۹

دلیل پول پرستی چیست؟

 

پول هم 

در

 تحلیل نهایی 

فرمی از کالا 

ست.

پول 

کالای کالاها 

ست.

 

۱۰

پول

شاهنشاه کالاها ست.

 

با

 پول

 می توان هر کالایی 

را 

خرید.

 

۱۱

مارکس 

ضمنا

دلیل کالاپرستی

را

تئوریزه کرده است.

 

۱۲

آدم ها

در

واقع

اصلا

خود کالا

 را 

مورد پرستش قرار نمی دهند.

 

۱۳

چه چیزی

 را 

مورد پرستش قرار می دهند؟

 

۱۴

برای یافتن پاسخ به این پرسش

باید پرسید:

کالا چیست؟

 

ادامه دارد.

درنگی در فرازی از «هدف ادبیات» از ماکسیم گورکی (۶)

 

تأملی

از

یدالله سلطانپور

 

۱

آیا این کار مفیدی است که در کثافات و زباله‌ها کاوش کنی

که آدمی را متقاعد می‌کنند،

که

موجودی قابل ترحم و تابع شرایط بیرونی است؟

 

ما

حتی

اثری از گورکی

نخوانده ایم

که

چنین استنباط مطلقا غلطی از آن

راجع 

به

کسانی کسب کنیم

که

در

ذلت به سر می برند.

 

درست

برعکس.

 

توده های ذلت زی

در

اکثر آثار گورکی

به

نوبه خود

روشنفکرتر از روشنفکر ترین روشنفکرانند

و

دریایی سخن برای گفتن دارند.

 

یکی از همین آثار گورکی

راجع 

به 

سکنه مزبله ها

را

محمود دولت آبادی

تحت کارگردانی اسکویی

در

سالن تئاتر دانشکده هنرهای زشت و زیبا

اجرا کرده است.

 

از

روده درازی سکنه مزبله ها

حوصله آدم

حتی

سر می رود،

بی آنکه نسبت به آنها احساس ترحم داشته باشد.

 

۲

آیا این کار مفیدی است که در کثافات و زباله‌ها کاوش کنی

که آدمی را متقاعد می‌کنند،

که

موجودی قابل ترحم و تابع شرایط بیرونی است؟

 

البته

در این جمله مرد غریبه

اندیشه تعیین کننده ای

هست.

 

شاید 

بتوان

این اندیشه

را

در

تفاوت ناتورالیسم (ناتورالیسم به معنی ادبی کلمه، توصیف سطحی و ماقبل مارکسیستی ـ لنینیستی زندگی و ذلت پرولتاریا) و لنینیسم

دانست.

 

مراجعه کنید

به

رمان و فیلم

امیل زولا

تحت عنوان «ژرمینال» 

 

بعد

به 

این نکته

برمی گردیم.

 

۳

آیا این کار مفیدی است که در کثافات و زباله‌ها کاوش کنی

که آدمی را متقاعد می‌کنند،

که

موجودی قابل ترحم

 و

 تابع شرایط بیرونی است؟

 ایراد جهان بینانه این جمله مرد غریبه

وارونه سازی دیالک تیک فرد و جامعه

و

یا

دیالک تیک موجود و محیط

 است.

 

به

نظر مرد غریبه

اعضای جامعه

تابع شرایط بیرونی

(جامعه، محیط زیست، مناسبات تولیدی، زیربنای اقتصادی جامعه)

نیستند.

 

سؤال این است

که

پس 

تابع چی هستند؟

 

تابع

شرایط درونی اند؟

 

در این اندیشه 

که

گورکی

 به

 طرز ایدئالیستی 

 تبیین می دارد،

هسته ماتریالیستی ـ تاریخی معقولی

نهفته است.

 

گورکی

با

لنین

گفتگو داشته است.

ولی منظور لنین را اصلا نفهمیده است.

 

حتی

بدتر.

 

وارونه فهمیده است.

 

منظور لنین

مفهوم سوبژکتیویته

در

جامعه

بوده است

که

در

اثر کلاسیک های مارکسیسم

تحت عنوان «تزهایی راجع به فویرباخ»

برای اولین بار

به

اختصار و ایجاز

تبیین یافته است

و

لنین

توسعه اش داده است و اعتلا بخشیده است.

 

ما

هم

«تزهایی راجع به فویرباخ»

را

ترجمه و تحلیل کرده ایم

و

هم

صدها مطلب

راجع به سوبژکتیویته، دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت و سوبژکت تاریخ و غیره

منتشر کرده ایم.

 

اگر اجنه سر از سجده 

که 

صدها هزار سال طول می کشد،

برداشتند،

می توانند بخوانند و برای ما دعا کنند.

 

     

تأملی در تزهایی راجع به فویرباخ 

  

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3025

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3090 

منظور لنین

دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت

در

جامعه بشری

بوده است

که

در

آن

نقش تعیین کننده

از

آن سوبژکت 

است.

 

منظور لنین

این بوده

که

جامعه بشری

روندی خودپو و یا خود به خودی و تصادفی و الله بختکی

نیست. 

 

جامعه بشری

روندی

سوبژکت مند

است.

 

منظور لنین

این بوده

که

تحولات جامعتی 

بدون عمل انسانی

صورت نمی گیرند.

 

جامعه

با

طبیعت

همین تفاوت و تضاد اساسی 

را 

دارد:

وقوع زلزله و طوفان و آتشفشان

نیازی

به

سوبژکت 

ندارد.

 


زلزله و طوفان و آتشفشان

بنا بر قوانین عینی و درونی طبیعت

صورت می گیرند.

 

ولی

تحولات جامعتی

بدون عمل انسانی

محالند.

 

نکنند، نمی شوند.

 

تفاوت و تضاد مارکسیسم با مکاتب متنوع دیگر

همین جا ست.

 

به

همین دلیل

توسط کلاسیک های مارکسیسم

فرمان تشکیل حزب طراز نوین

به

پرولتاریا

صادر شده است.

 

ادامه دارد.