جمعبندی
از
مسعود بهبودی
اشاره ای به آنتی سیمیتسم
۱
نه.
یهودی ستیزی (آنتی سمیتیسم) قدمتش بیشتر از تاریخ ۲۰۰ ساله امریکا و استرالیا ست.
۲
حتی در ج. ج. دوم
متفقین امپریالیستی حاضر به بمباران راه آهن و جلوگیری از حمل و نقل یهودیان به هولوکاوست و غیره نشدند.
۳
نمایندگان خلق یهود
با
سران این کشورها
تماس مستقیم و رو در رو و نزدیک داشته اند و اسناد موثق کشتار یهودیان توسط فاشیسم را عرضه کرده اند
ولی
کسی حاضر به حمایت از انان نشده است.
۴
هولوکاوست را بالاخره ارتش سرخ
با دادن تلفات دهها هزار نفری
تسخیر می کند
۵
نجات یافتگان از هولوکاوست و دیگر اردوگاه های مرگ
وقتی خود را با هزار مشقت و ذلت به سرزمین موعود می رسانند
هم
توسط استعمارگران انگلیس به رگبار بسته می شوند
و
حتی هزار هزار در قبرس
به اردوگاه های جدید
برده می شوند
و
هم
توسط بومیان.
۶
کسانی که فدائیان فلسطین و حزب الله و حماس و جهاد و غیره ترور میکنند
چه بسا
جان به در بردگان از ذلت کده های فاشیسم اند.
۷
به رسمیت شناسی دولت اسرائیل نیز
توسط اتحاد شوروی
صورت گرفته است.
۸
دولت آغازین اسرائیل
سوسیالیستی بوده است
و
بومیان عرب و فلسطین از حقوق برابر برخوردار بوده اند.
۹
کیبوتص
همان
کالخوز در اتحاد شوروی است
۱۰
ح. ک. آلمان
که
بخش اعظم اعضایش یهودی اند
کتاب قطورس
۲۰ سال قبل
در رابطه با مسئله یهود منتشر کرده است.
۱۱
ما از فرط خریت نخریدیم و نخواندیم و مثل سگ پشیمانیم.
۱۲
یهودی ستیزی (آنتی سمیتیسم)
محتوای ضد خلقی و آنتی کمونیستی دارد.
۱۳
طویله های سیاسی چپ و راست در ایران و خاورمیانه
فاشیستی اند و نه کمونیستی
۱۴
ادبیات فاشیستی مثلا زباله نبرد من هیتلر
بیشتر از همه جا در طویله های فئودالی عربی
خوانده شده و می شود
و
توطئه تئوری های آنتی سمیتیستی بیشتر از همه توسط فوندامنتالیسم شیعی و سنی
تکثیر و توزیع می شوند
۱۵
مدتی است الاغ های استالیینستی هم به این دار و دسته ها پیوسته اند.
۱۶
قرآن کریم حتی به آنتی سمیتیسم سرشته است.
مراجعه کنید به قرآن کریم از دیدی دیگر در تارنمای ما
۱۷
در امریکا بیش از ۷۰۰ میلیون بومی توسط استعمارگران اسپانیایی و مهاجران انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و غیره قتل عام شده اند.
۱۸
در
استرالیا
بومیان بینوا در غل و زنجیر
به سر برده اند و نابود شده اند.
۱۹
چرا کسی اشاره ای به انها ندارد
ولی خاک یک وجبی توده یهود
خاری در چشم هر فاشیست و فوندامنتالیست کثافتی است؟
۲۰
یهودی ستیزی (آنتی سمیتیسم)
کمترین ربطی به دفاع از حقوق ستمدیدگان ندارد.
۲۱
از تک تک سوراخ های عندام لاشخورهای جماران و حزب الله عیران و لبنان
چرک و کثافت ضد خلقی بیرون می زند.
۲۲
جامعه اسرائیل
تنها جامعه
در
طویله زار خاورمیانه است
و
حمایت از آن
وظیفه و تکلیف هر شخص و شخصیت انقلابی است.
هماندیشی با حریف
۱
توجیه
و
نه
توجیع
۲
تعریف ما و شما که وجود ندارد.
۳
عرفان یک مفهوم فلسفی است
و
تعریف استاندارد دارد.
۴
مراجعه کنید به عرفان
فرمی از خردستیزی
که
ما ترجمه و منشتر کرده ایم و ضمنا توضیح دادیم.
۵
شاملو و شفیعی اصلا سواد فلسفی ندارند.
۶
شاملو خودش خردستیز است.
۷
شاملو
خود را شرف کیهان جا می زند.
۸
این چیزی خز خریت و خردستیزی نیست.
۹
ما صدها تحلیل راجع به اشعار شاملو و شفیعی منتشر کرده ایم.
۱۰
شعر طبری مثلا ریگ ها و الماس ها شعری ناتورالیستی ـ فلسفی است.
۱۱
ژرمینال امیل زولا
اثری ناتورالیستی ـ ادبی است.
۱۲
ناتور در شعر سهراب و مولانا برای توجیه اصل وحدت وجود است:
من خدایی دارم که همین نزدیک ها ست.
لای ان شب بو ها...
پرواز ذره به سوی خورشید = پرواز فکری و روحی عارف به سوی حق در آثار مولانا.
۱۳
ما کجا گفتیم که سهراب نیهلیست است؟
۱۴
ما عرفان را توضیح دادیم.
۱۵
عرفان ضمنا به نیهلیسم می رسد.
۱۶
عارف در خدا ذوب می شود و هر دو هیچ می شوند.
۱۷
بومه
عارف آلمانی
می گوید:
بدون عارف و پروازش به سوی خدا
خدایی وجود ندارد.
۱۸
اشعار سهراب و شاملو غیره می بایستی همان زمان تحلیل می شدند تا جامعه طویله نشود.
فروغ فرخزاد
تشنه
دیوار
من گلی بودم
در رگ هر برگ لرزانم
خزيده عطر بس افسون
در شبی تاريك روئيدم
تشنه لب بر ساحل كارون
بر تنم تنها شراب شبنم خورشيد می لغزيد
يا لب سوزنده مردی كه با چشمان خاموشش
سرزنش می كرد دستی را كه از هر شاخه سرسبز
غنچه نشكفته ای می چيد
پيكرم، فرياد زيبائی
در سكوتم
نغمه خوان
لب های تنهائی
ديدگانم خيره در رؤيای شوم سرزمينی دور و رؤيائی
كه نسيم رهگذر در گوش من می گفت:
«آفتابش رنگ شاد ديگری دارد»
عاقبت من بی خبر از ساحل كارون
رخت برچيدم
در ره خود بس گل پژمرده را ديدم
چشم هاشان چشمه خشك كوير غم
تشنه يك قطره شبنم
من به آن ها سخت خنديدم
تا شبی پيدا شد از پشت مه ترديد
تكچراغ شهر رؤياها
من در آنجا گرم و خواهشبار
از زمينی سخت روئيدم
نيمه شب جوشيد خون شعر در رگ های سرد من
محو شد در رنگ هر گلبرگ
رنگ درد من
منتظر بودم كه بگشايد به رویم آسمان تار
ديدگان صبح سيمين را
تا بنوشم از لب خورشيد نورافشان
شهد سوزان هزاران بوسه تبدار و شيرين را
ليكن ای افسوس
من نديدم عاقبت در آسمان شهر رؤياها
نور خورشيدی
زير پايم بوته های خشك با اندوه می نالند
«چهره خورشيد شهر ما دريغا سخت تاريك است!»
خوب می دانم كه ديگر نيست اميدی
نيست اميدی
محو شد در جنگل انبوه تاريكی
چون رگ نوری طنين آشنای من
قطره اشگی هم نيفشاند آسمان تار
از نگاه خسته ابری به پای من
من گل پژمرده ای هستم
چشم هايم چشمه خشك كوير غم
تشنه يك بوسه خورشيد
تشنه يك قطره شبنم
پایان
ادامه دارد.