قصه های کودکان از جینا روک پاکو (۷)

 

جینا روک پاکو  

(۱۹۳۱)

برگردان

میم حجری 

 

قصه گربه ها

 

 

۶

گربه بندر

 

  •     گربه نره در منطقه بندر شهر بزرگ زندگی می کرد.

 

  •     گربه نره اسم نداشت و یکه و تنها بود.

 

  •     سالها قبل، اما وضع او از قراری دیگر بود.
  •     او به آدم ها تعلق داشت.
  •     آدم ها به او غذا می دادند و نوازشش می کردند.
  •     اما بعد او را از خود رانده بودند.

 

  •     گربه نره گلدانی را شکسته بود.

 

  •     آن زمان، گربه نره کوچولو بود.

 

  •     او بازی کرده بود و گلدان افتاده بود و شکسته بود.

 

  •     بعد مدت ها جلوی خانه نشسته بود و نالیده بود.
  •     او نتوانسته بود بفهمد، ولی آدم ها دیگر در به روی او باز نکرده بودند.

 

*****

 

  •     گربه نره پرید روی جعبه ای و خمیازه کشید.

 

  •     در این زمان در بندر خبری نبود.

 

  •     ماه لاغر و باریک در آسمان ایستاده بود.

 

  •     خفاش ها می خواستند، شکارش کنند.

 

  •     در آن پشت پشت ها سگی زمین را بو می کرد و  ول می گشت.

 

  •     سگ به حوادث دور و برش بی اعتنا بود.

 

  •     گربه نره هنوز کوچولو بود.

 

  •     لاغر بود، اما ماهیچه هایش در زیر موهای سیاه ـ سپیدش قوی بودند.

 

  •     کور بودن یکی از دو چشمش برایش مسئله ای نبود.

 

  •     علاوه بر این، برای او مسئله ای نبود، که نصف گوش راستش و تکه ای از دمش کنده شده بود.

 

  •     مگر چی می شود؟

 

  •     قدیم ها، وقتی که این حادثه اتفاق افتاد، برایش دردناک بود.
  •     مدت ها طول کشید، تا اینکه او درس مقاومت آموخت.

 

  •     در بندر گربه نره های مسن تری بودند و می کوشیدند تا او را از پا در آورند.

 

  •     قدیم ها ـ گاهی اوقات ـ خواب انسان ها را هم می دید.

 

  •     اما اکنون دیگر از این خبرها نیست.

 

  •     آره.
  •     بعضی اوقات وقتی آدم ها غذائی به او می دهند، قبول می کند.
  •     اما وقتی دست به سوی او دراز می کند، امتناع به خرج می دهد.

 

*****

  •     گربه نره دهندره کرد.

 

  •     دندان های شکارش تیز و سپید بودند.

 

  •     بعد خود را نظافت و تر و تمیز کرد.

 

  •     تصمیم داشت سری به رستوران ها بزند و ببیند که آشغال ها در چه حالند.

 

  •     بعد می خواست به دیدن گربه کوچولوئی برود که دوستش داشت.

 

  •     خمیازه ای بلند کشید و نرمشی غول آسا کرد.

 

  •     خوشدل و خشنود بود.

 

پایان 

ادامه دارد.

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (بخش هشتم)

 

 

میم حجری

 

۷۱

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6769

 

 

 

۷۲

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6772

 

 

 

۷۳

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6774

 

 

 

۷۴

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6776

 

 

 

۷۵

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6778

 

 

 

۷۶

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6780

 

 

 

۷۷

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6782

 

 

 

۷۸

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6784

 

 

 

۷۹

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6787

 

 

 

۸۰

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6789

 

 

 

ادامه دارد.

 

 

 

 

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۸۰)

  

میم حجری

 

۳۹۱

 سنگ سخنگو

 

توی ''دیت اول'' چجوری اینقدر صمیمی هستین که دستای همدیگه رو میگیرید من اگه شوهرم یه هفته بره ماموریت برگرده ازاول باید مخمو بزنه

 

سگ سخن جو

 

گرفتن دست همدیگر

هم

فرمی از مخ زنی است.

 

شوهر تو مخ زنی نظری می کند 

 و

حریفان دستگیرنده

مخ زنی عملی می کنند.

 

شاعر هم می دانسته که گفته: 

 

 به عمل کار برآید به سخنرانی نیست.

به

شوهرت هم بگو ارشاد شود.

 

۳۹۲

 سنگ سخنگو

 

هرچقدر دسترسی بهت سخت تر باشه جذاب تر میشی

 

سگ سخن جو 

 

آره.

 به لحاظ پسیکولوژیکی (روانی) چنین است.

 

دیالک تیک عرضه و تقاضا

ست:

عرضه کمتر کالایی به افزایش تقاضا و نتیجتا به افزایش قیمت آن منجر می شود.

 

این اما بدون قید  وشرط نیست.

 

کالا

باید 

کالا باشد تا قیمتش بالا رود.

 

آدم باید آدم باشد تا عدم دسترسی به او بر جذابیتش بیفزاید.

 

 عرضه نازل زباله 

به

 افزایش ارج و ارزش آن 

منجر نمی شود.

 

۳۹۳

 سنگ سخنگو

 

شما زشت نیستین 

شما فقط پول ندارین  

ایوانکا

دختر ترامپ

 

سگ سخن جو

 

تو زشتی ایوانکا

علیرغم اینکه پول داری.

 

زیبایی 

نه به پول است و نه به ظاهر.

 

صورت زیبای ظاهر هیچ نیست

ای ایوانکا سیرت زیبا بیار.

 

 ۳۹۴

 سنگ سخنگو

 

 عرزشیا جاجم میکنن و میگن اکانتِ من فیکه و من پسرم، حقیقتا برگام 

 

سگ سخن جو 

 

در طویله جماران

به زبان فارسی آفتابه برداشته شده است.

 

برای فهم سخنان جمارانیان باید واژه نامه پیدا کرد:

عرزشیا یعنی اعضای طبقه حاکمه؟

جاج یعنی انتقاد؟

برگام یعنی آفرین؟

 

۳۹۵

 سنگ سخنگو

 

قانون بر فقیر حکومت می کند و ثروتمند بر قانون.

 اولیور گلدسمیت

 

سگ سخن جو

 

عجب خرافه ای.

طبقه حاکمه بر توده (جامعه) حکومت می کند

و

قانون

فرم کتبی منافع طبقه حاکمه است.

 

قانون

شلاق نامرئی و بی صدای طبقه حاکمه است

که

در صورت تخلف از آن،

مرئی و ملموس و محسوس می شود و فریاد متخلف به گوش فلک حتی می رسد.

 

ادامه دارد.

پیکاسو سیم هاش قاطی اند. (۱۲)

  Rita Törnqvist-Verschuur | Schrijversgalerij - Literatuurmuseum

 

ریتا تورن کویست ـ فرشور 

(متولد ۱۹۳۵)

آمستردام، هلند

برنده جایزه «بوم طلائی»

(۱۹۹۳)

 برگردان

میم حجری

 

 

 

·    آدم می تواند، گاهی همزمان، کاملا متفاوت به نظر برسد.

·    مثلا بابا.

·    او گاهی عصبانی به نظر می رسد.

·    ولی در ورای عصبانیت او، می توان دید که او خود دستخوش حیرت است و دلش می خواهد که بخندد.

 

·    این پدیده را می توان به آسانی در قالب کلام ریخت.

 

·    اما نقاشی همزمان چنین چیزهائی آسان نیست و آدم به بیشتر از دو چشم نیاز دارد.

 

·    اگر من چنین کاری را می بایستی انجام دهم، عکس مردی را نقاشی می کردم، که از هر چشمش سه سیم روئیده اند و سر هر سیم، چشمی قرار دارد:

·    یکی از چشم ها تنگ است، دیگری تیله مانند است و چشم دیگر سه گوش است.

 

·    اما سؤال این است که آیا مردم منظور مرا خواهند فهمید؟

 

·    اگر آنها به دقت ننگرند، فکر خواهند کرد که آن عکس ناموفقی از بادکنکفروشی است.

 

·    در حالی که آن، عکس مردی است که همزمان عصبانی و متعجب است و می خواهد بخندد.

 

*****

 

·    اگر من از اول مطمئن بودم که برنده جایزه نخواهم شد، می توانستم مضحکترین چیزها را نقاشی کنم.

 

·    می توانستم عکس مردی را بکشم که سری بسیار گنده دارد و در آن سر چندین پنجره باز وجود دارد.

 

·    پشت پنجره ها پیچش های مغز را و در پیچش ها واژه ها را نقاشی می کردم و منظورم از واژه ها افکار او می بود.

 

·    من ضمنا می توانستم عکس دو مرد را در رستورانی نقاشی کنم که بشقاب خالی جلوی خویش دارند و غذا را می شود در ورای لباس های شان، در درون شکم شان دید:

·    کباب برگ، پاهای مرغ، سیب زمینی و برنج را.

 

·    چنین چیزی اما در عالم واقع محال است.

·    برای اینکه مواد غذائی همگی جویده می شوند.

 

·    اما در تصویر می توان چنین کاری را کرد، اگر قرار بر این باشد، که جایزه نصیب کسی دیگر گردد.

 

·    فقط بچه هائی که امکان برنده شدن دارند، باید مواظب باشند.

·    قبل از همه، برت دگرون، از کلاس هفتم.

·    او همیشه برای روزنامه مدرسه نقاشی می کند.

·    او یکبار حتی برای روزنامه راست راستکی نقاشی کرده بود.

 

·    او عکس هواپیمائی را کشیده بود که قوطی های کنسرو را در چمنزاری پائین می ریخت و عکس مردانی را که با دستان باز دوان دوان می رفتند.

 

·    برت نمی تواند سرهای پنجره دار رسم کند.

·    شاید هم رسم کند.

·    آنگاه کسانی در هیئت داوری خواهند گفت که برت دگرون همانند پیکاسو، راه جدیدی کشف کرده است.

 

·    اما در مورد من، آنها هرگز چنین حرفی نخواهند زد.

·    برای اینکه آنها نمی دانند که تصاویر قبلی من چه شکلی بوده اند.

 

*****

 

·    احتمالا، فردا معلوم می شود که کدامیک از ما به عنوان برنده جایزه انتخاب شده است.

 

·    من بی تردید برنده جایزه نخواهم شد.

·    از دیدن قیافه مادر به این حقیقت امر پی برده ام.

·    پس احتیاج هم نیست که هیجان زده باشم.

 

·    من اما کنجکاو قیافه بچه های دیگرم.

 

·    کنجکاو این مسئله ام که کی شاد خواهد شد و کی تعجب خواهد کرد و کی شاید چشم های لبریز از اشک خواهد داشت.

 

·    ریتا بی شک، شانه بالا خواهد انداخت.

·    او بی خیال جایزه است.

 

·    کووز و سابینه نمی توانند برنده جایزه باشند.

·    آندو حتی نمی خواهند که جایزه به آنها داده شود.

 

·    آن روز، وقتی که سابینه نقاشی اش را در جیبش چپاند و کلاس را به سرعت برق ترک کرد، دلم برایش سوخت.

·    اما حالا دیگر دلم برایش نمی سوزد.

 

·    حالا می دانم که ماجرای نقاشی مخفی از چه قرار است.

·    کسی که نقاشی مخفی می کشد، قید همه چیز را می زند.

 

ادامه دارد.

 

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۷۹)

  

میم حجری

 

 

۳۸۶ 

 سنگ سخنگو

 

روز بزرگداشت حافظ گرامی باد.

 

سگ سخن جو

 

حافظ مفلس نبوده 

سایه جان

 

خواجه بوده

یعنی ارباب غلام دار بوده

رفیق شفیق تیمور لنگ خونریز خونخوار بوده

وصیت نامه اش را منتشر کرده ایم 

بخوان تا فهمت بره بالا.

 

۳۸۷

 سنگ سخنگو

 

به نظرم فتیش ماسک هم می‌تونه به سایر فتیش‌ها بپیونده.

 

سگ سخن جو

 

من ـ زور از فتیش در جماران چیست؟

 

فتیشیسم

یعنی بت پرستی.

 

مثال:

فتیشیسم کالایی

یعنی کالاپرستی

 

۳۸۸ 

 سنگ سخنگو

 

انقد بدبختیم هر مشکلی پیش میاد فکر می‌کنیم اینا باز یه چیزی رو انگولک کردن

 

سگ سخن جو 

 

منظور از «اینها» چیست و یا کیست؟

 

در

جهنم جماران

همه کاره طبقه حاکمه است

که مالک مهمترین وسایل تولید جامعه است

و

اراده اش را دیکته می کند.

 

زیربنای اقتصادی

تعیین کننده روبنای ایده ئولوژیکی است.

 

خلایق خر نیستند.

 

۳۸۹

 سنگ سخنگو

 

نمی دونم کی نفرینم کرده بود که موقع شستن چاقو انگشت کوچیکم رو بریدم

 

سگ سخن جو

 

دلیل بریده شدن انگشت در حین شستن چاقو

نتیجه حواس پرتی، عدم دقت، بی تجربگی و نادانی خود تو ست

و

نه

نتیجه نفرین کسی.

 

نفرین چیه؟

 

اواخر دهه دوم قرن ۲۱ است و نه قرون وسطای فئودالی.

 

مگر سکنه جماران

هوش موشی برای شان باقی نمانده است

که به این جور خرافات و مزخرفات پای بندند؟

 

 

  ۳۹۰

 سنگ سخنگو

 

 سوال:

 اونی که بهش دروغ میگی عزیزتره یا اونی که بخاطرش دروغ میگی

 

سگ سخن جو 

 

کسی که در این دور و زمانه که در روز روشن سر می برند،

راستگو باشد

در بهترین حالت خر است. 

 

ادامه دارد.

شعری از حسین منزوی (۱)


حسین منزوی

 

درياي شورانگيز چشمانت چه زيبا ست

آن جا كه بايد دل به دريا زد همين جا ست

 

در من طلوع ِ آبي ِ آن چشم روشن

ياد آور ِ صبح ِ خيال انگيز ِدريا ست

 

گل كرده باغي از ستاره در نگاهت

آنك چراغاني كه در چشم تو برپا ست

 

بيهوده مي كوشي كه راز عاشقي را

از من بپوشاني كه در چشم تو پيدا ست

 

ما هر دُوان، خاموش ِخاموشيم ،‌ اما

چشمان ما را در خموشي ،گفت وُ گوها ست

 

ديروزمان را با غروري پوچ كُشتيم

امروز هم زان سان، ولي آينده ، ما را ست

 

دور از نوازش هاي دست ِ مهربانت

دستان من در انزواي خويش، تنها ست

 

بگذار دستت، راز ِ دستم را بداند

بي هيچ پروايي كه دست ِعشق، با ما ست.

 

پایان

 

خود آموز خود اندیشی (۳۱۶)

 

شین میم شین

نه 

اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه

اندیشیدن مادر زادی.

 

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۳۲)

 

حکایت دهم

بخش دوم  

 

مگو:

«جاهی از سلطنت بیش نیست

که ایمن تر از ملک درویش نیست

 

سبکبار مردم سبکتر روند

حق این است و صاحبدلان بشنوند

 

تهیدست تشویش نانی خورد

جهانبان به قدر جهانی خورد

 

گدا را چو حاصل شود نان شام

چنان خوش بخسبد، که سلطان شام

 

غم و شادمانی به سر می رود

به مرگ، این دو از سر به در می رود

 

چه آن را که بر سر نهادند تاج

چه آن را که بر گردن آمد خراج

 

اگر سرفرازی به کیوان بر است

و گر تنگدستی به زندان در است

 

چو خیل اجل بر سر هر دو تاخت

نمی شاید از یکدگرشان، شناخت»

 

ادامه دارد.

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۷۸)

  

میم حجری


۳۸۱

 سنگ سخنگو

 

همهٔ آدمها یک روز از دیوانگی های خود به عقل پناه خواهند برد، خوشتر آن که در جوانی چنین کنند

 

سگ سخن جو

 

عقل 

که

پناهگاه نیست.

عقل که نریخته زیر دست و پای این و آن تا از جوانی بدان پناه ببرند.

 

عقل

یعنی حکمت و یا فلسفه.

 

فلسفه را باید فراگرفت.

 

 

 ۳۸۲

 سنگ سخنگو

 

واقعا عشق خیلی چیز پیچیده ایه

 مثلا من الان عاشق ۳ نفر هستم. 

واقعا پیچیده اس

 

سگ سخن جو 

 

عشق

به چه معنی است؟

 

کسی نمی تواند در آن واحد عاشق سه کس باشد.

 

مشخصه مهم عشق

وحدانیت معشوق

است.

 

عاشق

همه آدمیان

را

حتی 

جهان و مافیها

را

در

معشوق 

خلاصه می کند 

و 

به بی نیازی، به استغنای ایدئال واهی و خیالی می رسد.

 

 

۳۸۳

 سنگ سخنگو

 

دوستم تو ماشین منتظر شوهرش بوده یه بسیجی میاد بهش گیر میده که چرا شالت افتاده این دوست ما شروع میکنه بحث‌که شال من مهمه یا اینکه تو این اوضاع ماسک نزدی و... شوهرش میاد و اون هم بحث ‌رو ادامه میده، بسیجی زنگ‌ میزنه چندتا مامور میان و خب در نهایت به خاطر بدحجابی ماشین پارکینگ.

 

سگ سخن جو

 

‍جهنم جماران

جامعه که نیست

جنگل است.

 

کشور که نیست

طویله است.


 

 ۳۸۴

 سنگ سخنگو

 

من واقعا مخالف تغییر رژیم تو ایرانم. 

چطوری دوباره اسم این همه کوچه و خیابونو از نو یاد بگیرم!

 

سگ سخن جو 

 

لامصب.

تو چه تحصیلکرده ای هستی

که

بیگانه با ساده ترین مفاهیمی؟

 

تغییر رژیم که حتما نباید به تغییر اسامی کوچه ها و خیابانها منجر شود.

 

۳۸۵

 سنگ سخنگو

 

اینکه فکر کنیم

 سیاستمدار یه کشور دیگه

 صرفا در راه رضای خدا و برای سعادت ما 

سیاست‌هایی رو اتخاذ می‌کنه، 

سخنانی رو بر زبان میاره، 

فعالیت‌هایی می‌کنه 

و 

منافع کشور ما رو به کشور خودش ترجیح میده 

اسمش حماقته دوستان.

 

سگ سخن جو

 

اقتصاد دان پشت دانشکده

که

این جملات را سر هم بندی می کند

بیشک

به خاطر ماهرویی مرد افکنش نمره قبولی گرفته است

 و به پشت دانشکده رسیده است.

 

آدم ها

به

خاطر منافع اقتصادی مشترک

به

سیاستمدار خارجی

دل می بندند 

و

نه

به دلیل خریت شان.

 

نان

تعیین کننده جان است.

طرز تفکر در کاخ با طرز تفکر در کاخ

متفاوت و حتی متضاد است. 

ادامه دارد.

قصه های کودکان از جینا روک پاکو (۶)

 

جینا روک پاکو  

(۱۹۳۱)

برگردان

میم حجری 

 

قصه گربه ها

۵

موسی و بیگانه

 

  •     موسی سالار پشتبام ها بود.

 

  •     موسی گربه نره سیاهپای گوشخاکستری غول آسائی بود و لکه ای خاکستری روی چشم چپش داشت.

 

  •     موسی روزها در خانه زیر شیروانی کلابونکه زندگی می کرد.

 

  •     اما زندگی واقعی او شب ها شروع می شد.

 

  •     شب که می شد، موسی با کله مهیب افراشته، یکه و تنها گام به پشتبام ها می نهاد.

 

  •     موسی همه صداها را و بوها را می شناخت.

 

  •     هر آجر بام و هر شکافی تحت کنترل او بود.

 

  •     موسی گربه نره مسنی بود.

 

  •     دوره بازی گوشی های او، دوره ای که او پرنده شکار می کرد، سپری شده بود.

 

  •     او اکنون می توانست، ساعت های متوالی کنار آنتن تلویزیون در پشتبام های مسطح بنشیند، پاهای پیشین خود را جمع کند و نگاهش را به درون خویش، به اعماق شخصیت گربه ای خویش بدوزد.

 

  •     موسی به کسی و چیزی نیاز نداشت.

 

  •     او خودش برای خودش کافی بود.

 

  •     با این حال، روزی از روزها، اتفاق غیرمنتظره ای رخ داد:
  •     گربه ای پا به پشتبام گذاشت.

 

  •     گربه نره ای باریک اندام، بلند قامت با موهای مشکی و با پاهای سپید.

 

  •     موسی نخست فکر کرد که خواب می بیند.

 

  •     بیگانه، اما با احتیاط و هراس یک دزد، نزدیک و نزدیکتر آمد.

 

  •     موسی چشم هایش را تنگ کرد و غرید.

 

  •     بعد نوک دمش را به حرکت در آورد.

 

  •     این بدان معنی بود که او قصد جهش و هجوم دارد.

 

  •     گربه نره بیگانه ایستاد.

 

  •     بعد در فاصله ای دور از موسی نشست و به جهت مخالف چشم دوخت.

 

  •     موسی چشم هایش را بست.

 

  •     اما در تمام اوقات زیر چشمی مواظب گربه بیگانه بود.

 

  •     حوالی صبح گربه بیگانه رفته بود.

 

  •     اما از این به بعد، هر شب می آمد.

 

  •     موسی در آغاز روی خوش نشان نمی داد.

 

  •     بعد اما حضور او را که هرگز نزدیکتر نمی آمد، تحمل کرد.

 

  •     موسی در یکی از این شب های تابستان، حس کرد که چشم به راه گربه بیگانه است.

 

  •     اندکی بعد ـ وقتی که ماه گرد بود ـ موسی تصمیم خود را گرفت.

 

  •     آنگاه پا شد و صدای دوستانه ای از خود بیرون فرستاد.

 

  •     بعد راه افتاد و گربه بیگانه پا شد و به دنبال او رهسپار شد.

 

  •     موسی به گربه نره جوان پشتبام ها را نشان داد.

 

پایان

ادامه دارد.

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۷۷)

  

میم حجری

 

۳۷۶

 سنگ سخنگو

 

درمان درد عاشقان صبر است و من دیوانه‌ام

 نه درد ساکن می‌شود نه ره به درمان می‌برم  

سعدی

 

 سگ سخن جو 

 

درمان درد عاشقان

مش سعدی

وصل

 است

و

منظور از وصل

سکس

است

 و

 نه

 صبر

 

ضد صبر

 هم 

شتاب

 است

و

نه

جنون

 

۳۷۷

 سنگ سخنگو

 

شما چجوری هر عکسی میگیرین توش خوشگل و دلبر میشین و اپلودش میکنین مجازی،

 امروز بعدِ ۸ماه 

چند تا سلفی گرفتم بقدری زشت شدم تو عکسا 

که اصلا رغبت نکردم عکسو باز کنم

 سریع پاکشون کردم

 

 سگ سخن جو 

 

این اعتراف جسورانه تو

 هم

قابل تحسین (ستایش)

 است

و

هم

قابل تحلیل.

 

قابل تحسین است

چون کمتر کسی در عصر عکس پرستی  با چنین شهامتی ابراز نظر می کند.

 

قابل تحلیل است

چون

انعکاس 

(عکس اندازی و عکس برداری)

 مفهوم فلسفی مهم بغرنجی است.

 

انعکاس حقیق چیزی و یا کسی تقریبا محال است.

 

مثال:

مفاهیم و افکار هم عکس هستند:

 

مثال:

مفهوم دختر 

(در واژه های دختر، قیز، گرل، مدشن و غیره)

هم

عکسی انتزاعی از نرگس و نیر و نازنین و غیره است.

 

جمهوری اسلامی 

هم

 مفهومی

 است 

و 

لاجرم عکسی انتزاعی از این طویله است.

 

عکس ها

به معنی واقعی کلمه

«عکس» (ضد) چیز مربوطه اند.

 

تحریفی از چیز مربوطه اند.

 

مثلا

 جمهوری اسلامی

نه

جمهوری است 

و

 نه 

اسلامی.

 

جمهوری اسلامی

 در حقیقت

فرمی از فوندامنتالیسم است که ضد جمهوریت و ضد اسلام و ضد هر دین و مذهب به طور کلی و ضد هر کودک و زن و جوان و پیر است.

 

کنسرنی به نام فیس بوک (صورتکتاب) 

تشکیل شده که مروج عکس پرستی است.

 

مروج عکس های مانی پولیزه گشته (دستکاری، تحریف، خوشگل و همه پسند شده) است

که

هم

عوامفریبی می کند و هم خرمن دلار درو می کند.

 

آدم باید خیلی ساده لوح باشد که به عکس کسی دل ببازد و دل ببندد.

 

مثال:

 

فیلم ها 

هم

نوعی عکس اند.

عکس های سیار اند.

 

اگر هنرپیشه هایی را که  در عکس و فیلم تو دل برو هستند،

در خیابان و خانه ببینی

حالت به هم خواهد خورد.

 

در عکاسی 

ترفندهای بیشماری به خدمت گرفته می شوند 

تا عکس فرد مربوطه فریبا باشد:

اگر کسی صورت زیبا ندارد

از دور عکس می گیرد

از زیباترین جای اندام خود

مثلا از مویی، چشمی، ابرویی 

عکس می گیرد

و

اسمش را هنر می گذارد.

 

مثل کسانی که زباله سرهم بندی می کنند 

و اسمش را شعر و قصه می گذارند.

 

۳۷۸

 سنگ سخنگو

 

تو اول بگو با کیان زیستی 

من آنگه بگویم که تو کیستی

 

 سگ سخن جو 

 

این تئوری معرفتی سعدی

حاوی ذراتی از حقیقت است، 

ولی حقیقی نیست.

 

بیشتر ماتریالیستی ـ مکانیکی است.

 

پسر نوح با بدان بنشست

خاندان نبوتش گم شد

 

سگ اصحاب کهف روزی چند

پی مردم گرفت و آدم شد.

 

مثال ساده برای اثبات بطلان این خرافه:

در خانواده ای متشکل از ۵ دختر و مادر و پدر و مادر بزرگ و پدر بزرگ

همه با هم زیست می کنند

ولی هر کدام فردیت خود را دارند و چه بسا وجه مشترکی با هم ندارند.

جنتی جذامی با توله اش همزیست بوده است.

توله اش دشمن جذام بوده و اعدام شده است.

 

 

 ۳۷۹

 سنگ سخنگو

 

 هر روز بیشتر از روز قبل ایمان میارم 

که آدما هرچی تو خالی تر و بی هنر تر،

 ناز و اداشون بیشتر

 

سگ سخن جو

 

این فوت و فن رایج

تازگی ندارد.

 

ضمنا

خاص طویله جماران هم نیست.

 

 در زبان آلمانی برای توضیح این ترفند

 از 

«جایگزین سازی زاین با شاین»

 سخن می رود:

زاین یعنی وجود (بود)

شاین یعنی هاله (نمود)

 این به معنی

پر کردن جای خالی بود با نمود

است.

پر کردن جای خالی اصالت با ادا و اطوار 

است. 

 

۳۸۰ 

 سنگ سخنگو

 

ما خانما از مردایی که باهمه ی خانما صمیمی و مهربونن خوشمون نمیاد.

 

سگ سخن جو 

 

این سمتگیری اخلاقی

جامعتی است و نه جنسیتی

 

فقط خانمها نیستند که این سمتگیری اتیکی (اخلاقی) را نمایندگی می کنند.

 

مردها هم از زنانی که از هر نری خوش شان می آید، متنفرند.

این به معنی تنفر عمومی از لومپنیسم، از نیهلیسم اخلاقی، عیاشی، الواطی است.


ادامه دارد.

درنگی در خرافه ای از هانا آرنت (۲)

Amazon.fr - Hannah Arendt und Martin Heidegger: Geschichte einer Liebe -  Grunenberg, Antonia - Livres   

 هانا آرنت

(۱۹۰۶ ـ ۱۹۷۵)

 

فیلسوف (فلسفهٔ سیاسی) و تاریخ‌نگار آلمانی - آمریکایی 

هانا آرنت 

 سال‌ها در دانشگاه‌های ایالات متحده در رشتهٔ تئوری سیاسی تدریس کرد  

 زمینهٔ فلسفه و آثار او، 

موضوعاتی هم‌چون دموکراسی مستقیم یا اقتدارگرایی 

  تمامیت‌خواهی حکومت‌های استبدادی 

 

درنگی

از

ربابه نون

 

۱

آیشمن در دادگاه سال ۱۹۶۱

 

آدولف اتو آیشمان

 ( Adolf Otto Eichmann) 

مسئول «اداره امور مربوط به یهودیان» در «اداره اصلی امنیت رایش» 

 وی که از افسران بلندپایه حزب نازی بود، در جریان جنگ جهانی دوم، دستور فرستادن بسیاری از یهودیان را به «کوره‌های آدم‌سوزی» صادر کرده‌بود.

  وی پس از شکست آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، موفق شد تا به همراه خانواده‌اش به آرژانتین فرار کند،

 اما توسط موساد شناسایی شد و توسط یک گروه کماندویی متشکل از افسران موساد و شاباک، 

ربوده و به اسرائیل آورده شد. 

وی در دادگاهی در اورشلیم به ۱۵ جرم مختلف که

 مهم‌ترین آن‌ها

 «جنایت علیه قوم یهود»، 

«جنایت علیه بشریت» 

و 

«جنایت جنگی در دورهٔ آلمان نازی» بود،

] متهم و محکوم شد. 

وی در سال ۱۹۶۲ میلادی در اسرائیل «اعدام» شد

 

نظام‌های توتالیتر در طول حیات خود سه فاز دارند:

 

 

یکی از نظام های توتالیتر مورد نظر هانا آرنت

فرم فاشیستی حاکمیت بورژوازی انحصاری آلمان بوده است.

 

حزب واحد

(حزب ناسیونال ـ سوسیالیستی کارگران آلمان)

با

 پیشوایی واحد 

به

 نام آدولف هیتلر 

و

با 

ایده ئولوژی فاشیستی واحد

نظام توتالیتر مورد نظر هانا آرنت را تشکیل داده بود.

 

در 

 توتالیتاریسم ـ تئوری هانا و امثالهم

معیار المعاییر

همین است.

 

برای هانا و دیگر عوامفریبان امپریالیستی

فرق نمی کند 

که

 ماهیت طبقاتی پیشوا 

چه باشد.

 

برده داری

باشد

(سزار)

فئودالی

باشد

(سلطان محمود غزنوی، رضا شاه پهلوی)

بورژوایی

باشد

(محمدرضا شاه پهلوی، آدولف هیتلر، موسولینی، فرانکو)

پرولتری

باشد

(استالین)

پرولتری ـ دهقانی

باشد

(مائو، کاسترو)

 

بدین طریق

فرمالیسم معرفتی

توسط هانا و امثالهم

تدریس و تبلیغ می شود.

 

بدین طریق

از عناصر فرمال و صوری

(حزب، پیشوا و ایده ئولوژی واحد انتزاعی، بی تمایز طبقاتی و بی تمایز فرماسیونی)

معیار ساخته می شود

تا

حقیقت

لگدمال شود

و

عوامفریبی بر تخت بنشیند.

 

در فیلمی راجع به دادگاه آدولف آیشمان در اورشلیم

هانا هم حضور داشت و به قول خودش با ۱۰۰۰ صفحه یادداشت از محاکمه جلاد یهودیان مظلوم به امریکا برگشت.

 

هانا

در

فیلم

ادعا می کرد

که

آدولف آیشمان

همانطور که خودش در دادگاه اعلام کرده،

تقصیری 

نداشته است.

 

طرز تربیت او،

ایده ئولوژی او،

سیستم سلسله مراتبی دولت آلمان،

اجبار به اجرای فرامین اجامر دولتی مافوق

او

را

به

رهبری شناسایی، دستگیری، حمل و نقل یهودیان کشورهای مختلف به اردوگاه های کشتار آوشویتس

مجبور ساخته است.

خودش معصوم تر از ۱۴ معصوم است.

 

در فیلم مربوطه

خردمندی نیست

که

بپرسد:

مقصر در امحای سیستماتیک ۶ میلیون یهودی در اردوگاه های بیگاری و آدمسوزی که بوده است.

 

چون

مافوق  آدولف آیشمان

هم

مافوقی دارد

که به نوبه خود معصوم است.

 

اگر این هیرارشی دنبال شود،

آدم خواه و ناخواه به شخص شخیص هیتلر می رسد.

 

یعنی از صدها هزار جلاد رایش سوم

فقط و فقط

یک نفر مقصر بوده است.

یک نفری که از هراس ارتش سرخ

خودکشی کرده است.

 

بقیه سران فاشیسم آلمان

در دادگاه نورنبرگ هم همین حرف هانا را زده اند:

گفته اند که خود تقصیری نداشته اند.

فقط مجری فرامین هیتلر پیشوا بوده اند.

 

هیتلری که اگر هم خودکشی نمی کرد، می توانست ترور شود 

تا بقیه جنایتکاران تبرئه شوند.

 

هانا اما در استدلال تئوریکی بندتنبانی خود

حتی

پیگیر نیست.

 

چون از خود نمی پرسد و یا نمی خواهد بپرسد که مافوق پیشوا که بوده است.

 

هیتلر در جوانی گدایی می کرد.

هانا باید بداند که این گدا چگونه معتبر شده است؟

 

فلاکت درک ایدئالیستی تاریخ همین جور جاها آشکار می گردد.

 

اکنون ایراد بینشی دیگر هانا آشکار می گردد:

هانا

فرد

را

می بیند

ولی

جامعه ای را که فرد متعلق بدان است، نمی بیند و نمی خواهد ببیند.

 

دیدن عضو و نادیده گرفتن طبقه

دیدن فرد و نادیده گرفتن جامعه

دیدن جزء و نادیده گرفتن کل

مهم ترین مانع در راه کشف حقیقت عینی است.

 

برای اینکه حقیقت عینی در کل است و نه در جزء.

 

فرد

فقط

در 

دیالک تیک فرد و جامعه

عضو 

فقط 

در

 دیالک تیک عضو و طبقه

وجود دارد 

و

 قابل درک و توضیح است و نه در خارج از آن.

 

همین استدلال هانا و آدولف آیشمان

 را

هر جلاد و جانی و تبهکاری کرده است و می کند.

 

میر حسین موسوی

هم

همین حرف هانا و آدولف آیشمان را می زند:

«من در قتل های زنجیره ای مقصر نبوده ام.

من به عنوان نخست وزیر مجبور به دفاع از کلیت نظام بوده ام.»

 

پس مقصر که بوده است؟ 

 

اگر مته به خشخاش نهاده شود،

مقصر امام جماران بوده است که مرده است.

 

خردمندی نیست تا از موسوی بپرسد:

چرا استعفا نداده ای؟

 

ادامه دارد.

 

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۷۶)

  

میم حجری

 

۳۷۱

 سنگ سخنگو

 

هر کس به اندازه دل‌هایی که آرام‌می‌کند آرام می‌شود

 

 سگ سخن جو 

 

آره.

حمایت از همنوع

ضمنا به معنی حمایت از خویشتن خویش است.

 

سؤال برای ما دلیل این تأثیر روانی است.

 

این هنوز تمامی قضیه نیست.

 

عدم حمایت از همنوع نیز آدمی را به عذاب وجدان 

گرفتار می سازد.

 

شاید دلیل هر دو این باشد 

که

 آدمی 

موجودی ناتورال (طبیعی) ـ سوسیال  (اجتماعی) است.

 

یعنی

بر خلاف جانوران 

فقط موجودی طبیعی نیست.

 

اکنون این سؤال پیش می آید 

که

 چگونه برخی از آدمیان به جنایت دست می زنند؟

 

مثلا

به روی زنی اسید می پاشند.

 

در عرض یک هفته

۱۵۰۰ تن از جوانان مردم را به گلوله می بندند؟

 

دلیل این کردوکار

آسوسیال (ضد اجتماعی) گشتن این آدم ها ست.

 

سلب آدمیت و مدنیت (تمدن، ضد توحش) از این آدم ها ست.

 

کسب و کار فاشیسم و فوندامنتالیسم (خمینیسم، داعشیسم، طالبانیسم و غیره)

 همین آسوسیالیزاسیون اعضای جامعه است.

 

۳۷۲

 سنگ سخنگو

 

من با بوی کتاب مست میشم

 

 سگ سخن جو 

 

بو

هرچه باشد

چیزی جز مولکول های شیمیایی فرار معینی نیست.

 

بوی کتاب

هم به همین سان.

 

بوی کتاب می تواند نتیجه تجزیه کاغذ و مخلفات کتاب و تشکیل مولکول های شیمیایی فرار معینی باشد.

 

خطرناکی این بوها

بستگی به ماهیت مولکول  شیمیایی مربوطه دارد.   

کتب کهنه

علاوه بر بو

حاوی میکروب های مرض سل نیز می توانند باشند. 

 

۳۷۳

سنگ سخنگو 

 

هانا آرنت می‌گه : 

در جامعه‌ای که دروغ [در آن] نهادینه شده باشد،

بزرگترین کنش سیاسی

 دروغ نگفتن،

راست‌گویی 

و 

ایستادن بر حقیقته.

 

 سگ سخن جو 

 

هانا عوامفریب بوده است.

نهادینه شدن دروغ

به دلیل سیطره مناسبات تولیدی ضد خلقی است.

خلایق

از

رتس اجامر خونریز طبقه حاکمه انگل و استثمارگر دروغ می گویند.

دروغ

جزو تسلیحات مصلحتی و حراستی توده است.

هانا

اصلا

نمی داند که حقیقت چیست.

راستگویی

که

ربطی به حقیقت ندارد.

 

هانا

عقب مانده تر از شیخ شیراز است:

«دروغ مصلحت آمیز

بهتر از راست فتنه انگیز است.»

 

۳۷۴

 سنگ سخنگو

 

يكي از بدترين حسا اينكه دوستات يه جا جمع باشن و تو اونجا نباشي

 

 سگ سخن جو 

 

دوست را باید میان خلق مریخ جست.

در کره زمین

دشمن حتی یافت نمی شود.

 

۳۷۵

 سنگ سخنگو

 

دانی که من و تو کِی به هم خوش باشیم؟

 آن‌وقت که کس نباشد الّا من و تو

 سعدی

 

 سگ سخن جو 

 

اولش

اینطوری است

مش سعدی

 

پس از مدتی از همدیگر سیر می شوید و دنبال کسان دیگری می گردید. 

 

ما آزموده ایم در این باره بخت خویش 

 

ادامه دارد.

 

پیکاسو سیم هاش قاطی اند. (۱۱)

  Rita Törnqvist-Verschuur | Schrijversgalerij - Literatuurmuseum

 

ریتا تورن کویست ـ فرشور 

(متولد ۱۹۳۵)

آمستردام، هلند

برنده جایزه «بوم طلائی»

(۱۹۹۳)

 برگردان

میم حجری

 

 

·    مادر البته همه چیزهائی را که به نظر من زیبا هستند، زشت نمی داند و برعکس، همه چیزهائی را که به نظر من زشت هستند، زیبا نمی داند.

 

·    نقاشی وجود دارد و یا بهتر است بگویم که نقاشی وجود داشت که همیشه عکس اسب می کشید.

 

·    البته نه مثل لیا.

·    یعنی نه به این دلیل که عکس چیزهای دیگر را نمی توانست بکشد.

 

·    او عکس چیزهای دیگر را خیلی هم خوب می کشید، ولی ترجیح می داد که عکس اسب بکشد.

 

·    از این نقاش، پنج تابلوی نقاشی به دیوار خانه بابا بزرگ و مادر بزرگ فرشور آویزان است.

 

·    در هر پنج تابلو عکس اسب نقاشی شده است.

 

·    اکثر آن اسب های مزرعه سفیدند، اما بعضی های شان نیز قهوه ای اند.

 

·    من با مادر راجع به آنها صحبت نکرده ام، ولی می دانم که او هم از آنها خوشش می آید.

 

·    و گرنه اسم برادر کوچک مرا ووتر نمی گذاشت.

·    چون اسم نقاش اسب نیز ووتر بوده است.

·    ووتر فرشور، مثل اسم نقاش اسب.

 

·    نقاش اسب عموی بزرگ بابا بزرگ من بوده است.

 

*****

 

·    ما همه می بایستی عکس حیوانی را از حافظه بکشیم.

 

·    من فکر کردم، که نقاشی عکس فیل آسانتر است.

 

·    اما عاج های فیل را در جای غلطی کشیده بودم.

 

·    بعد آنها را با مداد پاک کن پاک کردم و از نو کشیدم.

·    اما این بار هم درست نکشیدم.

·    بنابرین می بایستی بار دیگر از نو بکشم.

 

·    باز هم تیرم به هدف نخورد.

 

·    عاج فیل های من یکی بدتر از دیگری شد.

 

·    آخرسر دست از سر عاج ها برداشتم و برای تفنن، به نقاشی قالیچه ای بر پشت فیل پرداختم.

 

·    بعد زنگوله ای در حاشیه قالیچه کشیدم و به زیب و زیورهای دیگر آراستمش.

 

·    قالیچه رنگارنگ مجللی از کار در آمد و تمامت پشت فیل را پوشاند.

 

·    همه بچه ها آمدند و فیل مرا تماشا کردند و هیچکس حرفی راجع به عاج های ناموفق نگفت.

 

·    حتی معلمه هم در این مورد حرفی نزد.

 

·    آنها همه در باره قالیچه عالی بر پشت فیل نازنین داد سخن سر دادند و گفتند که چنین قالیچه ای حیف است که بر پشت فیلی پهن شود.

 

·    معلمه علاوه بر این، حتی گفت که من طرح خیلی زیبائی را ابداع کرده ام.

 

·    من اما قالیچه را کشیده بودم تا نظر تماشاچی را از عاج های ناموفق منحرف کنم.

·    من همان کاری را با فیل کرده بودم که پیکاسو با زن کرده بود.

 

*****

 

·    اگر کسی عکس گاوی را با کله سگ بکشد، باید آن را عکس ناموفق گاو محسوب داشت و یا عکس ناموفق سگ؟

 

·    به نظر من باید آن را ـ قبل از همه ـ عکس ناموفق گاو محسوب داشت.

 

·    برای اینکه آن قرار بود که عکس گاو باشد.

 

·    در تصویری خانه دهقانی هم دیده می شود، با اسب ها، خوک ها، اردک ها و گوسفندانی که به طور موفقیت آمیز نقاشی شده اند و سرهای شان سرخودشان است.

 

·    اما اگر گاو با کله سگ در یک منظره تخیلی قرار داشته باشد، منظره ای که در آن فقط حیواناتی در گشت و گذارند که وجود واقعی ندارند، مثلا اسب هائی با باسن بوقلمون و یا کانگروهائی با کله لک لک.

 

·    تنها در این جور مواقع، به عنوان مثال، گاوی با کله سگ، گاوی کاملا عادی و معمولی تلقی می شود.

 

·    بنابرین، هرگز نمی توان گفت که نقاشی ئی ناموفق از کار در آمده است، بلکه باید توجه داشت که آن چیزهای دیگر تصویر متناسب است و یا نه.

 

ادامه دارد.

 

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۷۵)

  

میم حجری

 

۳۶۶

 سنگ سخنگو

 

ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ 

ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻘـﻢ و نه دیگر ﻣﻌﺸﻮﻕِ ﮐﺴﯽ 

ﻓﻘﻂ ﻣﯽ ‌ﻧﻮﯾﺴﻢ ﺗﺎ ﻋﺸﻖ ﯾﺎﺩ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻤﺎﻧـﺪ

 

 سگ سخن جو 

 

اولا

پیش شرط عاشقانه نویسی

عاشق بودن است.

 

معلولی وجود ندارد که علتی نداشته باشد.

 

ثانیا

عشق انتزاعی وجود ندارد.

 

فقط عشق مشخص وجود دارد.

مثلا عشق محبوب به مسعود.

 

ثالثا

قلب ارگان پمپاژ خون در اندام است.

 

قلب را محبوب نباید با حافظه عوضی بگیرد.

 

۳۶۷

 سنگ سخنگو

 

آسمونُ گره زدم به چشام 

داره میباره مثلِ ابرِ بهار 

 ماهُ مهمونِ آسمونم کن

 پاتو توو خوابِ امشبم بِگذار

 

 سگ سخن جو 

 

شاهکار.


 ۳۶۸

 سنگ سخنگو

 

تو نور بودی از اول 

 که دور بودی از اول 

 که دیده است به چشمش 

 ستاره ماه تر از این 

 رویا باقری

 

 سگ سخن جو 

 

این شعر رؤیا

به لحاظ معنا معیوب است:

 

اولا

پیش شرط نور بودن دور بودن نیست.

 

نور فرمی از فرم های وجودی ماده است.

 

نه خود نور، بلکه فقط منبع نور می تواند نزدیک و دور باشد.

 

ثانیا

ستاره

می تواند دهها سیاره داشته باشد و هر سیاره می تواند ماهی داشته باشد. 

مفهوم ماهتر بودن ستاره

خرافه مفهوم است.

 

ماه 

فی نفسه چیز زیبایی نیست.

 

ماه دار و ندار خود را مدیون ستاره است.

مثلا کره قمر

از

انوار ستاره ای به نام شمس روشن می شود.

 

۳۶۹

 سنگ سخنگو

 

اگر به ساحلِ امنی رِسَم در این شبِ هول 

 همان کنار ِتو

 آری 

همان کناره ی تو ست  

 

منزوی

 

 سگ سخن جو 

 

منزوی

ساحل امن خود

را

در بیگانه می جوید.

بیگانه ای که او پالان معشوق بر پشتش می نهد. 

 

معشوقی

که

چه بسا

خنجر زهرالود در آستین دارد.

 

بدین طریق

  خودبیگانگی و بیگانه پرستی 

در

 لفافه شعر

 تبلیغ می شود. 

 

خواجه همین سنت را پیشاپیش پی ریخته است:

 

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

که

دوست (اراباب بنده دار)

خود

روش بنده پروری داند.

 

شعرعمدتا

وسیله ای برای تبلیغ بندگی، وابستگی و زباله وارگی بوده است.

شعر 

ابزار ایده ئولوژیکی مسموم ساز اشرافیت برده دار، فئودال و روحانی کثافت بوده و است.

 

۳۷۰

 سنگ سخنگو

 

یه سری فمینیست هم هستن که اگه یه دختر توییت کنه من شوهر میخوام 

بهش میگن عقده‌ی شوهر و بدبخت و آویزون و چه و چه 

ولی اگه یه پسر توییت کنه من زن میخوام، 

میرن زیر توییت شوخی و خنده و دعای رسیدن به همسر 

ترک نمیخورین خودتون؟  

سکسیست

 

 سگ سخن جو 

 

ظاهرا در دیار عه هورا و عا شورا

همه چیز

یا قلابی است و یا تقلبی.

 

فمینیسم و سکسیسم

معنی دیگری دارند.

 

فمینیســم و تناقض‌های جنسیتی آسیب‌زا - مشرق نیوز

فمینیسم 

(Feminism) 

گستره‌ای از جنبش‌های سیاسی، ایدئولوژی‌ها و جنبش‌های اجتماعی است 

که به دنبال تعیین، برقراری و دستیابی به حقوق برابر جنسیتی در مسائل سیاسی، اقتصادی، شخصی و اجتماعی است

 

زن‌کشی» و چالش‌های قانونی | آسو

سکسیزم 

(Sexism)

 به‌ معنی هرگونه پیش‌داوری یا تبعیض بر اساس جنسیت یا جنس فرد است. 

پیامدِ این امر، تبعیض منفی نسبت به انسان‌ها و بر پایهٔ هویتِ واقعی یا فرضی جنسیتی ایشان است. 

این مفهوم همچنین می‌تواند در اشاره به نفرت یا بدگمانی نسبت به یک جنس – زن‌ستیزی یا مردستیزی – یا کلیشه‌ای کردنِ مردانگی در رابطه با مردان و زنانگی در رابطه با زنان باشد. 

تبعیضِ جنسی به‌ طور تاریخی و فرهنگی بیشتر در جهتِ فرودست کردنِ زنان و دختران به‌کار رفته‌است

 پیامدِ تبعیضِ جنسیتی می‌تواند به‌گونه‌های آزار جنسی، تجاوز جنسی یا انواعِ خشونت جنسی خود را در جامعه نشان دهد

 

ادامه دارد.

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۷۵۵)

 Staat – Wikipedia

 

 پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن
اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت 

و دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین

 

 

دولت

ادامه

 

 

۶

  •     دولت سوسیالیستی، دموکراتیک ترین دولتی است که تاریخ به خود دیده است.

 

۷

  •     دولت سوسیالیستی در خدمت مقابله با تشبثات بورژوازی سرنگون شده برای احیای قدرت خویش است.

 

۸

  •     دولت سوسیالیستی در خدمت مقابله با حملات خارجی است.

 

۹

  •     دولت سوسیالیستی فونکسیون داخلی کاملا نوینی کسب می کند که فونکسیون های زیر از آن جمله اند:

 

الف

  •     سازماندهی اقتصاد سوسیالیستی

 

ب

  •     سازماندهی دموکراسی سوسیالیستی

 

پ

  •     سازماندهی آموزش و پروش سوسیالیستی

 

ت

  •     سازماندهی فرهنگ سوسیالیستی

 

۱۰

  •     دولت سوسیالیستی دیگر دولت به معنی آغازین آن نیست.
  •     برای اینکه آن مدافع منافع طبقاتی اقلیت استثمارگری نیست.

 

۱۱

  •     وظیفه تاریخی دولت سوسیالیستی به شرح زیر است:

 

الف

  •     از بین بردن استثمار

 

ب

  •     از بین بردن طبقات اجتماعی

 

پ

  •     محو شدن در جامعه کمونیستی توسعه یافته به مثابه دولت

 

۱۲

  •     این وظیفه دولت سوسیالیستی در راه تحکیم و توسعه  قدرت دولت سوسیالیستی و دموکراسی سوسیالیستی جامه عمل می پوشد.

 

۱۳

  •     پس از پیروزی مناسبات تولیدی سوسیالیستی، دولت سوسیالیستی به سازمان سیاسی زحمتکشان در شهر و روستا مبدل می شود که همه با هم تحت رهبری طبقه کارگر و حزب مارکسیستی ـ لنینیستی اش به ساختمان سوسیالیسم به مثابه فرماسیون اقتصادی نسبتا مستقل جامعه می پردازند.

 

۱۴

  •     اهمیت دولت سوسیالیستی در این روند در زمینه رهبری توسعه جامعتی رشد می کند.

 

ادامه دارد.

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۷۴)

 

میم حجری

 

  

۳۶۱

 سنگ سخنگو

 

دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده‌ای؟!

 

 سگ سخن جو 

 

دل بردن

مفهوم دقیقی نیست.

دل از دست دادن مفهوم دقیقی است.

 

دل می رود ز دستت صاحبدلان خدا را

 

۳۶۲

 سنگ سخنگو

 

شفیعی کدکنی حرفای قشنگ‌زیاد زده اما یکی از بهتریناش اینه با نظرم که میگه: دشوارترین شکنجه این بود که ما یک یک به درون خویش تبعید شدیم!

 

 سگ سخن جو 

 

شفیعی کدکنی

غیر از مغز اندیشنده در کله

کم و کسری ندارد.

تو هم از ۱۲۴ هزار پیغمبر به حضرت جرجیس پناه برده ای.

 

۳۶۳

 سنگ سخنگو

 

این مرد توی دو دیقه میتونه تمام معادلات و نسبتها‌ی ذهن و روح و قلبمو بهم بریزه و به دست بگیره، قشنگ مصداق واقعی این بیت: 

«رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست، 

می‌کشد هرجا که خاطرخواه او ست»

 

 سگ سخن جو 

 

عقل که نباشد

خر شدن آسان است.

این مرد بیشک دهها تن دیگر را افسار زده است و به دنبال می کشد.

 

۳۶۴

 سنگ سخنگو

 

جالبه خودم به هیچی اعتقاد ندارم 

 الان دارم شعله زرد نذری میپزم

 البته شعله زرد پختن رو دوست دارم

 

 سگ سخن جو 

 

شله زرد.

غذای خوشمزه ای است.

خوش به حالت که هم می پزی، هم می خوری و هم می خورانی.

 

در خوردن مواد قندی اما باید اندازه نگهداشت.

چون خطر مرض قند می رود که بیماری کمرشکنی است.

 

ضمنا

کسی یافت نمی شود که به هیچ چیز معتقد نباشد.

آدم فقط با نان زنده نیست.

آدم به جان هم نیاز مبرم دارد.

 

جان 

البته

هم

می تواند علمی باشد

 و 

هم

می تواند خرافی باشد. 

 

۳۶۵

 سنگ سخنگو

 

پیوسته است سلسله موجها به هم 

خود را شکست آن که دل ما شکسته است  

صائب

 

 سگ سخن جو 

 

عجب خرافه ای.

صائب جان تو بهتر است که فقط نوحه بسرایی و جلو جمارانیان بریزی تا بخوانند و کیف خ. کنند.

بدون شعور نمی توان شعر سرود. 

 

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۳۱۵)

 

شین میم شین

 

نه 

اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه

اندیشیدن مادر زادی.

 

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۳۲)

 

حکایت دهم

 

 

 ۱  

که فردا به داور، بود خسروی

گدائی، که پیشت نیرزد جوئی

 

که چون بگذرد بر تو این سلطنت

بگیرد به قهر، آن گدا دامنت

 

معنی تحت اللفظی:

چون دوره سلطنت تو سپری شود،

گدا در روز قیامت دامنت را به زور بگیرد.

 

این همان سعدی است که با تکیه بر دیالک تیک داد و ستد

ادعا می کند که فزیر پای اغنیا ست که احسان و انفاق می کنند و در آن دنیا اجر می برند.

 

اکنون از گدایی انتزاعی دم می زند که در چشم داور روز جزا

خسرو شده است و خسروان دنیوی را مورد توبیخ قرار می دهد.

 

۲

مکن، پنجه از ناتوانان بدار

که گر بفکنندت، شوی شرمسار

 

معنی تحت اللفظی:

به ضعفا ستم روا مدار.

چون اگر سرنگونت کنند، شرمنده می شوی.

 

سؤال

 

سعدی در این بیت شعر، برای اقناع پادشاه، غرور شاهانه او را آلت دست قرار می دهد و از (۱)  شدن دیالک تیک طبقه حاکمه و توده اخطار می دهد.

 

جواب

 

سعدی در این بیت شعر، برای اقناع پادشاه، غرور شاهانه او را آلت دست قرار می دهد و از (وارونه)  شدن دیالک تیک طبقه حاکمه و توده اخطار می دهد.

 

سؤال

 

اکنون سعدی مثل (۲) تمام عیار وارد میدان سخن می شود.

 

جواب

 

اکنون سعدی مثل ماتریالیستی تمام عیار وارد میدان سخن می شود:

از

برافتادن سلطنت،

از

قهر گدایان (مولدان)

از

زیر و رو شدن روند و روال جامعه،

از

شرمساری شاهان.

 

خوب چه عیبی دارد؟

 

اگر دوهزارسال آزگار اقلیتی بر اکثریتی ستم روا داشته،

از این به بعد برعکس، اکثریت زمام امور را به دست گیرد و بر هرگونه ستم و تحقیر و ذلت پایان دهد؟

 

سعدی این پرسش را نیز پیش بینی کرده و پاسخ در خور برای آن را به نظم می کشد:

 

۳

که زشت است، در چشم آزادگان

بیفتادن از دست افتادگان.

 

معنی تحت اللفظی:

برای اینکه از دید آزادها

سرنگون گشتن به دست توده ها زشت است.

 

سؤال

 

سعدی در این بیت شعر، دیالک تیک (۳) را به شکل دیالک تیک آزادگان و افتادگان بسط و تعمیم می دهد،

 سرنگونی شاهان و روی کار آمدن توده مولد و زحمتکش (افتادگان) را از دیدگاه آزادگان زشت قلمداد می کند.

 

جواب

 

سعدی در این بیت شعر، دیالک تیک (طبقه حاکمه و توده) را به شکل دیالک تیک آزادگان و افتادگان بسط و تعمیم می دهد،

 سرنگونی شاهان و روی کار آمدن توده مولد و زحمتکش (افتادگان) را از دیدگاه آزادگان زشت قلمداد می کند.

 

ششصد سال بعد شاعری روشنگری گرا در گوشه دیگر دیار سعدی، درست عکس نظر او را نمایندگی خواهد کرد و انگار در مناظره با سعدی، پاسخی مجهز به راه حل علمی ارائه خواهد داد:

 

سعدی

ستیزه مکن با خدا دادگان

خدا داده دولت به شهزادگان

 

میرزا علی معجز

به بالا رود کار افتادگان

لنینی کند، چون در ایران ظهور

 

دلیل سعدی، دلیل تیپیک ایدئولوگ های متعلق به اقلیت استثمارگر و ستمگر حاکم است:

افتادن از دست افتادگان به نظر آزادگان، زشت است.

 

گدا، گر تواضع کند، خوی او ست

ز گردنفرازان، تواضع نکو ست.

 

اگر زیر دستی بیفتد روا ست

زبردست افتاده مرد خدا ست.

 

«گدا، گر تواضع کند، خوی او ست»:

خواری و ذلت

 خوی زحمتکشان است،

سرشت آنها ست،

خصلت خدادادی، مادرزادی و طبیعی آنها ست.

 

«اگر زیر دستی بیفتد روا ست»:

خواری و ذلت زحمتکشان سزاوار آنها ست،

ولی سلب قدرت از زبردستان، در نظر آزادگان، زشت است.

 

این همان عوامفریبی است که می گوید:

 

پادشاهی و گدائی بر ما یکسان است

که بر این در، همه را پشت عبادت خم از او ست.

 

پایان

ادامه دارد.

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۷۳)

  

میم حجری

 

۳۵۶

 سنگ سخنگو

 

ميدونستيد بيشترين كسي كه باهاش صحبت ميكنيد خودتونيد

 

 سگ سخن جو 

 

کسی که با خودش صحبت می کند،

دیوانه است و نه عاقل.

 

منظور شما

احتمالا

خوداندیشی است و نه خودگویی

 

۳۵۷

 سنگ سخنگو

 

قدر سه نفر رو بدون.. 

اوني كه زود سين ميكنه.

 اوني كه برات آهنگ ميفرسته.

 اوني كه رفتارش هيچ وقت با تو عوض نميشه.

 

 سگ سخن جو 

 

کسی که رفتارش با همنوعی عوض نشود

آدم نیست.

 

چه بسا

بدتر از سنگ است.

 

چون

سنگ بسته به کنش تو واکنش درخور نشان می دهد.

 

مثال

اگر بر تخته سنگی مشت بکوبی

دستت درد می گیرد.

 

این درد 

نتیجه واکنش تخته سنگ بر مشت فرود آمده بر خویش است. 

(خسرو روزبه)

 

۳۵۸

 سنگ سخنگو

 

آدما هميشه به اونايي توجه ميكنن كه ناديدشون ميگيرن

 

 سگ سخن جو 

 

آدمها که نه.

زباله ها.

آدم اگر عزت نفس داشته باشد

 به کسی که تحقیرش کند 

تره حتی خرد نمی کند.

 

۳۵۹

 سنگ سخنگو

 

برا اولین بار 

اومدم آب نمک قرقره کنم پرید تو حلقم 

نیم ساعته سرفه ام بند نمیاد 

آخه این چه طبابتی بود 

مادرم

 

 سگ سخن جو 

 

مادرت تقصیر ندارد.

 

تقصیر خودت بوده که آب نمک را غلیظ کرده ای.


آب نمک باید رقیق باشد.

 

یعنی بلورهای سدیم کلرید (نمک طعام)

 باید در آب حل شوند 

و 

به صورت  یون (آنیون منفی و کاتیون مثبت) در آیند.

 

Ionenbindung, heteropolare Bindung - Online-Kurse 

ضمنا

باید علت سرفه و غیره را از پزشک و یا داروخانه بپرسی.

گاهی

سرفه به دلیل استفاده از داروی معینی است.

در این صورت باید داروی دیگری از پزشک بگیری.

 

 ۳۶۰

 سنگ سخنگو

 

حال یک دل را اگر کردی خراب آماده باش

 اشک چشم دلشکسته خانه ویران می کند

 

 سگ سخن جو 

 

آره.

«اشک چشم دلشکسته» از در عقب خانه ویران می کند.

 

اجامر جماران

از قبیل همین رئیسی و احمقی نجات و حسن روحانی 

صدها هزار نفر را تاکنون کشته اند و دریایی از اشک از چشم ها ریخته شده است.

 

خانه های شان

نه تنها ویران نشده

بلکه به قصور مجلل تبدیل شده است.

 

مشد حسن قبل از عنگلاب اسلامی اجاره نشین بوده است،

قیمت قصرش اکنون چندین میلیارد ارزش دارد.

 

مساحت قصر دکتر اطفال سابق حضرت ولایتی

۱۰۰۰ مترمربع است.

 

وسعت اراضی خمینی 

فقط در شمال شهر

به قول دختر کوسه رفسنجان

۱۰۰۰۰ مترمربع است.

 

حقوق ماهانه راننده نوه خمینی در فرنگستان

بیش از حقوق سالانه کارگران نیشکر هفت تپه است.

 

ادامه دارد.

درنگی در خرافه ای از هانا آرنت (۱)

Amazon.fr - Hannah Arendt und Martin Heidegger: Geschichte einer Liebe -  Grunenberg, Antonia - Livres  

 هانا آرنت

(۱۹۰۶ ـ ۱۹۷۵)

 

فیلسوف (فلسفهٔ سیاسی) و تاریخ‌نگار آلمانی - آمریکایی 

هانا آرنت 

 سال‌ها در دانشگاه‌های ایالات متحده در رشتهٔ تئوری سیاسی تدریس کرد  

 زمینهٔ فلسفه و آثار او، 

موضوعاتی هم‌چون دموکراسی مستقیم یا اقتدارگرایی 

  تمامیت‌خواهی حکومت‌های استبدادی 

 

درنگی

از

ربابه نون

 

نظام‌های توتالیتر در طول حیات خود سه فاز دارند:

 

۱

در فاز اول، 

اکثریت مردم سرمست از ایدئولوژی به‌

دنبال رهبران‌شان راه می‌افتند 

گویی بهشت گمشده ‌ی خود را یافته‌اند. 

ایدئولوژی را دربست می‌پذیرند و خواهان کوچک‌ترین تغییری در آن نیستند.

 

۲

در فاز دوم، 

واقعیات چهره‌ی خود را نشان داده و هیچ‌کدام از وعده‌های فریبنده‌ی رهبران تحقق نیافته است. 

مردم از نظام دلزده و مایوس می‌شوند و گروهی به فکر اصلاحات می‌افتند 

اما به‌دلایل بسیار ازجمله اینکه اصول ایدئولوژی را نمی‌توان تغییر داد ، 

اصلاحات راه به جایی نمی‌برد.

 

۳

فاز سوم 

فاز نهایی نظام‌های توتالیتر است. 

در این فاز متولیان تمامیت‌خواه می‌‌کوشند از خشونت عریان استفاده کنند. 

از بین همفکران سابق، هرکس را که با آن‌ها کوچک‌ترین زاویه‌ای داشته باشد 

از دایره‌ی خودی‌ها می‌رانند. 

تصفیه‌های گسترده آغاز می‌شود و دایره‌ی خودی‌ها تنگ‌تر و تنگ‌تر، و ناکارآمدی‌ها عمیق‌تر، و تعداد مخالفان بیشتر و بیشتر می‌شود و نهایتا سیل اعتراضات می‌آید و همه‌چیز را با خود می‌برد. 

 

این خرافه هانا آرنت

را

سلطنت طلب ها

در

فیسبوک منتشر کرده اند.

 

هانا آرنت

از طلاب و احباب فلاسفه فاشیسم از یاسپرس تا هایدگر

 بوده است 

ولی به دلیل یهودی بودن، از آلمان فاشیستی گریخته و در ایالات متحده امریکا تدریس کرده است و اجامر امپریالیستی از او «آنتی فاشیستی» آنتی کمونیستی علم کرده اند و خرافاتش را به زر می فروشند.

 

ما این خرافه او را مورد تأمل قرار می دهیم:

 

۱

نظام‌های توتالیتر 

 

توتالیتاریسم

یکی از مفاهیم مد روز امپریالیسم برای عوامفریبی است.

 

مراجعه کنید

به

استالینیسم

در 

تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 

وقتی هانا آرنت از مفهوم «نظام های توتالیتر» دم می زند، 

عملا

آلترناتیومفهومی

برای مفهوم ماتریالیستی ـ تاریخی نظامات اجتماعی ـ اقتصادی

سرهم بندی می کند.

 

بدین طریق،

درک ماتریالیستی تاریخ 

(بزرگ ترین کشف کلاسیک های مارکسیسم که جامعه شناسی را به علمی از طراز علوم تجربی و طبیعی تبدیل کرده است)

با

درک ایدئالیستی تاریخ

جایگزین می شود

و

در و دروازه به روی عوامفریبی چارطاق باز می شود.

 

بدین طریق

جامعه بشری

نه

بر

 اساس فرماسیون اقتصادی 

نه

بر 

اساس دیالک تیک زیربنای اقتصادی ـ روبنای ایده ئولوژیکی

نه

بر

اساس دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی

بلکه

بر

اساس فرم حکومت

درک می شود و توضیح داده می شود.

 

با توسل به این ترفند ایده ئولوژیکی هانا آرنت،

می توان میان نظامات اجتماعی ـ اقتصادی برده داری، فئودالی، سرمایه داری و سوسیالیستی

علامت تساوی گذاشت.

 

ما در این خرافه هانا ارنت با فرمی از فرمالیسم سر و کار پیدا می کنیم:

محتوای طبقاتی حکومت

فراموش می شود

و

فرم حکومت 

مطلق می گردد.

 

مثال:

هم حکومت رضاشاه و محمد رضاشاه

توتالیتر بوده اند،

هم

حکومت سزار در روم باستان،

هم

حکومت تزار

هم

حکومت هیتلر

هم

حکومت استالین

و

هم

حکومت مائو.

 

بدین طریق و با این ترفند،

ماهیت طبقاتی این جوامع 

ماستمالی، پرده پوشی و فراموش می شود.

 

چنین درک هایی از تاریخ،

کم ترین ربطی به درک علمی تاریخ ندارند.

فقط به درد عوامفریبی می خورند.

 

ادامه دارد.

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۷۲)

 

میم حجری

 

۳۵۱

 سنگ سخنگو

 

می خواهم به خودم تلقین کنم که زندگی فقط یک بازی ست و من باید تا آنجا که می توانم ماهرانه و درست آن را بازی کنم.

 

 سگ سخن جو  

 

زندگی رزم است جانا بهر رزم آماده شو:

زندگی 

اولا

 مبارزه آدمی با طبیعت است

 

ثانیا

مبارزه آدمی با جامعه است که طبیعت دوم است.

  

انسان

در این رزم همزمان در این دو جبهه می تواند زندگی کند.

 

اختیار آدمی

به اندازه شناخت جبر عینی (قوانین عینی طبیعت و جامعه) است.

دیالک تیک جبر و اختیار

ضرورت و آزادی

 

۳۵۲

 سنگ سخنگو

 

مغز هم به ورزش نیاز دارد، مطالعه، مطالعه و مطالعه.

 

 سگ سخن جو  

 

منظور از مطالعه چیست؟

خرخوانی؟

 

خرخوانی به تخریب مغز منجر می شود.

 

مطالعه زمانی می تواند ورزش مغز باشد

که

اکتیو باشد.

 

یعنی

هر جمله کتاب 

واژه به واژه 

تحلیل شود.

 

۳۵۳

 سنگ سخنگو

 

آیدا...! 

این که مرا به سوی تو می کشد عشق نیست، شکوه تو ست؛ 

و آنچه مرا به انتخاب تو برمی انگیزد، 

نیاز تن من نیست، یگانگی ارواح و اندیشه های ماست!

 

مثل خون در رگهای من

 

  احمد شاملو  سگ سخن جو  

 

 شاملو

آیدا را کالا تصور و تصویر می کند.

کالای باشکوهی که شاملو انتخابش می کند.

 

آیدا

که

بیشک با شعورتر از احمد است

بدین طریق

زباله تلقی می شود. 

 

انگار 

آیدا آدم نیست و توان انتخاب و احساس و عشق و عاطفه ندارد.


شاملو شاعر روشنفکران پارازیت (انگل)  است

 

 

۳۵۴

 سنگ سخنگو

 

یعنی ب خدای واحد قسم دنیاااا را هم بگردی حمایتگرهایی قوی تر از پدر و مادر پیدا نمیکنی تازه هرچقدرم باب میلمون نباشند اما متاسفانه کسی ک خودشو ب خواب زده باشه نمیشه بیدارش کرد.

 

 سگ سخن جو  

 

دقیقا

 

درک همین حقیقت امر

ستایش انگیز است.

 

عشق همیشه یک طرفه است.

 

عشق مولد به مولود

اصیلترین و ضمنا یکطرفه ترین عشق است.

 

فرزند

اصولا و اساسا 

از 

مادر و پدر

بیزار است.

 

قانون طبیعت همین است که در مورد نباتات و جانوران هم صادق است

 

۳۵۵

 سنگ سخنگو

 

نزدیک شدن به ما یه رنگی میخواد نه زرنگی 

ما خودمون تا دلتون بخواد زرنگیم 

 

 سگ سخن جو  

 

هیچ چیز و هیچکس «یه رنگ» نیست.

یکرنگی

اصلا

فضیلتی نیست.

 

من عاشقم به آنچه شونده است.

رنگ عوض کننده است.

زنده باد زرنگی.

 

ضمنا

اگر شما زرنگید

پس چرا دیگران را به یکرنگی دعوت می کنید

و

 نه به زرنگی؟

 

ادامه دارد.

قصه های کودکان از جینا روک پاکو (۵)

جینا روک پاکو  

(۱۹۳۱)

برگردان

میم حجری 

 

قصه گربه ها

 

۴

میهمان

 

  •     مرد در طبقه پنجم سکونت داشت.

 

  •     اسم او آمادیوس بود و شغلش نقاشی بود.

 

  •     بعد از ظهر یکی از روزها قلم مو را بر زمین نهاد، پنجره را باز کرد و روی تخت خواب دراز کشید تا قدری رفع خستگی کند.

 

  •     ناگهان حس کرد که در اتاق تنها نیست.

 

  •     از فرط ترس تنش مور مور شد.

 

  •     با احتیاط تمام به دور و برش نگاه کرد.

 

  •     او واقعا هم تنها نبود.

 

  •     گربه ای آنجا بود.

 

  •     چشم های آبی در صورتی سیاه نگاهش می کردند.

 

  •     پاهای سیاه از روی نقاشی صورتی و قرمز گذشتند و بعد به روی تخت آمدند و رد پاهای رنگین بر روی ملافه سفید به جا نهادند.

 

  •     گربه بعد ـ خرناسه کشان ـ خودش را به شانه نقاش انداخت.

 

  •     آمادیوس چاره ای جز احساس خشنودی و شادی نداشت.

 

  •     برای اینکه گربه خیلی مهربان بود.

 

  •     فکر بعدی آمادیوس اما این بود که گربه مال کیست.

 

  •     میان خانه آمادیوس و همسایه اش دیواری بود.

 

  •     گربه می بایستی از روی این دیوار آمده باشد.

 

  •     «صبر کن!»، آمادیوس به گربه گفت.

 

  •     آمادیوس از پله ها پائین رفت، وارد خانه همسایه شد و از پله ها بالا رفت.

 

  •     زنگ در خانه همسایه را به صدا در آورد.

 

  •     مردی در را به رویش باز کرد که سراپایش رنگی بود و معلوم بود که او هم نقاش است.

 

  •     «شما گربه دارید؟»، آمادیوس نفس نفس زنان پرسید.

 

  •     نقاش به پشت سرش اشاره کرد.

 

  •     آنجا گربه سیاه چشم آبی ئی نشسته بود و بقایای رنگ صورتی را از کف پاهایش تمیز می کرد.

 

  •     گربه چشمش به او افتاد.

 

  •     «تو هم اینجا آمدی؟»، گربه با نگاهش ـ انگار ـ پرسید.

 

پایان

ادامه دارد.

پیکاسو سیم هاش قاطی اند. (۱۰)

  Rita Törnqvist-Verschuur | Schrijversgalerij - Literatuurmuseum

 

ریتا تورن کویست ـ فرشور 

(متولد ۱۹۳۵)

آمستردام، هلند

برنده جایزه «بوم طلائی»

(۱۹۹۳)

 برگردان

میم حجری

 

 

·    مادر با خاله لیدی قرار گذاشته است.

 

·    خاله لیدی در شهر بیلتهوفن زندگی می کند.

 

·    خاله و دائی باب با انکه هفته دیگر به خانه ما می آیند.

 

·    انکه همکلاسی بئاتریکس است.

 

·    من خوشحالم که انکه هم می آید.

 

·    برای اینکه من می توانم سؤال مهمی از او بکنم.

 

·    سؤالی که مدت ها ست که در ذهنم پرسه می زند:

·    اگر در کلاس آنها هم مسابقه نقاشی برگزار شود و بئاتیکس نقاشی بلد نباشد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

·    چه خواهد کرد؟

 

·    آیا در مسابقه اصلا شرکت نخواهد کرد و یا نقاشی بدی خواهد کشید و هیئت داوری از دریافت جایزه محرومش خواهد ساخت؟

 

·    آیا چنین کاری مجاز است؟

 

·    آیا هیئت داوری مورد خشم شاهزاده خانم جولیانا و علیاحضرت قرار نخواهد گرفت؟

 

·    علیاحضرت هلمنتینا خودش نقاشی بلد است.

·    شاید به نوه اش هم یاد داده.

 

·    اگر بئاتریکس ببرکت تدریس خصوصی مادر بزرگش در مسابقه نقاشی کلاس مقام سوم را بیاورد، چی؟

 

·    احراز مقام سوم در مسابقه برای او فخر است و یا ننگ؟

 

·    من جواب سؤالم را در واقع می دانم.

 

·    شاهزاده ها بهتر است که در مسابقه شرکت نکنند.

 

·    بویژه وقتی که بعدها قرار باشد که علیاحضرت بشوند.

·    چون برای علیاحضرت خوب نیست، اگر ملت بداند که کاری را بلد نیست.

 

*****

 

·    بالای میز مادر، عکسی از به اصطلاح «زنی» آویزان است که روی به اصطلاح «صندلی ئی» نشسته است.

 

·    او دست هایش را در یکدیگر چفت کرده است.

 

·    دست های او چنان بزرگ اند که آدم یاد دستکش های بوکس می افتد.

 

·    اندام او از گوشه و کناره پر است.

 

·    ولی در مقایسه با صورت او، اینها همه، هنوز چیزی نیست.

 

·    صورت او را ـ همزمان ـ از جلو و کنار می توان دید.

 

·    یک چشمش را از جلو و چشم دیگرش را از کنار.

 

·    دهنش را از جلو و دماغش را از کنار.

 

·    و نه فقط دماغی را، بلکه بینی غول آسائی را که از سمت چپ صورتش بیرون می زند.

 

·    این امر کار نقاش را تسهیل کرده است.

 

·    چگونه می توان تصویر زن گنده دماغی را از جلو نقاشی کرد؟

 

·    نقاش نمی داند.

 

·    بنابرین، نه از جلو، بلکه از کنار می کشد و در یک چشم به هم زدن، کار به پایان می رسد.

 

·    درست مثل بچه های کوچک که این کار را با پاها می کنند.

 

·    نقاش برای اینکه نظر تماشاچی را از صورت بد از کار در آمده منحرف کند، ماهی ئی را روی سرش گذاشته است.

·    ماهی ئی که همزمان، بشقابی است، با کارد و چنگال در آن، به اضافه نیمه یک لیمو.

 

·    من از مادر می پرسم که این به چه معنی است؟

 

·    «این تصویر، پارسال در نمایشگاهی در موزه شهر آمستردام عرضه شده بود»، مادر می گوید و نام نقاش را هم بر زبان می راند:

·    پیکاسو.

 

·    مادر می گوید که پیکاسو در بچگی به طرز دیگری نقاشی کرده است، به طرزی عادی و معمولی.

 

·    او اما به اندازه کافی شجاع بوده است، تا راه نوئی را در پیش گیرد.

 

·    «به نظر من سیم های او قاطی اند»، می گویم.

 

*****

 

·    چطور می تواند کسی مجسمه دخترک مرا با پرنده مرده زشت بداند، ولی عکس چنین زنی را با کلاهی از ماهی زیبا؟

 

·    چگونه می توان چنین عکس هائی را به دیوار موزه آویزان کرد، ولی از جلوی خانه بابا بزرگ استوت بی خیال و فارغ گذشت و زنگ درش را به صدا در نیاورد و نپرسید که آیا او تعدادی از مجسمه هایش را می فروشد و یا نه؟

 

·    مجسمه های بابا بزرگ از بیرون دیده می شوند و آدم های بیشماری از جلوی خانه می گذرند.

 

·    اگر اختیار امور دست من بود، برگزاری نمایشگاهی از آثار بابا بزرگ استوت رهایم (اسم فامیل بابا بزرگ چنین است) را در موزه ترتیب می دادم و به پیکاسو می گفتم که عکس هایش را بردارد و ببرد و از دیوار خانه خودش آویزان کند.

 

·    اما فکر نمی کنم که زن پیکاسو حاضر باشد که در تمام طول روز، این عکس های مسخره ابلهانه را تماشا کند.

 

·    او خواهد گفت که آنها باید در کاراژ خانه و یا در پستوی طبقه بالا گذاشته شوند.

 

·    آویزان کردن عکس های پیکاسو در موزه برای زن پیکاسو بهتر است تا آویزان کردن آنها به دیوار خانه.

 

·    اما برای مادر بزرگ فاجعه ای خواهد بود، اگر همه مجسمه های بابا بزرگ از  خانه به موزه برده شوند.

 

·    آنگاه  او دیگر چیز زیبائی برای تماشا و گردگیری نخواهد داشت.

 

ادامه دارد.

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۷۱)

 

میم حجری

 

۳۴۶ 

 سنگ سخنگو

 

یه آدم عاقل بهم گفت : 

اگه یه پسر ترک ادعا کرد عاشقته و قصدش ازدواجه ، 

باور نکن 

 چون پسرهای ترک ، مامانشون واسشون زن انتخاب می‌کنه 

درسته این حرف آیا  

 

سگ سخن جو

 

ما

حداقل ۱۰ نفر از ایرانیان می شناسیم

که

آذری اند 

و

مادر و پدرشان

کمترین دخالتی در عشق شان و ازدواج شان  

نداشته اند.

 

اولا

عشق

حتی

دست خود آدم ها نیست

چه رسد به اینکه دست مادر و پدر شان باشد.

 

وقتی عشق دست خود کسی نباشد،

ازدواج مبتنی بر عشق

 چگونه می تواند دست مادر و پدرش باشد؟

 

هسته حقیقی در اندرز «یه آدم عاقل»

این است 

که

کسی این روزها

ازدواج نمی کند

مگر به مصلحتی.

مثلا 

به دلیل پست و مقام و ملک و مال پدر و مادر کسی

و

نه به دلیل عشق طبیعی و حقیقی.

 

 ۳۴۷

 سنگ سخنگو

 

 ارتشی که سمت مردم نباشد ارتش نیست، ابزارِ دیکتاتور است. 

 

 سگ سخن جو  

 

منظور از دیکتاتوری چیست؟

 

دیکتاتوری که فحش خواهر مادر نیست.

 

هر دولتی

نشانه وجود دیکتاتوری است.

هر ارتشی ابزار اعمال دیکتاتوری است.

حتی هر مسجدی، کلیسایی، رسانه ای، سینمایی ....
 

  

۳۴۸

سنگ سخنگو

 

بدنه ارتش فرزندان ایران هستند!  

 

 سگ سخن جو  

 

ایران از دیرباز عقیم بوده است.

فرزندش کجا بود تا بدنه ارتش باشد.

 

۳۴۹

 سنگ سخنگو

 

درد داریم که عـاشق میشویم و گرنه کدام آدم عاقـلی جانش را با دیگری سهیم میشود؟

 

 سگ سخن جو  

 

دل می رود ز دستت

ای تی تی معلا

 

عشق

که دست خود آدم نیست.

 

عاقل که عاشق نمی شود.

غریزه قدر قدرت

خانه خرد را به آتش می کشد.

 

عشق

چیزی از جنس زلزله است.

بر آدمی تحمیل می شود. 

 

۳۵۰

 سنگ سخنگو

 

نقاشی 

شعر خاموش است

 

 سگ سخن جو  

 

نقاشی 

بسان شعر و سمفونی و تندیس و ترانه 

فرمی از هنر است.

 

محتوای همه این فرم های هنری

اندیشه

 است.

 

هر فرم هنری

منحصر به فرد است.

 

ایده و عاطفه و اندیشه ای که با نقاشی

تجسم می یابد

نمی تواند با شعر و یا تندیس و یا سمفونی تجسم یابد.

هر هنر جایی و هر ایده مکانی دارد.

 

ادامه دارد.

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۷۵۴)

Staat – Wikipedia

 

 پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن
اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت 

و دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین

 

 

دولت

ادامه 

 

۲۸

  •      با توسعه امپریالیسم، تضادهای زیر حدت گرفتند:

 

الف

  •     تضاد میان بورژوازی و پرولتاریا

 

ب

  •     تضاد میان انحصارات و خلق

 

پ

  •     تضاد میان دول امپریالیستی

 

ت

  •     تضاد میان خلق های تحت استعمار و قدرت های استعماری امپریالیستی

 

۲۹

  •     این امر به تشدید تضاد میان دولت کاپیتالیستی  و توده های خلق منجر شده و منجر می شود.

 

۳۰

  •     همانطور که تاریخ دولت بورژوازی بزرگ آلمان نشان می دهد، این دولت به دژخیم خلق آلمان و خلق های دیگر  مبدل می شود.

 

۳۱

  •     دلیل آن قبل از همه در ذوب تنگاتنگ قدرت انحصارات با قدرت دولتی است که بدین طریق سرمایه داری انحصاری ـ دولتی تشکیل می یابد.

 

۳۲

  •     سرمایه داری انحصاری ـ دولتی ابزار قدرت گروه نسبتا کوچکی از صاحبان انحصارات است که در تضاد با منافع کلیه نیروهای صلح طلب، دموکراتیک و سوسیالیستی خلق قرار دارد.

 

۳۳

  •     سرمایه داری انحصاری ـ دولتی نه «دولت حق (قانونی) دموکراتیک»، بلکه قدرت انحصارات است که با قدرت دولت کاپیتالیستی ذوب شده و به دستگاه سرکوب خلق و به دستگاه سوق خلق در راستای منافع انحصارات مبدل شده است.

 

دولت سوسیالیستی

 

۱

  •     دولت سوسیالیستی، دولت تاریخی طراز نوینی است.
  •     دیکتاتوری پرولتاریا ست.

 

۲

  •     دولت سوسیالیستی در مبارزه بر ضد دولت بورژوازی با در هم کوبیدن کل دستگاه دولتی بورژوازی پدید آمده است.

 

۳

  •     هدف این دولت سوسیالیستی نه ابدیت بخشیدن به حاکمیت طبقاتی طبقه کارگر، بلکه تأسیس جامعه بی طبقه است که بی نیاز از دولت برای تنظیم امور خویش است.

 

۴

  •     دولت سوسیالیستی دیگر در خدمت استثمار و سرکوب اکثریت خلق توسط اقلیتی نیست.

 

۵

  •     در دولت سوسیالیستی، طبقه کارگر در وحدت مستحکم  با دیگر طبقات و اقشار زحمتکش در شهر و روستا بر اساس مالکیت جامعتی بر کلیه وسایل مهم تولید، به اعمال قدرت سیاسی می پردازد. 

 

ادامه دارد.

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (بخش هفتم)

 

 

میم حجری

 

  

۶۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6746

 

۶۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6750

 

۶۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6752

 

۶۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6754

 

۶۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6756

 

۶۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6758

 

۶۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6760

 

۶۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6762

 

۶۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6764

 

۷۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6766

 

ادامه دارد.

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۷۰)

 

میم حجری

 

۳۴۱

 سنگ سخنگو

 

میگم این پسرا یه چیزایه عجیبی هستن ها

 

یه پسره با بحث سیاسی اومد دایرکتم و منم با ذوق و شوق میای شروع کردم به بحث کردن یهو برگشت و گفت: 

این چیزا رو ولش کن بابا، یه عکس قدی بده خودتو ببینم

 

 سگ سخن جو
 

در فضای مجازی و حتی در انجمن های به اصطلاح سیاسی

بحث

برای اجامر

 بهانه   

است.

 

بحث

کلیدی برای گشایش در لایک و لاس و لیس و سکس

است.

 

پسر و دختر

نمی شناسد.

 

کسب و کار اصلی خلایق 

علافی و عیاشی است.

چه زن و چه مرد.

 

حسن فضای مجازی

علنی شدن این کسب و کار دیرین خلایق زمین است

 

۳۴۲ 

 سنگ سخنگو

 

همیشه دست مامانمو میگیرم بدونه تنها نیست و من همیشه کنارشم

 

 سگ سخن جو

 

زنان بر خلاف نران

خر نیستند.

 

مادران می دانند که کودکان دشمن جانند و از آنان بیزارند.

 

فرزندی که از ننه و باباش بیزار نباشد

یا

فرزند ناتنی است و یا فرزند نامشروع.

 

کریم هم می دانست:

انا اولادکم فتنه عدو لکم

توله های تان فتنه اند و دشمنان شما هستند.

 

 ۳۴۳

 سنگ سخنگو

 

نمیدونم چه جوریه، ولی نمیدونم چرا هر چی که از تو ذهنم رد میشه واسه کسی که اذیتم کرده اتفاق میوفته‌. انگار خود دنیا میگه بابا این دیگه خیلی ساده‌اس بذار ما حال طرف رو بگیریم حداقل.

 

 سگ سخن جو
 

یعنی 

وقتی از کسی آزرده خاطری و برایش کرونا آرزو می کنی، 

حریف کرونا می گیرد؟

 

این چه ربطی به دنیا دارد.

 

این

ضمنا

چه ربطی به آرزوی تو دارد.

 

مثال:

حالا

آرزو کن که یک دیس کباب سلطانی روی میز ما سگان گرسنه

حاضر شود

تا

به اعجاز آرزوهایت پی ببری.

 

 

۳۴۴  

 سنگ سخنگو

 

من اصولا آدم عاشق پیشه ای نیستم و عقل رو به احساس ترجیح میدم 

ولی خوب میدونم عشق میتونه چیز قشنگی باشه پس اسم کثافتکاری و عوضی بازیهاتونو عشق نذارید

 

 سگ سخن جو

 

اولا

ضد عقل که احساس نیست.

 

عقل چیست؟

 

ضد عقل غریزه است که عشق هم یکی از زیرمفاهیم آن است.

 

هیچ عاقلی

عاشق نمی شود.

 

عشق 

فقط در صورت پوزه بند زدن بر پوزار عقل 

غالب می آید.

 

منظور از کثافتکاری 

عملیات جنسی است؟

 

هر عشقی به سکس منجر می شود.

 

عملیات جنسی

تنها راه تخلیله فشار روحی و روانی ناشی از عشق است.

مثل منفذ بخار سماور است.

 

فکر و ذکر عاشق

وصل است و منظور از وصل

سکس است.

 

۳۴۵

 سنگ سخنگو

 

ارتش ایران همیشه در طول تاریخ طرف مردم بوده است، الان هم وقتشه غیرت ارتشی را ببینیم.

 

 سگ سخن جو
 

ارتش

در طول تاریخ

چماق طبقات حاکمه بوده و است و خواهد بود.

ارتش برای سرکوب توده تشکیل یافته است.

گاهی عناصری از ارتش

به خلق پیوسته اند.

همین و بس.

 

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) اتیک (اخلاق) (۶)

 Das Dreieck von Ethik, Moral und Recht | Michael Rasche

 

پروفسور دکتر ماتهویس کلاین

برگردان 

شین میم شین 

ح

اتیک قرن هفدهم

 

  •       در سیستم فلسفی قرن هفدهم، تئوری های اتیکی هر چه بیشتر با مناسبات نوین، یعنی مناسبات کاپیتالیستی دمساز می شوند.

 

۱

اتیک توماس هوبس

 

توماس هوبس

 (۱۵۸۸ ـ ۱۶۷۹)

ریاضی دان،

دولت تئوریسن

فیلسوف انگلیسی

 در

عصر جدید آغازین

کتاب معروف او «هیولا» نام دارد.

تز او:

«انسان گرگ انسان است»  

نظریه او:

 «جنگ همه بر ضد همه»

 

۱

  •       توماس هوبس در این زمان به مثابه  یکی از سرسخت ترین مخالفین اسکولاستیک، به آن دسته از فلاسفه اخلاقی بورژوازی آغازین تعلق دارد که انسان را از بنیاد، موجودی اگوئیست (خودخواه) تلقی می کند.

 

۲

  •       به نظر  هوبس، اگوئیسم و دشمنی متقابل، خطوط ماهوی عام طبیعت انسانی را تشکیل می دهند.

 

  •       مراجعه کنید به اگوئیسم  

 

۳

  •       تز او مبنی بر اینکه «انسان گرگ انسان است» و نظریه او مبنی بر اینکه «جنگ همه بر ضد همه» رواج دارد، ستون های مهم نظریات اتیکی او را تشکیل می دهند.
  •        نظریاتی که در آنها خطوط مشخصه جامعه کاپیتالیستی با گشتاورهای زیر بر زبان می آید:
  •  

 الف

  •       رقابت

 ب

  •       آنارشی

 پ

  •       جنگ

 ت

  •       ظلم و ستم و سرکوب انسان به وسیله انسان

 

۲

اتیک اسپینوزا

 

بنه دیکتوس اسپینوزا

(۱۶۳۲ ـ ۱۶۷۷)

فیلسوف هلندی

مؤسس راسیونالیسم و انتقاد مدرن از انجیل

در فلسفه او

شناخت (معرفت)، خرد و اخلاقمندی

ماهیتا یکسانند.

فهم در فلسفه اسپینوزا،

نه فقط سرچشمه اخلاق، بلکه علاوه بر این، معیار اخلاق

 تلقی می شود.

به نظر  اسپینوزا شناخت طبیعت به وسیله انسان

 ـ هم طبیعت خارج و هم طبیعت خود انسان ـ

سرچشمه عالی ترین سعادت و بزرگترین رضایت خاطر است.

 

۱

  •       با ورود اسپینوزا به صحنه، اتیک در رابطه با قطع پیوند با فلسفه اسکولاستیکی و تئولوژی، پیشرفت های چشمگیری می کند.

 

۲

  •       اسپینوزا اصول ماتریالیستی فلسفه خود را در مورد انسان و جامعه به کار می بندد و بدین طریق برای اثبات اتیک دلایل راسیونال (عقلی) جدی عرضه می کند.

 

۳

  •       در اتیک اسپینوزا، عمل انسان تنها بر مبنای قوانین طبیعت انسانی توضیح داده می شود.

 

۴

  •       به نظر  اسپینوزا، وظیفه اتیک ـ قبل از همه ـ  عبارت است از کمک به انسان ها در جهت غلبه بر ضعف خود در مبارزه بر ضد علایق و امیال خویش (هوای نفس).

 

۵

  •       اسپینوزا در این ضعف، «بردگی» واقعی طبیعت انسانی را می بیند.

 

۶

  •       او کنترل امیال و علایق به کمک فهم را عالی ترین فضیلت و اخلاقیت انسانی می داند.

 

۷

  •       اسپینوزا راه غلبه بر این ضعف را قبل از همه در لیاقت معرفتی انسان نشان می دهد.

 

۸

  •       در فلسفه او شناخت (معرفت)، خرد و اخلاقیت ماهیتا یکسانند.

 

۹

  •       فهم در فلسفه اسپینوزا، نه فقط سرچشمه اخلاق، بلکه علاوه بر این، معیار اخلاق تلقی می شود.

 

۱۰

  •       به نظر  اسپینوزا شناخت طبیعت به وسیله انسان ـ هم طبیعت خارج و هم طبیعت خود انسان ـ سرچشمه عالی ترین سعادت و بزرگترین رضایت خاطر است.

 

۳

اتیک جان لاک

جان لاک

(۱۶۳۲ ـ ۱۷۰۴)

فیلسوف انگلیسی

نماینده اصلی امپیریسم

از شخصیت های برجسته روشنگری انگلیس

از تئوریسین های قرارداد اجتماعی

اعلامیه استقلال آمریکا، قانون اساسی آمریکا و انقلاب فرانسه تحت تأثیر فلسفه سیاسی او بوده اند.

جان لاک در نظریه خود راجع به بود (ماهیت) چیزها میان ایدئالیسم و ماتریالیسم در نوسان بود.

جان لاک در نظریه  خود راجع به امکان شناخت بود (ماهیت) راستین چیزها به ندانمگرائی (اگنوستیسیسم) گرایش داشت.

 

۱

  •       جان لاک نیز مثل اسپینوزا، بر مبنای شناخت به اثبات اتیک خود می پردازد.

 

۲

  •       جان لاک در تصورات اخلاقی خود از تز سنسوئالیستی خود شروع به حرکت می کند که بنا بر آن سرچشمه شناخت تجربه حسی است.

 

۳

  •       جان لاک نتیجه می گیرد که اخلاق انسان ها محصول تجارب اجتماعی آنها ست و تجارب اجتماعی شوق و درد به همراه می آورد و انسان ها به تمیز خیر از شر، خوب از بد قادر می سازد.

 

۴

  •       جان لاک بدین طریق، بر ضد نظریه اسکولاستیکی مبتنی بر ایده های اخلاقی ابدی و تغییرناپذیر نازل شده از  سوی خدا وارد کارزار می شود و زمینه را به لحاظ تئوریکی، برای نظریه ماتریالیست های فرانسوی مبنی بر اهمیت محیط اجتماعی برای اخلاق انسان ها آماده می سازد.

 

ادامه دارد.

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۶۹)

 

میم حجری

 

۳۳۶  

 سنگ سخنگو

 

هروقت تونستیم از خوشحالی و خوشبختی دیگران شاد بشیم،

 اونوقت سزاوار خوشبختی هستیم

 

 سگ سخن جو

 

شاهکار.

 

۳۳۷

 سنگ سخنگو

 

جلسه دفاع یکی از همکلاسام بود، 

یکی از استادا به مقدمه گیر داد که چرا اینقدر بد ترجمه شده مقالاتت؟

 گفت استاد یه نفر رو از دیوار پیدا کردم 

بخدا ۵۰ تومنم بهش دادم 

  استاد گفت 

بخاطر صداقتت ازت نمره کم نمیکنم 

  پ ن: 

همیشه صداقت داشته باشید

 

 سگ سخن جو
 

اگر استاد، «آخوندی در اندرونش نداشت»

فوت و فن درست نویسی و ترجمه را به طلاب یاد می داد

تا

به دیوار دخیل نبندند.

 

ضمنا

صداقت یعنی حراست بی پروا از حقیقت  عینی

و

نه

راستگویی

 

هر کودک نابالغی

راستگو ست

ولی نه صادق.

 

کودک نابالغ اصلا نمی داند که حقیقت چیست.

 

۳۳۸  

 سنگ سخنگو

 

اینو میدونم دیگه هیچکس عمیقا حال خوبی نداره، هممون خسته ایم... ولی کاش بیشتر مراقب حرفامون باشیم، شکستن آدما بیصداس ولی اونقد سخته که با هر نفسی که میکشه جونش در میره..

 

 سگ سخن جو

 

اولا

به چه دلیل به این نتیجه مطلقا غلط رسیده ای 

که حال همه بد است؟

مثال:

حال ولایتی در قصر ۱۰۰۰ مترمربعی اش بد است؟

حال احمقی نجات بد است؟

حال آقاها و آقازاده های علاف و حراف و عیاش بد است؟

حال ترامپ بد است که پول پارو می کند.

 

ثانیا

منظور از شکستن آدما چیست؟

 شکستن دل آدما؟

 

اگر بنای متروکه ای را  خراب نکنی

بنای بهتری نمی توانی بنا  کنی.

 

انتقاد از خود و همنوع خود

لطفی به خود و همنوه خود است.

 

دشمن کسی

معایب او را به او خاطرنشان نمی شود.

 

شکستن دل خود و همنوع خود

بهتر از شکست شرم انگیز خود و همونع در نبرد زندگی است.

 

 ۳۳۹

 سنگ سخنگو

 

 آرامش فقط‌ گرفتن‌ دست‌ همدیگه

 

 سگ سخن جو
 

آره.

فقط آرامش بند تنبانی نتیجه گرفتن دست حریفه است.

  

۳۴۰ 

 سنگ سخنگو

 

بگم با بیست و خورده ای سال سن دقیقا نمیدونم 

مشروطه چی بوده 

مسخره ام میکنید؟

 

 سگ سخن جو

 

مشروطه جنبشی در جامعه نیمه مستعمره ـ نیمه فئودال ایران در دوره قاجار بود

که

به غلط

انقلاب مشروطه قلمداد شده است.

 

هدف از جنبش مشروطه

تبدیل سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه بود.

 قرار بود اختیارات سلاطین قاجار محدود شود.

 

ادامه دارد.

قصه های کودکان از جینا روک پاکو (۴)

جینا روک پاکو  

(۱۹۳۱)

برگردان

میم حجری 

قصه گربه ها

 

 

 

۳

گربه

 

  •     روزهای آخر هفته، نمایشگران آمده بودند.
  •     نمایشگران خانه به دوش.

 

  •     آنها چادر فقیرانه خود را در میدانچه ای کنار کاراژها برپا داشته بودند.

 

  •     تماشاچی زیادی نیامده بود.

 

  •     فقط تعداد کمی از مردم نسبت به  اسب های کوچولو و دلقک علاقه نشان می دادند.

 

  •     در طول روز، مردم ماشین آنها را تماشا می کردند و زنی را می دیدند که در هوای آزاد پخت و پز می کند.

 

  •     ضمنا گربه ای آنجا بوده است.
  •     گربه همیشه همراه آنها بوده است.
  •     گربه سپیدی بود با خطوط خاکستری کمرنگ.
  •     گربه بزرگی بود و به گربه های از جنس چینی شباهت داشت.

 

  •     عجیب و غریب، اما چشمان گربه بود.
  •     چشمان سبز کمرنگ با خط سیاهی دور و برشان.

 

  •     چشم های گربه تحریک کننده بودند.

 

  •     «گربه عجیب و غریبی است»، مردم می گفتند.

 

  •     بعضی ها حتی تعجب نمی کردند، اگر گربه، گربه سخنگوئی می بود.

 

  •     صبح شنبه نمایشگران رفته بودند.

 

  •     جای اجاق شان را هنوز می شد، دید.

 

  •     در کنار اجاق، اما گربه چشم سبز نشسته بود.

 

  •     «آیا یادشان رفته بود، گربه را با خود ببرند؟»
  •     کسی نمی دانست.

 

  •     «و یا عمدا او را اینجا گذاشته بودند؟»
  •     کسی جوابی برای این سؤالات نمی دانست.

 

  •     برخی ها سعی می کردند که گربه را بگیرند.

 

  •     ولی گربه به هر کس که نزدیک می آمد، با چشمان بزرگ سبزش ذل می زد و غر می زد.

 

  •     از این رو، کسی جرئت دست زدن به او نداشت.

 

  •     مردم می گفتند که او برخی از شب ها از پنجره های باز وارد اتاق خواب خانه ها می شود و آنقدر به تماشای خفته ها می پردازد، تا اینکه آنها بیدار می شوند.
  •     آنگاه دوباره در می رود.

 

  •     مردم شیر در پیاله می ریختند و دم در اتاق ها برایش می گذاشتند.

 

  •     گربه چشم سبز،اما به شیر دست نمی زد.

 

  •     با این حال، لاغرتر هم نمی شد.

 

  •     او همیشه همان بود که بود.

 

  •     اما یکی از شب ها فریادش بلند شد.
  •     فریادی طولانی، همین و بس.

 

  •     از آن به بعد، دیگر کسی او را ندید.

 

پایان

ادامه دارد.

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۶۸)

 

میم حجری

 

۳۳۱

سنگ سخنگو

 

با یکی دیت رفتم ازش خوشم نیومده، چجوری بهش بگم که دلش نشکنه؟

 

سگ سخن جو

 

قبل از رفتن به دیدار باید فکرش را می کردی و نه بعد از دیدار.

 

دلش نمی شکند.

شاید اصلا دل نداشته باشد.

اصلا منظور از دل چیست؟

 

 

  ۳۳۲

 سنگ سخنگو

 

عود است زیر دامن؟ 

یا گل در آستینت؟ 

یا مُشک در گریبان؟

 بنمای تا چه داری  

سعدی

 

  استاد سوال زیاد داشت 

 

 سگ سخن جو

 

سعدی

عطر حریف نر و یا ماده

را

ایدئالیزه کرده است.

پیامد عشق به کسی

همین است.

 

عاشق از همه چیز معشوق

 بتی برای پرستش می سازد.

تا زمانی که نیاز به او دارد.

 

 ۳۳۳

 سنگ سخنگو

 

لعل است یا لبانت؟

 قند است یا دهانت؟

 تا در برت نگیرم، نیکم یقین نباشد 

 سعدی

  سگ سخن جو
 

سعدی 

لبان سرخ حریف را به لعل

و

سخنان او

را

و

یا

صدای او و لحن سخن گفتن او

را

به 

قند

 تشبیه کرده است.

 

این همان سعدی است که گفته است:

صورت زیبای ظاهر هیچ نیست

ای برادر سیرت زیبا بیار.

 

فلسفه سعدی

مملو از تناقضات رنگارنگ است.

 

۳۳۴  

 سنگ سخنگو

 

نمیتونم درک کنم زن شوهر دار دوست پسر داشته باشه وبرعکس مرد زن دار.... لامصبا شماها به هم‌تعهد دادین پای امضای خودتونم نیستین

 

 سگ سخن جو

 

تا بوده چنین بوده.

 

هم

 شوهران 

دوست دختر و یا دوست زن داشته اند 

و

 هم

 زنان دوست پسر و یا دوست مرد داشته اند.

 

قبل از عنگلاب اسلامی

مستور و غیر رسمی بوده 

ولی

 پس از عنگلاب اسلامی

علنی شده و رسمیت کسب کرده است.

 

حالا

زنان و شوهران

دوستان خود

را

حتی

به همدیگر معرفی می کنند.

چه بسا سه ـ چهار نفری به تخت می روند.

 

اعضای طبقه حاکمه

اسم دیگری به دوست پسر و دوست دختر می دهند:

مثلا صیغه می نامند.

جهاد نکاح می نامند.

 

مثلا دختری از عربستان بلند می شود و به حمایت ارگان های دولتی به سوریه می رود

و

در شب واحدی با ۱۵ تروریست (حزب اللهی های سنی) جهاد نکاح می کند

و

حتی در مطبوعات و رسانه ها علنی اش می کند و بدان فخر می فروشد.

 

قبل از عنگلاب اسلامی

اعضای طبقات حاکمه

زنان و دختران و پسران  شان را تعویض می کردند

ولی علنی نمی کردند.

 

چیزی ماهیتا عوض نشده است.

 

زنان جامعه

در زمینه حق ارضای حوایج نفسانی و جنسی  

به

برابری با مردان

دست یافته اند.

 

دستاورد مثبت عنگلاب اسلامی همین بوده است.

 

۳۳۵

 سنگ سخنگو

 

هر ایرانی یه آخوند درون داره که دلش میخواد درباره هر موضوعی که اطلاع نداره! بره منبر

 


 سگ سخن جو
 

زنده باد.

 

انتقادی علمی، انقلابی، رئالیستی (واقع بینانه) و راسیونالیستی (خردگرایانه)

 

زنان شان چنینند ایرانیان

تا باد چنین بادا

 

ادامه دارد.