محمدابراهیم باستانی پاریزی

(۳ دی ۱۳۰۴ پاریز – ۵ فروردین ۱۳۹۳ تهران)

درنگی

از

میم حجری

یک سر سالم نبردند این سیاسیون به گور

نیزه ها سر ، گرچه گرداندند در بازارها


سر سالم به گور بردن:

آسوده و بی خطر زندگی کردن و به مرگ طبیعی مردن

معنی تحت اللفظی:

سیاسی ها

اگرچه سرها را بر سر نیزه ها می کنند و در بازارها می گردانند،

ولی خودشان نه آسوده و خالی از خطر زندگی می کنند و نه به مرگ طبیعی می میرند.

این نظر شاعر رئالیستی و راسیونالیستی (مبتنی بر واقعگرایی و خردگرایی) است.

قضیه واقعا هم از این قرار است.

سؤال اما این است که سیاست و سیاسی به چه معنی است؟

سیاست

یکی از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی هر جامعه است.

سیاست

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5179

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5180


روبنای ایده ئولوژیکی

انعکاس زیربنای اقتصادی (مناسبات تولیدی، حاکمیت طبقاتی) است.

روبنای ایده ئولوژیکی

تایع زیربنای اقتصادی است.

نقش تعیین کننده در دیالک تیک ریربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی

از آن زیربنای اقتصادی است.

این بدان معنی است

که

سیاست و مذهب و اخلاق و حقوق و قضاوت و هنر و غیره انتزاعی وجود ندارد.

یعنی

سیاست را نمی توان به تنهایی به محضر قاضی برد و محاکمه کرد و محکوم کرد و یا تبرئه کرد.

یعنی

برای ارزیابی سیاست مشحص باید زیربنای اقتصادی مشخص مربوطه را در نظر گرفت

و

قبل از گرفتن یخه سیاست و فحش باران کردنش، باید یخه زیربنای اقتصادی (حاکمیت طبقاتی) را گرفت.

به همین دلیل

سیاسی انتزاعی و همه جا همان و همیشه همان

هم

وجود ندارد.

سیاسی

هم

می تواند تابع طبقات حاکمه باشد

و

هم

تابع توده باشد.

سیاسی

هم

می تواند نماینده توده های برده و رعیت و پیشه ور و کارگر باشد

و

هم

می تواند نماینده اربابان برده دار و فئودال و روحانی و سرمایه دار باشد.

مثال:

هم

رضاشاه و محمد رضاشاه و محمد علی شاه

سیاسی بوده اند

و

هم

دکتر تقی ارانی و خسرو روزبه و ستارخان.

هر گردی، گردو نیست.

سؤال این است که دلیل سیاست ستیزی و سیاسی ستیزی شاعر چیست؟

ادامه دارد.