9شنگیل آوا یوردى، عاشیق آلماسىگاهدان گئدوب، اوْردا قوْناق قالماسىداش آتماسى، آلما،‌ هیوا سالماسىقالیب
ـ شیرین یوخى کیمین ـ
یادیمدااثر قویوب روحومدا، هر زادیمدا
 
· معنی تحت اللفظی:
· شنگل آباد و سیب معروف به «سیب عاشق» در آن دیار، رفتن هر از گاهی به آنجا و میهمان ماندن در آنجا، پرتاب سنگپاره و پایین انداختن سیب و به از درختان، بسان رؤیایی در خاطرم مانده است و در روح و روانم اثر گذاشته است.
 
· شهریار در این بند شعر، خاطرات کودکی خود را به یاد می آورد و به زیور شعر می آراید:
 
1

 
شنگیل آوا یوردى
 
· شنگل حاوی معانی مختلف است:
· از پادشاه هند تا عیار و شوخ و شنگ.
· آوا واژه فارسی «آباد» است که مانی پولیزه و آذری شده است.
 
· روشنگر دلیر دیار آتش ها ـ احمد کسروی ـ پژوهش ارزشمندی در این زمینه دارد که دال بر همامیزی تدریجی زبان های مختلف است.
· شنگل آباد احتمالا یکی از روستاهای دیار آتش ها ست که شهریار خردسال در آن دیار، قوم و خویش داشته است و به دیدارشان رفته است.  
 
2
عاشیق آلماسى 
· سیب عاشق، احتمالا سیب زیبائی است که عاشقان برای معشوق خود برده اند.
· توده فقط مولد نعمات مادی و در تحلیل نهائی، نعمات روحی و هنری نیست.
· توده ضمنا نامگذار نعمات مادی و معنوی است.
· نام «سیب عاشق» احتمالا به ابتکار توده به یکی از انواع متنوع و متفاوت سیب داده شده است.
· سیب معینی بدین طریق فونکسیون نوینی کسب کرده است:
· برای هدیه عاشق به معشوق اختصاص یافته است.
 
3
شنگیل آوا یوردى، عاشیق آلماسىگاهدان گئدوب، اوْردا قوْناق قالماسى  
· در ایام کودکی شهریار، دیالک تیک ضیافت، دیالک تیک میهمان و میزبان، در واقع، بهانه ای برای نجات از یکنواختی کسالت آور زندگی راکد روستائی بوده است.
 
· این تنوع برای کودکان، نعمت بزرگی محسوب می شده است.
 
· به همین دلیل در نهایت ایدئالیته در اعماق روح و روان شاعر ته نشین شده است و به هنگام سرایش این شعر از اعماق روح و روان شاعر، کنده می شود و بالا می آید تا جامه شعر در بر کند.
 
· با ورود جامعه به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری، هم مناسبات اجتماعی فئودالی تخریب می شوند و هم  امکانات تفنن و تفرج جدیدی پدید می آیند.
 
· آن سان که دیگر کسی به خویشتن خویش حتی نمی اندیشد، چه رسد به قوم و خویش خویش.
· جامعه در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری اتمیزه می شود.
· اعضای جامعه به حال خود رها می شوند و بی کس و بی پناه و بی یار و یاور می گردند.
 
4
داش آتماسى، آلما،‌ هیوا سالماسى 
· از این مصراع شعر شهریار می توان حتی سن و سال و قد و قامت و قدرت و قوت او را تخمین زد.
· کسی برای پایین آوردن سیب و یا به از درخت، سنگ نمی اندازد.
· چون درختان سیب و بویژه به، درختان بلند از جنس درختان توت و سنجد و غیره نیستند.
· تکان کوچکی بر درخت سیب، برای بارش بارانی از سیب های رسیده وشیرین کافی است.
· درخت به هم درخت کوچکی است که چیدن به از آن دشوار نیست.
 
· شهریار خردسال اما نه قوت لازم را برای تکان دادن درخت سیب دارد و نه قد لازم را برای چیدن به از درخت به.
 
· جالب این است که شهریار در این شعر، کمترین اعتنائی به این قضیه ندارد.
· سادگی سرشته به بغرنجی آذری جماعت، شاید همین باشد:
· در این شعر شهریار، پایین انداختن سیب و به از درختان، به فوت و فن سنگپاره چنان طبیعی نمودار می گردد که بارش باران و غرش رعد.
 
5
شنگیل آوا یوردى، عاشیق آلماسىگاهدان گئدوب، اوْردا قوْناق قالماسىداش آتماسى، آلما،‌ هیوا سالماسىقالیب
ـ شیرین یوخى کیمین ـ
یادیمدااثر قویوب روحومدا، هر زادیمدا
 
· تجارب شیرین زندگی بسان رؤیا در یاد شاعر مانده اند.
· به یاد سپردن خواب ها کار آسانی نیست.
· آدمیان تنها خواب هائی را ـ اعم از رؤیا و یا کابوس ـ به یاد می سپارند که تکرار شوند.
· معمولا کابوس ها و یا خواب های تهوع آور تکرار می شوند و نه رؤیا ها.
 
· دلیل تکرار خواب های عذاب آور شاید این باشد که روان آدمی نمی تواند این زباله های روحی و روانی تلنبار و انبار شده در زباله دانی اش را یکباره به آتش کشد و خاکستر سازد.
· از این رو، مجبور می شود که بارها و بارها آنها را هم بزند تا آتش گیرند و خاکستر شوند و آدمی از شر شان به هر مشقتی خلاص شود.
 
6
شنگیل آوا یوردى، عاشیق آلماسىگاهدان گئدوب، اوْردا قوْناق قالماسىداش آتماسى، آلما،‌ هیوا سالماسىقالیب
ـ شیرین یوخى کیمین ـ
یادیمدااثر قویوب روحومدا، هر زادیمدا
 
· شهریار تحت تأثیر روحی و روانی شدید تجارب شیرین دوران کودکی است:
 
الف

اثری از 
حسین رزاقی
 
 
· یکی از دلایل تحت تأثیر شدید قرار گرفتن شهریار، آیینه شفاف روح او ست.
· شهریار روح حساسی دارد و همه چیز دور و بر (محیط پیرامون)  او در آیینه حساس روحش منعکس می شوند و ذخیره می گردند.
 
ب
· دلیل دیگر این تحت تأثیر شدید تجارب دوران کودکی قرار داشتن آدم ها شاید این باشد که روح آدمی همیشه برنا می ماند و پیر نمی شود.
 
· احتمالا فقط جسم آدمی است که رفته رفته دچار پیری، فرسودگی و پوسیدگی می شود.
 
7
شنگیل آوا یوردى، عاشیق آلماسىگاهدان گئدوب، اوْردا قوْناق قالماسىداش آتماسى، آلما،‌ هیوا سالماسىقالیب
ـ شیرین یوخى کیمین ـ
یادیمدااثر قویوب روحومدا، هر زادیمدا
 
· دلیل این تخریب فیزیکی جمادات و نباتات و جانوران روندهای شیمیائی اند:
· به همان سان که جمدات مثلا صخره ها و عمارات رفته رفته اکسید می شوند و پوک می گردند و فرو می پاشند، جسم آدمی نیز اکسید می شود و پوک می گردد.
· جسم آدمی در آتش بی شعله و دود دیالک تیک اکسیداسیون و احیای دمبدم است:
 
الف
· پس از رشد کمی معین، اندام کودک به حد معین عینی می رسد و تحول کیفی می یابد:
· کودک به بلوغ می رسد.
· این گذار از طفولیت به بلوغ است.
· این تحول کیفی معین عام است که کودک را به بحران می کشد.
· به بحران بلوغ می کشد.
 
ب
· جوان پس از رشد کمی معین به حد عینی بعدی می رسد و بطرز جهشی و ناگهانی تحول کیفی می یابد.
· بی آنکه خود متوجه باشد، پیر می شود.
· این گذار عینی از جوانی به پیری است.
· این گذار کیفی نیز منجلاب بحران است.
· اعضای اندام از این به بعد قادر به اجرای مطلوب (اوپتیمال)  فونکسیون های خود نیستند:
· گوش خوب نمی شنود.
· چشم خوب نمی بیند.
· دست می لرزد.
· پا سست می شود و پیر بی خبر از گذار بر زمین می خورد و زخم برمی دارد.
 
8
شنگیل آوا یوردى، عاشیق آلماسىگاهدان گئدوب، اوْردا قوْناق قالماسىداش آتماسى، آلما،‌ هیوا سالماسىقالیب
ـ شیرین یوخى کیمین ـ
یادیمدااثر قویوب روحومدا، هر زادیمدا
 
· روح و روان آدمی اما عین خیالش نیست.
· غرق رؤیا می شود.
· انگار نه انگار که پیر شده است.
 
 
10
حیدربابا،
قورى گؤلوْن قازلارىگدیکلرین سازاخ چالان سازلارىکَت کؤشنین پاییزلارى، یازلارىبیر سینما پرده سى دیر گؤزوْمدهتک اوْتوروب، سئیر ائده رم اؤزوْمده
 
· حیدر بابا، به هنگامی که تنها می نشینم و به سیر درون می پردازم، غاز های قوری گؤل (استخر خشک گشته) و ساز های سوزناک نواز گردنه ها، بهار و خزان دشت ها و روستا ها، پرده سینمائی در دیدگان من اند.
 
1
حیدربابا،
قورى گؤلوْن قازلارىگدیکلرین سازاخ چالان سازلارىکَت کؤشنین پاییزلارى، یازلارىبیر سینما پرده سى دیر گؤزوْمدهتک اوْتوروب، سئیر ائده رم اؤزوْمده
 
· شاعر، در این بند شعر، از طبیعت دوم (شینگل آوا و میهمانی و پرتاب پاره سنگ و به و سیب باغات و انسانکودک) به طبیعت اول عبور می کند:
· از زیبائی های اجتماعی به زیبائی های طبیعی می گذرد.
· از سوسیال به ناتورال می رسد و رابطه خویشتن ـ به مثابه کودک ـ با طبیعت اول و پدیده های طبیعی را مرور می کند، استه تیزه می کند و به زیور شعر می آراید:
 
2
حیدربابا،
قورى گؤلوْن قازلارى 
· احتمال آن می رود که «قوری گؤل» اسم برکه و استخر مورد نظر شاعر باشد و نه استخر مطلقا خشک و بی آب.
· دلیل این تسمیه (نامگزاری) احتمالا کم آبی برکه و استخر است.
· غاز ها بیشک هم برای رفع تشنگی و هم به قصد صید سهل و آسان کرم و حشره و غیره به قوری گؤل می آیند. 
 
3
حیدربابا،
قورى گؤلوْن قازلارى 
· از همین مصراع اول این بند شعر، می توان به رابطه حیرت انگیز کودکان با طبیعت اول و پدیده های طبیعی (غاز ها) پی برد.
· رابطه کودکان با طبیعت اول و پدیده های طبیعی، رابطه ی عمدتا کشف ناشده و نا شناخته ای است که باید مورد بررسی شکیب مند قرار گیرد.
 
· دلیل ناشناخته ماندن رابطه کودکان با طبیعت (نباتات و درختان و جانوران و غیره) و پدیده های طبیعی، عجز کودکان از تئوریزه کردن این رابطه است.
 
4
حیدربابا،
قورى گؤلوْن قازلارى 
· هنرمندان انجام این فونکسیون را به اندازه بخور ـ نمیری به عهده می گیرند:
· رومن رولان در ژان کریستف، دوران کودکی خود را نیز مرور می کند.
· حریفی که در زندان این رمان رومن رولان را خوانده بود، نقل می کرد که با قیاس به نفس کردن (با گذاشتن جبری خود را به جای ژان کریستف) روح و ورانش به آشوب کشیده می شد و جنون می گرفت.
 
· در حیدر بابای شهریار این فونکسیون هنرمندان انجام می یابد.
· شهریار بنا بر بضاعت تخیلی، فکری و تبیینی اش رابطه کودک با طبیعت و پدیده های طبیعی را استه تیزه و تا حدی «تئوریزه» می کند.
 
5
حیدربابا،
قورى گؤلوْن قازلارىگدیکلرین سازاخ چالان سازلارى 
· این یکی دیگر از پدیده های طبیعی است که کودک هم احساس می کند، هم آن را سوسیالیزه می کند، هم لذت می برد و هم به خاطر می سپارد:
· پیچش باد در گردنه ها ـ  بسته به سرعت و حدت و شدت باد ـ به تشکیل آهنگ ها و نوا های متنوع منجر می شود.
· کودک چیزهای طبیعی را هومانیزه می کند.
· گردنه ها در خیال کودک به هیئت انسان هائی در می آیند که ساز دارند، احساس دارند، درد و غم دارند و آهنگ سوزناک می نوازند.
 
· مولانا با عناصر طبیعی دیگر مثلا نیزار همین کار را کرده است.
· مولانا نیزار را هومانیزه کرده است.
 
6
حیدربابا،
قورى گؤلوْن قازلارىگدیکلرین سازاخ چالان سازلارى 
· کودک که احتمالا بیشتر طبیعی (ناتورال)  است تا اجتماعی (سوسیال)، خود را با طبیعت هویت یابی (ایدنتیفیکاسیون) می کند.
· کودک احتمالا با طبیعت احساس یگانگی می کند، یعنی میان خود و عناصر و موجودات طبیعی فرق زیادی قایل نمی شود.
· چون کودک هنوز اجتماعی نشده است.
· کودک، بیشتر طبیعی است تا اجتماعی.
· کودک طبیعت را بهتر از سالمند احساس و ادراک می کند.
· کودک چیزهایی را در طبیعت می بیند و از آن خود می کند که سالمندان از دیدن شان و از آن خود کردن شان عاجزند.
· کودکان را نباید دستکم گرفت و خوار شمرد.
 
7
حیدربابا،
قورى گؤلوْن قازلارىگدیکلرین سازاخ چالان سازلارى  
· شهریار خردسال در این بیت شعر، طبیعت را آنترومورفیزه (انسان واره) می کند.
· آن سان که گردنه ها انگار ساز هائی در دست دارند و آهنگ های شورانگیز می نوازند.
· این تصاویر و تصورات و تخیلات شهریار هم مدرن اند و هم ستایش انگیز. 
 
· فریب سادگی آذری ـ توده ای ها را نباید خورد.
· سادگی آذری ـ توده ای ها فقط بظاهر شبیه ساده لوحی است.
· فقط به ظاهر.
· بغرنجی شگرف آذری ـ توده ای ها (و نه زباله ها) در سادگی آنها ست. 
 
8
حیدربابا،
قورى گؤلوْن قازلارىگدیکلرین سازاخ چالان سازلارىکَت کؤشنین پاییزلارى، یازلارى 
· پدیده طبیعی دیگری که در خاطر شهریار ته نشین شده، زیبائی های بهار و خزان دشت و ده است.
 
· این جذب عمیق و ماندگار زیبائی های طبیعی (و انسانی ـ اجتماعی) بطرز خود پو صورت می گیرد:
· یعنی آگاهانه صورت نمی گیرد.
 
· کودک (شهریار خردسال)  هنوز به تسلیحات استه تیکی ـ تئوریکی مجهز   نشده است.
· این خود زیبائی های طبیعی ـ عینی است که در آیینه روح و یا ضمیر (به ووست زاین) کودک، خودسرانه و خودپویانه منعکس می شود و جذب و ذخیره و انبار می شود تا شاعر به هنگام پیری احیا کند و پوئه تیزه کند.
· بدان جامه شعر و یا نثر شعر گونه بپوشاند.
 
9
حیدربابا،
قورى گؤلوْن قازلارىگدیکلرین سازاخ چالان سازلارىکَت کؤشنین پاییزلارى، یازلارىبیر سینما پرده سى دیر گؤزوْمدهتک اوْتوروب، سئیر ائده رم اؤزوْمده
 
· در منظومه حیدر بابای شهریار نوعی دهاتیت (روستائیت) موج می زند.
· اگر شهریار در شهر زاده شده بود و روستا را ندیده بود و یا  فراموش کرده بود، به احتمال قوی این احساس و استنباط از طبیعت و زیبائی های آن را نمی داشت.
· مدنیت (شهریت) علیرغم مزایای بیشمار، فاقد و یا کم و بیش فاقد این مزیت دهاتیت است.
· این احتمالا بدان معنی است که کودک در دهات ـ همگام با طبیعت ـ تحول می یابد:
 
هر عرصه را بهار و خزانی هست
احسان طبری
 
· کودک هم همین سیکل مکرر و بی پایان طبیعی را طی می کند:
· تولد می یابد. (بهار) 
· رشد می کند و به بلوغ می رسد. (تابستان) 
· پیر می شود (پاییز)   
· می میرد. (زمستان) 
· دوباره به شکل دیگر احیا می شود و سیکل پیدایش و رشد و زوال را از نو طی می کند.
 
10
حیدربابا،
قورى گؤلوْن قازلارىگدیکلرین سازاخ چالان سازلارىکَت کؤشنین پاییزلارى، یازلارىبیر سینما پرده سى دیر گؤزوْمدهتک اوْتوروب، سئیر ائده رم اؤزوْمده
 
· شهریار ـ قبل از همه ـ سیر و سرگذشت خویشتن خویش را مرور می کند.
· این مرور بیوگرافیکی، سیری درونی است.
 
· این روند دشوار احیای تجارب ته نشین شده در اعماق روح و روان است.
· روندی ـ چه بسا ـ کمرشکن و ویرانگر است.
 
 
  11حیدربابا،‌
قره چمن جاداسىچْووشلارین گَلَر سسى، صداسىکربلیا گئدنلرین قاداسىدوْشسون بو آج یوْلسوزلارین گؤزوْنهتمدّونون اویدوخ یالان سؤزوْنه 12حیدربابا،
شیطان بیزى آزدیریبمحبتى اوْرکلردن قازدیریبقره گوْنوْن سرنوشتین یازدیریبسالیب خلقى بیر- بیرینن جانیناباریشیغى بلشدیریب قانینا13گؤز یاشینا باخان اوْلسا، قان آخمازانسان اوْلان خنجر بئلینه تاخمازآمما حئییف کوْر توتدوغون بوراخمازبهشتیمیز جهنّم اوْلماقدادیر  ذى حجّه میز محرّم اوْلماقدادیر  14خزان یئلى یارپاخلارى تؤکندهبولوت داغدان یئنیب، کنده چؤکندهشیخ الاسلام گؤزل سسین چکندهنیسگیللى سؤز اوْرکلره دَیَردىآغاشلار دا آللاها باش اَیَردى15
 

داشلى بولاخ داش- قومونان دوْلماسین  باخچالارى سارالماسین ، سوْلماسین  اوْردان کئچن آتلى سوسوز اولماسین  دینه:
«بولاخ، خیرون اوْلسون آخارسانافقلره خُمار-خُمار باخارسان.»
 
 
  11حیدربابا،‌
قره چمن جاداسىچْووشلارین گَلَر سسى، صداسىکربلیا گئدنلرین قاداسىدوْشسون بو آج یوْلسوزلارین گؤزوْنهتمدّونون اویدوخ یالان سؤزوْنه  
· معنی تحت اللفظی:
· حیدر بابا، جاده ی قره چمن و بانگ چاوشان به یاد، باد.
·  درد و بلای زایران حرم شهیدان کربلا بیفتد به چشم این گمراهان گرسنه.
· دریغا که فریب وعده های تمدن را خوردیم.
 
· در این بند شعر شهریار، از سنت سفر زایران به کربلا و برگشت آنان یاد می شود.
 
1
حیدربابا،‌
قره چمن جاداسىچْووشلارین گَلَر سسى، صداسى 
· چاوشان پیشاپیش سکنه روستا هم در بدرقه زوار کربلا و هم در استقبال از آنان حرکت می کردند و بانگ برمی آوردند.
· شهریار از این رسم و روال سنتی سابق یاد می کند.
 
2
کربلیا گئدنلرین قاداسىدوْشسون بو آج یوْلسوزلارین گؤزوْنهتمدّونون اویدوخ یالان سؤزوْنه
 
· شهریار ضمنا بر گمراهان لعنت و نفرین می فرستد.
· نفرین شهریار لبریز از جانبداری است:
· شهریار از خدا می خواهد که درد و بلای زوار کربلا را نصیب گمراهان سازد.
 
· سؤال خواننده شعر این است که گمراهان کیانند و چرا مستحق لعنت و نفرین شاعران و درد و بلای زایران اند؟
 
 
ضمنا چه رابطه ای میان زایران کربلا و گمراهان، آنهم نه گمراهان سیر، بلکه گرسنه وجود دارد؟
 
3
حیدربابا،‌
قره چمن جاداسىچْووشلارین گَلَر سسى، صداسىکربلیا گئدنلرین قاداسىدوْشسون بو آج یوْلسوزلارین گؤزوْنهتمدّونون اویدوخ یالان سؤزوْنه
 
· شهریار احتمالا می خواهد که همه چیز همیشه همان بماند که بوده است و شکوه و شکایت او، از این است که دیگر از سنت سابق خبری نیست.
· نه چاوشی در بین است، نه کسی به زیارت آل عبا می رود و نه کسی آنها را بدرقه و یا از آنها استقبال می کند.
 
· شهریار این ضایعه را نتیجه پیروزی پیروان شیاطین می داند و آنها را گمراهان گرسنه می نامد.
· احتمالا منظور شهریار گمراهان گرسنه چشم است و نه گرسنه.
 
· می توان گفت که شهریار دوئالیسم خیر و شر (هابیل و قابیل) را به شکل دوئالیسم  زوار سیر چشم کربلا و گمراهان گرسنه چشم بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن خیر (زوار سیر چشم) می داند.
   
· سؤال این است که قرینه عینی ـ واقعی مفهوم گمراهان گرسنه چشم چیست؟
· ضد دوئالیستی زوار سیر چشم کیانند؟
 
4

 
· برای درک منظور شهریار باید با ایده ئولوژی فئودالی آشنا بود:
· در آثار و اشعار سعدی و حافظ، اعضای طبقه متوسط (نمایندگان بورژوازی آغازین) به سبب خست، مورد تحقیر قرار می گیرند و گرسنه چشم محسوب می شوند.
 
· در اثر بالزاک تحت عنوان «دزیره» نیز خست بورژوازی از منظر اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی به نقد ادبی ـ استه تیکی کشیده می شود.  
 
گلستان
باب سوم
در فضیلت قناعت
 
بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار
شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش در آورد
همه شب نیارمید از سخن های پریشان گفتن
که فلان انبازم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است
و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان ضمین،
 
 گاه گفتی:
«خاطر اسکندری دارم که هوایی خوش است.»
 
 باز گفتی:
 «نه، که دریای مغرب مشوش است
 سعدیا سفری دیگرم در پیش است
 اگر آن کرده، شود
بقیت عمر خویش به گوشه بنشینم.»
 
 گفتم:
«آن کدام سفر است؟»
 
  گفت:
 «گوگرد پارسی خواهم بردن به چین
که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی به روم آرم
و دیبای رومی به هند
و فولاد هندی به حلب
 و آبگینه حلبی به یمن
و برد یمانی به پارس
 و زان پس ترک تجارت کنم و به دکانی بنشینم.»
 
انصاف از این ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند.
 
 گفت:
«ای سعدی تو هم سخنی بگوی از آنها که دیده ‌ای و شنیده ‌ای.»
 
 گفتم:
«آن شنیدستى که در اقصاى غور
بار سالارى بیفتاد از ستور
گفت:
«چشم تنگ دنیا دوست را
یا قناعت پر کند یا خاک گور»
 
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
· در این حکایت سعدی (و نه فقط در این حکایت او) دیالک تیک اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی ـ بورژوازی تبیین می یابد.
· بورژوازی در جامعه فئودالی، سوبژکت تاریخ و گورکن اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی است.
 
5
حیدربابا،‌
قره چمن جاداسىچْووشلارین گَلَر سسى، صداسىکربلیا گئدنلرین قاداسىدوْشسون بو آج یوْلسوزلارین گؤزوْنهتمدّونون اویدوخ یالان سؤزوْنه
 
· شهریار همین آنتی تز اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی را گمراهان گرسنه چشم می نامد و مورد لعن و نفرین قرار می دهد.
· البته کار سعدی سهلتر از کار شهریار است.
· بورژوازی در زمان سعدی سنگر طبقاتی روشن و پرچم طبقاتی روشن دارد.
· بورژوازی در زمان شهریار اما دو شقه است:
 
الف
· بخش سنتی بورژوازی همسنگر شهریار و اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی است.
· چریک های فدائی فئودالی اسلام و خلق و مجاهدین اسلام و خلق و لیملام و دیمدام، ترکیب ناهمگونی از فرزندان همین بورژوازی سنتی و اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی اند.
 
· پسر همین جنتی از مجاهدین خلق الله بوده است.
 
ب
· بخش مدرن بورژوازی در جبهه مخالف شهریار و اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی است.
· نماینده انقلاب بورژوائی سفید است.
 
6
حیدربابا،‌
قره چمن جاداسىچْووشلارین گَلَر سسى، صداسىکربلیا گئدنلرین قاداسىدوْشسون بو آج یوْلسوزلارین گؤزوْنهتمدّونون اویدوخ یالان سؤزوْنه
 
· از مصراع آخر این بند شعر، صحت حدس ما ثابت می شود:
· شهریار میان آنتی تز اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و تمدن رابطه ناگسستنی می بیند:
· گمراهان گرسنه چشم که سنت ستیز و سنت شکن اند، طرفدار سرسخت تمدن اند.
 
· البته خدا می داند که منظور شهریار از تمدن چیست.
 
· شاید منظورش از تمدن حذف همین آداب و رسوم سنتی باشد.
 
· یکی از وجوه ایده ئولوژیکی مشترک فاشیسم و فئودالیسم و فوندامنتالیسم همین تمدن ستیزی است.
· مراجعه کنید به دیالک تیک تمدن زدایی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری 
ادامه دارد.