درنگی در اندیشه ای (۵۷۹)

میم حجری

اسرافیل جمکرانی و صورش.


لامصبا
معرکه فوتبال برد و باخت امریکا و عیران نیست.
فوتبال
روزی روزگاری
بازی کودکان کارگران بوده است
که

توسط طبقه حاکمه امپریالیستی
مسخ و مثله و تحریف شده است.


آن سان که دیگر شباهتی به بازی ندارد.


فوتبال
اولا
مذهب مدرنی است و مثل مذهب دیالک تیک آه و افیون است:
فوتبال
هم
امید واهی می دهد و هم تخدیر می کند و به خلایق را فراموش سازی زندگی واقعی و مبارزه طبقاتی سوق می دهد.

فوتبال
ثانیا
به دیالک تیکی از تجارت و زیارت تبدیل شده است.


کنسرن های امپریالیستی
از طریق فوتبال هم جیب توده را تخلیه می کنند و هم کله توده را.


فوتبال
اسباب استثمار و استحمار همزمان است.

فوتبال
تمرین مکرر جنگ های امپریایلستی و فوندامنتالیستی است و بسان جنگ کردوکاری کثیف است.


اگر مسابقات فوتبال تحلیل مارکسیستی شوند
قضیه روشن می شود.


رئیس سوئیسی فیفا (سازمان جهانی فوتبال)
سالانه دو نیم میلیون دلار حقوق می گیرد و چندین میلیون دلار رشوه.


سازمان جهانی فوتبال
سازمانی جنایی و مافیایی و فاسد است.


برژینسکی

سیاستمدار معروف یانکی گفت:
خدا را شکر که اوکراین تیم ملی دارد.


این بدان معنی است که فوتبال
توهم ملت بودن به سکنه طوایل نیمه فئودالی ـ نیمه بورژوایی و اولیگارشیستی

می دهد.


سکنه قطر و عربستان و عیران و عمارات عربی و مراکش و مصر و غیره
با تشکیل تیم به اصطلاح ملی
دچار این توهم می شوند که ملت تشریف دارند.


فوتبال
دره پر ناشدنی طبقاتی را میان توده و طبقه حاکمه پر می کند.


فوتبال بالایی ها را با پایینی ها متحد و یکپاره می کند.


هم کودکان زباله جو هایل تیم ملی می گویند و هم اربابان علاف و عیاش غرقه در ناز و نعمت.
تفاوت ها و تضادهای وحشت انگیز طبقاتی می مانند
ولی در توهم ناشی از فوتبال
ماستمالی می شوند.

پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پوزیتیویسم و نئوپوزیتیویسم (۳)

پروفسور دکتر مانفرد بور

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

شین میم شین

۲۷

  • در برلین مرکز نئوپوزیتیویستی دیگری توسط رایشباخ، دوبیسلاو و گرلینگ تشکیل یافته بود که با محفل وین روابط تنگاتنگی داشت و روی هم رفته طرز تفکر واحدی را نمایندگی می کرد.

۲۸

  • بعدها در سال ۱۹۳۱ میلادی در شهر پراگ توسط کارناپ، مرکز نئوپوزیتیویستی دیگری دایر گردید.

۲۹

  • فیلسوف انگلیسی به نام آیر نیز برای مدتی کوتاه با محفل وینی همکاری می کرد.

۳۰

لودویگ ویتگن اشتاین

(۱۸۸۹ ـ ۱۹۵۱)

فیلسوف و از مراجع پوزیتیویسم منطقی و فلسفه تحلیلی زبان

  • کتاب ویتگن اشتاین تحت عنوان «تراکتوس لوژیکو فیلوسوفیکوس» (۱۹۲۲ میلادی) تأثیر زیادی بر پیدایش اندیشه های نئوپوزیتیویستی در محفل وین باقی گذاشت.

۳۱

  • آموزه برتراند راسل مبنی بر اتمیسم منطقی که بنا بر آن نه ماده وجود دارد و نه روح، بلکه فقط داده های حسی منفرد وجود دارند که با یکدیگر پیوند منطقی برقرار می کنند و واقعیت تنها از این امر تشکیل می یابد، نئوپوزیتیویسم را تحت تأثیر خود قرار داده بود.

(برتراند راسل

ریاضی دان بوده است.

ضمنا

ایدئالیست ذهنی تشریف داشته است.

سال ها قبل اسقفی برکلی هم منکر واقعیت عینی بوده است.

حتی منکر وجود خورشید بوده است.

مترجم)

۳۲

  • انواع و اقسام مختلف نئوپوزیتیویسم ـ اصولا ـ در کتاب ویتگن اشتاین، پیشاپیش مطرح شده اند و از هسته آنها جمعبندی به عمل آمده است:
  • «مجموعه جملات حقیقی ..... مجموعه علوم طبیعی را تشکیل می دهند.
  • فلسفه جزو علوم طبیعی محسوب نمی شود.
  • هدف فلسفه عبارت است از توضیح منطقی اندیشه ها.
  • فلسفه نه آموزش، بلکه کردوکار است.
  • نتیجه فلسفه جملات فلسفی نیستند، بلکه توضیح جملات است.»
  • (ویتگن اشتاین، «تراگتوس لوژیکو فیلوسوفیکوس»، ص ۱۱۲)

(ویتگن اشتاین

(استاد دانش کاه در طویله امریکا)

حتی

از تعریف علوم طبیعی (علم الاشیاء) عاجز بوده است

چه رسد به تعریف فلسفه.

فلسفه خرد کل اندیش است

و

نه

توضیح جملات حقیقی کذایی.

مترجم)

۳۳

  • اشکیک بعدها به پیروی از ویتگن اشتاین، چنین فرمولبندی کرد:
  • «کسب و کار واقعی فلسفه عبارت است از جستجو و توضیح معنای ادعاها و سؤال ها ...
  • معنای هر جمله ای ـ در تحلیل نهایی ـ کلا تنها به وسیله دسترس پذیرها تعیین می شود و کلا نه به واسطه چیز دیگر.»

(اشلیک

از

دیالک تیک ماده و روح

مثلا

از

دیالک تیک واژه و مفهوم

و

دیالک تیک جمله و حکم

و

حتی

از

دیالک تیک فرم و محتوا

بی خبر بوده است.

جمله فرم حکم است.

معنا و محتوای جمله

را

حکم

(اندیشه و قضاوت و نظر)

تشکیل می دهد.

مترجم)

۳۴

  • تزهای اصلی نئوپوزیتیویسم از این قرار بوده اند.
  • به عبارت دقیقتر، در نئوپوزیتیویسم نظرات مختلف فلسفی به طرز التقاطی (اکلکتیکی)، به طور انفرادی در ترکیب های گوناگون به خدمت گرفته می شوند.

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۶۹)

میم حجری




خدا محاربه
خدا عکس انتزاعی و اسمانی خود آخوندها ست. شپشو ست.



با ذکر اینکه از اعدام خوشم نمیاد؛ ولی این داستان #اعدام_نکنید!منو یاد اون مرد #سوری میندازه که میگفت: وقتی #داعش وارد کشور شده بود،بعضیامون گل مینداختیم جلوشون چون بهمون گفته بودن این نیرو ها واسه کمک به ما اومدن،ولی وقتی فهمیدیم چه غلطی کردیم کار از کار گذشته بود
ارتی

«یوخدو علاج»
سویله دی
«درد جهالته»
گفت:
«خریت
درد بی درمانی است.»


یه جوون دیگه رو هم اعدام کردن. یه زندگی دیگه رو هم گرفتن. هم مجید هم محسن شکاری قهرمان های واقعی بودن. یاد شما تو قلب های ما میمونه
آیدا

اعتراضات بی حزب و بی سازمان و بی برنامه و بی رهبر
حتی
طبقه حاکمه درنده را کلافه و هار کرده است.
حزب و سازمان و رهبری در بین نبوده تا سرانش را بگیرند و زجر دهند و به توبه وادارند و به تلویزیون بیاورند.
در نتیجه
به کشتار جوانانی که شکلات به زنان و رهگذران داده اند
کمر بر بسته اند



چه روزایی میگذرونیم نه صبح و میفهمم نه شب و ...نمیدونم برای کدومشون گریه کنم
عارفه

اگر تنها کاری که از دست مان برمی آید
گریه باشد
وای بر حال ما.
چاره رنجبران
وحدت و تشکیلات است.
بدون شعور انقلابی و بدون حزب انقلابی
انقلاب
خواب و خیال و آرزویی بیش نیست.


بچه‌هایی که با خون دل بزرگ شدند رو اعدام می‌کنید؟؟؟ گذر پوست به دباغ خانه میفته کِی بشه شماها بشین محارب مردم تا نوبت به اجرای احکامتون برسه.
حوری


طبقات حاکمه
در طویله های طبقاتی
محارب توده اند.
توده ولی سلب قدرت شده است
چون وسایل تولید مایحتاج توده را طبقات حاکمه غصب کرده اند و محبوبیت کسب کرده اند.
اگر طبقات حاکمه سلب مالکیت شوند
باید برای تهیه نان سفره به گدایی بپردازند



ما در کدام تاریخ بی وداعیم؟ که خیابان ها به خانه نمی رسند
نورا

تاریخ بی وداع وجود ندارد.
درود و بدرود (سلام و وداع)
رابطه دیالک تیکی با هم دارند.
روابط دیالک تیکی را با بمب اتم هم نمی توان گسست.
دلیل نرسیدن خیابان به خانه
بند تنبانی بودن انفجارات اجتماعی است.
قرن ۲۱ قرن عنگلابات است.
خود همین جنقوری جنایت
یکی از همین عنگلابات بوده است.



تا ایران ثروتمند هست هیچ دولت خارجی یا مسئول داخلی دلش به حال ما نمیسوزه همه فکر چپاول هستن مرگ یکبار شیون یکبار یا یبار برا همیشه این مسئله تموم کنیم دنیا بفهمه فقط مردم ایران صاحبش هستن یا دیگه آه و ناله برا اعدامیا و کشته شده ها رو بزاریم کنار وایسیم تک به تکمون بکشن
ماری

ساختار جامعه و جهان و حتی ذرات و کاینات
دیالک تیکی است و نه همگون
تا به چنین نتیجه ای برسیم.
در همین جهان
چند هزار سال قبل
اصلا طبقات اجتماعی وجود نداشتند
همه برابر و خواهر و برادر بودند.
عمر جامعه طبقاتی ۲ تا ۳ هزار سال بیشتر نیست.
بشریت دهها هزار سال در جامعه کمونیستی آغازین در هارمونی با همدیگر و با طبیعت زیسته است.
طبقه حاکمه
اقلیتی انگشت شمار است که مشغول غارت است.
توده ستمدیده اگر تحت پرچم حزب توده گرد آید
طبقات حاکمه
خلع ید می شوند
و
دموکراسی حقیقی
یعنی کمونیسم
برقرار می شود
و
زمین
بهشت برین می شود.




الان دیگه وقتی دوکشور با هم جنگ میکنن زیر ساخت های همدیگه رو نابود میکن
ماری

همیشه همین بوده است:
هدف از جنگ
تخریب نیروهای مولده جاندار (مثلا کارگران و دهقانان و پیشه وران) و نیروهای مولده جامد
(مثلا کارخانجات، مراکز آموزشی و فکری و فرهنگی و بهداشتی و غیره، باغات و مزارع و مراتع و قنوات و پل ها و راهها و غیره) بوده است



فوتبال
مثل مذهب است.

فوتبال
دیالک تیک آه و افیون است:

فوتبال
هم به توده امید واهی می دهد و هم تخدیر میکند و علاف می سازد.



محتوای اجتماعی اعتراضات اخیر در تحلیل نهایی امپریالیستی و ضد کمونیستی است.
به همان سان که محتوای اجتماعی عنگلاب اسلامی
ضد امپریالیستی ـ ضد کمونیستی بود
(نه شرقی نه غربی بود)



وقت
طلا ست.
اوقات خود را با افراد صادق بگذران.
فرنگی

افراد صادق
را
ما جسته ایم
نبود.

بهترین طریق برای گذراندن اوقات گرانبها
حذر از بنی بشر است.
سعادتمندترین افراد
مرتاضان طراز نوین اند.


نه.
قضیه
از قراری دیگر است.
در همین فرانسه
گردن کلفت آخوندها را بورژوازی به گیوتین بسته است
و شطی از خون آبی اشراف فئودال و روحانی
در کوچه های پاریس به راه انداخته است.
اکنون
دیری است
که
جای بورژوازی انقلابی را
بورزوازی مرتجع واپسین گرفته است
که متحد کنیسه و کلیسا و مسجد است
و
مبلغ دین.



تیتوس لی‌ویوس (تیت لیو)، مورّخِ رُمی، در بخش پنجم کتاب خود از جریان سیطره‌‌ یافتنِ رُمیان بر "گُل" حکایت می‌کند. در آن روزگار یکی از رسوم برای خریدن آزادیِ خویش آن بود که فاتح، شمشیر سنگین خود را در کفه‌ی ترازو می‌افکند و مغلوب شائق آزادی می‌بایست به وزن آن طلا در کفه‌ی دیگر بریزد. وقتی برنوس سردار "گُل" پس از شکست از رُمی‌ها شمشیر آهنین و سنگین فاتح را در کفه‌ دید، گفت: وای بر مغلوب!
در این تاریخ "توازن نیروها"، تا نیروی نو و انقلابی خود را در نَبَرد نامساوی و مشکوک، به‌تدریج به قدرتی بدل کند، می‌بایست بارها باج شکست خود را بدهد و بانگ "وای بر مغلوب" برآوَرَد. ولی حق با این سخن حافظ است، بدان مضمون که ما معاصران آن را درک می‌کنیم:
چون دور جهان یکسره بر مَنهَج عدل است
خوش باش که ظالم نَبَرَد راه به منزل
احسان طبری
از " شکنجه و امید"

احسان طبری : از " شکنجه و امید"
شائق : برابر پارسی / خواستار، آرزومند، خواهان
مَنهَج : راه پیدا و گشاده
تیتوس لی‌ویوس ( به لاتین Titus Livius ) ( مشهور به لیوی،
از ... تاریخ‌نگاران و ... شاعران سرشناس امپراتوری رُم ... )،
.
مورّخِ رُمی تیتوس لی‌ویوس، در بخش پنجم کتاب ( تاریخ‌ ) خود
از جریان ... سیطره‌‌ یافتنِ رُمیان بر "گُل" ( ... ) حکایت می‌کند.
در آن روزگار ... یکی از رسوم ( در رُم ِ باستان )
برای [ خریدن ! ... آزادیِ خویش ] آن بود که ... فاتح، ( جنگ )
شمشیر سنگین خود را ... در [ کفه‌ی ترازو ] می‌افکند
و
مغلوب شائق ( خواهان ) *آزادی می‌بایست
به ... وزن آن [ طلا ] در کفه‌ی دیگر بریزد.
.
وقتی برنوس سردار "گُل" پس از شکست از رُمی‌ها
شمشیر آهنین و سنگین فاتح را در کفه‌ دید،
گفت : وای بر مغلوب!
.
در این تاریخ "توازن نیروها"، تا ... نیروی *نو و انقلابی،
خود را
در نَبَرد نامساوی و مشکوک، به‌تدریج ... به قدرتی بدل کند،
می‌بایست ... بارها ... باج شکست ... خود را ... بدهد
و بانگ "وای بر مغلوب" برآوَرَد.
.
ولی ...
حق با این سخن حافظ است، ...
بدان مضمون که ما معاصران آن را درک می‌کنیم:
چون دور جهان یکسره بر مَنهَج (...) عدل است
خوش باش ... که ... ظالم ... نَبَرَد ... راه به منزل


چون دور جهان یکسره بر مَنهَج عدل است
خوش باش که ظالم نَبَرَد راه به منزل
حافظ

جهان در راه روشن عدل سیر می کند.
بنابرین
ظالم عاقبت به خیر نخواهد بود.

آره.
حافظ شاعری خردستیز و خر پرور بوده است.
به همین دلیل
فریدریش نیچه
کثیف ترین فیلسوف فاشیسم و امپریالیسم
شیفته حافظ بوده است.
خوش به حال طبری که دیگر نیست تا ببیند که جهان نه بر منهج عدل
بلکه در راه سقوط به قهقرای بربریت و توحش است.
جای ولادیمیر لنین
را
لاشخور خونریز قسی القلب فاشیستی به نام ولادیمیر پوتین گرفته است
که سودای تبدیل روسیه به شیلی پینوچه را در سر دارد

هرگاه که تغییر اجتماعی
آغاز گردد، دیگر نمی‌تواند به عقب بازگردد.
آن که را خواندن آموخته،
نمی‌ توانید بی‌ سواد کنید.
کسی را که احساس غرور کرده،
نمی‌ توانید تحقیر کنید.
نمی‌ توانید مردمی را که دیگر ترسی ندارند، سرکوب کنید.
ما آینده را دیده‌ ایم و آینده از آن ماست...
از فیلم زنده باد زاپاتا
الیا کازان
آره.
خود الیا کازان را اجامر امپریالیستی در ملأ عام به توبه واداشتند
و غرورش را پایمال کردند.





منظور از حال خوب چیست که ثروت باشد و نه فقر؟
مگر بدون ثروت می توان سلامت فکری و جسمی داشت؟


آره. فرح پهلوی می گوید: موقع ترک ایران در کیف دستی اش یک میلیون دلار داشته است. مشاور مالی شاه از میلیاردها دلار در حساب های بانکی شاه در ممالک امپریالیستی دم می زند. قیمت یکی از قصور اشرف پهلوی در لندن ۱۳ میلیون دلار است. دختر ساسان چنان وانمود میکند که انگار فقط روحانیت است که به حیف و میل دارایی مردم می پردازد.



مذهب در اولین قدم “توانایی فکر کردن” را فلج می نمایید.
فیاض

منظور از فکردن (تفکر) چیست تا ببینیم که مذهب چگونه فلجش می کند؟
مثالی بزنید.
منشاء افکار چیست؟
مثال:
سیب میوه ای قابل خوردن است.
این یک فکر است.
این فکر و میلیاردها فکر دیگر
از کجا آمده اند؟
خود مذهب چیست؟
مذهب
فرمی از شناخت و شعور است.
مذهب روح جامعه بی روح است
شعور جامعه بی شعور است.
مارکس.

فرمهای مختلف شناخت و شعور به شرح زیر بوه اند:
شناخت و شعور هنری
شناخت و شعور اساطیری
شناخت و شعور مذهبی
شناخت و شعور فلسفی
شناخت و شعور فلسفی ـ علمی (مارکسیسم)

فرم های مختلف شناخت و شعور
نتیجه نفی دیالک تیکی همدیگرند:
مثال:
شناخت و شعور اساطیری
نتیجه نقد و نفی شناخت و شعور هنری است.
به همین دلیل
بخش مهمی از اساطیر
حاوی آثار و شناخت و شعور هنری است.
شناخت و شعور مذهبی
هم
نتیجه نقد و نفی شناخت و شعور هنری واساطیری است
به همین دلیل مثلا قرآن
حاوی قصه های متعددی است که آثار هنری اند
و
خواندنشان برای جوانان خطرناک است.
مثل قصه عاشقانه یوسف و زلیخا.

تحقیر اتش در قرآن
(منشاء ابلیس قلمداد کردن اتش)
به معنی نقد و نفی زرتشتیسم است که شناخت و شعوری ناتورالیستی است



پوتین در ملاقات با سران کنسرن های آلمانی علنا گفته است:
روسیه باید مثل شیلی پینوچه باشد.
مرجع تقلید پوتین
هیتلر و موسولینی و فرانکو و جلادان دیگر است.
نوازنده محبوب پوتین
واگنر است
و
گروه نظامی آشپز پوتین
گروه واگنر است.
بهترین یاران و متحدان پوتین در جهان
فاشیست ها هستند.
پوتین
در سیمای سید علی جلاد
مسیح را می بیند.




به گوته بگو:
ریشه آدمیان
کار است.
ریشه شعور و شخصیت و هارت و پورت هم
کار است.
آفریننده بشر
کار است.
(انگلس)
علافی
بدترین بدبختی است.


اصلا دوران دین آوری و دین پروری بعنوان یک پدیده انسانی در تحکیم اخلاق ، انضباط و پیشرفت انسانها بسر رسید
تابنده

ایکاش چنین بود.
نه تنها دوره اختراع دین و اشاعه دین
به سر نرسیده،
بلکه شروع شده است.
دین در هزاران فرم
احیا می شود
مدرنیزه می شود
مد می شود.
دین از هزاران منبر و مناره و رسانه
شب و روز تبلیغ می شود
حتی فوتبالیست های هپیلی هپو
پس از هر معرکه فوتبال
دست به درگاه خدا بلند میکنند، ورد میخوانند، سجده می کنند و شکر می کنند.
هر رشته ورزشی
مذهب جدیدی شده است و میلیونها پیرو مؤمن دارد.
میلیاردها تن پیرو مذهب فوتبالند و فکر و ذکری جز این مذهب ندارند.
فوتبال و رشته های ورزشی سلب ورزش شده
مثل مذهب
هم
امید واهی میدهند
و
هم
تخدیر می کنند.
اسلام ستیزی
هم
نشانه غفلت و خریت است
و
هم
وسیله ای برای تبلیغ خریت و خردسیتزی است.
اسلام را فقط از موضع پرولتاریا (مارکسیم) می توان نقد و حذف کرد.
بشر
فقط با نان زنده نیست.
بشر علاوه بر نان
محتاج جان (ایده ئولوژی، شعور، روح) است.
فرق آدمیان با جانوران
در نیاز آدمیان به شعور است.
کار مادی (که هنر بشری است)
ضمنا
با کار فکری توأم است.
امتحانش آسان است:
شروع به کاری مثلا خیاطی بکنید
و
ببینید که مغز مثل ساعتی شروع به تیک تاک می کند و می اندیشد.

ٖ
اصلا دوران دین آوری و دین پروری بعنوان یک پدیده انسانی در تحکیم اخلاق ، انضباط و پیشرفت انسانها بسر رسید
تابنده

ایکاش چنین بود.
نه تنها دوره اختراع دین و اشاعه دین
به سر نرسیده،
بلکه شروع شده است.
دین در هزاران فرم
احیا می شود
مدرنیزه می شود
مد می شود.
دین از هزاران منبر و مناره و رسانه
شب و روز تبلیغ می شود
حتی فوتبالیست های هپیلی هپو
پس از هر معرکه فوتبال
دست به درگاه خدا بلند میکنند، ورد میخوانند، سجده می کنند و شکر می کنند.
هر رشته ورزشی
مذهب جدیدی شده است و میلیونها پیرو مؤمن دارد.
میلیاردها تن پیرو مذهب فوتبالند و فکر و ذکری جز این مذهب ندارند.
فوتبال و رشته های ورزشی سلب ورزش شده
مثل مذهب
هم
امید واهی میدهند
و
هم
تخدیر می کنند.
اسلام ستیزی
هم
نشانه غفلت و خریت است
و
هم
وسیله ای برای تبلیغ خریت و خردسیتزی است.
اسلام را فقط از موضع پرولتاریا (مارکسیم) می توان نقد و حذف کرد.
بشر
فقط با نان زنده نیست.
بشر علاوه بر نان
محتاج جان (ایده ئولوژی، شعور، روح) است.
فرق آدمیان با جانوران
در نیاز آدمیان به شعور است.
کار مادی (که هنر بشری است)
ضمنا
با کار فکری توأم است.
امتحانش آسان است:
شروع به کاری مثلا خیاطی بکنید
و
ببینید که مغز مثل ساعتی شروع به تیک تاک می کند و می اندیشد.



در اعدام. از همان کسانی که حکم را صادر می کنند تا آن سربازی که طناب دار را بر کردن محکوم می اندازد در قتل شریک می باشند .
از همان بسیجی محل که او دستگیر کرد.‌ تا انکه صندلی از زیر پا میکشد، همه در این سیستم و برای این سیسیم کار میکنند.‌
مهرنوش و مرجان

چون نیک بنگری
جهان بینی اجامر جنقوری جنایت با جهان بینی اوپوزیسیون عنقلابی آن فرقی ندارد.
به زعم مهرنوش و مرجان
بشریت قاتل مادرزادند.
دست بشریت به خون محسن شکاری و مهسا امینی و غیره آلوده است.
همین طناب اعدام از کجا امده است.
طناب اگر از پنبه باشد
تولید کنندگان پنبه
کارگران کشاورزی اند
همین کلاهی که جلاد بر سر کشیده و لباسی که پوشیده
نتیجه کار کارگران ریسندگی و بافندگی و دوزندگی و حمل و نقل و خرید و فروش است.
همین چارق و چکمه و پوتین و نعلین که بسیجی و پاسدار و آخوند و جلاد در برکرده
نتیجه کار کارگران دامداری و دامپروری و صید و شکار و چرم سازی و کفاشی و غیره اند
مسئولیت اعدام محسن شکارچی و مهسا امینی
نه
طبقه حاکمه جنقوری فوندامنتالیستی
بلکه بشریت فقیر و گرسنه و زحمتکش اند.
به کجای این طویله میتوان آویخت پالان را؟




خدا همون امید و شجاعت درون ماست که با اون به مبارزه ی ظلم میریم
ماری

نه.
خدا عکس است.
اصل خدا در طول تاریخ تغییر یافته است.
در جامعه اولیه
طبیعت و عناصر طبیعی به عنوان خدا پرستیده میشدند.
مثلا خورشید (آیین میترا)
آذرخش
آلات تناسلی
آتش
در جامعه طبقاتی
اصل خدا را اعضای طبقات حاکمه تشکیل میدهند.
خدا اکنون
عکس همین ترامپها، بایدنها، پوتینها و غیره است


بهرام مشیری
غیر عقل اندیشنده کم و کسری ندارد.
اسلام
بهترین دین است
و
صدها بار بهتر از یهودیت و مسیحیت و بودیسم و لامائیسم و غیره است.
اسلام را فقط از موضع پرولتاریا میتوان نقد کرد.

زنان زندگی و آزادی اند.
حریف

زنان زندگی و آزادی اند.
حریف

بیچاره زنان.
فقط همین یکی را کم داشتند
که
علااوه بر زن بودن و ذلت زنیت کشیدن
زندگی و آزادی هم باشند.
ایها الناس
زنان
کمترین فرقی با نران ندارند.
زن = نر
هر کار تمیز و کثیفی که از دست نران برمی اید
از دست زنان هم برمی آید.
هلری چه کم از کلبه تین دارد؟
اولبرایت چه کم از مش ترامپ دارد؟
زنان عرشاد چه کم از نران خرشاد دارند؟

زندگی با تو چه کرد
ای عاشق شاعر مگر؟
کآن دل پر آرزو
از آرزو بیزار شد...
حسین منزوی

هی منزوی
من ـ زورت از زندگی چیست؟
قبل از شاعر و عاشق شدن
معنی حرف دهنت را بفهم.
زندگی
روندی است که موجود زنده از سر می گذراند:
زندگی
از تشکیل نطفه در رحم مادر شروع می شود و به تولد و توسعه و تکامل و نهایتا به تجزیه و تلاشی اش
منجر می شود.
زندگی کم ترین ربطی به ارزو ندارد.
آرزو
نتیجه خریت آدمیان است.
خردمندان اهل علم اند و نه اهل اوتوپی و آرزو.





اجبار در رفتار
مونس آهنگری
من هیچوقت نتوانستم به اجبار برای دیگران اهمیت قائل شوم.

اولا
طرز رفتار تو
تعیین کننده نیست.
تعین کننده چیست؟

ثانیا
همه چیز هستی از جماد تا جانور
تحت جبری عینی است.
ثالثا
اختیار و آزادی هر کس
به اندازه شناخت او از جبر عینی است.
در دیالک تیک جبر و اختیار
نقش تعیین کننده از ان جبر است.
مثلا ما تحت فشار جو
زاده می شویم و بار سنگینی آن را مادام العمر بر دوش می کشیم
و
به سبب عادت بدان
متوجه باری که می کشیم نمی شویم.

رابعا
توده
چاره ای جز تن در دادن به حاکمیت و حکومت طبقه حاکمه ندارد
یعنی
بالاجبار به اعضای طبقات حاکمه
اهمیت قایل می شود
و
خواهی نخواهی
قوانین وضع شده توسط طبقات حاکمه را اجرا می کند
حتی معیار ها فکری و استه تیکی و اتیکی طبقات حاکمه را
به رسمیت می شناسد.
چاره ای هم ندارد
و
گرنه به جرم مفسد فی الارض و محارب با خدا و کفر و الحاد و نفاق و اتهامات دلبخواهی دیگر
تیرباران می شود.



ایمانوئل کانت
رسول روشنگری بورژوایی

چنان عمل کن
که طرز کردارت
حکم قانون عمومی برای کردار همگان گردد.


تحریف تاریخ در جنقوری فوندامنتالیستی

اولا
حضرت ابن ملجم
در نماز جماعت به پیشنمازی حضرت علی
ضربتی بر کله اش زد. ن
ه در ایام جنگ
و
نه در حین استراحت.
ثانیا
خود حضرت علی
سردسته جلادان تاریخ بوده و در شب واحدی
۱۰۰۰ گرد گرنفراز را که تن به بردگی (ایمان به اسلام) نداده اند
گردن زده است.
همین حضرت علی سرمشق برای خلخالی و لاجوردی و سید علی جلاد بوده است.



اصطلاح «اسلاموفوبیا» از لحاظ ترمینولوژی دقیق و درست نیست. فوبیا به ترس غیرمنطقی و بیخودی اطلاق می‌شه‌. در صورتی که آدم آگاه و سالم، کاملن طبیعی‌ و نرماله که پشماش از قوانین اسلام بریزه.
الف

منظور از اسلام فوبیا
اسلام ستیزی است.
اسلام اما چیست؟
اسلام
یکی از ادیان سه گانه و بهتر از دو مذهب پیشین است.
اسلام نتیجه نفی دیالک تیکی یهودیت و مسیخیت است.
ضمنا بخش اعظم قرآن از تورات و انجیل رونویسی شده است.
اسلام و هر دین دیگر
ایده ئولوژی است
و
ایده ئولوژی
چیزی طبقاتی است.

اسلام توده رعیت
با اسلام تجار و روحانیت
تفاوت و حتی تضاد دارد.
مسیحیت هم به همین سان.
جنگ های ۳۰ ساله در المان
میان اشراف فئودال مسیحی و توده های دهقانی بوده است.





پرولتاریا یعنی کارگران محروم از مالکیت بر وسایل تولید مایحتاخ خود. کجای پرولتر ذهنی است.


مگر هر کس
بزرگ تلقی شود
هر چه بگوید،
وحی منزل است؟
سؤال این است که در جهنم جماران اصلا کسی توان تفکر دارد؟

انگار تحت سلطه آیات شپشوی الله
خلایق به طوطیان نقال آیات مبدل شده اند



طرفداران ایل قاجارو به ویژه ناصرالدین شاه
در عیران
کودکان شیرخواره را ترور می کنند تا حکومت کنند
و
مثل بعضی ها
اصلا توان تفکر ندارند تا بدانند که فلسفه چیست.
اینهم تحلیل است و نه تحقیر.

هی ارنستو
تو قیاس به نفس می کنی.
درد و دریغ از این است.
اکنون در سراسر کره زمین
مثل تو پیدا نمی شود.
اجامر در کاینات دنبال تو می گردند تا حسابش را برسند.
جهان تهی است ز فرزانگان آرمان پرور


زندگی در جنقوری
این تصور و تصویر رئالی از اوضاع جنقوری خاوران نیست.
امر به معروف و نهی از منکر
برای اعضای خود طبقه حاکمه نیست.
برای توده است.
پایه و اساس طویله
مبتنی بر تزویر و ریا ست.

به دنبال طبل
گوساله ها رژه می روند.
چرم طبل هم از پوست خود گوساله ها ست.
برشت

اجامر جنقوری فوندامنتالیستی
ضد مذهبی اند.
فقط ماسک مذهب بر سر کشیده اند.
فوندامنتالیسم همشیره فاشیسم است.
اسلام
هرگز کشتار کودکان و نشانه گرفتن جشم وقلب وسینه دختران مردم را تجویز نکرده است.



کی باید جلوی جنایات پوتین را بگیرد؟
سرمشق و سرلوحه پوتین
آیة الله هیتلر و موسولینی و فرانکو و سران امپریالیسم (اتحادیه اروپا و امریکا) هستند.
همه جنایات پوتین
به تقلید از سران فاشیسم و امپریالیسم است.
اوکراین و گرحستان و غیره برای پوتین
مثل عراق و لیبی و سوریه و غیره برای امپریالیسم اند.
همه دعاوی پوتین
منطقی اند
به لحاظ تاریخی درست اند.
پوتین
در سنت سایستمداران امپریالیستی
دروغ تحویل دول دیگر می دهد.
مگر امپریالیسم امریکا
مدعی دادن دموکراسی به سکنه ویتنام و لائوس و کامبوج و عراق و لیبی و غیره نبوده است.
پوتین هم می خواهد
به سکنه اوکراین دموکراسی بدهد (نازی زدایی بکند)
پوتین مدعی وابسته بودن اوکراین و گرجستان و غیره به امپریاللبسم است.
مگر چنین نیست.
مسئله این است که خود اولیگارشیسم روس تحت سرکردگی پوتین
کثیفتر از امپریالیسم است.
پوتین مدعی وابسته بودن اوکراین و گرجستان و غیره به امپریالیسم است.
مگر چنین نیست.
مسئله این است که خود اولیگارشیسم روس تحت سرکردگی پوتین
کثیفتر از امپریالیسم است.
سران روسیه اولیگارشیستی
مثل سران جنقوری فوندامنتالیستی اند
ضد امپریالیست اند
ولی مرتجع تر از امپریالیسم اند




ماکسیم گورکی مدتی در یک نانوایی کار می‌کرد. جوان بود و عاشق شعر و سیاست و ادبیات. برای رفتن به دانشگاه به پول نیاز داشت. حدود پنجاه کارگر شب‌ها در نانوایی، روی همان میزها که خمیر ورز می‌دادند، می‌‌خوابیدند و روزها بدون استراحت در سرمای مرگبار اتاقِ نمور و مرطوب، نان و شیرینی می‌پختند. صاحب نان‌پزی "سیمونوف"، مَردِ قُلدرِ زورگویی بود که از آزارِ کارگران لذت می‌بُرد. برای این‌همه زحمت و کم‌خوابی و کار، فقط چند سکه‌ی کم‌ارزش به هر کسی می‌داد که به زحمت هم‌قیمت یک نانِ همان نانوایی می‌شد. آدم‌ها را تحقیر می‌کرد، بیگاری می‌کشید، خبرچین داشت، علیه هم تحریک‌شان می‌کرد و خلاصه به هر شکلی تقسیم بی‌عدالتی و ستم را بین کوچک و بزرگ رعایت می‌کرد. گورکی در خاطراتش نوشته است سیمونوف فقط یک نفر بود که آن‌طرف‌تر از دخمه‌ی محقرِ نان‌پزی، در خانه‌ای بزرگ زندگی می‌کرد و ما ده‌ها نفر بودیم. ما زیاد بودیم ولی هیچ‌وقت، هیچکس در مقابلِ گردن‌کلفتی، ظلم و آزارهای این یک‌نفر نمی‌ایستاد. آن‌ها نه این نانوایی را ترک می‌کردند، نه چیزی را تغییر می‌دادند و نه به خاطر حق‌شان که دستمزدِ محترمانه‌ای بود، اعتراضی می‌کردند. قربانیانی خسته و فسرده بودند. آدم‌هایی منفعل که منتظرند ببینند چه بلایی سرشان می‌آید و باز به همان وضعیت ادامه دهند. یک روز که گورکی در حال کار با خمیر برای کارگران شعر می‌خواند، سیمونوف با همان قلدریِ همیشگی، سرزده وارد می‌شود. کتاب را از گورکی می‌گیرد تا در تنور بیاندازد. گورکی بلند می‌شود و دست رییس را می‌گیرد و می‌گوید: "حق نداری این کار را بکنی" سیمونوف میخکوب می‌مانَد. از اینکه یکی از زیردستان جلویش ایستاده، بهت‌زده است. مبهوت کتاب را برمی‌گرداند و با سری افتاده، حجره‌ی نان‌پزی را ترک می‌کند. کارگران باورشان نمی‌شود، به همین راحتی می‌توان چنین زورگویی را به عقب‌نشینی واداشت. پس چرا این همه‌سال فرمان‌برداری بی‌چون و چرا می‌کردند؟ سیمونوف از فردا متوجه می‌شود چیزی آرام در وجود بقیه جان می‌گیرد؛ آدم‌هایی که در اوج استیصال و فقر، تحقیر می‌کرد و آزار می‌داد، کم‌کم در خود قدرت تازه‌ای حس می‌کردند. لحظه‌ای بین دو زندگی شکل گرفته بود. آنها مزه‌ی عصیان را چشیده بودند. پیش از این، همه‌چیز ابدی به نظر می‌رسید، اما از آن شب، بازگشت به قبل ناممکن شد!



صاحب نانوایی
برخلاف تصور و توصیف گورکی
بدتر از کارگران نانوایی
فاقد خودآگاهی طبقاتی بوده است.
و گرنه می توانست
گورگی را درجا اخراج کند و در مزرع دل کارگران بذروحشت بیفشاند.
تصور و تصویر گورکی از پرولتاریا
معیوب بوده است.
گورگی
فقط ذلت پرولتاریا را دیده و تصویر کرده است
گورکی از سوبزکتیویته (رسالت تاریخی) پرولتاریا غافل بوده است.
لنین سعی کرده حالی اش کند
ولی او منظور لنین را نفهمیده است.








ایرج میرزا هم طوسی دیگری بوده است. کثیفتر از طوسی بوده است.

گرگ هاري شده ام
هرزه پوي و دله دو
شب درين دشت زمستان زده ي بي همه چيز
مي دوم ، برده ز هر باد گرو
چشمهايم چو دو كانون شرار
صف تاريكي شب را شكند
همه بي رحمي و فرمان فرار
گرگ هاري شده ام، خون مرا ظلمت زهر
كرده چون شعله ي چشم تو سياه
تو چه آسوده و بي باك خزامي به برم
آه ، مي ترسم ، آه
آه ، مي ترسم از آن لحظه ي پر لذت و شوق
كه تو خود را نگري
مانده نوميد ز هر گونه دفاع
زير چنگ خشن وحشي و خونخوار مني
پوپكم ! آهوكم
چه نشستي غافل
كز گزندم نرهي، گرچه پرستار مني
پس ازين دره ي ژرف
جاي خميازه ي جاويد شده ي غار سياه
پشت آن قله ي پوشيده ز برف
نيست چيزي، خبري
ور تو را گفتم چيز دگري هست ، نبود
جز فريب دگري
من ازين غفلت معصوم تو ، اي شعله ي پاك
بيشتر سوزم و دندان به جگر مي فشرم
منشين با من ، با من منشين
تو چه داني كه چه افسونگر و بي پا و سرم ؟
تو چه داني كه پس هر نگه ساده ي من
چه جنوني، چه نيازي، چه غمي ست ؟
يا نگاه تو ، كه پر عصمت و ناز
بر من افتد ، چه عذاب و ستمي ست
در دم اين نيست ولي
در دم اين است كه من بي تو دگر
از جهان دورم و بي خويشتنم
پوپكم ! آهوكم
تا جنون فاصله اي نيست از اينجا كه منم
مگرم سوي تو راهي باشد
چون فروغ نگهت
ورنه ديگر به چه كار آيم من
بي تو ؟ چون مرده ي چشم سيهت
منشين اما با من ، منشين
تكيه بر من مكن ، اي پرده ي طناز حرير
كه شراري شده ام
پوپكم ! آهوكم
گرگ هاري شده ام
گرگ هار /مهدی اخوان ثالث


خاندان قاجار
نماینده اشراف فئودال بوده است
و
خود حضرات
هم اربابان فئودال بوده اند.

هنر این زباله ها
جز کشتار و استثمار و وابستگی به روسیه تزاری چیز دیگری نبوده است.

محتوای سیاسی جنبش مشروطه
هم
جایگزینی استبداد مطلقه فئودالی با حکومت مشروطه بوده است.
ضمنا
اینجا بحث بر سر محتوای شعر ایرج میرزا ست.
مثلا
تحقیر و تخریب خوبان
توسط این لاشخور در این شعر است


زنجانی و شکاری
محسن_شکاری جرم بستن خیابان برای اعتراض طی دو هفته اعدام شد #بابک_زنجانی جرم دزدی ۱۳ هزار میلیارد از سال ۹۴ محکوم به اعدام هست و هنوز اعدام نشده
فریاد

مجازات دزدی هم در شرع آنور و هم در شرع اینور
که اعدام نیست.
قطع انگشتان دست دزد است.
کاری که طالبان می کند.
برای بستن خیابان در شرع اینور و آنور اصلا مجازاتی تعیین نشده است.
وقتی گفته می شود که این زباله ها ضد مذهبی اند
خلایق ساده لوح
قبول نمی کنند.
این زباله ها برای مسائل مختلف از هر نوع
جز ترور و اعدام و قتل و کشتار
راه حلی ندارند.
این ها در واقع
اهل قبور اند.
از اعماق قبور قرون بیرون آمده اند و بر گرده خلق مفلوک نشسته اند



ایرج میرزا
لاشخور بوده است.
لاشخوران
خودخواهند
و
متنفر از خوبانند.
به همین دلیل
کسب و کاری
جزخودستایی
و
تحقیر و تلعین و تخریب خوبان ندارند


به اندیشه بیندیش تا رستگار شوی. ما دیالک تیکی می اندیشیم. عینی را هیمشه با ذهنی در پیوند می بینیم. قسم به قبر قمر جوک است و نه جدی.

عینی
ضد دیالک تیکی ذهنی است.
عینی
یعنی بی اعتنا به بود و نبود این و آن.
مثال:
جوشش آب تحت فشار جو در ۱۰۰ درجه سنتیگراد
یک قانون عینی است.
حتی اگر بنی بشری در کره زمین نباشد
آب در ۱۰۰ درجه سانتیگراد خواهد جوشید.


اجامر جنقوری جنایت
با زیبایی در جنگ اند.
کسانی که ترور و شکنجه و اعدام می شوند
جرم شان زیبا بودن است
و
نه سیاسی بودن.
سن و سال هم برای زیبایی ستیزان سنتی
مهم نیست.
مگر عایشه چند سال داشت که نفله شد؟

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۵۷۸)

Livius.jpg

میم حجری

احسان طبری

" شکنجه و امید"

مورّخِ رُمی تیتوس لی‌ویوس، در بخش پنجم کتاب تاریخ‌ خود
از جریان سیطره‌‌ یافتنِ رُمیان بر "گُل" حکایت می‌کند.
در آن روزگار

یکی از رسوم

در رُم ِ باستان
برای خریدن آزادیِ خویش آن بود که

فاتح در جنگ
شمشیر سنگین خود را در کفه‌ی ترازو می‌افکند
و
مغلوب شائق ( خواهان ) آزادی

می‌بایست
به وزن آن شمشیر،

طلا در کفه‌ی دیگر بریزد.
.
وقتی برنوس سردار "گُل" پس از شکست از رُمی‌ها
شمشیر آهنین و سنگین فاتح را در کفه‌ دید،
گفت:

وای بر مغلوب!
.
در این تاریخ "توازن نیروها"، تا نیروی نو و انقلابی،
خود

را
در نَبَرد نامساوی و مشکوک، به‌تدریج به قدرتی بدل کند،
می‌بایست بارها باج شکست خود را بدهد
و بانگ "وای بر مغلوب" برآوَرَد.
.
ولی ...
حق با این سخن حافظ است،
بدان مضمون که ما معاصران آن را درک می‌کنیم:
چون دور جهان یکسره بر مَنهَج عدل است
خوش باش که ظالم نَبَرَد راه به منزل



چون دور جهان یکسره بر مَنهَج عدل است
خوش باش که ظالم نَبَرَد راه به منزل
حافظ

معنی تحت اللفظی:
جهان در راه روشن عدل سیر می کند.
بنابرین
ظالم عاقبت به خیر نخواهد بود.

آره.
حافظ شاعری خردستیز و خر پرور بوده است.
به همین دلیل
فریدریش نیچه
کثیف ترین فیلسوف فاشیسم و امپریالیسم
شیفته حافظ بوده است

و

برای حافظ شعری سروده است و قربان ـ صدقه اش رفته است.


خوش به حال طبری که دیگر نیست تا ببیند که جهان نه بر منهج عدل
بلکه در راه سقوط به قهقرای توحش است.
جای ولادیمیر لنین
را
لاشخور خونریز قسی القلب فاشیستی به نام ولادیمیر پوتین گرفته است
که سودای تبدیل روسیه به شیلی پینوچه را در سر دارد

پایان

فرهنگ مفاهیم سیاسی (الف) امور مدارس فنی (۱)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

  • امور مدارس فنی به مجموعه مدارس فنی اطلاق می شود.

۲

  • امور مدارس فنی به بخشی از امور آموزشی ـ پرورشی سوسیالیستی واحد در جمهوری آلمان دموکراتیک اطلاق می شود که از ۱۸۹ مدرسه عالی تشکیل یافته است.

۳

  • مقام و جایگاه و فونکسیون و وظایف امور مدارس فنی و مدارس فنی به طور قانونی تعییین شده اند.

۴

  • مدارس فنی به تأسیسات عالیتر آموزش و پرورش فنی اطلاق می شود که در آنها نیروهای متخصص زیر تربیت می شوند:

الف

  • نیروهای متخصص علمی و فنی

ب

  • نیروهای متخصص اقتصادی

پ

  • نیروهای متخصص پداگوژیکی (تربیتی)

ت

  • نیروهای متخصص هنری و غیره

۵

  • نیروهای متخصص فوق الذکر برای کار در عرصه های حیات جامعتی زیر تربیت می شود

۱

  • در صنعت

۲

  • در کشاورزی

۳

  • در امور ساختمانی

۴

  • در تجارت

۵

  • در حمل و نقل

۶

  • در خبرنگاری

۷

  • در آموزش و پرورش عمومی و فرهنگ

۸

  • در امور بهداشتی

۹

  • در دیگر عرصه های حیات جامعتی

۶

  • آماج و محتوای آموزش و پرروش در مدارس فنی با توجه به مطالبات و الزامات جامعه سوسیالیستی تعیین می شوند:

  • آماج و محتوای آموزش و پرروش در مدارس فنی را تربیت کادرهای متوسط فنی متخصص برای عرصه های جامعتی مختلف اقتصاد ملی و حیات جامعتی تشکیل می دهند.

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۵۷۷)


اصلا دوران دین آوری و دین پروری بعنوان یک پدیده انسانی در تحکیم اخلاق ، انضباط و پیشرفت انسانها بسر رسید
تابنده


ایکاش چنین بود.


نه تنها دوره احیا و اختراع و ترویج دین
به سر نرسیده،
بلکه شروع شده است.


دین

در هزاران فرم
احیا می شود،

اختراع می شود،
مدرنیزه می شود
مد می شود.


دین

از هزاران منبر و مناره و رسانه
شب و روز تبلیغ می شود.


حتی فوتبالیست های هپیلی هپو
پس از هر معرکه فوتبال
دست به درگاه خدا بلند میکنند، ورد میخوانند، سجده می کنند و شکر می کنند.


هر رشته ورزشی
مذهب جدیدی شده است و میلیونها پیرو مؤمن دارد.
میلیاردها تن پیرو مذهب فوتبالند و فکر و ذکری جز این مذهب ندارند.
فوتبال و رشته های ورزشی سلب ورزش شده
مثل مذهب
هم
امید واهی میدهند
و
هم
تخدیر می کنند.


اسلام ستیزی
هم
نشانه غفلت و خریت است
و
هم
وسیله ای برای تبلیغ خریت و خردسیتزی است.


اسلام را فقط از موضع پرولتاریا (مارکسیم) می توان نقد دیالک تیکی کرد و حذف کرد و جایگزین کرد.


بشر
فقط با نان زنده نیست.
بشر علاوه بر نان
محتاج جان (ایده ئولوژی، شعور، روح) است.


فرق آدمیان با جانوران
در نیاز آدمیان به شعور است.


کار مادی

(که هنر بشری است)
ضمنا
با کار فکری توأم است.


امتحانش آسان است:
شروع به کاری مثلا خیاطی بکنید
و
ببینید که مغز مثل ساعتی شروع به تیک تاک می کند و می اندیشد.

پایان

زندگی مارکس و انگلس (۳۱۷)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل بیست و یکم

مجری وصیت دوست

پیشگفتار

مارکس اندکی قبل از مرگ

فریدریش انگلس و دخترش الئآنور

را

به طور شفاهی

به اداره میراث فکری خود تعیین کرده بود.

البته به این فرمالیته نیازی هم نبود.

انگلس

حتی

لحظه ای

فکر و ذکر و هم و غمی

جز تداوم بخشیدن به کار علمی و سیاسی دوستش نداشت.

انگلس

به معنی وسیع کلمه

خود

را

مجری وصیت مارکس می دانست.

از سوی دیگر

جنبش کارگری بین المللی، انقلابیون بسیاری از ملل جهان و علمای مترقی مطمئن بودند

که

جای مارکس خالی نیست

و

میراث مارکس

در بهترین دست ها ست.

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۵۷۶)



مذهب در اولین قدم “توانایی فکر کردن” را فلج می نمایید.
فیاض

میم حجری


منظور از فکردن (تفکر) چیست تا ببینیم که مذهب چگونه فلجش می کند؟
مثالی بزنید.


منشاء افکار چیست؟


مثال:
سیب میوه ای قابل خوردن است.


این یک فکر است.
این فکر و میلیاردها فکر دیگر
از کجا آمده اند؟


خود مذهب چیست؟


مذهب
فرمی از شناخت و شعور است.
مذهب

روح جامعه بی روح استو

یا
شعور جامعه بی شعور است.
مارکس.


فرمهای مختلف شناخت و شعور به شرح زیر بوه اند:
شناخت و شعور هنری
شناخت و شعور اساطیری
شناخت و شعور مذهبی
شناخت و شعور فلسفی
شناخت و شعور فلسفی ـ علمی (مارکسیسم)


فرم های مختلف شناخت و شعور
نتیجه نفی دیالک تیکی همدیگرند:
مثال:
شناخت و شعور اساطیری
نتیجه نقد و نفی شناخت و شعور هنری است.
به همین دلیل
بخش مهمی از اساطیر
حاوی آثار و شناخت و شعور هنری است.


شناخت و شعور مذهبی
هم
نتیجه نقد و نفی شناخت و شعور هنری واساطیری است
به همین دلیل مثلا قرآن
حاوی قصه ها و اسطوره های متعددی است

بخش اعظم قرآن قصه است

که

آثار هنری اند
و
خواندنشان برای جوانان خطرناک است.
مثل قصه عاشقانه یوسف و زلیخا.

تحقیر آتش در قرآن
(منشاء ابلیس قلمداد کردن اتش)
به معنی نقد و نفی زرتشتیسم است که شناخت و شعوری ناتورالیستی بوده است

پایان

خود آموز خود اندیشی (۵۸۹)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت سوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)

بخش اول

۱

یکی در بیابان سگی تشنه یافت

برون از رمق در حیاتش نیافت

معنی تحت اللفظی:

حریفی در بیابان به سگ تشنه برخورد که از فرط تشنگی در معرض مرگ قرار داست.

جانوران

معمولا

به این روز نمی افتند.

جانوران

خودکفا هستند

و

آب مورد نیاز را چه بسا از طریق شکار جانوران دیگر و خوردن میوه جات به دست می آورند.

اگر این حکایت سعدی

رئالیستی باشد،

باید علت یابی شود.

سگ مورد نظر

مثلا

می تواند به دلیل بیماری عاجز از پیدا کردن آب و شکار باشد.

سؤال

سعدی

در این بیت شعر،

دیالک تیک جامعه و (۱)

را

به شکل دیالک تیک انسان و سگ بسط و تعمیم می دهد.

جواب

سعدی در این بیت شعر، دیالک تیک جامعه و طبیعت را به شکل دیالک تیک انسان و سگ بسط و تعمیم می دهد.

انتخاب سگ از سوی سعدی

نه تصادفی است و نه نسنجیده.

سعدی اولین و آخرین سگ ستیز جهان است.

سعدی سگ را اذل موجودات می داند.

پست تر و نجس تر و کثیف تر از سگ، به نظر او موجودی وجود ندارد:

اجل کائنات، از روی ظاهر، آدمی است و اذل موجودات، سگ.

(گلستان، باب هشتم، ص ۲۱۱)

معنی تحت اللفظی:

با توجه ظاهر موجودات

انسان با جلیل ترین و عظمت ترین موجود در کل هستی است

و

سگ

ذلیل ترین موجود در کل هستی.

سعدی

در این جمله

دیالک تیک انسان و سگ

را

به

شکل دیالک تیک جلیل و ذلیل

بسط و تعمیم می دهد.

سعدی از روشنفکریت جامعه برده داری ـ فئودالی بوده است.

به همین دلیل از نقش بی بدیل سگ در جامعه خبر نداشته است.

اگر سعدی چوپان بود، هرگز از این مزخرفات سر هم بندی نمی کرد.

سگ

گرگ اهلی شده است

و

از ۴۰ ویا حتی ۴۰۰ هزار سال قبل

یار و یاور بشر در تولید مایحتاج حیاتی و تأمین امنیت بوده است.

دیالک تیک انسان و سگ

هم به نفع بشر بوده است و هم به نفع سگ.

سگ در روند همزیستی و همکاری با بشر

اجتماعی شده است.

ضمنا

با تن در دادن به اهلی شدن، حفظ و توسعه و تکثیر نوع خود را به طرز حیرت انگیزی تضمین کرده است.

گرگ

در خیلی جاها در مرعض نابودی است.

در حالیکه صدها نوع سگ در کره ارض وجود دارد.

فقط در آلمان ۷ میلیون سگ وجود دارد.

ادامه دارد.

زندگی مارکس و انگلس (فصل بیستم)

Bild

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

۳۰۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11527

۳۰۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11534

۳۰۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11539

۳۰۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11544

۳۰۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11555

۳۰۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11568

۳۰۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11576

۳۰۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11586

۳۰۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11589

۳۰۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11593

۳۱۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11598

۳۱۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11600

۳۱۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11605

۳۱۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11615

۳۱۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11620

۳۱۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11624

۳۱۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11627

ادامه دارد.

زندگی مارکس و انگلس (۳۱۶)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل بیستم

اخرین سال های مشترک مارکس و انگلس

۱۶

فریدریش انگلس

در سوگ بهترین دوستش نوشت:

«بشریت

به اندازه یک سر کوتاهتر گشت.

به اندازه مهمترین سری که امروزه داشت.

جنبش پرولتری

به راه خود ادامه می دهد.

ولی مرجع مرکزی ئی

که

فرانسوی ها، روس ها، امریکایی ها و آلمانی ها

در لحظات تعیین کننده

برای دریافت رهنمود صریح و واضح و روشن و عاری از تناقض

بدان روی می آوردند،

دیگر نیست.

نابغه ای که می توانست شناخت کامل از قضایا عرضه دارد،

دیگر نیست.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۵، ص ۴۶)

انگلس و دختران مارکس

به

کارگران آگاه به منافع طبقاتی خود در مقیاس جهانی

ایمان داشتند.

برخی از نمایندگان کارگران

در ۱۷ ماه مارس، وقتی که جنازه کارل مارکس در گورستان هایگیت لندن

در جوار آرامگاه همسرش، به خاک سپرده می شد،

حضور داشتند.

لاورا و پل لارفارگ

الئانور مارکس و چالرز لانگه

ویلهلم لیبکنشت و فریدریش لسنر

و

تعدادی از دیگر دوستان

نسبت به مارکس ادای احترام کردند.

خود مارکس

تشییع جنازه ساده ای

را

خواسته بود.

فریدریش انگلس

زندگی و اثرگذاری دوستش

را

اکتشافات علمی او

را

اعمال انقلابی بی همانند او

را

مورد قدردانی قرار داد

و

سخنانش را با جملات زیر پایان داد:

«رژیم ها

چه خودکامه و چه جمهوری خواه

مارکس را تبعید کردند،

بورژوازی

چه کنسرواتیو (مرتجع، محافظه کار، ضد انقلابی) و چه دموکراتیک افراطی

مارکس

را

لجن مال کردند.

مارکس

اما

همه آنها

را

بسان تارهای عنکبوت

کنار زد

و

بی اعتنا

به کار خود ادامه داد

و

فقط

در صورت لزوم

جوابی به آنها داد.

مارکس اکنون مرده است.

میلیون ها تن از همرزمان انقلابی اش

و

میلیون ها تن از کارگران جهان

از کارگان معدن در سیبری تا کارگران اروپا و امریکا

او را دوست داشته اند، مورد تجلیل قرار داده اند و در سوگش گریسته اند.

من به جرئت می توانم بگویم

که

مارکس احتمالا مخالفینی داشته است

ولی

دشمن شخصی نداشته است.

نام مارکس و آثار او

قرن های متمادی زنده خواهند بود.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۱۹، ص ۳۳۶ ـ ۳۳۷)

پایان فصل بیستم

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پوزیتیویسم و نئوپوزیتیویسم (۲)

پروفسور دکتر مانفرد بور

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

شین میم شین

۱۵

جان استوارت میل

(۱۸۰۶ ـ ۱۸۷۳)

فیلسوف و اقتصاد دان و از متفکران قرن نوزدهم

· تزهای اصلی کومته را میل و اسپنسر با استفاده از نظرات هیوم و برکلی تقبل و توسعه می دهند که به پوزیتیویسم انگلیسی معروف است.

۱۶

· به نظر میل وظیفه علم تحقیق در باره حقایق امور مربوط به شعور است.

۱۷

· حقایق امور مربوط به شعور اما عبارتند از احساس ها و پیوندهای شان که منطق، عناصر مهم آنها را عمده می کند.

۱۸

هربرت اسپنسر

(۱۸۲۰ ـ ۱۹۰۳)

فیلسوف و جامعه شناس

مؤسس تئوری تکامل و از پیشقزاولان سوسیال ـ داروینیسم

· اسپنسر نیز به همان سان، خواهان منشاء قرار دادن نمود ها و پدیده ها ست و وظیفه همه علوم را به درجه نظام بخشیدن به نمود ها و پدیده ها تقلیل می دهد.

۱۹

· نئوپوزیتیویسم مبتنی است بر پوزیتیویسم کومته، میل و اسپنسر و با تشکیل امپیریوکریتیسیسم آغاز می شود.

۲۰

· نئوپوزیتیویسم در فاصله دو جنگ جهانی اول و دوم با فعالیت «محفل وین) به جریان معتبر فلسفه امپریالیستی ـ به معنی محدود کلمه ـ مبدل می شود.

۲۱

· نئوپوزیتیویسم محفل وین را امپیریسم منطقی نیز می نامند.

۲۲

موریتس اشلیک

(۱۸۸۲ ـ ۱۹۳۶)

فیزیکدان و فیلسوف و مؤسس محفل وین

· مؤسس محفل وین، اشلیک نام داشت که از سال ۱۹۲۲ میلادی جانشین ماخ در شهر وین شد.

۲۳

· اشلیک محفلی از دانشجویان و علمای علاقه مند به فلسفه، به ویژه ریاضی دانان و فیزیکدانان گرد خود جمع نمود که مهمترین آنها عبارت بودند از وایزمن، نویرات، فایگل، کاوفمن و به ویژه کارناپ.

۲۴

· محفل وین اعتبار فلسفی خود را مدیون شهرت علمی ریاضی دانان برجسته (هان، منگر، گودل) بوده است که با آن همکاری می کردند.

۲۵

· گروهی از ریاضی دانان و فیزیکدانان مهم (مانند ماکس پلانک، اینشتین، هیلرت) اگرچه به هیچوجه با نظرات محفل وین موافق نبودند و در تضاد آشکار و جدی با آنها قرار داشتند، اما در زمینه مسائل علمی خاص و تا حدودی فلسفی با این محفل رابطه داشتند.

۲۶

· این امر نیز یکی از دلایل اعتبار محفل وین بوده است.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۵۸۸)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت سوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)

بخش اول

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

یکی در بیابان سگی تشنه یافت

برون از رمق در حیاتش نیافت

کله دلو کرد، آن پسندیده کیش

چو حبل اندر آن بست دستار خویش

به خدمت میان بست و بازو گشاد

سگ ناتوان را دمی آب داد

خبر داد پیغمبر از حال مرد

که داور گناهان از او عفو کرد

الا گر جفاکاری اندیشه کن

وفا پیش گیر و کرم پیشه کن

کسی با سگی نیکوئی گم نکرد

کجا گم شود، خیر با نیکمرد

کرم کن چنان، که ات بر آید ز دست

جهانبان در خیر برکس نبست

به قنطار، زر بخش کردن ز گنج

نباشد چو قیراطی از دسترنج

برد هرکسی بار در خورد زور

گران است، پای ملخ پیش مور.

پایان

زندگی مارکس و انگلس (۳۱۵)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل بیستم

اخرین سال های مشترک مارکس و انگلس

۱۵

درگذشت کارل مارکس

غم مرگ جنی، برای مارکس، تحمل ناپذیر بود.

به توصسه پزشکان برای استراحت به مناطقی سفر کرد که آب و هوای ملایم داشتند.

مارکس

در مدت ده ماهه پس از مرگ جنی

به

جزیره وایت، الجزایر، موناکو در فرانسه جنوبی، آرگنتوئیل در حوالی پاریس، وه وری در دریاچه ژنو

رفت.

درد ناشی از مرگ همسر

اما

مارکس را رها نمی کرد.

نامه مارکس به انگلس در این روزها تکان دهنده است:

«ضمنا.

تو می دانی که کمتر کسی از ناله و زاری (چسناله) خوشش می آید.

ولی دروغ خواهد بود، اگر اعتراف نکنم که تار و پود فکرم را خاطرات همسرم فرا گرفته است

که

بهترین بخش زندگی ام بوده است.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۵، ص ۴۶)

مارکس

از

ماه نوامبر سال ۱۸۸۲

دوباره در ونتور بود و حتی در صدد تداوم بخشیدن به کار علمی بود.

تدارک انتشار چاپ سوم جلد اول «کاپیتال» او را به خود مشغول می داشت.

بعد

مثل سال های قبل

به

بررسی های مته متیکی (ریاضی) پرداخت.

در ۱۱ ماه ژانویه سال ۱۸۸۳،

ضربه دیگری بر مارکس وارد آمد:

جنی

دختر بزرگش و عزیزترین دخترش

به طور غیرمترقبه در گذشت

و

۵ فرزندش بی مادر ماندند.

مارکس به محض شنیدن خبر مرگ دخترش

در هم شکسته و بی حال

به لندن بازگشت.

الئانور و لنشن دموت و انگلس

تمام تلاش خود را برای سر حال آوردن مارکس به خرج دادند.

ولی فایده نداشت.

در ۱۴ ماه مارس

مارکس

خاموش و بی درد

درگذشت.

ادامه دارد.

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۷۳)

Siyavash Kasraei.jpg

تحلیلی

از

شین میم شین

۴

سهراب

از سوی دیگر

دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت

را

به شکل دیالک تیک قصه گو و تراژدی بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت (قصه گو) می داند.

این ترفند سهراب اما به چه معنی است؟

۵

این ترفند سهراب

اولا

باز هم به معنی تبرئه پور و پدر است.

وقتی همه کاسه ـ کوزه ها بر سر حکیم طوس خرد و خراب شوند، آنگاه کمترین تقصیری برای پور و پدر باقی نمی ماند.

چون به زعم سهراب، اگر سوبژکت تراژدی اراده نمی کرد، رزم پور و پدر پایانی خوش پیدا می کرد.

به نظر سهراب تقصیر فردوسی است که رویاروئی پور و پدر پایان تراژیک پیدا کرده است.

۶

سهراب

اما با مطلق کردن قطب سوبژکتیو، یعنی قصه گو،

قطب اوبژکتیو دیالک تیک اوبژکتیو ـ سوبژکتیو را تا حد هیچ و پوچ تنزل می دهد.

این بدان معنی است که بینش سهراب سوبژکتیویستی است.

او فکر می کند که فردوسی و هر هنرمندی مختار مطلق است و قصه را هر طور که میل و هوسش ایجاب کند، می چرخاند و بدان پایان خوش و یا تراژیک می دهد.

در قاموس سهراب در ورای قصه گو،

واقعیت عینی قدر قدرت قانونمندی وجود ندارد، تا اراده خود را به حکیم قصه گو دیکته کند.

۷

این بدان معنی است که سهراب جوان از دیالک تیک جبر و اختیار بی خبر است و نمی داند که هنرمند در داربست همین دیالک تیک به خلق اثر هنری خود می پردازد.

این بدان معنی است که سهراب جبر هستی را، یعنی واقعیت قدر قدرت عینی را هیچ می پندارد و اختیار هنرمند را مطلق می کند.

این به معنی باور به وولونتاریسم (اراده گرائی) است.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۵۸۷)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت دوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۵۵)

بخش سوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

گرت عقل و رأی است و تدبیر و هوش

به عزت کنی پند سعدی به گوش

که اغلب در این شیوه دارد مقال

نه در چشم و زلف و بناگوش و خال

معنی تحت اللفظی:

اگر عقل و نظر و تدبیر و هوش داری،

به اندرز سعدی گوش کن.

چون سعدی در این زمینه می نویسد و نه در زمینه چشم و زلف و بناگوش و خال.

سعدی

در این دو بیت شعر،

داشتن عقل و رأی و تدبیر و هوش

را

پیش شرط گوش کردن به پندهای خود می داند.

سعدی

برای چپاندن اندرزهای انتزاعی خود به مغز دیگران

دست در توبره خویش کرده و دست و دلبازانه عقل و رأی و تدبیر و هوش پخش می کند.

صاحب عقل و رأی و تدبیر و هوش باید طبعا انسانی خودمختار، اندیشنده و شناسنده باشد و بی نیاز از پند و اندرز انتزاعی این و آن قادر به تمیز حق از باطل گردد.

سعدی

ادعا می کند که آثارش نه در زمینه زیبایی های صوری و ظاهری، بلکه در زمینه خرد و خوداندیشی است.

البته بوستان و گلستان سعدی

عمدتا

اندرز انتزاعی اند.

ولی موضوع غزلیات سعدی

چیزی جز چشم و ابرو و روی و موی نیست.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پوزیتیویسم و نئوپوزیتیویسم (۱)

پروفسور دکتر مانفرد بور

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

شین میم شین

۱

· پوزیتیویسم، یک واژه لاتینی است.

۲

· پوزیتیویسم، جریان ایدئالیستی ـ ذهنی و ماهیتا اگنوستیسیستی فلسفه بورژوائی در قرون ۱۹ و ۲۰ میلادی بوده است.

· مراجعه کنید به اگنوستیسیسم یا ندانمگرائی

اگنوستیسیسم

(ندانمگرایی)

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8837

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8842

پایان

۳

· نام «پوزیتیویسم»، به معنای محدود کلمه، برای نامیدن موضعگیری اساسی معرفتی ـ نظری و متدئولوژیکی ئی به کار می رود که تنها دسترس پذیرها یعنی حقایق امور «مثبت» (قابل ادراک) حاصله از طریق مشاهده را منبع و سرچشمه هر شناختی می داند.

۴

· این حقایق امور «مثبت» را ما تنها به مثابه انبوهی از احساس ها (به مثابه تنوعی از ادراکات حسی) به دست می آوریم که حاوی قاعده مندی های معینی اند.

۵

· جهان عینی ـ واقعی خارجی اما دسترس پذیر نیست.

· زیرا در احساس های ما نشانه ای از آن به مثابه جهان عینی ـ واقعی وجود ندارد.

۶

· پوزیتیویسم مسئله اساسی فلسفه را «مسئله نما» تلقی می کند.

(مسئله اساسی فلسفه

عبارت است از مسئله مربوط به رابطه ماده (طبیعت، وجود) و شعور (روح، تفکر).

مسئله اساسی فلسفه

عالی ترین مسئله فلسفه است که تقسیم بندی سیستم ها و نگرش های فلسفی به دو جریان اصلی ماتریالیسم و ایدئالیسم و حل بنیادی کلیه مسائل مهم فلسفی

وابسته به پاسخی است که بدان داده می شود.

مترجم)

۷

· پوزیتیویسم به دو دسته تقسیم بندی می شود:

الف

· پوزیتیویسم (پوزیتیویسم قدیم)

ب

· نئوپوزیتیویسم (پوزیتیویسم نوین و مدرن)

۸

آگوست کومته

(۱۷۹۸ ـ ۱۸۵۷)

ریاضی دان، فیلسوف، منتقد مذهب، از بنیانگذاران جامعه شناسی

· بنیانگذار پوزیتیویسم قدیم (پوزیتیویسم فرانسوی) کومته بوده است.

۹

· در آثار کومته، اصولا، کلیه عناصر نئوپوزیتیویسم موجود اند.

۱۰

· کومته خواهان منشاء قرار دادن دسترس پذیرها، حقایق امور، «مثبت ها» یعنی نمود ها و پدیده ها ست و مسئله ماهیت و علت دسترس پذیرها را مسئله ای بی ثمر می نامد که باید از خطه فلسفه تبعید شود.

· مراجعه کنید به دیالک تیک پدیده (نمود) و ماهیت.

۱۱

· کومته بر این مبنا، قانون سه مرحله ای خود را وضع می کند:

۱۲

· «هرشاخه شناخت ما از سه مرحله مختلف به ترتیب زیر می گذرد:

الف

· مرحله تئولوژیکی (فقهی) و یا فرضی.

ب

· مرحله متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) و یا انتزاعی.

پ

· مرحله علمی و یا مثبت.»

۱۳

· مرحله علمی و یا مثبت را کومته مرحله انسانی واقعی می نامد و قصد بنیانگذاری آن را دارد.

۱۴

· قانون سه مرحله ای در موارد زیر اعتبار دارد:

الف

· در مورد توسعه علم به طورکلی.

ب

· درمورد توسعه هر رشته علمی

پ

· و بالاخره در مورد توسعه هر فرد.

ادامه دارد.

زندگی مارکس و انگلس (۳۱۴)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل بیستم

اخرین سال های مشترک مارکس و انگلس

۱۴

مرگ جنی (همسر مارکس)

این پیشگفتار بر ترجمه «مانیفست» به زبان روسی

آخرین اثر مشترک مارکس و انگلس

بود.

این پیشگفتار در ایامی تحریر یافت

که

ضربات کمرشکنی بر خانواده مارکس وارد آمد.

در پاییز سال ۱۸۸۱

مارکس دچار بیماری خطرناک ریه شد.

بهبود مجدد حال مارکس

در اثر پرستاری فداکارانه الئانور مارکس و لنشن دموت میسر شد.

وخیم تر از حال خود مارکس،

حالا همسرش بود.

الئانور مارکس

راجع به آخرین روزهای زندگی مشترک مارکس و جنی می نویسد:

«صبح روزی را فراموش نخواهم کرد

که

مارکس

با احساس اندکی قوت در پا به اتاق مادر رفت.

آندو در عنفوان جوانی به زندگی مشرتک آغاز کرده بودند:

مادر به مثابه دختر جوان عاشقی

و

پدر به مثابه پسر جوان عاشقی

و

اکنون

آندو به مثابه زن و مرد پیر و بیمار زمینگیری

قصد وداع از یکدیگر داشتند.»

(ویلهلم لیبکنشت، «حاجی فیروز و ژنرال»، ص ۱۵۳)

جنی

در دوم ماه دسامبر سال ۱۸۸۱ در گذشت.

این سنگین ترین ضربه ای بود

که مارکس می بایستی در تمامی زندگی اش، تاب آورد.

حق با فریدریش انگلس بود که در روز مرگ جنی گفت:

«با مرگ جنی،

حاجی فیروز هم مرده است.»

(ویلهلم لیبکنشت، «حاجی فیروز و ژنرال»، ص ۱۵۳)

بر سر گور جنی در گورستان هایگیت لندن،

فریدریش انگلس

به مثابه قدیمی ترین دوست و همرزم خانواده مارکس سخنرانی کرد

و

سخنانش را با جملات زیر خاتمه بخشید:

«چه زنی، با چه فهم تیز و انتقادی ئی.

چه زنی، با چه لیاقت سیاسی مطمئنی.

چه زنی، با چه انرژی سرشته به شوری.

چه زنی، با چه نیروی فداکاری عظیمی

در خدمت جنبش انقلابی.

بی آنکه کسی از آن با خبر شود.

بی انکه اشاره ای بدان در مطبوعات مبذول گردد.

میزان خدمات جنی را فقط کسانی می دانند که با او زیسته باشند.

راجع به خصایص شخصی جنی

نیازی به گفتن ندارم.

دوستان جنی

این خصایص او را می شناسند و هرگز فراموش نخواهند کرد.

اگر زنی در جهان بوده باشد که بزرگترین سعادت خود را در سعادت دیگران بیابد،

جنی بوده است.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۱۹، ص ۲۹۴)

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۶۸)

میم حجری



آره.

فتوای کشتار در همین عکس یادگاری به خود این لاشخور هم داده شده است.

نحست وزیر بود می توانست استعفا د هد.

به عوض استعفا در شب عاشورای حزب توده در سیمای جنقوری به امپریالیسم گفت:

ما به عهد خود با شما وفا کردیم.

شما هم از ما حمایت کنید.



مسی و شرکاء از تیم مکریک هراس داشتند و پس از پیروزی بر ان پیراهنش را زیر پا انداخته اند. کلایبرت استار فوتبال سابق هلند پس از پیروزی بر تیم کشور اروپایی دیگر پیراهن حریف مغلوب را برای پاک کردن ماتحتش در ملأ عام به خدمت گرفته بود. این زباله ها بیگانه با فکر و فرهنگند.

نماینده پلورالیسم و یا رویزیونیسم پلورالیستی
در جنقوری جانیان
فرخ نگهدار است


در روزهای گذشته اظهارنظر جنجالی یکی از نمایندگان مجلس درباره مسدود کردن حساب بانکی زنان بی‌حجاب حواشی بسیاری را ایجاد کرده است.
حریف

حواشی بسیار به چه معنی است؟
خلایق در جنقوری جنایت
به چه زبانی سخن می گویند؟

ضمنا
نمایندگان مجلس
به چه معنی است؟
مگر مجلس
محل گرد آمدن نمایندگان منتخب طبقه حاکمه نیست؟
مجلس که نمیتواند نماینده
داشته باشد.
علاوه بر این
بی حجاب
که شاخ و دم نیست تا به بهانه ان حساب بانکی زنی مسدود شود.
زنان می توانند
حجاب کنند و حساب باز کنند.
به همان سان که نمایندگان کذایی مجلس میتوانند لباس عوض کنند

عجب روزگاری است
که
اوپوزیسون بایدن و بیل کلبه تین
امثال ترامپ اند
اوپوزیسیون پوتین
پالان است
و
اوپوزیسیون جانیان جنقوری
سنگسار کنندگان زنان بینوای افغانند.


تعرض به زنان که بدتر از سنگسار انان در بیابان نیست.
ضمنا
وقتی
زیباترین کودکان و نوجوانان کشوری در ملأ عام
به گلوله بسته می شوند،
انتقاد از تعرض به اسرا در زندان ها
نوعی عوامفریبی خودنمایانه است.
نوعی جانماز آب کشیدن است
و
نشانه خریت و بی شرمی و رذالت و غفلت مطلق است.




پارلمان مکزیک بعد از آن که اقدام مسی را اهانت به پیراهن تیم ملی فوتبال این کشور تلقی کرد، ورود این فوق ستاره آرژانتینی به خاک مکزیک را ممنوع کرد.

فوتبالیست ها عمدتا لومپن اند.
این بدبخت ها مسخ شده اند.
نه شعور دارند و نه شخصیت.


زن زندگی ازادی فروغ خادم علایی

این عکس مجله تایم رو دیدین و احتمالا باهاش حال کردید. من دیدم و حالم بهم خورد. عکس لطیف، سانتی‌مانتال و بدون خشم و بدون ذره‌ای انعکاس آنچه بر ما و زنان ما رفته. حالا عکاس کیه؟ فروغ خانم علایی
لیبرال

چه ایرادی دارد؟
فروغ
هنرمندی است و حق دارد هر اثری را که دلش میخواهد بدون اجازه گرفتن از این و ان منتشر کند



آرامش بنی بشر
در این است که هرچه میداند، نگوید
و
هرچه را که می شنود، باور نکند
و
به بقیه چیزها فقط لبخند بزند.
فرنگی

هی فرنگی خرپرور.
لطف کن و بگو:
آرامش در خریت است و بس.
چون بنی خر هم همین کند که تو می فرمایی


ج.ا با اعدام محسن شکاری با مردم به طور علنی وارد جنگ شد‌
ماری

دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
دیالک تیکی فوندامنتال (بنیادی و اساسی) است.
تازگی ندارد.
خاص جنقوری خاوران هم نیست.
دست همه سردمداران و سران جنقوری تا مرفق به خون توده و حزب توده آلوده است.

هی بدری خوشگدران در شیطانستان جهان
برادرت جلاد خمینی بود
در قتل های زنجیره ای
دفتر جنایت برادرت در جنایتگاه اوین بود

امید و کامو

آنجا که امیدی باقی نماند، باید ابداعش کرد.
کامو

قسم به قبر قمر بنی هاشم
که کامو معنی امید را نمی داند.
خیلی ها امید را با خوشخیالی عوضی می گیرند.
مثلا میان امید و انتظار و معجزه و توقعات خوشخیالانه دیگر علامت تساوی می گذارند.
امیدواران مثلا در جماران در انتظار ظهور مهدی منجی میرغضب هزارساله
لب چاه جمکران می نشینند و عجل الله فرج می خوانند.
امید
اما به شرطی امید است و نه خوشخیالی
که قانونمند باشد.
یعنی مبتنی بر قوانین و قانونمندی های عینی توسعه باشد.
تفاوت اوتوپی با علم همین جا ست


عشق چون حسن یوسفی ست
که چون به گاه در آید
حماسه را رقم زند
و
تو رنگین کمان را
در چشمانش ببینی
به هنگامه ی غوغا .
شهناز هماپور

معنی تحت اللفظی:
عشق مثل زیبایی یوسف است که اگر به موقع بیاید، حماسه را رقم می زند و فرد در چشمانش به هنگامه غوغا رنگین کمان را می بیند.

عشق
چه بسا
خیال است و نه رئال.
عشق خیالی سرشته به توهم است.
عشق
بنی بشر را
لال و کر و کور و خر می کند.
یعنی
سلب آدمیت می کند.
مسخ می کند.
علیل و ذلیل و زمینگیر و ترحم انگیز و تهوع آور می کند
ضمنا به او توهم یک شرزه شیر را می بخشد.
دلیل ایدئآلیزاسیون عشق در ایده ئولوژی برده داری و فئودالی
همین توهم ایرئال و ایراسیونال (ضد واقعی و ضد عقلی) ناشی از عشق است.
دلیل ایدئآلیزاسیون می نیز به همین سان.
عشق و می همشیره یکدیگرند و فونکسیون ایراسیونالیستی واحدی دارند.



همشیره سید علیهی مش بدری.
خلایق آن می کنند که استاد ازل می خواهد.
استاد ازل
خلایق را
لال و کر و کور و خر می کند.
استاد ازل سیدعلی
طبقه حاکمه است.
استاد ازل پوتین و پالان هم به همین سان.


نمی دونم این صدا و سیمای بذریشون روز روزش چه برنامه های شاد و مفرحی داره که الان که ایام فاطمیه شونه عزاداری هم توش می کنن -برای ور افتادن ایام فاطمیه و مناسبت های مشابهش
سایه

دلیل علاقه مذاهب به عزا
و
نفرت شان از عیش و عشرت چیست؟


به خودم قول میدم هیچ وقت هیچ قدمی واسه دلم برندارم.
سارا

اولا
منظور از دل چیست؟
دل = ذهن، ضمیر
ثانیا
منظور از خود چیست؟
خود احتمالا همان دل است.
منظور سارا از دل
احتمالا
هوس و هوای نفس و غریزه و غیره است.
غریزه
غولی قدر قدرت است و زور ساراها بدان نمی رسد.
غریزه افراسیاب ها را به زانو در می اورد چه رسد به ساراها


عرعرستان صعودی از قوطی طرفداری می کند و جنقوری خاوران از طوطی. سؤال این است که فرق قوطی با طوطی چیست که دهها هزار نفر نفله می شوند؟


نگاهم کرد و گفت:
«می‌دانی رنج تو از چیست؟
تو به آنچه نباید، بسیار می‌اندیشی»

این جمله علامه نادرست و نا قدیق است.
مفهومی به نام «آنچه نباید» وجود ندارد تا کسی بدان بیندیشد و یا بی خیالش باشد.
من ـ زور علامه شاید «به انچه که نباید بیندیشی» باشد.
بدین طریق
بشر
مجاز به اندیشیدن به دسته ای از چیزها نیست.
این چیزها از چه قرارند؟
جوانان جنقوری را در روز روشن
قتل عام می کنند.
حالا چه باید کرد؟
به این جنایت نباید اندیشید؟


ژنرال یمن گفت خیلی قوی شده است.
حریف

حالا چه فرق میکند که
در یمن
طوطی پیروز شود ویا قوطی؟
در سوریه
اسد پیروز شود و یا حسد؟
جنگ و ستیز در این کشور ها اصلا برای چیست؟

فرق ترامپ با بایدن چیست؟
فرق پوتین با پالان چیست؟



تنها راه حلی که فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم
برای کلیه مسائل دارند،
نفی فیزیکی هر مخالف بالقوه و بالفعلی است
. ۹۹ درصد کسانی که در این مدت به انحای مختلف کشته شده اند،
کمترین خطری برای این اجامر نداشته اند.
چه بسا در زندان های این ها بوده اند.

اسامی برخی از بازداشت شدگان که در خطر صدور حکم اعدام قرار دارند
یا حکم اعدام برای آنها صادر شده است
تهران
1-محمد قبادلو / متهم به افساد فی‌الارض/محکوم به اعدام
2-سهند نور محمدزاده/متهم به محاربه/محکوم به اعدام
3-محمد بروغنی /متهم به محاربه /محکوم به اعدام
4-اکبر غفاری/متهم به محاربه
5-پرهام پروری /متهم به محاربه
6-ماهان صدرات مدنی/متهم به محاربه
7-سامان صیدی /متهم به محاربه
8-محسن رضازاده قراقلو/متهم به محاربه
9-منوچهر مهمان نواز/متهم به محاربه
10-میلاد آرمون/متهم به ضرب و جرح منجر به قتل (پرونده اکباتان )
11-بهراد حصاری/متهم به ضرب و جرح منجر به قتل (پرونده اکباتان )
12-مهدی جهانی/متهم به ضرب و جرح منجر به قتل (پرونده اکباتان )
13-نستوه نیکخواه/متهم به ضرب و جرح منجر به قتل (پرونده اکباتان )
14-محمد پسندیان/متهم به ضرب و جرح منجر به قتل (پرونده اکباتان )
15-ابوالفضل مهری حسین حاجی/متهم به مقابله با حکومت اسلامی
16-سعید شیرازی/متهم به افساد فی‌الارض
کرج
17-حمید قره‌حسنلو/متهم به افساد فی الارض‌
18-فرزانه‌ قره‌حسنلو/متهم به افساد فی الارض‌
19-رضا آریا /متهم به افساد فی الارض‌
20-محمد مهدی کرمی /متهم به افساد فی الارض‌
21-علی معظمی گودرزی/متهم به افساد فی الارض‌
22-بهراد علی‌کناری/متهم به افساد فی الارض‌
23-رضا شاکر زواردهی/متهم به افساد فی الارض‌
24-جواد زرگران/متهم به افساد فی الارض‌
25-محمد امین اخلاقی/متهم به افساد فی الارض‌
26-سید محمد حسینی /متهم به افساد فی الارض‌
27-شایان چارانی/متهم به افساد فی الارض‌
28-مهدی محمدی/متهم به افساد فی الارض‌
29-آرین فرزام نیا/متهم به افساد فی الارض‌
30-امیر محمد جعفری/متهم به افساد فی الارض‌
31-امین مهدی شکرالهی /متهم به افساد فی الارض‌
اصفهان
32-توماج صالحی/متهم به افساد فی الارض‌
33-سعید یعقوبی/متهم به محاربه
34-صالح میرهاشمی/متهم به محاربه
35-امیر نصرآزادانی/متهم به محاربه
زاهدان
36-علی رخشانی/متهم به محاربه
37-محمد رخشانی/متهم به محاربه
مشهد
38-مجیدرضا رهنورد/ متهم به محاربه
خوری
39- توحید درویشی / محکوم به اعدام





اعدام قتل عمد دولتی است.
آذر ادیبی

نه.
مفاهیم هر کدام معنی منحصر به فرد خود را دارند.
اعدام و ترور و سنگسار و مسموم کردن و بریدن سر و شاهرگ و غیره
فرم اند
و
هر کدام معنی و محتوای خاص خود را دارند.

محتوای مشترک همه انها نفی فیزیکی همنوع است.
هر فرمی
محتوا نیست
به همان سان
که
هر گردی
گردو نیست.
هر اعدامی منفی نیست.
حتی هر تروری منفی نیست.
تروریسم را نباید با ترور عوضی گرفت.
قتل عام را نباید با اعدام و قتل عوضی گرفت.

قانون چیست علی داعی؟ قانون تبیین کتبی رسمیموازین مدافعه از منافع طبقه حاکمه است که امثال علی داعی هم عضو و جزوش تشریف دارند


ای دیکتاتور! معلومه تاریخ نخوندی... ما همون ملتی هستیم که حصر اصفهان و تبریز رو گذروندیم خاک خوردیم ولی خاک ندادیم حالا هم #اعتصابات_سراری رو بخوبی انجام میدیم و میگذرونیم تا کمرت بشکنه.
یه ایرانی

چرا
یه ایرانی رجز خوان.
همین آذربایجان
روزی جزو خاک تان بوده است و داده اید.
همین عمان
جزو خاک تان بوده است و فروخته اید و دلارهای حاصله را در بانک های امپریالیستی پس انداز کرده اید.
۴۲ سال است که آخوندها
حتی
زنان و دختران تان را به زوار می فروشند و خرمن دلار درو می کنند



دیدی وقتی پر از ناامیدی میشی بعد یهویی یه خوشحالی میاد تو دلت ؟ اون خداست !
ملودی

خوشحالی و بدحالی
و
امیدواری و نومیدی
پدیده ها و روندهای روانی اند
و
ربطی به خدای کذایی ندارند.
خدا اصلا کیست و چیست؟
خدا یک مفهوم است.
مفهوم چیست.
مثال:
درخت و دختر و پسر و خر و خرما
مفهوم اند.
مفاهیم چگونه تشکیل می یایند؟


در جمهوری خلق چین
مردم حکومت می کنند.
حضرت اسرافیل.
به حضرت عزرائیل هم بگو
تا عرشاد شود و خرشاد شود.

مخافین حکومت مردم
مثلا در هونگ کونگ طرفدار استعمار انگلیس اند
و
مردم نمی خواهند که مجددا چین بین امپریالیست ها تقسیم شود.



ذات و یا ماهیت اشیاء و افراد چیست؟


برای توضیح نحوه تشکیل ماهیت هر چیز و هر پدیده و هر روند و هر سیستم
قبلا باید نحوه تشکیل محتوا را توضیح داد.
یعنی
دیالک تیک فرم و محتوا را.
مثال:
نمکدان می تواند فرم های استوانه ای شکل، گلابی شکل و کره ای شکل و غیره داشته باشد.
از تجرید این اشکل مختلف نمکدان
مفهوم فلسفی فرم تشکیل می یابد.
با شنیدن فرم
شنونده همه اشکال همه نمکدان ها را در ذهن خود مجسم می سازد.
نمکی که در داخل این نمکدان به عنوان فرم وجود دارد،
محتوای نمکدان است که از مواد زیر تشکیل یافته است:
از
سدیم کلرید
از املاح سرب و اهن و مس و آلومنیوم و سیلیسیوم و غیره که به اندازه خیلی ناچیزی در نمک طعام وجود دارند.

دیالک تیک پدیده و ماهیت (ظاهر و ذات)
در همان مثال فوق الذکر:
تعیین کننده ترین فرم نمکدان
نمود و یا ظاهر آن نامیده می شود.
تعیین کننده ترین ماده نمک
هم
یعنی سدیم کلرید
ماهیت و ذات نمک نامیده می شود.



ستاد امر به معروف مهسا
گشت عرشاد
مگر تحت فرمان ستاد امر به معروف نبود؟
پس بهتر است که ستاد منحل شود

دلار برای مجتبی مهسا


بودا
سه چیز پنهان نمی ماند:
آفتاب
ماه
حقیقت.

بودا
معنی حقیقت را نمیداند.

اگر می دانست،
می گفت:
حقیقت
تنها چیزی است
که
به ندرت کشف می شود.


زندگی
اش کشک خالته
بخوری
پاته
نخوری
پاته.
زندگی
امری جبری است.
بایدی است و نه دلبخواهی.
زندگی فی نفسه معنی ندارد.
موجود زنده باید به زندگی اش معنی دهد.
چگونه میتوان به زندگی خود معنی داد؟



به راه خود
بی اعتنا به حرف این و آن
ادامه بده.
دانته

هی دانته
پیدا کردن راه
خودش هنری و شق القمری است.
بدبختی خلایق در گمراهی است.
خریت
هرگز
به نفع کسی تمام نشده است.
(مارکس)


هی استاد دانش کاه حقوق
قانون مجازات اسلامی کذایی
را
همین قوه مقننه
وضع کرده است
و
همین قوه مقننه
میتواند تغییر دهد



ظاهر
جلب می کند
و
شخصیت
حفظ می کند.
فرنگی

هی فرنگی
اولا
ظاهر زیبا می تواند جذب و یا جلب کند
و
نه ظاهر زشت.
حتی توله های أدمیان
از ننه و بابای پیر و ضعیف و علیل و زشت و زمینگیر خود
گریزانند.

ضمنا
ضد ظاهر
ذات است و نه شخصیت.

کشف ذات افراد آسان نیست.

تعیین کننده در دیالک تیک ظاهر ذات
ذات است.
تغییر ظاهرآسان است.
تغییر ذات اما دشوار است.

پیش شرط کسب شخصیت
کسب پیشاپیش شعور است.
به همین دلیل در جوامع سوسیالیستی
با اشاعه شعور پرولتری
شخصیت پروری صورت می گیرد.




دولت مصدق
سپاه نداشت،
جمهوری هم نبود، هسته ای هم نداشت، موشک هم نداشت، با حزب الله و حماس هم ارتباط نداشت، فقط گفت نفت ما حق خودمان است و امریکا سرنگونش کرد. امریکا با استقلال و آزادی ملت ها دشمن است. "
نگارنده ناشناس
حریف

دلایل
قوی باید
و
من،
تقی.

ناشناس معنی آزادی و استقلال را نمی داند.
ناشناس نوکر سید علی و دار و دسته خونریزش است.
جنقوری خاوران
مگر مستقل است و آزاد است؟
وابستگی به اولیگارشیسم مرتجع روس که به معنی استقلال نیست.

دولت مصدق
به قول جوانشیر
از قضا امریکوفیلتر از دولت شاه بود.
دلیل سرنگونی مصدق
نه
طرفداری او از آزادی و استقلال کذایی، نه ملی کردن فنت
بلکه
چیز دیگری بوده است.
همه مصدق های کشورهای مختلف سرنگون شده اند
تا مناطق تحتت نفوذ انگلیسو فراسنه و غیره
توسط سرکرده جدید تسخیر شوند.
ضمنا
جنقوری خاوران را خود امپریالیسم روی کار اورده است.
ناشناسان مراجعه به سخنان میر حسین موسوی در شب عاشورای حزب توده:
ما به وعده خود در مزینه ریشه کن کردن حزب توده
وفا کردیم
حالا نوبت غزب است که از ما دفاع کند



کامنت ر ابا اندکی دقت بخوانید.
جنگ زرگری خونین بین دو جناح طبقه حاکمه واحد شعله ور است.
خلایق آلت دست قرار داده می شوند.

یک نفر نیست.
طبقه است.
طبقه حاکمه است.
نفرات
نمایندگان طبقات حاکمه اند.

شیخ
از این بابت
فرقی با شاه ندارد.
شاه
رفت
و
جامعه تغییر نکرد.
برای اینکه طبقه حاکمه همان ماند.

حالا هم جناحی از طبقه حاکمه
بر ضد جناح دیگر
جنگ زرگری راه انداخته است.

گشت عرشاد
تعطیل شد.
یک نفر
هم میتواند مسموم شود
و
آب از آب تکان نخورد.
به بالا رود کار افتادگان
لنینی کند چون در عالم ظهور


تابوت جوانان خیلی سنگینه چون با آرزوهایشان دفن میشوند.
سارا

جوانان به عزرائیل بدهکار نیستند.
چون هنوز روی زندگی را ندیده اند.
جوانان جام زندگی را لاجرعه سر می کشند
سیاوش کسرایی شعر زیبایی در این زمینه دارد.


پویندگان



آنان
به مرگ وام ندارند

آنان
که
زندگی را لاجرعه سر کشیدند

آنان
که
ترس را 
تا پشت مرزهای زمان راندند

آنان
به مرگ وام ندارند


آنان
فراز بام تهور

افراشتند نام


آنان

تا آخرین گلوله خود جنگیدند 

آنان با آخرین گلوله خود مردند

آری
به مرگ وام ندارند

آنان 

عشاق عصر ما

پویندگان راه بلا
راه بی امید


مادر !
بگو که در تک این خانه خراب

گل های آتشین

در باغ دامن تو چه سان رشد می کنند ؟

این خواهر و برادر من
آیا 
شیر از کدام ماده پلنگی گرفته اند ؟

پیش از طلوع طالع

امشب
ستارگان
به بستر خون خسته خفته اند

بیدار باش را 
در کوچه های دور

در شاهراه خلق
به آوا درآورید

دلخستگان
به بستر خون تازه خفته اند

سیاوش کسرایی




قتل مهسا امینی آتش زیر خاکستر رو شعله ور کرد و این آتش هر روز با کشتن جوونهای بی گناه وطن بیشتر زبانه می کشد
ماری

بهترین راه برای درک و توضیح حوادث
دیالک تیک ضرورت (جبر) و تصادف است.
تصادف = فرم جامه عمل پوشی ضرورت.
جنگ جهانی اول به عنوان ضرورت
با ترور شازده اطریش
شعله ور شد.
انفجار نارضایتی عمومی در جنقوری جنایت
روزی با تقلب در انتخابات
و
روز دیگر با قتل مهسا
صورت گرفته است.

ادامه دارد.

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۷۲)

Siyavash Kasraei.jpg

تحلیلی

از

شین میم شین

۹

یک لب به مهربانی و پیوند باز، نه

از پشت سال ها دوری و انتظار

آن دم که پا گرفته یکی شعله تا بدان

از ره رسیده را

با چشم دل ببینی و بشناسی

در پرده های مه نفسی کارساز، نه

معنی تحت اللفظی:

حتی لبی به مهربانی باز نشد تا به پیوند پدر با پسر اشاره کند.

پس از سال ها دوری و انتظار ـ در لحظه ای که باید از راه رسیده را در پرتو شعله ای به چشم دل ببینی و بشناسی ـ نفسی کارساز در پرده های مه یافت نمی شود.

سهراب

اکنون به جای انتقاد از خود و پدر خود،

به جای انتقاد از قطب داخلی در دیالک تیک داخلی و خارجی،

قطب خارجی را ناتورالیزه و ایراسیونالیزه می کند:

به زعم سهراب، دست قوای موهومی توان بینش و شناخت را از پور و پدر سلب می کند.

بدین طریق در قاموس سهراب

قطب خارجی دیالک تیک داخلی ـ خارجی به دو بخش تقسیم می شود:

الف

بخش اجتماعی و بشری در هیئت دشمنان

ب

بخش ماورای اجتماعی و طبیعی در هیئت قوای موهوم و ایراسیونال.

وقتی به رزم

چشم و چراغ تو

ـ رستمت ـ

می رفت تا پسر بکشد،

با خود اوفتد

زال زرت چه شد که به تدبیر می نشست؟

معنی تحت اللفظی:

وقتی رستم ـ چشم و چراغ تو ـ می رفت تا در میدان رزم، فرزند خود را بکشد،

یعنی به خودستیزی تن در دهد،

پس زال زر تو کجا بود که همیشه به تدبیر می پرداخت؟

سهراب

در این بند شعر،

حکیم طوس

را

به رگبار مسلسل نکوهش بسته است.

دل سهراب از دست فردوسی پر است.

سهراب هر چه در خشاب چنته و کله دارد،

خطاب به حکیم طوس شلیک می کند.

پرت و پلا پشت سر پرت و پلا.

از دشمنان شروع کرده، به سپهر و چرخ و غیره رسیده و اکنون با حکیم طوس گلاویز شده است.

سیمرغ رهنمای کجا بود

آن قاف ـ آشیان؟

سهراب علاوه بر زال زر تدبیرگر، سراغ سیمرغ را از حکیم طوس می گیرد،

سراغ سیمرغ یاریگر و چاره گر به هنگام نیاز را.

و اینک که زخم پهلوی من چون گل عقیق

پر داده عطر مرگ

کاووس شاه کیست که بی رأیت، ای حکیم

دارو کند نهان؟

معنی تحت اللفظی:

اکنون که زخم پهلوی من بسان گل عقیق، عطر مرگ می پراکند، کاووس شاه کیست که بی اجازه ی تو، دارو نهان کرده باشد؟

سهراب از آغاز این فراز شعر در گفتگو با حکیم طوس، پیگیرانه بر صراط منطقی واحدی می راند:

۱

نخست در دیالک تیک داخلی و خارجی، یعنی در دیالک تیک پور و پدر و بیگانگان،

خارجی (بیگانگان)

را

مطلق کرده بود

و

داخلی (پور و پدر)

را

به آب زمزم شسته بود.

۲

بعد

قطب خارجی در دیالک تیک داخلی ـ خارجی

را

ناتورالیزه و ایراسیونالیزه کرده بود.

باز هم به سیاق سابق، داخلی (پور و پدر) را تطهیر و تبرئه کرده بود و قوای موهوم ماورای اجتماعی از قبیل چرخ و سپهر و غیره را به محاکمه کشیده بود و محکوم کرده بود.

۳

اکنون نوبت به خارجی دیگری رسیده است.

خارجی دیگر

شخص شخیص فردوسی

است

که

معمار یگانه عمارت عظیم تراژدی است.

می توان گفت که سهراب دیالک تیک داخلی و خارجی را به شکل دیالک تیک پور و پدر و فردوسی بسط و تعمیم می دهد و وارونه می سازد.

یعنی نقش تعیین کننده را در این دیالک تیک از آن خارجی (فردوسی) می داند و پور و پدر را تبرئه می کند.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۵۸۶)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت دوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۵۵)

بخش سوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

خنک آن، که در صحبت عاقلان

بیاموزد اخلاق صاحبدلان

معنی تحت اللفظی:

خوش به حال کسی که در معاشرت با خردمندان، اخلاق روشنضمیرن را فرا گیرد.

سعدی

در این بیت شعر،

شیوه آموزش اخلاق صاحبدلان

را

همنشینی با عاقلان می داند.

در قاموس سعدی، انسان موجودی ذلیل و ترحم انگیز است و هرگز نمی تواند مستقلا و بدون کمک و وساطت دیگران، به شناخت چیزها، پدیده ها و سیستم ها نایل آید.

اخلاق

چیزی طبقاتی است.

هر طبقه و قشر اجتماعی

اخلاق خاص خود را دارد.

مثلا

اخلاق اشراف فئودال و روحانی

برای توده رعیت و پرولتر

تهوع انگیز است و نه فخر انگیز.

مظاهر صداقت و صراحت و صفا

هم

توده های زحمتکش اند و نه لاشخورهای ریاکار طبقات حاکمه.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (خ) خارج از اقلیم بودن (اکستریتوریالیته)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

· خارج از اقلیم بودن، حالت حقوقی خاصی برای مقامات زیر است:

الف

· برای نمایندگان

ب

· برای نمایندگان دیپلوماتیکی و کنسولی

پ

· برای محل و مکان خدمت نمایندگی های رسمی در خارج از کشور.

ت

· برای اشیاء و دارایی های دولتی که در منطقه تحت نفوذ دولت دیگری قرار دارند.

۲

· خارج از اقلیم بودن اشخاص و دارایی های معینی، استثنائی از اختیارات قانونی دولتی مثلا در زمینه اختیارات دادگاهی، مالی، مالیاتی، گمرکی و غیره است که شامل حال همه اشخاص و اشیای موجود در خطه دولتی می شوند.

۳

· واحدهای زیر در حین دیدار از دولت دیگر، از امتیاز خارج از اقلیم بودن برخوردار می شوند:

الف

· واحدهای نظامی

ب

· ناوهای جنگی

پ

· هواپیماهای نظامی

۴

· خارج از اقلیم بودن ضمنا به میزان متفاوتی شامل حال سازمان های بین المللی و کارمندان شان می شود.

۵

· دامنه و حد و مرز خارج از اقلیم بودن گروه ها و انواع مختلف اشخاص و نمایندگی ها و دارایی ها متفاوت است.

۶

· تعیین دامنه و حد و مرز خارج از اقلیم بودن با قراردادهای دوجانبه و یا چند جانبه و یا بنا بر حقوق عادی (مثلا حقوق ملل) و یا با قانونگزاری بین المللی مربوطه صورت می گیرد.

۷

· خارج از اقلیم بودن ضمنا در مصونیت و امتیازات دیپلوماتیکی تبیین می یابد.

· مراجعه کنید به مصونیت، حقوق ملل

پایان

زندگی مارکس و انگلس (۳۱۳)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل بیستم

اخرین سال های مشترک مارکس و انگلس

۱۳

انگلس

و

به ویژه مارکس

توجه بیشتری هم به توسعه در روسیه داشتند.

مارکس و انگلس

در سنین بالا

مثلا مارکس در ۵۱ سالگی

زبان روسی را فرا گرفته بودند، تا بتوانند ادبیات علمی و هنری ـ ادبی روسی را به زبان اصلی بخوانند.

مارکس در رابطه با اثرش «کاپیتال» علاقه وافری به مناسبات کشاورزی در روسیه و به ویژه به عواقب لغو سیستم ارباب ـ رعیتی از سال ۱۸۶۱ در روسیه داشت.

مارکس و انگلس

با دقت خاصی

تقویت جنبش انقلابی ـ دموکراتیکی در کشور تزاری را دنبال می کردند.

مارکس و انگلس

با بسیاری از سخندانان این دموکرات های انقلابی رابطه مکاتباتی داشتند

و

برخی از آنها به خانه آندو رفت و آمد داشتند.

مارکس و انگلس

بر آن بودند

که

روسیه تزاری

در آستانه انقلاب بورژوایی ـ دموکراتیکی قرار دارد

که

وظیفه اولیه اش

سرنگونی حاکمیت خودکامه تزاریستی باید باشد.

به نظر اندو،

این سرنگونی تزاریسم

تأثیرات عظیمی بر کل اروپا خواهد داشت

و

به رهایش لهستان و دیگر خلق های تحت ستم منجر خواهد شد

و

«ناقوس مرگ پروس»

را

به صدا در خواهد آورد

و

رهایش پرولتاریای اروپا را پیشبرد خواهد بخشد.

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۴، ص ۳۱۸)

مارکس و انگلس

انقلابیون روسی

را

در فراگیری گام به گام معارف علمی مبارزه طبقاتی به مثابه نیروی محرکه تاریخ مدد می رساندند.

مارکس و انگلس

در ماه ژانویه سال ۱۸۸۲

مقدمه ای بر ترجمه جدید «مانیفست» به زبان روسی نوشتند

و

امید خود رااعلام داشتند که «انقلاب روس، علامت انقلاب پرولتری در اروپا» خواهد بود.

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۱۹، ص ۲۹۶)

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پلورالیسم (کثرت گرایی، ضد مونیسم)

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

۱

· پلورالیسم (کثرت گرائی) در واقع به معنی آموزه تعدد و آموزه کثرت است.

۲

· پلورالیسم ضد مونیسم است.

۳

· «پلورالیسم» نامی است برای طبقه ای از نگرش های ایدئالیستی که منکر وحدت جهان اند و به جای آن کثرت را به مثابه تعین اساسی واقعیت مطرح می سازند.

۴

· پلورالیسم این کثرت را به مثابه کثرت و تعدد ماهیت ها و یا لایه های وجودی مستقل فاقد پیوند درونی و فاقد قوانین و قانونمندی های فراگیر می داند.

۵

· نام «پلورالیسم» برای اولین باردر آثار کریستیان ولف برای نشان دادن فلسفه هائی به کار رفت که برای توضیح جهان بیش از یک ماهیت در نظر می گیرند و در نقطه عطف قرن نیز به همان معنا از سوی جیمز در ادبیات فلسفی بورژوائی وارد شد و استعمال و اشاعه پیدا کرد.

۶

· گرایش به پلورالیسم ضمن رد مونیسم در فلسفه بورژوائی واپسین ودر مکاتب زیر فلسفه امپریالیستی وسیعا رواج دارد:

الف

· در فلسفه ارزش مکتب نئوکانتیانیستی جنوب غربی آلمان

ب

· در فلسفه حیات

پ

· در نئوتومیسم.

۷

· جهان بینی های پلورالیستی مهم به شرح زیرند:

الف

· پراگماتیسم

ب

· پرسونالیسم

پ

· امپیریسم منطقی (پوزیتیویسم).

۸

· «پلورالیسم» به معنای من در آوردی آن از سوی رویزیونیسم مدرن به مثابه کلمات قصار علیه وحدت و یکپارچگی مارکسیسم ـ لنینیسم به کار می رود.

۹

· رویزیونیسم مدرن (به ویژه ارنست فیشر)، خواهان «مارکسیسم پلورالیستی» است.

· منظور مارکسیسمی است که فاقد اصول اساسی زیرین خود باشد:

الف

· آموزه مربوط به طبقات و مبارزه طبقاتی،

ب

· آموزه مربوط به دیکتاتوری پرولتاریا

پ

· آموزه مربوط به نقش رهبری طبقه کارگر و حزب مارکسیستی ـ لنینیستی آن.

۱۰

· به نظر رویزیونیست های مدرن، نمایندگان این «مارکسیسم پلورالیستی» را روشنفکران تشکیل می دهند.

· زیرا آنها در ساختارهای اجتماعی مدرن (بنا بر نظریه جامعه شناسی دانش) به اصطلاح «شناور بر فراز طبقات اجتماعی» اند.

۱۱

· هدف اصلی از تشکیل «مارکسیسم پلورالیستی» عبارت بود از جدا کردن عمدی مارکسیسم از جنبش کارگری انقلابی، ایجاد تفرقه و تشتت در احزاب مارکسیستی ـ لنینیستی و در نتیجه تشکیل ضد انقلاب در اردوگاه سوسیالیستی جهانی.

پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پست هیستوریسم

ویکی پیدیا

برگردان

شین میم شین

دیتمار کامپر

(۱۹۳۶ ـ ۲۰۰۱)

فیلسوف، جامعه شناس و نویسنده آلمانی

استاد جامعه شناسی فرهنگ و آنتروپولوژی تاریخی

در دانشگاه آزاد برلین

از نمایندگان پست هیستوریسم

۱

  • مفهوم «پست هیستوریسم» از پایان تاریخ سخن می گوید.

۲

  • پست هیستوریسم را نباید با پست مدرنیسم عوضی گرفت.

۳

  • پست مدرنیسم از پایان تاریخفلسفه و یا از تحول فونکسیونی تاریخفلسفه سخن می گوید.

۴

  • پست هیستوریسم را باید به مثابه کلیشه توضیحی تاریخفلسفه تفسیر کرد.

۵

  • مفهوم «پست هیستوریسم» به تعیین محتوای دوران می پردازد.

۶

  • مفهوم «پست هیستوریسم» اوضاع کنونی را پساتاریخ (مابعد تاریخ) تلقی می کند. (ویلم فلوسر)

۷

  • مفهوم «پست هیستوریسم» اوضاع کنونی را به مثابه کیفیت جدیدی از فرهنگ تصور می کند که در آن جهانتصویرها و شیوه های عمل پیشین دیگر دخیل نیستند و باید به دنبال جهانتصویرها و شیوه های عمل جدیدی گشت.

۸

  • پست هیستوریسم مدعی این نیست که دیگر حادثه ای در جهان رخ نخواهد داد.

۹

  • پست هیستوریسم بر آن است که در ساختار بنیادی جوامع غربی تحول ماهوی صورت نخواهد گرفت.

(گذار به فرماسیون سوسیالیستی صورت نخواهد گرفت. مترجم)

۱۰

  • در پست هیستوریسم انسان پست هیستوریستی (انسان ما بعد تاریخ) وارد صحنه می شود.

۱۱

  • مشهورترین کاراکتر پست هیستوریستی را فریدریش نیچه در اثر خود به نام «چنین گفت، زرتشت»، تحت عنوان «انسان واپسین» مطرح می سازد.

۱۲

  • نمایندگان پست هیستوریسم به شرح زیرند:

الف

  • اسوالد اشپنگلر

ب

  • آرنولد گلن

پ

  • دیتمار کامپر

ت

  • ژان باو دریلا

ث

  • فرانسیس فوکویاما.

  • مراجعه کنید به پایان انتقاد اجتماعی؟ (ورنر سپمن)، پایان انتقاد از سرمایه داری؟ (ورنر سپمن) و مقالات مربوط به خردستیزی.

پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پست مدرنیسم (به اختصار)

ویکی پیدیا

برگردان

شین میم شین

ژان ـ فرانسوا لیوتار

(۱۹۲۴ ـ ۱۹۹۸)

فیلسوف، تئوریسین ادبی و پست مدرنیستی فرانسوی،

آثار سه دوره ای او:

آثار فنومنولوژیکی، سیاسی و نقد استروکتورالیسم

آثار مربوط به لیبیدو

آثار مربوط به پست مدرنیسم

لیوتار قدر قدرتی خرد را کنار می نهد و به ساختارهای غریزی و غیرعقلی دانش و عمل انسانی روی می آورد.

او سوبژکت انسانی را حامل دانش و شناخت نمی داند.

او با اشاره به تحول تکنولوژیکی، اجتماعی و فرهنگی در قرن بیستم تئوری پیشرفت ابدی را رد می کند.

آثار:

دانش پست مدرنیستی

هایدگر و «یهودی ها»

۱

· فیلسوف پست مدرنستی معروف به نام ژان ـ فرانسوا لیوتار این مسئله را مورد بحث قرار می دهد که آیا امروز امکان سازماندهی «حوادث بنا بر ایده تاریخ عمومی بشری» وجود دارد؟

۲

· پست مدرنیسم وداع با مدل پیشرفت خطی (قصص سترگ) را مطرح می سازد.

۳

· فلسفه پست مدرنیستی با درک هگلی موسوم به تبعیت تاریخ جهانی از خرد و روح جهانی به مخالفت برمی خیزد.

۴

· پست مدرنیسم با طرح معینی راجع به تاریخ و نه با خود تاریخ مخالفت می ورزد.

۵

· پست مدرنیسم از این رو، پایان تاریخفلسفه و یا تحول فلسفه تاریخ را طلب می کند.

۶

· فرانسیس فوکویاما (از نمایندگان پست هیستوریسم) در اثر خود تحت عنوان «پایان تاریخ» با اشاره به تفکر تاریخی هگل برای تاریخ جهان آماج اوولوسیونیستی تعیین می کند.

۷

· فرانسیس فوکویاما در سال ۱۹۹۰ از اشاعه جهانشمول دموکراسی لیبرال سخن می گوید.

۸

· او البته بعدها تز خود را مورد تجدید نظر قرار می دهد و اعلام می دارد که در کشورهای اسلامی دینامیسم دیگری عمل خواهد کرد.

· مراجعه کنید به پایان انتقاد اجتماعی؟ (ورنر سپمن)، پایان انتقاد از سرمایه داری؟ (ورنر سپمن) و مقالات مربوط به خردستیزی.

پایان انتقاد از سرمایه داری؟

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4872

پایان

درنگی در اندیشه ای (۵۷۴)

Ist möglicherweise ein Bild von 2 Personen

میم حجری

فیدل کاسترو:
خدایی وجود ندارد.
برای زندگی مطلوب به ایمان نیازی نیست.


فیدل کاتسرو و چه گوارا

توان تفکر مفهومی نداشته اند.


رهبر اصلی انقلاب کوبا
رائول کاسترو
بوده است،
که عضو حزب کمونیست کوبا بوده است.


کمونیست ها چنین اند:
بی نام و بی اعتنا به نام اند.



چگونه می توان
انسان بود و ایمان نداشت؟


ایمان که بد نیست.
ایمان به خرافه بد است و نه ایمان به حقیقت.

ضمنا
خدا
عکس است.


خدا
مفهوم است.


و

هر عکسی
اصلی دارد.


بحث بر سر اصل باید باشد و نه بر سر عکس.


نیاکان ما
طبیعتخدا را می پرستیدند.

در جامعه طبقاتی
طبقه حاکمه ـ خدا
پرستیده می شود.


در جامعه کمونیستی
دیالک تیکی از طبیعتخدا و توده ـ خدا
پرستیده می شود.


کمونیسم = ناتورالیسم متکامل + هومانیسم متکامل.

همبودگرایی = طبیعتگرایی متکامل + انسانگرایی متکامل

دموکراسی حقیقی = توده فرمایی
توده ای
که
در حزب توده
تربیت یافته
و
کل اندیش گشته است.

مارکسیستی اندیش گشته است.


هدف استراتژیکی روشنگری علمی و انقلابی
توده ای کردن فلسفه (خرد کل اندیش) است

پایان

درنگی در اندیشه ای (۵۷۵)

Ist möglicherweise ein Bild von eine oder mehrere Personen

میم حجری

یا در واقع نقش تعین کننده با آن بخش از پدیده است که مطلق است نه نسبی. مانند روند تضاد که پیوند نسبی است و مبارزه مطلق است.
ناصر


پدیده؟
هر چیزی، هر پدیده ای، هر روندی و هر سیستمی
ساختار دیالک تیکی

دارد.
یعنی از اقطاب (قطب های) متضاد تشکیل یافته است.
قطب هایی که با هم اند و در عین حال بر ضد هم اند.
مثال:
بورژوازی و پرولتاریا دو قطب دیالک تیک بورژوازی و پرولتاریا هستند:
یعنی همبا و همستیزند.
یکی بدون دیگری وجود ندارد.


نفی بورژوازی
با انقلاب سوسیالیستی
ضمنا به نفی پرولتاریا
منجر می شود.


در جامعه سوسیالیستی
نه بورژوازی وجود دارد و نه پرولتاریا.

اعضای برابرحقوق جامعه وجود دارند.


مثال دیگر
دیالک تیک ماهیت و پدیده (ذات و ظاهر)
نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از ان ماهیت و ذات است.
یعنی
ماهیت مقدم بر پدیده است.
ذات مقدم بر ظاهر است.
اگر ذاتی نباشد، ظاهری هم نخواهد بود.

تضاد
به تنهایی وجود ندارد.
هیچ چیزی به تنهایی وجود ندارد.
تضاد در دیالک تیک وحدت و تضاد وجود دارد.


کسانی که با توسل به تضاد در صدد درک و توضیح مسائل اند
یا گمراه اند و یا عوامفریب اند
و
از فلسفه مارکسیستی بی خبرند.


اهل عرفان
هم
بر عکس این جماعت
همه چیز هستی را در وحدت می بیند.
هر دو جریان
متافیزیکی اندیش (ضد دیالک تیکی اندیش) و خردستیزند.


همه چیز هستی

خصلت و ساختار دیالک تیکی دارند.
همه چیز میدان دیالک تیک های بیشمار است.


دیالک تیک = وحدت اضداد
مثلا دیالک تیک جذب و دفع
دیالک تیک عرضه و تقاضا
دیالک تیک سوخت و ساز
دیالک تیک پروتون و الکترون.

دیالک تیک طبقه حاکمه و توده

نسبی و مطلق

هم

به تنهایی وجود ندارد.
دیالک تیک نسبی و مطلق وجود دارد.
مثلا دیالک تیک حقیقت نسبی و حقیقت مطلق وجود دارد.

پایان

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۷۱)

Siyavash Kasraei.jpg

تحلیلی

از

شین میم شین

۴

«انگار تا که من برسیدم

وارونه شد جهان

ناراستی پدید

پیوندها نهان

معنی تحت اللفظی:

انگار با رسیدن من، جهان وارونه شد و نتیجتا پیوندها محو شدند و ناراستی آشکار گشت.

این تصور سهراب مجروح است:

سهراب

فاجعه را ایراسیونالیزه می کند،

یعنی با توسل به پندار باطل درک می کند و توضیح می دهد:

او بر آن است که با رسیدنش جهان وارونه گشته و همین وارونگی جهان سبب شده که عدم صداقت بر تخت بنشیند و

پیوندهای موجود بین پدر و پسر

کشف نگردد.

منظور سهراب از این گفتار چیست؟

سهراب منظور خود را در ادامه این بند شعر، بیشتر توضیح می دهد:

۵

پور و پدر برابر هم تیغ می کشند

اما

پائی نه در میان

دستی نه پیشگیر

معنی تحت اللفظی:

پدر و پسر بر ضد هم می جنگند و همه می بینند و ضمنا از همه چیز خبر دارند.

اما نه کسی پائی جلو می گذارد که مانع این جنگ پدر با پسر شود و نه کسی دستی به قصد پیشگیری از این فاجعه دراز می کند.

سهراب

با این شیوه استدلال،

دیالک تیک داخلی ـ خارجی

را

به شکل دیالک تیک واره هیچ و همه چیز بسط و تعمیم می دهد:

یعنی خود و پدر خود را به آب زمزم می شوید و تبرئه می کند و همه تقصیرات را به گردن غیر می اندازد.

انگار خود و پدرش نه انسان های اندیشنده، بلکه اشیاء بی شعورند، نه سوبژکت عمل، بلکه اوبژکت عمل اند، نه فاعل، بلکه مفعول اند.

۶

ما این شیوه استدلال متافیزیکی را خارجی سازی می نامیم.

این شیوه استدلال سهراب

ـ در بهترین حالت ـ

به معنی وارونه سازی دیالک تیک داخلی و خارجی است.

چون در دیالک تیک داخلی و خارجی همیشه نقش تعیین کننده از آن داخلی است.

۷

امروزه و چه بسا از دیرباز

همین شیوه استدلال را هم سلطنت طلب ها با سرسختی و سماجت تام و تمام به کار می برند و هم سر تنت طلب ها.

بدین طریق

سرنگونی سلطنت در ایران و روی کار آمدن عجوزه های عهد عتیق،

به گردن امریکا

یعنی

نزدیک ترین تکیه گاه دربار

انداخته می شود،

یعنی به گردن قطب خارجی دیالک تیک داخلی ـ خارجی انداخته می شود و خود و طبقات ارتجاعی و ضد انقلابی درونی، یعنی عامل داخلی به آب زمزم شسته می شود.

تراژدی سلطنت طلبیسم اما این است که کعبه ای جز کاخ سفید نمی شناسد.

۸

سرتنت طلب ها هم شکست سوسیالیسم واقعا موجود را به گردن امپریالیسم می اندازند و گربه چف و لاشخورهای همدست او را خائنین مزدور در آب نمک خفته آن می دانند.

بدین طریق

نقش مخرب قطب داخلی در دیالک تیک داخلی ـ خارجی به باد فراموشی مطلق سپرده می شود.

و درست به دلیل همین وارونه سازی دیالک تیک داخلی ـ خارجی،

چند و چون رهایش اجتماعی به معمائی لاینحل بدل می شود و برای حضرات همان نقشی باقی می ماند که برای سگ های علاف کنار جاده ها باقی مانده است:

ول گشتن و بر هر رهگذر سواره و پیاده پارس کردن.

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۶۷)

میم حجری



هر دردی

دلیلی و علتی و درمانی دارد.

هر مسئله و معضل و مشکلی

راه حلی دارد.

ما میخایم برگردیم دو هزارو پونصد سال پیش خودمون عرزشیا هم برگردید به ۱۴۰۰سال پیش خودتون کسی جلوتون نگرفته
ماری

چرخ تاریخ به عقب برنمی گردد.
فوندامنتالیسم از هر نوع
آب در هاون می کوبد.
زنده باد پیشرفت اجتماعی
زنده باد انقلاب اجتماعی


خودکشی یا کشتار؟

هی هانا
هر گردی گردو نیست
و
هر دیکتاتوری، دیکتاتوری نیست.
حکومت شاه
پس از انقلاب سفید هم دیکتاتوری بود.
دیکتاتوری بورژوایی بود
ولی صدهزاربار دموکراتیک تر از دیکتاتوری فوندامنتالیستی کنونی بود.

مخالفین ۲ سال زندان می گرفتند
اکنون ۲۰ سال زندان می گیرند.
آنهم چه زندانی




اولا
این نظر گلشیفته است
و
نه نظر حزب توده.

در نتیجه پرونده پدرش ربطی به این نظر او ندارد.

ثانیا
گلشیفته
آدم است
آدم خوداندیش و خودتصمیمگیری است.
یعنی
تابع نظر پدرش حتی نیست.

ثالثا
گلشیفته
از هنرمندان مورد علاقه مش فرح پهلوی است و مش فرح و هوادارنش کلی عکس گلشیفته با مش فرح منتشر کرده اند.

رابعا
فمینیسم گلشیفه
نه
فمینیسم مارکسیستی
بلگه فمینیسم امپریالیستی است.

خامسا
نسل معترض کنونی
هیچ خاطره ای از کودتای مشترک شاه و شیخ با حمایت امپریالیسم ندارد.
نسل کنونی
سواد ندارد
و
اصلا سیاسی تیست تا سمتگیری سیاسی معینی داشته باشد.
نسل گیج و سردرگم و سرگردانی است.
۴۳ سال حکومت فوندامنتالیستی
خلایق را مغز زدایی کرده است.
ایران به قول کاپیتان فوتبال امریکا
عیران شده است.
عیران
اصلا جامعه نیست.
عیران
از مواد غذایی بسیار مهمی است:
یک مثقال ماست می ریزی در سطلی
و سطل را از آب خنک پر میکنی و حسابی هم می زنی و عیران تهیه می شود.
نه زحمتی لازم دارد و نه فراستی


مهسا و سهیمی


تجاوز مصباح مهسا


فاشیسم نمی تواند مذهبی باشد.
فوندامنتالیسم (طالبانیسم و خمینیسم و داعشیسم و غیره)
و
اولیگارشیسم
هم
مذهبی نیستند
عمیقا ضد مذهبی اند.
اینها ماسک مذهب بر سر کشیده اند تا عوامفریبی کنند

آره.
همه چیز این لاشخورهای فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم
مبتنی بر تزویر و ریا ست.
در این چند روز
بیش ۵۴ کودک
کشته اند.
هیچ مذهبی کشتار کودکان را مجاز نمی دارد.
چشم دختران زیبا را نشانه می گیرند.
در عراق حتی از پشت بام ها
همین لاشخورها
خایه جوانان معترض عراقی را نشانه می گرفتند
بعد
زیر خنده و قهقاه می زدند


تو دنیای موازی،جوون های ایرانی افسرده نیستن
ماتیلده

منظور از دنیای موازی چیست؟
ضمنا
مگر جوانان و زنان
جمع همگونی اند؟
توله های اجامر و زنان و دختران شان هم جوانند وهم زنند


هیچ چیز بیشتر از روانشناسی انسان پایدار نیست، روح وروان توده ها چون دریایی ابدی، هميشه امکانات نهفته ای را در بر دارد، آرامشي مرگبار وطوفانی غّران، پایین ترین حد بزدلی وشور انگیز ترین قهرمانی، توده ها همیشه در حال تبدیل شدن به چیزی هستند کاملاً متفاوت از آنچه بنظر می رسند، يک ناخدای خوب کسی نیست که نقشه‌ راهش را فقط از روی نمودهای گذرای سطح آب ترسیم می کند و نمی داند چگونه‌ از نشانه هایی که در آسمان یا در اعماق می‌بیند، طوفانی نزدیک را پیش بینی کند، نومیدی توده ها همیشه برای رهبری سیاسی گواهی است شرم آور، رهبری بزرگ هرگز تاکتیک های خود را ازحالات روحی لحظه ای توده ها تنظیم نمی کند، بلکه به قوانین آهنین تکامل می چسبد ودر مورد بقیه مسائل به آرامی اجازه می دهد تا تاریخ کار خود را به پختگی برساند
فرازی از نامه های رزا لوکزامبورگ


فرق خران با آدمیان
ابراز نظر راجع به همدیگر است.
هدف باید کشف حقیقت باشد
و
هر انتقاد
هم
رهگشای کشف حقیقت است
و
هم
هسته مهر است.
کسی عیب دشمنش را به او نمی گوید.
منتقدین سرسخت هر کس
ننه و بابای او هستند
که
عاشق اصیل او هستند



چی
در تئوری درست است و در پراتیک غلط؟
مگر می شود
چیزی در پراتیک غلط باشد
و در تئوری درست؟



وضعیت الان ایران می بینم یاد سریال ارباب حلقه ها میفتم نبرد با لشگری که نه قلب دارن نه احساس نه مغز فقط آموزش دیدن بکشن بدرن شکنجه کنن ولی اخرش نور بر تاریکی پیروز میشه
ماری

خریت و خردستیزی
مشخصه مشترک فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم و امپرالیسم است.
جهان کنونی تحت سلطه این جریانات
طویله پهناوری است


ویتنام
هم از حمایت کشورهای سوسیالیستی برخوردار بود.
در مقابل ناپالم و بمب های سمی دی اوکسین
چه مقاومتی میتوان کرد.
نصف خاک ویتنام
لم یزرع شده است.
هنوز هم هزاران علیل
در اثر مسمومیت خاک
از مادر زاده می شوند.
مرجع تقلید پوتین
هم
همین جانسون و نیکسون و لاشخورهای تهی مغز است.

صدماتی که پوتین بر خلق اوکراین وارد می اورد،
دمار از روزگار نسل های متوالی در اوکراین درخواهند اورد.
پوتین و دار و دسته خر و خردستیز و جنایتکارش
اوکراین را به روز ویتنام و سوریه و لیبی و غیره می اندازند


نه.
امپریالیسم امریکا در ویتنام در هیچ نبردی
شکست نخورده است.
امپریالیسم فرانسه
در نبرد دین بین فو شکست خورده و
مستعمره خود را در اختیار امپریالیسم امریکا قرار داده است.
کودتای ۲۸ مرداد
هم
به معنی طرد اتحاد شوروی و نشستن امپریالیسم امریکا به جای امپریالیسم انگلیس و فاشیسم آلمان در ایران بوده است.
پس از جنگ جهانی دوم
سرکرده جهان عوض می شود:
جای بریتانیکای کبیر را امپریالیسم آمریکا و اتحاد شوروی می گیرند.
از این به بعد
جنگ بین دو سر کرده جدید شروع می شود
و
با شکست اتحاد شوروی
امپریالیسم امریکا سرکرده بلامنازع جهان می شود.
آنگاه
اژدهای زرد چین
به عنوان رقیب جدید وارد عرصه می شود.
حمایت امپریالیسم (و نه فقط امریکا) از روی کار آمدن فوندامنتالیست های اسلامی
فقط در ایران نبوده است.
همین مجاهدین افغان در المان دوره می دیدند.
شاه احمد مسعود با فرانسه بهترین روابط را داشته است.
رژیم انقلاب سفید
بدون حمایت امپریالیسم از فوندامنتالیسم اسلامی شکست نمی خورد.
ارتش شاه
به دستور از بالا
از مقاومت پرهیز کرده است.
حالا هم بدون حمایت از خارج
جنقوری خاوران
سرنگون نخواهد شد.
انقلابات و حتی عنگلابات
در دیالک تیک داخلی و خارجی پیروز می شوند و یا شکست میخورند.


بدتر از اجامر جنقوری اعضای جامعه اند که کودکان را آلت دست قرار می دهند

کوری عصاکش این و ان



خودآگاهی
به
آمیزه سالمی از شناخت نقاط قوت خود و پذیرش نقاط ضعف خویش (؟)
اطلاق می شود.
فرنگی

نه.
خودآگاهی
به
دیالک تیکی از خودشناسی و محیط زیست خود شناسی (طبیعت شناسی و جامعه شناسی)
به
شناخت جایگاه اجتماعی خود و جامعه خود
به
شناخت خاستگاه طبقاتی خود و پایگاه طبقاتی خود
اطلاق می شود.
ضد دیالک تیکی خود آگاهی
را
از خود بیگانگی
تشکیل می دهد.
پیش شرط مهم برای کسب خودآگاهی
خوداندیشی مبتنی بر کل اندیشی (فلسفی اندیشی) است.
بدون از ان خود کردن فلسفه مارکسیستی
نمی توان به کسب خودآگاهی نایل امد.



در این سرزمین چهار چیز نباید باشی:
زن، کودک، درخت و حیوان خیابانی ...
یاشار کمال

هی یاشار کمال
زن و کودک
چیز
نیستند.
چیستند؟
درخت بودن چه عیبی دارد؟
درختان که بر خلاف زنان و کودکان
جزو ستمدیدگان نیستند.
منظورت از حیوان خیبابنی چیست؟
سگ ولگرد؟
چرا
دلت به حال خران پیر و بیمار رها شده در بیابان نمی سوزد که طعمه بی دفاع درندگانند؟



ﺳﻔﯿﺮ انگلستان ، ﻗﺘﻞ ﻗﺎﺋﻢ ﻣﻘﺎﻡ ﻓﺮﺍﻫﺎﻧﯽ امیرکبیر ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ «ﺣﻘﻮﻕ ﺑﮕﯿﺮﺍﻥ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ» ﭼﻨﯿﻦ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ:
ﻗﺎﺋﻢﻣﻘﺎﻡ ﻓﺮﺍﻫﺎﻧﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭﻃﻦﭘﺮﺳﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺮﯾﻢ. ﻫﺮ ﺭﺷﻮﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺪﻭ ﻣﯿﺪﺍﺩﯾﻢ، ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ، ﺍﻣﺎ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﺷﺎﻩ ﻣﯿﺪﺍﺩ...! ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺎﻣﻪ‌ﺍﯼ ﺑﻪ ﺩﻭﻟﺖ ﻋﺎﻟﯿﻪ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﭘﻮﻝ ﮐﺮﺩﻡ...! ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﻮﻝ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺷﺪ، ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﻌﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻭ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺟﻬﺖ ﻋﻮﺍﻣﻠﺶ ﺑﺪﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ:
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺗﮑﻔﯿﺮ ﮐﻨﻨﺪ...!؟
ﻓﺮﺩﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﻣﺴﺎﺟﺪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ ﺑﺮ ﻣﻨﺒﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺎﻧﮓ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﻓﺮ ملحد، ﻓﺮﯾﺎﺩ،... ﻓﺮﯾﺎﺩ،... که ﺍﻭ ﺩﻭﻟﺖ ﺍﺳﻼﻡ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ.....
ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺖ، ﺷﺎﻩ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻋﺰﻝ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ، ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻗﺘﻞ او ﺭﺍ ﺍﻣﻀﺎﺀ ﮐﺮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﻗﺘﻞ ﺁﻥ ﺑﺰﺭگﻣﺮﺩ، ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺍﺳﺐ ﺷﺪﻡ ﺗﺎ ﻭﺍﮐﻨﺶ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺑﺒﯿﻨﻢ.
ﺩﯾﺪﻡ که ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺴﺎﻥ ﺷﺐ ﻋﯿﺪ نقل و نبات داده و کوچه ها را آذین بسته و ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻭ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﻓﺮ ﻣﻠﺤﺪ ﺭﺍ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ!

هی سفیر عنگلستان
کسی که رشوه بگیرد و به لاشخور دهد
نه وطنپرست
بلکه لاشخورپرست است
و
قتلش واجب است.



درنگی در دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی)

از موضوع بحث خارج نباید شد.
در این صورت
بحث مختل می شود
و
کشف حقیقت محال می گردد.

علمای شیعه
نسبت
به
دیالک تیک جبر و اختیار
که دهریون و حتی سعدی و حافظ مطرح کرده اند،
مجبور به موضعگیری شده اند.
مثال:
تیر چون از کمان همی گذرد
از کماندار داند اهل خرد.
سعدی در این بیت شعر
جبر گرا ست.
رضا به داده بده وزجبین گره بگشا
که بر من و تو در اختیار نگشاده است. ح
افظ هم در این بیت غزل
جبرگرا ست
البته
. جبر به معنی مشیت الهی


یکی از جنبه های اعتراضات
مبارزه بر ضد ستم ملی و مذهبی است.
محتوای حمله عردوغان و جنقوریان بر خلق کرد
ضمنا سرکوب مقاومت ملی خلق کرد است




درنگی در مفهوم اختیار و یا آزادی

اختیار
یک مفهوم فلسفی است
که آخوندها حتی تعریفش را می دانند.
حافظ حتی می دانست.
دیالک تیک جبر و اختیار
را
فقهای قرون وسطی حتی می دانستند.
خر
نمیتواند به بهانه عرعر مختار (آزاد) باشد.
پیش شرط آزادی
خروج از خریت است.
چین
روسیه زباله دان و جنقوری خاوران نیست.
چین
جمهوری خردگرای خلق است
و
امید بشریت دربند است



الحذر از دیدار با پسیمیست های بی نام
به دلیل بیهودگی دیدار.
فرنگی

اولا
خود این موضعگیری
مبتنی بر پسیمیسم (بدبینی) و نادانی است.
اوپتیمیست (خوش بین)
از هماندیشی با همنوع هراسی به دل راه نمی دهد.
چون بهتر از هماندیشی
راه و رسمی وجود ندارد.
هر هماندیشی
ضمنا
به
رشد فکری خود و خواننده و شنونده افکار خود منجر می شود.
حتی خواندن یاسین به گوش خر
بی اثر و بی ثمر بر خر و یاسین خوان و شنونده رهگذر نیست.
ضمنا
مرزبندی پسیمیسم با رئالیسم و راسیونالیسم
بدون در اختیار داشتن خرد کل اندیش (مارکسیسم)
آسان نیست.
به همین دلیل
چه بسا منتقدین انقلابی که یاران صمیمی پسیمیست های ارتجاعی بوده اند.

کشتن نظامیان در جنگ

تبهکاری جنگی محسوب نمی شود.
مقاومت و پیکار انقلابی محسوب می شود

ناصر
متاسفانه بیشتر این جماعت آهنگین گو، هر توهمی را وحی می دانند و نه سنجیده مطرح می کنند.

شناخت هنری
مقدم بر شناخت اساطیری، فقهی و فلسفی است
و
شناخت سطحی و ساده لوحانه و معیوبی است.
نیاکان ما قبل از کسب توان تکلم
حتی
به شناخت هنری رسیده بوده اند.
شاعر
به قول شما حرف دهن خود را نمی داند.
مثل اعمال و افکار و رفتار خیلی ها که انجام و اعلام می یابند
بدون اینکه افراد بدانند.
می کنند، بی انکه بدانند. (مارکس)
به قول حاظ:
آنچه استاد ازل گفت:
«بگو!»
می گویند.
استاد ازل
خاستگاه طبقاتی هنرمند و بی هنر است.
طرز تفکر پرولتاریای کشور ما
درست به همین دلیل
مارکسیستی تر از طرز «تفکر» (تخیل) رهبران مدعی نمایندگی کمونیسم علمی بوده است.


می دانم ،نه تو
و نه هیچکس،زاده نشده
تا سزاوار زیستن در جهانی چنین باشد
اما،دیده ام هر بار
از پس سردی و تاریکی و مرگ
ازمیان جوانه های جوان
سر می کشد بهار
آذر ادیبی


خیلی ها چیزهایی را می بینند که می خواهند ببینند.
فرق آدمیان با جانوران همین جا ست.
جانوران رئالیست تر و راسیونالیست تر از آدمیانند


سیما سهیم پور دختر مدیر عامل شرکت مسکن و عرشاد

پاسگال می گوید:
کلام مسیح بر صلیب که
« ای خدا آنها را ببخش چون نمی دانند چکار می کنند»،
دعایی زائد است.
نادانی دلیل موجهی برای بخشش اعمال شخص نیست.

اولا
خود پاسکال
به قول همشهری اش ژرژ پولیتسر
فقط در آزمایشگاه ماتریالیست بوده است.
در خارج از آزمایشگاه
ایدئآلیست بوده است.
سخن عیسی مسیح بر صلیب
باید تحلیل ماتریالیستی ـ تاریخی شود
منظور مسیح از «آنان»
برده داران بوده است.
جلادان مسیح
نه توده مردم
بلکه طبقه حاکمه برده دار روم بوده است.
به همین دلیل
سخن مسیح مبتنی بر تحلیلی رئالیستی ـ راسیونالیستی است:
اگر برده داران
نادان نبودند،
بزرگ ترین مدافع نظام برده داری را در هیئت مسیح
زجر کش نمی کردند.
رسالت تاریخی مسیح
تبلیغ ایده ئولوژی نظام جامعتی برده داری بوده است.
عیسی مسیح
توده برده را به کرنش داوطلبانه در مقابل برده داران دعوت کرده است
به
تحمل داوطلبانه ستم و سرکوب و بیداد و استثمار.
به عرضه کردن طرف راست صورت به سیلی زننده بر طرف چپ صورت.

پارادوکس جنقوری خاوران این است که فرقی بین زندان و جنقوری نیست.
خود جنقوری زندان بزرگی است.


اسلحه ها را زنده به گور کنید
و "گندم " بکارید ،
دیکتاتورها را خلع درجه
و بر سینه ی "کشاورزان "
مدال حک کنید ،
انبار مهمات را بسوزانید
و کتابخانه بسازید ،
فشنگ ها را خفه کنید
و قلم ها را "مسلح"،
موشک ها را در قفس کنید
و پرندگان را "آزاد"،
مرز ها را به هم بدوزید
و "پرچم "ها را در قلب نهان کنید ،
انسانیت را قاب کنید
بر سینه ی دیوار بکوبید
و قبله بسازید ،
همه جا را آذین ببندید
تا "مطربان" و "کودکان" بنوازند
آری
زندگی زیباست
همچو " سیبی سرخ"
در دستان زنی.
«ئاکو»(شاعری ازکردستان عراق)

عجب خرافاتی
آنهم از کردجماعت که با تفنگ می افتند و یا تفنگ برمی خیزند.

برخیز
وقت اتحاد است.
آفاق

وحدت وابسته به وقت
یعنی
وحدت مصلحتی
وحدت نیست.
پیش شرط وحدت عملی،
وحدت نظری است
و
پیش شرط وحدت نظری
روشنگری و هماندیشی است.
ضمنا
وحدت باید اصولی باشد و نه مصلحتی.
ای بسا وحدت ها که خیلی گران تمام می شوند.
وحدت باید خردمندانه باشد و نه خرانه.


خردمندی نباتات
نباتات
خر
نیستند.
نباتات
موجودات زنده و «اندیشنده» اند
نباتات
گنجینه ای از ترفندهای استراتژیکی در اختیار دارند.
نباتات
درک روشنی از جانوران و تمایلات جانوران و نباتات (شاید هم انسان ها)
در اختیار دارند.
اینکه نباتات فرم های جانوری و یا انسانی به خود می گیرند
دال بر «اندیشندگی و محیط خود شناسی» نباتات است.
اینکه
گلی برای جلب مگس ها د
به عوض عطر خوشایند،
بوی لاشه می دهد،
دال بر این است که نباتات مگس شناس ستایش انگیزی اند

در جنقوری خاوران
تنها چیزی که ارج و ارزش ندارد،
جان مردم است.
ضمنا
بازی با جان زنان و کودکان
در انحصار طبقه حاکمه جنقوری نیست.
خود جمعیت کشور هم زن ستیز و کودک ستیزند.
زنان و کودکان
به انحای مختلف
آلت دست قرار داده می شوند.
داعش و طالبان و حماس الله و حزب الله
از کودکان برای اهداف تروریستی
حد اکثر سوء استفاده را کرده اند و میکنند
لاشخور گفت:
رهبر کودکی است که مین بغل میکند و زیر تانک صدام می رود


روزی که بتونی با پولدارتر از خودت هم‌نشینی کنی و معذب نشی با فقیرتر از خودت بشینی و خردش نکنی با باهوش‌تر از خودت باشی و هم‌صحبت بشی با کم‌هوش‌تر از خودت باشی و مسخرش نکنی با عقاید و سلایق دیگران کاری نداشته باشی با زندگی شخصی بقیه کاری نداشته باشی اونوقت میتونی بگی انسانی
پرستو

منظور از انسان چیست؟
چیزی از جنس سنگ؟
چیزی بی بو و بی خاصیت؟
چگونه می توان با اعضای طبقات حاکمه مثلا با سرمایه داران و تجار همنشین شد و معذب نشد ویا عذاب شان نداد؟




تندیس دختر شجاع بی حجاب در اسلو جلوی سفارت جنقوری خاوران

تندیسی هم تجار شجاع نروژی
جلوی سفارت طالبان بگذارند.
اول
اجامر
را
روی کار می اورند
و
بعد
جلوی سفارت شان
تندیس می گذارند




ولدالزنا فحش زن ستیزانه ای است.
یعنی مادر جنده.



با فوتبال چه کردید که بخشی از مردم از باخت تیم ملی شادی می کنند؟
رسول خادم

اولا
اگر کسی از فوتبال خوشش بیاید
به کیفیت خود بازی توجه می کند و نه به تیم مورد نظر
تعیین کننده خود بازی است و نه تیم مربوطه.
مثال:
تیم ملی آلمان در جام جهانی در برزیل ۷ گل در فینال به تیم برزیل زد
مردم از کیفیت بازی تیم ملی آلمان به تحسین پرداختند.
ثانیا
تیم فوتبال جنقوری اگر ملی باشد
چرا بخشی از ملت باید از باختش شادی کنند؟
سران جنقوری ضد ملی اند و طرفدار امت تشریف دارند.
ثالثا
فوتبال
مذهب جدیدی برای خر کردن خلایق است
فوتابال مثل مذهب
هم امید و دلخوشی واهی می دهد و هم تخدیر می کند و اوقات گرانبهای خلایق را تلف می کند و خلایق را به دنبال نخود سیاه می فرستد.

رابعا
فوتبال در خدمت طبقات حاکمه است
حتی اگر احیانا فوتبالیست ها به طبقات حاکمه دشنام دهند.
همین اعضای تیم های ملی برای شرکت در جام جهانی
مثلا در المان
هر کدام از دولت
۴۰۰ هزار یورو دریافت کرده اند
ضمنا خودشان هم مولتی میلیونرند و نه ملی.




کسی که از " ج.ا " دفاع کنه دقیقا مثل گوسفندیِ که از عید قربان دفاع کنه
انجیری

در جامعه طبقاتی
هر طبقه منافع طبقاتی خاص خود را دارد.
قطب نمای سمتگیری سیاسی
منافع طبقاتی است.
متاع کفر و دین بی مشتری نیست:
گروهی
آن
گروهی
این
پسندند.
جنقوری خاوران برای خیلی ها بهشت برین است.
اگر نظام عوض شود
خیلیها باید برای گدایی به روستاها بروند و نه برای عیاشی به امریکا

ادامه دارد.