تأملی در شعری از شاملو تحت عنوان «تکرار» (۴)

 

احمد شاملو

 

تحلیلی

از

ربابه نون

 

تکرار...

از

آیدا در آینه

(۲۵ اسفندِ ۱۳۴۱)

 

۱

با دستانِ سوخته

غبار از چهره‌ی خورشید سترده بودند

تا

رخساره‌ی جلادانِ خود را در آینه‌های خاطره بازشناسند.

 

معنی تحت اللفظی:

شهدا

با

دستان سوخته

چهره خورشید

را

غبار زدایی کرده بودند

تا

چهره جلادان خود

را

در

آیینه های خاطره

باز شناسند. 

 

۲

تا

دریابند که جلادانِ ایشان، همه آن پای در زنجیرانند

که قیامِ درخون تپیده‌ی اینان

چنان چون سرودی در چشم‌اندازِ آزادیِ آنان رُسته بود،

  

معنی تحت اللفظی:

 

شهدا

 

با

 

دستان سوخته

 

چهره خورشید

 

را

 

غبار زدایی کرده بودند

 

تا

 

دریابند که جلادان شان توده های پای در زنجیرند.

 

توده هایی

که

قیام سرکوب خونین شده ی شهدا

برای آزادی شان بود.

 

هدف دیگر شهدا از غبار زدایی از چهره خورشید

تعیین هویت جلادان خویش بوده است

که

در

آیینه های خاطره دیده اند.

 

 

جلادان سران و سرداران حزب توده

به

زعم شاعر عنقلابی

نه

طبقه حاکمه مرتجع

نه

ارتجاع بورژوایی ـ درباری ـ فئودالی ـ روحانی،

بلکه

توده های مردم

بوده اند.

 

توده هایی

که

توده ای ها

در

راه رهایی شان

قیام کرده بودند

و

قیام شان

به

طرز خونینی

سرکوب شده بود.

 

سؤال این است

که

شاملو

چرا و چگونه

به

این نتیجه ضد عقلی و ضد واقعی (ایراسیونال و ایرئال)

  رسیده است؟

 

۳

 

همه آن پای‌ در زنجیرانند

که،

اینک

بنگرید

تا چگونه

بی‌ایمان و بی‌سرود

زندانِ خود و اینان را دوستاق‌بانی می‌کنند،

بنگرید!

بنگرید!

 

معنی تحت اللفظی:

شهدا

با

دستان سوخته

چهره خورشید

را

غبار زدایی کرده بودند

تا

دریابند که جلادان شان همه توده های پای در زنجیرند.

توده هایی

که

اکنون

بدون ایمان و سرود

زندانبان زندان خود و شهدا 

شده اند.

 

چون توده های مردم 

در

رفراندوم انقلاب سفید

شرکت کرده اند

و

به

اصلاحات ارضی و غیره

رأی مثبت داده اند،

شاعر شیره ای و هروئینی

نتیجه می گیرد

که

جلادان توده ای های شهید

و

ضمنا

زندانبان خود و آنان

هستند.

 

یعنی

انقلاب بورژوایی شکوهمند سفید

نه

به

نفع توده های رعیت رها شده از قید و بند فئودالی،

بلکه

به

ضرر آنان

است.

 

شاعر عنقلابی

از

لغو فئودالیسم توسط بورژوازی مدرن

خشمگین است

و

انتظار دارد

که

توده ها

با

لغو فئودالیسم

مخالفت ورزند.

 

محتوای این شعر شاملو

تحقیر بی شرمانه توده

به

بهانه دفاع از توده ای های شهید

است.

 

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۱۲۳)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

توانا بود هر که دانا بود.

 

۱

ببین.

زنی که توده ای نباشد

خر ده طبقه

است.

 

۲

برای اینکه

فقط کمونیسم است که آدمیت زنان سلب آدمیت شده را به انان برمی گرداند.

 

۳

زنان

اصولا پرولتر چند باره اند.

 

۴

ضمنا

بیسوادی ننگ نیست.

 

۵

پرهیز از فراگیری

شرم انگیز است.

 

۶

خریت

در شأن زنان نیست

که

بانیان کمونیسم اند.

 

۷

همان کمون اولیه که تو با اسلام ناب محمدی یکسان می پنداری

در مرحله مادرسالاری اش

تحت سرکردگی زنان بود.

 

۸

بقایای آن هنوز هم وجود دارند.

 

۹

در خیلی جاها

فرزندان به نام مادرشان نامیده می شوند:

میترا دختر مرضیه

مجید پسر مهری

حسن نوه حسنیه

عصر بی شعوری

مفهوم نادرستی است.

 

۱

عصر و یا دوران

یک مفهوم فلسفی است و معنی دیگری دارد.

 

۲

بیشعوری

محال است.

 

۳

شعور و یا روح عالی ترین مقوله فلسفی است که جفت دیالک تیکی مقوله وجود و یا ماده است.

 

۴

در مقوله شعور

همه چیزها و پدیده های فکری و احساسی و عاطفی و روانی

تجرید یافته اند.

 

۵

شعور

حاوی خریت هم است.

 

۶

کسب و کار طبقه حاکمه امپریالیستی و فئودالی ـ فوندامنتالیستی (روحانیت)

دیری است

که

خردستیزی است.

 

۷

مؤسس خردستیزی (ایراسیونالیسم)

نیچه

فیلسوف فاشیسم

و

خاتم الفلاسفه امپریالیسم

بوده است.

 

۸

طبقه حاکمه امپریالیستی و فئودالی ـ فوندامنتالیستی

به

طرز سیستماتیک

لحظه به لحظه

خانه خرد بشریت

را

به

آتش می کشد.

 

۹

جنون فاشیستی و فوندامنتالیستی

هم

نتیجه همین خردستیزی است:

خریت + خردستیزی = جنون

 

ترس چیست و منشاء میتولوژی و تئولوژی و فیلوسوفی چیست؟

 

۱

ممنون

 

دین را نباید به طرز پسیکولوژیستی درک کرد و توضیح داد.

 

۲

درک و توضیح پسیکولوژیستی

اصولا و اساسا

فاقد ارزش علمی و عقلی و حتی تجربی است.

عوام واره و عوام فریبانه است.

 

چرا؟

 

۳

چرا

ترس (و تهور) نمی تواند علت پیدایش میتولوژی و تئولوژی و فیلوسوفی

باشد؟

 

۴

برای اینکه ترس و غیره

پدیده های پسیکولوژیکی اند.

 

۵

یعنی

ثانوی اند.

 

۶

خود ترس منشاء مثلا خریت و نادانی است.

یعنی علت معرفتی دارد.

 

۷

امتحانش مجانی است.

 

۸

شناخت علل پدیده ای

فی نفسه

به

غیبت ترس از ان منجر می شود.

 

۹

شناخت و شعور

به همین دلیل آرام بخش است

مسکن بی ضرر و زیان است.

 

۱۰

خریت و نادانی

منشاء مادی دارد.

 

۱۱

نادانی

نتیجه سطح توسعه نازل نیروهای مولده است که علم در کانون شان قرار دارد.

 

۱۲

یعنی

سطح شعور جامعه

و

پدیده های فکری و روحی و هنری و روانی ناشی از آن (عناصر روبنای ایده ئولوژیکی)

باید

در

دیالک تیک مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی) و نیروهای مولده

درک شود و تبیین یابد

و

نه

برعکس.

 

۱۳

ترس

معلول

است

معلول علل مادی است.

 

۱۴

هسته معقول در این توضیح

نقش میتولوژی و تئولوژی و فیلوسوفی

در

ریختن ترس است

 

۱۵

برای اینکه

میتولوژی و تئولوژی و فیلوسوفی

فرم های متنوع شناخت و شعورند

و

شناخت و شعور

تبر بر تبار ترس فرو می آورد

 

فوتبال گرائی دیوانگی است و خود سوزی جنون.

ولی بد نیست کمی هم عاطفه نشان داد و به مرگ فاجعه بار یک انسان، واکنش نشان داد.

امیدی

 

۱

ممنون.

قراربود

جمله مورد نظر را از جملات ما ذکر کنید

و

بعد

محتوای فکری آن جمله را نقد کنید.

 

۲

نرود میخ آهنین در سر؟

جنس این سر مگر بود از سنگ؟

 

۳

جمله شما

(فوتبال گرائی دیوانگی است و خود سوزی جنون. )

غلط است.

 

چون فرقی میان جنون ودیوانگی وجود ندارد.

 

۴

جمله ما چنین بود که به نوبه خود نادقیق بود:

فوتبال گرائی نشانه خریت است و ناشی از خریت است

و

 خود سوزی

نشانه جنون است و ناشی از جنون است.

 

۵

اما در رابطه با اندرز شما:

ولی بد نیست کمی هم عاطفه نشان داد و به مرگ فاجعه بار یک انسان، واکنش نشان داد.

 

۱

تحلیل ما

نه

اموسیونالیستی  

(عاطفی، احساسی)

بلکه

ماتریالیستی - دیالک تیکی

 است

مارکسیستی ـ لنینیستی

 است.

رئالیستی - راسیونالیستی 

است.

 

۲

چون

تحلیل اموسیونالیستی (عاطفی، احساسی)

اصلا تحلیل نیست.

زباله است.

عوامفریبانه و بیشرمانه است.

اگرچه به ظاهر هومانیستی نمودار می شود

ولی

ماهیتا و ذانا و در تحلیل نهایی

فاشیستی و فوندامنتالیستی

است.

 

۳

شیر کردن اعضای بی خرد جامعه

و

تشویق آنان به انتحار عنقلابی

نه

هومانیستی

بلکه

فاشیستی و فوندامنتالیستی

است.

 

۴

اجامر جلاد جماران

هم

سوار بر امواج خون کودکان مدارس و نوجوانان ناقص العقل مردم

به

قدرت رسیده اند.

 

۵

خون

را

به سنگفرش ندیدید؟

 

۶

در تحلیل ما

طبیعتا

اموسیونالیسم هم وجود دارد

عجیب است که شما نمی بینید.

 

۷

ما خود را جای مادر و پدر این دیوانه و یا خر و خردستیز گذاشته ایم و با انها گریسته ایم.

 

۸

دل مان نمی خواهد که مادران و پدران دیگر هم

به

بهانه های بند تنبانی

عزادار شوند.

 

۹

این

بدان معنی است 

که

اموسیونالیسم دیگری هم وجود دارد.

اسمش چیست؟

 

۱۰

ما بدان

اسم اموسیونالیسم راسیونالیستی می دهیم

 

۱۱

میتوان

بدان

اسم اموسیونالیسم کمونیستی هم داد.

تا

علامه ها بگویند که کمونیسم با شوروی مرده است

و

خیال کنند که خر نیستند.

 

خرافه رایجی است که دین زاییده ترس است.

 

۱

دین ربطی به ترس ندارد.

 

۲

دین

فرمی از شعور اجتماعی است.

 

۳

دین

شعور وارونه است

ولی

شعور

است

و

بهتر از آته ئیسم و بی شعوری است.

 

۴

اعضای جامعه

علاوه بر حوایج مادی

مثلا خوراک و پوشاک و مسکن و بهداشت و غیره

به اغذیه روحی و فکری نیاز دارند.

 

۵

دین حاوی و حامل این نیاز روحی و فکری است.

 

۶

تئولوژی (دین)

نتیجه نفی دیالک تیکی میتولوژی (علم الاساطیر)

است

و

فیلوسوفی (فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی)

نافی دیالک تیکی تئولوژی و میتولوژی

است.

 

۷

یعنی

دین را

فقط از سنگر پرولتاریا

می توان نقد کرد

و

نه

از سنگر طبقات انگل و استثمارگر

 

هماندیشی با حریفه ای

 

مش میترا

خودکشی دلیل خریت نیست

جون خرها خودکشی نمی کنند

ولی آدمها گاه حالشان بد میشود

و ترجیع میدهند

خر نباشند.

 

۱

ممنون

مش میترا

 

۲

خودکشی دلیل بارز خریت است

به

هر دلیل هم باشد.

 

۳

خودسوزی

دلیل جنون است.

 

۴

جنون چیست؟

 

۵

جنون

نتیجه آمیزش خریت با خردستیزی است.

 

۶

خریت + خردستیزی = جنون

 

۷

از مش میترا چه پنهان

که

خر

خر نیست.

 

۸

به همین دلیل

خر هرگز خودکشی نمی کند

چه رسد به خودسوزی

 

۹

خریت (جهل) و جنون و جنایت

کسب و کار آدمیان سلب آدمیت شده

است.

 

۱۰

آدمیت زدایی آدمیان

به

معنی سقوط حتمی آنان به درجه جانوران از حشره تا حیوان

نیست.

 

۱۱

درست به همان دلیل که مش میترا اقامه کرد:

خر آنقدر خر نیست که خودکشی کند.

زنده باد مش میترا از طویله عه «هورا» و عا «شورا»

 

۱۲

می بینی

هرگز برای آموختن دیر نیست.

 

۱۳

اما

راجع به ترجیع

که

به

قول مش میترا

خرها می دهند تا خر نباشند

 

۱۴

ترجیع

و

نه

ترجیع دادن

بر خلاف ادعای مش میترا

به معنی

برگشت به حالت قبل از خودکشی نیست.

 

۱۵

رجعت

به معنی برگشت است

و

نه ترجیع

 

۱۶

ترجیع

و

نه

ترجیع دادن

به

معنی برگردانیدن و یا برگرداندن

است.

 

۱۷

حالا بگویید:

تفاوت گرامری رجعت و ترجیع چیست

تا

جایزه بارانت کنیم.

 

۱۸

من ـ زور مش میترا هم ترجیح دادن بود و نه ترجیع دادن.

 

۱۹

حق با همنوع منتقد بود که تصحیح کرد.

 

۲۰

صداقت توانگر کند فرد را

خبر کن حریف جهانگرد را

  

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۸۱)

 

شین میم شین

 

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۵ ـ ۲۲)

 

حکایت سوم

 

 

۱   

 تو کی بشنوی ناله دادخواه،

به کیوان برت کله خوابگاه؟

 

معنی تحت اللفظی:

تو که خوابگاهت در آسمان ها ست،

بعید است

که

ناله دادخواه

به

گوشت رسد.

   

سعدی

در این بیت شعر

پادشاه را به بیداری فرامی خواند.

 

سؤال

 

بیداری پادشاه

به

مثابه عالی ترین نماینده ط ح

نه

برای یافتن راه توسعه ن  مولده

و

تکثیر دمادم ث  جامعه

و

فراهم آمدن امکان تأمین نیازهای حیاتی توده مردم،

نه

برای کشیدن مجاری الف،

زدن چاه،

اهلی کردن حیوانات،

 توسعه دامپروری،

نه

 برای توسعه ص  و ت ،

نه

 برای توسعه ع  و ف،

نه

برای ایجاد شرایط لازم جهت از بین رفتن فقر کمرشکن،

بلکه برای شنیدن ناله دادخواهان.

 

جواب

 

بیداری پادشاه

به

مثابه عالی ترین نماینده طبقه حاکمه

نه

برای یافتن راه توسعه نیروهای مولده

و

تکثیر دمادم ثروت جامعه

و

فراهم آمدن امکان تأمین نیازهای حیاتی توده مردم،

نه

برای کشیدن مجاری آب،

زدن چاه،

اهلی کردن حیوانات،

 توسعه دامپروری،

نه

 برای توسعه صنعت و تجارت،

نه

 برای توسعه علم و فن،

نه

برای ایجاد شرایط لازم جهت از بین رفتن فقر کمرشکن،

بلکه برای شنیدن ناله دادخواهان.

 

سؤال

 

شنیدن ناله دادخواهان،

 ولی

 نه

ریشه کن کردن ب  اجتماعی

و

پایان دادن

به

نارضایتی ت.

 

جواب

 

شنیدن ناله دادخواهان،

 ولی

 نه

ریشه کن کردن بیداد اجتماعی

و

پایان دادن

به

نارضایتی توده ها.

 

چپ نمائی بی محتوای سعدی

از

این قرار

 است.

 

۲

 تو کی بشنوی ناله دادخواه،

به کیوان برت کله خوابگاه؟

 

سؤال

 

این چ  نمایی سعدی فقط به درد ع می خورد.

 

جواب

 

این چپ نمائی سعدی فقط به درد عوامفریبی می خورد.

 

بیدادی که بر خلق می رود،

اولا از سوی عوامل دربار است،

ثانیا علل اقتصادی، اجتماعی، فکری، فرهنگی، طبقاتی و معرفتی دارد.

 

با تنبیه این و یا آن «گرگ» دست پرورده طبقه حاکمه و دربار

نمی توان

دره نابرابری طبقاتی میان اشراف بنده دار، فئودال و دربار و خلق را پر کرد.

 

ادامه دارد.

جلسه پرسش و پاسخ میان فرنگی نیرنگی و سگ سنگی (۲)

  

میم حجری

 

فرنگی نیرنگی

 

اگر

تو

توان تغییر چیزی

را

در

سیاره زمین

داشته باشی،

آن چیز

چه خواهد بود؟

 

 

سگ سنگی

 

۱

تحولات تعیین کننده

از

عهده افراد منفرد

برنمی آیند.

 

۲

معمار جامعه و یا تاریخ

توده

است.

 

۳

توده

خدا

ست.

 

۴

شاعری از توده ـ خدا

به

عنوان خدای خاک

نام برده است

که

یادش به یاد باد.

 

۵

توده

بوده

که

جامعه بشری

را

بنا کرده است.

 

۶

جامعه اولیه

را.

 

۷

پس از تشکیل جامعه طبقاتی

توده

سلب سوبژکتیویته

شده است.

 

اگرچه

کماکان

معمار هماره تاریخ

است.

 

۸

توده

در

جامعه طبقاتی

(برده داری، فئودالیسم، سرمایه داری)

برای تغییر تعیین کننده و بنیادی جامعه

به

  سوبژکت تاریخ

نیاز داشته و دارد و خواهد داشت.

 

۹

اولین سوبژکت تاریخ

اشرافیت برده دار و روحانی

بوده است

که

توده

تحت رهبری اش

اولین جامعه طبقاتی

را

یعنی

جامعه برده داری

را

در

مقیاس گلوبال

بر پا داشته است.

 

۱۰

دومین سوبژکت تاریخ

اشرافیت فئودال و روحانی

بوده است

که

توده

تحت رهبری اش

دومین جامعه طبقاتی

را

یعنی

جامعه فئودالی

را

بر

خرابه های جوامع قبلی

در

مقیاس گلوبال

بر پا داشته است.

 

۱۱

سومین سوبژکت تاریخ

بورژوازی

بوده است

که

توده

تحت رهبری اش

سومین

و

آخرین جامعه طبقاتی

را

یعنی

جامعه سرمایه داری

را

بر

خرابه های جوامع قبلی

در

مقیاس گلوبال

بر پا داشته است.

 

۱۲

چهارمین سوبژکت تاریخ

 پرولتاریا

ست

که

توده

تحت رهبری اش

جامعه بی طبقه

را

یعنی

جامعه سوسیالیستی و کمونیستی

را

بر

خرابه های جوامع قبلی

در

مقیاس گلوبال

بر پا خواهد داشت.

 

۱۳

یعنی

جامعه کمونیستی اولیه

در

پلکان متعالی طراز نوینی

بازتشکیل خواهد شد.

 

یعنی

تاریخ واقعی بشری

شروع خواهد شد.

 

یعنی

بشریت از ماقبل تاریخ

به

تاریخ

گام خواهد نهاد.

 

یعنی

دموکراسی حقیقی

(توده سالاری)

تشکیل خواهد گشت.

 

یعنی

هارمونی برباد رفته و از یاد رفته

میان اعضای جامعه

از

سویی

و

میان جامعه و طبیعت

از

سوی دیگر

مجددا

برقرار خواهد شد.

 

۱۴

اما

در

پاسخ به پرسش تو

باید گفت:

سگ های سنگی

زورشان

قبل از همه

به

خودشان می رسد.

 

یعنی

می توانستند

خود

را

تغییر دهند

و

تغییر داده اند

و

دم به دم

تغییر می دهند.

 

سگان شان

چنین اند

ایرانیان.

 

پایان

ادامه دارد.

استالینیسم (۳۱)

 

پروفسور دکتر ورنر هوفمن

برگردان میم حجری

 

فصل چهارم

فنومنولوژی استالینیسم شوروی

 

بخش دوم

رابطه استالینیسم با تئوری مارکسیستی

 

قسمت اول

شرایط اجتماعی تفکر استالینیستی

 

· تغییرات پیاپی آشکار در رابطه استالینیسم با تئوری مارکسیستی نیز با مناسبات اجتماعی و محیط زیستی ئی منطبق بوده، که تحت آنها در خاستگاه استالینیسم، گذار به جامعه نوین صورت می گرفت.

 

1

· اتحاد شوروی در وهله اول، نه تنها بلحاظ مادی، بلکه علاوه بر آن، بلحاظ آموزشی، یک کشور عقب مانده بود و روشنفکران نوین خود را می بایستی در اکسیون «تربیتی» انقلاب آموزشی ـ پرورشی به شیوه گلخانه ای به بار بیاورد.

 

2

· روند همسانی نیز بعد از جنگ جهانی دوم، در کشورهائی تکرار شد که در آنها حکومت استالینیستی برقرار شد.

 

3

· در این کشورها نیز قشر وسیع روشنفکری بطور کلی تنها تحت تأثیر مارکسیسم توسعه یافت و یا به جای روشنفکران وابسته به بورژوازی نشانده شد.

 

4

· در هر حال، فقدان پیش شرط اجتماعی نسبی برای این روند و همراه با آن، حذف قاطعانه مواضع معنوی ـ فکری مخالف، برای توسعه بعدی تفکر مارکسیستی از اهمیت بزرگی برخوردار بود.

 

5

· به جای برخورد زنده و خلاق به آموزش جدید (مارکسیسم ـ لنینیسم)، برسمیت شناسی آن و ایمان آوردن مذهبی واره بدان رایج گشت.

· ایمان آوردن به استنباط و درکی که استنباط و درک قدرت سازمان یافته ی دولتی بوده است.

 

· (اینجا انگار ضرب المثل عربی مبنی بر اینکه «توده ها به دین ملوک شان می گروند» مصداق پیدا می کرد و آدمی را به یاد اسلام آوردن اقوام مغلوب در مقابل قوای اسلام می اندازد که در صورت عدم تمکین، مجبور به تحمل فشارهای اقتصادی، اجتماعی، معنوی و حقوقی بیشماری بوده اند. مترجم)

 

6

· علاوه بر این، برای مدت درازی، جای کنترل از سوی افراد خبره خالی بوده است.

 

7

· این کاری است که در جوامع توسعه یافته تر، روشنفکران متقابلا انجام می دهند، روشنفکرانی که افکار عمومی تحت تأثیر شان قرار دارد.

 

8

· بدین طریق به جای کنترل علم (مارکسیسم ـ لنینیسم)، کنترل ایمان به علم (ایمان به مارکسیسم ـ لنینیسم)  رواج یافت.

 

9

· به عبارت دیگر نه خود علم، نه چند و چون درک مارکسیسم ـ لنینیسم، بلکه نیات شخصی افراد مورد تفتیش قرار گرفت.

 

· (نگاهی به بحث های جاری در فرقه ها و باندهای حزبی و سازمانی و گروهی کشورهای عقب مانده نشان می دهد که در همچنان بر همان لولا می گردد. مترجم)

 

10

· ترقی اجتماعی و کسب پست و مقام مبتنی بر سیستم چند مرحله ای نیز در همین مسیر سیر می کرد.

· در نتیجه، از روشنفکران نه کارآئی، بلکه ایمان قلبی و وفاداری طلب می شد و مؤمنان از اجر و مزد دنیوی بهره مند می شدند.

 

11

· این امر به برقراری رابطه تظاهرآمیز با مارکسیسم اداری شده میدان می دهد.

 

12

· بدین طریق «جهان بینی» دست و پا شکسته ی خلاصه شده ی فرمولواره ای تشکیل می شود که مثل سکه قلبی دست به دست می گردد و در نظر رهبران، داشتن و نداشتن آن بمثابه معیار تعیین دوست و دشمن تلقی می شود.

 

13

· عظمت وظایف مادی، که قدرت پرولتری به عهده گرفته بود، به تمایلی میدان می داد که بکمک مواد آموزشی مربوطه، از سوئی عواطف و شور و شوق توده ها را در راه ساختمان جامعه نوین برمی انگیخت و از سوی دیگر، کینه و نفرت نسبت به کسانی را که خطری برای انجام وظیفه خطیر تلقی می شدند و نسبت به دشمنان داخلی و خارجی سوسیالیسم را بیدار نگه می داشت.

 

14

 

· بدین طریق اموسیونالیسم پراگماتیکی خاصی پدید می آید که آموزش را تا حد مفاهیم شورانگیز تهییجگر مسخ و مخدوش می کند.

 

· (اموسیونالیسم (عاطفه گرائی) عبارت است از نگرشی که احساسات و عواطف را بمثابه مبانی اساسی شناخت تلقی می کند. مترجم)

 

· (اموسیونالیسم پراگماتیکی عبارت است از اموسیونالیسمی که فقط وظیفه مورد نظر و عمل مطلوب برای جامه عمل پوشاندن بدان را در نظر دارد و لاغیر.

· اموسیونالیسم پراگماتیکی به نتایج مثبت و منفی کوتاهمدت و درازمدت عمل یاد شده بی اعتنا ست. مترجم)  

 

15

· چنین رابطه مبتنی بر اعتقاد مذهبی واره به آموزش با مناسبات محیط زیست عمومی در اتحاد شوروی دمخور بوده است.

· یعنی با شرایطی دمخور بوده است که در آن جامعه سوسیالیستی می بایستی «خلق شود»، یعنی از هیچ، چیزی ساخته شود.

 

16

· مهم این بود که از مباحثه و مجادله نظری در داخل و خارج که می توانست مانع انجام وظیفه بزرگ گردد، اجتناب ورزیده شود و «وحدت یکپارچه» در عرصه تئوری نیز همراه با «وحدت یکپارچه» در عرصه پراتیک نشان جهانیان داده شود.

 

17

· بدین سان بود که آموزش در کل با مبارزه برای توده ها و با رابطه ساده و مستقیم با شعور بالفعل توده ها دمساز شده بود.

 

ادامه دارد.

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۴۵۹)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

 

متدئولوژی

ادامه

 

۹

·     انسان ها بنا بر تصورات معینی عمل می کنند.

·     این تصورات اما فقط از شرایط بیواسطه زندگی حاصل نمی آیند.

·     بلکه همزمان، بیانگرمناسبات جامعه ای عام اند و تأثیر گرفته از افکار حاکم راجع به این مناسبات جامعه ای اند. 

 

۱۰

 

 

·     باید توجه داشت که «مناسبات جامعه ای به مناسبات مادی (مناسبات تولیدی) و مناسبات ایده ئولوژیکی منقسم می شوند.

 

۱۱

·     مناسبات ایده ئولوژیکی فقط روبنای مناسبات مادی را تشکیل می دهند.

·     مناسبات مادی ئی که مستقل از اراده و شعور انسان ها به مثابه فرم (نتیجه ی) کردوکار انسان ها در راه تهیه و تولید حوایج حیاتی شان، تشکیل می یابند.»  

·     (لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۱، ص ۱۴۲ ـ ۱۴۳)

 

۱۲

·     مشروطیت مناسبات ایده ئولوژیکی را فقط می توان با انالیز (تجزیه و تحلیل) مناسبات مادی (مناسبات تولیدی) جامعه مورد نظر اثبات کرد.

 

۱۳

·     از این رو، شناخت سوسیولوژیکی زیرسیستم ها و زیرروندهای جامعه ای وابسته به شناخت مناسبات اجتماعی ـ اقتصادی بنیادی است.

 

۱۴

·     همانطور که کل جامعه فقط به برکت شناخت اجزای منفرد آن امکان پذیر است، به همان سان هم شناخت جزء وابسته به شناخت پیوندی است که به کل منجر می شود.

 

۱۵

·     بدین طریق، سیستم اجتماعی مشخص فقط با توجه به خصلت آن به مثابه جزئی از کل جامعه قابل درک است و آن هم با توجه به نقش تعیین کننده ی مناسبات مادی (مناسبات تولیدی) عام و هم با توجه به نقش تعیین کننده وجود اجتماعی بر شعور اعضای جامعه.

 

۱۶

·     بنابرین، نفوذ در شرایط مادی بنیادی حیات جامعه ای، فقط کسب و کار جامعه ـ تئوری عام نیست.

·     بلکه پیش شرط بی چون و چرایی برای شناخت کامل عرصه های منفرد (یکایک عرصه های) جامعه نیز است.

 

۱۷

·     چند جانبگی حیات جامعه ای بر پایه این روابط مادی (مناسبات تولیدی) بنیادی رشد می کند و لذا به طور مادی مشروط می شود. (یعنی شرط رشد مادی دارد. مترجم)

 

۱۸

·     موضعگیری ماتریالیستی بنیادی، خط ماهوی ضرور (جبری) جامعه شناسی علمی است که خود را به پژوهش جزئیات واقعیت جامعه ای محدود نمی سازد.

 

ادامه دارد.

تأملی در شعری از شاملو تحت عنوان «تکرار» (۳)

 

احمد شاملو

 

تحلیلی

از

ربابه نون

 

تکرار...

از

آیدا در آینه

(۲۵ اسفندِ ۱۳۴۱)

 

۱

جنگلِ آینه‌ها به هم در شکست

و

 رسولانی خسته بر این پهنه‌ی نومید فرود آمدند

که کتابِ رسالتِشان

جز سیاهه‌ی آن نام‌ها (فهرست و لیست اسامی) نبود

که شهادت را

در سرگذشتِ خویش

مکرر کرده بودند.

 

معنی تحت اللفظی:

آینه ها

در هم شکستند

و

پیامبرانی

به

این خطه عاری از امید نازل شدند

که

کتاب مقدس شان

متشکل از اسامی شهدا

بود

و

بس.

 

این شعر شاملو

یکی 

از

اشعار او

به

مناسبت پیروزی انقلاب بورژوایی سفید

است.

 

منظور او

از 

پیامبرانی 

که

کتاب رسالت شان سیاهه اسامی شهدا ست،

درباریان

به

سرکردگی محمد رضا شاه

است.

 

محتوای انقلاب سفید

بخش ضد فئودالی برنامه حزب توده غرقه در خون

است.

 

مجری انقلاب سفید

جلاد حزب انقلابی توده

است.

 

به

همین دلیل

شاملو

محتوای کتاب رسالت انقلابیون سفید

را

سیاهه اسامی شهدا

می داند.

 

نتیجه فقر فلسفی و فقدان حافظه تاریخی

همین

است.

 

شاملو و بقیه شعرای فلسفه فقیر و فاقد حافظه تاریخی

نمی دانند

که

جلاد هر انقلاب

به

 اجرای وصایای انقلاب مغلوب 

مجبور می شود.

(مارکس، صلواة الله علیه) 

 

۲

  


انقلاب سفید 

یا 

انقلاب شاه و مردم

  در مرحلهٔ نخست، 

پیشنهادی شامل شش اصل بود 

که

 محمدرضا شاه 

در کنگرهٔ ملی کشاورزان در تهران و در تاریخ ۲۱ دی ماه ۱۳۴۱ خورشیدی 

خبر اصلاحات و همه‌پرسی 

را 

برای پذیرش یا ردّ آن 

به

 کشاورزان و عموم مردم 

  داد. 

پس از آن 

و

 در

 تاریخ ۶ بهمن ۱۳۴۱ 

عموم مردم

 نیز 

در 

یک همه‌ پرسی سراسری، 

به 

آن

 رأی مثبت دادند. 

شاه 

‍آن

 را 

انقلاب سفید 

نامید،

 زیرا

 انقلابی مسالمت‌آمیز و بدون خون‌ریزی 

بود. 

این شعر شاملو

بلافاصله

پس از اعلام رأی مثبت توده مردم

به

انقلاب بورژوایی سفید

سروده شده است.

 

یعنی

 واکنشی نسبت بدان

 بوده است.

 

در

ایران

شعرا از هر سنگر اجتماعی

 نسبت 

به

رخدادها

واکنش احساسی، عاطفی، هنری

نشان می دادند.

 

یعنی

به

مناسبت آن

شعری

می سرودند.

 

یعنی

به

عوض تحلیل تئوریکی (نظری) رخدادها،

تبیین پوئه تیکی

(واکنش هنری)

صورت می گرفت.

 

یکی

از

عوامل مهم 

در

 تخریب شعور همگانی

هم

همین بوده است:

شعر و شوق و شور

به

عوض شناخت و شعور

 

۳

جنگلِ آینه‌ها به هم در شکست

و

 رسولانی خسته بر این پهنه‌ی نومید فرود آمدند

که کتابِ رسالتِشان

جز سیاهه‌ی آن نام‌ها (فهرست و لیست اسامی) نبود

که شهادت را

در سرگذشتِ خویش

مکرر کرده بودند.

 

انقلاب شکوهمند سفید

در

آیینه  مه آلود ضمیر شاملوی معتاد به تریاک و هروئین

به

مثابه شکست جنگل آیینه ها

از

سویی

و

نزول رسولان خسته بر پهنه نومید

از

سوی دیگر

منعکس می شود

و

کتاب انقلاب سفید

به

مثابه سیاهه اسامی شهدا.

 

شاملو

بعدها

در

چالش با همکار توده ای اش

شعر ضد انقلابی معروفش

(با چشم ها)

را

خواهد سرود

که

ما

تحلیل و منتشرش کرده ایم.

 

شاملو

را

می توان

شاعری عنقلابی

قلمداد کرد.

 

منظور از شاعر عنقلابی

چیست؟

 

۴

منظور از شاعر عنقلابی 

کسی

است

که

مخالف همه چیز

است،

بی آنکه

بدیلی

برای همه چیز 

در 

کله و چنته

داشته باشد.

 

شاملو

پس از شکست همین انقلاب سفید

و

پیروزی عنگلاب اسلامی

اشعار عنقلابی دیگری

در

ذم عنگلاب اسلامی

خواهد سرود.  

 

در این بن‌ بست 

(۳۱ تیرِ ۱۳۵۸)  

 

دهانت را می‌بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم.
 

دلت را می‌بویند 
روزگارِ غریبی‌
 است، 
نازنین

و 
عشق
 را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه می‌زنند.


عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

در این بُن‌ بستِ کج‌ و پیچِ سرما
آتش 

را
  به سوخت‌بارِ سرود و شعر
  فروزان می‌دارند.


به
 اندیشیدن
 خطر مکن.

 روزگارِ غریبی‌
است، 
نازنین
 
آن 

که 
بر 
در
 می‌کوبد 
شباهنگام
به

 کُشتنِ چراغ 
آمده است.

 نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

آنک
 قصابانند
بر 

گذرگاه‌ها 
مستقر
با 

کُنده و ساتوری خون‌آلود
  

روزگارِ غریبی‌ است،
نازنین
 
و تبسم را بر لب‌ها جراحی می‌کنند
و ترانه را بر دهان.


 شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

کبابِ قناری
بر 

آتشِ سوسن و یاس
   روزگارِ غریبی‌

است، 
نازنین
 
ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزای ما 

را 
بر 
سفره
 نشسته است.

 خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد

پایان

ادامه دارد.

خرد ـ انسان ـ تاریخ (۸۲)

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

 

فصل ششم

وظیفه فکری فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان

 

بخش دوم

ادامه

 

۱۶

·    البته، امپیریسم هم به تشخیص نواقص و نارسایی هایی در مناسبات بورژوایی انگلیس نایل می آید.

 

۱۷

 

·    مثلا اشاره هیوم مبنی بر اینکه زمین باید به نظر سکنه سیارات دیگر، به مثابه تیمارستانی نمودار گردد، دال بر این است.

 

۱۸

·    امپیریسم اما این جنبه «تیمارستانی» جامعه بورژوایی را به مثابه چیزی ضرور (جبری) در نظر می گیرد و نه به مثابه عیب و نقص و ایرادی که باید از بین برده شود.

 

۱۹

·    معیار و میزان امپیریسم برای سنجش واقعیت جامعه ای، دیگر نه خرد، بلکه موجودیت (فاکتیسیته) جامعه بورژوایی است.

·    موجودیتی که امپیریسم در پی تضمین آن است.

 

۲۰

·    طرز برخورد متفاوت فلاسفه راسیونالیست فرانسه و فلاسفه امپیریست انگلیس به واقعیت جامعه ای، بنا بر ساختار جوامع بورژوایی فرانسه و انگلیس در آن زمان، در تئوری های آنان ته نشین شده است.

 

۲۱

·    راسیونالیسم فرانسه، قدر قدرتی بی حد و مرز خرد را مورد تأکید قرار می دهد.

 

۲۲

·    مفاهیم، اصول و افکار عقلی، برای راسیونالیسم فرانسه، معتبرالعام و ضرور (جبری) اند.

 

۲۳

·    راسیونالیسم فرانسه به کمک مفاهیم، اصول و افکارعقلی می کوشد تا به فرمولبندی (تدوین) قوانین معتبرالعام و ضرور (جبری) نایل آید.

 

۲۴

·    راسیونالیسم فرانسه این قوانین معتبرالعام و ضرور را ضمنا به مثابه قوانین مستخرجه از خود خرد قلمداد می کند.

·    قوانینی که در قاموس راسیونالیسم فرانسه، برای هر کس و همه کس واجب الرعایه اند.

 

۲۵

·    امپیریسم انگلیس اما بر عکس راسیونالیسم فرانسه، همه این مفاهیم، اصول و افکار عقلی و قوانین مستخرجه از خرد و یا عقل را باطل می داند و زیر علامت سؤال قرار می دهد.

 

۲۶

·    امپیریسم انگلیس ادعا می کند که هیچ مفهوم، هیچ اصل و هیچ فکر عقلی را نباید معتبرالعام و ضرور محسوب داشت.

 

۲۷

·    در قاموس امپیریسم انگلیس، قوانین تدوین شده  (فرمولبندی شده) بر مبنای خرد، نه واجب الرعایه برای همه انسان ها هستند و نه از خرد استخراج شده اند.

 

۲۸

·    در قاموس امپیریسم انگلیس، آنچه که به عنوان مفاهیم، اصول و افکار عام جا زده می شود و یا مستخرجه از خود خرد قلمداد می شود،  چیزی جز عادات، آداب و عرف و اخلاق نیست.

 

۲۹

·    در قاموس امپیریسم انگلیس، تنها چیزهای منفرد و حقایق امور منفرد واقعیت دارند.

·    مراجعه کنید به دیالک تیک منفرد (خاص) و عام

 

۳۰

·    در قاموس امپیریسم انگلیس، چیزهای منفرد و حقایق امور منفرد هستند که بنیان وجودند (به لحاظ معرفتی ـ نظری، بنیان دانش تجربی اند.)

·    نسبت به این چیزها اما فقط فلسفه و علم باید اتخاذ موضع کنند.

 

ادامه دارد.

نیکی (خیر، خوبی) (۴)

 

 پروفسور دکتر ولفگانگ پطر ایشهورن

برگردان

 شین میم شین

    

 

 

۲۹

·      بنابرین، خیر و یا نیکی اخلاقی همیشه باید به شرح زیر درنظر گرفته شود:

 

الف

·       در محتوا و تأثیرگذاری اش

 

ب

·      به مثابه   جنبه ای در وابستگی به توسعه اجتماعی واقعی

 

پ

·      به مثابه   جنبه ای در وابستگی به مبارزه برسر پیشبرد منافع اجتماعا تعیین شده گروه های اجتماعی مختلف.

 

۳۰

·      از این رو، هر خیر و نیکی اخلاقی حاوی محتوای مشخص، تاریخی و طبقاتی معینی است.

 

۳۱

·      خیر و نیکی «درخود» با معنی ماورای تاریخی و مطلق وجود ندارد.

 

۳۲

 

·      انگلس می نویسد:

 

الف

·      «تصورات مربوط به خیر و شر از ملتی تا ملتی دیگر، از عصری تا عصری دیگر چنان عوض شده اند، که گاهی حتی به ضد یکدیگر بدل شده اند.

 

ب

·      ولی اگر کسی ادعا کند که «خیر، شر نیست و شر، خیر نیست و اگر خوب و بد و یا خیر و شر را با هم مخلوط کنیم، آنگاه فاتحه اخلاقمندی خوانده می شود و هرکس می تواند، هرچه دلش می خواهد بکند و یا نکند»، باید به او گفت که مسئله به این سادگی ها نیست.

 

پ

·      اگر مسئله به این سادگی ها می بود، آنگاه دیگر بحث برسر خیر و شر لازم نمی آمد و هرکس می بایستی بداند، خیر و شر کدامند.

 

ت

·      اما امروز کار از چه قرار است؟

 

ث

·      امروز برای ما کدامین اخلاق موعظه می شود؟

 

ج

·      اخلاق امروزی در وهله اول اخلاق فئودالی ـ مسیحی است.

 

ح

·      علاوه بر آن، اخلاق مدرن بورژوائی و اخلاق آتی پرولتری نیز وجود دارد.

 

ج

·      اکنون سؤال این است که کدامیک از اینها را باید اخلاق حقیقی محسوب داشت؟

 

خ

·      باید گفت که هیچکدام از آنها حاوی اعتبار مطلق نیست.

 

د

·      اما بی تردید، اخلاقی حاوی بیشترین و ماندگارترین عناصر خواهد بود، که درعصر حاضر طرفدار تحول وضع موجود باشد، یعنی طرفدار آینده باشد، یعنی پرولتری باشد.»

·      (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۸۶)

 

۳۳

·      این نظر ماتریالیسم تاریخی در رابطه با خیر و نیکی اخلاقی نه تنها حاوی توضیح تئوریکی خیر و نیکی است، بلکه علاوه بر آن، حاوی توضیح محتوائی تغییر معنی آن است:

 

الف

·      این نظر، قبل از همه، ارزیابی تاریخی ـ انتقادی از امری ارائه می دهد، که در زمان معینی از سوی نیروهای اجتماعی مختلف، به مثابه   خیر و نیکی تلقی و تبلیغ می شود.

·      (پوزیتیویسممخالف این ارزیابی است)  

 

ب

·      این نظر، علاوه بر آن، به انتقاد تئوریکی از تصورات محافظه کارانه و ارتجاعی از خیر و نیکی اخلاقی می پردازد.

 

پ

·      این نظر ضمنا به اثبات و پشتیبانی تئوریکی از تصورات مترقی و انقلابی از خیر و نیکی اخلاقی برمی خیزد.

 

ادامه دارد.

سیری در جهان بینی عمر خیام (۴۹)

 

عمر خیام

(427 ـ 510) (1048 ـ 1131)

 

تحلیلی از شین میم شین

 

پیشکش به برادرم

 ستار بابانژاد 

(از قربانیان ترور کور فوندامنتالیسم)

 

تحلیل رباعی شماره ۶۱

 

از رنج کشیدن، آدمی حر گردد

 

قطره چو کشد حبس صدف، در گردد

 

گر مال نماند، سر بماناد به جای

 

پیمانه چو شد تهی، دگر پر گردد.

· معنی تحت اللفظی بیت:

· بنی بشر در نتیجه تحمل رنج، گرم  و یا آزاد می گردد.

 

· قطره در نتیجه تحمل زندان صدف، به مروارید بدل می گردد.

 

· سر بماند!

 

· اگر ثروت از دست رود، باکی نیست.

 

· اگر پیمانه خالی شود، دیگری پر می شود و یا دوباره پر می شود.

 

از رنج کشیدن، آدمی حر گردد

 

· حر در فرهنگ واژگان فارسی به دو معنی زیر آمده است:

· گرم و آزاد.

معنی اول

· بنی بشر در نتیجه تحمل رنج، گرم می شود.

· اگر منظور خیام همین باشد، می توان گفت که او در این مصراع، از واقعیت امر فیزیکی و شیمیائی پرده برمی دارد:

 

الف

 

· اشیاء مادی در نتیجه «تحمل رنج»، مثلا در برخورد به یکدیگر گرم می شوند.

·  حتی چه بسا در اثر برخورد ابرهای الکترونی موجود در سطوح خارجی شان، جرقه  می زنند و آتش می گیرند.

 

ب

 

· شاید خیام به این حقیقت امر در مشاهدات کیهانی رسیده است.

· برخورد کمیت به سیاره ها و اجرام سماوی دیگر، چه بسا به انفجار مهیبی منجر می شود.

· بنا بر فرضیه ای مبتنی بر تغییرات حاصله در سطح کره زمین، برافتادن نسل دیناسورها نیز در نتیجه تحمل «رنج» از سوی زمین، یعنی در اثر اصابت کمیتی بر آن صورت گرفته است.

 

ت

 

· آذرخش نیز ـ در حقیقت ـ نتیجه برخوردی از این دست است:

· در اثر برخورد ذرات آب جبهه ای از هوای گرم به ذرات یخ جبهه ای از هوای سرد، الکتریسیته ساکن بوجود می ‌آید که نسبت به زمین دارای بار الکتریکی منفی است و در صورتی که فاصله منبع جریان الکتریکی کم و بیش، نزدیک به سطح زمین باشد، آذرخش پدید می آید.

· درجه حرارت حاصله در محل اصابت آذرخش فوق العاده بالا ست:

· در حدود ۲۸۰۰۰ درجه کلوین که تقریبا ۵ برابر دمای سطح خورشید است.

 

پ

· اما تحمل «رنج» همیشه از این قرار نیست.

· اگر چیزهای مادی (اعم از جماد و نبات و جانور و انسان) تحت فشار قرار گیرد، یعنی «رنج» برد، چه بسا به جای گرم شدن، بشدت سرد می شود.

· همین آب دیرآشنا را اگر تحت فشار بیشتر قرار دهیم، یخ می زند.

· دیر جوشی کتری آب کوهنوردان در قله ها به دلیل بالاتر بودن فشار است.

· یکی از دلایل جانسختی برف در قله ها نیز همین است.

 

ث

· عکس این قضیه هم صادق است:

· اگر فشار بر چیزهای مادی کاهش یابد، بشدت گرم می شوند.

· همین آب دیرآشنا را تحت فشارهای پایین تر از فشار جو (حدود یک بار)، می توان در صفر درجه و یا حتی درجات پایین تر از صفر جوشاند و تبخیر کرد.

 

معنی دوم

· بنی بشر در نتیجه تحمل رنج، آزاد می شود.

· اگر منظور خیام همین باشد، می توان گفت که او در این مصراع، از واقعیت امر سوسیولوژیکی (جامعه شناسی) و پسیکولوژیکی (روانشناسی) پرده برمی دارد:

 

الف

 

· انسان  در اثر تحمل رنج (کار مادی و یا فکری ـ روحی ـ هنری و غیره) بر تنش و تشنج عصبی خویش غلبه می کند و به نوعی آزادی از چنگ فشار درونی دست می یابد.

 

ب

 

· انسان علاوه بر این در روند کار مادی و یا روحی (فکری، هنری و غیره)، از تنگه تنگ دیالک تیک ریاضت و لذت می گذرد:

· یعنی از سوئی رنج می برد، بشدت خسته و کوفته می شود و از سوی دیگر، لذت می برد.

 

ت

 

 

· به آذین در اثر مختصر و کوتاه خویش تحت عنوان «کاوه»، روند کار عرقریز آهنگر را به روند عشق بازی در بستر تشبیه می کند که به نوبه خود دیالک تیک ریاضت و لذت است.

· به قول خیام دیالک تیک رنج و رهائی است.

 

پ

 

· ریاضت (رنج) یکی از مقولات فلسفی یونان باستان بوده و شاید خیام به هنگام سرایش این رباعی، تحت تأثیر آن قرار داشته است.

ث

 

· انسان در روند تحمل رنج (کار) و ببرکت تحمل رنج (کار) تکامل و توسعه جسمی و روحی یافته است، عالم حیوانی را پشت سر نهاده و انسان شده است.

 

ج

 

 کلاوس هولتس کامپ (1927 ـ 1995) 

روانشناس مارکسیست آلمانی 

 

استاد انستیتوی روانشناسی دانشگاه آزاد برلین 

مؤسس روانشناسی انتقادی 

مؤلف آثار متعدد: 

هنجاربندی و مرزبندی 

تئوری و تجربه 

علم به مثابه عمل 

شناخت حسی 

پیوست و گسست 

توسعه روانشناسی انتقادی به علم سوبژکت 

مقدمات روانشناسی 

یادگیری 

روانشناسی انتقادی  

 

· تفکر در روند تحمل رنج امکان پذیر شده است و امکان پذیر می گردد.

· به قول کلاوس هولتس کامپ ـ عالم روانشناس مارکسیست آلمانی و استاد دانشگاه آزاد برلین ـ هر تبری که دهقان بر تنه درختی فرود می آورد، به قول خیام هر رنجی که تحمل می کند، هزاران سیگنال حسی به مغزش می رسند و در نتیجه ی تحلیل این سیگنال ها، او نسبت به سفتی و سختی و پوکی و خشکی و تری تنه درخت، به کیفیت و کمیت تبر خویش، یعنی به درازتر و یا کوتاهتر از اندازه بودن دسته تبر، کندی و تیزی تیغه تبر، نحوه درست و یا نادرست فرود آوردن تبر، صحت و سقم تصورات پیشین خویش راجع به تنه و تبر و به تصحیح و تدقیق و توسعه تصورات و تفکرات پیشین خویش و عملا به خودشناسی نایل می آید.

 

قطره چو کشد حبس صدف، در گردد

 

 

1

 

· خیام در این مصراع افسانه تبدیل قطره آب به در و مروارید را مطرح می سازد.

· سعدی هم بعدها همین یاوه را دلیل بر عظمت خدای خلاق کذائی جا می زند که از قطره ای آب (؟) در رحم مادر، زیباروی بلند بالائی می سازد و از قطره ای دیگر در صدف، «لولوی لالا» (در و مروارید).

 

2

 

· روند تشکیل در و یا مروارید در صدف، روندی شیمیائی است.

· عناصر شیمیائی معینی در ترکیب شکیبمد و زمانگیر با هم به تشکیل مروارید منجر می شوند.

· مولکول های آب می توانند جزء ناچیزی از این ترکیب باشند و نه تمامت آن.

 

3

 

 

 

· مُروارید یا دُر، گوهری است معمولاً سفید و درخشان که در اندرون برخی از نرمتنان دوکفه ‌ای مانند صدف مروارید به وجود می ‌آید.

· وقتی جسمی خارجی مثلا ذره‌ ای شن بین صدف و پوسته آن قرار گیرد، جانور لایه‌ هایی مرکب از ماده آلی شاخی کونچیولین و بلورهای کلسیت یا آراگونیت را به دور جسم خارجی ترشح می‌ کند.

· از این لایه‌ های هممرکز، رفته رفته مروارید فرم می ‌گیرد.

· جنس مروارید با جنس دیواره درون صدف یکسان است.

· فرم مروارید اغلب نزدیک به کره است هرچند در فرم های دیگر مانند گلابی و دکمه و حتی شکل‌های نامنظم هم دیده می ‌شود.

· درشتی آن به درشتی دانه خشخاش تا تخم کبوتر است.

· رنگ مروارید اغلب سفید است، ولی ممکن است به رنگ‌ های صورتی و زرد و سبز و آبی و قهوه‌ ای و سیاه نیز دیده شود.

· مروارید در خلیج فارس و اقیانوس هند و استرالیا صید می‌شود.

· در قرن بیستم پرورش مروارید نیز رایج شده است.

· برای تهیه مروارید پرورشی (که گاه مروارید مصنوعی نیز نامیده می‌شود) با سوراخ کردن پوسته صدف، یک قطعه مروارید بسیار کوچک را در درون صدف قرار می‌ دهند تا جانور لایه‌ هایی به دور آن ایجاد کند.

· (نقل از ویکی پیدیا)

 

گر مال نماند، سر بماناد به جای

 

پیمانه چو شد تهی، دگر پر گردد.

 

1

 

· خیام در این بیت واپسین رباعی، دیالک تیک انسان و ثروت را به شکل دیالک تیک فرم و محتوا، دیالک تیک سر و مال و یا دیالک تیک پیمانه و ثروت بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن انسان (فرم، سر، پیمانه) می داند.

 

2

 

· منظور خیام این است که انسان بر ثروت مقدم است.

· اگر سر کسی سلامت باشد، اگر کسی زنده بماند، کسب ثروت مسئله ای نخواهد بود.

· انسان اولین است و ثروت ثانوی است.

· انسان سوبژکت است و ثروت اوبژکت.

 

3

 

 

باباطاهر عریان (326 ـ 411 ه. ق.)  

شاعر دو بیتی سرا

 

· هنوز نمی توان ارزیابی قطعی از تئوری ثروت خیام به عمل آورد.

· تئوری ثروت سعدی و حافظ از قرار زیر است:

· ثروت در انحصار باری تعالی است و او مقسم اصلی ثروت است:

· به اقلیت پتیاره ای ـ به قول بابا طاهر عریان ـ «صد گونه نعمت می دهد» و به اکثریت زحمتکش شریف، «نان جو، آلوده بر خون»

پایان

اندکی اندر باب زی بی لیسم (۲)

 

 

 

تأملی

از

یدالله سلطانپور

 

حریف

 

یک پیام به دوستان صفحه خودم:
نه هدف رهنمای شما را دارم
نه بیداری شما
نه اصلاح شما
نه روشن کردن شما
نه قناعت دادن شما
نه بحث با شما
نه انتقاد شما
نه هم فکر شدن شما 

 

قبل از همه

باید

این فرمایشات حریف 

را

ویرایش کرد:

 

  پیامی به دوستان صفحه ام:

هدفم

نه

 رهنمایی شما 

ست
نه

 بیدارسازی شما
نه

 اصلاح شما
نه

 روشن کردن شما
نه

 قانع سازی شما
نه 

بحث با شما
نه 

انتقاد از شما
نه 

همفکر شدن با شما.

 

۱

در این پیام حریف

نه

تنها

هدف و آماج او

از

ارسال پیام

بلکه

ضمنا

ماهیت طبقاتی او

تبیین می یابد:

 

ماهیت طبقاتی کسی

که

کمترین تفاوتی با زباله

ندارد.

 

اگر

زباله

زبان می داشت،

جز این نمی گفت.

 

  زباله

به

همه چیز محیط پیرامونش 

و

حتی

به

خویشتن خویشش

بی خیال و بی تفاوت

است.

 

شاعری

در

دیار عه «هورا» و عا «شورا»

که

استثنائا

زنده بود و نه زباله

و

روشنگر بود و نه خرتر از هر خر

دهه ها

قبل از تولد ما

به کشف زی بی لیسم (مکتب اصالت زباله)

 نایل آمده بود

و

گفته بود:

 

 

زباله 

چیست

و

علل و دلایل استحاله زنده به زباله 

چیست؟

 

شاید 

تجزیه و تحلیل این فرمایشات حریف

برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش

مفید افتد.

 

۲

  پیامی به دوستان صفحه ام:

 

حریف

نمی داند

که

دوست 

چیست

و

پیش شرط دوست یابی 

چیست.

 

به

همین دلیل

خیال می کند

که

در

فیسبوک

دوستانی دارد.

 

پیش شرط برقراری رابطه دوستی

لیاقت شناخت متقابل دو و یا چند سوبژکت

است.

 

به

عبارت دقیقتر

پیش شرط برقراری رابطه دوستی

کسب سوبژکتیویته

است.

 

این پیش شرط 

به

چه معنی است؟

 

سوبژکتیویته

ضد دیالک تیکی اوبژکتیویته 

است.

 

 

دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت

یکی

از

مهم ترین دیالک تیک های جامعه بشری

و

فلسفه علمی

است.

 

مراجعه کنید

به

دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت

 

 

سوبژکتیویته

یکی 

از

کشفیات مهم مارکس

است

که

در

اثر او

تحت عنوان «تزهایی راجع به فویرباخ»

تبیین یافته است.

 

تفاوت طبیعت با جامعه

فقدان سوبژکتیویته

در

طبیعت

و

وجود سوبژکتیویته

در

جامعه

است.

 

برای وقوع باد و برف و باران و سیل و توفان و زلزله و آتشفشان

(پدیده های طبیعی)

نیازی به سوبژکت

نیست.

 

اما

برای وقوع کمترین تغییر در جامعه بشری 

(طبیعت دوم)

به

 سوبژکت

نیاز مبرم و بی چون و چرا

ست.

 

۳

  پیامی به دوستان صفحه ام:

 

پیش شرط دوست یابی 

خروج پیشاپیش هر دو طرف رابطه دوستی

از

اوبژکتیویته

و

صعود به مقام معظم و متعالی سوبژکتیویته

است.

 

یعنی

هر دو طرف رابطه دوستی

باید

سوبژکت

باشند

و

نه

اوبژکت.

 

بیچارگی و بینوایی و بدبختی حریف هم همین جا ست.

 

زباله

حتی

اوبژکت

نیست،

چه

رسد

به

اینکه سوبژکت باشد.

 

زباله

را

به

خطه دیالک تیک

راه

نیست.

 

زباله

رابطه برقرار نمی کند.

 

زباله 

نمی تواند

هم

رابطه برقرار کند،

حتی

با 

زباله ای دیگر.

 

با

زباله

هم

کسی

حتی

زباله دیگری

 به برقراری رابطه حاضر نمی شود

چه رسد به برقراری رابطه دوستی.

 

دلیلش

این 

است

که

دوستی

بر اساس منافع دو طرف رابطه

تشکیل می شود.

 

ادامه دارد.

تأملی در مسله ملی (۹) (قسمت دوم)

 

بررسی هایی پیرامون مسئله ملی و مبانی موضع گیری مترقی در باره آن

نوید نو

مطلب دریافتی

 

ویرایش و تحلیل

از

یدالله سلطان پور

 

۲

بررسی مواضع بنیان گزاران مارکسیسم در خصوص مبارزات و جنبش های ملی در زمان حیات شان، 

می تواند

 خطوط اساسی دیدگاه مارکسیستی 

را 

در

باره ی مساله ی ملی 

معین کند: 

 

مفاهیم این جفنگجمله مؤلف  

را

باید

زیر ذره بین تحلیل 

قرار داد:

مفهوم ملی

در

مبارزات و جنبش های ملی

ربطی 

به

مسئله ملی در جوامع کثیرالمله

ندارد.

 

ملی

در

این مورد بخصوص

به

معنی ضد استعماری

است.

 

ما

در

این مورد

با

دیالک تیک داخلی و خارجی

سر و کار داریم

و

نه

با

تضادهای ملی در جوامع کثیرالمله.

 

وقتی 

کسی

توان تفکر مفهومی ندارد،

چاره ای جز پناه بردن 

به  

طرز «تحلیل» اسکولاستیکی

ندارد.

 

تنها کاری که می تواند بکند،

جست و جوی واژه ملی

در

آثار اوتوریته ها

و

تفسیر فونکسیونالیستی ـ پراگماتیستی ـ سوبژکتیویستی آنها

و

کندن قال قضیه

است.

 

همین جماعت 

هم اکنون

شعار انقلاب ملی ـ دموکراتیک

را

 زمزمه می کنند.

 

بی آنکه به تعریف مارکسیستی ـ لنینیستی مفاهیم ملی و دموکراتیک

 حتی

در

آثار مؤسس دار و دسته نامه مردم

حمید صفری

اعتنایی

داشته باشند.

 

اگر 

لازم افتد

می توانند 

در

 مفهوم ملی

مسئله ملی

را

هم

بچپانند 

و

 به

خورد مشتی گاو و خر 

دهند

و

کیف خر کنند.

 

استالینیسم

تنها

چیزی

که

ندارد

پرنسیپ

است.

 

حقیقت

برای استالینیسم

عینیت و علمیت 

ندارد.

 

۳

بررسی مواضع بنیان گزاران مارکسیسم در خصوص مبارزات و جنبش های ملی در زمان حیات شان، 

می تواند

 خطوط اساسی دیدگاه مارکسیستی 

را 

در

باره ی مساله ی ملی 

معین کند:

 

خطوط اساسی 

باید اندکی دقت کرد،

خطوط اساسی دیدگاه (؟) مارکسیستی

را

نه

ماتریالیسم تاریخی،

بلکه

مواضع مارکس و انگلس

در

موارد منفرد و معین

تعیین می کنند.

 

وقتی

از

جایگزینی ایسم با اسم

و

منفرد با عام

سخن می رود،

به

همین دلایل است.

 

مؤلف به قصد عوامفریبی

پالان «بنیانگذاران مارکسیسم»

را

هم

بر پشت کلاسیک های مارکسیسم می نهد

تا

خواننده «تحلیل» اسکولاستیکی اش

گرم و نرم و خام و خر شود

و

دعاوی او

را

نشخوار کند.

 

۴

از محکوم کردن اقلیت اسلاو در جریان انقلابات ۱۸۴۸- ۱۸۴۹

به 

دلیل تقویت نیروهای ارتجاع 

تا 

حمایت قاطعانه از مبارزات جدایی خواهانه لهستانی ها 

به

 دلیل تضعیف حکومت مرتجع روسیه.

آری.

 

رهبران سیاسی

در

جریان عمل و زندگی

بسته به عوامل اوبژکتیو و سوبژکتیو متنوع

مواضع متنوعی اتخاذ می کنند که چه بسا متضاد با یکدیگرند.

 

تحلیل مارکسیستی - لنینیستی

اما

روند و روال به کلی دیگری

 است

و

ربطی

به 

این موضعگیری های متفاوت و متنوع چه بسا متضاد 

ندارد.

 

در

تحلیل مارکسیستی - لنینیستی

موضوع شناخت

زیر ذره بین تحلیل 

قرار داده می شود

و

تجزیه و تحلیل می گردد.

 

یعنی

تحلیل مارکسیستی - لنینیستی

قبل از همه

تحلیلی عینی (اوبژکتیو) و علمی

است.

 

تعجبی ندارد

که

مؤلف 

با

مشاهده تضادها و تناقضات

گیج می شود

و

خواننده عقب مانده «تحلیلات» خود را هم گیج می کند

و

نتیجه می گیرد

که

موضعگیری در زمینه مسئله «ملی» 

«محال»

است

و

با

مسئله ملی

گشتاوری ارتجاعی

همراه است.  

 

ادامه دارد.

تأملی در مسله ملی (۹) (قسمت اول)

 

بررسی هایی پیرامون مسئله ملی و مبانی موضع گیری مترقی در باره آن

نوید نو

مطلب دریافتی

 

ویرایش و تحلیل

از

یدالله سلطان پور

 

مارکسیست ها و مساله ملی 

 

بررسی مواضع بنیان گزاران مارکسیسم در خصوص مبارزات و جنبش های ملی در زمان حیات شان، 

می تواند

 خطوط اساسی دیدگاه مارکسیستی 

را 

در

باره ی مساله ی ملی 

معین کند: 

از محکوم کردن اقلیت اسلاو در جریان انقلابات ۱۸۴۸- ۱۸۴۹

به 

دلیل تقویت نیروهای ارتجاع 

تا 

حمایت قاطعانه از مبارزات جدایی خواهانه لهستانی ها 

به

 دلیل تضعیف حکومت مرتجع روسیه.

 

در 

حقیقت

 از

 منظر مارکس و انگلس 

موضع گیری در خصوص مبارزات ملی، 

بستگی تام وتمام با سو گیری کلی و تاثیرات آن مبارزات برجنبش جهانی کارگری داشت، 

تا جایی که انگلس در نامه ای به کائوتسکی درباره ی آزادی لهستان یادآور شد 

که 

 این مساله باید در اولویت قرار گیرد 

زیرا 

هیچ ملتی تا گریبان خود را از حاکمیت بیگانه رها نسازد 

نمی تواند ذهن خود را بر هیچ هدف دیگری متمرکز سازد 

و 

جنبش جهانی کارگری تنها برپایه ی هماهنگی ملت های آزاد 

شکوفا می شود. 

(باتامور و دیگران ،۱۳۸۸،  ص ۷۳۰)

 

به

 بیان دیگر، 

 برای مارکس و انگلس 

مساله ملی

 نسبت به مسایل کارگری

 یک موضوع فرعی و تابعی از آنها 

ست 

و 

البته 

این فرعی بودن 

به 

هیچ وجه 

نباید 

به 

عنوان بی اهمیت بودن آن ت

عبیر شود.

 

اما 

نکته ی مهمی که نباید از آن غفلت شود

 آن

 است 

که 

مبارزات ملی 

حتی 

در 

سو گیری مترقی خود 

حامل عناصر ارتجاعی نیز هستند 

و 

در حقیقت 

به

دلیل آن 

که

 این مبارزات و مشارکت کنندگان در آنها 

دارای اهداف و انگیزه های گوناگون و بعضا متضادی هستند 

و 

از طرف دیگر

 مخاصمات ملی 

همواره می توانند موجب تضعیف و یا جلوگیری از اتحاد و همبستگی کارگران ملل متخاصم شوند

 لذا 

 حمایت یا عدم حمایت از این جنبش ها و مبارزات 

کاملا 

پیچیده 

است 

و 

می تواند تاثیرات مخرب دراز مدتی 

را 

موجب شود.

 

زیرا 

علاوه بر موارد پیش گفته، 

همواره طبقات اجتماعی به صورت عام و طبقه ی کارگر به صورت خاص ، 

 تحت تاثیر تبلیغات « ضد بیگانه» و دشمن سازی دوران جنگ قرار می گیرند 

و

 این امر می تواند تاثیرات سوء بر مناسبات بین کارگران دو ملت داشته باشد.

 

۱

 

مارکسیست ها و مساله ملی  

 

به 

این عنوان به ظاهر بی ضرر و بی خطر مؤلف

باید

 اندکی دقت داشت.

 

متد تحلیلی

که

در

این فرمولبندی

خرناسه می کشد،

متد اسکولاستیکی دیرآشنا 

ست

که

میراث قرون و سطای فئودالی

است:

اثبات فونکسیونالیستی و پراگماتیستی «صحت» اندیشه ای («حقیقتی») 

با

ذکر آیه ای، روایتی، حدیثی، خبری، نقل قولی از اوتوریته ای 

و

تفسیر فونکسیونالیستی، پراگماتیستی و سوبژکتیویستی آن.

 

 

اوتوریته های مؤلف

 

در

 

این شعبده بازی «تحلیلی» کلاسیک های مارکسیسم (مارکس و انگلس) و بعد لنین و روزا و غیره اند.

 

 

 

بدین طریق و با این ترفند

 

اسم به مثابه ایسم

 

(مارکسیست به مثابه مارکسیسم)

 

جا زده می شود

 

و

 

منفرد به مقام عام

 

ارتقا داده می شود:

 

چون 

 

اوتوریته ای

 

در

 

رابطه با مسئله معینی

 

چنین 

 

موضعگیری کرده،

 

پس

 

باید

 

موضعگیری منفرد او

 

را

 

تعمیم داد.

 

 

 

به

 

مقام حقیقت

 

ارتقا داد

 

و

 

همه جا

 

و

 

همیشه

 

چنین موضعگیری کرد.

 

 

 

بدین طریق و با این ترفند 

 

دیگر

 

نیازی به تحلیل دیالک تیکی ـ ماتریالیستی 

 

نیست.

 

 

 

جای تحلیل 

 

را

 

در

 

این صورت

 

تفسیر

 

می گیرد

 

و

 

قال قضیه

 

در

 

سنت روحانیت

 

کنده می شود.

 

 ادامه دارد.

 

جلسه پرسش و پاسخ میان فرنگی نیرنگی و سگ سنگی (۱) (قسمت دوم)

  

میم حجری

 

۴

فرنگی نیرنگی

 

اگر

زندگی کوتاه است،

پس

چرا

از انجام کارهای بیشماری که برای تان خوشایند هستند،

امتناع می ورزید؟

 

 

سگ سنگی

 

۱

اولا

سگان سنگی

همیشه

آن می کنند

که

برای شان

خوشایند

است.

 

مثلا

پارس می کنند.

 

اصلا

از

خود

پرسیده ای

که

پارس

 چیست

و

فلسفه پارس

 چیست؟

 

۲

ثانیا

سگ ها

گرفتار زندگی سگی

اند

و

زندگی سگی

مانع انجام بسیاری از کارها می شود

که

سگ ها

دوست دارند.

 

۳

تو

اصلا

از

خود

پرسیده ای

که

زندگی سگی

از

چه قرار است؟

 

۴

سگ ها

در

دیالک تیک جبر و اختیار

زندگی سگی

دارند.

 

جبر زندگی

بندی

بر

دست و پای

هر کسی است.

 

کسی

را

از

قید وبند جبر زندگی

گزیری و گریزی

میسر نیست.

 

نمی توان

به

دلخواه خود

زیست.

 

طرز زیست هر کس

در

دیالک تیک فرد و جامعه

تعیین می شود.

 

آزادی و یا اختیار هر کس

به

اندازه شناخت او

از

جبر زندگی

است.

 

شناخت جبر زندگی

چه جبر طبیعی و چه جبر جامعه ای

حلال حتی الامکان مشکلات

است.

 

به

همین دلیل

پیش شرط کسب آزادی (اختیار، مختاریت)

جبرشناسی

است

و

پیش شرط شناخت جبر هستی

خروج از خریت

است.

 

پس

پیش

به

سوی روشنگری

 

روشنگری = دیالک تیک انتقاد از خود و انتقاد از همنوع خود و جامعه و همبود خود.

 

۵

فرنگی نیرنگی

 

وقتی

که

حرف ها

زده شدند

و

اعمال

جامه عمل پوشیدند،

کفه ترازوی حرف ها

سنگین تر

از

 اعمال

بود

و

یا

برعکس؟

 

 

سگ سنگی

 

تو

می بایستی

قبل از شروع به طرح سؤال

لبی

از

چشمه های زلال خرد کل اندیش

(فلسفه علمی، مارکسیسم ـ لنینیسم)

تر کنی

تا

سؤالاتت

پرت و پلا

از

کار

در نیایند.

 

۱

چه فرقی میان حرف و عمل هست؟

 

۲

حرف چیست؟

 

۳

حرف و یا سخن

حاوی چیست؟

 

۳

سخن

فرم مادی اندیشه

است.

 

۴

به

زبان فلسفی

جمله

غلاف مادی حکم (فکر و یا اندیشه)

است.

 

۵

میان جمله و حکم

میان حرف و فکر

رابطه دیالک تیکی فرم و محتوا

برقرار است.

 

به

همان سان

که

میان قابلمه و قورمه سبزی

 رابطه دیالک تیکی فرم و محتوا

برقرار است.

 

۶

عمل

چیست؟

 

۷

عمل

جامه عمل پوشی  (مادیت یابی، شیئیت یابی، چیزی شدن) اندیشه

است.

 

مثال:

 

بنای خانه

تبدیل مدل فکری خانه (اندیشه خانه)

به

مدد نیروی کار و آب و خاک و کاه و آهک و آهن و سنگ و سیمان

به

خانه مادی

است.

 

خانه

مادیت یابی فکر

است.

 

خانه

قبل از بنا

در

ذهن عمله و بنا

به

صورت فکر مربوطه

وجود داشته است

که

بعد

به

مدد کار و مواد و مصالح ساختمانی

شیئیت یافته است.

 

روح

تجسم

(جسمیت)

یافته است.

 

۸

بنابرین

محتوا و مبنای حرف و عمل

یکی

است:

اندیشه

است.

 

 

۹

یعنی

دو کفه ترازوی حرف و عمل

همترازند.

 

هیچکدام

سنگین تر از دیگری نیست.

 

البته

اگر

حرف

حرف باشد

و

نه

پرت و پلا و یاوه و هذیان

و

عمل

کار

باشد

و

نه

کوبش آب در هاون.

 

پایان

ادامه دارد.

جلسه پرسش و پاسخ میان فرنگی نیرنگی و سگ سنگی (۱) (قسمت اول)

  

میم حجری

 

۱

فرنگی نیرنگی

 

دلت می خواهد

چند ساله باشی،

اگر

تاریخ تولدت

را

نمی دانی.

 

یعنی

 نمی دانی

که

واقعا

چند سالت است؟  

 

 

سگ سنگی

 

قضیه

واقعا

هم

از

این قرار

است.

 

برای سگ ها

 سجل

صادر نمی کنند.

 

در نتیجه

سگ ها

نه

سجل دارند

و

نه

تاریخ تولد.

 

یعنی

نمی دانند

که

چند سال دارند.

 

برای سگ ها

سن و سال

مهم

نیست.

 

 آرزویی

در

این زمینه

هم

ندارند.

 

سگ

از

عرزائیل و اراذل و اوباشش

بیزار

است.

 

۲

فرنگی نیرنگی

 

کدامیک از دو حالت زیر

را

ترجیح می دهی:

 

با

خطاهای مرتکبه زیستن

را

و

یا

برای پرهیز از ارتکاب خطا

دست روی دست گذاشتن

را؟

 

 

سگ سنگی

 

تو

سؤالاتی

را

از

سگ

می پرسی

که

باید

از

خر

 بپرسی.

 

آنکه

مرتکب خطا می شود

و

با

خطاهای مرتکبه خود می زید،

خر

است

و

نه

سگ.

 

سگ

خریت و خطا

سرش نمی شود.

 

به

همین دلیل

ارتکاب خطا و زیستن با خطا

کسب و کار خر

است

و

نه

 کسب و کار سگ.

 

سگ

در

دیالک تیک روشنگری

می زید

در

دیالک تیک انتقاد از خود و انتقاد از همنوع خود.

 

در

نتیجه

خریت و خطا

محلی از اعراب پیدا نمی کند:

 

یعنی

سگ

در

حرکت مدام

است.

 

سگ

در

تفکر مستمر

است.

 

سگ

حتی

به

هنگام خواب

و

در

حین خواب

می اندیشد.

 

سگ

کار خرکی نمی کند

تا

مرتکب خطا شود.

 

کار سگ

کار پیش اندیشیده شده

است.

 

اگر

تیر سگ در انجام کاری به سنگ خورد،

سگ

اندیشه ای

را

که

منشاء فکری آن کار بوده،

در

پرتو دانش تجربی حاصله از تجربه ی کار،

تصحیح می کند

تا

امکان ارتکاب خطا

کمتر و کمتر گردد.

 

۳

فرنگی نیرنگی

 

اگر

می دانی

که

زندگی کوتاه است،

پس

 چرا

همه روزه

به

انجام اینهمه کار تن در می دهی،

که

 خوش نداری؟

 

 

سگ سنگی

 

تو

نه

تنها

خری

بلکه

حتی

خرتر از هر خری.

 

حتما می خواهی بدانی

چرا

سگ سنگی

به

این نتیجه رسیده است.

 

۱

اولا

به

این دلیل

که

تو

کار ـ شناس نئی.

 

کار

چیست؟

 

۲

کار

تجسم (جسمیت یابی، شیئیت یابی، مادیت یابی) روح (اندیشه) است.

 

کار

طرز و طریق و ترفند واقعیت بخشی به اندیشه است.

 

۳

به مدد کار

مثلا

مدل فکری خانه

به

خانه مادی

مدل مجرد (انتزاعی) و ذهنی خانه

به

خانه مشخص (کنکرت) و عینی

استحاله می یابد.

 

عمله و بنا

در

آیینه خانه

خود

را

خلاقیت خود

را

لیاقت تولیدی خود

را

ماهیت انسانی ـ اجتماعی خود

را

به

تماشا

می نشینند

و

دل شان

از

لذتی اصیل

سرشار می شود.

 

۴

تو

حالا

از

فرنگ

آمده ای

و

می پرسی:

چرا عمله و بنا

اینهمه زحمت برای بنای خانه

متحمل می شوند

و

ضمنا

خیال می کنی

که

آنها

از

کردوکار خود

لذت نمی برند.

 

علاوه بر این

نمی دانی

که

هر زحمتی

هر ریاضتی

لذت

به

دنبال می آورد.

 

تو

دیالک تیک ریاضت و لذت

را

نمی شناسی.

 

۵

ثانیا

تو

عاجز از تمیز سگ از خری.

 

یعنی

خرتر از هر خری.

 

چون

خر

حتی

با

چشم بسته

سگ را از خر

متمایز می سازد.

 

به

همین دلیل

خیال می کنی

که

سگ سنگی

به

کردوکار اجباری و تحمیلی

تن در می دهد.

 

تن در دادن به کردوکار اجباری و تحمیلی

کسب و کار خر

است

و

نه

کسب و کار سگ سنگی.

 

۶

سگ سنگی

عاشقانه

کار می کند

و

از

نتیجه کار خود

لذت عظیم و عمیق می برد.

 

آن سان

که

پایان هر کار

ضمنا

تدارک شروع کار دیگری

است.

 

۷

دلیل دیگر خریت فرنگی نیرنگی

ربط دادن مدت زندگی (طول عمر)

به

کمیت کردوکار

است.

 

اولا

اگر

عمر سگ

کوتاه

است،

باید

از

اتلاف وقت

اکیدا

پرهیز ورزد.

 

یعنی

عینا و عملا

بیشتر

کار کند

و

نه

کمتر.

 

ثانیا

من ـ زور فرنگی نیرنگی

از

انجام کاری که خوشایند باشد،

چیست؟

 

دراز کشیدن در کنار دریا با بطری آبجو در دست

کار

است؟

 

ضمنا

کار معنامند خوشایندی است؟

 

رفتن به جنده خانه

و

سکس مکانیکی ورزیدن با جنده ای

کار معنامند خوشایندی است؟

 

خری و یا خر گیر آورده ای؟

 

 ادامه دارد.

خرد ـ انسان ـ تاریخ (۸۱)

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

 

فصل ششم

وظیفه فکری فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان

 

بخش دوم

ادامه

 

۴

·    وجه مشترک راسیونالیسم و امپیریسم، گشتاورهایی (ممان هایی) اند که به برکت آنها، فلسفه کلاسیک بورژوایی در مجموع، جهان بینی بورژوازی مترقی شده است:

 

الف

·    تفکر دنیوی

 

ب

 

·    برخورد انتقادی به میراث ماضی و جامعه  کهنه و قدیمی

 

پ

 

·    عمده سازی فرد و نقش فرد در جامعه

·    (ایندیویدوئالیسم (فردگرایی) بورژوایی)

 

ت

 

·    و در پیوند با آن، مطالبه آزادی و برابری حقوقی

 

۵

·    تفاوت راسیونالیسم با امپیریسم قبل از همه در موضعگیری بنیادی نمایندگان این دو جریان در مقابل واقعیت جامعه ای (واقعیت اجتماعی) نمودار می گردد.

 

۶

 

·    راسیونالیسم فرانسه، واقعیت جامعه ای را نامعقول می داند و یا به مثابه واقعیتی جامعه ای می داند که هنوز معقول نیست.

 

۷

·    یعنی به مثابه واقعیتی جامعه ای می داند که با مطالباتش، یعنی با مطالبات بورژوازی ترقی خواه ناسازگار است و یا هنوز سازگار نیست.

 

۸

·    موتور پیش برنده ی تفکر راسیونالیستی فرانسه، عبارت است از تحول واقعیت جامعه ای در راستای عقل (معقول و بخردانه سازی واقعیت جامعه ای.)

 

۹

·    این موضعگیری راسیونالیسم فرانسه دال بر این است که آن، جهان بینی بورژوازی فرانسه است که در حال مبارزه برای کسب نفوذ سیاسی و پیشبرد مطالبات خویش است.

 

۱۰

·    راسیونالیسم فرانسه، وسیله و ساز و برگ مبارزه ایده ئولوژیکی بورژوازی نوخاسته فرانسه بر ضد جامعه مطلقه کهنه و فرتوت، برضد نهادهای آن و بر ضد ایده ئولوژی فئودالی ـ روحانی است.

 

۱۱

 

·    در کانون تلاش های راسیونالیسم فرانسه، خرد قرار دارد.

 

۱۲

·    خرد برای بورژوازی نوخاسته فرانسه، معیار سنجش و ارزیابی همه چیز محسوب می شود.

·    جامعه و دولت نیز باید بنا بر اصول عقلی تشکیل شود.

 

۱۳

 

·    امپیریسم انگلیس بر خلاف راسیونالیسم فرانسه، فلسفه بورژوازی توسعه یافته تر است که به آماج های خود نایل آمده است (اگرچه با کوتاه آمدن هایی در مقابل قوای جامعه قدیم (فئودالیسم)) و شروع به کنسرواتیو (محافظه کار) گشتن کرده است.

 

۱۴

·    امپیریسم انگلیس به همین دلیل واقعیت جامعه ای را و حامل آن را، یعنی بورژوازی پسا انقلابی انگلیس را آنچنان که هست، قبول دارد.

 

۱۵

·    یعنی بر خلاف راسیونالیسم فرانسه و بعدها ماتریالیسم فرانسه، نه به مثابه واقعیتی جامعه ای نامعقول و یا به مثابه واقعیتی جامعه ای که هنوز معقول نیست، بلکه به مثابه جامعه ای طبیعی و نتیجتا به بهترین وجهی سازگار با انسان ها.

 

ادامه دارد.

اندکی اندر باب زی بی لیسم (۱)

 

تأملی

از

یدالله سلطانپور

 

حریف

 

یک پیام به دوستان صفحه خودم:
نه هدف رهنمای شما را دارم
نه بیداری شما
نه اصلاح شما
نه روشن کردن شما
نه قناعت دادن شما
نه بحث با شما
نه انتقاد شما
نه هم فکر شدن شما 


چرا؟

 
همان طور 

که

 من 

تغییر نمی کنم 

به 

گپ شما 

شما 

هم 


همان طور 

که 

من 

عقل کل

 هستم 

شما 

هم 


همان طور 

که 

من

 فکر می کنم 

سوراخ حقیقت

 را

 یافته ام

 شما 

هم


همان طور

 که 

من

 گرایش های

 دارم 

شما

 هم 


همان طور 

که 

من 

نقد پذیر 

نیستم 

شما

 هم
پس چی 


فقط 

لبخند شما


من

 از 

هر دری 

می نویسم 

برای 

لبخند شما 


برای آنکه بتوانم طنز بنویسم و تکرار نباشد 

نیاز دارم

 به 

هر موضوعی 

بپردازم 

و 

آزادی در انتخاب و گفتار

 داشته باشم


اگر 

دین 

را 

چپی 

را 

راستی

 را

 رئیس جمهور 

را 

رهبران 

را 

وکلا 

را 

مردم 

را 

 فرهنگ 

را 

و 

همه چیز 

را 

مورد بحث قرار ندهم 

خسته کن

 یک نواخت 

و

 بی مزه

 می شود 


می دانم 

هر چه بگویم 

برای کسی خوشایند نخواهد بود
 

شما لطف کنید دو کار کنید


یکی
از من نرنجید 


دوم
با هم در صفحه من جنگ نکنید و به هم دشنام ندهید 


دوست دارم فضا صمیمی باشد


من 

خودم

 را 

تغییر داده نمیتوانم 

چه رسد به وطن 


من

 دوست پرچمی

 دارم

 دیندار 

دارم 

هر رقم 


نباید از گپ هایم برنجید 


خوشت نیامد 

در دلت یک دشنام بده به من 

بگذر 

 

فردا به میل تو خواهد بود 


من  

میخواهم 

دوست شما باشم

 نه 

منتقد

 یا دشمن و مزاحم
سمک

 

پایان

ادامه دارد.

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۴۵۸)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

 

متدئولوژی

ادامه

 

پ

 

۱

·     فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی جامعه را به مثابه مجموعه روابط و عملیات (اکسیون های) انسانی در نظر می گیرد.

 

۲

·     فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی به همین دلیل باید ضمن تعمیم معارف علوم منفرد راجع به تک تک جوانب واقعیت جامعه ای، به پژوهش ساختار روابط جامعه ای انسان ها و توسعه آنها در هیئت و فرم بغرنج شان بپردازد.

 

۳

·      فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی برای جامه عمل پوشاندن به این امر از ماتریالیسم تاریخی به مثابه تئوری سوسیولوژیکی عام بهره بر می گیرد.

 

۴

·     اهمیت متدئولوژیکی خاص ماتریالیسم تاریخی برای جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی مبتنی است بر هویت ماتریالیسم تاریخی به مثابه بخشی از فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی واحد و یکپارچه و به مثابه تئوری سوسیولوژیکی عام.

 

۵

·     رابطه خاص جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی در کلیتش با ماتریالیسم تاریخی ناشی از عوامل زیر است:

 

الف

·     ناشی از خودویژگی های موضوع ماتریالیسم تاریخی است:

·     موضوع ماتریالیسم تاریخی عبارت است از قانونمندی ها با درجات عامیت متفاوت و با عرصه اثرگذاری متفاوت است:

 

ب

·     ناشی از طرز پژوهش خودویژه ی ماتریالیسم تاریخی است که به شرح زیر است:

 

۱

·     بررسی طرز اثرگذاری بغرنج نیروهای محرکه اوبژکتیو و سوبژکتیو  

 

۲

·     بررسی طرز اثرگذاری بغرنج نیروهای محرکه مادی و فکری

 

۳

·     بررسی طرز اثرگذاری بغرنج نیروهای محرکه فنی  

 

۴

·     بررسی طرز اثرگذاری بغرنج نیروهای محرکه اقتصادی و غیره  

 

۶

·     مؤثریت متدئولوژیکی ماتریالیسم تاریخی شامل اقدامات زیر می گردد:

 

 

الف

 

·     شامل جامه عمل پوشاندن به پژوهش امپیریکی (تجربی) می گردد.

 

ب

 

·     شامل  تدوین و تشکیل تئوری های سوسیولوژیکی می گردد.

 

پ

 

·     شامل جامه عمل پوشاندن به پیوند آنها (تئوری های سوسیولوژیکی) با یکدیگر می گردد.

 

·     شامل جامه عمل پوشاندن به پیوند آنها (تئوری های سوسیولوژیکی) با علوم دیگر می گردد.

 

۷

·     بنیان اهمیت متدئولوژیکی را تئوری ماتریالیستی مدیون نقش تعیین کننده قائل شدن به وجود اجتماعی بر شعور اجتماعی است.

 

·     مراجعه کنید به دیالک تیک ماده و روح، وجود و شعور، وجود اجتماعی (جامعه ای) و شعور اجتماعی (جامعه ای)

 

۸

·     در پژوهش سوسیولوژیکی سیستم ها و روندهای اجتماعی مشخص هم روندهای مادی عینی در نظر گرفته می شوند و هم تبیین فکری روندهای عینی.

 

ادامه دارد.

چپ هرگز نباید ایده ملت را به دیگران واگذار کند (۲)

مبارزه بر سر کلمه ای کلیدی

پروفسور دکتر دومه نیکو لوسوردو
برگردان

شین میم شین

1
طرح های آنتاگونیستی (ناسازگار)


• بازی با آنالوژی ها و همنوائی ها ـ اما ـ تلاش در جهت تحلیل مفهومی و تحقیق تاریخی را تخطئه می کند.

• توماس واگنر در این زمینه کوچکترین تردیدی به دل راه نمی دهد و می گوید:
• هرکس حاضر نباشد که «ملت را به مثابه اوهام کلکتیف» تلقی کند، گرفتار توهم ایدئولوژیکی از راست شده است.

• اکنون وقت آن است که طبقه حاکمه با فراغت خاطر سر بر بالین نهد و با خر و پف درخور بخوابد:
• اکنون دیگر به آسانی می توان سخن گفتن سوسیالیست ها و کمونیست ها از «سوسیالیسم»، «کارگران» و یا «ملت» را دلیل محکمی بر رفیق ایدئولوژیکی «حزب ناسیونال ـ سوسیالیستی کارگری آلمان» بودن آنها محسوب داشت.

• اما مسئله این است که با چنین روشی می توان هر شعاری را رسوا ساخت.

• مثلا اصطلاح «دموکراسی» را در نظر بگیریم:
• اسم حزبی که در ایالات متحده امریکا، بیش از هر حزب و دسته ای به دفاع از برده داری پرداخت و بعد علمدار مبارزه در راه برقراری رژیم سروری سفید پوستان گردید، حزب «دموکراتیک» بود.

• حالا با استفاده از بازی با آنالوژی ها و همنوائی ها باید «دموکراسی» را با سیستم برده داری و راسیسم مترادف قلمداد کنیم؟

• تاریخ اما انبوهی از نتیجه گیری های نهائی بکلی دیگری را نیز عرضه می کند.

• قبل از همه روبسپیر و ژاکوبین ها بودند که شعار «دموکراسی» را بر زبان راندند، یعنی همان کسانی که بلافاصله به الغای برده داری در مستعمرات فرانسه پرداختند.

• اندکی بعد، همین شعار «دموکراسی» را کسانی در ایالات متحده و بویژه در جنوب آن کشور بر زبان راندند و منظورشان از «دموکراسی»، خودفرمائی برده داران و استعمارگران بود.
• آنها در مجموع، طبقه ای را تشکیل می دادند که می خواستند در نهایت آزادی و بطرزی «دموکراتیک» یعنی بدون مزاحمت و مداخله دولت مرکزی اراضی غصب شده از بومیان امریکا را با بکار کشیدن برده ها مورد کشت قرار دهند.

• پس از شکست رژیم آنشی (حکومت استبدادی در فرانسه قبل از پیروزی انقلاب 1789) معیار اصلی مشروعیت قدرت همرأئی مردم شد:
• از این رو، مبارزه ایدئولوژیکی مهیبی میان دموکراسی ابولیسیونیستی (جنبش طرفداری از الغای برده داری) و دموکراسی «خون پاکیزه و تر و تمیز» و یا دموکراسی نژاد برتر شروع شد.

• در قرن بیستم، مبارزه ای تقریبا شبیه بدان در رابطه با «سوسیالیسم» اتفاق افتاد.

• پس از کشتار خونین جنگ جهانی اول و شروع بحران اقتصادی، به قول لودویگ فون میزس ـ اقتصاد دان اطریشی ـ اصطلاح «لیبرالیسم» به واژه « تنفرانگیزی برای خلق» بدل شد.

• آن سان که حتی ارتجاع مجبور گشت که به سیر وسیاحت در سرزمین مجازی «سوسیالیسم» بپردازد.

• صعود نازیسم و نشستن بر اریکه قدرت را می توان در این چارچوب توضیح داد.

• مبارزه ایدئولوژیکی، همانندی های شگرفی با درگیری های نظامی دارد.
• واحد نظامی ئی که در وضع دشواری گیر کرده باشد، برای کشف چند و چون قوای دشمن، لباس دشمن را در بر می کند.
• در عرصه ایدئولوژیکی نیز به همین سان.

• ماجرای گذار شعارهای معینی از جبهه ای به جبهه دیگر نیز از همین قرار است.

• حقیقت امر اما فقط برای تماشاگران ساده لوح بی خبر از همه جا مشتبه می شود و فقط آنها تشابه زبانی را با تمایلات ایدئولوژیکی عوضی می گیرند، بسان رهگذرانی که واحد تغییر لباس داده دشمن را خودی تلقی می کنند.

• این تشابهات صوری اما بیانگر آنتاگونیسم اند .

• (در فلسفه مارکسیستی مفهوم «آنتاگونیسم» به معنی نوع خاصی از تضاد دیالک تیکی در عرصه جامعه به کار می رود که با وجود جامعه طبقاتی در پیوند است و بر تضاد آشتی ناپذیر میان منافع طبقات جامعه و گروه های اجتماعی مختلف استوار است. مترجم)

• کلیه کلمات کلیدی گفتمان سیاسی به میدان جنگ جبهه های سیاسی و اجتماعی متخاصم بدل می شوند.
• این دیالک تیک همه روزه در برابر چشمان ما صورت می گیرد.
• مثال های زیر از آن جمله اند:

1
شعار «حقوق بشر»


• شعار «حقوق بشر» که از انقلاب فرانسه (1789) نشئت گرفته، از میدان های جنگ «انترناسیونال» بگوش می رسد.

• اکنون که حقوق اقتصادی و اجتماعی و حق هر ملت به همزیستی در صلح و تساوی با ملل دیگر از لیست حقوقی خط خورده است، آنچه که بحق «امپریالیسم حقوق بشری» نامیده می شود، توفان بپا می کند.

2
مقوله «انترناسیونالیسم»


• مقوله «انترناسیونالیسم» تأمل انگیز شده است.

• همه از تاریخ شورانگیز این مقوله با خبرند.

• ولی اکنون در ایالات متحده امریکا تئوریسین هائی ظهور کرده اند که خود را انترناسیونالیست می نامند و به نام گسترش حقوق بشر یونیورسال به تئوریزه کردن حق خودمختاری واشنگتن به تحمیل اراده خود در همه گوشه های جهان می پردازند.

3
ایده «انقلاب»

 

روبرت کاگان (1958)
نویسنده، سخنپرداز، مشاور سیاسی و از اعضای حکومت امریکا
از مشهورترین نئوکنسرواتیوها
آثار:
خطرات حی و حاضر
بحران و امکان در سیاست خارجی و دفاعی امریکا (2000)
همه کارگی و هیچکارگی
امریکا و اروپا در نظم جهانی نوین (2003)
دموکراسی و دشمنان آن
ناظم نظم جهانی کیست؟ (2008)


• مبلغین ایده انقلاب، جنبش های رهائی بخش بزرگ بوده اند.

• این حقیقت امر اما مانع آن نمی شود که فاشیست ها و ناسیونال ـ سوسیالیست ها به تجلیل از جلال و جبروت «انقلاب» خویش برخیزند.

• و امروز، نئوکنسرواتیوهای ایالات متحده امریکا، از قبیل روبرت کاگان پا جای پای که فاشیست ها و ناسیونال ـ سوسیالیست ها می نهند و صدور «دموکراسی» و بازار آزاد از طریق بمباردمان را «انقلاب» می نامند.

• کسانی که دنبال آنالوژی ها و همنوائی ها می گردند، بیشک و تردید می توانند به بازی خود ادامه دهند.


آرتور گوبین (1816 ـ 1882)
دیپلمات، نویسنده و تئوریسین تئوری نژاد آریا
مؤلف «بحثی راجع به نابرابری نژادهای انسانی» (1853 ـ 1855)
او تمامت نفرت خود را نسبت به کلمه «میهن» بالا می آورد:
کلمه «میهن» مارش (رژه) «توده» را تقدیس می کند و «آمیزش قومی» را مشروعیت می بخشد.


• بازی با آنالوژی ها و همنوائی ها، بازی سرگرم کننده ای است که می تواند انتقامگیری های خوشمزه ای را هم به دنبال آورد:
• اگر احیانا چپگرای معینی نفرت خود نسبت به ایده ملت را در مناره ها اعلام کند، بطرز مظنونی به آرتور گوبین شباهت پیدا می کند.

اکنون باید روشن شده باشد که نیهلیسم ملی هرگز نمی تواند دلیلی بر انقلابیگری بی غل و غش باشد!

 

ادامه دارد

سیری در جهان بینی عمر خیام (۲۲)

عمر خیام

(427 ـ 510) (1048 ـ 1131)

تحلیلی از شین میم شین

تحلیل رباعی سی و سوم 

 

در خواب بدم، مرا خردمندی گفت

کز خواب کسی را گل شادی نشکفت

کاری چه کنی که با اجل باشد جفت؟

می خور که به زیر خاک می ‌باید خفت

 

· معنی تحت اللفظی:

· در عالم خواب، خردمندی گفت که از خواب کسی دلشاد نمی شود.

· برای چی می خوابی؟

· خواب جفت مرگ است.

· بهتر آن است که می بخوری.

· برای اینکه بقدر کافی زیر خاک خواهی خفت.

 

1

در خواب بدم مرا خردمندی گفت

کز خواب کسی را گل شادی نشکفت

 

· بنظر خیام در این بیت، خواب مایه شادی نمی شود.

· اگرچه در عالم شعر نباید مته به خشخاش نهاد، ولی این نظر خیام فی نفسه نادرست است.

 

· چرا و به چه دلیل؟

 

2

کز خواب کسی را گل شادی نشکفت

 

· برای پاسخ به این پرسش باید دیالک تیکی را پیدا کرد که خیام به خدمت گرفته است.

· از واژه خواب می توان به دیالک تیک مربوطه پی برد.

· خیام عملا ـ چه بسا بی آنکه خود بداند ـ دیالک تیک حرکت و سکون را به شکل دیالک تیک بیداری و خواب و ضمنا به شکل دیالک تیک میخواری و خواب بسط و تعمیم می دهد  و بدرستی نقش تعیین کننده از آن حرکت (بیداری و میخواری) می داند.

· اما عملا دیالک تیک حرکت و سکون را تار و مار می سازد.

· حرکت را (بیداری و میخواری) را مطلق می کند و سکون (استراحت و خواب) را تا حد هیچ و پوچ تنزل می دهد و دور می اندازد.

· این به معنی بسط و تعمیم دیالک تیک حرکت و سکون به شکل دیالک تیک واره همه چیز و هیچ است.

· این نوعی دیالک تیک ستیزی و نتیجتا خردستیزی است، اگر چه خیام این رهنمود را از قول خردمندی به خورد خلایق می دهد.

· هیچ موجود زنده ای بدون سکون، استراحت و خواب نمی تواند ادامه حیات دهد. 

 

· شیخ شیراز از این حقیقت امر دیالک تیکی بخوبی خبر دارد:

 

 

حکایت

(گلستان با ب ششم، ص 160 ـ 161)

 

 

· روزی به غرور جوانی، سخت رانده بودم و شبانگاه به پای گریوه ای (تپه ای)، سست مانده.

 

· پبر مردی ضعیف از پس کاروان همی آمد و گفت:

· «چه نشینی، که نه جای خفتن است.»

 

· گفتم:

· «چون روم، که نه پای رفتن است.»

 

· گفت:

· «آن، نشنیدی که گفته اند:

· رفتن و نشستن به، که دویدن و گسستن؟»

 

· ای که مشتاق منزلی، مشتاب

· پند من کار بند و صبر آموز

 

· اسب تازی دو تک رود، به شتاب

· و اشتر آهسته می رود، شب و روز.

 

پایان

 

· سعدی در این حکایت، دیالک تیک حرکت و سکون را به شکل دیالک تیک رفتن و نشستن بسط و تعمیم می دهد  و از مطلق کردن حرکت منع می کند.

 

· ای کاش خردمندی که به خواب خیام رفته، از قماش سعدی می بود و از مضرات دویدن و گسستن (می خوردن و مردن) می گفت.

3

در خواب بدم مرا خردمندی گفت

کز خواب کسی را گل شادی نشکفت

 

· این ادعای خردمند عالم خواب مبنی بر اینکه خواب نمی تواند شادی آور باشد، نیز نادرست است.

· خواب و استراحت یکی از حوایج مبرم و بی چون و چرای هر موجود زنده ای است.

 

الف

 

· اولا ببرکت خواب است که اندام خسته رفع خستگی و کوفتگی می کند و انرژی لازم برای تداوم بخشیدن به کردوکار خویش را کسب می کند.

· جسم خسته اگر استراحت نکند، نه تنها قادر به ادامه کار نخواهد بود، بلکه از پای در خواهد آمد.

 

ب

 

· بسیاری از تصادفات و تلفات کاری به دلیل خستگی راننده ها و کارگران صورت می گیرد.

 

ت

 

· خواب نه تنها سرچشمه شادی است، بلکه بمراتب بیشتر از می لذت بخش است.

 

4

کاری چه کنی که با اجل باشد جفت؟

 

· خیام در این مصراع رباعی، خواب را همشیره مرگ تلقی می کند.

· خواب اما بظاهر و فقط بظاهر جفت مرگ است.

· و گرنه با مرگ تفاوت و تضاد ماهوی دارد.

 

الف

 

· موجود زنده به هنگام خواب، در سکون و رکود  مطلق قرار ندارد.

· به هنگام خواب کارخانه بیوشیمیائی عظیم اندام به کار خود ادامه می دهد:

· به هنگام خواب تنفس تداوم می یابد، اغذیه خورده شده هضم و جذب می شوند و گازهای سمی حاصله دفع می گردند.

ب

 

· مغز به هنگام خواب نه تنها مسائل اکتوئل (بالفعل) روزمره را حل و فصل می کند، بلکه مسائل دهه های پیشین را نیز مرور می کند و روان آدمی را از تنش ها و تشنجات ویرانگر تخلیه می کند.

· خوابیدن و خواب دیدن یکی از نیازهای بنیادی روح آدمی است.

· اگر بنی بشر خواب نمی دید، به احتمال قوی، جنون می گرفت.

 

ت

 

· به هنگام مرگ اما، مرکز فرماندهی اندام عمدتا تعطیل می شود و کردوکارهای اساسی اندام مختل می گردند.

· خواب و مرگ فقط بظاهر شبیه هم اند، فقط بظاهر.

· فریب ظاهر چیزها را اما هرگز نباید خورد.

 

5

می خور که به زیر خاک می ‌باید خفت

 

· همین رهنمودهای بی در و پیکر خیام است که کسروی طبیعتا دلگرفته را به خنده وامی دارد.

· اگر مردم رهنمودهای خیام را بکار بندند، طولی نمی کشد که فاتحه جامعه و همبود و خانواده خوانده می شود.

· بزعم خیام نه تفکر خوب است، نه کار و نه استراحت.

· تنها چیزی که خیام تأیید و توصیه می کند، عیاشی و میخواری است.

 

6

 

· ما از پایگاه طبقاتی خیام اطلاع زیادی نداریم، ولی رهنمودهای او فقط به درد طبقات انگل و مفتخور، مثلا اشراف بنده دار و فئودال و سرمایه دار می خورد.

· چون توده های مردم بضاعت مالی لازم برای میخواری ندارند و چه بسا حسرت خواب راحت حتی دارند.

 

پایان

دایی‌ جان ناپلئون از دیدی دیگر (۸)

 

تأملی

از

میم حجری

 

   ۱

 

 

همانطور که ذکرش گذشت،

روحانیت

حلقه پیوند اشرافیت فئودالی ـ روحانی

با

جامعه و توده 

است.

 

روحانیت در جامعه برده داری، فئودالی و سرمایه داری واپسین

دلال و میانجی و دیلماج و واسطه

میان طبقه حاکمه و توده

از 

سویی

و

میان خدا (انعکاس انتزاعی ـ آسمانی طبقه حاکمه) و جامعه 

از

سوی دیگر

است.

 

روحانیت

معمار روح جامعه بی روح 

است.

 

روحانیت

حامل و ناقل و مبلغ و مفسر «نعمات» فکری، روحی و روانی

است.

 

روحانیت

ایده ئولوگ جامعه برده داری، فئودالی و سرمایه داری واپسین

است.

 

ایده ئولوژی

اما

چیزی از سرتاپا طبقاتی 

است.

 

حضرت محمد و علی و آل عبا و غیره

را

هم

باید

جزو روحانیت

محسوب داشت.

 

تفاوت و تضاد روحانیت اسلامی آغازین با روحانیت مسیحی آغازین

در

اکتیویته روحانیت اسلامی و پاسیویته روحانیت مسیحی

است.

 

حضرت محمد و علی و ائمه و خلفا وفقها

بر خلاف حضرت مسیح و یاران

میلیتانت

(اهل عمل، راهزنی، غارتگری، رزم، غزوه و جنگ و قتل و کشتار)

بوده اند.

 

۲

روحانیت

به

مثابه معمار روح جامعه بی روح 

به

مثابه مبلغ ایده ئولوژی برده داری و فئودالی و سرمایه داری واپسین (اسلام، تشیع)

مجبور به در نظر گرفتن خصلت طبقاتی ایده ئولوژی (اسلام، تشیع)

بوده است.

 

تزویر و تظاهر و رنگ و ریا

به

 روحانیت 

عملا و فونکسیونال 

تحمیل می شود:

فونکسیون روحانیت

تبلیغ چیز واحدی

برای طبقات اجتماعی مختلف و متضاد

است.

 

۳

روحانیت

چاره ای 

جز بندبازی ایده ئولوژیکی

ندارد.

 

به

همین دلیل

اسلام واحد

به

صور مختلف تفسیر می شود.

 

به

همین دلیل

محتوای موعظه در شمال شهر 

با

محتوای موعظه در جنوب شهر

متفاوت و حتی متضاد

است.

 

تئولوژی واحدی

بسته به منافع طبقات اجتماعی متضاد

تفسیر 

و

چه بسا

تحریف 

می شود.

 

خدا

برای توده های دهقانی

دوستدار زحمتکشان

است.

 

بهشت

زیر پای زحمتکشان

است.

 

حضرت محمد

طرفدار سرسخت زحمتکشان

است.

 

حضرت علی

بانی و حامی سوسیالیسم

است.

 

مثل لنین

است.

 

حضرت علی

به

عوض سکه های درخشان دینار

سیخ ملتهب و سوزان

در کف دست برادر پیر نابینای محتاج خود می نهد.

 

شبها

به

خانه بینوایان آذوقه می برد.

 

لب چاه های کور

می نشیند و زار می زند.

 

۴

امام حسین

نه

سردار خلفای راشدین

نه

قاتل هزاران دلاور ایرانی و اسیر کننده هزاران دختر و پسر ایرانی و فروشنده ی آنها به عنوان کنیز و رهی در بازارهای برده فروشی،

بلکه

مبارزی آزادی خواه و انقلابی و خلقی 

است.

 

عزاداری و سینه زنی و زنجیر زنی و قمه زنی

در

پرتو این مانی پولاسیون ایده ئولوژیکی

قابل درک و توضح اند.

 

توده زحمتکش

اصلا

نمی داند

که

خود پیامبر و ائمه

اربابان بنده دار و بهره کش و عیاش و ستمکار 

بوده اند.

 

نباید هم بدانند.

 

روحانیت

روح توده

را

به

بند

می کشد

تا

طبقه حاکمه

 جسم توده

را

به

بند

کشد.

 

طبقه حاکمه ای

که

ضمنا

بسان توده

مذهبی 

است.

 

البته

با

تصوری به کلی دیگر

 از

 اوتوریته های مذهبی 

(خداو انبیاء و ائمه و اولیاء و غیره)

 

مذهبی بودن اعضای طبقه حاکمه

(اشرافیت فئودال)

 را

ایرج پزشکزاد

در

رمان دائی جان ناپلئون

نشان خواننده می دهد.

 

دائی جان

به

همان سان سینه می زند، نوحه می خواند و نعره می زند

که

 ازاذل و اوباش

 (توده از دید اشراف فئودال)

سینه می زنند، نوحه می خوانند و نعره می زنند.

 

ادامه دارد.

جشن مهرگان از محمدعلی‌ برافراشته


محمدعلی‌ برافراشته

(روزنامه چلنگر ۱۳۲۹)

 

 

  در این جشن فرخنده مهرگان
زنم بوسه بر کتف (شانه) آهنگران

 

تو

 ‌ای نورِچشم ‌

ای گرامی پسر
به 

آهنگری 

دسته گل‌

 ببر

 

عزیز دلم 
کارگر
 برزگر
رفیق من

 ‌ای کاسب،‌
ای پیشه‌ ور

شما
 ‌ای جوانان دانش پرست
همه هر یکی‌ دستهْ گل‌ 

به دست

به
 شهر شما 
پیرِ آهنگری
است
که 

همسال آن پیر استاد 
نیست

دم کوره بنشسته 
اسپید موی
یکی‌ کوه آتشفشان 

روبروی

به 
دکان آن پیر فولاد قوم
روان گشت باید به طور عموم


گل‌ و میوه 
 قند و گلاب
 آورید
سبد‌های پر 

با 
شتاب
 آورید

شود راسته بازارِ آهنگران
پر از میوه و گل‌، 

کران تا کران

همان پیر استاد 
با 
احترام
نشیند

 بگیرد 
ز مردم 
سلام

که
 از 
کاوه
 او را ست 
مهر و نشان
هم

 از 
صنف خلق
 است 
و
زحمتکشان

نشان داد 
عزم خلل ناپذیر
بر آرد به زانو

 امیر و وزیر

نشان داد 
همبسته بودن چه هست
به وحدت توان پشت دشمن شکست


نشان داد 
نیروی ایمان خلق
قیامت کند خشم و طوفان خلق


پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 

تأملی در شعری از شاملو تحت عنوان «تکرار» (۲)

 

احمد شاملو

 

تحلیلی

از

ربابه نون

 

تکرار...

از

آیدا در آینه

(۲۵ اسفندِ ۱۳۴۱)

 

۱
تکرار

 

عنوان این شعر شاملو ست.

 

در 

عناوین اشعار و یا کتب و رسالات و مقالات

محتوای آنها

به

اختصار

تبیین می یابد.

 

تکرار

یکی

از 

مفاهیم مهم شاملو

و

نیچه و غیره

است.

 

تکرار

فرمی از بسط مفهوم نیچه ئیستی «همیشه همان»

است.

 

۲

تکرار

به 

معنی سکون

است.

 

سکون

ضد دیالک تیکی حرکت

است.

 

دیالک تیک حرکت و سکون.

 

حرکت

 (تغییر، تحول، توسعه، تجزیه، ترکیب و غیره)

مطلق

است.

 

چیزی یافت نمی شود

که

در

حرکت 

(حرکت در فرم های مختلف، متفاوت و متنوع آن)

 نباشد.

 

۳

سکون

نسبی

است.

 

شاملو

تحت تأثیر نیچه و امثالهم

دیالک تیک حرکت و سکون

را

وارونه می سازد.

 

یعنی

نقش تعیین کننده

را

از

آن سکون

قلمداد می کند.

 

یعنی

به

انکار حرکت  (تغییر، تحول، توسعه، تجزیه، ترکیب و غیره)

می پردازد.

 

همه چیز

بدین طریق

همیشه همان

نمودار می گردد.

 

هستی

هیئت مرداب 

به

خود می گیرد.

 

همین تئوری

را

صادق هدایت و غیره هم نمایندگی می کنند.

 

تکرار

مفهوم مرکزی پسیمیسم (بدبینی فلسفی) و نیهلیسم (باور به اصالت پوچی هستی)

 است.

 

۴

جنگلِ آینه‌ها به هم در شکست

و

 رسولانی خسته بر این پهنه‌ی نومید فرود آمدند

که کتابِ رسالتِشان

جز سیاهه‌ی آن نام‌ها (فهرست و لیست اسامی) نبود

که شهادت را

در سرگذشتِ خویش

مکرر کرده بودند.

 

معنی تحت اللفظی:

آینه ها

در هم شکستند

و

پیامبرانی

به

این خطه عاری از امید نازل شدند

که

کتاب مقدس شان

متشکل از اسامی شهدا

بود

و

بس.

 

۵

جنگلِ آینه‌ها به هم در شکست

و

 رسولانی خسته بر این پهنه‌ی نومید فرود آمدند

که کتابِ رسالتِشان

جز سیاهه‌ی آن نام‌ها (فهرست و لیست اسامی) نبود

که شهادت را

در سرگذشتِ خویش

مکرر کرده بودند.

 

شاملو در این بند شعر

آیینه ها

را

به 

درختان

تشبیه می کند.

 

به

همین دلیل

از

جنگل آیینه ها

دم می زند.

 

آیینه هایی

که

بسان درختان

در هم شکسته می شوند.

 

آیینه 

یکی 

از

مفاهیم هنری ـ استه تیکی محبوب شاملو

ست

و

به

کرات

به

کار برده است.

 

آیینه 

مظهر پاکی و صفا و زلالی و شفافی است.

 

شکست جنگل آیینه ها

به

معنی سلطه سیاهی و تباهی

است.

 

به

معنی پیروزی بی برگشت شب است.

 

۶

جنگلِ آینه‌ها به هم در شکست

و

 رسولانی خسته بر این پهنه‌ی نومید فرود آمدند

که کتابِ رسالتِشان

جز سیاهه‌ی آن نام‌ها (فهرست و لیست اسامی) نبود

که شهادت را

در سرگذشتِ خویش

مکرر کرده بودند.

 

پیامد شکست آیینه ها

نزول پیامبران خسته بر خطه عاری از امید است.

 

کتاب رسالت پیامبران خسته

حاوی چیزی جز اسامی شهدا نیست.

شهدایی

که

سرگذشت شان

تکرار شهادت بوده است.

 

معلوم

نیست

که

من ـ زور شاعر

چیست.

 

شاید

من - زور شاعر

این باشد

که

شهدا

نه

یکبار

بلکه

بارها 

به

شهادت رسیده اند.

 

شهدا

شهیدان هزاران باره بوده اند.

 

ققنوس واره بوده اند.

 

۷

با دستانِ سوخته

غبار از چهره‌ی خورشید سترده بودند

تا

رخساره‌ی جلادانِ خود را در آینه‌های خاطره بازشناسند.

 

معنی تحت اللفظی:

شهدا

با

دستان سوخته

آیینه خورشید

را

غبار زدایی کرده بودند

تا

چهره جلادان خود

را

در

آیینه های خاطره

باز شناسند.

 

خواننده این شعر

انتظار

داشت

که

شاعر

راجع به رسولان خسته

گزارش دهد.

 

شاعر اما راجع به شهیدان گزارش می دهد.

 

به

همین دلیل

فهم این شعر شاملو

دشوار می گردد.

 

شاملو

هم

احتمالا

همین

را

می خواهد.

 

در

کشور ما

شعرای طبقات حاکمه

عمدتا

سعی در مغلقگویی دارند

تا

مهم

نمودار شوند.

 

تا

خلایق خر 

بگویند:

فهم اشعار فلانی

کار هر کس نیست.

 

تخریب عمدی انسجام معنوی و منطقی و گرامری شعر

فرمی از خردستیزی (ایراسیونالیسم) است.

 

۸

با دستانِ سوخته

غبار از چهره‌ی خورشید سترده بودند

تا

رخساره‌ی جلادانِ خود را در آینه‌های خاطره بازشناسند.

 

شهدا

آیینه خورشید

را

غبار زدایی می کنند.

 

البته 

نه

با 

دستمال

بلکه

با

دستان.

 

آنهم

نه

با

دستان تر و تمیز،

بلکه

با

دستان سوخته و زغالگشته.

 

ضمنا

نه

برای بازشناسی چهره جلادان خود در آیینه خورشید،

بلکه

در

آیینه های خاطره.

 

سؤال هر خردگرایی

این

است

که

شهدا

اگر خر نبوده اند،

برای چه آیینه خورشید را غبار زدایی کرده اند

و

نه

آیینه حافظه خود

را؟

 

خر تو خر تبیینی

به

همین 

گفته می شود.

 

ادامه دارد.

 

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۴۵۷)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

 

متدئولوژی

ادامه

 

۱۰

·     توان ماتریالیسم دیالک تیکی و ماتریالیسم تاریخی به مؤثریت متدئولوژیکی، ناشی از شروط زیر است:

 

الف

 

۱

·     فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی متکی است بر شناخت کلیه علوم.

·     این بدان معنی است که فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی این دانش را به مثابه بنیانی برای  تعمیمات به خدمت می گیرد.

·     تعمیماتی که چارچوب شناخت علمی ـ منفرد (شناخت مبتنی بر علوم منفرد) را منفجر می کنند.

 

·     (تعمیم یعنی گذار از منفرد و خاص به عام.

·     مثلا گذار از سرو و صنوبر به درخت.

·     گذار از حسن و حسین به انسان.

·     مراجعه کنید به دیالک تیک منفرد (خاص) و عام.

·     مترجم)

 

۲

·     تعمیمات فلسفی فقط جمعبندی معارف بیشمار علوم منفرد نیستند.

·     بلکه آنها (تعمیمات فلسفی) خود، دانش نوینی را نمودار می سازند.

·     بدون اینکه به گمانورزی (حدس و گمان) گرفتار آیند.

 

۳

·      تعمیمات فلسفی فقط بدین طریق می توانند به مثابه پلی میان علوم منفرد باشند و به طرز هویریستیکی مؤثر افتند.

 

·    (هویریستیک به علم متدها و قواعد کشف و اختراع براهین و یا تشکیل تئوری ها از طرق غیر استقرائی اطلاق می شود.

·     مترجم)

 

ب

 

۱

·     فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی به تعمیم حرکات (مثلا جنبش های) جامعه ای واقعی، یعنی به تعمیم مبارزات جامعه ای زمان خود می پردازد و به همین دلیل بالضروره (جبرا) باید وارد رابطه بیواسطه با پراتیک سیاسی شود. 

 

۲

·     فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی، حرکت واقعی را، یعنی پراتیک جامعه ای را به مثابه محک و معیار تعیین حقیقت،  شناخت و  اعتبار آن را قاطعانه اعلام داشت. 

 

·     (پراتیک به مثابه محک و معیار عینی و مطمئن برای تعیین حقیقت احکام و ضمنا به مثابه زادگاه افکار و احکام.

·     مراجعه کنید به پراتیک، حقیقت. مترجم)

 

۳

·     فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی جهان بینی طبقه کارگر و یا جهان بینی جامعه سوسیالیستی نوین است.

 

۴

·     فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی در روابط طبقات اجتماعی با یکدیگر، در مبارزات طبقات اجتماعی بر ضد یکدیگر برای قبضه قدرت در دولت ها و در کلیه حرکات سیاسی پیچیده و بغرنج، به جانبداری آگاهانه مبادرت می ورزد. 

 

۵

·     این مبارزه برای فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی، همزمان هم میدان کاربست آن است و هم منبع معارف (شناخت های) جدید برای آن است.

 

ادامه دارد.

بحثی راجع به آزادی

 

تحلیلی

از

رباله نون

 

حریفه شریفه 

 

آزادی 

یعنی اینکه شما طبق فطرت و غریزه و استعداد های خودت 

بتونی زندگی کنی 

و

 در عین حال به حقوق دیگران هم آسیب نزنی. 

 

 کسی هم مدام توی سرت نزنه 

 که

 به

خاطر مسلمان بودن

 نباید این کارو بکنی یا نکنی. 

 

اینکه اگر کسی از کاری که شما انجامش میدهی 

خوشش نیاد 

حق نداره 

بهت توهین کنه 

و 

خودش رو محق بدونه 

که ارشادت کنه.

 

آزادی یعنی اینکه نخوای به زور بری به بهشتی

 که 

خودشون هم بهش اعتقادی ندارند.


آزادی مفهوم وسیعی داره

 که

 نمیشه تو چند خط گفت.

 

پایان 

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3951

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3958

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3969

 

۴

 http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3983

 

پایان

بحثی راجع به آزادی (۴) (بخش آخر)

 

تحلیلی

از

رباله نون

 

حریفه شریفه 

 

آزادی 

یعنی اینکه شما طبق فطرت و غریزه و استعداد های خودت 

بتونی زندگی کنی 

و

 در عین حال به حقوق دیگران هم آسیب نزنی. 

 

 کسی هم مدام توی سرت نزنه 

 که

 به

خاطر مسلمان بودن

 نباید این کارو بکنی یا نکنی. 

 

اینکه اگر کسی از کاری که شما انجامش میدهی 

خوشش نیاد 

حق نداره 

بهت توهین کنه 

و 

خودش رو محق بدونه 

که ارشادت کنه.

 

آزادی یعنی اینکه نخوای به زور بری به بهشتی

 که 

خودشون هم بهش اعتقادی ندارند.


آزادی مفهوم وسیعی داره

 که

 نمیشه تو چند خط گفت.

 

پایان 

 

۱

  آزادی 

یعنی

اینکه

 اگر کسی از کاری که شما انجامش میدهی 

خوشش نیاد 

حق نداره 

بهت توهین کنه 

و 

خودش رو محق بدونه 

که ارشادت کنه.

 

این

«تعریف» حریف

از

مفهوم آزادی

به

معنی طرفداری از خر تو خر و هرج و مرج

است:

 

فرض کنیم

کسی

هر طور دلش می خواهد 

رانندگی کند،

ماشینش را پارک کند

 صدای رادیو و تلویزیونش را بلند کند

باغ و محل کار و خانه خودش

را

به آتش کشد

خودش

را

و

اعضای خانواده اش

را

حلق آویز کند

و

غیره.

 

این فرد

ظاهرا

به

حقوق کسی

آسیب نمی رساند.

 

به

نظر حریف

اگر

کسی

از

همنوعان او

زبان

به

 انتقاد از او و ارشاد (راهنمایی و هدایت) او

بگشاید 

مستبد

است

و

آزادی او

را

لگدمال کرده است.

 

به

زعم حریف

روشنگری

به

معنی دیکتاتوری

است

به

معنی کردوکاری ضد آزادی

است.

 

حریف

به

بهانه

دفاع خرکی از آزادی

به

اشاعه آنارشیسم (هرج و مرج طلبی، خر تو خر طلبی)

می پردازد

و

جامعه

را

در

بهترین حالت

به

درجه جنگل

تنزل می دهد.

 

۲

آزادی

 یعنی اینکه نخوای به زور بری به بهشتی

 که 

خودشون هم بهش اعتقادی ندارند.

 

محتوای این اندیشه حریف

از 

صادق هدایت

و

پوپر 

و

نیچه 

و

لاشخورهای دیگر

است.

 

ضمنا

بهشت

فقط

به

معنی تئولوژیکی (فقهی) آن نیست.

 

بهشت

به

معنی گذار از طویله طبقاتی 

به

جامعه برابران و خواهران و برادران

هم

است.

 

  حریف

در

این جمله به ظاهر منطقی

دیالک تیک فرد و جامعه

را

وارونه می سازد.

 

یعنی

نقش تعیین کننده

را

نه

از

آن جامعه،

بلکه

از

آن فرد 

می داند.

 

این

وارونه سازی دیالک تیک فرد و جامعه (جزء و کل)

هم

ضد عقلی

است،

هم

ضد علمی،

عم

ضد منطقی

و

هم

ضد اجتماعی.

 

ضمنا

عوامفریبانه

است.

 

گاهی

دیکتاتوری جامعه بر فرد

ضامن دفاع از منافع استراتژیکی و حیاتی ـ مماتی جامعه و اعضای آن است.

 

یعنی

ای بسا

استبداد

که

حیاتی تر و واجب تر و ارزنده تر

از

آزادی کذایی

است.

 

۳

آزادی

 مفهوم وسیعی داره

 که

 نمیشه تو چند خط گفت.

 

حریف

عاجز از تفکر مفهومی و فلسفی و منطقی

است.

 

یعنی

تعریف جامعی از مفهوم آزادی

ندارد.

 

حریف

بیشتر

هارت و پورت می کند.

 

این فقر مفهومی و عجز فکری

نشانه بارز سقوط جامعه به قهقرای توحش و بربریت

است.

 

پایان

 

یاد داشت های پراکنده آواره ای از بیغوله عه «هورا» و عا «شورا» (بخش چهارم)


 

میم حجری

 

۳۱

http://hadgarie.blogspot.com/2018/10/blog-post_70.html

 

۳۲

http://hadgarie.blogspot.com/2018/10/blog-post_93.html

 

۳۳

http://hadgarie.blogspot.com/2018/10/blog-post_17.html

 

۳۴

http://hadgarie.blogspot.com/2018/10/blog-post_83.html

 

۳۵

http://hadgarie.blogspot.com/2018/10/blog-post_16.html

 

۳۶

https://hadgarie.blogspot.com/2018/11/blog-post_92.html

 

۳۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3811

 

۳۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3966

 

۳۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3972

 

۴۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3981

 

ادامه دارد.

یاد داشت های پراکنده آواره ای از بیغوله عه «هورا» و عا «شورا» (۴۰)

جلسه پرسش و پاسخ

میان فرنگی نیرنگی و سگ سنگی

 

میم حجری

 

فرنگی نیرنگی

 

اگر

زندگی کوتاه است،

پس

چرا

از انجام کارهای بیشماری که برای تان خوشایند هستند،

امتناع می ورزید؟

 

 

سگ سنگی

 

۱

اولا

سگان سنگی

همیشه

آن می کنند

که

برای شان

خوشایند

است.

 

مثلا

پارس می کنند.

 

اصلا

از

خود

پرسیده ای

که

پارس

 چیست

و

فلسفه پارس

 چیست؟

 

۲

ثانیا

سگ ها

گرفتار زندگی سگی

اند

و

زندگی سگی

مانع انجام بسیاری از کارها می شود

که

سگ ها

دوست دارند.

 

۳

تو

اصلا

از

خود

پرسیده ای

که

زندگی سگی

از

چه قرار است؟

 

۴

سگ ها

در

دیالک تیک جبر و اختیار

زندگی سگی

دارند.

 

جبر زندگی

بندی

بر

دست و پای

هر کسی است.

 

کسی

را

از

قید وبند جبر زندگی

گزیری و گریزی

میسر نیست.

 

نمی توان

به

دلخواه خود

زیست.

 

طرز زیست هر کس

در

دیالک تیک فرد و جامعه

تعیین می شود.

 

آزادی و یا اختیار هر کس

به

اندازه شناخت او

از

جبر زندگی

است.

 

شناخت جبر زندگی

چه جبر طبیعی و چه جبر جامعه ای

حلال حتی الامکان مشکلات

است.

 

به

همین دلیل

پیش شرط کسب آزادی (اختیار، مختاریت)

جبرشناسی

است

و

پیش شرط شناخت جبر هستی

خروج از خریت

است.

 

پس

پیش

به

سوی روشنگری

 

روشنگری = دیالک تیک انتقاد از خود و انتقاد از همنوع خود و جامعه و همبود خود.

 

ادامه دارد.

نیکی (خیر، خوبی) (۳)

 

 پروفسور دکتر ولفگانگ پطر ایشهورن

برگردان

 شین میم شین

    

۱

 

۱۶

·      بنابرین، نیکی اخلاقی به شرح زیر مطرح می شود:

 

الف

 

·      به مثابه   گشتاور هنجاری ارزیابی کننده ی فونکسیون شعور

 

ب

 

·      به مثابه   گشتاور آماجگزار فونکسیون شعور

 

پ

 

·      به مثابه   گشتاور تصمیمگیر فونکسیون شعور

 

ت

 

·      به مثابه   گشتاور اجتماعا (به لحاظ  اجتماعی) سازمانده فونکسیون شعور

 

۱۷

·      نیکی اخلاقی عامترین و فراگیرترین بیان اصول اساسی هر سیستم اخلاقی را تشکیل می دهد.

 

۱۸

·      نیکی اخلاقی نشاندهنده اعتباری است که هر سیستم اخلاقی بدان قائل می شود.

 

۱۹

·      این مسئله را می توان از نقطه نظر سمیوتیکی  نیز در نظر گرفت.

 

·      (سمیوتیک به علم علائم مثلا علائم زبانی اطلاق می شود. مترجم)

 

۲۰

·      برای این کار باید معانی اخلاقی خاص تبیین زبانی «نیکی» در محاوره رایج میان انسان ها در نظر گرفته شوند.

 

۲۱

·      اینجا می توان از ارزیابی (قضاوت ارزشی) اخلاقی به بررسی شروع کرد.

 

۲۲

·      ارزیابی های اخلاقی باید به مثابه   تبیینات  زبانی تلقی شوند که برای کد گذاری و اشاعه هنجارهای اخلاقی و یا برای انگیزش رفتار متناسب با هنجارها به کار  می روند، که ضمنا فرم توصیفی تبیین زبانی این احساس را در آدمی زنده می کند که گویا نیکی نهفته در فرامین اخلاقی، نظامی واقعا موجود و سرپیچی ناپذیر است.

 

۲۳

·      این یکی از خودویژگی های فونکسیون عملی زبان است که در فرمولبندی و اشاعه هنجارهای اخلاقی دیده می شود.

 

۲۴

·      استعمال واژه «نیکی» را نیز باید به لحاظ  فونکسیون عملی زبان درنظر گرفت.

 

۲۵

·      با ساختن اسم (دستور زبانی) «نیکی» از صفت (دستور زبانی) «نیک»، مسند سازی مطروحه در ارزیابی های اخلاقی از قبیل «نیک است» (آدم خوبی است، دختر خوبی است، چیز خوبی است!) جامه شیئیت کاذب به خود می پوشد.

 

۲۶

·      ما اینجا هم با تبیین زبانی ئی سروکار داریم، که در خدمت اشاعه هنجارهای اخلاقی است و به وسیله  فرم زبانی، اعتبارمندی فرامین اخلاقی را به درجه شیئیت، به درجه امری واقعا موجود ارتقا می دهد و انتقاد از آن را به معنی لغو نظام جلوه گر می سازد و بدان حتی هاله یک سوبژکتیویته، یعنی هاله یک قدرت مستقل اعطا می کند.

 

۲۷

·      اعتبارمندی هنجارهای اخلاقی که با  «نیک» و یا «نیکی» به طور  ایدئولوژیکی مشروعیت کسب می کند، در تحلیل نهائی، چیزی جز حق تاریخی به طور  ایدئولوژیکی فرمولبندی شده، توسط نیروهای اجتماعی (به ویژه  نیروهای طبقاتی) مربوطه، برای پیشبرد منافع خصوصی آنها نیست.

 

۲۸

·      نیکی اخلاقی عبارت است از نحوه و نوع خاص و ایدئولوژیکی اعلام، اجرا و پیشبرد منافع طبقاتی معینی در مقابل منافع طبقاتی دیگر (و یا منافع اجتماعی معینی در مقابل منافع افراد و یا گروهبندی های منفرد)

 

ادامه دارد.

دایی‌ جان ناپلئون از دیدی دیگر (۷) (قسمت دوم)

 

تأملی

از

میم حجری

 

 

۲

 

فونکسیون ایده ئولوژیکی روحانیت

هنوز

زیر ذره بین آنالیز (تجزیه و تحلیل) ماتریالیستی - دیالک تیکی 

قرار داده نشده است.

 

یکی 

از 

خدمات مهم و ارجمند رمان دائی جان ناپلئون

افشای خودپوی (هنری، ناآگاهانه) فونکسیون ایده ئولوژیکی ـ فئودالی ـ ارتجاعی روحانیت است.

 

دلیل توقیف و ممنوعیت رمان دائی جان ناپلئون و دیگر اثار ایرج پزشکزاد

توسط اجامر عنگلاب اسلامی

احتمالا

همین

است

که

در

مفهوم «بدآموزی»

تجرید می یابد.

 

۳

 

مثال مشخصی از رمان:

 

آقاجان

برای افشای ترس و لرز دائی جان ناپلئون از دزد

مجلس جشنی 

را

تدارک می بیند.

 

  دائی جان ناپلئون 

برای ممانعت از برگزاری جشن آقاجان

فوری

به 

سراغ آقا سید ابوالقاسم واعظ

می رود.

 

 

آقا سید ابوالقاسم واعظ 

در

طرفة العینی

لاشخورهای شهر

را

بسیج می کند

و

مجلس عزایی

به

 مناسبت روز قتل مسلم ابن عقیل

در

خانه دائی جان ناپلئون

راه می اندازد.

 

طرفه 

اینکه

روز قتل مسلم ابن عقیل

یک ماه دیگر

است.

 

بدین طریق و با این ترفند

تشکیل مجلس جشن آقاجان

نقش بر آب می شود.

 

کسی

در

روز عزا

به

جشن کسی نمی رود.

 

۴

ایرج پزشکزاد

مرتب

نشان می دهد

که

اعضای اشرافیت فئودال

مثلا

خواهران و برادران و قوم و خویش دائی جان ناپلئون

و

حتی

همسر آقاجان

مذهبی

اند.

 

یعنی

به

لحاظ ایده ئولوژیکی

کمترین فرقی

با

توده

(اراذل و اوباش به قول اشراف فئودال) 

ندارند.

 

 

 


 

آقاجان

تصمیم می گیرد

که

از

تشکیل مجلس جشن خود

صرفنظر کند

و

به

مجلس عزای دائی جان ناپلئون

برود

و

در

همانجا

افشاگری کند.

 

این تلاش او

هم

با

بند و بست آخوند با دایی جان ناپلئون

در

همانجا

در

نطفه 

خفه می شود.

 

 

به

محض پا شدن آقاجان و شروع به افشاگری از ترسویی دائی جان ناپلئون

دائی جان ناپلئون و همراه با او

 عزاداران 

بر می خیزند و غرش گوش کر کن آغاز می شود:

 

ای عزیز فاطمه

در

کوفه ویران میا

 

در

نتیجه

آقاجان

مجبور به ترک مجلس عزا می شود و تیرش به سنگ می خورد.

 

ادامه دارد.