مفهوم کلکتیو

 

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

شین میم شین

      

·      مفهوم کلکتیو به مفهومی اطلاق می شود که مجموعه منظمی از اشیاء همگون و غیره را منعکس می کند:

·      مثلا مفاهیمی از قبیل کتابخانه، که مجموعه ای از کتب را منعکس می کند و جاده شیری، که مجموعه ای از ستاره ها را.

 

۲

·      مفهوم کلکتیو اگرچه به مجموعه ای از افراد و غیره نسبت داده می شود، اما «مجموعه ای از افراد» با «طبقه ای از افراد»، یکسان نیست:

·      کلمه کتابخانه، طبقه کتب را مشخص نمی کند.

 

۳

·      مفاهیم کلکتیو به طبقه ای نسبت داده می شوند که حاوی ساختار درونی معینی اند.

 

۴

·      اگر حد این نظام مساوی با صفر باشد، یعنی اگر آن انبوهی درهم برهم و نا منظم ازافراد را تشکیل دهد، آنگاه ما با مفهوم کلکتیو سر و کار نداریم و لذا استفاده از مفهوم کلکتیو درست نخواهد بود.

 

۵

·      اگر کتاب ها بطور دلبخواه روی همدیگر تلنبار شده باشند، آنگاه ما با کتابخانه سر و کار نداریم.

 

۶

·      تعریف منطقی کتابخانه به شرح زیر است:

·      کتابخانه عبارت است از طبقه ای از طبقه کتاب ها با ساختار درونی معین. 

 

۷

·      این تعریف اما باید از لحاظ فلسفی تکمیل شود.

 

۸

·      کتابخانه نمی تواند فقط از یک و یا دو کتاب تشکیل شود.

 

۹

·      ولی اگر ده هزار کتاب با نظم و ترتیب معینی در محلی قرار داشته باشند، تردیدی در کتابخانه بودن آن نخواهد بود.

 

۱۰

·      اما حد و مرز کتابخانه بودن از چه قرار است؟

 

۱۱

·      این مسئله حالت خاصی از قانون «گذار از تغییرات کمی به کیفی» است.

 

·      مراجعه کنید به کیفیت و کمیت

 

۱۲

·      این یکی از پارادوکس های دیالک تیکی است که حتی یونانیان باستان را به خود مشغول داشته بود.

 

۱۳

·      انسانیت یک مفهوم کلکتیو واضح و روشن است.

 

۱۴

 

·      اما بسیاری از مفاهیم را می توان هم مفهوم کلکتیو محسوب داشت و هم مفهوم عام:

 

الف

·      کتابخانه به عنوان مفهوم کلکتیو، سیستم متشکل از کتب، مجلات و غیره را منعکس می کند که با نظم و ترتیب معینی کنار هم قرار دارند.

 

ب

·      کتابخانه به عنوان مفهوم عام، طبقه ای از اوبژکت ها را منعکس می کند که حاوی مشخصه ای مثل جمعی از کتب تنظیم یافته، است.

 

۱۵

·      رابطه میان مفهوم کلکتیو و افرادی که آن را تشکیل می دهند، موضوع منطق دیالک تیکی است.

 

پایان

مفهوم فردی

 

پروفسور دکتر ولفگانگ سگت

برگردان

شین میم شین

     

۱

·      مفهوم فردی به مفهومی اطلاق می شود که فرد منفردی را منعکس می کند و فقط در باره آن صادق است:

·      مثلا «کاینات»، «مارکسیسم ـ لنینیسم».

 

۲

·      اینتنسیون مفهوم فردی را نمی توان از نقطه نظر منطق صوری تعیین کرد.

 

۳

·      تعیین این امر (همانند تعیین اینتنسیون مفهیم عمومی) به مثابه انعکاس شاخص های ثابت، بدان معنی است که اینتنسیون مفهوم فردی باید مجموعه لایتناهی شاخص های فرد مورد نظر را منعکس کند. 

 

۴

·      در این گونه موارد باید منطق دیالک تیکی، معیارهای لازم را در اختیار ما بگذارد تا  بدانیم که کدامیک از شاخص های مورد نظر، شاخص های ماهوی یک فرد را تشکیل می دهند که بوسیله اینتنسیون مفهوم فردی منطبق با آن انعکاس می یابند.

 

·      ضد مفهوم فردی، مفهوم عمومی است.

 

پایان

مفهوم عمومی

 

پروفسور دکتر ولفگانگ سگت

برگردان

شین میم شین

   

۱

·      مفهوم عمومی به مفهومی اطلاق می شود که طبقه ای را منعکس می کند و در مورد کلیه عناصر طبقه مربوطه صدق می کند.

 

۲

·      کلیه مفاهیم گونه ای و نوعی، به عنوان مثال، مفهوم  عمومی اند.

 

۳

·      ضد مفهوم عمومی، مفهوم فردی است.

 

پایان

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۲۶)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

 

هر کسی آن درود (درو می کند)

عاقبت کار

که

کشت.

 

مشد حافظ

 

۱

ای کاش چنین بود

حافظ

 

۲

به مادلین اولبرایت

وزیر امور خارجه طویله امریکا

و

خواهر خانم رایس

وزیر امور خارجه بعدی همان طویله

گفتند:

با تحریم فروش دارو به عراق

نیم میلیون کودک عراقی نفله شده اند.

 

۳

جواب داد

این داد به آن ستد می ارزید.

 

۴

مادلین اولبرایت

از این بابت چه عذابی متحمل شده است؟

 

۵

اگر متحمل شده بود

خواهرش

درس عبرت می گرفت

و

جنایت مهیب تری را توصیه و تصویب و عملی نمی کرد

که

۳ میلیون عراقی را نفله کرده است

و

سازمان های وحشت از قبیل داعیش را به دنبال آورده است

و

خاور میانه را

به

خاوران خونین

مبدل کرده است.

 

۶

خمینی که فتوای قتل عام هر نفسکشی را داده

و

دمار از روزگار مردم در آورده

بابت کشت خونینش چه درو کرده است؟

 

۷

شکنجه گران و جلادان خونریز و مأمور جانیان جماران

حتی

چه درو کرده اند؟

 

۸

این جانیان تهی مغز خونریز آدمی خوار

هم اکنون

در

تیمارستان های اروپا

مداوای روانی می شوند

 

آدمی سر زنده از یاد است،

یاد

رمزِ عمرِ آدمیزاد است،

یاد

 

شاعر

 

۱

بستگی به کیفیت یاد

دارد

شاعر.

 

۲

ای بسا یادها که کابوس اند

و

الحذر از چنین یاد ها

بهتر است تا تداعی آنها

 

۳

رئیس شکنجه گران ساواک

که

پش از تجربه شکنجه گران جماران

رویش سفید است

می گفت:

درد بی درمان این شلاق را مادم العمر خواهی کشید و با خود به گور خواهی برد.

 

۴

از قضا

بر عکس شاعر

دل ما را یادی خوش نمی کند

 

۵

چیزی از این ویرانه

حتی

ما را دلخوش نمی کند.

 

۶

ببین تفاوت مان از کجا ست تا به کجا

 

کودکستان اشرف دهاتی

 

۱

کمونیست به چه معنی است؟

 

۲

پیش شرط کمونیست بودن

خروج پیشاپیش از خریت است.

 

۳

داداش اشرف دهاتی

مش بهروز دهاتی

خیال می کند که خر جزو نشخوارکنندگان است.

 

۴

کسی

هم

از کم و نیست های فئودالی ـ فدایی

یافت نمی شود که بتواند بگوید 

که

خر جزو عرعرکنندگان است.

 

۵

در

دارو دسته های رنگارنگ فدائیان فئودالی

احدی یافت نمی شود که قادر به تمیز «هر» از «بر» باشد

 

۶

این زباله ها در خریت دست سطل ننه ات طلب ها و استالینیست ها و مائوئیست ها 

را 

از

 پشت

 بسته اند.

 

صادق باش

مش مینو

 

۱

صداقت

به چه معنی است؟

 

۲

صداقت

با حقیقت خویشاوند است.

 

۳

صداقت

با حقیقت به طرز ناگسستنی گره خورده است.

 

۴

صداقت

یعنی حقیقت پرستی

 

۵

صداقت

یعنی حراست از حریم حقیقت به هر قیمت

 

۶

حقیقت چیست؟

 

۷

حقیقت چیزی عینی است.

 

۸

عینی

یعنی مستقل از میل و هوس و نظر و اراده و خواست و بود و نبود این و آن

وجود داشتن.

 

۹

حقیقت عینی

انعکاس نسبتا دقیق واقعیت عینی است.

 

۱۰

اینکه به حکم قانون

کمپانی و کنسرن سیگار

بالاجبار

واژه سرطان زا را روی پاکت سیگار می نویسد

و 

ضمنا

مواد خوشمزه کننده بدان می افزاید

 و 

بی شرمانه

 توتون را چیزی طبیعی و ناتورال و از جنس ویجیتابل 

جا می زند

همانقدر به صداقت ربط دارد

 که

 فوندامنتالیسم های کثافت 

به 

یهودیت و مسیحیت و اسلام 

ربط دارند.

 

وقتی تصور شود

که

سیل نعمت الهی و یا مکافات عمل

است،

در ان صورت

مقابله با سیل

به معنی مقابله با مشیت الهی

می گردد

که کفر محض است

 

هم پناه بردن برخی ها

چه فاشیست و چه نیهلیست

به 

همینگوی و آرتور شوپنهاور

و

هم

پناه بردن رؤسای دانا به کتابی از مارکس

در 

بهترین حالت

نشانه بیسوادی و سطحی اندیشی است.

 

۱

زنده باد

مارکسیسم ـ لنینیسم

به عوض این نوشته و آن یاد داشت از کلاسیک ها

 

۲

زنده باد

فراگیری فوت و فن و ترفند تفکر مفهومی

برای نیل به خوداندیشی

و

رهایی از اسکولاستیکی عندشی

 

جهان وارونه تهوع آور

 

۱

مشتی خر

بر سکنه در بند جهان حکومت می کنند.

 

۲

مگر سیل های خود طویله امریکا

نتیجه سوء مدیریت جانیان و جاکش های یانکی بودند 

که

سیل جهنم جماران

ناشی از سوء مدیریت جانیان و جاکشان ولایی باشد؟

 

۳

سیل و سل و توفان و زلزله و آتشفشان

پدیده های طبیعی

اند

ای کودن

 

ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻃﺒﻖ ﻗﺎﻧﻮﻧﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯽ ﻭﻫﺮﮔﺰﺭﻭﯼ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﺎﯾﺴﺘﯽ ﻭﻫﯿﭻ ﺣﻖ ﻭﯾﮋﻩ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺎﺋﻞ ﻧﺒﺎﺷﯽ!

روزبه توسلی

 

۱

کسی که این جفنگ را سر هم بندی کرده

در بهترین حالت

کودن است.

 

۲

من ـ زور از قوانین خود مردم

کدام قوانین اند؟

 

۳

از کی تا حالا

مردم

واضع قانون گشته اند؟

 

۴

قوانین هر جامعه را

تکرار می کنیم

هر جامعه را

طبقه حاکمه در آن جامعه وضع می کند

و

نه توده بی همه چیز مولد همه چیز جامعه

 

۵

من ـ زور از آدم چیست که مردم کذایی قوانین خود را به او دیکته می کنند و مانع استقلال، خودمختاری و حق مندی او می شوند؟

 

۶

این آدم شناور بر فراز مردم کیست و چه جایگاهی در جامعه دارد؟

 

۷

این زباله حریف

آدمی را به یاد قصه های ملا نصرالدین می اندازد:

که در انها

واکنش رهگذری

به حساب مجموعه مردم گذاشته می شود.

 

۸

مردم در هر جامعه طیف متلونی است و هر فرد و لایه و قشر و طبقه هر جامعه

بسته با جایگاه و پایگاه طبقاتی اش

طرز تفکر، اتیک (اخلاق) و استه تیک خاص خود را دارد

که

عمیقا

تحت نفوذ و تأثیر ایده ئولوژی طبقه حاکمه اند.

 

۹

اشاعه این خرافه ها

فرمی از استحمار عمومی است.

 

۱۰

به معنی خر پروری

توسط مشتی خر و لاشه و لاشخور است.

 

در مصر باستان

همراه با اعضای طبقه حاکمه

حیوانات خانگی شان هم دفن می شدند.

 

۱

مواد غذایی و البسه و ظروف آشپزخانه و غیره هم به همین سان.

 

۲

تا در عالم مردگان

به زندگی شان کما فی السابق ادامه دهند.

 

نکبت سوبژکتیویسم در عرفان خردستیز و عرفای قلدرمنش

 

پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست

حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست

اینهمه جنگ و جدل حاصل کوته‌نظری است

گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست

 

عماد خراسانی

 

۱

کعبه و بتخانه

و

سبحه و پیمانه

اخوی

چیزهای عینی و واقعی اند

 

۲

یعنی

مستقل از بود و نبود تو و امثال احمق تو

وجود دارند.

 

۳

نظر پاک و پلید تو

هرگز نمی تواند

هویت آنها را تغییر دهد.

 

۴

نکته نسبتا مثبت در عرفان

اصل وحدت وجود است:

همه چیزهای هستی

در

تحلیل نهایی

مادی اند:

وحدت مادی جهان

 

اینها

همه

نعمات الهی اند.

 

۱

شکر نعمت به جای آر.

 

۲

بنده

همان به

که ز تقصیر خویش

عذر به درگاه خدای آورد

 

ورنه

سزاوار خداوندی اش

کس نتواند که به جای آورد.

 

عجب جعلیاتی

جفنگیاتی

مزخرفاتی.

 

۱

اگر کسی اصیلترین هومانیست جهان را جست و جو کند

قبل از همه

نام ارنستو چه گوارا

را

بر زبان خواهد ارند.

 

۲

هومانیست صادق و زلال و سلحشور توده مولد و زحمتکش و ستمدیده

که

یادش به یاد باد

 

۳

نفرین به باد

باد

نفرین بر آن

که

 رسم ستم 

را

نهاد

باد

ادامه دارد.

علیت

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

۱

·    علیت (کاوزالیته)، یک واژه لاتینی است. 

 

۲

·    علیت به پیوند ژنه تیکی عام پدیده هایی اطلاق می شود که یکی از آنها که علت نامیده می شود، جبرا (بالضروره) موجد پیامدی است که معلول نامیده می شود.

 

۳

·    علیت بنابرین یکی از گشتاورهای (ممان های) ماهوی اکتیویته (فعالیت) درونی ماده است.

 

۴

·    علیت بنابرین یکی از گشتاورهای ماهوی خودجنبی ماده است. 

 

۵

·     علیت بنابرین یکی از گشتاورهای ماهوی توسعه ماده است.

 

۶

·    در مطابقت با این امر، می توان گفت که مسئله علیت جزو مسائل مرکزی جهان بینی و متدئولوژی است.

 

۷

·    اینکه اصل ماتریالیستی علیت، نقش متدئولوژیکی و هویریستیکی در کردوکار معرفتی (شناختین) بازی می کند، در به رسمیت شناسی عینیت و عامیت و ضرورت (جبریت) پیوندهای علی (پیوندهای مبتنی بر دیالک تیک علت و معلول. مترجم) است:

 

الف

·    علیت در خود پدیده ها ست و با اکتیویته سوبژکت (شناخت) به آنها «منتقل» نمی شود.

 

ب

·    پدیده ای یافت نمی شود که علت خاص خود را نداشته باشد. 

 

پ

·    ضمنا پدیده ای هم یافت نمی شود که معلولی نداشته باشد.

 

ت

·    اگر علتی در شرایط معینی موجد معلولی باشد، با تکرار همین شرایط، به ناگزیر معلول مورد نظر بازتولید خواهد شد.

 

۸

·    بر طبق اصل علیت، شناخت و توضیح پدیده معینی، جبرا (بالضروره) حاوی شناخت علت آن پدیده نیز است.

 

۹

·    کشف پیوندهای علی، توضیح علمی پیوندهای علی و تعمیم (گذار از خطه منفرد و خاص به عالم عام) پیوندهای علی، گشتاور (ممان) ماهوی در شناخت تئوریکی (نظری) قوانین طبیعت، جامعه و تفکر از سویی و استفاده آگاهانه از آنها در کردوکار عملی از سوی دیگر اند.

 

۱۰

·    در شناخت در عرصه پدیده های بغرنج با خصلت سیستمی برجسته قوی، خصلت دیالک تیکی علیت خود را به وضوح هر چه بیشتر آشکار می سازد.

 

۱۱

·    از آنجا که علت پدیده های بغرنج، به نوبه خود سیستم های بغرنج پیچیده ای با انبوهی از چیزهای متغیر عظیم را نمودار می سازد، معلول آن علت نیز همیشه با احتمال معینی در پیوند است.

 

۱۲

·    طرح های (تئوری های) ایدئالیستی ـ ذهنی مختلف، از این دشوارهای مربوطه شناخت، دستاویزی برای گمانورزی می سازند و در صدد انکار خصلت عینی علیت و اصل علیت برمی آیند.

 

پایان

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۳۷۱)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

علیت

 

۱

·    علیت (کاوزالیته)، یک واژه لاتینی است. 

 

۲

·    علیت به پیوند ژنه تیکی عام پدیده هایی اطلاق می شود که یکی از آنها که علت نامیده می شود، جبرا (بالضروره) موجد پیامدی است که معلول نامیده می شود.

 

۳

·    علیت بنابرین یکی از گشتاورهای (ممان های) ماهوی اکتیویته (فعالیت) درونی ماده است.

 

۴

·    علیت بنابرین یکی از گشتاورهای ماهوی خودجنبی ماده است. 

 

۵

·     علیت بنابرین یکی از گشتاورهای ماهوی توسعه ماده است.

 

۶

·    در مطابقت با این امر، می توان گفت که مسئله علیت جزو مسائل مرکزی جهان بینی و متدئولوژی است.

 

۷

·    اینکه اصل ماتریالیستی علیت، نقش متدئولوژیکی و هویریستیکی در کردوکار معرفتی (شناختین) بازی می کند، در به رسمیت شناسی عینیت و عامیت و ضرورت (جبریت) پیوندهای علی (پیوندهای مبتنی بر دیالک تیک علت و معلول. مترجم) است:

 

الف

·    علیت در خود پدیده ها ست و با اکتیویته سوبژکت (شناخت) به آنها «منتقل» نمی شود.

 

ب

·    پدیده ای یافت نمی شود که علت خاص خود را نداشته باشد. 

 

پ

·    ضمنا پدیده ای هم یافت نمی شود که معلولی نداشته باشد.

 

ت

·    اگر علتی در شرایط معینی موجد معلولی باشد، با تکرار همین شرایط، به ناگزیر معلول مورد نظر بازتولید خواهد شد.

 

۸

·    بر طبق اصل علیت، شناخت و توضیح پدیده معینی، جبرا (بالضروره) حاوی شناخت علت آن پدیده نیز است.

 

۹

·    کشف پیوندهای علی، توضیح علمی پیوندهای علی و تعمیم (گذار از خطه منفرد و خاص به عالم عام) پیوندهای علی، گشتاور (ممان) ماهوی در شناخت تئوریکی (نظری) قوانین طبیعت، جامعه و تفکر از سویی و استفاده آگاهانه از آنها در کردوکار عملی از سوی دیگر اند.

 

۱۰

·    در شناخت در عرصه پدیده های بغرنج با خصلت سیستمی برجسته قوی، خصلت دیالک تیکی علیت خود را به وضوح هر چه بیشتر آشکار می سازد.

 

۱۱

·    از آنجا که علت پدیده های بغرنج، به نوبه خود سیستم های بغرنج پیچیده ای با انبوهی از چیزهای متغیر عظیم را نمودار می سازد، معلول آن علت نیز همیشه با احتمال معینی در پیوند است.

 

۱۲

·    طرح های (تئوری های) ایدئالیستی ـ ذهنی مختلف، از این دشوارهای مربوطه شناخت، دستاویزی برای گمانورزی می سازند و در صدد انکار خصلت عینی علیت و اصل علیت برمی آیند.

 

پایان

ادامه دارد.

·

بیتوته ای در بیتی از جلال سرافراز (۴) (بخش آخر)

 

تحلیلی از مسعود بهبودی

   

چنین است رسم سرای درشت

که شیران ببندند، پالان به پشت 

 

از اولش، شیر نبودند.

 

· اکنون ما در وسط چالشی گیر افتاده ایم:

 

الف

· شاعر به شیریت شیران مورد نظر خویش باور دارد و از سقوط شیران به درجه الاغان شکوه سر داده است.

 

ب

· حریف اما شیریت شیران را بطرز رادیکالی زیر علامت سؤال قرار داده است.

 

1

 

· یکی از شیران مورد نظر شاعر، ژاله اصفهانی بوده است.

· ژاله اصفهانی یکی از سرداران توده بوده است.

· لحظه به لحظه عمرش در میادین رزم طبقاتی طی شده است.

 

· او نه تنها خود تجسم شیر دلاوری بوده، بلکه شاهد ستاینده شیران نیز بوده است.

· شیرانی که خود به چشم خود دیده است و ستوده است.

· ژاله در یکی از اشعار خود که ما منتشر کرده ایم، از این حقیقت امر با صراحت بی چون و چرا پرده برمی دارد و اعلام می دارد که شیرانی به عظمت کوه دیده است.

 

2

 

· ژاله در شعر دیگری شیوه تفکر و عمل شیران را حتی تئوریزه کرده است:  

 

و در سرزمین من سمبل شیر سنگی را،

هنوز هم بر سر بازارچه ها و برزن ها می بینی

و در ورای آن، شیرمردان و شیرزنانی را نظاره گری،  

که انسانیت را چه سخاوتمندانه تقسیم می کنند

 

و می خواهند که سرزمین ما همه ی جهان باشد

و این حس وحدت و همگونی است با جهان

و آنجا سرزمین من است،

سرزمین تو ست،

سرزمین ما ست!

 

3

· بنظر ما هم شاعر به نحوی از انحاء حق دارد و هم حریف.

· ولی هر کدام نصفی از حقیقت عینی را بر زبان می رانند و نه تمامی آن را.

· حقیقت اما فقط در تمامتش حقیقت است و نه در فرم نیم بندش.

· حقیقت نیمبند، چه بسا بدتر از دروغ است.

 

4

  نیکوس کازانتزاکیس (1883 ـ 1957)

نویسنده، شاعر، خبرنگار، مترجم و جهانگرد یونانی  

 

نویسنده‌ ای که دغدغه جامعه بشری را داشته و به تحلیل عمیق آنها پرداخته ‌است.

آثار:

سیر و سلوک/ ۱۹۲۳

اودیسه ۱۹۳۸

زوربای یونانی/ ۱۹۴۶

قاتل برادر

سودوم و گومورا

مسیح بازمصلوب/ ۱۹۴۸

آزادی یا مرگ یا کاپیتان میکالیس/ ۱۹۵۰

آخرین وسوسه مسیح/ ۱۹۵۱

مناظر سحرآمیز یونان

فرانس فن آسیزی/ ۱۹۵۶ (در ایران با نام «سرگشته راه حق» ترجمه شده است.)

گزارش به خاک یونان/ ۱۹۶۱

 

 

· شیریت همیشه با خریت همراه است.

 

· وقتی نیکوس کازانتزاکیس ـ شاعر و نویسنده یونانی ـ در رمان معروف خویش تحت عنوان «زوربای یونانی»، از زبان زوربا می گوید:

· برای گسستن زنجیرها (شیر وارگی)، به جنون (خر وارگی) نیاز مبرم هست، منظورش همین است.

 

· شیریت و خریت دیالک تیکی را با هم می سازند.

· شیران مورد نظر شاعر نیز در عین حال خر بوده اند.

· به عبارت دقیقتر، دیالک تیکی از شیر و خر بوده اند.

· به همین دلیل هم شاعر تا حدودی حق دارد و هم حریف.

 

5

چنین است رسم سرای درشت

که شیران ببندند، پالان به پشت 

 

چنین نیست رسم سرای درشت

که شیران ببندند، پالان به پشت

 

· در این اختلاف نظر روشن میان شاعر و حریف دیگر نیز همین حقیقت امر دیالک تیکی را می توان تکرار کرد:

· هم شاعر حق دارد که از استحاله شیر به خر سخن می گوید و هم حریف که مخالف نظر شاعر است و ضمنا بطور عینی و عملی از تئوری توسعه و ارتقای خر به مقام شیر دفاع می کند:   

 

گر چرخ به کام ما نگردد،

کاری بکنیم، تا نگردد

 

در پنجه اقتدار شیران (مردان)

نبود گرهی، که وا نگردد.

 

6

· اکنون می توان حدس زد که این دیالک تیک شیر و خر و این استحاله یکی از اقطاب دیالک تیکی به دیگری، یعنی استحاله شیر به خر و خر به شیر، وابسته و مشروط به عامل ثالثی است.

· یعنی تابع چیز دیگری است.

· دیالک تیک ریاضی تابع و متغیر.

 

· آن چیز ثالث متغیری که این تحول دیالک تیکی فونکسیونی و یا تابعی از آن است، چیست؟

 

7

 

· آن فاکتور ثالث را شاعر دیگری که از قضا شیر خردمندی بوده و همشهری و همسنگر ژاله اصفهانی بوده، به نام نامیده است:  


وطن، وطن!

 وطن، وطن،
 نظر فکن به ‌من که من
  به هر کجا ـ غریب ‌وار ـ
 که زیر آسمان دیگری غنوده ام،
 همیشه با تو بوده ‌ام، همیشه با تو بوده‌ ام·

 اگر که حال پرسی ‌ام،
 تو نیک می شناسی ‌ام:
من از درون قصّه‌ ها و غصّه ‌ها برآمدم:
 حکایت هزار شاه با گدا
  حدیث عشق ناتمام آن شبان
  به دختر سیاهچشم کد خدا·

  ز پشت دود کشت ‌های سوخته
 درون کومه ی سیاه
 ز پیش شعله ‌های کور‌ه‌ ها وکارگاه·

تنم ز رنج، عطر و بو گرفته است
رخم به سیلی زمانه، خو گرفته است·

 اگر چه در نگاه اعتنای کس نبوده ‌ام
 یکی ز چهره‌ های بی‌ شمار توده ام·

 چه غمگنانه سال‌ هاکه بال‌ ها
  زدم به روی بحر بی ‌کناره‌ ات
 که در خروش آمدی
  به جنب و جوش آمدی·

  به اوج رفت موج‌ های تو
  که یاد باد اوج‌ های تو!

 در آن میان که جز خطر نبود
  مرا به تخته پاره ها نظر نبود
 نبودم از کسان که رنگ و آب، دل ربودشان·

 به گود های هول
  بسی صدف گشوده ام
 گهر ز کام مرگ در ربوده ام

 بدان امید تا که تو
 دهان و دست را رها کنی
  دری ز عشق بر بهشت این زمین دل فسرده وا کنی،
  به بند مانده ام
 شکنجه دیده ام·
 سپید هر سپیده، جان سپرده ام
 هزار تهمت و دروغ و ناروا شنوده ام·

  اگر تو پوششی پلید یافتی
  ستایش من از پلید پیرهن نبود
  نه جامه، جان پاک انقلاب را ستوده ام·

 کنون اگر چه خنجری میان کتف خسته ام
  اگر چه ایستاده ام
  و یا ز پا فتاده ام
  برای تو، به راه تو شکسته ام·

  اگر میان سنگ ‌های آسیا
 چو دانه های سوده ام،
 ولی هنوز گندمم
  غذا و قوت مردمم
  همانم آن یگانه ‌ای که بوده ام·

  سپاه عشق در پی است
  شرار و شور کارساز با وی است·

  دریچه ‌های قلب باز کن
 سرود شب شکاف آن، ز چار سوی این جهان
 کنون به گوش می رسد

 من این سرود ناشنیده را
  به خون خود سروده ام·

  نبود و بود برزگر، چه باک
  اگر بر آید از زمین
  هر آنچ او به سالیان
  فشانده یا نشانده است·

  وطن، وطن،
  تو سبز جاودان بمان که من
  پرنده‌ ای مهاجرم که از فراز باغ با صفای تو
  به دور دست مه گرفته پر گشوده ام.

پایان

 

8

چه غمگنانه سال‌ هاکه بال‌ ها
  زدم به روی بحر بی ‌کناره‌ ات
 که در خروش آمدی
  به جنب و جوش آمدی
  به اوج رفت موج‌ های تو
  که یاد باد اوج‌ های تو!

 

· عاملی که تعیین کننده استحاله شیر به خر و یا خر به شیر است، خدای خاک است.

· توده است:

 

الف

· اگر توده تاریخ ساز «در خروش آید و به جنب و جوش آید، اگر موج هایش به اوج رود»، کفه ترازوی دیالک تیکی به نفع استحاله خر به شیر سنگین تر می شود، در آن صورت هر ننه قمری در طرفة العینی علامه ای و چه گوارائی می شود.

 

ب

· اگر توده ساکت و صامت باشد، کفه ترازوی دیالک تیکی به نفع استحاله شیر به خر سنگین تر می شود.

 

· ما امروزه شاهد همین روند و روالیم.

· هم در سطوح ملی و هم در مقیاس بین المللی.

 

· امروزه هر شاهد عینی از مشاهده سقوط فکری خوف انگیز خلایق، بهتش می زند.

· بهت به حیرت سرشته به دهشت اطلاق می شود.

 

9

چنین است رسم سرای درشت

که شیران ببندند، پالان به پشت 

 

· اینجا ست که شاعر از پالان بستن سوبژکت بر پشت خویش سخن می گوید.

 

· این پالان بستن همانطور که شاعر با دقتی دیالک تیکی تئوریزه کرده، اوبژکتیو ـ سوبژکتیو است.

· دیالک تیکی از رسم سرای درشت و سقوط شیر به اسفل السافلین خر است.

 

· روند و روالی اوبژکتیو ـ سوبژکتیو است و در این دیالک تیک اوبژکتیو ـ سوبژکتیو، همانطور که شاعر بطور غیرمستقیم و بدون کلامی تبیین داشته، نقش تعیین کننده از آن اوبژکتیو است.

· اوبژکتیوی که با سوبژکتیو، با سوبژکت تاریخ، یعنی با توده در پیوندی دیالک تیکی است.

 

پایان

بیتوته ای در بیتی از جلال سرافراز (۳)

تحلیلی از مسعود بهبودی

   

چنین است رسم سرای درشت

که شیران ببندند، پالان به پشت 

 

· واژه، بلحاظ فلسفی فرم است و با محتوای معینی پر می شود.

· به همان سان که هر ظرفی با مظروف معینی پر می شود.

 

· می توان گفت که دیالک تیک فرم و محتوا به شکل دیالک تیک واژه و مفهوم بسط و تعمیم می یابد.

· ضمنا باید یاد آور شد که نقش تعیین کننده در دیالک تیک فرم و محتوا (واژه و مفهوم)  از آن محتوا (مفهوم) است.

· بی آنکه فرم (واژه) هیچ واره باشد.  

 

1

· همین واژه «شیر» را اعضای طبقات اجتماعی مختلف با محتوای ایده ئولوژیکی خاص خود پر می کنند.

· طیفی از طرفداران ناسیونالیسم در ایران، پرچم ایران را به عکس و نام شیر بیابان مزین کرده اند و در تبلیغات ایده ئولوژیکی خود، امثال خود را شیر می پندارند و با همین مفهوم انتزاعی به مبارزه طبقاتی از بالا می پردازند.

 

· عوامفریبی توأم با خودفریبی به دلیل عواموارگی شاید هم همین باشد.

· آنگاه اختلاف آنها ـ بنظر آنها ـ با جریانات سیاسی و طبقاتی دیگر در فرم و محتوای پرچم خلاصه می شود.

 

2

· پرچم ایران به نظر آنها پرچم شیر و خورشید است.

· یعنی طبقه حاکمه متشکل از آنها تجسم شیر و خورشید است.

· هم شیر است و هم خورشید.

· شیر اما چیست که آنها تجسم آن باشند؟

 

3

چنین است رسم سرای درشت

که شیران ببندند، پالان به پشت 

 

· جلال در این بیت، عملا دیالک تیک شیر و خر را بسط و تعمیم می دهد.

· خبر مخوف و مهیبی است:

· شیران به تجربه شاعر، داوطلبانه پالان بر دوش نهاده اند و خر واره گشته اند.

· این تحول ماهوی، این استحاله شیر به خر به چه معنی است؟

 

· برای معنی کردن این استحاله ماهوی باید منظور شاعر را از واژه شیر دانست.

 

4

· شیر می تواند به معنی سلطان جنگل و بر و بیابان باشد.

· منظور جلال اما نمی تواند استحاله سلاطین به درجه توده باشد.

· چون شاعر شخصا سرسپرده توده بوده است و خصم خردپیشه ی خوانین و سلاطین.

 

5

· شیر می تواند به معنی مظهر شهامت و دلاوری، سربلندی و سرافرازی باشد.

· این استنباط از شیر، یکی از وجوه استنباطی مشترک میان اشرافیت بنده دار و فئودال و سرسپردگان توده است.

· شاید منظور شاعر هم همین باشد.

· دلاوران سرفراز خر واره گشته اند.

 

· خر ولی به چه معنی است؟

 

6

 

· خر را طبقه حاکمه در حق توده های مولد و زحمتکش بکار می برد.

· بزعم طبقه حاکمه توده را باید بلحاظ جسمی و روحی و روانی بسان خر رام و نرم و بلحاظ ایده ئولوژیکی خام و خر کرد و به کار کشید.

· خر بنظر طبقه حاکمه فاقد شعور است و داوطلبانه تر از دیگر جانوران، تن به تمکین و تسلیم می دهد.

 

7

پروانه شیر(ینی) و شاعر

 

· سیاوش کسرائی در واکنش به این استنباط ارتجاعی شاید بوده که شعر زیبائی راجع به خر سروده است.

 

· شعری که ما مورد تحلیل قرار داده ایم و منتشر کرده ایم.

 

http://hadgarie.blogspot.de/2013/02/51.html

 

http://hadgarie.blogspot.de/2013/02/52.html

 

 

 http://hadgarie.blogspot.de/2013/02/53.html

 

 

8

اثری از حسین رزاقی

خر در چمن

سیاوش کسرائی

 

·        دریای دشت را

·        شاداب کرده شبنم و عطر گیاه خام

·        بر دیدگاه دامنه‌ ی او لمیده است

·        چون زورقی سپید بر امواج سبزفام.

 

·        قوس ز سر رمیده‌ ی گوش دراز او

·        چونان دو بادبان

·        پهلو به باد داده و در راه هر نوا ست

·        اما درون دشت

·        هر چیز بی‌ صدا ست.

 

·        از یاد برده محنت دشنام و رنج بار

·        ـ آزاد از گزند ـ

·        دل داده بر نوازش گرمای آفتاب

·        خمیازه می‌ کشد

·        با چشم نیمخواب.

 

·        دم را چو بادبیزن ابریشمین کلاف

·        بر ساق و بر سرین و دل و دست می‌ کشد

·        و آنگاه عرعری

·        با هرچه ‌اش که قوت و جان هست، می‌ کشد.

·        نیشی به آسمان

·        وامی‌ کند به خنده و یکباره از شعف

·        گسترده بستر علفی زرد می‌ کند

 

·        هی غلت می ‌زند

·        واغلت می ‌زند

·        تا خستگی خواب ز تن طرد می‌ کند.

·        شاداب از برآمدن آفتاب و روز

·        می ‌ایستد به پا

·        آنگه به سوی بیشه‌ ی بالای تپه‌ ها

·        رومی ‌نهد به راه

·        آهسته گام می ‌زند و می‌ کند چرا.

 

·        مشتاق و نازکانه لب چشمه می‌ مکد

·        سیراب می ‌شود

·        می‌ بیند عکس خویش در آیینه ‌های آب

·        محو نگه در آینه‌ ی آب می‌شود:

·        «به‌به چه قامتی!

·        چه زلف و کاکلی!

·        چه سینه ‌ای، سری، نگه پرصلابتی!» 

 

·        رم می‌ کند ز جا

·        ورمی ‌جهد به پا

·        از خش‌ خشی که باد در آن بیشه می ‌کند

·        تصویرهای آینه آشفته می ‌شوند.

 

·        بعد از کمی درنگ

·        اندیشه می ‌کند:

·        «ترسم چه نابجا ست

·        کس نیست در کمین

·        این پچ‌پچ نسیم به انبوه برگ ها ست.

 

·        گرگان بی‌ حیا

·        دیری‌ است کز قلمرو بی‌ انتهای ما

·        یا کوچ کرده‌اند

·        یا با تفنگ سر پُر ارباب، یک به یک

·        در خون تپیده ‌اند.

·        در بیشه گرگ نیست.

·        یک گرگ در تمامی دشت بزرگ نیست.» 

 

·        رو می ‌کند به دشت

·        ـ در بادبان گوش‌درازش، همه غرور ـ

·        دل می ‌زند به سینه‌ ی امواج عطربیز

·        سنگین و پرنمود

·        ـ بالا گرفته پوزه و دُم را شکوهمند ـ

·        سر می‌ دهد سرود.

 

·        «در دشت گرگ ‌پرور بی ‌انتها روا ست

·        کاو را رها کنیم به آوازهای خویش

·        و اندر درازنای شب سرد دیرپا

·        پُر گل کنیم، آتش پژمرده‌ ی اجاق.»

 

·        این گفت و برگرفت لب از قصه پیر ما

 

پایان

 

9

· وجه استنباطی مشترک طبقه حاکمه و سرسپردگان توده در این زمینه حماقت خر است.

· خریت خر است.

· با پوزش از خر خادم دیرین بنی بشر.

 

10

چنین است رسم سرای درشت

که شیران ببندند، پالان به پشت 

 

· شاعر هم خر را نه به معنی خر واقعی و همراه زحمتکش و خادم خلق، بلکه به معنی مظهر سمبولیک حماقت و تمکین بکار می برد.

· شیران دیروز، امروز داوطلبانه پالان بر پشت خویش می نهند.

 

· دلیل این استحاله را شاعر در رسم سرای درشت می داند.

· یعنی امری جبری و قانونمند می پندارد.

 

· می توان گفت که شاعر در این بیت، دیالک تیک دیر آشنای جبر و اختیار را به شکل دیالک تیک سرای درشت و شیر بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را بدرستی و در سنت کلاسیک های مارکسیسم از آن جبر (ضرورت، سرای درشت) می داند.

 

· بنظر شاعر، روند و روال تاریخ چنان بوده که شیران داوطلبانه از مقام رفیع شیر به رتبه نازل خر سقوط کرده اند.

· سخن شاعر در هر صورت از سقوط است.

· سقوطی که از گردنه تنگ دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) می گذرد.

 

11

 

· حریف جسوری در کامنتی همین استنباط شاعر را رد می کند و  می نویسد:  

 

از اولش، شیر نبودند.

 

· حریف بدین طریق، استحاله مورد نظر شاعر را بی پایه می داند.

· بنظر حریف شیران مورد نظر شاعر، شیرنما بوده اند و نه شیر.

· خر بوده اند و در پوستین شیر بوده اند.

 

· دشواری حلاجی آثار هنری هم همین جا ست.

·  مفاهیم و تصاویر هنری سمبولیک اند.

· انتزاعی و مجردند.

· راجع به چیزهای انتزاعی که فقط در کله افراد بشری وجود دارند و بطور سوبژکتیو تفسیر و درک می شوند، به دشواری می توان داوری کرد.

 

· به قول حریفی فقط راجع به چیزهای مشخص می توان دست به قضاوت زد.

 

ادامه دارد.

بیتوته ای در بیتی از جلال سرافراز (۲)

 

چنین است رسم سرای درشت

که شیران ببندند، پالان به پشت 

تحلیلی از مسعود بهبودی

  

چنین است رسم سرای درشت

که شیران ببندند، پالان به پشت 

 

· منظور شاعر در این بیت از مفهوم «شیر» چیست؟

 

· یکی از کسانی که به این شعر شاعر واکنش نشان داده، نوشته است: 

 

چنین نیست رسم سرای درشت

که شیران ببندند، پالان به پشت

 

· او برای اثبات ادعای خود اضافه کرده:  

 

گر چرخ به کام ما نگردد،

کاری بکنیم، تا نگردد

 

· این بیت حریف به چه معنی است؟

 

1

گر چرخ به کام ما نگردد،

کاری بکنیم، تا نگردد

 

· معنی تحت اللفظی:

· اگر چرخ بر وفق مراد ما نچرخد، کاری بکنیم که از چرخش باز ایستد.

 

· از این بیت حریف بوی دعاوی حافظ و امثالهم در لحظات مستی به مشام می رسد.

· حافظ اصولا به فاتالیسم (تقدیرگرائی) باور داست.

 

 

· در فلسفه اجتماعی سعدی و بویژه حافظ، «مشیت الهی» همه کاره است و انسان بطور کلی هیچ واره و هیچکاره است.

 

2

رضا به داده  بده وز جبین گره بگشا

که بر من و تو در اختیار مگشاده است.

 

· معنی تحت اللفظی:

· به رزق مقرر راضی باش و خشم مگیر.

· برای اینکه من و تو صاحب اختیار نیستیم.

 

· ضد اختیار، جبر است.

· به همین دلیل برخی از متفکران ایرانی، خواجه شیراز را دترمینیست (جبرگرا) تصور کرده اند.

· استنتاج آنها بظاهر منطقی است.

· برای اینکه قرینه و جفت دیالک تیکی اختیار، جبر است.

 

·        مراجعه کنید به   دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی)  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

 

3

· ایراد این متفکرین ارجمند این بوده که فراموش کرده اند که پیروان دترمینیسم به قانونمندی های عینی چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی ایمانی خلل ناپذیر دارند.

· قانونمندی های عینی از دید دترمینیسم شامل حال همه چیز هستی طبیعی و اجتماعی از ذره تا کهکشان می شود.

 

4

 

· سعدی و حافظ اما برای قانونمندی های عینی تره حتی خرد نمی کنند.

· آنها و آخوندهای ملی و بین المللی همه از دم به جزم آهنین موسوم به «مشیت الهی» باور دارند.

 

· مشیت الهی اما هیچ قانون و قانونمندی را برسمیت نمی شناسد.

· اشاره ای همان و تبدیل شطی به معبری همان

· اشاره ای همان و تبدیل شطی به تل آتشی همان

· اشاره ای همان و تبدیل تل آتشی به گلستانی همان

· اشاره ای همان و شق القمر همان

 

5

· ما در این جور موارد نه با دترمینیسم، نه با جبر آهنین هستی، بلکه با جزم مذهبی، با فاتالیسم، با قلم قضا و روز الست و تحریر سرنوشت هر کس به جوهری نامرئی بر پیشانی اش سر و کار داریم.

 

· خواجه شیراز اما در لحظات مستی فلسفه فاتالیستی خود را فراموش می کند و می گوید:

 

چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

 

· و یا جای دیگر می گوید:  

 

فلک را سقف بشکافیم

و طرحی نو در اندازیم

 

6

گر چرخ به کام ما نگردد،

کاری بکنیم، تا نگردد

 

· چرخ را نمی توان به هیچ طریقی و با هیچ ترفندی از چرخش بازداشت.

· جبر هستی نه امری سوبژکتیو (تابع هوی و هوس و میل و اراده این و آن)، بلکه امری عینی (اوبژکتیو) است.

· حتی خدا هم زورش بدان نمی رسد.

 

7

 

· در دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) نقش تعیین کننده از آن جبر (ضرورت) است.

· اختیار و آزادی آدمی به اندازه شناخت او از جبر عینی است.

 

· وقتی نیاکان ما عالم حیوانی را ببرکت کار و تفکر و تکلم ناشی از کار ترک می گفتند، به اندازه حیوانات، بی اختیار بودند.

· آدمی در اثر شناخت قوانین و قانونمندی های عینی هستی، مختار و یا صاحب اختیار می گردد.

· اختیار و آزادی آدمی هم به اندازه شناخت او از جبر عینی است.

· اختیار یعنی شناخت جبر عینی.

 

8

· حریف، بعد به استدلال خود دامنه و عمق می بخشد و می نویسد:

 

در پنجه اقتدار شیران (مردان)

نبود گرهی، که وا نگردد.

 

· معنی تحت اللفظی:

· برای شیران (مردان)، مسئله لاینحلی وجود ندارد.  

 

· حریف در این بیت، در بهترین حالت، دیالک تیک جبر و اختیار را وارونه می سازد.

· یعنی نقش تعیین کننده را از آن اختیار می داند.

· در قاموس حریف، برای شیران گره ناگشودنی وجود ندارد.

 

9

 

· حریف در بدترین حالت، در سنت اهل تصوف و طریقت و عرفان، دیالک تیک جبر و اختیار را منحل می کند.

· یعنی میان اقطاب دیالک تیکی (اضداد همبا) علامت تساوی می گذارد.

· آدمی بطور سوبژکتیو همه کاره جا زده می شود و هر گرهی در پنجه اقتدارش گشودنی.

· حتی ذوب خلق و خرما و خدا در یکدیگر و یکی شدن همه آنها و هیچ واره گشتن همزمان همه آنها.   

 

10

در پنجه اقتدار شیران (مردان)

نبود گرهی، که وا نگردد.

 

· مسئله برای ما استنباط حریف از مفهوم «شیر» است.

· حریف عملا میان شیر و مرد علامت تساوی و همترازی می گذارد.

 

· حریف عملا  تعریفی از مفهوم انتزاعی شیر ارائه می دهد.

· تعریفی که خود نیاز به تعریف دارد.

 

· چون خود مفهوم «مرد»، انتزاعی تر از مفهوم «شیر» است.

 

· اکنون خواننده شعر شاعر هم باید مفهوم «شیر» را در بیت خود او معنی کند و هم در بیت حریف.  

 

10

· حریف دیگری در کامنتی بر همین شعر، می نوسد:  

 

از اولش، شیر نبودند.

 

· این بدان معنی است که شیران مورد نظر شاعر، ماهیتا شیر نبوده اند.

 

· سؤال اکنون این است که اگر شیر نبوده اند، چه بوده اند و چرا تظاهر به شیر وارگی کرده اند؟  

 

ادامه دارد.

بیتوته ای در بیتی از جلال سرافراز (۱)

 

چنین است رسم سرای درشت

که شیران ببندند، پالان به پشت  

مسعود بهبودی

 

چنین است رسم سرای درشت

که شیران ببندند، پالان به پشت  

 

· معنی تحت اللفظی:

· رسم روزگار خشن از این قرار است که شیران، خود به دست خود پالان بر پشت خود می نهند.

 

1

چنین است رسم سرای درشت

که شیران ببندند، پالان به پشت

 

· بیتوته یعنی شب زنده داری.

· بیتوته یعنی شب تا سحر بیدار ماندن.

· این بیت جلال که با مصراعی از بیت معروف حکیم طوس آغاز می شود، ما را به بیتوته واداشته است.

· به عبارت دیگر، خواب و راحت از ما ربوده است.

 

2

· اعجاز آثار هنری هم همین است:

· نفوذ عینی و مهار ناپذیر در روح آدمیان و تبدیل گشتن به بمبی  آرامش زدا و بی قرار.

· بمبی لبریز از انرژی و نیرو

· آماده به انفجاری عنقریب

· بسان جن جنون گرفته ای برای برون آئی  و مادی و عینی گشتن (تجسم) در جهان برونی.  

 

·        مراجعه کنید به تجسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

 

3

چنین است رسم سرای درشت

که شیران ببندند، پالان به پشت

 

· مصراع اول این بیت از حکیم سرخ طوس است و به شرح زیر است:

 

 چنین است رسم سرای درشت

گهی پشت بر زین، گهی زین به پشت

 

· معنی تحت اللفظی:

· رسم جهان ناهموار همین است:

· گاهی روی زین خفتن و گه زین به پشت بردن.

 

· فردوسی این بیت را در رابطه با ماجرای زیر سروده است:

 

روزی رستم در حوالی شهر سمنگان به صید می پردازد

و چند گورخر شکار و کباب می کند و پس از صرف کباب

برای رفع خستگی زین از پشت رخش برمی دارد

و رخش را به چرا در صحرا رها می کند

و در همان شکارگاه به خواب می رود.

عده ای از مردم شهر سمنگان که در آن حوالی بوده اند

برای آن که از رخش رستم، کره رخشی به دست آورند،

رخش را به هر زحمتی با کمند می گیرند و می برند.

رستم که از خواب بر می خیزد، از رخش اثری نمی‌ بیند

و بناچار ، زین اسب بر پشت خود می گذارد

 و خود را به نزدیک شهر سمنگان می رساند.

فردوسی در این بیت همین وارونگی را تئوریزه می کند.

 

4

چنین است رسم سرای درشت

که شیران ببندند، پالان به پشت

 

· هزار سال بعد از مرگ حکیم سرخ طوس، حکیم سرخ دربدری به نام جلال سرافراز تحت تأثیر او وارونگی دیگری را در آخرالزمان با درایت دیگری تئوریزه می کند.

 

· ما برای درک بهتر و عمیقتر تئوری جلال، بهتر است که به مقایسه معنوی و نظری (تئوریکی) این دو بیت که با مصراع واحدی شروع می شوند، بپردازیم.

 

5

چنین است رسم سرای درشت

گهی پشت بر زین، گهی زین به پشت

 

· فردوسی در این بیت از رسم و روند و روال عینی و جبری جامعه و جهان پرده برمی دارد.

· رسم و روند و روالی که مستقل از هوی و هوس و میل و علاقه ی سوبژکت انسانی صورت می گیرد.

· فردوسی از قاعده و قانونی عینی پرده برمی دارد.

 

· او دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک پشت بر زین و زین بر پشت بسط و تعمیم می دهد.

 

6

· زینی که زیر انداز رستم بود، بنا بر قوانین عینی هستی، رستم را به زیر می کشد و بر شانه اش می نشیند.

· حکیم انقلابی طوس ـ بطور عینی، یعنی بی اعتنا به وقوف به ارتفاع و پهنای این تئوری ـ تئوری زیر و زبر گشتن مناسبات اجتماعی (نیما یوشیج) و وارونه گشتن دیالک تیک طبقه حاکمه و طبقات محکوم را تشریح می کند.

· این همان جبر (ضرورت) عینی حاکم بر طبیعت و جامعه است.

 

·        مراجعه کنید به دیالک تیک جبر و اختیار، دیالک تیک ضرورت و تصادف در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

 

7

· این جبر عینی، مهمترین کشف مارکس است که به تز «درک ماتریالیستی تاریخ» معروف شده است.

·  کشفی برای بشریت همتراز با کشف آتش.

 

· شالوده این کشف مارکس، قبل از همه، دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی از سوئی و دیالک تیک مناسبات تولیدی (ساختار و زیربنای اقتصادی) و روبنای ایده ئولوژیکی از سوی دیگر است.  

 

8

· دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی بسط و تعمیم دیالک تیک محتوا و فرم است:

· محتوای توسعه یابنده و تنومند گردنده (نیروهای مولده)  فرم و قالب و داربست و ساختار (مناسبات تولیدی) خود را منفجر می کند تا فرم مناسب تری کسب کند.

 

· از دید حکیم طوس نیز به همین سان:

· مناسبات میان انسانها در جامعه ـ مناسبات تولیدی ـ وارونه می شود، زیر و رو می شود:

    

چنین است رسم سرای درشت

گهی پشت بر زین، گهی زین به پشت

 

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۱۷)

 

شین میم شین

 

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۱ ـ ۱۵)

 

۱  

ریاست به دست کسانی خطا ست

که از دست شان، دست ها بر خدا ست

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص  ۱۱ ـ ۱۵.)

 

معنی تحت اللفظی:

دادن پست و مقام سیاسی

به

کسانی

که

مورد لعن و نفرین مردم قرار دارند،

اشتباه

است.

 

سؤال

 

سعدی

در

 این بیت شعر،

تریاد ش ـ گ ـ گله

 را به شکل تریاد ش ـ کارگزاران ـ توده بسط و تعمیم می دهد و سپردن زمام امور به دست گرگان (کارگزاران ستمگر)

 را

خطا می نامد.

 

جواب

 

سعدی

در

 این بیت شعر،

تریاد شبان ـ گرگ ـ گله

 را به شکل تریاد شاه ـ کارگزاران ـ توده بسط و تعمیم می دهد و سپردن زمام امور به دست گرگان (کارگزاران ستمگر)

 را

خطا می نامد.

 

۲

سعدی

 هم

به آتش زیر خاکستر واقف است

و

هم

 به قدرت بالقوه توده ها:

 

پشه، چو پر شد، بزند پیل

 را

با همه مردی و صلابت، که او ست

 

مورچگان را چو بود اتفاق 

شیر ژیان را بدرانند پوست

 

معنی تحت اللفظی:

اگر

پشه ها متحد شوند،

فیل

را

که

قدرت عظیمی دارد،

از

پا

در می آورند.

 

اگر

مورچه ها همدست و متفق شوند،

می توانند پوست از تن شیر برکنند.

 

۳

پشه، چو پر شد، بزند پیل

 را

با همه مردی و صلابت، که او ست

 

سؤال

 

سعدی

در

این بیت شعر

یکی

از

مهم ترین قوانین دیالک تیک ماتریالیستی

را

یعنی

دیالک تیک ک  و کیفیت

را

یعنی

قانون گذار از تغییرات ک  به کیفی

را

به

زبان ساده

صدها سال قبل از تولد مارکس و انگلس

 به

طرز تجربی

اثبات می کند.

 

جواب

 

سعدی

در

این بیت شعر

یکی

از

مهم ترین قوانین دیالک تیک ماتریالیستی

را

یعنی

دیالک تیک کمیت و کیفیت

را

یعنی

قانون گذار از تغییرات کمی به کیفی

را

به

زبان ساده

صدها سال قبل از تولد مارکس و انگلس

 به

طرز تجربی

اثبات می کند.

 

۴

پشه، چو پر شد، بزند پیل را

با همه مردی و صلابت، که او ست

 

پشه

در

اثر اتحاد با پشه های دیگر

یعنی

با

رشد کمی (تعداد)

کیفیتی کسب می کند

که

به

غلبه بر فیل قوی پیکر که میلیون ها بار سنگین تر از پشه است،

منجر می شود.

 

۵

دیالک تیک کمیت و کیفیت

و

قانون گذار از تغییرات کمی به کیفی

را

مارکس و انگلس

کشف کرده اند

و

برای توضیح چند و چون توسعه در طبیعت و جامعه بشری و تفکر انسانی

به

خدمت گرفته اند.

 

۶

سعدی

صدها سال قبل از آندو

به مدد تجربه و تعقل 

به 

کشف آن و نه فقط آن

نایل آمده است

 

این

اگر فخرانگیز نیست،

چیست؟

 

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۲۵)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

 

بایز افروزی

جنایت انفال و ناسیونالیست های کرد

این روزها رسانه های جمعی کردستان عراق 

سخت مشغول شیون و واویلا در باره ی انفال هستند 

و 

مقامات محلی اقلیم کردستان هم، 

از مسعود بارزانی گرفته تا رئیس انجمن فلان روستای دورافتاده، 

با 

ارسال پیام های سوزناک 

به

 بازماندگان این جنایت هولناک 

دلداری می دهند 

و 

جنایتکاران را لعن و نفرین می کنند...


انفال

 نام سلسله عملیات جنایتکارانه ای بود 

که 

دولت صدام حسین 

علیه مردم غیرنطامی و غیرمسلح کرد در کردستان عراق 

انجام داد

 که 

طی آن 

بیش از یکصد و هشتاد هزار نفر از مردم 

 قتل عام و در گورهای دسته جمعی بی نام و نشان دفن شدند.


بعد از سرنگونی رژیم بعث در عراق، 

دادگاه عالی جنایات جنگی آن کشور 

پرونده ی ویژه ای برای رسیدگی به این جنایت گشود 

و

 حدو چهارصد تن از نظامیان و ماموران اداره امنیت عراق 

را 

به

 اتهام دست داشتن در جنایت انفال 

تحت تعقیب قرار داد...


تعدادی از این افراد جنایتکار، که ساکن مناطق عرب نشین تحت کنترل دولت عراق بودند 

تاکنون دستگیر و محاکمه شده اند. 

 

اما 

حدود ۲۶۰ نفر از آنها 

هنوز دادگاهی نشده و آزادانه در کردستان عراق زندگی می کنند! 


این دویست و شصت جنایتکار 

تحت حمایت دولت محلی ناسیونالیست حاکم بر کردستان عراق 

قرار دارند 

و 

ناسیونالیست های کرد از تسلیم آنها به دادگاه عالی جنایات جنگی عراق 

خودداری می کنند!


توضیح: 

پایه های اصلی حکومت محلی ناسیونالیست های کرد حاکم بر کردستان عراق 

را 

همین جنایتکاران جنگی

 تشکیل می دهند. 


آنها دارای صدها و هزاران نیروی مسلح عشایری هستند 

که

 در

 کنار نیروهای مسلح احزاب حاکم، 

موسوم به پیشمرگ، 

به

 حفظ و تداوم حاکمیت ناسیونالیست ها 

یاری می رسانند 

و

 به همین دلیل 

حکومت محلی حاکم بر کردستان عراق 

از

 تسلیم آنها به دادگاه عالی جنایات جنگی عراق 

خودداری می کند.

 

 پایان

 

ویرایش:

ناسیونالیست نامیدن این جانیان

به همان اندازه خطا ست

که

مذهبی نامیدن جانیان جماران و طالبان و این و ان

 

۱

اینها نمایندگان پانیسم (فاشیسم) اند.

 

۲

مثل نمایندگان فوندامنتالیسم و پان اسلامیسم، کوکلوس کلانیسم، ترامپیسم (پان امریکانیسم، امریکا فیرست)، صهیونیسم، پان عربیسم، پان کردیسم، پان ترکیسم، پان ایرانیسم و غیره اند

 

تأملی در برداشتی از شعر و شخصیت پروین

 

پروین اعتصامی شاعر دوران گذار از فئودالیسم به بورژوازی است.

حریف

 

۱

این جمله حاوی ایرادات مفهومی است:

 

۲

فئودالیسم

فرماسیون اقتصادی است

 

۳

فرماسیون عالی تر از آن

کاپیتالیسم است

و

نه

بورژوازی

 

۴

بورژوازی یعنی طبقه کاپیتالیست (سرمایه دار)

 

۵

گذار از فئودالیسم به کاپیتالیسم

با

انقلاب بورژوایی سفید صورت می گیرد.

 

۶

شعرای این گذار

به سبب فرم تحقق انقلاب سفید

(از بالا توسط جلاد جنبش توده ای)

و

به دلیل فقدان ایده ئولوژی بورژوایی مترقی آغازین

به دلیل نقش و نمایندگی آنتی کمونیسم و ایراسیونالیسم توسط بورژوازی واپسین مدرن

بندتنبانی اند.

صفا و صهبا و مصفا و این و آن اند

که

کسی جدی شان نمی گیرد.

 

۷

شاید منوچهر آتشی و بخشا اخوان به خاطر گرایشات بینشی ایرانی ـ باستانی بهترین شعرای این گذار در تحلیل نهایی باشند

 

پروین نقطه پیوند بین اجامر جماران و اندیشه های نو آورانه زمان خود است و کفه ترازویش اگر چه نوسانات زیادی را به نمایش می گذارد اما گرایش نهایی نه به سمت اجامر که به سمت خلاف آنان متمایل است.

حریف

 

۱

پروین

کم ترین قرابتی و سنخیتی با فوندامنتالیسم شیعی (همشیره فاشیسم) (خمینیسم) ندارد.

 

۲

فوندامنتالیسم

بسان همشیره اش فاشیسم

اساسا و اصولا

ضد مذهبی است.

 

۳

اگرچه

به نیت عوامفریبی و جلب توده عقب مانده از قافله روشنگری

از مذهب پرچم می سازد.

 

۴

پروین مذهبی است

ولی فوندامنتالیست نیست.

 

۵

پروین به همین دلیل

نه

نیهلیست

بلکه هومانیست است.

 

۶

هومانیسم پروین

اما

هومانیسم فئودالی ـ مذهبی است.

 

۷

اجامر جماران فاشیست و فوندامنتالیست

در آن واحد

اند

بدترین آنتی پود پروین اند

ولی از پروین هم بی شرمانه سوء استفاده می کنند

جایزه پروین اعتصامی به شعرای زن بندتنبانی خود اعطا می کنند.

 

۸

پروین اعتصامی

شعور طبقاتی و طبقتی ندارد.

 

۹

پروین فقیر و غنی می شناسد.

 

۱۰

از پرولتاریا و رسالت تاریخی ـ طبقاتی اش

اصلا خبر ندارد.

 

تأملی در سخنی

 

الف

خطای حزب توده ایران در پشتیبانی از برخی خصوصیات خط خمینی که به ظاهر نمودی ضد امپریالیستی داشت. چیزی جز خطای تحلیلی و برداشت نادرست از واقعیت عینی نبود.

 

۱

حزب توده

حزب فلسفه فقیری بوده است.

 

۲

حزب توده

توان تفکر مفهومی و تحلیل ماتریالیستی ـ دیالک تیکی نداشته است.

 

۳

طرز تفکر طبری و یاران

اسکولاستیکی بوده است:

انطباق سوبژکتیو واقعیت عینی با آیات و روایات و احادیث دلبخواهی و مفید و مصلحتی از کلاسیک های مارکسیسم

 

۴

حزب توده

نه

حزب طراز نوین

بلکه حزب توجیه سوبژکتیو

حزب ماستمالی روشن ترین حقایق امور

حزب پراگماتیسم

حزب بندبازی و بی پرنسیپی

بوده است.

 

۵

حزب توده

تعریف استاندارد علمی روشن از مفاهیم و مقولات فلسفی و سوسیولوژیکی نداشته است

 

۶

۹۹ درصد احزاب به اصطلاح کمونیستی

هم

همین جوری اند.

 

۷

حزب کمونیست آلمان

استثنائی در این میان بوده است.

 

۸

حق با شما ست:

خطای تحلیلی و برداشت نادرست از واقعیت عینی

 

۹

این خطا

در رهبری حزب توده

اما

به خریت سرشته بود.

 

۱۰

حزب اگر حزب لنینی بود

خط مشی غلط خود

را

تصحیح می کرد و نه توجیه

 

۱۱

خلاقیت هم همینه:

به محک پراتیک و واقعیت عینی زدن تئوری و خط مشی

 

۱۲

رهبری حزب توده

در عرصه تئوری شناخت

حتی

از تجربه گرایی (امپیریسم) بورژوایی

عقب مانده تر بود

و

بی خبر بود.

 

۱۳

و گرنه بر اساس تجارب عینی

می توانست خط مشی غلط خود

را

مورد تجدید نظر قرار دهد و تصحیح کند.

 

۱۴

رهبری حزب توده

حتی به هشدارهای حزب ک. شوروی و بیشک بقیه احزاب کمونیست تره خرد نکرده است.

 

۱۵

این سماجت فئودالی

این کله شقی کیانوری

چیزی جز خریت نبوده است و بسیار گران تمام شده است.

 

۱۶

نیرویی که جوانشیر برای تحلیل شاهنامه هدر داده بود

می توانست برای تحلیل رسالات آیات عظام و زباله های مطهری و مکارم و قطب و غیره و ترجمه مفاهیم فلسفی م. ل. صرف شود.

 

۱۷

طبری در میز گرد مصباح

از این زباله ها

به کلی

بی خبر بود

 

۱۸

بدیع ۲۵ سال مهاجرت در شوروی را صرف ترجمه شاهنامه به روسی کرده بود

این انرژی می توانست صرف ترجمه مفاهیم فلسفی مارکسیستی شود

کاری که ما انجام می دهیم

 

۱۹

همسرش ژاله

دکترای ادبیات فارسی گرفته است

 

۲۰

او می توانست تفکر مفهومی تمرین کند.

 

۲۱

نیک آیین را برای آموزش فلسفه

به رومانی

فرستاده بودند.

 

۲۲

بخش اعظم سران حزب در المان دموکراتیک بودند و همین چیزهایی که ما ترجمه می کنیم

دم دست شان بود

 

۲۳

پرسش و پاسخ های کیانوری

بدون استثناء

زباله اند

 

۲۴

چنین کسی

اصلا

لیاقت رهبری حزب را ندارد.

 

پروین اعتصامی چیست؟

 

ممنون

 

۱

پروین اعتصامی

دوست زحمتکشان نیست.

 

۲

پروین اعتصامی

اما

زن زحمتکشی بوده است.

 

۳

دریغ که جوانمرگ شده است.

 

۴

پروین اعتصامی

در عمر کوتاه خود

به اندازه صد نفر کار کرده است.

 

۵

پروین اصولا

شاعر نیست.

 

۶

پروین واعظ است.

 

۷

پروین قصص قرآن را به نظم کشیده است.

 

۸

کار کمی نبوده است.

 

۹

هومانیسم پروین

«هومانیسم» فئودالی ـ مذهبی است.

۱۰

میراث پروین اعتصامی

باید تحلیل شود.

 

۱۱

پروین اعتصامی

شاعره مقبول و محبوب اجامر جماران است

اگرچه

پروین اعتصامی

بر خلاف اجامر جماران

شخصیتی صادق و شریف و شرافتمند

در حد خود

بوده است

 

آن که در کله ات کلماتت را هدر می دهد

 

۱

منظور از این جمله چیست؟

 

۲

آیا منظور این است که اندیشه تشکیل یافته در مغز

حیف و میل کننده کلمات است؟

 

۳

اندیشه چیست؟

 

۴

رابطه واژه با اندیشه چیست؟

 

تو ته می کشی

و بوی اهمال بلند

 

۱

بوی اهمال بلند (است)؟

اگر آری

چرا

است

حذف شده است؟

 

۲

و یا

اهمال

اهمال بلندی است؟

 

۳

اهمال یعنی سهل انگاری

صفت بلند برای اهمال نا به جا ست.

۴

در هر دو صورت

بوی اهمال بلند

به فعل نیاز دارد تا معنی کسب کند

 

بازتولید شعر زنان؟

 

۱

من ـ زور از بازتولید چیست؟

 

۲

از کی تا حالا

شعر

به

شعر نران و شعر زنان

طبقه بندی شده است؟

 

۳

مگر «تولید» شعر

امری اختیاری ـ ارادی است؟

همشیره

 

۴

شعر

اگر شعر باشد و نه شر و ور

تقطیر روح و روان دستخوش آشوب است.

 

۵

سرودن شعری

مثلا حیدر بابا

که

دست خود شاعر نیست.

 

۶

سرودن شعر

به شاعر تحمیل می شود.

 

۷

شهریار

اگر حیدربابا را نمی سرود

تحت فشار روحی و روانی شدید

جنون می گرفت

 

بی آبی و خشکسالی تقصیر بی حجاب ها و عرق خورها ست.

شیخ

 

ویرایش:

نجوا

 

خشک سالی، بد حجابی

با هم اند

این برادر ـ خواهران ِ توأم اند

 

این بد و آن بد به دکان فساد

خود فروشانی ز جنس درهم (واحد پول) اند

 

ابر ها از بد حجابان می رمند

ساقیان بحرها ز ین رو کم اند

 

گفت شیخ:

«از بی حجابی ابر ها

در بلاد کفر غرق ماتم اند

 

اشک می ریزند بهر مسلمین

ابر ها این جا نه، آن جا در غم اند.

 

مشرکان شادند از انبوه ابر

کافر اند و جمله مهدورالدم (واجب القتل، خون شان حلال) اند.»

 

حالیا نوروز بر گشته ورق

ابر های آسمان پر از نم اند

 

گاه بر البرز می پاشند، نقل

گاه

زر بر شهر،

گویی حاتم اند

 

سیل می بارند بر روی زمین

گاه در شیراز و گاهی در بم اند

 

رفته زیر آب گومیشان (منطقه ای در استان گلستان) ز خشم

سیل و باران دشمن ملک جم اند

 

هان مدد جویید از بی چادران

این بلایا را هم ایشان خاتم اند

 

گر برون آیند

ـ عریان ـ

دلبران

ابر ها از کشور ما می رمند

 

گر غلط شد قافیه

عیبش مکن

چون معانی بر قوافی مقدم اند

 

پایان

ادامه دارد.

سیری در مرثیه ابتهاج «طبری» در رثای احسان طبری (۲۵)

تحلیل

از

میمحا نجار

 

آتشی

 مُرد 

و 

سرا پُر دود شد

 

ما زیان دیدیم و او نابود شد

 

آتشی 

خاموش شد

 در محبسی

 

درد آتش را چه می داند کسی

 

او 

جهانی بود

 اندر خود

 نهان

 

چند و چون خویش

 به (بهتر) داند جهان

 

بس که نقش آرزو در جان گرفت

خود

 جهان آرزو گشت

 آن شگفت

 

آن جهان خوبی و خیر بشر

آن جهان خالی از آزار و شر

 

خلقت او خود خطا بود از نخست

شیشه

 کی ماند به سنگستان

 درست؟

 

جان نازآیین آن آیینه رنگ

چون کند 

با 

سیلی این سیل سنگ؟

 

از شکست او که خواهد طرف بست؟

تنگی دست جهان است این شکست

 

پیش روی ما گذشت این ماجرا

این کری تا چند،

 این کوری چرا؟

 

۱

آتشی 

خاموش شد

 در محبسی

 

درد آتش را چه می داند کسی

  معنی تحت اللفظی:

آتشی

در

محبسی

خاموش شد.

درک درد آتش 

کار هر کسی نیست.

 

سایه

در 

این بیت مرثیه

مرگ طبری

را

در

فرم خاموشی آتش

پوئه تیزه، استه تیزه و حتی تئوریزه می کند.

 

 

روشنی و خاموشی آتش

بسته و وابسته

به

بود و نبود گاز اکسیژن

است.

 

آتش = اکسیداسیون هیزم و چوب و غیره

 

اگر آتش در محبسی خالی از هوا نگهداشته شود،

روند اکسیداسیون مختل می شود و آتش خاموش می گردد. 

 

۲

 

آتشی 

خاموش شد

 در محبسی

 

درد آتش را چه می داند کسی

 

همین روند و روال

در

مورد موجودات زنده

از نبات تا جانور

نیز

معتبر است:

جباران جماران

پیران بشردوست توده

را

از 

نعمت هوا

و

نتیجتا

از

نعمت اکسیژن

محروم داشته اند

و

کشته اند.

 

احسان طبری

را

از

دید سایه

خفه کرده اند.

 

واژه های سیاه

قابل تفسیرند:

 

خفقان

هم

به معنی مادی آن

به کار می رود

و

هم

به

معنی  معنوی آن.

 

خفقان

هم

به 

مرگ احسان طبری و یاران

منجر می شود

و

هم

به

محرومیت آنان از امکان روشنگری.

 

۳

آتشی 

خاموش شد

 در محبسی

 

درد آتش را چه می داند کسی

واژه محبس

هم

به همان سان:

 

محبس

هم

به

معنی زندان

است

و

هم

به

معنی حصر خانگی.

 

۴

آتشی 

خاموش شد

 در محبسی

 

درد آتش را چه می داند کسی

مصراع دوم این بیت مرثیه

تأمل انگیز تر از مصراع اول آن است:

 

در صحنه ای از فیلمی آلمانی در زمینه پایان جنگ جهانی امپریالیستی دوم و ورود ارتش پیروزمند سرخ به خاک آلمان

جوان آلمانی

به

یکی از سربازان سرخ می گوید:

«شما که بلشویک هستید،

پس

مرا بکشید.»

 

بلشویک

در

ایده ئولوژی نازیسم (فاشیسم آلمانی)

به

معنی وحشی آدمکش

به

کار رفته بود.

 

سرباز سرخ

در

سنت سایه

می گوید:

«برو بابا.

تو چه می دانی، بلشویسم چیست.»

 

منظور سایه هم همین است:

لاشخور و خر 

از

درد ارواح توده ای

 که

تجسم آتش 

اند،

چه می فهمد.

 

درد آتش

در

اشعار زندان احسان طبری

منعکس شده است.

 

سایه

 به احتمال قوی
اشعار زندان احسان طبری

خوانده است.

 

اشعار زندان احسان طبری

 

را

 

سایت شلخته و شلم شوربای «توده ای ها»

 

به

 

طور پراکنده

 

منتشر کرده بود.

 

 

 

بعد

 

مجبور به حذف آنها شد.

 

 

 

جماعتی از جنس ابوجهل و ابولهب

 

قصد دارند

 

که

 

از

احسان طبری

«پولاد آبدیده» 

سرهمبندی کنند

و

اشعار زندان احسان طبری 

خاری در چشم کوته بین و کور این جماعت است.

 

این

اشعار

حتما

باید تحلیل شوند

تا

از

جنبه های روحی و روانی ستم وارده بر پارسایان توده و حزب توده

پرده برافتد.

 

ادامه دارد.

مفهوم سازی

 

پروفسور دکتر ولفگانگ سگت

برگردان

شین میم شین

 

۱

·      مفهوم سازی به روند ساختن و تشکیل مفاهیم اطلاق می شود.

 

۲

·      گاهی هم نتایج این روند یعنی خود مفاهیم (بویژه وقتی که ما با مفاهیم علم معینی سر و کار داریم) به مثابه مفهوم سازی تلقی می شوند.

 

۳

·      مفهوم سازی به مثابه یک روند، عمدتا به کمک فرم های مختلف و متنوع انتزاع (تجرید) انجام می گیرد و به ندرت بکمک توضیح و یا تعریف.

 

·      مراجعه کنید به انتزاع (تجرید)

 

پایان

اندکی اندر باب کشفیات مش رضا زنگنه و منگنه

 

میم نون

 

الف

ماركسيسم و لنيسم را خشونت گرايان ابداع كردند.

مش رضا

 

۱

در کله مش رضا

بشریت به دو «طبقه» دوئالیستی اصلی و آشتی ناپذیر تقسیم بندی می شود:

 

الف

طبقه مسالمت جویان

 

ب

طبقه خشونت گرایان

 

۲

جالب تر و جذاب تر و سکسی تر

تعریف سکسی مش رضا از این دو «طبقه» دوئالیستی اصلی و آشتی ناپذیر است.

 

۳

هنر نزد عیرانیان است و بس

 

 

۴

خشونتگرا 

به زعم مش رضا

به مخترع ویا ابداع کننده مارکسیسم - لنینیسم اطلاق می شود.

 

۵

این جفنگ اما به چه معنی است؟

 

۶

این جفنگ عیرانی اصیل و بی بدیل

اولا 

بدان معنی است که مسالمت جویان

مخترع همه مکاتب ضد مارکسیستی ـ لنینستی اند.

 

۷

مثلا

 مخترع ایدئالیسم و اسکپتیسیسم و نیهلیسم و فاشیسم و فوندامنتالیسم و خریت و خرافه و رفرمیسم و میلیتاریسم و سوسیال ـ داروینیسم و راسیسم و الی آخر

 اند.

 

۸

این جفنگ عیرانی اصیل بی بدیل

ثانیا 

بدان معنی است که

مارکسیسم - لنینیسم

چیزی از قبیل برق و تلفن و تلگراف است که خشونتگرایان کثیف ابداع و یا اختراعش کرده اند.

 

۹

بهتر است

حریفی از مش رضای زنگنه ـ منگنه بپرسد:

مارکسیسم - لنینیسم

چیست؟

 

۱۰

مارکسیسم - لنینیسم

به زعم مش رضای زنگنه ـ منگنه

چیزی از جنس دشنه و خنجر و قمه و قداره و تفنگ و تیربار و تانک و توپ و هواپیما ست.

 

۱۱

مارکسیسم - لنینیسم

به زعم مش رضای زنگنه ـ منگنه

ساز و برگ ستمگری و اعمال خشونت و قهر و زور و سرکوب است.

 

۱۲

در منطق تق و لق مش رضای زنگنه ـ منگنه

اما

تسلیحات ضد مارکسیسم - لنینیسم

همه اسباب ناز و نوازش و مهر و محبت و عشق و سکس و لاس و لیس اند.

 

۱۳

مثلا

 فاشیسم و فوندامنتالیسم 

که 

بدترین دشمن مارکسیسم - لنینیسم

 اند

چیزهایی از جنس حلوا و مربا و عسل و ماساژ و سکس و عیش و نوش

 اند.

 

به همین دلیل 

از 

اختراعات مسالمت جویان 

اند.

 

۱۴

شنیدنی تر و سکسی تر

دلایل سکسی مش رضای زنگنه ـ منگنه است:

 

ب

وگرنه

نه ماركس گفت كه من ماركسيسم هستم،

لنين هم هيچگاه نگفت

بعد از من ماركسيست لنينسم مى ايد

 

۱

دلایل قوی باید و منطقی

مش رضا حرف زدن حتی بلد نیست.

 

زنده باد عرعر غرا از دیار عه «هورا» و عا «شوربا»

 

۲

چون مارکس

نگفته که مارکسیست است

و لنین هم نگفته که لنینیست است

پس 

مخترع مارکسیسم - لنینیسم

نه مارکس است و نه لنین

 

پس کیست؟

 

۳

 

مخترعان اصلی مارکسیسم - لنینیسم

چنگیز نهنگ و تیمور لنگ و هیتلر قشنگ 

و 

لاجوردی و خمینی و بن لادن و ملا عمر و عردوغان عثمانی و ابوبکر بغدادی و مسعود رجوی و مریم جولیانی و اشرف کودکستانی و حاج مصطفی کردستانی و تارزان و بارزان و غیره

 اند.

 

۴

 

ترامپ و بنن و آلت رایت (راستگرایان آلترناتیو) و ماری لوپن و غیره 

هم 

مظنون به اختراع مارکسیسم - لنینیسم 

اند.

 

۵

بنن مشاور استراتژیکی مش ترامپ 

در انتخابات

خود را تروتسکیست می نامد.

 

۶

همه جانیان و جباران و جلادان زمین

یا

جزو مخترعان مارکسیسم - لنینیسم اند

 و

 یا 

مشکوک و مظنون بدان اند.

 

این هنوز تمامی کشفیات مش رضای زنگنه ـ منگنه نیست:

 

پ

از زمانى كه اين دو كلمه (مارکسیسم و لنینیسم) كنار هم قرار گرفتند، 

تا به اين زمان

يك جامعه مبتنى به عدالت اجتماعى شكل نگرفته است،

 حتى انچه هم كه شكل گرفته بود

 از ميان رفت.

 

۱

این جفنگ به چه معنی است؟

 

۲

این بدان معنی است

که مسبب بیداد در کره زمین

مجاورت و همسایگی مارکسیسم با لنینیسم 

 است.

 

۳

این ضمنا بدان معنی است

 که 

بیداد

علت طبقاتی، انسانی، عینی و اجتماعی ندارد.

 

اگر مجاورت مارکسیسم با لنینیسم صورت نمی گرفت

بی عدالتی در کره زمین پدید نمی امد.

 

۴

این علاوه بر آن

 بدان معنی است 

که

 قبل از مجاورت مارکسیسم با لنینیسم

زمین بهشت برین بوده است

عاری از بیداد بوده است.

 

۵

حالا کودکی از کودکستان از مش رضای زنگنه ـ منگنه می پرسد:

پس اینهمه داد و فریاد فردوسی از بیداد 

برای چه بوده است

اگر به دلیل عدم مجاورت مارکسیسم با لنینیسم

زمین داد خانه بوده است؟

 

۶

ضمنا

حالا 

که 

نه 

از 

مجاورت مارکسیسم با لنینیسم اثری هست 

و

 نه

 از

 مارکسیسم و یا لنینیسم خبری هست

پس خاوران خاور نه، کشتارگاه

بلکه عشرتگاه است؟

 

۷

ای جماعت اعمی

حدود یک میلیون نفر فقط در سوریه سابقا موجود لت و پار شده اند

 که

 نصف شان کودکان خردسال

 اند

 

۸

در خرابات سوریه و  در خارج از آن

۱۱ میلیون نفر 

آواره اند

 

۹

تو کجایی تا شود

خر

چاکرت

 

چارقت دوزد کند

تف بر رخت

ای بی شعور؟

 

پایان

شبگرد کوچک و باد کنک ها

دخترک باد کنک فروش
جینا روک پاکو
برگردان میم حجری


• در یکی از شب های تابستان، که هوا خیلی گرم بود، شبگرد کوچک ـ فانوس بدست ـ در شهر می گشت.

• همه خواب بودند.

• همه چیز ـ بظاهر ـ مثل همیشه بود.

• اما وقتی که شبگرد کوچک به خانه دخترک باد کنک فروش رسید، دید که او تعداد زیادی از باد کنک های رنگی را، بیرون خانه، به درختی بسته و رفته است.

• شبگرد کوچک زیر لب غرید:
• چه بی خیالند مردم!
• اگر حالا باران بیاید، همه باد کنک ها خیس خواهند شد.

• از این رو، تصمیم گرفت که باد کنک ها را از درخت باز کند و به خانه دخترک باد کنک فروش ببرد.

• اما وقتی بند باد کنک ها را از شاخه درخت باز کرد، اتفاق عجیبی افتاد.

• چه اتفاقی؟

• باد کنک ها شبگرد کوچک را یواش یواش بالا و بالاتر بردند.

• آن سان که شبگرد کوچک تا بالای پشت بام خانه ها رسید.

• در آغاز ترسش گرفت، ولی بعد خوشش آمد که از بالا بالاها به تماشای زمین بپردازد.

• روی زمین همه چیز کوچک بود:

• درخت ها کوچک بودند.

• چپرهای باغ ها کوچک بودند و گربه های پشت بام ها هم همینطور.

• و ماه به او نزدیکتر از همیشه بود.

• اما پس از چندی دلش گرفت و خواست که دو باره به زمین برگردد، ولی هرچه دست و پا زد، کارگر نشد و او همچنان در آن بالا بالاها ماند.

• ناراحت و غمگین به گریه افتاد و قطرات اشکش روی گل ها ریخت.

• و گل ها فکر کردند که باران می بارد.

• سپیده که زد، مردم از خانه ها بیرون آمدند.

• زن گل فروش، اولین کسی بود که شبگرد کوچک را دید و به دیگران نشان داد.

• شبگرد کوچک از مردم کمک خواست، ولی کسی دستش به او نمی رسید و چاره ای نمی دانست.

• گفتند:
• شاید راه چاره را دخترک باد کنک فروش بداند.

• و به سراغش رفتند.

• دخترک باد کنک فروش بیرون آمد و با صدای بلند خطاب به شبگرد کوچک گفت:
• باد کنک ها را یکی پس از دیگری رها کن!

• شبگرد کوچک، قبل از همه، باد کنک سبز را رها کرد، بعد باد کنک قرمز را، بعد بادکنک زرد را و الی آخر.

• هر باد کنک را که رها می کرد، قدری پائین تر می آمد و وقتی آخرین باد کنک را رها کرد، به زمین رسید.

• مردم هورا کشیدند.

باد کنک ها اما روزهای متمادی بالای خانه ها در هوا ماندند.

 

پایان

تأملی در مفاهیم تق و لق علمای نامه مردم

 

تحلیلی 

از

یدالله سلطان پور

 

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2834

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2838

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2844

 

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2852

 

۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2861

 

پایان

تأملی در مفاهیم تق و لق علمای نامه مردم (۵) (بخش آخر)

 

تحلیلی 

از

یدالله سلطان پور

 

۱

مبارزه به‌ منظور گذار از مرحلهٔ دیکتاتوری به مرحله ملی- دموکراتیک

 بدون در نظر داشتن توازن نیروهای اصلی در جهان 

و 

مناسبات آن‌ها با رژیم ولایی 

نمی‌تواند به‌ پیش برده شود.

 

معنی تحت اللفظی:

برای گذار از مرحله دیکتاتوری به مرحله ملی ـ دموکراتیک 

باید

به هموزنی نیروهای اصلی در جهان

و

مناسبات نیروهای اصلی در جهان با رژیم ولایی

توجه داشت.

 

سؤال این است

که

من ـ زور علمای نامه مردم

از

مفهوم مبهم «توجه به توازن نیروهای اصلی در جهان»

چیست؟

در ادبیات مارکسیستی 

و

ضمنا

در

ادبیات حزب توده خدا بیامرز

از

مفهوم «تناسب قوا»

در

جامعه و جهان

سخن رفته است.

منظور

از این مفهوم معنامند در آن زمان

تناسب قوا میان اردوگاه سرمایه داری و اردوگاه سوسیالیستی

بوده است.

سؤال

این بوده است

که

کدامیک از این دو اردوگاه

قوی تر

است

تا

در

اثر سنگینی کفه ترازو به نفع یکی

پیروزی انقلاب و یا ارتجاع تسهیل شود؟

 

۲

مبارزه به‌ منظور گذار از مرحلهٔ دیکتاتوری به مرحله ملی- دموکراتیک

 بدون در نظر داشتن توازن نیروهای اصلی در جهان 

و 

مناسبات آن‌ها با رژیم ولایی 

نمی‌تواند به‌ پیش برده شود.

 در

شرایط کنونی

دانستن و ندانستن توازن (هموزنی) قوا،

به چه درد بی درمانی می خورد؟

احتمالا

منظور علما

هم

همان

تناسب قوا

در

مقیاس جهانی

است.

اگر منظور علما

همین است،

هر علامه ای در هر کودکستانی می داند

 که

 تناسب قوا به نفع امپریالیسم

است.

 

بیل کلینتون

در

تجاوز ناتو

بر

یوگوسلاوی

سفارت جمهوری خلق چین

را

با

دقت مینیاتوری

به

موشک بست 

و 

سفیر جمهوری خلق چین

را

به

 قتل رساند.

این به چه معنی بود؟

این

بدان معنی بود

که

تناسب قوا در مقیاس جهانی

پس از شکست و تجزیه و تخریب اتحاد شوروی

آشکارا

به نفع امپریالیسم است

و

امپریالیسم

دنبال بهانه می گردد

تا

جمهوری خلق چین

را

به

جنگ کشد و تار و مار سازد.

همه کودکان در همه کودکستان های جهان

رجزهای جورج بوش پدر

را

شنیدند

و

فوری

دریافتند 

که 

چرخ بر مراد کی می گردد.

۳

مبارزه به‌ منظور گذار از مرحلهٔ دیکتاتوری به مرحله ملی- دموکراتیک

 بدون در نظر داشتن توازن نیروهای اصلی در جهان 

و 

مناسبات آن‌ها با رژیم ولایی 

نمی‌تواند به‌ پیش برده شود.

منظور علما

از

مفهوم مبهم نیروهای اصلی در جهان چیست؟

آیا

منظور

دولت های قدر قدرت

اند

و

یا

طبقات اجتماعی

اند؟

چرا

علمای نامه مردم

بر خلاف سنت دیرین مارکسیست ها

صریح و روشن و بی پرده 

سخن نمی گویند؟

توازن و یا حتی تناسب قوا میان «نیروهای اصلی کذایی جهان»

مشخصا

به چه معنی است؟

توجه به این توزان قوا

چه

  چه ربطی

به

«گذار از دیکتاتوری ولایی به دیکتاتوری فرح و فرخ و شیرین و نسرین و مریم و این و آن»

دارد؟

اگر

هدف اوپوزیسیون ضد طبقه حاکمه در ایران

گذار به سوسیالیسم

می بود،

توجه به تناسب قوا میان دول سوسیالیستی و دول امپریالیستی 

معنی

پیدا می کرد.

چند و چون «روابط نیروهای اصلی در جهان»

با

اجامر جماران

آیا

معیاری برای تعیین خط مشی جبهه ضد دیکتاتوری ولایی کذایی

است.

سخن

کوتاه،

منظور علما از این مبهمات و موهومات چیست؟

 

پایان

خود آموز خود اندیشی (۱۱۶)

 

شین میم شین

 

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۱ ـ ۱۵)

 

۱

بداندیش تو ست آن و خونخوار خلق

که نفع تو جوید، در آزار خلق

 

سؤال

 

سعدی

در

 این بیت شعر،

برای توضیح کردوکار مأموری که با خانه خراب کردن رعایا به پر کردن خزانه دربار می پردازد،

 از

ترکیب دیالک تیک س  و زیان و دیالک تیک د  و خلق،

به

فرمولبندی دیالک تیک س  د  و زیان خلق

مبادرت می ورزد

 و

چنین مأموری را بداندیش دربار و خونخوار خلق

می نامد.

 

جواب

 

سعدی

در

 این بیت شعر،

برای توضیح کردوکار مأموری که با خانه خراب کردن رعایا به پر کردن خزانه دربار می پردازد،

 از

ترکیب دیالک تیک سود و زیان و دیالک تیک دربار و خلق،

به

فرمولبندی دیالک تیک سود دربار و زیان خلق

مبادرت می ورزد

 و

چنین مأموری را بداندیش دربار و خونخوار خلق

می نامد.

 

۲

در

جامعه ـ تئوری سعدی

چنین مأموری

به

تخریب شالوده های مادی همبود

مبادرت می ورزد

و

 لذا

هم

 دشمن طبقه حاکمه

 است

 و

هم

دشمن خلق.

 

۳

چنین مأموری

در

جامعه ـ تئوری سعدی

تبر بر روند تولید مایحتاج حیاتی همبود (اجتماع)

فرود می آورد

 و

گرگ واقعی

 است.

 

۴

ما

به

دیالک تیک سود و زیان

 در

فلسفه نیما

نیز

 بکرات برخورد خواهیم کرد و به جای خود مورد بررسی قرار خواهیم داد.

 

ادامه دارد.

شوخی و طنز

فریدون تنکابنی (۱۳۱۶)
طنزپرداز و داستان نویس
آثار:

مردی در قفس
راه رفتن روی ریل
ستاره هیا شب تیره
یادداشت های شهر شلوغ
میان دو سفر
پول تنها ارزش و معیار ارزش ها
اندوه سترون بودن
اندیشه و کلیشه
اسیر خاک
پیاده شطرنج
سفر به بیست و دو سالگی
میان دو سفر
چهارشنبه ها
جمهوری عوضی
چای و گپ و سیاست

شوخی و طنز از دید فریدون تنکابنی

شورای نویسندگان و هنرمندان ایران

دفتر دوم و سوم، دوره دوم (صفحه 39) 1364

با ویرایشی از نجار


• اگر شوخی سبب خنده ای می شود که آن خنده ـ به گفته برگسون ـ تنبیه خفیفی است برای افراد غافل جامعه، طنز فریادی است که بخوابرفتگان را بیدار می کند، تازیانه ای است بر اندام های بی حس، به گفته لوناچارسکی، بیدار کننده صفات نیک است در ما، تا آن صفات نیک نه تنها با بدی های جامعه، یعنی با بدی های دیگران بجنگند، بلکه بدی های نهفته در خود ما را نیز به چالش کشند.
طنز ما را همواره آماده و هوشیار و گوش به زنگ نگه می دارد تا با «عادت کردن» که بی حس کننده و رخوت آور است، مبارزه کنیم.

*****

ماجرای سگ مهاجر از ایران به افغانستان

نقل از فریدون تنکابنی

• پس از انقلاب افغانستان، سگی که در ایران زندگی می کرد، از مرز گذشت و به افغانستان رفت.
سگ های افغانستان به پیشبازش آمدند و گفتند:
• «لابد آنجا گوشت و استخوان و لانه نداشته ای که به اینجا آمده ای.»

• سگ گفت:
• «چرا، گهگاه گوشتی پیدا می شد که بخورم.
• استخوانی بود که دندان بزنم.
• جائی بود که بخوابم.
• آمده ام اینجا که با خیال راحت و دل آسوده واغ واغ کنم


پایان

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۲۴)

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

افغانی ها و امثالهم 

را

اصلا

آدم حساب نمی کنند.

 

۱

انگار پشه و مگس اند.

 

۲

یک نفر در اروپا کشته می شود

ماه ها

جار وجنجال در رسانه ها

بلند می شود.

 

۳

در خاوران خاور از کشته ها پشته هست.

 

۴

ولی حتی آمار گرفته نمی شود

 

سقراط

که فیلسوف بزرگ یونان نبود.

 

سقراط

سردسته خران یونان بود

 

دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی

 

۱

ممنون.

جامعه ایران

پس از عنگلاب اسلامی با محتوای فئودالی (ضد کاپیتالیستی)

به نیت رستاوراسیون مناسبات فئودالی

کاپیتایستی تر از زمان شاه شده است.

 

۲

جلاد هر انقلاب

همیشه و همه جا

باید به مجری بخشی از وصایای انقلاب شکست خورده

تبدیل شود.

مارکس

 

۳

در غیر این صورت نمی تواند پایگاه اجتماعی خود را وسعت بخشد و قادر به حاکمیت و حکومت شود.

 

۴

شاه هم

به مثابه جلاد جنبش انقلابی تحت فرماندهی حزب بزرگ توده

با تن در دادن به انجام انقلاب سفید

به اجرای بخش ضد فئودالی برنامه حزب توده

مجبور شده بود.

 

۵

ایران اکنون کاپیتالیستی تر از زمان شاه است.

همه چیز جامعه

حتی زنان و کودکان مردم

کالا شده اند و با دلار مبادله می شوند.

 

۶

اشرافیت فئودالی و روحانی کثافت و دیگر طویله های فاشیستی ـ فئودالی ضد بورژوایی (ضد سلطنتی و عنقلابی از فدایی تا مجاهد و لیملام و دیمدام و غیره) همه بورژوا شده اند.

 

۷

طنز تاریخ طناز همینه:

تاریخ

سدهای سدید را

چه بسا

توسط سدسازان سنتی درهم می کوبد و پیش می رود.

 

۸

در طویله جماران

نیروهای مولده جاندار و جامد

ماهیتا و کیفیتا

رشد چشمگیری نکرده اند تا با مناسبات تولیدی کاپیتالیستی عجق ـ وجق در تضاد قرار گیرند و جامعه را به بحران انقلابی کشند.

 

۹

نیروهای مولده جاندار و جامد

در این ۴۰ سال نکبت

چه بسا

تخریب شده اند.

 

۱۰

خلایق از فقر فکری وفلسفی و فرهنگی

عرعر

حتی

از یادشان رفته است.

 

۱۱

تنها راه خروج از این بحران فراگیر

انقلاب سوسیالیستی تحت رهبری حزب طراز نوین طبقه کارگر است.

 

۱۲

چنین حزبی در حال حاضر وجود ندارد.

 

۱۳

ولی وجودش لازم تر و واجب تر از آب و نان شب است.

 

۱۴

محتوای انقلاب

به طور عینی 

تعیین می شود

 

یعنی

بسته به فرماسیون اقتصادی حاکم

تعیین می شود.

 

۱۵

فرماسیون بعد از کاپیتالیسم

سوسیالیسم است.

 

۱۶

هر خط مشی دیگر

یا خرانه است و یا لاشخورانه

 

۱۷

بدون انقلاب سوسیالیستی تحت رهبری حزب طراز نوین

نمی توان

این طویله را به جامعه تبدیل کرد.

 

در این سرای بیکسی

اگر سری در امدی

 

هزار کاروان دل

ز هر دری درآمدی

 

فرو خلید در دلم

غمی که نیست مرهمش

 

اگرنه خار او بدی (بودی)

به نشتری درآمدی

 

سرشک سایه یاوه شد

در این کویر سوخته

 

اگر زمانه خواستی

چه گوهری درآمدی

 

وجه مشترک پوتین و سیوگانف

 

۱

بر اساس کدام اسناد و مدارک واقعی و عینی

به این نتیجه رسیده اید؟

 

۲

وجه مشترک پوتین با سیوگانف در رابطه با استالین است.

 

۳

این وجه مشترک

البته

حاوی مضامین و محتواهای متفاوت است.

 

۴

سیوگانف در رأس ح. ک. روسیه

از محبوبیت کماکان استالین در روسیه (و نه فقط در روسیه)

برای احیا و تقویت و توسعه ح. ک. روسیه

مدد می گیرد.

 

۵

دلیل محبوبیت استالین در روسیه

همان دلیل محبوبیت محمد رضا شاه در ایران است.

 

۶

چیست؟

 

۷

پوتین و دار و دسته اش

به نیت حذف لنینیسم

لنین را می کوبند و استالین را می ستایند.

 

پوتین طرفدار دفن حتی جنازه مومیایی شده لنین است

و

علنا

فتوا

می دهد.

 

۸

متد مبتنی بر نفی مکانیکی هر دگراندیش و برقراری دیکتاتوری فردی و یا اقلیت آری گو به استالین

متد محبوب پوتین و دار و دسته اش نیز است.

هولیگانیسم پوتینیستی

 

۹

البته

محتوای طبقاتی دیکتاتوری استالین با دیکتاتوری پوتین از زمین تا آسمان تفاوت دارد.

 

۱۰

خطر و عیب استالینیسم

همین جا ست:

در پشت سر استالینیسم

خرس خون آشام فاشیسم خرناسه می کشد.

 

۱۱

رقص سیوگانف به ساز توده ساده لوح

به

سقوط تئوریکی و ایده ئولوژیکی ح. ک. روسیه

منجر می شود

به تبدیل ح. ک. روسیه

به طویله منجر می شود.

 

۱۲

استالینیسم باید نقد شود

و

ضدیت ماهوی اش با مارکسیسم ـ لنینیسم کشف، اثبات و ابلاغ شود.

 

۱۳

پوتین و حزبش

نماینده نئوفاشیسم = ترامپیسم و امثالهم است.

 

۱۴

پوتین و دار و دسته اش

به لحاظ ایده ئولوژیکی ضد «شرقی» اند.

 

۱۵

بسان آ ف دی، عربان و نئوفاشیست های سوئد و مجارستان و لهستان و چک و امریکا و آلمان و فرانسه و غیره

هوادار سینه چاک حفظ عرزش های اروپایی و مسیحیت از نفوذ مهاجران و آوارگان خاور خاورانگشته اند.

 

هویت ها و تفاوت ها

 

۱

ترامپیسم و خمینیسم و صهیونیسم

همه

در تحلیل نهایی

تا مغز استخوان شان

مرتجعند.

 

۳

همه

 مظاهر فاشیسم و فوندامنتالیسم اند.

 

۴

ترامپیسم و صهیونیسم

به لحاظ فرماسیون اقتصادی و تاریخی به بورژوازی تعلق دارند و مترقی تر از خمینیسم و خامنه ای و سپاه و غیره هستند.

 

۵

هر ضدیت با امپریالیسم مثبت نیست.

 

۶

حتی

اگر

ضدیت

محتوای مقاومت بر ضد تجاوزگر داشته باشد.

 

۷

شاه و بورژوازی مدرن زمان شاه

هم

به همین دلیل طبقاتی و فرماسیونی ـ اقتصادی و تاریخی

مترقی تر از خمینیسم و فدائیسم و مجاهدیسم و زباله های دیگر بوده است.

 

۸

هر گردی گردو نیست.

 

۹

ای بسا مدفوعات که گرد گرد اند

بی آنکه گردو باشند.

 

۱۰

باید پرسید

که ضدیت با دربار و یا کاپیتالیسم و یا امپریالیسم و یا صهیونیسم

از کدام موضع طبقاتی و فرماسیونی صورت می گیرد.

 

۱۱

هرگز نباید با مدفوعات به دلیل گردی ظاهری شان متحد شد

 

۱۲

مدفوعات باید افشا شوند

قبل از اینکه دیر شود

 

تصادف

اصولا

تصادفی نیست.

 

۱

تصادف چیست؟

 

۲

تصادف = نحوه جامه عمل پوشی (واقعیت یابی) ضرورت.

 

۳

جبر و یا ضرورت در هیئت تصادف عرض اندام می کند.

 

۴

چاره ای جز این ندارد.

 

۵

ضرورت فقط در فرم تصادف تحقق می یابد.

 

۶

مثال:

جنگ جهانی اول

با ترور توله یکی از سلاطین اروپا

شروع می شود.

 

۷

یعنی با تصادفی شروع می شود.

 

۸

خیلی از ساده لوحان و یا عوامفریبان

از

تصادف

علت جنگ جهانی اول

را

کشف و ابلاغ می کنند.

 

۹

علت جنگ جهانی اول

بحران عمومی فرماسیون کاپیتالیستی بوده است و نه ترور توله ای

 

۱۰

تصادف چندان هم تصادفی نیست.

 

۱۱

مثال دیگر:

۹۹ در صد

دوستان الکی ما

از همین تصادف مورد نظر شما

بی نصیب مانده اند.

 

۱۲

تصادف چندان هم تصادفی نیست.

 

۱۳

یعنی

تصادف

هم قانونمند است

و

نه

الکی و توخالی

 

سیوگانف نوچه کسی نیست.

 

۱

سیوگانف به لحاظ جهان بینی چیست؟

 

۲

وجه مشترک سیوگانف با پوتین چیست؟

 

۳

این سخنان سیوگانف مملو از ایرادات متنوع است.

فرق هم نمی کند که کدام ترجمه دقیق تر باشد.

 

۴

ایرادات این سخنان او کدامند؟

 

۵

روزبه ها بهتر است به مفاهیم بپردازند.

 

۶

راه راست همین است.

 

۷

ما

دیر فهمیدیم

 

۸

همنوعان تیزهوش از دیرفهمان درس عبرت بگیرند

بهتر است

 

شما بیشتر شبیه کسانی میشوید که ارتباط بیشتری با آنها دارید.

پس با افرادی ارتباط برقرار کنید که ذهن ثروتمند دارند.

با افرادی ارتباط برقرار کنید که آگاهی بیشتری دارند.

حریف

 

ایکاش چنین بود.

 

ما

در فیسکده

حدود ۲۰ هزار دوست داریم

و شب و روز

برای شان پارس می کنیم

 

حتی احدی از این ۲۰ هزار نفر

ذره ای شبیه ما نشده

ما هم شبیه هیچکدام از انها نشده ایم

 

همه چیز در جهان در حال تغییر است

به غیر آدمیان

 

یاشار آذری

 خری

است

که خود را قاطی آدم ها کرده است.

۱

خط مشی حزب توده

هرچه باشد

باید تحلیل شود.

 

۲

تحلیل هم شده و می شود.

 

۳

خاین خطاب کردن حزب توده

اما

نشانه خریت است.

 

۴

چرا و به چه دلیل؟

 

۵

به این دلیل

که خر جماعت

که

یاشار آذری

بیشک یکی از انها ست،

عاجز از تمیز خریت از خیانت اند.

 

۶

سؤال

اکنون این است که چرا خر جماعت

از

مفهوم مسیحی ـ مذهبی و عهد بوقی خیانت

دست بردار نیستند؟

 

۷

جواب این سؤال

در خریت خر جماعت است.

 

۸

چون خر جماعت

قادر به تحلیل علمی خط مشی این و آن نیستند

به

تخریب اعتبار آنها

کمر برمی بندند.

یاشار آذری خر

در این میان استثناء نیست.

 

۹

حزب توده

به هر دلیلی

خطای خطیری مرتکب شده و بهای کلانی به همین دلیل پرداخته است.

 

۱۰

ولی حزب توده

چه خطا می کرد و چه خطا نمی کرد

در توده ستیزی لاشخورها تغییری صورت نمی گرفت.

 

۱۱

سایمیشم آغزوزداکی دندانیزی

 

۱۲

لاشخورها

توده ستیزی را با شیر مادر اندر می کنند و با کفن و دفن از خود بدر می رانند.

 

۱۳

حزب توده

نخست توسط اجامر کودتای ۲۸ مرداد (ارتجاع بین المللی واشرافیت فئودالی ـ روحانی و بورژوازی)

و

بعد از عنگلاب اسلامی

توسط ارتجاع سیاه

تار و مار شده است.

 

۱۴

تبر بر تار و پود حزب توده فرود آمده است.

 

۱۵

حزب توده بهترین سران و سرداران خود را از دست داده است.

 

۱۶

یاشار آذری و خران و لاشخوران دیگر

اکنون

به دلیل خالی بودن کله از مغز اندیشنده و چنته از سخن سنجیده

بر جنازه حزب توده شلاق می زنند و عرعر سر می دهند.

 

۱۷

خرجماعت

هنوز نمی دانند که هر حزب و سازمان سیاسی

حق دارد 

که

 هر خط مشی معینی 

را 

که

 درست می پندارد

در پیش گیرد.

 

۱۸

هیچ خری و لاشخوری

حق ندارد که برای احزاب سیاسی

تعیین تکلیف کند.

 

۱۹

روشنگری علمی و انقلابی

این حق هر عضو جامعه

را

و هر حزب سیاسی

را

به رسمیت می شناسد

و

صادقانه

نسبت بدان خط مشی

تحلیل ارائه می دهد.

 

۲۰

تحلیل به عوض تخریب

 

۲۱

تحلیل به عوض توهین

 

۲۲

تحلیل به نیت تصحیح

 

۲۳

تحلیل به نیت تقویت و توسعه و تکمیل

 

کسی که این عندرزها را می دهد

از

کم و کیف زندگی کمترین خبری ندارد.

 

نان

در طویله طبقاتی

از کام اژدها بیرون می آید

آنهم با چه ذلتی

 

سپاه پاسداران عنگلاب اسلامی چیست؟

 

۱

سپاه

واقعا هم جزو سازمان های وحشت، قساوت، جنایت و ترور است.

 

۲

ما در تحلیل شوهای تله ویزیونی سران و سرداران حزب توده

سپاه

را

مترادف با گستاپو

(سازمان شکنجه و سرکوب موحش فاشیسم)

ارزیابی کرده ایم.

 

۲

تازه با کلی تخفیفات.

 

۳

مثال:

بلایی که اجامر جنونگرفته سپاه

بر سر شلتوکی و یاران

آورده اند

نشانه قسی القلبی و بی رحمی ماورای فاشیستی و ماورای نازیستی است

 

وطن

ویرانه

از

یار

است

یا

اغیار

یا

هردو

 

مصیبت

از

مسلمان ها ست

یا

کفار

یا

هردو

حکیم ابوالقاسم لاهوتی

 

وطن

ویرانه

از

آب است

یا

میراب

یا

هردو

 

خرابی ها

زطوفان است

یا

سیلاب

یا

هر دو

 

نمی بینم کسی را در وطن

فکر وطن باشد

ربوده ملتی

را

خواب

یا

گرداب

یا

هر دو؟

 

علی پاشایی

 

شاپور بیژنی

اگر بفهمد 

که

هوادارانش

از

زباله های آنارشیسم

مثل میستر چامسکی

آیه و روایت و حدیث منتشر می کنند

در

خاوران توفان به پا خواهد کرد

 

به عوض تربت کربلا

جرثومه کثافت و هیئت نکبت آخوندها

را

باید

به کام سیل خروشان داد.

ادامه دارد.

سیری در مرثیه ابتهاج «طبری» در رثای احسان طبری (قسمت سوم)

 

تحلیل

از

میمحا نجار

 

 

۱۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2794

 

۱۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2799

 

۱۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2802

 

۱۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2808

 

۱۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2818

 

۲۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2828

 

۲۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2833

 

 ۲۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2840

 

۲۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2847

 

۲۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2856

 

ادامه دارد.

سیری در مرثیه ابتهاج «طبری» در رثای احسان طبری (۲۴)

 

تحلیل

از

میمحا نجار

 

 

آتشی

 مُرد 

و 

سرا پُر دود شد

 

ما زیان دیدیم و او نابود شد

 

آتشی 

خاموش شد

 در محبسی

 

درد آتش را چه می داند کسی

 

او 

جهانی بود

 اندر خود

 نهان

 

چند و چون خویش

 به (بهتر) داند جهان

 

بس که نقش آرزو در جان گرفت

خود

 جهان آرزو گشت

 آن شگفت

 

آن جهان خوبی و خیر بشر

آن جهان خالی از آزار و شر

 

خلقت او خود خطا بود از نخست

شیشه

 کی ماند به سنگستان

 درست؟

 

جان نازآیین آن آیینه رنگ

چون کند 

با 

سیلی این سیل سنگ؟

 

از شکست او که خواهد طرف بست؟

تنگی دست جهان است این شکست

 

پیش روی ما گذشت این ماجرا

این کری تا چند،

 این کوری چرا؟

 

در این بند مرثیه

تصویر احسان طبری در آیینه ضمیر شاعرانه سایه

تبیین می یابد.

 

احتمالا

اکثریت قریب به اتفاق توده ای ها

همین تصور و تصویر سایه 

را

از

احسان طبری

داشته اند و دارند.

 

نیک آیین 

حتی

 اثری از آثارش

را

با

سخنی از طبری

تزیین کرده است.

 

۱

آتشی

 مُرد 

و 

سرا پُر دود شد

 

ما زیان دیدیم و او نابود شد

معنی تحت اللفظی:

آتشی مرد

و

خانه از دود پر شد.

 

ما صدمه دیدیم و طبری نابود شد.

 

سایه در این بیت مرثیه

دیالک تیک شخصیت (طبری) و جامعه

را

به شکل دیالک تیک آتش و سرا بسط و تعمیم می دهد:

طبری

بسان آتشی

می میرد

و

جامعه

سیاهپوش 

می شود.

 

آتش 

یکی از مهمترین و مقدس ترین مفاهیم پوئه تیکی ـ اتیکی ـ استه تیکی سایه 

 است.

 

ریشه اش

شاید

به

آیین پرستش آتش در ایران باستان

برسد.

 

سایه

در

مرثیه دیگری

در

سوگ رفیق دیگری

به

نام مرتضی کیوان

هم

از

مفهوم آتش

بهره برگرفته است:

 

https://www.aparat.com/v/Fep84/

 

كیوان ستاره بود

امیر هوشنگ ابتهاج

 

ما از نژاد آتش بویدم

همزاد آفتاب بلند

 اما

با 

سرنوشت تیره خاکستر

 

عمری میان کوره بیداد

سوختیم

 

او 

چون شراره رفت

من

 با 

شکیب خاکستر

 ماندم

 

کیوان ستاره شد

تا 

بر

فراز این شب غمناک

امید روشنی

 را

با ما نگاهدارد

 

کیوان ستاره شد

تا 

شب گرفتگان

راه سپید 

را

 بشناسند

 

کیوان ستاره شد

که 

بگوید:

«آتش

آنگاه آتش است

کز اندرون خویش بسوزد

وین شام تیره را بفروزد.»

 

من 

در

 تمام این شب یلدا

دست امید خسته خود

 را

در

دست های روشن او 

می گذاشتم

 

من 

در 

تمام این شب یلدا

ایمان آفتابی خود 

را

از 

پرتو ستاره او 

گرم داشتم

 

کیوان

 ستاره 

بود

با 

نور زندگانی می کرد

با 

نور 

درگذشت

 

او

 در 

میان مردمک چشم ما 

نشست

تا

 این ودیعه 

را

روزی 

به 

صبحدم

بسپاریم

 

پایان

 

۲

آتشی

 مُرد 

و 

سرا پُر دود شد

 

ما زیان دیدیم و او نابود شد.

 

تصور و تصویر تأمل انگیزی 

است:

آتشی

نابود

می شود

و

سرا پر 

دود.

 

آتش

هستی روشنی بخش و گرمابخش ارجمند خود

را

از دست می دهد

و

سکنه خانه

در

ظلمت و سرما و توده ی تیره دود اختناق آور برخاسته از مرگ آتش

رنج می برند.

 

خیلی زیبا ست.

 

ادامه دارد.

مفهوم

 

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

شین میم شین

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2815

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2820

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2829

 

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2835

 

۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2843

 

۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2854

 

پایان

مفهوم (۶) (بخش آخر)

 

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

شین میم شین

 

I

انواع روابط مفاهیم با یکدیگر

 

۱۷

·      در منطق سنتی تمایزات مفهومی بیشماری انجام یافته اند که نه در منطق مدرن ارزش و اعتبار دارند و نه در متدئولوژی علوم.

·      از آن جمله اند:

 

الف

مفهوم کلکتیو

 

·      مفهوم کلکتیو به مفهومی اطلاق می شد که از کلیت چیزهای همگون تصویرسازی می کند.

 

ب

مفاهیم مشخص و مجرد

 

۱

·      مفهوم مشخص عبارت بوده از مفهومی که قابل مشاهده است.

 

۲

·      مفهوم مجرد به مفهومی اطلاق می شد که غیرقابل مشاهده است.

 

۳

·      به عبارت دیگر، مفهوم مشخص مفهوم خاصتر و مفهوم مجرد مفهوم عامتری است.

 

پ

مفاهیم لازم و ملزوم

 

۱

·      مفاهیم لازم و ملزوم به مفاهیمی اطلاق می شد که متقابلا یکدیگر را پیش شرط قرار می دهند:

·      مثلا مفهوم کودک که مفهوم والدین را پیش شرط خود قرار می دهد و برعکس.

 

۲

·      اشاره به همه این طبقه بندی های کهنه بیهوده است.

 

پایان

کمونیست ها امروز (۱۴)

آنتونیو لابریولا (1843 ـ 1904)

استاد فلسفه نظری در دانشگاه روم
یکی از اولین ومتنفذترین مارکسیست های ایتالیا
آثار و اندیشه های او، الهام بخش فلاسفه دیگر، از جمله آنتونیو گرامشی و بنه دیتو کروسه بوده اند.

(حزب و جهان بینی آن)
پروفسور هانس هاینتس هولتس
برگردان یدالله سلطان پور


بخش پنجم
وظایف مبرم تئوری امروز!

• مسائل اصلی امروزه کدامند، که برای گسترش میدان پراتیک، برخورد تئوریکی به آنها ضرورت مبرم دارد؟

1
اولین وظیفه مبرم


• بورژوازی توانسته شمار بیشماری از کمونیست ها را نسبت به تاریخ خویش بیگانه سازد و هویت تاریخی جنبش را نابود کند.
• دلیل کامیابی بورژوازی را باید در مسئله عینی سرکردگی و هژمونی ایدئولوژیکی او دید.
• ما اما تنها به شرطی کمونیست ایم، که عضو و ثمره تاریخ جنبش کارگری انقلابی باشیم، با همه قهرمانیت، با همه خدمات و خطاها و با همه بیدادها که در این «نبرد مرگ و زندگی» ـ به قول هگل ـ صورت گرفته، می گیرد و خواهد گرفت.

• مقطع تعیین کننده در تاریخ جنبش کارگری انقلابی، انقلاب اکتبر است، که در آن طبقه کارگر می تواند بر ضد جهانی از دشمنان رنگارنگ، به پیروزی سیاسی نایل آید و ساختمان یک جامعه سوسیالیستی را آغاز کند.

• ما باید به اکتبر سرخ وفادار بمانیم، اگرچه تضادهای داخلی حل نشده در مرحله ساختمان سوسیالیسم و قدرت دشمنان خارجی، سرانجام آن را به شکست کشاندند.

• طبقه کارگر تحت رهبری حزب کمونیست ثابت کرد، که حتی تحت شرایط بسیار نامناسب می تواند پیشرفت واقعی را ببرکت مبارزه امکان پذیر سازد و ذلت و ادبار کنونی دولت های سوسیالیستی سابق در اروپای شرقی، پس از پیروزی ضد انقلاب، عظمت این پیشرفت را برای جماعات غافل عریان و آشکار می سازد.
• ما اما زمانی قادر به دفاع از میراث خویش خواهیم گشت، که تضادهای داخلی را، که مسبب شکست بوده اند، بکمک شناخت افزار دیالک تیکی ماتریالیسم تاریخی توضیح دهیم.

• همبستگی عاطفی و محکوم کردن اخلاقی نمی توانند حلال مشکلات باشند، اگرچه عاطفه و احساس، گشتاور لاینفک ذهنیت (سوبژکتیویته) و شور انقلابی ما را تشکیل می دهد و اخلاق مندی، بخش صرفنظرناپذیر رفتار انقلابی است.

• ما اما باید اخلاق مندی شخصی را از ساختارهای تاریخی ماورای شخصی تمیز دهیم و از سقوط به دره «بینش نوکرمنشانه» پرهیز کنیم، که هگل با تنفر و انزجار به تازیانه انتقاد می بندد.

• ما نباید سیاست را بمثابه یکی از مقولات زندگی خصوصی تلقی کنیم.

• ما باید شعور شهروندی را در برابر شعور بورژوائی بر پا داریم.

• تحلیل ماتریالیستی ـ تاریخی تاریخ ما، بمثابه تاریخ مبارزه طبقاتی جهانی ـ سیاسی شدت گیر، هویت ما را بمثابه کمونیست تضمین می کند.
• هویتی که مارکس و انگلس را، لابریولا و گرامشی را، لنین، استالین و مائو را در بر می گیرد و به زبان دیالک تیک، هویتی از هویت و نا هویت را نمودار می سازد.

• ما تنها از منبع انتقاد بطور تئوریک مستدل می توانیم، انرژی و نیروی لازم را برای بدست گرفتن ابتکار عمل استراتژیکی کسب کنیم.

2
دومین وظیفه مبرم


• ما بر این باور استوار می مانیم که انقلاب اکتبر هرگز خطای تاریخی نبوده، اگرچه تحت شرایط نارسی رخ داده است.
• برای روشن کردن اهمیت سرمشقین و الگو واره انقلاب اکتبر، باید یادآور شد که سرمایه داری در قرن بیستم، هنوز منابع مادی و امکانات توسعه کافی در اختیار داشت، تا از مهلکه بحران عمومی که با جنگ جهانی اول واردش شده بود، برای مدت درازی جان سالم بدر برد.

• «پایان تاریخ»، یاوه ای بیش نیست، که فلاسفه بورژوائی تاریخ به خورد ما می دهند.
• چون تاریخ از سطح کنونی سیطره عام سرمایه فراتر می رود، پس دوران ما کماکان، دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم خواهد بود و یا به قول روزا لوکزمبورگ، آلترناتیوی به نام بربریت خواهد داشت.

• اما از آنجا که سرمایه داری امروز هم، مثل سال 1917 ـ 1918 میلادی به اندازه کافی نیرومند است، تا بر ضد نیروهای انقلابی با توسل به مانی پولاسیون ایدئولوژیکی و با اعمال زور و سرکوب پیروز شود، بار دیگر همانند سال 1917، امکان آن وجود دارد، که زنجیر سرمایه در حلقه سستی بگسلد، یعنی در یک کشور با شرایط نارس، ولی با تضادهای باز و ملتهب، انقلابی در گیرد.

• مراجعه کنید به مانی پولاسیون (تخریب افکار عمومی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• هر انقلابی، امروز ـ بلحاظ گرایش ـ انقلاب سوسیالیستی خواهد بود.

• چون در کشورهای در حال توسعه، دیگر امکان تکرار انقلاب بورژوائی وجود ندارد، تا کشور مربوطه راه تاریخی گذار از جامعه سرمایه داری به سوسیالیسم را طی کند.

• انقلاب بورژوائی دیگر در هیچ کشوری نخواهد توانست، نیروهای سازنده سرمایه داری در مرحله ساختمان سیستم را آزاد سازد، بلکه آن را به مذبح مکانیسم استثماری سرمایه انباشت شده قدرت های امپریالیستی خواهد برد.

• از سال 1945 به بعد مثال های زیادی در این زمینه وجود دارد.

• به احتمال قوی، در آینده نیز جامعه ای که گذار از سرمایه داری به کمونیسم را تحقق می بخشد، همانطور که در اتحاد شوروی در سال 1917 اتفاق افتاد، جهش از سرمایه داری شبه «مستعمراتی» به سوسیالیسم را پیش گیرد و با تضادهای اقتصادی، نهادین و ایدئولوژیکی دست به گریبان گردد.

• مجموعه جنبش جهانی کمونیستی باید به حمایت از هر انقلابی که رخ می دهد و یا تحت فشار سرمایه داری مقاومت می ورزد (مثلا کوبا) برخیزد.

• حمایت مورد نظر باید علاوه بر همبستگی، با طرح مبارزه طبقاتی بین المللی همراه باشد، مبارزه طبقاتی عاری از کوتاه آمدن ها و تسلیم طلبی ها که همواره به پیروزی طبقه حاکم منتهی می شود.
• اینکه تضمین هر انقلاب در هر جا، تنها با برقراری یک رژیم ماهیتا سوسیالیستی، یعنی با استفاده از وسایل دیکتاتوری پرولتاریا امکان پذیر است، احتیاج به بحث ندارد.
• اما برای مقابله با خطرات مسخ (تجربه ای که ما در گذشته داشته ایم)، در کشورهائی که از مرحله حقوق دولتی کاملا توسعه یافته بورژوائی راه سوسیالیسم در پیش نمی گیرند، به تئوری فرم های سازمان دولت و جامعه نیاز مبرم خواهد بود.

• توسعه سیستم حقوقی بورژوائی به سیستم حقوقی سوسیالیستی با تشکیل سیستم حقوقی سوسیالیستی از قانون اساسی جامعه ماقبل سرمایه داری تفاوت جدی دارد.
• اگرچه اینجا نیز عوامل معینی نقش تعیین کننده بازی می کنند، اما خودویژگی تاریخی خطر بروز یک اوپورتونیسم پراگماتیکی را در بطن خود دارد و با تدوین تئوریکی مطالبات صوری قانونیت سوسیالیستی می توان بر ضد آن وارد عمل شد.

ادامه دارد

تأملی در مفاهیم تق و لق علمای نامه مردم (۴)

 

تحلیلی 

از

یدالله سلطان پور

 

۱

مبارزه به‌ منظور گذار از مرحلهٔ دیکتاتوری به مرحله ملی- دموکراتیک

 بدون در نظر داشتن توازن نیروهای اصلی در جهان 

و 

مناسبات آن‌ها با رژیم ولایی 

نمی‌تواند به‌ پیش برده شود.

 

معنی تحت اللفظی:

برای گذار از مرحله دیکتاتوری به مرحله ملی ـ دموکراتیک 

باید

به هموزنی نیروهای اصلی در جهان

و

مناسبات نیروهای اصلی در جهان با رژیم ولایی

توجه داشت.

 

علمای نامه مردم

در

 این جمله 

قبل از همه

دو مفهوم زیر را به کار می برند:

 

الف

مرحله دیکتاتوری

 

ب

مرحله ملی ـ دموکراتیک

 

 ۲

مبارزه به‌ منظور گذار از مرحلهٔ دیکتاتوری به مرحله ملی- دموکراتیک

 

 بدون در نظر داشتن توازن نیروهای اصلی در جهان 

 

و 

 

مناسبات آن‌ها با رژیم ولایی 

 

نمی‌تواند به‌ پیش برده شود.

 

کسی که این جفنگجمله را سرهمبندی کرده،

حرف دهان خود

را

حتی

نفهمیده است.

 

معلوم نیست که منظور حریف پرت از مرحله

از

 مرحله

چیست؟

 

در ادبیات حزب توده ی خدا بیامرز

از

مرحله ملی ـ دموکراتیک انقلاب 

حرف در بین بوده است.

 

حمید صفری 

این دو مفهوم

را

از

صدای پیک ایران

توضیح داده بود:

 

الف

مرحله انقلاب وقتی و به شرطی می تواند ملی باشد

 که

 جامعه

 مستعمره و یا نیمه مستعمره 

باشد.

 

به همین دلیل

انقلابات 

در

مستعمرات و یا نیمه مستعمرات

محتوای ملی 

دارند.

 

به همین دلیل

از

جنبش رهایی بخش ملی

سخن بر زبان می آید.

 

ب

مرحله انقلاب وقتی و به شرطی می تواند دموکراتیک باشد 

که 

جامعه

 فئودالی و یا نیمه  فئودالی

باشد.

 

۳

مبارزه به‌ منظور گذار از مرحلهٔ دیکتاتوری به مرحله ملی- دموکراتیک

 

 بدون در نظر داشتن توازن نیروهای اصلی در جهان 

 

و 

 

مناسبات آن‌ها با رژیم ولایی 

 

نمی‌تواند به‌ پیش برده شود.

 

چین

به عنوان مثال

جامعه ای نیمه فئودال و نیمه مستعمره

بود.

 

به همین دلیل

محتوا و مرحله انقلاب چین

ملی ـ دموکراتیک

بوده است:

طرد امپریالیسم ژاپن از کشور و سلب مالکیت از اشرافیت فئودال

بوده است.

 

۴

مبارزه به‌ منظور گذار از مرحلهٔ دیکتاتوری به مرحله ملی- دموکراتیک

 

 بدون در نظر داشتن توازن نیروهای اصلی در جهان 

 

و 

 

مناسبات آن‌ها با رژیم ولایی 

 

نمی‌تواند به‌ پیش برده شود.

 

ما

وقتی از مرحله معینی از انقلاب سخن می گوییم،

در

زیربنای اقتصادی جامعه

حرکت می کنیم.

 

اشرافیت فئودال و روحانی و دولت استعماری

مالکیت بر وسایل اساسی تولید و توزیع و تجارت و غیره

را

قبضه کرده است.

 

به همین دلیل

برای خلع ید از آندو

به

انقلاب ملی و دموکراتیک

نیاز می افتد.

 

این بدان معنی است 

که

ضد دیالک تیکی انقلاب ملی و دموکراتیک

باید

در

زیربنای اقتصادی

(مناسبات تولیدی)

باشد.


ضد دیالک تیکی انقلاب ملی و دموکراتیک

ارتجاع فئودالی ـ روحانی و مستعمراتی

باید باشد

و

نه

دیکتاتوری ولایی کذایی

که

یکی از عناصر روبنایی جامعه است.

 

برای فهم این مسئله

به

تریاد تز ـ آنتی تز ـ سنتز

باید

اشاره کرد:

مناسبات تولیدی فئودالی ـ مستعمراتی در جوامع فئودالی ـ مستعمره (و یا نیمه فئودالی ـ نیمه مستعمره)

تز

محسوب می شود.

 

آنتی تز این مناسبات تولیدی

اقشار و طبقات انقلابی ملی و دموکراتیک

باید باشند 

که 

نافی تز مربوطه 

اند.

 

سنتز حاصل از ستیز آنتی تز بر ضد تز

به طور عینی

مناسبات تولیدی کاپیتالیستی

(جامعه سرمایه داری)

خواهد بود.

 

حتی

اگر سرکرده انقلاب ملی و دموکراتیک

طبقه کارگر 

باشد.

 

۵

مبارزه به‌ منظور گذار از مرحلهٔ دیکتاتوری به مرحله ملی- دموکراتیک

 بدون در نظر داشتن توازن نیروهای اصلی در جهان 

و 

مناسبات آن‌ها با رژیم ولایی 

نمی‌تواند به‌ پیش برده شود.

 

بیسوادی علمای نامه مردم

 فقط

 در عدم شناخت ضد دیالک تیکی ملی و دموکراتیک خلاصه نمی شود.

 

علما

نمی دانند

(و یا می دانند و خود را به نادانی می زنند)

که

دیکتاتوری

مرحله نیست

 و

ضد دیکتاتوری 

نه

مرحله ملی و دموکراتیک،

بلکه

دموکراسی

است.

 

اگر کسی سواد مارکسیستی هم نداشته باشد،

حداقل

خیال می کند

که

ضد استبداد (دیکتاتوری)  

مشروطه سلطنتی

است

و

یا

در بهترین حالت

 آزادی

است.

 

منظور از آزادی 

هم

آزادی تشکیل حزب و انجمن و آزادی بیان و مطبوعات و انتخابات پارلمانی و غیره

(دموکراسی فرمال بورژوایی)

است.

 

احتمال آن می رود

که

منظور علما

از

مرحله ملی و دموکراتیک

هم

همین باشد.

 

چون

جامعه ایران

نه

در

زمان شاه

نیمه فئودال و نیمه مستعمره 

بود

و

نه

اکنون

در

زمان شیخ


نیمه فئودال و نیمه مستعمره

است.

 

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۱۵)

 

شین میم شین

 

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۱ ـ ۱۵)

 

۱

بداندیش تو ست، آن و خونخوار خلق

که نفع تو جوید، در آزار خلق

 

معنی تحت اللفظی:

کسی که نفع تو را در مردم آزاری می جوید،

بدخواه تو و خونخوار مردم

است.

 

سعدی

در

این بیت شعر

 شبان

 را

 از

 صدمات استرتژیکی گرگ

آگاه می سازد.

 

او

از

ستمی که بر توده های رعیت می رود،

نمی تواند بی خبر باشد

و

لذا

پادشاه

 را

از

خوردن فریب ظاهر گرگ ها

منع می کند:

کسی نفع دربار را در آزار خلق می جوید، اگر هم با تشدید استثمار رعایا به پر کردن گنج دربار کمک کند، در واقع بداندیش سلطنت است.

 

۲

بداندیش تو ست، آن و خونخوار خلق

که نفع تو جوید، در آزار خلق

 

سؤال

 

سعدی

در این بیت شعر،

برای تعیین چند و چون مأمورین جمع آوری خراج و بهره مالکانه و غیره،

تثلیث ش  ـ گرگ ـ گ

را

 به شکل تثلیث ش  ـ مأمور دولتی ـ ر  بسط و تعمیم می دهد.

 

جواب

 

سعدی

در این بیت شعر،

برای تعیین چند و چون مأمورین جمع آوری خراج و بهره مالکانه و غیره،

تثلیث شبان ـ گرگ ـ گله

را

 به شکل تثلیث شاه ـ مأمور دولتی ـ رعیت بسط و تعمیم می دهد.

 

۳

خداترس را بر رعیت گمار

که معمار ملک است پرهیزگار

 

سؤال

 

سعدی

در بیت قبلی همین شعر

 به عنوان معیار عینی

برای تعیین مأمور دولتی،

 دیالک تیک الف ملک و خ  ملک

را  

به خدمت گرفته بود

و

 مأمور خداترس و پرهیزگار

 را

 معمار ملک

نامیده بود.

 

جواب

 

سعدی

در بیت قبلی همین شعر

 به عنوان معیار عینی

برای تعیین مأمور دولتی،

 دیالک تیک آبادی ملک و خرابی ملک

را  

به خدمت گرفته بود

و

 مأمور خداترس و پرهیزگار

 را

 معمار ملک

نامیده بود.

 

۴

سعدی

یک سال بعد،

در

گلستان

نیز

همین دیالک تیک

 را

در

مورد مأموران دولتی

 به خدمت می گیرد:

 

غافلی را شنیدم

که

خانه رعیت خراب کردی،

تا

خزینه سلطان آباد کند.

(گلستان با ب اول، ص ۴۲ ـ ۴۳.)

 

معنی تحت اللفظی:

کوته اندیشی

برای پر کردن خزانه سلطان

رعایا را خانه خراب می کرد.

 

سؤال

 

سعدی

در این جمله گلستان

دیالک تیک آبادی ملک و خرابی ملک

 را

 به شکل دیالک تیک آباد کردن خ  و خراب کردن خ بسط و تعمیم می دهد

و

 مأمور مربوطه

را

غافل می نامد.

 

جواب

 

سعدی

در این جمله گلستان

دیالک تیک آبادی ملک و خرابی ملک

 را

 به شکل دیالک تیک آباد کردن خزینه سلطان و خراب کردن خانه رعیت بسط و تعمیم می دهد

و

 مأمور مربوطه

را

غافل می نامد.

 

۵

این نکته بر پیگیری و مداومت تئوریکی ـ فکری سعدی دلالت دارد.

 

سعدی

اندیشنده ای ژرف اندیش و سیستماتیکی اندیش

است.

 

سعدی

به

عالی ترین عضو و نماینده طبقه حاکمه

هشدار می دهد:

عدول مأمورین دولتی از حد عینی

همان

 و

هموار گشتن راه برای قیام دهقانان و یا فرار از  روستاها همان.

 

به نظر سعدی 

شبان 

باید

 گرگ 

را

 تحت کنترل داشته باشد.

 

ادامه دارد.

مقوله

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

 

۱

·    مقوله (کاته گوری) واژه ای یونانی است.

 

۲

·    مقوله به مفهوم بنیادی و عام هر علم اطلاق می شود.

 

·    (مقوله عام ترین مفهوم هر رشته علمی و فلسفی است. مترجم)

 

۳

·    مقولات حاوی بنیان اوبژکتیو (عینی) اند.

 

۴

·    مقولات حاوی محتوای به طرز اوبژکتیو (عینی) تعیین شده اند.

 

۵

·    مقولات از تعمیم شناخت بشری و قبل از همه از تعمیم نتایج علوم به دست می آیند. 

 

۶

·    مقولات حاکی از قانونمندی طبیعت و جامعه اند.

 

۷

·    مقولات ضمنا حاکی از مراحل شناخت پیش رونده ی جهان توسط انسان ها هستند.

 

۸

·    مقولات فرم های سوبژکتیو (ضد اوبژکتیو، ضد عینی) درک روابط ماهوی اوبژکتیو (عینی) اند.

 

۹

·    مقولات متحرک و متغیرند.

 

۱۰

·    مقولات در روند تاریخی کردوکار بشری تحول می یابند و استغناء کسب می کنند.

 

۱۱

·    مقولات پس از تشکیل به کسب استقلال نسبی در روند شناخت نایل می آیند و به مثابه فرم های کامل، حاوی هر محتوای دانشی ـ تجربی اند که به مدد آنها محتوای مربوطه حلاجی فکری می شود.

 

·    (دیالک تیک فرم و محتوا در این جمله به شکل دیالک تیک مقولات و دانش تجربی بسط و تعمیم داده می شود. مترجم)

 

۱۲

·    مقولات بدین معنا حاوی اپریوریته (ماورای تجربی بودن) فونکسیونال نسبی می شوند.

 

۱۳

·    مقولات فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی برای کلیه علوم از اهمیت بنیادی برخوردارند.

 

۱۴

·    با مقولات فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی تعین های ماهوی ماده و توسعه اش منعکس می شوند.

 

۱۵

·    منشاء و بنیان لازم برای حلاجی سیستم مقولتی جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی، بویژه به شرح زیرند:

 

الف

·    مقولات ماتریالیسم تاریخی اند.

 

ب

·    کاربست (استفاده از) مقولات ماتریالیسم تاریخی در آنالیز (تجزیه و تحلیل) روندها و پدیده های اجتماعی مشخص است.

 

·    (واژه مقولتی را به تقلید از واژه عقیدتی می سازیم. مترجم)

 

پایان

ادامه دارد.

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (بخش سی و هفتم)

پیشکش
به

امیر حسین آریان پور

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت 

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین 

 

۳۶۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2739

 

۳۶۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2776

 

۳۶۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2785

 

۳۶۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2797

 

۳۶۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2807

 

۳۶۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2816

 

۳۶۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2826

 

۳۶۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2830

 

۳۶۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2836

 

۳۷۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2848

 

ادامه دارد.