برای خون و ماتیکهجویه احمد شاملوخطاببهدکتر حمیدی شیرازیویرایش و تحلیلازیدالله سلطان پور 
 
۱

 هیشاعرهی!سرخی، سرخی است:لب ها و زخم ها!لیکن لبان یار تو را 
خندهـ هر زمان ـدندان نما کندزان پیشتر که بیند آن راچشم علیل توچون «رشته ای ز لؤلؤ تر، بر گل انار»،آید یکی جراحت خونین مرا به چشمکاندر میان آنپیدا ست استخوان
 
معنی تحت اللفظی:
هم
 لب ها سرخ رنگ هستند 
و 
هم 
زخم ها
 
فرق من و تو این است 
که 
  تو 
با چشمان علیلت
در خنده حبیبت، 
دندان های او را می بینی
و
 به رشته ای از مروارید های تازه بر روی گل انار تشبیه می کنی.
 
من
اما
جراحت خونینی 
را 
می بینم
که
استخوانی از آن بیرون زده است.
 
۲
زان پیشتر که بیند آن راچشم علیل توچون «رشته ای ز لؤلؤ تر، بر گل انار»،آید یکی جراحت خونین مرا به چشمکاندر میان آنپیدا ست استخوان
 

 
 حمیدی شیرازی و یا هر کس دیگر
 رشته دندان های سفید یار 
 را 
  به رشته ای از مروارید تازه و تر تشبیه می کند 
که
 در گل سرخ انار (لبان ماتیک خورده)  قرار دارد.
 
این تشبیه 
فی نفسه 
خیلی زیبا ست و به تخیلی قوی و غنی سرشته است.
 
شاعر
دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک گل سرخ انار و رشته ای مروارید بسط و تعمیم می دهد.
 
شاملو 
 این طرز بینش شاعر 
را
نتیجه علیل بودن چشمان او قلمداد می کند 
و 
نه 
نتیجه قوه تخیل و تصور و تشبیه ستایش انگیز او.
 
اما
چرا و به چه دلیل؟
 
۳
زان پیشتر که بیند آن راچشم علیل توچون «رشته ای ز لؤلؤ تر، بر گل انار»،آید یکی جراحت خونین مرا به چشمکاندر میان آنپیدا ست استخوان
 
 دلیل قوی و من ـ تقی احمد شاملو،
این است که شاعر باید به عوض مروارید و گل انار،
استخوانی بیرون زده از زخم خونینی را ببیند.
 
آن سان که خود او با چشمان سالمش می بیند.
 
ایراد این طرز «تفکر» شاملو چیست؟
 
الف
آنچه در این هجویه شاملو
بی شرمانه به باد فراموشی سپرده می شود و مسکوت می ماند،
نظرات درست و یا نادرست حمیدی شیرازی راجع به شعر سنتی و نو است.
 
شاملو
به هر دلیلی
کمترین اعتنایی به نظر و اندیشه همنوع ندارد.
 
شاملو
با
متد فکری متافیزیکی اش (دوئالیستی ـ هابیلی ـ قابیلی اش)
قبل از همه
شخص شخیص خود 
را
به مثابه شرف کیهان و قهرمان جهان می بیند
و
حمیدی شیرازی را به مثابه زباله جهان و آنتی قهرمان (آنتی هیرو)
تصور می کند
و
بی رحمانه و بی شرمانه می کوبد.
 
مشخصه اصلی شاملوئیسم و شاملوچیسم همین است:
گیر دادن به سوبژکت شناخت (صاحب نظر) و ماستمالی کردن اوبژکت شناخت (نظر).
 
ب
زان پیشتر که بیند آن راچشم علیل توچون «رشته ای ز لؤلؤ تر، بر گل انار»،آید یکی جراحت خونین مرا به چشمکاندر میان آنپیدا ست استخوان
 
شاملو
ضمنا
حمیدی شیرازی
را
به بهانه دگراندیشی
علیل العین
(دارنده چشمان علیل)
جا می زند و تحقیر و تخریب می کند.
 
 بدآموزی شعر شاملو
ضمنا
در این جور مفاهیم است:
 
به زعم شاملو
پیش شرط صحت نظر
سلامت چشمان صاحب نظر 
است.
 
اگر کسی مثلا چشمدرد داشته باشد و یا چشمش کور باشد،
در قاموس شاملو
نظرش به درد ننه اش می خورد.
 
تازه شاملو آدم خوبی است.
 
فریدریش نیچه
امام امت فاشیسم و شاملوئیسم
فرمان و فتوای فوری به اخته کردن او صادر می کند.
 
در این مورد
فتوا به بیرون کشیدن زبان حمیدی شیرازی از حلقش و یا  قتلش می دهد.
 
 

 
تفاوت شاعر و نویسنده شهیر فرانسه
ویکتور «هو» گو
با 
امثال نیچه و شاملو همین جا ست:
انسان کریه المنظری
در رمان گوژپشت نوتره دام
به مثابه دانشمند، متفکر و ضمنا هومانیست و همنوعدوست تصور و تصویر می شود و حتی ایدئالیزه می شود.
 
۴
زان پیشتر که بیند آن راچشم علیل توچون «رشته ای ز لؤلؤ تر، بر گل انار»،آید یکی جراحت خونین مرا به چشمکاندر میان آنپیدا ست استخوان
 
در این بند از هجویه شاملو،
تئوری شناخت ضدعلمی و خرافی این جماعت معرفی می شود:
 
الف
گناه کبیره و غیر قابل بخشش حمیدی شیرازی این است
که
لبان سرخ یارش را می بیند و دندان های او را که به هنگام خنده دیده می شوند، به مروارید تشبیه می کند.
 
دیدن سرخی لبان زنی و دندان های سفید زیبای او
نه
دال بر واقع بینی (رئالیسم) شاعر،
بلکه
جرم و جنایتی است.
 
این به معنی 
بی اعتنایی به عینیت اوبژکت شناخت 
 است.
 
این بدان معنی است که محتوای شناخت در اوبژکت شناخت (در موضوع شناخت، در یار حمیدی شیرازی) نیست.
 
محتوای شناخت در چیست؟
 
ب
زان پیشتر که بیند آن راچشم علیل توچون «رشته ای ز لؤلؤ تر، بر گل انار»،آید یکی جراحت خونین مرا به چشمکاندر میان آنپیدا ست استخوان
 
حمیدی شیرازی باید بسان شرف کیهانی،
به عوض دیدن لب سرخ و دندان سفید،
زخم سرخ خونچکانی را ببیند و استخوان سفیدی را که از زخم بیرون زده است.
 
این بدان معنی است که محتوای شناخت در سوبژکت شناخت (شاعر) است.
 
این به معنی سوبژکتیویسم معرفتی است.
 
این اما علاوه بر آن،
 به معنی ایرئالیسم معرفتی است.
به معنی ضد واقع بینی (ضد رئالیسم) است.
 
چگونه می توان به عوض دیدن لبان سرخ یار و دندان های سفید او،
زخم سرخی را دید و استخوان سفیدی را؟
 
پ

 
این بدان می ماند که کره خری را به مثابه کرگدنی ببینی.
 
دیدن کره خر به مثابه کرگدن اما نشانه خریت حتی نیست.
 
چون 
هیچ خری کره اش را با کرگدنی عوضی نمی گیرد.
 
این طرز بینش شاملو
حاکی از خردستیزی (ایراسیونالیسم) است که یکی از مشخصات ایده ئولوژیکی فاشیسم و شاملوئیسم و شاملوچیسم است.
 
 
۱
هیشاعرهی!سرخی، سرخی است:لب ها و زخم ها!لیکن لبان یار تو را خندهـ هر زمان ـدندان نما کندزان پیشتر که بیند آن راچشم علیل توچون «رشته ای زلؤلؤ تر، بر گل انار»،آید یکی جراحت خونین مرا به چشمکاندر میان آنپیدا ست استخوان
 
شاملو
برای اثبات صحت ادعای خود
(زخم خونین دیدن لبان سرخ زنان و استخوان دیدن دندان جانان)
دلیل هم دارد:
 
۲
زیرا که دوستان مرازان پیشتر که هیتلر ـ قصاب «آوش ویتس» ـدر کوره های مرگ بسوزاند،همگام دیگرشبسیار شیشه هااز صمغ سرخ خون سیاهانسرشار کرده بود،در هارلم و برانکسانبار کرده بودکندتاماتیک از آن مهیالابد برای یار تو، لب های یار تو!
 
معنی تحت اللفظی:
دلیل تفاوت بینشی من و تو 
(شاملو وحمیدی شیرازی)
دلیل نگرش و رؤیت و استنباط و ادراک این چنینی من (احمد شاملو) 
به شرح زیر است:
دوستان مرا 
یعنی 
سیاه پوستان و یهودی ها 
را
نخست ماتیک سازان امریکا
و
بعد 
هیتلر 
قصاب آوش ویتس
به شرح زیر عذاب داده اند و زجرکش کرده اند:
 
الف
از صمغ سرخ خون سیاهپوستان ساکن در محلات هارلم و برانکس 
شیشه های بیشماری پر کرده اند تا برای تولید ماتیک لبان زنان مصرف کنند.
 
ب
بعد
نوبت به هیتلر رسیده
و
یهودی ها
را
در کوره های مرگ سوزانده است.
 
۳
زیرا که دوستان مرازان پیشتر که هیتلر ـ قصاب «آوش ویتس» ـدر کوره های مرگ بسوزاند،همگام دیگرشبسیار شیشه هااز صمغ سرخ خون سیاهانسرشار کرده بود،در هارلم و برانکسانبار کرده بودکندتاماتیک از آن مهیالابد برای یار تو، لب های یار تو! 
 
شاملو
در این بند هجویه
در بهترین حالت
به مقایسه بورژوازی ایالات متحده امریکا با بورژوازی آلمان دست می زند:
در قاموس احمد شاملو
ستمگری بورژوازی
نخست در ایالات متحده امریکا شروع شده و بعد نوبت به بورژوازی آلمان تحت رهبری هیتلر رسیده است.
 
دوستان شاملو
را
یعنی 
سیاهان و یهودیان 
را
نخست 
بورژوازی ایالات متحده امریکا تحت ستم قرار داده
بعد
بورژوازی آلمان.
 
این ادعای احمد شاملو
به چه معنی است؟
 
۴
زیرا که دوستان مرازان پیشتر که هیتلر ـ قصاب «آوش ویتس» ـدر کوره های مرگ بسوزاند،همگام دیگرشبسیار شیشه هااز صمغ سرخ خون سیاهانسرشار کرده بود،در هارلم و برانکسانبار کرده بودکندتاماتیک از آن مهیالابد برای یار تو، لب های یار تو! 
 
محتوای این تحریف شاملو
همان تحریف امام امت است:
«امریکا ۲۰۰۰ سال است که ما را چنین و چنان کرده است.»
 
امریکا
اما
عمری در حد ۲۰۰ سال دارد.
 
قدمت بورژوازی آلمان و اروپا
به مراتب بیشتر از قدمت بورژوازی ایالات متحده امریکا ست.
 
اگر بدعت گزار و بانی ستم بر همنوعان مورد بحث باشد،
نه
بورژوازی امریکا،
بلکه
بورژوازی آلمان و اروپا ست.
 
سکنه سفید پوست امریکا و استرالیا 
از مهاجرین اروپایی تشکیل یافته اند.
 
۵
بعید است که شاملو به این حقیقت امر واقف نباشد.
 
هدف شاملو از این تحریف 
احتمالا
اثبات رادیکالیته خارق العاده خویش است.
 
خود بزرگ سازی است.
 
غافل از اینکه بورژوازی امریکا تحت رهبری ابراهام لینکن
بر خلاف بورژوازی آلمان تحت رهبری هیتلر
مخالف بردگی سیاهان و منادی برابری همه ابنای بشر بوده است.
 
بورژوازی امریکا
 حتی
بر ضد برده داران مرتجع و فاشیست و فوندامنتالیست امریکا در جنوب این کشور پهناور
به جنگ درازمدت خونینی مبادرت ورزیده است.
 
گذاشتن علامت تساوی میان بورژوازی آلمان و امریکا
نشانه خریت و خردستیزی شاملو ست.
چه رسد به تقدم قایل شدن در ستمگری به بورژوازی امریکا.
 
۶
زیرا که دوستان مرازان پیشتر که هیتلر ـ قصاب «آوش ویتس» ـدر کوره های مرگ بسوزاند،همگام دیگرشبسیار شیشه هااز صمغ سرخ خون سیاهانسرشار کرده بود،در هارلم و برانکسانبار کرده بودکندتاماتیک از آن مهیالابد برای یار تو، لب های یار تو!  
 
علاوه بر اینها همه،
ستمگری بورژوازی آلمان و امریکا
بر یهودیان و سیاهان
چه ربطی به استخوان دیدن دندان و زخم خونچکان دید لبان سرخ زنان دارد؟
 
بدین طریق
عینیت لب و داندن و زخم و استخوان 
انکار می شود.
 
تئوری شناخت شاملو و طرفداران خرفت شاملوئیسم و شاملوچیسم
همین است:
چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم ها
آن نیستند که واقعا هستند.
 
نه
 لب، لب است
و
نه
  سرخی، سرخی.
 
نه
دندان، دندان است
و
نه   
  استخوان، استخوان
و
نه،
زخم، زخم.
 
۷
تعیین کننده ی هویت و ماهیت چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم ها
در
تئوری شناخت شاملو و طرفداران خرفت شاملوئیسم و شاملوچیسم
حالات روحی و روانی این و آن است:
 
الف
اگر کسی دوست سیاهان و یهودیان باشد،
در تئوری شناخت شاملو
باید
دندان را استخوان ببیند و لبان سرخ را زخم خونچکان.
 
ب
اگر کسی دشمن سیاهان و یهودیان باشد،
در تئوری شناخت شاملو
باید
  استخوان را دندان ببیند و زخم خونچکان را لبان سرخ جانان.
 
۸
این
تئوری شناخت شاملو،
 چیزی جز سوبژکتیویسم پسیکولوژیکی نیست.
 
پسیکولوژیسم
یکی از مکاتب ارتجاعی در فلسفه بورژوایی واپسین است.
 
 
این اما عملا به معنی لشگر کشی بر ضد رئالیسم (واقع بینی) و دفاع از ایرئالیسم
(ضد واقع بینی)
 است.
 
این در تحلیل نهایی به معنی ایراسیونالیسم (خردستیزی) است.
 
۹
شاملو
با این ترفند
از پرداختن به نظرات حمیدی شیرازی راجع به تفاوت شعر نو و سنتی
شانه خالی می کند.
 
بدبختی مشتریان لاطائلات شاملو و شاملوئیسم و شاملوچیسم
همین است:
باد می خرند و باد می خورند و باد می کنند.
 
بی آنکه
چیزی بیاموزند و گامی جلوتر روند.
 
به همین دلیل
مبارزه پیگیر و آشتی ناپذیر
 با 
 لاطائلات شاملو و شاملوئیسم و شاملوچیسم 
وظیفه صرفنظرناپذیر روشنگری علمی و انقلابی است.
 
 
۱بگذار عشق تودر شعر تو بگریدبگذار درد مندر شعر من بخنددبگذار سرخ، خواهر همزاد زخم ها و لبان باد!زیرا لبان سرخ، 
سرانجامپوسیده خواهد آمد، چون زخم های سرخوین زخم های سرخ، سرانجامافسرده خواهد آمد، چونان لبان سرخوندر لجاج ظلمت این تابوتتابدـ به ناگزیر ـدرخشان و تابناکچشمان زنده ایچون زهره ای به تارک تاریک گرگ و میشچون گرمساز امیدی در نغمه های من!
 
معنی تحت اللفظی:
بگذار عشق تو در شعرت بگرید
و
درد من در شعرم بخندد.
 
بگذار رنگ سرخ
همشیره همزاد  لب ها و زخم ها باشد.
 
برای اینکه لب های سرخ 
بسان زخم های سرخ
سرانجام
خواهند پوسید
و
زخم های سرخ
بسان لب های سرخ
افسرده خواهند شد.
 
و
در لجاجت ظلمت این تابوت
چشم های زنده ای
به ناچار
بسان زهره بر آسمان تاریک گرگ و میش
مثل امید گرمساری در اشعار من،
می تابد.
 
۲
 بگذار عشق تودر شعر تو بگریدبگذار درد مندر شعر من بخندد
 
شاملو به عوض هماندیشی با حمیدی شیرازی
و
به عوض به چالش کشیدن نظرات او راجع به شعر،
به مقایسه شعر خود با شعر حمیدی شیرازی می پردازد:
 
فرق شعر شاملو با شعر حمیدی شیرازی این است 
که
 در شعر حمیدی عشق می گرید 
و
در شعر احمد شاملو 
درد می خندد.
 
در همین در مقابل هم قرار دادن فخرفروشانه  عشق با درد و گریه ناشی از عشق با خنده ناشی از درد
خردستیزی فئودالی - فاشیستی احمد شاملو عربده می کشد.
 
چرا و به چه دلیل؟
 
۳بگذار عشق تودر شعر تو بگرید 
گریه تحت فشار عشق امری طبیعی است.
 
در اثر گریه
تنش و تهیج روحی و روانی عاشق 
  انرژی زدایی می شود
 و
 روح و روان دستخوش آشوب عاشق
 آرامش می یابد.
 
فنر کشیده شده روان عاشق به حالت طبیعی برمی گردد.
 
گریه عاشق
فونکسیون انرژی زدایی از روان پریشان او را به عهده دارد.
 
این گریه
پدیده ای طبیعی و غریزی است
و
دست خود عاشق هم نیست.
 
بهتر هم همین است.
 
گریه ننگ نیست.
 
گریه واکنشی طبیعی ـ انسانی است.
 
غیر طبیعی و ضد انسانی
امتناع و یا نهی از گریه است.
 
۴
بگذار درد مندر شعر من بخندد
 
خنده در اثر درد،
نشانه جنون است.
 
آدم طبیعی و عادی و عاقل
تحت فشار درد
قهقهه سر در نمی دهد.
 
چنین کاری اصلا طبیعی نیست.
 
آدم باید سلب آدمیت شده باشد 
که
 در اثر درد
کیف خر کند و قهقاه خنده سر در دهد.
 
خنده در اثر درد
نشانه خریت و خردستیزی است.
 
جنون در اثر وحدت خریت با خردستیزی تشکیل می شود.
 

همه فلاسفه و علمای کج و کوله امپریالیستی
 از شوپنهاور تا نیچه
از پوپر تا یاسپرس
دیوانه بوده اند. 
 
۵
بگذار عشق تودر شعر تو بگرید 
 
 بگذار درد مندر شعر من بخندد
 
شاملو در این بند شعر
عشق را به مثابه ضد دیالک تیکی و یا دوئالیستی درد به خواننده شعرش قالب می کند.
 
این کردوکار احمد شاملو نیز نشانه خریت و خردستیزی است:
 
الف
ضد دیالک تیکی ریاضت (درد)
  لذت 
است.
دیالک تیک ریاضت و لذت.
 
ب
ضد دیالک تیکی عشق نفرت است.
دیالک تیک عشق و نفرت.
 
۶
بگذار عشق تودر شعر تو بگرید 
 
 بگذار درد مندر شعر من بخندد
 
شاملو
به نیت فخرفروشی فاشیست مآبانه
از ذلت، فضیلت می سازد و به خورد هواداران خرتر از خود می دهد.
 
آدم
در 
 ایده ئولوژی طبقات اجتماعی واپسین
سلب آدمیت می شود.
 

 
رادیو عراق در زمان شاه
مبلغ همین ایراسیونالیسم (خردستیزی) فاشیستی (شاملوئیستی) بود.
 
گردانندگان بی شرم رادیو عراق
از 
فدایی دهاتی موسوم به علیرضا نابدل
آدم ماشینی 
سرهم بندی می کردند.
 
نابدل 
به زعم این زباله ها
بخیه های زخم خود را بی مهابا می درید 
و 
خود را از تخت جراجی به پایین می افکند و شق القمر می کرد.
 
سازندگان قهرمانان قلابی
زباله هایی از این دست اند.
 
دریدن بخیه های زخم خود
کردوکاری ضد طبیعی، ضد غریزی، ضد عقلی و شرم انگیز است، 
نشانه جنون است 
و
نه 
کردو کاری فخرانگیز.
 
درد
یکی از مقولات ادبی - ایده ئولوژیکی مهم و مرکزی احمد شاملو ست
و
باید مستقلا مورد بررسی قرار گیرد.
 
همه لاشخورهای فاشیسم  وفوندامنتالیسم
مدعی داشتن درد عظیمی اند.
 
۷بگذار سرخ، خواهر همزاد زخم ها و لبان باد!زیرا لبان سرخ، 
سرانجامپوسیده خواهد آمد، چون زخم های سرخوین زخم های سرخ، سرانجامافسرده خواهد آمد، چونان لبان سرخ
 
این بند شعر احمد شاملو
جفنگی بیش نیست.
 
شاملو 
رنگ مشترک دو چیز مطلقا متفاوت را بهانه قرار می دهد و لاطائلات می بافد:
 
دلیل شاملو
 بر همشیره همزاد زخم ها و لب ها بودن رنگ سرخ
این است که هر دو روزی از بین خواهند رفت.
 
زخم ها افسرده خواهند شد و لب ها پوسیده خواهند شد.
 
دلایل قوی باید و من ـ تقی
 
 
۱بگذار،عشقـ این سان ـمردار وار در دل تابوت شعر توـ تقلید کار دلقک، قاآنی ـگندد
هنوزوبازخود راتوـ لاف زن ـبی شرم تر خدای همه شاعران بدان!لیکنمن(این حرام، این ظلم زاده، عمر به ظلمت نهاده،این برده از سیاهی و غم، نام)بر پای توـ فریب ـبی هیچ ادعازنجیر می نهم!
فرمان به پاره کردن این طومار می دهم!گوری ز شعر خویشکندن خواهموین مسخره خدا رابا سردرون آنفکندن خواهموریخت خواهمش بهسرخاکستر سیاه فراموشیبگذارشعر ما و توباشدتصویر کار چهرة پایان پذیرها:
تصویر کار سرخی لب های دخترانتصویر کار سرخی زخم برادران!
و نیز شعر منیک بارلااقلتصویر کار واقعی چهرة شمادلقکاندریوزگانشاعران!این بند آخر هجویه احمد شاملو ست.
 
این فرمی از چاقوکشی هنرمندان طویله عه «هورا» و عا «شورا» ست.
 
حمیدی شیرازی 
به عنوان عضو طبقه حاکمه
نظراتش را راجع به شعر نو و سنتی 
خواه علمی و خواه خرافی
مثل بچه آدم بر زبان رانده بود.
 
شاملو به مثابه عضو دیگر همان طبقه حاکمه
به عوض هماندیشی با همنوع
به عوض نقد نظرات او
سنگر قلابی می کند و پرچم قلابی برمی افرازد.
 
بهتر است که این بند شعر شاملو را هم تجزیه و تحلیل کنیم:
 
۲
 بگذار،عشقـ این سان ـمردار وار در دل تابوت شعر توـ تقلید کار دلقک، قاآنی ـگندد.
 
شاملو
حمیدی شیرازی را مقلد قاآنی می داند و قاآنی را دلقک قلمداد می کند.
 
در قاموس شاملو
وجه مشترک حمیدی شیرازی با قاآنی
مرگ عشق در تابوت شعر آندو ست.
 
شاملو
دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک تابوت شعر و عشق بسط و تعمیم می دهد.
 
  شعر حمیدی و قاآنی
در قاموس شاملو
تابوت لاشه عشق  است.
 
این تحقیر حمیدی و قاآنی
ضمنا
به معنی تجلیل خویشتن خویش توسط احمد شاملو ست.
 
این بدان معنی است که عشق شاملو
عشق زنده و شاد و شادابی است.
 
این تفاوت در بندهای بعدی شعر از صراحت خواهد گذشت.
 
ما از قاآنی چیزی نخوانده ایم تا به صحت و سقم ادعای شاملو پی ببریم.
 
۳
هنوزوبازخود راتوـ لاف زن ـبی شرم تر خدای همه شاعران بدان!
 
انتقاد شاملو از شیرازی
در این بند شعر
این است که شیرازی شاعر لاف زنی است.
 
مثلا
خود را خدای شعرا می داند.
 
حمیدی شیرازی واقعا هم در پایان هماندیشی اش با نیما
در سنت همه شعرای قرون وسطی
در ابیات واپسین
دست به خودستایی زده است.
 
حالا شاملو این بیچاره را مسمارکوب صخره ها ساخته است و تف باران می کند.
 
انگار
خود شاملو
کمترین میانه ای با خودستایی و خودبزرگ بینی ندارد.
 
شاملو 
سیری است که به پیاز طعنه می زند.
 
خود را شرف کیهان نام دادن کجا و اشاره به تسلط خود به فوت و فن و ظرافت های شعر کجا.
 
۴

 
لیکنمن(این حرام، این ظلم زاده، عمر به ظلمت نهاده،این برده از سیاهی و غم، نام)بر پای توـ فریب ـبی هیچ ادعازنجیر می نهم!
فرمان به پاره کردن این طومار می دهم!گوری ز شعر خویشکندن خواهموین مسخره خدا رابا سردرون آنفکندن خواهموریخت خواهمش بهسرخاکستر سیاه فراموشی
 
شاملو
خود
را
حرام و ظلم زاده و عمر به ظلمت نهاده و از ظلمت و غم نام برده
 قلمداد می کند.
 
معلوم نیست که من ـ زور شاملو از این جفنگمفهوم های انتزاعی بی در و پیکر چیست.
 
پزشک خصوصی شاملو
  معنی بعضی از مفاهیم این چنینی را از او می پرسد.
 
شاملو
ولی 
خودش هم معنی آنها را نمی داند و توصیه می کند که زنگ بزند و از پاشایی بپرسد.
 
پاشایی 
شیادی است که اشعار شاملو را «تحلیل» کرده است
و
شاملو کیف خر کرده است. 
 
اگر بخت یار باشد می توان تحلیل های پاشایی را مورد تأمل قرار داد.
 
۵
لیکنمن(این حرام، این ظلم زاده، عمر به ظلمت نهاده،این برده از سیاهی و غم، نام)بر پای توـ فریب ـبی هیچ ادعازنجیر می نهم!
فرمان به پاره کردن این طومار می دهم!گوری ز شعر خویشکندن خواهموین مسخره خدا رابا سردرون آنفکندن خواهموریخت خواهمش بهسرخاکستر سیاه فراموشی
 
ضد حرام و ظلم زاده و عمر به ظلمت نهاده و از ظلمت و غم نام برده،
می شود،
 فریب.
 
یعنی 
ضد احمد شاملو می شود
  حمیدی شیرازی که مقلد قاآنی دلقک است.
 
این هنوز چیزی نیست.
 
چیز این است که احمد شاملوی حرام و ظلم زاده
بر پای فریب
زنجیر می نهد.
 
می توان گفت که شاملو
حمیدی شیرازی را تجسم فریب می داند.
 
حمیدی شیرازی بدین طریق
فریبی است که جسمیت یافته است.
 
شاملو
اما به زنجیر قناعت نمی ورزد:
 
الف
فرمان به پاره کردن این طومار می دهم!
شاملو فرمان پاره کردن طومار شعر حمیدی مقلد قاآنی دلقک را صادر می کند.
 
ب
گوری ز شعر خویشکندن خواهموین مسخره خدا رابا سردرون آنفکندن خواهموریخت خواهمش بهسرخاکستر سیاه فراموشی
 
شاملو
از شعر خویش
گوری می کند و حمیدی شاعر را به مثابه خدای شعرا،
با کله در گور می افکند و بر سرش خاکستر سیاه فراموشی می ریزد.
 
خدا را شکر که بر سرتاپایش ادرار نمی کند.
 
۶بگذارشعر ما و توباشدتصویر کار چهرة پایان پذیرها:
تصویر کار سرخی لب های دخترانتصویر کار سرخی زخم برادران!
 
شاملو در این بند هجویه
به مقایسه شعر حمیدی شیرازی با شعر خود و شعرای امثال خود می پردازد:
 
این فرمی از فروتنی فرمال و دروغین شاملو ست.
 
رنجش اصلی شاملو از حمیدی شیرازی
نه
به دلیل مخالفت او با شعر نو
بلکه
به دلیل خودستایی حمیدی شیرازی در عرصه شعر است.
 
شاملو چشم دیدن هیچ حریفی را ندارد.
 
وقتی هم که زورش به کسی از جنس فروغ فیلسوف نمی رسد،
ایرادات بندتنبانی می گیرد و ادعا می کند 
که
 فروغ فرخزاد بدبو بوده است و از صد فرسنگی اش حتی نمی شد، رد شد.
 
 ۷بگذارشعر ما و توباشدتصویرکار چهرة پایان پذیرها:
تصویرکار سرخی لب های دخترانتصویرکار سرخی زخم برادران!
 
فونکسیون مشترک شعر شاملو و شیرازی
در قاموس شاملو
تصویر صورت چیزهای فانی است.
 
با این تفاوت که شعر شیرازی تصویرگر سرخی لب های دختران است
 و 
شعر شاملو تصویرگر زخم برادران.
 
فونکسیون شعر
در هر صورت
صورت نگاری است.
 
شعر
در قاموس شاملو
کاری به محتوای چیزها ندارد.
 
فکر و ذکر و هم و غم شعر
تصویر ظواهر و صور چیزها ست.
 
 ۸
و نیز شعر منیک بارلااقلتصویرکار واقعی چهرة شمادلقکاندریوزگانشاعران!
 
شعر شاملو
حداقل یک بار
به تصویر چهره دلقک ها و دریوزگان و شاعرانی از قبیل حمیدی شیرازی اختصاص می یابد 
و
از تصویر زخم برادران استثنائا صرفنظر می کند.
 
هنر نزد عیرانیان است و بس.
 
پایان.