از شاملوئیسم تا شاملوچیسم (۱۱)
سه چیز هست در او وحشت و عجائب و حمقسه چیز نیست در او وزن و لفظ و معنا نیست
معنی تحت اللفظی:
شعر تو به گوش ایرانی جماعت ناخوشایند است
به قضاوت این و آن اعتماد روا نیست.
سخن تو
علیرغم شیرینی خود تو
شیرین و دلنشین نیست.
شعر تو حاوی سه چیز است:
وحشت
حیرت
حماقت
شعر تو فاقد سه چیز است:
وزن
روش تبیین
معنی
۱اگر زمانی خود این سه بود و آن سه نبودبعید نیست که شعری شود که شیوا نیست
معنی تحت اللفظی:
اگر
احیانا
در شعری وحشت و حیرت و حماقت نباشد،
ولی وزن و لفظ و معنی باشد
و
یا
برعکس باشد،
باز هم امکان آن وجود دارد که شعر شیوایی نباشد.
می توان بر وزن همین جفنگ حمیدی شیرازی گفت:
اگر کسی حرف دهان خود را نفهمد، فرقی با گاو و خر ندارد.
با پوزش از گاو و خر که گاو و خر نیستند.
ایراد بینشی و نظری حمیدی شیرازی در این بیت جفنگشعرش چیست؟
۲
اگر زمانی خود این سه بود و آن سه نبودبعید نیست که شعری شود که شیوا نیست
سه چیز هست در او وحشت و عجائب و حمقسه چیز نیست در او وزن و لفظ و معنا نیست
شعر تو حاوی سه چیز است:
وحشت
حیرت
حماقت
شعر تو فاقد سه چیز است:
وزن
روش تبیین
معنا
حمید ی شیرازی
دوئالیسم فرم و محتوا
را
ناشیانه و ابلهانه
به شکل دوئالیسم (وزن و لفظ و معنا) و (وحشت و عجایب و حمق) بسط و تعمیم می دهد
و
بلافاصله
تخریب می کند.
آن سان که از شعر نیما
محتوای بی فرمی
مظروف بی ظرفی
باقی می ماند:
محتوایی
که
از وحشت و حماقت و حیرت تشکیل یافته است.
این طرز «تفکر» قر و قاطی حمیدی شیرازی
نشانه عجز او از تفکر بخور و نمیر است.
در قاموس او
محتوای شعر نیما
از وحشت و حیرت و حماقت تشکیل یافته است و
فرم شعر نیما
از
فقدان وزن و لفظ و معنا.
این نشانه ی بدترین نوع خریت و خردستیزی است:
این بدان معنی است که مظروف منفی مدفوع واره و تهوع آوری باشد،
بدون اینکه ظرفی برای آن باشد.
وجود چنین چیزی محال است:
چون هر چیزی قالبی برای خود دارد.
گاهی قالب زباله ای پوسته و پوست است.
در بدترین صورت
محیط زیست است
این ادعای ابلهانه حمیدی شیرازی
عملا و عینا
به معنی انکار فرم و سبک و ساختار شعر نیما ست.
کسی که ظاهرا بر سر فرم و سبک و ساختار شعر نیما
دست به لشگر کشی زده است،
منکر وجود وزن و لفظ و معنا به مثابه فرم در شعر نیما ست.
اساتید دانش کاه ها
چنین اند در عیران زمین.
۳اگر زمانی خود این سه بود و آن سه نبودبعید نیست که شعری شود که شیوا نیست
حماقت حمیدی شیرازی به اندازه ای است
که
خیال می کند،
ظرفی می تواند بدون مظروفی وجود داشته باشد
و
مظروفی بدون ظرفی.
به همین دلیل می گوید:
هم
شعر بی محتوا
می تواند بی مزه باشد
و
هم
شعر بی فرم.
این بدان معنی است
که
حمیدی شیرازی
حتی
عاجز از تفکر پیگیر دوئالیستی است.
دوئالیسم عجق ـ وجق حمیدی شیرازی
دوئالیسم هست و نیست
وجود و عدم
همه چیز و هیچ
است:
دوئالیسم محتوای منفی (وحشت و حماقت و حیرت) و فرم هیچ واره (وزن ولفظ و معنا) ست.
این همان «دوئالیسم» امیر پرویز پویان آخوند و مسعود احمد زاده آخوند تبار است.
تئوری بقا و فنا
تئوری هم استراتژی ـ هم تاکتیک
است.
این «دوئالیسم» عیرانی ـ فئودالی ـ روحانی
اصلا
دوئالیسم به معنی واقعی کلمه نیست.
چون
فاقد دو قطب لازمه است:
این «دوئالیسم» تک قطبی طویله ای
است
که
فقط به درد گاو خر می خورد و نه به درد آدم.
بازهم با پوزش از گاو و خر که نه گاو اند و نه خر.
۴ولی تو شعر شناسی که چیست در بر من:گلی که خسته از او دیده ی تماشا نیستیکی پرند سپید است نرم و رویا ستگرچه رویا نیست(معیوب)
معنی تحت اللفظی:
تو ولی شعر شناس هستی و می دانی
که
شعر در قاموس من،
گلی است که آدم از تماشایش سیر نمی شود.
ابریشم سفید نرم و روینده است،
اگرچه روینده نیست.
است.
بیت دوم این «شعر» حمیدی شیرازی معیوب است.
شاید اشتباه چاپی باشد.
حمیدی شیرازی
در اینجا
برخلاف بیت قبلی
فرم شعر را مطلق می کند و محتوای آن را هیچ می شمارد.
این همان «دوئالیسم» تک قطبی طویله ای،
است که ذکرش رفت.
شاید ۹۹ در صد اشعار سنتی وطنی
فرم محض باشند.
یعنی از محتوا و اندیشه و معنا تهی باشند.
همین فرمالیسم محض است
که
در
آیینه ضمیر فلسفه فقیر پویان و احمد زاده و حمیدی شیرازی و زباله های دیگر
منعکس می شود و جامه تئوری به خود می پوشد
و
به صورت «دوئالیسم» تک قطبی طویله ای در می آید.
ولی تو شعر شناسی که چیست در بر من:گلی که خسته از او دیده ی تماشا نیستیکی پرند سپید است نرم و رویا ستگرچه رویا نیست(معیوب)
معنی تحت اللفظی:
تو ولی شعر شناس هستی و می دانی
که
شعر در قاموس من،
گلی است که آدم از تماشایش سیر نمی شود.
ابریشم سفید نرم و روینده است،
اگرچه روینده نیست.
۱به جان معنی پیچیده با لطافت و نازچنانکه حاجب عشق و حجاب سیما نیست
معنی تحت اللفظی:
شعر
پیراهنی است
که
با لطافت و ناز بر اندام معنی پیچیده است.
پیراهنی
که
نه
مانع دیده شدن اندام عشق می شود و نه مانع دیده شدن صورت و سیما می گردد.
اکنون صحت قضاوت ما
در رابطه با درک فرمالیستی ـ معرفتی حمیدی شیرازی
از
شعر
اثبات می شود:
حمیدی شیرزای
شعر
را
به پیراهن نازکی اندامنمایی
تشبیه می کند که زنی به نام عشق در بر کرده است:
پیراهن لطیفی مثلا از حریر که مانع دیده شدن هیچ جای حریف نمی شود.
این بدان معنی است
که
شعر در قاموس حمیدی شیرازی
اسباب لهو و لعب و عیش و نوش است.
شعر فرمی دلنشین برای نرم و گرم و خام و خر کردن جنس مخالف نر و یا ماده است.
تصور رایج در طویله شرق راجع به شعر
هم جز این نیست.
امروزه
هر عیاشی گنجینه ای از ابیات بند تنبانی مورد نظر حمیدی شیرازی
بر زبان دارد و تحویل هر رهگذر می دهد.
تفاوت و تضاد نیما با امثال حمیدی شیرازی
عمدتا
بر سر محتوای شعر است و نه بر سر فرم شعر.
حتی اشعار عاشقانه نیما با زباله های «عاشقانه» اینها
تفاوت و تضاد ارزشی و ماهوی دارند.
همین شعری که در تحلیل قبلی از نیما ذکر شد،
به احتمال قوی
شعر عاشقانه ای است:
شباهنگامکه می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهیوز آن (از آن سیاهی)دلخستگانت را ست، اندوهی فراهم،تو را من چشم در راهم.شباهنگام ، در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگاننددر آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دامگرم (اگر مرا) یاد آوری یا نه،
من از یادت نمی کاهمتو را من چشم در راهمپایان
در این شعر عاشقانه نیما
که
احتمالا برای دوست هرجایی اش سروده است،
تعریف طراز نوینی از رابطه عاشقانه میانانسانی عرضه می شود:
معشوق در این شعر با عاشق
در بدترین حالت
برابر است
و
در بهترین حالت
ایدئال و آرزویی است.
برای نیما احساس و احتیاج معشوق به خود او
فرعی و ثانوی است.
اگر زن هرجایی که نیما عاشق او ست،
حتی محل سگ به او نگذارد،
تغییری در انتظار نیما پدید نمی آید.
در شعر نیما
هومانیسم طراز نوین
نمایندگی می کشد.
اشعار عاشقانه فئودالی و بورژوایی
عمدتا
بند تنبانی اند.
سرشته به دروغ و تظاهر و تزویر و ریا هستند.
معشوق در اشعار عاشقانه فئودالی ـ سنتی
سلب آدمیت می شود.
چیز واره می شود.
بت واره می شود.
۳به جان معنی پیچیده با لطافت و نازچنانکه حاجب عشق و حجاب سیما نیست
اکنون می توان متوجه شد که منظور حمیدی شیرازی
از
معنی
چیز به کلی دیگری است.
منظور او از معنی
احتمالا همان عشق و سیما ست.
منظور او از عشق و سیما
احتمالا
حالات اروتیکی و سکسوئال و صوری معشوق است
که
پیراهن شعر را در بر کرده است.
۴
در آن ترانه موسیقی است و تابش صبحبه گوش، نغمه ی لالائی است و لالا نیستبه بحر و قافیه در گوش جان، خوش آهنگ استکه گر به گوش چنین نیست، روح بخشا نیستدر او نهفته هوایی ز عشق دلداری استکه گر ز آتش عشقی تهی است (و) بویا نیست
معنی تحت اللفظی:
شعر
باید
حاوی موسیقی و تابش سحرگاهی باشد.
شعر
باید
در گوش شنونده، نغمه شیرین لالایی مادرانه باشد،
بی آنکه شنونده را به خواب ببرد.
شعر
باید
مجهز به بحر و قافیه باشد
و
به همین دلیل گوشنواز باشد.
شعر
اگر گوشنواز نباشد
روح افزا نمی شود.
شعر
باید
حاوی هوای عشقی از معشوقی باشد.
شعر
اگر از آتش عشق تهی باشد،
بویی نخواهد داشت.
شعر
در
قاموس حمیدی شیرازی
اسباب عیش و خوش گذرانی است.
شعر
فرمی از فرم های بیشمار هنر نیست.
شعر
حاوی و حامل ایده و اندیشه و اتیک و استه تیک نیست.
شعر
چیزی در حد منقل و وافور و تریاک و هرویین و حشیش و عملیات جنسی و لاس و لیس است.
نه تنها نیما
بلکه حتی فردوسی و سعدی
تعریف دیگری از شعر دارند
و
فونکسیون دیگری برای شعر قایل اند.
حمیدی شیرازی
به مراتب، عقب مانده تر از فردوسی و سعدی است،
چه رسد به نیما.
۱
به لفظ و معنی، مجموع شادی است و غم استدلی که بسته بدو شد، از او شکیبا نیست
معنی تحت اللفظی:
شعر
به مثابه آمیزه ای از لفظ و معنی
حاوی همزمان غم و شادی است.
هر کس که گرفتار شعر شود، بی تاب و بی قرار می گردد.
این طرز تبیین حمیدی شیرازی
نشانه تفکر دیالک تیکی خودپوی او ست:
او بدون اینکه خودش ملتفت باشد،
شعر
را
بدرستی
دیالک تیکی از لفظ و معنی (فرم و محتوا) می داند.
سؤال این است که چنین چیزی چگونه امکان پذیر است؟
۲
به لفظ و معنی، مجموع شادی است و غم استدلی که بسته بدو شد، از او شکیبا نیست
دلیل این جور استثنائات حیرت انگیز
عینیت دیالک تیک
است.
خصلت بی چون و چرای واقعیت عینی از ذره تا کهکشان
دیالک تیکی است.
شاعر خودش
خواه و ناخواه
به وجود دیالک تیک فرم و محتوا (لفظ و معنا) اقرار می کند.
یعنی
دیالک تیک عینی هستی
در این مورد بخصوص
دیالک تیک شعر
خود را به شاعر تحمیل می کند.
آیینه ی ضمیر شاعر هرچه شفاف تر باشد،
انعکاس دیالک تیک عینی در آن،
شدیدتر خواهد بود.
به همین دلیل
بیت بیت اشعار سعدی و سطر سطر افکار او
به دیالک تیک خودپو سرشته اند.
آثار و اشعار سعدی
بهترین چیز
برای تمرین تفکر مفهومی است.
۳
به لفظ و معنی، مجموع شادی است و غم استدلی که بسته بدو شد، از او شکیبا نیست
شعر
در قاموس حمیدی شیرازی
ضمنا
آمیزه ای از غم و شادی است.
این تعریف (تحریف) از شعر،
کم ترین ربطی به شعر ندارد.
این عشق است که دیالک تیکی از غم و شادی عاشق است و نه شعر.
حالا
معلوم می شود که حمیدی شیرازی
میان عشق و شعر علامت تساوی می گذارد.
البته مفهوم عشق را هم تحریف می کند.
حمیدی شیرازی
(و نه فقط او)
با تفکر مفهومی بیگانه است.
یعنی تعریف روشنی از مفهوم عشق هم ندارد.
عشق
زیر قلم او
به پدیده ای پسیکولوژیکی تقلیل می یابد که حاوی غم و شادی است.
۴
نه لفظ تنها هست و نه معنی تنها ستکه شاهدی که بود ژنده پوش، رعنا نیست
معنی تحت اللفظی:
شعر
اگر آمیزه ای از لفظ و معنا نباشد،
به معشوقی شباهت پیدا می کند که ژنده پوش باشد.
این نظر حمیدی شیرازی درست است:
شعر باید دیالک تیکی از فرم و محتوا (لفظ و معنا) باشد.
چون
هر چیزی در هستی فقط می تواند دیالک تیکی باشد و نه تک قطبی.
ولی استدلال (اقامه دلیل) حمیدی شیرازی
نشان می دهد که او از دیالک تیک به کلی بی خبر است.
یعنی دیالک تیک عینی خود را به او تحمیل کرده است.
از فهم دیالک تیک اثری در بین نیست.
به همین دلیل می گوید:
شعری که فقط لفظ بی معنا و یا معنای بی لفظ باشد،
بسان معشوقی است که ژنده پوش باشد.
این مصراع «شعر» حمیدی شیرازی
مملو از ایرادات متنوع است:
الف
نه لفظ تنها هست و نه معنی تنها ستکه شاهدی که بود ژنده پوش، رعنا نیست
حتی در کره مریخ که دارالعجایب است،
نمی توان دیالک تیک تک قطبی پیدا کرد.
مثلا شعر متشکل از لفظ مطلق و یا متشکل از معنای مطلق پیدا کرد.
چون
هر لفظی حاوی معنای ی است
و
هر معنایی حاوی لفظی است.
مفهوم بی کلمه (لفظ)
و
حکم (اندیشه، معنای) بی جمله (لفظ)
در کره مریخ هم یافت نمی شود.
هر فرمی
حاوی محتوایی است
و
هر محتوایی
حاوی فرمی است.
بکه شاهدی که بود ژنده پوش، رعنا نیست
حمیدی شیرازی
از
موضع فئودالی ـ بورژوایی
معیار تعیین رعنایی شاهد بدبخت
را
کیفیت البسه اش می داند.
اگر شاهد ژنده پوش باشد، فاقد رعنایی است
ولی
اگر ابریشم پوش باشد، از سر تا پا رعنا ست.
حمیدی شیرازی
به لحاظ فکری
فرسنگ ها
از
سعدی شیرازی
عقب مانده تر است:
در قاموس سعدی شیرازی
تعیین کننده رعنایی شاهد و معشوق
نه
جامه
بلکه مهربانی است:
غلام قامت آن لعبت قباپوشم
که در محبت رویش هزار جامه قبا ست
معنی تحت اللفظی:
فدای قامت آن شاهد قباپوش (مثلا ژنده پوش) شوم
در سایه محبت رویش
هزار جامه
قبا نمودار می شوند.
پ
که شاهدی که بود ژنده پوش، رعنا نیست
نقش تعیین کننده قایل شدن به جامه شاهد
نشانه همان فرمالیسم معرفتی است که قبلا ذکرش رفته است.
خود شاهد
فی نفسه
رعنا نیست.
یعنی رعنایی چیزی جسمانی و ماهوی نیست.
بلکه وابسته به البسه ای است که در بر کرده است.
اگر حمیدی شیرازی اکنون زنده بود،
به هیچکدام از ملکه های سکس و اروتیسم و پلی بوئیسم و زیبایی
تره حتی خرد نمی کرد.
چون
اینها
ژنده که سهل است،
چه بسا حتی جامه در بر ندارند.
۱حقیقت آنکه دو چیز است شعر:صنعت و ذوقاگر نه، صنعت تنها ست، ذوق تنها نیستگمان برند گروهی که غاقل از سخن اندکه لفظ و وزن قبائی به قد معنا نیستمرا عقیده برآن است کاین خطا زآنجا ست
(معیوب)
معنی تحت اللفظی:
شعر از دو چیز تشکیل می یابد:
صنعت و ذوق
اگر صنعت تنها نباشد،
ذوق تنها نخواهد بود.
کسانی که از سخن خبر ندارند، خیال می کنند که وزن جامه معنا نیست.
نظر من این است که علت این خطا این است.
۲
حقیقت آنکه دو چیز است شعر:صنعت و ذوق
شعر
در قاموس حمیدی شیرازی
ترکیبی از صنعت و ذوق است.
من ـ زور شیرازی ها
از
صنعت،
فرم و ساختار و وزن و قافیه و غیره شعر است.
این جنبه عینی شعر است.
هر شاعری مکلف به رعایت این قوانین شعری است.
من ـ زور شیرازی ها
از
ذوق
استعداد و قریحه شاعری شاعر است.
ذوق
به همین دلیل
چیزی سوبژکتیو است و ربطی به شعر ندارد.
به همین دلیل ادعای اینکه شعر دو چیز است، جفنگ است.
۳
حقیقت آنکه دو چیز است شعر:صنعت و ذوقاگر نه، صنعت تنها ست، ذوق تنها نیست
مصراع دوم این «شعر» شیرازی ها
بی معنی است.
معلوم نیست که من ـ زور شیرازی ها از این یاوه چیست.
۴
گمان برند گروهی که غاقل از سخن اندکه لفظ و وزن قبائی به قد معنا نیستمرا عقیده برآن است کاین خطا زآنجا ست
حمیدی شیرازی در این سه مصراع «شعر» ایراد می گیرد به اینکه بعضی ها
وزن را فرمی برای معنا نمی دانند و این تصور بعضی ها
در قاموس شیرازی ها غلط است.
من ـ زور شیرازی ها
از
وزن
به احتمال قوی
نه فقط وزن، بلکه کلیه عناصر فرمال و ساختاری شعر است.
و گرنه
شعر نیما عاری از وزن نیست.
فرق شعر نیما با شعر احمد شاملو هم در همین زمینه است:
شعر احمد شاملو
بر خلاف شعر نیما
حاوی وزن درونی است و نه، برونی.
۵
گمان برند گروهی که غاقل از سخن اندکه لفظ و وزن قبائی به قد معنا نیستمرا عقیده برآن است کاین خطا زآنجا ست
حمیدی شیرازی
تنگ بودن فرم سنتی شعر بر اندام محتوای مدرن را رد می کند.
غافل از اینکه میان فرم و محتوا فقط وحدت وجود ندارد.
رابطه فرم و محتوا
دیالک تیکی است:
فرم و محتوا
مثلا پیراهن کودک و پیکر کودک
در وحدت و تضاد قرار دارند.
اگر کودک رشد کند، طولی نمی کشد که دکمه های پیراهن یکی پس از دیگر کنده می شوند و می افتند.
یعنی پیراهن بر اندام کودک تنگ می شود.
در مورد شعر هم به همین سان است:
محتوا و معنای مورد نظر نیما
در قالب شعر سنتی نمی گنجد.
در نتیجه،
انفجار فرم سنتی و هر فرم دیگر
الزامی می شود.
در غیر اینصورت
جلوی رشد محتوا سد می شود.
مثلا کفش و پیراهن و کت و شلوار
پس از مدتی بر پا و اندام کودک تنگ می شوند
و
اگر کسی به زور به کودک بپوشاند، می تواند به کلافگی و بیماری کودک منجر شود.
۶
مسلم است که پیش سخن فرو ماندکسی که او را طبعی بلند و غرا نیستمرا به جستجوی سبک تازه رغبت ها ستولی به گفتن شعر شکسته سودا نیستبه جور (؟) کهنه توانند فکر تازه کشیداگر زبان سخنگوی، ناتوانا نیستدر این قصیده بببن (توجه کن)، قصه های نو بشنوزهرچه خواسته ام یک نگفته بر جا نیستولی ادای سخن مشکل است و جانفرساچو کلک من همه را نیز کلک گویا نیست
معنی تحت اللفظی:
کسی که طبع بلند شاعری نداشته باشد، نمی تواند شعر بسراید.
من مخالفتی با سبک نو ندارم.
من فقط نمی خواهم شعر شکسته بسرایم.
اگر شاعر قوی باشد، می تواند به لفظ کهنه، فکر تازه بکشد
(جای فرم و محتوا را شیرازی ها عوض کرده اند)
حالا به این قصیده من دقت کن که عاری از عیب و نقص است.
البته سرودن چنین قصیده ای کار هر کس نیست.
من در این میان استثناء هستم.
این جفنگیات پایانی «شعر» حمیدی شیرازی
چیزهایی پیش پا افتاده اند.
یکی از معایب جدی شعر سنتی
همین هندوانه چپاندن زیر بغل خود در بیت آخر شعر است.
پایان
ادامه دارد.
+ نوشته شده در چهارشنبه هشتم اسفند ۱۳۹۷ ساعت 3:2 توسط سیاوش زهری
|