از شاملوئیسم تا شاملوچیسم (۵)
شکوهِ خیزشِ مردمِ بی لبخند
و
یک نکته پیرامون شعارهای ارتجاعی
محمد قراگوزلو
منبع:
سیات اخبار روز
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
همانطور که ذکرش گذشت،
مردم بی لبخند
یکی از مفاهیم ادبی ـ استه تیکی ـ هنری احمد شاملو ست.
بر کدام جنازه زار میزند؟
احمد شاملو
این
عنوان این شعر احمد شاملو ست.
۱
ساز
به ابزار نواختن موسیقی اطلاق می شود.
بر
کدام جنازه
زار می زند این ساز؟
احمد شاملو
عملا و عینا
یعنی بی آنکه روحش حتی باخبر باشد،
دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت
را
به شکل دیالک تیک ساز و جنازه بسط و تعمیم می دهد.
ساز
بدین طریق
سوبژکتیویزه می شود
و
جنازه
اوبژکتیویزه.
ساز
در این شعر شاملو
به صورت سکنه بدبخت دهات ایران تصور و تصویر می شود
که
بر جنازه ای زار می زنند.
البر کامو
نویسنده محبوب جلال آل احمد و احمد شاملو
هم
در
اثرش تحت عنوان بیگانه،
زنان زشت عرب
را
تصویر می کند
که
با
جنازه ها
سر و کار دارند.
شاملو
به
دکتر خصوصی اش
می گوید
که
در کدام عکس ها سعی کرده
که
با
سیگار و ادا و اطوار
به
البرکامو
شباهت پیدا کند.
۲
بر
کدام جنازه
زار میزند این ساز؟
دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت
در
ایده ئولوژی شاملو
عاری از ذره ای زندگی و زیبایی است.
نه
جنازه
چیز شادی انگیز دلگشایی است
و
نه
جماعت غمزده ای که زار می زنند.
شعرای توده هم دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت
را
در
این زمینه
تماتیزه کرده اند
(موضوعیت بخشیده اند)،
ولی
نه،
به صورت تهوع انگیزی که البر کامو و احمد شاملو،
تماتیزه می کنند.
داروگ
نیما یوشیج
خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه.
گر چه می گویند:
«می گریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران»،
قاصد روزان ابری،
داروگ
کی می رسد باران؟
بر
بساطی
(سفره ای)
که
بساطی
(اطعمه و اشربه ای)
نیست
در درون کومه ی تاریک من
که
ذره ای با آن نشاطی نیست
و
جدار دنده های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش می ترکد
ـــ چون دل یاران که در هجران یاران ـــ
قاصد روزان ابری،
داروگ
کی می رسد باران؟
۳
بر
کدام جنازه
زار میزند این ساز؟
روشنفکران فاشیسم
(اگزیستانسیالیسم)
جامعه
را
به صورت مرده شوی خانه
و
اعضای جامعه
را
به عنوان مشتی جذامی تهوع انگیز
تصور و تصویر می کنند.
بی دلیل نیست
که
عنوان یکی از رمان های ژان پل سارتر، «تهوع» است.
مترجم خری آن را به استفراغ ترجمه کرده بود.
شاملو
در بیمارستانی که بسترِ من در آن به جزیره ای در بی کرانگی می ماند
گیج و حیرت زده به هر سویی چشم می گردانم:
این بیمارستان از آنِ خنازیریان نیست.
سلاطونیان و زنانِ پرستارش
لازم و ملزومِ عشرتی بی نشاطاند.
جذامیان آزادانه می خرامند، با پلک هایِ نیم جویده
و
دو قلب در کیسه یِ فتق
و
چرکابه ای از شاش و خاکشیر در رگ
با جاروهایِ پر بر سرنیزه ها
به گردگیریِ ویرانه.
راهروها
با
احساسِ سهمگینِ حضورِ سایه ای هیولا
که
فرمانِ سکوت میدهد،
محورِ خوابگاه هایی است با حلقه هایِ آهن در دیوارهایِ سنگ
و
تازیانه و شمشیر بر دیوار.
اسهالیان
شرم
را
در باغچه هایِ پُرگُل به قناره می کشند
و
قلبِ عافیت در اتاقِ عمل می تپد
در تشتکِ خلاب و پنبه
میانِ خرناسه ی کفتارها زیرِ میزِ جراح.
اینجا
قلبِ سالم
را
زالو
تجویز می کنند
تا سرخوش و شاد همچون قناری مستی
به شیرین ترین ترانه ی جانت نغمه سردهی تا آستانِ مرگ
که می دانی
امنیت
بلالِ شیردانه ای است
که در قفس به نصیب می رسد،
تا
استوارِ پاسدارخانه برگِ امان در کفت نهد
و قوتی مسکّن ها را در جیبِ روپوشت:
«یکی،
صبح
یکی، شب،
با عشق»
اکنون شبِ خسته از پناهِ شمشادها می گذرد
و
در آشپزخانه
هم اکنون
دستیارِ جراح
برایِ صبحانه ی سرپزشک
شاعری گردنکش را عریان می کند
(کسی را اعتراضی هست؟)
و
در
نعشکشی
که
به گورستان می رود
مردگانِ رسمی هنوز تقلایی دارند
و
نبضها و زبانها
را
هنوز
از
تبِ خشم
کوبِش و آتشی
هست.
عریان بر میزِ عمل چاربندم
اما باید نعره ای برکشم:
شرفِ کیهانم
آخر
هابیلم
من
و
در کدوکاسه ی جمجمه ام
چاشتِ سرپزشک را نواله ای هست.
به غریوی تلخ
نواله را به کامش زهرِ افعی خواهم کرد،
بامدادم
آخر
طلیعه ی آفتاب ام.
پایان
ویرایش
از
تارنمای داارة المعارف روشنگری
۴
بر
کدام جنازه
زار میزند این ساز؟
در این شعر شاملو
نه،
اوبژکت،
چنگی به دل می زند
و
نه،
سوبژکت.
اوبژکت
جنازه است.
لاشه است.
اگر در تدفین، تأخیر افتد، تعفن انگیز خواهد بود.
سوبژکت،
سازی
است
که
زار می زند.
تنها چیزی
که
در
اشعار شاملو
و
در
آثار طیف متلون نمایندگان شاملوئیسم و شاملوچیسم،
زیبا
ست
و
در نهایت جمال و کمال کبریایی است،
خود احمد شاملو
ست
و
یا
خود نماینده ی شاملوئیسم و شاملوچیسم
است.
هر کدام از اینها
هابیلی
شرف کیهانی
بامدادی
طلیعه ی آفتابی
است.
بر کدام جنازه زار میزند؟
احمد شاملو
۱
بر کدام جنازه زار می زند این ساز؟ بر کدام مُرده ی پنهان می گریداین سازِ بی زمان؟
ایراسیونالیسم (خردستیزی) احمد شاملو
در
این دو جمله او
و
بویژه
در
«مفهوم» ایراسیونال «ساز بی زمان» او
خودنمایی می کند.
سازی
که
در
جمله اول او
بسان سوگواری بر سر جنازه ای نشسته بود و زار می زد،
در
جمله دوم او،
بر
مرده ی پنهان
اشگ می ریزد.
اشگ ریختن ساز
فقط می تواند «مفهومی» ایراسیونال (ضد عقلی) باشد.
گریستن
اصولا
به
چیزهایی از قبیل ابر نسبت داده می شود
و
نه
به
آلات موسیقی.
انتساب ها
در آثار هنری
باید
به
واسطه تجربه و دانش تجربی
مورد حمایت قرار گیرند.
مثال:
نمی توان
قصه ای به هر مصیبتی نوشت و در آن
خری
را
تصویر کرد که نشخوار می کند.
کاری که بهروز دهقانی در قصه «ملخ ها» کرده است.
چون
خر جزو عرعرکنندگان است
و
نه
جزو نشخوار کنندگان.
نشخوار
کسب و کار گاو است
و
نه
خر.
بدآموزی آثار نمایندگان فاشیسم و فوندامنتالیسم (نمایندگان کلاسیک ایراسیونالیسم)
در
همین «مفاهیم» ایراسیونال آنها ست.
۲
بر کدام جنازه زار می زند این ساز؟ بر کدام مُرده ی پنهان می گریداین سازِ بی زمان؟
منظور شاعر از «مفهوم» مرده پنهان
چیست؟
احتمالا
منظور او
این است
که
جنازه
به
خاک سپرده شده است.
در نتیجه
ساز
(سوگواران)
از
مشاهده جای خالی فرد مرحوم در جمع خانواده و یا دوستان،
غمگین است و می گرید.
ساز زارنده
اکنون
بر مرده مدفون می گرید.
گذار از مویه به گریه
این تصور و تصویر
فی نفسه
خیلی زیبا ست.
۳
بر کدام جنازه زار می زند این ساز؟ بر کدام مُرده ی پنهان می گریداین سازِ بی زمان؟
«مفهوم» ساز بی زمان
مفهوم ایراسیونال دیگری است
که
در
این بند شعر احمد شاملو
بسان زهری در کپسولی شیرین به خورد خواننده
داده می شود.
دلیل ایراسیونالیته (ضد عقلی بودن) این جفنگمفهوم
این است
که
در کل هستی چیزی یافت نمی شود
که
لامکان و لازمان
(بی مکان و بی زمان)
باشد.
مراجعه کنید
به
تریاد (تثلیث) ماده ـ مکان ـ زمان.
اما
منظور شاعر
از
ساز بی زمان
چیست؟
۴
بر کدام جنازه زار می زند این ساز؟ بر کدام مُرده ی پنهان می گریداین سازِ بی زمان؟
قبل از تأمل بر روی من ـ زور شاعر بی خرد و خردستیز،
باید گفت
که
دلیل چسباندن زمان به ساز،
احتمالا
حرف «ز» در واژه های ساز و زمان است.
وجود حروف مشترک
به
شیوایی و دلنشینی شعر می افزاید.
مثال:
وجود حرف «خ»
در بیت زیر:
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است.
باد خنک از خطه (جانب) خوارزم وزان است.
اگر این حدس ما
درست باشد،
باید گفت
که
شاملو
محتوا را فدای فرم
کرده است.
شاملو و همه اجامر فاشیسم و فوندامنتالیسم
بدون استثناء
فرمالیست
اند.
صورت پرست
اند.
فرمالیسم
بهترین و خر ربا ترین فرم خودفریبی و عوامفریبی است.
فرمالیسم
را
طبقه حاکمه امپریالیستی و فئودالی ـ فوندامنتالیستی
دیری است
که
به
مد مدرنی تبدیل کرده است
و
دود از دودمان توده برآورده است.
دختر جوانی
پس انداز ۱۰ سال زحمت ذلت بارش
را
هزینه می کند
تا
قدش
۱۰ سانتیمتر
بلندتر شود.
۵
بر کدام جنازه زار می زند این ساز؟ بر کدام مُرده ی پنهان می گریداین سازِ بی زمان؟
شاید
من ـ زور شاملو از ساز بی زمان
نه
بی زمانی ساز
(نه، خارج از چارچوب زمانی بودن ساز)
بلکه
«همیشه همانی» ساز
باشد.
همیشه همانی
یکی از مفاهیم ایراسیونال فریدریش نیچه کثافت است
که
مراد مادام العمر احمد شاملو بوده است.
ساز موینده و گرینده بر جنازه و مرده مدفون،
در
قاموس شاملو
کسب و کار همیشگی اش
همین است.
بر کدام جنازه زار میزند؟
احمد شاملو
۱
بر کدام جنازه زار میزند این ساز؟ بر کدام مُرده ی پنهان می گریداین سازِ بی زمان؟در
کدام غاربر کدام تاریخ می موید این سیم و زِه، این پنجه ی نادان؟
سازی
بر
جنازه ای
زار می زند
و
بر
مرده پنهانی اشگ می ریزد.
سؤال
استراتژیکی شاعر
این است
که
پنجه نادان نوازنده آن ساز
و
سیم و زهش
در
غاری
بر
کدام تاریخی
می مویند؟
چنین اند اشراف کیهان در عیران.
اما
منظور احمد شاملو
از
این
سؤال
چیست؟
۲
در
کدام غاربر کدام تاریخ می موید این سیم و زِه، این پنجه ی نادان؟
احمد شاملو
در این بند شعر،
تریاد ماده ـ مکان ـ زمان
را
به شکل تریاد سیم و زه و پنجه ـ غار ـ تاریخ بسط و تعمیم دهند
تا
سؤال ایراسیونال و ایرئال (ضد عقلی و ضد واقعی) خود
را
مطرح کند و شق القمر کند.
خرد گیری بر فرد معتادی که هوش موشی
حتی
ندارد،
بخردانه
نیست.
این کردوکار شاملو
اما
در
هر صورت
شلیک بر ران مبارک خویش است.
چون
ساز بی زمان
خواه و ناخواه
باید
بی مکان و بی پنجه (بی نوازنده) باشد.
چرا و به چه دلیل؟
۳
بر کدام جنازه زار میزند این ساز؟ بر کدام مُرده ی پنهان می گریداین سازِ بی زمان؟در
کدام غاربر کدام تاریخ می موید این سیم و زِه، این پنجه ی نادان؟
به این دلیل ساده
که
رابطه ماده و زمان و مکان
(نوازنده و غار و تاریخ)
رابطه ای دیالک تیکی و ناگسستنی است.
با
بمب اتم
هم
نمی توان
روابط دیالک تیکی
را
تخریب کرد.
پیش شرط نواختن ساز بی زمان
بی مکان بودن نوازنده و ساز
از
سویی
و
خارج از چارچوب زمان (تاریخ) قرار داشتن نوزانده
از
سوی دیگر
است.
۴
بر کدام جنازه زار میزند این ساز؟ بر کدام مُرده ی پنهان می گریداین سازِ بی زمان؟در
کدام غاربر کدام تاریخ می موید این سیم و زِه، این پنجه ی نادان؟
من ـ زور احمد معتاد
احتمالا
تحقیر میهن (غار) و تاریخ است.
من ـ زور او این است
که
ساز
در
غاری
(در جامعه ای که جامعه نیست)
بر
جنازه ای
در
تاریخی که تاریخ نیست،
می موید.
سؤال احمد شاملو
در
واقع
نه
سؤال معمولی
بلکه
تحقیرسؤال
است.
یعنی
اصلا
سؤال
نیست.
تحقیر جامعه و توده و تاریخ
یکی
از
کسب و کارهای فاشیستی اصلی احمد شاملو ست.
ما
به
عنوان مثال
شعری
از
او
در
این زمینه نقل می کنیم:
جخ
امروز…
(۱۳۶۳)
جخ (گول، ابله)امروزاز مادر نزاده ام.نهعمرِ جهان بر من گذشته است.نزدیک ترین خاطره ام خاطره ی قرنها ست.بارها به خونِ مان کشیدندبه یاد آر،و تنها دستآوردِ کشتارنان پاره ی بیقاتقِ سفره ی بی برکتِ ما بود.اعراب فریبم دادندبُرجِ موریانه را به دستانِ پُرپینه ی خویش بر ایشان در گشودم،مرا و همگان را بر نطعِ سیاه نشاندند وگردن زدند.نماز گزاردم و قتلِ عام شدمکه رافضی ام دانستند. نماز گزاردم و قتلِ عام شدمکه قِرمَطی ام دانستند. آنگاه قرار نهادند که ما و برادران مان یکدیگر را بکشیم واینکوتاه ترین طریقِ وصولِ به بهشت بود!به یاد آرکه تنها دستآوردِ کشتارجُل پارهی بی قدرِ عورتِ ما بود.خوش بینیِ برادرت تُرکان را آواز دادتو را و مرا گردن زدند. سفاهتِ من چنگیزیان را آواز دادتو را و همگان را گردن زدند. یوغِ ورزاو بر گردن مان نهادند.به گاوآهن مان بستندبر گُرده مان نشستندو گورستانی چندان بی مرز شیار کردندکه بازماندگان راهنوز از چشمخونابه روان است.کوچِ غریب را به یاد آراز غُربتی به غُربتِ دیگر،تا جُستجوی ایمانتنها فضیلتِ ما باشد.به یاد آر:تاریخِ ما بی قراری بودنه باورینه وطنی.□نه،جخ امروزاز مادرنزاده ام. پایانویرایشازتارنمای دایرة المعارف روشنگریدر این شعر احمد شاملوتوده و تاریخ ازدیدی پسیمیستی و فاشیستی تحقیر می شود.اینتحریف ایدئالیستی توده و تاریخباید تحلیل شود.ادامه دارد.
+ نوشته شده در چهارشنبه هشتم اسفند ۱۳۹۷ ساعت 2:36 توسط سیاوش زهری
|