شین میم شین
  
کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من
ادامه
 
jeder ist sich selbst der Nächste
نزدیک ترین کس به هر کس، خودش است.
 
· این ضرب المثلی از کشور آلمان است.
· در این ضرب المثل، همان محتوای معنوی و ایده ئولوژیکی ضرب المثل «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من» مو به مو تبیین می یابد.
· خود این انعکاس یکسان از واقعیت اجتماعی ـ عینی هم از وحدت مادی جهان پرده بر می دارد و هم از وحدت نوعی بشریت.
· خود این انعکاس بغایت مشابه واقعیت عینی، فاتحه بلندی بر همه تئوری های امپریالیستی از راسیسم تا فاشیسم، از تئوری بنیاد نیک و بد (سعدی و حافظ)  تا خرافه های فوندامنتالیستی ـ ایدئالیستی ـ مذهبی است.
· انسان ها همه با هم برابر و خواهر ـ برادرند.
· واقعیت عینی هم در آئینه دل (ضمیر)  همه انسان ها بسته به تعلقات طبقاتی متفاوت شان نسبتا درست منعکس می شود.
· برتری سفید بر سیاه، مسیحی بر مسلمان، مسلمان بر گبر و خلاصه، این بر آن جفنگی بیش نیست.   
 
1
نزدیک ترین کس به هر کس، خودش است.
 
· در این ضرب المثل برای تعیین میزان محبت، معیاری کمی و جغرافیائی عرضه می شود:
· معیار نزدیکی و دوری، تقرب و تبعد.
 
2
نزدیک ترین کس به هر کس، خودش است.
 
· این معیار از سوئی معیاری تئولوژیکی (فقهی ـ مذهبی) است.
· در کتب مقدس مثلا قرآن کریم هم به  مفاهیم تقرب و طرد و تبعید و غیره برمی خوریم.
· به  مفاهیم ملک مقرب، تقرب به خدا، طرد و تبعید از درگاه خدا.
 
3
نزدیک ترین کس به هر کس، خودش است.
 
· در ادبیات بنده داری ـ  فئودالی ایران نیز مفاهیم آشنا، بیگانه، غریب، نفرت و غیره فراوان اند.
· به عنوان مثال دوئالیسم و گاهی حتی دیالک تیک عشق و نفرت، به شکل دوئالیسم و یا دیالک تیک آشنا و بیگانه بسط و تعمیم می یابد.
· در فرهنگ بنده داری و فئودالی هم همان معیار کمی، فیزیکی، جغرافیائی برای تعیین دوست و دشمن و برای تمیز دوست از دشمن به خدمت گرفته می شود.
· هر کس به دیگری بلحاظ جغرافیائی و مسافتی نزدیک تر به همان اندازه «خویش» تر، خویشاوندتر، آشنا تر و مهربان تر . «دوست» تر.  
 
4
سعدی
می ‌کند با خویش خود بیگانگی
با غریبان آشنایی می‌ کند
 
· شیخ شیراز در این بیت همان معیار تئولوژیکی تقرب و تبعد را برای تمیز دوست از دشمن، آشنا از بیگانه به خدمت می گیرد.
· دلیل معیار گشتن عوامل جغرافیائی در مناسبات تولیدی برده داری و  فئودالی است:
· هر خانی قلمروی را با برده ها و رعایا تحت مالکیت برده داری و یا فئودالی خود دارد و هر کسی که در خارج از این قلمرو باشد، دشمن بالقوه است.
· همین معیار کشکی تفکیک دوست از دشمن، بهترین بهانه و دستاویز جهت حمله به دیگر ملل و چپاول حاصل دسترنج آنها و اسیر و برده و رعیت کردن افراد دیگر بوده است.
 
5

 
· از همین تشابه میان طرز تفکر بنده داری ـ فئودالی با طرز تفکر تئولوژیکی (مذهبی) می توان به منشاء مذهب هم پی برد:
· بی دلیل نیست که صفات ضد و نقیض خدا شباهت غریبی به صفات ضد و نقیض خوانین و سلاطین برده داری و فئودالی دارند:
· خدای تئولوژی از سرتاپا خرفت و  خردستیز است:
· کپیه خوانین و سلاطین خرفت و خردستیز زمینی است.
· آخر مگر می توان ذره ای خرد داشت و از رسول خود خواست که سر تنها فرزندش را بدست خود از تنش جدا کند؟
 
6
· دلیل خدای کذائی و من در آوردی  بر بی خردی او دلالت دارد:
· خدائی که ظاهرا عالم الغیب مطلق است و حتی به افکار و خیالات بندگان خود واقف است، با فرمان بریدن سر فرزند، می خواهد میزان ایمان او را نسبت به خود به محک بزند.
 
· تناقض منطقی آشکار همین جا ست:
· عالم الغیب قاعدتا بر همه چیز همه کس وقوف مطلق دارد.
 
· عالم الغیب قاعدتا باید از هر امتحان و آزمون و آزمایشی بی نیاز باشد.
· به محک تجربه زدن اشیاء و آدم ها نه نشانه علم کسی، بلکه نشانه جهل او نسبت به آن کس و آن چیز است.
 
7
نزدیک ترین کس به هر کس، خودش است.
 
· در این ضرب المثل آلمانی ضمنا از بی پناهی، تنهائی و بیکسی افراد جامعه بورژوائی پرده برمی افتد:
· انسان جامعه فئودالی ببرکت انقلاب بورژوائی از قید و بند فئودالی آزاد شده، ولی بیکس و بی پناه و تنها مانده است.
 
· به همین دلیل نزدیک ترین کس به او خود او ست.
 
· فاجعه همین جا ست:
· سیستم ارباب و رعیتی فروپاشیده و رعیت وابسته به عمله آزاد بدل شده است، عمله ای که در برابر حقوقی با عمله های دیگر یعنی  با اکثریت قریب به اتفاق جامعه قادر به خرید و فروش است.
 
· و چون چیزی جز نیروی کار خود تحت مالکیت خود ندارد، مجبور است که همان دارائی ارگانیک خود را یعنی نیروی جسمی و روحی و روانی خود را به عنوان کالائی عرضه کند.
· فرد جامعه بورژوائی، عملا به خود فروشی و حتی بمراتب بدتر، به روح خود فروشی مجبور می شود.
 
8

 
· جامعه بورژوائی اعضای خود را روسپی واره می سازد.
· احتمالا به همین دلیل است که برتولت برشت ـ معلم بی همه چیزان ـ در اثر خویش تحت عنوان «انسان نیک سه چوان»، زنی روسپی را به عنوان بهترین انسان جهان مطرح می سازد، تنها انسانی که خدایان سه گانه فرود آمده بر زمین را پناه می دهد و تغذیه می کند.
 
· این اثر پدر خردمند خلق های جهان سرشار از تئوری است و باید تحلیل دیالک تیکی شود تا بهتر و عمیق تر درک شود.
 
 
· آنچه احمد می خواهد، با صراحت روشنی بر زبان رانده است:
 
احمد رضا
کمک بگیری وابسته میشی
 
· در صحت این حکم احمد رضا تردیدی نیست.
· مسئله کشف راه حل رادیکال برای این معضل است.
· خواست احمد رضا هم همین است:
 
بجوی و بیاب و بیا و بگو
 
1
کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من
 
· نیازهای مادی و معنوی باید دیر یا زود بر طرف شوند و گرنه همبود از هم می پاشد.
· برای مدت موقتی می توان «خاک خورد و خاک نداد»، ولی نمی توان برای همیشه خاک خورد.
· احمد رضا حتی رادیکال تر می اندیشد:
 
اگر وابسته شوی، کاری می کنند که پشتت هی بخارد
 وتو مستأصل تر و ضمنا وابسته تر شوی.
 
2
کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من
 
· برای کشف راه حل باید از خود پرسید که نیازها از چه طرقی رفع می شوند؟
 
الف

 
· به عنوان مثال، اگر نیاز احمد رضا به نان باشد، راه حل اول، خرید و یا غصب نان از کسانی خواهد بود که نان اضافه بر نیاز دارند.
· شاید راه حل رادیکالی که احمد رضا می جوید، در همین راه حل اول باشد.
 
ب
· با توجه به همین راه حل اول، می توان از خود پرسید:
· حریفی که نان اضافه بر نیاز دارد و بی کمترین دغدغه و دلهره ای می تواند و حتی می خواهد که از شر نان اضافه بر نیاز خلاص شود، به چه ترفندی، این نعمت وفور نان نصیبش شده است؟
 
ت
· برای پاسخ به این پرسش، باید از خود پرسید که منشاء نان چیست؟
 
پ

 
· شیخی در شیراز قرن ها قبل به این پرسش، پیشاپیش پاسخ داده است، پاسخی که از قضا، ضرب المثل شده و میلیون ها بار بر زبان آمده است، بی آنکه با اعتراض کسی روبرو شود:
 
هر آن کس که دندان دهد، نان دهد.
 
ث
· ما نظری بر این حکایت شیخ می اندازیم تا ببینیم، این ضرب المثل در چه چارچوبی مطرح شده و قضیه از چه قرار است:
 
حکایت
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 138 ـ 139)  
 
یکی طفل دندان برآورده بود
پدر سر به فکرت فرو برده بود
 
که من نان و برگ از کجا آرمش؟
مروت نباشد که بگذارمش
 
چو بیچاره گفت، این سخن پیش جفت
نگر تا زن، او را ـ چه مردانه ـ گفت:
«مخور هول ابلیس، تا جان دهد
هر آن کس که دندان دهد، نان دهد
 
توانا ست آخر، خداوند روز
که روزی رساند، تو چندین مسوز
 
نگارنده ی کودک اندر شکم
نویسنده عمر و روزی است، هم
 
خداوندگاری که عبدی خرید
ندارد فکیف آن، که عبد آفرید؟
 
تو را نیست این تکیه بر کردگار
که مملوک را بر خداوندگار؟»
 
شنیدی که در روزگار قدیم
شدی سنگ در دست ابدال (قدیسان) سیم؟
 
مپنداری این قول معقول نیست
چو قانع شدی، سیم و سنگت یکی است
 
چو طفل اندرون دارد از حرص پاک
چه مشتی زرش پیش همت، چه خاک
 
خبر ده به درویش سلطان پرست
که سلطان ز درویش مسکین تر است
 
گدا را کند یک درم سیم، سیر
فریدون به ملک عجم، نیمسیر
 
نگهبانی ملک و دولت بلا ست
گدا پادشاه است و نامش گدا ست
 
گدائی، که بر خاطرش بند نیست
به از پادشاهی که خرسند نیست
 
بخسبند خوش، روستائی و جفت
به ذوقی، که سلطان در ایوان نخفت
 
اگر پادشاه است و گر پینه دوز
چو خفتند گردد شب هر دو روز
 
چو سیلاب خواب آمد و مرد برد
چه بر تخت سلطان، چه بر دشت کرد
 
چو بینی توانگر سر از کبر مست
برو شکر یزدان کن، ای تنگدست
 
مداری بحمدالله آن دسترس
که برخیزد از دستت آزار کس
 
پایان
 
3
کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من
 
· ما هم مصراعی به بیت آخر شعر شیخ می افزاییم:
 
مداری بحمدالله آن دسترس
که برخیزد از دستت آزار کس
هنر نزد عیرانیان است و بس!
 
· عیران یک واژه آذری است و به معنی آبدوغ است.
· عیرانیان یعنی ملتی که فقط و فقط از آب دوغ تغذیه می کنند و به همین دلیل با نان بیگانه اند و در نتیجه از منشاء نان بی خبرند.
 
· این حکایت شیخ شیراز باید تحلیل شود تا ببینیم که ماست ایده ئولوژیکی شیخ چند من کره دارد.
 
· ولی ما هم به برکت آبدوغ شناسی ژرف نسل اندر نسل خویش، قبل از تحلیل آن و پیشاپیش می گوییم که ماست ایده ئولوژیکی شیخ شیراز، کشک است و به درد خود خوانین و سلاطین فئودالی می خورد.
 · یعنی اصلا و اساسا ماست نیست.
 
4
· خدا شاید میلیون ها جن و انس و ملک مقرب داشته باشد که برایش شب و روز، پیشانی بر خاک می مالند، ولی نانوائی ندارد تا به کسانی که تصادفا هنوز دندان دارند، نان بدهد.
 
· نان باید مثل همه نیازهای مادی، فکری، روحی، روانی تولید شود.
 
5

 
· راه حل مسئله احمد رضا هم همین جاست:
· کسی که نان اضافه بر نیاز دارد، بهتر از محتاجان نان، نان تولید می کند.
 
· سؤال اکنون این است که تولید نان به چه معنی است تا ما هم حداقل به اندازه نیاز خود و اهل و عیال خود نان تولید کنیم، تولید نان اضافه بر نیاز پیشکش از ما بهتران؟
 
 
· سؤال آخر در بخش پیشین این بود که تولید نان به چه معنی است تا ما هم حداقل به اندازه نیاز خود و اهل و عیال خود نان تولید کنیم؟
 
1
· در شعار دیر اشنای «نان ـ مسکن ـ آزادی»، در مفهوم «نان» مایحتاج اولیه هر موجود زنده تجرید می یابند.
· نان فقط نان خشک و خالی نیست.
· هویدا ظاهرا سواد مدرسی و فلسفی نداشت.
 
· به همین دلیل در واکنش به این شعار، گفته بود:
· «خوب اگر نان نیست، کیک و بیسکویت که هست.»
 
· در این «راه» حل هویدا دو ایراد وجود داشت:
 
الف
· ایراد اول آن، این بوده که طرف نه تنها با نحوه تولید نان بیگانه بوده، بلکه با نحوه تولید کیک و بیسکویت هم به همین سان.
· چون ماده اولیه نان و کیک و بیسکویت آرد است و ماهیتا فرقی با هم ندارند.
· چون قحط نان ـ قبل از همه ـ به دلیل قحط آرد است.
 
ب
· ایراد دوم «راه» حل هویدا بیگانگی با مفهوم فلسفی تجرید بود و نمی دانست که در مفهوم نان، همه نیازهای اولیه برای ادامه حیات تجرید می یابند:
· مفهوم نان نتیجه تجرید آب آشامیدنی، مواد غذائی، پوشاک، ترافیک، بهداشت، مسکن، آموزش، پرورش و غیره است.  
· و همه اینها باید به نحوی از انحاء تولید شوند.
 
2
· تولید مایحتاج مادی، اساسی ترین و صرفنظرناپذیرترین کرد و کار هر موجود زنده ای است.
· اگر تیز بنگریم، نباتات و حشرات و جانوران نیز در تحلیل نهائی بطور مستقیم و یا غیرمستقیم مولد اند.
· کسب و کار مورچه و زنبور و کلاغ و غیره نیز نوعی تولید است.
· مصرف همیشه و همه جا در دیالک تیک تولید و مصرف وجود دارد.
· مصرف کننده محض فقط انگل ها و پارازیت ها هستند که دیالک تیک عینی هستی را زیر پا می گذارند و محکوم به شکست اند.  
 
3

 
· نقش اساسی تولید مهمترین و اساسی ترین کشف حکیم بی همه چیزان مولد همه چیز بوده است.
· کشفی همتراز با کشف آتش.
 
· این کشف مارکس به تز «درک و یا استنباط ماتریالیستی تاریخ و یا جامعه بشری» معروف شده است.
 

 
· تولید همان شاخ نریان معروف نیاکان ما ست که کره زمین روی آن اقرار گرفته است:
· تولید اگر مختل شود، حیات بشری دستخوش اختلال می گردد و عزرائیل با دار و دسته اش از راه می رسد.
· بنیاد حیات بشری، تولید مواد حیاتی است.
· این کشف بزرگ رسول پرولتاریا ست.
· یادش به یاد باد.  
 
3
· راه حل ریشه ای و رادیکالی هم که احمد رضا می جوید، همین جا ست.
· پیش شرط خودمختاری، خودکفائی است.
· کسی که قادر به تولید نان خود نباشد، چاره ای جز وابستگی به کسانی که نان اضافه بر نیاز دارند، نخواهد داشت.
 
· تولید اما چیست و چگونه جامه عمل می پوشد؟
 
4

 
· برای پاسخ به این پرسش، تولید نان را از نظر بگذرانیم:
· زمین کشت اولین عاملی است که شخم و شیار می خورد و برای شخم وشیار زمین به دهقان و گاو و گاو آهن و تراکتور و غیره نیاز مبرم است.
· بعد بذر گندم و یا جو افشانده می شود.
· بعد نوبت به  کود و آب و غیره می رسد.
· بعد درو و خرمنکوبی و تفکیک گندم و جو از کاه.
· بعد نوبت به  آسیاب و آرد و خمیر و نهایتا نان می رسد.
 
5
· اگر شعر دیگر شیخ شیراز در زمینه نان را تصحیح و تکمیل کنیم، به همین روند و روال تولید نان می رسیم:
 
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
 
· ایرادات نظری و تجربی این بیت شیخ شیراز به شرح زیر اند:   
 
الف
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
 
· شیخ شیراز در این بیت، دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت را به شکل دیالک تیک طبیعت و نان بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت (طبیعت)  می داند:
· به عبارت روشن تر از آن ابر و باد و مه و خورشید و فلک می داند.
 
ب
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
 
· بعد بطرزی مسکوت، بی سخنی حتی، دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت را به شکل دیالک تیک خدا و طبیعت (ابر و باد و مه و خورشید و فلک) بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت (خدا) می داند.
· بدین طریق و ترفند خدای واهی به درجه رزاق ارتقا می یابد و منت گذاری مستمر و بی وقفه بر سر بشریت شروع می شود:
· خدای نظامات اجتماعی بنده داری و فئودالی روزی می رساند و آزادی می ستاند:
·  
· خدای کذائی و واهی به بهانه روزی رسانی، بشریت را به درجه عبد (برده و بنده و رهی و غلام و زر خرید و کنیز و کلفت) تنزل می دهد و خود را معبود (برده دار) جا می زند و از بشریت عبادت و اطاعت و تمکین و تسلیم می طلبد.
 
· اسلام چیزی جز ترفند تحمیل تئوری تسلیم بر توده نیست، توده ای که از قضا تنها مولد نعمات مادی است.
 
ت
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
 
· شیخ شیراز بدین طریق و ترفند نعمات مادی (نان و مسکن و پوشاک و بهداشت و آموزش و پرورش و غیره) را مائده ای الهی محسوب می دارد، مائده ای که بر خلاف مائده آسمانی، با واسطه در اختیار بشریت قرار می گیرد:
· ابر و باد و مه و خورشید و فلک واسطه های الهی اند.
· مامورین بی شعور (حافظ) الهی اند.
· انعکاس آسمانی ـ انتزاعی غلامان خرفت و خر و کودن خوانین و سلاطین فئودالی اند.
· مجری کور و بی فهم و فراست و شعور فرامین خان و سلطان آسمانی اند.
 
پ
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
 
· شیخ شیراز در این بیت شعر، عملا و عینا (بطور عملی و عینی)  دیالک تیک خودپوئی و آگاهی را بی مهابا تخریب می کند.
· خودپوئی را بر تخت می نشاند و آگاهی را دور می اندازد.
· شیخ شیراز اما با این کرد و کار بدترین ستم را در حق بشریت مرتکب می شود:
 
1
· با حذف قطب آگاهی در دیالک تیک سوسیولوژیکی خودپوئی و آگاهی، فاتحه ای بر تولید مایحتاج حیاتی خوانده می شود.
· انکار بی شرمانه تولید و تبلیغ اوتوماتیسم ناتورالیستی ـ الهی، تار و پود فلسفه تاریخ (فلسفه اجتماعی) شیخ و خواجه شیراز را تشکیل می دهد.
 
2

 
· با حذف قطب آگاهی در دیالک تیک خودپوئی و آگاهی، بشریت، آدمیت زدائی می شود.
· در بدترین حالت تا درجه کرمی در زیر سنگی و در بهترین حالت تا درجه روباهی تنزل داده می شود که از پس مانده شکار شیر تغذیه می کند.
· سعدی این آدمیت زدائی بشریت را که روزی ـ روزگاری خدائی «اشرف مخلوقاتش» نامیده بود و ملائکه را به سجده در برابرش فرمان داده بود، در حکایات متعددی در بوستان و گلستان تئوریزه، اثبات، توجیه و تبلیغ می کند.
· خواجه شیراز هم بسان لومپنی فحش می دهد، پوزه بند می زند و فرمان خاموشباش و اطاعت محض صادر می کند.
 
·        مراجعه کنید به تحلیل آثار و اشعار سعدی و حافظ در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  
 
4
· بشریت در پرتو این تئوری تئولوژیکی (فقهی)  ـ فئودالی شیخ و خواجه تا حد انگل، مفتخور، مصرف کننده محض تنزل می یابد:
· فئودال واره می شود.
 
· در انسانتصویر شیخ و خواجه شیراز، انسان هنری جز خور و خواب و خشم و شهوت ندارد.
 
· تنها چیزی که در ایده ئولوژی فئودالی بشریت را از بهایم متمایز می سازد، خداشناسی، عبادت و تسلیم به خدا و در حقیقت به طبقه حاکمه برده داری و فئودالی است.
 
· البته اگر خیلی تخفیف داده شود.
· چون بزعم سعدی حشرات و خزندگان و پرندگان و ددان و درندگان هم مشغول عبادت اند.
 
 
· در بخش پیشین برای کسب تصور درستی از تولید، مثالی در زمینه تولید نان زده شد و عوامل دخلیل در تولید نان بطور گذرا بر زبان رانده شدند:
 
زمین کشت، دهقان و گاو و گاو آهن و تراکتور و غیره،  
بذر گندم و یا جو
کود و آب و غیره
درو و خرمنکوبی و تفکیک گندم و جو از کاه.
آسیاب و آرد و خمیر و  نان
 
1
· با توجه به عوامل اصلی دخیل در تولید نان و مسکن و پوشاک و غیره می توان دست به تجرید زد و به عوامل اصلی و عام دخیل در تولید همه نعمات مادی رسید:
 
طبیعت اول (مثلا زمین کشت، جنگل، رود، آب و غیره)
انسان مولد (طبیعت دوم)
وسایل تولید (خیش و گاو و گاو آهن و خرمنکوب و داس و غیره)
مواد خام (بذر)
مواد کمکی (کود و غیره)
علم (دانش تجربی دهقان، علوم طبیعی، فناوری و غیره)
 
2

 
· کلاسیک های مارکسیسم همه این عوامل دخیل در تولید نعمات مادی را در مفهوم «نیروهای مولده» تجرید کرده اند.
· پایه و اساس تولید مایحتاج حیاتی بشری نیروهای مولده است.
· نیروهای مولده معیار معیار ها ست.
· بر اساس این معیار، یعنی بر اساس سطح توسعه نیروهای مولده می توان درجه پیشرفت جامعه بشری را تعیین کرد.
· در کانون نیروهای مولده، توده های مولد و زحمتکش ایستاده اند:
 
بی نامان تاریخ ساز و یا جامعه ساز
گمنامان بی نیاز از نام
 
3
· وقتی از نقش تاریخ ساز و یا جامعه ساز و یا جهان ساز توده های مولد و زحمتکش سخن می رود، به همین دلیل است.
· هدف اصلا سوبژکتیو نیست.
· هدف هندوانه دادن الکی و کشکی زیر بغل توده ها و خر کردن آنها و به دنبال خود کشیدن آنها نیست.
· هدف اعلام حقیقت عینی است.
· بدون توده های مولد و زحمتکش نه مایحتاج حیاتی تولید می شود و نه وسیله تولیدی، تولید می شود و نه علم و فن و فکر و فرهنگ توسعه می یابد.
· نیروی محرکه اصلی توسعه علم و فن و فکر و فرهنگ در حوایج تولید است.
· به همین دلیل نیروی محرکه پیشرفت علمی و فنی نیز در تحلیل نهائی توده های مولد و زحمتکش اند.
 
· دلیل تشکیل علوم طبیعی و طبیعی ـ ریاضی در جهان باستان نیازهای توده های مولد و زحمتکش به شناخت هرچه عمیقتر طبیعت و کشف طرق و ترفندهای لازم برای تغییر آن بوده است.
· چیزی بدون هدف و آماج تشکیل نمی شود.
· علم برای علم معنی ندارد.
· علم همیشه خادم عمل است.
· استقلال نسبی ئی که علم و هنر و غیره بعدها کسب می کنند، امری طبیعی است و نافی منشاء عینی و عملی آنها نیست.
 
4
· بنظر علمای مارکسیسم ـ لنینیسم علت اصلی فروپاشی سیستم سوسیالیستی غفلت از توسعه نیروهای مولده بوده است.
· دلیل بقای جمهوری خلق چین و فروپاشی اتحاد شوروی همین جا ست.
· هر نظامی که توسعه نیروهای مولده را در دستور کار خویش داشته باشد، بقای آن تضمین شده است.
· دلیل بحران فراگیر نظام اجتماعی سرمایه داری هم همین جا ست.
· مناسبات تولیدی جامعه سرمایه داری قید و بندی بر دست و پای نیروهای مولده است.
· به همین دلیل طبقه حاکمه می کوشد، که نیروهای مولده را به هر ترفندی توسعه دهد.
· به این مسئله باید مفصلتر پرداخت.  
 
5
· نیروهای مولده اما همیشه و در همه جا، مثل همه چیز در همه جا، در چارچوب دیالک تیکی خود وجود دارد و می تواند وجود داشته باشد.
· چای به عنوان محتوا در فرمی وجود دارد، در استکانی و یا در قوری ئی وجود دارد.
· مظروف به عنوان محتوا در ظرفی وجود دارد.
· مظروف بی ظرف و محتوای بی فرم وجود ندارد.
· نیروهای مولده هم محتوا ست و فرمی دارد.
· کشف فرم نیروهای مولده یکی از خدمات بزرگ کلاسیک های مارکسیسم بوده است.
 
· فرم نیروهای مولده به عنوان محتوا اما چیست؟  
 
6
· اگر با مثال تولید نان بمانیم، به مسائل زیر برخواهیم خورد:
· زمین به عنوان مثال، تحت مالکیت فئودالی است.
· دهقان مثلا به عنوان رعیت، زمین را و وسایل تولید از قبیل گاو و گاو آهن و خرمنکوب و داس و بیل و کلنگ و غیره را از ارباب دریافت می کند و با ارباب قرار دادی می بندد که مثلا درصد معینی از محصول را در اختیار او قرار دهد.
· به این ترتیب روابطی میان توده های مولد و زحمتکش و اربابان فئودال تشکیل می شود.
· این روابط فرم قانون به خود می گیرند.
· در چارچوب این روابط تولید نان صورت می گیرد.
· اگر همین روابط توده های مولد و زحمتکش با اربابان فئودال را تجرید کنیم، به مناسبات تولیدی خواهیم رسید.
 
· مناسبات تولیدی اما از چه عواملی تشکیل می شوند؟  
 
7
· با توجه به مثال بالا، مهمترین عامل در مناسبات تولیدی، فرم مالکیت بر وسایل تولید (زمین کشت، باغ، کارخانه، وسایل کشاورزی، ماشین آلات، معادن، منابع، بانک ها و غیره) است:
 
روابط انسان ها در روند تولید و قبل از همه، مناسبات مالکیت.
مناسبات مبادله ی کردوکارها.
همکاری.
تقسیم کار
 
8
· بدین طریق جفت دیالک تیکی نیروهای مولده کشف می شود که کلاسیک های مارکسیسم آن را مناسبات تولیدی می نامند.
· مناسبات تولیدی فرم لازم برای محتوائی است که نیروهای مولده نامیده می شود.
· می توان گفت که دیالک تیک فرم و محتوا به شکل دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده بسط و تعمیم می یابد.
· چون در دیالک تیک فرم و محتوا نقش تعیین کننده از آن محتوا ست، بنابرین، در دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده نیز نقش تعیین کننده از آن نیروهای مولده است.
· دلیل رشد و توسعه جامعه بشری نیز در همین دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده است.
 
· چرا و به چه دلیل؟
 
ادامه دارد.