تحلیل دیالک تیکی ضرب المثل ها (۱)
شین میم شین
کس نخارد پشت من،
جز ناخن انگشت من
· این ضرب المثل را ملل دیگر مثلا انگلیسی ها، آلمانی ها، یونانی ها، هلندی ها، اوسلواکی ها، روس ها، ایتالیائی ها، اسپانیائی ها و غیره نیز دارند.
1
· ما قبل از شروع به تحلیل، ترجمه همین ضرب المثل در فرهنگ انگلیسی ها و آلمانی ها را ارائه می دهیم.
Every man for himself
هرکس برای خویشتن است.
each man save himself
هرکس منجی خویشتن است.
jeder ist sich selbst der Nächste
هر کس قبل از همه به خویشتن خویش می اندیشد.
jeder denkt zuerst an sich selbst
هر کس به خویشتن خویش تقدم قائیل می شود.
Rette sich wer kann
هر کس بتواند قبل از همه، خود را رها می سازد.
2
کس نخارد پشت من،
جز ناخن انگشت من
· این ضرب المثل دیالک تیک فرد و جامعه را به شکل دیالک تیک من و دیگران بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را در این دیالک تیک، از آن فرد (من) قلمداد می کند.
3
· دیالک تیک فرد و جامعه و یا دیالک تیک من و غیرمن (ماتریالیسم تاریخی) خود فرم هائی از بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل (ماتریالیسم دیالک تیکی) اند.
· دیالک تیک من و بشریت، قطره و رود، اتم و مولکول، ذره و کاینات، عضو و اندام (ارگان و ارگانیسم)، جرعه و دریا و میلیون ها دیالک تیک دیگر نیز فرم هائی از بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل اند.
4
· بنا بر تجربه میلیون ها باره، نقش تعیین کننده در دیالک تیک جزء و کل، از آن کل است.
· هر کودکی حتی بدون مکثی خواهد گفت در دیالک تیک من و بشریت، نقش تعیین کننده از آن بشریت است.
· در دیالک تیک قطره و رود از آن رود است.
· در دیالک تیک جرعه و دریا از آن دریا ست.
· جزء هیچ واره نیست، هیچکاره هم نیست.
· چون کل از اجزاء مربوطه تشکیل می یابد.
· ولی جزء نمی تواند به هیچ ترفندی همه کاره و همه چیز واره و تعیین کننده قلمداد شود.
5
کس نخارد پشت من،
جز ناخن انگشت من
· اکنون این سؤال پیش می آید:
· «پس چرا این مسلم ترین حقیقت عینی وارونه شده است؟»
· این درست همان سؤالی است که احمد رضا طرح کرده است:
کس نخارد پشت من جزناخن انگشت من
قسمتی ازپشتم شروع به خارش کرد
که هیچ کدام ازانگشتام بهش نرسید
وهرچه تلاش کردم، کمتر نتیجه گرفتم
شما میگید بااین ضرب المثل چکارکنم؟
· بعضی از سران سیاسی سرزمین عه هورا به احمد رضا رهنمود داده اند تا او به ترفند رهنمودها «حل معمای» خود کند:
رضا فانی یزدی
منظور شاعر پشت نبوده
· من ـ زور رضا بغرنج تر و مبهم تر از منظور شاعر گمنام است.
· چون رضا پشت را نفی نامعین می کند، یعنی پشت را بطور مکانیکی نیست و نابود می سازد، بی آنکه چیز معینی را جای آن بنشاند.
· نفی اما به قول حریفی به نام هگل، باید معین باشد.
· و گرنه «دوستان» فیس آبادی احمد رضا تفاسیر دلبخواهی از رهنمود رضا خواهند کرد.
احمد سخائی
قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی، گرفتار آید!
ضرب المثل شما هم به این معنی است که اگر یاری و یاوری انتظار دارید،
باید برای بدست آوردن آن تلاش بکنید
و گرنه به تنهایی، حتی قادر به خاراندن پشت خود نیز، نیستیم.
(ما انسان ها)
· احمد سخائی دو چیز مطلقا بی ربط را به یکدیگر می دوزد تا نتیجه دلخواه خود را بی اعتنا به آن دو چیز بگیرد.
· ضمنا ضرب المثل احمد رضا را هم تحریف می کند و بکلی وارونه می سازد:
و گرنه به تنهایی، حتی قادر به خاراندن پشت خود نیز، نیستیم.
عیسی صفا
باید ازدواج کنید!
· احمد رضا مسئله نظری (تئوریکی) طرح می کند و عیسی صفا راه حل عملی (پراتیکی) می دهد.
· بعضی از ایرانی ها شوخی شوخی اندیشه را از عرصه بدر می رانند تا از در عقب، به وحدت عمل برسند:
تفاوت در اندیشه
وحدت در عمل
امیر دهقان
یا تلاشت کافی نبود و یا بر غیر ممکن پای می فشاری .
ضرب المثل ایرادی ندارد.
· محک لازم برای تعیین صحت و سقم اندیشه چیست، امیر دهقانان؟
· حتی خواجه شیراز می دانست که محک لازم برای تعیین صحت و سقم اندیشه ها (ضرب المثل ها) و حتی آدم ها تجربه است:
خوش بود، گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر چه در آن (هر که در او) غش باشد.
· احمد رضا ضرب المثل را بسان تجربه گرای پیگیری به محک تجربه زده است و به بطلان آن ایمان آورده است و حالا امیر آمده است و مدعی «کمال بی چون و چرای ضرب المثل» است.
· اگر تئوری «خارش پشت فقط به مدد ناخن انگشت» از کوره عمل سربلند بیرون نیاید، به درد عمه تئوری باف می خورد و نه به درد احمد رضا و هر کس دیگر که پشتش می خارد.
احمدرضا
موافقید ضرب المثل را به اینصورت اصلاح کنیم:
کس نخارد پشت من حتی ناخن انگشت من؟
· این تیر خلاص امپیریستی (مبتنی بر تجربه گرائی) بر شقیقه تئوری خارش پشت فقط با ناخن انگشت است.
· شهامتی از این قماش هم زیبا ست و هم کیما ست.
· برای آموزش هرگز دیر نیست.
امیر دهقان
نه
همان درست است
کسی جز خودم مسئول کاری که می کنم نیست
البته در موقعیت عادی نه اجباری نباشد .
نیکولو ماکیاولی (1469 ـ 1527)
شاعر، فیلسوف، دیپلمات و سیاستمدار ایتالیائی
نام او با مباح دانستن هر وسیله ضد اخلاقی برای نیل به قدرت و دفاع از منافع خود، پیوند داده می شود.
ماکیاولیسم به شیوه عمل و رفتار سیاسی مذمومی اطلاق می شود
که قدرت و منفعت شخصی را بر هنجارهای اخلاقی مقدم می داند.
احمد رضا
عادی واجباری ازدید ماکیاولی فرق نمیکنه
· بیا و کشتی ما در شط شراب انداز! (حافظ)
الف
· اولا چطور می توان فرق، تفاوت و حتی تضاد عادی و اجباری را ماستمالی کرد؟
ب
· چطور می توان به امیر دهقانان حق نداد؟
· انسان ها را فقط زمانی می توان مسئول کرد و کار خود محسوب داشت که آن کرد و کار را به اختیار خود انجام داده باشند و نه به ضرب ضرب و شتم و شلاق و شکنجه و نه تحت تهدید به اعدام و تیرباران و غیره.
ت
· ضمنا ماکیاولی که رسول اکرم و احمد و اصغر نیست تا جفنگش را به سکه نقد خرند.
· ماکیاولی ظاهرا بر آن بوده که برای رسیدن به هدف خویش می توان به هر جنایتی دست یازید.
· چطور می توان مرجع تقلیدی از این دست برای خود برگزید و ضمنا گزینش آن را به «رفقای» خود نیز توضیه کرد؟
· ما را چه می شود، ای «دوست»؟
کس نخارد پشت من،
جز ناخن انگشت من
ادامه
امیر دهقان
واژه ها در پیش داور دانا و بی طرف معنی دارند
ماکیاولی بی طرف نیست
چون او همواره طرف شهریار را می گیرد.
· امیر دهقانان فلسفی اندیش است.
· این تفاوت او با سایرین تفاوت عظیمی است.
· کانت ـ رسول روشنگری ـ بر آن بود که تفکر یا تفکر مفهومی است و یا اصلا تفکر نیست.
1
واژه ها در پیش داور دانا و بی طرف معنی دارند.
· این نظر امیر دهقانان نادقیق است.
· واژه به چه معنی است؟
2
· بنی بشر علی و حسن و حسین و احمد و عیسی را می بینند.
· مشخصات خاص آنها را دور می اندازند و جنبه مشترک همه آنها را در نظر می گیرند و مفهوم «انسان» را در ذهن خود تشکیل می دهد که با شنیدنش علی و حسن و حسین و و احمد و عیسی و میلیون ها تن دیگر در ذهن آدمی تجسم می یابند.
3
· مفهوم انتزاعی «انسان» اما به محض تولد فرم واژه (کلمه) به خود می گیرد.
· انگار با نام زاده می شود.
· مفهوم «انسان» و هر مفهوم دیگر فقط در فرم واژه وجود دارد.
· می توان گفت که میان واژه و مفهوم رابطه دیالک تیکی فرم و محتوا برقرار است.
· یکی بدون دیگری وجود ندارد.
· نه واژه بی مفهوم، توخالی و بی محتوا وجود دارد و نه مفهوم بی واژه، بی فرم و محض.
· واژه جامه ی مفهوم است.
· واژه ظرف مظروفی به نام مفهوم است.
4
· مفهوم «درخت» چیزی سوبژکتیف است.
· چیزی انتزاعی است.
· فقط در ذهن آدمی وجود دارد.
· یعنی چیزی روحی (به معنی فلسفی آن) است.
· یعنی چیزی شعورین است.
5
· واژه و کلمه اما چیزی مادی است.
· در عالم واقع وجود دارد.
· بر زبان می آید و روی کاغذ می نشیند.
· به همین دلیل حریفی به نام مارکس می گوید:
· «روح همیشه سایه ماده را بالای سر خود دارد.»
· مفهوم همیشه سایه واژه را بالای سر خود دارد.
· به عبارت دیگر میان واژه و مفهوم رابطه دیالک تیکی ماده و روح (و یا وجود و شعور) برقرار است.
· واژه مادیت یابی روح است.
· روحی که نام مفهوم دارد.
6
واژه ها در پیش داور دانا و بی طرف معنی دارند.
· اگر واژه فرم مادی مفهوم به مثابه روح است، پس بی اعتنا به داور دانا و نادان، طرفدار و بی طرف وجود دارد.
· واژه درخت حاوی مفهوم انتزاعی و مجرد درخت است و مفهوم مجرد درخت حاکی از وجود میلیون ها درخت مشخص است:
· در مفهوم درخت، سرو و صنوبر و سپیدار و غیره تجرید یافته اند.
· به همان سان که در مفهوم انسان، علی و حسن و حسین و احمد و عیسی و غیره تجرید یافته اند.
7
· ایراد بینشی امیر دهقانان در این کامنت شتابزده عدم تمیز واژه از جمله است.
· به عبارت دقیقتر، عدم تمیز مفهوم از حکم است.
· احمدرضا هم نه واژه ای، بلکه جمله ای را از ماکیاولی نقل کرده بود.
· نه مفهومی را، بلکه حکمی را نقل قول کرده بود.
عادی واجباری ازدید ماکیاولی فرق نمیکنه
· این نقل قول، بلحاظ فرم، جمله ای است و بلحاظ محتوا، حکمی است.
· جمله از واژه ها تشکیل می یابد و حکم از مفاهیم.
· میان جمله و حکم همان رابطه دیالک تیکی برقرار است که میان واژه و مفهوم.
· دیالک تیک فرم و محتوا و دیالک تیک ماده و روح
8
واژه ها در پیش داور دانا و بی طرف معنی دارند.
· احمد رضا اندیشه ای را، نظری را از ماکیاولی نقل کرده بود ونه واژه ای را.
· منظور امیر دهقانان نیز نه واژه، بلکه جمله است.
· نه مفهوم، بلکه حکم است، اندیشه است، نظر است.
· منظور او به شرح زیر است:
اندیشه ها در پیش داور دانا و بی طرف معنی دارند.
· این نظر امیر هم قابل تأمل است.
9
اندیشه ها در پیش داور دانا و بی طرف معنی دارند.
· اولا هر اندیشه ای در هر صورت معنی دارد.
· نه واژه بی معنی وجود دارد و نه جمله و نظر و یا اندیشه بی معنی.
· منظور امیر دهقانان چیز دیگری است و آن به شرح زیر است:
شرط صحت اندیشه ها این است که
از سوی فردی دانا و بی طرف نمایندگی شوند.
· منظور از صحت و سقم نظری چیست؟
· منظور امیر از صحت و سقم، همان حقیقت و باطل است.
· فرمولبندی دقیق نظر امیر به شرح زیر خواهد بود:
شرط حقیقی (و نه باطل و دروغ) بودن اندیشه ها این است که
از سوی فردی دانا و بی طرف نمایندگی شوند.
10
· ایراد این نظر بظاهر درست امیر این است که او عینیت حقیقت را قبول ندارد.
· حقیقت اما به قول حریفی به نام لنین، همیشه عینی است.
· اینکه آب تحت فشار جو در 100 درجه سانتیگراد می جوشد، حقیقتی عینی است.
· یعنی بی اعتنا به بود و نبود انسان ها چنین است.
· اگر احمد رضا این نظر را از قول هر کس دیگر هم بیان می کرد، باز هم اندیشه باطلی بود:
عادی واجباری فرق نمیکنه
· چون اگر عادی با اجباری فرق نمی کرد، هرگز یکی از آن دو تشکیل نمی شد.
· وجود مفاهیم و یا واژه های اصیل خود دلیل بر وجود قراین عینی آنها ست:
· دلیل وجود واژه و مفهوم درخت، حاکی از این است که درخت واقعی و عینی در عالم خارج و بی اعتنا به بود و نبود انسان ها وجود دارد، یعنی وجود عینی دارد.
· اجبار وقتی برقرار می شود که فاتحه ای بر اختیار آدمی خوانده می شود:
· یعنی مثلا حکومت نظامی اعلام می شود.
· تا شبانه به خانه ات بریزند و سوراخ ـ سنبه های خانه ات را بگردند و اگر حرفی زدی، به جائی بفرستندت که عرب نی انداخته است.
کس نخارد پشت من،
جز ناخن انگشت من
ادامه
امیر دهقان
ماکیاولی بی طرف نیست.
· در این حکم (جمله، اندیشه، نظر) امیر دهقانان دنیائی حرف حساب هست، اگر چه فرمولبندی آن معیوب و نادقیق است.
· این حکم امیر باید مورد تأمل همه جانبه قرار گیرد.
· ماکیاولی به قول احمد رضا گفته است:
عادی واجباری فرق نمیکنه
1
· امیر دهقانان به جای توقف روی ادعای منسوب به ماکیاولی، یعنی به جای تأمل روی ادعا و به عوض تحلیل مستدل و تجربی ـ منطقی آن، خود ماکیاولی را مبنا قرار می دهد و نقد می کند.
· یعنی به جای تحلیل حداقل، عینی نظر، به تحلیل صاحب نظر می پردازد.
· این شیوه تفکر را سوبژکتیویسم می نامند:
· در زیر ذره بین سوبژکتیویسم، فقط سوبژکت و یا عناصر سوبژکتیو قرار می گیرند و نه اوبژکت و عناصر اوبژکتیو و یا دیالک تیکی از هر دو.
· سوبژکتیویسم، مکتب معیوبی است و به درد کشف حقیقت عینی نمی خورد.
· از سوبژکتیویسم عوامفریبان و یا بی خبران از تفکر دیالک تیکی بهره برمی گیرند.
2
· امیر دهقانان هم به زبان فلسفی، به جای تحلیل موضوع بحث، نظر ماکیاولی، به تحلیل سوبژکت (صاحب نظر) می پردازد.
· این یکی از معایب بسیار مهم ایرانی جماعت و نه فقط آنها ست:
· حضرات به جای تأمل روی نظر و تعیین صحت و سقم درخود (فی نفسه) آن، در بدر دنبال صاحب نظر می گردند، تا بببینند پدر و مادر و خواهر و زن و دختر و پسرش چه معایبی داشته اند و دارند و خواهند داشت.
· و وقتی تیرشان به هدف خورد، افشای خواهر و دختر و زن و مادر و غیره او آغاز می شود.
· هدف الاهداف حضرات، پیروز شدن به هر قیمت در بحث است و نه کشف حقیقت عینی و دفاع جسورانه از آن.
3
· کسب و کار اصلی عوامفریبان طرفدار طبقه حاکمه، هم در سطوح ملی و هم در مقیاس بین المللی هم همین است.
· و نکته مهم نهفته در حکم امیر دهقانان نیز حاکی از این حقیقت امر است:
ماکیاولی بی طرف نیست
چون او همواره طرف شهریار را می گیرد.
· منظور امیر این است که ماکیاولی به دلیل طرفداری از طبقه حاکمه (شهریار به مثابه نماینده ی طبقه حاکمه) نمی تواند طرفدار حقیقت عینی باشد.
· این نظر امیر نادرست نیست.
· ولی هم قابل بحث است و هم سؤال انگیز:
4
ماکیاولی بی طرف نیست
· حریفی می گفت:
· ما بی طرف نیستیم و کمترین ابائی از اعتراف به طرفداری خود از طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان نداریم.
· کسانی که مدعی بی طرفی اند، یا طرفدار طبقه حاکمه اند و یا بی خبر از خویش اند.
· نمی توان در جامعه زیست و بی طرف بود.
· بویژه اگر آن جامعه، جامعه ای طبقاتی باشد.
5
ماکیاولی بی طرف نیست
· اکنون این سؤال پیش می آید که چرا جانبداری هر کس باید معیاری برای صحت و سقم نظر او باشد؟
· امیر دهقانان ظاهرا جانبداری هر کس را دلیلی بر بطلان نظر او می داند.
· ولی فقط ظاهرا.
· او هم در واقع، همین نظر حریف را نمایندگی می کند.
· جمله تکمیلی و استدلالی ـ توضیحی امیر حاکی از این حقیقت امر است:
چون او همواره طرف شهریار را می گیرد.
· امیر جانبداری از طبقه حاکمه را دلیل بر بطلان نظر می داند و نه جانبداری از توده را.
· طرفدار حقیقی منافع استراتژیکی توده، بطور عینی طرفدار حقیقت عینی است.
· اما چرا چنان و چرا چنین؟
6
· به دو دلیل اوبژکتیو (عینی) و سوبژکتیو:
الف
· حقیقت به انعکاس درست واقعیت عینی اطلاق می شود.
· مراجعه کنید به حقیقت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
· حکم «آب در فشار جو در 100 درجه سانتیگراد می جوشد»، به این دلیل حقیقی و درست است که انعکاس درست جوشش آب به مثابه واقعیت عینی است.
· آب را در هر کجای زمین تحت فشار جو، بجوشانیم، در صد درجه سانتیگراد خواهد جوشید.
· میان فشار حاکم و نقطه جوش و انجماد و تبخیر هر چیز رابطه دیالک تیکی برقرار است.
· واقعیات امور ریاضی و فیزیکی و شیمیائی و طبیعی و غیره هم در آئینه ذهن اعضای طبقه حاکمه و هم در آئینه ذهن توده بدرستی منعکس می شوند، مگر اینکه با منافع طبقه حاکمه در تضاد باشند.
· آنگاه هم سیاره وارگی زمین انکار می شود و هم مرکزیت خورشید.
· منظور امیر دهقانان هم همین است:
· چون ماکیاولی طرفدار طبقه حاکمه است، واقعیت عینی خواه و ناخواه در آئینه ذهن او درست منعکس نمی شود و او به جای نمانیدگی حقیقت، به نمایندگی از دروغ می پردازد.
ب
· خود انعکاس واقعیت عینی در آئینه ضمیر انسان ها، بحث شورانگیزی در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی است که فریدریش انگلس شروع کرده است و همچنان و هنوز ادامه دارد.
· امروزه حکیم مارکسیست ـ لنینیستی در هلند روی تئوری انعکاس به کار فشرده (اینتنسیو) و عمیقی مشغول است.
· مراجعه کنید به تئوری انعکاس در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
· واقعیت عینی، بویژه واقعیت عینی اجتماعی از صافی های طبقاتی انسان ها عبور می کند و اگر کسی طرفدار توده مولد و زحمتکش نباشد، شیره جسم و جان واقعیت عینی انعکاس یابنده، گرفته می شود و تفاله ای از آن به ذهن می رسد که نام «شناخت» به خود می گیرد.
· به همین دلیل، نمایندگان طبقه حاکمه ـ چه بسا حتی ناخود آگاه ـ جفنگیاتی را به عوض حقیقت عینی نمایندگی می کنند که شباهت غریبی به همین جفنگ ماکیاولی دارند.
7
· سعادت بزرگ طرفداران راستین و نه قلابی توده مولد و زحمتکش این است که تضادی با حقیقت عینی ندارند.
· به همین دلیل شناخت هر چه عمیقتر و دقیقتر حقیقت عینی برنامه طبقه کارگر و حزب و حکومت او ست.
· به همین دلیل دیری است که پرچم دفاع از دیالک تیک، خرد (فلسفه)، خودمختاری و آزادی را طبقه کارگر بدوش می کشد.
· فروغ فرخزاد در شعر بلند سرشته به طنزی و به نیت دیگری، همین حقیقت امر را بر زبان می راند که در رابطه با انعکاس بر زبان آمد:
من در میان توده سازنده ای (مولدی) قدم به عرصه هستی نهاده امکه گرچه نان ندارد
اما به جای آن
میدان دید باز و وسیعی دارد.
احمد رضا
کس نخارد پشت من جزناخن انگشت من
قسمتی ازپشتم شروع به خارش کرد
که هیچ کدام ازانگشتام بهش نرسید
وهرچه تلاش کردم، کمتر نتیجه گرفتم
شما میگید بااین ضرب المثل چکارکنم؟
سقراط پویش
از یه وسیله ای کمک بگیر
· راه حل سقراط، علمی ترین و عام ترین راه حلی است که می توان پیشنهاد کرد.
· اگر مارکس هم بود، بی کمترین تردید همین راه حل را پیشنهاد می کرد، اگرچه با سقراط میانه خوبی نداشت.
1
· چون سقراط فیلسوف محبوب «با همه چیزان» بوده و است.
· در حالیکه مارکس ـ دور از چشم امیر دهقانان ـ از نوک پا تا فرق سر، طرفدار بود، طرفدار «بی همه چیزان» بود.
· واژه ی «بی همه چیز» حتی در قاموس «با همه چیزان» دشنام مستهجنی است، چه رسد به خود «بی همه چیز» و چه رسد بمراتب بدتر، به طرفدار «بی همه چیز.»
2
از یه وسیله ای کمک بگیر
· دلیل اینکه پیشنهاد سقراط علمی ترین پیشنهاد است، این است که برای نیل به هر آماجی به وسیله ای نیاز مبرم و بی چون و چرا هست:
· دیالک تیک وسیله و آماج.
· دیالک تیک وسیله (سیستم) ـ ساختار ـ فونکسیون
· وسیله اما چیست؟
3
· وسیله واسطه است، همان واسطه ای که در بازار خرید و فروش گاو و خر و هر چیز دیگر، میان مشتری و فروشنده رابطه برقرار می کند و داد و ستد را امکان پذیر می سازد.
· اگر در پله عام تری بیندیشیم، یعنی اگر فلسفی (عقلی) بیندیشیم، وسیله، پلی است، که دو طرف رودخانه را به هم وصل می کند و عبور از طرفی به طرف دیگر را امکان پذیر می سازد.
4
· وسیله پلی میان اوبژکت و سوبژکت است.
· وسیله واسطه ای میان سوبژکت و اوبژکت است.
· تبر ـ به عنوان مثال ـ وسیله ای است که میان دهقان و تنه درخت پل می زند، رابطه برقرار می کند.
· منظور سقراط هم همین است:
· برای خاراندن پشت خویش به فکر وسیله باش.
· بدون وسیله نمی توان به انجام هیچ کاری نایل آمد:
· بدون وسیله نیل به آماج محال است.
5
عیسی صفا
باید ازدواج کنید!
· عیسی صفا هم ـ اگر تیز بنگریم، یعنی اگر فلسفی بیندیشیم ـ همین پیشنهاد سقراط را کرده است:
· عیسی مفهوم وسیله را به شکل مفهوم زن بسط و تعمیم داده است.
· عیسی عام را به شکل خاص و یا منفرد بسط و تعمیم داده است.
· نیت بدی نداشته است.
· ولی عملا زن را وسیله واره کرده است.
· به عبارت دقیقتر، ناخن انگشت واره کرده است تا پشت احمد رضا را بخاراند.
· این طرز نگرش یکی از مکاتب مدرن مد روز در فلسفه طبقه حاکمه (امپریالیسم) است و اینسترومنتالیسم (ابزارگرائی) نام دارد که خود یکی از شعبات گرایش بغایت ارتجاعی دیر آشنای دیرین دیگر است که پراگماتیسم نام دارد.
· مؤسس هر دو گرایش از ایالات متحده امریکا هستند.
· مراجعه کنید به پراگماتیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
6
احمد رضا
استاد صفا راه پرهزینه ای را داداش پیشنهاد میدی
ادم که یک دکمه پیدا میکنه نمیره کت وشلوار بدوزه
· احمد رضا متوجه قضیه نیست.
· البته مخالفت اصولی با پیشنهاد عیسی ندارد.
· مشکل احمد رضا قیمت وسیله ی پیشنهادی عیسی صفا ست.
· عیسی صفا قیاس به نفس می کند و فکر می کند که هر کس دگمه ای دارد، می تواند کت و شلوار بپوشد.
· سعدی شیراز ولی بهتر از عیسی صفا می دانست:
کسی را که همت بلند اوفتد
مرادش کم اندر کمند اوفتد
· احمدرضا اما در حرف مخالف سرسخت وسیله است:
7
احمد رضا
سقراط جان کمک بگیری وابسته میشی
· احمد رضا نمی اند که دست هم در تحلیل نهائی وسیله ای است.
· دست هم واسطه ای است میان دهقان و تنه درخت.
· دست ابزار است.
· فرق دست با تبر این است که دست ابزاری ارگانیک است، انگشت هم به همین سان.
· به قول حریفی به نام مارکس، وسیله، مکمل دست است.
· تبر (وسیله عینی) کیفیت و کمیت دست (وسیله ارگانیک و یا عضوی) را بالاتر می برد.
· می توان گفت که هر کاری در دیالک تیک سه عضوی سوبژکت ـ وسیله ـ اوبژکت (مثلا دیالک تیک دهقان ـ تبر ـ درخت) انجام می یابد.
8
سقراط جان کمک بگیری وابسته میشی
· احمد رضا ـ هر چند به شوخی ـ فکر می کند که استفاده از تبر، کسب و کار مذمومی است.
· چون استقلال او را به خطر می اندازد.
· استقلال اما چیست؟
9
· استقلال یا خودمختاری (سوه ره نیته) یکی از مفاهیم فلسفه کلاسیک بورژوائی بوده است:
· خودمختاریت (استقلال) اگر تیز بنگریم با مختاریت (اختیار، آزادی) در رابطه است.
· اگر مقوله اختیار (مختاریت، آزادی) را بسط و تعمیم دهیم، به مفهوم «خودمختاری» (استقلال) می رسیم.
· در مقوله اختیار، چیزهای مختلفی تجرید یافته اند، یکی از آن چیزها، خودمختاری است.
· می توان گفت که رابطه خودمختاری با اختیار، فرمی از رابطه منفرد و یا خاص با عام است:
· مثل رابطه سرو با درخت است.
· سرو بیانگر منفرد و خاص است و درخت بیانگر عام.
· در مفهوم درخت، علاوه بر سرو، سپیدار و صنوبر و سیب و سنجد و غیره و میلیون ها درخت دیگر هم تجرید یافته اند.
10
سقراط جان کمک بگیری وابسته میشی
· احمد رضا دیالک تیکی نمی اندیشد و لذا فکر می کند که خودمختاری به تنهائی معنی دارد.
· خودمختاری اولا در دیالک تیک منفرد (خاص) و عام وجود دارد:
· در دیالک تیک اختیار و خودمختاری وجود دارد.
· پیش شرط خودمختاری، اختیار است.
· در غیاب اختیار و یا آزادی (عام) نمی توان به خودمختاری و یا استقلال (خاص) دست یافت.
· به همین دلیل است که مبارزه بر ضد استبداد قاجار با مبارزه بر ضد تزار گره می خورد:
· دیالک تیک مبارزه بر ضد قاجار و مبارزه بر ضد تزار بسط و تعمیم دیالک تیک اختیار و خودمختاری (آزادی و استقلال) است.
11
سقراط جان کمک بگیری وابسته میشی
· علاوه بر این، خودمختاری در دیالک تیک خودمختاری و هیرارشی (سلسله مراتب) وجود دارد.
· دیالک تیک خودمختاری و هیرارشی در هر سیستم زنده ای از نبات تا جانور حاکم است:
· در اندام هر موجود زنده به مثابه سیستم سیبرنتیکی نیز همین دیالک تیک خودمختاری و هیرارشی حاکم است.
· قلب و معده و سلول و غیره اندام زنده هر کدام به نوبه خود، خودمختار هستند، ولی در عین حال تابع هیرارشی عینی اند.
· مثلا تابع مرکز فرماندهی یعنی مغز هستند.
· همین دیالک تیک خودمختاری و هیرارشی در هر نهاد و حزب و سازمان و تشکیلات سیاسی و نظامی و اقتصادی و فرهنگی و خانوادگی و غیره نیز حاکم است.
· در غیر این صورت سیستم مربوطه فرو می پاشد.
ادامه دارد.
+ نوشته شده در سه شنبه سی ام بهمن ۱۳۹۷ ساعت 12:47 توسط سیاوش زهری
|