افیون وعده های تهی
از کتاب رستاخیز
( تاریخ انتشار 1352)  
سیمین بهبهانی
سرچشمه صفحه فیسبوک
رضا بی شتاب
تحلیلی از شین میم شین 
  
· شب لالۀ سیاه فلک بود و باز شد
· پنهانگر جنایت و سرپوش راز شد
 
· آن قرص موم زرد، که خورشید نام او ست،
· با گرمی تنور افق در گداز شد
 
· در پیشِ دیدگان ز وحشت دریده ام
· از هر کرانه دست سیاهی دراز شد
 
· گهواره ها ز حسرت نوزاد افتخار
· همچون دهان خسته به خمیازه باز شد
 
· در خون من، که جوشش دردی عمیق داشت،
· افیون وعده های تهی چاره ساز شد
 
· در پیکر اثیری و پاک قناعتم
· روح چه کس دمید که شیطان آز شد؟
 
· در چشم بی نیازی حوّای طبع من
· آیا چه شد که سنبله ها دلنواز شد؟
 
· آزادسرو بودم و دردا که همچو تاک
· سر تا به پای من همه دست نیاز شد
 
· سجّاده را به سفره، دگر می توان فروخت
· نانپاره، ای دریغ که مُهر نماز شد.
 
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری 
ادامه دارد.
 
·  این شعر سیمین بهبهانی چند سال پس از پیروزی بظاهر آسان انقلاب بورژوائی سفید سروده شده است.
· از این رو، می توان در همین شعر، درک اقشار بینابینی جامعه  ایران از این انقلاب را و واکنش نسبت بدان را ردیابی کرد.
· سیمین بهبهانی بی کمترین تردید یکی از اعضای روشنفکریت لائیک ایران بوده است.
· او نیما را و نتیجتا سایه و سیاوش را بی شک شخصا می شناخت.
· ما اما از جهان بینی ایشان کمترین اطلاعی نداریم.
· شاید تحلیل عینی و علمی اشعار ایشان برای آشنائی با جهان بینی شان مفید افتد و ضمنا به شناخت جامعه نیز کم و بیش کمک کند.
 
1
شب لالۀ سیاه فلک بود و باز شد
پنهانگر جنایت و سرپوش راز شد
 
فلک
مجموعه عالم که شامل کهکشان ها و منظومه های شمسی است.
 
· معنی تحت اللفظی:
· شب لاله سیاه روزگار بود، که باز شد و جنایات و اسرار را زیر چتر سیاه خود پنهان کرد.
 
 
· شاعر در این بیت شعر، شاید برای اولین بار، شب را به لاله سیاهی تشبیه می کند، لاله سیاهی که باز می شود و سرپوشی بر جنایات و اسرار پشت پرده می نهد.
 
· در این بیت با این تصور و تصویر از کدامین حقایق عینی پرده برداشته می شود؟
 
2
شب لالۀ سیاه فلک بود و باز شد
پنهانگر جنایت و سرپوش راز شد
 
· حریفی در نقدی بر تحلیل ما از شعری از شاعری نوشته بود:
·  «شما از کجا می دانید که در دل شاعر چه می گذرد؟»
 
· از حریف چه پنهان که برای روانگذشت های شاعر از اهمیت خاصی برخوردار نیستند.
· ما شعر را و هر چیز مادی و روحی و فکری اجتماعی دیگر را در پیوند دیالک تیکی با شرایط اجتماعی می بینیم.
 
· شعر فرمی از شعور است و شعور انعکاس وجود است.
· در آئینه شعر می توان جامعه را دید.
· همین و بس.
 
3
شب لالۀ سیاه فلک بود و باز شد
پنهانگر جنایت و سرپوش راز شد
 
· این شعر در سال 1352 انتشار یافته است.
· در این بیت شعر بیشک جامعه و شاید جهان است که در آئینه شفاف ضمیر (دل) شاعر انعکاس می یابد:
· فلک می تواند به معنی طبقه حاکمه تفسیر شود که دیالک تیکی از طبقه حاکمه ملی و بین المللی است.
· طبقه حاکمه بین المللی سرمایه داری انحصاری ـ دولتی (امپریالیسم) است.
· طبقه حاکمه ملی تا قبل از پیروزی انقلاب بورژوائی سفید، ترکیبی از اشرافیت بنده دار و فئودال و بورژوازی سنتی و مدرن بوده است.
· ترکیب طبقه حاکمه ملی اما پس از پیروزی انقلاب سفید دستخوش تحول می گردد:
· با پیروزی انقلاب بورژوائی سفید اشرافیت بنده دار و فئودال از متحد طبقاتی به مخالف طبقاتی طبقه حاکمه جدید یعنی بورژوازی مدرن تبدیل می شود.
 
· این اما به چه معنی است؟
 
4
شب لالۀ سیاه فلک بود و باز شد
پنهانگر جنایت و سرپوش راز شد
 
· این بدان معنی است که طبقه حاکمه سابق دو شقه می شود:
 
الف
· شقه بورژوائی مدرن و خواه و ناخواه انقلابی با دستگاه دولتی جدید و با ارگان های سرکوب جدید.
 
ب
· شقه فئودالی ـ بورژوائی ـ سنتی و روحانی و خواه و ناخواه ارتجاعی با نهادها و امکانات مادی و ایدئولوژیکی دیرین ولی مصدوم خویش:
· با بازارها و حوزه های خرافیه
· با تعزیه ها و مراسم سنتی ـ مذهبی دیرین و ریشه دار
· با مساجد و منابر و علما و فضلای رنگارنگ در پوشش های چپ و ماورای چپ و راست و ماورای راست.
 
5
شب لالۀ سیاه فلک بود و باز شد
پنهانگر جنایت و سرپوش راز شد
 
· پیروزی انقلاب بورژوائی سفید در واقع و در عمل پیروزی فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری بر فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی فئودالی به انضمام بقایای فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی ماقبل بوده است.
· یعنی بطور عینی پیروزی انقلاب بر ارتجاع بوده است.
· در این دوره یعنی در سال انتشار همین شعر، مبارزه طبقاتی مهیبی میان طبقه حاکمه انقلابی و مدرن جدید و بخش سلب قدرت و مالکیت شده طبقه حاکمه قدیم شعله می کشد.
 

 
· تیزهوش ترین و رئالیست ترین روشنفکر جامعه موسوم به محمود دولت آبادی در اثر معروف خود تحت عنوان «کلیدر» گوشه ای از این رزم طبقاتی را تصویر می کند.
 
· غلامحسین ساعدی نیز در برخی از آثار خود همین تحول اجتماعی عمیق را منعکس می سازد.
· مثلا در قصه غصه سرمایه دار جوانی که در منظقه ای به استخراج گوگرد مبادرت می ورزد.
 
· شاید تفاوت اصلی محمود دولت آبادی با بقیه روشنفکران جامعه، سمتگیری بینشی رئالیستی سرسخت و سمج و باج نگیر و رشوه ستیز و رادیکال او باشد.
 
· محمود دولت آبادی ما را بلحاظ شخصیت به یاد ماکسیم گورکی می اندازد.  
 
6
شب لالۀ سیاه فلک بود و باز شد
پنهانگر جنایت و سرپوش راز شد
 
· در این بیت سیمین بهبهانی احتمالا و در اشعار شاملو و لاطایلات جلال آل احمد و برخی از آثار ساعدی مثلا «ما نمی شنویم» و  «از همه جا می شود، شروع کرد» بی شک، تحولات بورژوائی ـ انقلابی جدید از منظر ارتجاع فئودالی استنباط، تصور و تصویر می شوند:
· انقلاب سفید به مثابه توطئه ای توخالی تلقی می شود، تا جنایات طبقه حاکمه بر ضد جنبش ملی تحت رهبری مصدق و بویژه بر ضد حزب توده را سرپوش نهد و اسرار ساخت و پاخت طبقه حاکمه با امپریالیسم را ماستمالی و پنهان کند.
 
 
آن قرص موم زرد، که خورشید نام او ست،
با گرمی تنور افق در گداز شد
 
· معنی تحت اللفظی:
· قرص موم زرد که نامش خورشید است، در حرارت تنور افق ذوب شد.
 
· تصاویر این بیت شعر به تصور و تخیل بکر و بدیع فوق العاده ای سرشته اند:
 
1
آن قرص موم زرد
 
· شاعر در این بیت، از قرص خورشید سخن دارد که فی نفسه مفهوم دیر آشنائی است.
· ولی در این بیت شعر ببرکت مفهوم «تنور»، قرص خورشید حاوی و حامل مفهوم خویشاوند دیگری است که قرص نان نام دارد.
 
2

 آن قرص موم زرد
 
· واژه قرص به معنی گرده است.
· به همین دلیل هم  مفاهیم قرص خورشید و قرص نان تشکیل شده اند:
· برای اینکه خورشید و نان هر دو گرد و دایره ای شکل اند.
 
3
آن قرص موم زرد
 
· شاعر به جای تکرار مکانیکی و عاری از خلاقیت «قرص خورشید» از واژه نو آورانه ای بهره برمی گیرد:
· او قرص خورشید را با قرص موم زرد جایگزین می سازد.
 
4
· موم یکی از فراورده های تولیدی زنبوران زحمتکش عسل است.
· موم در همبود زنبوران عسل مواد و مصالح ساختمانی است.
· زنبوران عسل برای تشکیل سلول های لانه ی خود به تولید موم مبادرت می ورزند.
· بنی بشر از تصفیه عسل موم به دست می آورد و از آن شمع تولید می کند تا شباهنگام در غیاب خورشید خانه و خیابان خود را روشن سازد.
 
5
آن قرص موم زرد
 
· شاعر با مفهوم «موم زرد»، شمع را به خاطر خواننده خطور می دهد و ضمنا خورشید را به شمع، به شمع آسمان، به شمع گرد و دایره آسای آسمان تشبیه می کند.
 
6

 آن قرص موم زرد، که خورشید نام او ست،
با گرمی تنور افق در گداز شد
 
· شمع گرد و دایره آسای آسمان که نام خورشید با خود دارد، ذوب شده است.
· شاعر بدین طریق از مرگ خورشید خبر می دهد.
· اگر به بیت آغازین همین شعر نظر دیگری بیندازیم، به حقیقت امر دیگری پی می بریم:  
 
شب لالۀ سیاه فلک بود و باز شد
پنهانگر جنایت و سرپوش راز شد
 
· پیش شرط لازم برای باز شدن لاله سیاه فلک (شب) و استتار جنایات و اسرار، مرگ خورشید است.
· بدون مرگ خورشید، لاله سیاه فلک یعنی شب نمی توانست باز شود و پنهانگر جنایت و راز شود.
 
· این اما به چه معنی است؟  
 
7

 آن قرص موم زرد، که خورشید نام او ست،
با گرمی تنور افق در گداز شد
 
· این بدان معنی است که شعر شاعر بلحاظ منطقی و معنوی، نه با بیت اول، بلکه با بیت دوم شروع می شود.
· یعنی میان محتوای بیت دوم و بیت اول، رابطه دیالک تیکی علت و معلول برقرار است:
· علت باز شدن لاله سیاه فلک و استتار جنایت و راز، مرگ خورشید بوده است.
 
· اگر به جای خورشید، انقلاب و یا جنبش انقلابی مردم ایران در سال های 30 را بگذاریم، هم منظور شاعر بهتر درک می شود و هم واژه های «شب و جنایت و راز»  البسه انتزاعی از تن بدر می کنند و مشخص و مرئی و ملموس می گردند:
· لاله سیاه فلک و یا شب در این صورت، می تواند کودتای ارتجاعی ـ امپریالیستی 28 مرداد باشد، که ضمنا استتاری بر جنایت ها و خیانت های طبقه حاکمه ی متشکل از اشرافیت بنده دار و فئودال و بورژوازی و دربار پهلوی و روحانیت و غیره بوده است.
 
8
آن قرص موم زرد، که خورشید نام او ست،
با گرمی تنور افق در گداز شد
 
· همین بیت شعر از عظمت و عمق توان تخیلی شاعر پرده برمی دارد:
· تصور و تصویری فوق العاده رئالیستی و ضمنا فوق العاده بکر و بدیع:
· تشعشع متجلی از تنور سوزان در کارگاه تخیل شاعر خورشید را تداعی می کند و تنور، افق را.
 
· می توان گفت که شاعر دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک تنور و خورشید بسط و تعمیم می دهد.
· به عبارت دقیقتر به شکل دیالک تیک تنور و قرص موم زرد.
 
9
آن قرص موم زرد، که خورشید نام او ست،
با گرمی تنور افق در گداز شد
 
· شاعر ضمنا با واژه تنور میان قرص خورشید و قرص نان پیوند معنوی برقرار می کند.
· چون در تنور فقط نان پخته می شود.
· خورشید بدین طریق سمبل نان هم می گردد و در مفهوم نان، از دیرباز، مایحتاج اساسی و اولیه مردم تجرید می یابند.
· شعار معروف «نان ـ مسکن ـ آزادی» به همین دلیل فرمولبندی شده است.
 
10
 آن قرص موم زرد، که خورشید نام او ست،
با گرمی تنور افق در گداز شد
 
· فاجعه اما اینجا ست که در تنور افق، قرص موم زرد ذوب شده است.
· یعنی تنور به گور خورشید بدل شده است، خورشیدی که در آن به مثابه مفهوم، نان و مسکن و آزادی تجرید یافته بود.
· به عبارت دیگر، انقلاب مرده است.
 
· می توان گفت که محتوای معنوی این بیت شعر تحت تأثیر فروغ فرخ زاد تشکیل شده است:
· فروغ فرخ زاد نیز سال ها قبل از سرایش این شعر در شعر تراژیک تکاندهنده ای تحت عنوان «آیه های زمینی» از مرگ خورشید خبر داده است:   
 

 فروغ فرخزاد
 (1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
خورشيد مرده بودخورشيد مرده بود و فردادر ذهن كودكان مفهوم گنگ گمشده اي داشت 
آنها غرابت اين لفظ كهنه رادر مشق هاي خودبا لكه هاي درشت سياهيتصوير مي نمودند.
 
 
در پیشِ دیدگان ز وحشت دریده ام
از هر کرانه دست سیاهی دراز شد
 
گهواره ها ز حسرت نوزاد افتخار
همچون دهان خسته به خمیازه باز شد
 
· معنی تحت اللفظی:
· در جلوی چشمان از وحشت دریده ام، از هر سوئی دست سیاهی دراز شد و گهواره ها از حسرت نوزاد افتخار ـ بسان دهان های خسته که به خمیازه باز می شوند ـ باز شدند.
 
1
· مرگ خورشید، سلطه فراگیر شب و استتار جنایات و اسرار، همان و دراز شدن دست های سیاه از هر کرانه، همان.
· نتیجه کرد و کار این دستان سیاه، مرگ زودرس نوزاد افتخار و خالی ماندن گهواره ها بوده است.
 
2
· اگر شاعر در مفهوم «نوزاد افتخار» جنبش رهائی بخش ملی    فخر انگیز سال های 30 را تجرید کرده باشد، می توان گفت که در مفهوم «دستان سیاه یازیده از هر کرانه» جبهه متحد ارتجاع ملی و بین المللی را تجرید کرده است.
· جبهه متحد ارتجاع داخلی و امپریالیسم جهانی را.
· در نتیجه ی همین عمل مشترک ارتجاع داخلی (فئودالیسم، روحانیت، بورژوازی، دربار و امپریالیسم) جنبش رهائی بخش ملی بطرز بی رحمانه و خونین و دردناکی سرکوب و بساط استبداد دیرین دوباره پهن می شود.
 
در خون من، که جوشش دردی عمیق داشت،
افیون وعده های تهی چاره ساز شد
 
· معنی تحت اللفظی:
· در خون من که محل جوش و خروش دردی عمیق بود، افیون وعده های توخالی و بی پشتوانه کارگر شد و مؤثر افتاد.
 
1
در خون من، که جوشش دردی عمیق داشت،
افیون وعده های تهی چاره ساز شد
 
· شاعر در این بیت شعر، از شیوه عمل ارتجاع پس از سرکوب خونین و دردناک جنبش رهائی بخش ملی پرده برمی دارد:
· طبقه حاکمه پس از سرکوب خونین ارتش رهائی بخش خلق و تخریب دژهای مقاومت توده ای، یعنی پس از خاموشی غرش و غریو توپ ها و تانک ها و مسلسل ها، به جنگ ایدئولوژیکی فراگیری از همه منابر و رسان ها اقدام می کند:
· به قول شاعر، در رگ توده افیون وعده های توخالی تزریق می کند.
· در اثر این افیون، توده غرقه در خون و درد تخدیر می شود.
· درد آرامش زدا و چه بسا بیدار نگهدار تسکین می یابد و نهالستان امید رفته رفته در باغ خاطر توده ها خشک می شود.
 
2

 در خون من، که جوشش دردی عمیق داشت،
افیون وعده های تهی چاره ساز شد
 
· شاعر به احتمال قوی در مفهوم «وعده های تهی» که ضمنا عنوان این شعر نیز است، آماج ها و دستاوردهای انقلاب سفید را، یعنی اصلاحات ارضی، مبارزه با بیسوادی، بهبود وضع بهداشت و سطح رفاه جامعه، آزادی زنان و غیره را تجرید و عملا تحریف کرده است.
 
· این استنباط بخش اعظم روشنفکریت ناتوان از تفکر جامعه از انقلاب سفید در آن روزگار بوده است.
 
· در رأس این تحریف ارتجاع فئودالی ـ روحانی با و بی عمامه قرار داشته است.
· شاه در سخنرانی ئی از مفهوم «ارتجاع سرخ و سیاه» استفاده کرده بود که فی نفسه مفهوم دقیقی بوده است.
 
3
· همه جفنگیات جلال آل احمد و غیره نیز تلاشی در جهت جا انداختن این استنباط بکلی نادرست و غلط بوده است.
· آنچه در این استنباط غیرعلمی و نادرست نادیده مانده بود، این حقیقت امر تجربی ـ تاریخی بوده که ارتجاع پیروزمند همیشه مجبور می شود که به بخشی از مطالبات انقلاب شکست خورده، جامه عمل بپوشاند.
 
· اقتصاد اجتماعی بازار در اروپای غربی نیز در تحلیل نهائی به همین معنا ست:
· ارتجاع پیروز بر انقلاب پرولتری مغلوب به بخشی از مطالبات زحمتکشان را جامه عمل پوشانده است:
· دیگر کسی از بابت رفع مایحتاج اولیه مشکلی ندارد.
 
· ارتجاع پیروز در آن زمان ایران نیز با انقلاب سفید، شعار توده های دهقانی و کارگری را در زمینه برچیدن بساط فئودالیسم را جامه عمل می پوشاند و نتیجتا از حمایت وسیع توده های مولد و زحمتکش برخوردار می گردد.
 
· این استنباط و این حمایت وسیع توده ای از انقلاب سفید که خار چشمی در چشمان طیف رنگارنگ ارتجاع بوده، در شعر معروف احمد شاملو تحت عنوان «چشم ها ـ ای کاش» از صراحت شرم انگیزی می گذرد که باید تحلیل شود:
 
4
 
· شاملو ـ به قول خودش ـ این شعر را در چالش ایدئولوژیکی با همکار تهیدست، ولی خردمند و خود اندیش توده ای اش سروده است، که تحلیل علمی و عینی از انقلاب سفید داشته و حمایت از آن را درست می دانسته است.
· یادش به یاد باد!
 

احمد شاملو
با چشم‌ ها ـ ای کاش
  
· با چشم ها
· ز حیرت این صبح نا به‌ جای
· خشکیده بر دریچه ‌ی خورشید  چارتاق
· بر تارک سپیده‌ ی این روز  پابه ‌زای،
· دستان بسته ‌ام را
· آزاد کردم از
· زنجیرهای خواب.
·  
· فریاد برکشیدم:
· «اینک
· چراغ معجزه
· مردم
· تشخیصِ نیمشب را از فجر
· درچشم‌ های کوردلی ‌تان
· سویی به جای اگر
· مانده ا‌ست آن‌قدر،
· تا از کیسه تان نرفته، تماشا کنید خوب
· در آسمان شب
· پرواز آفتاب را
·  
· با گوش‌های ناشنوا‌تان
· این طُرفه بشنوید:
· در نیم ‌پرده‌ ی شب
· آواز آفتاب را»
·  
· دیدیم:
· گفتند، خلق نیمی
· پرواز روشن‌ش را:
· «آری»  
·  
· نیمی ـ به شادی ـ از دل
· فریاد برکشیدند:
· «با گوش جان شنیدیم ، آواز روشنش را»
·  
· باری
· من با دهان باز ز حیرت گفتم :
· «ای یاوه،
· یاوه،
· یاوه
· خلایق،
· مستید و منگ؟!!
· یا به تظاهر تزویر می کنید؟ 
·  
· از شب هنوز مانده دو دانگی
· ور تائبید و پاک و مسلمان
· نماز را
· از چاوشان نیامده، بانگی!»
·  
· هر گاوگندچاله دهانی
· آتشفشان روشن خشمی شد: 
· «این غول بین
· که روشنیِ آفتاب را
· از ما دلیل می ‌طلبد.»
·  
· توفان خنده‌ها...
· «خورشید را گذاشته،
· می خواهد
· با اتکا به ساعت شماطه دار خویش
· بیچاره خلق را متقاعد کند
· که شب
· از نیمه نیز بر نگذشته است.»
·  
· توفانِ خنده‌ها...
·  
· من
· درد در رگانم
· حسرت در استخوانم
· چیزی نظیر آتش در جانم پیچید.
·  
· سرتاسر وجود  مرا
· گویی
· چیزی بهم فشرد
· تا قطره‌ای به تفته گی  خورشید
· جوشید از دو چشمم.
·  
· از تلخی  تمامی  دریاها
· در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم.
·  
· آنان به آفتاب شیفته بودند
· زیرا که آفتاب
· تنهاترین حقیقت شان بود
· احساسِ واقعیت شان بود.
· با نور و گرمی ‌اش
· مفهوم  بی ‌ریای رفاقت بود
· با تابناکی ‌اش
· مفهومِ بی ‌فریب صداقت بود.
·  
· ای کاش می‌توانستند
· از آفتاب یاد بگیرند
· که بی‌دریغ باشند
· در دردها و شادی‌ هاشان
· حتی
· با نان خشک شان
· و کاردهای شان را
· جز از برای ِ قسمت کردن
· بیرون نیاورند
·  
· افسوس
· آفتاب مفهوم  بی‌دریغِ عدالت بود و
· آنان به عدل شیفته بودند
· و اکنون
· با آفتابگونه ای
· آنان را
· اینگونه دل، فریفته بودند !!
·  
· ای کاش می ‌توانستم
· خون  رگان  خود را
· من
· ـ قطره
· قطره
· قطره ـ 
· بگریم،
· تا باورم کنند.
·  
· ای کاش می ‌توانستم،
· یک لحظه می ‌توانستم، ای کاش
· بر شانه‌ های خود بنشانم
· این خلقِ بی‌شمار را،
· گرد حباب  خاک بگردانم
· تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجا ست
· و باورم کنند.
·  
· ای کاش
· می ‌توانستم!
پایان
ویرایش شعر شاملو
از تارنمای دایرة المعارف روشنگری