تأملی در داوری های احمد شاملو راجع به شعر فروغ فرخ زاد (۱)
تأملی
از
میم حجری
می خواهم بگویم
شعر فروغ تکلیف مرا به صراحت روشن نکرده .
یعنی حرف زدن در مورد او برایم آسان نیست .
نمی توانم نظری بدهم که قابل رد کردن نباشد یا اگر یکی ردش کرد یقین داشته باشم که می توانم در اثبات اش بُرهانی بیاورم .
گاهی شعرِ او چنان اثیری می نماید که حیرت زده ام می کند
و
گاهی چنان کلی بافی به نظرم می آید که حس می کنم یکی دستم انداخته یا حتا کُلاه ِ گَلِ گُشادی سَرَم گذاشته .
شاید این حس معلول بیگانه گیِ ما مردها از عوالم شاعرانه ی زنان باشد .
اگر شعر نوعی توطئه گری است
شاید بتوان گفت زنان،
شاعران چیره دست تری هستند .
این است که گاهی فکر کرده ام برای نقد شعر او معیارهای دیگری « هم » مورد احتیاج است .
گَه گاهی می بینی همه ی یک شعر تویِ فضای یک اتاق گذشته است
بدون این که روابط شاعر با اشیاء یا با دنیای کوچک بسته اش از روزن تداعی ها بگذرد و به دنیای پُشت چهاردیواری چَنگ بیاندازد.
اما خود این چَند جنبه گی از خصلت های عمومی یک شاعر بزرگ است .
پس فروغ شاعر بزرگی است .
شاعری که توطئه های اش شکست ات می دهد یا قضاوت را برایَت سخت مشکل می کند .
شعر فروغ از ریای بزرگ و شیطانیِ سوءِ استفاده از عَرَض ها به دور است .
ادامه دارد.