درنگی فلسفی در اثری هنری از محسن بافکر لیالستانی (۲)
ویرایش و درنگ
از
میم حجری
توهم
(آذر ۱۳۹۷)
محسن بافکرلیالستانی
ما برای تحلیل این اثر هنری
نخست
آن را تجزیه می کنیم و بعد به تحلیل و بعدا به ترکیب آن خطر می کنیم:
دیالک تیک تجزیه و تحلیل و ترکیب
(دیالک تیک انالیز و سنتز)
۱
مرد طبق معمول هرروزه
ساعتی قبل از غروب آفتاب و شروع هجوم تاریکی بر کوچه و خیابان
مغازه را بست و به آرامی داخل حیاط خانه شد.
پیش از رفتن به داخل خانه
لازم بود
که
به سراغ لانه ی مرغ ها که درحیاط پشتی مشرف به اتاق خواب جاسازی شده بود،
برود
و
جهت اطمینان از عدم شبیخون حیواناتی از قبیل روباه و گربه ی وحشی
با گذاشتن تخته ی در لانه
امنیت جانی و روانی آن زبان بسته ها
را
تضمین و تامین کند .
تا جاییکه تاریکی هوا امکان می داد به گمانش این کار را به درستی انجام داد و وارد منزل شد.
تلویزیون درحال پخش مستندی بود.
در این بخش آغازین قصه
همه چیز واقعی است:
مغازه، مرد، غروب، کوچه، خیابان، حیاط خانه، لانه مرغان، مرغان و حیوانات و تلویزیون و منزل.
۲
تلویزیون درحال پخش مستندی بود.
چند مرغ و خروس مورد حمله ی یک گربه ی وحشی قرارمی گیرند
و
سروصدا می کنند.
در این بخش قصه،
واقعیت در تلویزیون انعکاس می یابد.
انعکاس = عکس اندازی چیزی مادی (اوبژکتیو (عینی) و واقعی) در چیز مادی (عینی و واقعی) دیگر و عکس برداری چیزی مادی از چیز مادی دیگری.
مثلا انعکاس مرغ و خروس و گربه وحشی و حیاط خانه در صفحه تلویزیون.
فونکسیون هنر
هم
همین انعکاس عین در آیینه ذهن و مادیت بخشیدن مجدد به چیز ذهنی به صور مختلف است.
مرغ و خروس و گریه وحشی
راه واحدی را
(راه واحد از حیاط خانه به دوربین فیلم بردار را)
دو بار طی می کنند:
بار اول از حیاط به دوربین فیلمبردار می آیند
و
بار دوم از دوربین به صورت فیم تلویزیونی منتشر می شوند و یا به صورت قصه ای روی کاغذ می نشینند و خوانده می شوند.
۳
یکی از مرغها
درحال فرار
به سمت صفحه ی تلویزیون می آید و به خاطر آنکه مورد شکار واقع نشود،
نیمی از بدنش را ازشیشه ی تلویزیون خارج می کند.
اکنون
هنرمند
خطه واقعیت را ترک می کند و توهم آغاز می شود:
مرغی از مرغان برای رهایی از چنگ گربه وحشی، صحنه مجازی و سوبژکتیو (ذهنی) فیلم را ترک می کند و به عالم مادی (اوبژکتیو (عینی) ـ واقعی) می پرد.
در یکی از فیلم های وودی آلن،
نه مرغی، بلکه هنرپیشه ای از عالم مجازی فیلم به عالم واقعی (سالن تماشاچیان سینما) می آید و کنار زن تماشاگر بدبختی می نشیند و ادعا می کند که عاشق سینه چاک او ست و همه چیز در بساط کنسرن های فیلم به هم می ریزد.
هراس از این اوج می گیرد که بقیه هنرپیشه ها هم از صحنه مجازی فیلم به عالم واقعی بگریزند و دست به تبهکاری بزنند و جامعه را به هم بریزند.
ادامه دارد.