شعری از سعیدی سیرجانی با تفسیرکی دلیجانی (۵)
میم حجری
خدا ناشناس
سعیدی سیرجانی
خدای تو مانند خان مغول
“به تهدید چون برکشد تیغ حکم”
ز تهدید آن کارفرمای کل
“بمانند کروبیان صم و بکم”
(دقیقا.
خدای اسلام
انعکاس انتزاعی ـ آسمانی خوانین و سلاطین نظام برده داری است.
خدای اسلام
درست به همین دلیل
دشمن بشریت زحمتکش است و برای حفظ سیطره و خودسری خود
به هر وسیله ای دست می یازد.
در قرآن هم صراحتا به این خصایص خود اعتراف می کند:
خدا مکارترین، کذاب ترین، جبارترین و قهارترین اوتوریته است.)
چو دریای قهرش در آید به موج
نداند گنه کاره از بیگناه
به دوزخ فرو افکند فوج فوج
مسلمان و کافر، سپید و سیاه
(این مشخصه متناقض و بی دلیل خدا
نیز
همان مشخصه خوانین و سلاطین خر و خردستیز نظام برده داری است.)
خدای تو اندر حصار ریا
نهان گشته کز کس نبیند گزند
(این استنباط شاعر از خدا،
هم
به لحاظ فقهی
غلط است
و
هم
به لحاظ واقعی، تجربی و نظری.
طبقات حاکمه
و
انعکاس انتزاعی ـ آسمانی شان
نیازی به ریا ندارند.
ریا
کسب و کار زیردستان است و نه زبردستان.
حسن اصلی خدا و طبقات حاکمه
صراحت و صرافت و بی ریایی و یکرنگی است.
اگر کسی با اعضای طبقات حاکمه نشست و برخاست داشته باشد،
متوجه این صراحت سرشته به بی شرمی می شود.)
ادامه دارد.