درنگی در شعری از پروین اعتصامی تحت عنوان «بلبل و گل» (۳)


رخشنده اعتصامی

(۱۲۸۵ – ۱۳۲۰)،

معروف به پروین اعتصامی

درنگی

از

میم حجری


گفت:

«فردا به گلستان باز آی
تا ببینی چه تماشائی هست

معنی تحت اللفظی:

گل در پاسخ به پرسش و تمنای بلبل گفت:

«فردا به گلستان بیا،

یا تا ببینی که از فرط گل چه محشری برپا ست.»

پروین

در این بیت شعر، دیالک تیک های زیر را در پیوند با دیالک تیک گل و بلبل، به اشکال زیر بسط و تعمیم می دهد و به خواننده و شنونده اشعار خود می آموزد:

۱

دیالک تیک ماده و زمان و مکان

را

به شکل دیالک تیک گل و گلستان و فردا.

۲

دیالک تیک حال و آینده

را به شکل دیالک تیک امروز و فردا.

۳

دیالک تیک جزء و کل

را

به شکل دیالک تیک گل و گلستان.

نقش تعیین کننده در این دیالک تیک

از آن کل (گلستان) است.

۴

دیالک تیک منفرد (خاص) و عام

را

به شکل دیالک تیک تک گل و گلستان.

نقش تعیین کننده در این دیالک تیک

از آن عام است.

پروین از قول گل، بلبل را از خطه حقیر جزء و خاص (یک گل منفرد تنها) می کند و به عالم کل و عام (گلستان) می برد.

چرا و به چه دلیل و هدف و آماج و نیت؟


هدف و آماج و نیت پروین

کشف و افشای حقیقت است

که مهمترین کسب و کار و فکر و ذکر و هم و غم هر خردگرای انقلابی است.

حقیقت

قوی و غالب است.

دستی بالاتر از حقیقت نیست.

هوشنگ تیزابی

دلیل دیالک تیکی ـ ماتریالیستی (فلسفی ـ مارکسیستی) اش این است که حقیقت نه در خطه جزء، بلکه در عالم کل است و نه در خطه خاص، بلکه در عالم عام است.

به قول هگل:

حقیقت در کل است.

کل، جقیقی است.

به قول مولانا:

حقیقت فیل نه در دم و عاج و خرطوم و گوش و پای فیل، بلکه در کل فیل است.

اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل

https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar3/sh49/

پیل اندر خانهٔ تاریک بود

عرضه را آورده بودندش هُنود

از برای دیدنش مَردم بسی

اندر آن ظلمت همی‌شد هر کسی

دیدنش با چشم چون ممکن نبود

اندر آن تاریکیش کف می‌بِسود

آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد

گفت همچون ناودانست این نهاد

آن یکی را دست بر گوشش رسید

آن برو چون بادبیزن شد پدید

....

ادامه دارد.

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره المائده) (۳۲۷)

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ ۚ أُحِلَّتْ لَكُم بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنتُمْ حُرُمٌ ۗ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ﴾
[ المائدة: ۱]

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، به پيمانها وفا كنيد.

حيوانات چهارپا مگر آنهايى كه از اين پس برايتان گفته مى‌شود، بر شما حلال شده‌اند و آنچه را كه در حال احرام صيد مى‌كنيد حلال مشماريد.

خدا به هر چه مى‌خواهد حكم مى‌كند.

کریم

در این آیه

حکم کلی صادر می کند:

گوشت همه چارپایان را حلال می داند.

کریم

ظاهرا هنوز فرصت تأمل و تعیین دقیق گوشت حیوانات حلال و حرام را ندارد.

به همین دلیل از حکم «مگر آنهايى كه از اين پس برايتان گفته مى‌شود» بهره برمی گیرد.

هنوز گوشت سگ و گربه و خوک و روباه و غیره حرام اعلام نمی شود.

خدا به هر چه مى‌خواهد حكم مى‌كند.

وقتی کسی دلیل تجربی و عقلی و علمی برای استدلال و اثبات نظر خود و دیگران در دل ندارد، به خودسری و خودکامگی خدا پناه می برد.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّن رَّبِّهِمْ وَرِضْوَانًا ۚ وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا ۚ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُوا ۘ وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ ۖ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾
[ المائدة: ۲]

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، شعاير خدا و ماه حرام و قربانى را چه بدون قلاده و چه با قلاده حرمت مشكنيد و آزار آنان را كه به طلب روزى و خشنودى پروردگارشان آهنگ بيت‌الحرام كرده‌اند، روا مداريد.

و چون از احرام به در آمديد صيد كنيد و دشمنى با قومى كه شما را از مسجدالحرام بازداشتند وادارتان نسازد كه از حد خويش تجاوز كنيد،

و در نيكوكارى و پرهيز همكارى كنيد نه در گناه و تجاوز.

و از خداى بترسيد كه او به سختى عقوبت مى‌كند.

این آیه کریم هم مبتنی بر دیالک تیک امر به معروف و نهی از منکر است

کریم

مسلمین را در انجام کارهای مجاز به همکاری دعوت می کند و از همکاری در انجام کارهای نامجاز نهی می کند.

کریم

باز هم به عوض استدلال تجربی و عقلی و علمی،

عذاب الهی را یاد آور می شود.

﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ۚ ذَٰلِكُمْ فِسْقٌ ۗ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ ۚ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا ۚ فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾
[ المائدة: ۳]

(گوشت) مردار، و خون و گوشت خوک و آنچه (هنگام ذبح) نام غیر خدا بر آن برده شود، و (حیوانات) خفه شده، و با ضربه مرده، و از بلندی افتاده، و به ضرب شاخ (حیوان دیگری) مرده، و آنچه درندگان خورده باشند،- مگر آنکه ذبح (شرعی) کرده باشید- ، و آنچه برای بتها ذبح شده، و آنکه با تیرهای فال؛ بخت و قسمت طلب کنید (همه) بر شما حرام شده، و (روی آوردن به تمام) اینها فسق و نافرمانی است.

امروز کافران از آیین شما مأیوس شدند، بنابراین از آنها نترسید و از من بترسید ، امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را (بعنوان) دین برای شما بر گزیدم. اما هر کس که از گرسنگی درمانده شود و مایل به گناه نباشد (مانعی ندارد که از گوشتهای ممنوع بخورد) پس (بداند که) خداوند آمرزنده ی مهربان است.

کریم

در این آیه

به وعده ای که در ایه قبلی داده، وفا می کند و از خوردن گوشت خوک و غیره نهی می کند.

ولی در صورت ضرورت و الزام و اجبار

تغذیه از گوشت حیوانات ممنوعه را مجاز می داند.

این دال بر رئالیسم و راسیونالیسم کریم است.

کریم می داند که حراست از حیات به هر قیمت الزامی است.

به همین دیل مته بر خشخاش نمی نهد.

﴿يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ ۖ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ ۙ وَمَا عَلَّمْتُم مِّنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ ۖ فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾
[ المائدة: ۴]

از تو مى‌پرسند كه چه چيزهايى بر آنها حلال شده است. بگو: چيزهاى پاكيزه بر شما حلال شده و نيز خوردن صيد آن حيوان كه به آن صيدكردن آموخته‌ايد، چون پرندگان شكارى و سگان شكارى، هرگاه آنها را بدان سان كه خدايتان آموخته است تعليم داده باشيد. از آن صيد كه برايتان مى‌گيرند و نگه مى‌دارند بخوريد و نام خدا را بر آن بخوانيد و از خدا بترسيد كه او سريع‌الحساب است.

کریم

در این آیه،

استفاده از جانوران اهلی از قبیل سگ و عقاب و غیره برای صید را مجاز می داند.

﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ ۖ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَّكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَّهُمْ ۖ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ ۗ وَمَن يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾
[ المائدة: ۵]

امروز چيزهاى پاكيزه بر شما حلال شده است. طعام اهل كتاب بر شما حلال است و طعام شما نيز بر آنها حلال است.

و نيز زنان پارساى مؤمنه و زنان پارساى اهل كتاب، هرگاه مهرشان را بپردازيد، به طور زناشويى نه زناكارى و دوست‌گيرى، بر شما حلالند.

و هر كس كه به اسلام كافر شود عملش ناچيز شود و در آخرت از زيانكاران خواهد بود.

کریم

در این آیه،

هم تغذیه از اطعام اهل کتاب را مجاز می داند و هم ازدواج با زنان اهل کتاب را.

ولی از زناکاری نهی می کند.

این امر و نهی کریم، در تحلیل نهایی هم سوسیال است و هم راسیونال.

ادامه دارد.

درنگی در فرمالیسم های دکتر بهروز آرمان و نیچه از آلمان (۲)

درنگی

از
شین میم شین

دکتر بهروز آرمان

افرزوزه ای بر فراز "گفتمان های" خواستگرا

این عنوان این نوشته حریف است.

افرزوزه به چه معنی است؟

ما دنبال معنی این واژه در گوگول ـ موگول گشتیم، ولی پیدا نکردیم.

حریف

اما خیال می کند که معنی این واژه او برای همگان روشنتر از آفتاب است.

به همین دلیل در پایان مطلب، توضیحی راجع بدان نهاده است.

حریف

احتمالا

دکترایش را در زمینه ایران باستان گرفته است.

سؤال برای ما این است

که دلیل این هماندیشی با همنوع با واژه های عهد عتیق چیست و مخاطب حریف کیست؟

واژه دوم حریف، گفتمان است.


گفتمان

به معنی مباحثه و مجادله، مسیر و جریان و راه و روش است.

راسخون

منظور حریف از قراز و خواستگرا چیست؟

افرزوزه ای بر فراز "گفتمان های" خواستگرا

موضوع مطلب حریف

مبهم و نا روشن است.

حریف

به احتمال قوی،

اراده را به خواست ترجمه کرده است و اراده گرایی (وولونتاریسم) را به خواستگرا.

بی دلیل نیست که عقلای قوم گفته اند:

هنر نزد جنقوریان است و بس.

۱

هشدارهایِ "فریدریش نیچه" در کتاب "چنین گفت زرتشت"،

آن هم پس از "سیاهکاری" هایِ دین سالارانِ کاتولیک در سده های میانه ی اروپا،

هنوز هم برای ما آموزنده است:

هشدارهای نیچه؟

حریف از بین ۱۲۴ هزار پیامبر، یک راست به سراغ حضرت جرجیس (مرجع تقلید عادولف هیتلر)

رفته است.

مگر منظور نیچه از زرتشت در این اثر او، همان زرتشت پیامبر بوده است؟

مگر نیچه پیرو شعار پندار و گفتار و کردار نیک زرتشت بوده است؟

حتی احمد شاملو که لاطائلات نیچه از کتب بالینی اش بوده اند،

کم و یا بیش، منتقد نیچه بوده است و یاسپرس را بر نیچه ترجیح داده است.

مراجعه کنید

به

«بامداد در آینه»

نورالدین سالمی

حریف

مجذوب «هشدارهای» نیجه

(خاتم الفلاسفه امپریالیسم و مؤسس ایراسیونالیسم، راسیسم، نیهلیسم اخلاقی و مبلغ نیهلیسم نطری و عملی و فاشیسم و زباله های دیگر)

شده است و به تبلیغ لاطائلات نیچه برخاسته است.


اراده به قدرت هم از مفاهیم فاشیست ها ست:

«اراده‌ی معطوف به قدرت» یا تمایل به کسب قدرت

یکی از مفاهیم مرکزی در آثار «فردریش نیچه»، است.

نیچه

این تمایل را نیرویی غیرمنطقی در نظر می گیرد که در همه‌ی افراد وجود دارد و می توان آن را برای رسیدن به اهداف متفاوت به کار گرفت.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) انتروپی (۳) (بخش آخر)

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

شین میم شین

۱۲

  • با کاربست مفهوم انتروپی اصولا حرفی راجع به سمت و سوی هر تبدل انرژتیکی در طول زمان زده می شود.

۱۳

  • اینجا اهمیت فلسفی مفهوم انتروپی تعیین می شود:
  • مفهوم انتروپی تبیین فیزیکی برگشت ناپذیری و یا پیش رونده ی سمت و سوی تاریخی کاینات است.

۱۴

  • اما باید توجه داشت که قانون انتروپی فاقد اعتبار یونیورسالی (عامی) است.

(برای اینکه انتروپی نه مفهومی فلسفی،

بلکه مفهوم فیزیکی (علمی) است و شامل حال کل نمی شود.

مترجم)

۱۵

  • قانون انتروپی، قانون احتمالاتی است و بیانگر میانگین تعداد روندهایی است که با رشد انتروپی مشخص می شوند.

۱۶

  • تعداد روندهای کاهش دهنده انتروپی بالاتر است.

۱۷

  • چنین روندهایی ضمنا روندهای اکتروپیکی نیز نامیده می شوند.
  • به عنوان مثال برخی از روندهای تأثیر متقابل میان ذرات بنیادی.
  • مراجعه کنید به ذرات بنیادی

ذرات بنیادی

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7816

۱۸

  • از آنجا که برای ذرات بنیادی سمت و سوی زمانی بر عکس سمت و سوی زمانی برای ماکرو روندها ست، رشد انتروپی فقط می تواند به مثابه معیاری نسبی برای سمت و سوی برگشت ناپذیر کاینات در نظر گرفته شود که فقط در مورد برخی از گروه های منفرد پدیده ها قابل استفاده است.

۱۹

  • این معیار وارد معیار عامتر رابطه علی (علتی ـ معلولی) می شود که ساختار آسیمتریکی اش (ضد سیمتریکی اس، ناهمگونش) منعکس کننده برگشت ناپذیری سمت و سوی زمانی کاینات است.

۲۰

  • قانون انتروپی به مثابه قانون احتمالات، منعکس کننده دیالک تیک ضرورت و تصادف است:
  • روند توسعه سیستم بسته وحدت دیالک تیکی ـ تضادمند روندهای اکتروپیکی و انتروپیکی است.
  • که اولا با توجه به روند کلی، انحرافاتی از تکثیر عام انتروپی را نمودار می سازند که برای سیستم به مثابه کل، بالضروره (جبری) صورت می می گیرد.
  • روندهایی که به طور اکتروپیکی صورت می گیرند، ضمنا به مثابه فرم نمودین و فرم تکمیلی روند کلی به مثابه بالضروره اند.
  • روند کلی ئی که به صورت انتروپیکی جریان می یابد.

جبر

(ضرورت)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14206

تصادف

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12748

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12760

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12765

پایان

۲۱

  • از آنجا که کلیه روندهای طبیعتی، عملا برگشت ناپذیرند (روندهای «برگشت پذیر» به اصطلاح روندهای دایره وار (سیکلی) فقط می توانند بی نهایت کند جریان یابند.

  • یعنی به طور رئال امکان ناپذیرند)، قانون انتروپی برای فرم حرکتی فیزیکی بنیادی نشاندهنده حقیقت امر تغییر مستمری است.

  • تغییر مستمری که سمت و سویش را نمی توان به طور تله ئولوژیکی تعیین کرد.

  • بلکه بنا بر قانونمندی های درونی ماده می توان تعیین کرد.

تله ئولوژی

(هدفگزاری، تعیین هدف)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13435

۲۲

  • حالت و وضعیت نهایی که چنین سیستمی بدان تمایل دارد، با امتداد (اکستراپولاسیون) قانون انتروپی بر کاینات لایتناهی، چه بسا به مثابه مرگ گرمایی کاینات تفسیر شده است .

  • مراجعه کنید به امتداد

۲۳

  • این استنتاج به لحاظ فیزیکی مجاز نیست و به لحاظ فلسفی غلط است.

  • مراجعه کنید به مرگ گرمایی کاینات

پایان.

خود آموز خود اندیشی (۱۱۱۷)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت چهارم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۵ ـ ۸۶)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

۱

یکی هاتف انداخت در گوش پیر

که بی حاصلی، رو سر خویش گیر

چو دیدی کز آن روی بسته است در

به بی حاصلی سعی چندین مبر

معنی تحت اللفظی:

هاتف به پیر شب زنده دار گفت:

حاجتت روا نخواهد شد، دست از التماس دعا بردار.

اگر می بینی که در از پشت بسته شده است.

نلاش بیهوده برای گشودن در به خرج مده.

اکنون چه باید کرد؟

سعدی جواب «چه باید کرد؟» را هم آماده کرده است:

به دیباچه بر اشک یاقوت فام

به حسرت ببارید و گفت:

ای غلام

به نومیدی آنگه بگردیدمی

از این ره، که راهی دگر دیدمی

معنی تحت اللفظی:

پیر شب زنده دار از فرط حسرت اشک خونین بر رخسار ریخت (خون گریست) و گفت:

من در صورتی می توانستم از این در نومید شوم که در دیگری وجود می داشت.

سعدی

در این بیت شعر،

به بنده رانده شده از درگاه خدا شیوه برخورد درست و موفقیت آمیز را می آموزد:

او باید اشک بریزد و ناله و زاری کند و از بی پناهی و بیکسی مطلق خویش بگوید،

از این بگوید، که در دیگری نمی شناسد،

تا بلکه دل خدا به رحم آید.

این پیر شب زنده دار نمونه بارز انسان ایدئالی است که سعدی و حافظ می خواهند، از توده مولد و زحمتکش بسازند.

ادامه دارد.

درنگی در شعری از پروین اعتصامی تحت عنوان «بلبل و گل» (۲)


رخشنده اعتصامی

(۱۲۸۵ – ۱۳۲۰)،

معروف به پروین اعتصامی

درنگی

از

میم حجری


بلبل آهسته به گل گفت شبی
که مرا از تو تمنائی هست


من به پیوند تو یک رای شدم
گر تو را نیز چنین رائی هست

معنی تحت اللفظی:

بلبل آهسته به گل گفت:

با عرض پوزش، من مایل به وصلت با تو هستم، اگر البته موافق باشی.

از همین اندیشه و لحن و تبیین پروین می توان به تفاوت و تضاد عظیم او با میلیون ها شاعر دیگر پی برد.

دیالک تیک گل و بلبل

در ادبیات فئودالی ما

به شکل دیالک تیک عاشق و معشوق تصور و تصویر شده و بسط و تعمیم یافته است.

بسان دیالک تیک پروانه و شمع.

محتوای طبقاتی این تصور و تصویر و بسط و تعمیم،

عمیقا فئودالی و آنتی فمینیستی است:

معشوق

خواه در هیئت گل و خواه در هیئت شمع و خواه در هئت ساقی و شاهد،

عملا و عینا

زن واره و شاهد واره است:

اهل ناز است.

بی وفا ست.

بی رحم و قسی القلب و خودخواه و خودپرست و فتنه انگیز و عاشق ستیز و مزور و حقه باز و حتی خونریز است.

شمع آسا ست که عاشق خود را در هیئت پروانه به آتش می کشد.

عاشق

در این شعر پروین اما از طراز و تبار دیگری است.

زن آسا ست.

سرشار از رئالیسم و راسیونالیسم (واقع گرایی و خردگرایی) و تفاهم و هومانیسم (انسان گرایی) و در این شعر، ناتورالیسم (گل گرایی) است.

بلبل

در این شعر پروین، کمترین شباهتی به عاشق در ادبیات برده داری و فئودالی ایران ندارد.

بلبل

بر خلاف عشاق از هر نوع و در هر صورت و اسم و رسم،

در بند غریزه جنسی کور و در نتیجه، کر و خر و کور نیست.

بلبل

خر، خردستیز، بی شرم و بی شعور و بی شخصیت نیست.

سؤال این است

که منشاء طبقاتی و ایده ئولوژیکی (تئوریکی ـ معرفتی) این استثنائیت پروین چیست؟

شاید کسانی که فمینیستی ـ بورژوایی می عندیشند، ادعا کنند

که دلیل این استثنائیت پروین

زن بودن شاعر است.

این ادعای بی پایه نیست و حاوی ذراتی از حقیقت است.

اما زنان شاعر در این سامان، کمترین شباهتی از هیچ لحاظ و نظر به پروین نداشته اند.

۹۹ در صد آنها تابع قاعده طبقاتی و ایده ئولوژیکی فئودالی بوده اند و نه استثنا.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۱۱۶)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت چهارم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۵ ـ ۸۶)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

شنیدم که پیری شبی زنده داشت

سحر دست حاجت به حق برفراشت

معنی تحت اللفظی:

پیری که شب زنده داری کرده بود، سحرگاهان دست حاجت به درگاه خدا بلند کرد.

۱

یکی هاتف انداخت در گوش پیر

که بی حاصلی، رو سر خویش گیر

معنی تحت اللفظی:

هاتف به پیر شب زنده دار گفت:

حاجتت روا نخواهد شد، دست از التماس دعا بردار.

سعدی

در این ابیات شعر،

دیالک تیک طبقه حاکمه و توده

را

به شکل دیالک تیک توانگر و گدا بسط و تعمیم می دهد و بعد آن را در آیینه آسمان منعکس می کند و انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آن را دیالک تیک خدا و انسان می نامد.

بدین طریق، زیر قلم سعدی، میان پیر شب زنده دار و خدا همان رابطه یکطرفه (وابستگی) برقرار می شود که میان بنده و بنده دار و بدتر از آن میان گدا و توانگر از خودراضی.

پیر که شب تا سحر ریاضت کشیده، هاتف به گوشش می گوید که به خودت زحمت نده، توانگر از قیافه ات خوشش نمی آید و نمی خواهد حتی پشیزی نثارت کند.

برو و دری دیگر و توانگری دیگر بجوی!

این قضیه یاد آور کار بنده سالخورده ای در ملک اربابی است و هاتف می تواند غلامی باشد که در گوشی حالی اش می کند که بیهوده به خود زحمت ندهد و ملک اربابی را ترک کند.

مثل خر پیر به درد نخوری که در بیابان رهایش می کنند تا طعمه گرگ شود.

اکنون چه باید کرد؟

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۵۷)

میم حجری

https://hadgarie.blogspot.com/2024/12/blog-post_90.html

ادامه دارد.

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره المائده) (۳۲۶)

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ ۚ أُحِلَّتْ لَكُم بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنتُمْ حُرُمٌ ۗ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ﴾
[ المائدة: ۱]

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، به پيمانها وفا كنيد.

حيوانات چهارپا مگر آنهايى كه از اين پس برايتان گفته مى‌شود، بر شما حلال شده‌اند و آنچه را كه در حال احرام صيد مى‌كنيد حلال مشماريد.

خدا به هر چه مى‌خواهد حكم مى‌كند.

در این آیه کریم

دیالک تیک روشنگری

به صورت دیالک تیک امر به معروف و نهی از منکر بسط و تعمیم داده می شود:

۱

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، به پيمانها وفا كنيد.

در این بخش از این آیه،

دیالک تیک عهد و وفا مطرح می شود.

از بی وفایی و پیمان شکنی (به مثابه منکر) نهی می شود و به باوفایی، وفا به عهد منعقده (به مثابه معروف) امر می شود.

دیالک تیک عهد و وفا

یکی از اساسی ترین دیالگ تیک ها در فرماسیون اقتصادی برده داری است:

کسی که به هر دلیلی بنده کسی می شود، عهدی با ارباب می بندد و باید به عهد منعقده وفا کند.

اگر پیمان شکنی کند، به معنی جفا (ستم) بر ارباب تلقی می شود.

دیالک تیک عهد و وفا در فرماسیون اقتصای برده داری

مثل قرارداد کاری با کارفرما در فرماسیون اقصادی سرمایه داری است.

به دلیل اهمیت این دیالک تیک عهد و وفا ست که در ایده ئولوژی طبقه حاکمه برده دار مثلا در قران به مثابه مانیفست حزب الله (حزب اشراف برده دار و روحانی)،

بدان ازلیت اعطا می شود:

بشریت در روز الست با خدا،

عهد و پیمان بندگی بسته است و اگر عاصی و یا طاغی شود و خود را از قید و بند بندگی خلاص کند، یعنی کفر ورزد، جفاکار در حق خدا (برده دار انتزاعی ـ آسمانی مطلق) محسوب می شود و به عذاب الیم تهدید می شود.

ادامه دارد.

درنگی در فرمالیسم های دکتر بهروز آرمان و نیچه از آلمان (۱)

درنگی

از
شین میم شین

افرزوزه ای بر فراز "گفتمان های" خواستگرا
هشدارهایِ "فریدریش نیچه" در کتاب "چنین گفت زرتشت"، آن هم پس از "سیاهکاری" هایِ دین سالارانِ کاتولیک در سده های میانه ی اروپا، هنوز هم برای ما آموزنده است:

"برادرانم، به زمین پایبند بمانید و به کسانی نباوَرید (باور نکنید)، که از آرزوهای فرازمینی می سُخنند (سخن می گویند) ، زهرآمیزند آنان، چه آن را بدانند و چه" نه
آنگاه که کاهنانِ نادان و نان ده، در گوش "بارکننده یِ خاکسترِ" سیمرغ به مردم، می خواندند که: زرتشت! "به مردم چیزی نده، بلکه از آنان بستان، و اگر به ایشان می دهی، بیش از پشیزی نده و بگذار آن را نیز گِِدایی کنند" (نیچه)، او سرافرازانه به راه ِ فرداهای ِ "فروزان" می پیوست.

آن دم هم که رهگذارانِ شگفتیده، از وی می پرسیدند:

در پارینه ها "تو «خاکسترت» را به کوه ها می کشاندی، امروز می خواهی «آتش ات» را به پایین دست ببری، آیا نمی ترسی از کیفرِ آتش افروزی؟"(نیچه)،

او در پاسخ، انگیزه ی آذرافروزی اش را، بدانسان رسا و گویا در "گاتاها" به فرتور کشید، تا امروز، در "خیابان های رشک برانگیزمان" فریادِ داد شوند
آخر "سزای آن کس که دروغ پرستِ ناپاک را به شهریاری برساند، چیست؟

پادافره ی (مجازات) آن بدکنش که مایه ی زندگی خویش را جز به آزار کشاورزانِ درست کردار و چارپایان بدست نیاورد، چیست؟

دانایی باید تا دانایی را بدین پرسش پاسخ گوید و بیاگاهاند.

مبادا که ازین پس نادان کسی را بفریبد!

مبادا کسی از شما به گفتار و آموزش دروغ پرست، گوش فرادهد، چه آن سیاهکار به خانمان و روستا و کشور، ویرانی و تباهی رساند.

هان ای مردم! ساز نبرد کنید و دروغ پرستان را از مرز و بوم خویش برانید!

به گفتار آن کس باید گوش فراداد که به راستی اندیشیده است، بدان خردمندی که درمان بخشِ زندگی است، بدان کس که تواند در برابر آذرافروزان بدانسان که باید، سخنِ راست و استوار بر زبان" راند
افروغ هایِ اینگون انگاره هایِ بی گاهند که می توانند در خانه ی ما و همسایگان مان، روشن دلانِ دلیری بزایند، که درازگاه "پاسدار و نگاهبانِ" کشتزارانِ داد شوند
باشد که افروزه ای گردند بر فرازِ "گفتمان های" خواستگرایِ مان، واپسین ِ آن، "منشور مطالبات حداقلی" ِ کارگران و رنجبران و دادخواهان کشورمان


چو در خاور و باختر غَـش وزیـد
ددی ها به مردم ز زرکَـش رسید


بخـــواندند با داد پـــوران ِ زنــد
سه بُختان و دُختان ِ رزمش پسند


غش: ریا آوردن، و نیز خیانت
زرکش: اینجا زر رباینده، بهره کش
پور و دخت: پسر و دختر
زند: نیرومند، توانا، و نیز سترگ
در پیوند با سه بختان:

بخشی از نوشته ی نیچه در کتاب ِ "چنین گفت زرتشت":

"این کاتوزی ِ کهنسال در جنگل اش هنوز نشنیده که خدا مرده است ...

می گویند «زرتشت بی خداست».

آری! منم زرتشت، بی خدایی که می سُخند (سخن می گوید)". داده هایی در پیوند با انگاره های ِ از ویس های ِ دودمانی برخیزیده ی «این جهانی» ِ زرتشت، که هنوز آموزنده است برای گیتی ِ کنونی مان:

"سه بوخت" یا "سه بُخت" یا "سبخُت" یا "سه نجات دهیده" (برگرفته از بُختن یا بوختن همبر ِ نجات دادن)، همانا "هومت" یا اندیشه نیک و "هوخت" یا گفتار نیک و "هورشت" یا کردار نیک

پایان

ادامه دارد.

درنگی در شعری از پروین اعتصامی تحت عنوان «بلبل و گل» (۱)


رخشنده اعتصامی

(۱۲۸۵ – ۱۳۲۰)،

معروف به پروین اعتصامی

درنگی

از

میم حجری


بلبل آهسته به گل گفت شبی
که مرا از تو تمنائی هست


من به پیوند تو یک رای شدم
گر تو را نیز چنین رائی هست


گفت:

«فردا به گلستان باز آی
تا ببینی چه تماشائی هست


گر که منظور تو زیبائی ما ست
هر طرف چهرهٔ زیبائی هست


پا به هرجا که نهی برگ گلی است
همه جا شاهد رعنائی هست


باغبانان همگی بیدارند
چمن و جوی مصفائی هست


قدح از لاله بگیرد نرگس
همه جا ساغر و صهبائی هست


نه ز مرغان چمن گمشده‌ای است
نه ز زاغ و زغن آوائی هست


نه ز گلچین حوادث خبری است
نه به گلشن اثر پائی هست


هیچکس را سر بدخوئی نیست
همه را میل مدارائی هست»


گفت:

«رازی که نهان است ببین
اگرت دیدهٔ بینائی هست


هم از امروز سخن باید گفت
که خبر داشت که فردائی هست.»

پایان

ادامه دارد.

سیری در اشعار دکتر بهروز آرمان (۱)

دریا و جویبار
«راز چشم ها » (نشر ثالث، ۱۳۸۳)
تحلیل واره ای

از
شین میم شین

ستاره ها دریا را می بوسند

و خنده ی موج ها
باد را

هوا خوش است و شبنم شادی بر کرانه می پاشد
کوه و جنگل و دریا مست مهتاب اند.

امشب رقص نور آوازی است، که کودکانه می خواند.
«دریا غرق جویبار است.»


دریا و جویبار


این شعر، شعر کوتاه فوق العاده زیبائی است،

با تصاویری بکر و بدیع که بر تخیلی خلاق دلالت دارند.

۱
ستاره ها دریا را می بوسند
و خنده ی موج ها
باد را


اشعار این اثر شاعر ـ به احتمال قوی ـ در سال های قبل از ۱۳۸۳ (۲۰۰۴) یعنی پس از سرکوب خونین احزاب و سازمان های سیاسی و سندیکائی از همه رنگ

از سوی فوندامنتالیسم شیعی و همزمان و یا پس از فروپاشی سوسیالیسم واقعا موجود و پیروزی امپریالیسم در کشمکش دو سیستم اجتماعی جهانی سروده شده اند.

شاعر به کشف رابطه ای عاشقانه میان عناصر طبیعت نایل آمده

که بازتاب کم و بیش وضع و حال روحی خود ایشان است.
هرکس عمدتا بنا بر وضع و حال روحی خویش

به تفسیر عناصر طبیعت پیرامون و محیط زیست خود می پردازد:
افراد شاد و خوش و خوشبخت و خشنود

شادی و خوشی و خوشبختی و خشنودی خود را در عناصر محیط زیست خود باز می یابند و به تبیین شاعرانه آن می نشینند.

ستاره ها دریا را و خنده ی موج ها باد را می بوسند.
این اولین بار است که ما به تصور و تصویری زیبا از این دست برخورد می کنیم.

بوسه ی خنده موج بر پیشانی بلند باد

قابل درک و تفسیر تجربی ـ علمی است.
چون موج در داربست دیالک تیک آب و هوا فرم می گیرد.
چون موج در سرحد فاصل میان سطح آب و هوا پدید می آید.

اما کشف دلیل تجربی و علمی برای بوسه ستاره بر لبان دریا دشوار است.
منظور شاعر شاید انعکاس نور ستاره در آئینه آب دریا باشد.

این تصور و تصویر هم در هر صورت بسیار زیبا ست.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۱۱۵)

Ist möglicherweise eine Abbildung

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت چهارم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۵ ـ ۸۶)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

شنیدم که پیری شبی زنده داشت

سحر دست حاجت به حق برفراشت

معنی تحت اللفظی:

پیری که شب زنده داری کرده بود، سحرگاهان دست حاجت به درگاه خدا بلند کرد.

سعدی

در این بیت شعر،

دیالک تیک داد و ستد

را

به شکل دیالک تیک شب زده داری و حاجت خواهی بسط و تعمیم می دهد.

دیالک تیک داد و ستد

یکی از مهم ترین دیالک تیک های کریم در قرآن است.

کریم

ضمنا

داد (عدالت) را بر پایه همین دیالک تیک داد و ستد، تعریف و تعیین می کند.

داد = دادن چیز درخور ستد.

کریم

شاید یک میلیون بار در خاتمه هر آیه، اعلام کرده باشد که خدا دادگر است و به ازای هر ستدی (کار خیری) داد درخور و حتی فراتر از درخور می کند

و

به اندازه پوسته هسته خرمایی بیداد بر کسی روا نمی دارد.

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۷۳)

درنگی

از

میم حجری


دیشب دوباره آمده بودی به خواب من
دیدار خوب تو
تا کوچه های کودکی ام برد پا به پا
شاد و شکفته ما
فارغ ز هست و نیست
در کوچه باغ ها
سرخوش ز عطر و بوی نسیمی که می وزید


یک لحظه دست تو
از دست من رها شد و
خواب از سرم پرید!
سیاوش کسرایی


محتوای این شعر سیاوش:
ماضی بهتر از مضارع بوده است
و
ایام طفولیت بهتر از ایام بالغیت است.


شاعر ایدئال خود را در ماضی می جوید
ایدئال شاعر = فراغت از هست و نیست.


هوپ هوپ از قول اشراف فئودال و روحانی همین محتوای شعر سیاوش را به شعر کشیده است:
اوندا کی اولاد وطن خامیدی
اخ نجه کف چکمه لی ایامیدی


ایندی جماعت اله بیل جین دیلر

جین ندی، شیطان کیمی بی دین دیلر

معنی تحت اللفظی:

چه ایام خوشی بود، ایام سابق که خلایق خام و خر بودند.

اکنون خلایق شبیه اجنه اند.

اجنه که سهل است، شبیه شیطان، بی دین اند.


هرمان هسه

هم همین را گفته است:
خیلی ها زیبایی های زندگی را در ماضی می جویند.


هرمان هسه اما فراموش می کند که ماهیت طبقاتی این «خیلی ها» را کشف و افشا کند.
ماضی رعایا = ذلت بردگی
ماضی پرولتاریا = ذلت بردگی و ذلت فئودالی


به همین دلیل
پرولتاریا زیبایی ها را در اینده می جوید و نه در گذشته.
آینده ای که باید در وحدت با دیگر زحمتکشان بسازد.

پایان

خود آموز خود اندیشی (۱۱۱۴)

Ist möglicherweise eine Abbildung

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت چهارم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۵ ـ ۸۶)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

شنیدم که پیری شبی زنده داشت

سحر دست حاجت به حق برفراشت

یکی هاتف انداخت در گوش پیر

که بی حاصلی، رو سر خویش گیر

چو دیدی کز آن روی بسته است در

به بی حاصلی سعی چندین مبر

به دیباچه بر اشک یاقوت فام

به حسرت ببارید و گفت:

‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍«ای غلام

به نومیدی آنگه بگردیدمی

از این ره، که راهی دگر دیدمی

چو خواهنده محروم گشت از دری

چه غم گر شناسد در دیگری

شنیدم که راه ام در این کوی نیست

ولی هیچ راهی دگر روی نیست.»

در این بود سر بر زمین فدا

که گفتند در گوش جانش ندا:

«قبول است، اگر چه هنر نیستش

که جز ما پناهی دگر نیستش»

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۷۲)

درنگی

از

میم حجری

دلیل علاقه مفرط من به حیوانات، شناخت آدمیان است.
شوپنهاور


تو حیوانات را دوست نداری.
تو درندگان را دوست داری.


این هم هنوز چیزی نیست.
تو درندگان را به مقام امام و نبی و نخبه و سرمشق و سرلوحه و مرجع تقلید ارتقا می دهی.


دلیل روی آوردن آدمیان به نباتات و جانوران
خصلت طبقاتی جامعه بشری است که در ان جنگ همه بر ضد همه شعله ور است.


دوست حکم کیمیا پیدا کرده است و آدمیان به نیای طبیعتی خویش پناه برده اند:
به سگ و گربه و موش و خرگوش پناه برده اند

تا بر تنهایی خود غالب آیند.


علاقه مندی به نیاتات و جانوران
یعنی ناتورالیسم
در جهنم طبقاتی
مصلحتی و پراگماتیستی و تقلبی و قلابی است.


ناتورالیسم و هومانیسم
(طبیعت گرایی و انسان گرایی)

فقط در کمونیسم اصالت و اقعیت و عینیت کسب خواهد کرد و من آن روز ام آرزو ست.

پایان

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ق) قدرت (۱)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

  • قدرت به حاکمیت مادی (سیاسی و اقتصادی) و ایده ئولوژیکی طبقه ای بر طبقات و اقشار دیگر هر جامعه اطلاق می شود.

۲

  • مسئله قدرت، مسئله اساسی هر انقلاب اجتماعی را تشکیل می دهد.

  • مراجعه کنید به انقلاب

انقلاب

(روولوسیون)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9493

۳

  • قدرت در هر جامعه طبقاتی آنتاگونیستی (آشتی ناپذیر) همواره حاکمیت اقلیت استثمارگر بر اکثریت استثمار شونده است.

۴

  • فرم های مختلف قدرت اقتصادی با فرم های مختلف مالکیت بر وسایل تولید جامعتی مطابقت دارند:

الف

  • قدرت اقتصادی در نظام جامعتی برده داری فرم مالکیت شخصی برده داران بر بردگان را به خود می گیرد.

ب

  • قدرت اقتصادی در نظام جامعتی فئودالی فرم مالکیت محدود اربابان فئودال بر رعایا را به خود می گیرد.

پ

  • قدرت اقتصادی سرمایه داران در نظام جامعتی سرمایه داری بر کارگران مزد بگیر با اجبار اقتصادی (شلاق نان) اعمال می شود.

  • یعنی کارگران مزدبگیر به فروش نیروی کار خود به سرمایه داران یعنی مالکان وسایل تولید مجبور می شوند تا خود و خانواده شان از گرسنگی نمیرند.

  • به قول ولادیمیر لنین، «سازمان کاپیتالیستی کار جامعتی با تکیه بر انضباط گرسنگی حفظ می شود.»

۵

  • قدرت اقتصادی پایه و شالوده و مبنای سلطه سیاسی و ایده ئولوژیکی است.

  • مراجعه کنید به وحدت سیاست، اقتصاد و ایده ئولوژی

وحدت سیاست، اقتصاد و ایده ئولوژی

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10872

۶

  • قدرت سیاسی طبقه به لحاظ اقتصادی حاکم در نظام جامعتی سرمایه داری به مدد دولت اعمال می شود.

  • مراجعه کنید به دولت

دولت

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6800

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6799

۷

  • دولت ابزار اعمال قدرت هر طبقه حاکمه است.

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۷۱)

درنگی

از

میم حجری

داروین:
شریف ترین خصیصه بشری
عشق به همه موجودات هستی است.

این عشق خود داروین به موجودات است و نه عشق اشراف به موجودات.
اشراف چه بسا بدترین دشمنان زیباترین حیوانات و پرندگان اند

و

از شاخ ها و سر و اندام آنها
قصور خود را می آرایند

و

عظمت و شهامت و مهارت و دقت خود را در صید و شکار

به رخ این و آن می کشند.


داروین

قیاس به نفس می کند و عشق خود به موجودات را که از حرفه خود نشئت می گیدر،

تعمیم تمام بشری می بخشد:

یکی از دلایل مهم عشق گسی به چیزی
تولید فیزیکی و فکری و نوعی آن چیز و کار بر روی آن چیز و در نیتجه، شناخت آن چیز است:
مثال:
عشق بنا و معمار به خانه و پل و کارخانه
عشق آهنگر به آهن و داس و دیگ و دشنه
عشق مادر و پدر به فرزند
عشق پرنده به جوجه
عشق حیوان به توله
عشق شاعر به شعر خود
عشق نویسنده به قصه و حکایت و رمان خود
عشق داروین به نباتات و جانوران و انسان ها (موجودات)

پایان

درنگی در مکررات مکرمات (۷۰)

درنگی

از

میم حجری

ویلیام فاکنر:
آدم ها زمانی شهامت کسب می کنند که راه خروجی از بن بست نمی یابند.


آره.
این اما شهامت نیست.
چیست؟


سعدی در حکایتی همین پدیده را پوئه تیزه کرده است:
کسی که راه خروجی از بین نمی یابد،

به سیم آخر می زند

و

«هر چه می خواهد بگوید.»


وقتی کسی محکوم به مرگ شود.
به سیم آخر می زند و به شاه و شیخ بد وبیراه می گوید.


این ولی به معنی رسیدن به نومیدی و نیهلیسم (پوچی گرایی) است

و نه به معنی مدافعه و شهامت و تهور و بی یاکی و هارت و پورت.


ای بسا قهرمان ها که نیهلیست بوده اند و نه انقلابی.


قهرمان ها را طبقات حاکمه می سازند:
یا طبقه حاکمه نشسته بر اریکه قدرت

(با صدور حکم اعدام)
و
یا طبقه حاکمه منتظر نشستن بر اریکه قدرت

(از طریق تبدیل کاهی به کوهی، حریفی به شهیدی)

پایان

فرهنگ مفاهیم سیاسی (د) دفاع هوایی

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

  • دفاع هوایی به بخشی از دفاع هوایی اطلاق می شود.

۲

  • دفاع هوایی در برگیرنده کلیه اقدامات زیر است:

الف

  • اقدامات مربوط به جلوگیری از شناسایی های هوایی دشمن و تار و مار سازی آنها

ب

  • اقدامات مربوط به شناسایی

پ

  • اقدامات مربوط به از بین بردن وسایل حمله هوایی دشمن و مدافعه از آنها.

ت

  • اقدامات مربوط به کاهش حملات هوایی

ث

  • اقدامات مربوط به از بین بردن پیامدهای حملات هوایی دشمن.

۳

  • نیروهای دفاع هوایی بخشی از نیروهای مسلح کشورند که از قسمت های زیر تشکیل می یابند:

الف

  • از نیروهای مربوط به هواپیماهای شکاری

ب

  • از واحدهای موشکی

پ

  • از واحدهای فنی ـ مخابراتی (بیسیمی)

ت

  • از واحد خبری

ث

  • از واحدهای مربوط به خدمات پشت جبهه ای

۴

  • وظایف اصلی دفاع هوایی به شرح زیرند:

۱

  • حراست از حریم هوایی دولت

۲

  • حراست از تمامیت هوایی دولت

  • مراجعه کنید به تمامیت هوایی

تمامیت هوایی

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15556

پایان

۳

  • تضمین مراکز سیاسی، اداری، و اقتصادی مهم کشور

۴

  • تضمین سیستم حمل و نقل

۵

  • تضمین اوبژکت های نظامی

۶

  • تضمین جمعیت کشور نسبت به شناسایی هوایی دشمن و وسایل حمله هوایی آن.

۴

  • واحدهای دفاع هوایی جمهوری آلمان دموکراتیک، وظایف خود را در همکاری تنگاتنگ با اتحاد شوروی و دیگر دول سوسیالیستی و در همکاری با دیگر نیروهای دفاع هوایی (واحدهای دفاع هوایی، نیروهای دفاعی واحدهای دریایی ، نیروهای دفاعی هواپیماهای شکاری جبهه و غیره) و نیروهای دفاع غیر نظامی به انجام می رسانند.

  • مراجعه کنید به قرارداد دوستی، همکاری و حمایت متقابل (۱۹۵۵)

پایان

درنگی در مکررات مکرمات (۶۹)

درنگی

از

میم حجری

بر پایه رویدادهای ثبت شده در تاریخ،

با اطمینان خلل ناپذیر می توان گفت که در این مدت چهار هزار سالی که بشر تاریخ نوشته دارد،

هیچ پدیده ای در زندگی او به اندازه دین و مذهب کاربرد نداشته

و

با همان درجه اطمینان نیز می توان گفت

که هیچ دیدمانی در زندگی بشر به اندازه دین و مذهب سبب همنوع آزاری و کشت و کشتار نشده است.

اگر پدیده دین و مذهب اندیشه گری بشر را گمراه نمی کرد، امروز ما دنیای متفاوتی می داشتیم و از زندگی آسوده تر و دلخواه تری بهره می بردیم.
حریف


هر سلطنت طلب مرتجع ساده لوحی هم می تواند همین حرف غیرتاریخی و خرافی و سطحی و ساده لوحانه را بزند و می زند.

۱
هیچ پدیده ای در زندگی بشر به اندازه دین و مذهب کاربرد نداشته؟


به قول مارکس

بشر قبل از پرداختن به دین و ایمان
به تهیه آب و نان می پردازد تا از تشنگی و گرسنگی نمیرد.
بعد از رفع حوایج مادی اساسی و اولیه
نوبت به چیزهای فکری و هنری و ثانویه مثلا دین و شعر و نقاشی و غیره می رسد.


نان مقدم بر ایمان است.
زیربنای اقتصادی تعیین کننده روبنای ایده ئولوژیکی است.

(اصل اساسی ماتریالیسم تاریخی)

۲
هیچ دیدمانی در زندگی بشر به اندازه دین و مذهب سبب همنوع آزاری و کشت و کشتار نشده است؟

نه.
مگر در یونان و روم باستان مذهب وجود داشت که صدها هزار تن از همنوعان را برده کرده بودند و مثل گاو و گوسفند خرید و فروش می کردند و در صورت اعتراض به دار می زدند؟
فیلم قیام بردگان تحت رهبری اسپارتاکوس را و پایان کار را
هر کودکی دیده است.

فقط دکترهای گل و گشاد کشور گل و بلبل ندیده اند.


جنگ و قتل و غارت برای ربودن نان از سفره همنوع است.
دین و ایمان و نژاد و ملیت و غیره بهانه است.

۳

اگر پدیده دین و مذهب اندیشه گری بشر را گمراه نمی کرد، امروز ما دنیای متفاوتی می داشتیم و از زندگی آسوده تر و دلخواه تری بهره می بردیم.

دین و مذهب

مثل هر چیز مادی و فکری دیگر

پدیده ای تاریخی است.

یعنی

در شرایط جامعتی معینی پدید آمده و می بایستی پدید آید،

تا رسالت تاریخی طبقه اجتماعی معینی بتواند جامه عمل پوشد و تاریخ بشری گام دیگری به پیش بردارد.

بی دلیل نیست

که انبیاء خود را رسول خدا (انعکاس انتزاعی ـ آسمانی طبقات حاکمه) نامیده اند.

دین و مذهب

فرمی از شعور است و تابع وجود است و خادم وجود است.

دین و مذهب

به مثابه شعور، صدها هزار بار بهتر از بیشعوری است.

تدین بهتر از آته ئیسم است.

بشر نمی تواند بدون شعور به سر برد.

فرق بشر با جانور همینجا ست.

پایان

خود آموز خود اندیشی (۱۱۱۳)

Ist möglicherweise eine Abbildung

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت سوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۴ ـ ۸۵)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

سعدی

برای اینکه مخاطب گیج و سردرگم نشود، معیاری عینی تحویلش می دهد، تا بهتر بتواند تصمیم بگیرد:

توان از کسی دل بپرداختن

که دانی که بی او توان ساختن

معنی تحت اللفظی:

پیش شرط دل کندن از کسی، امکان زندگی بدون او ست.

سعدی

نخست دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را به شکل دیالک تیک زن و مرد بسط و تعمیم می دهد و بر مبنای منافع سوبژکت (مرد) به حل و فصل قضیه می پردازد:

اگر سوبژکت (مرد) می تواند بدون اوبژکت (زن) به زندگی خود ادامه دهد، باید خودش را از شرش خلاص کند.

ولی اگر نتواند بی او سر کند، بهتر است که دست نگه دارد، تا بعد پشیمانی نبرد.

سعدی

از سر تا پا پراگماتیست است و هومانیسم سرش نمی شود.

در قاموس سعدی

زن اوبژکتی بیش نیست و با قابلکه و دیگ و گاو و خر فرقی ندارد.

فقط اگر سودمند بود، باید نگهش داشت.

اینکه طلاق زن در سرنوشت کودکان چه تأثیر مخربی باقی خواهد گذاشت، زن در صورت طلاق به چه روزی خواهد افتاد، برای ایدئولوگ فئودالیسم پشیزی ارزش ندارد.

مهم مرد است و نیازهای او.

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۶۸)

درنگی

از

میم حجری

افراد
می بینند، می شنوند و حرف می زنند.
اما
متأسفانه
بد می بینند
کم می شوند
و
بیشتر حرف می زنند.
فرنگی


ویرایش مارکسیستی:
افراد
می نگرند و گاهی زل می زنند
ولی
نمی بینند.
دیدن با زل زدن و نگاه کردن تفاوت دارد.


افراد
می شنوند
بی آنکه بشنوند.


ما با دو نوع شنیدن سر و کار داریم:
شنیدن پاسیو (منفعل) که اصلا به معنی شنیدن نیست.
شنیدن اکتیو (فعال)
که فرمی از کار است و انرژی زدا ست.


ما بخش اعظم کتاب ها را به صورت کاست شنیده ایم

که مثل مطالعه خسته کننده بوده است.

افراد
حرف نمی زنند.
اصلا نمی توانند حرف بزنند.
افراد
فقط
وراجی می کنند.
پیش شرط حرف زدن
تفکر پیشاپیش است.


سخن = غلاف اندیشه

(مارکس)

پایان

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۵۶)

میم حجری

https://hadgarie.blogspot.com/2024/11/blog-post_997.html

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ت) تمامیت هوایی (Lufthoheit)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

  • تمامیت هوایی به استقالا و خودمختاری نامحدود و صرف هر دولت بر محوطه هوایی منطقه خاص خود اطلاق می شود.
  • هم بر فراز آبها، هم برفراز اراضی، به انضمام آبهای مربوطه.

  • مراجعه کنید به خودمختاری (استقلال)

۲

  • تمامیت هوایی حاوی حقوق دولت مربوطه در زمینه های زیر است:

الف

  • در زمینه تعیین محوطه هوایی بر فراز منطقه خاص خویش

ب

  • در زمینه ممنوعیت هواپیماها و غیره دول دیگر

پ

  • در زمینه عقد قرار داد مربوط به پرواز هواپیماها و غیره بر فراز کشور مربوطه

ت

  • در زمینه مدافعه و حراست از آن.

۳

  • هر دولتی مکلف به پرهیز از تخطی بر تمامیت هوایی دول دیگر است.

۴

  • اگر هواپیمایی تمامیت هوایی دولتی را رعایت نکند، دولت مربوطه حق واداشتن آن به فرود آمدن و در صورت لزوم حق سرنگونی آن را دارد.

۵

  • ورود به محوطه هوایی مربوط به دریاها و اقیانوس های آزاد برای همه دولت ها آزاد است.

۶

  • سر حد عالی مشخصی برای محوطه هوایی تا کنون تعیین نشده است.

۷

  • در جمهوری آلمان دموکراتیک، در قانون پرواز غیر نظامی، سرحدات مربوطه تعیین شده بود.

پایان

درنگی در مکررات مکرمات (۶۷)

رسول یونان

(۱۳۴۸)

درنگی

از

میم حجری


فقط تاریکی می داند
ماه چقدر روشن است.


فقط خاک می داند
دست های آب، چقدر مهربان.


معنی دقیق نان را
فقط آدم گرسنه می داند.


فقط من می دانم
تو چقدر زیبایی


رسول یونان


معنی تحت اللفظی:

معنی هر چیز را فقط کسی می تواند بداند که بدان نیاز حیاتیی ـ مماتی داشته باشد.

رسول یونان

ایرانپهلوان قیاس به نفس است:

او پیش شرط شناخت هر چیزی را، نیاز شناسنده (سوبژکت شناخت) به آن چیز می داند.

در تئوری شناخت رسول یونان، بی نیازی به چیزی، به معنی بی نصیبی مطلق از شناخت آن چیز است.

بدین طریق،

معیار شناخت، نه پراتیک (عمل، آزمون، آزمایش)، بلکه نیاز جا زده می شود.

چون ظلمت به نور نیاز دارد، پس شناسنده ترین شناسنده روشنی کره قمر است

و

خاک تشنه،
شناسنده ترین شناسنده مهربانی دستان آب است.

به همان اسن که خود او
شناسنده ترین شناسنده زیبایی جانان است.

رسول یونان

شناخت را با کشش و تسخیر و تصاحب و مصرف عوضی گرفته است.

نیاز پیش شرط عشق است و عشق پیش شرط خریت و خردستیزی و محرومیت از شناخت بخور و نمیر.

ضمنا

نه تاریکی شناسنده (سوبژکت شناخت) است و نه خاک.
معنی نان را هم تا حدودی بیولوگ (زیست شناس) و دهقان و آسیابان و شاطر و خمیرگیر می داند و نه گرسنه.


گرسنه مصرف کننده و محتاج نان است.


شناخت هر چیز با تولید آن چیز گره خورده است و نه با مصرف آن چیز.
خیلی ها برق مصرف می کنند بی آنکه بدانند که منشاء و معنی برق چیست.


زیبایی هم فقط میلی و این و آنی و رومی و یونانی (سوبژکتیو) نیست.


زیبایی ضمنا عینی (اوبژکتیو) است.


آسمان پر ستاره فی نفسه زیبا ست
حتی اگر یونان و یونانیان نباشند.

پایان

درنگی در مکررات مکرمات (۶۶)

Ist möglicherweise ein Bild von 1 Person und Text

درنگی

از

میم حجری

اشتفان تسوایگ:
کسی که برای خود آماج تعیین می کند، به تصادف تره حتی خرد نمی کند.


از این خبرها نیست
مشد اشتفان.


هر کردوکاری و رخدادی

از گردنه دیالک تیکی ضرورت و تصادف می گذرد.


تصادف = فرم واقعیت یابی (جامه عمل پوشی) ضرورت (جبر).


ضرورت (جبر) واحدی می تواند در صدها فرم جامه عمل بپوشد.


تصادف برای جامه عمل پوشی ضرورت صرفنظرناپذیر است.


تفاوت ضرورت با تصادف غیرقابل پیش بینی بودن تصادف است.


مثال:
گل شدن توپ در فوتبال به صورت تصادف صورت می گیرد:
مثلا به پیکر بازیکن حریف می خورد و کل می شود
از دست دروازه بان لیز می خورد و گل می شود
از لای پاهایش می گذرد و گل می شود.

مثال:

رسیدن اجل و مرگ یگ ضرورت ـجبر) است.

ولی نحوه جان دادن و مردن بسته تصادف است:

یکی سرما می خورد و می میرد

دیگری سکته می کند و می میرد

و

یکی دیگر زیر ماشین می رود و می میرد.

مارکسیسم بیاموز تا رستگار شوی.

پایان

خود آموز خود اندیشی (۱۱۱۲)

Ist möglicherweise eine Abbildung

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت سوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۴ ـ ۸۵)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

۱

مبر تلخ عیشی ز روی ترش

به آب دگر آتشش باز کش

معنی تحت اللفظی:

اگر همسرت اخمو و زشترو بود، زن دیگری بگیر و آتش غریزه جنسی را خاموش کن.

سعدی

در این بیت شعر،

رهنمودهای زناشوئی می دهد:

اگر زنت ترشرو بود، زنی تازه بگیر و نگذار که عیشت تلخ شود.

۲

ولی گر به خوبی ندارد نظیر

به اندک دل آزار، ترکش مگیر

معنی تحت اللفظی:

ولی اگر همسرت بی نظیر است، به محض آزردگی خاظر، طلاقش نده.

سعدی

در این بیت شعر،

نسبیتی را وارد رهنمود شتابزده قبلی اش می سازد.

دیالک تیک به او اجازه صدور رهنمودهای نسنجیده و شتابزده نمی دهد.

دیالک تیک همزاد خرد است و دارنده خود را به تفکر و عمل خردمندانه وا می دارد.

سعدی

بلافاصله دیالک تیک نمود و بود (ماهیت) را به شکل دیالک تیک ترشروئی و خوبی بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده بود (ماهیت و خوبی) را یادآور می شود و مخاطب را از طلاق فوری زن خود نهی می کند.

برای اینکه مخاطب گیج و سردرگم نشود، معیاری عینی تحویلش می دهد، تا بهتر بتواند تصمیم بگیرد:

ادامه دارد.

قرآن کریم از دیدی دیگر (بخش پنجم) (۲۷۱ ـ ۳۲۵) سوره النساء

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

۲۷۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14655

۲۷۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14660

۲۷۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14667

۲۷۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14673

۲۷۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14684

۲۷۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14692

۲۷۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14703

۲۷۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14715

۲۷۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14717

۲۸۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14724

۲۸۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14730

۲۸۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14739

۲۸۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14750

۲۸۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14761

۲۸۵

عمویی

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14765

۲۸۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14770

۲۸۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14777

۲۸۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14784

۲۸۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14789

۲۹۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14800

۲۹۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14805

۲۹۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14815

۲۹۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14827

۲۹۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14833

۲۹۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14839

۲۹۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14847

۲۹۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14858

۲۹۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14877

۲۹۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14882

۳۰۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14893

۳۰۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14899

۳۰۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14910

۳۰۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14924

۳۰۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14942

۳۰۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14957

۳۰۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14971

۳۰۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/15004

۳۰۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/15019

۳۰۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/15027

۳۱۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/15034

۳۱۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/15092

۳۱۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/15106

۳۱۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/15133

۳۱۴

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15183

۳۱۵

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15196

۳۱۶

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15245

۳۱۷

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15315

۳۱۸

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15388

۳۱۹

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15396

۳۲۰

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15407

۳۲۱

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15450

۳۲۲

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15487

۳۲۳

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15512

۳۲۴

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15540

۳۲۵

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15551

پایان

ادامه دارد.

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره النساء ویا زنان) (۳۲۵) (بخش آخر)

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿لَّن يَسْتَنكِفَ الْمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبْدًا لِّلَّهِ وَلَا الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ ۚ وَمَن يَسْتَنكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعًا﴾
[ النساء: ۱۷۲]

مسيح اِبايى نداشت كه يكى از بندگان خدا باشد و ملائكه مقرب نيز اِبايى ندارند.

هر كه از پرستش خداوند سرباز زند و سركشى كند، بداند كه خدا همه را در نزد خود محشور خواهد ساخت.

کریم

در این آیه،

عیسی مسیح را مثل خویشتن خویش، بنده خدا قلمداد می کند

و

مسیحیان را به دلیل پسر خدا تصور کردن عیسی مسیح، مورد تهدید قرار می دهد.

﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدُهُم مِّن فَضْلِهِ ۖ وَأَمَّا الَّذِينَ اسْتَنكَفُوا وَاسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَلَا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا﴾
[ النساء: ۱۷۳]

اما آنان كه ايمان آورده‌اند و كارهاى نيك كرده‌اند اجرشان را به تمامى خواهد داد، و از فضل خويش بر آن خواهد افزود.

اما كسانى را كه اِبا و سركشى كرده‌اند به عذابى دردآور معذب خواهد داشت و براى خود جز خدا هيچ دوست و ياورى نخواهند يافت.

کریم

در این آیه،

دیالک تیک تهدید و تطمیع را برای نهی مسیحیان از سرکشی به خدمت می گیرد.

کسی که دلیل علمی و عقلی و منطقی برای اقناع کسی نداشته باشد،

یا تهدید می کند و یا تطمیع.

یا شلاق می زند و یا شیرینی می دهد.

﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا﴾
[ النساء: ۱۷۴]

اى مردم، از جانب پروردگارتان بر شما حجتى آمد و براى شما نورى آشكار نازل كرده‌ايم.

﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا﴾
[ النساء: ۱۷۵]

اما آنان را كه به خدا ايمان آورده‌اند و به او توسل جسته‌اند به آستان فضل و رحمت خويش درآورد و به راهى راست هدايت كند.

کریم

در این آیه،

کفر و ایمان خلایق را منوط به اراده خدا می داند.

﴿يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ ۚ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ ۚ وَهُوَ يَرِثُهَا إِن لَّمْ يَكُن لَّهَا وَلَدٌ ۚ فَإِن كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ ۚ وَإِن كَانُوا إِخْوَةً رِّجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَيْنِ ۗ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَن تَضِلُّوا ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾
[ النساء: ۱۷۶]

از تو (درباره ی کلاله= مرده نه فرزند دارد نه پدر) فتوا می خواهند، بگو: « خداوند در (باره ی ) کلاله برای شما فتوی می دهد، اگر مردی بمیرد که فرزند نداشته باشد و برای او خواهری باشد، نصف اموالی را که به جا گذاشته، برای او است.

و او تمام مال خواهر را به ارث می برد، (اگر خواهر بمیرد) در صورتی که فرزند نداشته باشد، و چنانچه دو (خواهرش) باقی باشند؛ دو سوم ترکه را می برند، و اگر چندین مردان و زنانی برادر و خواهر باشند برای هر مرد دو برابر سهم زن خواهد بود، خداوند (احکام خویش را) برای شما بیان می کند تا گمراه نشوید، و خداوند به همه چیز داناست».

کریم

در این آیه، طرز تقسیم میراث مرده ها بین اقربایشان را تشریح می کند:

زنان نصف مردان ارث می برند.

پایان سوره النساء

ادامه دارد.