درنگی در مکررات مکرمات (۸۵)

درنگی

از

میم حجری

جوک و ریشخند و طعنه و طنز
از فرم ها و ابزارهای دیرآشنای انتقاد اجتماعی در جوامعی است

که «زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد.»


این حربه های انتقادی
خاص ایران نیستند.


جوک و ریشخند و طعنه و طنز
در هر صورت
فرم اند و تعیین کننده، محتوای آنها ست.


جوک و ریشخند و طعنه و طنز
هم بیانگر ماهیت طبقاتی طبقات حاکمه است و هم بیانگر ماهیت طبقاتی منتقد اجتماعی است.


به همین دلیل جوک و ریشخند و طعنه و طنز باید تحلیل مارکسیستی شوند.


هر جوک و ریشخند و طعنه و طنز
به طور خود به خودی (فی نفسه)
مثبت نیست.

پایان

خودآموز خوداندیشی (بخش صد و دوازدهم)

شین میم شین

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی)

۱۱۱۱

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15543

۱۱۱۲

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15553

۱۱۱۳

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15559

۱۱۱۴

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15566

۱۱۱۵

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15568

۱۱۱۶

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15574

۱۱۱۷

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15576

۱۱۱۸

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15585

۱۱۱۹

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15599

۱۱۲۰

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15605

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۵۹)

میم حجری

https://hadgarie.blogspot.com/2024/12/blog-post_29.html

ادامه دارد.

درنگی در شعری از پروین اعتصامی تحت عنوان «بلبل و گل» (۷)


رخشنده اعتصامی

(۱۲۸۵ – ۱۳۲۰)،

معروف به پروین اعتصامی

درنگی

از

میم حجری


نه ز مرغان چمن گمشده‌ای است
نه ز زاغ و زغن آوائی هست

نه ز گلچین حوادث خبری است
نه به گلشن اثر پائی هست

معنی تحت اللفظی:

همه چیز در گلستان بر وفق مراد گل و بلبل است.

پروین در این دو بیت شعر،

دیالک تیک خیر و شر (هابیل و قابیل)

را

به شکل دوئالیسم گل و بلبل و زاغ و زغن بسط و تعمیم می دهد.


تبار دیالک تیک خیر و شر (هابیل و قابیل) به کتب مقدس می رسد.


هیچکس را سر بدخوئی نیست
همه را میل مدارائی هست»

معنی تحت اللفظی:

دیالک تیک مودت و عداوت در گلستان گسسته است.

از عداوت اثری نیست.

مودت یکه تاز بلامنازع میادین گلستان است.

پروین

در این بیت شعر

دیالک تیک دوستی و دشمنی

را

به شکل دوئالیسم مدارا و بدخواهی بسط و تعمیم می دهد و تحریف می کند:

در گلستان از بدخواهی اثری نیست.

مدارا در دستور مطلق روز است.

چنین ادعاهای متافیزیکی (غیر دیالک تیکی)، ایرئال (ضد واقعی) و ایراسیونال (ضد عقلی) و ضد علمی اند.

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۸۴)

درنگی

از

میم حجری

بیانیه شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران به مناسبت ۱۶ آذر:
دانشگاه، میدان نبرد آزادی و آگاهی
استبداد و سرمایه ، دو وجه یک سکه‌اند؛
دستگاهی درهم‌ تنیده که دانش و آگاهی را نه به‌عنوان ابزاری برای رهایی، بلکه وسیله‌ای برای سرکوب و تداوم ایدئولوژی رسمی خود می‌خواهد.
دانشگاه، این کانون آفرینش و تغییر، در نگاه صاحبان قدرت چیزی جز پادگانی نیست که باید به بندگی کشیده شود.
اما حقیقت آن است که دانشگاه، میدان نبرد برای آزادی و برابری است؛
جایی که مقاومت برای آزادی، به سیاستی زنده و گشودگی به حقیقت بدل می‌شود.

این بیانیه حضرات باید تحلیل مارکسیستی شود.


دانشگاه، میدان نبرد برای آزادی و برابری است؟


دانشجو کیست و منظور از آزادی و برابری چیست؟


سوبژکت آزادی و برابری
طبقه کارگر
و
سنگر دفاع از آزادی و برابری
کارخانه است.


منظور از دانش و آگاهی چیست که وسیله‌ای برای سرکوب و تداوم ایدئولوژی رسمی شده است؟

دانشجویان

یکی از لایه های قشر اجتماعی موسوم به روشنفکریت است که تعلقات طبقاتی متلون و متنوع دارند.

فرزندان دهقانان و پیشه وران و کارگران به ندرت
دانشجو می شوند.

اگر هم احیانا فارغ التحصیل شدند، با مدرک دکتر و مهندس مجبور به کارگری می شوند.

خرافه های رایج راجع به انقلابیت دانشجویان باید تحلیل مارکسیستی شود.

۹۹ درصد دانشجویان

از اعضای «طبقات حاکمه در قدرت» و «طبقات حاکمه بر قدرت» (اوپوزیسیون) اند

که بدترین دشمنان توده و حزب توده اند.

پایان

خود آموز خود اندیشی (۱۱۲۰)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت چهارم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۵ ـ ۸۶)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

شنیدم که راه ام در این کوی نیست

ولی هیچ راهی دگر روی نیست

معنی تحت اللفظی:

پیر شب زنده دار به هاتف گفت:

توصیه ات را شنیدم و فهمیدم که در این درگاه کسی چیزی به من نخواهد داد.

ولی در و درگاه دیگری نیست تا بروم و حاجت بطلبم.

سعدی

در این بیت شعر،

دیالک تیک طبقه خاکمه و توده

را

به شکل دیالک تیک بنده دار و بنده بسط و تعمیم می دهد.

بعد آن را در آیینه زلال آسمان منعکس می کند و انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آن را دیالک تیک خدا و بنده می نامد.

دیالک تیکی که دیگر نمی تواند دیالک تیک باشد.

دیالک تیکی که دیگر نمی تواند دیالک تیک باشد، چون بنده پیر و علیل و ذلیل و ناتوان، دیگر قادر به ایفای نقش بندگی نیست.

دیالک تیک،

عضو علیل و هیچکاره نمی پذیرد.

در هر دیالک تیک،

هر دو قطب باید در یکدیگر مؤثر واقع شوند، مقدم و مهمتر بودن یکی از آن دو قطب، تغییری در این اصل بی چون و چرا نمی دهد.

سعدی در این بیت شعر، آخر و عاقبت انسان مولد را در جامعه فئودالی ـ بنده داری نشان می دهد:

پیرشدن، همان و سقوط بی رحمانه به خیل عظیم بی خانمانان، همان.

اکنون می توان به یکی از اشکال تشکیل خیل بیشمار گدایان پی برد.

گدا نه آفریده خدا، بلکه محصول جامعه طبقاتی فئودالی ـ بنده داری است.

بنده پیر گدا شده باید مثل سگی دم در ارباب خویش چمباتمه بزند، تیپا بخورد، توهین بشنود، تحقیر شود و بلاید.

نظام جامعتی فئودالی ـ بنده داری برای توده مولد امید در دیگری را باقی نمی گذارد.

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۸۳)

درنگی

از

میم حجری

گلنار:
روابط زمانی کاربرد دارند که دو نفر همنظرانه رشد کنند.


آدم ها
بر خلاف مجسمه ها و مهره ها
منحصر به فردند.


یعنی کسی یافت نمی شود که قابل انطباق مطلق با کس دیگری باشد.


دیالک تیک هویت و تفاوت (یکسانی و ناهمانندی)
در همه جمادات و موجودات
صرفنظرناپذیر است.


بهتر هم همین است.

در غیر این صورت جامعه کسالت بار می شود و در جا می زند و می پوسد.


ساختار و خصلت همه چیز
از ذرات تا کاینات
دیالک تیکی است.

یعنی
هر کس و هر چیزی با ضد خود همراه و همسفر و همبستر است:
دیالک تیک زن و شوهر

دیالک تیک شادی و غم
دیالک تیک گل و خار

پایان

درنگی در فرمالیسم های دکتر بهروز آرمان و نیچه از آلمان (۶)

درنگی

از
شین میم شین

https://hadgarie.blogspot.com/2024/12/blog-post_31.html

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۸۲)

Keine Fotobeschreibung verfügbar.

درنگی

از

میم حجری

وقتی تو خاطراتت زندگی می کنی
گلنار


خاطرات در کله ابنای بشر اند و نه در پیکرشان.


ضمنا
کسی نمی تواند در خاطراتش زندگی کند.


اشراف برده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی مرتجع واپسین
زندگی بی محتوا و بی معنی شان را

با خاطرات خویش
محتوا و معنی می بخشند، بدون اینکه بتوانند محتوا و معنی ببخشند.


فکر و ذکرشان در مجالس عیش و نوش شان نقل مکرر خاطرات است.


سفرهای پر هزنیه شان هم برای خاطره سازی اند.


کسب و کارشان در ایام پیری هم نوشتن خاطرات و خوراندان خرافات به خلایق و غارت سفره انها ست.


مرکل

چند روز پیش خاطرلت حدود ۸۰۰ صفحه ای اش را به ۳۰ زبان منتشر کرد
و میلیون ها دلار بر ثروتش افزود.

پایان

ارسال شده توسط شین میم شین در ۷:۰۷

با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

درنگی در شعری از پروین اعتصامی تحت عنوان «بلبل و گل» (۶)


رخشنده اعتصامی

(۱۲۸۵ – ۱۳۲۰)،

معروف به پروین اعتصامی

درنگی

از

میم حجری


قدح از لاله بگیرد نرگس
همه جا ساغر و صهبائی هست

معنی تحت اللفظی:

نرگس از دست لاله پیاله شراب می گیرد و گلستان مملو از ساغر و می است.

پروین در این بیت شعر،

گل های نرگس و لاله را سوسیالیزه و هومانیزه و پرسونالیزه می کند و بین آندو رابطه اجتماعی بر قرار می سازد:

لاله در قدح نرگس شراب سرخ می ریزد.

فرم گل های نرگس و لاله

پیاله و جام و ساغر آسا ست.

پروین محتوای لاله را شراب سرخ تصور و تصویر می کند.

دلیل شیوایی این بیت شعر پروین،

همراهی حروف سین و صاد در مصراع دوم است.


نه ز مرغان چمن گمشده‌ای است
نه ز زاغ و زغن آوائی هست

معنی تحت اللفظی:

همه چیز در گلستان در نهایت کمال است:

همه پرندگان آوازخوان حضور دارند و از زاغ و زغن اثری نیست.

زاغ و زغن

پرندگانی اند که فصل بهار به دردشان نمی خورد.

زاغ و زغن

پس از رسیدن میوه ها و دانه ها و در گرماگرم گرد آوری آذوقه زمستانی توسط موش ها و غیره

عمدتا در پاییز و زمستان

وارد باغات می گردند.

تا هم از شکار موش و حشرات و غیره و هم از میوه ها و دانه های باغات تغذیه کنند.

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۸۱)

Ist möglicherweise eine Abbildung

درنگی

از

میم حجری

این تصویر، نبردی درونی را به تصویر می‌کشد که میان تفکر و اراده در جریان است؛ تیرکمانی که از ذهن عبور می‌کند، گویی هر لحظه آماده شلیک است، اما هدفش کیست؟ خود ما!
“ذهن، قدرتی وحشی و بی‌مرز است؛ اگر رامش نکنی، به سلاحی علیه خودت تبدیل می‌شود.”
این اثر فریادی است از دل انسان، که گاهی خودِ انسان بزرگ‌ترین دشمن خویش است، آماده به شلیک، آماده به شکست

یا شاید هم پیروزی
حریف


روی این دعاوی خرافی حریف باید کار کرد.


در این اثر هنری
دیالک تیک تیر و کمان

به شکل دیالک تیک سر و تن بی سر بسط و تعمیم داده شده است.


حریف نعریف علمی و عقلی از مفاهیم ذهن و اراده و غیره ندارد.


ظاهرا از فونکسیون مغز به مثابه ارگان تفکر و فرمانده ارگانیسم بی خبر است.


به همین دلیل خیال می کند که اراده و ذهن کذایی در ورای سر و مغز فرمانده در سر تصمیمگیرند.


بیگانگی با تعریف علمی مفاهیم
بدبختی بزرگی است.


به همین دلیل ما که مغز خر خورده ایم
کسب و کاری جز ترجمه و انتشار و تمرین کاربست مفاهیم نداریم که اجنه هر از گاهی می خوانند کیف جن می کنند.

پایان

خود آموز خود اندیشی (۱۱۱۹)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت چهارم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۵ ـ ۸۶)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

چو خواهنده محروم گشت از دری

چه غم گر شناسد در دیگری

معنی تحت اللفظی:

اگر گدایی از دری رانده شود.

به در دیگری برای گدایی می رود.

سعدی

در این بیت شعر،

دیالک تیک خدا و پیر

را

به شکل دیالک تیک توانگر و خواهنده (گدا) بسط و تعمیم می دهد و از قانونمندی های جامعه طبقاتی پرده برمی دارد:

اگر گدائی از دری نومید شود، به شرطی غمی نخواهد داشت، که در دیگری را بشناسد.

ما این طرز نگرش را خارجی سازی می نامیم.

گدای رانده شده از در، فکر دیگری جز در دیگر، به خاطرش خطور نمی کند.

او دیالک تیک داخلی ـ خارجی را به شکل دیالک تیک هیچ و همه چیز مسخ و مثله و مخدوش می کند.

او در بهترین حالت، نقش تعیین کننده را از آن خارجی می داند.

در گزارش حیدر عمواوغلی می خوانیم:

«در نظرمردم، اجنبی منفور، منشاء همه بدبختی ها و بلاها ست.»

(عبدالحسین آگاهی، «تاریخ احزاب در ایران.»)

اما برخلاف پندار باطل رایج، نقش تعیین کننده در دیالک تیک داخلی ـ خارجی از آن داخلی است.

اگرچه تردیدی در نقش معین، مهم و مشروط خارجی نیست.

گدا باید به خود برگردد و نیروها و استعدادهای تولیدی و خلاق خود را در خود کشف کند و به کار اندازد.

گدا باید ترک گدائی کند و همراه با مولدین دیگر

همبودی تشکیل دهد که دیگر گدائی یافت نشود.

مسئله خارجی سازی را نباید فقط به مسئله بنده پیر عاجز بی پناه و تنها محدود کرد.

خارجی سازی یکی از جلوه های متد متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) برخورد به قضایا ست که دامن بسیاری از دکترها و پروفسورها را گرفته که در رأس احزاب و سازمان های سیاسی و اجتماعی نشسته اند.

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۸۰)

Ist möglicherweise ein Bild von Natur und Baum

درنگی

از

میم حجری

اصل وحدت کذایی وجود
مدعی هویت (یکسانی) خر و خورجین و خلق و خدا و خردل و خرما ست.


اصل وحدت کذایی وجود
منکر دیالک تیک به طور کلی است.
یعنی مبتنی بر خردستیزی است.


اصل وحدت کذایی وجود
مخرب و منکر دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور) است
که مسئله اساسی فلسفه است و تعیین جهان بینی افراد بسته با راه حل آنها به این مسئله است:
جهان بینی ماتریالیستی
ماده را مقدم بر روح و یا وجود را مقدم بر شعور می داند
و
جهان بینی ایدئالیستی
بر عکس.
روح را مقدم بر ماده و یا شعور را مقدم بر وجود جا می زند.

نه.
دلیل ستایش حافظ از حلاج
چیز دیگری است.


عرفان در قرون وسطای فئودالی
اوپوزیسیون ضد فئودالی و ضد مذهبی از موضعی ضد عقلی و ضمنا جریانی زیر زمینی و مخفی بوده است.


انا الاحق حلاج ،
به معنی «هویدا کردن اسرار»
یعنی رو کردن دست خود بوده است.


حافظ می خواهد بقیه عرفا هم حلاج را سرمشق خود قرار دهند و علنی شوند
تا حساب شان درجا کف دست شان گذاشته شود و فئودالیسم از شرشان خلاص شود.

پایان

شعری از فروغ تحت عنوان «گناه»

ویرایش

از

میم حجری


گناه


گنه کردم، گناهی پر ز لذت
درآغوشی که گرم و آتشین بود


گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینه جوی و آهنین بود.


در آن خلوتگه تاریک و خاموش
گنه کردم به چشم پر ز رازش


دلم
در سینه بی تابانه لرزید
ز خواهش های چشم پر نیازش


در آن خلوتگه تاریک و خاموش
پریشان در کنار او نشستم


لبش بر روی لبهایم هوس ریخت
ز اندوه دل دیوانه رستم


فروخواندم به گوشش قصه عشق
تو را می خواهم ای جانانه من


تو را می خواهم ای آغوش جانبخش
تو را ای عاشق دیوانه من


هوس در دیدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید


تن من در میان بستر نرم
به روی سینه اش مستانه لرزید


گنه کردم گناهی پر ز لذت
کنار پیکری لرزان و مدهوش


خداوندا چه می دانم چه کردم
در آن خلوتگه تاریک و خاموش

پایان

درنگی در فرمالیسم های دکتر بهروز آرمان و نیچه از آلمان (۵)

درنگی

از
شین میم شین

مفاهیم حریف و مرجع تقلیدش در این فراز از این مطلب به شرح زیرند و یاسد یکی پس از دیگری، زیر ذره بین تحلیل مارکسیستی قرار داده شوند:

کاهنانِ نادان و نان ده

"بارکننده یِ خاکسترِ" سیمرغ به مردم

به مردم چیزی ندادن و از آنان ستاندن

پس از گِِدایی به اندازه پشیزی به مردم دادن

پیوستن سرافرازانه به راه ِ فرداهای ِ "فروزان"

همانطور که در بخش پیشین ذکرش گذشت،

حریف در این جمله با مفاهیم فاشیستی نیچه «می اندیشد»:

به مردم چیزی ندادن و از آنان ستاندن

پس از گِِدایی به اندازه پشیزی به مردم دادن

حریف به پیروی از نیچه توصیه می کند که به توده رنجبر، فقط به اندازه بخور و نمیر داده شود.

این جامعه ـ تئوری فاشیستی نیچه است:

اقلیت ابربشر در هیئت هیتلرها

بشریت زحمتکش

را

به بهانه های نژادی و تعلقات طبقاتی و سمتگیری سیاسی

تا درجه بردگان تنزل می دهد.

همین توصیه های نیچه و حریف

را

ناسیونال ـ سوسیالیست ها

در حق کمونیست ها، کولی ها، یهودی ها، روس ها و اسرای جنگی

مو به مو به مورد اجرا گذاشته اند

و

پس از کشیدن شیره جسم و جان شان،

اسکلت شان را در کوره های آدمسوزی خاکستر کرده اند

و

از خاکستر اندام ها به مثابه کود در مزارع بهره برگرفته اند.

البته

قبل از راندن استثمارشدگان به کوره های آدمسوزی،

دندان های شان را حتی کشیدند تا اگر احیانا ذره ای زر در آنها باشد، هدر نرود.

حریف در سنت نیچه

مته به خشخاش می نهد و توصیه می کند که قوت لایموت

پس از التماس و تضرع و زاری در اختیار به بشریت رنجبر قرار داده شود.

پیوستن سرافرازانه به راه ِ فرداهای ِ "فروزان"

معلوم نیست که منظور نیچه و طلبه ایرانی اش از فرداهای «فروزان» چیست؟

رایش هزار ساله ناسیونال ـ سوسیالیسم؟

دوره سیطره و سلطه بلامنازغ پیروان نیچه بر جهان و تقسیم ابدی بشریت به اقلیت نخبه ابربشر و اکثریت برده بی همه چیز؟

آن دم هم که رهگذارانِ شگفتیده، از وی می پرسیدند:

در پارینه ها "تو «خاکسترت» را به کوه ها می کشاندی،

امروز می خواهی «آتش ات» را به پایین دست ببری،

آیا نمی ترسی از کیفرِ آتش افروزی؟"(نیچه)،

او در پاسخ،

انگیزه ی آذرافروزی اش را، بدانسان رسا و گویا در "گاتاها" به فرتور کشید،

تا امروز، در "خیابان های رشک برانگیزمان" فریادِ داد شوند
آخر "سزای آن کس که دروغ پرستِ ناپاک را به شهریاری برساند، چیست؟

معنی تحت اللفظی:

رهگذران

از زرتشت که بار خاکستر بر دوش مردم می نهاد، می پرسند:

در ایام قدیم، تو خاکسترت رابه کوهها می بردی، ولی امروزه، آتشت را در پای کوهها برمی افزوی.

آیا از سزای آتش افروزی هراسی نداری؟

زرتشت جواب رهگذران را در گاتاها گویا و رسا می داد.

جواب های زرتشت به رهگذران

امروز در خیابان های رشگ انگیز جن ـ قوری اسلامی به فریاد داد مبدل شده اند.

سزای کسی که دروغ پرست ناپاک را به قدرت برساند،

مگر می تواند غیر از این باشد.

گاتاها

سروده‌ هایی اند که از دیرباز از سخنانِ زرتشت دانسته می‌شده است و در برگیرندهٔ پیامها و آموزش‌های او و بنیادِ مزدیسنا است که کهن‌ترین بخش از نسک اوستا شمرده می‌شود.

این سروده‌ها به لهجه گاهانی زبان اوستایی اند و متن بسیار پیچیده‌ای دارند.

ادامه دارد.

درنگی در شعری از پروین اعتصامی تحت عنوان «بلبل و گل» (۵)


رخشنده اعتصامی

(۱۲۸۵ – ۱۳۲۰)،

معروف به پروین اعتصامی

درنگی

از

میم حجری

پا به هرجا که نهی برگ گلی است
همه جا شاهد رعنائی هست

معنی تحت اللفظی:

در گلستان هر گوشه که بنگری، گلی هست.

همه جا زیبارویی وجود دارد.

پروین

در این بیت شعر،

دیالک تیک طبیعتی و جامعتی

را

به شکل دیالک تیک برگ گل زیبا و شاهد رعنا بسط و تعمیم می دهد

و

به خواننده و شنونده شعر معرفی می کند.

منظورش این است که نه قحط گل است و نه قحط زیبایی.

ضمنا زیبایی، عینی است و نه میلی.

بلبل هم نباشد، گل زیبا ست.

باغبانان همگی بیدارند
چمن و جوی مصفائی هست

معنی تحت اللفظی:

در گلستان باغبانان بیشماری بیدار و در کارند.

به همین دلیل، گل و چمن و جوی مصفا وجود دارد.

پروین

در این بیت شعر،

دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت

را

به شکل دیالک تیک مولد (تولید کننده) و مولود (تولید شده)

و

به شکل دیالک تیک باغبان و گلستان بسط و تعمیم می دهد.

پروین

ضمنا

از قول گل، اثبات می کند که گل تک واحدی تحفه نطنز نیست.

هر گلی بود و نبود و زشتی وزیبایی خود

را

مدیون زحمتکشان است.

اگر باغبانان زحمتکش نباشند، جهان به گلخنی تهوع انگیز مبدل می شود.

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۷۹)

Ist möglicherweise ein Bild von Natur und Baum

درنگی

از

میم حجری

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
وهر انسان
برای هر انسان
برادری ست .
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ایست
وقلب
برای زندگی بس است .
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی .
روزی که آهنگ هر حرف ، زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست وجوی قافیه
نبرم .
روزی که هر لب ترانه ایست
تا کمترین سرود ، بوسه باشد
روزی که تو بیایی ، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود .
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم ...
ومن آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر
نباشم!

احمد شاملو

روزی که تو بیایی ،

برای همیشه بیایی

و مهربانی با زیبایی یکسان شود



معنی این جمله چیست

مش شاملو؟

منظورت از یکسان شدن مهربانی و زیبایی چیست؟

برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش

باید دانست

که

بخشی از اشعار شاملو

اصلا از خود او نیستند.

ترجمه هایی از اشعار شعرای فرنگ اند.

استادی در دانشگاه تهران در زمان شاه

این جور اشعار سرقتی ـ ترجمتی شاملو را معرفی کرده بود.

یکسانی ترجمه مفهوم هویت (Identität) است.

منظور شاعر فرنگی نه یکسانی بلکه وحدت بوده است:

حریفه

(مخاطب شاعر)

در این شعر به عنوان مظهر مهربانی

تصور شده

و

خود شاعر از خودراضی

به عنوان مظهر زیبایی.

با آمدن حریف به نزد شاعر،

مهربانی زنانه با زیبایی نرانه به وحدت می رسد.


شاعر هروئینی خودشیفته در جای دیگر سروده است:

نمی توانم زیبا نباشم

الله اکبر

وصفی است که از من می شود

من بامداد اول و آخرم

من شرف کیهانم

...


پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (خ) خاص

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

۱

  • خاص در قیاس با منفرد، مقام عام دارد و در قیاس با عام، مقام منفرد.

۲

  • به عبارت دیگر، خاص در مقابل چیزها، روندها و خواص منفرد مشخص و معین، رتبه عام دارد.

  • اما در عین حال درمقابل چیزهای عامتر به درجه منفرد تنزل می یابد.

۳

  • رابطه فلسفی مقولات منفرد، خاص و عام از نظر منطقی به دو فرم متفاوت زیر تبیین می یابد:

الف

  • «ک» متعلق است به «ط» و «ط» متعلق است به «طا»

۱

  • «ک» به عنوان مثال، سمبلی است برای کارگرهای منفرد (تک تک کارگرها)

۲

  • «ط» به عنوان مثال، سمبلی است برای طبقه کارگر

۳

  • «طا» به عنوان مثال، سمبلی است برای طبقات اجتماعی.

۴

  • تک تک کارگران به طبقه کارگر تعلق دارند:

  • منفرد به عام تعلق دارد.

۵

  • طبقه کارگر به طبقات اجتماعی تعلق دارد:

  • منفرد به عام تعلق دارد.

۶

  • پس تک تک کارگران (منفرد) به طبقه کارگر (خاص و عام) تعلق دارند و طبقه کارگر (خاص و منفرد) به طبقات اجتماعی (عام تر).

ب

  • «طس» متعلق است به «طد»، «طد» متعلق است به «ن»

۱

  • «طس» به عنوان مثال، سمبلی است برای طبقه درختان سوزنبرگ،

۲

  • «طد» سمبلی است برای طبقه درختان

۳

  • «ن» سمبلی است برای نباتات.

۴

  • طبقه درختان سوزنبرگ (منفرد) به طبقه درختان (خاص و عام) تعلق دارند و طبقه درختان به طبقه نباتات (عامتر).

۴

  • در زبان عامیانه میان منفرد و خاص اغلب فرقی گذاشته نمی شود.

۵

  • شرط وجود خاص عبارت است از وجود رابطه ای که خاص در آن در مقام منفرد باشد و وجود رابطه ای دیگر که خاص در آن همزمان مقام عام داشته باشد.

۶

  • از این رو هر منفردی نمی تواند به طور اتوماتیک خاص باشد.

۷

  • مثلا در تز رویزیونیستی، «راه خاص گذار به سوسیالیسم» از نظر فلسفی، منطقی و علمی اصلا خاص نیست.

۸

  • منظور اصلی تز یاد شده عبارت است از راه منفرد گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم که گویا خارج از حیطه عمل قانونمندی های عام گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم قرار دارد.

پایان

درنگی در مکررات مکرمات (۷۸)

Ist möglicherweise ein Doodle

درنگی

از

میم حجری

معنی تحت اللفظی:
ای کسانی که خزان آسا در رگان جامعه به تخریب رشد و سرسبزی و رشد ما کمر بربسته اید،
ما از تبار دیگر و بهار دیگری هستیم و آغاز ما، مبتنی بر پایان شما ست.
کدکنی


کدکنی

در این شعر به ظاهر انقلابی
به خودستایی و امثال خود ستایی می پردازد.


کدکنی
خود و امثال خود را در سنت نیچه ها و هیتلرها تحفه نطنز جا می زند
و
چنان وانمود می کند که طبقه حاکمه کنونی انگار از آسمان نازل شده است.


کدکنی
در زمان شاه هم همین رجزهای به ظاهر انقلابی را می خواند و به پیروی از احمد شاملو از تروریست های مجاهد و فدایی و دیمدام و لیملام

شیرآهنکوهمرد اختراع می کرد.


همین طبقه حاکمه عهد بوق و چپق
را
همین شمال شهرنشین ها روی کار آورده اند.
جنوب شهری ها آلت دست اینها بوده اند و فقط خون داده اند.

پایان

سیری در اشعار دکتر بهروز آرمان (۲) (بخش آخر)

دریا و جویبار
«راز چشم ها » (نشر ثالث، ۱۳۸۳)
تحلیل واره ای

از
شین میم شین

ستاره ها دریا را می بوسند

و خنده ی موج ها
باد را

هوا خوش است و شبنم شادی بر کرانه می پاشد
کوه و جنگل و دریا مست مهتاب اند.

امشب رقص نور آوازی است، که کودکانه می خواند.
«دریا غرق جویبار است.»

محیط پیرامون

در آیینه ذهن شاعر بر وفق مراد او ست.

همه عناصر طبیعی اوپتیمال و ایدئال اند:

۱

هوا خوش است و شبنم شادی بر کرانه می پاشد

هوا

خوش است.

شبنم شادی بر کرانه می پاشد.

شاعر

ظاهرا از مکانیسم تشکیل شبنم بی خبر مانده است.

اگر باخبر بود، از پاشیدن شبنم بر کرانه دم نمی زد.

شبنم = نتیجه نشست مولکول های آب نهفته در رطوبت هوا بر مثلا برگها و تبدیل شان به قطرات آب در اثر سرد گشتن هوا.

سکنه برهوت ها از حشره تا بشر

با استفاده از این روند به تهیه آب و رفع تشنگی می پردازند.

رطوبت هوا ناشی از تبخیر آب ها در اثر گرما ست

و

شبنم به معنی برگشت راه طی شده توسط مولکول های آب است:

دیالک تیک آب و بخار

دیالک تیک تبخیر و تقطیر

(دیالک تیک مایع و گاز)

اگر هوا سردتر گردد، شبنم به یخ تبدیل می شود.

(دیالک تیک مایع و جامد)

۲

کوه و جنگل و دریا مست مهتاب اند.

شاعر در این جمله، طبیعت را هومانیزه (انسان واره) تصور و تصویر می کند:

کوه و جنگل و دریا با سر کشیدن شراب مهتاب مست شده اند.

شاعر

قیاس به نفس می کند:

آنچه خود دارد به طبیعت نسبت می دهد.

۳

امشب رقص نور آوازی است، که کودکانه می خواند.

این جمله شاعر غلط و غیر منطقی است:

رقص نور در ذهن شاعر آوازی است.

استحاله رقص به آواز ایرئال و ایراسیونال (ضد واقعی و ضد عقلی) است.

فاعل (خواننده) این آواز هم نامعلوم مانده است.

۴
«دریا غرق جویبار است.»

این ادعای شاعر هم ایرئال و ایراسیونال (ضد واقعی و ضد عقلی) است:

کل نمی تواند در جزء، غرق شود.

قضیه بر عکس تصور و توهم شاعر است.

شاعر از مریدان نیچه (مؤسس و مبلغ خردستیزی) است.

پایان

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۵۸)

میم حجری

https://hadgarie.blogspot.com/2024/12/blog-post_38.html

پایان

درنگی در مکررات مکرمات (۷۷)

Ist möglicherweise ein Doodle

درنگی

از

میم حجری

چرا باید همیشه بحث بر سر افکار باشد و نه افراد؟

اولا
به این دلیل
که در دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت (مثلا افراد و افکار)

در تئوری شناخت مارکسیستی
نقش تعیین کننده از آن اوبژکت شناخت (مثلا افکار) است

و نه ازآن سوبژکت شناخت (افراد)


ثانیا
به این دلیل

که حقیقت در اوبژکت شناخت (در موضوع شناخت، مثلا در افکار) است و نه در سوبژکت شناخت (افراد)
مثال:
حقیقت سیب
در خود سیب است و نه در سیب خر و سیب خور و سیب فروش


ثالثا
به این دلیل
که افراد هم فانی اند و هم قادر به تجدید نظر در نظر خویش.


تخریب و ترور افراد و دست نخورده ماندن افکار

فرمی از فرمهای برخورد ارتجاعی و ضد اجتماعی است.
عوامفریبانه است و نه روشنگرانه.


فرمی از سوبژکتیویسم است و فاقد ارزش و اعتبار تجربی و علمی و عقلی است.
نوعی خصومت با پیشرفت جامعتی است.

پایان

درنگی در فرمالیسم های دکتر بهروز آرمان و نیچه از آلمان (۴)

درنگی

از
شین میم شین

دکتر بهروز آرمان

۱

"برادرانم، به زمین پایبند بمانید و به کسانی نباوَرید (باور نکنید)، که از آرزوهای فرازمینی می سُخنند (سخن می گویند) ، زهرآمیزند آنان، چه آن را بدانند و چه" نه

لحن مرجع تقلید حریف در این موعظه جالب و سؤال انگیز است:

منظور نیچه از «برادران» غیر از بهروزان آرمان، کیانند؟

نکته دیگر، توصیف نیچه از روحانیت است:

زهرآمیزند آنان، چه آن را بدانند و چه" نه

روحانیت از دید نیچه و مریدش،

بی اعتنا به اینکه بداند و یا نداند، زهرآمیز است.

مگر می شود که روحانیت زهر در نیش داشته باشد و خودش از تسلیحات تدافعی و تهاجمی شیمیایی خویش بی خبر باشد؟

مار و عقرب و غیره

حتی

از زهرآمیزی (تسلیحات تدافعی و تهاجمی شیمیایی خود خبر دارند.

پیش شرط برآمدن از عهده کاربست تسلیحات تدافعی و تهاجمی،

وقوف همه جانبه نظری و عملی پیشاپیش به وجود و فونکسیون و مؤثریت آنها ست.

۲

آنگاه که کاهنانِ نادان و نان ده، در گوش "بارکننده یِ خاکسترِ" سیمرغ به مردم، می خواندند که

: زرتشت! "به مردم چیزی نده، بلکه از آنان بستان، و اگر به ایشان می دهی، بیش از پشیزی (؟) نده و بگذار آن را نیز گِِدایی کنند" (نیچه)،

او سرافرازانه به راه ِ فرداهای ِ "فروزان" می پیوست.

معنی تحت اللفظی:

وقتی که کاهنان نادان و نان ده در گوش زرتشت (که خورجین مملو از خاکستر سیمرغ را بر دوش خران و استرانو اشتران دو پا (مردم) می نهاد)، زمزمه می کردند:

«به خران و استران و اشتران دو پا کاه و جو نده.

کاه و جو از توبره و آخورشان بردار.

و اگر احیانا می دهی، بگذار گدایی کنند و بیشتر از بخور و نمیر نده»،

زرتشت با سربلندی به راه فرداهای فروزان می پیوست.

مفاهیم حریف و مرجع تقلیدش در این فراز از این مطلب به شرح زیرند و یاسد یکی پس از دیگری، زیر ذره بین تحلیل مارکسیستی قرار داده شوند:

کاهنانِ نادان و نان ده

"بارکننده یِ خاکسترِ" سیمرغ به مردم

به مردم چیزی ندادن و از آنان ستاندن

پس از گِِدایی به اندازه پشیزی به مردم دادن

پیوستن سرافرازانه به راه ِ فرداهای ِ "فروزان"

حریف در این جمله با مفاهیم فاشیستی نیچه «می اندیشد»:

۱

کاهنانِ نادان و نان ده

حریف

برای تشدید و تعمیق عوامفریبی و خر پروری

فرم تبیینی شوپنهاورها و نیچه ها و هایدگرها و عرفا را به خدمت می گیرد:

فرم شعر و یا نثر شعرگونه را.

بدین طریق

دستش برای دعاوی انتزاعی توخالی باز می ماند و کسی جسارت سؤال به خود نمی دهد تا بپرسد که منظور از مثلا «پیوستن به راه فرداهای فروزان» چیست؟

حریف

کاهنان را به مثابه جماعتی نادان و نانده تصور و تصویر می کند.

کاهن اما به چه معنی است؟

کاهِن

( برگرفته از واژه عبری کوهن )

یک اصطلاح دینی و مذهبی در دنیای کهن بوده و مترداف با مغان، آثروان و به معنای پیشگو است.

پیشینهٔ کاهنان به دوران فراعنهٔ مصر می رسد.

این گروه صنفی در هزارهٔ سوم پ. م. در دربار سلاطین میانرودان حضور داشته و به غیب گویی و آینده نگری مشغول بوده اند.

منظور حریف از کاهنان، روحانیت است که به زعم حریف جزو جهال اند و بخشندگان نان.

روحانیت و ناندهی؟

منظور حریف از «ناندهی»

به احتمال قوی

تصاحب محصول کار توده و تقسیم آن بین آنها ست.

دهش در ادبیات حریف به معنی تقسیم و توزیع به کار رفته است.

دلیل این خطای تبیینی حریف

وجود حرف نون در واژه های نادان و نان است که شیوایی خاصی بدان می بخشد.

وقتی از فرمالیسم حریف دم زده می شود، به این جور دلایل است.

چنین کسانی همه چیز را فدای فرم می کنند.

فونکسیون دیگر کاهنان،

تعیین تکلیف به زرتشت و تعیین طرز و طریق ناندهی به مردم است.

واقعا؟

مگر زرتشت نانده بوده است؟

مگر قرار نبود که کاهنان نانده باشند؟

۲

"بارکننده یِ خاکسترِ" سیمرغ به مردم

فونکسیون زرتشت در قاموس حریف،

بار کردن خاکستر سیمرغ به مردم به مثابه خران و استران و اشتران دو پا و ضمنا دادن نان به آنان بوده است.

"بارکننده یِ خاکسترِ" از مرجع تقلید حریف است.

سیمرغ اما از خود حریف است.

منظور نیچه از بار کردن خاکستر روشن است.

خاکستر به عنوان کود در مزارع مورد استفاده قرار می گرفت.

پیروان ناسیونال ـ سوسیالیستی نیچه

هم

از خاکستر توده های یهود و کولی و کمونیست در کوره های آدمسوزی

همین استفاده را می کردند.

سؤال این است که منظور حریف از خاکستر سیمرغ چیست؟

معمولا از خاکستر ققنوس سخن رفته است و از به آتش سپردن پر سیمرغ.

احتمالا

حریف حواس پرت،

ققنوس را با سیمرغ عوضی گرفته است.

خاکستر ققنوس

محل تولد نسل نوینی از ققنوس ها ست.

زرتشت کذایی حریف هم احتمالا به همین دلیل خاکستر سیمرغ را بر دوش توده مردم بار می زند.

ادامه دارد.

درنگی در شعری از پروین اعتصامی تحت عنوان «بلبل و گل» (۴)


رخشنده اعتصامی

(۱۲۸۵ – ۱۳۲۰)،

معروف به پروین اعتصامی

درنگی

از

میم حجری

گر که منظور تو زیبائی ما ست
هر طرف چهرهٔ زیبائی هست

معنی تحت اللفظی:

فکر و ذکر تو ظاهر زیبای گل ها ست.

زیبایی اما در انحصار گل واحدی و حتی همه گلها نیست.

هر سو که بنگری به چهره زیبایی برمی خوری.

در این بیت شعر پروین،

واقع بینی (رئالیسم) و خردگرایی (راسیونالیسم) ستایش انگیز پروین نمودار می گردد.

پروین

از سویی

در منفرد و خاص و جزء درجا نمی زند.

پروین از خطه خاص پا به عالم عام می نهد.

از گل زیبای واحدی به گلستان و حتی به جهان و کهکشان زیبایی می گذرد.

یعنی دیالک تیک منفرد (خاص) و عام را به خواننده و شنونده اندیشنده شعرش می آموزد.

پروین

از سوی دیگر

در اجزاء مثلا در زیبایی گلی در جا نمی زند، بلکه به کل (گلستان و جهان و کهکشان) اشاره می کند.

یعنی

دیالک تیک جزء و کل

را

معرفی می کند و به خدمت می گیرد.

همانطور که ذکرش گذشت، حقیقت هم همیشه در کل و عام است و نه در اجزاء و افراد (منفردها، فردها) خواص (خاص ها) و اجزاء.

می توان بی کمترین تردید اعلام داشت که پروین شخصیتی فلسفی اندیش و دیالک تیکی اندیش است.

چنین خصوصیتی و شخصیتی در ایران نادر و کمیاب و حتی نایاب و کیمیا ست.

در ایران

سنن فلسفی وجود نداشته اند.

قحظ فلسفه و فیلسوف بوده و است.

یکی از دلایل عقب ماندگی عمیق ایران همین فقر فلسفی است.

ایران به عوض فلسفه، فقه و عرفان داشته است که جریانی ایراسیونالیستی (ضد عقلی) است.

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۷۶)

Ist möglicherweise ein Doodle

درنگی

از

میم حجری

ایرادات نظری و تجربی و عقلی و منطقی این خرافه از کتب درسی کشور و گل و بلبل:


هدف نویسندگان علامه کتب درسی
اثبات تجربی این شعار بود:
کار نیکو کردن از پر کردن است.


کلفت ملبس و نه عریان در کتب درسی
گوساله را هر روز به طبقه بالای عمارت می برد و وقتی هم گوساله گاو یک تنی شد، یک تنه به همین کار ادامه می داد.


سؤال اولا این است

که چرا باید جماعتی در جامعه ای، گوساله ای را به طبقه بالای عمارتی ببرد.
طویله معمولا در حیاط عمارت است و نه در طبقه بالای عمارت.


ثانیا
کلفت با گذشت زمان پیر و ضعیف و زمینگیر می شود و نه جهانپهلوان.

ثالثا
هر کمیتی حد عینی معینی دارد.


حد یکی از مهمترین مفاهیم فلسفی است:
حد در دیالک تیک کمیت و کیفیت است:
تغییرات کمی پس از رسیدن به حد عینی متوقف می شوند

و با جهشی ناگهانی
کیفیت جدیدی تشکیل می یابد:

آب مایع پس از تحمل تغییرات دمایی کمی، تبخیر و یا منجمد می گردد

و
رستم دستان یکشبه به گوژپشت پریشانی مبدل می گردد.

پایان

خود آموز خود اندیشی (۱۱۱۸)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت چهارم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۵ ـ ۸۶)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

۱

یکی هاتف انداخت در گوش پیر

که بی حاصلی، رو سر خویش گیر

چو دیدی کز آن روی بسته است در

به بی حاصلی سعی چندین مبر

معنی تحت اللفظی:

هاتف به پیر شب زنده دار گفت:

حاجتت روا نخواهد شد، دست از التماس دعا بردار.

اگر می بینی که در از پشت بسته شده است.

نلاش بیهوده برای گشودن در به خرج مده.

به دیباچه بر اشک یاقوت فام

به حسرت ببارید و گفت:

ای غلام

به نومیدی آنگه بگردیدمی

از این ره، که راهی دگر دیدمی

معنی تحت اللفظی:

پیر شب زنده دار از فرط حسرت اشک خونین بر رخسار ریخت (خون گریست) و گفت:

من در صورتی می توانستم از این در نومید شوم که در دیگری وجود می داشت.

در جامعه ـ تئوری سعدی و حافظ

انسان مولد و زحمتکش باید مادام العمر خادم وفادار و سرسپرده ارباب واحدی باشد

و

هرگز به پرولتر مبدل نشود،

هرگز به عنوان شهروند، صاحب کالائی به نام «نیروی کار» در مقابل صاحب سرمایه قرار نگیرد و وارد دیالک تیک داد و ستد با او نشود.

چنین پدیده ای به معنی پایان نظام جامعتی فئودالی ـ بنده داری خواهد بود.

انعکاس دیالک تیک زمینی در آیینه آسمان نه نتیجه تیزهوشی، بلکه نتیجه خالی بودن چنته سعدی و حافظ از دلیل منطقی است،.

نتیجه بن بستی عینی ـ تاریخی است که حضرات در آن گیر کرده اند و راه خروجی نمی شناسند.

حالا می شود صحت حدس ما را فهمید.

بنده پیر

نه در دیگری می شناسد و نه راه دیگری.

او تمام عمر بنده ارباب واحدی بوده، فرامین معینی را به مورد اجرا گذاشته، کاری جز این نیاموخته و لذا وابسته مطلق به او ست.

او حتی از خر پیر وامانده تر است.

از این رو ست که گریه کنان به غلام ارباب می گوید که جائی برای رفتن ندارد.

این آخر و عاقبت تراژیک انسان مولد در جامعه طبقاتی به طورکلی و بالاخص در جامعه بنده داری ـ فئودالی است.

انسان مولد در جامعه طبقاتی

فرقی با گاو و گاوآهن ندارد و به محض بی مصرف شدن باید دور انداخته شود.

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۷۵)

درنگی

از

میم حجری

ما دو باره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
‌مهربانی ،دست زیبایی را خواهد‌گرفت
احمد شاملو


برخی از اشعار احمد شاملو
به ظاهر سوسیالیستی اند.


شاملو هم دم از برابری و آزادی می زند.


این گرایش به ظاهر سوسیالیستی شاملو و پیروانش
اما نه سوسیالیستی ، بلکه ناسیونال ـ سوسیالیستی (نازیستی) است.


دست شاملو و پیروانش زمانی رو می شود که منم منم سر می دهند:
خود را
شرف کیهان
بامداد اول و آخر

جا می زنند.

پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (خ) خارجی (برونی)

پروفسور دکتر گونتر کروبر

پروفسوردکتر کامیلا وارنکه

برگردان

شین میم شین

۱

· خارجی (برونی) به مجموعه عناصر، روابط ، ساختارها و غیره اطلاق می شود که جزو عناصر، روابط، ساختارها و غیره سیستم بسته مورد نظر محسوب نمی شوند.

مفهوم خارجی در سیستمتئوری

· در سیستمتئوری مفهوم خارجی مترادف است با محیط زیست و یا محیط پیرامون

مفهوم خارجی در رابطه با کردوکار روانی انسان ها

· وقتی هم که در کردوکار روانی انسانی ها از جهان خارج سخن می رود، منظور، همه آن چیزهائی اند که جزو کردوکار روانی انسان ها محسوب نمی شوند و یا همه چیزهائی اند که این کردوکار روانی به سوی شان سمتگیری کرده است.

مفهوم خارجی به معنی فرم نمودین

۱

· مفهوم خارجی به معنای دیگری نیز به کار می رود:

· مثلا وقتی که میان فرم نمودین خارجی چیزی، روندی، سیستمی و غیره و محتوای ماهوی درونی و داخلی آن و یا ساختار درونی آن تفاوت گذاری می شود.

۲

· این معنی مفهوم خارجی از نقطه نظر سیستمتئوری با شیوه رفتار هر عنصر و یا هر سیستم مطابقت دارد.

۳

· متد جعبه سیاه با چنین شیوه های رفتاری نمودین خارجی سر و کار دارد.

۴

· متد جعبه سیاه شیوه های رفتار نمودین خارجی را مورد بررسی قرار می دهد، بی آنکه ساختار و سیستم مورد نظر را بشناسد.

۵

· مفهوم خارجی به این معنی ـ قبل ازهمه ـ در تئوری شناخت نقش بازی می کند:

· خارجی به همه چیزهائی اطلاق می شود که در دسترس بلاواسطه حواس انسانی (اعضای حسی) قرار دارند.

۶

· انسان از طریق شناخت خواص و مشخصات خارجی هر چیز به ماهیت درونی آن چیز پی می برد و از طریق شناخت شیوه رفتار نمودین خارجی هر سیستم به ساختار درونی آن سیستم آگاه می گردد.

۷

· مفهوم قرینه و ضد مفهوم «خارجی» مفهوم «داخلی» است.

۸

· داخلی و خارجی نسبت به هم در رابطه یک تضاد دیالک تیکی قرار دارند.

(داخلی و خارجی رابطه دیالک تیکی با یکدیگر دارند:

از این رو، ما از دیالک تیک داخلی ـ خارجی سخن می گوییم.

مترجم)

· مراجعه کنید به داخلی (درونی)، داخلی و خارجی

پایان

درنگی در مکررات مکرمات (۷۴)

درنگی

از

میم حجری

طنزی تیز و برا و زیبا ست.


بهشت

اما
در همین دنیا با عرق جبین همین زنان و زحمتکشان ساخته خواهد شد.


بهشت موعود
یاد سوزناک بهشت مفقود در این دنیا ست.


تراژدی های سوزناک یونان باستان
هم دررثای بهشت بر باد رفته و از یاد رفته تحریر یافته اند.


نیاکان ما دهها هزار سال در بهشت زمینی زیسته اند.


طول عمر جهنم دنیوی (جامعه طبقاتی)

حدود ۲۰۰۰ سال است و نه بیشتر.

برگشت بی بی برگشن به بهشت زمینی (کمونیسم)

دیری است که در دستور روز بشریت است و واحب تر هر چیز دیگر است.

پایان

درنگی در فرمالیسم های دکتر بهروز آرمان و نیچه از آلمان (۳)

درنگی

از
شین میم شین

https://hadgarie.blogspot.com/2024/12/blog-post_72.html

ادامه دارد.