درنگی دردعاوی یدی خاکزاد (۸)

Bild

یدی خاکزاد

۲

ارتقای اقشار بینابینی مثلا خرده بورژوازی

به

مقام «مبتکر ‌و سازنده و حامل و عامل پیشرفت.»

اقشار بینابینی

(Mittelstand)

شبیه قصبات اند.

در روایات دهقانی ایران

حضرت آدم

پای راستش

را

هر جا گذشت،

شهری

تشکیل یافت

و

پای چپش

را

هر جا گذشت،

دهی پدید آمد.

در ضمن گوزی داد

و

قصبه

پدید آمد.

طبقات اصلی جامعه سرمایه داری

را

بورژوازی

(طبقه حاکمه)

و

پرولتاریا

(سوبژکت تاریخ)

تشکیل می دهند.

اقشار بینابینی

نه

جزو و عضو طبقه حاکمه اند

و

نه

جزو و عضو سوبژکت تاریخ اند.

اقشار بینابینی

طیف متلونی اند که در حسرت رفاه و ریخت و پاش بورژوازی

آه می کشند

و

در

هراس از خانه خرابی و سقوط به ذلت پرولتاریا

کابوس می بینند.

اقشار بینابینی

پاندول واره

در

نوسان

میان بورژوازی و پرولتاریا

هستند.

بورژوازی

به

ویژه در کشورهای امپریالیستی

اقلیت انگشت شماری بیش نیست.

حکومت اقلیت انگشت شماری بر اکثریت عظیم مردم

آسان نیست.

فونکسیون جامعتی و وجود جامعتی اقشار بینابینی

در همین جا تعیین و تضمین می شود.

اقشار بینابینی

به

مثابه پایگاه اجتماعی طبقه حاکمه امپریالیستی

فونکسیونالیزه می شوند.

همان نقشی را که مثلا سعدی در فرماسیون اقتصادی فئودالی بازی می کرد،

اکنون

اقشار بینابینی

در فرماسیون سرمایه داری بازی می کنند:

هم و غم و فکر و ذکر سعدی

تعدیل تضادهای جامعه فئودالی

با

تبلیغ مستمر احسان و انفاق و عدل و قناعت و غیره

بود

و

هم و غم و فکر و ذکر اقشار بینابینی

تعدیل تضادهای جامعه سرمایه داری

با

تبلیغ دولت اجتماعی، حقوق بیکاری، کمک های اجتماعی و الی آخر

و

مدافعه مستمر مستقیم و غیرمستقیم از نظام جامعتی سرمایه داری

از

سویی

و

اشاعه آنتی کمونیسم

از

سوی دیگر

است.

اصولا و اساسا

همین اقشار بینابینی اند که نمایندگان طبقه حاکمه انگل و استثمارگر را انتخاب می کنند.

مسئله برای طبقه حاکمه امپریالیستی

به لحاظ اوبژکتیو

عدم ثبات اقتصادی ـ اجتماعی اقشار بینابینی

یعنی

خانه خرابی مستمر آنها ست.

یعنی

پرولتاریزاسیون مستمر آنها ست.

به همین دلیل طبقه حاکمه امپریالیستی به بازتولید کم و یا بیش آنها مبادرت می ورزد

تا

از نعمت پایگاه اجتماعی محروم نگردد و سرنگون نشود.

مسئله برای طبقه حاکمه امپریالیستی

به لحاظ سوبژکتیو

پیوستن اقشار بینابینی به پرولتاریای سازمان یافته انقلابی

است.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ت) تئوری شناخت (نظریه معرفت) (۲)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱۱

  • تأملات معرفتی نظری (تأملات مربوط به تئوری شناخت) تار و پود تاریخ فلسفه را از آغاز تا اکنون در نوردیده اند.

۱۲

  • تئوری شناخت، اما فقط با ماتریالیسم دیالک تیکی و ماتریالیسم تاریخی (فلسفه مارکسیستی) پایه و اساس علمی قطعی و پیگیر کسب می کند.

  • مراجعه کنید به ماتریالیسم دیالک تیکی و ماتریالیسم تاریخی

ماتریالیسم دیالک تیکی و ماتریالیسم تاریخی

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8001

الف

تئوری شناخت ایدئالیستی

(افلاطون، بخشا ارسطو، کانت و هگل)

  • تئوری شناخت ماقبل مارکسیستی که ایدئالیستی بود، تفکر صرف را مطلق می کرد و در تفکر صرف، درجا می زد.
  • آن سان که فرم های فکری فرمولبندی شده توسط آنان به واسطه فهم به طبیعت و جامعه قانون تعیین می کردند.

(این

بدان معنی است

که

تئوری شناخت ایدئالیستی

عاجز از درک و شناخت قوانین عینی طبیعت و جامعه بود.

این

ضمنا به معنی طرز تفکر سوبژکتیویستی آنها بود.

یعنی

تئوری شناخت ایدئالیستی

در

دیالک تیک اوبژکت شناخت و سوبژکت شناخت

نقش تعیین کننده

را

از آن سوبژکت شناخت (فهم) می دانست.

یعنی

دیالک تیک فوق الذکر را وارونه می کرد.

چون

در

دیالک تیک اوبژکت شناخت و سوبژکت شناخت

نقش تعیین کننده از آن اوبژکت شناخت است.

چون محتوای شناخت هر چیز

در خود چیز مربوطه است

و

نه

در فهم

و

نه

در سوبژکت شناخت.

مثال:

خریت خر در خود خر است

و

نه

در خرچران و خرپرور و خرسوار و خرفروش و خرشناس.

مترجم)

ب

تئوری شناخت ماتریالیستی ماقبل مارکس

(دموکریت، ماتریالیست های فرانسه، فویرباخ)

۱

  • تئوری شناخت ماتریالیستی ماقبل مارکس، منفعل و غیر دیالک تیکی بود.

۲

  • نمایندگان تئوری شناخت ماتریالیستی ماقبل مارکس، قبل از همه، عاجز از درک نقش بنیادی پراتیک جامعتی در روند شناخت بودند.

پ

تئوری شناخت بورژوایی معاصر

  • تئوری شناخت بورژوایی معاصر، عمدتا سنت ایدئالیستی تاریخ تئوری شناخت را تداوم می بخشد.

ادامه دارد.

زندگی مارکس و انگلس (۲۷۹)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل هجدهم

در رد پای پدر

۳

لاورا و لافارگ

در

سال ۱۸۷۲

به لندن برگشتند.

لافارگ

پس از مرگ کودکانش

دیگر توان روحی برای ادامه دادن به کار پزشکی نداشت.

لاورا و لافارگ

با کار خبرنگاری و عکسبرداری ادامه حیات می دادند.

لاورا

تدریس خصوصی می کرد تا امرار معاش خود را تضمین کند.

ضمنا انگلس کمک مالی می کرد.

زندگی دشوار

اما

مانع آن نمی شد که لاورا و لافارگ به فعالیت سیاسی خود ادامه دهند.

لاورا و لافارگ

به

مارکس و انگلس

در مبارزه بر ضد رفرمیسم و آنارشیسم مدد می رساندند

و

با کلام و کتاب به اشاعه قوانین کمونیسم علمی می پرداختند.

در سال ۱۸۸۰

پس از اعلام عفو عمومی به مبارزان کمون پاریس،

لاورا و لافارگ

توانستند به پاریس برگردند.

پس از چندی لافارگ به یکی از مهم ترین رهبران جنبش کارگری فرانسه و حزب مارکسیستی آن

که همراه با ژول گوسده در سال ۱۸۸۰ تأسیس کرده بود،

تبدیل شد.

لاورا

هم

به کار حزبی مبادرت می ورزید.

لاورا

در

روزنامه ها و مجلات سوسیالیستی مختلف فرانسه و انگلیس و اطریش و آلمان و امریکای شمالی

به عنوان مؤلف و مترجم قلمفرسای سرشناسی محسوب می شد.

لاورا

بسیاری از آثار مارکس و انگلس را به زبان فرانسوی ترجمه کرد

و

بسیاری از اشعار انقلابی شعرای فرانسه

را

به

زبان انگلیسی

برگرداند

و

همراه با همسرش

به یکی از بزرگترین مبلغین مارکسیسم تبدیل شد.

لاورا

بخش اعظم وقت و نیروی خود

را

وقف مبارزه در راه منافع زنان ستمدیده و به ویژه کارگر کرد.

خانه لاورا و لافارگ

در

۲۵ کیلومتری پاریس

در

نقطه عطف قرن

به

محل دیدار مهم ترین رهبران جنبش کارگری بین المللی

تبدیل شد.

لنین و نادشتا کروپسکایا

نیز

مهمان لاورا و لافارگ

بوده اند.

این دیدار در سال ۱۹۱۰ یکسال قبل از مرگ لاورا و لافارگ

بود.

نادشتا کروپسکایا

می نویسد:

«یکبار با ایلیچ با دوچرخه به خانه لاورا و لافارگ رفتیم.

استقبال قلبی خارق العاده ای از ما به عمل آوردند.

با لاورا در پارک مدتی قدم زدم.

من خیلی هیجان زده بودم.

مواجهه با دختر مارکس برایم خیلی هیجان انگیز بود.

با دقت نگاهش می کردم و در حرکات و سکناتش،

حرکات و سکنات پدرش را می جستم.»

(نادشتا کروپسکایا، «خاطراتی از لنین»، ۱۹۶۰، ص ۲۳۱)

یکسال بعد

لنین

سر قبر لاورا و لافارگ

سخنرانی می کند.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ب) برابری اجتماعی

پروفسور دکتر ولفگانگ پطر ایش هورن
برگردان

شین میم شین

۱

• برابری اجتماعی عبارت است از اصل به لحاظ تاریخی و طبقاتی مشخصا تعیین شده در زمینه تشکیل روابط اجتماعی میان طبقات، گروه ها و افراد مختلف جامعه که انسان ها بر طبق معیارهای معینی برابر تلقی می شوند:

الف

• برابری در مقابل خدا

ب

• برابری در مقابل قانون

پ

• برابری در تملک وسایل تولید

ت

• برابری در امکان شرکت در اداره دولتی حیات اجتماعی.

۲

• این معیارها همیشه ـ در تحلیل نهائی ـ بیانگرمنافع و خواست های نیروهای طبقاتی اند.


برابری بورژوائی

۱

اصل بورژوائی ـ دموکراتیک برابری که شعار مبارزه بر ضد فئودالیسم بوده است و نقش تاریخی مهمی بازی کرده است، به برابری قضائی و سیاسی محدود می شود و باید با دوام نابرابری اقتصادی ناشی از استثمار، فرمال (صوری) بماند.

(ما هرگز نباید فرمال را با فرمالیته یکسان تلقی کنیم.
فرمال

در دیالک تیک فرم و محتوا تعیین می شود

و

به نوبه خود بر محتوا تأثیر متقابل می گذارد.

مترجم)

۲

• به قول لنین، «تا زمانی که استثمار طبقه ای بوسیله طبقه دیگر به طور کلی ریشه کن نشده، برابری واقعی و حقیقی نمی تواند وجود داشته باشد

۳

• این اصل در نظام سرمایه داری هرگز به طور قطعی تحقق نیافته است. همانطور که نفی برابرحقوقی ملی و نفی برابرحقوقی زنان در کاپیتالیسم نشان می دهد.

۴

• و بالاخره تحت شرایط سرمایه داری انحصاری ـ دولتی با تعمیق قطب بندی میان استثمارگران و استثمارشوندگان، این اصل با از بین بردن آزادی های بورژوائی ـ دموکراتیک آشکارا زیرپا گذاشته می شود.



برابری پرولتری

• محتوای اصلی اصل برابری پرولتری به شرح زیر است:

۱

• مطالبه از میان برداشتن استثمار، طبقات و تفاوت های طبقاتی.

۲

• مطالبه از میان برداشتن نابرابری انسانها در رابطه با مالکیت بر وسایل تولید.

۳

• به عبارت دیگر، مطالبه برقراری مناسبات مالکیت سوسیالیستی، توسعه شیوه تولید سوسیالیستی و تضمین آن، بوسیله حاکمیت سیاسی طبقه کارگر.

۴

• برابری واقعی قضائی و سیاسی انسان ها نیز تحت شرایط سوسیالیستی بر این مبنا برقرار می گردد.

۵

• این برابری اولا در شرکت برابرحقوق فعال کلیه شهروندان در اداره دولت، اقتصاد و دیگر روندهای اجتماعی ـ برطبق اصول دموکراتیک ـ تحقق می یابد.

۶

• ثانیا در برابرحقوقی همه شهروندان در رابطه با آموزش و پرورش و امثالهم که به وسیله دولت سوسیالیستی تضمین و عملی می شود.

۷

• مطالبه برابری در رابطه با تقسیم ثروت مادی جامعه براساس اصل «از هرکس به اندازه استعدادش، به هرکس به اندازه کارش!» تحقق می یابد.

۸

• بقایای نا برابری در تقسیم ثروت مادی که از تفاوت در استعداد، مهارت و موقعیت زندگی شخصی (مثلا بزرگی خانواده) ناشی می شوند، می توانند تنها در کمونیسم ـ به طور کلی ـ از میان برداشته شوند.

۹

• آنگاه که وفور کالاهای مادی و فرهنگی گذار به اصل تقسیم «ازهرکس به اندازه استعدادش، به هرکس به اندازه نیازش!» را امکان پذیر می سازد.

۱۰

• کلیه مسائل مربوط به برابری و برابرحقوقی باید از نقطه نظر تاریخی و طبقاتی مورد بحث و بررسی قرار گیرند.

۱۱

لنین خاطرنشان می شود که میان استثمارگر و استثمارشونده هرگز نمی تواند برابری حاکم باشد:
• «استثمارگر نمی تواند با استثمارشونده برابر باشد.
• این حقیقت امر، محتوای اصلی سوسیالیسم را تشکیل می دهد

۱۲

• این امر به ویژه در مبارزه طبقاتی تحت حاکمیت سیاسی طبقه کارگر نیز صادق است.

۱۳

• پس از برقراری نظام جامعتی سوسیالیستی نیز نمی تواند میان توده های تحت رهبری طبقه کارگر و نیروهای طبقاتی با تمایلات ارتجاعی که سودای بازگرداندن نظام جامعتی سرمایه داری را در سر دارند، برابری و برابرحقوقی برقرار باشد.

۱۴

• اصل طبقاتی برابری سوسیالیستی تنها زمانی می تواند تحقق یابد و تضمین شود که کلیه تشبثات ضد نظام دولتی و ضد نظام جامعتی سوسیالیسم توسط حاکمیت سیاسی طبقه کارگر سرکوب شوند.

• مراجعه کنید به سوسیالیسم و کمونیسم.

سوسیالیسم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6158

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6157

کمونیسم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3235

پایان

پایان

درنگی در اندیشه ای (۵۲۵)

Ist möglicherweise ein Cartoon von 1 Person

میم حجری

هی کوچولو
آزادی را نمی توان به عنوان سوقات آورد.


جورج ابن جورج
هم

می خواست

برای سکنه عراق
هم
آزادی
به سوقات برد
و
هم
حتی
دموکراسی.


دیدیم چه شد.


عراق که سهل است
خاورمیانه
خرابات شام شد.

آزادی

را

فقط می توان به مشقتی کسب کرد.


پیش شرط کسب آزادی
کسب پیشاپیش آگاهی است.


آزادی و یا اختیار = درک ضرورت (جبر)
ضرورت و یا جبر = قوانین و قانونمندی های عینی مربوطه

پایان

خود آموز خود اندیشی (۵۶۲)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت اول

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۵۴ ـ ۵۵)

بخش دوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

پدر مرده را سایه بر سر، فکن

غبارش بیفشان و خارش بکن

معنی تحت اللفظی:

به سرپرستی از کودکان یتیم بپرداز.

سعدی

در این بیت شعر،

حمایت از کودکان بی پدر را توصیه می کند.

آنچه ظاهرا هومانیستی جلوه می کند، می تواند مخرب و ویرانگر باشد.

سؤال

سعدی برای مسائل اجتماعی، راه حل (۱) ارائه می دهد و نه راه حل جامعتی.

جواب

سعدی برای مسائل اجتماعی، راه حل فردی ارائه می دهد و نه راه حل جامعتی.

این رهنمود سعدی

عملا

به معنی وارونه سازی دیالک تیک فرد و جامعه است.

چون در دیالک تیک فرد و جامعه، نقش تعیین کننده از آن جامعه است.

اگر عضو نابالغ جامعه بی سرپرست می شود،

این در وهله اول وظیفه جامعه است که به پرستاری بی سرپرستان همت گمارد.

جامعه باید مؤسساتی برای رسیدگی به مشکلات مادی و روحی و روانی کودکان بی سرپرست خود پدید آورد.

راه حل ظاهرا هومانیستی سعدی می تواند به تخریب شخصیت کودک منجر شود، از او موجودی وابسته، بی اعتماد به نفس و بی استقلال عمل بار آورد.

کودک یتیم

در این صورت

می تواند حتی چه بسا مورد سوء استفاده های مختلف جنسی و سیاسی قرار گیرد:

سازمان امنیت محمد رضا شاه، شکنجه گران خود را از میان کودکان بی سرپرست

عضوگیری می کرد.

دادن قلاب ماهیگیری به دست یکی و آموختن فوت و فن ماهیگیری به او هزاران بار بهتر از دادن ماهی به دست او ست.

کودک همان بهتر که کندن خار از پای خود را بیاموزد، خود خار پایش را بکند، محتاج و وابسته این و آن نباشد و منت دیگران را نبرد.

پایان

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۴۶)

Siyavash Kasraei.jpg

تحلیلی

از

شین میم شین

شادا سفر گزیده، به منزل رسیده ای

خوشبخت آن که در شب پر هول روزگار

آرامش درون

او را به شهر جادویی خواب می برد

اما مرا

که مانده بسی راه ناتمام؟

شب خوش

که

صخره

را

طغیان پر تلاطم سیلاب می برد!»

معنی تحت اللفظی:

اما مرا چه پیش خواهد آمد که هنوز راه درازی در پیش دارم؟

شب خوش که طغیان سیلاب،

صخره را از جا می کند و با خود می برد.

رستم به مقایسه خود با سهراب دست می زند:

۱

سهراب

مسافری تصور و تصویر می شود که پس از طی راه به مقصد رسیده است.

در حالیکه رستم مسافر در راه مانده ای است.

۲

سهراب

به عنوان خوشبختی تصور می شود که سوار بر بال های آرامش درون به شهر جادوئی خواب می رود.

در حالی که رستم به صخره تیره روزی تشبیه می شود

که

طغیان پر تلاطم سیلاب اشک

او را با خود می برد.

فقط به برکت تحلیل می توان به عظمت تخیل سیاوش و توان تصویرسازی ستایش انگیز او پی برد.

شاید به همین دلیل است

که

حریقی در کامنتی بر شعری از سیاوش تخت عنوان «زندگی»،

نوشته بود که شعر یاد شده را هر چه بیشتر می خواند به کنه فکری اش بیشتر پی می برد.

در همین خوانش های مکرر همان کاری صورت می گیرد

که به هنگام تحلیل شعر.

رستم گرفته دست پسر در میان دست

بر لب ز حسرت، آه

سنگین به گود ظلمت دل، بال می کشد

گویی که خامشانه فرو می رود به چاه

معنی تحت اللفظی:

رستم دست سهراب را به دست گرفته، آه حسرت بر لبانش، بسان پرنده ای در اعماق ظلمت دل به سنگینی بال می کشد.

انگار بی سر و صدا و خاموش در چاهی فرو می رود.

وقتی از عظمت تخیل و تصویرسازی سیاوش سخن می رود، منظور همین است:

شاید اولین بار است

که

شاعری

آه

را

به

پرنده ای سیاهبال

تشبیه می کند

و

دل

را

به

چاهی ظلمانی.

فقط به برکت تصاویری شگرف از این دست،

می توان اندوه تهمتن افکن رستم را تصور و تصویر کرد.

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۵۲۴)

میم حجری

تروتسکی

«تروتسکیسم

رومانتیسیسم انقلابی

است.

استالینیسم

سیاست عملی

است.»

تروتسکیسم
فرمی از آوانتوریسم (ماجراجویی عنقلابی) است.


آوانتوریسم
منشاء طبقاتی خرده بورژوایی دارد.


آوانتوریسم
همشیره آنارشیسم است.

استالیینسم
فرمی از تروریسم است.


استالیینسم
همشیره فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم است.


استالیینسم
احزاب کمونیست را به طویله تبدیل می کند
و
آبروی کمونیسم را می ریزد.

استالیینسم
عرق شرم بر پیشانی هر مارکسیستی می نشاند.


یکی از دلایل شکست سوسیالیسم


استالیینسم

بوده است.


احزاب به اصطلاح کمونیستی
روی هم رفته
احزاب استالینیستی

بوده اند.


تروتسکیسم و استالیینسم
دو روی سکه واحدی اند و از وجود یکدیگر تغذیه می کنند.


مشخصه مشترک آندو
فقدان سواد و صداقت

است.


با این جماعت
نمی توان پیوند دوستی برقرار ساخت.

پیش شرط برقراری دوستی

شعورمندی هر دو طرف است.

تفاوت مهم میان تروتسکیسم و استالیینسم

یهودی ستیز نبودن تروتسکیسم است.

پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ب) بازتابی (رفلکسیو)

پروفسور دکتر ولفگانگ سگت

برگردان

شین میم شین

۱

  • بازتابی (رفلکسیو) به طور تحت اللفظی، یعنی در رابطه با قبل.

۲

  • رابطه دو عضوی (R) زمانی می تواند دقیقا یک رابطه بازتابی محسوب شود که در مورد هر عضو آن رابطه زیر صدق کند:
  • R(x, x)

۳

  • یعنی زمانی که هر فرد نسبت به خودش در رابطه (R) قرار داشته باشد.

۴

  • مثلا هویت، تساوی و تشابه به روابط بازتابی تعلق دارند، چون هر فرد با خودش یکسان، مساوی و متشابه است.

۵

  • یک رابطه دو عضوی (R) دقیقا زمانی نمی تواند یک رابطه بازتابی محسوب شود که در مورد هر عضو (x) آن رابطه زیر صادق نباشد:
  • R(x, x)

۶

  • مثلا انتقاد از خود رابطه بازتابی نیست.
  • زیرا همه به انتقاد از خود نمی پردازند.

۷

  • یک رابطه دو عضوی زمانی دقیقا یک رابطه غیربازتابی (ایرفلکسیو) است که در مورد هر عضو (x) آن رابطه زیر صادق باشد:
  • R(x, x) ــ

۸

  • یعنی زمانی که هیچ فردی نسبت به خود در رابطه (R) قرار نداشته باشد.

۹

  • مثلا هیچ چیز علت خودش نیست.

  • مراجعه کنید به رابطه تعادل، رابطه نظامی.

پایان

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ت) تئوری شناخت (نظریه معرفت) (۱)

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان

شین میم شین

۱

  • تئوری شناخت به آموزه (تعلیمات) فلسفی مربوط به قانونمندی های شناخت اطلاق می شود.

  • مراجعه کنید به شناخت

شناخت

(معرفت)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11286

۲

  • تئوری شناخت در فلسفه، رشته نسبتا مستقلی را با عرصه موضوعی نسبتا محدودی تشکیل می دهد.

۳

  • تئوری شناخت در برگیرنده مسائل اصلی زیر است:

۱

  • موضوع شناخت

۲

  • منابع و سرچشمه های شناخت

۳

  • ماهیت شناخت

۴

  • مبانی (بنیان های، مقدمات) شناخت

۵

  • نیروهای محرکه شناخت

۶

  • مراحل شناخت

۷

  • فرم های شناخت

۸

  • متدهای (اسالیب، اسلوب های) شناخت

۹

  • حقیقت

  • مراجعه کنید به حقیقت

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8012

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8017

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8029

پایان

۱۰

  • رابطه (مناسبت) تئوری و پراتیک

  • مراجعه کنید به تئوری، پراتیک

نظریه (تئوری)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3738

پراتیک

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5381

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5380

ادامه دارد.

درنگی دردعاوی یدی خاکزاد (۷)

Bild

یدی خاکزاد

۲

ارتقای اقشار بینابینی مثلا خرده بورژوازی

به

مقام «مبتکر ‌و سازنده و حامل و عامل پیشرفت.»

یدی خاکزاد

اول

پرولتاریا

را

از

مقام سوبژکت تاریخ

در

جامعه سرمایه داری

و

در

دوران کنونی

حتی

در

جوامع ماقبل سرمایه داری

به زیر می کشد

و

جای خالی ان

را

با

اقشار بینابینی

(Mittelstand)

پر می کند.

این عزل و نصب

را

یدی خاکزاد

از

سوسیال ـ دموکراسی امپریالیستی

به

عاریه گرفته است.

سوسیال ـ دموکراسی

که

مدعی نمایندگی پرولتاریا بود،

دیری است که خود را نماینده اقشار بینابینی می داند و به مدد آرای آنها به قدرت می رسد.

زادگاه این اندیشه اما آنارشیسم است.

مراجعه کنید

به

«زندگی مارکس و انگلس»

موضع طبقاتی آنارشیسم

«موضعی خرده بورژوایی، ایدئالیستی و ضد کارگری

است.

مارکس و انگلس

آنارشیست ها

را

خائنین به مبارزه سازمان یافته پرولتاریا محسوب می داشتند.

اوپوزیسیون آنارشیستی

مخالف شرکت کارگران در مبارزه سیاسی

بود

و

وحدت پرولتاریا در احزاب سیاسی خود

را

مردود می دانست.

آنارشیسم

انعکاس استیصالی بود

که

اقشار خرده بورژوایی را از گسترش تولید کاپیتالیستی بزرگ در بر گرفته بود.

ار سویی

خانه خرابی اقتصادی

خرده بورژوازی

را

بر ضد دولت کاپیتالیستی برمی انگیخت

و

از سوی دیگر

خرده بورژوازی

از

سوسیالیسم

وحشت داشت.

برای اینکه خرده بورژازی در سوسیالیسم،

دورنمایی برای حفظ مالکیت خصوصی و توسعه آن

نمی دید.

آنارشیست ها

خود را مبارزان ضد کاپیتالیستی می دانند.

آنارشیست ها

اما

عاجز از شناخت علل استثمار اند.

به همین دلیل

در

طبقه کارگر

تنها نیرویی را نمی بینند

که

با مبارزه سازمان یافته اش

قادر به سرنگونی دولت استثمار و تأسیس سوسیالیسم است.

از این رو

آنارشیست ها

خواه و ناخواه

با ترور فردی

بهانه به دست طبقات استثمارگر می دهند

تا با تکیه بر دولت کاپیتالیستی

به سرکوب جنبش کارگری و دیگر نیروهای دموکراتیک بپردازند.

از این رو

کمونیست ها

امروز هم بسان صد و اندی سال قبل

آنارشیسم

ار

جریانی ضد کارگری

و

ماهیتا

ارتجاعی

می دانند.

رفتار کمونیست با آنارشیست ها مبتنی بر شناختی است

که

صحتش در طول تاریخ اثبات شده است:

تحولات جامعتی در راستای منافع طبقه کارگر و کلیه زحمتکشان

فقط

می تواند نتیجه پیکار توده ها،

تحت رهبری احزاب طبقاتی ـ انقلابی باشد.»

سؤال اما این بود که قشار بینابینی مورد نظر یدی خاکزاد از کجا آمده اند؟

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) اینسترومنتالیسم (ابزارگرایی)

Büstenporträt von John Dewey, leicht nach links gerichtet.

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

جان دیوی

(۱۸۵۹ ـ ۱۹۵۲)

فیلسوف و پداگوگ امریکائی

مؤسس اینسترومنتالیسم

مؤلف آثار بیشمار

۱

· اینسترومنتالیسم نامی است که به فرمی از پراگماتیسم داده شده است و توسط جان ده وی تدوین شده است.

۲

· اینسترومنتالیسم یک فلسفه ایدئالیستی ـ ذهنی و اگنوستیسیستی (ندانمگرایی) است.

۳

· اینسترومنتالیسم مفاهیم را یا با تصورات یکسان می داند و یا آنها را تا سطح تصورات تنزل می دهد.

۴

· از دیدگاه اینسترومنتالیسم، تفکر نه انعکاس واقعیت عینی، بلکه تنها ابزاری برای تسلط بهتر بر طبیعت و جامعه است.

۵

· به عبارت دیگر تفکر وسیله ای برای تطبیق انسان بر شرایط موجود و متغیر محیط زیست است.

۶

· حقیقت از دیدگاه اینسترومنتالیسم، عبارت است از «قابل استفاده بودن تصورات» و بس.

پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ژ) ژنتیک (ژنه تیک) (۳)

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

پروفسور دکتر کامیلا وارنکه

برگردان

شین میم شین

۱۵

· ژن، امروزه به نظر اکثریت قریب به اتفاق بیولوگ ها (زیست شناسان)، دیگر نه به مثابه یک واحد مورفولوژیکی ـ آناتومیکی، نه به مثابه چیزی مجزا (ایزوله گشته)، بلکه بر عکس، به مثابه گرهگاه حدوث سلولی بیوشیمیایی تلقی می شود

· که به واسطه جذب و دفع تعریف و تعیین می گردد.

· که خواص توارثی را تعیین می کند.

· که در اماکن ژنی، فراورده های ژنی را آزاد می کند که آنزیم های لازم برای پروتئین سازی را تشکیل می دهند که در پلاسمای سلولی انبار می شوند.

· که در اماکن ژنی، آنزیم های فوق الذکر را از کار می اندازد ویا فعال می سازد.

· که روابط متقابل موجود را از هم می گسلد و یا از نو گره می زند.

۱۶

· نتایج ویروس پژوهی، تنویر ساختار دی ان آ (اسید دس اوکسی نوکلئین) و کاربست اطلاعتئوری منجر به رسیدن به این نظر شده اند که حاملین سانترال اطلاعات توارثی دی ان آ (اسیدهای دس اوکسی نوکلئین) هستند.

۱۷

· مولکول های این حاملین سانترال اطلاعات توارثی از زنجیرهای طویل تشکیل می یابند که در آنها می توانند ۴ باز ارگانیکی قرار گیرند.

۱۸

· این بازهای چهارگانه تا حد معینی علامتی از آنسامبلی از علائم اند که به کمک آنها اطلاعات توارثی می توانند کدگذاری شوند.

۱۹

· دلیل مناسب بودن بالاخص دی ان آ به مثابه حامل اطلاعات، این است که آن خنثی (واکنش گریز) است و نسبتا مستحکم است.

ادامه دارد.

زندگی مارکس و انگلس (۲۷۸)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل هجدهم

در رد پای پدر

۲

مبلغین کمونیسم علمی

در مراسم ازدواج لاورا با لافارگ

فریدریش انگلس

نقش گرفتن از دست عروس و بردنش به مراسم عقد با داماد

را

به عهده داشت.

پس از ازدواج

لاورا و لافارگ

به

پاریس رفتند،

مقیم آنجا شدند

و

زندگی خود را وقف تبلیغ کمونیسم علمی کردند.

پس از شروع جنگ آلمان و فرانسه در سال ۱۸۷۰

لاورا و لافارگ

محل اقامت خود ر ازا پاریس به بردو تغییر دادند

و

در آنجا

به سازماندهی کارگرانی پرداختند

که

دارای شعور طبقاتی بودند.

به محض اینکه پرولتاریای انقلابی پاریس

در ماه مارس سال ۱۸۷۱

کمون پاریس

را

اعلام کردند،

لاورا و لافارگ

در جنوب غربی فرانسه

به

تدارک عملیات همبستگی با انقلاب کارگران پاریس

پرداختند.

وقتی در ماه مه سال ۱۸۷۱

کمونارها

از ضد انقلاب قدر قدرت شکست خوردند

و

در سراسر فرانسه موج دستگیری توده ای شروع شد،

لاورا و لافارگ

با

دو کودک خردسال شان

به شهرکی در پوره نی فرار کردند.

نامه لاورا در این ایام به مارکس از چند و چون شخصیتی اش پرده برمی دارد:

«تلاش ما این است که دستکم تنی چند از دوستان از مهلکه مرگ نجات یابند

تا انتقام به خاک افتادگان مان را بگیرند.

من در صدد تمرین تیراندازی با هفت تیر در جنگل و بیشه ام.

چون دیده ام

که

زنان در پاریس

با چه شهامتی همین چند روز قبل جنگیده اند

و

معلوم نیست که چه خواهد شد.»

خانواده لاورا و لافارگ

پس از چندی

موفق به فرار به اسپانیا شدند.

پیگردها و دستگیری های هر از گاهی، ذلت ها و سختی ها و زندگی سگی

دمار از روزگار لاورا و لافارگ در می آوردند:

آن سان که آندو در عرض ۲ سال،

۳ طفل خردسال خود را از دست دادند.

این درد عظمیمی بود، ولی آنها سر تسلیم نداشتند.

ادامه دارد.

درنگی دردعاوی یدی خاکزاد (۶)

Bild

یدی خاکزاد

۱

لیبرالیزاسیون کار و مزد

من ـ زور یدی از لیبرالیزاسیون کار و مزد

احتمالا

دخالت سندیکاهای کارگری در تنظیم شرایط کار و میزان دستمزد

است.

در بهبود شرایط کار و سطح دستمزد تردیدی نیست.

Keine Fotobeschreibung verfügbar.

شرایط کاری در مقایسه با ۱۰۰ سال قبل بهتر شده اند.

این اما امری طبیعی است.

در طول ۱۰۰ سال همه چیز بهتر و توسعه یافته تر گشته است.

علم و فن و نیروهای مولده جاندار و جامد

رشد عظیمی کرده اند

و

تغییر کیفیت و کمیت کار و دستمزد

امری طبیعی است.

این اما چه ربطی به سوبژکتیویته طبقه کارگر دارد؟

سوبژکتیویته

اصلا

چیست؟

۲

لیبرالیزاسیون روابط کارگر و کار فرما

یدی از لیبرالیزاسیون روابط کارگر و کارفرما دم می زند

و

نه

روابط طبقه کارگر و بورژوازی

و

نه

از مناسبات تولیدی.

ترفند بدی نیست.

بدین طریق

دیالک تیک پرولتایا و بورژوازی

به

درجه دیالک تیک کارگر و کارفرما تنزل و تقلیل می یابد

و

خودفریبی و عوام فریبی

تسهیل می گردد.

در بهبود رابطه کارگر و کارفرما

تردیدی نیست.

این بهبود هم مثل بهبود وسایل تولید و علم و فن و غیره

در طول ۱۰۰ سال

امری طبیعی است.

ولی

تعیین کننده نیست.

دیالک تیک پرولتایا و بورژوازی

و

یا

دیالک تیک کار و سرمایه

(مناسبات تولیدی، زیربنای اقتصادی)

پایه و اساس جامعه سرمایه داری است.

حل این دیالک تیک در چارچوب کاپیتالیسم محال است.

حل این تضاد دیالک تیکی

به معنی پایان جامعه سرمایه داری و آغاز سوسیالیسم است.

رابطه پرولتاریا با بورژوازی

رابطه ای دیالک تیکی است

و

رابطه دیالک تیکی

رابطه ای مبتنی بر وحدت و مبارزه است.

رابطه ای مبتنی بر استثمار و سرکوب و ستم است.

ادامه دارد.

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۴۵)

Siyavash Kasraei.jpg

تحلیلی

از

شین میم شین

۶

یک پهلوان و در همه گیتی پیروز

در شکست

معنی تحت اللفظی:

پهلوانی که در چشم جهانیان پیروز شده،

شکست خورده است.

آنچه از رستم بی آرزو باقی مانده، پهلوان پیروز مغلوب در جهان است.

دیالک تیک پیروزی و شکست را بهتر و به جاتر از این نمی شد به کار بست.

اما منظور سیاوش از این دیالک تیک شگفت انگیز چیست؟

۱

برای درک این دیالک تیک باید به دیالک تیک دیگری وقوف داشت:

به دیالک تیک نمود و بود

به دیالک تیک پدیده و ماهیت

به دیالک تیک ظاهر و باطن

۲

رستم به ظاهر بر دشمن پیروز شده است و جهانیان از این پیرزوی خبر دارند.

رستم اما در باطن و در واقع شکست خورده است.

چون دشمن کذائی پاره جانش بوده است، فرزندش بوده است.

چه بسا پیروزی که شکست است و چه بسا شکست که پیروزی است.

تعیین کننده در دیالک تیک نمود و بود، بود است، ماهیت است.

۳

رستم نه تنها علیرغم پیروزی شکست خورده، بلکه علاوه بر آن، آرزو و ایدئال خود را به آتش کشیده است.

به اجاقی بی شعله و گرما بدل شده است.

به اجاقی با خاکستری سرد بدل شده است.

۷

شادا سفر گزیده، به منزل رسیده ای

خوشبخت آن که در شب پر هول روزگار

آرامش درون

او را به شهر جادویی خواب می برد

معنی تحت اللفظی:

خوش به حال کسی که قصد سفر کرده است و به مقصد رسیده است.

سعادتمند کسی که در شب هولناک زندگی، با آرامش روحی به شهر سحرانگیز خواب می رود.

سیاوش در این بند شعر، تراژدی را شولای فلسفی شگرفی می پوشاند و خواننده را در اعماق روح بشری سیر می دهد:

۱

شادا سفر گزیده، به منزل رسیده ای

سیاوش در این حکم خویش، دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک سفر و منزل بسط و تعمیم می دهد.

چرا و به چه دلیل؟

چرا سفر گزیدن و به مقصد رسیدن، باید شادی بخش باشد،

حتی اگر مقصد مرگ باشد؟

۲

شاید دلیل سیاوش این باشد که سوبژکت (سهراب) سوبژکت وارگی خود را حفظ می کند:

خود تصمیم می گیرد و به تصمیم خودگرفته جامه عمل می پوشاند.

سوبژکتیویته (سوبژکت وارگی) یکی از مقولات مهم فلسفه مارکسیستی است.

در این مفهوم فلسفی هومانیسم متعالی تبلور می یابد:

انسانیت انسان به او برمی گردد:

خود سفر برگزیدن، یای در راه خود برگزیده نهادن و به مقصد رسیدن

نشانه خوداندیشی و آزادی است.

خوداندیشی

اما نشانه لیاقت انسان عصر رنسانس و روشنگری است.

خوداندیشی

اما ضمنا نشانه خردمندی است

و

خردمندی خود نشانه خودمختاری است،

که بر پرچم انقلابات بورژوائی در عصر جدید

نقش بسته است.

۴

شادا سفر گزیده، به منزل رسیده ای

بیشک منظور سیاوش در این حکم فلسفی، هم سهراب های جوانمرگ معاصر است و هم رستم های سوگمند.

خواننده ای دردمند نیز همین فراز از شعر سیاوش را برجسته کرده بود و در کامنتی در زیر شعر «مهره سرخ» یادآور شده بود.

ضد انقلاب پیروز در فرم های مختلف خود در طول تاریخ،

از هیچ خدعه و خیانت و جنون و جنایت پرهیز نکرده است.

تاریخ مبارزه طبقاتی

نه تراژدی کم دارد، نه سهراب جوانمرگ و نه رستم سوگوار و اندوهمند و خرد و خراب.

بدین طریق و بدین دلیل است که بازماندگان هر کدام رستمی دردمند در سوگ سهرابی اند.

۵

شادا سفر گزیده، به منزل رسیده ای

سیاوش بیشک مرگی از این دست را رشگ انگیز تصور و تصویر می کند،

مرگی با روحی راضی و خشنود

را،

مرگی در نهایت پاکی و پارسائی

را.

شرایط زیست در جهنم جامعه طبقاتی،

جسم و روح جهنم نشینان را در هم می کوبد

و

مخروبه ای از هر دو

باقی می گذارد.

پاک و پارسا زیستن و مردن

امری بسیار نادر است.

بستر شط زندگی در جامعه طبقاتی به شدت آلوده است

و

هر کس و هر چیز

را

که

با آن در تماس قرار می گیرد،

آلوده می سازد.

انسان

در همین بستر آلوده است

که

سلب پاکی و پارسائی می شود.

از این رو ست که سیاوش در هیئت تهمتن،

هم احساس پیری می کند و هم بر مرگی از این دست،

رشگ می برد.

حتی اگر هم چنین مرگی شکست تلقی شود.

۶

خوشبخت آن که در شب پر هول روزگار

آرامش درون

او را به شهر جادویی خواب می برد

کلام سیاوش در این جا صراحت بیشتری کسب می کند:

او

دیالک تیک داخلی ـ خارجی

را

به شکل دیالک تیک درون و برون، به شکل دیالک تیک آرامش درون و شب پر هول روزگار بسط و تعمیم می دهد

و

در سنت مارکسیسم،

نقش تعیین کننده از آن داخلی (درون) می داند.

بی اعتنا به هول انگیزی روزگار،

بی اعتنا به سیطره مجدد قوای زر و زور،

سعادتمند کسی است

که

«آرامش درون او را به شهر جادئی خواب می برد!»

عظمت بینشی و اسلوبی سیاوش در همین بند مختصر شعر نیز آشکار می گردد و خواننده و شنونده آن را به حیرت و تحسین برمی انگیزد.

ادامه دارد

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۵۲)

میم حجری


مگر از خمینی مجسمه هم ساخته اند؟
مجسمه در اسلام حرام است.



خرده بورژوازی
موضع طبقاتی بینابینی بین بورژوازی و پرولتاریا دارد:
ایدئال و آرمان و ارزویش
ارتقا به مقام بورژوازی
و
هراس و دلهره و اضطرابش
از
سقوط به موضع پرولتری است.
روانشاسی ناشی از این موضع طبقاتی بینابینی
تزلزل و نوسان و دو دلی و تردید است.
چون امکان ارتقا به موضع بورژوایی نمی بیند
موضع ارتجاعی اتخاذ می کند
دست به تخریب و ترور نیروهای مولده جامد و جاندار می زند
مفهوم خرابکار از مفاهیم مهم انقلاب ضد فئودالی سفید است.




ما که از این جبهه کذایی ملی سر در نیاوردیم.
همین مصدق
از سر تا پا امریکاوفیل بود
همان امریکایی که سرنگونش کرد و پسر رضاشاه فاشیست را به قدرت رساند.
بختیار
مخالف انقلاب ضد فئودالی سفید بود
و
همین بختیار منجی مغلوب رژیم همان انقلاب سفید شد
و
همین بختیار توسط اشرافیت فئودال و روحانی ترور شد.

به کجای این طویله می توان اویخت پالان را؟



زن ،بام نیست
تا برای هواخوری به سراغش بروی
زن آسمان است
پرواز را بیاموز
نادیا



آره. آزادی زندانیان سیاسی باید جزو شعارهای مردم باشد.
آنهم به ویژه در ایامی که تعداد زندانیان سیاسی روزافزون است





مشخصه مهم فوندامنتالیسم و فاشیسم و اولیگارشیسم
اشاعه فیک نیوز است.
هیتلر با فیک نیوز روی کار آمد و با فیک نیوز به جنایات خود ادامه داد.
خمینی هم با فیک نیوز روی کار آورده شد
عکس کریهش در کره قمر دیده شد.
پوتین و پالان هم با فیک نیوز می افتند و برمی خیزند.
فونکسیون مهم راشا تودی اشاعه فیک نیوز است.
شریف ترین سران و سرداران پرولتاریا
به اتهام واهی جاسوسی شوروی
زجرکش شدند.
امریکا و اسرائیل
کثیفتر از فوندامنتالیسم و اجامر جن قوری نیستند.


دموکراسی را نباید جمع بست.
دموکراسی = توده فرمایی = کمونیسم
عصیان جوانان و زنان جن قوری
ربطی به امریکا و انگلیس و غیره ندارد.
ولی
هر تغییر و تحول مثبت و یا منفی
در دیالک تیک داخلی و خارجی صورت می گیرد.


ضعیفه های شان توصیه میکنند که دخترکان مردم به عقد ملاها در اورند تا بلوا بخوابد
و
قویه های شان توصیه بنای ویلا برای کارتن خواب ها و گورخواب ها می دهند.
به کجای این طویله میت وان اویخت پالان را؟


هی حریف.
بر عن دازی
فکر نیست،
عمل است.
عمل الاعمال است


زنان کمترین فرقی با نران ندارند.
لخش مهمی از زنان طرفدار جن قوری اسلامی اند
و در روی کار امدنش نقش مهمی بازی کرده اند.
پیش به سوی کشف حقیقت



حزب اللهی ها و در رأس شان آخوندها بی شرمانه دروغ می گویند. خود لاجوردی برای توجیه جنایات همین شق القمر امیرالمؤمنین را بر زبان راند. ضعیفه خودش می داند که پیامبر با حزب اللهی ها و در رأس شان آخوندها بی شرمانه دروغ می گویند. خود لاجوردی برای توجیه جنایات همین شق القمر امیرالمؤمنین را بر زبان راند. ضعیفه خودش می داند که پیامبر با رهزنی و غارت قوافل شروع به کار کرده است


تشکیل شوراها را یاد بده.
پروا

ما فوت و فن تفکر را تمرین می کنیم
تا
اجنه
بتوانند
بی نیاز از این و آن
بیندیشند
و
آن کنند که باید بکنند.

ما
ملا که نیستیم تا موعظه کنیم.
ما
سگان هاریم
و
تنها هنری که داریم
پارس است و پاچه دریدن


اتفاقا
آبروی رفته
با جنبش جوانان و زنان
به
جوی باز می گردد



نه.
تجزیه و تحلیل و ترکیب
ویا
آنالیزو سنتز
معنی دیگری دارد.
منظور شما این است که متفرق بوده اید و اکنون متحد شده اید



پیامبر ما با مهربانی همه را به اسلام دعوت و علاقمند کردند.
زضوان

عجب اکاذیبی.
مگر سواد ندارید؟
امیرالمؤمنین در شب واحدی ۱۰۰۰ گرد آزادیخواه را گردن زده است.
اسلام به ضرب شمشیر به خلق های منطقه تحمیل شده است
زنان و جوانان مردم به بردگی کشیده شده اند و در بازارهای برده فروشی خرید و فروش شده اند
خود امام حسین ارباب برده دار بوده است و نه آزادیخواه


بگذار
سهولت
بخشی از زندگی ات باشد.
فرنگی

هی فرنگی
سهولت و مشقت
چیزهای عینی و واقعی اند.
یعنی
بی اعتنا به میل و هوس و خواست موجودات اند..
کودکی که لقمه نانی در زباله دانی می جوید و در کارتن خالی زیر پلی می خوابد
نمی تواند
سهولت را بخشی از زندگی اش سازد.
تو هم قبل از دادن عندرز
بیندیش.
یعنی
بگذار مشقت و زحمت تفکر
بخشی از زندگی ات باشد.



فقط بعد انقلاب دستم به اون بى شرفاى حرومزاده اى كه دلشون مياد بچه هاى مردمو بزنن ، برسه ... اول شكنجشون ميدم بعدم زنده زنده ميسوزونمشون ، تا شايد بخش كمى از حرصمو بپوشونه.
شین

شکنجه و قتل و کشتار همنوع دگراندیش
نشانه ضعف است و نه نشانه قوت.
اشاعه خریت و تبدیل جامعه به طویله
نتیجه فقدان روشنگری علمی و انقلابی است.
پس
پیش
به
سوی خودآموزی
خوداندیشی
خودمختاری فکری و عملی

آره.
توله های خود آخوندها در فرنگستان لخت می گردند.
کانادا و امریکا و ایتالیا همان بهشت موعود واقعا موجود برای آقازاده ها ست.
توله ظریف الظرفا
با سه فاحشه در ان واحد به بستر می رود.



-اینا کی هستن که تو خیابونن؟ +همون آدمای سر به زیری که ۴۰سال ساکت مونده بودن
مدادی

نه.
زنان
از بدو روی کار آمدن این زباله ها
وارد صحنه پیکار گشته اند.
از همان فردای اعلام جن قوری
زنان در میدان ۲۴ اسفند بسان یلان
اعلام وجود کرده اند.
هر دختربچه
هر صبح موقع رفتن به مدرسه
با دقتی وسواسمند
بخشی از زلفش را همچون درفشی از زیر روسری مبتنی بر توسری
برافراشته است.

الا ای صبح آزادی به یاد آور در آن شادی
کزین شبهای نا باور مَنت آواز میدادم .
هوشنگ ابتهاج


دیدیم به چشم از دهشت دریده خود
که سران و سرداران پرولتاریا
را
به
اتهامات من دراوردی
اول آش و لاش

یعد
تواب و سرافکنده و ملتمس و رسوا
و
آخر سر
شقه شقه کردند
و
در خاوران جلوی ددان درنده افکندند.
طویله
تنها چیزی که لازم ندارد
دلیل و مدرک و قانون و پرنسیپ است.



کمترین تفاوتی
بین زنان و نران
از هیچ لحاظ و نظر
وجود ندارد.
کار کثیفی
نیست که نران انجام دهند و زنان انجام ندهند.
اگر کسی شک داشت
از
رفسنجان برود به بغداد
و
سری به ابوقریب بزند
تا
هم
عرشاد
شود
و
هم
خرشاد




در طویله
همه چیز امکان پذیر است
و
سند و دلیل و مدرکی لازم نیست.
تعویض جای ستمدیده با ستمگر
سهل تر و آسانتر از خوردن آب است.
پوتین
مدعی است که پلان به اش حمله ور شده است
و
نه برعکس.


راه حل بند تنبانی
ضعیفه های آیة الکرسی
برای غلبه بر جنبش زنان و جوانان




قبلن انقد با روسری مشکل نداشتم الان داره خفمممم میکنه

غزال

جنبش اجتماعی
آموزشگاهی انقلابی است


بعد انقلاب خاممه ای رو مجبور میکنیم با کونش رو دیوار بیتش بنویسه زن زندگی ازادی
سینیور

هی سینیور
هدف بهتری از انقلاب نداری


شاهکار.
دیالک تیک دختر و دستبند
و
قنبر بنی عمامه


انجمن گربه و قلوه


خیزش بازار به معنی خالی شدن زیر پای روحانیت است

جامعه مدنی و بدنی نداریم. زیر ساخت هم معنی دیگری دارد و چیز دیگری است. مارکسیسم بیاموزید تا ترک خریت کنید و ادم شوید


دستگیری مدیر مدرسه دخترانه در کرج
به دلیل امتناع از تحویل فیلم‌های دوربین مدار بسته به ماموران

این یکی از دستاوردهای خیزش خلق است:
جوانه زدن جسارت مدنی
در تابوتی به نام حن قوری اسلامی


روسیه
می خواهد اوکراین را به سوریه تبدیل کند.
اولیگارشیسم
هارتر و ایراسیونال تر و وحشی تر از امپریالیسم است.
مثل فوندامنتالیسم است.
خدماتی
که پوتین به امپریالیسم کرد
هیچکس نکرده است.

و این هنوز آغاز فاجعه است.


چه می خواستند و چه شد:
ضعیفه هایی که قرار بود خانه نشین شوند
ساقیان شوکران برای عهد بوقیان شده اند.

چه رنگ باختی ای روزگار رنگ آمیز
که آن ضعیفه یلی شد و این قویه ذلیل



خامنه‌ای نشئه
باز بگو اغتشاشه
هر چی تو می‌گی باشه
ولی دیگه آخراشه

نه.
زمانی
مادران سالار جامعه بودند.
بعد
پدران سالار جامعه شدند.
این به طرز تهیه و تولید مایحتاج مادی جامعه
بستگی داشت



جامعه چیست؟

هر جامعه
تحت سلطه طبقه حاکمه ای است
و
دولت
دستگاه سرکوب طبقه حاکمه مربوطه است..
روحانیت
نماینده است.
روحانیت
نماینده طبقه حاکمه است.
کاره ای نیست.

همه کاره
طبقه حاکمه است
که از جنس اجنه است
و نامرئی می ماند.
شاه
هم نماینده بود.
با رفتن شاه که جامعه عوض نشده است.
ثروت جناحی از طبقه حاکمه به جناحی دیگر از همان طبقه حاکمه منتقل شده است.
طبقه حاکمه اگر مصلحت بداند
می تواند تک تک اخوندها را به دار آویزد و سلطه طبقاتی خود را حفظ کند.




آره.
ولی کشف حقیقت
کار هر کس نیست.
پیش شرط لازم
برای کشف حقیقت
چیست؟


من ـ زور؟ اینها قاتلین بالفطره را از زندانها ازاد می کنند و اسلحه به دست شان مید هند تا کودکان مردم را ترور کنند.

کردها و ترک ها و لرها و بلوچ ها و غیره
باید به احقاق حق خودمختاری ملی خود برخیزند
و
به
ستم ملی چندین قرنی
پایان دهند.

نه.
ذات همان ماهیت است
که یک مفهوم مهم فلسفی مارکسیستی است.
خوشذات
بی معنی است.

استالین و تروتسکی
از فلسفه مارکسیستی بی خبر بوده اند.
مارکسیسم
اکنون در قله های رفیع توسعه قرار دارد.
ما ۲۰ سال است که مفاهیم مارکسیستی را برای اجنه ترجمه و منتشر می کنیم.
ایرانی جماعت
بی خبر از مفاهیم اند.
بدبختی هم درست همین جا ست.
نه
حرف زدن بلدند
و
نه
قادر به فهم حرف این و آنند.

کسب و کار دکاکین سیاسی ایرانی
عوامفریبی به نیت نوچه یابی است.



فروغ
پیشقراول فمینیسم انقلابی است.
جنبش فمینیستی بورزوایی
در اروپای امپریالیستی
از سال ۱۹۶۸ شروع شده است.
فروغ فیلسوف
را باید از نو شناخت.


خامنه‌ای:
اغتشاشات خیابانی واکنشِ انفعالی دشمن در مقابل حرکت‌های بزرگ اخیر ملت ایران است ابتکار دست ملت ایران است

در جن قوری اسلامی
اصلا ملت وجود ندارد

به همین دلیل اجامر فوندامنتالیستی (خمینیستی)
به تشکیل امت اقدام کرده اند.
ساختار جن قوری
ملوک الطوایفی است.
خلق های این سامان
تحت ستم «ملی» قرار داشته اند و قرار دارند.
و
مبارزه در راه کسب خودمختاری ملی همه خلق ها و پایان دادن بر ستم ملی
در دستور روز توده است.
خلق های آذری و کرد و لر و بلوچ و غیره
اصلا فارسی بلد نیستند
و
این مانع بزرگی در راه توسعه نیروهای مولده است
و
موجب عقب ماندگی خلق ها ست.

مارگاریت مید

به گودکان باید
به عوض افکار
طرز تفکر
را
یاد داد.


بدون وجود حزب انقلابی در رأس جنبش انقلابی
انقلابی وجود ندارد.
انتظار پیروزی انقلابی
در غیاب حزب انقلابی
انتظاری آنارشیستی است.
آنارشیسم
بدترین دشمن طبقه کارگر است.


هدف همه دکاکین سیاسی عوامفریبی به نیت نوچه یابی است. کسی دنبال حقیقت نیست.


می خواهند فشار را کاهش دهند تا آرامش برقرار شود.
می توانند گشت عرشاد را تعطیل کنند.
حتی سیدعلی را به استعفا وادارند
و ولایت فقیه را منحل کنند.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) ایندیویدوئالیسم (فردگرائی، اصالت فرد، ضد کلکتیویسم) (۳) (بخش آخر)

پروفسور دکتر یورگن اشمولاک

برگردان

شین میم شین

شعار مضحک بورژوائی معاصر:

ایندیویدوئالیسم تنها چیزی است که ما را به هم پیوند می دهد!

۷

  • اگر امروزه بسیاری از جامعه شناسان بورژوائی «طبیعت اجتماعی» فرد را مورد تأکید قرار می دهند و چه بسا ظاهرا برنامه ضد ایندیویدوئالیسم مبتنی بر «وحدت فرد و جامعه» طرح می کنند، این امر نباید مانع دیدن این حقیقت امر گردد که هدف واقعی آنان تنظیم سیستم حتی الامکان بی خدشه ای از متدهای مناسب برای نیل به آماج های زیر است:

الف

  • برای «انتگراسیون» انسان های زحمتکش در جامعه سرمایه داری

  • مراجعه کنید به انتگراسیون

ب

  • برای تابع و سرسپرده سازی توده های مولد و زحمتکش

پ

  • برای سودجوئی کاپیتالیستی

ت

  • برای تحکیم و توسعه سلطه انحصارات.

۸

  • فرد (ایندیویدیوم) مجرد و ایزوله خادم تئوری وسیعا رایجی است که مبلغ پذیرش وضع موجود است.

  • یعنی مبلغ پذیرش هنجارها و قواعد وضع شده از سوی طبقه حاکمه و نهادهای وابسته بدان است.

  • مراجعه کنید به طبقه حاکمه به چه معنی است؟

۹

  • پرده پوشی و توجیه ایندیویدوئالیسم و استتار مبانی اقتصادی و سیاسی آن را می توان در موارد زیر به روشنی دید:

الف

تالکوت پارسونس

(۱۹۰۲ ـ ۱۹۷۹)

جامعه شناس امریکائی

تئویسین سرشناس (۱۹۴۵ ـ ۱۹۶۰)

تئوری های او:

تئوری عمل وولونتالریستی (اراده گرااینه)

فونکسیونالیسم ساختاری

سیستم، اوولوسیون، طبیعت انسانی

  • در انکار رابطه سودجوئی کاپیتالیستی با مناسبات مالکیت کاپیتالیستی

  • (مثلا توسط پارسونس)

ب

  • در مربوط دانستن سودجوئی کاپیتالیستی به «ساختار نهادین جهان غرب»

پ

  • در جا زدن سودجوئی کاپیتالیستی به مثابه یک «پدیده کاملا طبیعی» و بی ربط به شرایط اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری

ایندیویدوئالیسم بورژوائی و جامعه سوسیالیستی

وحدت دیالک تیکی فرد و جامعه

  • ایندیویدوئالیسم بورژوائی در جامعه سوسیالیستی به دلایل زیر شالوده اجتماعی رشد و تأثیرگذاری خود را از دست می دهد:

۱

  • به دلیل برقراری مالکیت جامعتی بر وسایل تولید

۲

  • به دلیل تشکیل وحدت اخلاقی ـ سیاسی تمامی خلق

۳

  • به دلیل انطباق بنیادی منافع اجتماعی و منافع کلکتیو (دسته جمعی) با منافع فردی

۴

  • تشکیل مقام اجتماعی نوین فرد به مثابه عنصری برابر حقوق و مسئول

۵

  • تبدیل تدریجی کلکتیویسم سوسیالیستی به عامل تعیین کننده در طرز تفکر و شیوه رفتار افراد انسانی

۶

  • ماتریالیسم تاریخی غلبه تئوریکی بر ایندیویدوئالیسم بورژوائی را به انجام رسانده است.

  • مراجعه کنید به فرد

پایان

درنگی دردعاوی یدی خاکزاد (۵)

Bild

یدی خاکزاد

اکنون

دوران کاپیتالیسم منچستری

حداقل در کشورهای پیشرفته

از بین رفته است

و

سندیکاهای کارگری در لیبرالی کردن کار و مزد و رابطه با کارفرما پیشرفتهای زیادی کرده اند

اکنون

در جوامع رشد یافته قشر میانی جامعه مبتکر ‌وسازنده و حامل و عامل پیشرفت است

و

طبقه کارگری یک نیروی کمکی است

و

از نظر کمیت

نیز

در کشورهای حتی صنعتی پیشرفته

مانند آلمان

تنها ۱۹ درصد نیروی کار

را

تشکیل میدهند

و

در

فرماسیونهای دمکراتیک

نمیتوانند امتیاز رهبری را بخود بدهند.

نتیجه ورود کاپیتالیسم به مرحله توسعه بعدی اش (انحصاری و انحصاری ـ دولتی اش)

از دید یدی خاکزاد

چیزهای زیر است:

۱

لیبرالیزاسیون کار و مزد و روابط کارگر و کار فرما

معلوم نیست که من ـ زور یدی از این خرافات چیست.

۲

ارتقای اقشار بینابینی مثلا خرده بورژوازی

به

مقام «مبتکر ‌و سازنده و حامل و عامل پیشرفت.»

معلوم نیست که این اقشار بینابینی از دید یدی از کجا آمده اند

و

طبقه حاکمه بورژوایی ـ امپریالیستی

کجا رفته است

که

اقشار بینابینی همه کار شده اند؟

۳

تنزل طبقه کارگر به درجه یک نیروی کمکی

دلیل صعود جامعتی اقشار بینابنی و سقوط جامعتی طبقه کارگر

اکثریت اقشار بینابینی و اقلیت طبقه کارگر

است.

یعنی

عاملی کمی

است.

یدی خاکزاد

دیالک تیک کمیت و کیفیت

را

تخریب می کند، قطب تعیین کننده این دیالک تیک را، یعنی قطب کیفیت را دور می اندازد و قطب کمیت را به مقام تعیین کنندگی ارتقا می دهد.

۴

نتیجه نهایی یدی این می شود

که

طبقه کارگر

در

فرماسیونهای دمکراتیک

نمی توانند (نمی تواند) امتیاز رهبری را بخود بدهند (بدهد).

معلوم نیست که من ـ زور یدی از فرماسیون و فرماسیون های دموکراتیک چیست.

سؤال این است

که

اگر طبقه کارگر بدین طریق و ترفند،

عزل سوبژکتیویته می شود،

جای آن را اقشار بینابینی می گیرد و یا نمی گیرد؟

تاریخ و جامعه

که

نمی تواند بی سوبژکت باشد.

اگر اقشار بینابینی سوبژکت تاریخ شوند،

چه شق القمری می کنند و گذار به کدام فرماسیون اقتصادی را رهبری می کنند؟

ادامه دارد.

شعری از دکتر شفیعی کدکنی تحت عوان اگر مردی بیا ایران و زن باش


اگر مردی

بیا ایران و زن باش

شفیعی کدکنی


بیا ای دوست اینجا در وطن باش
شریک رنج و شادی های من باش


زنان اینجا چو شیر شرزه کوشند
اگر مردی، بیا اینجا و زن باش


اگر مردي بيا ايران و زن باش
حريف اژدها و اهرمن باش


آهاي بيژن، سياووش! آي فرهاد
منيژه يا نسيم يا ياسمن باش


ببين اينجا سپاه كرگدن ها ست
اگر شيري حريف كرگدن باش


اگر رودابه اي، در جنگ شيخان
نه يك تن، بلكه صد تا تهمتن باش


به پيش صد حريف ناجوانمرد
تو يك زن، اهل جنگ تن به تن باش


به هرگوشه كمين كرده گرازي
مهياي ز هرسو تاختن باش


به جنگ گرگ تا دندان مسلح
زره واكرده، يك تا پيرهن باش


به دست دشمنان تيغ و اسيد است
بيا آماده بهر سوختن باش


ز سوز آتش سطل اسيدش
بيا بي چشم و بيني، بي دهن باش


كهن شد شرح شيرآهنكوهمردي
بيا تو شيرآهنكوهزن باش


دفاع از خويش كن پيش مهاجم
سپس در رقص، آويز از رسن باش


جوانمردي دگر رسمي نوين نيست
جوانزن باش و هم سنت شكن باش


دليري اين زمان در يك كلام است
اگر مردي بيا ايران و زن باش

پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ژ) ژنتیک (ژنه تیک) (۲)

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

پروفسور دکتر کامیلا وارنکه

برگردان

شین میم شین

۱۰

کروموزوم

شامل بسته فشرده مولکول DNA ست

که در هسته سلول مشاهده می‌شود.

کروموزوم

دارای بخش‌های پیشرفته است که وجود برخی از آن‌ها برای فرآیندهای تقسیم سلولی، جدا و مضاعف شدن دی‌ان‌ای الزامی است.

گونه‌های مختلف جانداران دارای تعداد متفاوتی کروموزوم هستند.

انسان دارای ۲۳ جفت کروموزوم است که ۲۲ جفت از آن‌ها کروموزوم‌های غیر جنسی یا اتوزوم (Autosome) و یک جفت شامل کروموزوم‌های جنسی X و Y است.

هر یک از کروموزوم‌ها از پدر و مادر به ارث می‌رسد.

بنابراین هر فرزند دارای نصف کروموزوم‌های پدر و نصف کروموزوم‌های مادر است.

دی ان آن

Struktur von (S)-(–)-Colchicin


کولچی سین

  • ادعای مبتنی بر تغییر ناپذیری ژن ها که مقبول افتاده بود، با کشف زیر بی اعتبار گشت:
  • با این کشف که اثرگذاری های فیزیکی معینی بر کروموزوم ها مثلا اشعه رونتگن و سم های سلولی معین مثلا کولچیسین به تغییرات توارثی جهشی (موتاسیون های) نظام کروموزومی و نظام ژنی منجر می شوند.
  • (ده وریس، مولر و غیره)

۱۱

  • خودپویی، تصادفیت (تصادفی بودن)، قابل پیش بینی استاتیکی (ضد دینامیکی، پویایی) بودن و بی سمت و سویی موتاسیون ها و صورت گرفتن آنها، چه بسا با خواص درجه دوم به لحاظ حیاتی بی اهمیت آنها به تقویت آنتی اوولوسیونیسم این مکتب منجر شد.

۱۲

  • برای اینکه به هیچ وجه نمی توان بنا بر قانون تئوری احتمالات به توضح پیدایش انواع به مدد برخورد تصادفی تعداد بیشماری از موتاسیون های تصادفی خواص مجزا نایل آمد.

۱۳

  • نارسایی این تلاش توضیحی مکانیسیستی توارث، یعنی تقلیل و تنزل قوانین بیولوژیکی به درجه قوانین فیزیکی و فیزیکی ـ کوانتومی، به ناچار حامی تصورات مذهبی ـ ایدئالیستی و تله ئولوژیکی (هدفخوانی) تشکیل انواع با اصل متعالی، مثلا خدا ست.

  • مراجعه کنید به تله ئولوژی

۱۴

پلاسمای سلولی

پلاسمای خون

هر فرد بالغ حدود ۵ لیتر خون دارد .

خون از دو قسمت سلولی و پلاسمایی تشکیل شده است.

عناصر سلولی حدود ۴۴% حجم خون را تشکیل می دهد که شامل
گلبولهای قرمز با طول عمر ۱۲۰ روز مسئول اکسیژن رسانی به سلول های بدن
گلبولهای سفید با طول عمر۳ ـ ۹ روز مسئول دفاع بدن در مقابل عوامل خارجی
و پلاکتها با طول عمر ۷ ـ ۱۰ روزدر بند آوردن خونریزی دخالت دارند.

پلاسما ۵۶% حجم خون را تشکیل می دهد

که ۹۰% آن آب و ۱۰% بقیه شامل املاح، قند، چربی و پروتئین هائی نظیر فاکتور های انعقادی، آنتی بادیها و .... می باشد.

همچنین عناصر سلولی در پلاسما شناورند.

در حقیقت، پلاسمای خون مایع زرد رنگ تشکیل دهنده خون پس از جداسازي خون از سایر اجزای سلولی خود است..

پلاسما به عنوان حامل سلول هاي خوني حاوي آب، نمک، آنزیم، آنتی بادی و پروتئین است.

پلاسمای انسانی منبع آنتی بادی ها و پروتئین هاي مختلفی همچون: آلبومین، فاکتورهای انعقادی، ایمونوگلوبولین و فیبرینوژن است.

همین اجزای بسیار مهم پلاسما است که در تولید داروهای بسیار مهم و حیاتی برای بیماران نیازمند کاربرد به سزایی دارد.

بیماری­هایی همچون هموفیلی، نقص سیستم ایمنی بدن و بسیاری دیگر از بیماری­های اتوایمیون.

  • پدیده توارث پلاسماتیکی که توسط ژنتیک مدت های مدیدی به عنوان استثناء تلقی می شد، شناخت به طرز آزمایشی کسب شده، که خود سیتوپلاسما (پلاسمای سلولی به کل محتوای سلول زنده اطلاق می شود که توسط ممبران سلولی احاطه شده است) در اثر محیط به کرات مؤثر و به طرز افراطی متغیر، خود تنظیمگری بیوشیمایی اش را، یعنی جذب و دفع تیپیک را با شرایط جدید سازگار می سازد و این رفتار به نسل بعدی منتقل می کند، احتمالا از طریق تغییر شیمیسم (خواص شیمیایی، جریانات شیمیایی، ساختار شیمیایی) هسته سلولی، تجدید نظر بنیادی در مفهوم ژن را الزامی ساخته است.

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) ایندیویدوئالیسم (فردگرائی، اصالت فرد، ضد کلکتیویسم) (۲)

پروفسور دکتر یورگن اشمولاک

برگردان

شین میم شین

شعار مضحک بورژوائی معاصر:

ایندیویدوئالیسم تنها چیزی است که ما را به هم پیوند می دهد!

۵

  • ایندیویدوئالیسم همزمان در کلیه فرم های ایدئولوژی و جهان بینی امپریالیستی نفوذ می کند که در لفافه دفاع از «آزادی» و «حقوق» فردی به نیات زیر مورد سوء استفاده قرار می گیرد:

الف

  • به نیت مبارزه بر ضد «کلکتیویسم کمونیستی»

ب

  • به نیت توجیه طرز تفکر و طرز رفتار ایندیویدوئالیستی (فردگرایانه)

پ

  • به نیت توجیه ریشه های اجتماعی ایندیویدوئالیسم و سرپوش نهادن بر آنها

ت

  • به ویژه به نیت توجیه مالکیت خصوصی کاپیتالیستی بر وسایل تولید

ث

  • به نیت مبارزه بر ضد اتحاد ارگانیک زحمتکشان

۶

  • این امر خود را در موارد زیرین نمایان می سازد:

الف

  • در تئوری های مربوط به مسئولیت خاص

ب

  • در تئوری های مربوط به نقش تعیین کننده نهادهای اقتصادی

پ

  • در روانشناسی توده ای که «نخبگان» و «توده های» به اصطلاح بی ارزش را در مقابل هم قرار می دهد.

  • مراجعه کنید به تئوری نخبگان

تئوری نخبگان

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10972

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3469

ت

  • در جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی بورژوائی که حاوی طرح های نظری و فونکسیون های اجتماعی اند.

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۵۲۳)

Keine Fotobeschreibung verfügbar.

میم حجری

سیب
واقعیت نیست.



سیب

چیزی عینی و واقعی است.


عینی
یعنی چیزی که بی اعتنا به بود و نبود سوبژکت سیب کار و سیب چین و سیب فروش و سیب خر و سیب خور
وجود دارد.


واقعیت

چیست؟

سیب
ضمنا یک مفهوم (واژه) است.


مفهوم سیب
از کجا امده است؟


«سیب یک میوه خوردنی است»
نه مفهوم
بلکه حکم و یا جمله است.


حقیقت
نه مفهوم
بلکه
حکم است.
اندیشه است.
قضاوت است.
نظر است.


یا فراگیری مشقت بار مارکسیسم

و

یا دل خوش کردن به پرت و پلا و هارت و پورت توخالی

پایان

درنگی در اندیشه ای (۵۲۲)

میم حجری

حقیقت چیست؟
مگر فقط یک حقیقت وجود دارد.
مش مهدی بازارگانگرا


حقیقت = انعکاس (عکس اندازی) نسبتا درست واقعیت در آیینه ذهن و ضمیر ما.

مثال:
آب
تحت فشار جو
در ۱۰۰ درجه سانتیگراد
به جوش می آید
و
مش مهدی
چای درست می کند
و
با حاج مهندس مهدی بازرگان می خورد.
و
اعلام می دارد
که
اب
تحت فشار جو
در ۱۰ درجه سانتیگراد
به جوش می آید.
و
کسی اعتراضی ندارد.

چون هر کس حقیقت شخصی خاص خود را دارد.

پلورالیسم حقیقت
یعنی
تعدد حقیقت
همین است
که
امپریالیسم
شب و روز
از همه منابر و مناره ها و رسانه ها نعره می کشد.

پایان

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۴۴)

Siyavash Kasraei.jpg

تحلیلی

از

شین میم شین

۳

سیاوش در این بند شعر،

ضمنا

برای تصویر روندهای فکری رستم،

دیالک تیک رئال و ایدئال

را

به شکل دیالک تیک تنهائی و آرزوی برآمد و پیدائی سهراب بسط و تعمیم می دهد

و

عملا

از بر باد رفتن ایدئال تهمتن پرده برمی دارد.

برباد رفتن تراژیک ایدئال اما به معنی فروپاشی دیالک تیک تنهائی و همبائی است:

تنها ست، باز مرد!

۴

آری به آرزو

گرم است زندگی

بی شعله اش ولیک

خاکستری است مانده به جا، از اجاق سرد

معنی تحت اللفظی:

اجاق زندگی به برکت آرزوها گرم می شود.

بدون شعله آرزوها اما از اجاق زندگی حاکستر سردی باقی می ماند.

سیاوش

ضمن بسط و تعمیم دیالک تیک وسیله و فونکسیون

به شکل دیالک تیک آرزو و گرمای زندگی

از نقش و فونکسیون غول آسای ایدئال ها پرده برمی دارد.

رئال همیشه در پیوند دیالک تیکی تنگاتنگ با ایدئال

جامه عمل می پوشد.

رئال

ایدئال جامه عمل پوشیده (مادیت یافته)

است.

بدون ایدئال،

هیچ رئالی

هیچ یلی

را

به نبرد برنمی انگیزد و نمی تواند هم برانگیزد.

بدون آرزوی رهائی

کسی تن به نبرد رهائی بخش در نمی دهد.

کارد بارها به استخوان توده می رسد،

ولی فقط و فقط در صورتی که توده ایدئالی را در ضمیر خود پرورده باشد،

وارد عمل می شود.

درک دیالک تیکی سیاوش

از همین بند شعر نیز نعره می کشد.

۵

ز آن رستمی که چرخ بلندش نبسته دست

اینک

چه مانده است؟

معنی تحت اللفظی:

از رستم شکست ناپذیری که حتی چرخ بلند قادر به بستن دستش نبوده،، اکنون با دلی تهی از آرزو

چه مانده است؟

سیاوش برای اثبات صحت دیالک تیک رئال و ایدئال

تجربه مشخص رستم را نشان خواننده و شنونده شعر می دهد:

از رستم رئال، اکنون بدون ایدئال چه مانده است؟

پراتیک

نه تنها منشاء احکام است، بلکه علاوه بر آن،

معیار مطمئنی برای کشف حقیقت آنها ست.

پراتیک

همان محک تجربه است

که

حتی خواجه شیراز به رسمیت می شناسد:

خوش بود، گر محک تجربه آید به میان

تا سیه روی شود، هر چه (و یا هر که) در آن (و یا در او) غش (ناخالصی) باشد.

سیاوش

بدین طریق،

دیالک تیک پراتیک و تئوری

را

نیز به خواننده و شنونده شعرش یادآور می شود.

چه خالی است، جای شاعر همیشه جوان توده!

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۵۲۱)

Ist möglicherweise ein Bild von 1 Person

میم حجری

احساس من این است

که
کاپیتالیسم
چیزی زننده است.
کثیف و تهوع آور و بیگانه ساز است.
برای اینکه ان
علت جنگ و عوامفریبی و رقابت است.
فیدل کاسترو


فیدل

توان تفکرمفهومی ندارد.
چون با مفاهیم بیگانه است.


تفکر = شناخت به مدد مفاهیم.
کانت.


یعنی
پیش شرط شناخت
وقوف به تعریف مفاهیم است.

فیدل
به همین دلیل به کاپیتالیسم برخورد احساسی و عاطفی دارد
و
نه برخورد علمی و فلسفی.


با احساس که نمی توان چیزی را شناخت.

کاپیتالیسم
یک فرماسیون اقتصادی است.
از این لحاظ
فرقی بین فئودالیسم و کاپیتالیسم و سوسیالیسم وجود ندارد.

کاپیتالیسم

صدهزار بار بهتر از برده داری و فئودالیسم

است.

کاپیتالیسم

آستانه سوسیالیسم

است.

در

بطن کاپیتالیسم

است

که

سوسیالیسم

نطفه می بندد و پس از رسیدن به حد عینی تولد می یابد.

تمام تلاش حزب کمونیست چین

تشکیل جامعه کاپیتالیستی و کسب توان رسیدن به سوسیالیسم است.

صفحات آغازین مانیفست حزب کمونیست

در

مدح کاپیتالیسم

است.

در دامن کاپیتالیسم نیروهای مولده غول آسایی تشکیل می یابند و سطح زندگی توده را بالا و بالاتر می برند.

چگونه می توان عاشق سعادت بشریت بود و اعلام داست

که
کاپیتالیسم
چیزی زننده است.
کثیف و تهوع آور و بیگانه ساز است.
برای اینکه آن
علت جنگ و عوامفریبی و رقابت است.

کاپیتالیسم

در مقایسه با سوسیالیسم

فرماسیونی منفی و منفور و معیوبی است

و

نه

در مقایسه با فئودالیسم و برده داری.

فیدل

اوبژکت

را

کاپیتالیسم

را

با

سوبژکت

با

طبقه حاکمه

(بورژوازی)

عوضی می گیرد.

به همین دلیل هرچه بد و بیراه دارد،

نه

نثار بورژوازی،

بلکه

نثار کاپیتالیسم

می کند.

پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) ایندیویدوئالیسم (فردگرائی، اصالت فرد) (۱)

پروفسور دکتر یورگن اشمولاک

برگردان

شین میم شین

شعار مضحک بورژوائی معاصر:

ایندیویدوئالیسم تنها چیزی است که ما را به هم پیوند می دهد!

۱

  • ایندیویدوئالیسم (فردگرائی، اصالت فرد) به طرز تفکر، طرز رفتار و یا درک تئوریکی ئی اطلاق می شود که فرد انسانی را به لحاظ حقوق، منافع و حوایجش، مقدم بر جامعه محسوب می دارد.

۲

  • ایندیویدوئالیسم در مراحل آغازین توسعه جامعه بورژوائی، به معنی عمده کردن ارزش و اعتبار و عزت فرد انسانی، به عنوان شعاری هومانیستی در راستای رهایش انسان از قید و بند فئودالیسم و در جهت شکوفائی روحی و شخصیتی او تلقی می شد و در مبارزه ایدئولوژیکی بورژوازی آغازین، در ادبیات کلاسیک بورژوائی، اقتصاد سیاسی، تئوری اجتماعی و فلسفه جای خاص خود را داشت.

۳

  • با رشد سریع جامعه سرمایه داری، با گسترش مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، ستم و استثمار سرمایه داری و با اضمحلال «عزت شخصی در ارزش مبادله» (مارکس)، این آرمان رفته رفته در تضاد با واقعیت ملموس قرار گرفت و از ایندیویدوئالیسم تنها دستاویزی برای توجیه مسائل زیر باقی ماند:

الف

  • برای توجیه ستم و استثمار کاپیتالیستی

ب

  • برای توجیه سودجوئی و رقابت

پ

  • برای توجیه تضاد آشتی ناپذیر فرد با جامعه بورژوائی

ت

  • برای توجیه جنگ همه بر ضد همه.

۴

  • فرم های نمودین مدرن ایندیویدوئالیسم بورژوائی به شرح زیرند:

الف

  • اگوئیسم (خودپرستی) لگام گسیخته و بیرحمانه

  • مراجعه کنید به اگوئیسم (خودپرستی)

اگوئیسم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8848

پایان

ب

  • حرص و آز بی حد و مرز ثروت اندوزی به ویژه از سوی وابستگان به طبقه حاکمه

پ

  • استفاده از هر آنچه که سودآور باشد، به مثابه بیانگر گردش حداکثر سرمایه.

ت

  • حراج تمام و کمال روابط انسانی

ث

  • ارزیابی انسان های دیگر به مثابه اشیاء مصرفی

ج

  • بیگانگی و بی تفاوتی متقابل انسان ها

ح

  • فساد اخلاقی

ادامه دارد.

زندگی مارکس و انگلس (۲۷۷)

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل هجدهم

در رد پای پدر

۱

اولین دختر جنی و مارکس که ازدواج کرد،

لاورا بود.

اولین دختر جنی و مارکس که خانه مادری ـ پدری اش را ترک می کند،

لاورای مو فرفری مو بور

بوده است.

لاورا

در سال ۱۸۶۸ با پل لافارگ ـ سوسیالیست فرانسوی ـ ازدواج می کند:

پزشک لاغر اندام و موسیاه پر شور.

پل لافارگ

به

نمایندگی از سوی شعبه فرانسوی انترناسیونال

در سال ۱۸۶۵ به دیدار مارکس آمده بود.

وقتی که در اواخر سال

به دلیل فعالیت انقلابی از دانشگاه پاریس به مدت معینی اخراج می شود،

در لندن تحصیلات دانشگاهی خود را تداوم می بخشد

و

از سوی شورای رهبری انترناسیونال به عنوان نماینده مکاتباتی شعبه اسپانیا در انترناسیونال

برگزیده می شود.

پل لافارگ

از مهمانان مطلوب در خانه جنی و مارکس محسوب می شد.

جنی مارکس در پاییز سال ۱۸۶۶ به همسر ویلهلم لیبکنشت راجع به او می نویسد:

«او بارها و بارها به خانه ما می امد

و

من

از

فرط خریت،

خیال می کردم که برای فراگیری فراتر آموزه های کارل در فلسفه و سیاست و غیره

می آید

و

وقتی از لاورا خواستگاری کرد،

غافگیر شدم.»

(مارکس، «چگونگی تربیت داماد»، ۱۹۶۹، ص ۳۸)

با خواندن نامه مارکس به اعضای خانواده اش و انگلس

متوجه دغدغه های خاطر او راجع به نقشه های آتی دخترش می شویم.

مارکس

به

دختران سه گانه اش مفتخر بود

که

بر عکس دختران خنگ بورژوازی زمانه شان،

به

زنان خوداندیش خودآگاه خردمند و سوسیالیست

توسعه یافته بودند.

مارکس

به

پل لافارگ و بعد ها به همسر دخترش جنی و به نامزد اله آنور

انقلابیون سربلند

هم

مفتخر بود.

مارکس

اما

بنا بر تجربه شخصی اش می دانست

که

زندگی انقلابیون پرولتری در جامعه بورژوایی

چقدر دشوار است

و

بورژوازی

با

چه کینه ای به پیگرد انقلابیونی می پردازد

که

از سنگر طبقاتی بورژوایی به سنگر طبقاتی پرولتاریا می خزند.

(یکی از دلایل رفتار بی رحمانه روحانیت با رهبران حزب توده

هم

همین سنگر عوض کردن آنها بود.

نوه مدرس

را

حتی

اعدام کردند،

اگرچه زنان توده ای را قرار نبود، اعدام کنند.

مترجم)

به همین دلیل مارکس سختگیرانه به دخترانش و همسران شان هشدار می داد.

آینده

هم

صحت دغدغه های خاطر مارکس

را

اثبات کرد

و

هم

قوت شخصیتی دخترانش

را.

زندگی دشوار و پر آشوبی در انتظار آنان بود.

ادامه دارد.

درنگی دردعاوی یدی خاکزاد (۴)

Bild

یدی خاکزاد

تئوریهای مارکسیسم لنینیسم فقط در تئوری برای بحث های شبه روشنفکری خوب است

و

در عمل جواب نمیدهد

و

بیشتر بحث‌های قرن هیجده و دوران اولیه رشد سرمایه داری ‌صنعتی شدن است .

۱

« دوران اولیه رشد سرمایه داری ‌صنعتی شدن»

این مفهوم خرافی یدی فی نفسه مملو از ایراد است.

یدی تعریف مفهوم فلسفی دوران را نمی داند.

و گرنه سرمایه داری را به دوران های اولیه و ثانویه طبقه بندی نمی کرد.

سرمایه داری

(کاپیتالیسم)

دوران تاریخی واحد معینی است که به دو مرحله و یا فاز زیر طبقه بندی شده است:

۱

سرمایه داری مبتنی بر رقابت آزاد

۲

سرمایه داری انحصاری و انحصاری ـ دولتی

۲

« دوران اولیه رشد سرمایه داری ‌صنعتی شدن»

دوران اولیه رشد سرمایه داری صنعتی شدن

مفهومی مغشوش و بی معنی است.

سرمایه داری صنعتی شدن

به چه معنی است؟

ما

با

انقلاب صنعتی

سر و کار داشته ایم.

سطح سواد یدی خاکزاد

در حد کودکستانها حتی نیست.

مارکس

در اثرش تحت عنوان «کاپیتال»

فرماسیون اقتصادی سرمایه داری

را

یعنی

جامعه کاپیتالیستی

را

مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است.

همانطور که هر بیولوگ (زیست شناس) برای تجزیه و تحلیل هر اندام نباتی و جانوری

از

سلول

(بنیادی ترین جزء اندام)

شروع به کار می کند،

مارکس

هم

برای تجزیه و تحلیل کاپیتالیسم (سرمایه داری)

از

کالا

شروع به کار کرده است.

مارکس

کالا

را

بسان سلول

زیر ذره بین تحلیل نهاده است.

ضمنا

در روند تجزیه و تحلیل کاپیتالیسم

مفاهیم فلسفی و اقتصادی ـ سیاسی و متد دیالک تیک ماتریالیستی

را

کشف و تبیین کرده است.

یعنی

در روند تجزیه و تحلیل کاپیتالیسم

تئوری و متد مارکسیستی

توسعه داده شده است.

۳

اکنون

دوران کاپیتالیسم منچستری

حداقل در کشورهای پیشرفته

از بین رفته است

و

سندیکاهای کارگری در لیبرالی کردن کار و مزد و رابطه با کارفرما پیشرفتهای زیادی کرده اند

اکنون یدی خاکزاد

«دوران اولیه رشد سرمایه داری صنعتی شدن» کذایی

را

با

«دوران کاپیتالیسم منچستری» کذایی

جایگزین می سازد.

خوب

اگر دوران یداللهی سرمایه داری از بین رفته،

جای آن را چی گرفته است؟

لنین

گذار جامعه سرمایه داری از سرمایه داری مبتنی بر رقابت آزاد به سرمایه داری انحصاری و انحصاری ـ دولتی

را

استدلال و اثبات کرده است.

یدی خاکزاد اما از محو مطلق دوران من در آوردی کاپیتالیسم دم می زند.

به قول مش قاسم در دائی جان ناپلئون

دورانی

دود شده و رفته هوا

بدون اینکه جای خود را به دوران دیگری بدهد.

۴

اکنون

دوران کاپیتالیسم منچستری

حداقل در کشورهای پیشرفته

از بین رفته است

و

سندیکاهای کارگری در لیبرالی کردن کار و مزد و رابطه با کارفرما پیشرفتهای زیادی کرده اند

جای دوران کذایی کاپیتالیسم

را

سندیکاهای کارگری

گرفته اند.

وقتی گفته می شود که یدی خاکزاد

حرف دهن مبارک خود را حتی نمی فهمد، به همین دلیل است.

شق القمر سندیکاهای کارگری در خلاء مطلق

لیبرالی کردن کار و مزد و رابطه با کارفرما

ست.

حالا باید خورجینی مملو از فانتزی آورد و معنی مفاهیم قلابی و تقلبی یدی خاکزاد را پیدا کرد.

لیبرالیزاسیون کار

را

لیبرالیزاسیون مزد

را

و

لیبرالیزاسیون رابطه با کارفرما

را.

هیچکدام از این خرافه مفهوم ها معنی ندارد.

رابطه کارگران با سرمایه داران

و

نه

رابطه سندیکاهای کارگری با کارفرمایان

یکی از عناصر مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی)

است.

یعنی

چیزی عینی (اوبژکتیو)

است

و

نه

چیزی وابسته به سندیکا و سوبژکتیو.

از قضا مفهوم مناسبات تولیدی

از

کشفیات مهم مارکس است.

ادامه دارد.

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۵۱)

میم حجری



رسانه ها
رسانه ها
شر کبیر اند
رسانه ها تعیین می کنند
آنچه را که تو باید فکر کنی
و
باور کنی.
فرنگی

فرنگی اصلا نمی داند که تفکر چیست.
ضمنا
نمید اند که
رسانه ها
وسیله اند.
از هر وسیله به انواع مختلف و متفاوت و متضادی می توان استفاده کرد.
از رسانه ها
هم
می توان برای روشنگری علمی و انقلابی
استفاده کرد
و
هم
برای اتلاف وقت
و
هم
برای خردستیزی و خر پروری.

کسانی که کمترین اعتنایی به حقیقت ندارند
با نفی مکانیکی تلویزیون و رسانه ها
خدمتی به بشریت نمی کنند و در منجلاب خریت درجا می زنند.


نقشهٔ آزادی
محمدرضا شفیعی کدکنی
(مهر ماه ۱۴۰۱)

با نقطه، نقطه، نقطهٔ خون، خونِ رهروان
خونِ هزار مهسا خونِ بسی جوان

این نقشه بر سراسر میهن
در حال شکل‌گیری و گسترانگی
می‌گسترد به هرسو در بیکرانگی.

این نقشه را، شبانه، به یکبار
نتوان کشید و دید
در طول سالیانش، با خون توان کشید

با خون نسل‌ها
پررنگ و آشکار شود، در برابرت
تا ناکجایِ هرگزیِ حیرت‌آورت

این نقشهٔ شکفتگی و شادی وطن
این نقشهٔ رهایی و آزادی وطن

پایان




جدول عرق
مایع نادر
با ۱۷ حرف:

عرق اندام زحمتکشان



استاد دانش کاه
لاشخور همه را به کیش خود پندارد.



فریدون فرخزاد میگه : با شناختی که من از آخوند پیدا کردم ، بهشت اگر واقعا وجود داشت ، هیچ اخوندی محال بود لو بده که چنین مکانی وجود داره چه برسه بخواد مردم رو به زور به اونجا ببره!
انجیری

شاهکار.
این البته
در مورد اکثریت قریب به اتفاق همه آدمیان صادق است.

خودخواهی
خصیصه ای اله منتار (بنیادی) است.

این تازه خوب است.

خیلی ها
خوشبختی خود را در بدبختی همنوع خود می بینند.

اینهم تازه بد نیست.

خیلی ها خودستیزند.
بمب بر کمر خود می بندند
و
به میان مردم کوچه و بازار می روند.

این زباله ها
به
جریانات فاشیستی آلمان
تعلق دارند
و
از دیرباز از حمایت مالی حزب اولیگارشیستی پوتین برخوردارند.
متحدین پوتین در همه جای جهان
فاشیست ها و فوندامنتالیست های شیعی و چپ های هپیلی هپو هستند.
از آ اف دی تا ماری لوپن
از ترامپ تا عربان
از برلسکونی تا سالوینی

اینها
همان زباله هایی اند که دولت المان آنتی فاشیستی را
با تظاهرا دوشنبه هر هفته اسرنگون ساخته اند
و
دختران رهبران آلمان دموکراتیک
را
مورد تجاوز جنسی کلکتیو قرار داده اند.

اکنون
هم
همان سنت تظاهرات دوشنبه ها را در حمایت از پوتین
تداوم می بخشند.
در کنگره های احزاب فاشیستی
از نمایندگان حزب پوتین
استقبال عظیمی به عمل می آید
و
حضرات سخنرانی های فاشیستی غرا میکنند
و خرمن هورای فاشیست ها را درو می کنند.



اخوندها فرقی با ما و شما ندارند. حزب اللهی ها و طالبانی ها که عرب نیستند. تازه عرب هم باشند که عیب نیست. ما که از نژاد مثل فاشیست ها معیار نمی سازیم.

فوندامنتالیسم همشیره فاشیسم است
و
خونریزی کسب و کار هر دو ست.


اسلام عربی؟
اسلام
بسان مسیحیت
و
بر خلاف یهودیت
دینی یونیورسال است.
اسلام در مقایسه با یهودیت و مسیحیت
بهترین دین است.

چون
نتیجه نفی دیالک تیکی همه ادیان ماقبل خود مثلا یهودیت و مسیحیت و زرتشتیت و مانویت و غیره است.

فوندامنتالیسم اسلامی
ماهیتا
ضد مذهبی
ضد عقلی
ضد خلقی
ضد اخلاقی
است.
فوندامنتالیسم اسلامی
کثافت محض است.

فوندامنتالیسم اسلامی
فقط
برای عوام فریبی ماسک اسلام بر سر کشیده است و آبروی اسلام را می برد.

فاشیسم
هم
مثلا در اسپانیای فرانکو
ماسک مسیحیت بر سر کشیده بود
و
در لفافه مذهب
بدترین جنایات را مرتکب می شد.


پژوهش های باستان شناسی
نشان می دهند
که
بزرگ ترین شاه ایران
که
حتی بر مصر باستان حکومت می کرد
و
بزرگترین هرم از اهرام مصر
گور او ست،
زن بوده است.

زنان شان همین اند ایرانیان

بولتون:
پوتین را باید ترور کرد.

هی مش بول تون

پوتین و پالان
مأمورند.

مأمورین اولیگارش های کثافتند که همسایه ترامپ اند.

خود پوتین
مولتی میلیاردر است.

با ترور پوتین و پالان
اولیگارشیسم از بین نمی رود.
نافی همه این زباله ها
پرولتاریا
ست



سوسیالسوسیال ـ دموکراسی چیست؟

سوسیال ـ دموکراسی
اولین جریان سیاسی بوده که طبقه کارگر اروپا پدید اورده است.

سوسیال دموکراسی
جریانی مارکسیستی و ضد مذهبی بود.

بعد
با ارتداد سیاسی کائوتسکی
به حزب امپریالیستی بدل شد.

ولی کماکان
جریان سیاسی غیر مذهبی است




نه.
تلویزیون دیدن
بهتر از ندیدن است.
هم
می توان تلویزیون دید
و
هم
خوداندیشی تمرین کرد و آموخت.
هم
می توان پای منبر هر اخوندی نشست
و
هم
ضمنا
خوداندیشی تمرین کرد.
خوداندیشی
فقط از طریق هماندیشی با واسطه و بی واسطه میسر می شود.

آره.

کندن کنه
حتی
می تواند به مرگ کنه کن منجر شود.
برای کندن کنه فاشیسم
آلمان را به خرابات شام
تبدیل کردند.
کندن کنه فوندامنتالیسم
هم
آسان نخواهد بود.

"I can fight only for something that I love. I can love only what I respect. And in order to respect something I must at least have some knowledge of it." - H.
"Ich kann nur für etwas kämpfen, das ich liebe. Ich kann nur das lieben, was ich respektiere. Und um etwas zu respektieren, muss ich wenigstens etwas davon wissen. " - H.

پوتین و پالان
نمایندگان اولیگارش های روس و اوکراین اند.
سیستم جامعتی طوایل پسا سوسیالیستی
اولیگارشیستی است

اولیگارشیسم
ایراسیونال تر، وحشی تر و ارتجاعی تر از امپریالیسم است.

اولیگارشیسم
مثل فوندامنتالیسم است.

خود پوتین
هم جزو اولیگارش های مولتی میلیاردر است و هم نماینده سیاسی آنها ست.


من طرفدار بارزگانم
و
سوسیال ـ دموکراتم.
مهدی

اولا
تو نمی دانی که سوسیال ـ دموکراسی چیست.
ثانیا
بحث که بر سر افراد نیست.
بحث بر سر افکار است.

افراد که مهم نیستند.

افراد میتوانند بمیرند و یا در نظرات شان تجدید نظر کنند.

افکار
اما می مانند و به طور مثبت و یا به طور مخرب و منفی مؤثر می افتند.


به مادر نیکا بگویید:
اینها بلایی بر سر آدمیان می اورند
که
داوطلبانه به مناره ها بروند
و
خود را از ان بالا به زیر اندازند.
تاریخ
روحانیت کثافت
تاریخ خون و جنون و جنایت است.


باشد. فقط بگو اگر قتل عام دهها هزار نفر و چال کردن شان در خاوران اشتباه بود، چگونه می خواهید اصلاح کنید و فرزندان مردم را به خانواده شان برگردانید؟


مهندس مهدی بازرگان آخوندی بی عبا و بی عمامه بوده است. این بدبخت بدون نشخوار آیات الهی نمی توانست حرف بزند. بدترین دشمن زحمتکشان و زنان بوده است.

سطل ننه ات طلب ها
به لحاظ سطح فکری
تفاوت چشمگیری با سر تنت طلب ها
ندارند.
در قرن ۲۱
خریت
تمام ارضی (گلوبال) است.
دیگر
فرقی بین جورج بوش و عو با ما و ترامپ و پوتین و پالان و شاه و شیخ وجود ندارد.
خلایق
توان درست رونویسی کردن جمله ای را ندارند.
درست انیدشی
پیشکش اجنه.


مجله امپریالیسم آلمان
خلایق به من می خندند
چون با انها تفاوت دارم.
من هم به انها می خندم
چون همگی مثل هم اند.

هی مجله
تو نمی توانی احدی را پیدا کنی
که
خارج از دیالک تیک تفاوت و هویت باشد.
همه چیزهای هستی
از نبات تا جانور و انسان
منحصر به فردند و یا همدیگر فرق و تفاوت و تضاد دارند.
بهتر هم همین است
و
گرنه همه چیز گند می زد و جهان را بوی تعفن می گرفت

این هنوز آغاز زجر روحی و روانی است.
به قول شکنجه گران ساواک
زجر ناشی از شکنجه
مادام العمر است.

ضمنا شکنجه را نمی توان تبیین داشت.
شکنجه
را
فقط می توان
مثل کابوسی
از سر گذراند.



انتظار" پرگار جاذبه ای ست که شوق را جریمه می کند ، تقدیر ما شاید جاذبه ی شوق را ببخشد ، هنگام که آخرین بشارت ابر" پایان تشنگی باشد
پوریا

انتظار
کسب و کار کسانی است که کاری از دست شان برنمی آید.
انتظار
همشیره انفعال است.
ریشه طبقاتی انتظار
در نظامات جامعتی برده داری و فئودالی است.
توده برده و رعیت
فاقد سوبژکتیویته اند.
به همین دلیل چشم به راه ظهور خانی، خان زاده ای، امامی، شیخی، قلدری، امیری اند.


نه.
این داروی روانی جدیدی بود که کنسرن داروسازی آلمان فاشیستی کشف و تولید انبوه کرده بود.
این داروی روانی
افراد را ضد ضربه می کرد
می توانستند ۲۴ ساعت بیدار بمانند
احساس گرسنگی و ترس و غیره نکنند.
مثل روبات رژه بروند و یا بدوند.

نه.
ایده ئولوژی هم می تواند به مسخ افراد منجر شود.
اندیشه را نباید دستکم گرفت.
فاشیست ها که یهودی ها و کمونیست ها و کولی ها را میلیون میلیون می کشتند
بر ان بودند که آنها آدم نیستند.
مثل همین فوندامنتالیست ها
که
بقیه بشریت را زباله می پندارند
و برای شان حق حیات حتی قایل نمیشوند



پرت کردن جوانان از پشت بام به خیابان در جنقوری اسلامی سنتی دیرین دارد. اگر سک داشتی از میرحسین و مش زهرا و کلبه کروب بپرس


صم بکم عمی فهم لایعقلون
مش ممد قاسمی.

ایران شده عیران.

عیران
هم
فرقی با طویله ندارد.
سطح فکری مردم
در زمان شاه
صد بار بالاتر از زمان شیخ بوده است.
قحط شعور و شحصیت است.
دیگر
کسی توان تفکر ندارد.
مش ممد قاسمی غافل از قافله تمدن و روشنگری.

خودت
را
با
احمد قاسمی
مقایسه کن
تا به درجه سقوط بنی آدم به قهقرا پی ببری



کودکان
مثل زنان
قربانی مضاعف سیستم فوندامنتالیستی اند:
هم
در سازمان های سرکوب
به خدمت گرفته می شوند
و
هم
سرکوب می شوند.


بدون حزب طبقاتی ـ انقلابی طبقه کارگر نمی توان انقلاب کرد. ولی می توان عنگلاب کرد. در همه ممالک خاور میانه هم نه انقلاب، بلکه عنگلاب شده است. از مصر تا مراکش


اوکراین
یکی از کشورهایی است
که زنان شان برای زنان عقیم کشورهای دیگر بچه می زایند.

اولیگارشیسم کثافت
کشورهای پسا سوسیالیستی
را
به ذلتی عظیمی دچار ساخته است.
پوتین گفت:
ما بهترین جنده های جهان را داریم.

شرم کردن خصیصه ای انقلابی است.
مرتجعین توان شرم کردن ندارند.
مارکس





همه طرفداران فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم
روانی اند.
اگر در فیلم ها به هیتلر دقت کنید
متوجه لرزش دستانش می شوید.
هیتلر به مدد داروهای روانی
سر حال بود.
همه سربازان نازی
مثل نقل و نبات
داروی روانی مصرف می کردند تا ترسشان بریزد و تا اخرین گلوله بجنگند.
ای بسا شبها که تحت تأثیر داروی روانی دچار توهم می شدند و شروع به تیراندازی می کردند.
در نتیجه خودشان به ضربه گلوله بلشویک ها کشته می شدند.
داعشی ها در زندان های امپریالیستی چه بسا دست به انتحار می زنند.
انتحار در اسلام
گناه کبیره است.
خواه انتحار معمولی (خودکشی)
و
خواه انتحار عنقلابی (بمب بستن بر کمر و منفجر کردن در اوتوبوس و مسجد و میدان)
این زباله ها اصلا مسلمان نیستند.
فوندامنتالیسم
جریانی ضد مذهبی است.
مثل فاشیسم است.
فاشیست ها چه بسا داوطلبانه همدیگر را به گلوله می بندند.
خیلی از الیگارش های کثافت روس و غیره
چه بسا
در کشتی ها و ویلاهای ۳۰ میلیون دلاری خود
خود را حلق آویز می کنند.

پشت سر طبل رژه می روند گوساله ها
پوست برای طبل هم از خود آنها
برشت



تفکر = شناخت به مدد مفاهیم
ایمانوئل کانت
رسول روشنگری


صفات خداوند هم به نسبت( زمان و مکان) دست خوش تغییر شده است. کاریکاتور از آرون سولتز تحت عنوان «وجدان حزب» (1872-1945)، بلشویک پیری که "وجدان حزب" نامیده می شد.
حریف

آره.
صفات خدایان
بسته به زیربنای اقتصادی حاکم
تغییر می یابند.
صفات طبقات حاکمه خدا
مثلا همین الله
همان صفات اشراف برده دار و فئودال و روحانی اند:
سعدی خیلی دقیق فرمول بندی کرده است:
به سلامی
گردن می زند
و
به
دشنامی
خلعت می بخشد.
یعنی خر و خردستیز است.
حساب و کتاب سرش نمی شود




آیا می‌دانستید که آیت الله خامنه ای از سوی مادر به محمد دیباج فرزند امام جعفر صادق (ع) نسب می رساند.
حزب اللهی

عجب معیاری.
گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل.
پسر نوح و زن لوط نسب شان به پیغمران می رسید.
توله جنتی هم از سوی پدر به جنتی نسب می رساند که جلادان جماران اعدامش کردند.
چرا اصل و نسبش را نادیده گرفتند؟
سطح شعور حزب اللهی ها با سطح شعور شاه اللهی ها کمترین فرقی ندارد.



اینا الان دنبال ساقط کردن نظامن حق و حقوق چیه؟ دقیقا می خوان مدل سوریه رو در ایران پیاده کنن.
حزب اللهی

عجب تهمتی.
مگر در سوریه نظام عوض شده است؟
خرابات شام نتیجه کثافتکاری های فوندامنتالیسم شیعی (خمینیسم) و سنی و اولیگارشیسم و امپریالیسم است



هنر فوندامنتالیسم و فاشیسم پشته ساختن از کشته ها ست


خدا (طبقه حاکمه) عروس هزاران چهره، چیره دستی است.
حریف

ما
در طول تاریخ
خدا را در فرم های به کلی متفاوت تصور کرده ایم و پرستیده ایم.
از قضا
روزی
مادر و زن خدا بوده است و پرستیده شده است.
می توان از سه نوع خدا سخن گفت:
طبیعتخدا مثلا همین زنخدا ویا مادرخدا، میترا، آتش و آذرخش
طبقه حاکمه خدا همین الله
توده خدا




ژنِ این ملت با ذلت در تضاده
حریف



زن انتزاعی و کلی و همگون وجود ندارد.
آیة الکرسی ها هم زن تشریف دارند
و
مبلغ و مدافع و مجری زن ستیزی اند.

از جنسیت نمی توان معیار ساخت.

زنان
از هیچ لحاظ و نظر
کمترین تفاوتی با نران ندارند.

ای بسا زنان
که شکنجه گر و جانی و جلادند و نان خونالود می خورند.

قاتل مهسا احتمالا زن بوده است و نه نر.

نران
چه بسا
در انجام کارهای کثیف بر ضد زنان،
زنان را آلت دست قرار می دهند:
یعنی
زنان
عملا
به
دیالک تیک ستمگری و ستمکشی بدل می شوند.
اگر هم روزی ورق برگردد
باز هم بخشی از زنان به جرم زن ستیزی محاکمه خواهند شد.




به سمت کوچه های آشنای تو
که غریب می نمایانند ،
پایانی نیست ،
ما آغوش گشودگان زخمی دوران ،
فریاد می زنیم
آزادی" را
پوریا

منظور از آزادی چیست؟

بهتر است قبل از فریاد زدن ازادی
بدانیم که ازادی چیست.
تفاوت بین آگاهی به آزادی و فریاد ناآگاهانه آزادی
از زمین تا آسمان است.
اصلا و اصولا
بدون آگاهی
آزادی وجود ندارد.
آزادی = شناخت ضرورت
و
ضرورت = جبر = قوانین و قانونمندی های عینی حاکم بر چیز مربوطه


هی حریف. جرم ما این است که نظر ناصری را مورد تأمل درست و یا نادرست قرار داده ایم. اگر ایرادی به نظر ما داری بفرما تا عرشاد شویم و خرشاد شویم. به خود ما بیهوده گیر نده. ما اصلا آدم نیستیم. حدس بزن چیستیم.


هنر فوندامنتالیسم و فاشیسم پشته ساختن از کشته ها ست

خوب.
من ـ زور مش ناصر دارابی؟

خیال می کنی
به هم زدن استراحت پرندگان خسته
و
به
وحشت انداختن آنها
خدمت به پرندگان است؟


تو کامنت ما را اصلا خوانده ای و اگر خوانده ای فهمیده ای که توهین می کنی؟ همین واکنش تو نشانه گلوبالیزاسیون خریت است. دلیل دیگری لازم نیست.


شعور اجتماعی چیست و ناشی از چیست؟

شعور اجتماعی و به عبارت دقیقتر شعور جامعتی
انعکاس وجود جامعتی است.
یعنی
هر طبقه اجتماعی
شعور طبقاتی خاص خود را دارد.
نقش تعیین کننده در دیالک تیک وجود جامعتی و شعور جامعتی
از ان وجود جامعتی است.
البته شعور جامعتی هم بر وجود جامعتی اثرگذار است.

به قول فویرباخ
طرز تفکر در کاخ و کوخ متفاوت است.
چرا؟
چون طرز تهیه نان توسط سکنه کاخ و کوخ متفاوت است.
چون وجود جامعتی سکنه کاخ و کوخ متفاوت و حتی متضاد است.
مارکس از غریزه طقاتی طبقه کارگر در نامه به ابراهام لینکن سخن گفته است.
تو حالا از بی شعوری سوبژکت تاریخ
دم می زنی.
به کجای این طویله می توان آویخت پالان را و پوتین را و چارق را و نعلین را؟


آثار صمد
ماهیتا
کودک ستیزند.

زباله های فاشیستی ـ آنارشیستی اند.

مراد صمد
جلال ال احمد بوده است
که
خرافاتش
کتب بالینی خمینی بوده اند
و
جنقوری اسلامی
ابتکار او ست



دنیایی که برامون درست کردن با دنیایی که خودمون میخوایم یک دنیا فرق داره
مهدیه



نه.
فوندامنتالیست ها
و
آنارشیست ها
و
فدائیان و مجاهدین اسلام و خلق
و
حزب الله
و
طالبان
هم
از کودکان بدترین سوء استفاده ها را کرده اند و میکنند.

کسب و کار صمد بهرنگ
مگر تخریب فکری کودکان و آلت دست قرار دادن شان
نبود؟


فرق ما با شما اینکه فرماندهان ما میگن `بیایید` ولی فرماندهان شما میگن `برید
حزب اللهی

نه.
فرق ما با شما
این است
که
ما خوداندیشیم
و
شما طوطی وش اید.
ما آزادیم (مختاریم) و خودمختاریم (مستقلیم)
و
شما
وابسته اید و ابزارید و برده اید و مقلد اید.

ما بیناییم
و
شما
کورید و محتاج عصا و عصاکش کور و کودن اید




شما نه معنی آزادی را می دانید و نه معنی دموکراسی را.
نمی خواهید هم بدانید.

با اعلامیه حقوق کذایی بشر
که
نمی توان جایگزینی برای دین و ایمان
عرضه کرد.
حتی علوم نمیتوانند جای دین را بگیرند.

دین
ایده ئولوژی است.
بنی بشر
فقط با نان زنده نیست.
بنی بشر علاوه بر نان
محتاج ایمان است.

دین
روح جامعه بی روح است.
دین
شعور جامعه بی شعور است.
دین
شعور وارونه است.
ولی شعور است
و بهتر از بی دینی است.

بی دین بودن به معنی بی شعور بودن است.

دین
را فقط از موضع ایده ئولوژی طبقه کارگر
یعنی
از سنگر مارکسیسم
می توان نقد و حذف کرد

آنارشیست ها و آته ئیستها
اصلا لبی از سرچشمه مارکسیسم تر نکرده اند.
حتی حرف زدن بلد نیستند.
اهل ترور و توطئه اند و بس.


چرا؟ هدف تحت فشار قرار دادن ارتجاع از داخل و خارج است. هدف ایزوله کردن ارتجاع است


آره. ساختار همه چیز هستی از ذره تا کاینات دیالک تیکی است. وحدت دیالک تیکی و یا تضاد دیالک تیکی در هر نوشته مارکسیستی هست. قاون وحدت اضداد یکی از قوانین دیالک تیکی است


حشم و نفرت و عشق و مخلفات هم چیزهای عاطفی و غریزی اند. پیش به سوی کسب عقل اندیشنده. پیش به سوی کسب خرد کل اندیش و یا مارکسیسم

هی اعرابی.
کدام انقلاب؟

عصیان زنان و جوانان است.
شعارهایش را بشنو و بدان.

عصیان
که انقلاب نیست.

برای انقلاب
حزب انقلابی لازم است.
حزبی که مسلح به تئوری انقلابی باشد.

چنین حزبی حتی در مقیاس جهانی وجود ندارد.
شکست سوسیالیسم
نه فقط به طویله گشتن احزاب سیاسی
بلکه به طویله گشتن جهان
منجر شده است.


طبق گفته برخی از مراکز نظرسنجی،
علاقه مردم به فرماندهی انتظامی در این ایام افزایش یافته و این بی‌سابقه است

حضرت اسرافیل

هی مشد اسرافیل
خلایق از عزرائیل وحشت دارند
و
عرزرائیل
وحشت را با محبت
عوضی گرفته است





حزب اللهی در صدد تصاحب و تسخیر عصیان جوانان و زنان اند.
این شعارها قابل تفسیرند.
مجلات امپریالیستی هم انها را سر تیتر می کنند.
برای اینکه این شعارها
عاری از محتوای طبقاتی روشن اند

نه.

هیچ حرف کلاسیک های مارکسیسم متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) نیست.
شعار پرولتاریای جهان و به عبارت روشن تر، همه کشورها متحد شوید
شعاری دیالک تیکی است:
پرولتاریا
قبل از همه
باید در مقیاس ملی
متحد شود
تا
بتواند
در مقیاس بین المللی متحد شود.

حتی اتحاد پرولتاریا در مقیاس ملی
اتحادی دیالک تیکی است:
دیالک تیک وحدت طبقاتی اقشار مختلف پرولتاریا و وحدت پرولتاریا با دهاقین و پیشه وران و روشنفکران و غیره
است


خریت گلوبال است. مختص به جن قوری اسلامی نیست. ما بیش از ۱۰۰۰ دوست مجازی فرنگی داریم. توان تفکر ندارند. حتی سران احزاب چپ از الفبای مارکسیسم بی خبرند. جهان را طبقه حاکمه امپریالیستی و فوندامنتالیستی و اولیگارشیستی طویله کرده است.پوتین در تازه ترین سخنرانی اش از ورشکست انقلاب اکتبر عرعر کرد. تخریب اوتوپیکی ـ اگوئیستی سوسیالیسم را به حساب فروپاشی خود به خودی آن می گذارند.


احتمالا
از خطر اعلام عنقریب حکومت نظامی در جن قوری اسلامی
خبر دارند.
چیزی شبیه حکومت پینوچه را.
به راه انداختن حمام خون را.


موسا خراسانی

ویرایش:

بعد از مرگ
می‌خواهم
در سرزمینِی متولد شوم
که
زن‌ها
فقط رقصیدن بلد باشند
و
مرد ها
شعر
و
کودکان
قُرصِ خورشید
را
در دستان کوچکِ خود
حمل کنند
و
در پای کاجِ آزادی بریزند...



دلیل سکوت دو هفته ای سیدعلی
این بوده است
که
سرکوب به ثمر نشیند و آشوب پایان یابد.
آنگاه
سید علی
لب به انتقاد عوامفریبانه از سازمان های سرکوب بگشاید
و
آب خونالود رفته را به جوی بازآورد.

چون پس از دو هفته
آشوب نخوابید
لب به سخن گشود
تا
فتوای تشدید فشار و سرکوب را بدهد.


هشتک مهسا به نیم میلیارد رسید
عزرائیل

در دیالک تیک کمیت و کیفیت
کمیت تعیین کننده نیست.
کیفیت تعیین کننده است.

سکنه جنقوری و جهان
توان تفکر ندارند.
کامنت ها را نظر اندازی متوجه عقب ماندگی بشری می شوی:
ننه ام عطسه کرد.
مهسا امینی.
رفتم خیابان.
مهسا امینی

عجب!
زن زندگی آزادی
فرقی
با
نر میهن آبادی
ندارد.
هر دو مبتنی بر جنسیت گرایی اند.
یکی نقش نران را برجسته می کند
و
دیگری
نقش زنان را.
هر دو خرافی اند.
بهترین شعار را کلاسیک های مارکسیسم داده اند:
پرولتاریای همه کشورها
متحد شوید.

این شعار علمی و انقلابی
ماهیتا
فمینیستی هم است.
چون
زنان پرولتاریای خانه و کارخانه اند.
زنان پرولتاریای مضاعف اند

ادامه دارد