خودآموز خوداندیشی (بخش دوازدهم)

 

شین میم شین

 

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۱ ـ ۱۵)

 

۱۰۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2781

 

۱۱۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2793

 

۱۱۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2803

 

۱۱۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2810

 

۱۱۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2819

 

۱۱۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2841

 

۱۱۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2851

 

۱۱۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2860

 

۱۱۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2868

 

۱۱۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2881

 

۱۱۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2894

 

۱۲۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2907

 

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۲۰)

 

شین میم شین

 

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۱ ـ ۱۵)

 

۱   

مکن صبر بر عامل ظلمدوست

که از فربهی بایدش کند، پوست

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص  ۱۱ ـ ۱۵.)

 

معنی تحت اللفظی:

 به عوض ملاحظه مأمور ستمگر فربه

پوستش

را

بکن.

 

سعدی

 در

 این بیت شعر

به

پادشاه

رهنمود می دهد:

طرز رفتار با مأمورین دولتی

را

می آموزد.

 

۲

مکن صبر بر عامل ظلمدوست 

که از فربهی بایدش کند، پوست

 

سعدی

تریاد شبان و گرگ و گله

را

باز هم به شکل تریاد شاه و عامل (مأمور) و رعایا

بسط و تعمیم می دهد:

 

شاه

باید

مأموری

را

که

بر

رعایا

ستم روا می دارد،

گردن زند.

 

 ۳

مکن صبر بر عامل ظلمدوست  

که از فربهی بایدش کند، پوست

 

سؤال

 

سعدی

ضمنا

دیالک تیک ت  و تأخیر

را

به شکل دیالک تیک خ  و صبر بسط و تعمیم می دهد

و

در

 مورد گرگ خاطی و موذی

 قطب تعجیل (خشم) را عمده می کند.

 

جواب

 

سعدی

ضمنا

دیالک تیک تعجیل و تأخیر

را

به شکل دیالک تیک خشم و صبر بسط و تعمیم می دهد

و

در

 مورد گرگ خاطی و موذی

 قطب تعجیل (خشم) را عمده می کند.

 

۴

مکن صبر بر عامل ظلمدوست  

که از فربهی بایدش کند، پوست

 

سعدی

 برای

این رهنمود خود

دلیل دارد.

 

دربار

 باید

برای تسکین توده مولد و زحمتکش

که

 از

دست عوامل دربار

 به

 دادخواهی

 آمده اند،

یکی از افراد خود را

قربانی کند.

 

این واکنش شاهانه

هر چه بی رحمانه تر باشد،

به همان اندازه مؤثرتر

خواهد بود.

 

سعدی

روانشناس کارکشته ای

است.

 

سعدی

همه فوت و فن و ترفند لازم

را

برای خر کردن خلایق

می داند.

 

 

محمود دولت آبادی

 در

یکی از قصه هایش

که

پس از فروپاشی بلوک شرق

 نوشته است،

 یک همچو واکنشی

را

از

سوی فرمانده ارتش سرخ

با

قساوت بی نظیری

 تصویر می کند:

سرباز روس

در

ایران

به

دختری و یا زنی

تجاوز می کند.

 

فرمانده

دستور می دهد

که

هر پای سرباز

را

 به

  یک کامیون نظامی ببندند و کامیون ها را در دو جهت مخالف به حرکت در آورند.

 

۵

 

این رهنمود سعدی

 اکنون

 در

کشورهای امپریالیستی

مو به مو

 اجرا می شود.

 

سیستم حاکم،

هر از گاهی

 برای تقویت عوامفریبی و قابل قبول تر کردن دموکراسی قلابی و

اثبات برابری همه آحاد ملت در برابر قانون،

از

طریق رسانه های گروهی تحت فرمان و تا مغز استخوان فاسد و ضدخلقی

از

دزدی و قانون شکنی صدر اعظمی پیر

پرده برمی دارد

 و

کوس رسوائی اش

را

در

کوچه و برزن و بازار

به غریو در می آورد.

 

بدین طریق

برای حفظ و تحکیم سیستم حاکم،

چند تن از سرسپردگان و خادمان سیستم

فدا می شوند.

 

برای درک این جور عوامفریبی ها

باید

دیالک تیک جزء و کل

را

به یاد آورد

و

هشدار هگل

را

که

حقیقی کل است.

کل حقیقی است.

 

در

دیالک تیک جزء و کل،

نقش تعیین کننده

 از آن کل است

و

نه از آن جزء.

 

در

دیالک تیک سیستم اجتماعی ـ اقتصادی و کارگزاران

در

دیالک تیک طبقه حاکمه و نماینده،

 نقش تعیین کننده

 از

 آن سیستم و طبقه است

و

کارگزاران و نمایندگان

را

 می توان

 برای حفظ و تحکیم سیستم،

 تعویض، تأدیب، تنبیه، تخریب و حتی اعدام

کرد.

 

ادامه دارد.

فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی

ولفگانگ پطر ایش هورن
برگردان

شین میم شین


فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی مفهوم اساسی ماتریالیسم تاریخی است.
• فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی حاکی از آن است که زندگی اجتماعی در هر مرحله توسعه تاریخی اش، سیستمی از مناسبات اجتماعی است، که بوسیله مناسبات اجتماعی مادی که در روند تولید و بازتولید جامعه تشکیل می شوند، تعیین می گردد.

• فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی مجموعه ای از مناسبات اجتماعی است، که انسان ها در روند زندگی عملی شان با یکدیگر برقرار می سازند.
• فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی بوسیله سیستم مناسبات تولیدی مادی منطبق با سطح معین توسعه نیروهای مولده، یعنی بوسیله ساختار اقتصادی معین جامعه تعیین می شود، ساختاری که بر روی آن روبنای درخوری از تصورات، روابط و مؤسسات سیاسی، حقوقی و غیره قوام می یابند.

مارکس برای نشان دادن اهمیت تئوریکی و متدئولوژیکی ساختار اقتصادی جامعه می نویسد:
• «مناسبات تولیدی در تمامت خود تشکیل دهنده آنند که ما مناسبات اجتماعی و یا جامعه می نامیم، جامعه ای در پله توسعه تاریخی معین، جامعه ای با خصلت متفاوت با جوامع دیگر، با خصلت خاص خویش

محتوای اصلی مفهوم «فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی» عبارت است از رابطه متقابل دیالک تیکی میان نیروهای مولده، مناسبات تولیدی و روبنا.

• (این حکم حاکی از آن است که مناسبات تولیدی در آن واحد در دو دیالک تیک شرکت دارد:
• از سوئی در دیالک تیک نیروهای مولده ـ مناسبات تولیدی که به معنی بسط و تعمیم دیالک تیک محتوا و فرم است.
• از سوی دیگر در دیالک تیک زیربنا ـ روبنا و یا دیالک تیک مناسبات تولیدی و مناسبات ایدئولوژیکی.
مناسبات تولیدی در دیالک تیک اول، نقش ثانوی داشت، اما در دیالک تیک دوم، نقش تعیین کننده کسب می کند.
• مفهوم فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی این دو دیالک تیک را در خود جمع می آورد. مترجم)

• تجزیه و تحلیل این رابطه متقابل نشان می دهد که هر جامعه از یک «سیستم ارگانیکی» تشکیل می یابد.

• بنظر مارکس چنین سیستمی وقتی می تواند به یک کلیت تبدیل شود که «ما کلیه عناصر جامعه را تابع آن تلقی کنیم و یا ارگان هائی را که جامعه هنوز ندارد، از آن استخراج کنیم.
• آنگاه این سیستم بطور تاریخی به کلیتی بدل خواهد شد.»

مفهوم فلسفی ـ سوسیولوژیکی «فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی» برای کلیه علوم اجتماعی از اهمیت مرکزی برخوردار است.
• بکمک آن، از جامعه مفهومی علمی ـ ماتریالیستی بدست می آید، مفهومی که تفکر سوسیولوژیکی را بر پارامترهای واقعی، بطور تجربی تعیین پذیر و آزمون پذیر مجهز می سازد و همزمان طرح کلی جامعی از حیات اجتماعی تاریخی و پیوندهای سیستمی آن عرضه می کند.
• آموزش فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی، بمثابه آموزش ماتریالیستی ـ تاریخی، نه با گمانورزی های ایدئالیستی و ارزیابی های سوبژکتیویستی راجع به جامعه سازگار است و نه با امپیریسم پوزیتیویستی رایج در جامعه شناسی بورژوائی.

• کشف پیوند سیستمی بطور مادی مشروط هر فرماسیون اجتماعی، همانطور که لنین خاطر نشان می شود، امکان گذار «از توصیف پدیده های اجتماعی (و ارزیابی آنها از نقطه نظر ایدئال) به حلاجی علمی پیگیر را فراهم می آورد که برای مثال تفاوت میان کشورهای مختلف سرمایه داری را نشان می دهد و ضمنا وجه مشترک آنها را مورد بررسی قرار می دهد.»
• تئوری فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی علاوه بر این، با کشف قانونمندی های عینی توسعه اجتماعی در پیوند تنگاتنگی قرار دارد.
• لنین خاطرنشان می شود که «تنها تعیین مناسبات تولیدی ـ بمثابه منشاء مناسبات اجتماعی و تعیین سطح توسعه نیروهای مولده بمثابه شالوده مناسبات تولیدی ـ بنیان استواری برای توضیح توسعه فرماسیون اجتماعی، بمثابه روند تاریخی ـ طبیعی فراهم می آورد

• آموزش فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی با کشف یک روند توسعه تاریخی (که بصورت روند پیدایش، توسعه و تعویض فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی انجام می یابد و تابع قانونمندی های معینی است)، راه را به روی سوبژکتیویسم، یاوه سرائی خودسرانه و گمانورزی در رابطه با تحلیل و ارزیابی توسعه تاریخی می بندد.
• تئوری ماتریالیستی ـ تاریخی فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی، بر خلاف تئوری اجتماعی بورژوائی، با معضل لاینحلی مواجه نمی شود.
• تئوری اجتماعی بورژوائی برای توضیح علمی، اگرچه یک روند عینی را پیش شرط قرار می دهد، ولی توسعه اجتماعی را آشکارا محصول کردوکار انسان هائی قلمداد می کند که آگاهانه و تعمدی عمل می کنند.
• حلاجی فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی ـ بویژه ـ نشان می دهد که تاریخ ـ بمثابه روند اجتماعی ـ چگونه از عمل انسان ها نشئت می گیرد و آنچه که در عمل و خواست افراد اهمیت کسب می کند، ببرکت تبدیل آن به عمل و خواست نیروهای طبقاتی (که حاملین مناسبات تولیدی معین و روبنای منطبق با آنها هستند)، جامه عمل می پوشد.

• تنها با بررسی توسعه فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی و همچنین با مطالعه بنیان های اجتماعی واقعی و تأثیرات ایده ها، تصورات و غیره می توان یگانه توضیح فلسفی ـ سوسیولوژیکی علمی و مطمئنی را در باره عمل واقعی شخصیت های واقعی ارائه داد.
• آموزش فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برای ساختمان سوسیالیسم از اهمیت نظری و عملی بزرگی برخوردار است.
• پس از پی ریزی پایه های سیاسی و اقتصادی سوسیالیسم وظیفه اصلی عبارت خواهد بود از ساختمان جامعه سوسیالیستی پیشرفته بر مبنای این پایه ها، تسلط آگاهانه بر کلیت روابط متقابل میان نیروهای مولده، مناسبات تولیدی و روبنا و تحول برنامه ریزی شده آنها.

• مبارزه طبقاتی بین المللی نیروهای سوسیالیسم جهانی و خلق ها بر ضد امپریالیسم نیز از اهمیت شایانی برخوردار است.
• سوسیالیسم جهانی باید نشان دهد که قادر به حل بهتر تضادها و مسائل متنوع دوران کنونی است.
• از این رو، تهیه و تحقق عملی مدل جامعه سوسیالیستی پیشرفته اهمیت کسب می کند.
• «اکنون در کانون کردوکار رهبری حزب، وظیفه سازماندهی و هماهنگ سازی زیرسیستم های مختلف، عناصر و مناسبات اجتماعی سوسیالیسم قرار دارد.
• آموزش فرماسیون اجتماعی و درک سیستمی از جامعه ما را به این نتیجه می رساند که سوسیالیسم یک فرماسیون اجتماعی کیفیتا نوینی است که بر طبق خصلت اجتماعی نیروهای مولده مدرن تشکیل می یابد.»

• پیکان تئوری سوسیالیسم ـ بمثابه یک فرماسیون اجتماعی نسبتا مستقل ـ تئوری های انحرافی زیرین را نشانه می گیرد:
• تئوری اجتماعی امپریالیستی از قبیل تئوری همگرائی، تئوری جامعه فرم یافته و امثالهم و ایده های رویزیونیستی در باره «دولت سوسیالیستی»، نقش حزب طبقه کارگر در سوسیالیسم و غیره.
• این تئوری در مقابل مدل های اجتماعی امپریالیستی و حملات رویزیونیستی بر ضد سوسیالیسم علمی، طرح کلی مارکسیستی ـ لنینیستی یکپارچه و وحدتمندی از سوسیالیسم بمثابه یک سیستم اجتماعی جامع، بمثابه یک فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی نسبتا مستقل قرار می دهد، سیستمی که بر بنیان های خاص خویش توسعه می یابد.


• مراجعه کنید به جامعه، زیربنا و روبنا، سوسیالیسم و کمونیسم.
پایان

سیری در مرثیه ابتهاج «طبری» در رثای احسان طبری (۲۹)

 

تحلیل
از
میمحا نجار

خلقت او خود خطا بود از نخست
شیشه
 کی ماند به سنگستان
 درست؟


جان نازآیین آن آیینه رنگ
چون کند
با
سیلی این سیل سنگ؟
از شکست او که خواهد طرف بست؟

تنگی دست جهان است این شکست

پیش روی ما گذشت این ماجرا
این کری تا چند،
 این کوری چرا؟

 
۱

خلقت او خود خطا بود از نخست
شیشه
 کی ماند به سنگستان
 درست؟


جان نازآیین آن آیینه رنگ
چون کند
با
سیلی این سیل سنگ؟

معنی تحت اللفظی:

روح عطوفتسرشت آن شخصیت آیینه رنگ

تحت ضربات سیلی سیل سنگ

چه می توانست کرد؟

سایه

که

در

بیت قبلی

احسان طبری

را

به

شیشه در سنگستان

تشبیه کرده بود،

یعنی

از

دیالک تیک شیشه و سنگ

بهره برگرفته بود،

اکنون

طبری

را

به

شخصیتی آیینه رنگ

تشبیه می کند

و

روح و روان طبری

را

به صفت نازآیین می آراید.

آیینه ای

که

در

زیر ضربات سیلی سیل سنگ قرار گرفته است.

۲

جان نازآیین آن آیینه رنگ
چون کند
با
سیلی این سیل سنگ؟

سایه

در

نهایت سادگی

طبری شناس ناشناسی

است:

آدم شناسی سایه

هم

ستایش انگیز

 است

و

هم

حیرت انگیز.

روح و روان احسان طبری

را

بهتر از سایه نمی توان تصور و تصویر کرد:

جان نازآیین

یعنی

روح و روانی که تار و پودش 

از

ناز

(نوازش، عطوفت، حریریت، نرمی و مهربانی)

تشکیل شده است.

۳

جان نازآیین آن آیینه رنگ
چون کند
با
سیلی این سیل سنگ؟
 

سایه

طبری

را

از 

تبار آیینه 

می داند.

سایه

با

مفهوم آیینه رنگ

زلالی و زیبایی،

 صفا و صداقت 

و

 شفافی و یکرنگی (بی ریایی) احسان طبری

را

برجسته می کند.

۴

جان نازآیین آن آیینه رنگ
چون کند
با
سیلی این سیل سنگ؟

اجامر ارتجاع سیاه فئودالی ـ فوندامنتالیستی

(جانیان روانی سنگدل سپاه پاسداران کثافت اسلامی)

جان نازآیین شخصیتی آیینه رنگ

 را

به

سیل سیلی سنگ

بسته اند.

 

این بیت مرثیه سایه

کلایمکس

(قله رفیع این مثنوی)

است.

 

این هنوز تمامت عظمت این بیت شعر سایه نیست.

۵

جان نازآیین آن آیینه رنگ
چون کند
با
سیلی این سیل سنگ؟

در

مصراع اول این بیت شعر،

کلمات حاوی حرف نون

و

در

مصراع دوم

کلمات حاوی حرف سین

پشت سر هم ردیف می شوند

و

بر

شیوایی و زیبایی و دلنشینی شعر

می افزایند.

مفهوم استعاری ـ استه تیکی سیلی سیل سنگ

خارق العاده

است

و

احتمالا

سایه

اولین کسی است 

که

 این مفهوم را توسعه داده است:

سیلی سیل سنگ.

 

این

شاهکار

به

تمام معنی 

است.

۶

جان نازآیین آن آیینه رنگ
چون کند
با
سیلی این سیل سنگ؟

می توان گفت

که

سایه

برای سرودن این مثنوی

تمامت بضاعت فکری، فلسفی، هنری، استه تیکی، تخیلی و خلاقیت پوئه تیکی خود

را

بسیج کرده و به خدمت گرفته است.

این مثنوی سایه

در

هر صورت

به

مثابه قوی ترین، غنی ترین و فراموش ناشدنی ترین شعر او

در

تاریخ پر درد و رنج توده رنجبر

ثبت خواهد شد

تا

آیندگان

نسل به نسل

بخوانند

و

بر

خمینی و خامنه ای و دودمان این زالوها و زباله ها

لعن و نفرت و نفرین

بفرستند.

 

ادامه دارد.

سیری در قصه «نوکر و ارباب» (۱)

قصه های آقای کوینر

برتولت برشت
 

ترجمه

و

تحلیل

از

 میم حجری


• آقای کوینر ـ اندیشنده ـ گفت:
• «کسی که با خود کاری ندارد، می کوشد که دیگری با او کار داشته باشد.
• چنین کسی یا نوکر است و یا ارباب.
• نوکر و ارباب کمترین تفاوتی با هم ندارند، مگر در چشم نوکر و یا ارباب.»

• پرسیدند:
• «پس بهتر این است که هر کس با خودش کار داشته باشد؟»

• آقای کوینر جواب داد:
• «کسی که با خودش کار داشته باشد، در واقع با هیچ کار دارد.
• چنین کسی نوکر هیچ است و ارباب هیچ.»

• پرسیدند:
• «پس بهتر این است که کسی با خودش کار نداشته باشد؟»

• «آره، به شرط اینکه نگذارد که کسی با او کار داشته باشد:
• یعنی با هیچ کار داشته باشد:
• یعنی نوکر هیچی، سوای خود باشد و یا ارباب هیچی، سوای خود باشد.»
• آقای کوینر ـ اندیشنده ـ خنده کنان گفت.

پایان

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۳۱)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
که (چه کسی) به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی؟

شده‌ام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم
که به همت عزیزان برسم به نیک نامی

تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکنده‌ایم دامی

عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود
نه به نامه‌ای پیامی نه به خامه‌ای سلامی

اگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته
به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی

ز رهم میفکن ای شیخ به دانه‌های تسبیح
که چو مرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامی

سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی

به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی

بگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ
که چنان کشنده‌ای را نکند کس انتقامی

میان زن ها و مردها
تفاوت ماهوی وجود ندارد. 


۱
چه به لحاظ مثبت
و چه به لحاظ منفی. 


۲
زن ها
برای مردها
روانپزشک اند
و
نه تکیه گاه. 


۳
قضیه چه بسا
برعکس است


۴
زن ها دنبال تکیه گاه در مردها می گردند
و
به ساز مردها
چه بسا متظاهرانه
می رقصند.


۵
زن ها پرولتاریای مضاعف اند. 


الف
هم در خانه جان می کنند و هم در کارخانه. 


ب
هم تولید مثل می کنند و هم تولید مواد حیاتی. 


پ
هم
رفتگر و آشپز و پزشک و روانپزشک و پروردگار نسل بعدی اند و
هم
خیاط و عمله و بنا و پرستار و همبستر و گرهگشای عقده های روحی و روانی اند


۷
زن ها را باید به طرز رئالیستی در هر جامعه
تحلیل کرد و شناخت


فردوسی و شاهنامه

۱
فردوسی حکیم و یا فیلسوف بزرگی بوده است.


۲
ما صفحاتی از بخش آغازین شاهنامه را تحلیل دیالک تیکی ـ ماتریالیستی کرده ایم و منتشر کرده ایم


۳
فردوسی از حکمای و یا فلاسفه یونان باستان
چه بسا جلوتر و علمی اندیش تر و ژرف اندیش تر بوده است.


۴
شاهنامه فردوسی در مقایسه با شاهنامه های دقیقی و غیره
محتوای دیگری دارد.


۵
مراجعه کنید به حماسه داد میراث جوانشیر در تارنمای ما


۶
خود شاهنامه فردوسی حاوی اندیشه های ارزشمندی است که هم ما بخشا تحلیل کرده ایم و هم جوانشیر قبل از ما تحلیل اجتماعی - سیاسی کرده است


۷
جنازه فردوسی را آخوندها به گورستان راه ندادند.


۸
سلطان محمود چشم دیدن حکیم سرخ توده زحمت را نداشت.


۹
فردوسی را باید از نو شناخت


جهان بینی فردوسی

۱ http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2631
۲ http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2632
۳ http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2633
۴ http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2634
۵ http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2635
۶ http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2636
۷ http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2637
۸ http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2638
۹ http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2639
۱۰ http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2640
۱۱ http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2641
۱۲ http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2642
۱۳ http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2643
۱۴ http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2644
۱۵ http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2645
۱۶ http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2646

پایان

تأملی راجع به سرمایه داری انحصاری - دولتی

۱
مفهوم سرمایه داری انحصاری - دولتی از دو مفهوم زیر تشکیل یافته است:


الف
انحصاری


ب
دولتی


۲
انحصارات
(مثلا کنسرن ها)
به زیربنای اقتصادی جامعه سرمایه داری تعلق دارند.
یعنی
به
طبقه حاکمه امپریالیستی
تعلق دارند.


۳
دولت
اما
از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی جامعه بشری به طور کلی است.


۴
دولت
انعکاس روبنایی ـ ایده ئولوژیکی زیربنای اقتصادی است.


۵
دولت چماق و دستگاه ستم و سرکوب طبقه حاکمه است.


۶
دولتمداران نمایندگان سیاسی طبقه حاکمه اند.


۷
سیاستمداران جامعه سرمایه داری انحصاری - دولتی
مأمورین معذور انحصارات (طبقه حاکمه، بورژوازی انحصاری، امپریالیست ها) هستند.


۸
در این آخرین مرحله سرمایه داری
زیربنای اقتصادی با روبنای ایده ئولوژیکی
پیوند ارگانیک می یابد.


۹
یعنی
در
دیالک تیک زیربنا و روبنا
تا حدودی
تضاد اضداد دیالک تیکی تضعیف و وحدت اضاد دیالک تیکی تقویت می شود.


۱۰
جورج بوش پدر و پسر
هم
عضو و جزو طبقه حاکمه بوده اند
و
هم
رئیس دولت بوده اند.


۱۱
تمیز اصل از عکس
در مرحله سرمایه داری انحصاری - دولتی
دشوار می گردد.


۱۲
سیاستمداران
به محض خروج از سیاست
به کار در کنسرن ها مثلا بانک ها و غیره می پردازند.
همه از دم میلیونرند.


۱۳
خیلی از رؤسای کنسرن ها هم چه بسا رئیس جمهور و صدراعظم و غیره می شوند.

۱۴
صدر اعظم سابق آلمان
گرهارد شرودر
اکنون
با حقوق یک میلیون یور در سال
ریاست کنسرن نفت و گاز پوتین را به عهده دارد.


۱۵
انگلس در انتی دورینگ
از
رشد نطفه های سوسیالیسم در بطن سرمایه داری
سخن می دارد و
پدیده های موسوم به دولتی کردن کارخانجات در حال ورشکست و غیره را
نشانه آن می داند.


۱۶
ما در سرمایه داری انحصاری - دولتی
با
اقتصادی مبتنی بر پلان سر و کار داریم.


۱۷
از
آنارشی حاکم بر جامعه سرمایه داری
بشدت کاسته می شود.


۱۸
اقتصاد مبتنی بر پلان
اما
به سوسیالیسم تعلق دارد که زیر ضربه ایده ئولوژی بورژوازی قرار داشت.


۱۹
در مرحله سرمایه داری انحصاری - دولتی
ما
با
کاهش و افزایش اختیارات
رو به رو می شویم:


الف
انحصارات (طبقه حاکمه)
بخشا سلب اختیار می شود و بخشا صاحب اختیار


ب
دولت و سیاستمداران نیز به همین سان


۲۰
بدین طریق
بر آنارشی رایج در جامعه سرمایه داری
حتی المقدور
لگام زده می شود.


۲۱
همه چیز حساب شده و از قبل تنظیم گشته می گردد.


۲۲
اگر به رسانه ها دقت شود
این حقیقت امر آشکار می گردد:


۲۳
همه کانال های ریز و درشت رسانه ها و مطبوعات و غیره
عخبار واحدی را به خورد خلایق می دهند.


۲۴
با مفاهیم مشابهی می عندیشند و می عندیشانند.
تیم ورک
اینتر اکسیون
و غیره
از این مفاهیم اند.


تقویت غریزه و تضعیف عقل
کسب و کار همه از دم است در همه عرصه ها


۲۵
بدین طریق
هم دولت تقویت می شود و هم انحصارات
و
هم توده خرتر و بی اختیارتر می گردد.


مثال
در زمینه ازدواج دولت با انحصارات در سرمایه درای انحصاری ـ دولتی


۱
دولت آلمان امپریالیستی
آپارتمان های آلمان شرقی
را
پس از شکست سوسیالیسم
به کنسرن های خانه سازی فروخته است. 


۲
حدس بزنید به چه قیمتی؟


۳
ظاهرا
هر خانه ای در این آپارتمان ها
را
که توسط شهروندان آلمان سوسیالیستی
به خون دل بر خرابه های جنگ جهانی دوم
بنا شده بودند
به
۸۰۰۰ مارک
فروخته است.


۴
اکنون کنسرن های امپریالیستی به بهانه تعمیر و نوسازی خانه ها
قیمت ها را صد برابر کرده اند و مستأجرین چه بسا پیر و بیمار را بیرون رانده اند.


۵
در برلین
اکثریت جمعیت زحمتکش
بی خانه مانده اند.


۶
حتی کسانی که درامد خوبی دارند
توان پرداخت اجاره خانه ندارند.


۷
جنبشی تحت رهبری ابرانی مهاجری
به نام روزبه
در برلین سرکشیده که خواهان سلب مالکیت از کنسرن های خانه سازی است.


۸
در قاون اساسی برخی از ایالات آلمان
سلب مالکیت از سرمایه داران مجاز است.


۹
اما دادگاه قانون اساسی مجاز نمی دارد.


۱۰
حالا می توان دریافت که چه ثورت کلانی از این مفت فروشی خانه های خلقی به انحصارات نصیب شده است


«آدم
آدم است

هرکس دیگری هم می تواند همین ادعا را بکند.
برتولت برشت
اما همینجا
در همین صحنه تئاتر
جلوی چشمان شما
اثبات خواهد کرد
که
ادم
آدم است.

چگونه؟
او استحاله آدم به فیل را نشان تان خواهد داد.»
برشت

۱
«آدم
آدم است»
طنز است:
منظور او این است که
آدم
آدم نیست.


۲
آدم تحت سیطره فاشیسم
سلب آدمیت شده است.


۳
بی هویت و بی شخصیت و بی خرد و خوداندیشی و خودمختاری فکری و عملی شده است.


۴
ماشین واره شده است.


۵
روبات واره شده است.


۶
اجامر طبقه حاکمه
می توانند
اعضای جامعه را به هرچه که می خواهند تبدیل کنند
به همان سان که می توان روباتی را تحت فرمان داشت و به هر کار کثیفی واداشت


کارل مارکس
 (1818 ـ 1883)
فریدریش انگلس 

(1820 ـ 1894)

۱
حریف حواسپرت
می نویسد که مارکس برای قرون ۱۸ و ۱۹ بود.


۲
اولا مارکس و انگلس در قرن ۱۸ هنوز زاده نشده بودند. 


۳
ثانیا مارکسیسم ربط تعیین کننده ای به مارکس و انگلس ندارد.


۴
مارکس و انگلس ان را تأسیس کرده اند.


۵
به همان سان که
لیبیگ
دوست مارکس
شیمی مدرن
را
تأسیس کرده است


۶
مارکسیسم همانقدر به مارکس و انگلس ربط دارد که شیمی مدرن به لیبیگ


۷
مارکسیسم برای خودش علم عظیمی است.


۸
گنجینه مفهومی فلسفه مارکسیستی کجا و مفاهیم فلسفی انگشت شمار مارکس و انگلس کجا. 


۹
به قول لنین
احدی نمی داند که مارکسیسم چیست و چه نعمت عظیمی است


۱۰
اگرچه همه از آن دم می زنند


بیژن جلالی
 
صورت تو
ابریست
اندوهی از گذشته را
به همراه دارد
و من صدای ریزش باران را
پشت نگاه تو
می شنوم
 

خوب
پول بگیرند. 


۱
تو مگه خودت پول نمی گیری؟


۲
سعی کن افکارشان را به چالش کشی.


۳
تهمت زدن به همنوع
کسب و کار کسانی است
که
توان تفکر ندارند


۴
در جامعه بشری
هیچکس بی طرف و خنثی نیست.


۵
هر کس جایگاهی در جامعه دارد و عضو و جزو طبقه ای از طبقات جامعه است.
و
این حق طبیعی و مدنی او ست.


۶
تو
چه استاد دانش کاهی هستی
که
حرفه اش
برچسب زدن
دشنام دادن
توهین کردن
و
تهمت زدن
به
دگراندیشان است.


۷
به کجای این طویله می توان آویخت پالان را؟


سرمايه دارى وارد فاز انترناسيوناليسم كاپيتاليستى شده
و رفقا ى واقعا موجود دنبال تضاد بين سرمايه دارى مي گردند
حریف


۱
سرمایه داری (کاپیتالیسم)
اصولا و اساسا
دو فاز اصلی داشته است:


الف
سرمایه داری مبتنی بر رقابت آزاد تا دهه های آخر قرن ۱۹ وجود داشت که در بطنش فاز دوم آن از همان آغاز رشد می کرد.


ب
فاز دوم سرمایه داری عبارت است از سرمایه داری انحصاری (مونوپل) (امپریالیسم)
که
توسط ولادیمیر لنین کشف و اثبات شده.


۲
امپریالیسم
خود دو مرحله داشته است:



الف
سرمایه داری انحصاری



ب
  سرمایه داری انحصاری ـ دولتی

  که
 ضمنا
 آخرین مرحله امپریالیسم 
 است.

۳
ما اکنون با همین مرحله آخر سرمایه داری انحصاری سر و کار داریم.


مراجعه کنید
 به 
کاپیتالیسم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2837
۱ http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2830
۲ http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2836

پایان

۴
اگر کسی مانفیست حزب کمونیستی را خوانده باشد
متوجه می شود که سرمایه داری
همیشه جهانی بوده است.


به قول حریف
انترناسیونال بوده است.


۵
کلاسیک های مارکسیسم توضیحات شورانگیزی دراین زمینه در اولین سند کمونیستی عرضه داشته اند.


۶
تضاد میان سرمایه داری کشورهای مختلف
و
حتی تضاد میان بخش های سرمایه داری هر کشور واحد
مثلا
تضاد میان اقشار مختلف بورژوازی
و
یا
رشته های مختلف تولید کاپیتالیستی
وجود دارد.


۷
این تضادها را قبل از همه لنین تحلیل و مورد استفاده قرار داده است.


۸
مثلا
امکان پیروزی طبقه کارگر در یک کشور
و
حتی
در یک کشور عقب مانده مثل روسیه و چین و ویتنام و کوبا و غیره
نتیجه همین تحلیل لنیین از تضاد های شعله ور میان امپریالیست های کشورهای مختلف است که به دو جنگ خونین و مخرب جهانی و دهها جنگ داخلی و منطقه ای منجر شده اند.


۹
کشف تضادها و بهره گیری از انها
ایراد ندارد.


۱۰
ایراد در بیگانگی با مفاهیم فلسفی است:
مفهوم «تفاوت در اندیشه»
مفهوم نارسایی است.


۱۱
چون تفاوت اصلا تفاوت نیست.


۱۲
تضاد است.


۱۳
مثلا میان فرح و فرخ و غیره و ما
تفاوت در اندیشه
وجود ندارد.


۱۴
تضاد فکری
تضاد ایده ئولوژیکی
تضاد تئوریکی
تضاد طبقاتی
وجود دارد.


۱۵
این اجامر
سرمایه داری (کاپیتالیسم)
را
پایان تاریخ بشری می دانند.


۱۶
ما
سرمایه داری
را
مرحله ای در تاریخ جامعه بشری می دانیم که باید برای سوسیالیسم
جا خالی کند.
دیر و یا زود


۱۷
چاره و راه دیگری وجود ندارد:


الف
یا جامعه بشری
بویژه اکنون
در مقیاس جهانی وارد سوسیالیسم می شود


ب
و
یا
به قعر بربریت سقوط می کند


۱۷
به قول البرت اینشتین طناز
آنگاه
جنگ جهانی بعدی
با چوب و چماق و تیر و کمان
انجام می یابد.


دیروز
 سه مفهوم فلسفی فرق / تفاوت و تضاد
 را
 توضیح دادیم. 

مثلا 
میان خامنه ای و موسوی تفاوت در اندیشه وجود دارد. 

سیستم حاکم
از
دید هر دو
حفظ می شود.

 فقط رفرمیزه می شود. 

ولی
 میان آندو 
تضاد فکری و ایده ئولوژیکی وجود ندارد. 

هر دو 
سیستم واحدی 
را 
و
 طبقه حاکمه واحدی
 را 
نمایندگی می کنند.

 ادامه دارد.


 

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۳۷۴)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

 

طبقه اجتماعی

ادامه

 

۱۹

·    طبقات اجتماعی به دو دسته زیر تقسیم می شوند:

 

الف

·    طبقات اجتماعی اصلی

ب

·    طبقات اجتماعی فرعی

 

۲۰

·    در نظامات اجتماعی (جامعه ای) که به لحاظ تاریخی پشت سر یکدیگر تشکیل می شوند، طبقات اجتماعی اصلی هر نظام اجتماعی (جامعه ای) بسته به فرم های مبتنی بر مالکیت خصوصی بر مهمترین وسایل تولید حاکم تشکیل می یابند که به شرح زیرند:   

 

الف

·    طبقات اجتماعی برده دار و برده  

 

ب

·    طبقات اجتماعی فئودال و رعیت  

 

پ

·    طبقات اجتماعی بورژوازی (کاپیتالیست، سرمایه دار) و پرولتاریا  

 

۲۱

·    طبقات اجتماعی فرعی بر مبنای معاییر (معیارهای) درجه نازلتر تعیین می شوند:

 

الف

·    زمینداران در نظام سرمایه داری

 

ب

·    دهقانان در نظام سرمایه داری

 

۲۲

·    طبقات اجتماعی فرعی می توانند از بقایای طبقات نظامات اجتماعی قبلی باشند.

 

۲۳

·    طبقات اجتماعی فرعی ضمنا می توانند نطفه های   طبقات اجتماعی اصلی آتی باشند.

 

۲۴

·    در هر جامعه طبقاتی علاوه بر طبقات اجتماعی اصلی و فرعی، اقشار اجتماعی نیز وجود دارند.

 

·    مراجعه کنید به اقشار اجتماعی

 

۲۵

·    اقشار اجتماعی از گروه هایی از انسان ها تشکیل می یابند که بر خلاف طبقات اجتماعی، فاقد مناسبت واحد با وسایل تولیدند و به طبقات اجتماعی مختلف تعلق دارند.

 

·    (مثلا کسانی که به قشر روشنفکر تعلق دارند، هم می توانند تعلق به بورژوازی داشته باشند، هم به دهقانان، هم به اشرافیت فئودال و روحانی و هم به طبقه کارگر. مترجم)

 

۲۶

·    اقشار اجتماعی اگرچه در مبارزه طبقاتی و در سیاست نقش مستقلی بازی نمی کنند، ولی به مثابه متحدین طبقه  اجتماعی مربوطه، نیروی اجتماعی مهمی محسوب می شوند.

 

ادامه دارد.

فرهنگ

پولی فروم فرهنگی
اثری از الفارو سیکوه ئیروز

فرهنگ

پروفسور فرد اشتاون بیل
برگردان شین میم شین


• فرهنگ به معنی پرستاری، مواظبت و تکمیل یک شیئ قابل بهسازی و قابل تهذیب بوسیله انسان ها، بویژه به معنی بهسازی و تهذیب کردوکار حیاتی خود انسان ها ست.
• در زمان های قدیم فرهنگ به معنی آماده کردن زمین برای کشت و کار بکار می رفت.
• آماده کردن زمین برای برآورده ساختن نیازمندی های انسانی را فرهنگ می نامیدند.

• بعدها تربیت، آموزش و تکمیل توانائی ها و امیال انسانی ببرکت «آموزش روحی و معنوی» را فرهنگ نامیدند.
• و سرانجام فرهنگ بمعنی تربیت روحی بکمک فلسفه، علم، اخلاق و هنر بکار رفت.

• در قرن هفدهم و هجدهم مفهوم فرهنگ وسعت بیشتری یافت و شامل همه چیزهائی شد که انسان هم به محیط زیست خود اضافه می کند و هم در توسعه و تکامل خویش به وضع و حال طبیعی خود می افزاید، تا به کمال خویشتن خویش نایل آید.


یوهان گوتفرید هردر (1744 ـ 1803)
نویسنده، شاعر، مترجم، تئولوگ، فیلسوف تاریخ و فرهنگ کلاسیک وایمار (آلمان)
متنفذترین نویسنده و متفکر عصر روشنگری
ستارگان چهارگانه وایمار (هردر، وایلند، گوته، شیللر)
آثار:
بررسی منشاء زبان
ایده هائی راجع به فلسفه تاریخ بشریت
باد و خورشید
متاانتقاد از انتقاد از خرد محض

 

• پوفندورف (1672) ، آدلونگ (1782) و هردر مفهوم فرهنگ را به معنی امروزین آن بکار بردند، که یکی از عناصر مهم مفهوم بورژوائی ـ هومانیستی فرهنگ را تشکیل می دهد.

• مفهوم فرهنگ بسته به این که استکمال انسانی در کدام یک از نکات زیرین دیده می شود، عرصه های اجتماعی و فردی محدود و یا وسیع کردوکار حیاتی انسان ها را در هر فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی در بر می گیرد:

1


• استکمال انسانی در تربیت معنوی ـ روحی، بکمک فلسفه، علم، هنر و غیره.

2


• استکمال انسانی در تحول خلاقانه محیط زیست و تأثیر متقابل این روند بر توسعه و تکامل ماهیت اجتماعی انسان.

3


• استکمال انسانی در تأثیر ایدئولوژی او بر روند فوق الذکر.

• مارکسیسم ـ لنینیسم بر آن است که خصلت فرهنگ هر فرماسیون اجتماعی بوسیله نحوه و نوع شرکت طبقات و اقشار مختلف در تولید، توزیع و از آن خود کردن ارزش های معنوی تعیین می شود، که خود وابسته است به زیربنای اقتصادی و عضوبندی اجتماعی جامعه.

نقش، فونکسیون و تأثیر ارزش های جهان بینانه، اتیکی (اخلاقی) و استه تیکی در رابطه با هدایت رفتار اجتماعی بطور اپریوری (ماورای تجربی) در شخصیت انسانها نهفته نیست، بلکه به مبارزه طبقات برای تسلط بر شیوه تولید ارزش های مادی و معنوی وابسته است.

• به این دلیل است که هر فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی فرهنگ منطبق با خود را پدید می آورد، برای تکمیل خود به آنها نیاز پیدا می کند و فرهنگ در جامعه منقسم به طبقات خصلت طبقاتی دارد.

• فرهنگ در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی، بمثابه جنبه ای از کردوکار حیاتی جامعه در نظر گرفته می شود، جنبه ای که هرچند ذاتی کلیه عرصه های موجود حیات اجتماعی است، ولی با آنها یکسان نیست.

توسعه، تکامل و تشکیل همه جانبه ماهیت انسانی در مبارزه برای تسلط بر نیروهای طبیعی و بویژه در مبارزه برای تسلط بر همزیستی اجتماعی خود، بمثابه محتوای واقعی توسعه فرهنگی تلقی می شود.

• از این رو مفهوم فرهنگ در ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، بیانگر روند استکمال انسان است، انسانی که ببرکت کردوکار خلاق خویش اجتماعی گشته، یعنی انسانی شده است.

• فرهنگ ضمنا بیانگر توسعه نیازمندی ها و توانائی های عملی، فکری، اتیکی و استه تیکی انسان های هر فرماسیون مفروض است.

• و لذا فرهنگ جمع ساده کلیه ارزش های مادی و معنوی که خادم توسعه و تکامل عالی تر بشری باشد، نیست.
• فرهنگ عبارت است از سیستم روابط،، روندها و شیوه های رفتاری که بطور متقابل در همدیگر تأثیر می گذارند.

• چنین سیستمی از عوامل زیر تشکیل می یابد:

1


• از رابطه میان درجه توسعه و تکامل خلاقیت انسانی و روند استکمال خود انسان.

2


• از انعکاس ایدئولوژیکی این رابطه و سمت بخشی به این رابطه.

3


• از شکلگیری حیات معنوی ـ اجتماعی گروه های انسانی (طبقات، خلق ها، ملت ها)

4


• از انطباق عمل انسانی با قوانین واقعیت عینی.

• این پیوند سیستمی دیالک تیکی بطور عینی موجود، خود ویژگی فرهنگ را تشکیل می دهد.

• فرهنگ هر نظام اجتماعی مفروض را این و یا آن گشتاور تشکیل نمی دهد.
• فرهنگ هر نظام اجتماعی مفروض را تأثیر سیستمی این عناصر، تأثیر کلی بطور اجتماعی و جهان بینانه متعین گشته این عوامل تشکیل می دهد، عواملی که همدیگر را مشروط می سازند و متقابلا تحت تأثیر قرار می دهند.

محتوای فرهنگ نظام اجتماعی سوسیالیستی


• محتوای فرهنگ نظام اجتماعی سوسیالیستی عبارت است از هومانیسم راستین، که با ماهیت سیستم کلی سوسیالیسم مطابقت دارد.
• هومانیسم راستین سرچشمه پیشرفت فرهنگی در سوسیالیسم است.

• برقراری وحدت میان استفاده از نیروهای خلاق انسانی و گرایش اخلاقی بسوی استکمال انسانی و تحقق این وحدت، بمثابه عالی ترین اصل عمل دسته جمعی دمکراتیک به رابطه متقابل هماهنگ و به تداخل متقابل توسعه فنی ـ اقتصادی و فرهنگی منجر می شود که یکی از قانونمندی های تشکیل همبود انسانی سوسیالیستی است.

• مراجعه کنید به شعور اجتماعی، ایدئولوژی، انقلاب فرهنگی سوسیالیستی

پایان

مقوله (۲)

 

پروفسور دکتر الفرد کوزینگ

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

شین میم شین 

   

 

 

 ایمانوئل کانت

 

(۱۷۲۴ ـ ۱۸۰۴)

 

برجسته ترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان

 

اثر او تحت عنوان «انتقاد از عقل محض»

 

نقطه عطفی در تاریخ فلسفه

 

و

 

 آغاز فلسفه مدرن

 

محسوب می شود.

 

 کانت در زمینه های زیر

 

 دورنمای فراگیر نوینی به روی فلسفه گشوده است:

 

اتیک

 

 (انتقاد از عقل عملی)

 

استه تیک

 

 (انتقاد از قوه قضاوت)

 

مذهبفلسفه

 

حقوقفلسفه

 

تاریخفلسفه

 

 

 

۱

 

·      کانت در اثر بسیار ارزشمند خود بنام «انتقاد از خرد محض» سیستم مقولتی جدیدی عرضه کرد.

 

 

 

۲

 

·      او برخلاف ارسطو، مقولات را نه انعکاس جهان عینی، بلکه (از موضع ایدئالیسم ذهنی) به مثابه مفاهیم اساسی ـ حقیقی خرد محض محسوب داشت.

 

·      (کانت، ب ۱۰۷)

 

 

 

۳

 

·      بنابرین کانت بنیان مقولات را نه در پیوندهای عینی جهان مادی، بلکه در تفکر محض می جوید.

 

 

 

۴

 

·      تفکر محض ـ به نظر کانت ـ در فرم های قضاوت نمودار می گردد.

 

 

 

۵

 

·      از این رو ست که او مقولات زیر را از فرم های قضاوت متداول در منطق آن زمان استخراج می کند:

 

 

 

الف

 

·       کمیت

 

ب

 

·      کیفیت

 

پ

 

·      رابطه

 

ت

 

·      مودالیته

 

 

 

۶

 

·      کانت بدین طریق، چهار دسته زیر از مقولات را بدست می آورد:

 

 

 

الف

 

مقولات کمیت

 

 

 

۱

 

·      یکتائی (وحدانیت)  

 

۲

 

·      چندتائی  (کثرت)

 

۳

 

·      همه تائی (کلیت)

 

 

 

ب

 

مقولات کیفیت

 

 

 

۱

 

·      واقعیت

 

۲

 

·       نفی

 

۳

 

·      تحدید (محدودسازی)

 

 

 

پ

 

مقولات رابطه

 

 

 

۱

 

·       جوهر و تصادف

 

۲

 

·       علت و معلول

 

۳

 

·      تأثیرمتقابل 

 

 

 

ت

 

مقولات مودالیته

 

 

 

۱

 

·       امکان ـ عدم امکان (محال)

 

 

 

۲

 

·       هستی ـ نیستی (وجود و عدم)

 

 

 

۳

 

·      ضرورت ـ تصادف

 

·      (کانت، ب ۱۰۶ )

 

 

 

ادامه دارد.

سیری در مرثیه ابتهاج «طبری» در رثای احسان طبری (۲۸)



تحلیل
از

میمحا نجار

خلقت او خود خطا بود از نخست
شیشه
 کی ماند به سنگستان
 درست؟


جان نازآیین آن آیینه رنگ
چون کند
با
سیلی این سیل سنگ؟

از شکست او که خواهد طرف بست؟
تنگی دست جهان است این شکست

پیش روی ما گذشت این ماجرا
این کری تا چند،
 این کوری چرا؟

۱
خلقت او
خود
خطا بود
 از نخست
شیشه
 کی ماند به سنگستان
 درست؟


معنی تحت اللفظی:
آفرینش احسان طبری
از
همان آغاز
خطا بود.

برای اینکه
جای شیشه
سنگستان
نیست.


این بیت فوق العاده غنی و قوی مرثیه
مملو از خرافه است.

اینهم روی دیگر سایه است.

سایه
به لحاظ کیفیت واژه هایش
تفاوت چشمگیری با خواجه ندارد.

مفهوم خلقت
بدان معنی است
که
طبری
مخلوق خدایی
است.

خدایی
که
فاقد علم غیب
(آینده دانی)
است.

خدایی
که
خاطی
است.

خدا
اصولا و اساسا
نمی بایستی
طبری
را
خلق کند.

چرا و به چه دلیل؟

۲
خلقت او
خود
خطا بود
 از نخست
شیشه
 کی ماند به سنگستان
 درست؟


به این دلیل تجربی و منطقی
که
طبری از جنس شیشه بود و زادگاه او از جنس سنگستان.

این خرافه سایه
اما
به
چه معنی است؟

این بدان معنی است
که
طبری
از
همان بدو تولد
شخصیتی شفاف و زلال و اهورایی
بوده است.

به
زبان خواجه
طبری
لعل ناب مادرزاد
بوده است.
 


گر جان بدهد سنگ سیه
لعل
 نگردد

با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد


معنی تحت اللفظی:
سنگ سیاهرنگ
حتی اگر جان بدهد،
نمی تواند به لعل استحاله یابد.
برای اینکه
بدذات
است
و
با
ذات بد
نمی توان کاری کرد.


تئوری بنیاد سعدی و بعد حافظ
یکی از مخوف ترین و خطرناک ترین تئوری های خرافی آندو ست.

بر اساس این تئوری فاشیستی و فوندامنتالیستی
شطی از خون مردم
به
راه افتاده است
و
به
راه
می افتد.

این همان خرافه دوئالیستی خیر و شر
(هابیل و قابیل)
در
کتب مقدس
و
در
اشعار احمد شاملو
است
که
خواجه
 به
شکل دوئالیسم لعل و سنگ
 و
سایه
به
شکل دوئالیسم شیشه و سنگ
بسط و تعمیم می دهند.

۳
خلقت او
خود
خطا بود
 از نخست
شیشه
 کی ماند به سنگستان
 درست؟


سایه
در
این بیت مرثیه
اندیشه دیالک تیکی دقیق قبلی مطروحه در ابیات قبلی
(خوشه خوشه گرد کردن و خرمنی تشکیل دادن)
را
فراموش می کند
و
تبر بر تبار تئوری توسعه
فرود می آورد.

خدای خاطی
در
قاموس سایه
طبری
را
لعل آسا
آفریده است.

این
عملا
به معنی بی خبری سایه از دیالک تیک کمیت و کیفیت
(قانون دیالک تیکی گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی)
است.

دلیل این حواسپرتی شاعر
 عذاب الیمی
است
که
روح و روانش
را
فراگرفته است.

مصیبت نهفته در این مرثیه
چنان عظیم است
که
خواننده
را
در
دریایی از اشک
غوطه ور می سازد.

ما
سال ها قبل
قلم به دست گرفتیم
تا
این مرثیه
را
تحلیل کنیم.

سیل بی امان اشک
اما
امان
نداد. 

ادامه دارد.

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۳۷۳)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

طبقه اجتماعی

ادامه

 

۶

·    برای تشخیص و تعیین هر طبقه اجتماعی باید کلیه این معیارها در پیوندشان و در وابستگی متقابل شان مورد توجه قرار گیرند.

 

۷

·    از این میان، جایگاه اعضای جامعه نسبت به مهمترین وسایل تولید و مالکیت بر مهمترین وسایل تولید از اهمیت بنیادی برخوردارند.

 

۸

·    ریشه جایگاه اجتماعی هر طبقه اجتماعی و در وابستگی بدان، قدرت سیاسی هر طبقه اجتماعی، در مناسبات مالکیت بر مهمترین وسایل تولید جامعه است.

 

۹

·    وجود طبقات اجتماعی و مبارزه طبقاتی را مورخین و  اقتصاددانان بورژوایی قبل از مارکس تشخیص داده بودند.

·    البته بی آنکه بتوانند به توضیح علمی ماهیت آنها و تشکیل تاریخی آنها و آینده طبقات اجتماعی نایل آیند.

 

۱۰

·    توضیح علمی ماهیت طبقات اجتماعی، تشکیل تاریخی آنها و آینده طبقات اجتماعی یکی از خدمات علمی بزرگ مارکس بوده است.

 

۱۱

·    مارکس این خدمت علمی بزرگ خود را به شرح زیر توضیح می دهد:

 

 

·    «کارهای جدیدی که من انجام داده ام، به شرح زیر بوده اند: 

 

الف

·    اثبات این حقیقت امر که وجود طبقات اجتماعی با مراحل (پلکان های) توسعه تاریخی معین تولید، در رابطه است.

 

ب

·    اثبات این حقیقت امر که مبارزه طبقاتی بالضروره (جبرا) به دیکتاتوری پرولتاریا منجر می شود.

 

پ

·    اثبات این حقیقت امر که دیکتاتوری پرولتاریا خود فقط مرحله گذاری را تشکیل می دهد که به از بین رفتن طبقات اجتماعی و تشکیل جامعه بی طبقه منجر می شود.»

·    (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۸، ص ۵۰۸)

 

۱۲

·    طبقات اجتماعی و مبارزه طبقاتی به طور تاریخی پدید آمده اند.

 

۱۳

·    در تاریخ بشریت مرحله ای وجود داشته است که از طبقات اجتماعی و مبازه طبقاتی اثری نبوده است.

 

۱۴

·    اولین فرماسیون اقتصادی جامه بشری، یعنی جامعه اولیه، جامعه بی طبقه ای بوده است که بنیانش بر مالکیت همگانی (اشتراکی) بر وسایل تولید و کار مشترک همه اعضای جامعه بوده است. 

 

۱۵

·    با توسعه نیروهای مولده، نیروی کار انسانی توان تولید مازاد بر احتیاج همبود را کسب می کند.

 

۱۶

·    با تصاحب اضافه تولید، مالکیت خصوصی بر وسایل تولید پا به عرصه وجود می نهد و به برکت مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، استثمار آغاز می شود.

 

۱۷

·    مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و استثمار، بنیان های عینی لازم برای تشکیل طبقات اجتماعی و مبارزه طبقاتی اند.

 

۱۸

·    بنابرین، تقسیم جامعه به طبقات اجتماعی استثمار گر و استثمارشونده، به طبقات اجتماعی به لحاظ اقتصادی و سیاسی حاکم و تحت ستم و سلطه، به طور تاریخی مشروط می شود و بنیان های خود را در تولید دارد.

·    یعنی در مهمترین حوزه جامعه بشری دارد.

 

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (بخش سوم)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

  

۲۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2817

 

۲۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2832

 

۲۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2839

 

۲۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2858

 

۲۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2867

 

۲۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2875

 

۲۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2880

 

۲۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2886

 

۲۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2892

 

۳۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2896

 

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۳۰)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

آزادی از نظر من یعنی قبل از هر چیز عروج انسان از طریق رها شدن از خرافات. آدمیزاد خرافه پرست از بردگی و جهل خودش دفاع می کند و مرا با خودش به بردگی می کشاند.

احمد شاملو

 

۱

آزادی (اختیار)

در

دیالک تیک آزادی و ضرورت 

(اختیار و جبر)

وجود دارد.

 

۲

حتی خواجه شیراز می داند:

رضا

به

داده بده

وز جبین گره بگشا

که بر من و تو در اختیار (آزادی) نگشاده است

 

۳

هر اخوند خری حتی در قرون وسطی

از

این دیالک تیک خبر داشته است.

 

۴

آزادی هر فرد به اندازه درک او از جبر (ضرورت) است.

بی اعتنایی به جبر عینی

کسب و کار آنارشیسم و فاشیسم و اگزیستانسیالیسم کثافت است.

 

۵

مختاریت (اختیارمندی، آزادی ) آدم ها 

بسته به درجه وقوف انها به جبر (قوانین و قانونمندی های عینی هستی) است

 

۶

وقتی خری می گوید:

من در بیرون زمان ایستاده ام

و

یا

من در بیرون تاریخ ایستاده ام

و

یا

من آن مجرد را جسته ام

آزاد و مختار نیست.

بیسواد و بدبخت و برده است.

 

تمام مردم دنیا به یک زبان سکوت می‌کنند.

پرویز شاپور

 

۱

به یک زبان که نه.

مش شاپور.

 

۲

به یک دلیل

حداقل

شاید.

 

۳

به دلیل خریت

و

یا

بی خبری

و

یا

خرپروری

و

مفت خوری

 

کوپرنیک و گالیه خرافات کلیسا را بی اعتبار ساختند:

مرکزیت و سکون زمین را رد کردند

 

داروین در بیولوژی

منشاء حیوانی انسان را اثبات کرد:

از جمادی مردم و نامی شدم

وزنما مردم به حیوان سر زدم

را

تا حدودی اثبات کرد

 

داروین هرگز نگفت میمون = انسان

 

فروید

 زباله

 است

اصلا کسی نیست که بیدارگر بشر باشد

فروید خردستیز است

خرافات یونگ و فروید ارزش علمی ندارند

 

علوم

فقط می توانند جزئیات واقعیت عینی را تماتیزه کنند.

موضوعیت بخشند.

 

۱

با علوم نمی توان به کشف حقیقت نایل آمد.

 

۲

برای کشف حقیقت به خرد کل اندیش (فلسفه مارکسیستی - لنیینستی) نیاز بی چون و چرا هست که ضمنا نتایج علوم مختلف را تعمیم می بخشد.

 

۳

تعمیم یعنی گذار از خطه منفرد و خاص به عالم عام

 

۴

مثلا گذار از اتم، مولکول، بافت، سلول و اندام و جسم و غیره به ماده

 

۵

گذار از مفهوم، حکم، قضاوت، تئوری، احساس، استنباط، دانش تجربی ، خرافه، مذهب و غیره به روح (شعور)

 

مثال

در زمینه ازدواج دولت با انحصارات در سرمایه درای انحصاری ـ دولتی

 

۱

دولت آلمان امپریالیستی

آپارتمان های آلمان شرقی

را

پس از شکست سوسیالیسم

به کنسرن های خانه سازی فروخته است.

 

۲

حدس بزنید به چه قیمتی؟

 

۳

ظاهرا

هر خانه ای در این آپارتمان ها

را

که توسط شهروندان آلمان سوسیالیستی

به خون دل بر خرابه های جنگ جهانی دوم

بنا شده بودند

به

۸۰۰۰  مارک

فروخته است.

 

۴

اکنون کنسرن های امپریالیستی به بهانه تعمیر و نوسازی خانه ها

قیمت ها را صد برابر کرده اند و مستأجرین چه بسا پیر و بیمار را بیرون رانده اند.

 

۵

در برلین

اکثریت جمعیت زحمتکش

بی خانه مانده اند.

 

۶

حتی کسانی که درآمد خوبی دارند

توان پرداخت اجاره خانه را ندارند.

 

۷

جنبشی تحت رهبری ایرانی مهاجری

به 

نام روزبه

در برلین سرکشیده که خواهان سلب مالکیت از کنسرن های خانه سازی است.

 

۸

در قانون اساسی برخی از ایالات آلمان

سلب مالکیت از سرمایه داران 

مجاز است.

 

۹

اما دادگاه قانون اساسی مجاز نمی دارد.

 

۱۰

حالا می توان دریافت که چه ثروت کلانی

 از

 این مفت فروشی خانه های خلقی به انحصارات

 نصیب بورژوازی خانه سازی

شده است.

ادامه دارد.

بحثی راجع به ایده ئولوژی و فلسفه (۱)

 

 

حریف

سوسیالیزم علمی هیچ ایدئولوژی خاصی در پس خود ندارد. 

مارکس عمر دو چیز را تمام کرد:

۱

 ایدئولوژی 

را

۲

فلسفه

را

 

یعنی 

پس از تزهای علمی مارکس ، 

بشر با واقعیت امور آنطور که هستند 

برخورد می کند

 و

 نه آنگونه که از عینک و دریچه ی ایدئولوژی و آگاهی کاذب و جهان وارونه ،

 دیده می شود.

 

مارکس ثابت می کند 

که 

علوم انسانی و جامعه ی بشری نیز مانند علوم طبیعی ، 

یکسری قانون مندی ها (که البته پیچیده ترند) را دارا ست 

و 

همینطور این علوم و این دانش مربوط به انسان 

به هم پیوسته هستند. 

یعنی

 بر خلاف علوم اجتماعی بورژوایی 

که 

حوزه های دانش اقتصادی و اجتماعی و روانشناختی و … 

را 

از یکدیگر جدا می کند،

 نزد مارکس این حوزه ها کاملا پیوستگی دارند.

 

در جامعه ی بی طبقه ی سوسیالیستی، 

نیازی به ایجاد ایدئولوژی و هژمونی برای توجیح چیزی وجود ندارد 

تا 

بر طبقه ای حاکم شود

 

شین میم شین 

 

 ما

این

 ترهات مدعیان پرمدعای چپنما

را

نخست تجزیه و سپس تحلیل می کنیم:

 

۱
 

سوسیالیزم علمی 

 

هیچ ایدئولوژی خاصی در پس خود ندارد. 

 

۱

 

منظور از سوسیالیسم علمی چیست؟

 

۲

 

ما

 

در 

 

تاریخ ایده ها

 

با

 

دو نوع سوسیالیسم

 

سر و کار داشته ایم:

 

الف

 

با

 

سوسیالیسم اوتوپیکی

 

با

 

نمایندگانی از قبیل فوریه، سن سیمون و اون

 

ب

 

با 

 

سوسیالیسم علمی

 

با

 

نمایندگانی از قبیل مارکس و انگلس

 

 

 

۳

 

صفت علمی برای سوسیالیسم

 

به منظور مرزبندی آن با سوسیالیسم اوتوپیکی است.

 

 

 

۴

 

این به معنی گذار از اوتوپی به علم است.

 

 

 

۵

 

سوسیالیسم

 

دیگر

 

نه

 

مبتنی بر اوتوپی، 

 

بلکه 

 

مبتنی بر علم

 

 است.

 

سوسیالیزم علمی 

هیچ ایدئولوژی خاصی در پس خود ندارد.

 

۱

 

از همین جمله مدعیان پر مدعای چپنما

 

بی خبری آنها 

 

از 

 

مفهوم ایده ئولوژی

 

 آشکار می گردد.

 

۲

 

مدعیان پر مدعای چپنما

 

نمی دانند 

 

که

 

ایده ئولوژی،

 

چیزی طبقاتی است.

 

۳

 

یعنی 

 

بر

 

پیشانی هر ایده ئولوژی،

 

مهر طبقه اجتماعی معینی کوبیده شده است.

 

۴

 

این

 

بدان معنی است 

 

که

 

هر طبقه اجتماعی در هر جامعه

 

دارای ایده ئولوژی خاص خویش است.

 

۵

از این رو ادعای مدعیان پرمدعا مبنی بر اینکه

سوسیالیزم علمی 

 

هیچ ایدئولوژی خاصی در پس خود ندارد.

 

جفنگی بیش نیست.

 

سوسیالیسم علمی

 

که

 

سوبژکت نیست، 

 

که

 

طبقه اجتماعی 

 

نیست

 

تا

 

ایده ئولوژی 

 

داشته باشد.

 

 

 

تئوری سوسیالیسم علمی

 

از

 

قضا

 

ایده ئولوژی

 

است.

 


تئوری سوسیالیسم علمی

 

ایده ئولوژی طبقه کارگر

 

است.

 

 

 

مارکسیسم ـ لنینیسم

 

ایده ئولوژی

 

است.

 

 

مارکسیسم ـ لنینیسم

ایده ئولوژی طبقه کارگر

 

است.

 


مارکسیسم ـ لنینیسم

 

درست به همین دلیل

 

یعنی

 

به دلیل ایده ئولوژی طبقه کارگر بودن

 

همزمان

 

علم

 

است.

 


مارکسیسم ـ لنینیسم

 

دیالک تیکی از علم و ایده ئولوژی 

 

است.

 

ادامه دارد.

 

خود آموز خود اندیشی (۱۱۹)

 

شین میم شین

 

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۱ ـ ۱۵)

 

۱  

مکافات موذی، به مالش مکن

که بیخش بر آورد باید ز بن

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص  ۱۱ ـ ۱۵.)

 

معنی تحت اللفظی:

وقتی قصد تنبیه مردم آزاری

را

داری،

او

را

به لحاظ اقتصادی تنبیه نکن.

 

بهتر است که ریشه کنش کنی.

 

سؤال

 

سعدی

 در

 این بیت شعر،

برای تعیین شیوه برخورد شبان با گرگ،

تئوری فاشیستی ب

را

به خدمت می گیرد و از مفهوم «موذی» استفاده می کند.

 

جواب

 

سعدی

 در

 این بیت شعر،

برای تعیین شیوه برخورد شبان با گرگ،

تئوری فاشیستی بنیاد

را

به خدمت می گیرد و از مفهوم «موذی» استفاده می کند.

 

۲

مکافات موذی، به مالش مکن

که بیخش بر آورد باید ز بن

 

ما تئوری بنیاد را مستقلا و مفصلا مورد بحث قرار داده ایم.

 

زمامدار رعیت ستیز به نظر سعدی،

خوی مردم آزار خود

را

 از

شکم مادر

 با

خود

 آورده است،

 مثل افعی و عقرب و اژدها ست

و

 با

 او

 باید همان رفتار را کرد که با جانوران موذی می کنند.

 

۳

مکافات موذی، به مالش مکن

که بیخش بر آورد باید ز بن

 

سؤال

 

سعدی

 دیالک تیک مکافات (پ  و ک )

را

به شکل دیالک تیک م  و ج  بسط و تعمیم می دهد

و

در

 مورد گرگ بداندیش خونخوار رعیت ستیز

قطب جان

را

عمده می کند

و

نه

قطب مال

را.

 

جواب

 

سعدی

 دیالک تیک مکافات (پاداش و کیفر)

را

به شکل دیالک تیک مال و جان بسط و تعمیم می دهد

و

در

 مورد گرگ بداندیش خونخوار رعیت ستیز

قطب جان

را

عمده می کند

و

نه

قطب مال

را.

 

۴

ما

به

 این دیالک تیک سعدی

بارها وبارها

 برخورد می کنیم:

 

۵

سعدی

 بعدها

در

گلستان

 دیالک تیک مکافات

را

به شکل دیالک تیک مال و گوشمال بسط و تعمیم خواهد داد.

 

نه هرکس سزاوار باشد، به مال

یکی مال باید، یکی گوشمال.

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص  ۷۷)

 

معنی تحت اللفظی:

هرکس سزاوار تربیت با مال نیست.

یکی

سزاوار تربیت با مال است

و

دیگری

سزاوار تربیت با گوشمال.

 

بعد

در

همان گلستان

  همین رهنمود

را

از

قول ملک

در حق راهزنان (نوع دیگری از  گرگجماعت) صادر خواهد کرد:

 

نسل فساد اینان، منقطع کردن اولی تر است

و

 بیخ تبار ایشان بر آوردن،

که

آتش کشتن و اخگر گذاشتن

و

 افعی کشتن و بچه نگاه داشتن،

کار خردمندان نیست.

(سعدی، «گلستان»، باب اول،  ص ۲۱ ـ ۲۴)

 

معنی تحت اللفظی:

بهتر آن است که نسل گندیده رهزنان قطع شود

و

تبار آنان ریشه کن شود.

 

برای اینکه خاموش ساختن آتش و بی اعتنایی به اخگر

و

کشتن افعی و بی اعتنایی به بچه افعی

کار بخردانه ای نیست.

 

سعدی

از

قول ملک

حتی

رحم بر کودکان راهزن

را

کاری نامعقول خواهد دانست.

 

رد پای فکری سعدی

را

در

جنایات اجامر جماران

نمی توان ندید.

 

ادامه دارد.

سیری در ترانه ای از احمد عاشورپور (۱)

 

 آفتاب خیزان
شعر از

 جهانگیر سرتیپ پور

آواز از 

احمد عاشور پور

https://www.youtube.com/watch?v=vBA51Rpo_kc

 

تحلیلی از 

شین میم شین

 

 احمد عاشورپور

(۱۲۹۶ - ۱۳۸۶)

زاده بندر انزلی واقع در شمال ایران و استان گیلان

مهندس کشاورزی، خواننده، آهنگساز و ترانه‌ سرا

بیشتر ترانه‌ های او به زبان گیلکی و برخی نیز به زبان فارسی  

  پدر موسیقی خلقی (فولکلور) گیلان  

 

آثار:

آهو

 عزیز لاکوی

   بیشیم کوه دارم تو را یاد بوخودا

   گیلکه جان

   گول بیاره

   کو سامان

   لیلا

   اوی لیلی

   باور نوکون

   چشمک بزن ستاره

   دریا توفانیه

   انتظار

   گول ابریشم

   همسایه لاکوی

 جانه کور

   مهتاب شبان

 نوکون ناز

   شیرین لاکو

   سورخه جول

   تام بزن

   عاشق رخسار نیکو

 انتظار

  گل بیاره

   کاکل قناری

   خانهٔ تو

   نازنین گوهرم

   نازه لیلا

   روی یار دگرم

   زهره جان

   ای خودا

   جان مریم

   کوراشیم

   کوری جان

   می دیل

   می‌کوچی لاکوی

   نوکون جفا تو کور می امره

   اهوی مار

   پاچه لیلی

   پائیز بامو باز

   یاره بردنه بامو

 

· سحرگه، او بود و من، مست و مستانه

· دور از چشمان یگانه و بیگانه

· رفتیم تا دامن کوه، شانه به شانه

 

· روی سبزه، پای چشمه، نزد دلبر

· خوش نشستم رو به خاور

 

· بنهادیم چهره بر هم

· آسمان را شعله بر دامن فتاد

· آن مه ندا داد:

· «آتش، آتش

· شعله با مه در کشاکش

· آسمان آتش به جان است

· او مگر از عاشقان است؟!»
 

· گفتم:

· «ای یار سرمست، اکنون رویت نماید

· آسمان، آیینه در دست

· آفتابخیزان است

· آفتابخیزان است.»

 

پایان

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۲۹)

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

ما 

با 

دو نوع از اشرافیت برده دار، فئودال و روحانی و بورژوازی در تاریخ 

سر و کار داشته ایم:

 

۱

با

طبقات مترقی آغازین برده دار، فئودال ـ روحانی و بورژوازی آغازین

 

۲

با

طبقات مرتجع برده دار، فئودال ـ روحانی و بورژوازی واپسین

 

۳

بورژوازی وعده نداده بود تا پس بگیرد

 

۴

بورژوازی سقوط کرده است.

 

۵

دستاوردهای انقلابات بورژوایی از خرد و خردگرایی و برابری طلبی و آزادی خواهی و برادری طلبی و استقلال نظری و عملی انسان ها و اخلاق و هنر و استه تیک و پیشرفت تاریخی و غیره

نه

وعده های بورژوایی

بلکه تسلیحات فکری انقلابی ضد فئودالی بورژوایی بوده اند.

 

۶

اشرافیت برده دار و فئودال و روحانی هم روزی روزگاری انقلابی بوده اند که بعد به مرتجع تبدیل شده اند.

 

۷

تفاوت حضرت محمد و علی و یاران

با

اجامر جماران

نیز

همین جا ست.

 

۸

مسیح و مسحیت و محمد و علی و اسلام آغازین

انقلابی بوده اند

 

۹

انگلس

در مسیحیت اغارین نوعی سوسیالیسم دیده است.

 

۱۰

بورژوازی بسان اشراف برده دار و فئودال و روحانی

دیگر سوبژکت تاریخ نیست

به همین دلیل از ظرفیت انقلابی تهی شده است

 

۱۱

سوبژکت تاریخ

دیری است که طبقه کارگر است و همه وظایف تاریخی مثبت بورژوایی را اکنون به عهده دارد.

 

۱۲

بورژوازی دیگر نمی تواند

حتی

ملت بسازد

 

۱۳

ملت سازی اکنون توسط حزب کمونیست مثلا در جمهروی خلق چین صورت می گیرد.

 

۱۴

بورژوازی در عراق و افغانستان و لیبی و سوریه و غیره

آدمکش می سازد

ارتش و نیروی ویژه می سازد

 

ولی نمی تواند ملت بسازد.

 

۱۵

بورژوازی

کشورهای کثیرالمله مثلا یوگوسلاوی را

تجزیه می کند

به مستعمرات کوچک تبدیل می کند.

 

امثله برای تسهیل فهم افکار اند.

 

 

۱

مفاهیم مثل عروسک های تو در توی روسی اند:

 

۱

مثال:

مفهوم ماده از تجرید همه فرم های وجودی ماده

تشکیل یافته است.

 

۲

مفهوم ماده

عالی ترین مفهوم فلسفی است

یعنی مقوله فلسفی است.

 

۳

عالی تر از مقوله ماده مفهومی یافت نمی شود.

 

۴

یعنی

مفهومی وجود ندارد که در برگیرنده مفهوم ماده باشد.

 

۵

روح (شعور) هم به همین سان.

 

۶

مفهوم ماده

از تجرید جمادات و نباتات و جانوران و انسان

تشکیل یافته است

 

۷

مقوله ماده

بزرگ ترین عروسک ماتروشکای در عرصه مفاهیم فلسفی است.

 

۸

نباتات

از تجرید خزه ها، جلبک ها، گیاهان، درختان و غیره تشکیل یافته است.

 

۹

عروسک ماتروشکای کوچکتر از عروسک ماتروشکای ماده است.

 

و الی اخر

 

اينكه امروزه بورژوازى به فوندامنتاليسم و فاشيسم و حتى شيوه برده دارى روى آورده است ، براى پس گرفتن وعده هاى ليبرالى پايه اى جهت استثمار بيشتر است.

حریف

 

۱

نه.

سقوط بورژوازی

از خیلی وقت ها پیش

شروع شده است.

 

۲

بورژوازی مترقی آغازین

پس از ورود خودآگگاهنه پرولتاریا به صحنه تاریخ (کمون پاریس، مارکسیسم)

همه دستاوردهای مثبت و مترقی انقلابات بورژوتی

را

حتی

شعارهای برنامه ای آن

را

یعنی آزادی برابری و برادری را

خرد و خردگرایی

را

ناسیونالیسم و فمینیسم و همبستگی و هومانیسم و روشنگری و اتیک و استه تیک و هنر و غیره را

به گور سپرده است.

 

۳

فلسفه نیچه

فلسفه ی خاتمه این کفن و دفن است.

 

۴

فویرباخ

خاتم الفلاسفه فلسفه کلاسیک آلمان (فلسفه بورژوایی آغازین) بوده است

 

۵

نیچه

خاتم الفلاسفه فلسفه بورژوایی واپسین است.

 

۶

ما با سقوط تاریخی بورژوازی سر و کار داریم

 

۷

به همین دلیل

همه وظایف تاریخی مثبت و مترقی و انقلابی بورژوازی

به عهده طبقه کارگر افتاده است.

 

۸

بورژوازی دیگر ظرفیت و توان

انجام کار مثبتی را ندارد.

 

تأملی در مفاهیم

 

چه فرقی بین تفاوت واختلاف وجود دارد؟

حریف

 

۱

مفاهیم

به

ماتروشکای روسی

شبیه اند.

 

۲

مفهوم نبات

در بر گیرنده مفهوم درخت

و

مفهوم درخت

در برگیرنده مفهوم سرو

است.

 

۳

مفاهیم

حاوی

هیرارشی (سلسه مراتب) مفهومی اند:

مثل کاتولیسیسم و یا تشیع

که

ساختار مبتنی بر هیرارشی دارند:

طلبه

آخوند

حجة الاسلام

آیة الله

ائمه

انبیاء

الله

 

۴

فرق

 (اختلاف، مختلف)

مفهومی فلسفی است که از تجرید ساده ترین تمایزات میان چیزهای هستی تشکیل شده است.

 

۵

با تعمیق فرق

تفاوت تشکیل می یابد که به نوبه خود مفهومی فلسفی است

 

۶

تفاوت عمیقتر و غنی تر از فرق است و در دیالک تیک هویت و تفاوت وجود دارد.

 

۷

یعنی

تفاوت میان چیزها

دال بر هویت خاص تک تک آن چیزها ست.

 

۸

تصاد

عمیقتر و غنی تر و اساسی تر

از 

فرق (اختلاف) و تفاوت 

است.

 

۹

هیرارشی فرق، تفاوت و تضاد وجود دارد.

 

۱۰

از رشد و توسعه فرق

تفاوت تشکیل می یابد

و

از رشد و توسعه تفاوت

تضاد.

 

۱۰

عکس این روند هم امکان پذیر است:

تبدیل تضاد به تفاوت و تبدیل تفاوت به فرق

 

۱۱

مثال

در جامعه طبقاتی

فرق ها به تفاوت و تفاوت ها به تضادها

استحاله می یابند

 

۱۲

در جامعه سوسیالیستی

برعکس

تضادها

اندک اندک به تفاوت ها

و

تفاوت ها به فرق ها

تنزل می یابند.

 

خوداندیشی به عوض طوطی وشی

 

۱

مش رحیم

حتی

کلمه ای

از آن خود ندارد.

 

۲

جملات و ابیات شعر این و آن را

مو به مو

بسان طوطی طراری

تکرار می کند

و

خیال می کند که شق القمر می کند.

 

۳

اگر کسی هم بخواهد راجع به «نظر» او ابراز نظر کند،

خواه و ناخواه

نظرات این و آن را به چالش خواهد کشید.

 

۴

چه اوپورتیسم سنجیده ای دارند

عیرانیون عالیمقام

 

فلسفه گوهر وارگی این و خرمهره وارگی ان

(دیده شدن، مطرح شدن، برجسته شدن این و نادیده ماندن آن)

 

۱

این چیزها در ذات کسی نهاده نشده اند.

 

۲

این چیزها

ربطی هم به فقر و غنا هم ندارند.

 

۳

حقیقت

عینی است

و برای همه یکسان است.

 

۴

کشف و ابلاغ حقیقت عینی و حراست از حقیقت عینی

با منافع طبقاتی آدم ها

مشروط می شود.

 

۵

منافع طبقاتی ایادی امپریالیسم

آنها را به کوری و کری و خری

وامی دارد.

 

۶

حقیقت عینی

به نفع شان نیست.

 

۷

مثال

چرا

اشغال کریمه توسط روسیه محکوم می شود

کریمه ای که اساسا مال روسیه بوده است

ولی اشغال و تخریب و کشتار مردم افغانستان و عراق و لیبی و سوریه و غیره

مسکوت می ماند؟

 

۸

در عراق ویرانه ۳ میلیون نفر تا کنون نفله شده

در یمن؟

در سوریه؟

در افغانستان؟

در لیبی خدا می داند که چند میلیون نفر نفله شده اند و خواهند شد.

 

۹

مگر افغانی ها و عراقی ها و یمنی ها و سوری ها آدم نیستند؟

 

۱۰

پس حقوق بشر کجا ست؟

 

۱۱

پس ارزش های رنسانس و روشنگری و عصر جدید اروپایی و غیره کجا هستند؟

 

دزد چیست؟

 

۱

استحمار

یعنی خر کردن همنوع.

 

۲

استعمار

یعنی مستعمره کردن کشورهای دیگر.

 

۳

استثمار

یعنی بهره کشی از همنوع.

 

۴

دزد

عضو و جزو تحتانی ترین لایه جامعه است.

 

۵

دزد

جزو بی خانمانان بی همه چیز جامعه است

که

لومپن پرولتاریا 

نامیده می شود.

 

۶

امیر کبیر و دبیر صغیر

عضو و جزو طبقه حاکمه اند.

 

۷

استثمارگر و استحمارگرند.

نه دزد.

 

۸

اعضای طبقه حاکمه

خواه در اریکه قدرت و خواه در انتظار نشستن بر اریکه قدرت

حتی اگر دزدی کنند

یعنی

مخفیانه اموال این و ان را تصاحب کنند

باز هم دزد محسوب نمی شوند

 

۹

غارتگر

چپاولگر

بیدادگر

محسوب می شوند.

 

۱۰

مثال

جورج بوش به مثابه نماینده امپریالیسم

عراق را تسخیر کرد

و

بسان چنگیزخان

حتی

آثار موزه عراق را غارت کرد

چه رسد به نفت و گاز و غیره اش.

 

۱۱

جورج بوش و ایادی و اذنابش که دزد محسوب نمی شوند

تا

اجامر فوندامنتالیستی

گیر شان آورند و انگشتان دستان شان را ببرند.

 

۱۲

جورج بوش و امثالهم

استثمارگر و استعمارگر و استحمارگرند.

غارتگرند.

بیدادگرند

 

نظر شما محترمه !

اما از نظر من عشق فقط میتونه عشق باشه

هیچ تعریف دیگه ای نداره

البته اگه عشق واقعی باشه

حریف عاجز از تفکر

 

۱

ما اصلا نمی خواهیم که نظرمان برای کسی محترم باشد.

 

۲

ما دنبال هماندیش می گردیم و نه دنبال پیرو و نوچه و نوکر و کنیز و کلفت.

 

۳

شما که عاجز از تعریف مفهوم عشقید

چگونه می توانید عشق واقعی را از عشق غیرواقعی تمیز دهید؟

 

چه تعریفی از واقعیت و واقعی دارید؟

واقعیت واقعیت است؟

واقعی واقعی است؟

 

۴

پیش شرط لازم برای تمیز خر از کرگدن

تعریف پیشاپیش خر و کرگدن است.

 

۵

سعی کنید چیزها را تعریف کنید

 

۶

درخت

درخت است. 

تعریف درخت نیست. 

چنین ادعایی

نشانه بدبختی و بیسوادی آدمی است.

نشانه خردستیزی او ست.

کسب و کار اجامر خر و خردستیز عرفان همینه:

آفتاب آمد دلیل آفتاب

 

۷

حتی جانوران به چنین ذلت فکری و معرفتی تن در نمی دهند.

 

۸

خر نمی گوید:

گیاه گیاه است.

 

۹

خر به کره اش تمیز گیاه سمی از گیاه غذایی را می آموزد

 یعنی

 گیاهان را به سلیقه خود تعریف می کند

 

تأملی در مفهوم عشق

 

اون چيزى كه ازش به عشق تعبير شده هيچى نيست جز يك نوع وابستگى ، وابستگى از نوع اعتياد كه تحت فرمان قسمتى از مغز است كه عواطف را كنترل مى كند ، اگر عاشق دست از خريت بردارد و واقع بينى پيشه كند و اين وابستگى مرض گونه را مهار كند مانند كسى كه ترك مواد مخدر كرده بعد از مدتى ذهن و فكرش از اين اعتياد كاملا پاك شده و در كمال حيرت وقتى به حماقتهاى خود در اين باره فكر مى كند شرمسار از گذشته خود مى شود ٠ در عشق نه از محبت خبرى است و نه از علاقه فقط وابستگى است كه از نياز خود آدم ناشى مى شود براى همين است كه به محض بى نيازى يا نااميدى از رفع نياز از طرف به نفرت تبديل مى شود

 

حریف

 

۱

آره.

حق با شما ست.

حق تا حدودی با شما ست.

 

۲

عشق ولی مفهوم بغرنج تری است

 

۳

فروغ فرخزاد بالغ و فیلسوف

بدان پی برده است

 

۴

ما برخی از اشعار او را در زمینه عشق

مورد بررسی قرار داده ایم.

 

۵

فروغ عشق را احتمالا در دیالک تیک غریزه و عقل حلاجی و ارزیابی می کند.

 

۶

عشق یکی از فرم های بسط و تعمیم غریزه است.

 

۷

عشق وابستگی است

حق با شما ست

 

۸

این وابستگی اما می تواند

نه

سگ واره

نه

اعتیاد آسا

بلکه عقلایی هم باشد

تابع عقل باشد و به تبعیت از فرامین عقل باشد.

 

۹

مارکس مفهومی دارد که قابل تأمل است:

او در نامه ای به ایراهام لینکن رهبر جنبش ضد برده داری در امریکا

از

مفهوم غریزه طبقاتی پرولتاریا بهره برمی گیرد که این طبقه جامعه را به مخالفت با بردگی سیاهان و غیره

سوق می دهد.

 

۱۰

غریزه

بدین طریق

تحت فرمان منافع طبقاتی و «خرد» طبقاتی

تابع عقل می شود.

 

۱۱

کسی 

چون 

مارکس و انگلس و لنین و مائو و هوشی مین

که

دار و ندار مادی و جسمی و روحی و فکری و روانی خود

را

صرف رهایش بشریت از بند و بردگی می کند

عملا

رهرو عشق 

هم

 است.

 

۱۲

چون فقط به مدد عقل اندیشنده

نمی توان

همه انرژی و نیروی خود را بسیج کرد و به کار انداخت.

 

۱۳

در چنین شخصیتی

دیالک تیک عقل و عشق

اکتیو

می شود.


امیر کبیر

اگر من دزدی میکردم تا آخر دزدی

میکردند و کشور می شد دزدخانه

 

همه دنبال دزد میگشتیم و چون

همه ی ما دزد بودیم هیچ دزدی

را هم محکوم نمی کردیم.

 

۱

تو نمی توانستی دزدی کنی.

 

۲

دزدی

کسب و کار اعضای طبقه حاکمه نیست.

 

۳

دزدی کسب و کار بی خانمانان است و نه کسب و کار اشرافیت فئودال و روحانی.

 

۴

کسب و کار اعضای طبقه حاکمه

استثمار و استحمار

است

 و 

نه

 دزدی

ادامه دارد.

مقوله (۱)

 

پروفسور دکتر الفرد کوزینگ

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

شین میم شین 

 

   

۱

·      مقولات، اصلی ترین و عام ترین مفاهیم علوم مختلف را تشکیل می دهند.

 

۲

·      مقولات فلسفی، عام ترین مفاهیم اند و به برکت آنها چند و چون ماهوی ماده و تغییر و تحول آن انعکاس می یابد.

 

۳

·      مقولات فلسفی به مثابه نقاط گرهی شناخت، برای کلیه علوم اهمیت اساسی دارند.

 

۱

افلاطون

 

 

افلاطون

(۴۴۷ ـ ۳۴۷ ق. م.)

فیلسوف یونان باستان

و

 از

 شاگردان سقراط

 

۱

·      افلاطون اولین فیلسوفی بود که مقولات را به عنوان منشاء کلیه مفاهیم تلقی کرد و به توضیح نقش آنها در شناخت پرداخت.

·      (افلاطون، «تئه تت»، ص ۲۹ ـ ۳۰)

 

۲

·      به نظر او  پنج مقوله مهم زیر وجود دارند:

 

الف

·      وجود

ب

·      هویت

پ

·      تفاوت

ت

·      تغییر 

ث

·      ثبات.

 

۳

·      افلاطون بنا بر جهان بینی ایدئالیستی اش، مقولات را زاده روح می دانست.

·      (افلاطون، «سوفیستس»، ص ۲۵۴ س، د)

 

۲

ارسطو

 

 

ارسطو

 (۳۸۴ ـ ۳۳۲ ق. م.)

ارسطو از مهمترین و متنفذترین فیلسوف تاریخ است.

او اصول بیشماری

را

هم

 تأسیس کرده

و

 هم

تحت تأثیر جدی

 قرار داده است.

از آن جمله اند :

تئوری علوم

منطق

بیولوژی

فیزیک

اتیک

تئوری شعر

تئوری دولت 

ارسطو دانش زمان خود را به شرح زیر طبقه بندی کرده است :

ارگانون (ارغنون، که بعد از مرگ او به آثار او اضافه می شود.)

علوم تئوریکی (نظری)

علوم پراتیکی (عملی)

علوم پوئه تیکی (شعری)

علوم تئوریکی به اجزای زیر طبقه بندی می شوند :

فلسفه اولین (متافیزیک)

علوم طبیعی

علوم ریاضی (مته متیک)

فلسفه اولین به اجزای زیر طبقه بندی می شود :

تئوری جوهر

تئوری اصول

تئولوژی

 

۱

·      ارسطو مقولات را مورد بررسی سیستماتیک (منظم) قرار داد و به عنوان مؤسس آموزش مقولتی شهرت یافت.

 

·      (واژه مقولتی را به تقلید از واژه عقیدتی می سازیم. مترجم)

 

۲

·      ارسطو بر خلاف افلاطون، مقولات را به مثابه عالی ترین مفاهیم نوعی و از انواع احکام می دانست که بیانگر انواع  وجود اند.

 

۳

·      او مقولات را انعکاسات واقعیت عینی محسوب می داشت.

 

۳

·      به نظر او ده مقوله مهم زیروجود دارند:

·      (ارسطو، «مقولات»، جلد ۴، توپیک، جلد ۱)

 

الف

·      جوهر (ماهیت)

ب

·      کمیت

پ

·      کیفیت

ت

·      مناسبت (رابطه)

ث

·      کجا (مکان)

ج

·      کی (زمان)

ح

·      جایگاه (موقعیت)  

خ

·      داشتن (مالکیت) 

چ

·      تأثیر   

د

·      عشق (درد)

 

۴

·      او بعدها در اثر خود تحت عنوان «آنالیتیک» (تحلیل) (آنالیتیک دوم، ص ۲۲)  تعداد آنها را به هشت و سپس در اثر خود تحت عنوان «متافیزیک» به سه کاهش داد:

 

الف

·      ماهیت (جوهر)

ب

·      عشق (حالت)

پ

·      رابطه.

 

۵

·      به نظرارسطو، ماهیت (جوهر) اساسی ترین مقولات فلسفی است و سایر مقولات فقط تعین های بعدی آن اند.

 

۶

·      آموزش مقولتی ارسطو اولین تلاش همه جانبه برای تعمیم فلسفی نتایج حاصل از شناخت علمی بود.

 

۷

·      ولی از آنجا که این آموزش، ماهیتا انعکاس سطح رشد نازل علوم آن زمان بود، نمی توانست خالی از عیب و نقص باشد.

 

۸

·      ارسطو نتوانست و به سبب سطح نازل توسعه علوم نمی توانست، رابطه درونی مقولات را کشف کند و تعریف دقیقی از آنها ارائه دهد.

·      چون هرچیزی بالاخره فرزند زمان خویش است.

 

۹

·      ولی علیرغم آن، آموزش مقولتی ارسطو تأثیر مهمی در تدوین سیستم های مقولتی بعدی به جا گذاشت و به وساطت اسکولاستیک تا ظهور کانت به قوت خود باقی ماند.

 

ادامه دارد.

سیری در گلستان سعدی (۱۳)

  سعدی

(۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری)

تحلیلی از شین میم شین

  

( گلستان ، دیباچه)

کرم بین و لطف خداوندگار

گنه بنده کرده است و او شرمسار

 

· معنی تحت اللفظی:

· بزرگواری و لطف خدا را ببین.

· بنده گناه کرده و او شرمسار است.

 

· سعدی ظاهرا موعظه می کند، ولی در حقیقت ایدئولوژی نظام برده داری را تبلیغ می کند.

 

· چرا؟

1

 

· برای اینکه او در همین بیت، دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک خداوندگار (صاحب) و بنده بسط و تعمیم می دهد و ضمنا کفه ترازو را حسابی به نفع فراز (خداوندگار) سنگینتر می کند تا توده های مولد و زحمتکش هر چه بیشتر بدهکار معبود و بنده دار آسمانی باشد.

 

2

 

· این تازه مقدمه سمپاشی ایدئولوژیکی سعدی است.

· او زمینه را بی سر و صدا برای باب دیگر آمده می کند.

· آنجا که نوبت به ظل الله و یا خداوندگار زمین می رسد.

· بدین طریق همان بنده ای که در پیشگاه خداوندگار آسمانی گناهکار و سر به زیر و معذور است، به همان سان نیز در مقابل خداوندگار زمینی، بنده گناهکار و سر به زیر و معذور خواهد بود.

 

3

کرم بین و لطف خداوندگار

گنه بنده کرده است و او شرمسار

 

· سعدی در این بیت به چاپلوسی در مقابل خداوندگار می پردازد.

· او خدا را با سلاطین و خوانین دور و برش عوضی گرفته است.

· او در این بیت، دیالک تیک انسان و خدا را به شکل دیالک تیک گناهکار و رحیم بسط و تعمیم می دهد و به ستایش از شرمساری خدا می پردازد.

· او اما فراموش می کند که گناه بنده و غلام و رعیت، علت عینی و ذهنی دارد.

· گناه، هر تعبیر و تفسیری هم از آن داشته باشیم، بی دلیل صورت نمی گیرد.

 

· سعدی در بوستان، بنا بر جزم «مشیت الهی»، حتی برای ارتکاب گناه از سوی انسان ها علت الهی قائل می شود.

 

· از این رو ادعای اینکه خدا از ارتکاب گناه از سوی بنده و طلب بخشش و گریه و زاری اش شرم می کند، ادعای غیرمنطقی و بی پایه ای است.

· کسی که خود باعث و بانی لغزش انسان ها می شود، کسی که بدون اراده او آب از آب تکان نمی خورد، چگونه می تواند شرم کند و همان بماند که بوده است.

· خدا شاید به خاطر اشتباهات خود شرمسار شده است، نه به دلیل ارتکاب گناه بنده هایش که در قاموس باورمندان به جزم مشیت الهی، عروسک کوکی بیش نیستند.

 

سعدی

گر کسی وصف او زمن پرسد

بی دل، از بی نشان چه گوید باز؟

 

· معنی تحت اللفظی:

· اگر کسی وصف او را از من بپرسد، من بی دل از خدای بی نشان چه می توانم بگویم؟

 

1

 

· کسی که کلی راجع به خصوصیات خداوندگار داد سخن سر داده، معلقی شگرف می زند و از وصف او حتی اظهار عجز می کند.

· سعدی در این حکم، برای توجیه عجز خود از توصیف خدا، دو دلیل ارائه می دهد:

 

الف

· بی دلی خود به مثابه سوبژکت شناخت

·   

ب

· بی نشانی خدا به مثابه اوبژکت شناخت.

 

2

 

· او با مفهوم «بی دلی»، دیالک تیک انسان و خدا را به شکل دیالک تیک عاشق و معشوق بسط و تعمیم می دهد، تا شیفتگی و از خودباختگی عاشق را دلیل ناتوانی او از توصیف معشوق جا بزند.

· ژرف اندیشی سعدی را از همین تشبیه می توان حدس زد.

 

· چرا؟

3

 

· برای اینکه قاعدتا در شعورعاشق، دیالک تیک غریزه و عقل از ریشه به لرزه می افتد و غریزه چنان دست بالا می گیرد که عقل را حتی رمقی برای توصیف (چه برسد به توضیح) چیزی باقی نمی ماند و لذا همه چیز در ضمیر عاشق در مه غلیظی از ابهام فرو می رود و غیرقابل شناخت می نماید.

· عرفا خود را عاشق شیفته وار خدا می دانند و بسان ذره که به سوی خورشید، به سوی خدا پر می کشند، گاه بکمک جلادی از فراز چوبه دار و گه به کمک مواد مخدر.

 

4

 

· سعدی که در عرصه جامعه، دشمن آشتی ناپذیر عرفان ضد فئودالی است، در عرصه تئولوژی (خداشناسی) به عارفی سینه چاک و بی رأی و هوش بدل می شود.

·  خود را از شر خرد و فراست غول آسای خود آزاد می سازد و یاوه های ایراسیونالیستی (خردستیز) بی سر و ته سر می دهد.

· حافظ این جنبه خرافی و ارتجاعی سعدی را به تمامی، از آن خود کرده است.

 

· بی نشانی خدا در این حکم اما به چه معنی است؟

 

5

 

· اصولا چیزی که نمود و نشانی از آن در دست نیست، نمی تواند قابل شناخت باشد.

· برای اینکه شناخت چیزها از نمود و ظاهر آنها آغاز می شود.

· نمود وظاهری که نشانه های لازم از ماهیت آن چیزها هستند.

 

· به دلیل همین اهمیت خارق العاده است که ما به مفهوم نشانه در اشعار نیما بکرات برخورد می کنیم.

 

نیمایوشیج

 (نیما یوشیج : مجموعه کامل اشعار نیما، تدوین سیروس طاهباز، چاپ دوم، 1371 ، ص 176.)

 

کم از این، گر نه خود به جا ماند

مردم از او، نشان او خواند

 

تا بدانجا که جسته در تک و تاز

دیده دارد، چنین به راه دراز

 

کز عمارت، که کرده، جوید رنگ

ز این عمارت، به جای ماند سنگ

 

با نشان زیست با فسانه زیست

آنکه دانست، این نشانه چیست

 

سهوها جمله در نشانه ما ست

قهر حرفی است، کز بهانه ما ست

 

با نشان، آن که بود و زیست، برست

گرچه بسیارها بهانه به دست

 

میرد آن رنگ، کاو نشان ندهد

وز همانی که هست، آن ندهد

 

آنچه کآن بدهد از من و تو نشان

گو سخن باشد آن، ز ما ست همان

 

دیده تا دید، دید بی کم و کاست

هر نشان در کمال خود زیبا ست

 

من به توفیق این خیال و گمان

رفت اندیشه ام، به سوی نشان

 

آنکه ز اینگونه در فکند مرا

ز او نجویم نشان، ز بهر چرا

 

رشته جان او به جانم دوخت

که چو شمعی به مجلس آمد و سوخت

 

نگه از دل، دلم ز دیده نرست

تا چه آید از آن نشانه به دست.

 

·  پس خدا در فلسفه سعدی غیرقابل توصیف است، قابل شناخت بودن که جای خود دارد.

· سعدی بدین طریق، در مورد خدا، وارد موضع اگنوستیسیسم (ندانمگرائی) می شود و قدرت شناخت خدا را در خود نمی بیند.

· فرق تئوری شناخت سعدی با تئوری شناخت حافظ در این است، که حافظ ندانمگرای تمام عیار است، در حالیکه ندانمگرائی سعدی نیم بند است و ما را یاد کانت می اندازد.

 

6

 

· سعدی انسان را به شناخت نمود و ظاهر چیزها، پدیده ها و سیستم ها قادر می داند، ولی نه به شناخت بود (ماهیت، باطن) آنها :

سعدی

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 131.) 

چه دانند مردم، که در جامه کیست؟

نویسنده داند، که در نامه چیست.

 

· معنی تحت اللفظی بیت:

· مردم فقط لباس آدم ها را می توانند تشخیص دهند و نه خود آنها را که زیر لباس قرار دارند.

· به همان سان که فقط نویسنده می داند که محتوای نامه چیست.

 

7

 

· سعدی بدین طریق، شناخت انسان ها را در انحصار بلامنازع آفریننده (نویسنده نامه) می داند.

· حافظ اما نه نمود (ظاهر) چیزها، پدیده ها و سیستم ها را قابل شناسائی می داند و نه بود (ماهیت، ذات و باطن) آنها را.

 

· هستی برای حافظ، در توده غلیظ مه فرو رفته است.

· همه چیز اسرارآمیز است و شناخت چیزها محال و غیرممکن.

 

8

 

· سعدی با مفهوم «بی نشانی» دیالک تیک مادی و معنوی (روحی) را در نظر دارد.

· چون فقط چیزهای مادی می توانند نشان داشته باشند و انسان در دیالک تیک نشانه و راه می تواند به آنها برسد. 

 

· نیما، روشنگر بزرگ قله های یوش، در این زمینه دیالک تیک گلخن و باغ و دیالک تیک نشانه و راه را توسعه می دهد:

 

نیمایوشیج

(نیما یوشیج : مجموعه کامل اشعار نیما، تدوین سیروس طاهباز، چاپ دوم، 1371 ، ص 190.)

 

من به یاری آن شکفته چراغ

راه بردم ز گلخنی سوی باغ

 

هر کجا بود دلگشای مرا

از نشانی که رهنمای مرا.

 

· حتی جانوران با نشانه ها راه می یابند و از طریق نشانه گذاری پیام می فرستند و برای دوست و دشمن از وجود خود خبر می دهند.

 

· خدای سعدی نه مادی، بل روحی است و لذا خدای بی نشانی است.

 

ادامه دارد

تحلیل شعری از هوشنگ ابتهاج (سایه) تحت عنوان «یگانگی»

امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)  (6 اسفند 1306)

تحلیلی از شین میم شین

 

یگانگی

 

· بر سنگ گوری تازه، نامی‌ هست

· دارنده این نام را هرگز ندیدم من

 

· اینجا میان سوگواران آشنایانند و خویشانند

· و مردمانی هم که چون من

· دارنده این نام را هرگز ندیدند و نمی دانند
 

· اما

· هرکس که اینجا هست

· با خشم و فریادی ـ گره در مشت ـ

· می داند ، که او را کشت؟
 

· برگرد گور تازه جمعی سوگواران است

· دیگر کسی اینجا نمی پرسد:

· « این خفته در خاک از کجا و از کدامان است؟»

· می دانند، او فرزند ایران است.

پایان

 

تلاش در جهت تحلیل شعر هوشنگ ابتهاج (سایه) تحت عنوان «یگانگی»

 

· اولین پرسشی که به ذهن آدمی خطور می کند، دلیل و معنای عنوان این شعر یعنی یگانگی است.

 

· یگانگی در فلسفه با مقوله وحدت تبیین می یابد.

 

· وحدت در فلسفه به چه معنی است؟ 

1

 

· وحدت به تعریف مشخص از پیوند عام (یونیورسال) چیزها، سیستم ها، روندها و غیره واقعیت عینی اطلاق می شود.

 

· در ماتریالیسم دیالک تیکی، وحدت بطور کلی به معنی پیوند، همراهی و اشتراط متقابل کثرت و تنوع  واقعیت عینی بکار می رود که دلیل نهائی اش در مادیت  جهان نهفته است.

 

2

 

· وحدت واقعیت عینی هرگز به معنی خودمانندی عاری از تفاوت و حرکت نیست، بلکه همواره وحدتی تضادمند است، که در عین حال کثرت و تنوع را هم پیش شرط خود قرار می دهد و هم شامل می شود.

 

3

 

· هر چیز، هر سیستم و غیره عبارت است از وحدت گشتاورها و گرایشات متفاوت و متضاد با تعین کیفی ئی نسبت به چیزها، سیستم ها و غیره دیگر.  

4

· وحدت در کثرت وجود دارد و کثرت در وحدت.

 

· کثرت عبارت است از تعریف مشخص از پیوند عام (یونیورسال)  واقعیت عینی.

· کثرت بدان معنی است که وحدت جهان مادی همواره وحدتی است از فرم های توسعه بیشمار، وحدتی است از اشیاء ، پدیده ها، روندها و غیره بیشمار.

· میان وحدت و کثرت رابطه دیالک تیکی برقرار است.

· از این رو، ما از دیالک تیک وحدت و کثرت سخن می گوییم.   

 

5

 

· به قول کلاسیک های مارکسیسم، «وحدت و کثرت مفاهیم جدائی ناپذیر از یکدیگر و نافذ در یکدیگرند.

 

6

 

· کثرت همان قدر در وحدت وجود دارد که وحدت در کثرت.»

· (کلیات مارکس و انگلس، جلد 20، ص 524)  

7

 

· در رابطه وحدت و کثرت، جنبه کمی وحدت ـ بمثابه وحدت کثرت ها ـ عمده می شود.

 

8

 

· در رابطه وحدت و تنوع جنبه کیفی وحدت ـ بمثابه وحدت فرم های ساختاری، فرم های حرکتی و فرم های توسعه کیفیتا متفاوت ماده ـ عمده می شود.

· تنوع مفهومی است که تفاوت و اختلاف کیفی بی پایان پدیده های جهان مادی را در فرم تعمیم یافته خود منعکس می کند.  

 

9

· وحدت را نباید با هویت یکسان تلقی کرد.

· وحدت ـ بمثابه وحدت چیزها، سیستم ها و روندهای متفاوت و متضاد ـ فرق اصولی با هویت مجرد دارد و تنها بمثابه هویت مشخص می تواند امکان پذیر باشد.

 

بر سنگ گوری تازه، نامی‌ هست

دارنده این نام را هرگز ندیدم من

 

· معنی تحت اللفظی بیت:

· بر سنگ این گور تازه، نامی هست که دارنده اش را شاعر نمی شناسد.

 

· شاعر در این بیت، کمافی السابق خبر مهیب کوتاهی را به گوش مخاطبین خویش می رساند:

· او از بربریت فوندامنتالیسم در کشور خویش پرده برمی دارد، از اعدام بی وقفه اعضای جامعه به هر دلیل و بهانه ای خبر می دهد.

· تأکید شاعر اما بر آن است که فرد خفته در گور تازه را نمی شناسد.

 

· منظور شاعر از این تأکید چیست؟

 

اینجا میان سوگواران آشنایانند و خویشانند

و مردمانی هم که چون من

دارنده این نام را هرگز ندیدند و نمی دانند

 

· معنی تحت اللفظی بیت:

· بر سر گور تازه سوگواران گرد آمده اند.

· خویشان و آشنایان و مردمانی که همچون شاعر فرد خفته در گور تازه را هرگز ندیده اند و نمی شناسند.

 

· اکنون صراحت بیشتری در کلام شاعر جاری می شود.

· احساس نوعی همبستگی با خفته در گوری تازه، بی اعتنا به خویشاوندی و آشنائی با او.

 

· اما چرا؟

 

· مگر می شود در سوگ بیگانه ای، غمگین گشت و گریست؟

 

اما

هرکس که اینجا هست

با خشم و فریادی ـ گره در مشت ـ

می داند ، که او را کشت؟

· معنی تحت اللفظی بیت:

· سوگواران ـ خواه آشنا و خواه بیگانه ـ همه بدون استثناء خشمگین و معترض و مصمم اند و می دانند که خفته در گور تازه را کی کشته است.

 

· آیا واقعا «می دانند، که او را کشت؟» 

1

 

· قاتل او می تواند جلادی باشد که به دارش کشیده است.

 

2

 

· قاتل او می تواند بازجوئی باشد که زیر شکنجه به قتلش رسانده است.

 

3

 

· قاتل او می تواند جمعی از همنوعان او باشد که سنگسارش کرده اند.

 

4

 

·  او ضمنا می تواند بدون دخالت غیر از گرسنگی، سرما، بیماری و یا بی داروئی بمیرد.

 

5

 

· در عراق صدام حسین در نتیجه تحریم اقتصادی صدها هزار کودک شیرخوار مردند.

 

6

 

· در افغانستان و همان عراق هم اکنون دهها هزار مادر کودکان اتمی مرده و یا در بهترین حالت، ناقص الخلقه به دنیا می آورند.

 

7

 

· حمله به لیبی و یوگوسلاوی و دیگر کشورها میلیون ها نفر پیر و جوان را روانه گورهای تازه ساخته است.

 

8

 

· و همچنان و هنوز سال ها پس از پایان جنگ ها و کشتارها هزاران نفر از عواقب همان جنگ ها می میرند.

 

9

 

· خاک بخش اعظم ویتنام به سم خطرناک دی اوکسین آلوده است و هر کس میوه و دانه و سبزی و گوشت از این سامان می خورد، یا می میرد و یا کودکان ناقص الخلقه به دنیا می آورد.

 

10

 

· در مناطق مختلف یوگوسلاوی سابق و خاورمیانه، دهها هزار تن مواد رادیو اکتیو تلنبار شده است و تشعشع بی امان آنها محیط زیست انسان ها را به دوزخی الیم مبدل می سازد.

 

· آیا سوگواران واقعا می دانند، «که او را کشت؟»

 

· بعضی دانستن ها بدتر از ندانستن ها ست!

· حقایق نیم بند و مثله و مخدوش بمراتب بدتر و مهلک تر از دروغ محض است که کشف و افشایش کار دشواری نیست.

 

بر گرد گور تازه جمعی سوگواران است

دیگر کسی اینجا نمی پرسد:

« این خفته در خاک از کجا و از کدامان است؟»

می دانند، او فرزند ایران است.

 

· معنی تحت اللفظی بیت:

· از جمع سوگواران ـ چه آشنا و چه بیگانه ـ کسی دیگر نمی پرسد که این خفته در گور تازه از کجا و کدامان است.

· چون می دانند که او فرزند ایران است.

 

· منظور شاعر از حکم «دیگر نمی پرسند» چیست؟

 

1

 

· شاید بتوان از مفهوم «دیگر نمی پرسند» شاعر، این استنباط را داشت که قبلا می پرسیدند که خفته در گور تازه چه منشاء طبقاتی و چه جایگاه اجتماعی داشته است؟

 

· ولی به دلایلی «دیگر نمی پرسند.»

 

· اما به چه دلیلی «دیگر نمی پرسند؟»

2

 

· بنظر شاعر، به این دلیل که می دانند که او فرزند ایران است.

 

· خوب مگر قبلا نمی دانستند که در گورخفتگان ـ چه تازه و چه کهنه ـ  فرزند کجا هستند؟

 

3

 

· اکنون سر و کله سؤالات سمج زیر در سر و کله هر اندیشنده ای پیدا می شود:

 

· این واقعیت امر به چه معنی است؟

 

· بی اعتنائی مدرن و پسا مدرن به منشاء طبقاتی و نتیجتا حزبی و سازمانی و گروهی خفتگان در گور مثبت است و یا منفی؟

 

· این چرخش ایدئولوژیکی در خیلی ها به نفع کی و به ضرر کیست؟

 

4

 

· مد مدرنی شده و کاری اش هم نمی شود کرد.

 

· به بزرگان مرده و نیم زنده و زنده چپ نگاه کنی، از هر سمت و سو به رگبار انتقاد بسته می شوی، ولی تا دلت بخواهد توده های مولد و زحمتکش به لجن کشیده می شوند و مورد تحقیر و توهین و تخریب مادی و معنوی از همه رنگ قرار می گیرند.

 

· هرجا هم که فرزندان توده های بی همه چیز به دلایل و نیمچه دلایل مختلف اعدام می شوند و به گورهای تازه سپرده می شوند، بلافاصله سر و کله مدرن اندیشان پسا مدرن پیدا می شود و از اعلام پایگاه و جایگاه و خاستگاه طبقاتی آنها جلوگیری به عمل می آید و یا اگر مصلحت دیده شد دیوارهای فیس بوک و رسانه های یارانه ای بیشمار به عکس و خاطرات و هنرنمائی های راست و دروغ خود و خواهر و مادر و جد و آباد در گور تازه خفته ها مزین می شود.

 

· در نتیجه معلوم نمی شود که خفته در گور تازه فرزند عمله و دهقان و پیشه ور و بیکاری بوده است و یا فرزند میلیونر سلطنت طلبی و یا سرتنت طلبی.

· چون همه از دم می خواهند که طرف ایرانی باشد، از تبار کوروش و داریوش و زرتشت و اهورا باشد.

 

5

· شاید منظور از یگانگی کذائی همین است:

· ماستمالی کردن خونی که از اندام توده ها ریخته می شود.

 

· این نه وحدت ملی، بلکه به ابتذال کشیدن وحدت ملی است.

 

· چون ملت ایران نه یکدست و همگون و بی طبقه، بلکه عمیقا طبقاتی است.

 

· ایرانی یک مفهوم انتزاعی است و برای شناخت آن ـ چه قاتل و چه مقتول، چه حاکم و چه محکوم ـ باید از جامه انتزاعی بیرون آورده شود.

 

· آنگاه می توان گفت که خفته در گور کهنه و تازه کیست و قاتلان او کیانند.

· آنگاه و فقط آنگاه که تعلقات طبقاتی خفته در گور و قاتل مشخص شود، می توان از شناخت راستین قاتل و مقتول سخن گفت.

 

· وحدت همیشه و همزمان در دو دیالک تیک زیر مطرح می شود:

· دیالک تیک وحدت و کثرت

· دیالک تیک وحدت و تنوع

 

·  وحدت و یگانگی خارج از داربست دیالک تیک عینی، نوعی عوامفریبی و یا چه بسا خودفریبی است.

· وحدت و یگانگی انتزاعی فقط به درد عوامفریبان می خورد.

 

پایان

سیری در مرثیه ابتهاج «طبری» در رثای احسان طبری (۲۷)

 

تحلیل

از

میمحا نجار

 

او 

جهانی بود

 اندر خود

 نهان

 

چند و چون خویش

 به (بهتر) داند جهان

 

بس که نقش آرزو در جان گرفت

خود

 جهان آرزو گشت

 آن شگفت

 

آن جهان خوبی و خیر بشر

آن جهان خالی از آزار و شر

 

خلقت او خود خطا بود از نخست

شیشه

 کی ماند به سنگستان

 درست؟

 

جان نازآیین آن آیینه رنگ

چون کند 

با 

سیلی این سیل سنگ؟

 

از شکست او که خواهد طرف بست؟

تنگی دست جهان است این شکست

 

پیش روی ما گذشت این ماجرا

این کری تا چند،

 این کوری چرا؟

 

۱

او 

جهانی بود

 اندر خود

 نهان

 

چند و چون خویش

 به (بهتر) داند جهان

 

بس که نقش آرزو در جان گرفت

خود

 جهان آرزو 

گشت

 آن شگفت

 

معنی تحت اللفظی:

احسان طبری

از

فرط آرزومندی

به

جهان آرزو

(کعبه آمال)

مبدل شده بود.

 

اگر 

این بیت مرثیه

را

در

پیوند با بیت قبلی

در نظر گیریم،

به نتیجه زیر می رسیم:

احسان طبری

دیالک تیکی از جهان بود:

دیالک تیکی از جهان درونی و جهان برونی

 بود.

 

احسان طبری

فرمی بود که حاوی جهانی به مثابه محتوا بود.

 

محتوای جهان مورد نظر

آرزو

بود.

 

احسان طبری

بدین طریق

خود

به

جهان آرزو 

تبدیل شده بود.

 

سایه

در این بیت مرثیه

 جهان آرزو

را

به دو معنی مختلف زیر به کار می برد:

 

الف

اولا

به این معنی که احسان طبری سرشار از انرژی و نیروی آرمان و ایدئال و آرزو بود:

آرمان گذار جامعه بشری

از 

جهنم طبقاتی 

به 

جنت کمونیسم.

 

ب

ثانیا

به این معنی که احسان طبری خود به شخصیت ایدئالی استحاله یافته بود

که

دیدارش 

آرزوی قلبی هر شخصیت شریفی بود.

 

خود

جهان آرزو

بود

کعبه آمال 

بود.

 

۲

بس که نقش آرزو در جان گرفت

خود

 جهان آرزو 

گشت

 آن شگفت

   

خود شاعر

به احتمال قوی

به

محتوای معنوی غنی این بیت شعر

واقف نبوده است.

 

آثار هنری

حاوی همین خاصیت و خصوصیت اند

و

با

آثار علمی و فلسفی

از

 این نقطه نظر

تفاوت دارند.

 

۳

آن جهان خوبی و خیر بشر

آن جهان خالی از آزار و شر

  معنی تحت اللفظی:

احسان طبری

جهان خیرخواهی برای بشریت بود.

ضمنا

جهان خالی از آزار و شر بود.

 

سایه در این بیت مرثیه

بی آنکه خود ملتفت باشد،

دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت

را

به شکل دیالک تیک جهان خوبی و خیر بشر ـ جهان خالی از آزار و شر بسط و تعمیم می دهد:

 

الف

طبری

از

سویی

به 

مثابه شخصیت

خیرخواه بشریت 

 است.

 

سوبژکت آرزومندی

است.

 

آرزوی سعادت بشریت

را

در 

دل

دارد.

 

ب

طبری

اما

همزمان

جهان تهی از مردم آزاری و ستمگری

است.

 

اوبژکت سرشار از هومانیسم و همبستگی 

است.

 

همسر خردمند و شخصیت مند احسان طبری

در

نامه ای

به

گربه نره

همین تصور و تصویر سایه

را

از

احسان طبری

تبیین داشته است.

 

همسر طبری

بیشک

خود

کهکشان آرزو

بوده است.

 

بی نظیر و بی مانند و ایدئال

بوده است. 

 

خوش به حال طبری.

ادامه دارد.

 

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۳۷۲)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

 

طبقه اجتماعی

 

۱

·    طبقه اجتماعی به گروهی از انسان ها اطلاق می شود که بخش ماهوی ساختار اجتماعی جامعه طبقاتی را تشکیل می دهد.

 

۲

·    تنها مارکسیسم ـ لنینیسم بوده که به توسعه آموزه (تئوری) علمی راجع به  طبقات و مبارزه طبقاتی نایل آمده است.

 

۳

·    این  آموزه (تئوری) علمی راجع به  طبقات و مبارزه طبقاتی سنگپایه عمارت تئوری مارکسیستی را تشکیل می دهد.

 

۴

 

·    به قول ولادیمیر لنین، «طبقات اجتماعی به گروه های بزرگی از انسان ها اطلاق می شوند که بنا بر عوامل زیر با یکدیگر تفاوت دارند:

 

الف

·    بنا بر جایگاه شان در سیستم تولید جامعه ای که به طور تاریخی تعیین شده است.

 

ب

·    بنا بر مناسبات شان با وسایل تولید که عمدتا در قوانین جامعه ثبت و فرمولبندی شده اند.

 

پ

·    بنا بر نقش شان در سازمان جامعه ای کار

 

ت

·    و در نتیجه آن، بنا بر نوع دستیابی به بخش بزرگی از ثروت   جامعه ای که در اختیار دارند.

۵

·    طبقات اجتماعی به گروه هایی از انسان ها اطلاق می شوند که یکی به برکت اختلاف (فرق) در جایگاهش در سیستم معینی از اقتصاد جامعه ای می تواند کار دیگری را از آن خود کند. (تصاحب و غصب کند. مترجم)»

·    لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۲۹، ص ۴۱۰» 

 

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۲۸)

 

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

پیش شرط زوال چیزی

وجود پیشاپیش رئال (واقعی) آن چیز 

است.

 

۱

در طویله عیران عقل و عقلانیت از دیرباز حکم کیمیا دارد.

 

۲

چیزی که نباشد نمی تواند وزال یابد.

 

۳

اکنون که وضع بدتر هم شده است.

 

۴

حیرت انگیز است که آدم های کت و شلوار پوش شیک و تر و تمیز

از

کپک زده ترین آخوندهای عهد عتیق

نقل قول پشت سر نقل قول

منتشر می کنند.

بی آنکه ذره ای شرم کنند.

 

۵

خلایق حتی عرعر را از یاد برده اند.

 

۶

دیروز دو نفر ما را بلاک کردند.

 

۷

چون به شعرشان که بدتر از عرعر بود، ایراد گرفته بودیم

 

معاون رئیس جمهور

حق دارد.

 

۲

سیل اخیر

نعمتی بوده است و مسئله خشکسالی و بی آبی را حل کرده است.

 

۳

این ولی نصف حقیقت است و نه کل حقیقت.

 

۴

حقیقت نیم بند

بدتر از دروغ است.

 

۵

چون عوام فریبانه است.

 

۶

نیمه دیگر حقیقت این است

که

طبیعت

همیشه از بشریت

بازپس می گیرد

هر انچه که بشریت از طبیعت

در

طول سالیان

گرفته است.

 

۷

این دیالک تیک طبیعت و جامعه (بشریت)

در

درازمدت

به نفع بشریت هم تمام می شود.

 

۸

مثال دیگر

آتش فشان

زحمت چندین ساله توده های مردم در منطقه ای را نابود می سازد

ولی

ضمنا

به حاصلخیزی خاک مربوطه

منجر می شود.

 

دیروز پرسیدیم:

«عشق چیست؟»

 

۱

حداقل نگفتی که نمی دانی و علاقه ای به دانستن داری.

 

۲

بدبختی عظیم عیرانی جماعت همینه

 

۳

از نادانی بیشتر حظ می برند تا از دانایی

 

۴

حریف از دل خونین تو

خبر دارد.

 

۵

ولی

دل تو و امثال تو

برایش اهمیت ندارد.

 

۶

او

هم

دل پرخونی

از عشق خری دیگر دارد.

 

۷

دلیلش در خصلت عشق است.

 

۸

عشق

رابطه نیست.

 

۹

رابطه

باید دو طرفه باشد.

 

۱۰

دوستی رابطه است.

 

۱۱

عشق

وابستگی است.

 

به باور من انسان ، به حیث اینکه او ، انسان است قابل احترام است ، نه برمبنای جنسیت ، رنگ ،پوست ونژاد ........وغیره

 

حریف

 

۱

ما باید از دادن شعارهای اخلاقی چه بسا کلی و نسنجیده پرهیز ورزیم.

 

۲

انسان

چه بسا

عنسان است

و

عنسانان

نه

قابل عزت

اند

و

نه

قابل احترام.

 

۳

تجربه روزمره

صحت وسواس و دقت در برخورد به همنوعان

را

نشان می دهد.

 

۴

زنده باد رئالیسم

 

۵

زنده باد

راسیونالیسم

 

مترسک

را

هرگز

نباید تحقیر کرد.

 

مترسک وسیله تولید است.

 

آزادی

جعفر آبادی پور سرایی

 

آزادی

شناگری در آب های ضرورت است

با عضلاتی اندیش مند

و نگاهی ورزیده

که در برهنگی ها لبخند می زند

بی آنکه تردامنی کند در پیچ و تاب های روان .

 

۱

آزادی = درک ضرورت (جبر)

 

۲

کمیت و کیفیت آزادی

بسته و وابسته به کمیت و کیفیت شناخت ضرورت (جبر) است.

 

۳

نیاکان ما که از نیای حیوانیاشان جدا شدند

تا

بلکه ادم شوند،

به اندازه حیوانات آزاد بودند.

 

به قول مشد انگلس

 

۴

یعنی اصلا آزاد نبودند.

 

اولین تاثیر ادبیات باید رعایت ادب کلامی و احترام به همگان به ویژه به بزرگان باید باشد

ضعیفه ی ناقص العقل به قول به ویژه بزرگان جماران و جمکران

 

۱

معرکه گیری در روستای ما بود

و

بسان بعضی ها

خیال می کرد که ادبیات یعنی رعایت ادب و احترام به عرعر هر خری

 

۲

به همین دلیل می گفت:

علی اکبر با ادبیات تمام وارد خیمه پدر شد

 

۳

کسی که به همگان احترام بگذارد یا خر است و یا خرپرور

 

۴

مثال:

اجامر جماران یعنی بزرگان هزار و چهارصد ساله طویله

می گویند:

زنان ناقص العقل اند

 

۵

حالا چه باید کرد؟

 

۶

به این عرعر بزرگان معمم که ضمنا آیات الله اند

باید احترام گذاشت و میان زن و خر علامت تساوی گذاشت؟

 

۷

ضمنا بر آنند که سیل و زلزله و ایدز و سرطان

نتیجه دیده شدن موی همین زنان خر و ناقص العقل اند

 

۸

چه باید کرد؟

 

۹

با طناب خرافات بزرگان

باید در چاه تحلیل حوادث طبیعی اندر شد؟

 

۱۰

زنده باد خرد

 

۱۱

زنده باد

خوداندیشی

 

۱۲

زنده باد خودمختاری نظری و عملی

 

۱۳

زنده باد روشنگری = خروج از خریت و طفولیت

 

۱۴

پیش به سوی خروج از خریت و ورود به عالم آدمیت

 

۱۵

پیش به سوی ستیز رشوه ستیزانه با خرافه و خریت در هر فرم

 

۱۶

ضمنا

ما این لاطائلات بعضی ها را اصلا شعر نمی دانیم تا به اشتراک بگذاریم

 

۱۷

ما زباله های فکری را نقد می کنیم و نه نقل

 

هی مش سوران حواس پرت

تو

حتی کامنت ما را نخواند ه ای و یا سرسری خوانده ای و نفهمیده گذشته ای

 

احمد شاملو

نیچه ئیست

اگزیستانسیالیست

و

فاشیست

بوده است.

سطر سطر اشعار و آثارش تبلیغ فاشیسم و نیچه ئیسم است.

حتی اگر بر ضد فاشیسم باشند.

شاملو

کثیف ترین شاعر کشور ما ست.

ما بخشی از لاطائلات او را تحلیل و منتشر کرده ایم.

 

۱

بحث

در این کامنت ما

بر سر چیست؟

 

۲

مگر بحث بر سر فرم و ساختار شعر شاملو و سبک و سلیقه پوئه تیکی او ست؟

 

۳

ضمنا

تو مگر سطری از تحلیل های ما را خوانده ای که

به منبر رفته ای

و

هارت و پورت سر داده ای؟

 

۴

همین تحلیل بندتنبانی و سطحی تو

تحلیلی فرمالیستی است.

 

۵

تو بسان بخش اعظم هواداران بی شعور شاملو

شیفته فرم شعر او

بلاغت کلام او

هارت و پورت فاشیستی او هستی

 

۶

ما درون را بنگریم و نه برون بزک شده و خر رنگ کن را

 

۷

مثال:

شاملو می فرماید:

من در بیرون زمان ایستاده ام

 

۸

این خرافه

به معنی خریت و خردستیزی است.

 

۹

چون حتی خدا نمی تواند باشد و لازمان باشد.

 

۱۰

پیش شرط وجود کسی

چه بنشیند و چه بایستد

بودن در زمان و مکان است

 

۱۱

زمان و مکان

اتریبوت (صفت ممیزه ) ماده اند

 

۱۲

مثال دیگر:

به او این تکته را گوشزد کرده اند

برداشته از سر نفهمی بدترش کرده:

من در بیرون تاریخ ایستاده ام

 

۱۳

حیوان نمی داند که چیزی وجود ندارد که تاریخیت نداشته باشد.

یعنی در بیرون از تاریخ باشد

چه ایستاده باشد وچه نشستته باشد.

 

۱۴

مثال دیگر:

من آن مجرد را جسته ام

 

۱۵

حالا که تو خیلی علامه ای

بگو ایراد این جفنگ چیست؟

هی بابی سندز

۱
شکنجه‌های مدرن، دردهای مدرن و دروغهای مدرن
روی دیگر مدال مدرنیته را در نظام بحرا ن زده سرمایه داری تشکیل می دهند.

۲
حالا دیگر مدرنیته هم با پسا مدرنیته جایگزین شده است.

۳
همه چیز بوی عفونت گرفته است

ادامه دارد.

 

مفهومی

 

پروفسور دکتر ولفگانگ سگت

برگردان

شین میم شین

 

      مفهومی به معانی زیر به کار می رود:

 

۱

       به معنی آنچه که متعلق به مفهوم باشد.

 

۲

      به معنی آنچه که فکری (متعلق به فکر) باشد.

 

۳

      به معنی آنچه که راسیونال و یا عقلی (متعلق به عقل) باشد.

 

۴

      به معنی آنچه که مخالف حسی باشد.

      دیالک تیک حسی و عقلی

     دیالک تیک سنسوئال و راسیونال

 

۵

       به معنی آنچه که مخالف عاطفی باشد.

 

پایان

مفهوم نوعی

 

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

شین میم شین

  

۱

·      مفهوم نوعی در منطق سنتی عبارت است از مفهومی که شامل مفاهیم دیگر یعنی مفاهیم گونه ای می شود.

 

۲

·      در منطق مدرن رابطه میان مفهوم گونه ای و مفهوم نوعی را در «رابطه اشتمال» تبیین می دارند:

·      الف متعلق است به ب.

 

۳

مثال

 

·      مفهوم «مثلث» نسبت به مفاهیم گونه ای زیر یک مفهوم نوعی محسوب می شود:

 

الف

·      نسبت به «مثلث حاد الزوایا»  

 

ب

·      نسبت به «مثلث قائم الزاویه»  

 

پ

·      نسبت به «مثلث منفرج الزاویه». 

 

۴

·      به عبارت دیگر طبقه های مثلث های حادالزوایا، قائم الزاویه و منفرج الزاویه مشمول طبقه مثلث می شوند.

 

·      مراجعه کنید به مفهوم گونه ای.

 

پایان

مفهوم مسندی

 

پروفسور دکتر  ولفگانگ سگت

برگردان

شین میم شین

 

۱

·      مفهوم مسندی به مفهومی اطلاق می شود که در منطق سنتی در یک حکم و یا فونکسیون حکمی با مسند گرامری مطابقت داشته باشد.

 

۲

·       روابط «مفهوم مسندی» و «مفهوم سوبژکتی» در منطق مدرن دیگر به کار نمی روند.

 

۳

·      در منطق مسندی این گونه مفاهیم به مثابه مسندهای یک عضوی مورد بحث قرار می گیرند. 

 

پایان

مفهوم گونه ای

 

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

شین میم شین

 

۱

·      مفهوم گونه ای به مفهومی اطلاق می شود که در درجه پایین تر نسبت به هر مفهوم دیگری قراردارد که مفهوم نوعی نامیده می شود.

 

۲

·      هر گونه ای از افراد به معنی طبقه ای است که می تواند به مثابه بخشی از طبقه فراگیرتر محسوب شود.

 

۳

·       یک مفهوم تنها زمانی می تواند به مثابه مفهوم گونه ای تلقی شود که مفهوم دیگری وجود داشته باشد که هم شامل آن باشد و هم شامل حداقل یک مفهوم گونه ای دیگر باشد:

·      به عبارت دیگر پیش شرط وجود مفهوم گونه ای وجود یک مفهوم نوعی مربوط بدان است.

 

۴

مثال

 

·      درخت «کاج» یک مفهوم گونه ای است.

·      چون مفهوم نوعی دیگری بنام درختان «سوزنبرگ» وجود دارد که درخت کاج جزو این دسته از درختان محسوب می شود. 

 

۵

·      مفهوم گونه ای و مفهوم نوعی لازم و ملزوم یکدیگرند.

 

۶

·      در منطق مدرن رابطه میان مفهوم گونه ای و نوعی را در رابطه با مناسبت منطقی «رابطه اشتمال» مورد بحث قرار می دهند:

 

الف

·      طبقه (A) که متعلق به مفهوم معینی است، مشمول طبقه (B) خواهد بود، اگر هر عنصر(x)  که متعلق به طبقه (A) است، در عین حال متعلق به طبقه (B) هم باشد.

 

ب

·      ما (A) را فقط زمانی گونه ای از (B) می نامیم که (A) «زیرطبقه» ای از (B) باشد.

·      یعنی زمانی که حداقل یک عنصر در طبقه (B) وجود داشته باشد که در  طبقه (A ) یافت نشود.

 

·      مراجعه کنید به مفهوم نوعی.

 

پایان

خود آموز خود اندیشی (۱۱۸)

 

شین میم شین

 

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۱ ـ ۱۵)

 

۱  

 مورچگان را چو بود اتفاق

شیر ژیان را بدرانند پوست

 

معنی تحت اللفظی:

اگر مورچه ها متحد شوند،

می توانند شیر ژیان را به زانو در آورند.

 

منظور سعدی از مورچه ها

توده مولد و زحمتکش

است.

 

سعدی

به

اشرافیت فئودال و روحانی

هشدار می دهد.

 

طبقه حاکمه باید حد نگهدارد و توده را به ستوه نیاورد.

 

توده

اگر متحد شود،

خدا

هم

نمی تواند نگهدارش باشد، چه رسد به شاهان چلقوذ.

 

۲

مورچگان را چو بود اتفاق

شیر ژیان را بدرانند پوست

 

سعدی

در

این بیت شعر

نیز

دیالک تیک کمیت و کیفیت

(قانون دیالک تیکی گذار از تغییرات کمی به کیفی)

را

به شکل دیالک تیک اتفاق مورچگان و تحول کیفی (غلبه بر شیر ژیان)

بسط و تعمیم می دهد.

 

در بینش دیالک تیکی ـ ماتریالیستی سعدی

نمی توان شک کرد.

 

در بیت شعر

بعدی

نیز

همین دیالک تیک را بسط و تعمیم می دهد:

 

۳

عدو را به کوچک نباید شمرد

که کوه کلان دیدم از سنگ خرد

 

معنی تحت اللفظی:

دشمن

را

نباید دستکم گرفت.

ای بسا کوه ها

که

از تجمع سنگریزه ها تشکیل شده اند.

 

منظور سعدی

از

سنگریزه ها

نیز

توده مولد و زحمتکش

است.

 

اگر تغییرات کمی سنگریزه ها به حد عینی معینی برسد،

تحول کیفی رخ می دهد

و

کوه تشکیل می شود.

 

۴

 

نبینی که چون با هم آیند مور

ز شیران جنگی بر آرند شور؟

 

نه موری که موئی کز آن کمتر است

چو پر شد، ز زنجیر محکم تر است 

 

معنی تحت اللفظی:

اگر موران متحد شوند،

می توانند بر شیران غالب آیند.

همان مورانی که به ظاهر از مویی کمتر هستند،

در اثر اتحاد به تشکیل زنجیر مستحکمی نایل می آیند.

 

سعدی

 در بخش اول

 از

رعایا

 به مثابه شالوده جامعه

 سخن گفته است

و

کسی که به نام سلطان

تیشه بر ریشه جامعه می کوبد،

دشمن آگاه و یا ناآگاه سلطنت است

 و

می تواند جنبش های دهقانی را بند از پای بردارد

و

موجب خوانده شدن فاتحه ای بر فئودالیسم

 شود.

 

قانون دیالک تیکی گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی

را

بهتر

از

سعدی

کسی توضیح نداده است.

 

 

اگر مارکس و انگلس می دانستند

پا برهنه از آلمان به زیارت مقبره شیخ شیراز می آمدند.

 

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۲۷)

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

اندکی اندر باب ناسیونالیسم و شعور ناسیونال

 

۱

ناسیون و شعور ناسیونال و ناسیونالیسم

از

رهاوردهای ارجمند انقلابات بورژوایی اند.

 

۲

یعنی

ماهیت طبقاتی ضد فئودالی داشته اند.

 

۳

جنبش های ملی و دموکراتیک

دو آماج همزمان داشته اند:

ضد استعماری و ضد فئودالی بوده اند

ملی و دموکراتیک بوده اند.

 

۴

ضد فئودالی بودن آنها

طبیعتا و عینا

به معنی بورژوایی بودن آنها بوده و است و خواهد بود.

 

۵

ملتگرایی و شعور ملی (ناسیونالیسم و شعور ناسیونال) در روند انقلابات ملی و دموکراتیک تشکیل می یابد.

 

۶

مسئله این است که بورژوازی

ظرفیت (پوتانسیال) تاریخی ـ انقلابی خود را از دست داده است و به بورژوازی مرتجع واپسین تنزل یافته است و متحد حتی برده داری شده است

چه رسد به فئودالیسم

 

۷

ترامپ و امثالهم فرقی با سلاطین و خوانین فئودالی ندارند

 

۸

به همین دلیل

بورژوازی دیگر توان نمایندگی ناسیونالیسم و شعور ناسیونال را ندارد:

یعنی ضد ملی و ضد شعور ملی است.

دول ناتو در افغانستان و عراق و غیره

عاجز از ملت سازی اند

ارتش می سازند

آدمکش می سازند.

باندهای ترور می سازند.

ولی نمی توانند ملت بسازند

بیشتر به آتش تفرقه قومی دامن می زنند.

کشورهای چندین قومیتی را شقه شقه می کنند.

تا

پانیسیمی را تقویت و ترکیب کنند.

 

۹

نمایندگی ناسیونالیسم و شعور ناسیونال

دیری است که به عهده طبقه کارگر و حزب طراز نوینش افتاده است.

 

۱۰

هم

اکنون در ویتنام و جمهوری خلق چین

حزب طبقه کارگر و متحدینش

در حال ساختمان ملت اند

یعنی ناسیونالیسم و شعور ناسیونال را نمایندگی می کنند.

 

۱۱

در ایران

هم

حزب توده

یگانه نیرویی بوده که ناسیونالیسم و شعور ناسیونال را نمایندگی کرده است

 

۱۲

بی وطن نیستم ای شریران

وطنی هست مرا نامش ایران

طبری

 

۱۳

میراث سیاوش کسرایی و زهری و غیره

سرشار از شعور ملی است

 

۱۴

طبقه کارگر

دیری است که

دیگر وظایف تاریخی بورژوازی

را

نیز به عهده گرفته است:

مثلا راسیونالیسم

فمینیسم

ایندیویدوئالیسم

خرد

پیشرفت

خودمختاری نظری و عملی

و

رهایش از هر نوع

را

 

۱۵

بورژوازی واپسین

ایراسیونالیسم (خردستیزی) را

عرفان را

خرافه و خریت را

زن ستیزی را

بردگی فکری و عملی را

نمایندگی می کند

 

عندرزهای جماعت خام عندیش

 

در دوران کودکی همیشه دنبال موقعیتی بودم که یک گوشه این مرغ و خروسهای همسایه را گیر بیاورم و بغل کنم.

 

شما هم هر ننه مرده ای را که دیدید فوری بغلش کنید.

مش منوچهر مریخمکان

 

۱

ما در ایام خردسالی از خروس مان بیشتر از پاسبان سر کوچه مان

وحشت داشتیم

 

۲

در نتیجه خیال نزدیک شدن به مرغ ها را

حتی

در سر نداشتیم

چه رسد به بغل کردن شان.

 

۳

اکنون هم که دربدر دیار بیگانه ایم

خلایق همانقدر به ما اعتنا دارند که به کفتارها و کرگدن ها

 

۴

اگر

احینا و تصادفا

ملتفت حضورمان در دیارشان شوند

شکر خدا را به جای می آوریم

اگر

تنه مان نزنند و نقش بر زمین مان نسازند

و

یا

تف بر روی مان نفکنند

و

فحش آبداری نثارمان نکنند

 

۵

درد آوارگی کسی داند که به آوارگی دچار آید.

 

آزادی

جعفر آبادی پور سرایی

 

آزادی

شناگری در آب های ضرورت است

با عضلاتی اندیش مند

و نگاهی ورزیده

که در برهنگی ها لبخند می زند

بی آنکه تردامنی کند در پیچ و تاب های روان .

 

۱

آزادی = درک ضرورت (جبر)

 

۲

کمیت و کیفیت آزادی

بسته و وابسته به کمیت و کیفیت شناخت ضرورت (جبر) است.

 

۳

نیاکان ما که از نیای حیوانیاشان جدا شدند

تا

بلکه ادم شوند،

به اندازه حیوانات آزاد بودند.

 

به قول مشد انگلس

 

۴

یعنی اصلا آزاد نبودند.

 

اولین تاثیر ادبیات باید رعایت ادب کلامی و احترام به همگان به ویژه به بزرگان باید باشد

ضعیفه ی ناقص العقل به قول به ویژه بزرگان جماران و جمکران

 

۱

معرکه گیری در روستای ما بود

و

بسان بعضی ها

خیال می کرد که ادبیات یعنی رعایت ادب و احترام به عرعر هر خری

 

۲

به همین دلیل می گفت:

علی اکبر با ادبیات تمام وارد خیمه پدر شد

 

۳

کسی که به همگان احترام بگذارد یا خر است و یا خرپرور

 

۴

مثال:

اجامر جماران یعنی بزرگان هزار و چهارصد ساله طویله

می گویند:

زنان ناقص العقل اند

 

۵

حالا چه باید کرد؟

 

۶

به این عرعر بزرگان معمم که ضمنا آیات الهی اند

باید احترام گذاشت و میان زن و خر علامت تساوی گذاشت؟

 

۷

ضمنا بر انند که سیل و زلزله و ایدز و سرطان

نتیجه دیده شدن موی همین زنان خر و ناقص العقل ند

 

۸

چه باید کرد؟

 

۹

با طناب خرافات بزرگان

باید در چاه تحلیل حوادث طبیعی اندر شد؟

 

۱۰

زنده باد خرد

 

۱۱

زنده باد

خوداندیشی

 

۱۲

زنده باد خودمختاری نظری و عملی

 

۱۳

زنده باد روشنگری = خروج از خریت و طفولیت

 

۱۴

پیش به سوی خروج از خریت و ورود به عالم آدمیت

 

۱۵

پیش به سوی ستیز رشوه ستیزانه با خرافه و خریت در هر فرم

 

۱۶

ضمنا

ما این لاطائلات بعضی ها را اصلا شعر نمی دانیم تا به اشتراک بگذاریم

 

۱۷

ما زباله های فکری را نقد می کنیم و نه نقل

 

ویرایش:
نجوا

خشک سالی، بد حجابی

با هم اند

این برادر ـ خواهران ِ توأم اند

 

این بد و آن بد به دکان فساد

خود فروشانی ز جنس درهم (واحد پول) اند

 

ابر ها از بد حجابان می رمند

ساقیان بحرها ز ین رو کم اند

 

گفت شیخ:

«از بی حجابی ابر ها

در بلاد کفر غرق ماتم اند

 

اشک می ریزند بهر مسلمین

ابر ها این جا نه، آن جا در غم اند.

 

مشرکان شادند از انبوه ابر

کافر اند و جمله مهدورالدم (واجب القتل، خون شان حلال) اند.»

 

حالیا نوروز بر گشته ورق

ابر های آسمان پر از نم اند

 

گاه بر البرز می پاشند، نقل

گاه

زر بر شهر،

گویی حاتم اند

 

سیل می بارند بر روی زمین

گاه در شیراز و گاهی در بم اند

 

رفته زیر آب گومیشان (منطقه ای در استان گلستان) ز خشم

سیل و باران دشمن ملک جم اند

 

هان مدد جویید از بی چادران

این بلایا را هم ایشان خاتم اند

 

گر برون آیند

ـ عریان ـ

دلبران

ابر ها از کشور ما می رمند

 

گر غلط شد قافیه

عیبش مکن

چون معانی بر قوافی مقدم اند

 

هی شاعر

سیل و سل و سیلی

موش و مار و مور

حصبه و وبا و طاعون

سرطان و ایدز و اعتیاد

همه نعمات الهی اند

تا

جماران بدتر از ماران

گنج قارون جمع کند،

ادامه حیات دهد

و

دمار از روزگار خلایق دربند درآورد

 

ای کاش

شما به آرزوی تان رسیده بودید

و

نظام شام (سوریه)

یکشبه سرنگون شده بود

و

به خرابه شام

مبدل نشده بود.

ادامه دارد.

سیری در مرثیه ابتهاج «طبری» در رثای احسان طبری (۲۶)

 

تحلیل

از

میمحا نجار

 

او 

جهانی بود

 اندر خود

 نهان

 

چند و چون خویش

 به (بهتر) داند جهان

 

بس که نقش آرزو در جان گرفت

خود

 جهان آرزو گشت

 آن شگفت

 

آن جهان خوبی و خیر بشر

آن جهان خالی از آزار و شر

 

خلقت او خود خطا بود از نخست

شیشه

 کی ماند به سنگستان

 درست؟

 

جان نازآیین آن آیینه رنگ

چون کند 

با 

سیلی این سیل سنگ؟

 

از شکست او که خواهد طرف بست؟

تنگی دست جهان است این شکست

پیش روی ما گذشت این ماجرا

این کری تا چند،

 این کوری چرا؟

 

۱

او 

جهانی بود

 اندر خود

 نهان

 

چند و چون خویش

 به (بهتر) داند جهان

  معنی تحت اللفظی:

احسان طبری

جهان واره

بود.

 

جهان واره ای

که

حاوی جهانی 

بود

و

 جهان به چند و چون خویش

بهتر از هر کس و هر چیز دیگر

واقف است.

 

سایه

در

این بیت مرثیه

احسان طبری

را

دیالک تیکی

 از 

جهان

محسوب می دارد.

 

برای درک محتوای تئوریکی این بیت مرثیه

باید

دیالک تیک فرم و محتوا

را

به 

خدمت گرفت:

 

سایه

احسان طبری

را

فرم

(قالب، چارچوب، ساختار)

تصور و تصویر

می کند

و

غنای فکری و فلسفی و هنری و اتیکی (اخلاقی) و  استه تیکی طبری

را

محتوا

(درونمایه)

 

۲

او 

جهانی بود

 اندر خود

 نهان

 

چند و چون خویش

 به (بهتر) داند جهان

 

احسان طبری 

بدین طریق

جهانی جهانمند

تصور و تصویر می شود:

دیالک تیکی از جهان فرمال و جهان محتوایی.

 

دیالک تیکی 

از

جهان جسمانی و جهان روحانی

 

سایه 

در

ابیات قبلی همین مرثیه 

هم

همین اندیشه

 را 

تبیین داشته است:

 

خوشه خوشه گرد كردي،

 اي شگفت
رهزنت ناگه سرِ خرمن گرفت 

 

طبری

به

مثابه جهان

اندک اندک

جهانی از اندیشه

را

از آن خود کرده است:

در نتیجه،

به 

جهانی جهانمند

استحاله یافته است.

 

۳

او 

جهانی بود

 اندر خود

 نهان

 

چند و چون خویش

 به (بهتر) داند جهان

 

 درست به همین دلیل

طبری

شخصیتی خودشناس و خودآگاه شده است:

جهانی 

شده است

که 

بهتر از هر کس دیگر

به 

چند و چون خویش 

واقف بوده است.

 

مزیت و اهمیت و عظمت دیالک تیک جهان بودن

قبل از همه

خودشناسی و خودآگاهی

است.

 

سایه ی به ظاهر ساده و ساده لوح

چه

درک فلسفی ـ دیالک تیکی شگفت انگیزی 

کسب کرده است.

 

این هنوز چیزی نیست.

 

چیز

پیامد و رهاورد و دستاورد این تعالی کیفی احسان طبری

است:

کسی که خودشناس و خودآگاه باشد،

برایش

داوری مثبت و منفی این و آن راجع به او

پشیزی

ارزش نخواهد داشت.

 

حالا

روشن می شود

که

شاعر

به

غنای معنوی و فلسفی غول آسای شعر خود

وقوف ندارد.

 

مشخصه اصلی هنر 

همین است:

هنرمند از محتوای اثر خود

خبر ندارد.

 

برای اینکه

آنچه استاد ازل گفت:

«بگو»،

می گوید.

 

سایه 

اگر

به

غنای معنوی و فلسفی غول آسای شعر خود

وقوف داشت،

در آن صورت نمی گفت:

 

کاشکی خود مرده بودی

 پیش از این

تا نمیری این چنین

 ای نازنین

 

چون

در

آن صورت

توبه و اعتراف و شوی تله ویزیونی و غیره طبری

اهمیت

پیدا نمی کرد.

 

ادامه دارد.