دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۶۲۱)
پروفسور دکتر
ولفگانگ ایشهورن
اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت
و دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)
برگردان
شین میم شین
پیشکش
به
امیر حسین آریان پور
پرولتاریا
مراجعه کنید
به
طبقه کارگر
· طبقه کارگر به مثابه طبقه ای اجتماعی در کاپیتالیسم (سرمایه داری) و سوسیالیسم بزرگ ترین و مهم ترین بخش زحمتکشان است.
۱
· طبقه کارگر تعیین کننده ترین نیروی اجتماعی دوران (عصر) ما ست.
· چون طبقه کارگر به مثابه طبقه مولد، سهم اصلی را در تولید بخش اعظم ارزش های اجتماعی به عهده دارد.
· مراجعه کنید به دوران در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
۲
· طبقه کارگر مجری وظیفه تاریخی ـ جهانی رهایش کارگران و کلیه زحمتکشان از استثمار و ستم ملی است.
۳
· طبقه کارگر با ساختمانی (بنای) سوسیالیسم، بشریت را به صلح و رفاه رهنمون می شود.
۴
· طبقه کارگر بنا بر جایگاه اجتماعی اش و بنا بر وظایف اصلی اش، طبقه ای بین المللی است که منافع طبقاتی اش بیانگر وظایف اجتماعی کل بشریت دوران (عصر) ما ست.
۵
· طبقه کارگر تنها طبقه ای است که دارای تئوری بطور علمی اثبات شده ای است و تحت رهبری حزبی انقلابی است.
۶
· طبقه کارگر در کاپیتالیسم در جوار بورژوازی، طبقه اصلی این نظام اجتماعی است.
۷
· اعضای طبقه کارگر، یعنی کارگران دستمزدستان برای زنده ماندن باید نیروی کار خود را بسان کالایی بفروشند.
· برای اینکه مهم ترین وسایل تولید تحت مالکیت خصوصی طبقه حاکمه سرمایه دار قرار دارند.
۸
· اضافه ارزشی که طبقه کارگر در روند تولید ایجاد می کند، توسط طبقه حاکمه سرمایه دار تصاحب می شود.
۹
· طبقه کارگر اگرچه مولد ثروت اجتماعی است، ولی در کاپیتالیسم به مثابه طبقه ای استثمار شده و بلحاظ اجتماعی، سیاسی و فکری به مثابه طبقه ای ستمدیده و سرکوب شده می ماند.
· برای اینکه همزمان مالک وسایل تولید نیست.
۱۰
· طبقه کارگر از برنامه ریزی تولید، رهبری آن و شرکت در تصمیمگیری محروم است.
· فرق هم نمی کند که تولید را سرمایه داران شخصا و مستقیما اداره کنند و یا به مدیران محول سازند.
۱۱
· طبقه کارگر به سبب جایگاه عینی اش، به سبب پیوند بیواسطه اش با تولید بزرگ صنعتی، انقلابی ترین طبقه اجتماعی است.
۱۲
· منافع طبقه کارگر با قوانین توسعه اجتماعی انطباق مستقیم دارند.
۱۳
· طبقه کارگر به سبب جایگاه عینی اش، نماینده منافع کل خلق است.
۱۴
· شعور مربوط به جایگاه عینی طبقه کارگر، نقش و وظیفه آن به واسطه مارکس و انگلس تبیین یافته است.
۱۵
· مارکس و انگلس با توجه به جایگاه عینی طبقه کارگر، رسالت تاریخی ـ جهانی طبقه کارگر را اثبات کرده اند و نشان داده اند که طبقه کارگر برای انجام وظایفش و برای برآمدن از عهده انجام وظایفش باید حزب خاص خود را، حزب بلحاظ ایده ئولوژیکی و تشکیلاتی مستحکم خود را داشته باشد که رهبری طبقه کارگر را، سازمان های توده ای را و متحدان طبقه کارگر را به عهده بگیرد.
۱۶
· نیروی اصلی رهبری مبارزه طبقه کارگر و تسخیر قدرت برای استقرار نظام اجتماعی ئی که در آن استثمار انسان برای همیشه از بین برود و فراورده های کار مشترک به خود مولدین تعلق داشته باشد، حزب مارکسیستی ـ لنینیستی انقلابی است.
۱۷
· حزب مارکسیستی ـ لنینیستی انقلابی برخاسته از طبقه کارگر، پیشرفته ترین بخش طبقه کارگر است.
۱۸
· نیروی طبقه کارگر و حزبش در مطابقت منافع طبقه کارگر و منافع حزب است.
۱۹
· طبقه کارگر و حزب مارکسیستی ـ لنینیستی انقلابی اش نه تنها در از بین بردن جامعه مبتنی بر استثمار کهنه و کاپیتالیستی و تشکیل قدرت کارگری ـ دهقانی، فونکسیون تعیین کننده به عهده دارند، بلکه در ساختمان (بنای) نظام اجتماعی نوین سوسیالیستی، در رأس جبهه متحد طبقه کارگر با طبقات و اقشار زحمتکش دیگر خلق قرار دارند.
۲۰
· نقش رهبری طبقه کارگر و حزب مارکسیستی ـ لنینیستی انقلابی اش در روند تشکیل سیستم توسعه یافته ی سوسیالیسم در دوره انقلاب علمی ـ فنی اهمیت چشمگیر کسب می کند.
· مراجعه کنید به انقلاب علمی ـ فنی در دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی
۲۱
· متعالی ترین وظیفه حزب مارکسیستی ـ لنینیستی، توسعه شعور طبقاتی سوسیالیستی در مطابقت با الزامات تشکیل سیستم اجتماعی سوسیالیسم توسعه یافته و در مطابقت با شرایط مبارزه میان کاپیتالیسم و سوسیالیسم است.
۲۲
· طبقه کارگر به مثابه بزرگ ترین طبقه اجتماعی در دولت آلمان دموکراتیک، هسته مرکزی خلق سوسیالیستی آزاد را تشکیل می دهد.
۲۳
· دولتی که طبقه کارگر تشکیل داده، پایه و اساس و بنیان پیشبرد منافع جامعه است.
· مراجعه کنید به دولت در دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی
۲۴
· شناخت قانونمندی های توسعه جامعه، پیش بینی های سمت و سو نما برای پراتیک و جامه عمل پوشاندن به آنها در جامعه سوسیالیستی نتیجه مبارزه طبقه کارگر و تعیین کننده ترین دستاورد آن در وحدت طبقه کارگر و در تشکیل و توسعه حزب سوسیالیستی واحد آلمان است.
۲۵
· تحت شرایط ساختمان (تشکیل) سیستم اجتماعی سوسیالیسم توسعه یافته، نقش رهبری طبقه کارگر و حزبش افزایش می یابد.
۲۶
· طبقه کارگر به درجه بالاتری از اجتماعیت می رسد.
· نه فقط به مثابه طبقه زحمتکشان مولد جسمی (یدی) در روند تولید بی واسطه، بلکه به میزان دم افزونی به مثابه طبقه زحمتکشان مولد عمدتا جسمی ـ فکری در می آید و اعمال قدرت می کند.
۲۷
· مشخصه تعیین کننده عبارت از آن است که سهم کار فکری طبقه کارگر هم در شرکت مستقیم و بی واسطه در تولید و هم در شرکت در رهبری دولت و جامعه به سرعت افزایش می یابد.
۲۸
· درجه تخصص اعضای طبقه کارگر به طرز سیستماتیک ترقی می کند.
· تعداد روز افزون اعضای طبقه کارگر به کار فوق تخصصی و فکری ـ فشرده فنی مشغول اند.
· میزان کارگران دوره کارآموزی ندیده و بی سواد هم بلحاظ تعداد کاهش می یابد و هم بلحاظ درصد.
۲۹
· طبقه کارگر مدرن همزمان و هر چه بیشتر از روشنفکریت مهندسی و فنی عضو گیری می کند.
۳۰
· روابط طبقات اجتماعی و اقشار اجتماعی بر اساس منافع مشترک بنیادی، تنگاتنگ تر می گردند.
۳۱
· تحت رهبری طبقه کارگر همبود بشری ـ سوسیالیستی همه جانبه و فراگیری تشکیل می شود.
۳۲
· پیشرفته ترین بخش طبقه کارگر و حزب آن از عناصر زیر تشکیل می یابد که به طرفداری آگاهانه از «نو»، برمی خیزند و منافع شخصی شان با منافع کارخانه ای و تمام اجتماعی مطابقت دارد:
الف
· از نوع نوین مولدین سوسیالیستی
ب
· از انسان های کوشای بطور همه جانبه توسعه یافته، آزاد و خلاق
۳۳
· تحت شرایط انقلاب علمی و فنی در کشور های کاپیتالیستی بدرجه عالی توسعه یافته نیز تحولات ساختاری ـ اجتماعی صورت می گیرند.
۳۴
· تقسیم بندی جامعه به دو طبقه اصلی (بورژوازی و پرولتاریا) در اثر انقطاب (پولاریزاسیون) عظیم مالکیت، پیشرفت چشمگیر کرده است.
۳۵
· جایگاه اعضای طبقات زحمتکش این جوامع بلحاظ مالکیت هر چه بیشتر به جایگاه طبقه کارگر نزدیک تر می شود و به ذوب آنها در طبقه کارگر می انجامد.
· این به میزان رشد یابنده ای شامل حال اعضای روشنفکریت نیز می شود.
۳۶
· این تحولات ساختاری اصولا تغییری در ماهیت طبقه کارگر پدید نمی آورند.
۳۷
· ایده ئولوگ های بورژوایی اما از این تحولات ساختاری دستاویزی برای توجیه کاپیتالیسم سرهم بندی می کنند و اعلام می دارند که تحولات ساختاری ـ اجتماعی در راستای «همترازی طبقات اجتماعی» قرار دارند.
۳۸
· جامعه شناسان بورژوایی با اختراع تئوری ها و مفاهیم من در آوردی زیر از تحولات ساختاری ـ اجتماعی نتیجه می گیرند که در کشور های کاپیتالیستی، طبقات اجتماعی منحل شده اند و جامعه صنعتی یکپارچه ای تشکیل شده است:
الف
· تئوری «جامعه صنعتی»
ب
· مفهوم «پرولتاریزاسون زدایی»
پ
· مفهوم «همتراز سازی اجتماعی»
ت
· مفهوم «همکاری اجتماعی»
ث
· مفهوم «جامعه کار برداران» (جامعه کار آمایان)
ج
· و غیره
۳۹
· این جور تئوری ها و مفاهیم من درآوردی، معنایی جز جامه عمل پوشاندن ایده ئولوگ های بورژوازی به وظایف محوله به خویش در زمینه دفاع از کاپیتالیسم ندارند.
· هدف آنها تخریب شعور طبقه کارگر نسبت به جایگاه، نقش و رسالت تاریخی خویش است.
۴۰
· تضاد های طبقاتی بلحاظ عینی مشروط گشته در جامعه سرمایه داری هرگز در اثر تحولات ساختاری ـ اجتماعی از بین نمی روند.
۴۱
· مبارزه طبقاتی فقط به ایام ماضی، یعنی به جامعه سرمایه داری مبتنی بر رقابت آزاد تعلق ندارد.
۴۲
· برای اینکه مهم ترین وسایل تولید و وسایل مالی کماکان تحت مالکیت بورژوازی قرار دارند.
· به همین دلیل تضاد اصلی کاپیتالیسم کماکان به جای خود باقی است.
۴۳
· این برای طبقه کارگر بدان معنی است که متعالی ترین وظیفه اش عبارت است از واداشتن قدرت انحصارات به عقب نشینی در مبارزه برای شرکت در تصمیمگیری ها و سرانجام در مبارزه به خاطر امحای استثمار انسان توسط انسان.
۴۴
· آماج مبارزه طبقاتی طبقه کارگر عبارت است از انسانی سازی شرایط موجود.
۴۵
· پیش شرط لازم برای انجام این وظایف عبارت از این است که طبقه کارگر تحت رهبری حزب مارکسیستی ـ لنینیستی اش در کشورهای سرمایه داری نیز در راه تسخیر قدرت سیاسی به مبارزه پردازد.
۴۶
· مبارزه قاطعانه طبقه کارگر در کلیه کشور های جهان به نیات زیر است:
الف
· به نیت رهاسازی بشریت از کابوس جنگ جهانی سوم
ب
· به نیت رهاسازی بشریت از استثمار و سرکوب و ستم
پایان
ادامه دارد.