شازده کوچولو تکخال امپریالیسم (۶)
تحلیلی از
ربابه نون
گندم زارها مرا به ياد هيچ چيز نمی اندازند
و اين جای تأسف است
اما تو موهای طلايی داری
و چقدر خوب خواهد شد
آن وقت که مرا اهلی کرده باشی
چون گندم که به رنگ طلا ست
مرا به ياد تو خواهد انداخت
1
• سنت اگزوپری برای ریختن زهر ایده ئولوژیکی خویش به کام خواننده خردسال، آسمان و ریسمان را به هم می بافد:
آن وقت که مرا اهلی کرده باشی
چون گندم که به رنگ طلا ست
مرا به ياد تو خواهد انداخت
• رنگ طلای گندم و موی سر شازده کوچولو هر دو چیزهای اوبژکتیو و یا عینی اند.
• در حالی که اهلی شدن روباه توسط شازده کوچولو، چیزی سوبژکتیو است.
• چیزهای عینی وابسته به چیزهای سوبژکتیو نیستند.
• عینیت هر چیز به معنی استقلال آن چیز از سوبژکت است.
• بود و نبود روباه تأثیری در رنگ گندم و رنگ موی سر شازده کوچولو ندارد.
• چیزهای عینی مستقل از سوبژکت وجود دارند.
• روباه قاعدتا باید بدون اهلی شدن هم به تشابه رنگی میان گندم و موی سر شازده کوچولو پی ببرد.
• وقتی از خردستیزی (ایراسیونالیسم) سخن می رود، منظور همین است.
• سنت اگزوپری خانه خرد خواننده را در هم می کوبد.
• این اثر او به بد آموزی خواننده منجر می شود.
• این هنوز چیزی نیست:
2
آن وقت من صدای وزيدن باد را در گندم زار دوست خواهم داشت.
• اهلی شدن روباه توسط شازده کوچولو، نه تنها سبب خواهد شد که گندم و گندمزار برای روباه کسب ارج و ارزش کند، بلکه حتی صدای بادی که در گندمزار می وزد، تغییر ماهیت خواهد داد و برای روباه دوست داشتنی خواهد گشت.
• چرا صدای بادی که در گندمزار می وزد و نه صدای برف و تگرگ و بارانی که بر گندمزار می بارند؟
• چرا نه سمفونی حشرات که در گندمزار می پیچد؟
• چرا نه آواز پرنده ها که بر فراز گندمزار می پرند و یا در گندمزار شکمی از عزا در می آورند؟
• در این سخن روباه البته می توان ذراتی از حقیقت عینی یافت.
• اما به شرطها و شروطها.
• ترفند علامه امپریالیسم هم همین جا ست:
3
آن وقت من صدای وزيدن باد را در گندم زار دوست خواهم داشت.
• ترفند سنت اگزوپری، تحریف مفهوم عشق است.
• او میان رابطه عاشقانه و وابستگی علامت تساوی می گذارد:
• از دید او هر کس توسط قلدری اهلی شود در طرفة العینی، عاشق قلدر می شود.
4
• این ادعای او در رابطه عاشقانه میان انسان ها تا حدودی صحت دارد.
• چون وقتی کسی عاشق کسی شود، بطور سوبژکتیو، یعنی بی اعتنا به عینیت چیزها، هر چیزی را که نشانی از معشوق دارد و یا یادی از معشوق به خطه خاطرش خطور می دهد، بطور غریزی خوشایند می یابد.
• اهلی شدن توسط قلدری اما به معنی وابسته و برده و نوکر قلدر شدن است و نه به معنی عاشق او شدن.
4
روباه ساکت شد و مدت زيادی به شازده کوچولو نگاه کرد.
آخر گفت:
بيزحمت
مرا اهلی کن!
• این جمله روباه، ایرئالیستی (ضد رئالیستی) است.
• هیچ حیوانی به کسی نمی گوید:
• «بی زحمت، مرا اهلی کن.»
• چهارپایان در این زمینه ده سر و گردن از دوپایان برتر اند.
• نیاکان ما برای اهلی کردن جانوران کار مشقت بار عرقریز کمرشکن انجام داده اند.
• در فیلم های قدیم هالی وود اهلی کردن اسب ها بارها نشان داده شده است.
• برای اهلی کردن اسبی نیاکان ما بارها به زمین پرتاب شده اند و جراحات سنگین برداشته اند.
• هدف و آماج علامه امپریالیسم، تبلیغ بردگی و وابستگی است.
5
شازده کوچولو در جواب گفت:
خيلی دلم می خواهد، ولی زياد وقت ندارم.
من بايد دوستانی پيدا کنم و خيلی چيزها هست که بايد بشناسم.
• شازده کوچولو در این پاسخ به روباه، نشان می دهد که تعریف علمی تر و عینی تری از دوستی دارد.
• با اهلی کردن کسی می توان او را سلب فردیت، هویت، شخصیت و آدمیت کرد.
• ولی نمی توان به تشکیل رابطه دوستی با او نایل آمد.
• برای اینکه شالوده دوستی، برابری بی چون و چرای افراد است و نه وابستگی و بردگی.
• و نه سلطه و سرکردگی.
6
شازده کوچولو در جواب گفت:
خيلی دلم می خواهد، ولی زياد وقت ندارم.
من بايد دوستانی پيدا کنم و خيلی چيزها هست که بايد بشناسم.
• ترفند ایده ئولوژیکی سنت اگزوپری در جمله التزامی شازده کوچولو بسته بندی شده است:
• در جمله «خیلی دلم می خواهد» شازده کوچولو ست.
• این بدان معنی است که شازده کوچولو مخالف اهلی کردن کسی نیست.
• مخالف وابستگی کسی به خویشتن نیست.
• مسئله برای او کمبود وقت است.
• شازده کوچولو عجله دارد.
• چرا؟
7
• برای اینکه گلی را در سیاره خود اهلی کرده است و نسبت به آن احساس مسئولیت می کند.
• این بدان معنی است که طبقه حاکمه نسبت به توده احساس مسئولیت دارد.
• آدم باید خر باشد که این زهر ایده ئولوژیکی علامه امپریالیسم را سر کشد.
• طبقه حاکمه دو جنگ جهانی وحشت انگیز با بیش از 70 میلیون نفر قربانی و صدها جنگ منطقه ای و ملی با میلیون ها قربانی برافروخته است.
• این اثر سنت اگزوپری لبریز از زهر ایده ئولوژیکی است.
8
شازده کوچولو در جواب گفت:
خيلی دلم می خواهد، ولی زياد وقت ندارم.
من بايد دوستانی پيدا کنم و خيلی چيزها هست که بايد بشناسم.
• هدف و آماج شازده کوچولو از سفر به سیاره زمین، دوست یابی و شناخت خیلی از چیزها ست.
• علامه با تعیین این هدف و آماج برای سفر شازده کوچولو زمینه ذهنی لازم را برای تبلیغ تئوری شناخت ضد علمی خویش آماده می سازد:
9
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• در این کلام قصار روباه، تئوری شناخت او تبیین می یابد:
• پیش شرط شناخت چیزها، اهلی کردن آنها ست.
• سنت اگزوپری برای تبلیغ تئوری وابستگی، آسمان و ریسمان را بی شرمانه به هم می بافد.
• در این سخن سنت اگزوپری نیز ذراتی از حقیقت وجود دارند.
• این ادعای او اما از چند نظر معیوب است:
10
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• عیب اول این تئوری شناخت او این است که در روند اهلی کردن نباتی، حیوانی و یا انسانی می توان واکنش های آن و او را تجزیه و تحلیل کرد و به برخی از خصوصیات آنها پی برد.
• ولی پی بردن به طرز واکنش نباتی، حیوانی و یا انسانی به معنی شناخت آن و او نیست.
• شناخت روندی عمیق تر و غنی تر از این حرف ها ست.
• سعدی در زمینه اهلی کردن فرزندان خلق (بنده و وابسته سازی آنان) رهنمودهای روشنی به اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی داده است:
• نخست باید به تسلیحات پند متوسل شد.
• اگر پند برای اهلی کردن او کفایت نکرد، باید به بند و زجر و آزار او متوسل شد.
• اگر بند و زجر و آزار کفایت نکرد، باید نتیجه گرفت که او بد ذات است، اهلی شدنی نیست و عدم و اعدامش بهتر از وجود و ادامه حیاتش است.
11
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• عیب دیگر این تئوری شناخت روباه این است که این رویه و روش شناخت، تعمیم پذیر نیست.
• چون در روند اهلی کردن نبات و حیوان و انسان، می توان به شناخت کم وبیش آن و او نایل آمد، ولی چیزهای جامد و مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی و غیره را که نمی توان از طریق اهلی کردن ارزیابی کرد.
• برای شناخت سیب باید عناصر متشکله آن تجزیه و تحلیل شوند.
• هیچ خردمند خردگرائی برای شناخت سیب به اهلی کردن سیب توسل نمی جوید.
• سؤال این است که چگونه می توان به شناخت چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی نایل آمد؟
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمیتوان شناخت.
• سؤال این بود که چگونه می توان به شناخت چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی نایل آمد؟
1
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• ترجمه احمد شاملو از این جمله از سوئی منطقی تر از جمله خود نویسنده است و از سوی دیگر، بلحاظ منطقی و تجربی نادرست است:
• این جمله در ترجمه آلمانی (البته اگر مترجم آلمانی درست ترجمه کرده باشد) به شرح زیر آمده است:
«آدم فقط چیزهائی را می تواند بفهمد که اهلی کرده باشد.»
2
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• شاملو به جای مفهوم «فهم چیزها»، بدرستی مفهوم «شناخت چیزها» را گذاشته است.
• این در هر صورت رئالیستی تر و راسیونالیستی تر از مفهوم «فهم چیزها» ست.
• مفهوم «فهم چیزها»، مفهومی ایرئالیستی و ایراسیونالیستی است و آدمی را به یاد اصطلاحات واهی، خیالی و توخالی سهراب سپهری و دیگر اجامر خردستیز می اندازد.
• شاید مترجم آلمانی خواسته در خردستیزی سنگ تمام بگذارد و چنین ترجمه کرده است.
3
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• ایراد منطقی و تجربی اول ترجمه احمد شاملو این است که در جمله «آدم فقط می تواند چیزهائی را بفهمد (بشناسد) که اهلی کرده باشد»، به تعویض فاعل (سوبژکت اهلی کننده) دست زده است:
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• این عملا و عینا به معنی زیر است:
«آدم فقط می تواند چیزهائی را بشناسد،
که کسان دیگر آنها را اهلی کرده باشند.»
• بدین طریق، پیش شرط شناخت هر چیز، این است که دیگران آن چیز را اهلی کرده باشند و نه خود شناسنده و نه خود سوبژکت شناخت.
• حالا معلوم می شود که دوزاری خود احمد شاملو کج و کوله تر از دوزاری مترجم آلمانی و یا نویسنده فرانسوی است.
4
« روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• این ترجمه احمد شاملو، هم حاوی عناصری از حقیقت عینی است و هم ناقص و معیوب و نارسا ست.
• چرا و به چه دلیل؟
5
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• اگر اهلی کردن را فرمی از کار روی اشیاء ـ خواه جمادات و خواه جانوران و انسان ـ تلقی کنیم، می توان به روباه حق داد:
• هر مولدی بهتر از هر کس دیگر، مولود خود را می شناسد.
• هر مادری ـ خواه جانور باشد و خواه انسان ـ بهتر از هر کس دیگر، بچه خود را می شناسد.
• جانوران معیارهای معرفتی دیگری دارند.
• مثلا از بو و صدا و غیره، به تمیز توله خود از توله های دیگر نایل می آیند.
• انسان اما بچه خود را در روند کار بر روی بچه اش و به برکت کار بر روی بچه اش می شناسد.
• مادر از همان لحظه زایش به شناخت دم به دم نوزاد خویش می پردازد.
• حتی کوچک ترین واکنش های نوزاد را در لوح خاطر خویش ثبت می کند و حلاجی می کند.
• وقتی هم که کودک رشد می کند و به بازی با کودکان کوچه می پردازد، مادر مخفیانه مثلا از سوراخ کلید در و یا توسط «جواسیس» سیارش از کرد و کار کودک خود با خبر می شود.
• اما چرا و به چه دلیل؟
6
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمیتوان شناخت.
• دلیل این شناخت مادری، رابطه دیالک تیکی حیرت انگیز مولد با مولود است:
• رابطه ی دیالک تیکی مادر با فرزند است.
• چرا و به چه دلیل، دیالک تیک مادر و فرزند حیرت انگیز است؟
7
• حیرت انگیزی دیالک تیک مادر و فرزند، به علل مختلف زیر است:
8
• اولا به این دلیل است که هر مولدی، مولود خود را می پرستد:
الف
• هر آهنگری، گاوآهن خود را، شمشیر خود را، تیر و تبر و خنجر خود را عاشقانه دوست می دارد.
• به همین دلیل به بهسازی (توسعه و تکمیل) پیگیر آنها می پردازد.
• یکی از دلایل سوبژکتیو توسعه فنی هم همین جا ست.
• شمشیر اول هر آهنگر ـ هم بلحاظ فرم و هم به لحاظ فونکسیون ـ زشت تر، بی قواره تر، خام تر و نارساتر از شمشیر صدم او ست.
ب
• هر نجاری در و پنجره و میز و صندلی و مبل خود را می پرستد و از تماشای آن غرق لذت می شود و مرتب آن ار تکمیل و تصحیح می کند.
• یعنی به انتقاد عاشقانه از مولود خود می پردازد.
• انتقاد مغز عشق است.
• آدم از دشمنش انتقاد نمی کند.
• آدم به رفع عیوب دشمن خویش نمی پردازد.
• انتقاد، نشانه عشق اصیل است.
ت
• هر شاعری شیفته سینه چاک شعر خویش است.
• شعرا از خوانش مکرر و صدها باره شعرشان سیر نمی شوند.
• یکی از دلایل کمال فرمال شعر حافظ همین است.
• حافظ غزلیات خود را صدها بار خوانده و تصحیح کرده است.
• چون نسخه های دیگری هم از غزلیات خواجه وجود دارند که معیوب اند.
پ
• بت پرستی، ریشه اصلی خود را در همین دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت دارد.
• در همین دیالک تیک مولد و مولود دارد.
• بت پرستی، رئالیستی تر و راسیونالیستی تر از خدا پرستی است.
• هم به دلیل وجود واقعی ـ عینی بت و هم به دلیل رابطه ی دیالک تیکی میان بت و بت ساز بت پرست.
ث
• مادر هم ـ در تحلیل نهائی ـ مولد فرزند خویش است.
• مادر مولد مثل است.
• مادر مولد مثل انسانی خویش است.
• مادر مولد فرزند خویش است.
• تولید مثل هم فرمی از تولید است.
ج
• تولید مثل به معنی تولید مولد (تولید کننده) است.
• تولید مثل به معنی تولید نسل جدید مولدین است.
• چون فرزند هر کس فردا به سوبژکت تولید، به کارگر، دهقان، پیشه ور، مهندس، پزشک و غیره تبدیل خواهد شد.
ح
• یکی از مهم ترین دلایل شناخت مادر از فرزند، همین رابطه ی دیالک تیکی مولد با مولود است.
• این ولی فقط یک روی مدال مولد و مولود است.
• روی دیگر مدال، نتیجه و پیامد ناشی از دیالک تیک مولد و مولد است:
• روی دیگر مدال عشق اصیل و عمیق و یکطرفه ی عظیم مولد به مولود است.
• همین عشق یکطرفه، بی توقع و عمیق و اصیل و عظیم سبب تعمیق شناخت مولد از مولود، مادر از فرزند می شود.
• این اما به چه معنی است؟
خ
• این به معنی تشکیل دیالک تیک جدیدی است:
• این به معنی تشکیل دیالک تیک شناخت بر فراز روند و روال تولید و تولید مثل است:
1
• شناخت هر چیز از سوئی به عشق شناسنده بدان چیز منجر می شود.
2
• عشق ناشی از شناخت از سوی دیگر به تداوم شناخت و نتیجتا به توسعه و تکامل و تعمیق شناخت منتهی می شود.
• به همین دلیل ما از دیالک تیک شناخت سخن می گوییم.
• میان شناخت و عشق ناشی از شناخت، رابطه دیالک تیکی وجود دارد:
• شناخت سرچشمه عشق است و عشق مقوی (تقویت کننده) و حامی شناخت است.
8
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• حالا می توان به صحت نسبی سخن روباه پی برد:
• پیش شرط شناخت هر چیز، «اهلی کردن آن چیز است.»
• فقط باید به جای مفهوم ایراسیونالیستی «اهلی کردن هر چیز»، کار کردن بر روی هر چیز را گذاشت.
• این سخن روباه اما خالی از عیب و ایراد نیست.
• چرا و به چه دلیل؟
9
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمیتوان شناخت.
• ایراد این سخن در واژه «فقط» نهفته است:
• چیزها را حتما نباید ببرکت «اهلی کردن» کذائی آنها، به برکت کار شخصی مستقیم بر روی آنها شناخت.
• حتما نباید فرزند خود را شناخت.
• می توان با توجه به شناخت فرزند خود، به شناخت فرزندان این و آن نایل آمد:
• گذار از خاص به عام.
• گذار از فرزند خودشناسی به فرزندان خلق شناسی.
• به انسان شناسی
• به جامعه شناسی.
• اگر چنین باشد، که روباه ادعا می کند، فاجعه خواهد بود.
• شناخت در این صورت، خصلت فردی و شخصی به خود خواهد گرفت.
• یعنی هر کس فقط محصول کار خود را خواهد شناخت.
10
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمیتوان شناخت.
• شناخت بطور بی واسطه و غیر مستقیم نیز میسر است:
• مثلا انسان از طریق کار فکری و منطقی بر روی تجارب دیگران هم می تواند به شناخت معینی نایل اید.
• شناخت ضمنا خصلت روندی دارد:
• انسان در محدوده ی معارف (شناخت های) شخصی درجا نمی زند.
• بلکه از معارف منفرد و خاص شخصی به معارف عام پل می زند و معارف خود را توسعه می دهد و تعمیق می بخشد.
• حتما نباید هر چیزی را به قول روباه، «اهلی کند» تا بشناسد.
• کار ولی در هر صورت هم منبع لایزال شناخت است.
• کار هم طریق و ترفند شناخت است.
• و هم محک تعیین صحت و سقم افکار است.
• کار زادگاه شناخت و معیار شناخت در آن واحد است.
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمیتوان شناخت.
آدمها ديگر وقت شناختن هيچ چيز را ندارند.
آنها چيزهای ساخته و پرداخته از دکان میخرند.
اما چون کاسبی نيست که دوست بفروشد، آدمها بیدوست و آشنا ماندهاند.
تو اگر دوست میخواهی مرا اهلی کن!
• خواننده این قصه، بهتر است به انسجام (با هم جور بودن) منطقی جملات این قصه نظر اندازد:
1
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
آدمها ديگر وقت شناختن هيچ چيز را ندارند.
• رابطه ی منطقی این دو جمله چیست؟
• اگر پیش شرط شناخت هر چیزی، اهلی کردن آن چیز است، آدم ها قاعدتا باید کمبود وقت برای اهلی کردن و اهلی شدن داشته باشند.
• وقتی کسی علاف و بیکاره نباشد، چگونه می تواند روزهای متمادی در کنج خیابانی بایستد و زیر چشمی به حریفی بنگرد و هر روز اندکی جلوتر آید تا بالاخره روزی او را اهلی کند و رابطه «دوستی» و در واقع رابطه واره ی موسوم به وابستگی تشکیل شود.
2
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمیتوان شناخت.
آدمها ديگر وقت شناختن هيچ چيز را ندارند.
• منطقی این بود که روباه بگوید:
آدمها ديگر وقت اهلی کردن هيچ چيز را ندارند.
• سؤال این است که چرا روباه عاجز از تبیین منطقی نظر خویش است؟
3
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمیتوان شناخت.
آدمها ديگر وقت شناختن هيچ چيز را ندارند.
• ترجمه مفاهیم فلسفی دشوار است.
• دشوارتر اما فهم تجربی آنها ست.
• مفهوم خردستیزی (ایراسیونالیسم) را می توان ترجمه کرد و خیال کرد که مسئله درک و هضم و تمام شده است و به سراغ مفهوم دیگری رفت.
• مسئله اما به این سادگی ها نیست.
• درک واقعی مفاهیم فقط در کوره تجارب زندگی صورت می گیرد و روز به روز عمیقتر و بهتر می گردد.
• تحلیل افکار و اشعار و آثار این و آن، یکی از طرق مفید برای درک مفاهیم فلسفی است.
• دلیل عجز روباه از تبیین منطقی نظر خویش، خردستیزی او ست.
• تفاوت خردستیزی با بی خردی از زمین تا آسمان است:
الف
• بی خردی فاجعه نیست.
• خردمندی که مادرزادی نیست.
• خردمندی که ناگهانی و یکباره نیست.
• خردمندی در روندی تدریجی تشکیل می شود:
• آدمیان هر چه بیشتر کار کنند، هر چه بیشتر تجربه بیندوزند، به همان اندازه خردمندتر می گردند.
• تنها شرط خردمند گشتن، خردگرائی است.
• عشق سوزان به کشف حقیقت عینی در هر زمینه است.
ب
• فاجعه اما خردستیزی است.
• خردستیزی گرایش ایده ئولوژیکی مخرب و مهاجمی است که خردگرائی را از عرصه بدر می راند و کسب خرد را و خردمند گشتن را محال می سازد.
• اگر کسی با بچه فئودال ها، بچه بورژوا ها و غیره همنشین شود، متوجه می شود که این جماعت حتی توان خواندن و بر زبان راندن چند جمله درست را ندارند.
• این جماعت واژه ندارند.
• فقر مفهومی دارند.
• مفاهیم اما آجرهای اساسی عمارت تفکر اند.
• بدون گنجینه ای از مفاهیم (واژه ها، عبارات) که نمی توان اندیشید.
• بدون تفکر هم که نمی توان خردمند گشت.
ت
• امروزه در فیس آباد و غیره بهتر می توان شاهد پدیده خردستیزی در صور مختلف بود:
• همه در فیس آباد شاعرند.
• شعر سر هم بندی می کنند تا وسیله ای برای عیاشی داشته باشند.
• کارگاه مغز دیری است که تعطیل شده است.
• اندیشیدن، سخت تر از صعود به قله هیمالیا ست.
• چه بسا افرادی که اشعار این و آن را به اسم خود منتشر می کنند تا خودی نشان دهند.
• در غیاب خرد اما نمی توان معنی اشعار را فهمید.
• به همین دلیل دست اجامر خودخواه خودنما رو می شود:
پ
• دیروز حریفی غزلی از حافظ منتشر کرده بود.
• در غزلی از حافظ که کپی کردنش آسان تر از خوردن آب است، سه غلط تعیین کننده وجود داشت که کمر غزل حافظ را شکسته بود.
• وقتی هم ایرادات اشعار با اتلاف وقت گرانبها توضیح داده می شود، طرف خمی حتی به ابرو نمی آورد تا احیانا برای حفظ آبروی خود تصحیحش کند.
• این چیزها نشانه هائی از خردستیزی اند.
• خردستیزی هر فرمی از هماندیشی را تخطئه می کند.
• دلیل عجز روباه از تبیین منطقی نظر خویش نیز خردستیزی سنت اگزوپری است.
4
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمیتوان شناخت.
آدمها ديگر وقت شناختن هيچ چيز را ندارند.
آنها چيزهای ساخته و پرداخته از دکان می خرند.
• حالا باید خورجینی از فانتزی آورد و رابطه منطقی این سه جمله را به هر مشقتی کشف کرد:
• پیش شرط شناخت هرچیز، اهلی کردن آن چیز است.
• آدم ها وقت برای شناخت چیز ها ندارند.
• آدم ها (که وقت برای شناخت چیزها ندارند)، مشتری چیزهای ساخته و پرداخته اند.
• سنت اگزوپری در این سه جمله چندین خطای منطقی مرتکب می شود:
الف
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمیتوان شناخت.
آدمها ديگر وقت شناختن هيچ چيز را ندارند.
آنها چيزهای ساخته و پرداخته از دکان می خرند.
• خطای منطقی او اولا فراموش کردن این نکته است که بدون شناخت کالاها، بدون توان شناخت چیزها، نمی توان تصمیم گرفت و یکی از آنها را انتخاب کرد و با پرداخت مبلغی خرید و از آن خود کرد.
• پیش شرط انتخاب چیزی و خرید آن، شناخت آن چیز است.
• در غیر این صورت تمیز اشیاء از یکدیگر امکان ناپذیر خواهد بود.
• انتخاب آن و خرید آن، پیشکش.
ب
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
آدمها ديگر وقت شناختن هيچ چيز را ندارند.
آنها چيزهای ساخته و پرداخته از دکان میخرند.
• خطای منطقی دیگر سنت اگزوپری این است که محتوای جمله قبلی خود را در طرفة العینی فراموش می کند و در نتیجه، جمله بعدی او نافی جمله قبلی اش می گردد:
• اگر آدم ها وقت برای اهلی کردن و شناخت چیزها ندارند، بیشک به دلایلی است.
• دلیل آن می تواند سیری ناپذیری طبقه حاکمه از چپاول زمان کار آدم ها باشد.
• وقتی بخش اعظم اوقات توده های زحمتکش، بی رحمانه چپاول شود، طبیعی خواهد بود، اگر آنها فرصت اهلی کردن چیزها را نداشته باشند و وقت فراغت را صرف نظافت و استراحت و تجدید قوا کنند.
• سنت اگزوپری ولی دلیل کمبود وقت را در چیز بکلی بی ربط دیگری می داند:
ت
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمیتوان شناخت.
آدمها ديگر وقت شناختن هيچ چيز را ندارند.
آنها چيزهای ساخته و پرداخته از دکان میخرند.
• به زعم علامه، دلیل کمبود وقت برای اهلی کردن چیزها و شناخت آنها، خرید چیزهای ساخته و پرداخته از مغازه ها ست.
• اگر منظور علامه از «چیزهای ساخته و پرداخته»، اغذیه و البسه و غیره حاضر و آماده باشد، اگر منظور او خرید مثلا آش کنسرو شده، مرغ بریان شده، لباس دوخته شده و غیره باشد، قضیه درست برعکس ادعای او ست:
پ
• اولا خرید لباس ساخته و پرداخته به عوض خرید پارچه و چرخ خیاطی و دگمه و نخ و سوزن و غیره و تهیه مستقلانه لباس برای خود و اعضای خانواده خود، نشانه فقدان شعور و شناخت است و عملا محال است.
• آدم همه فن حریف اصلا نمی تواند ادامه حیات دهد.
• چون کسی که حاضر به خرید «چیزهای ساخته و پرداخته» نباشد باید هم خیاط باشد، هم قصاب، هم نانوا، هم کفشدوز، هم آشپز، هم مکانیک، هم پزشک، هم داروساز و الی آخر.
• یعنی باید کسی از جنس روبینسون کروزوی خیالی و افسانه ای باشد.
ث
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمیتوان شناخت.
آدمها ديگر وقت شناختن هيچ چيز را ندارند.
آنها چيزهای ساخته و پرداخته از دکان میخرند.
• «خرید چیزهای ساخته و پرداخته» نشانه توسعه و تکامل فکری و مادی است.
• نشانه توسعه تمدن و فرهنگ است.
• پدیده ای مثبت و مترقی است و نه منفی و معیوب و مذموم.
• این طرز نگرش علامه امپریالیسم اما به چه معنی است؟
1
• این طرز نگرش سنت و اگزوپری، مبتنی بر وارونه سازی قضایا ست.
• خرید چیزهای آماده اولا به صرفه جوئی چشمگیر وقت منجر می شود.
• کشتن مرغ، پر کندن از آن، شستن آن و بریان کردنش ساعت ها وقت لازم دارد.
• در حالیکه برای خرید مرغ بریان چند دقیقه کافی خواهد بود.
• در زمینه های دیگر نیز به همین آن.
2
• خرید چیزهای ساخته و پرداخته اتفاقا شرایط لازم را برای اهلی کردن و اهلی شدن کذائی فراهم خواهد آورد.
• یعنی قضیه برخلاف ادعای سنت اگزوپری خواهد بود.
ج
آنها چيزهای ساخته و پرداخته از دکان میخرند.
• این انتقاد سنت اگزوپری از دستاوردهای تمدن و فرهنگ بشری، خاص او نیست.
• در فلسفه بورژوائی واپسین و طبقات اجتماعی واپسین دیگر، مثلا در فلسفه نمایندگان فئودالیسم واپسین و امروزه در فلسفه فوندامنتالیسم شیعی و سنی ما با این تمدن ستیزی و فرهنگ ستیزی روبرو می شویم که در زر ورق چپ نمای سرمایه داری ستیزی به خورد خلایق داده می شود.
• به همین دلیل انتقاد از هر چیز هم می تواند از موضع انقلابی صورت گیرد و هم از موضع ارتجاعی.
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمیتوان شناخت.
آدمها ديگر وقت شناختن هيچ چيز را ندارند.
آنها چيزهای ساخته و پرداخته از دکان میخرند.
اما چون کاسبی نيست که دوست بفروشد، آدمها بیدوست و آشنا مانده اند.
تو اگر دوست میخواهی مرا اهلی کن!
• محتوای این چند جمله سنت اگزوپری، پرت و پلا ست:
1
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمیتوان شناخت.
• حکم اول علامه این است که پیش شرط شناخت هر چیز، اهلی سازی آن چیز است.
2
آدمها ديگر وقت شناختن هيچ چيز را ندارند.
• حکم دوم علامه این است که آدم ها وقت شناخت چیزها را ندارند.
• اگر منظور او را درست فرمولبندی کنیم، باید بگوییم:
• آدم ها وقت اهلی کردن چیزها را ندارند.
3
آنها چيزهای ساخته و پرداخته از دکان می خرند.
• حکم سوم علامه این است که آدم ها چیزهای ساخته و پرداخته از فروشگاه ها می خرند.
4
اما چون کاسبی نيست که دوست بفروشد، آدمها بی دوست و آشنا مانده اند.
• حکم چهارم علامه این است که به سبب فقدان فروشگاهی برای خرید و فروش دوست، قحط دوست و آشنا ست.
• حالا باید از خود پرسید که خرید چیزهای ساخته و پرداخته، چه ربطی به خرید و فروش دوست دارد؟
• ضمنا مگر قرار بود که آدم ها، دوست ساخته و پرداخته از مغازه های دوست فروشی بخرند؟
• علاوه بر این، مگر دوست کالا ست که خرید و فروش شود؟
5
تو اگر دوست می خواهی مرا اهلی کن!
• حکم پنجم علامه، نتیجه گیری نهائی از توصیف شرایط عینی است:
• چون آدم ها وقت شناخت (اهلی کردن) چیزی را ندارند و چون همه چیز را ساخته و پرداخته می خرند و چون مغازه دوست فروشی وجود ندارد، قحط دوست و آشنا ست، پس مرا اهلی کن، اگر به دوست احتیاج داری.
• این اما به چه معنی است؟
6
• این به معنی «آدم حساب نکردن» شازده کوچولو ست.
• چون اگر روباه، شازده کوچولو را آدم حساب می کرد، باید چند و چون آدم ها، شامل حال شازده کوچولو هم می شد.
• روباه در این صورت، دیگر نمی توانست از شازده بخواهد که اهلی اش کند.
• این «آدم حساب نکردن» اما به معنی تحقیر خویشتن است و نه به معنی تحقیر شازده کوچولو.
• این عملا به معنی تجلیل شازده کوچولو ست.
• این بدان معنی است که شازده کوچولو ده سر و گردن از آدم های عادی بالاتر و بهتر است.
• به همین دلیل اهلی او شدن توسط او، بنده و کنیز و غلام و نوکر و وابسته جان بر کف او شدن، فخر انگیز است.
7
• سنت اگزوپری، شازده کوچولو را از توده مردم متمایز می سازد:
• شازده کوچولو با متمایز شدن از توده، به درجه نخبه، به درجه شخصیت ارتقا می یابد.
• چون شازده کوچولو، از دید روباه فردی استثنائی است.
• بی کمترین شباهت به توده ی «زباله» واره است.
• شازده کوچولو نخبه ایدئالی است.
• شازده کوچولو تجسم مطلق طبقه حاکمه به مثابه ضد دیالک تیکی توده است و به همین دلیل همه لیاقت های نخبگان را دارد.
• از این رو، اهلی شدن توسط او، وابستگی به او، فخر بزرگی برای روباه وحشی است.
8
اِوا آنا پاولا براون
(۱۹۱۲ - ۱۹۴۵)
معشوقه آدولف هیتلر
https://www.youtube.com/watch?v=wdbFcy2Vywk
• همین التماس روباه به اهلی شدن را دختر جوانی به نام اوا براون از آدولف هیتلر کرد:
• آدولف هیتلر ـ بر خلاف شازده کوچولو ـ نه کمبود وقت داشت و نه کمبود دوست.
• ضمنا در هنر اهلی سازی این و آن، خبره بی نظیری بود.
• اوا براون نوجوان توسط آدولف نخبه در طرفة العینی اهلی شد.
• بعد عرصه بر هیتلر براون (قهوه ای) تنگ شد و تصمیم گرفت که زهر خورد.
• اوا براون سی و سه ساله هم نمی خواست بدون شازده ادامه حیات دهد.
• در نتیجه داوطلب خوردن زهر مهلک شد.
• بعد جسد هر دو را بنابر وصیت شان سوزاندند تا به دست بلشویک های وحشی نیفتند.
• خاکسترشان را اما به دست باد دادند تا به جنت برد.
9
• دیری است که اهلی شدن مد مدرن روز شده است:
• همین التماس روباه را مجاهدین اسلام و خلق و طالبان و داعش و غیره از اجامر جماران و بیابان و غیره می کنند و پس از اهلی شدن مثلا دسته جمعی از مین زارها می گذرند و یا مین در آغوش به زیر چرخ تانک می روند.
10
شازده کوچولو پرسيد:
برای اين کار چه بايد کرد؟
روباه در جواب گفت:
بايد صبور بود.
تو اول کمی دور از من به اين شکل لای علفها مینشينی.
من از گوشه چشم به تو نگاه خواهم کرد و تو هيچ حرف نخواهی زد.
زبان سرچشمه سوءتفاهم است.
ولی تو هر روز میتوانی قدری جلوتر بنشينی
• روباه در این گفتگو فوت و فن اهلی کردن را به شازده کوچولو یاد می دهد.
• سکوت و نگاهی هر از گاهی از گوشه چشمی.
• همین و بس.
• حرف زدن مذموم و نامطلوب است.
• زبان سرچشمه سوء تفاهم است.
• به جای مبادله فکری، فقط باید زیر چشمی به حریف نگریست و هر روز قدری به او نزدیکتر شد.
• همین و بس.
ادامه دارد.
+ نوشته شده در جمعه سوم اسفند ۱۳۹۷ ساعت 14:28 توسط سیاوش زهری
|