تحلیلی از
ربابه نون
 
من مرغ ها را شکار می ‌کنم و آدم ها مرا.
تمام مرغ ها به هم شبيه اند و تمام آدم ها با هم يکسان.
به همين جهت در اينجا اوقات به کسالت می ‌گذرد.
 
• روباه دلیل کسالت و یکنواختی زندگی اش را در دو چیز می داند:
 
الف
من مرغ ها را شکار می ‌کنم و آدم ها مرا.
 
• اولین دلیل کسالت روباه و یکنواختی زندگی اش وجود دیالک تیک صید و صیاد است.
 
ب
تمام مرغ ها به هم شبيه اند و تمام آدم ها با هم يکسان.
 
• دلیل دوم کسالت روباه و یکنواختی زندگی اش، شباهت مرغ ها به همدیگر و یکسانی آدم ها ست.
 
1
من مرغ ها را شکار می ‌کنم و آدم ها مرا.
تمام مرغ ها به هم شبيه اند و تمام آدم ها با هم يکسان.
به همين جهت در اينجا اوقات به کسالت می ‌گذرد.
 
• این دو نکته حاوی چه ایده هائی اند؟
 
• چرا علامه امپریالیسم به این دو دلیل احساس کسالت می کند و زندگی اش را یکنواخت می پندارد؟
 
• ضمنا راه رهائی منطقی او از این کسالت و یکنواختی چه می تواند باشد؟
 
2
دیالک تیک صید و صیاد 
 
• روباه و در واقع علامه امپریالیسم، دیالک تیک صید و صیاد را و در تحلیل نهائی، دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را، به شکل دیالک تیک مرغ و روباه بسط و تعمیم می دهد و وجود دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را دلیل مهم کسالت خود و یکنواختی زندگی اش محسوب می دارد.
 
• دلیل دیالک تیک ستیزی روباه ما را دیری است که به خود مشغول داشته است.
 
• سؤال این است که اینهمه خصومت با دیالک تیک به چه دلیل است؟
 
3
دیالک تیک صید و صیاد
 
• در نگاه سرسری، روباه می خواهد سیر دل، مرغ شکار کند، ولی صیادی نباشد که خودش را شکار کند.
• به عبارت دیگر، روباه می خواهد دیالک تیک صید و صیاد و یا اوبژکت ـ سوبژکت را با دوئالیسم صید وصیاد و یا با دوئالیسم اوبژکت ـ سوبژکت جایگزین سازد.
• یعنی میان اقطاب دیالک تیکی، میان صید و صیاد، میان مرغ و روباه دیوار دوئالیستی بکشد.
 
• این اما به چه معنی و به چه نیت است؟
 
4

 دیالک تیک صید و صیاد
 
• برای پاسخ به این پرسش، باید به روند و روال واقعی در طبیعت و جامعه توجه کرد:
• دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت که با دیالک تیک روباه ـ مرغ شروع نمی شود و به دیالک تیک مرغ و روباه ختم نمی شود.
 
• تار و پود هستی از ذره تا کهکشان، دیالک تیکی است.
• بنیاد هستی، ماده ویا واقعیت عینی، دیالک تیکی است.
 
• حتی ساختار ذرات اتمی، دیالک تیکی است:
• هر اتم جولانگاه دیالک تیک پروتون و الکترون است.
• جولانگاه مثبت و منفی است.
• جولانگاه وحدت اضداد (پروتون مثبت و الکترون منفی) است:
 
الف
• وحدت اقطاب دیالک تیکی (مثلا وحدت پروتون و الکترون در هر اتم) وجود اتم را امکان پذیر می سازد.
 
ب
• تضاد اقطاب دیالک تیکی، (مثلا «ستیز» پروتون و الکترون) رشد و توسعه و تغییر و تحول اتم را امکان پذیر می سازد.
 
• پایان دیالک تیک، به معنی پایان هستی است.
 
5
دیالک تیک صید و صیاد
 
• روباه یا خرفت و کودن و کور است و یا خود را عمدا به خرفتی و کودنی و کوری زده است.
• مرغ که حلقه اول زنجیر صید و صیاد نیست.
• مرغ که صید مطلق نیست.
 
• خود مرغ در سیستم مختصادت دیالک تیکی دیگر، صیاد است.
• مرغ صیاد کرم ها و حشرات و دانه ها و جوانه ها ست.
 
• خصلت دیالک تیکی هستی همین است:
• تبدیل اقطاب دیالک تیکی به یکدیگر.
 
• در این مورد بخصوص، تبدیل قطب اوبژکت به سوبژکت و قطب سوبژکت به اوبژکت
 
6
شباهت مرغ ها به یکدیگر و شباهت آدم ها به همدیگر
 
• این دومین دلیل عینی برای کسالت روباه و یکنواختی زندگی او ست.
• این ادعای روباه اولا دروغ محض است.
• چون نه در طبیعت می توان دو تا مرغ پیدا کرد که مطلقا شبیه یکدیگر باشند و نه در جامعه می توان دو نفر پیدا کرد که مطلقا یکسان باشند.
• همه چیزهای طبیعت اول و طبیعت دوم (جامعه) فردیت و هویت خاص خود را دارند.
• طبیعت آزمایشگاه نیست تا عروسک های استاندارد تولید کند.
 
• اما منظور ایده ئولوژیکی روباه از این دروغ چیست؟
 
7
شباهت مرغ ها به یکدیگر و شباهت آدم ها به همدیگر
 
• هدف و آماج ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه امپریالیستی، انکار فردیت و هویت خود ویژه ی اعضای جامعه است.
 
• طنز تهوع انگیز در ایده ئولوژی طبقه حاکمه اما این است که فردیت زدائی و هویت زدائی اعضای جامعه را زیر پرچم فردگرائی (ایندیویدوئالیسم) انجام می دهد.
• در حرف از فردگرائی دم می زند و در عمل به فردیت زدائی اعضای جامعه کمر می بندد.
 
• حسن آثار هنری طبقه حاکمه امپریالیستی همین جا ست.
• در آثار هنری طبقه حاکمه امپریالیستی، دست ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه رو می شود.
• ضرورت مبرم تحلیل آثار هنری به همین دلیل است.
• رو کردن دست ها.
 
• دلیل این مزیت آثار هنری اما چیست؟
 
8
شباهت مرغ ها به یکدیگر و شباهت آدم ها به همدیگر
 
• دلیل این مزیت آثار هنری در طرز تولید آنها ست:
 
الف
• آثار نظری عمدتا اگاهانه تولید می شوند:
• فیلسوف، جامعه شناس، روانشناس، واعظ، آخوند، سیاستمدار وابسته به طبقه حاکمه در خونسردی تمام تحلیل و وعظ و تئوری خود را سرهم بندی می کند.
• در این جور موارد، راسیونالیته فرمال معینی وارد کار می شود.
• راسیونالیته فرمال امپریالیستی ئی که اجامر طبقه حاکمه از قبیل پوپر نمایندگی می کنند.
• البته این راسیونالیته فرمال، محتوای ایراسیونالیستی دارد.
 
ب
• آثار هنری اما در دیالک تیکی از آگاهی و خودپوئی تولید می شوند.
• به همین دلیل روح و روان طبقاتی هنرمند طبقه حاکمه در اثر هنری اش کم و بیش، انعکاس می یابد.
 
9
شباهت مرغ ها به یکدیگر و شباهت آدم ها به همدیگر
 
• سنت اگزوپری، اعضای جامعه بشری را نه به عنوان انسان های برابر و خواهر ـ برادر، نه به عنوان افرادی با فردیت، هویت و شخصیت فردی خاص خود، بلکه به عنوان مهره های مشابه غیر قابل تمیز و تشخیص از یکدیگر تصور و تصویر می کند.
 
• هیتلر به روایتی گفته که «هوادارانش را نه به عنوان آدم، بلکه به مثابه مشتی گوسفند و گوساله می بیند» و بسان چوپانی با چوب و چماق و هارت و پورت به هر سمت و سوئی که لازم می داند، می راند.
 
• با این طرز «تفکر» است که ابنای بشر، مهره واره، چیز واره، ابزار واره، زباله واره تصور می شوند:
 
الف
• با این طرز «تفکر» است که ناسیونال ـ سوسیالیسم 6 میلیون نفر را در نهایت خونسردی و خموشی وجدان تا حد مرگ استثمار می کند و بعد به آتش کوره های آدم سوزی می سپارد تا کود شوند.
 
ب
• با این طرز «تفکر» است که سربازان آلمان فاشیستی چنان نسبت به خود بیگانه می شوند که تا اخرین گلوله می جنگند.
• هزاران نفر از همنوعان خود را بمباران می کنند و یا به رگبار مسلسل می بندند.
 
ت
• با این طرز «تفکر» است که ارتش های امپریالیستی صدها هزار نفر از همنوعان پرچم تسلیم در دست خود را بی رحمانه زیر تانک های غول پیکر له و لورده می سازند.
 
پ
• با این طرز «تفکر» است که خلبان های امپریالیستی ده ها هزار سرباز در حال فرار را جزغاله می کنند و بعد در نهایت خونسردی خاطره می نویسند و با جزغاله مرغابی ها یکسان می پندارند.
 
ث
• با این طرز «تفکر» است که فوندامنتالیسم، تحصیلکرده ترین فرزندان مردم را به بمب تپنده تبدیل می کند تا هواپیماهای مسافربری را منفجر سازند، تا قطارهای راه آهن را به جهنمی برای مسافرین زحمتکش مبدل کنند، تا محلات تجمع و تفنن و تفریح جوانان مردم را به صورت کشتارگاهی در آورند.
1
من مرغ ها را شکار می ‌کنم و آدم ها مرا.
تمام مرغ ها به هم شبيه اند و تمام آدم ها با هم يکسان.
به همين جهت در اينجا اوقات به کسالت می ‌گذرد.
 
• اولین دلیل این طرز تلقی مطلقا غلط، خلاصه کردن چیزهای هستی بطور کلی در مرغ و شکارچی و شخص شخیص روباه است.
 
• ترفند ایده ئولوژیکی سنت اگزوپری و عوامفریبان دیگر نیز در همین متد ردوکتیو (تقلیلی) است.
• در همین متد مبتنی بر ردوکسیون (تقلیل) هستی است.
 
• از دید روباه جز مرغ و شکارچی و شخص شخیص خودش، چیزی و کسی در هستی وجود ندارد.
• این یعنی تقلیل هستی به مرغ و شکارچی و روباه.
 
• این اما به چه معنی است؟
 
2
من مرغ ها را شکار می ‌کنم و آدم ها مرا.
تمام مرغ ها به هم شبيه اند و تمام آدم ها با هم يکسان.
 
• این طرز نگرش روباه رئالیستی (واقع بینانه) نیست.
• این طرز نگرش روباه ایرئالیستی (غیرواقع بینانه) است.
• ایرئالیسم مشخصه همه عوامفریبان جهان است.
 
3
من مرغ ها را شکار می ‌کنم و آدم ها مرا.
تمام مرغ ها به هم شبيه اند و تمام آدم ها با هم يکسان.
 
• این طرز نگرش روباه از سوی دیگر ایراسیونالیستی (خردستیزانه) است.
• اگر روباه به قوانین عقلی تمکین می کرد، اعتراف می کرد که مرغ ها هم به نوبه خود صیادند.
• صیاد کرم و حشره و جوانه و دانه اند.
• ضمنا همه آدم ها شکارچی نیستند و اگر شکارچی هم باشند، شکارچی جانوران دیگرند و نه روباه.
• علاوه بر این میان مرغ ها تفاوت های چشمگیر وجود دارد.
• به همان سان هم میان آدم ها.
• حتی بابا طاهر متوجه تضاد موجود میان آدم ها شده بود، چه رسد به فرق و تفاوت فی مابین آدم ها.
 
• ایراسیونالیسم (خردستیزی) هم مشخصه همه کلاهبرداران و عوامفریبان جهان است.
 
• مراجعه کنید به ایراسیونالیسم (خردستیزی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
4
من مرغ ها را شکار می ‌کنم و آدم ها مرا.
تمام مرغ ها به هم شبيه اند و تمام آدم ها با هم يکسان.
به همين جهت در اينجا اوقات به کسالت می ‌گذرد
 
• ایراد دیگر این جفنگ سنت اگزوپری، ایرادی معرفتی ـ نظری است.
• ایراد مربوط به تئوری شناخت او ست.
 
• او بطور غیرمستقیم به خواننده خردسال می باوراند که کشف تفاوت و تضاد مرغ ها و آدم ها محال است.
• ادعای اینکه همه مرغ ها شبیه هم اند و همه آدم ها یکسان اند، به معنی ناتوانی از تمیز و تشخیص تفاوت و تضاد چیزها ست.
• به معنی نداشتن لیاقت شناخت چیزها ست.
 
• این به معنی تبلیغ مکتب امپریالیستی ندانمگرائی است.
 
• مراجعه کنید به اگنوستیسیسم (ندانمگرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
5
من مرغ ها را شکار می ‌کنم و آدم ها مرا.
تمام مرغ ها به هم شبيه اند و تمام آدم ها با هم يکسان.
به همين جهت در اينجا اوقات به کسالت می ‌گذرد.
 
• در هر صورت دلیل کسالت روباه و یکنواختی زندگی اش، شباهت مرغ ها، یکسانی آدم ها وشکارچی روباه بودن آدم ها ست.
 
• شنیدنی اما راه چاره است؟
 
6
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
زندگی من همچون خورشيد روشن خواهد شد.
 
• وقتی از بینش ایرئالیستی و ایراسیونالیستی (غیرواقع بینی و خردستیزی) سنت اگزوپری سخن می رود، به همین دلیل است:
• هر آدم رئالیست و راسیونالیستی برای از بین بردن معلول، به سراغ علت می رود.
• چون معلول، نتیجه وجود علت است.
 
• اگر علت از بین نرود، معلول از بین نمی رود.
• اگر باتلاق (علت) که محل تکثیر پشه های مالاریا ست، خشک نشود، نه پشه از بین می رود و نه بیماری مالاریا (معلول).
 
7
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
زندگی من همچون خورشيد روشن خواهد شد.
 
• علت کسالت روباه و یکنواختی زندگی اش، چیزهای عینی اند:
• شباهت مرغ ها، یکسانی آدم ها، شکارچی روباه بودن آدم ها ست.
• بدون از بین بردن این سه علت کذائی ادعائی، کسالت روباه و یکنواختی زندگی اش (معلول) نمی تواند از بین برود.
• سنت اگزوپری اما بی اعتنا به علل یاد شده  که خودش پیشاپیش سرهم بندی کرده، است.
• بزعم علامه امپریالیسم، ترفند لازم برای رفع کسالت روباه و یکنواختی زندگی اش اهلی کردن او ست.
 
• این به چه معنی است؟
 
8
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
زندگی من همچون خورشيد روشن خواهد شد.
 
• این اولا به معنی فراموش کردن رابطه عینی و رابطه علی (رابطه علت و معلولی) است:
• این به معنی فراموش کردن شباهت مرغ ها، یکسانی آدم ها، شکارچی روباه بودن آدم ها (علل) و یکنواختی زندگی روباه و کسالتش (معلول ها) است.
 
9
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
زندگی من همچون خورشيد روشن خواهد شد.
 
• این ثانیا به معنی ارائه راه حل سوبژکتیو است:
• این به معنی جا زدن اهلی کردن روباه به عنوان نسخه رهائی از کسالت و یکنواختی زندگی است.
 
• این بدان معنی است که علل عینی کسالت روباه و یکنواختی زندگی اش به جای خود می مانند.
• ضمنا وابستگی روباه به شازده کوچولو هم بر آنها مزید می شود و علیرغم همه اینها، معجزه ای رخ می دهد و روباه کسالتش بکلی رفع می شود و زندگی اش از یکنواختی تهی می شود.
 
• این اما به چه معنی است؟
 
10

 
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
زندگی من همچون خورشيد روشن خواهد شد.
 
• این به معنی جا زدن وابستگی به عنوان نسخه رهایش نهائی است.
 
• راه حل نجات از کسالت و یکنواختی زندگی، برده و وابسته دیگری شدن است.
• این همان نور علی نور است که معروف خاص و عام است.
• این فلسفه لاشخوریسم است.
• این ضمنا وقاحت و بی شرمی محض است.
 
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
زندگی من همچون خورشيد روشن خواهد شد.
من با صدای پايی آشنا خواهم شد
که با صدای پاهای ديگر فرق خواهد داشت.
صدای پا های ديگر مرا به سوراخ فرو خواهد برد،
ولی صدای پای تو همچون نغمه موسيقی مرا از لانه بيرون خواهد کشيد.
 
• در این جملات سنت اگزوپری، فلسفه اهلی کسی شدن توضیح داده می شود:
• هدف و آماج اهلی شدن، آشنا شدن با صدای پایی است که با صدای پای دیگران فرق دارد:
 
الف
• صدای پای دیگران منفور و هراس انگیز است.
 
ب
• صدای پای اهلی کننده، مطلوب و شادی بخش است.
 
1
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
زندگی من همچون خورشيد روشن خواهد شد.
من با صدای پايی آشنا خواهم شد
که با صدای پاهای ديگر فرق خواهد داشت.
صدای پا های ديگر مرا به سوراخ فرو خواهد برد،
ولی صدای پای تو همچون نغمه موسيقی مرا از لانه بيرون خواهد کشيد.
 
• در این جملات روباه، دیالک تیک خاص و عام به شکل دوئالیسم اهلی کننده و آدم ها بسط و تعمیم داده می شود:
 
الف
صدای پای همچون نغمه موسيقی
 
• اهلی کننده جزو خواص است.
• جزو اقلیت ممتاز است.
• یگانه است.
• بی همتا ست.
• خورشید واره است.
• نخبه است.
• اهلی شده (روباه) در اشتیاق شنیدن صدای پای او آه می کشد و اشک می ریزد و به محض شنیدن صدای پایش از لانه بیرون می پرد.
 
ب
صدای پا های منفور ديگران
 
• بقیه آدم ها، جزو عوام اند.
• شکارچی اند.
• دشمن اند.
• منفور و مهیب و محکوم و مذموم اند.
• اهلی شده (روباه) به محض شنیدن صدای پا های آنان، فرار می کند و به سوراخ لانه می خزد.
 
• این عملا به چه معنی است؟
 
2

 
• این به معنی اشاعه عشق به شخصیت، پیشوا، رهبر، ارباب، نخبه، برگزیده، نبی، امام، ولی، خان، سلطان، رئیس، سرور، روشنفکر، چریک، فدائی، مجاهد و غیره است.
 
• این تئوری امروزه در شعار مدرن مد روزی در رسانه های تمام ارضی (گلوبال) طبقه حاکمه شب و روز تبلیغ می شود:
 
«ثروت و قدرت افراد را سکسی می کند.»
 
• هر زباله ای به محض رئیس جمهور، وزیر و یا سناتور شدن، سکسی می گردد و جماعت اهلی شده برایش داوطلبانه و به التماس حتی لخت می شوند و بدان ضمنا فخر می فروشند.
 
3

 
خوزه اورتگا گاسه (1883 ـ 1955) و مارتین هایدگر
فیلسوف، جامعه شناس، نویسنده اسپانیائی
نماینده تئوری نخبگان
آثار:
تشکیل و تلاشی ملت
ایده نسل
قیام توده ها
 
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
زندگی من همچون خورشيد روشن خواهد شد.
من با صدای پايی آشنا خواهم شد
که با صدای پاهای ديگر فرق خواهد داشت.
صدای پا های ديگر مرا به سوراخ فرو خواهد برد،
ولی صدای پای تو همچون نغمه موسيقی مرا از لانه بيرون خواهد کشيد.
 
• این به معنی تبلیغ تئوری نخبگان است که فاشیست اسپانیائی به نام خوزه اورتگا گاسه تأسیس کرده است.
• این تئوری را هم ناسیونال ـ سوسیالیسم نمایندگی می کند، هم فاشیسم و هم فوندامنتالیسم.
 
• در ایران این تئوری را هم ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی، هم آوانتوریسم چپ و هم آوانتوریسم راست و هم خیلی از شعرا و نویسندگان معروف   نمایندگی می کنند:
• روحانیت شیعه
• فدائیان اسلام
• فدائیان خلق
• مجاهدین خلق
• مجاهدین اسلام
• مجاهدین لیملام
• حزب الله
• مونارشیسم (سلطنت طلبیسم)
• و دار و دسته های ارتجاعی دیگر.
• جلال آل احمد
• احمد شاملو
• و لاشخورهای دیگر.
 
4
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
زندگی من همچون خورشيد روشن خواهد شد.
من با صدای پايی آشنا خواهم شد
که با صدای پاهای ديگر فرق خواهد داشت.
صدای پا های ديگر مرا به سوراخ فرو خواهد برد،
ولی صدای پای تو همچون نغمه موسيقی مرا از لانه بيرون خواهد کشيد.
 
• اگر اهلی کننده را دوست تلقی کنیم و شکارچی ها را دشمن، بدین طریق به دوئالیسم دوست و دشمن و یا به دوئالیسم ارباب و توده (آدم ها) می رسیم.
• بدین طریق و با این ترفند، تئوری عشق (و نفرت) طبقات اجتماعی واپسین تشکیل می شود:
• عشق اهلی شده به اهلی کننده
• عشق برده به برده دار
• عشق کنیز به کدبانو
• عشق نوکر به ارباب
• عشق رعیت به فئودال
• عشق شبان به دختر کدخدا (کسرائی)
• عشق فرهاد به شیرین (نظامی)
• عشق مولد به انگل
• عشق پرولتر به بورژوا
• ضمنا نفرت همه به توده.
 
5

 
• علامه امپریالیسم، عوامفریب قهاری است:
• او با این ترفند، دیالک تیک خاص و عام را به شکل دیالک تیک دوست و دشمن بسط و تعمیم می دهد.
 
• بدشواری می توان کسی پیدا کرد که متوجه این ترفند ایده ئولوژیکی سنت اگزوپری شده باشد.
 
• هر سال از این کتاب یک میلیون نسخه به فروش می رسد.
• تا آنجا که ما می دانیم، احدی حتی به این اثر او چپ نگاه نکرده است، چه رسد به نقد آن.
 
6

 
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
زندگی من همچون خورشيد روشن خواهد شد.
من با صدای پايی آشنا خواهم شد
که با صدای پاهای ديگر فرق خواهد داشت.
صدای پا های ديگر مرا به سوراخ فرو خواهد برد،
ولی صدای پای تو همچون نغمه موسيقی مرا از لانه بيرون خواهد کشيد.
 
• برای درک تئوری سنت اگزوپری باید با تئوری عشق سعدی و حافظ آشنا بود:
• در تئوری عشق سعدی و حافظ (ایدئولوگ های فئودالیسم واپسین) رابطه عاشق با معشوق، رابطه گدا و توانگر است.
• معشوق یا مستقیما و شخصا عاشق را مورد تحقیر، توهین، اذیت، ضرب و شتم و حتی قتل قرار می دهد و یا مراقب معشوق، یعنی رقیب کذائی.
• عاشق اما تف و توهین و فحش و بد و بیراه و ضرب و شتم معشوق و یا رقیب را فخر انگیز می انگارد و دست از سر معشوق برنمی دارد .
• خاک کوی معشوق را سرمه چشم خویش می سازد. (حافظ) 
 
• مراجعه کنید به تحلیل اشعار و آثار سعدی و حافظ و بقیه شعرا در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
بعلاوه، خوب نگاه کن!
آن گندم ‌زارها را در آن پايين می‌بينی؟
من نان نمی ‌خورم و گندم در نظرم چيز بيفايده ‌ای است.
گندم ‌زارها مرا به ياد هيچ چيز نمی ‌اندازند
و اين جای تأسف است
اما تو موهای طلايی داری
و چقدر خوب خواهد شد
آن وقت که مرا اهلی کرده باشی
چون گندم که به رنگ طلا ست
مرا به ياد تو خواهد انداخت
آن وقت من صدای وزيدن باد را در گندم‌ زار دوست خواهم داشت.
 
• در این بخش از قصه شازده کوچولو، مقوله استراتژیکی «اهلی شدن» تئوریزه می شود و از فواید و مزایای خارق العاده اش پرده برداشته می شود:
 
1
بعلاوه، خوب نگاه کن!
آن گندم ‌زارها را در آن پايين می ‌بينی؟
من نان نمی ‌خورم و گندم در نظرم چيز بيفايده ‌ای است.
 
• در این جملات آخر روباه، تئوری شناخت مطلقا باطل علامه امپریالیسم به خورد کودکان مردم داده می شود:
• اگر تیز بنگریم، مسئله این است که گندم و گندمزار چیست؟
 
 
2
بعلاوه، خوب نگاه کن!
آن گندم ‌زارها را در آن پايين می ‌بينی؟
من نان نمی ‌خورم و گندم در نظرم چيز بيفايده ‌ای است.
 
• روباه برای پاسخ به این مسئله، دیالک تیک اوبژکت شناخت ـ سوبژکت شناخت را به شکل دیالک تیک گندم و گندمزار ـ من بسط و تعمیم می دهد.
 
• برای کشف ترفند معرفتی ـ نظری (ترفند مربوط به تئوری شناخت) سنت اگزوپری، باید نقش تعیین کننده در این دیالک تیک را کشف کرد.
 
• در دیالک تیک گندم و روباه نقش تعیین کننده از آن گندم است.
• چگونگی و چیستائی و سودمندی و زیانمندی گندم و گندمزار را فقط می توان با توجه به خود گندم و گندمزار تعیین کرد.
• یعنی نقش تعیین کننده در این دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت (دیالک تیک گندم ـ روباه)، از آن اوبژکت شناخت (گندم) است و نه از آن سوبژکت شناخت (روباه)
 
3

 
بعلاوه، خوب نگاه کن!
آن گندم ‌زارها را در آن پايين می ‌بينی؟
من نان نمی ‌خورم و گندم در نظرم چيز بيفايده ‌ای است.
 
• علامه اما این دیالک تیک را وارونه می سازد و چیستائی و چند و چون گندم را بنا بر سلیقه و علاقه روباه تعیین می کند.
• یعنی نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت شناخت (روباه) می داند.
• این به معنی وارونه کردن این دیالک تیک است.
 
• این به معنی سوبژکتیویسم معرفتی است که یکی از مکاتب مهم امپریالیسم برای عوامفریبی است.
• به ترفند همین سوبژکتیویسم، هیچ چیزی تعریف روشن ندارد.
• هیچ حقیقت عینی وجود ندارد.
• هر چیز آن است که هر ننه قمری بسته به سلیقه و علاقه اش ادعا می کند.
• چون روباه بزعم علامه، گندم نمی خورد، پس گندم بی فایده است و با زباله یکی است.
• بگذریم از این حقیقت امر که روباه اگر گرسنه باشد، همه چیز می خورد.
• دهقانان روباه را انگورخور قهاری می دانند.
• روباه به روایت دهقانان، خوشه انگور را یکجا نوش جان می کند.
 
• چرا روباه نباید نان بخورد؟
 
4
گندم ‌زارها مرا به ياد هيچ چيز نمی ‌اندازند
و اين جای تأسف است
 
• این جفنگجمله سنت اگزوپری را باید دوبار خواند و فراموش نکرد.
• گندمزار ها روباه را به یاد هیچ چیز نمی اندازند.
 
• چرا باید این جفنگجمله علامه را به خاطر سپرد؟
 
5
• برای اینکه دو ثانیه بعد خواهد گفت:
 
گندم به رنگ طلا ست
 
• اگر گندم روباه را به یاد هیچ چیز نمی اندازد، پس طلا در این میان چیست؟
 
• سؤال این است که دلیل این حواس پرتی ها چیست؟
 
• چرا باید نویسنده ای که هر جمله خود را دهها بار می خواند و تصحیح می کند، این چنین حواس پرت باشد؟
 
6

 
گندم ‌زارها مرا به ياد هيچ چيز نمی ‌اندازند
و اين جای تأسف است
اما تو موهای طلايی داری
و چقدر خوب خواهد شد
آن وقت که مرا اهلی کرده باشی
چون گندم که به رنگ طلا ست
مرا به ياد تو خواهد انداخت
 
• دلیل این حواس پرتی ها احتمالا در دیالک تیک خریت و خردستیزی است.
• این بدان معنی است که خردستیزی فقط یک روی مدال است.
• روی دیگر این مدال، خریت خود خردستیز است.
 
• خردستیز چه بسا خودستیز است.
• خودستیزی نشانه خریت است.
• چون حتی جانوران از خودستیزی پرهیز می ورزند.
 
• ما با این جور حواس پرتی ها در قرآن کریم بکرات مواجه می شویم.
• آنجا نیز به همین دلیل است.
 
• خردستیزی، خود خردستیز را نیز از نعمت خرد محروم می سازد.
 
 
• همه این اجامر از شوپنهاور تا نیچه، از یاسپرس تا پوپر و خیلی از هنرمندان امپریالیستی خردستیز و خودستیز همزمان اند.
• یعنی خریت و خردستیزی با هم اند.
 
7
• در رمان یکی از نویسندگان امپریالیستی که جایزه های رنگارنگ به نصیب برده و شهرت جهانی کسب کرده، قهرمان رمان در گوشه اتاق بی همه چیزی، لخت و عریان نشسته و بشقابی مملو از مدفوعات خشک جلوی خود نهاده و ضمن دشنام دادن به همه چیز و همه کس، تکه تکه از محتوای بشقاب برمی دارد و نوش جان می کند.
 
8
گندم ‌زارها مرا به ياد هيچ چيز نمی ‌اندازند
و اين جای تأسف است
اما تو موهای طلايی داری
و چقدر خوب خواهد شد
آن وقت که مرا اهلی کرده باشی
چون گندم که به رنگ طلا ست
مرا به ياد تو خواهد انداخت
 
• این سخن روباه ضمنا بدان معنی است که گندمزار زرین فی نفسه زیبا نیست.
• بود و نبودش برای روباه یکسان است.
• اما اگر شازده موطلائی روباه را اهلی کند، گندمزار در طرفة العینی زیبائی کسب می کند و تأسف روباه از بین می رود.
 
• اینجا نیز فرم دیگری از سوبژکتیویسم تبلیغ می شود:
• جذابیت گندمزار زرین نه به خاطر خود اوبژکت شناخت، بلکه به خاطر رنگ موی یار است که زیبا می شود.
 
• سوبژکت در این مورد شازده موطلائی است که به گندمزار هیچ و پوچ جذابیت اعطا می کند.
 
• زیبائی و زشتی گندمزار اما نه سوبژکتیو، بلکه اوبژکتیو است.
• عینی است.
• در خود گندمزار است.
• بی اعتنا به بود و نبود شازده موطلا ست.
 
• البته جنبه سوبژکتیو هم نقش معینی در درجه جذابیت گندمزار بازی می کند.
• ولی نقش تعیین کننده از آن جنبه اوبژکتیو است.
 
ادامه دارد.