تحلیلی از 
ربابه نون
 
 به یاد دوست
 

 
سعیده شیری
 
تو برای من هنوز پسربچه ‌ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
تو هم نيازی به من نداری.
من نيز برای تو روباهی هستم
شبيه به صدها هزار روباه ديگر.
 
• روباه، برای بازی کردن با شازده کوچولوی دلگیر و دردمند، شرط و شروط تعیین می کند:
• به زبان احمد شاملو، برای او تعیین تکلیف می کند:
 
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
 
• این راه حل روباه اما به چه معنی است؟
 
1
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
 
• این اولا بدان معنی است که احتیاج فاقد محتوای عینی است.
• عینی به معنی فلسفی اش.
 
• برای روشن شدن مسئله، مثالی بزنیم:
 
الف
• وقتی کسی گرسنه و یا تشنه باشد، به نان و آب نیاز خواهد داشت.
• این نیاز او، نیازی اوبژکتیو و یا عینی است و نه نیازی سوبژکتیو.
• این وابسته بدان نیست که او بخواهد و یا نخواهد، بداند و یا نداند.
 
ب
• وقتی کسی به هر دلیلی دردمند و دلگرفته و غمگین است، بطور عینی ـ یعنی بی آنکه خودش بخواهد و یا نخواهد، بداند و یا نداند ـ به کسی نیاز دارد که با او درد دل کند.
• یعنی روان تحت فشار خود را تخلیه کند.
• به عبارت دیگر درد خود را با او به اشتراک بگذارد.
• او را در تحمل درد خویش شریک سازد.
 
2
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
 
• در این جمله علامه امپریالیسم اما عینیت نیاز و احتیاج انکار می شود.
• اگر دقت درخور کنیم، به زعم سنت اگزوپری و یا روباه، هیچکس در دار دنیا به دیگری نیازی ندارد.
• جامعه و جهان در قاموس او بهشت بی نیازان است.
• سر و کله نیاز به زعم شیاد امپریالیسم وقتی پیدا می شود که کسی دیگری را اهلی سازد و یا توسط کسی اهلی شود.
 
• این اما به چه معنی است؟
 
3
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
 
• این بدان معنی است که احتیاج پدیده ای مطلقا سوبژکتیو است.
• پیش شرط نیازمندی به زعم روباه، اهلی کردن و اهلی شدن است.
• اهلیت است.
• وابستگی است.
 
• ترفند ایده ئولوژیکی پنهان در این جفنگ اما از چه قرار است؟
 
4
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
 
• ترفند ایده ئولوژیکی این جفنگ، ایدئالیزه کردن احتیاج و نیاز است.
• به عرش اعلی بردن احتیاج و نیاز است.
 
• چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟
 
5
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
 
• دلیل ما در ساختار منطقی خود این جفنگ است:
• روباه، از سوئی دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک اهلیت و احتیاج بسط و تعمیم می دهد و از سوی دیگر دیالک تیک وسیله و آماج را به شکل دیالک تیک اهلی کردن و احتیاج:
• اهلی کردن در آن واحد هم علتی است که معلولی به نام احتیاج و نیازمندی به دنبال می آورد و هم وسیله ای است که با آن می توان به اماجی به نام احتیاج و نیازمندی رسید.
 
• این اما به چه معنی است؟
 
6
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
 
• این به معنی ارتقای احتیاج به درجه و مقام آماج است.
• همانطور که ذکرش گذشت، این به معنی ایدئالیزه کردن احتیاج و نیاز است.
• این به معنی تبدیل احتیاج و نیاز به آرزو و ایدئال و آرمان است.
 
• این به چه معنی است؟
 
7
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
 
• احتیاج و نیاز اصولا و اساسا برای برطرف کردن است.
• برای از بین بردن است.
• به همین دلیل اصطلاحات رفع نیاز، رفع حاجت، ارضای نیاز تشکیل شده اند و نه اصطلاحات امپریالیستی از قبیل آرزوی نیاز، آرمان احتیاج، تولید نیاز، تشکیل احتیاج.
 
• این بدان معنی است که احتیاج و نیاز چیزی است که باید نفی شود و نه تأیید.
• سلب شود و نه اثبات.
 
• این بدان معنی است که احتیاج چیز منفی و منفوری است و نه چیز مثبت و مطلوبی.
 
• روباه اما در این جمله، احتیاج را ایدئالیزه می کند.
• به چیز مثبت و مطلوبی استحاله می بخشد.
 
8

 
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
 
• اتفاقا ضرب المثل معروفی در زبان فارسی رایج است که با شیر و روباه به مثابه مظاهر بلند طبعی و پستی در رابطه قرار داده شده است:
 
آنچه شیران را کند، روبه مزاج
احتیاج است، احتیاج است، احتیاج
 
• معنی تحت اللفظی:
• احتیاج و نیاز سبب می شود که شیر بلند طبع و شخصیت مند تا درجه روباه پست و بی شخصیت تنزل یابد.
 
• اکنون معلوم می شود که استنباط توده مولد و زحمتکش از احتیاج و نیاز با استنباط طبقه حاکمه امپریالیستی از آن از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
• اکنون ضمنا معلوم می شود که سنت اگزو پری با ایدئالیزه کردن احتیاج، قصد تخریب خانه شخصیت خواننده خردسال را دارد.
• علامه امپریالیسم در صدد تخریب شیر وارگی خواننده و تبلیغ روباه وارگی است.
 
9

 
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
 
• برای کشف تفاوت و تضاد روشنفکران ارتجاعی طبقه حاکمه امپریالیستی مثلا سنت اگزوپری و احمد شاملو با روشنفکران توده ای و انقلابی، به شعری از میرزاده عشقی در رابطه با مقوله احتیاج اشاره می کنیم:
 
میرزاده عشقی
احتیاج
 
• هر گناهی، کادمی عمداً به عالم می کند
• احتیاج است آن که اسبابش فراهم می کند
• ور نه، کی عمداً گناه اولاد آدم می کند
• یا که از بهر خطا خود را مصمم می کند؟
 
• احتیاج است، آن که زو طبع بشر رم می کند
• شادی یک ساله را یک روزه ماتم می کند
• احتیاج است، آن که قدر آدمی کم می کند
• در بر نامرد، پشت مرد را خم می کند
 
• ای که شیران را کنی روبه مزاج
• احتیاج، ای احتیاج!
 
• از اداره رانده، مرد بخت برگردیده ای
• سقف خانه از فشار برف و گِل خوابیده ای
• زن در آن، از هول جان خود، جنین زائیده ای
• نعش ده ساله پسر، در دست سرما دیده ای
 
• از پدر دور و ز نان ناخورده ام بشنیده ای
• رفت دزدی خانه ی یک مملکت دزدیده ای
• شد ز راه بام بالا، با تن لرزیده ای
• اوفتاد از بام و شد نعش ز هم پاشیده ای
 
• کیست جز تو، قاتل این لاعلاج
• احتیاج، ای احتیاج؟
 
• بی بضاعت دختری، علامه ی عهد جدید
• داشت بر وصل جوان سرو بالائی اُمید
• لیک چون بیچاره، زر در کیسه اش بُد ناپدید
• عاقبت هیزم فروش پیر سر تا پا پلید
• کز زغال کنده دایم دم زدی وز چوب بید
• از میان دکّه، کیسه کیسه، زر اندر کشید
• مادرش را دید و دختر را به زور زر خرید
• احتیاج آمیخت با موی سیه، ریش سپید
 
• از تو شد این نامناسب ازدواج
• احتیاج، ای احتیاج
 
• مردکی پیر و پلید و احمق و معلول و لنگ
• هیچ نافهمیده و ناموخته غیر از جفنگ
• روی تختی با زنی زیبای در قصری قشنگ
• آرمیده چون که دارد سکه، سنگ زرد رنگ
• من جوان شاعر معروف از چین تا فرنگ
• دائماً باید میان کوچه های پست تنگ
• صبح بردارم قدم تا شام بردارم شلنگ
• چون ندارم سنگ سکه، نیست باد این سکه سنگ!
 
• مرده باد آن کس که داد آن را رواج!
• احتیاج، ای احتیاج!
 
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
تو برای من هنوز پسربچه ‌ای بيش نيستی.مثل صدها هزار پسربچه ديگرو من نيازی به تو ندارم.تو هم نيازی به من نداری.من نيز برای تو روباهی هستمشبيه به صدها هزار روباه ديگر.ولی تو اگر مرا اهلی کنی،هر دو بهم نيازمند خواهيم شد.تو برای من در عالم همتا نخواهی داشتو من برای تو در دنيا يگانه خواهم بود
 
• معنی تحت اللفظی:
• هیچ کس، کسی نیست.
• نه من کسی هستم و نه تو.
• بشریت مهره واره است.
• بشریت از مهره های مشابه تشکیل یافته است.
• «تنها راه رهایی» از مهره وارگی، محتاج سازی انسان ها به یکدیگر است.
• و «تنها راه» محتاج سازی انسان ها به یکدیگر، اهلی کردن و اهلی شدن است.
• اگر کسی اهلی شود، او برای اهلی کننده، در عالم بی همتا می گردد و اگر کسی، کسی را اهلی کند، برای اهلی شونده، در دنیا یگانه می شود.
 
1ولی تو اگر مرا اهلی کنی،هر دو بهم نيازمند خواهيم شد.تو برای من در عالم همتا نخواهی داشتو من برای تو در دنيا يگانه خواهم بود
• همانطور که ذکر شد، سنت اگزو پری میان اهلی سازی و احتیاج از سوئی رابطه علی (علت و معلولی) برقرار می سازد و از سوی دیگر اهلی سازی را ابزاری برای احتیاج محسوب می دارد.
• اهلیت را، یعنی روند دیالک تیکی اهلی کردن و اهلی شدن را، ابزار واره می سازد.
• اینسترومنتالیزه می کند.
 
• زهر ایده ئولوژیکی این قصه در همین چند جمله آشکار می گردد:
 
2ولی تو اگر مرا اهلی کنی،هر دو بهم نيازمند خواهيم شد.
 
• سنت اگزو پری برای رسیدن به هدف، قبل از همه، احتیاج را خردستیزانه ایدئالیزه می کند.
• احتیاج را به مقام ایدئال و آرمان و آرزو ارتقا می دهد.
• این خیانت آشکار بر عقل بشری است.
• این خردستیزی عریان و علنی است.
• احتیاج همیشه منفی و منفور است و نه مطلوب و ایدئال.
• این نوعی عوام فریبی است.
 
3ولی تو اگر مرا اهلی کنی،هر دو بهم نيازمند خواهيم شد.
 
• ترفند ایده ئولوژیکی سنت اگزو پری اما در ایدئالیزه کردن احتیاج خلاصه نمی شود.
• او از احتیاج به وابستگی (اهلیت) پل می زند.
• او برای محتاج سازی انسان ها به یکدیگر، وابسته سازی آنها به یکدیگر را و در واقع، وابسته سازی توده به طبقه حاکمه را به مثابه «تنها ره رهائی» کذائی قالب می کند.
 
4ولی تو اگر مرا اهلی کنی،هر دو بهم نيازمند خواهيم شد.
 
• بدین طریق و با این ترفند، فاتحه بلند بالائی بر آزادی و استقلال نظری و عملی آدم ها خوانده می شود.
• بدین طریق و با این ترفند، آزادی و خودمختاری (استقلال نظری و عملی) به درجه چیزهای منفور و منفی سقوط می کنند و احتیاج و وابستگی (اهلیت، بردگی) به مقام چیزهای ایدئال و آرزو، صعود می کنند.
• این هنوز تمامی زهر ایده ئولوژیکی نهفته در این جملات علامه امپریالیسم نیست:
 
5ولی تو اگر مرا اهلی کنی،هر دو بهم نيازمند خواهيم شد.تو برای من در عالم همتا نخواهی داشتو من برای تو در دنيا يگانه خواهم بود
 
• ترفند دیگر علامه امپریالیسم، نعل وارونه زدنی عجیب و غریب است:
• در قاموس سنت اگزوپری، هر کس، خری را اهلی کند، میان او و خر عشق طراز نوین غول آسائی تشکیل می یابد:
• آن سان که خر برای ارباب و ارباب برای خر در عالم بی همتا می گردند.
 
• این حکم انتزاعی اما مشخصا به چه معانی است؟
 
6ولی تو اگر مرا اهلی کنی،هر دو بهم نيازمند خواهيم شد.تو برای من در عالم همتا نخواهی داشتو من برای تو در دنيا يگانه خواهم بود
 
• این ـ قبل از همه ـ به معنی تساوی اهلی کننده و اهلی شونده است.
• این به معنی برابری اهلی کننده و خر است.
• اگر کلی تر و عام تر بیندیشیم، این به معنی تساوی بنده و ارباب است.
• چون ارباب های برده دار، فئودال و بورژوا نیز توده های مولد و زحمتکش را اول سلب مالکیت بر وسایل تولید می کنند و بعد با توسل به توهین و تهدید و تخریب و تبعید و شلاق و تازیانه و شمشیر و اعدام اهلی می سازند.
 
7

 ولی تو اگر مرا اهلی کنی،هر دو بهم نيازمند خواهيم شد.تو برای من در عالم همتا نخواهی داشتو من برای تو در دنيا يگانه خواهم بود
 
• این همان تئوری تئولوژیکی تساوی و برابری قلابی و انتزاعی است که اسلام و امروزه اجامر فوندامنتالیستی شیعی و سنی به خورد خلایق می دهند:
• ترفند آنها این است که همه از «شاه تا گدا» بنده خدا هستند و بنابرین برابر اند.
• این هم نوع دیگری از عوامفریبی است.
• چون تفاوت تساوی ارباب و بنده در حرف با تساوی عینی و عملی و واقعی آن دو از زمین تا آسمان است.

 
• چون وقتی بنده به ارباب در خیال خود چپ نگاه می کند، حمله سراسری آغاز می شود و بندگان معصوم مظلوم تر از انبیاء و ائمه و اولیاء بازداشت، شکنجه، رسوا و قصابی می شوند و شقه های خونین شان در خاوران ها میان ددان درنده ـ به تساوی ـ تقسیم می شوند.
 
8

 ولی تو اگر مرا اهلی کنی،هر دو بهم نيازمند خواهيم شد.تو برای من در عالم همتا نخواهی داشتو من برای تو در دنيا يگانه خواهم بود
 
• تساوی اهلی کننده با اهلی شونده، به معنی تخریب دیالک تیک طبقه حاکمه و توده است.
• به معنی انکار تضاد آنها و مطلق کردن وحدت آنها ست.
• این همان کاری است که اهالی عرفان انجام می دهند:
• عرفای رنگارنگ نیز دیالک تیک عینی هستی را تخریب می کنند.
• تضاد شعله ور و خاموش ناشدنی میان اقطاب دیالک تیکی را ماستمالی و انکار می کنند و وحدت آنها را مطلق می سازند.
• بدین طریق و با این ترفند مبتنی بر زورگویی و قلدر مآبی تئوری وحدت وجود خود را به خورد خلایق می دهند.
• آنگاه اعلام می دارند که خر و خرما و خلق و خدا برابر و یکسان اند.
 
9ولی تو اگر مرا اهلی کنی،هر دو بهم نيازمند خواهيم شد.تو برای من در عالم همتا نخواهی داشتو من برای تو در دنيا يگانه خواهم بود
 
• به همین دلیل است که طبقه حاکمه امپریالیستی و فوندامنتالیستی به توجیه و تبلیغ و تقویت و تحکیم و توسعه عرفان در انواع و اقسام متنوع کمر می بندند.
• چه بسا گاهی فرقه ای از عرفان خردستیز را می کوبند تا بدان اعتبار توده ای عناد آمیز ببخشند.
• و گرنه امپریالیسم و فوندامنتالیسم بلحاظ ایراسیونالیسم (خردستیزی) کمترین تفاوتی با عرفان ندارند.
 
10

 ولی تو اگر مرا اهلی کنی،هر دو بهم نيازمند خواهيم شد.تو برای من در عالم همتا نخواهی داشتو من برای تو در دنيا يگانه خواهم بود
 
• همین ترفند ایده ئولوژیکی سنت اگزوپری در آثار و اشعار سعدی و حافظ و عراقی و غیره به صورت تئوری قلابی عشق اشاعه داده می شود:
همه شب در آستانت، شده کار من گدائیبه خدا که این گدائی، ندهم به پادشاهی (سلطنت) 
عراقی
دیوان اشعار
غزلیات
 
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم، که هست اینها گل خیر آشنایی
 
همه شب نهاده‌ام سر ـ چو سگان ـ بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی
 
مژه‌ ها و چشم یارم به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
 
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
 
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیده‌ ام ز گل ها همه بوی بی ‌وفایی
 
به کدام مذهب است این، به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟
 
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی، که درون خانه آیی؟
 
به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم، همه زاهد ریایی
 
در دیر می ‌زدم من، که یکی ز در در آمد
که درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی
 
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو بهم نيازمند خواهيم شد.
تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت
و من برای تو در دنيا يگانه خواهم بود
 
• همانطور که ذکر شد، همین ترفند ایده ئولوژیکی سنت اگزوپری در آثار و اشعار سعدی و حافظ و عراقی و غیره به صورت تئوری قلابی عشق اشاعه داده می شود:
 
1

 
الهه
بهار غلامحسینی
معروف به الهه (۱۳۱۳ - ۱۳۸۶)
گل های رنگارنگ ٣٣٧
https://www.youtube.com/watch?v=f4aua7WKQ04
 
همه شب در آستانت، شده کار من گدائی
به خدا که این گدائی، ندهم به پادشاهی
 
• معنی تحت اللفظی:
• کسب و کار هر شبه من شده گدائی دم در خانه تو.
• به خدا سوگند که من این گدائی را با سلطنت عوض نمی کنم.
 
• این بیت شعر که هزاران بار ضمن شنیدن ترانه الهه شنیده می شود، بلحاظ محتوای معنوی، کمترین تفاوتی با این موضع سنت فکری اگزوپری ندارد:
 
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو بهم نيازمند خواهيم شد.
تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت
 
• برای راوی و یا شاعر این بیت هم معشوق کذائی، در عالم بی همتا ست.
• راوی و یا شاعر، گدائی دم در معشوق کذائی را، با سلطنت عوض نمی کند.
• اینجا در تئوری قلابی عشق، معشوق انتزاعی و نامشخص، ایدئالیزه می شود.
• به عرش اعلی برده می شود.
 
• در ادبیات فئودالی قرون وسطی می توان صدها هزار بیت با این محتوا پیدا کرد.
• در این جور ابیات، دیالک تیک عاشق و معشوق به شکل دوئالیسم هیچ و همه چیز بسط و تعمیم می یابد.
• معشوق همه چیز و همه کاره جا زده می شود و عاشق برابر با هیچ و پوچ.
 
2
همه شب در آستانت، شده کار من گدائی
به خدا که این گدائی، ندهم به پادشاهی
 
• تا اینجا میان علامه امپریالیسم و شعرای قرون وسطی کمترین تفاوت بینشی وجود ندارد.
• نماینده بورژوازی واپسین (امپریالیسم) به درجه شعرای فئودالی قرون وسطی سقوط کرده است.
• سنت اگزوپری و یا روباه بلحاظ بینشی و ایده ئولوژیکی فرقی با اجامر قرون وسطی ندارد.
• یعنی به بورژوازی مترقی آغازین در هیئت غول هایی از قبیل کانت و فیشته و هگل و فویرباخ و هولباخ و غیره کمترین شباهتی ندارد.
• تنها تفاوت فی مابین در نکته زیر است:
 
3
و من برای تو در دنيا يگانه خواهم بود
 
• به دشواری می توان بیتی از اشعار شعرای قرون وسطی پیدا کرد که در آن بیت شعر، عاشق برای معشوق متقابلا بی همتا باشد.
• در اشعار قرون وسطی رابطه عاشق و معشوق نه دو طرفه، نه دیالک تیکی، بلکه یکطرفه است.
• رابطه نیست، وابستگی است.
• معشوق همه چیز و همه کاره و بی نیاز و خودمختار است و عاشق وابسته و نیازمند و بی همه چیز و زباله.
• اگر در اشعار عاشقانه سعدی و حافظ دقت شود، معشوق به جلاد خونریز و بی رحم شباهت دارد و عاشق به موجود رو دار بی شخصیت و گدا صفت.
 
4

 
عراقی
دیوان اشعار
غزلیات
 
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم، که هست اینها گل خیر آشنایی
 
• معنی تحت اللفظی:
• در شب جدائی از غمت خون می گریم.
• چاره دیگری ندارم.
• چون قطرات خونین اشک، گل خیر آشنائی ام با تو هستند.
 
• برای عراقی هم معشوق کذائی در دنیا بی همتا ست.
• ولی عکس این قضیه صادق نیست.
• یعنی معشوق اهل گریستن در شب جدائی نیست.
• برای اینکه معشوق به قدر کافی عاشق دارد تا بتواند در طرفة العینی جای عراقی را پرکند.
 
5
همه شب نهاده‌ام سر ـ چو سگان ـ بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی
 
• معنی تحت اللفظی:
• من هر شب، مثل سگ ها، سر بر آستان خانه ات نهاده ام.
• تا رقیب به بهانه گدائی به در خانه ات نیاید.
 
• این تأیید نظر ما ست.
• عاشق است که نیازمند و وابسته است و نه معشوق.
 
6
مژه‌ ها و چشم یارم به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
 
• معنی تحت اللفظی:
• چشم ها و مژه های یار، مرا به یاد چریدن آهوی ختائی در گندمزار می اندازد.
 
• این همان مفهوم «بی همتائی یار» است که سنت اگزوپری نمایندگی می کند.
 
7
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
 
• معنی تحت اللفظی:
• اگر بپرسی:
• «چرا در گلستان چشم من همیشه باز است»، خواهم گفت:
• «به امید دیدن تو ست.»
 
• در این بیت شعر نیز از وابستگی عاشق به معشوق و از نیازمندی یکطرفه سخن می رود.
 
8
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیده‌ ام ز گل ها همه بوی بی ‌وفایی
 
• معنی تحت اللفظی:
• میلی به دیدن گلبرگ ندارم.
• به همین دلیل به گلشن نمی روم.
• ضمنا شنیده ام که گل ها بی وفا هستند.
 
• شاعر در این بیت، دیالک تیک عاشق و معشوق را به شکل دیالک تیک بلبل و گل و ضمن به شکل دیالک تیک باوفا و بی وفا بسط و تعمیم می دهد.
• رابطه عاشق و معشوق در این بیت نیز نه رابطه دو فرد برابرحقوق، بلکه رابطه واره (وابستگی) گدا و توانگر است.
• رابطه نیازمند و بی نیاز است.
 
9
به کدام مذهب است این، به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟
 
• معنی تحت اللفظی:
• این رسم در کدام مذهب و در میان کدام ملت رواج دارد که عاشقی را معشوقی بکشد به این دلیل چرا عاشق او ست؟
 
• در این بیت رابطه عاشق و معشوق به رابطه قربانی و جلاد شباهت پیدا می کند.
• دلیل این تصور، دیالک تیک نیاز و ناز است.
• عاشق نیازمند است و معشوق نازمند.
• نازمندی معشوق نشانه بی نیازی او ست.
• رابطه عاشق و معشوق در اشعار قرون وسطی رابطه بنده و ارباب است.
• رابطه کنیز و کدبانو ست.
• رابطه گدا و توانگر است.
• نه رابطه دو فرد برابرحقوق.
 
10
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی، که درون خانه آیی؟
 
• معنی تحت اللفظی:
• به طواف کعبه رفتم ولی به درون خانه راه ندادند.
• چون در برون خانه کار خیری انجام نداده بودم.
 
• عراقی در این بیت، دیالک تیک عاشق و معشوق را به شکل دوئالیسم زایر و زیارتگاه بسط و تعمیم می دهد.
• زیارتگاه ناز می کند و زایر ابراز نیاز.
 
11
به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم، همه زاهد ریایی
 
• معنی تحت اللفظی:
• در قمارخانه همه حاضر به باخت همه چیز خود بودند.
• اما در صومعه زهاد همه از دم مزور و ریاکار بودند.
 
• عراقی در این بیت، خانقاه را قمارخانه می نامد تا عرفا را پاکباز قلمداد کند.
• در مقایسه با خانقاه، صومعه را محل ریا می داند.
 
• عراقی در مفهوم پاکبازی، وابستگی عاشق به معشوق را بطرز افراطی رادیکالیزه می کند و عرفا را پاکباز مطلق جا می زند.
• عاشق در این بینش هیچ تر از هیچ تصور می شود.
• عاشق موجود بی همه چیزی تصور می شود که همه چیزش را باخته است و یا حاضر به باخت همه چیز خویش است.
 
• قماربازان کلاسیک حتی همسر خود را به قمار می زنند.
 
12
در دیر می ‌زدم من، که یکی ز در در آمد
که درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی
 
• معنی تحت اللفظی:
• در عبادتگاه مسیحیان را زدم و یکی بیرون آمد و گفت:
• عراقی تو یگانه ای و از مائی، پس بفرما به درون دیر.
 
• عراقی کعبه را با دیر مقایسه می کند.
• به درون خانه کعبه راهش نداده اند.
• چون واجد شرایط لازم نبوده است.
• اما برعکس کعبه، در دیر به رویش باز بوده است.
• دلیل دعوت او به درون خانه، خاصیت (خاص بودن) عراقی است.
 
• اما منظور از خاصیت چیست؟
• چرا و به چه دلیل عراقی جزو خاص ها ست؟
 
13
در دیر می ‌زدم من، که یکی ز در در آمد
که درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی
 
• خاص همان یگانه، نخبه، ممتاز، برگزیده است.
• خاص ضد دیالک تیکی عام است.
 
• عراقی هم بسان دیگر خردستیزان، بسان نمایندگان فاشیسم و فوندامنتالیسم و چریکیسم و غیره، دیالک تیک خاص و عام را وارونه می سازد.
• چون نقش تعیین کننده را از آن خاص جا می زند.
• در حالیکه در دیالک تیک منفرد (خاص) و عام نقش تعیین کننده از آن عام است.
• ما به نطفه های تئوری فاشیستی نخبگان در عرفان قرون وسطی برمی خوریم.
 
14
تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت
و من برای تو در دنيا يگانه خواهم بود
 
• تئوری برابری اهلی شونده و اهلی کننده اما در فلسفه پانته ئیستی عرفان قابل توضیح و توجیه ایراسیونالیستی است:
• در پانته ئیسم همه چیز از ذره تا کاینات یکسان اند.
• میان خر و خرما و خلق و خدا فرقی نیست.
• اصل وحدت وجود.
 
• در ایراسیونالیسم عرفان، دیالک تیک، محلی از اعراب ندارد.
• تضادی میان چیزها وجود ندارد.
• همه چیز در وحدت مطلق با یکدیگر قرار دارند.
 
• با منطق ایراسیونالیستی عرفان می توان میان اهلی شونده و اهلی کننده، میان عابد و معبود، میان نوکر و ارباب، میان کنیز و کدبانو علامت تساوی گذاشت و اعلام کرد که نوکر برای ارباب و ارباب برای نوکر یگانه در دنیا ست.
 
• جائی که عقل مطرود باشد، همه چیز امکان پذیر و مجاز است.
 
 
شازده کوچولو گفت:
کم‌ کم دارم می ‌فهمم.
گلی هست
و من گمان می ‌کنم که آن گل مرا اهلی کرده است
 
• ترفند علامه امپریالیسم رد خور ندارد.
• بنا بر تئوری اهلی سازی او، گل می تواند با «نگریستن» توأم با سکوت، شازده کوچولو را اهلی کند.
• آن سان که برای شازده کوچولو در عالم بی همتا باشد.
• و شازده کوچولو هم برای او در دنیا یگانه باشد.
 
• داد و ستد بدی نیست.
• چون در این صورت، شازده کوچولو او را هر روز آبیاری خواهد کرد و در عوض سیر دل او را تماشا خواهد کرد و یا بو خواهد کرد.
 
1
شازده کوچولو گفت:
کم‌ کم دارم می ‌فهمم.
گلی هست
و من گمان می ‌کنم که آن گل مرا اهلی کرده است
 
• رابطه گل با شازده کوچولو به رابطه ارباب با نوکر، کدبانو با کنیز شباهت دارد:
• نوکر و کنیز هم از عظمت و جلال و جمال ارباب نر و ماده داستان ها در حافظه دارند.
• شاید مش قاسم در رمان «دائی جان ناپلئون» هم همین حافظه را داشته باشد.
• نوکر و کنیز طویله و مطبخ ارباب و کدبانو را تر و تمیز می کنند.
• گاو و گوسفند را به چرا می برند.
• شیر می دوشند.
• ماست و پنیر و کره و خامه می سازند.
• پشم گوسفندان را قیچی می کنند.
• دستکش و جوراب و پولور و شال می بافند.
• در عوض می توانند ارباب و کدبانو و توله های آنها را تماشا کنند و کیف خر کنند.
• این هم داد و ستد بدی نیست.
• این «رابطه» اما نه رابطه به معنی حقیقی کلمه؛ بلکه وابستگی است.
• شرم انگیز است.
• در شأن انسان نیست.
 
2
روباه گفت:
ممکن است.
در کره زمين همه جور چيز می‌ شود ديد
 
شازده کوچولو آهی کشيد و گفت:
آنکه من می ‌گويم در زمين نيست.
 
روباه
ـ به ظاهر ـ
بسيار کنجکاو شد و گفت:
در سياره ديگری است؟
بله.
 
• هدف از این ویراژ و خروج از موضوع، نشان دادن وابستگی شازده کوچولو به گل است.
• هدف و آماج علامه امپریالیسم ایدئالیزه کردن پیشاپیش گل است.
• به مقام مجتهد جامع الشرایط بردن گل است تا بعدا از قول گل فتاوی ایده ئولوژیکی صادر کند و دست بن لادن و خمینی و خامنه ای را از پشت ببندد.
• خواهیم دید.
 
3
در آن سياره شکارچی هم هست؟
نه.
چه خوب!
مرغ چطور؟
نه!
 
روباه آهی کشيد و گفت:
حيف که هيچ چيز بی‌عيب نيست.
 
• روباه که فکر و ذکری جز شکم صاحب مرده (مرغ) ندارد، تئوری اهلی کردن را فراموش می کند و حتی حاضر به سفر به کره ای دیگر می شود.
 
الف
• بدین طریق سر و کله حقیقت موذی دیر یا زود، پیدا می شود و فاتحه بلند بالائی بر هارت و پورت توخالی می خواند:
• رفع مایحتاج اساسی بر هارت و پورت از هر نوع تقدم دارد.
• دریغ و درد روباه هم همین است که سیاره دیگر علیرغم فقدان شکارچی، فاقد مرغ است.
 
ب
• این ضمنا اثبات ناخواسته ی خصلت دیالک تیکی هستی است.
• این اثبات غیرمستقیم دیالک تیک صید و صیاد است
• دیالک تیک مرغ و روباه است.
• دیالک تیک روباه و شکارچی است.
 
4
ليکن روباه به فکر قبلی خود بازگشت و گفت:
زندگی من يکنواخت است.
 
• این دروغ بزرگ سنت اگزوپری است.
• زندگی روباه اصلا و ابدا یکنواخت نیست و نمی تواند یکنواخت باشد.
 
• برای اثبات این نظر باید به دلیل یکنواختی (مونو تونی) زندگی اندیشید.
• دلیل یکنواختی زندگی ـ قبل از همه ـ علافی است.
• فرق هم نمی کند که دلیل علافی چه باشد:
 
الف
• اعضای اقشار و طبقات اجتماعی مفتخور و انگل، علاف اند.
• به همین دلیل زندگی یکنواختی دارند و احساس پوچی و بی معنائی و بیهودگی می کنند.
• به همین دلیل عمدتا بیماری روحی و روانی اند.
• به همین دلیل برای غلبه بر پوچی و بی معنائی و یکنواختی زندگی، به آوانتوریسم، به انتحار، به ترور، به اعتیاد و الکل و سکس پناه می برند.
 
ب

 
• نمونه اش را می توان در رمان ها و قصه های فلاسفه اگزیستانسیالیسم شاهد بود:
• قهرمان قصه «بیگانه» البرکامو، علاف است.
• با دوست دخترش شنا می کند و بعد به علمیات جنسی (سکس) می پردازد.
• ولی شنا و سکس نمی توانند به زندگی بی محتوا و بی معنای او محتوا و معنا ببخشند.
• با عربی در الجزیره (مستعمره سابق فرانسه) حرفش می شود.
• هفت تیر می کشد و او را درجا می کشد.
• بعد دستگیرش می کنند.
• دلیل می پرسند.
• دلیل او تابش آفتاب بوده است.
• البته دلیل بدی نیست، ولی کمترین شباهتی به دلیل ندارد.
• محاکمه اش می کنند.
 
• برایش حکم اعدام با حکم تبرئه یکسان است.
• این ولی فقط ظاهر قضیه است.
 
• برای او حکم اعدام نوعی رهائی از پوچی زندگی است.
• مرگ در همه فرم هایش برای اعضای طبقه حاکمه ایدئال و آرمان و آرزو ست.
• البرکامو انتحار را به مثابه طغیان بر ضد پوچی، تئویزه می کند.
• این همان تئوری نیهلیستی است که در آوانتوریسم چپ (فدائیسم، آنارشیسم) و راست (فاشیسم، نازیسم، نئوفاشیسم، نئونازیسم، مجاهدیسم، فوندامنتالیسم و غیره) جامه عمل می پوشد.
 
ت
• زندانیان هم زندگی یکنواختی دارند.
• زندگی یکنواخت اما به آنها تحمیل می شود.
• به همین دلیل علاف اند و علافی روح و روان آدمی را تخریب می کند.
• به همین دلیل اکثر زندانیان بیماران روانی اند و بدون دلیل به دعوا و مرافعه و خودکشی و هم بند کشی می پردازند و به تجاوز جنسی به هر زندانی مظلوم و بی پناه مبادرت می ورزند.
 
پ
• جماعت بیکار در جامعه نیز علاف اند و تفاوت ماهوی با زندانیان ندارند و بسان آنان بیمار روحی و روانی اند.
 
8

 
• روباه و هر نبات و حشره و حیوان مولد دیگر اما هرگز احساس کسالت و یکنواختی نمی کند.
• برای اینکه کار در هر فرم مادی و فکری و روحی از بین برنده ی یکنواختی و بی معنائی زیست است.
• روباه شکارچی است.
• روباه زرادخانه ای از تاک تیک ها و استراتژی ها توسعه داده است، تا زنده بماند.
 
• لحظه ای غفلت می تواند برای هر نبات و حشره و حیوان گران تمام شود.
 
• دلیل سنت اگزوپری برای یکنواختی زندگی روباه اما شنیدنی است:
 
9
من مرغ ها را شکار می ‌کنم و آدم ها مرا.
تمام مرغ ها به هم شبيه اند و تمام آدم ها با هم يکسان.
به همين جهت در اينجا اوقات به کسالت می ‌گذرد.
 
• تار و پود این سخن سنت اگزوپری به خردستیزی سرشته است.
 
ادامه دارد.