تحلیلی از 
ربابه نون
1
ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﺭﺍه (اهلی کردن) ﭼﯿﺴﺖ؟
 
گفت:
ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺒﻮﺭ ﺑﺎﺷﯽ
ﺧﯿﻠﯽ ﺻﺒﻮﺭ
من از گوشه چشم به تو نگاه خواهم کرد
و تو هيچ حرف نخواهی زد.
زبان سرچشمه سوء تفاهم است.
 
• طریق و ترفند اهلی سازی دیگری، از دید علامه امپریالیسم، صبوری و سکوت سوبژکت اهلی کننده است.
• اوبژکت اهلی شونده، از گوشه چشم به سوبژکت نگاه می کند و او سکوت می کند.
 
• برای اینکه حرف زدن همان و تشکیل سوء تفاهم، همان.
 
• فونکسیون زبان و تکلم، نه روشنگری، نه توضیح، بلکه تولید سوء تفاهم است.
 
• به قول بعضی ها، «سکوت سرشار از ناگفته ها ست.»
• سکوت تجلی گاه اعجاز است.  
 
• سکوت همان و اهلی شدن و اهلی کردن، همان.
 
1
• بنا بر منطق تق و لق علامه امپریالیسم، آدمیان هر چه لال تر، تفاهم میان انسانی، به همان میزان، بیشتر.
 
• این هم ترفند طبقه حاکمه از هر نوع است و هم ترفند ساز و مان های امنیتی، پلیسی، مونارشیستی، امپریالیستی، فئودالی، فاشیستی، فوندامنتالیستی، آنارشیستی و زباله های دیگر.
 
2
ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﺭﺍه (اهلی کردن) ﭼﯿﺴﺖ؟
 
گفت:
ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺒﻮﺭ ﺑﺎﺷﯽ
ﺧﯿﻠﯽ ﺻﺒﻮﺭ
من از گوشه چشم به تو نگاه خواهم کرد
و تو هيچ حرف نخواهی زد.
زبان سرچشمه سوء تفاهم است.
 
• علامه امپریالیسم، بدین طریق، طرز و ترفند دوستیابی کذائی را تئوریزه می کند:
• هر کس می خواهد دوستی بیابد، باید او را اهلی کند و برای اهلی کردن او باید صبر و سکوت داشته باشد.
 
• صبر و سکوت او همان و اهلی شدن طرف مقابل همان و دوست یابی همان. 
 
• نهی از تکلم، خواه و ناخواه به معنی نهی از تفکر است.
• چون هر سخنی غلاف اندیشه است.
 
• سؤالی که ما را از دیرباز به خود مشغول داشته بود، این بود که همه نمایندگان طبقه حاکمه امپریالیستی و فوندامنتالیستی خلایق را نهی از تفکر می کنند؟
• به عبارت روشن تر، چرا و به چه دلیل خانه خرد خلایق را تخریب می کنند؟
 
3
ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﺭﺍه (اهلی کردن) ﭼﯿﺴﺖ؟
 
گفت:
ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺒﻮﺭ ﺑﺎﺷﯽ
ﺧﯿﻠﯽ ﺻﺒﻮﺭ
من از گوشه چشم به تو نگاه خواهم کرد
و تو هيچ حرف نخواهی زد.
زبان سرچشمه سوء تفاهم است.
 
• این طریق و ترفند اهلی کردن، همان طریق و ترفند دیر آشنای امپریالیسم و ایادی رنگارنگ آن است.
• ما برای گذار از طریق و ترفند انتزاعی و عام اهلی کردن تحت عنوان «طریق دوست یابی»، به طریق و ترفند مشخص و منفرد و خاص آن، به تجارب فردی و تاریخی مراجعه می کنیم:
 
4

 
• مأمورین ساواک، دقیقا همین طریق و ترفند را برای اهلی کردن دگراندیشان به کار می بستند.
• آنها جوانان و پیران مظنون به «اقدام علیه امنیت سلطنت» را پس از بازداشت، در سلول انفرادی مجهز به پتوی پر شپش و خاک و خون ساواک به حال خود رها می کردند.
• روزهای متمادی می گذشت و کسی با جماعت وحشی، حرفی رد و بدل نمی کرد.
• گاهی ماموری می آمد و در سلول را باز می کرد و از بوی ادرار و تعفن دماغش را می گرفت.
• بعد با کوبش شلاقی بر دیواری فرمان رفتن به مستراح صادر می کرد تا جماعت وحشی فنجان های مملو از ادرار را با خود ببرند و خالی کنند و از آب پر کنند و برگردند.
• زبان سرچشمه ی سوء تفاهم بود.
 
5
من از گوشه چشم به تو نگاه خواهم کرد
و تو هيچ حرف نخواهی زد.
زبان سرچشمه سوء تفاهم است.
 
• جماعت وحشی در حسرت شنیدن سخنی از دهان اهلی کنندگان می سوختند و می پوسیدند.
• سخن کیمیا بود.
 
• فقط غرش شلاق بود و غریو عصب سوز درد بود که به گوش جماعت وحشی مظنون ملتمس اهلی شدن می رسید و دمار از روزگار روح و روان شان در می آورد.
• تا پس از روزها بالاخره نوبت به آنان رسد.
 
• خودکاری و چند صفحه کاغذ سفید به دست شان می دادند تا سیر و سرگذشت خود را «از لحظه بیرون آمدن از سوراخ مادر تا لحظه بازداشت» از سیر تا پیاز بنویسند.
• بعد از گوشه چشم نگاه شان می کردند با نیشخندی سرشته بر ظفر بر لب.
• زبان سرچشمه ی سوء تفاهم بود.
• زبان سد راه اهلی شدن و اهلی کردن بود.
 
6
من از گوشه چشم به تو نگاه خواهم کرد
و تو هيچ حرف نخواهی زد.
زبان سرچشمه سوء تفاهم است.
 
• جماعت وحشی با دستان لرزان از وحشت می نوشتند.
• از سیر تا پیاز.
 
• بعد درازشان می کردند روی تختی از پیش آماده با ژنده ای در دهان و با دست و پای بسته به ریسمان.
• زبان سرچشمه سوء تفاهم بود.
 
• زبان شکنجه و شلاق جای زبان را گرفته بود و آدمی به عصر توحش برگشته بود تا کف پاها از ضربات شلاق ورم کنند و با هر قدم، هزاران سوزن نامرئی در آنها فرو روند.
 
• طریق و ترفند اهلی کردن از این قرار بود.
 
• زبان سرچشمه ی سوء تفاهم بود و زور، دست در دست با زر می رفت و عزت انسانی بی مهابا پایمال می گشت.
 
در اين هنگام بود که روباه پيدا شد.
روباه گفت:
سلام
شازده کوچولو سر برگرداند و کسی را نديد،‌
ولی مودبانه جواب سلام داد.
 
صدا گفت:
من اينجا هستم،‌ زير درخت سيب
شازده کوچولو پرسيد:
تو که هستی؟
چه خوشگلی
روباه گفت:
من روباه هستم.
شازده کوچولو به او تکليف کرد که بيا با من بازی کن.
من آنقدر غصه به دل دارم که نگو
روباه گفت:
من نمی‌توانم با تو بازی کنم.
مرا اهلی نکرده‌اند.
شازده کوچولو آهی کشيد و گفت:
ببخش!
اما پس از کمی تامل باز گفت:
اهلی کردن يعنی چه؟
روباه گفت:
تو اهل اينجا نيستی.
پی چه می‌ گردی؟
شازده کوچولو گفت:
من پی آدمها می‌گردم.
 
اهلی کردن يعنی چه؟
 
روباه گفت:
آدمها تفنگ دارند و شکار می ‌کنند.
اين کارشان آزارنده است.
مرغ هم پرورش می ‌دهند و تنها فايده ‌شان همين است.
تو پی مرغ می ‌گردی؟
 
شازده کوچولو گفت:
نه، من پی دوست می ‌گردم.
نگفتی اهلی کردن يعنی چه؟
روباه گفت:
اهلی کردن چيز بسيار فراموش شده‌ ای است،
یعنی علاقه ايجاد کردن
علاقه ايجاد کردن؟
روباه گفت:
البته.
 
در اين هنگام بود که روباه پيدا شد.
روباه گفت:
سلام
شازده کوچولو سر برگرداند و کسی را نديد،‌
ولی مؤدبانه جواب سلام داد.
 
صدا گفت:
من اينجا هستم،‌ زير درخت سيب
 
شازده کوچولو پرسيد:
تو که هستی؟
چه خوشگلی
 
روباه گفت:
من روباه هستم.
 
شازده کوچولو به او تکليف کرد که بيا با من بازی کن.
من آنقدر غصه به دل دارم که نگو
 
• ایده ئولوژی چه کارها که دست آدم ها نمی دهد:
 
الف
شازده کوچولو به او تکليف کرد که بيا با من بازی کن.
 
• در ترجمه آلمانی این قصه، شازده به روباه «پیشنهاد می کند» که با او بازی کند.
• منطقی هم همین است.
• چون کسی نمی تواند دیگری را به بازی با خود مجبور سازد.
• بازی همیشه و همه جا کار داوطلبانه ی لذت بخشی است و نه کار اجباری و به فرمان و این و آن.
• چون کسی اصلا نمی تواند به ضرب شلاق با کسی بازی کند.
 
• شاملو از « تعیین تکلیف» به روباه دم می زند.
 
• انگار شازده سردسته لاشخورهای «نازی» آباد است.
 
ب
من آنقدر غصه به دل دارم که نگو
 
• در ترجمه آلمانی این قصه، شازده می گوید:
• «من غمگینم»، شاملو اما سنگ تمام می گذارد تا از عظمت اندوهش پرده بر دارد.
• درست به همان سان که عظمت اندوه بچه مجاهدی را ایدئالیزه می کند:
 
روئینه تنی که راز مرگش
اندوه عشق و غم تنهائی بود.
 
• اگر امروز زنده بود، حتما می بایستی خورجینی از این تحسینات و تمجیدات به آدرس مجاهدین القاعده و طالبان و داعش و حزب الله بفرستد.
 
1
روباه گفت:
من نمی ‌توانم با تو بازی کنم.
مرا اهلی نکرده ‌اند.
 
• وقتی از ایدئالیزاسیون اهلی کردن و اهلی شدن و کلا اهلیت در این قصه سنت اگزوپری سخن می رود، به همین دلیل است:
 
• پیش شرط همبازی شدن کودکان، اهلیت آنان قلمداد می شود.
• بدین طریق، در نهایت معصومیت و سکوت به خورد کودک داده می شود که برای بازی با کودک دیگر یا باید وابسته او شد و یا باید او را وابسته خود ساخت.
• به زبان علامه امپریالیسم یا باید اهلی کرد و یا باید اهلی شد.
 
• تا چشم کار می کند در این قصه از برابری کودکان حرفی در بین نیست.
 
2
روباه گفت:
من نمی ‌توانم با تو بازی کنم.
مرا اهلی نکرده ‌اند.
 
• اگر کسی مفهوم انتزاعی «بازی کردن» را بسط و تعمیم دهد، به مفاهیم همکاری، هماندیشی، هماموزی، همراهی، همرزمی و غیره می رسد.
 
• این همان ایده ئولوژی فاشیستی است که دوئالیسم سرور و نوکر را تبلیغ می کند و بدان جامه عمل می پوشاند.
 
• بازی کردن کودکان فرمی از هماندیشی و همکاری است.
 
• فرمی از تخلیل تجسمی مشترک است.
 
• کودکان اشیاء جامد را، مثلا تکه چوبی را و یا تکه سنگی را را به قوه تخلیل خلاق خود، جان می بخشند و از آن همان کارهائی را عرضه می دارند که از جانوران و یا انسان ها می توان عرضه کرد.
• مثلا تکه سنگ از جوی آب می پرد.
• زمین می خورد و گریه سر می دهد و یا با تماشای حادثه مضحکی زیر خنده می زند.
 
3
شازده کوچولو آهی کشيد و گفت:
ببخش!
اما پس از کمی تامل باز گفت:
اهلی کردن يعنی چه؟
روباه گفت:
تو اهل اينجا نيستی.
پی چه می‌ گردی؟
 
• دست سنت اگزوپری حالا رو می شود.
• برای کنجکاو سازی کودکان به مسئله اهلی کردن، روباه به عوض جواب دادن به سؤال شازده، به صحرای کربلا می زند.
 
4
شازده کوچولو گفت:
من پی آدمها می‌گردم.
اهلی کردن يعنی چه؟
 
• روباه ناز می کند و شازده ابراز نیاز.
 
• اهلی کردن بدین طریق و با این ترفند ایدئالیزه می شود.
 
• یعنی به چیز فوق العاده ایدئال و دست نایافتنی و در حد شق القمر استحاله می یابد.
• زهر ایده ئولوژیکی بسته بندی شده در زر ورق «اهلی کردن و اهلی شدن» وقتی حسابی و بی کم و کاست به خورد خواننده داده شد، به نام نامیده می شود.
• خواهیم دید.
 
5
روباه گفت:
آدمها تفنگ دارند و شکار می ‌کنند.
اين کارشان آزارنده است.
 
• اکنون همه آحاد بشر به چرخش چشمی تفنگدار قلمداد می شود که سودائی جز شکنجه و شکار در سر ندارند.
 
6
مرغ هم پرورش می ‌دهند و تنها فايده ‌شان همين است.
تو پی مرغ می ‌گردی؟
 
• بدین طریق و با این ترفند، کسب و کار آدمیان عبارت است از تفنگداری و مرغداری.
• سؤال روباه اما قابل تامل است.
• روباه قبلا از زبان شازده شنیده که او دنبال چی می گردد:
 
شازده کوچولو گفت:
من پی آدمها می‌گردم.
 
• این اما مانع آن نمی شود که روباه بگوید:
 
تو پی مرغ می ‌گردی؟
 
• سؤال این است که دلیل این حواس پرتی نویسنده چیست؟
 
• چرا نویسنده خود را به کوچه علی چپ می زند و جواب قبلی شازده را ناشنیده می گیرد؟
 
7
• برای پاسخ به این پرسش فقط کافی است که فیلم های هالی وود را با اندکی دقت ببینیم.
• این فیلم ها از این جور حواس پرتی ها و تناقضات فاحش، مملو اند.
 
• در این فیلم ها تفکر منطقی کیمیا ست.
 
• ما فکر می کنیم که این کارها آگاهانه و عمدی صورت می گیرند.
• هدف اجامر امپریالیستی خردستیزی است.
• هدف آنها تخریب خانه خرد خلایق است.
• هدف و آماج آنها بدآموزی فکری است.
• هدف و آماج اصلی اجامر امپریالیستی آموزش بداندیشی است.
 

 
• در اثر این تخریب مستمر خانه خرد خلایق است که مردم امریکا و یا فرانسه افراد بلحاظ فکری، شخصیتی و اخلاقی عقب مانده را به عنوان رئیس جمهور کشور «انتخاب» می کنند و به عوض خوداندیشی، عرعر می کنند.
 
8
شازده کوچولو گفت:
نه، من پی دوست می ‌گردم.
نگفتی اهلی کردن يعنی چه؟
 
• این دیگر نور علی نور است:
• شازده که قبلا دنبال آدم ها می گشت، حالا از فرط حواس پرتی، در آماج جست و جوی خود تجدید نظر می کند و به جای آدم ها، دنبال دوست می گردد.
 
9
روباه گفت:
اهلی کردن چيز بسيار فراموش شده‌ ای است،
 
• روباه برای اهمیت بخشیدن به مقوله استراتژیکی اهلی کردن و یا اهلی شدن، بدان خصلت چیزی در حد کیمیا می بخشد.
• اهلی کردن و اهلی شدن چنان نایاب است که حکم کیمیا دارد.
• اهلی کردن و یا اهلی شدن گرانقیمت تر از الماس و پلاتین است.
 
• آدم باید خیلی بی شرم باشد که چنین ادعا کند.
 
• تاریخ جامعه نکبت بار طبقاتی، تاریخ تهوع انگیز اهلی کردن و اهلی شدن است.
• اهلی کردن و اهلی شدن در طول تاریخ جامعه طبقاتی، مینیاتوریزه و تکمیل شده است.
• دهها هزار نفر از علمای رشته های علمی متفاوت و متنوع شب و روز در کار اند تا اهلی کردن توده ها با دقت خارق العاده و بی کمترین عیب و نقص صورت گیرد.
 
10
روباه گفت:
اهلی کردن چيز بسيار فراموش شده‌ ای است،
یعنی علاقه ايجاد کردن.
 
• علامه امپریالیسم پس از کلی عشوه و کرشمه و ناز، تعریفی از مقوله استراتژیکی «اهلی کردن» عرضه می کند:
• اهلی کردن یعنی ایجاد علاقه کردن.
 
• تعریف بدی نیست، ولی تعاریفی از این قبیل فقط به درد عوامفریبی می خورند.
• چون علاقه ایجاد کردن خود به تعریف مشخص و روشن احتیاج دارد.
• ایجاد علاقه همیشه و همه جا مشخص است.
• کسی را فقط می توان نسبت به چیزی علاقه مند ساخت.
 
• سؤال شازده ی حیرت زده هم همین است:
 
علاقه ايجاد کردن؟
 
11
روباه گفت:
البته.
 
• این ولی جواب سؤال شازده نیست.
 
• این تکرار تعریف خویش از مقوله اهلی کردن است که در واقع تحریف آن است.
 
• منظور شازده هم جامه مشخص پوشاندن به مفهوم «ایجاد علاقه» است.
 
• روباه ولی از آن حقه بازهای ماهر و کارکشته است.
 
• به همین دلیل، ویراژ می دهد و موضوع گفتگو را عوض می کند: 
 
تو برای من هنوز پسربچه ‌ای بيش نيستی.
 
• این طعنه توهین آمیز روباه، چیزی جز تحقیر شازده نیست.
 
• این تحقیر ضمنا ضد منطقی است.
 
• چرا و به چه دلیل؟
 
 
تو برای من هنوز پسربچه ‌ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
تو هم نيازی به من نداری.
من نيز برای تو روباهی هستم
شبيه به صدها هزار روباه ديگر.
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو بهم نيازمند خواهيم شد.
تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت
و من برای تو در دنيا يگانه خواهم بود...
 
• برای تحلیل محتوای ایده ئولوژیکی این فراز از قصه شازده کوچولو، بهتر است آن را نخست، تجزیه و بعد تحلیل کنیم:
 
1
تو برای من هنوز پسربچه ‌ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
 
• سنت اگزوپری در این جمله، دیالک تیک منفرد (خاص) و عام را به شکل دوئالیسم من و غیر من (همنوعان من) و به عبارت دقیق تر به شکل دوئالیسم روباه و صدها هزار پسربچه به انضمام شازده کوچولو بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن منفرد و یا خاص و یا من و یا روباه قلمداد می کند.
 
• این کسب و کار علامه امپریالیسم و احمد شاملو و اجامر دیگر اما به چه معنی است؟
 
2
تو برای من هنوز پسربچه ‌ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
 
• در این جفنگجمله ی سنت اگزوپری، دیالک تیک جزء و کل، دیالک تیک عضو و جامعه، دیالک تیک فرد و بشریت، دیالک تیک روباه و صدها هزار پسربچه ـ بی شرمانه و خردستیزانه ـ وارونه می شود.
 
• چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟
 
3

 
تو برای من هنوز پسربچه ‌ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
 
• برای اینکه در دیالک تیک جزء و کل همیشه و همه جا، هم به دلایل تجربی و هم به دلایل منطقی، نقش تعیین کننده از آن کل است، از آن جامعه است، از آن بشریت است و نه از آن جزء، نه از آن، فرد، نه از آن عضو، نه از آن روباه.
 
• این کسب و کار شیادان امپریالیستی و فوندامنتالیستی، معنائی جز وارونه سازی دیالک تیک جزء و کل ندارد.
 
• این به معنی خردستیزی (ایراسیونالیسم) آشکار و عریان است.
 
• ایراسیونالیسم یکی از مکاتب ارتجاعی امپریالیسم و بویژه فاشیسم و فوندامنتالیسم است.
 

 
• مؤسس ایراسیونالیسم، فریدریش نیچه بوده است.
 
• با فلسفه نیچه، بورژوازی واپسین همه رشته های پیوند خود را با بورژوازی ترقی خواه آغازین، با نمایندگان غول آسائی از قبیل کانت و فیشته و هگل و فویرباخ و روبسپیر و روسو و دیدرو و هلوه تیوس و هولباخ و غیره، با سنن فلسفی، راسیونالیستی، هومانیستی، انقلابی و ترقی طلبانه بورژوائی آغازین، بطور قطعی و بی برگشت، قطع می کند و با طبقات اجتماعی واپسین (با برده داری واپسین، با فئودالیسم واپسین، با روحانیت یهودی، مسیحی، اسلامی، بودیستی و هر مذهب و مکتب خرافی دیگر) هم پیمان و متحد می گردد.
 
4
تو برای من هنوز پسربچه ‌ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
 
• روباه در این جمله، همان توهمی را از خود دارد که هیتلر، موسولینی، جلال ال احمد، احمد شاملو، بن لادن، خمینی، خامنه ای و غیره از خود دارند:
 
احمد شاملو 
 
من بامداد اول و آخر ام
من شرف کیهانم
من هابیلم
...
 
• برای روباه چلقوز امپریالیسم، صدها هزار پسربچه در جهان، ارزش پشیزی را حتی ندارند:
 
الف
• این چیزی جز اولترا اگوئیسم نیست.
• این چیزی جز خودخواهی، خود مرکز بینی، خودمحور بینی افراطی نیست.
 
ب
• این چیزی جز اولترا ایندیویدوئالیسم نیست.
• این چیزی جز فردگرائی افراطی نیست.
 
ت
• این چیزی جز توده ستیزی نیست.
• این چیزی جز تحقیر بی شرمانه بشریت مولد و زحمتکش نیست.
 
5

 
• شیاد امپریالیسم در این اثر خود، کودکان مردم را بلحاظ ایده ئولوژیکی مسموم می کند.
• ما به همین دلیل آن را تکخال ایده ئولوژیکی امپریالیسم (و فاشیسم، فوندامنتالیسم و غیره) محسوب می داریم.
 
• قصه شازده کوچولوفقط به درد بد آموزی کودکان مردم از هر لحاظ می خورد.
 
6

 خوزه اورتگا گاسه (1883 ـ 1955) و هایدگر
فیلسوف، جامعه شناس، نویسنده اسپانیائی
نماینده تئوری نخبگان
آثار:
تشکیل و تلاشی ملت
ایده نسل
قیام توده ها
 
• در این جمله سنت اگزو پری، تئوری نخبگان به خورد کودکان داده می شود:
• در تئوری فاشیستی نخبگان، فرد تحت عنوان خر رنگ کن «نخبه» ایدئالیزه می شود.
• به عرش اعلی برده می شود.
• معمار جامعه و جهان و تاریخ قلمداد می شود.
 
7
تو برای من هنوز پسربچه ‌ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
 
• فوندامنتالیسم و آوانتوریسم چپ و راست (فدائیسم، مجاهدیسم، آنارشیسم و غیره) واژه نخبه را با واژه های مذهبی و لائیک دیگر پر می کنند:
• بدین طریق و با این ترفند، سازنده تاریخ و معمار جامعه و جهان و تمدن و فرهنگ، نخبگان قلمداد می شوند:
 
الف

 
• نخبه برای بورژوازی واپسین، برای امپریالیسم، فاشیسم، اگزیستانسیالیسم و غیره پیشوا، سردسته، رهبر، صدر اعظم، ژنرال، قیصر و غیره است.
• هیتلر و موسولینی و فرانکو و امثالهم است.
 
ب

 
• نخبه برای فوندامنتالیسم انبیاء (پیامبران)، ائمه (امامان)، اولیاء، فقها، علماء (آخوندها)، شیوخ، خوانین، مجاهد، فدائی و غیره است.
 
ت

 
• نخبه برای آوانتوریسم چپ و راست (فدائیسم، مجاهدیسم، آنارشیسم و غیره) پیشرو، چریک، مجاهد، فدائی، پیکارگر و غیره است.
 
پ

 
• نخبه برای احمد شاملو، محمود دولت آبادی و غیره، روشنفکر است.
• مشتی شاعر و نویسنده و هنرپیشه و غیره است.
 
8
تو برای من هنوز پسربچه ‌ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
 
• برای درک و توضیح ماهیت ضد تجربی، ضد علمی، ضد منطقی و مطلقا ارتجاعی این تئوری نخبگان در فرم های مختلف، باید ضد دیالک تیکی نخبه کذائی را پیدا کرد.
• باید دیالک تیک مربوطه را پیدا کرد.
 
9

 
گئورگی والینتینوویچ پله خانوف 
(1856 ـ 1918)
ژورنالیست و فیلسوف روس
او تجارب جنبش سوسیال ـ انقلابی (نارودنیکی) را با مارکسیسم پیوند داد.
لنین پله خانوف را پدر و یار تئوریکی خویش می دانست
پله خانوف و اکسلرود اولین کسانی بودند که به انتقاد از اکونومیسم برخاستند:
«ما مخالف تبلیغ و ترویج با انگیزه های اقتصادی نیستیم.
ما مخالف تبیلیغ و ترویجی هستیم که رویاروئی اقتصادی میان کارگران و سرمایه داران را برای توسعه شعور سیاسی پرولتاریا درک نمی کند.»
پس از پیروزی انقلاب اکتبر 1917 به فینلند رفت و در اثر بیماری سل جهان را وداع گفت.
آثار:
چرنیشفسکی
آنارشیسم و سوسیالیسم
اشاراتی به تاریخ ماتریالیسم
1917 میان انقلاب و دموکراسی (مجموعه مقالات)
تاریخ از دیدگاه مونیستی
حقایق منطقی
اهمیت مطالعه تاریخ از نقطه نظر تحولات فکری
نقش شخصیت در تاریخ
مسائل اساسی مارکسیسم
• ضد دیالک تیکی نخبه، توده است.
 
• دیالک تیک نخبه و توده فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل، عضو و جامعه، فرد و بشریت، روباه و صدها هزار پسربچه است.
• در همه فرم های بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل، نقش تعیین کننده از آن کل است.
• از آن توده است.
• از آن جامعه است.
• از آن صدها هزار پسربچه است.
 
• البته بی آنکه جزء، فرد، عضو، روباه هیچ واره و هیچ کاره باشد.
 
• ولی جزء، فرد، عضو، روباه به تنهائی نمی توانند حتی لحظه ای ادامه حیات دهند، چه رسد به اینکه بتوانند شق القمر کنند.
 
• پله خانف در اثر کلاسیک خود، تحت عنوان «نقش شخصیت در تاریخ»، دیالک تیک شخصیت و تاریخ (فرد و جامعه و توده) را پیشاپیش تئوریزه کرده و اثبات کرده که نقش تعیین کننده از آن تاریخ (جامعه و توده)  است.
 
• یاد خروشان حکیم خردگرای پرولتاریا به یاد باد.
 
 
تو برای من هنوز پسربچه ‌ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
تو هم نيازی به من نداری.
من نيز برای تو روباهی هستم
شبيه به صدها هزار روباه ديگر.
 
• روباه در این قصه، از هر نظر، کپیه احمد شاملو ست:
 
1
تو برای من هنوز پسربچه ‌ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
 
• شازده از دید روباه امپریالیسم، فاقد هویت، فردیت و شخصیت خاص خویش است.
• مهره است و نه آدم.
• مثل صدها هزار پسربجه است.
• صدها هزار پسر بچه که بسان شازده کوچولو، فاقد هویت، فردیت و شخصیت خاص خویش اند.
 
2
تو برای من هنوز پسربچه ‌ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
 
• فقط کسی می تواند این جفنگجمله را فرمولبندی کند که خود را در کانون کاینات تصور کند.
• روباه اول و آخر تصور کند.
• در دانه یگانه هستی بپندارد.
• شرف کیهان تصور کند.
• مظهر خیر و خوبی و زیبائی تصور کند.
• خود را روباهی تصور کند که جزم «الله اکبر» به نظرش، روباه الاکبر است.
 
3
تو برای من هنوز پسربچه ‌ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
 
• شبیه صدها هزار پسر بچه بودن شازده کوچولو، کافی است تا روباه خود را از او بی نیاز ببیند.
• چیزی پست تر و بی ارزش تر از جوجه و مرغ و موش ببیند.
 
4
تو هم نيازی به من نداری.
من نيز برای تو روباهی هستم
شبيه به صدها هزار روباه ديگر.
 
• از این جفنگ روباه و در حقیقت، سنت اگزوپری، قبل از هر چیز، حماقت و حواسپرتی او می تراود.
 
• چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟
 
5
• برای اینکه شازده کوچولو به محض دیدن روباه، اعلام می دارد که روباه با بقیه موجودات فرق دارد:
• یعنی روباه برای او مثل صدها هزار روباه دیگر نیست:
 
در اين هنگام بود که روباه پيدا شد.
روباه گفت:
سلام!
شازده کوچولو سر برگرداند و کسی را نديد،‌
ولی مؤدبانه جواب سلام داد.
صدا گفت:
من اينجا هستم،‌ زير درخت سيب
شازده کوچولو پرسيد:
تو که هستی؟
چه خوشگلی!
 
• شازده کوچولو محو زیبائی روباه شده است.
• این بدان معنی است که روباه برای او مثل صدها هزار روباه زشت و زیبای دیگر نیست.
 
6
تو هم نيازی به من نداری.
من نيز برای تو روباهی هستم
شبيه به صدها هزار روباه ديگر.
 
• دلیل دیگر ما بر حماقت و حواسپرتی و عقب ماندگی فکری روباه امپریالیسم این است که شازده کوچولو برای اولین بار در عمرش با حیوانی به نام روباه آشنا می شود.
• یعنی قبلا حتی یک روباه دیگر ندیده است.
• چه رسد به صدها هزار روباه زشت و زیبای دیگر.
 
7
تو هم نيازی به من نداری.
من نيز برای تو روباهی هستم
شبيه به صدها هزار روباه ديگر.
 
• دلیل دیگر ما بر حماقت و حواسپرتی و عقب ماندگی فکری روباه امپریالیسم این است که شازده کوچولو، پس از ابراز احساس و استنباط خود نسبت به روباه، یعنی پس از خوشگل نامیدن روباه، از نیازش به او پرده برمی دارد:
 
روباه گفت:
من روباه هستم.
شازده کوچولو به او تکليف کرد که بيا با من بازی کن.
من آنقدر غصه به دل دارم که نگو
 
• این اگر به معنی ابراز نیاز نیست، پس چیست؟
 
8
• حالا می فهمیم که خردستیزی سکه ای است که دو رو دارد:
 
الف
• روی اول خرد ستیزی تخریب خانه خرد خویشتن خویش است.
• به همین دلیل سنت اگزوپری نمی تواند منطقی بیندیشد.
• به همین دلیل حرف دو دقیقه قبل خود را حتی فراموش می کند.
• به همین دلیل دچار حماقت و حواسپرتی می شود.
 
ب
• روی دیگر خردستیزی، تخریب خانه خرد خلایق است.
• به همین دلیل آثار ادبی، هنری، فکری و فلسفی خردستیزان، فقط به درد تخریب خانه خرد خلق می خورند.
• فقط به درد بد آموزی می خورند.
 
9
تو هم نيازی به من نداری.
من نيز برای تو روباهی هستم
شبيه به صدها هزار روباه ديگر.
 
• سؤال اما این است که چرا و به چه دلیل حواس روباه و در واقع، سنت اگزوپری این قدر پرت است؟
 
10
• دلیل پسیکولوژیکی حواس پرتی روباه و اجامر امپریالیستی و فوندامنتالیستی، خود شیفتگی افراطی آنها ست.
• اولترا اگوئیسم آنها ست.
 
• چون وقتی کسی خود را اشرف کاینات می پندارد که انگار تحفه نطنز هستی است، نسبت به هر چیزی که می بیند، می شنود و می خواند کور و کر و بی اعتنا می ماند.
 
• چنین اولترا اگوئیستی، محو خویشتن خویش است.
• یعنی نسبت به غیر خود، نسبت به محیط خود، نسبت به همنوع خود بیگانه است.
 
• چنین کسی در بهترین حالت، همه چیز هستی را نه با معیار عینی و استاندارد، بلکه با معیار شخصی خویش می سنجد.
• با معیار سوبژکتیو می سنجد.
 
• بینش چنین کسانی روی هم رفته، سوبژکتیویستی است.
 
• مراجعه کنید به سوبژکتیویسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
11
تو برای من هنوز پسربچه ‌ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
تو هم نيازی به من نداری.
من نيز برای تو روباهی هستم
شبيه به صدها هزار روباه ديگر.
 
• روباه و در واقع، سنت اگزوپری دیالک تیک جزء وکل را از سوئی به شکل دوئالیسم شازده کوچولو و صدها هزار پسربچه و از سوی دیگر به شکل دوئالیسم روباه و صدها هزار روباه دیگر بسط و تعمیم می دهد و وارونه می سازد.
 
• آن سان که جزء ایدئالیزه می شود، به عرش اعلی برده می شود و کل مورد تحقیر قرار می گیرد.
• صدها هزار پسر بچه و صدها هزار روباه، یعنی کل که حاوی و حامل حقیقت است، هیچ و پوچ تلقی می شود و جزء در هیئت نخبه اعتبار و ارج و ارزش مطلق کسب می کند.
 
12
تو برای من هنوز پسربچه ‌ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
تو هم نيازی به من نداری.
من نيز برای تو روباهی هستم
شبيه به صدها هزار روباه ديگر.
 
• این فراز از قصه بهترین مثال برای درک و توضیح سوبژکتیویسم و پراگماتیسم است:
• چون شازده از دید روباه مثل صدها هزار پسر بچه است، پس به درد او نمی خورد.
• پس بی ارزش تر از جوجه و مرغ و موش است:
 
الف
 
• معیار ارزش چیزها «من» (اگو) روباه است.
• این بدان معنی است که چیزها، پدیده ها و آدم ها فاقد ارزش درخود اند.
• یعنی به خودی خود و فی نفسه فاقد ارج و ارزش اند.
• یعنی فقط و فقط در رابطه با روباه کسب ارج و ارزش و اعتبار می کنند.
• این فرمی از سوبژکتیویسم است که دست در دست با اگوئیسم می رود.
 
1
• برای پی بردن به توان تخریبی این طرز نگرش، فقط کافی است که به جای روباه، نژاد برتر، امت سرور، هیتلر، موسولینی، بن لادن، خمینی و اجامر دیگر گذاشته شود.
 
2
• آنگاه روباه می تواند فرمان دهد تا 6 میلیون نفر بطور سیستماتیک استثمار شوند و بعد در کوره های آدم سوزی خاکستر شوند.
 
3
• آنگاه روباه می تواند فتوا دهد و دهها هزار نفر هتک حرمت شوند، رسوا شوند، زجر کش شوند و در خاوران های معلوم و نامعلوم چال شوند و یا طعمه ددان درنده شوند.
 
4
• آنگاه روباه می تواند فتوا دهد و پسری و یا دختری بمب شود و در محل تجمع کودکان و زنان و سینه زنان و کارگران منفجر شود و همنوعان خود را بسان خویشتن خویش تکه تکه کند.
 
ب
تو برای من هنوز پسربچه ‌ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
تو هم نيازی به من نداری.
من نيز برای تو روباهی هستم
شبيه به صدها هزار روباه ديگر.
 
• معیار ارزشی دیگر برای روباه، سود شخصی او ست:
• نیاز او ست.
• پیش شرط دوستی روباه با شازده کوچولو، نیاز شخصی است.
 
• این به معنی پراگماتیسم است.
 
• سود شخصی در مکتب امپریالیستی موسوم به پراگماتیسم بت واره می شود.
 
• برای طرفدار پراگماتیسم، معیار حقیقت و محبوبیت، جذابیت هر چیز سودی است که فرد معین از آن به نصیب می برد.
 
• اگر روباه به شازده کوچولو محتاج بود، شازده در طرفة العینی به عرش اعلی برده می شد و به قول اجامر امپریالیستی، به «سکسی» ترین موجود روی زمین استحاله می یافت، «تا آسمان بر او نماز برد» (احمد شاملو)
 
ادامه دارد.