سرچشمه: 
صفحه فیسبوک 
نیاز یعقوبشاهی 
تحلیلی از شین میم شین 

جهان 
خاستگاه شعور، منطق و استدلال است
و خاستگاه شعر، خیال.
صور خیال را حتما خوانده اید.
مقولاتش در اقلیم شعور بسختی می گنجد.

 

· این کامنت جهان را هم نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم تا از موضوع خارج نشویم و خیالبافی نکنیم:

 

 

1
خاستگاه شعور، منطق و استدلال است 
و خاستگاه شعر، خیال.

 

· از همین جمله جهان معلوم می شود که او با جهان بینی طبقه کارگر بکلی بیگانه است.

· اگر جهان سری به ادبیات حزب توده زده بود، با اولین نظر به ضد این نظر برخورد کرده بود.

· جهان البته در این واویلا تنها نیست، جهان جام جهان نما ست.

· چون اکثریت قریب به اتفاق چپ ایران، در بهترین حالت، فلسفه فقیرند.

· و چه بسا حتی قلابی اند.

 

· مفهوم قلابی را ما به دو معنی بکار می بریم:

 

الف

 

· قلابی به معنی جعلی، تقلبی، قلب شده، فاقد اصالت

 

 

 

ب

 

· قلابی به معنی کسی که با قلاب سر و کار دارد.

 

· قلابی کسی است که شب و روز قلاب می اندازد تا نوچه ای را، طعمه ای را، مریدی را و یا حتی اگر لازم شد، مرادی را صید کند.

 

 

2

 هوشنگ ناظمی (امیر نیک آیین)  
(1310 ـ 1367)
تاریخ اعدام : ۲۹ تیر (شهریور) ۱۳۶۷ 
زندان اوین

 

 

· امیر نیک آیین در «سنگر» همین جهان بینی پرولتاریا جان باخته است.

· میراث دو جلدی او در انترنت منتشر شده است.

· البته نه کسی او را برسمیت می شناسد، نه اسم و رسمی (عکسی) از او در تبلیغات قلابیون یافت می شود و نه کسی  برای جهان بینی پرولتاریا تره خرد می کند.

· بعضی از قلابیون میراث او را و طبری و جوانشیر و غیره را به نیات دیگر اسکن کرده اند و منتشر کرده اند.

· ولی بی کمترین تردید حتی سطری از آن نخوانده اند و اگر احیانا بطور مکانیکی خوانده باشند، چیزی نفهمیده اند.

 

· امیر نیک آیین اما از نوادر حزب توده بوده است.

· یادش به یاد باد!

 

 

 

3
خاستگاه شعور، منطق و استدلال است 
و خاستگاه شعر، خیال.

 

· خاستگاه شعور (روح) و نتیجتا خاستگاه همه فرم های شعور از اندیشه تا ایدئال، از علم تا اوتوپی، از تندیس تا ترانه، از شعر تا شعار، از خیال تا رئال وجود (ماده) است.

· شعور (روح) انعکاس وجود (ماده) است.

· انعکاس، اتریبوت (صفت ممیزه) ماده است.

· هر چیز مادی از جماد تا جانور و انسان در هر چیز مادی دیگر منعکس می شود.

· انعکاس روندی عینی (اوبژکتیو)  است.

· یعنی بی اعتنا به سوبژکت، بی اعتنا به سنگ و نبات و جانور و  انسان صورت می گیرد.

 

·        مراجعه کنید به تئوری انعکاس در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 

4
خاستگاه شعور، منطق و استدلال است 
و خاستگاه شعر، خیال.

 

· این وجود اجتماعی است که در آئینه دل (ضمیر) بنی بشر منعکس می شود و به تشکیل شعور در فرم های مختلف منجر می گردد.

· تصور و تصویر خانه نتیجه انعکاس خانه واقعی ـ عینی در آئینه ضمیر انسان است.

· در دیالک تیک ماده  روح (وجود و شعور) نقش تعیین کننده از آن ماده (وجود)  است.

· اولین کلام امیر نیک آیین در میراث ارجمندش نیز همین است.

 

· معیار بی چون و چرای لازم برای تعیین جهان بینی انسان ها در همین دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور) است:

 

الف

 

· مقدم دانستن ماده بر روح (وجود بر شعور) بر  داشتن جهان بینی ماتریالیستی دلالت دارد.

 

 

 

ب

 

· مقدم دانستن روح بر ماده (شعور بر وجود) بر  داشتن جهان بینی ایدئالیستی دلالت دارد.

 

· آخوندهای ملی و بین المللی نقش تعیین کننده را در دیالک تیک ماده و روح از آن روح می دانند.

 

· مثلا جهان و مافیها را مخلوق خدا می دانند.

 

· خدا فرمی از بسط و تعمیم مقوله روح (شعور)  است.

 

5

· الله محمد انعکاس آسمانی ـ انتزاعی الله های زمینی است:

 

 

الف

 

· الله از سوئی انعکاس آسمانی بت بزرگ موسوم به الله در بتکده کعبه بوده است  

 

 

 

ب

 

· و از سوی دیگر و بمراتب مهمتر، انعکاس آسمانی ـ انتزاعی برده داران خرد و کلان بوده است.

 

· در مفهوم الله برده داران رنگارنگ زمینی تجرید یافته اند.

 

 

· اگر کسی از الله آسمانی ـ انتزاعی به زمین مشخص برگردد،  به برده داران، فئودال ها، خوانین، سلاطین، سیاستمداران، ژنرال ها، سران کنسرن ها، خلفا، فقها، پاپ ها و غیره می خورد. 

 

 

· بی دلیل نیست که خواجه شیراز، تیمور لنگ را سلیمان زمان، شفیع روز جزا و غیره و غیره تصور می کند.

· خواجه شیراز، خواجه (صاحبغلام)  بوده، ولی خر نبوده است.

 

 

6 
خاستگاه شعور، منطق و استدلال است

 

· وقتی جهان، خاستگاه شعور را نه در وجود، بلکه در فرم دیگری از شعور، یعنی در منطق و استدلال نشان می دهد، دیالک تیک اساسی هستی را نادیده می گیرد:

· جهان شعور را با شعور توضیح می دهد.

· یعنی عملا توضیح نمی دهد.

· شعور به مثابه انعکاس وجود، حتی زمانی که منطق و استدلال و فوت و فن تفکر اختراع نشده بود، صورت گرفته است.

· همه خرافه های اولیه نیاکان ما فرم های مختلف شعور اند.

· نتیجه انعکاس مثله و معیوب و مخدوش وجود اند.

 

 

7 
و خاستگاه شعر، خیال.

 

· خاستگاه شعر همان خاستگاه شعور است، چون شعر فرمی از شعور است.

· خیال یکی از عناصر دخیل در تشکیل شعر و نقاشی و تندیس و ترانه است و نه خاستگاه آن.

 

· شعر دیالک تیکی از تفکر و تخیل است و نه تخیل محض.

· تخیل محض هرگز وجود نداشته است.

 

· «محض»  ترین تخیلات همیشه سایه مرئی و نامرئی واقعیات را بالای سر خود داشته اند. 

 

· حتی ارتجاعی ترین اشعار، مثلا اشعار شعرای برده داری واپسین و یا شعرای فئودالی واپسین (رومانتیک، مثلا رنه شاتوبریان)، شعرای بورژوازی واپسین (شعرای فاشیسم، شوپنهاور، نیچه)، شعرای فوندامنتالیسم (همشیره فاشیسم) و غیره دیالک تیکی از تئوری و تخیل اند.

 

 

 

 

· در سطر سطر اشعار مثلا احمد شاملو ایده ئولوژی فاشیسم به تخیل شاعرانه سرشته است.

 

 

· در سطر سطر نوشته های جلال آل احمد استه تیزاسیون ایده ئولوژی فاشیسم و فوندامنتالیسم صورت می گیرد.

· جلال آل احمد مقطع ایده ئولوژیکی فاشیسم و فوندامنتالیسم است. 

 

· در فوت و فن استه تیزاسیون نیز تخلیل با تمام عظمت خویش در کار است.

 

 


و خاستگاه شعر، خیال. 
صور خیال را حتما خوانده اید.
مقولاتش در اقلیم شعور بسختی می گنجد.

 

· منظور جهان از «صور خیال» حتما کتابی و یا مقاله ای است.

 

· ولی در همین جمله جهان، شیوه استدلال تیپیک ایرانی جماعت نعره می کشد:

 

 

الف

 

· امروزه دسته ای از قلابیون که حتی ذره ای مغز در کاه خالی خویش ندارند، ترجمه غلط غلوط آثار مارکس و انگلس را منتشر می کنند و خواندنش را اکیدا به خلایق توصیه می کنند.

 

 

 

ب

 

· بدین طریق و با این ترفند به آثار مارکس و انگلس فونکسیون کرم در قلاب قلابیون محول می شود.

 

· دیالک تیک صیاد ـ کرم ـ ماهی، به شکل دیالک تیک تروتسکیست و یا آوانتوریست و یا اولترا عنگلابی ـ آثار مارکس و انگلس ـ نوچه بسط و تعمیم می یابد.

 

· خود صیادان از کرم (آثار مارکس و انگلس) حتی سطری نخوانده اند و اگر خوانده باشند، نفهمیده اند.

 

 

 

ت

 

· این رسم و روال عوامفریبی ایرانیان عوام واره  است.

 

· به جای تعمق، تفکر و استدلال، خواندن کتابی را توصیه می کنند تا از گود چالش نظری سربلند و پیروز بیرون آیند.

 

· البته جهان حتما صور خیال را خوانده است و حسابش از بقیه جدا ست.

 

 


صور خیال را حتما خوانده اید.
مقولاتش در اقلیم شعور بسختی می گنجد.

 

· ما صور خیال را و خیلی از چیزهای دیگر را نخوانده ایم.

 

· ولی مقولات شعر که سهل است، حتی مقولات شیمی و فیزیک و بیولوژِی و جامعه شناسی و هر چه دل جهان بخواهد در فلسفه علمی (فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی) تجرید یافته اند و تجرید می یابند.

 

· فلسفه علمی عام ترین قوانین و قانونمندی های هستی را ـ اعم از قوانین و قانونمندی های طبیعی، اجتماعی، فکری، معرفتی و نظری ـ موضوع بررسی خود قرار می دهد.

 

· از جهان چه پنهان که مارکسیسم ـ لنینیسم حتی رشته های علمی خاص خود را کم و بیش توسعه داده است:

· سوسیولوژی مارکسیستی ـ لنینیستی

 

· پسیکولوژی مارکسیستی ـ لنینیستی

 

· انتروپولوژی مارکسیستی ـ لنینیستی

 

· اونتولوژی مارکسیستی ـ لنینیستی

 

· تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی

 

· تئوری انعکاس مارکسیستی ـ لنینیستی

 

· و الی آخر.

 

  

 

10

صور خیال را حتما خوانده اید.
مقولاتش در اقلیم شعور بسختی می گنجد.

 

· در دانشگاه های علوم طبیعی آلمان و احتمالا دیگر کشور های آلمانی زبان (اطریش و  سوئیس و غیره) همچنان و هنوز کتب درسی آلمان دموکراتیک تدریس می شوند.  

 

· مارکسیسم ـ لنینیسم جهان بینی بی بدیلی است و صرفنظر ناپذیر است.

 

· بشریت راه سومی در پیش ندارد:

· یا باید در خریت دست و پا بزند و یا باید مارکسیسم ـ لنینیسم را به مشقتی عظیم از آن خود کند، یعنی هضم و جذب کند و ترک خطه خریت کند.

· اگر حافظه خطا نکند، این نظر ماکسیم گورکی هم بوده است.

 


از همراهى، مهر پديد آيد،
از مهر، رنج.
پس مرد دانا، چون چنين است،
همچون كرگدن، تنها سفر كن!
«بودا»

نه!
چون كرگدن نبودند آنان.

راز ستارگان را مى دانستند
و مِهر را، كه ميوه ی همراهى است
و رنج را، كه ميوه ی مهر است
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.

با كاروان بسياران،
رو در سفر نهادند،
از دوزخ شكنجه گذشتند
آنگاه،
باران زهر را تاب آوردند
بر زخم ها، گشوده دهان، همچو لاله ها.

آنان، يكان يكان
از پا درآمدند، اما هرگز
از راه مهر بازنگشتند.

نه!
چون كرگدن نبودند آنان.

راز ستارگان را می دانستند
و مهر را، كه ميوه ی همراهى است
و رنج را، كه ميوه ی مهر است
و مرگ را، كه ميوه ی آگاهى است.

 

پایان

 

تلاشی در جهت تحلیل این شعر

 

· این دومین شعر است که ما از نیاز می خوانیم و به تأمل بر روی آن و تحلیل حتی المقدور آن خطر کرده ایم.

· شعر اول از ایشان را هزار سال پیش خوانده ایم و فراموش کرده ایم.

· ما نیاز را نمی شناسیم و بهتر هم همین است.

· چون در این صورت بهتر می توانیم به تحلیل نسبتا عینی محصول کار او بپردازیم.

· ولی عدم آشنائی با دیگر اشعار شاعر این ضرر را هم دارد که تحلیل شعر معینی از او بمراتب دشوارتر می گردد.

 

1

· این شعر نیاز بلحاظ فرم از خودویژگی نادری برخوردار است که ما برای اولین بار می بینیم:

· درک فرم این شعر از خواننده نیروی عظیمی می طلبد.

· نیروئی که خواننده به ازای آن چیزی دریافت نمی کند.

· عیب فرمال این شعر شاید همین باشد.

· ما نخست استباط خود را از فرم این شعر تبیین می داریم:

 

2

· شعر با نقل قولی از بودا شرع می شود

 

بودا گفته است:

«از همراهى، مهر پديد آيد،
از مهر، رنج.
پس مرد دانا، چون چنين است،
همچون كرگدن، تنها سفر كن! »

 

3

· راوی شعر نسبت به رهنمود بودا موضع می گیرد، به قول جهان، سنگر می کند و پرچم برمی افرازد:

 

نه!

 

· تا اینجا مسئله روشن است.

· بعد معلوم می شود که راوی، رهنمود بودا را در رابطه با کسان دیگر رد می کند.

 

نه!
چون كرگدن نبودند آنان.

 

· منظور روای این است که «آنها» چون کرگدن نبوده اند،  رهنمود بودا را رعایت نکرده اند  و از تنها روی کرگدن واره پرهیز کرده اند.

 

4

· بعد دانش آنها، چند و چون آنها، کرد و کار آنها و رسم و راه  آنها از دید راوی شعر تشریح می شود:  

 

راز ستارگان را مى دانستند
و مِهر را، كه ميوه ی همراهى است
و رنج را، كه ميوه ی مهر است
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.

با كاروان بسياران،
رو در سفر نهادند،
از دوزخ شكنجه گذشتند
آنگاه،
باران زهر را تاب آوردند
بر زخم ها، گشوده دهان، همچو لاله ها.

آنان، يكان يكان
از پا درآمدند، اما هرگز
از راه مهر بازنگشتند.

 

5

بودا

از همراهى، مهر پديد آيد
از مهر، رنج

 

· از همین فرم فرمولبندی بودا می توان به جفنگ وارگی نظر او پی برد.

 

· چون فقط کسی که متافیزیکی (غیر دیالک تیکی) می اندیشد، به این نتیجه می رسد:

· پیش شرط این دعاوی، عدم وقوف به دیالک تیک عینی حیات و یا بی اعتنائی عمدی و آگاهانه بدان است.

 

· مهر و رنج محض وجود ندارد.

· هیچ چیز محض وجود ندارد.

· هر چیز از ذره تا کهکشان در چارچوب دیالک تیکی خاص خود وجود دارد.

· به عبارت دیگر در خارج از چارچوب دیالک تیک عینی چیزی وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد.

 

6

از همراهى، مهر پديد آيد
از مهر، رنج

 

· بودا از مهر محض و رنج محض سخن می گوید.

· در حالیکه خود او بهتر از هر کس می داند که مهر محض و رنج مطلق وجود ندارد.

· مهر فقط و فقط در دیالک تیک مهر و قهر وجود دارد و رنج در دیالک تیک رنج و راحت.

· از جهان جهان نما چه پنهان که ما این دو دیالک تیک را از شخص شخیص شیخ شیراز فراگرفته ایم و صدها دیالک تیک دیگر را و شب و روز برایش دعا می کنیم.

· برای شیخ شیراز  ـ پدر دیالک تیک خودپو.

 

7

از همراهى، مهر پديد آيد
از مهر، رنج

 

· دیالک تیک مهر و قهر، فرمی از دیالک تیک عشق و نفرت، تمایل و تنفر، جذب و دفع و الی آخر است.

· عشق و نفرت به مثابه اقطاب دیالک تیکی چه بسا به یکدیگر تبدیل می شوند.

· ساواک محمد رضا شاه که به روایت از حریفی در فیس آباد « نامزد جایزه صلح بوده»، شکنجه گران خود را چه بسا از شکنجه شده ها برمی گزید:

· یعنی نفرت شکنجه شده نسبت به ساواک به عشق او نسبت بدان استحاله می یافت.

 

8

 

از همراهى، مهر پديد آيد
از مهر، رنج

 

· دیالک تیک رنج و راحت فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک ریاضت و لذت است.

· هر ریاضتی ضمنا حاوی لذتی است و هر لذتی با ریاضتی توأم است.

· لذت و ریاضت محض وجود ندارد.

· نمی تواند هم وجود داشته باشد.

 

· به آذین در اثر چند صفحه ای خود تحت عنوان «کاوه آهنگر» ریاضت کاوه در روند کار را و لذت حاصل از آن را با همخوابی با همسر مقایسه می کند:

· در قاموس آذین همخوابگی با همسر دیالک تیکی از ریاضت و لذت است.

· بسان کار عرقریز آهنگر در مقابل کوره سوزان و سندان.

 

9

از همراهى، مهر پديد آيد
 

· بودا میان همراهی و مهر رابطه دیالک تیکی علت و معلول برقرار می کند:

· می توان گفت، بودا دیالک تیک علت و معلول (ماتریالیسم دیالک تیکی) را به شکل دیالک تیک همراهی و مهر (ماتریالیسم تاریخی)  بسط و تعمیم می دهد.

· فلاکت و نکبت بی اعتنائی به دیالک تیک عینی به نتیجه گیری غلط و در بهترین حالت نیمبند و مخدوش و نهایتا به خطا و خریت و شکست مجر می شود.

· کسی که مهر را در دیالک تیک مهر و قهر برسمیت نمی شناسد، نتیجه همراهی را به غلط مهر قلمداد می کند و نه دیالک تیکی از مهر و قهر.

 

10

از همراهى، مهر پديد آيد
از مهر، رنج

 

· آنچه در باره همراهی و مهر ذکر شد، در مورد مهر و رنج هم صادق است:

· بودا دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک مهر و رنج بسط و تعمیم می دهد و همان خطا را که در مورد همراهی و مهر مرتکب شده بود، دوباره مرتکب می شود.

· نتیجه غلط بودا این می شود که مهر موجد رنج می شود و نه دیالک تیکی از رنج و راحت.

· اگر بودا به تجارب شخصی خویش حتی رجوع می کرد به دیالک تیک عینی رنج و راحت پی می برد.

 

11

 

از همراهى، مهر پديد آيد
از مهر، رنج

 

· سؤال سمج رو درا این است که چرا شاعر متوجه این حقیقت امر بدیهی نمی شود؟

· چرا خوانندگان و شنوندگان این شعر به این حقیقت امر بدیهی اشاره نمی کنند؟

· «این چه رسم و روند و روالی است، تارانتابابو»

(ناظم حکمت)!

 

12

از همراهى، مهر پديد آيد
از مهر، رنج

 

· دلیل اول عدم توجه شاعر و مستمع شاید این باشد که دروغ، شیرین تر از حقیقت است.

· وقتی «رفقا» به همدیگر مصرانه می گویند:

· «تو را خدا، راستش را بگو»، منظورشان این است که «تو را خدا راستش را نگو!»

· شنیدن حقیقت درد انگیز است و نه شادی بخش.

· شنیدن تأیید شادی آور تر از شنیدن تنقید است.

· شنیدن هورا لذت بخش تر از شنیدن اعتراض و انتقاد است.

 

13

· دلیل دوم این عدم توجه این است که ما تحت جهان بینی طبقه حاکمه متولد می شویم و رشد می کنیم و طرز تفکر متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) طرز تفکر طبقه حاکمه است.

· ما پای هر منبری با دوئالیسم چیزها آشنا می شویم و نه با دیالک تیک آنها.

· معروف ترین دوئالیسم که هم پای منابر آخوند های وطنی و جهانی می توان شنید و هم پای منابر شعرای ارتجاعی وطنی و جهانی، دوئالیسم هابیل و قابیل و یا دوئالیسم خیر مطلق و شر مطلق، دوئالیسم نیکی محض و بدی محض است:

 

الف

 احمد شاملو 

 

من بامداد نخستین و آخرینم

هابیلم من

بر سکوی تحقیر

شرف کیهانم من

تازیانه خورده ی خویش

 

ب

 جورج بن جورج

 

جهان از دو دسته تشکیل شده:

آدم های خوب و آدم های بد

محور خیر و محور شر

ما ـ امریکائی ها ـ محور خیریم

اسامه بن لادن و کره و ایران و عراق محور شر اند.

ادامه دارد.