سخنان نغز این و آن (۴۲)
اسیر
اثری از حسین رزاقی
سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
· کسی در انتظار او نبود
· دلی برای او نمی تپید
· نگاه هیچکس به خوشدلی به روی او نمی نشست
· هراس خورده بود و مات
· درون حلقه نگاه های ناشناس، بی پناه
· هوای سرد سوز می خلید
· و پاره های جامه اش به جان او
· چو دشنه ای نهفته می برید
· تکه تکه از توان او
· هنوز نارسیده، کال بود
· جوانکی هنوز خردسال بود
· به او نگاه می کنم
· به من نگاه می کند
· و هر دو آه می کشیم
· چه دشمنی میان ما ست؟
· عدوی راستین ما
· همان یگانه غول سود و زر در کمین توده ها ست
· اسیر بینوا برادری غریب مانده و گم است
· رها و بسته هر چه هست
· یکی ز خیل بی شمار مردم است .
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
غربت
اثری از حسین رزاقی
سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
(1345)
· هنوز مادرم
· نماز صبح را نخوانده بود
· مؤذنی هنوز
· ندایی از مناره سر نداده بود،
· که در کرانه افق
· سپیده سر زد و ستاره ای
· به سرزمین ما غروب کرد
· چو شبنمی که از طلوع آفتاب
· ز روی غنچه ای غمین
· مکیده می شود
· و واپسین ترانه های تلخ او
· چو شبنم و ستاره پاک بود
· پرنده ها، ز کوی دوست می رسم
· سلام بر شما
· سلام بر شما که در میان لانه های تان
· پرنده ای به انتظار
· به راه در غبار مه دویده، چشم می کشد
· سلام بر شما که در امید ساختن
· دلی درون سینه های تان
· به شور و شوق می تپد
· ز من چه دور می شوند
· درخت ها و دشت ها و چهره ها
· ز من چه دور می شوند
· ترانه ها و یادها و وعده ها
· چراغ های بادی فراز کومه های دلگرفته مان
· غروب کوچه باغ ها
· و خنده های سرخوشانه در کنار کردها
· اگر که روز بر کسان خوش است
· و یا اگر که ماهتاب
· سیاه بام های شان به شب سفید می کند،
· چه فایده
· عبور ماه و آفتاب
· برای اختر بداختری
· که زیست می کند ورای آفتاب و ماه
· و با وجود این تبی که همچو بال کرده دست های من
· سبکتر از پری به باد خفته می روم
· چه بی بها ست زندگی
· چه کوچک است نیستی
· دو میخ نازکی که نیش می زنند
· ز تخت کفش های کهنه ام به پای من
· دگر من از کرانه می روم
· مرا نه رغبتی به موج
· مرا نه رغبتی به بحر
· چه عاشقانه بود غوطه خوردنم میان بازوان شان
· دگر من از کرانه های بی نشانه می روم
· درخت قد کشیده با تبر شکست
· کبوتران ز بام ها گریختند
· نماز مادرم تمام شد
· و من کنار پنجره
· در این هوای گرگ و میش بامداد
· برای غربت امید گریه می کنم
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
تصویر
سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
(1345)
· چشم ها ابر آلود
· دست ها جنگل پوکی که از آن خیزد دود
· و دهان ها همگی جای کلید
· و دهان ها همگی جای کلیدی مفقود
پایان
حاصل
سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
(1345)
· قلمستان تنها ست
· با کلاغان حریصی که بر انگشتان شان
· میوه پاییزند
· با دم باد که می پوید بیهوده به دور و بر او
· با تن تنبل ابر
· که چه بی حاصل می اندازد سایه بر روی سر او
· قلمستان تنها ست
· و چه از او دور است
· صوت غمناک خروس پنهان
· پرپر شعله فشان در پناه تپه
· رفت و آمدهای برزگر بیل به دست
· هر چه بر حاصل اندیشه نو کاشته ام، می نگرم
· هرچه در خاطر خود می پویم
· « قلمستان تنها ست!»
· باز افسوس کنان می گویم.
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
بیدار خواب
سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
(1345)
· خستگی های روزش در تن
· خوف تنهایی هایش در سر
· خواب بد می بیند
· خفته در زیر جلوخان گذر
· کاش بتوانی و بیدار کنی
· این بد افتاده ی پیچان در خویش
· که در آغوش گرفته است زمین را و رخ آلوده به خاک
· تا جدا گردد شاید از این
· تارهایی که تنیده است به تن، وحشتناک ،
· مثل آن است که زیر لگد افتاده و درد
· می درد پوست، او را از هم
· یا که دستی وحشی، مویش را
· می کشد تا که برون آرد از بن کم کم
· به درنگی، کمکی کن، عابر
· کز هراسش برهانی شاید
· چشم او گرچه فرورفته به خواب
· پای تا سر همه، چشمی است که ره می پاید
· می گریزد دستش
· می پرد پاهایش
· و چو می غلتد بر سینه، سر او سنگین
· می دود ناله ای از بیخ گلویش: «مادر»
· تنگتر می فشرد باز تنش را به زمین
· در چنین شب که گرفته است همه راه نظر
· آی عابر، که به آواز خودت داری گوش،
· خواب بد می بینم
· این طرف، زیر جلوخان گذر
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری