Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت هفدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۹ ـ ۷۰)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

همی گفت و گریان بر احوال طی

به سمع رسول آمد، آواز وی

ببخشود آن قوم و دیگر عطا

که هرگز نکرد، اصل و گوهر خطا.

معنی تحت اللفظی:

صدای گریه و زاری دختر حاتم طایی به گوش پیغمبر رسید.

پیغمبر هم قبیله حاتم را بخشید و حتی هدایایی به آنها داد.

برای اینکه اصل و ذات و بنیاد همیشه تعیین کننده است.

سعدی

در این بند آخر شعر،

دلیل تأکید مؤکد فوق الذگر خود را تبیین می دارد:

«که هرگز نکرد، اصل و گوهر خطا!»

سعدی

می خواهد که تئوری بنیاد ارتجاعی و فاشیستی خود

را در ذره ذره ضمیر خواننده اشعار خود نفوذ دهد و ته نشین سازد.

به نظر سعدی

گوهر و بنیاد

ارثی است.

چون حاتم جوانمرد بوده، پس دختر او

به طور اوتوماتیک

جوانمرد و در واقع جوانزن می شود.

او هم مثل پدرش می خواهد خودش را فدای یارانش کند و با آوازه و نام فدائی دار فانی را وداع کند.

در تاریخ معاصر ایران، کم نبوده اند فئودالزاده هائی که با نام فدائی ردیه ای بلند بالا بر«تئوری بقا» نوشتند و دار باقی را وداع گفتند.

اکنون پیامبر هم در جرگه طرفداران تئوری بنیاد قرار می گیرد و به تئوری باطل و بی پایه فئودالی سعدی

ایمان می آورد.

پیامبر دختر حاتم را می بخشد و دلیل سعدی ئیستی خود را فرمولبندی می کند:

«که هرگز نکرد، اصل و گوهر خطا.»

سعدی نمی داند که با این جمله خود را به چه منجلابی از تناقض می اندازد.

چگونه می توان جماعتی را در آن واحد هم ناپاک و نجس و واجب القتل و ناپاکدین نامید و هم ادعا کرد که اصل و گوهر خطا نمی کند؟

پیامبری که قبیله ای را به خاطر دگراندیشی در هم می کوبد، دار و ندارشان را غصب می کند و فرمان قتل اعضای آن را صادر می کند،

چگونه می تواند ناگهان اصول الهی ـ طبقاتی خود را زیر پا نهد و از سر خون شان بگذرد؟

پس عدالت پیامبرانه چه معنی دارد؟

هر کافر و بت پرستی که اصل و گوهر نداشته باشد، باید یک سر و گردن کوتاهتر شود، ولی افراد گوهرمند می توانند بت های خود را نگه دارند، چون گوهر خطا نمی کند.

اصل و گوهر چه ربطی به طرز تفکر و کیش و آئین مردم دارد؟

ادامه دارد.