Ist möglicherweise ein Bild von 1 Person, Bart und Text

میم حجری

ما این آرزوهای فویرباخ را یکی پس از دیگری مورد بررسی مارکسیستی قرار می دهیم:

۱

تبدیل دوستان خدا به دوستان انسان

ایراد این آرزوی فویرباخ

در

عدم تعریف پیشاپیش مفاهیم انسان و خدا است.

انسان انتزاعی و کلی وجود ندارد.

به قول خود فویرباخ،

هم کاخ نشین انسان است و هم کوخ نشین.

انسان و هر چیز دیگر فقط به طور مشخص وجود دارد.

اکنون این سؤال مطرح می شود که منظور فویرباخ از انسان

کدام انسان مشخص است؟

هم

توده زحمتکش از بردگان و دهقانان تا پیشه وران و کارگران

انسان اند

و

هم

اعضای طبقات حاکمه از برده داران، اربابان فئودال و سرمایه داران

انسان اند.

خدا چیست؟

ما با سه نوع خدا در تاریخ بشری سر و کار داشته ایم:

طبیعتخدا

طبقه حاکمه ـ خدا

توده ـ خدا.

کدامیک از این سه خدا باید دوست انسان گردد؟

طبیعتخدا

مثلا

خدای آذرخش (زئوس)

چه رابطه ای با بشر دارد؟

ایراد بینشی فویرباخ

عدم درک و قبول خصلت و ساختار دیالک تیکی چیزها ست.

طبیعت با جامعه (انسان) رابطه دیالک تیکی دارد.

جامعه

طبیعت دوم است.

جامعه طبیعی است که نیروی فکری و فیزیکی بشر در آن نفوذ کرده است.

کاخ

خاک و سنگ و آب و کاه و آهک و سیمان و چوب و اهنو غیره است که نیروی فکری و فیزیکی بشر در آنها نفوذ کرده است.

جامعه

و

انسان

طبیعت روحمند است.

طبیعت اندیشنده و مولد و تغییر دهنده است.

یعنی

ما

با

دیالک تیک طبیعت و جامعه (انسان) سر و کار داریم

طبیعتخدا

به همین دلیل

هم دوست بشر است و هم دشمن بشر.

بعنب

نیازی به آرزو و عمل فویرباخ نیست.

ادامه دارد.