هماندیشی با امیر حسین آریانپور (۱۹) (بخش دوم)
میم حجری
از كتاب «زمينه جامعهشناسي»
مقدمه اول
شناخت
ادامه
۳
چون شناخت ناشي از برخورد انسان و محيط است،
چگونگي شناخت هركس در هر موردي
بسته به چگونگي برخورد او با محيط است.
در اين صورت هر كس به تناسب آزمايش هاي زندگاني خود
يعني برخوردهايي كه با محيط ميكند،
به درجهاي از شناخت نايل مي آيد.
آریانپور
در این تعریف سطحی و ساده لوحانه از شناخت،
تئوری مهم انعکاس
را
به کلی از یاد می برد.
علاوه بر آن،
قطب امپیریکی (تجربی) شناخت
را
مطلق می کند
و
قطب تئوریکی شناخت
را
و
عملا
دیالک تیک امپریکی ـ تئوریکی (تجربی ـ نظری)
را
فراموش می کند.
شناخت = انعکاس اوبژکت شناخت در سوبژکت شناخت.
اکنون
دیگر نمی توان مثل آریانپور شناخت را در چگونگی برخورد حسن به خر خلاصه کرد.
انعکاس
(عکس اندازی اوبژکت شناخت در آیینه سوبژکت شناخت و عکس برداری سوبژکت شناخت از اوبژکت شناخت)
به عوامل متعدد و متنوع زیر بستگی دارد:
به
کیفیت آیینه
به
کیفیت دوربین
به
منافع طبقاتی سوبژکت شناخت
به
کیفیت و کمیت کار سوبژکت شناخت بر روی اوبژکت شناخت
به
سطح توسعه نیروهای مولده (علم و فن و غیره) در جامعه مربوطه
به
کیفیت محیط زیست که شناخت در آن صورت می گیرد
و
خیلی چیزهای دیگر.
ادامه دارد.