هویت (۱)

 

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

 شین میم شین

 

۱

  •       معنی تحت اللفظی هویت عبارت است از خودمانندی، مطابقت کامل با خود.

 

۲

  •       ما اصولا با دو نوع زیر از هویت سر و کار پیدا می کنیم:

 

الف

هویت واقعی

 

۱

  •       هویت واقعی عبارت است از رابطه میان چیزها، واقعیات امور و غیره که کلیه علائم مشخصه شان با هم مطابقت داشته باشند.

 

۲

  •       (علامت مشخصه به علامت خودویژه و ممیز (متمایزساز) اطلاق می شود که با توجه بدان می توان به شناخت شخصی، گروهی از انسان ها و یا چیزها و یا وضع و حال معینی نایل آمد. مترجم )

 

ب

هویت منطقی

 

  •       هویت منطقی عبارت است از رابطه میان مفاهیم، احکام و غیره که کلیه علائم مشخصه شان با هم انطباق داشته باشند.

۳

  •       اصل هویت حاکی از آن است که دو چیز و یا دو مفهوم  ایکس و ایگرگ زمانی و تنها زمانی هویت واحدی دارند که هر مشخصه که اوبژکت ایکس داشته باشد، اوبژکت ایگرگ هم داشته باشد.

 

۴

  •       هویت دو طبقه از چیزها و یا دو مفهوم را می توان به دو لحاظ زیر تعیین کرد:

 

الف

به لحاظ  اکستن سیونال

 

  •       ما با هویت اکستن سیونال زمانی سر و کار پیدا می کنیم که هر دو طبقه از چیزها و یا هر دو مفهوم حاوی دامنه یکسانی باشند.

 

ب

به لحاظ اینتن سیونال

 

  •       ما با هویت اینتن سیونال زمانی سر و کار پیدا می کنیم که علائم مشخصه عناصر هر دو طبقه از چیزها و یا هر دو مفهوم در مطابقت کامل با یکدیگر باشند و ثابت باشند.

 

۵

اصل هویت انتزاعی (مجرد)

 

  •       دو چیز زمانی می توانند به لحاظ علائم مشخصه شان با یکدیگر، مطابقت کامل داشته باشند که ما با چیز واحدی سر و کار داشته باشیم.

 

۶

  •       در این صورت اصل هویت بصورت  ایکس = ایکس و یا ایگرگ = ایگرگ فرمولبندی می شود.

 

۷

  •       چنین رابطه ای را اصل هویت مجرد می نامند.

 

۸

  •       رابطه هویت می تواند در فرم های زیر برقرار باشد:

 

الف

  •       رابطه متقابل (رفلکسیو، بازتابین) باشد:
  •       ایکس = ایگرک / ایگرگ = ایکس

 

ب

  •       رابطه متقارن  و دوجانبه (ترانسیتیو) باشد: 
  •       ایکس = زد / ایگرگ = زد و ایکس = ایگرگ

 

ادامه دارد.

خرد ـ انسان ـ تاریخ (۱۶۲)

·

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

 

فصل هفتم

بخش دوم

قسمت پنجم

ادامه

 

 

 

 

۷

 

  •      کانت تکالیف را به دو دسته زیر طبقه بندی می کند:

 

 

 

الف

 

  •      تکالیف نسبت به خویشتن خویش

 

  •      (تکالیف کامل)

 

ب

 

  •      تکالیف نسبت به دیگران.

 

 

 

۸

 

  •      بعد تکالیف نسبت به دیگران را به دو دسته زیر طبقه بندی می کند:

 

 

 

الف

 

  •      تکالیفی که ما مدیون دیگران هستیم.

 

 

 

ب

 

  •      تکالیفی که احترام انگیزند.

 

  •      (کانت، «مجموعه آثار»، جلد ۴، ص ۵۷۱)

 

 

 

۹

 

  •      تکالیف نسبت به خویشتن خویش قبل از همه دال بر احترام به خویشتن خویش است.

 

 

 

۱۰

 

  •      ضد تکالیف نسبت به خویشتن، دروغ و خست و چاپلوسی است.

 

  •      (کانت، «مجموعه آثار»، جلد ۴، ص ۵۷۲)

 

 

 

۱۱

 

  •      تکالیف نسبت به دیگران قبل از همه دال بر احترام به انسان های دیگرند.

 

 

 

۱۲

 

  •      تکالیف نسبت به دیگران، خود را در نیکوکاری، حمایت از همنوع، تقسیم نان و رفاه خود با همنوع، در قدردانی، در شادمانی از شادمانی همنوعان،  در همدردی با همنوعان

 

  (پا به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن.

 در غم انسان نشستن.

 سیاوش کسرایی)

 

  •      در احساس و عشق به انسان ها، به طور کلی نمودار می سازد که کانت آن را «زینت اخلاقی بزرگ جهان» می نامد.

 

  •      (کانت، «مجموعه آثار»، جلد ۴، ص ۵۹۵)

 

 

 

۱۳

 

  •      ضد تکالیف نسبت به دیگران را خود بزرگ بینی و تحقیر دیگران، تهمت زدن به دیگران، تمسخر  و بالاخره حسادت، نمک به حرام بودن (فقدان قدردانی)، شادمانی از ذلت دیگران تشکیل می دهند که به قول کانت، «عادات زشت کینه به ابنای بشر را که ضد بشردوستی اند، تشکیل می دهند.»

 

  •      (کانت، «مجموعه آثار»، جلد ۴، ص ۵۹۶)

 

 

 

ادامه دارد.

سال های تعیین کننده کودکی (۱)

 

سال های تعیین کننده زندگی

درسنامه تربیت کودکان زیر هفت سال

کریستیانه کوتیک

برگردان

شین میم شین

 

طفولیت اولیه

 

۱

کودک

با

تولد

چارچوب طبیعی اش

را

ترک می کند.

 

چارچوبی که توسعه و تکامل او را امکان پذیر ساخته

و

حفاظت و حراست و امنیت او

را

 ماه ها

تأمین کرده است.

 

۲

کودک

پس از تولد

با

مادر

رابطه درونی

 دارد

و

محتاج نزدیکی به او و یا به پدر است

و

اگر

امکان نزدیکی به مادر و پدر نباشد،

محتاج شخص دیگری است

که

 همیشه حاضر به ابراز عشق و علاقه نسبت به او باشد.

 

۳

برای نوزاد شیرخوار

مهم

است

که

با وجود خود حس کند

که

چه کسی

در

جهان بزرگ بیگانه

حافظ او ست.

 

۴

قابله ها و پرستارها

گزارش می دهند

که

مادران و پدران

را

باید

تشویق به بغل کردن آنچنانی نوزاد کنند

که

نوزاد

واقعا

احساس حفاظت و امنیت کند.

 

۵

نوزادی که با اطمینان نگهداری می شود،

 در گهواره تکان داده می شود و نوازش می شود،

حس می کند

که

کسی هست

که

حافظ بی چون و چرای او باشد.

 

محبت به نوزاد

 

۱

پرستاری از نوزاد شیرخوار

همیشه

آسان نیست.

 

۲

نوزاد

اگر

چیزی آرامشش را به هم زند،

اغلب بی تابی از خود نشان می دهد و یا گریه می کند.

 

۳

این بی تابی و گریه

گاهی

مدت مدیدی ادامه می یابد.

 

۴

چه بسا

نوزاد

پس از تعویض پوشک و تغذیه

نارضایتی خود

را

نشان می دهد.

 

۵

چگونه می توان نوزاد را آرام کرد؟

 

۶

با دادن شیشه ای حاوی چای؟

 

۷

با گذاشتن پستانک در دهانش؟

 

۸

شیر دادن مجدد؟

 

۹

مادر

گاهی

همه این کارها

را

می کند

بدون اینکه موفق شود.

 

۱۰

بالاخره

اعصاب مادر خرد می شود

و

داد می زند:

«چرا آرام نمی گیری؟»

 

۱۱

مادر

بیشک

می داند

که

نوزاد توان دادن پاسخ به پرسش او را ندارد.

 

۱۲

ولی

دلش می خواهد

دلیل بی تابی و جیغ و ویغ و گریه نوزاد

را

بداند.

 

۱۳

اگر

مادر دقت کند

متوجه می شود

که

نوزاد

فقط

گریه نمی کند.

تمامی اندامش 

نشاندهنده بی تابی او ست.

 

۱۴

نوزاد

در این حالت

دستانش

را

باز می کند

و

انگشتانش از همدیگر جدا می شوند.

 

۱۵

هیچ نوزادی در چنین حالتی نمی تواند دهانش را ببندد و شیر بمکد.

 

۱۸

نوزاد در این حالت

به

محبت نیاز دارد تا بتواند به خود آید.

 

ادامه دارد.

لطایف الملل (۲۵)

لطایف الملل

برگردان

شین میم شین

 

۷۶

کاروانسالاری

عرق ریزان در بیابان  

دنبال چیزی می گشت.

 

حریفی پرسید:

«دنبال چه می گردی؟»

 

 جواب داد:

«من در اینجا گنجی نهفته ام و اکنون نمی توانم پیدایش کنم.»

 

حریف پرسید:

«نشانه ای برای محل دفن گنج تعیین نکرده بودی؟»

 

جواب داد:

«البته که نشانه گزاری کرده بودم.

نشانه ام ابر خنده داری بود که دقیقا روی محل دفن گنج قرار داشت.»

 

پایان

ادامه دارد.

درنگی در شعر سهراب سپهری (۲۲)

 

سهراب سپهری

حجم سبز

و پیامی در راه

 

۱

خواهم آمد، 

گل یاسی به گدا خواهم داد.

 

پیام کذایی

که

قرار بود در راه باشد،

حاتم طایی

شده است.

 

حاتم طائی بزرگواری

که

به

عوص تکه نانی،

گل یاسی

به

گدا

می دهد

تا

گدا

شافش کند و از مرض کرونا نجات یابد.

 

تار و پود مغز علیل سهراب

به

خردستیزی

(ایراسیونالیسم)

سرشته است.

 

گدا

برای زنده ماندن

به

نان

نیاز دارد.

 

نیاز به یاس و چیزهای دیگر

پس از رفع نیازهای حیاتی ـ مماتی

احساس می شود.

 

به

قول دهاتی های خردمند دهات کاشان

گشنه

دین و ایمان ندارد.

 

۲

خواهم آمد، 

گل یاسی به گدا خواهم داد.

 

رسالت ایده ئولوژیکی عرفان سهراب

پرت سازی حواس خلایق

و

حفظ وضع نکبت بار موجود

است.

 

سهراب

در

هپروت

سیر و سلوک می کند.

 

و گرنه هر روشنفکری که ذره ای مغز اندیشنده در کاسه سر دارد،

باید

به

وضعی بیندیشد

که

طویله طبقاتی

تغییر یابد

و

به

جامعه

تبدیل شود.

 

جامعه ای

که

اعضای آن

بی خانمان نشوند و به ذلت گدایی گرفتار نگردند.

 

سهراب

اما

مخالفتی با اختلافات طبقاتی تهوع آور در طویله ندارد.

 

شرم کردن

خصیصه ای انقلابی

است.

 

مرتجع خر و خردستیز،

عاجز از شرم کردن است.

 

۳

زن زیبای جذامی را،

 گوشواره ای دیگر خواهم بخشید.

 

زن جذامی

به

دارو و درمان و نظافت و بهداشت

نیازمند است

و

نه

به

گوشواره.

 

زن جذامی و جامعه اش

پس از نجات از بیماری

به

فکر ظاهر زیبا خواهد افتاد

و

نه

قبل از آن.

 

۴

کور را خواهم گفت: 

«چه تماشا دارد باغ!»

 

این جمله سهراب

قبل از آنکه به کوری کور، مربوط باشد،

به

خریت سهراب

مربوط می شود.

 

برای اینکه کور

فقط

به

لحاظ حس بینایی

با

 خر تفاوت دارد.

 

کور

اولا

جای خالی حس بینایی و ارگان بینایی

را

با

تقویت و تکامل و دفونکسیونالیزاسیون اعضای حسی  دیگر

پر می کند.

 

ثانیا

کور

و

حتی

خر

طراوت و زیبایی باغ

را

به

مدد اعضای حسی دیگر

احساس و استنباط و ادراک می کند.

 

کور

به

هارت و پورت سهراب خر و خردستیز

اصلا

نیاز ندارد.

 

ای بسا

کوران نابینا

که

تیزبین تر و تیزاندیش تر از خران «بینا» هستند.

 

۵

دوره گردی خواهم شد، 

کوچه ها را خواهم گشت. 

جار خواهم زد: 

«آی، شبنم ، شبنم ، شبنم.»

 

سهراب

پس از کلی شق القمر

به

شبنم فروشی

خطر می کند و هنر می کند.

 

ادامه دارد.

درنگی در مدل حاکمیت مد روز بورژوازی انحصاری (۱۱)

 

 

تئوری و تاریخ

شعور و وجود مبتنی بر آگاهی

 

در

سرمایه داری انحصاری

اندره ئا هورنونگ

یورگن لوید

جان مایر

 

عصر ما

هفته نامه سوسیالیستی

(ارگان ح. ک. آلمان) 

(۱۰ ژوئیه ۲۰۲۰)

 

درنگی 

از 

شین میم شین

 

ث

توافق و تأیید

اما

زمانی میسر و ممکن است

که

توده

به

طرز نادرست و اشتباه امیزی

منافع انحصارات

را

منافع خاص خود 

تصور کند.

 

۱

آره.

این اما به چه معنی است؟

 

۲

عدم وقوف توده به دیالک تیک طبقه حاکمه و توده

هم

نشاندهند عقب مادگی فکری و معرفتی توده

است

هم

نشاندهنده مانی پولاسیون ریشه ای و رادیکال توده توسط طبقه حاکمه

است

و

هم

نشاندهنده ضعف و ذلت فکری و مادی (نظری و عملی) حزب توده.

 

۳

هزاران سال

است

که

توده

توسط طبقات حاکمه

تحمیق می شود.

 

۴

همه اهرم های فکری، مادی، نظری، مذهبی، هنری

 در دست طبقات حاکمه بوده اند.

 

۵

مربی حقیقی توده

طبقات حاکمه اند.

 

۶

نمایندگان ایده ئولوژیکی توده

هم

انگشت شمار

بوده اند

و

هم

گمنام

 مانده اند.

 

۷

معروف ترین نظرسازان و نظریه پردازان

متعلق به طبقات حاکمه بوده اند.

 

۸

توده

ایده ئولوگ و روشنفکر ارگانیک

به

ندرت

داشته است.

 

۹

ایده ئولوگ ها و روشنفکران ارگانیک توده

نیز

حتی

مسموم از ایده ئولوژی طبقات حاکمه بوده اند.

 

خ

به

همین دلیل

بخش همیشگی و صرفنظرناپذیر حاکمیت سرمایه داری انحصاری

را

همین تحریف تمییز منافع خویش از منافع طبقه حاکمه (منافع شناسی) توده

تشکیل می دهد.

 

۱

آره.

کسب و کار طبقه حاکمه

تخریب ریشه ای، رادیکال و سیستماتیک خانه خرد توده

 از زایشگاه تا مرده شوی خانه است

 

۲

این

اما

فقط

یک طرف مدال دیالک تیکی طبقه حاکمه و توده است.

 

۳

طرف دیگر مدال

حزب توده

است.

 

۴

طرف دیگر مدال

قرار دادن تنویر در مقابل تحمیق

و

 قرار دادن تعمیر در مقابل تخریب

است.

 

۵

برای روشنگری علمی و انقلابی

آلترناتیو و بدیلی وجود ندارد.

 

۶

ایده ئولوژی طبقه حاکمه

باید

مستمرانه و بی رحمانه

به

چالش کشیده شود.

 

چ

مراجعه کنید

به

اسالیب (متدهای) «مانی پولاسیون توده»

اورسولا فوگت

عصر ما

(۱۹ ژوئن ۲۰۲۰)

 

مانی پولاسیون

 ۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3633

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3641

 

پایان

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6169

 

پایان

ادامه دارد.

مانی پولاسیون (تخریب افکار عمومی)

پروفسور دکتر گونتر هیدن
برگردان

شین میم شین

 

 

۱

• مانی پولاسیون عبارت است از فن حاکمیت بورژوازی امپریالیستی در زمینه تحریف رفتار توده های عظیم مردم.

 

۲

• بورژوازی امپریالیستی، به کمک معارف علمی و متدهای فنی مدرن، تشکیل شعور و نظر سازی مردم را ـ حتی الامکان ـ از شناخت و دانش، منفصل و قطع می کند و بدین طریق به مسخ شعور انسان ها نایل می آید.

 

۳

• توده های مردم، بی آنکه خود متوجه شوند، در جهان بینی خویش، در عادات فکری خویش، در تحریکات عاطفی خویش، در قضاوت های هنری خویش و در تمامت شیوه زندگی خویش تحت سیطره منافع طبقاتی بورژوازی امپریالیستی قرار می گیرند.

 

۴

• مانی پولاسیون عبارت است از همترازسازی شعور انسان ها با ایدئولوژی امپریالیستی.

 

۵

• مانی پولاسیون، توده های مردم را در عرصه روحی ـ فکری نیز تا درجه آلت دست و اوبژکت کامل انحصارات تنزل می دهد.

• مراجعه کنید به ایدئولوژی، آموزش ایدئولوژی، شعور، شعور اجتماعی، آگاهی

پایان

 

روشنگری

یعنی

خوداندیشی

 

برای خوداندیشی باید به هماندیشی خطر کرد.

 

در

روند هماندیشی با و یا بی واسطه

می توان تفکر مفهومی را تمرین کرد و یاد گرفت.

 

آنگاه

هر کس بی نیاز از این و ان

قادر به تحلیل هر مسئله ریز و درشت می گردد

و

راه بر خودفریبی و عوامفریبی

بسته می شود.

 

پایان

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۶۸۱)

 

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن
اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت 

و دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین

 

 سوسیالیسم علمی

(کمونیسم علمی)

 

الف

به معنی وسیع کلمه

 

۱

  •     سوسیالیسم علمی و یا کمونیسم علمی به تئوری مارکسیسم ـ لنینیسم به مثابه  استدلال و اثبات فلسفی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی  فراگیر یکپارچه مبارزه طبقه کارگر و حزب طبقه کارگر برای تحول انقلابی جامعه، برای تشکیل سوسیالیسم و کمونیسم اطلاق می شود.

 

۲

  •     استفاده از مفهوم سوسیالیسم علمی به معنی وسیع کلمه برای مارکسیسم ـ لنینیسم، نشاندهنده فونکسیون تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی به مثابه جهان بینی  طبقه کارگر و سوسیالیسم و به مثابه ابزار ساختمان نظام جامعتی نوین است.

 

۳

  •     اینجا ضمنا وحدت مارکسیسم ـ لنینیسم انعکاس می یابد که قبل از همه حاکی از کاربست، تداوم و استکمال آموزه های فلسفی و اقتصادی مارکسیسم در آموزه رسالت تاریخی طبقه کارگر و ساختمان سوسیالیسم و کمونیسم  نمودار می گردد.

 

ب

به معنی محدود کلمه

 

۱

  •     سوسیالیسم علمی بخشی از تئوری مارکسیسم ـ لنینیسم است.

 

۲

  •     سوسیالیسم علمی به مثابه بخشی از تئوری مارکسیسم ـ لنینیسم به معنی محدود کلمه،  در برگیرنده مسائل زیر است:

 

الف

  •     دربرگیرنده آموزه مبارزه طبقاتی طبقه کارگر است.

 

ب

  •     دربرگیرنده استراتژی و تاکتیک طبقه کارگر در مبارزه طبقاتی است.

 

پ

  •     دربرگیرنده انقلاب سوسیالیستی است.

 

ت

  •     دربرگیرنده دولت سوسیالیستی است.

 

ث

  •     دربرگیرنده حزب پرولتری است.

 

ج

  •     دربرگیرنده سازمان یابی طبقه کارگر و متحدین آن است.

 

ح

  •     دربرگیرنده ساختمان سوسیالیسم و کمونیسم است.

 

۳

  •     سوسیالیسم علمی تئوری سیاسی مارکسیسم ـ لنینیسم است

 

ادامه دارد.

خرد ـ انسان ـ تاریخ (۱۶۱)

·

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

 

فصل هفتم

بخش دوم

قسمت پنجم

 

۱

  •      ایمان بی چون و چرای کانت به استکمال اخلاقی انسان به ویژه در اتیک (اخلاق) عملی او نمودار می گردد.

 

۲

  •      کانت این مسئله را تحت عنوان «متافیزیک اخلاق»، قبل از همه به مثابه آموزه فضیلت، حقوق و دولت توسعه داد که در آن قانون اخلاقی (عرفی) به مثابه مبنای عام استدلال او عرضه می شد.

 

۳

  •      کانت اتیک عملی خود را بیشتر به مثابه آموزه ای از تکالیف توسعه داده است.

 

۴

  •      کانت میان تکالیف قضایی (حقوقی) و تکالیف اتیکی (اخلاقی) تفاوت قائل می شود.

 

الف

  •      انجام تکالیف حقوقی که موضوع آموزه حقوق اند، می تواند با توسل به زور به اعضای جامعه تحمیل شود.

 

ب

  •      تکالیف اتیکی که موضوع آموزه سجایا (فضایل) هستند، تحت اراده آزاد انسان قرار دارند.
  •      (داوطلبانه و اختیاری اند.)

 

۵

  •      به همین دلیل، کانت توان انسان برای عمل منطبق با تکالیف اخلاقی را فضیلت می نامد.

 

۶

  •      «فضیلت قوت ماکسیم های (معاییر رفتاری) انسان در پیروی از فضیلت است.
  •      هر قوتی با توجه به موانع شناخته می شود.
  •      موانعی که باید مغلوب شوند:
  •      در رابطه با فضیلت اما این معاییر رفتاری را تمایلات طبیعی تشکیل می دهند که می توانند با اراده اخلاقی در تضاد قرار گیرند.
  •      و از آنجا که خود انسان است که این موانع را در سر راه معاییر خود قرار می دهد، بنابرین، فضیلت نه خودواداری صرف (چون در این صورت تمایلی طبیعی می توانست تمایل طبیعی دیگری را به تسلیم وادارد)، بلکه اجبار مبتنی بر اصل اختیار درونی (آزادی درونی) است که که با تصور صرف انسان از تکلیف نمودار می گردد.
  •      تکلیفی که بنا بر قوانین فرمال (صوری) است.»
  •      (کانت، «مجموعه آثار»، جلد ۴، ص ۵۲۵)

ادامه دارد.

قصه هائی از زندگانی پیکاسو (۱)

 

 

خوزه روئیس (پدر و معلم پیکاسو)

 

دون کامپو همیشه بموقع می آمد

 

گوتفرید هرولد

 

برگردان میم حجری

 

پیشکش به روزبه ـ نقاش آواره

 

نقاشی مثل موسیقی نیست که جولانگاه کودکان نابغه باشد.

 

آنچه بلوغ زودرس پنداشته می شود، چیزی جز نبوغ  دوران کود کی نیست، که پس از چندی ناپدید می شود، بی آنکه رد پایی به جای نهد.

 

برای مثال، خود من یک همچو نبوغی را حتی به خواب هم ندیده ام.

 

وقتی چهارده ساله بودم، با چنان وسواس و دقتی نقاشی می کردم، که اکنون از تصورش تنم به لرزه می افتد.

 

گمراهی من، تقصیر پدرم بود.

 

از این رو، من بقیهً عمرم را به ناچار، صرف آن کردم، که یاد بگیرم مثل کودکان نقاشی کنم.

 

پابلو پیکاسو

 

· ساعت هشت صبح روز اول مرداد بود.

· دون کامپو هیکلش را از پله های چوبی خانه چند طبقه، در میدان لامرسه، بالا می کشید،  بی اعتنا به جر و جر مستمر پله ها.

· او روز اول ماه را هرگز فراموش نمی کرد، مستاًجران خانه هم همینطور.

· ولی نه کسی با گشاده روئی، به استقبال او می رفت و نه کسی به پیاله ای شراب دعوتش می کرد.

· کرایه خانه، مثل پیالهً زهری روی میز گذاشته می شد، بی سخنی، حتی. 

 

· دون کامپو، زیر نگاه سنگی مستاًجران، رسید پرداخت کرایه خانه را صادر می کرد و می رفت.

· مستاًجران اما اکثر اوقات به جای پرداخت کرایه خانه، دست به خواهش و تمنا می زدند و او را به امید یافتن کار و پرداخت کرایه، دل خوش می کردند.

 

· دون کامپو اما به خواهش و التماس کسی تره خرد نمی کرد:

· «یا کرایه خانه و یا تخلیه فوری!»

  

· خانواده  روئیس هم، در طبقهً سوم خانه، این اخطار خشک او را بارها شنیده بود.

 

· خوزه روئیس، استاد نقاشی درهنرستان مالاگا، سپیده دم، با نخستین قورروی کبوتران از خواب برخاسته بود و دل نگران و پریشان، در کله خود، دنبال عذر و بهانه ای قابل قبول برای دون کامپو می گشت.

 

· خوزه روئیس با شنیدن صدای در، خود را نفس نفس زنان بدان رساند، در را باز کرد و سرافکنده و شرمنده دون کامپو را به اتاق نشیمن دعوت نمود:

· «بفرما یین! بفرما یین بنشینین!»    

 

· دون کامپو بو برد که باز پولی در کار نیست و با بد خوئی پرسید :

· «پولی در خونه نیس، دون روئیس؟»

 

· «نه! متاسفانه نه، دون کامپو، نه!»

 

· نقاش بلند قامت لاغراندام، با موهای آشفته و ریش نتراشیده، آشفته و پریشان دست های ظریفش را بهم می مالید:

· «حتماّ خبر دارین، که موزهً شهر، چند روز پیش بسته شده ومنبع درآمد جنبی من هم، به عنوان تعمیرکارآثار نقاشی موزه، قطع شده است.

 

· این امر برای من که حقوق چندرغازی از هنرستان می گیرم، با چهار بچه و دو خاله، که هوس زنده ماندن دارند، ضربهً کمرشکنی است.

 

· راستش نمی دانم، چه باید کرد!»  

 

· خوزه روئیس به دنبال آهی، نفس عمیقی کشید و سکوت کرد.

 

· «آثارتون فروش نمیرن؟ 

 

· شما که شب و روز جز نقاشی کاری نمیکنین!» 

 

· «پرده هایی می کشم، برای اتاق غذا خوری.

 

· نقش آهو، کبوتر، پرنده و گل.

 

· ولی مشتری پیدا نمیشه.

 

· اگرچه خیلی ها از کارهای من، بویژه از کبوترهایی که می کشم، خیلی خوش شان میاد.»

 

· دون کامپو حرفی برای گفتن نداشت.

· کاری از دست او برنمی آمد.

· او فقط برای جمع کردن کرایه خانه آمده بود.

 

· «دون کامپو! چطوره به جای کرایه خانه، یکی از نقاشی هایم را به اتان تقدیم کنم؟

 

· امیدوارم برای آخرین بار باشه.

 

· من باید دیر یا زود از این شهر نکبت بروم و در جای دیگری، در مدرسه بزرگتری کاری پیدا کنم، که حقوق آبرومندانه ای می پردازند.»

 

· صاحبخانه پوزخندی زد.

 

· «دون روئیس عزیز!

 

· با همه ارج و احترام به هنرت ، تا حالا چهارتا از نقاشی هایت را به جای کرایه خانه قبول کرده ام.

 

· راستش را بخواهی، نمی دانم کجا آویزان شان کنم.»

 

· در این هنگام پابلوی ده ساله وارد اتا ق می شود:

· «بابا!

 

· نمی خواهی امروز مرا بمدرسه ببری؟»

 

 

· «نه پابلو جان!

 

· امروز می توانی با خاله ایلودیا بروی!»

 

· «پس، اصلا نمی خوا م برم مدرسه!»

 

· «دون کامپو از خونه بیرون مان میندازه، اگه پسر من نخواد بره مدرسه!»

 

· پابلو آزرده خاطر اتاق را ترک کرد و در را پشت سرش کوبید.

 

· «پسرم بچه با استعدادی یه، ولی هر روز صبح سر رفتن بمدرسه مکافات داریم»، خوزه روئیس عذر خواهانه گفت.

 

· دون کامپو پا شد و با نگاهی بی روح دیوارهای اتاق را که پر از پرده های نقاشی بودند، از نظر گذراند و در برابر پرده ای از یک صحنهً گاوبازی ایستاد.

· صحنه گاوبازی با تما م جزئیاتش، مو به مو نقاشی شده بود.

 

· دون کامپو با تحیر، ابروهایش را بالا انداخت:

· «که اینطور!

 

· فقط کبوتر و گوزن تیر خورده، با گل های نارنج بر شاخ می کشین!»

 

· «این کار ناچیز پسرمه، دون کامپو!»

· خوزه روئیس،  لبخند زنان گفت.

 

· «همین کوچولویه، که هم الان نمیخواس بره مدرسه؟»

 

· «آره!

 

· او شاگرد منه، ولی مثل آدم بزرگ ها نقاشی می کنه.

 

· در نمایشگاهی که اخیرا در هنرستان از آثار کودکان بر پا بود، حاضر نشدند، کارهای او را به نمایش بگذارند.

 

· گفتند که آثار او فاقد روح کودکانه است.

 

· او هم خیلی دلخور شد.

 

· ولی من فکر می کنم که او آینده  درخشانی داره و روزی مطمئنا کرسی تدریسی در دانشگاه خواهد داشت و آبرومندانه تر از پدرش زندگی خواهد کرد.

 

· روزی اسپانیا به او فخر خواهد کرد و او باعث سربلندی خانواده اش خواهد شد.» 

 

 

· «خوب، دون روئیس!

 

· راستش دلم نمی خواد، ولی حالا که اینطوره، این یکی را هم برمی دارم.

 

· شاید روزی به قیمت خوبی فروختمش.»

 

· خوزه روئیس نقاشی پسرش را ناخواسته و به اکراه از دیوار برداشت و پرسید:

· «برای کرایه دو ماه،  دون کامپو؟»  

 

· «از خوش قلبی من سوء استفاده نکن، دون روئیس!»

 

· دون کامپو تابلوی نقاشی پابلو را زیر بغل گرفت و بیرون رفت.

 

· پروفسور روئیس که توانسته بود، تا چهار هفته دیگر خود را از شر صاحبخانه خلاص کند، با خود گفت:

· «من باید بیشتر کار کنم و بیشتر دنبال مشتری بگردم.

· حالا دیگه پابلو هم می تونه کمکم کنه.

· او پای کبوترها را با چنان دقتی می کشه، که آدم حتی نیرویی را می بینه که پرنده برای نگهداشتن خود روی پا لازم داره.»

 

· خاله ایلودیا که بی صدا وارد ا تاق شده بود، پیله تخیل او را از هم درید:

· «بمدرسه بردن پسر تو مشقتی یه!

 

· در راه مدرسه مجبورم کرد، برایش قلم و کاغذ و رنگ بخرم.»

 

· خاله ایلودیا با شیوه تربیتی خوزه روئیس، اصلا موافق نبود.

· بنظر او پابلو را از همان روز اول تولدش با دادن بیش از هفت نام، زیاده از حد لوس کرده اند:

· «پسر تو پابلو فرانسیسکو دو پاولا خوان پنوموسنو دیه گو خوزه ماریا دو لوس رمدیوز سیپریانو دولا سانتیسیما ترینیداد امروزهم در مدرسه بجای گوش دادن به درس، نقاشی خواهد کرد.»

 

· خوزه روئیس شانه بالا انداخت.

 

· چی می شد کرد؟

 

· بعد رو کرد به خاله ایلودیا و گفت:

· «ترتیب نام ها را بهم نزن لطفا خاله!

 

· پس کی می خواهی یاد بگیری؟»  

پایان

درنگی در شعر سهراب سپهری (۲۱)

 

سهراب سپهری

حجم سبز

و پیامی در راه

 

 

 

۱
و پیامی در راه

 

این عنوان شعر سهراب است.

 

این البته عنوان مبهمی است.

 

پیام

در

این عنوان

موجودیت و متحرکیت کسب کرده است.

 

پیام

انگار

بسان موجود زنده ای

راست راست

راه می رود.

 

پیام

اما

همیشه

با واسطه 

است

و

نه

بی واسطه.

 

غیرمستقیم

است

و

نه

مستقیم.

 

در غیر این صورت

دیگر پیام نخواهد بود.

 

پیام

باید

توسط کسی و یا نامه و تلگراف و تلفنی

حمل و نقل شود.

 

پیام

باید

توسط پیک و پیامبر و قاصد و رسولی

از

مرجعی به کسی

برده شود.

 

پیک و پیامبر و قاصد و رسول در این شعر

خود سهراب است.

 

۲

روزی

خواهم آمد و پیامی خواهم آورد.

 

سؤال

اما

این است

که

سهراب رسول کیست

و

پیام چه کسی را برای خلایق خواهد آورد؟

 

احتمالا

مرجعی در بین نیست.

 

سهراب

شخصا

وحدتی از پیام فرست و پیام رسان

است.

 

این

نشانه دیالک تیک ستیزی و خردستیزی است.

 

چون کسی نمی تواند هم پیام فرست باشد و هم پیام رسان.

 

حتی

پیامبر اسلام

پیام الله

را

به

خلایق ابلاغ می کند

و

منظور

از

الله

طبقه حاکمه برده دار

است.

 

یعنی

آیات قرآن کریم

آیات طبقه حاکمه اند.

 

۳

در رگ ها، نور خواهم ریخت

و صدا خواهم در داد:

«ای سبدهاتان پر خواب!

سیب آوردم، 

سیب سرخ خورشید.»

 

حالا

معلوم می شود

که

سهراب

معنی

پیام

را

نمی داند.

 

نور ریختن در رگها کردوکاری است و نه پیامی.

 

اعلام حمل سیب و ریختن در سبد مملو از خواب مردم

هم

به

همان سان.

 

سهراب در این بند شعر

خواه و ناخواه و دانسته و ندانسته

دیالک تیک فرم و محتوا

را

به

دو شکل زیر بسط می دهد:

 

به

شکل دیالک تیک سبد و خواب و دیالک تیک سبد و سیب.

 

این خیلی زیبا ست.

 

ادامه دارد.

لطایف الملل (۲۴)

لطایف الملل

برگردان

شین میم شین

 

 ۷۵

 خرپولی

در

حال احتضار بود.

 

وقتی کشیش شهر

برایش طلب امرزش کرد و رفت،

فوری پا شد

و

از

قوم و خویش خویش

خواست

که

درشکه آورند

و

او

را

فی الفور

به

ابی الآباد

ببرند.

 

قوم و خویشش

مات و مبهوت نگاهش کردند.

 

خرپول گفت:

«گفتم به ابی الآباد.

قوم و خویش من همه ابی الآبادی اند

و

همه

می دانند

که

ابی الآباد

دارالمساکین

 است

و

تاکنون

هرگز

خرپولی

در

آن سامان

نمرده است.»

 

پایان

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۲۶۴)

 

شین میم شین

 

نه 

اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه

 اندیشیدن مادرزادی.

 

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۲۶)

حکایت نهم

 (دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۳۰ ـ ۳۱)

 

 

۱   

به قومی که نیکی پسندد خدای

دهد خسروی عادل و نیکرای

 

چو خواهد که ویران شود عالمی

نهد ملک، در پنجه ظالمی

 

معنی تحت اللفظی:

اگر خدا به قومی لطف کند، پادشاه عادلی ارزانی اش می دارد.

اگر

برعکس

قصد ویران سازی کشوری را داشته باشد،

بر ان کشور پادشاه ستمگری را مسلط می سازد.

 

سعدی

در این دو بیت شعر،

سلاطین

را

ظل الله

(سایه خدا)

قلمداد نمی کند.

 

تئوری ظل الله

تئوری ماتریالیستی ـ دیالک تیکی رئالیستی و راسیونالیستی ارجمندی

است

که

وارونه

گشته است.

 

الله

انعکاس انتزاعی ـ آسمانی اعضای طبقات حاکمه است.

سلاطین

عالی ترین نمایندگان و اعضای طبقات حاکمه اند.

 

الله

در

واقع

ظل السلاطین

است.

 

در

جهان باستان

فراعین و قیاصر

الله

بوده اند.

 

یعنی

الله

نه

موجودی انتزاعی (مجرد) و آسمانی

بلکه

مشخص و زمینی بوده است.

 

بت الله

هم

بتی مادی

در گوشه بتکده کعبه بوده است.

 

پیامبر اسلام

برای عوام فریبی بهتر و مؤثرتر

الله زمینی مشخص

را

به

آسمان برده و مجرد ساخته است.

 

سعدی

اکنون

تئوری ظل الله بودن سلاطین و خوانین

را

فراموش می کند.

 

سلاطین و خوانین

وجود درخود خود را از دست می دهند

و

به

صورت نعمات ویا بلایای الهی

در می آیند:

اگر خدا بخواهد برای ملتی لطف کند،

برای آن ملت

سلاطین و خوانین عادل نازل می کند

و

اگر بخواهد دمار از روزگار ملی در بیاورد،

سلاطین و خوانین ستمگر نازل می کند.

 

بدین طریق و با این ترفند

نقد سلاطین و خوانین

بیهوده و غیرمنطقی و غیرعقلی

نمودار می گردد.

 

به

عوض انتقاد از سلاطین و خوانین

باید از ملت انتقاد کرد

و

در

بهترین حالت

از

درگاه الهی عذر خواست.

 

 حریفی نقل می کند

که

خواهرش در کودکی می میرد.

از

پدرش دلیل مرگ او را می پرسد.

پدرش

که

تربیت یافته در مکتب سعدی بوده است،

می گوید:

مصلحت الهی بوده است.

 

همین پدر

به

هنگام بیماری

بنا بر همین منطق تق و لق

به

مطلب پزشک نمی رفت.

می گفت:

پزشک من الله است و بس.

 

سعدی

جزم «مشیت الهی»

را

برای تعیین پادشاه هر کشور به خدمت می گیرد:

به

همان سان که تعیین «شبان» توسط گله دار صورت می گیرد،

تعیین سلاطین و خوانین

هم

توسط الله صورت می گیرد.

 

اگر خدا برای قومی نیکی خواست، خسرو عادل و نیکرای می دهد.

پس شاه گمارده بی چون و چرای خدا ست.

«شبان» را نه صاحبان «گله»، بلکه انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آنها تعیین می کند.

 

سعدی در بیت دوم شعر،

جزم «مشیت الهی»

را

برای گماردن خسرو ظالم در هر کشور نیز به خدمت می گیرد.

 

اگر خدا قصد ویران کردن عالمی را داشته باشد،

به

عوض زمین لرزه،

ظالمی می فرستد و کشور را به دست او می سپارد، تا هر چه دلش خواست بکند.

 

پس پادشاه ظالم هم گمارده مستقیم خدا ست.

حالا که پادشاه ظالم گمارده خدا ست،

مبارزه علیه او

به

 طور اوتوماتیک

 به معنی کفر محض خواهد بود،

به معنی مبارزه علیه اراده خدا و مشیت او خواهد بود.

 

از این رو ست که مردم کسانی را که قصد تغییر نظام اجتماعی معینی را داشتند به کفر و الحاد متهم می کردند.

حافظ هم در بیت زیر همین اندیشه را تبیین می دارد:

 

کجا ست، صوفی دجال فعل ملحد شکل

بگو:

«بسوز، که مهدی دین پناه آمد.»

 

ادامه دارد.

درنگی در مدل حاکمیت مد روز بورژوازی انحصاری (بخش اول)

 

 

تئوری و تاریخ

شعور و وجود مبتنی بر آگاهی

 

در

سرمایه داری انحصاری

اندره ئا هورنونگ

یورگن لوید

جان مایر

 

عصر ما

هفته نامه سوسیالیستی

(ارگان ح. ک. آلمان) 

(۱۰ ژوئیه ۲۰۲۰)

 

درنگی 

از 

شین میم شین

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6124

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6126

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6127

 

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6128

 

۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6131

 

۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6133

 

۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6134

 

۸

 http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6142

 

۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6152

 

۱۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6161

۱۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6170

پایان

درنگی در مدل حاکمیت مد روز بورژوازی انحصاری (۱۰)

 

 

تئوری و تاریخ

شعور و وجود مبتنی بر آگاهی

 

در

سرمایه داری انحصاری

اندره ئا هورنونگ

یورگن لوید

جان مایر

 

عصر ما

هفته نامه سوسیالیستی

(ارگان ح. ک. آلمان) 

(۱۰ ژوئیه ۲۰۲۰)

 

درنگی 

از 

شین میم شین

 

ث

بورژوازی انحصاری

در صورت فقدان توافق و تأیید توده

و

یا

در صورت به خطر افتادن آن،

به

مدل دیکتاتوری حاکمیت

روی نمی آورد.

 

۱

عجب حزب کمونیستی!

 

۲

از این جمله سه تفنگدار ح. ک. آلمان

معلوم می شود

که

حضرات

حرف دهن خود

را

حتی نمی فهمند.

 

۲

دیکتاتوری حاکمیت

چیست؟

 

۳

وجود دولت

وجود هر دولتی

فی نفسه

دال بر دیکتاتوری طبقه حاکمه ای بر توده است

 

۴

هر دولتی

دیالک تیکی از دیکتاتوری آشکار و نهان

است:

 

الف

اگر

تناسب قوا

به

نفع طبقه حاکمه باشد، دیکتاتوری طبقه حاکمه

به

صورت مستور

اعمال می شود.

 

ب

اگر

تناسب قوا

به

ضرر طبقه حاکمه باشد، دیکتاتوری طبقه حاکمه

به

صورت عریان و علنی و آشکار

اعمال می شود.

 

۵

این بدان معنی است

که

طبقه حاکمه امپریالیستی

هر آن می تواند

به

صورت دیکتاتوری فاشیستی، میلیتاریستی

عرض اندام کند.

 

۶

تعیین کننده آشکاری و پنهانی دیکتاتوری طبقه حاکمه

نه

توافق و تأیید توده

بلکه تناسب قوای طبقاتی است.

 

۷

دول امپریالیستی

نه

دول صلح جو

بلکه دول جنگ طلب و سرکوبگر و ستم پیشه اند.

 

۸

این حقیقت امر

هم

در

تخریب و تسخیر آلمان دموکراتیک

روشن شد

و

هم

در

جنگ یوگوسلاوی.

 

۹

البته

دول امپریالیستی

به

نیت عوامفریبی در مقیاس ملی و بین المللی

دم از پرهیز از دیکتاتوری علنی و عریان می زنند

و

وقتی

به

دیکتاتوری علنی و عریان

روی می آورند

که

همه ترفندها و توطئه های موجود برای تحمیق توده ها  بی ثمر بماند.

 

۱۰

مثال:

در

جنبش جوانان

معروف جنبش سال های ۶۰

رهبر رادیکال جنبش

توسط یک فرد روانی ترور شد.

 

۱۱

بدین طریق

جنبش جوانان

بی سر  وبی سردار ماند

و

شکست خورد.

 

۱۲

بخش اعظم جوانان

منفعل شدند

و

اقلیت انگشت شماری از آنان

به

تروریسم

روی آوردند

و

فاتحه ای بر جنبش اجتماعی جوانان خواندند.

 

۱۳

ترور رهبران تعیین کننده جنبش ها

یکی از ترفندهای دیرآشنای طبقه حاکمه است.

 

۱۴

ترفند به مراتب مؤثرتر و مخرب تر طبقه حاکمه

آلترناتیو فاشیستی، نئوفاشیستی، فوندامنتالیستی، تروریستی سازی

است.

 

۱۵

مثال

در آلمان دهها دار و دسته فاشیستی، نئوفاشیستی و تروریستی میلیتانت

چه بسا

توسط سازمان های اطلاعاتی خود طبقه حاکمه

تشکیل و تقویت و فعال شده اند

که

فونکسیون های متنوع متفاوت

به

عهده دارند.

 

۱۶

اگر توده بی تشکل سیاسی، فاقد حزب توده

به

تنگ

آید،

چه بسا

جذب این دار و دسته فاشیستی، نئوفاشیستی و تروریستی میلیتانت و مسلمت جو

می شود.

یعنی

برای هیئت حاکمه موسوم به استبلیشمنت

(نخبگان سیاسی)

الترناتیوی به مراتب هولناک تر

عرضه می دارد

تا

توده

از

چاله در نیامده

در

چاه

افتد.

 

۱۷

همین احزاب و دار و دسته فاشیستی، نئوفاشیستی و تروریستی میلیتانت و پارلمانتاریست

در خیلی از طوایل طلقاتی امپریالیستی

یا

سر کارند

و

یا

در

پارلمان ها

فعالند

و

هر آن می توانند روی کار آیند و دیکتاتروی طبقه حاکمه به صورت علنی و عریان

عرض اندام کند.

 

۱۸

این دار و دسته فاشیستی، نئوفاشیستی و تروریستی میلیتانت و پارلمانتاریست

چه بسا

توسط خود طبقه حاکمه

تشکیل و تقویت و حمایت و تحکیم می شوند.

 

۱۹

حزب کموینست آلمان

دچار خوشخیالی است.

 

۲۰

خیال می کند

که

اگر ارنست تلمان و روزا و لیبکنشت

با

حزب سوسیال ـ دموکرات آلمان

متحد می شد،

فاشیسم در المان

روی کار نمی آمد.

 

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۳۶۱)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

 

ویرایش:

طرد.

مشد اعظم

 

۱

فرخ نگهدار به لحاظ جهان بینی فرقی با اعظم بهرامی ندارد.

 

۲

فرخ نگهدار اصلا چپ نیست.

 

۳

فرخ نگهدار

بورژوا ست.

 

۵

فرخ نگهدار

مثل اعظم بهرامی است.

 

۶

به قول شاعری:

ز فرخ تا فرح یک نقطه فرق است.

در این یک نقطه خلق خفته غرق است.

 

 

هی فدائیان اکثریت

 

سنگ بزرگ

حتی

قابل برداشتن نیست

چه رسد

به

اینکه

قابل زدن

باشد

 

 

چه کسي گفت «ساختاري»؟

سرگی حلیمی

 

اغلب شرکت هاي چند مليتي براي پنهان کردن رفتارهاي غير قابل قبولشان به اقدامات انسان دوستانه متوسل شده اند. از ماه مه گذشته ، آنها صدها ميليون دلار به انجمن هاي مختلف آفريقايي ـ آمريکايي از جمله « Blak Live Matter» اهدا کرده اند. چنين فضل و بخشش هاي آزاديخواهانه نسبت به جنبش مبارزه ه با «نژادپرستي ساختاري» نوعي خريد بيمه عمر را تداعي مي کند.

 

اپل ، آمازون ، والمارت ، نايک ، فيس بوک ، توييتر ، که بهتر از هر کس مي دانند کلمه «ساختاري» به چه معناست ، بيم آن دارند که زير سوال بردن خشونت پليس بزودي نابرابري هاي ديگر ساختاري در ايالات متحده را برملا کرده و هدف قرار دهد - و براي هيئت مديره آنها نيز اوضاع برهم ريزد. در اين صورت به احتمال زياد معترضين تنها به حرکات «نماديني» چون زانو زدن در مقابل آفريقايي-آمريکايي ها ، پايين کشيدن چند مجسمه ، تغيير نام يکي دو خيابان و انصراف چند نفر از «امتيازات سفيد ها» اکتفا نمي کنند.

 

لذا، روساي شرکت هاي چند مليتي تلاش دارند تا جنبش مردمي اي که بعد از انتشار تصاوير مرگ يک مرد سياه پوست زير فشار زانوي افسر پليس سفيد براه افتاد را دقيقا در همين چارچوب نسبتا بي خطرمحصور دارند. آقاي جيمي ديمون رئيس و مديرعامل JPMorgan Bank که خانواده هاي بي شماري از سياه پوستان را با وام هاي مسکني که هرگز قادر به پرداخت آنها نشدند به ورطه تباهي کشاند، در مقابل يکي از گاوصندوق هاي غول پيکربانکش زانو زد – ام ويلارد («ميت») رامني، کانديداي جمهوري خواه انتخابات رياست جمهوري در سال ٢٠١٢ ، همان شخصي که تخمين زده بود که ٤٧ در صد از جمعيت آمريکا را انگل ها تشکيل مي دهند، همزمان با شرکت در يک تظاهرات ضد نژادپرستي ، زير لب نجوا ي « Blak Live Matter» سر داد. Estée Lauder سازنده عطر و لوازم آرايش وعده واريز مبلغ ده ميليون دلار براي « ترويج عدالت نژادي و اجتماعي و همچنين دسترسي بيشتر به آموزش » را داد. بدون شک در راستاي همين هدف والا بود که اين شرکت در سال ٢٠١٦ در تامين هزينه تبليغاتي آقاي دونالد ترامپ مشارکت نمود.

 

در مقابل اين وعده هاي انسان دوستانه که يکي بالاي دست ديگري بلند مي شود، چطور مي توان از ياد برد که تظاهرات عليه «نژادپرستي ساختاري» درست چند هفته پس از حذف تنها نامزدي رخ داد که قادر بود به کل «نظام» حمله کند يعني آقاي برني سندرز، آنهم توسط آقاي جوزف بايدن که خود از عاملان تشديد تبعيض نژادي بوده است ؟ در سال ١٩٩٤ ، سناتور بايدن معمار بزرگ زرادخانه قضايي اي بود كه باعث تسريع زنداني كردن دسته جمعي آفريقايي تبارها مي شد. جاي تاسف است که بيست و شش تن از سي و هشت عضو سياه پوست منتخب کنگره به اين قانون راي مثبت دادند: رنگ پوست همواره متضمن انتخاب درست نيست، تکيه تنها بر نماد ها در گذشته يک رئيس جمهور را به کرسي نشاند - باراک اوباما.

 

در ايالات متحده ، مايملک اکثريت خانواده هاي آفريقايي-آمريکايي همچنان زير ٢٠ هزار دلار ، يعني تقريبا معادل هيچ ، در جا مي زند (١). بنابراين آنها مجبور به سکونت در محلات فقيرنشين هستند و فرزندان خود را به مدارس بي بضاعتي مي فرستند که هزينه ناچيزشان عمدتا توسط ماليات بر املاک همان محله تأمين مي شود. آينده حرفه اي آنها همانجا رقم مي خورد. مسئله اصلي - «نظام» همين است و «امتياز سفيدها» در وهله نخست داشتن سرمايه مي باشد. اين چيزي است که بانک JPMorgan به خوبي از آن آگاهي دارد.

 

 

مان دلا

 

من از راسیسم بیزارم

برای اینکه آن را بربرمنشانه می دانم

فرق هم نمی کند که راسیست سیاه پوست باشد و یا سفید پوست.

 

۱

هی مان دلا

راسیسم

اگر تیز بنگری ربطی به راسه (نژاد) ندارد.

 

۲

خیلی از چیزها

چه بسا

بهانه اند.

 

۳

همین سیاه پوستان در طویله امریکا

چه بسا کثیف ترین جزو و عضو طبقه حاکمه اند.

 

۴

در افریقای جنوبی تو

هم

دست سران سیاه پوست طویله طبقاتی به خون کارگران معدن الماس و غیره الوده است.

 

۵

نژاد

در طویله جماران و عربستان و داعشستان و طالبان

با

تشیع و تسنن و اسلام و امت

جایگزین شده است.

 

۶

و

راسیسم با امتیسم و اسلامیسم

 

۷

اگر طبقه حاکمه

برای غصب دار و ندار یهودیان (و کولیان و کمونیست ها) و برده کردن و استثمار انان

راسیسم و ژرمانیسم را بهانه کرده بود

در

طویله های خاور

اسلامیسم و امتیسم را برای غصب دار و ندار بهائیان، یهودیان، زرتشتیان و کمونیست ها بهانه کرده است.

 

۸

راسیسم و اسلامیسم

بهانه برای مبارزه طبقاتی از بالا هستند.

 

۹

رادیکال بودن

یعنی دست به ریشه بردن و واله و مبهوت شاخه نماندن

 

 

شفیع کدکن

 

سوت و کور است شب و میکده‌ها خاموش‌اند

نعره و عربدهٔ باده‌گسارانت کو؟

 

۱

هی شفیع کدکدن

باده گساران طویله

باده کشی و باده فروشی پیشه کرده اند.

 

۲

پریروز تله ویزیون آلمانستان از عنقلابیون باده کش و حشیش کش و ج. کش و باده فروش طویله

گزارش مفصلی عرضه کرد.

 

۳

به عوض عربده کشی

هم

عرعر کشی پیشه کرده اند.

 

۴

عقل

کمیاب و کیمیا شده است

 

۵

طویله

شفیعستان شده است

و

سکنه اش

همه

به روز تو افتاده اند.

 

۶

دی شیخ در سراب همی جست آب ناب

کز تشنگی بمردم و سیرابم آرزو ست

 

 

درنگی در مفاهیم

 

یاسر عزیز

ٖآیا می‌دانستید ایدئولوژی اصلی سلطنت‌طلبان چیزی است که در ادبیات سیاسی به آن «سکوئیه» گفته می‌شود؟

 

مجید وجید

هرچه هست ساده تر بگوئیم تاریخ شان و داستان شان تمام شده و در عجبیم "سلطنت طلبان جمهوری خواه شده اند و جمهوری خواهان و عده ای هم "سلطنت را خواهانند..

 

۱

واژه (مفهوم)

باید خود باد

واژه

باید خود باران باشد.

 

۲

ایده ئولوژی چیست؟

 

۳

ایده ئولوژی

چیزی طبقاتی است که با شیر مادر اندر آدم اندر شود و با کفن و دفن از اندام آدم به در.

 

۴

ایده ئولوژی

طبقاتی ترین چیز در میان چیزهای طبقاتی است.

 

۵

ایده ئولوژی اعضای طبقات جامعه بشری کهنه نمی شود.

 

۶

برای تشخیص و تعیین ایده ئولوژی هر کس باید جایگاه اجتماعی او را و پایگاه طبقاتی اش را شناخت.

 

۷

درد بی درمان سکنه سیاره ایران

بی اعتنایی به جایگاه اجتماعی و پایگاه طبقاتی آدم ها ست.

 

۸

سلطنت طلبیسم طرفداری از فرم معینی از حکومت و دولت است

چیزی روبنایی است

به قول حریفی که عکسش را یاسر بالای سر زده است و از اندیشه اش بی خبر است.

به

همان سان که جمهوریت طلبی فرمی از فرم های حکومت و دولت است

 

۹

ایده ئولوژی سلطنت طلب ها و جمهوری خواهان لائیک و فاناتیک

روزی روزگاری فئودالی بوده است:

رضا خان با شعار جمهوری ظهور کرده است

بعد

رضا شاه شده است

بی انکه ایده ئولوژی اش تغییر یابد.

ایده ئولوژی محمد رضا شاه هم پس از کودتا فئودالی بوده است و خاندان سلطنتی جزو و عضو و نماینده و مآمور اشرافیت فئودالی ـ روحانی بوده است

 

۱۰

ایده ئولوژی سلطنت طلب ها پس از پیروزی انقلاب ضد فئودالی سفید

بورژوایی شده است.

 

۱۱

به همین دلیل

سلطنت طلب ها انقلابی تر از روحانیت و فدائیت و مجاهدیت و دیمدامیت و لیملامیت بوده است که عضو و جزو و نماینده و مأمور فئودالیسم ک. بوده اند

 

۱۲

ایده ئولوژی روحانیت ک. مدت ها فئودالی بوده است

بعد

بورژوایی شده است

نه

بورژوایی خالص بلکه نیمه فئودالی ـ نیمه بورژوایی قر و قاطی

 

۱۳

چون تیز بنگریم

تفاوت ایده ئولوژیکی میان دکاکین سیاسی ط. جماران وجود ندارد.

 

۱۴

به قول مش مجید وجید

فرقی نمی کند

که

تابلوی خود را به چه نامی مزین کنند.

 

۱۵

ما برون را ننگریم و قال را

ما درون را بنگریم و حال را

 

ویرایش:

 

تو رفته ای

پس چرا من اینقدر

بی ملاحظه (بی دلیل، به عبث)

میان آوازهایم

تو (نام تو) را تپق می زنم.

 

فرح آریا

 

۱

تپق زدن یعنی دچار لکنت شدن

 

۲

مثلا

طفل را طلف گفتن

 

۳

خود کسی را نمی توان تپق زد

 

۴

نام کسی

را

حرفی از کسی را

...

می توان تپق زد.

 

درنگی در دیار مفاهیم

 

۱

اصلاح طلبیسم

ترجمه واژه رفرمیسم است

که جریانی بورژوایی، ضد انقلابی و ضد کارگری

با تظاهر به طرفداری از منافع کارگران عرض اندام می کند.

 

۲

رفرمیسم

در ممالک امپریالیستی تحت عنوان احزاب سوسیال ـ دموکرات

تبر بر تبار طبقه کارگر فرود آورده است.

 

۳

درونش سیاه و ارتجاعی است و برونش صورتی است.

 

۴

احزاب سوسیال ـ دموکرات و لی بر و کار

روزی روزگاری احزاب طبقه کارگر بوده اند که پس از مرگ انگلس

به سنگر بورژوازی انحصاری خزیده اند و به طبقه کارگر پشت کرده اند و از پشت خنجر زده اند.

 

۵

همین احزاب سوسیال ـ دموکرات

مثلا در آلمان

دست شان به خون سران حزب کمونیست

مثلا روزا لوکزمبورگ و کارل لیبکنشت آلوده است

 

۶

به تصویب اینان انقلاب طبقه کارگر و خیزش انقلابی ناویان کیل و غیره سرکوب شده و در خون خفه شده است.

 

۷

پس از فروپاشی کشورهای سوسیالیستی در اروپای شرقی

اعتبار و نفوذ

احزاب سوسیال ـ دموکرات

بشدت کاهش پیدا کرده است.

 

۸

اکنون

احزاب سوسیال ـ دموکراتچه بسا

مثلا در فرانسه و ایتالیا و اسپانیا و آلمان و لهستان و ...

کمتر از احزاب نئوفاشیستی رأی می اورند.

 

۹

یعنی

فاقد فونکسیون سنتی سابق گشته اند.

 

۱۰

مهرانی خودش

طرفدار پوپر است

که

کثیف ترین نماینده امپریالیسم است.

 

۱۱

جبهه ملی و حزب چپ و غیره در طویله جماران هم انواع وطنی احزاب سوسیال ـ دموکرات اند.

 

ادامه دارد.

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (بخش شصت و هشتم)

 

پیشکش
به
امیر حسین آریان پور

پروفسور دکتر 
ولفگانگ ایشهورن
اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت
و
دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین 

 

۶۷۱  

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6080

 

۶۷۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6088

 

۶۷۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6097

 

۶۷۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6103

 

۶۷۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6111

 

۶۷۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6122

 

۶۷۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6135

 

۶۷۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6141

 

۶۷۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6148

 

۶۸۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6156

 

ادامه دارد.

سوسیالیسم

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن
اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت 

و دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین

 

۱

  •     سوسیالیسم فرماسیون جامعتی نسبتا مستقلی در دوران تاریخی گذار از کاپیتالیسم (سرمایه داری) به کمونیسم در مقیاس جهانی است.

 

  •     مراجعه کنید به کاپیتالیسم، کمونیسم

 

۲

  •     سوسیالیسم نظام جامعتی  کیفیتا طراز نوینی را نمودار می سازد.
  •     برای اینکه در آن، استثمار انسان به وسیله انسان از بین می رود.

 

۳

  •     سوسیالیسم به مثابه نظام جامعتی، سیستم فوق العاده پویایی (دینامیکی) از روابط جامعتی همه جانبه است که در توسعه مستمر است.

 

۴

  •     سوسیالیسم مبتنی بر مالکیت جامعتی  بر وسایل تولید است که به دو فرم زیر وجود دارد:

 

الف

  •     مالکیت دولتی تمامجامعتی

 

ب

  •     مالکیت اتحادیه ای (کولخوزی)

 

۵

  •     محتوای مشترک این دو نوع مالکیت سوسیالیستی بر وسایل تولید عبارت است از یبنان لازم برای اتحاد طبقه کارگر با طبقه دهقانان اتحادیه ای و دیگر زحمتکشان.

 

۶

  •     أماج سوسیالیسم عبارت است از ارضای مستمر و بهتر حوایج مادی و روحی اعضای جامعه، شکوفاسازی روابط جامعتی سوسیالیستی و شخصیت انسان ها، لیاقت ها و استعدادهای خلاق آنها و تقویت سازمان سیاسی زحمتکشان، دولت و جامعه.

 

۷

  •     قانونمندی های فرماسیون  سوسیالیستی بر بنیان اجتماعی ـ اقتصادی خودش مؤثر می افتند.

 

۸

  •     شرایط مادی لازم برای گذار به ساختمان سوسیالیسم، در کاپیتالیسم (فرماسیون اقتصادی سرمایه داری) تدارک دیده می شوند.

 

۹

  •     با انقلاب پرولتری قدرت بورژوازی سرنگون می شود و حاکمیت سیاسی طبقه کارگر ـ دیکتاتوری پرولتاریا ـ تأسیس می یابد.

 

۱۰

  •     وظیفه اقتصادی اصلی دولت سوسیالیستی را تحول سوسیالیستی اقتصاد و مجموعه حیات جامعتی تشکیل می دهد.

 

۱۱

  •     حل مسئله وظیفه اصلی فوق الذکر با امحای مالکیت کاپیتالیستی بر وسایل تولید آغاز می شود.

 

۱۲

  •     با از بین بردن گام به گام مالکیت خصوصی بر وسایل تولید پایه و اساس آنتاگونیسم طبقاتی و استثمار انسان به وسیله انسان از بین می رود.

 

۱۳

 

  •     با پیروزی مناسبات تولیدی سوسیالیستی، همه عناصر سیستم جامعتی سوسیالیستی بر شالوده خاص خود سوسیالیسم شروع به توسعه می کنند.

 

 

 

۱۴

 

  •     مشخصات سیستم جامعتی توسعه یافته سوسیالیسم به شرح زیرند:

 

 

 

الف

 

 

 

  •     سطح عالی نیروهای مولده جامعتی

 

 

 

ب

 

 

 

  •     سرعت رشد عالی نیروهای مولده جامعتی

 

 

 

پ

 

 

 

  •     مناسبات تولیدی سوسیالیستی ثبات مند و توسعه یابنده

 

 

 

ت

 

 

 

  •     قدرت دولتی سوسیالیستی نیرومند.

 

 

 

ث

 

 

 

  •     توسعه همه جانبه دموکراسی سوسیالیستی

 

 

 

ج

 

 

 

  •     سطح آموزشی ـ پرروشی عالی زحمتکشان

 

 

 

ح

 

 

 

  •     بهسازی شرایط زندگی و شرایط کاری زحمتکشان

 

 

 

۱۵

 

  •     مشخصه دیگر سیستم جامعتی توسعه یافته سوسیالیسم، نفوذ ایده ئولوژی و فرهنگ سوسیالیستی در کلیه عرصه های حیات جامعتی است.

 

 

 

۱۶

 

  •     هسته اصلی سیستم جامعتی توسعه یافته سوسیالیسم را سیستم اقتصادی سوسیالیسم تشکیل می دهد که با عوامل زیر مطابقت دارد:

 

 

 

الف

 

  •     با خصلت نیروهای مولده مدرن

 

 

 

ب

 

  •     با پویایی (دینامیک) انقلاب علمی و فنی

 

 

 

پ

 

  •     با مناسبات تولیدی سوسیالیستی

 

  

۱۷

 

  •     به قول والتر اولبریشت، «در سیستم اقتصادی سوسیالیسم قبل از همه میان عوامل زیر پیوند بر قرار می شود:

 

 

 

۱

 

  •     مطابقت منافع جامعتی، کلکتیو و شخصی مولدین سوسیالیستی  

 

 

 

۲

 

  •     سیستم مدرن پلان بندی و رهبری (اداره)

 

 

 

۳

 

  •     علم به مثابه نیروی مولد بی واسطه

 

 

 

۴

 

  •     سطح عالی علمی و فنی موجدات (فراورده های) تعیین کننده، تکنولوژی و سازمان تولید

 

 

 

۵

 

  •     ساختار به درجه عالی مؤثر اقتصاد ملی

 

 

 

۶

 

  •     کیفیت سوسیالیستی تفکر اقتصادی

 

 

 

۷

 

  •     دموکراسی سوسیالیستی در اقتصاد

 

 

 

۸

 

  •     خلاقیت و ابتکار زحمتکشان در روند کار

 

 

 

۹

 

  •     کار مشترک (همبودین) سوسیالیستی و مسابقه سوسیالیستی

 

 

 

۱۰

 

  •     مؤثریت اقتصادی ـ ملی روابط اقتصادی خارجی

 

 

 

۱۱

 

  •     شرایط کار و زندگی سوسیالیستی زحمتکشان.»

 

  •     (والتر اولبریشت، «اهمیت اثر مارکس تحت عنوان «سرمایه» برای تشکیل سیستم جامعتی توسعه یافته سوسیالیسم در آلمان دموکراتیک»، ۱۹۶۷، ص ۴۶)

 

 

 

۱۸

 

  •     بر مبنای مالکیت جامعتی بر وسایل تولید ، تنها منبع درآمد اعضای جامعه سوسیالیستی، کار است.

 

 

 

۱۹

 

  •     کار اما فقط وسیله ای برای دستیابی به مواد مصرفی حیاتی ضرور نیست.

 

 

 

۲۰

 

  •     به همان اندازه که میان منافع مادی و فکری شخصی و کلکتیو زحمتکشان و الزامات جامعتی موجود مطابقت برقرار می شود، به همان اندازه نیز کار به امر مسئولیت شناسی شخصی هر عضو جامعه در قبال جامعه و به امر فخر شخصی هر عضو جامعه مبدل می شود.

 

 

 

۲۱

 

  •     علاقه مندی شخصی مادی زحمتکشان به ارتقا و تکمیل تولید  بدین طریق تشکیل می شود که هر کس سهم خود را از درآمد ملی، متناسب با کمیت و کیفیت کاری که انجام داده، دریافت کند.

 

  •     (قانون تقسیم بنا بر میزان کار)

 

 

 

۲۲

 

  •     در سوسیالیسم مجموعه تولید متعلق به جامعه است.

 

 

 

۲۳

 

  •     در سوسیالیسم تضادی میان تولید ضرور و اضافه تولید   وجود ندارد که در کاپیتالیسم بیانگر تضاد طبقاتی میان بورژوازی و طبقه کارگر است.

 

۲۴

 

  •     به همین دلیل، در سیستم اقتصادی سوسیالیسم، اثر به لحاظ اقتصادی ـ ملی مفید کار، به واسطه  اضافه تولید تعیین نمی شود.

 

 

 

۲۵

 

  •     اثر به لحاظ اقتصادی ـ ملی مفید کار، به واضح ترین فرمی در ارزش نوپدید کلی، یعنی در حجم فیزیکی درآمد ملی موجود نمودار می گردد.

 

 

 

۲۶

 

  •     مزیت سوسیالیسم قبل از همه در وحدت ناگسستنی و مؤثر شرکت همه جانبه  زحمتکشان در انجام وظایف جامعتی  و در رهبری اقتصاد با پلان بندی همه جانبه علمی و سازماندهی راسیونال (عقلی) توسعه اقتصادی ـ ملی و جامعتی در مقیاس تمام دولتی است.

 

 

 

۲۷

 

  •     کاربست کامل مزیت ها و قوای محرکه سوسیالیسم، ظرفیت تولیدی سوسیالیسم توسعه یافته را به طرز نامحدودی مؤثریت می بخشد.

 

 

 

۲۸

 

  •     بدین طریق قوایی شکوفا می گردند که به واسطه آنها برتری تاریخی سوسیالیسم بر کاپیتالیسم  تحقق می یابد.

 

 

 

۲۹

 

  •     طبقه کارگر به مثابه پیشرفته ترین طبقه اجتماعی، تحت رهبری حزب مارکسیستی ـ لنینیستی اش و در وحدت با دهقانان و دیگر زحمتکشان قدرت دولتی را تشکیل می دهد.

 

 

 

۳۰

 

  •     در سوسیالیسم، وحدت اخلاقی ـ سیاسی  خلق مبتنی بر منافع سیاسی و اقتصادی مشترک کلیه زحمتکشان است که خود را در مشترکیت آماج ها نمودار می سازد.

 

 

 

۳۱

 

  •     در سوسیالیسم آماجگزاری های مشترک کلیه طبقات و اقشار به این دلیل امکان پذیر است که سوسیالیسم با الزامات پیشرفت جامعتی و با منافع حیاتی بنیادی انسان ها مطابقت دارد:

 

 

 

الف

 

  •     سوسیالیسم ضامن صلح و انسانیت و عدالت و دموکراسی و آزادی است.

 

 

 

ب

 

  •     خط بنیادی ماهوی سوسیالیسم را مبارزه در راه صلح تشکیل می دهد.

 

 

 

پ

 

  •     سوسیالیسم آزادی واقعی شخصیت را ، برابر حقوقی همه انسان ها را بی اعتنا به جهان بینی و مذهب و «نژاد» و ملیت و مقام اجتماعی شان تأمین می کند.

 

 

 

ت

 

  •     سوسیالیسم برابری سیاسی و اقتصادی زن را جامه عمل می پوشاند.

 

۳۲

 

  •     «تنها سوسیالیسم و کمونیسم است که می تواند اشتیاق دیرین انسان ها به آزادی، برابری و برادری را، به صلح  و انسانیت و عدالت را، به زندگی فرهنگسرشار در امنیت اجتماعی و مملو از کار معنامند و و شعف زندگی را برآورده سازد.»

 

  •     (برنامه حزب سوسیالیستی واحد آلمان، ۱۹۶۳، ص ۱۳)

 

 

 

۳۳

 

  •     در جامعه سوسیالیستی، میان زحمتکشان روابط جدیدی، یعنی روابط سوسیالیستی توسعه می یابد.

 

 

 

۳۴

 

  •     مشخصه این روابط جدید، هم در عرصه تولید و هم در خارج از عرصه تولید را همکاری رفیقانه و کمک متقابل تشکیل می دهد.

 

 

 

۳۵

 

  •     خصایص متعالی انسان های جامعه سوسیالیستی را شعور بالا، شعف کاری و احساس مسئولیت نسبت به جامعه، انترناسیونالیسم و میهن پرستی تشکیل می دهند.

 

 

 

۳۶

 

  •     پس از درهم شکستن انحصار آموزشی ـ پرورشی کاپیتالیستی، آموزش و پرورش و فرهنگ از آن کلیه زحمتکشان می گردد، هستی زحمتکشان استغنا کسب می کند و شخصیت آنها توسعه می یابد.

 

 

 

۳۷

 

  •     زحمتکشان می توانند به برکت آموزش و پرورش عمومی و تخصص حرفه ای عالی به جامعه بیشتر خدمت کنند و بدین طریق شرایط لازم را برای بهره مندی بیشتر از جامعه و ارضای هر چه بهتر منافع شخصی خود فراهم آورند.

 

 

 

۳۸

 

  •     زحمتکشان در اثر امحای استثمار، هم در کارشان و هم در ایام فراغت شان به یکسان تکانه های لازم را برای توسعه شخصیت خویش دریافت می کنند.

 

  

۳۹

 

  •     محتوای ماهوی سیستم جامعتی توسعه یافته سوسیالیسم را  قبل از همه، دموکراسی و توسعه شعور زحمتکشان تشکیل می دهند.

 

 

 

۴۰

 

  •     همکاری برای تشکیل روابط جامعتی نوین میان انسان ها در تولید و همه عرصه های حیات به نیاز واقعی مبدل می شود.

 

 

 

۴۱

 

  •     همکاری هر چه مؤثرتر زحمتکشان آلمان دموکراتیک در بریگادها و در همبودهای کار سوسیالیستی، در شوراهای جدیدتر، در تعاونی ها، در شوراهای جامعتی و در کمیته های تولید دال بر این امر است.

 

 

 

۴۲

 

  •     تحقق آماجگرایانه سیستم آموزشی ـ پرورشی یکپارچه  منجر بدان می شود که هر شهروند دولت در طول کل حیاتش می آموزد و معارف و استعدادهای خود را بر طبق الزامات جامعتی تکمیل می کند.

 

 

 

۴۳

 

  •     نفوذ ایده ئولوژی سوسیالیستی در کلیه حوزه های حیات جامعتی تأثیر تعیین کننده ای در رفتار اجتماعی انسان ها در سوسیالیسم دارد.

 

 

 

۴۴

 

  •     تشکیل سیستم جامعتی توسعه یافته سوسیالیسم شرایط لازم را برای گذار به کمونیسم فراهم می آورد.

 

 

 

۴۵

 

  •     گذار از سوسیالیسم به کمونیسم روندی تدریجی است  که در آن شرایط مادی و فکری لازم برای ساختمان جامعه بی طبقه، یعنی جامعه کمونیستی فراهم می آید.

 

 

 

  •     مراجعه کنید به سوسیالیسم علمی

 

 

 

پایان

 

 

سوسیالیسم

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن
اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت 

و دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6111

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6122

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6141

 

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6148

 

۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6156

 

پایان

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۶۸۰)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن
اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت 

و دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین

 

سوسیالیسم

ادامه 

 

۳۹

·    محتوای ماهوی سیستم جامعتی توسعه یافته سوسیالیسم را  قبل از همه، دموکراسی و توسعه شعور زحمتکشان تشکیل می دهند.

 

۴۰

·    همکاری برای تشکیل روابط جامعتی نوین میان انسان ها در تولید و همه عرصه های حیات به نیاز واقعی مبدل می شود.

 

۴۱

·    همکاری هر چه مؤثرتر زحمتکشان آلمان دموکراتیک در بریگادها و در همبودهای کار سوسیالیستی، در شوراهای جدیدتر، در تعاونی ها، در شوراهای جامعتی و در کمیته های تولید دال بر این امر است.

 

۴۲

·    تحقق آماجگرایانه سیستم آموزشی ـ پرورشی یکپارچه  منجر بدان می شود که هر شهروند دولت در طول کل حیاتش می آموزد و معارف و استعدادهای خود را بر طبق الزامات جامعتی تکمیل می کند.

 

۴۳

·    نفوذ ایده ئولوژی سوسیالیستی در کلیه حوزه های حیات جامعتی تأثیر تعیین کننده ای در رفتار اجتماعی انسان ها در سوسیالیسم دارد.

 

۴۴

·    تشکیل سیستم جامعتی توسعه یافته سوسیالیسم شرایط لازم را برای گذار به کمونیسم فراهم می آورد.

 

۴۵

·    گذار از سوسیالیسم به کمونیسم روندی تدریجی است  که در آن شرایط مادی و فکری لازم برای ساختمان جامعه بی طبقه، یعنی جامعه کمونیستی فراهم می آید.

 

·    مراجعه کنید به سوسیالیسم علمی

 

پایان

ادامه دارد.

مأمور کوچولوی راه آهن و قطار سیرک

 

 

جینا روک پاکو

 

برگردان میم حجری

 

· در یکی از روزهای جمعه، مأمور کوچولوی راه آهن نیمروی خود را هنوز تا آخر نخورده بود، که قطار عجیب و غریبی در ایستگاه توقف کرد.

 

· قطار پر بود از حیوانات مختلف.

 

· در یک قسمت قطار، میمون ها نشسته بودند.

 

· میمون ها کت قرمز و آبی بر تن داشتند و جدی جدی از پنجره قطار به بیرون نگاه می کردند.

 

· در قسمت دیگر قطار، خرس قطبی مادر با بچه اش ایستاده بود.

 

· در قسمت های دیگر قطار، اسب ها، سگ های دریائی، شیرها، ببرها و فیل ها قرار داشتند.

 

· و در قسمت آخر قطار زرافه ایستاده بود.

· زرافه بسیار بزرگی که مأمور کوچولوی راه آهن برای دیدنش می بایستی سرش را پائین بیاورد.

 

· «سلام!»

· دلقک رنگارنگی که به رنگین کمان شباهت داشت، از قطار پائین پرید و گفت.

 

· «ما سیرک هستیم و می خواهیم سفر کنیم.»

 

· بعد به راه افتاد و حیوانات سیرک را ورانداز کرد.

 

· «همه چیز رو به راه است!»، با صدای بلند گفت.

 

· مأمور کوچولوی راه آهن به جای دادن سیگنال حرکت، قیافه عجیبی به خود گرفت.

 

· «با زرافه نمی توانید از زیر پل بگذرید»، مأمور کوچولوی راه آهن گفت.

 

· «ما باید از زیر پل بگذریم»، راننده قطار گفت.

· «ما که نمی توانیم برای همیشه اینجا بمانیم.»

 

· مأمور کوچولوی راه آهن نردبامی آورد و متری برای اندازه گیری پل.

 

· «سه و نیم متر»، راننده قطار گفت.

 

· «حالا زرافه را اندازه می گیریم.»

· دلقک گفت و نردبام را به گردن زرافه تکیه داد و از پله های آن بالا رفت.

 

· «پنج متر و چهل سانتیمتر» اندازه زرافه بود.

 

· «پس خیلی بزرگ است»، مأمور قطار گفت.

 

· «کی میگه که زرافه خیلی بزرگ است؟»، دلقک گفت.

· «پل خیلی کوتاه است!»

 

· «زرافه باید پائین بیاید»، راننده قطار گفت.

· «و گرنه نمی توانیم به راه خود ادامه دهیم.»

 

· «آخ، نه»، دلقک سرش را تکان داد و گفت.

· «زرافه را کسی حق ندارد، پیاده کند.

· برای اینکه زرافه بلیط قطار خریده است.»

 

· «فرق نمی کند که زرافه بلیط قطار خریده و یا نخریده»، راننده قطار گفت.

 

· طولی نمی کشد که دعوا و مرافعه شروع می شود.

 

· حتی حیوان ها شروع می کنند به طرفداری از یکی از طرفین دعوا.

· اسب ها شیهه می کشند.

· سگ های دریائی پارس می کنند.

 

· فیلها شیپور می زنند.

 

· خرس قطبی می توپد.

 

· ببرها می خروشند.

 

· شیرها می غرند.

 

· میمون ها مشت بر پنجره قطار می کوبند.

 

· فقط زرافه است که بی طرفانه و دوستانه به تماشای ماجرا می پردازد و چنان وانمود می کند که انگار ماجرا کوچک ترین ربطی به او ندارد.

 

· وقتی همه از دعوا خسته می شوند و حرص شان می خوابد، فکری به ذهن مأمور کوچولوی راه آهن می رسد.

 

· مأمور کوچولوی راه آهن می پرد به باغ و برگ هائی را با خود می آورد و می اندازد جلوی زرافه.

 

· «حالا نگاه کنید!»، مأمور کوچولوی راه آهن می گوید.

 

· زرافه سرش را پائین می آورد و شروع به خوردن برگ ها می کند و دو متر کوتاه تر می شود.

 

· آنگاه قطار می تواند از زیر پل بگذرد.

 

· «چنین باید کرد!»

· مأمور کوچولوی راه آهن زیر لب با رضایت خاطر می گوید و تمام روز احساس خوبی دارد.

 

پایان

درنگی در شعری از فریدون مشیری تحت عنوان «مسافر»

 

 

فریدون مشیری

(۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۹)

 

درنگی 

از 

میم حجری

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6108

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6120

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6123

 

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6130

 

۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6136

 

۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6153

 

پایان

درنگی در شعری از فریدون مشیری تحت عنوان «مسافر» (۶) (بخش آخر)

 

 

فریدون مشیری

(۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۹)

 

درنگی 

از 

میم حجری

 

۱

به 

این سفر 

که 

کجا می روم؟ 

چه خواهم شد ؟

مشیری

 به مثابه مسافر عاطل و باطل و منفعل و معطل

کنار پنجره قطار جهان

مثل بقیه مسافران

ایستاده است

و

«می اندیشد»

به

مقصد و آخر و عاقبت خویش.

 

این «اندیشه» ناقص، از آن خود مشیری مسافر نیست.

 

این اندیشه را مولانا

به صورت همه جانبه تر و کامل تر و دیالک تیکی تر

صدها سال قبل

تبیین داشته است:

 

روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که 

چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از 
کجا
 آمده ام
 آمدنم
 بهر چه بود
به 

کجا
 می روم 
آخر ننمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا 

چه بوده است مراد وی از این ساختنم

آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم
رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم


مرغ باغ ملکوتم 
نِیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم


کیست آن گوش که او می شنود آوازم
یا 

کدام است سخن می کند اندر دهنم

کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا 

چه جان است 
نگویی که منش پیرهنم

تا 
به
 تحقیق 
مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم 

نفسی دم نزنم

می وصلم بچشان
 تا 
در زندان ابد
به 

یکی عربده 
مستانه
 به هم درشکنم

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم


تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار 

یکی دم نزنم
 

مولانا

اندیشنده تر و خردگراتر از مشیری

است.

 

این شعر مولانا

باید

مستقلا

تحلیل شود

تا

ضمنا

عقب ماندگی مشیری از قافله تفکر روشن گردد.

 

۲

به 

این سفر 

که 

کجا می روم؟ 

چه خواهم شد ؟

 

البته این سؤال ناقص الخلقه مشیری

با

نیهلیسم فلسفی او 

در

تضاد است.

 

به 

سرنوشت بشر

به

 این حکایت غمگین که «زندگی» نامند

به 

این هیاهوی دیوانه وار بر سر هیچ!

 

اگر

زندگی

هیاهویی بر سر هیچ باشد،

مشیری دیگر نباید بپرسد که هدف و مقصد و مقصود از زندگی چیست و سرانجامش چه خواهد شد.

 

۳

به

 آسمان، 

به 

پرنده، درخت، دریا، کوه

به 

گرم پوئی باد،

به 

سرد مهری ماه،

که 

بی خیال تر از آفتاب می گذرد.

 

مشیری

ضمنا

به

عناصر طبیعت

«می اندیشد»

به

باد 

که

گرم می پوید

به

ماه

که

 سردمهر است

و

بی خیال تر از آفتاب می گذرد.

 

حتما

قطار جهان مشیری در استوا حرکت می کرده است 

که

باد گرم

در بین بوده است.

 

اگر از سیبری می گذشت،

مشیری

به

سردپویی باد

«می اندیشید.»

 

حالا

چرا

ماه

سردمهر است

و

منظور از سردمهری چیست؟

 

مشیری در این بند شعر

دوئالیسم دیگری را مطرح می سازد:

دوئالیسم گرم و سرد

را.

 

۴

کنار پنجره ام (هستم) با خیال خود،

 ناگاه

صدای سوت قطار

ز مهلتی که نمانده است، 

می دهد هشدار

که

 قدر نیم نفس 

منتظر نخواهد شد.

 

پیاده باید شد!

در

 آن کرانه بی انتها، 

در 

آن تاریک.

 

خدا را صد هزار شکر

که

بالاخره

مقصد مشیری

معلوم شد:

کرانه ای بی کران

و

ظلمتکده ای آنچنان.

 

۵

تنم به سان غریقی است در کشاکش موج

نه 

هیچ راه گریزی به بی کران فضا

نه 

هیچ ساحل امنی در این افق پیدا

نه 

هیچ نقطه پایاب

 و

آب می گذرد.

 

مشیری مسافر

در این بند آخر شعر

به

شناگری ماهر

استحاله می یابد

که

با

امواج رود در کشمکش است

و

همه

درها و پنجره ها

به

رویش بسته است:

نه

می تواند به فضا بپرد

نه

می تواند به ساحل برسد

و

نه

حتی

می تواند به اعماق رود سقوط کند.

 

پایان

درنگی در مدل حاکمیت مد روز بورژوازی انحصاری (۹)

 

تئوری و تاریخ

شعور و وجود مبتنی بر آگاهی

 

در

سرمایه داری انحصاری

اندره ئا هورنونگ

یورگن لوید

جان مایر

 

عصر ما

هفته نامه سوسیالیستی

(ارگان ح. ک. آلمان) 

(۱۰ ژوئیه ۲۰۲۰)

 

درنگی 

از 

شین میم شین

 

 

ت

بورژوازی انحصاری

مدلی از حاکمیت

را

به

خدمت می گیرد

که

مبتنی بر توافق و تأیید توده است.

 

۱

دم از مدل حاکمیتی بر اساس توافق و تأیید توده

فقط

در

صورتی

می تواند حاوی اعتبار علمی باشد

که

توده

سلب سوبژکتیویته (فاعلیت)

نشده باشد.

 

۲

آلت دست قرار دادن و به میل خود رقصاندن توده مانی پولیزه گشته و خرفت و خر

کار دشواری نیست.

 

۳

طبقه حاکمه امپریالیستی

زرادخانه ای از ترفندهای و ساز و برگ ها در اختیار دارد.

 

۴

توده

به

روز عروسک خیمه شب بازی در دست طبقه حاکمه امپریالیستی افتاده است.

 

۵

توده

خیلی زور بزند

به

یکی از احزاب رنگارنگ طبقه حاکمه

رأی می دهد.

 

۶

در نتیجه آب به آسیاب همیشه گردان طبقه حاکمه می ریزد.

 

۷

طبقه حاکمه

حتی رؤسای جمهوری و صدر اعظم های چند سال بعد

را

پیشاپیش

محبوبیت توده ای

می بخشد

و

در

آب نمک

می خواباند.

 

۸

اکنون

به

مدد هوش مصنوعی (کائی)

جزئیات روان شناسی توده

حتی

آنالیزه و تعیین می شود.

 

۹

هر جوینده ای، لایک زننده ای، کامنت نویسی، وبلاگ نویسی، در جهان مجازی

همزمان

جست و جو شونده ای

است.

 

۱۰

هر لغتی

حتی

که

کسی در گوگول ـ مغول می جوید،

رد پایی

از

جهان بینی خود

باقی می گذارد.

 

۱۱

بی دلیل نبود

که

فیس بوک

در

انتخابات ترامپ

میلیون ها دلار

به

جیب زد.

 

۱۲

دیالک تیک غریبی وارد کردوکار طبقه حاکمه شده است:

معاییر ارزشی توده

به

طرز لاینقطع

تعیین می شود.

 

مثلا

عیاشی و زن ستیزی و ج. کشی و ج.

به

مقام فضیلتی اخلاقی

ارتقا داده می شود.

 

بعد

به

ترامپ

رهنمود داده می شود

که

بگوید:

«زنان در دست مردان موش و موم اند.

مثلا

من

که

مرد مردانم

دست به همه جای زنان می زنم.»

 

۱۳

بدین طریق

مش ترامپ

خرمن رأی خلایق فاقد اخلاق از هر نوع را

درو می کند.

 

۱۴

بی دلیل نبود که بیل کلبه تین

در

سفر به اروپا

در

تله ویزیون

جلوی صدها تماشاچی زن گفت:

«من با منشی ام هم سر و سری داشته ام»

و

خرمن خنده و هلهله و هورا و توافق و تأیید از تماشاچیان عمدتا زن

درو کرد.

 

۱۵

آیا می توان از توافق و تأیید آزادانه و آگاهانه توده با مدل حاکمیتی

سخن گفت؟

 

۱۶

معاییر ارزشی و اخلاقی توده

را

طبقه حاکمه

تعیین می کند

و

بعد

مأمور خود را به همان معاییر ارزشی و اخلاقی مجهز می سازد

تا

توده

به

او

داوطلبانه و فخر فروشانه و مغرورانه

رأی دهد و شق القمر کند.

 

۱۷

اخیرا

که

در

طویله امریکا

جوانان و سیاه پوستان

به

مجسمه ها

حمله می کردند

و

شق القمر می کردند،

پلیس های سفید و سیاه

به

«توافق و تأیید» آنان

زانو می زدند و ضمنا به معترضان بی  خبر از تئوری رهایش نهایی

رهنمود عنقلابی می داند:

«بروید انتخاب کنید.»

 

۱۸

ولی

توده عاصی

نمی پرسید:

«آخر چه کسی را باید انتخاب کنیم؟»

 

۱۹

چون

انتخابات پر هزینه

معرکه ای عوام فریبانه

برای انتخاب یکی از دو نماینده طبقه حاکمه واحدی

است.

 

۲۰

با

انتخاب اوبامای سیاه پوست

نه

در

خود طویله

و

نه

در خارج از طویله

تغییری رخ نداده است.

 

۲۱

میان حزب دموکرات و جمهوری خواه

به

لحاظ ماهیت طبقاتی

کمترین تفاوتی

وجود ندارد.

 

۲۲

در

سایر ممالک امپریالیستی

هم

قضیه

از

همین قرار است.

 

۲۳

آنچه که توده بیش از هر چیز و قبل از هر چیز

نیاز دارد،

حزب توده

است.

 

ادامه دارد.

درنگی در شعر سهراب سپهری (بخش دوم)

 

درنگی

از

ربابه نون

 

 

 ۱۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5711

 

۱۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5721

 

۱۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5735

 

۱۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5746

 

۱۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5781

 

۱۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5790

 

۱۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5933

 

۱۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6021

 

۱۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6115

 

۲۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6149

 

ادامه دارد.

شعری از اخوان تحت عنوان «شادی نماند»

 

شادی نماند ...

مهدی اخوان ثالث



 

شادی نماند و شور نماند و هوس نماند

سهل است این سخن، که مجال نفس نماند

 

فریاد از آن کنند که فریادرس رسد

فریاد را چه سود، چو فریادرس نماند؟

 

کوکو، کجاست؟ 

قمری مست سرود خوان؟

جز مشتی استخوان و پر اندر قفس نماند

 

امید 

در به در شد 

و 

از 

کاروان شوق

جز ناله ای ضعیف ز مسکین جرس نماند

 

توفانی از غبار بماند و سوار رفت

بس برگ و بار بیهده ماند و فرس (اسب) نماند

 

سودند سر به خاک مذّلت، کسان چو باد

در برج های قلعه ی تدبیر، کس نماند

 

کارون و زنده رود پر از خون دل شدند

اترک شکست، عهد و وفای ارس نماند!

 

تنها 

نه 

«خصم»

 رهزن ما شد، 

که 

«دوست» 

هم

چندان که پیش رفتش از او باز پس نماند

 

رفتند و رفت هر چه فریب و دروغ بود

تا مرگ

- این حقیقت بی رحم -

 بس نماند

 

تابنده باد مشعل می کاندرین ظلام

موسی بشد به وادی ایمن 

قبس نماند

 

برخیز امید و چاره ی غم ها ز باده خواه

ور نیست، 

پس چه چاره کنی؟ 

چاره پس نماند!

 

پایان

ویرایش

از

تارنمای دایرة المعارف روشنگری

درنگی در شعر سهراب سپهری (۲۰)

 

سهراب سپهری

حجم سبز

و پیامی در راه

 

روزی

خوام آمد و پیامی خوام آورد.

 

در رگ ها، نور خواهم ریخت

و صدا خواهم در داد:

«ای سبدهاتان پر خواب!

سیب آوردم، 

سیب سرخ خورشید.»

 

خواهم آمد، 

گل یاسی به گدا خواهم داد.

 

زن زیبای جذامی را،

 گوشواری دیگر خواهم بخشید.

 

کور را خواهم گفت: 

«چه تماشا دارد باغ!»

 

دوره گردی خواهم شد، 

کوچه ها را خواهم گشت. 

جار خواهم زد: 

«آی، شبنم ، شبنم ، شبنم.»

 

رهگذاری خواهد گفت: 

«راستی را، 

شب تاریکی است.»

 

کهکشانی خواهم دادش.

 

روی پل دخترکی بی پا ست ، 

دب آکبر را بر گردن او خواهم آویخت.

 

هر چه دشنام، 

از لب ها خواهم بر چید.

هر چه دیوار، 

از جا خواهم برکند.

 

رهزنان را خواهم گفت: 

«کاروانی آمد

 بارش لبخند!»

 

ابر را،

 پاره خواهم کرد.

 

من گره خواهم زد، 

چشمان را با خورشید،

 دل ها را با عشق ، 

سایه ها را با آب،

 شاخه ها را با باد.

و 

به هم خواهم پیوست، 

خواب کودک را با زمزمه زنجره ها.

 

بادبادک ها، به هوا خواهم برد.

گلدان ها، آب خواهم داد.

 

خواهم آمد، 

پیش اسبان، گاوان،

 علف سبز نوازش

خواهم ریخت.

 

مادیانی تشنه.

سطل شبنم را خواهد آورد.

 

خر فرتوتی در راه.

 من مگس هایش را خواهم زد.

 

خواهم آمد 

سر هر دیواری، 

میخکی خواهم کاشت.

پای هر پنجره ای،

 شعری خواهم خواند.

هر کلاغی را، 

کاجی خواهم داد.

مار را خواهم گفت: 

«چه شکوهی دارد غوک!»

 

آشتی خواهم داد.

آشنا خواهم کرد.

راه خواهم رفت.

نور خواهم خورد.

دوست خواهم داشت.

 

پایان

ویرایش

از

تارنمای دایرة المعارف روشنگری

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۶۷۹)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن
اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت 

و دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین

 

سوسیالیسم

ادامه 

 

۳۲

·    «تنها سوسیالیسم و کمونیسم است که می تواند اشتیاق دیرین انسان ها به آزادی، برابری و برادری را، به صلح  و انسانیت و عدالت را، به زندگی فرهنگسرشار در امنیت اجتماعی و مملو از کار معنامند و و شعف زندگی را برآورده سازد.»

·    (برنامه حزب سوسیالیستی واحد آلمان، ۱۹۶۳، ص ۱۳)

 

۳۳

·    در جامعه سوسیالیستی، میان زحمتکشان روابط جدیدی، یعنی روابط سوسیالیستی توسعه می یابد.

 

۳۴

·    مشخصه این روابط جدید، هم در عرصه تولید و هم در خارج از عرصه تولید را همکاری رفیقانه و کمک متقابل تشکیل می دهد.

 

۳۵

·    خصایص متعالی انسان های جامعه سوسیالیستی را شعور بالا، شعف کاری و احساس مسئولیت نسبت به جامعه، انترناسیونالیسم و میهن پرستی تشکیل می دهند.

 

۳۶

·    پس از درهم شکستن انحصار آموزشی ـ پرورشی کاپیتالیستی، آموزش و پرورش و فرهنگ از آن کلیه زحمتکشان می گردد، هستی زحمتکشان استغنا کسب می کند و شخصیت آنها توسعه می یابد.

 

۳۷

·    زحمتکشان می توانند به برکت آموزش و پرورش عمومی و تخصص حرفه ای عالی به جامعه بیشتر خدمت کنند و بدین طریق شرایط لازم را برای بهره مندی بیشتر از جامعه و ارضای هر چه بهتر منافع شخصی خود فراهم آورند.

 

۳۸

·    زحمتکشان در اثر امحای استثمار، هم در کارشان و هم در ایام فراغت شان به یکسان تکانه های لازم را برای توسعه شخصیت خویش دریافت می کنند.

 

ادامه دارد.

سمیوتیک (علم العلائم) (۲) (بخش آخر)

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

 شین میم شین

 

۱۴

·    سمیوتیک را می توان به سه و یا به چهار «زیررشته» تقسیم بندی کرد:

 

الف

·    پراگماتیک

 

ب

·    سمانتیک

پ

·    سینتاکتیک  

ت

·    سیگماتیک (به فرض این که آن را جزو سمانتیک نشماریم).

 

۱۵

·    در پراگماتیک هر علامتی در رابطه چهار عضوی از قرار زیر مورد بررسی قرار می گیرد:

 

الف

·    انسان به مثابه سازنده و پذیرنده علائم،

ب

·    علامت،

پ

·    معنی علامت  

ت

·    آنچه که علامتگذاری می شود. 

 

۱۶

·    در پراگماتیک، زبان در کلیه بافت های اجتماعی، پسیکولوژیکی و غیره در نظر گرفته می شود.

 

۱۷

·    اگر انسان را به مثابه سازنده و پذیرنده علائم مورد صرفنظر قرار دهیم، و فقط نکات زیرین را در نظر بگیریم، آنگاه به سمانتیک می رسیم:

 

الف

·    رابطه علامت با معنی آن  

 

ب

·    رابطه علامت با آنچه که علامتگذاری می شود.

 

۱۸

·    رابطه علامت با دسیگنات موضوع خاص سیگماتیک است.

 

۱۹

·    اگر در رابطه چهار عضوی یاد شده انسان و معنی علائم را مورد صرفنظر قرار دهیم و فقط علائم و نحوه پیوند آنها با یکدیگر (مثلا قاعده توالی و ترتیب کلمات و غیره) را در نظر بگیریم، به عرصه سینتاکتیکی سمیوتیک عمومی می رسیم.

 

 

پایان

درنگی در شعر سیاوش کسرایی تحت عنوان «هدیه برای خاک» (بخش دوم)


 

هدیه برای خاک

  سیاوش کسرایی 

 

ویرایش و تحلیل

از

ربابه نون

 

۱۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6066

 

۱۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6082

 

۱۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6094

 

۱۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6100

 

۱۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6112

 

۱۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6119

 

۱۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6132

 

۱۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6145

 

پایان