خرد ـ انسان ـ تاریخ (۱۰۲)

 

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

فصل هفتم

 

اعلام فلسفی استقلال انسان

توسط ایمانوئل کانت

 

 

 

ایمانوئل کانت

(۱۷۲۴ ـ ۱۸۰۴)

برجسته ترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان

 

۲۷

·    تلاش کانت در جهت جا باز کردن برای آزادی اراده انسانی، علاوه بر جا باز کردن برای قانونمندی عینی حوادث طبیعی و انطباق بخشیدن به هر دو گشتاور (ممان) به یکسان تعیین کننده ی هستی انسانی، در واقعیت جامعه ای به اکتیویته  اقتصادی و سیاسی بورژوازی ترقیخواه در جامعه فئودالی مطلقه مربوط می شود و در راستای اثبات فلسفی آن بوده است.

 

۲۸

·     تبیین همه جانبه این مسئله در فلسفه کانت، سبب می شود که فلسفه او شروع فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان محسوب شود.

 

۲۹

·     پیشرفت فلسفی بعدی در آلمان، در فضایی سیر می کند که کانت با مسئله گزاری خود فراهم آورده است و انعکاس دینامیک جامعه ای ـ اجتماعی زمانه بوده است.

 

۳۰

·    تنها در این پیوند می توان گذار از کانت به فیشته را و توسعه ذاتی فلسفه فیشته را حداقل تا نقطه عطف قرن درک کرد.

 

۳۱

·    فلسفه کانت و فیشته هر دو با توجه به حوادث تاریخی ـ جامعه ای آخرین ۱۵ سال قرن ۱۸ تشکیل می شوند.

 

۳۲

·    از آنجا که فیشته شخصا در زمان انقلاب فرانسه زنده بود، این واقعیت امر در فلسفه اش چشمگیرتر است تا در تفکر کانت که فلسفه اش در دوره انقلابی بورژوازی (در مرحله تدارک انقلاب بورژوایی) توسعه یافته است.

 

۳۳

·    فیشته برای برآمدن از عهده حل مسئله اساسی دوران (یعنی انقلاب بورژوایی برای او)، وابستگی تفکر به اوبژکت را از فلسفه کانت حذف می کند.

 

۳۴

·    برای اینکه او در شرایط تاریخی ـ جامعه ای موجود، فقط بدین طریق می تواند فضای لازم را برای اثبات فلسفی اکتیویته انسانی به دست آورد.

·    (مانفرد بور، «انقلاب و فلسفه. فلسفه آغازین فیشته و   انقلاب فرانسه»، ۱۹۶۵)

 

۳۵

·    اینکه فیشته از موضع ایدئالیستی ـ ذهنی اش قادر به حل مسئله نبود، بحث دیگری است.

 

۳۶

·     این جریان اما شرط لازم برای توسعه بعدی فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان از موضع فیشته در گذر از فلسفه شلینگ تا رسیدن به فلسفه هگل بود.

·    (مانفرد بور، «گذار از فیشته به هگل.»  ۱۹۶۵)

 

۳۷

·     مسئله تاریخی ـ جامعه ای اساسی زمانه، که کانت در تلاش برای حل آن بود، با حل مسئله اساسی فلسفه کلاسیک بورژوایی یکسان بوده است.

 

۳۸

·    کانت با حرکت از شناخت مته متیکی طبیعت و در مرزبندی با فلسفه راسیونالیستی و فلسفه امپیریستی ماقبل خود، در عرصه تئوریکی، حل این مسئله اساسی را در اثرش تحت عنوان «نقد خرد محض» و در عرصه عملی، در اثرش تحت عنوان «نقد خرد عملی» به عهده می گیرد.

 

۳۹

·    فلسفه کانت بدین طریق به دو قسمت تجزیه می شود:

 

الف

·    فلسفه تئوریکی (نظری)

 

ب

·    فسفه پراتیکی (عملی)

 

۴۰

·    کانت در فلسفه تئوریکی (نظری) اش، در وهله اول، تئوری شناخت را توسعه می دهد.

 

۴۱

·    و در فسفه پراتیکی (عملی) اش، اتیک، استه تیک، فلسفه تاریخ، فلسفه حقوق، فلسفه مذهب را توسعه می دهد.

 

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۱۷۸)

 

 جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

شهامت حراست از حقیقت

 

بی بی سی:

چه زمانی به بولیوی بر خواهید گشت؟

 

مورالس:

هنوز نمی دانم

اما این هر وقتی می تواند باشد.

 

به بولیوی برخواهم گشت

تا بر ضد پیروان شما

مبارزه کنم

و

برضد گزارشگرانی از نوع شما که از کودتا و ارتجاع راستگرا

حمایت می کنید.

 

بی بی سی:

که علیه من مبارزه کنید؟

 

مورالس:

علیه دروغ پراکنی های شما.

 

از اوتوپی تا واقعیت

 

۱

ممنون از هماندیشی.

 

۲

احزاب ضد پرولتری با احزاب توده ای در مقیاس جهانی

فقط و فقط

زمانی متحد شده اند

که

حزب توده

قوی ترین حزب در جامعه بوده است.

 

۳

این اتحادها و ائتلاف ها

تحمیلی به احزاب ضد پرولتری بوده اند

و

ضمنا

برای تخریب حزب توده از درون و تسخیر آن در درازمدت بوده اند.

 

۴

مثال

حزب توده چین

با

حزب کومین تانک

بر ضد استعمار ژاپن

متحد شد

 

۵

برای اینکه حزب توده چین

توده ای بود و قوی بود.

 

۶

مثال دیگر

احزاب بورژوایی در آلمان شرقی

با

حزب توده متحد شدند

 

۷

برای اینکه حزب توده

سرکردگی در جامعه را در دست داشت.

 

۸

پس از سقوط شوروی

همه این احزاب بروژوایی

در طرفة العینی

به

ریشه برگشتند و حزب متحده آلمان

انگاری دود شد و رفت هوا.

 

۹

برو قوی شود

اگر عزت جهان طلبی

که در طویله دنیا

ضعیف منفور است.

 

۱۰

حزب توده

باید

طبقه و توده را دریابد

تا

ارج درخور یابد

و

حزب توده شود.

 

۱۱

امروزه در اوپوزیسیون ضد جماران

احدی حتی نمی توان پیدا کرد که ذره ای صداقت داشته باشد

 

۱۲

اتحاد با چنین کسانی

صاف و صوف کردن

ستون فقرات خویش

برای خنجر ناگهانی است

 

از این دیار چو غرش شیران گذشت و رفت

این عوعوی سگان شما نیز بگذرد.

فرغانی

 

۱

آره.

شاعر

 

۲

این گذشت ها و گذشتن ها

حنای پس از عروسی

اند

که

به درد گذاشتن بر سر نمی خورد.

 

۳

بر خاندان پهلوی هم گذشت.

 

۴

ولی پس از انتقال دهها میلیارد دلار از ثروت معصوم ملی به خارج.

 

۵

در حساب های بانکی اجامر جماران در خارج از طویله

ارقام نجومی گزارش می شود.

 

۶

اصلا به جنبش هم نیازی ندارند.

 

۷

بسان باتیستا

داوطلبانه هم می توانند بروند

و

فیدل ها

با چند صد نفر چریک

می توانند خرابه را تسخیر کنند.

 

۸

کس

چه می داند.

 

ایراد بنیادی حزب توده

بی بنیادی جبهه های کذایی مورد نظر آن بوده است.

 

۱

این طرز «تفکر» مکانیکی و سطحی

در عمل

ورشکست شده است

و

برای حزب توده بسیار گران تمام شده است

 

۲

نوعی انتحار برای حزب توده بوده است.

 

۳

حزب توده

هم

از

طبقه کارگر غافل بوده است

و

هم

از توده

 

۴

در

عوض

و درست به همین دلیل

دنبال احزاب و دار و دسته های طبقات اجتماعی ضد پرولتری

به تنهایی و به طور واهی و غیرواقعی (بدون تشکیل واقعی جبهه ای)

له له زده است

و

نابود گشته است.

 

۵

هیچکدام از دهها مدعی نمایندگی حزب توده

توده ای نیست.

 

۶

کاریکاتورهای چه بسا تهوع اور حزب توده اند.

 

۷

خروج از این بن بست

هنر بزرگی خواهد بود.

 

روی جبهه واحد ضد هر چیزی

باید بحث کرد.

 

۱

جبهه واحد

را

شازده رضا میلیاردر زاده

هم

می طلبد

و

هم

تبلیغ می کند.

 

۲

حتی فرمان تشکیل حزب کمونیست را هم صادر کرده است

 

۳

خرافه جبهه واحد

فی نفسه

نسخه رهایی بخش نیست.

 

۴

جبهه واحد می تواند دام و دانه باشد

 

۵

با همین شعار خرکی جبهه واحد

حمایت از اجامر مرتجع جهل و جنایت و جنون جماران توجیه شده است

 

۶

جبهه واحد

فقط در صورتی مفید و مؤثر می تواند باشد که تحت فرمانفرمایی پرولتاریای انقلابی و حزب انقلابی اش باشد

 

۷

یعنی

تشکیل جبهه واحد

بی قید و شرط نیست.

 

نعمات الهی و معذبات طبقاتی

 

۱

یکی از پاسدارهای عنگلاب اسلامی هم

در

ناآرامی ها به شهادت رسیده و روانه جنت شده است.

 

۲

دیروز شهادتش را در رسانه های ج. جنون

تهنیت می گفتند. 

 

۳

مشد حسن دیشب پایان نارضایتی ها و تظاهرات را اعلام کرد

و پیروزی جند الله را به امت تبریک گفت.

 

۴

ظاهرا توسط رسانه های خارجی

میس اینفرماسیون صورت گرفته بود.

 

۵

سه برابر کردن قیمت بنزین

در حقیقت

یکی از نعمات الهی است

و

نه

یکی از معذبات طبقاتی

 

فریدون مشیری

 

تفنگت را زمین بگذار

که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار

 

تفنگ دست تو یعنی زبان آتش و آهن

من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن

ندارم جز زبان دل، دلی لبریز مهر تو،

تو ای با دوستی دشمن!

 

زبان آتش و آهن

زبان خشم و خونریزی است

زبان قهر چنگیزی است

 

بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن

شاید

فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید

 

برادر گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار

تفنگت را زمین بگذار

 

تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو

این دیو انسان کش برون آید.

 

تو از آیین انسانی چه می دانی؟

 

اگر جان را خدا داده است

چرا باید تو بستانی؟

 

چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را

به خاک و خون بغلطانی ؟

 

گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی

و حق با تو ست،

ولی حق را ـ برادر جان ـ به زور این زبان نافهم آتشبار

نباید جست!

 

اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار

تفنگت را زمین بگذار!

 

پایان

 

۱

این شعر مشیری باید تحلیل شود.

 

۲

تفنگ ابزار است.

 

۳

ابزار در دیالک تیک ابزار و آماج وجود دارد.

 

۴

تعیین کننده آماج است و نه ابزار

 

۵

جورج بوش قبل از حمله به عراق

پیش آیة الله پاپ اعظم رفت

 

۶

یعنی

اجازه گرفت

و

فاجعه در خاوران خاور آغاز شد

 

۷

همان پاپی که پیامبرش

همین حرف های مشیری را زده بود

 

۸

ما این شعر مشیری را تحلیل خواهیم کرد

کیفیت هماندیشی با همنوعان چنگی به دل نمی زند.

 

۱

خلایق کامنت های همنوع شان را یا سرسری می خوانند و یا اصلا نمی خوانند.

 

۲

آماج خلایق

نه کشف حقیقت و حراست از آن

بلکه

اثبات تمایلات، نظرات و تخیلات خویش

به هر قیمت است.

 

۳

مناسبات تولیدی به معنی اقتصاد نیست.

 

۴

مناسبات تولیدی

قبل از همه

فرم مالکیت بر وسایل اساسی تولید است.

 

۵

مناسبات تولیدی

فرم است.

قالب است.

قابلمه است.

 

۶

این فرم باید محتوایی داشته باشد.

 

۷

ما شاید ۱۰۰ بار این محتوا را توضیح داده باشیم.

 

۸

حتی در چنیدن بحث با همنوعان هماندیش.

 

۹

بدون کشف این محتوا و اعلام نقش تعیین کننده اش در مناره ها

نمی توان

سیاست ح. ک. چین

را

درک کرد.

 

۱۰

مناسبات تولیدی

ضمنا

فقط در یک دیالک تیک وجود ندارد.

 

۱۱

فقط در دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی وجود ندارد

 

۱۲

مناسبات تولیدی در ان واحد در دو دیالک تیک بنیادی جامعه بشری وجود دارد:

یعنی

یک دیالک تیک ۳ عضوی تشکیل می یابد:

 

الف

دیالک تیک مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی) و روبنای ایده ئولوژیکی

 

ب

دیالک تیک مناسبات تولیدی و و ایکس؟ (نیروهای مولده)

 

۱۳

این ایکس

تعیین کننده مناسبات تولیدی است

و

مناسبات تولیدی

تعیین کننده روبنای ایده ئولوژیکی

از انجمله دولت و سیاست و قضاوت و مذهب و هنر و خرافه و ... و نهادهای سیاسی و مذهبی و هنری و قضایی و حقوقی و غیره است.

پیدا کنید 

ایکس

 را

 

۱۴

رابطه در هستی به طور کلی

اما دیالک تیکی است.

 

۱۵

مناسبات تولیدی هم در ایکس تأثیر مهمی می گذارد و از روبنای ایده ئولوژیکی تأثیر چشمگیری دریافت می کند.

 

۱۶

با ساده کردن مسائل جامعه بشری نمی توان آنها را درک کرد و توضیح داد

فقط می توان هارت و پورت کرد

 

ه. ا. سایه

 

با تمام خشم خویش

با تمام نفرت دیوانه وار خویش

می کشم فریاد:

ای جلاد!

ننگت باد!

 

آه، هنگامی که یک انسان

می کُشد انسان دیگر را،

می کُشد در خویشتن

انسان بودن را.

 

بشنو ای جلاد!

می رسد آخر

روز دیگرگون:

روز کیفر،

روز کین خواهی،

روز بار آوردنِ این شوره زار خون.

 

زیر این باران خونین

سبز خواهد گشت بذر کین.

وین کویر خشک

بارور خواهد شد از گلهای نفرین.

 

آه، هنگامی که خون از خشم سرکش

در تنور قلبها می گیرد آتش،

برق سرنیزه چه ناچیزست!

و خروش خلق

هنگامی که می پیچد

چون طنین رعد از آفاق تا آفاق،

چه دلاویز است!

 

بشنو ای جلاد!

می خروشد خشم در شیپور،

می کوبد غضب بر طبل،

هر طرف سر می کشد عصیان

و درونِ بسترِ خونینِ خشمِ خلق

زاده می شود طوفان.

 

بشنو ای جلاد!

و مپوشان چهره با دستان خون آلود!

می شناسندت به صد نقش و نشان مردم.

می درخشد زیر برق چکمه های تو

لکه های خون دامنگیر

و به کوه و دشت پیچیده است

نام ننگین تو با هر مرده باد خلق کیفرخواه.

 

و به جا مانده ست از خون شهیدان

برسواد سنگ فرش راه

نقش یک فریاد:

ای جلاد!

ننگت باد!

 

ادامه دارد.

نئوکانتیانیسم (۱)

 

 پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

 شین میم شین

 

۱

·      نئوکانتیانیسم جریان پرنفوذی در فلسفه بورژوائی واپسین آلمان در اواخرقرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی بوده است.

 

 

۲

·      نئوکانتیانیسم در سال های ۶۰ و ۷۰ قرن نوزدهم در رابطه تنگاتنگ با اتحاد بورژوازی بزرگ با ارتجاع فئودالی بر ضد پرولتاریای قدرتمند و رزمجوی آلمانی و بین المللی تشکیل می یابد.

 

۳

·      در این دوره ی تشدید مبارزات طبقاتی (تقریبا درست همزمان با کمون پاریس) فلسفه بورژوائی آلمان دوباره به کانت روی می آورد.

 

۴

·      جریان نئوکانتیانیستی در مدت کوتاهی موقتا به پرنفوذترین جریان فلسفی مبدل می شود.

 

۵

·      نئوکانتیانیسم ـ قبل از همه ـ با تعیین سه وظیفه ایدئولوژیکی برای خود که حل شان به نفع بورژوازی آلمان در آن زمان بوده، به جریان فلسفی حاکم بدل می شود:

 

الف

وظیفه اول

 

·      اولا نئوکانتیانیسم به طور  کلی می خواهد که از نفوذ ماتریالیسم فلسفی در علوم مختلف، به ویژه  در علوم طبیعی آن زمان (که مشاجره بر سر ماتریالیسم شاهد گویای آن است) و از ترویج سریع آن به مثابه   جهان بینی و جنبش آموزش ممانعت به عمل آورد، بدون اینکه بر تحقیقات مبتنی بر علوم دقیقه به مثابه   شالوده و پیش شرط شکوفائی بیشتر نیروهای مولده چشم پوشی کند.

 

ب

وظیفه دوم

 

·      ثانیا نئوکانتیانیسم در عین حال تلاش دارد که از تحقیق دقیق درعرصه علوم اجتماعی به خاطر حفظ حاکمیت طبقاتی و سرپوش نهادن بر مناسبات مبتنی بر استثمار جلوگیری کند و ترویج مذهب را تسهیل نماید.

 

پ

وظیفه سوم

 

·      ثالثا نئوکانتیانیسم وظیفه دارد که از تئوری توسعه که به مثابه   تئوری یکسان با سوسیالیسم علمی تلقی می شد، تفسیر اوولوسیونی صرف ارائه دهد و بدین طریق هر نوعی از دیالک تیک مربوط بدان را ارثیه غیرعلمی پوسیده از دوره متروک فلسفه قلمداد کند و بی اعتبار سازد.

 

۶

·      اندیشه توسعه در نئوکانتیانیسم به مثابه   پیشرفت در چارچوب پدیده از لحاظ ساختار و محتوا بی تغییر، مثلا پدیده سرمایه داری تلقی می شود.

 

۷

·      انجام سه وظیفه یاد شده در جریانات نئوکانتیانیستی به انحای مختلف صورت گرفته است، اما وجه مشترک همه آنها عبارت بود از وفادار ماندن به روح وظایف تعیین شده و انتخاب فلسفه کانت و یا فصولی از آن به مثابه   نقطه شروع کار.

 

ادامه دارد.

سیری در آثار مریم بهاری (۱۸)

 

کارت پستال

مریم بهاری

 

ویرایش و تحلیل

از

مسعود بهبودی

 

 

 

۱

نگاهی به من کرد و گفت:

مریم نامه از خاله رعناس.»

 

سؤال

این

است

که

پستچی

هویت فرستنده نامه

را

چگونه کشف می کند؟

 

احتمالا

از

روی پاکت نامه:

خدمت مادر عزیزم آبا

رعنا.

 

۲

امروز ماهم نامه داشتیم

بدو بدو رفتم تا به آبا مژده بدهم:

«آبا جان، آبا جان، ازخاله نامه

آمده.»

 

این شعف و شادی دخترک

شعف و شادی اصیل و عمیقی

است.

 

خاله

برای کودکان

مادر ثانی

است.

 

خاله

حتی

مادرتر از مادر

است.

 

کودکان

اسراری

را

با

خاله

در میان می نهند که از مادر پنهان می دارند.

 

 

رومن رولان

در

اثرش تحت عنوان «ژان کریستف»

در

رابطه

با

رابطه کودک با خاله

دهها صفحه سیاه کرده است.

 

 

عشق ژان به خاله اش

به

قدری بزرگ بوده

که

 با

شنیدن صدای خاله در کوچه

خود

را

از

پنجره اتاق به کوچه پرتاب می کند.

(اگر حافظه خطا نکند.)

 

۳

مادر

 

خوش خبر باشی

 

گوشه ی قالیچه رو بُلن کن، یه دوتومنی گذاشتم،

 

ببر بده پستچی

 

دو تومن انعام به پستچی

در

آن زمان

کم پولی نبوده است.

 

یکی از عیوب قصه های مریم بهاری

انتزاعیت کاراکترهای او

  ست.

 

خواننده

مثلا

نمی داند

که

آبا

چگونه

امرار معاش

می کند.

 

آبا

در

قصه قبلی

با

درشکه به مطب می رود

و

از

مزون ربه کا در لاله زار

به

راحتی خوردن آب خنک

کلاه و پالتو

برای خود و نوه اش

می خرد.

 

در این قصه

خواننده

متوجه می شود

که

زندگی آبا و نوه اش

آش دهن سوزی

هم

نیست.

 

با

این حال 

دو تومان به پستچی می بخشد

تا

بعد

نوه اش

ده تومان

ببخشد.

 

مادر

ما

به

زحمت

می توانست

دو ریال  

به

نامه رسان و مژده رسان

بدهد.

 

تازه

ما

آب از لب و لوچه مان شر شر می ریخت.

 

چون

دل مان می خواست

دو ریال نصیب ما شود

و

نه

نامه رسان و مژده رسان.

 

۴

خوب میدانستم کدام گوشه فرش بانک آبا ست.

 

قالی را بلند کردم و یک اسکناس دوتومانی قهوه ای رنگ برداشتم،

 

 

 

مثل شصت تیر پابرهنه دویدم دم درب،

 

هنوزنرفته بود

 

 

 

مخصوصاً این پا و اون پا میکرد و با دوچرخه ور میرفت،

 

این عادتشو می شناختم،

 

پول را گرفت وگفت:

 

به آبا سلام برسونید.

 

 

 

سوار دوچرخه شد و رکاب زنان دور شد،

 

ته پیچ کوچه که رسید، انگار نه دوچرخه ای بوده و نه پستچی ای.

 

دادن انعام به نامه رسان

برای دخترک

لذت بخش

است.

 

هومانیسم (بشردوستی) و همبستگی دخترک با توده

در سطر سطر این قصه

موج می زند.

 

مثل شصت تیر می دود تا شطی از شعف در مزرع دل نامه رسان جاری سازد.

 

این

کار همیشگی او ست.

 

در

اثر تکرار این کار خیر

به

شناخت خصوصیات نامه رسان

هم

نایل آمده است.

 

دخترک

موجود استثنائی شریفی

است.

 

معرکه

است.

 

بی دلیل نیست

که

یکی از خوانندگان قصه های مریم بهاری

شیفته این کاراکتر او

ست.

 

نمی توان این شخصیت خردسال 

را

دوست نداشت.

 

ادامه دارد.

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۴۹۸)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان  

 

شین میم شین  

 

هنجار 

ادامه

 

۳۳

·    وظیفه جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی قبل از همه این است که با وسایل علمی خود، در تشکیل، ترویج، پیشبرد و تحکیم هنجارها و سیستم های هنجاری ئی مؤثر افتد که در خدمت پیشرفت تاریخی، سازماندهی قوای طبقه کارگر و متحدینش  برای مبارزه در راه تحول سوسیالیستی جهان و ساختمان و تکمیل جامعه سوسیالیستی اند.

 

۳۴

·    این در حق رشته های  دیگر جامعه ـ تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی (مثلا اتیک و یا اخلاق) نیز در رابطه با مسئله هنجارها صادق است.

 

۳۵

·    با توسعه جنبش کارگری ـ انقلابی  و با تحول سوسیالیستی جامعه، تحول مهمی در مسئله هنجارها در جامعه صورت می گیرد.

 

۳۶

·    هنجارها و سیستم های هنجاری ئی که  طبقه کارگر و سوسیالیسم پدید آورده اند و پدید می آورند، به نوبه خود نقش انقلابی مهم و متعالی ئی در تحولات انقلابی بازی می کنند که مشخصه دوران معاصرند.

 

۳۷

·    گرایشات بنیادی تحول مسئله فوق الذکر هنجارها در حال حاضر را می توان به شرح زیر جمعبندی کرد:

 

الف

 

۱

·    تشکیل آگاهانه انطباق میان هنجارها و روند توسعه تاریخی.

 

۲

·    یعنی تشکیل سیستم های هنجاری ئی که رهنمای عمل افراد و گروه های اجتماعی در راستای پیشرفت تاریخی باشند.

 

۳

·    استخراج آگاهانه هنجارها از منافع جامعه ای زحمتکشان و استدلال و اثبات آنها.

 

۴

·    از بین بردن تصورات توهم آمیز راجع به ماهیت و منشاء هنجارها

 

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۱۷۷) (قسمت دوم)

 

 جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

علیه مجلس لازم نیست کودتا صورت گیرد.
حریف


۱
پس کودتای اقتصادی بر ضد چیست و کیست؟

۲
اگر بر ضد مجلس نیست
و
کودتا مفهوم خر رنگ کن پر هارت و پورتیستی است
پس
چرا تأیید می کنید و نه تنقید؟

۳
همین تحلیل را رسانه های امپریالیستی هم در موارد مشابه منتشر می کنند.

۴
این تحلیل اکونومیستی ـ سیاسی ( اقتصادی ـ سیاسی) بدی نیست.

۴
ولی این توصیف اکونومیستی ـ سیاسی بحران است و بس.

۵
خواننده پس از شنیدن این تحلیل
نسبت به نئولیبرالیسم خشم میگیرد و نسبت به سران هیئت حاکمه هم.

۶
ولی راه حلی جز مخالفت با مثلا خصوصی سازی و یا بهای بالای بنزین به دست نمی آورد.

۷
هارت و پورت می ماند و لاغیر.

۸
تفاوت تحلیل فلسفی (مارکسیستی ـ لینینستی) با تحلیل های اکونومیستی ـ سیاسی بورژوایی ضمنا همین است.

 

مطالعه اکتیو و پاسیو

 

۱

مطالعه

فی نفسه

بد نیست.

 

۲

البته بستگی به موضوعی دارد که مطالعه می شود.

 

۳

مطالعه زباله

ضررش بیشتر از ثمرش خواهد بود.

 

۴

مطالعه پاسیو

در هر صورت

به تنهایی کافی نیست.

 

۵

مثلا

مطالعه منفعل و یا پاسیو قصه ای و یا شعری

چنگی به دل نمی زند.

 

۶

ولی وقتی این قصه و شعر

به طور اکتیو مطالعه شود

یعنی

زیر ذره بین تحلیل دیالک تیکی قرار داده شود

هم

فهم قصه و شعر

امکان پذیر می گردد

و

هم

آدمی در روند تحلیل اثر همنوعش

رشد می کند.

 

۷

ما

به همین دلیل

همین کار را می کنیم.

پس از مطالعه بخشی از قصه ای و یا شعری

به تحلیل آن قصه و شعر

خطر می کنیم.

 

۸

یعنی روی قصه و شعر و ضمنا روی شاعر و نویسنده

کار می کنیم

هم

همه انها را حتی الامکان می شناسیم

و

هم

در اثر کار و شناخت

لذت می بریم و رشد می کنیم

 

تحریکات این مرتجعین خودفروخته خارج نشین یا اپوزیسیون مفلوک

فقط و فقط دست سرکوب رژیم را بلندتر می‌کند،

و ضربه به مبارزات مدنی ملت ایران وارد می کند

حریفه

 

۱

حریفه

چنان از واژه خارج نشین استفاده می کند

که

خارج نشینی

به

معنی

جاکشی

جندگی

جاسوسی

و

امثالهم

نمودار می گردد.

 

۲

این طرز «تفکر» اما دال بر چیست؟

 

۳

صاحبان این طرز «تفکر»

با معیار جغرافیایی می عندیشند.

(عندیشیدن غلط املایی نیست. طرز «تفکری» است.)

 

۴

یکی از نمایندگان این طرز «تفکر»

جلال آل احمد بوده است:

آخوندی بی عبا و بی عمامه

ولی

آخوندزاده

فاشیست و فوندامنتالیست و فئودالیست.

 

۵

او

هم

جوامع بشری را به شرقی و غربی

طبقه بندی کرده

و

ضمنا بر معیار جغرافیایی خویش

هم

لولهنگ آخوندی

برداشته است.

 

۶

مثلا

افریقای جنوبی

را

هم

غربی قلمداد کرده است.

 

۷

لامصب

عقل که نداری

حداقل شرم داشته باش

 

۸

فیدل کاسترو

هم روزی روزگاری

خارج نشین

بوده است

 

۹

ولادیمیر لنین هم سال های سال

خارج نشین بوده است.

 

۱۰

احسان طبری و یاران

هم

۲۵ سال آزگار

خارج نشین بوده اند.

 

کسانی که به دنبال این موجود مشنگ (رضا پهلوی) هستند، به احتمال قوی باید یک (؟) عقب مانده ذهنی باشند

حریف

 

۱

در این شاهجمله حریف

جهان بینی او عربده می کشد.

 

۲

به زبان پارسی

(پارسی از پارس یعنی زبان سگان ریشه می گیرد)

در این شاهجمله

از

عقب ماندگی فکری حریف

پرده برمی افتد.

 

۳

حریف

خیال می کند

که

پیش شرط تعیین کسی به رهبری

دانایی رهبر است.

 

۴

مثلا

مش دونالد ترامپ

در حد اینشتین

است.

 

۵

مش پوتین در حد ماکس پلانک

 

۶

برلسکونی

در حد برتراند راسل

و

الی آخر.

 

۷

حریف

به لحاظ جهان بینی

ایدئالیست است.

 

۸

یعنی

وارونه بین و وارونه عندیش (عندیش غلط املایی نیست. واژه جدیدی است.) است.

 

۹

حریف

خیال می کند که

روح

تعیین کننده ماده است.

شعور

تعیین کننده وجود است.

 

۱۰

دلیل بینوایی رعایا در قاموس حریف

بیسوادی رعایا

ست.

 

۱۱

دلیل تهیدستی پرولتاریا

بیسوادی آنها ست

 

۱۲

و دلیل توانگری اشراف فئودال و بورژوا

علامگی آنها ست.

 

۱۳

پیروی از کسی

اما

نه

به

دلیل علامگی و هوشمندی و دانایی او

بلکه

به دلیل تعلقات طبقاتی او

صورت می گیرد.

 

۱۴

شعور افراد

توسط وجود آنها

تعیین می شود

 

۱۵

شعور طبقاتی توسط وجود طبقاتی تعیین می شود.

 

۱۶

هزار فامیلی

امتیازاتی داشته است

و

قصد بازستانی ان امتیازات را دارد.

 

۱۷

تعیین کننده ی گرایشات سیاسی

منافع مادی سر و مر و گنده اند

و

نه

فهم و فراست این و آن.

 

۱۸

منافع یکی از مهم ترین مفاهیم مارکسیستی است

 

۱۹

سگان توده

اخیرا ترجمه اش کرده اند و به زبان پارسی، پارس کرده اند

تا

حریفان شیخگرای عنقلابی

بخوانند و رستگار شوند.

 

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۱۷۷) (قسمت اول)

 

 جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

ویرایش:

 

بن بست

م. نوید

 

به خون آغشته اند،

دیوار و دار و سینه ی یاران

خیابان مانده وسنگ وهزاران جان

 

هزاران جان در زنجیر

نمانده است آی ...

جز زنجیرمان بر پای

 

نمانده است آی ...

جز خون جگر در جان

 

خیابان مانده و سنگ و صدا و دست،

دود و آتش و بن بست

 

پایان

 

هماندیشی با سطل ننه ات طلب ها

 

اساس نظام

ولایت فقیه است

چیزی شبیه همون دیکتاتوری پرولتاریا و هژمونی حزب کمونیست جنابعالی

پاینده عیران

 

۱

اساس و یا پایه و یا زیربنا

همیشه

به

شالوده هر چیز اطلاق می شود.

 

۲

اساس کاخ و کوخ

به

زیربنای آندو اطلاق می شود.

 

۳

سطل ننه ات

ولایت فقیه

دیکتاتوری پرولتاریا

همه

نهادهای روبنایی ـ ایده ئولوژیکی اند

که

به ساز زیربنای اقتصادی و یا اساس و پایه و شالوده جامعه و یا مناسبات تولیدی و یا حاکمیت طبقاتی

می رقصند.

 

۴

اساس سطل ننه ات در زمان شاه

قبل از انقلاب سفید

کاپیتالیستی ـ فئودالی

بود.

 

۵

طبقه حاکمه

وحدت بورژوازی و اشرافیت فئودال و روحانی بود.

 

۶

خود دربار پهلوی

هم

جزو و عضو و نماینده سیاسی اشرافیت فئودالی و بورژوازی بود

 

۷

حکومت شاه و یا سطل ننه ات

در

حقیقت

حکومت شاه و شیخ بود

یعنی تابع حاکمیت نیمه کاپیتالیستی ـ نیمه فئودالیجامعه بود

 

۸

پس از پیروزی انقلاب سفید

در

وحدت طبقاتی شاه و شیخ

شکاف افتاد

 

۹

اشرافیت فئودال و روحانی از حاکمیت اقتصادی جامعه

طرد شد

 

۱۰

شاه اراضی فئودالی دربار را فروخت و رعایا را آزاد کرد

 

۱۱

یعنی

بورژوا شد.

 

۱۲

اشرافیت فئودالی و روحانی

وارد اوپوزیسیون ضد بورژوایی گشت

 

۱۳

ارتجاع سیاه و سرخ

نماینده این اشرافیت فئودالی ـ روحانی بود

بی اعتنا به هارت و پورت های شان

 

۱۴

جامعه

پس از انقلاب ضد فئودالی سفید

وارد فاز کاپیتالیسم و یا سرمایه داری شد.

 

۱۵

شاه سابقا مرتجع

انقلابی شد.

 

۱۶

انقلابی - بورژوایی شد.

 

۱۷

با

عنگلاب اسلامی

اشرافیت فئودالی ـ روحانی مجددا به قدرت رسید

و

انقلاب سفید شکست خورد.

 

۱۸

طنز تاریخ را باش

 

۱۹

جلاد انقلاب سفید

قادر به برگرداندن چرخ تاریخ به عقب

نگشت

و

خود

به ناچار

بورژوا شد

و

به

وصایای انقلاب بورژوایی سفید

جامه عمل پوشاند.

 

۲۰

طویله جماران

و

اساس نظام جمهوری جهل و جنایت و جنون

حالا

کاپیتالیستی است

 

۲۱

یعنی ماهیتا

فرقی با جامعه در زمان شاه ندارد.

 

۲۲

طویله جماران

حتی

صدها بار

کاپیتالیستی تر از جامعه در زمان شاه است

 

۲۳

بورژوازی سنتی حریص

همه چیز طویله را به کالا مبدل می کند و خرمن دلار درو می کند

حتی

کودکان مردم

را

به مشتریان سکس اجاره می دهد.

 

۲۴

دیکتاتوری پرولتاریا یعنی دولت طبقه کارگر

نه

کمتر و نه بیشتر

 

۲۵

اساس جامعه

در

دیکتاتوری پرولتاریا

سوسیالیستی

است.

 

۲۶

فرق جامعه کاپیتالیستی مثلا طویله جماران با جامعه سوسیالیستی

حاکمیت طبقاتی و یا مناسبات تولیدی و یا زیربنای اقتصادی و یا اساس جامعه است

 

۲۷

در جامعه سوسیالیستی

طبقه حاکمه

طبقه کارگر است و

دولت

یعنی دیکتاتوری پرولتاریا

نماینده سیاسی طبقه کارگر است.

 

۲۸

سرکردگی و یا هژه مونی جامعه

در دست طبقه کارگر است

و حزب کمونیست و یا حزب بزرگ توده

نماینده سیاسی طبقه کارگر است

 

۲۹

ولایت فقیه

نماینده بورژوازی طویله است

یعنی فرق ماهوی

با شازده رضا و یا جبهه کذایی ملی و حزب چپ و عکسعریت و غیره ندارد

 

نه.

مشد اردشیر.

 

۱

هدف حریف

 حتما

انتقاد از مردسالاری

نبوده است.

 

۲

بلکه برعکس

هدفش و عملش

حذف مولد اصلی مثل (زنان و مادران)

بوده است.

 

۳

در برزیل

اکنون

هیتلری ظهور کرده است

با

انجیلی در دست

 

۴

در

حوض بزرگ شهر توسط آخوند بزرگی غسل تعمید داده می شود

و

جهاد مقدس بر ضد بشریت

فتوا داده می شود.

 

۵

ابر مردی

که

آسمان بر او نماز می برد.

 

۶

از سر تا ته

عنقلابی

است.

 

۷

جنگل های استوایی

یعنی

ریه مادر زمین

با

شعارهای عنقلابی

به

آتش کشیده می شوند تا برای کنسرن های امپریالیستی

موز و سویا و غیره تولید شود.

 

۸

زن

در

این تندیس

عمدا

حذف می شود

تا

نر

برجسته شود

 

۹

سران مافیا

همه از دم

نر

اند

و

نه

زن

 ادامه دارد.

خرد ـ انسان ـ تاریخ (۱۰۱)

 

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

فصل هفتم

 

اعلام فلسفی استقلال انسان

توسط ایمانوئل کانت

 

۱۴

 

ایمانوئل کانت

(۱۷۲۴ ـ ۱۸۰۴)

برجسته ترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان

اثر او تحت عنوان «نقد خرد محض» نقطه عطفی در تاریخ فلسفه و آغاز فلسفه مدرن محسوب می شود.

کانت در زمینه های زیر دورنمای فراگیر نوینی به روی فلسفه گشوده است:

اتیک (انتقاد از عقل عملی)

استه تیک (انتقاد از قوه قضاوت)

فلسفه مذهب

فلسفه حقوق

فلسفه تاریخ

پروله گومنا

(مقدمه)

 

·     کانت با فلسفه خود عملا می کوشد تا علاوه بر جا باز کردن برای قانونمندی عینی حوادث طبیعی، برای آزادی اراده انسانی هم جا باز کند.

 

۱۵

·    دلیل کانت این است که انسان به مثابه جزئی از طبیعت، تحت قانونمندی های عینی حوادث طبیعی قرار دارد.

·     (یعنی تابع قانونمندی های حوادث طبیعی است.)

 

۱۶

·    مسئله گزاری منتج از آن، گشتاوری (ممانی) بود که کانت به برکت آن اولین طرفدار خود را پیدا کرد.

 

۱۷

 

 

·    به اهمیت مسئله گزاری آموزه آنتی نوم ها برای تشکیل و شکوفایی فلسفه کانت، برای اولین بار، اردمن، در مقدمه ای بر حکمی از کانت در اثرش تحت عنوان پروله گومنا و مقدمه ای بر بازتاب ها و نقد خرد محض اشاره می کند.

 

۱۸

·    البته ایراد اردمن این است که پیوند فلسفه کانت با روند تشکیل جامعه بورژوایی را مطرح نمی کند و حتی سؤالی در این زمینه طرح نمی کند.

 

۱۹

 

·    در این زمینه علاوه بر شیللر، قبل از همه فیشته بوده که تحت تأثیر فلسفه کانت برانگیخته می شود و به نماینده فلسفه کانت مبدل می گردد.

 

۲۰

·    ف. پاوکن نیز به همین تشخیص رسیده است.

·    (ف. پاوکن، «ایمانوئل کانت. زندگی و آموزه او»، ۱۹۲۰، ص ۹۶)

 

۲۱

·    ف. پاوکن اما آن را به نفوذ هیوم (معلم کانت) بر کانت مربوط می داند و محدود می کند.

 

۲۲

·    اگر به فلسفه کانت از تاریخ تئوری شناخت پرداخته شود، کاری که همه ادبیات نئوکانتیانیستی و طرفداران نئوکانتیانیسم می کنند، محدود کردن پاوکن، درست است.

 

۲۳

·    فقط مسئله گاه فلسفه کانت، در وهله او، منتج از پیشرفت مسئله گزاری معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) نیست.

·    بلکه منتج از مسئله اساسی تاریخی ـ جامعه ای زمانه است:

·    منتج از گذار جامعه آلمان از فئودالیسم به کاپیتالیسم تحت شرایط آلمان است.

 

۲۴

·    ما در اینجا بی تردید با مسئله اساسی آموزه کانت سر و کار پیدا می کنیم.

 

۲۵

·    این آموزه کانت، اگرچه تحت تأثیر مواد فکری ماقبل کانت فرمولبندی شده، اما بیانگر چیزی فراتر از مسئله گزاری فلسفی جدید است.

 

۲۶

·    آموزه کانت، همزمان، تثبیت تئوریکی مسئله تاریخی ـ جامعه ای اساسی دوران است.

 

ادامه دارد.

سیری در شعری از اخوان تحت عنوان «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» (۲)

 

ویرایش و تحلیل

از

ربابه نون

 

۱

ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم

 

تو را ای کهن پیر جاوید برنا
تو را دوست دارم، اگر دوست دارم

 

تو را ای گرانمایه، دیرینه ایران
تو را ای گرامی گهر دوست دارم

 

 معنی تحت اللفظی:

جهان

پوچ

است.

 اگر چیزی در این جهان پوچ، دوست داشتنی باشد،

بوم و بر باستانی 

است

که

گوهری گرامی

است.

 

در 

این بند از شعر بلند اخوان

جهان بینی او

تبیین

می یابد.

 

جهان بینی ئی 

که 

جهان بینی

 نیست.

 

چرا و به چه دلیل؟

 

برای اینکه

جهان بینی

با

نحوه حل مسئله اساسی فلسفه

تعیین می شود:

مسئله اساسی فلسفه

این است

که

آیا ماده بر روح (وجود بر شعور) مقدم است و یا برعکس؟

 

اگر

کسی

ماده را بر روح

و

یا

وجود را بر شعور

مقدم بداند،

او

دارای جهان بینی ماتریالیستی است

و

بر عکس این

دارای جهان بینی ایدئالیستی است.

 

اخوان

اما

در بیت اول این شعر

هم

بر

ماده

(وجود)

فاتحه می خواند

و

هم

بر

روح

(شعور)

 

یعنی

ضمنا

بر

مسئله اساسی فلسفه 

فاتحه می خواند.

 

در 

نتیجه

اخوان

فاقد جهان بینی

است.

 

یعنی

به

نیهلیسم جهان بینی

(نیهلیسم فلسفی)

رسیده است.

 

۲

ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم

 

طرفه

این است که اخوان علیرغم انکار واقعیت و عینیت جهان

وجود بوم و بر خیلی خیلی قدیم

را

استثنائا

مجاز می دارد.

 

بدین طریق

جهان

هم می کشد

و

در

بوم و بر باستانی اخوان

خلاصه می شود.

 

بوم و بری

که

اخوان

عاشق سینه چاک آن است.

 

اما

منظور اخوان

و

سطل ننه ات طلب ها

از

این بوم و بر

چیست؟

 

طبیعت بی جان؟

سنگ و صخره، بر و بیابان، دشت و کوه، جنگل و دریا؟

 

۳

تو را ای کهن زاد بوم بزرگان
بزرگ آفرین نامور دوست دارم

 

معنی تحت اللفظی:

تو

را

ای زادگاه بزرگان

که

بزرگ آفرین نامداری هستی 

دوست دارم.

 

 بوم و بر اخوان

زادگاه و آفریننده ی بزرگان

است.

 

یعنی

دیالک تیکی از زایشگاه و زائو

ست.

 

جل الخالق!

 

عجب بوم و بری 

بعضی ها 

دارند.

 

این مزخرفات اخوان

نشانه خریت و خردستیزی آشکار او ست.

 

یعنی

شرم انگیزند.

 

۳

هنروار اندیشه‌ات رخشد و من
هم اندیشه‌ات، هم هنر دوست دارم

 

معنی تحت اللفظی:

اندیشه هنروار بوم و بر

در

درخشش

است.

من

هم دوستدار اندیشه ام و هم دوستدار هنر.

اخوان

به

هنگام سرودن این مزخرفات

مست بوده است.

 

چون

بوم و بر

اگر هم خیلی خیلی کهنه و کپک زده و قدیمی باشد،

صاحب اندیشه

که

نمی تواند باشد.

 

ضمنا

من ـ زور اخوان

از

اندیشه هنرمانند

چیست؟

 

بوم و بر باستانی

در

تخیل اخوان

در

این بیت شعر

هیئت پیر مرد متفکری

را

به

خود 

می گیرد.

 

پیرمرد متفکری که هم زادگاه بزرگان است و هم زاینده بزرگان.

 

وقتی

عقل

در بین نباشد،

همه چیز امکان پذیر می گردد.

 

۴

اگر قول افسانه، یا متن تاریخ
وگر نقد و نقل سیر (سیرت ها) دوست دارم

 

معنی تحت اللفظی:

برای من فرق نمی کند

 که

 بوم و بر

افسانه ای، روایت تاریخی ئی و یا نقل و نقد سیرت ها

باشد.

 

هر چه باشد

من

دوستش

دارم.

 

اخوان مست و مدهوش

در این بیت شعر

تعریف به کلی دیگری از مرز و بوم کذایی

ارائه می دهد:

بوم و بر

هم

سلب ناتورالیته (طبیعیت) 

 می شود

و

هم

سلب سوسیالیته و هومانیته (اجتماعیت و آدمیت) می شود

تا

ایدئالیته

 (فکریت)

کسب کند.

 

تا

افسانه و روایت تاریخی و نقل و نقد سیر

گردد.

 

سؤال

فقط

این

است

که

چرا

احدی

این زباله های ایرئال و ایراسیونال (ضد واقعی و ضد عقلی)

را

نقد نکرده است؟

 

ادامه دارد. 

سیری در آثار مریم بهاری (۱۷)

 

کارت پستال

مریم بهاری

 

ویرایش و تحلیل

از

مسعود بهبودی

 

 

 

۱

امروز قرعه به نام کدامیک از خانه ها افتاده بود؟

 

مریم بهاری

در

جلد کودکی

و

از

دید کودکی

نه

خانه خدا

بلکه

خانه

می بیند.

 

اما

چرا و به چه دلیل؟

 

اعجاز آثار هنری

همین جور جاها ست:

 

شاید

دلیل این بینش هنرمند

این باشد که نامه ها

قبل از همه

به

آدرس خانه ها

پست می شود.

 

اگر

به

عقب برگردیم

و

جملات قبلی نویسنده 

را

 بازبینی کنیم،

قضیه روشنتر می شود:

 

قبل از اینکه وارد کوچه شود،

صدای جیرینگ و جیرینگ زنگ فضارا پرمیکرد،

یا

بهتر بگویم

صدای زنگ دوچرخه اش قبل از خودش وارد میشد

و

آمدنش را بشارت میداد.

 

نامه ها

در

واقع

قبل از اینکه به آدرس خانه ها پست شوند،

به

آدرس کوچه ها

پست می شوند.

 

اگر

بخواهیم به زبان نویسنده بنویسیم،

باید

بنویسیم:

 

امروز قرعه به نام کدامیک از کوچه ها افتاده بود؟

 

خود هنرمند

دلیل روشنی برای این فرمولبندی خود ندارد.

 

این

خود واقعیت عینی

است

که

خودسرانه و قلدرمنشانه

در

آیینه ضمیر هنرمند منعکس می شود

و 

در

اعماق ذهنش ته نشین و تلنبار می شود

تا

به

هنگام یادآوری

از

اعماق ذهن 

کنده شود،

بالا آید

و

نویسنده 

بدان

حضور ذهن

کسب کند.

 

تفاوت و تضاد مریم بهاری هنرمند با نویسنده های بی هنر (هنرمندنمایان)

همین جا ست.

 

فرق اساسی آثار هنری با زباله ها

هم

همین جا ست.

 

یکی

 از

 نویسندگان اتحاد شوروی

(شاید چنگیز آیتماتف)

می نویسد:

یکی در ارزیابی نوشته هایم گفت:

آدم اگر با ضبط صوتی در اوتوبوسی بنشیند، 

چیزی شبیه این این نوشته ها

تشکیل می شود.

 

این جور چیزها

نه

آثار هنری،

بلکه مزخرفات «هنری نما» اند.

 

۲

امروز قرعه به نام کدامیک از خانه ها افتاده بود؟

 

دلیل دیگر این استنباط هنری

انعکاس این واقعیت امر عینی در ذهن نویسنده است

که

نامه

همه سکنه خانه

را

همه اعضای خانواده

را

به

شوق و شور

می اندازد.

 

یعنی 

به 

همه اعضای خانواده

پست می شود.

 

پستچی این قصه 

هم

به

این حقایق امور

واقف است:

 

با خنده یک دسته پاکت بیرون می آورد ویک به یک روی آنها را میخواند.

از اینکه میدید بی تاب هستیم و کنجکاو

لذت میبرد.

 

مریم بهاری

از

حرکات و سکنات و کلمات پستچی

به

روندهای روحی و روانی  او

حتی

پی می برد.

 

حتی

روندهای روحی و روانی پستچی

را

مدلل می سازد.

 

پستچی

از

بی تابی کودکان کوچه

لذت می برد.

 

مثل بابانوئل.

 

این استنباطات مریم بهاری

نتیجه انعکاسات خودپوی ته نشین شده در اعماق ضمیر او هستند

که

بی اختیار

از

زبانش 

جاری می شوند.

 

به

طرزی طبیعی

بدانسان

که

چشمه ای 

در

دامنه کوهی

جاری می شود.

 

۳

از

اسم ورسم کودکان محل

آگاه بود:

 

«حسین،

بابات ازاصفهون نومه داده،

 

فاطمه

نومه از دایی جونته،

اگه جواب نومه رو دادین سلام ماراهم برسونید.

 

زرگل،

نومه بابات ازکویته،

بدو پاکتو برسون دست عزیز جونت، که بنده خدا چن وخته چشم انتظاره.

 

نگاهی به من کرد و گفت:

مریم نامه از خاله رعناس.»

 

 حافظه حیرت انگیز پستچی

اولا

به

دلیل ندرت رد و بدل شدن نامه

در

آن زمان است.

 

دریافت نامه

در

آن زمان

چیزی تجملی

بوده است

و

هرازگاهی.

 

ثانیا

به

دلیل درد دل کردن زنان خانواده ها با پستچی

و

در میان گذاشتن انتظارات خود با او

بوده است.

 

یعنی

پستچی

به

رنجی پی می برد که توده می برد.

 

پستچی

ضمنا

 با 

درمندان توده

احساس همدردی می کند.

 

ادامه دارد.

نئوپوزیتیویسم (پوزیتیویسم و نئوپوزیتیویسم)

 

 پروفسور دکتر مانفرد بور

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

 شین میم شین

 

 

محفل وین

 

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4364

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4371

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4397

 

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4407

 

۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4415

 

۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4422

 

۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4428

 

۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4433

 

۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4438

 

پایان

نئوپوزیتیویسم (پوزیتیویسم و نئوپوزیتیویسم) (۹) (بخش آخر)

 

 پروفسور دکتر مانفرد بور

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

 شین میم شین

 

 

اوتو نویرات

(۱۸۸۲ ـ ۱۹۴۵)

  فیلسوف و اقتصاددان و از سران نئوپوزیتیویسم

 

 ۱

·      نویرات در تلاش برای نجات از تضادهای جدی با واقعیت، پیشنهاد کرد که به طور  ساده، جملات مشخص معینی به عنوان «جملات پروتوکلی»، یعنی به عنوان نقطه پایانی تقلیل منطقی مقرر شوند.

 

۲

·      اما اینکه کدام نقطه پایانی باید مقرر شود، می بایستی به عهده دانشمند مربوطه محول شود و علاوه بر این هر موقع قابل تصحیح باشد.

 

·      (مراجعه کنید به احکام پروتوکلی)

 

۳

·      تلاش برای نجات از تضادهای ایدئالیستی ـ ذهنی با واقعیت عینی به غلطیدن هرچه عمیقتر در منجلاب سوبژکتیویسم منجرشد و علاوه بر آن تضادهای جدیدی را نیز پدید آورد.

 

۴

·      چون آنگاه این سؤال مطرح می شد که چنین «جمله پروتوکلی» به طور  سوبژکتیو  مقرر شده، اگر با تئوری علمی ئی که صحتش را پراتیک اثبات کرده است، در تضاد قرار گیرد، چه باید کرد؟

 

۵

·      اگرکسی در مقابل این تئوری مقاومت به خرج دهد، وارد تضاد جدیدی با واقعیت عینی خواهد شد وضمنا نئوپوزیتیویسم، آخرین بقایای علمیت ظاهری اش را از دست خواهد داد.

 

۶

·      اگر کسی به «جملات پروتوکلی» پشت پا بزند، این بدان معنی خواهد بود که «جملات پروتوکلی» مبانی علوم را تشکیل نمی دهند، بلکه برعکس، حاکی از آن خواهد بود که علوم مبتنی بر واقعیت عینی اند، که مبانی «جملات پروتوکلی» محسوب می شوند.

·      ولی این به معنی پشت پا زدن بر نئوپوزیتیویسم و رهسپار شدن به سوی ماتریالیسم خواهد بود.   

 

۷

·      سیستم نئوپوزیتیویسم را می توان در مفهوم فیزیکالیسم جمعبندی کرد.

 

۸

·      از دیدگاه فیزیکالیسم، تفاوت علوم مختلف با یکدیگر نه به سبب داشتن موضوعات مختلف مربوط به پیوندهای عینی، بلکه صرفا به سبب استعمال زبان های علمی مختلف است.

 

۹

·      و همه این زبان های علمی مختلف قابل ترجمه به یک زبان واحد، یعنی زبان فیزیکی اند.

 

۱۰

·      تئوری این زبان فیزیکی و این ادعا که فیزیک می تواند شالوده هر علم منفردی باشد، «فیزیکالیسم» نامیده می شود.

 

۱۱

·      نئوپوزیتیویسم با این چرخش در تئوری خود، بر مبنای قانون باطل «بدنبال آن، پس بدلیل آن» به مکانیسیسم منتهی می شود.

 

۱۲

·      در «فیزیکالیسم» کلیه تفاوت های کیفی فرم های وجودی ماده از بین می روند، همانطور که در سوبژکتیو  کردن مقوله کیفیت تدارک دیده شده بود.

 

۱۳

·      بدین طریق است که روانشناسی به رشته ای از فیزیک مبدل می شود و بخش اعظم علوم اجتماعی از این لحاظ و یا به طور کلی از عرصه علم به در رانده می شود و یا تا حد موضع فکری ما قبل علمی تنزل می یابد.

 

۱۴

·      اگر کسی بخواهد تجربه روانی «قرمز دیدن» را «به زبان فیزیکی ترجمه کند»، باید در باره حالت جسمانی ئی صحبت کند که با آن حالت روحی معادل باشد.

 

۱۵

·      پارادوکس آشکاری خواهد بود، اگر از کسی خواسته شود که مثلا روند روانی یک تأمل ریاضی را به زبان فیزیکی ترجمه کند.

 

۱۶

·      این ادعا که تأملات علمی یک ریاضی دان راجع به مکان هذلولی (n) بعدی را می توان به واکنش های جسمانی فیزیکی تقلیل داد، یاوه آشکاری بیش نیست و کوچکترین ربطی به علمیت ندارد.   

 

۱۷

·      تلاش هائی که از موضع نئوپوزیتیویسم، با استفاده از ترفندهای سوفیستی نوین به اصطلاح «منطقی» برای حفظ علمیت و منطقمندی ظاهری صورت می گیرند،  ناگزیر به طور  قانونمند به یاوه منتهی می شوند.

 

·      (شیوه استدلال سوفیستی عبارت از شیوه اثبات عوامفریبانه و حقه بازانه قضایای غلط را می گویند.

·      مترجم)

 

۱۸

·      تز اساسی معرفتی ـ نظری نئوپوزیتیویسم، مبنی بر اینکه جهان از مجموعه تجارب شخصی تشکیل می یابد، منطقا به نفی آن منتهی می شود.

·      زیرا آن به زبان خود نئوپوزیتیویسم به طور  «تجربی» قابل امتحان نیست و لذا به قول نئوپوزیتیویسم «متافیزیکی» است.

 

·      (نئوپوزیتیویسم مفاهیم فلسفی را به شیوه دلبخواه جدیدی تعریف می کند.

·      مفهوم «متافیزیکی» یکی از آنها ست.

·      در قاموس نئوپوزیتیویسم، هر ادعائی که به طور  «تجربی» قابل آزمون نباشد، متافیزیکی نامیده می شود.

·      از این رو ست که ما آن را در گیومه عرضه می کنیم. مترجم)

 

۱۹

·      با اوج گیری فاشیسم، کردوکار محفل وین در آلمان قطع شد.

 

۲۰

·      بعد از جنگ جهانی دوم، نئوپوزیتیویسم در ایالات متحده آمریکا، انگلستان، کشورهای اسکاندیناوی و آمریکای لاتین کسب اعتبار کرد.

 

۲۱

·      نمایندگان مختلف نئوپوزیتیویسم به آموزش اولیه که توسط محفل وین به وجود آمده بود، پی در پی واریانت های جدیدی افزودند، اما همه آنها در چارچوب تعین ایدئالیستی ـ ذهنی و ماهیتا اگنوستیسیستی باقی ماندند.

 

۲۲

 

چارلز ویلیام موریس

(۱۹۰۱ ـ ۱۹۷۹)

  نئوپوزیتیویست، فیلسوف و سمیوتیست

 

·      امروزه نئوپوزیتیویست ها عمدتا به بررسی های سمیوتیکی اشتغال دارند

·      (بویژه موریس). 

 

·      مراجعه کنید به  پوزیتیویسم منطقی.  

 

پایان

سیری در شعری از اخوان تحت عنوان «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» (۱)

 

ویرایش و تحلیل

از

ربابه نون

 

ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم

 

تو را ای کهن پیر جاوید برنا
تو را دوست دارم، اگر دوست دارم

 

تو را ای گرانمایه، دیرینه ایران
تو را ای گرامی گهر دوست دارم

 

تو را ای کهن زاد بوم بزرگان
بزرگ آفرین نامور دوست دارم

 

هنروار اندیشه‌ات رخشد و من
هم اندیشه‌ات، هم هنر دوست دارم

 

اگر قول افسانه، یا متن تاریخ
وگر نقد و نقل سیر (سیرت ها) دوست دارم

 

اگر خامه تیشه‌ است و خط نقر در سنگ
بر اوراق کوه و کمر دوست دارم

 

و گر ضبط دفتر ز مشکین مرکب
نئین خامه، یا کلک پر دوست دارم

 

گمان‌های تو چون یقین می‌ستایم
عیان‌های تو چون خبر دوست دارم

 

به جان، پاک پیغمبر باستانت
که پیری‌ است روشن‌ نگر دوست دارم

 

سه نیکش بهین رهنمای جهان است
مفیدی چنین مختصر دوست دارم

 

ابرمرد ایرانیی راهبر بود
من ایرانی راهبر دوست دارم

 

نه كشت و نه دستور كشتن به كس داد
ازينروش هم معتبر دوست دارم

 

من آن راستين پير را گر چه رفته است
از افسانه آن سوي تر دوست دارم

 

هم آن پور بيداردل بامدادت
نشابوري هورفر دوست دارم

 

فري مزدك، آن هوش جاويد اعصار
كه اش از هر نگاه و نظر دوست دارم

 

دليرانه جان باخت در جنگ بيداد
من آن شيردل دادگر دوست دارم

 

جهانگير و داد آفرين فكرتي داشت
فزونترش زين رهگذر دوست دارم

 

ستايش كنان ماني ارجمندت
چو نقاش و پيغام ور دوست دارم

 

هم آن نقش پرداز ارواح برتر
هم ارژنگ آن نقشگر دوست دارم

 

همه کشتزارانت، از دیم و فاراب
همه دشت و در، جوی و جر دوست دارم

 

کویرت چو دریا و کوهت چو جنگل
همه بوم و بر، خشک و تر دوست دارم

 

شهیدان جانباز و فرزانه ات را
که بودند فخر بشر دوست دارم

 

به لطف نسیم سحر، روحشان را
چنان چون ز آهن جگر دوست دارم

 

هم افکار پر شورشان را که اعصار
از آن گشته زیر و زبر دوست دارم

 

هم آثارشان را، چه پند و چه پیغام
و گر چند سطری خبر دوست دارم

 

من آن جاودان یاد مردان که بودند
به هر قرن چندین نفر دوست دارم

 

همه شاعران تو وآثارشان را
به پاکی نسیم سحر دوست دارم

 

ز فردوسی، آن کاخ افسانه کافراخت
در آفاق فخر و ظفر دوست دارم

 

ز خیام، خشم و خروشی که جاوید
کند در دل و جان اثر دوست دارم

 

ز عطار، آن سوز و سودای پر درد
که انگیزد از جان شرر دوست دارم

 

وز آن شیفته شمس، شور و شراری
که جان را کند شعله‌ور دوست دارم

 

ز سعدی و از حافظ و از نظامی
همه شور و شعر و سمر دوست دارم

 

خوشا رشت و گرگان و مازندرانت
که شان همچو بحر خزر دوست دارم

 

خوشا حوزه شرب کارون و اهواز
که شیرین ترینش از شکر دوست دارم

 

فری آذرآبادگان بزرگت
من آن پیشگام خطر دوست دارم

 

صفاهان نصف جهان تو را من
فزونتر ز نصف دگر دوست دارم

 

خوشا خطه نُخبه‌زای خراسان
ز جان و دل آن پهنه‌ور دوست دارم

 

زهی شهر شیراز جنت طرازت
من آن مهد ذوق و هنر دوست دارم

 

بر و بوم کُرد و بلوچ تو را چون
درخت نجابت ثمر دوست دارم

 

خوشا طرف کرمان و مرز جنوبت
که‌شان خشک و تر، بحر و بر دوست دارم

 

من افغان همریشه‌مان را که باغی‌ است
به چنگ بتر از تتر دوست دارم

 

کهن سُغد و خوارزم را با کویرش
که‌شان باخت دودهٔ قجر دوست دارم

 

عراق و خلیج تو را چون ورازورد
که دیوار چین راست در، دوست دارم

 

هم ارّان و قفقاز دیرینه‌مان را
چو پوری سرای پدر دوست دارم

 

چو دیروز افسانه، فردای رؤیات
به جان این یک و آن دگر دوست دارم

 

هم افسانه‌ات را، که خوشتر ز طفلان
برویاندم بال و پر، دوست دارم

 

هم آفاق رؤیایی‌ات را که جاوید
در آفاق رؤیا سفر دوست دارم

 

چو رؤیا و افسانه، دیروز و فردات
به جای خود این هر دو سر دوست دارم

 

تو در اوج بودی، به معنا و صورت
من آن اوج قدر و خطر دوست دارم

 

دگر باره برشو به اوج معانی
که‌ ات این تازه رنگ و صور دوست دارم

 

نه شرقی، نه غربی، نه تازی شدن را
برای تو، ای بوم و بر دوست دارم

 

جهان تا جهان است، پیروز باشی
برومند و بیدار و بهروز باشی

 

پایان

ادامه دارد.

خرد ـ انسان ـ تاریخ (۱۰۰)

 

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

 

 

فصل هفتم

 

اعلام فلسفی استقلال انسان

توسط ایمانوئل کانت

 

۱

·    تشکیل و شکوفایی فلسفه ایمانوئل کانت، با روند گذار از فئودالیسم به کاپیتالیسم در آلمان در نیمه دوم قرن ۱۸ تعیین می شود.

 

۲

·     این جا و مکان جامعه ای ـ اجتماعی عامی است که فلسفه کانت از آن سر برمی دارد و در آن حرکت می کند.

 

۳

·     راجع به فلسفه ایمانوئل کانت و راجع به تقبل فلسفه کانت در فلسفه بورژوایی معاصر، مراجعه کنید به اثر مانفرد بور تحت عنوان «انقلاب طرز تفکر و طرز تفکر انقلاب.»

 

۴

·     کانت می کوشد این روند را بر مبنای مواد فکری موجود و در چالش با مواد فکری موجود و بر مبنای علوم طبیعی نیوتونی و فلسفه راسیونالیستی و امپیریستی ماقبل خود، به لحاظ جهان بینی حل و فصل کند.

 

۵

·     کانت از مسئله جامعه ای ـ اجتماعی به کسب عقیده به آزادی و عزت انسانی (بورژوایی) نایل می آید.

 

۶

·     کانت در فلسفه خود، برای آزادی و عزت انسانی، شالوده تئوریکی می ریزد.

·    شالوده ای منطبق با منافع بورژوازی آلمان و بر ضد منافع طبقات (اشرافیت) فئودال و روحانی.

 

۷

·     کانت از مواد فکری ماقبل خود و به ویژه از علوم طبیعی نیوتونی به این نگرش می رسد که واقعیت عینی تحت سیطره قانومندی سرتاسری (جبر) قرار دارد.

·    قانونمندی و جبری که قابل شناخت است.

 

۸

·     کانت می کوشد تا آزادی (اختیار) و عزت انسانی را و قانونمندی و جبر (ضرورت) را انطباق بخشد.

 

۹

·     اختیار و جبر (جبر طبیعی)، اختیار یا جبر (جبر طبیعی) اقطابی اند که تفکر کانت حول شان می چرخد.

 

۱۰

·     کانت به این مسئله در فلسفه خویش، وقوف روشن داشته است.

 

۱۱

·     کانت در نامه ای به کریستیان کاروه، راجع بدان ابراز نظر تقریبا مطمئن داشته است.

 

۱۲

·     کاروه فکر می کرده که کانت از مسائل متافیزیکی نمونه وار، مثلا وجود خدا، نامیرایی روح و غیره، شروع به حرکت کرده و در راه حل این مسئله به آموزه خود رسیده است.

·    (کاروه، «نگاهی به اصول تعلیمات اخلاقی»، ۱۹۷۸)

 

۱۳

·     کانت می نویسد که «بررسی وجود خدا، نامیرایی روح و غیره، نکته ای نبوده که من از آن شروع به حرکت کرده باشم.

·    نکته، آنتی نومی (تناقضمندی حکمی) خرد محض بوده است:

·    جهان حاوی آغازی است و جهان فاقد آغازی است و الی آخر بوده است.

·    در انسان ها، اختیار هست و در انسان ها اختیار نیست و همه چیز انسان ها تحت سیطره جبر (ضرورت) است.

·    این نکته بود که مرا از خواب دگماتیکی بیدار ساخت و به نقد خرد محض رهنمون شد تا اسکاندال تناقض ظاهری خرد را با خود خرد رفع کنم.»

·    (نامه کانت به کریستیان در ۲۱ سپتامبر ۱۷۹۸)

 

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۱۷۶)

 

 جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

 

توهمات و تصورات و تفسیرات و تصفیرات (زرد کردن تنبان ها) اجامر جماران

 

۱

اولا مشد اردشیر

منظور حریف

کودتای اقتصادی است.

 

۲

ضمنا خود مشد حسن

به عنوان رئیس قوه مجریه

همراه با رئیس قوه مقننه (یعنی همان طویله مجلس اسلامی) + قضائیه

در رأس این کودتای کذایی است.

 

۳

این کودتا به نظر حریف متوهم

بر ضد مجلس یعنی همان قوه مقننه

است.

 

۴

اگربا اندکی دقت

نوار حریف

شنیده شود

این ایده اش

را

مرتب تکرار می کند :

این کودتای اقتصادی در خفا از مجلس طرحریزی شده است.

 

۵

حریف این توهم را اشاعه می دهد که گویا مجلس اسلامی

نه

طویله جفتک اندازی و معرکه بازی اراذل متعلق به طبقه حاکمه کثافت

بلکه

مجلس همه نمایندگان همه طبقات اجتماعی است.

 

۶

از حریف متوهم چه پنهان

که

حتی مجالس دموکراسی های فرنگی

مجالس نمایندگان همه طبقات اجتماعی نیستند.

 

۷

احزاب چپ و سوسیالیست و سوسیال ـ دموکرات

ماهیتا احزاب طبقه حاکمه اند و نه توده

 


 

طرف نه دزد

بلکه عضو و جزو طبقه حاکمه است

و در رأس هیئت حاکمه است.

ای دنیای زیبا.

 

۱

دزد چیه؟

 

۲

روحانیت

هزاران سال است که حکومت می کند و حاکمیت دارد.

 

۳

فقط مدت کوتاهی پس از انقلاب سفید

دست روحانیت از حکومت کوتاه شده بود

 

۴

این کنه از آن کنه های سمج و جانسخت است.

 

۵

به داد امت اسلام

مگر هدا

برسد

 

۶

چون خود خدا هم با روحانیت است

 

 

تو را

ای کهن بوم و بر

دوست دارند.

 

آره.

 

۱

اجامر جماران هم

ضد ملی

اند.

 

۲

ولی همین هفته قبل یکی از قصور اشرف پهلوی به روایتی که ما هم منتشر کردیم

به قیمت سرسام آوری

در

طویله یانکستان و بانکستان

به معرض فروش گذاشته شده.

 

۳

خرمن این میلیون ها و میلیاردها را خاندان پهلوی وطن پرست

چگونه درو کرده و به خارج برده است و چرا برده است؟

 

۴

ما

به

استخوانی خشنودیم و به یک کاسه آب

و

احتیاجی به پول نداریم.

 

۵

فقط کنجکاویم.

 

۶

نکند بحرین به فروش رفته باشد؟

 

۷

بنا بر گزارش مشاور مالی شاه

ثروت این خاندان

در فرنگ

به دهها میلیارد دلار می رسد.

 

۸

گزارش ها منتشر شده اند.

 

۹

بعید است که نازنینان ندیده باشند.

 

آدم ها و واژه ها

 

همنوع

( صفت )

به دو یا چند تن اطلاق می شود که که از یک نوع باشند :

وظیفه هر فرد بشر آن است که به همنوع خود خدمت کند .

فرهنگ واژگان فارسی به فارسی

 

۱

هی حریف حواس پرت

اگر ما به شما

همنوع

خطاب کردیم

غلط کردیم

ولی محض ادب بود و محض احترام

 

۲

به معنی حراست از برابری و خواهری ـ برادری بود

 

۳

نباتات و جانوران هم انواع خاص خود را دارند.

 

۴

نوع

 یک مقوله فلسفی است.

نوعی 

یکی از انواع مفاهیم فلسفی است.

 

۵

مثال:

انسان یک مقوله نوعی است

به همین دلیل تقسیم ناپذیر است

 

۶

بنی آدم اشکال (فرمهای) یک گوهرند.

یعنی

همه آدم ها منشاء مادی و ناتورال ـ سوسیال (طبیعی ـ اجتماعی) دارند.

 

۷

همنوع را آدمیان ژرف اندیش خطاب به یکدیگر

به کار می برند.

دوست را عوام وارگان و عوامفریبان

هموطن را لاشخورها

 

۸

البته حرف شما هم بی جا نیست.

 

۹

چون

اگر تیز بنگرید

ما آدم نیستیم

چیستیم

و

حرف های ما

حرف نیست

چیست؟

 

۱۰

حالا بگذارید

مثل آدمیان به فرمایش شما بیندیشیم:

گاهی اوقات باید به محیط پیرامونمان تک بعدی نگاه کنیم

چون این تک بعدی ها هستند که پرسپکتیو رو تشکیل می‌دهند

 

۱۱

بعد مفرد ابعاد است

بُعد در معنی عادی به یک اندازه یا پارامتر گفته می‌شود که برای تعریف ویژگی‌های یک جسم به آن نیازمندیم، برای نمونه درازا، پهنا، بلندا و ژرفنا.

برای بیان این اندازه‌ها در فارسی از واژه‌های عربی طول، عرض، ارتفاع و عمق هم استفاده می‌شود.

 

تک بعدی نگری به چه معنی است و تک بعدی نگری به چه دلیل به تشکیل دورنما، میدان دید، پرسپکتیو منجر می شود؟

 

۱۲

اگر به خانه ای تک بعدی بنگریم

از آن خانه

چه می بینیم؟

 

۱۳

برای جواب به این پرسش باید پرسید:

خانه بینوا

چند بعدی است؟

 

سایه

 

شما می‌بینید که امروز ایدئولوژی داشتن اصلا یک ویژگی منفی است.

اصلا اخ است!

این را دارند جا می‌اندازند.

من می‌گویم آخر مگر می‌شود آدم بدون ایدئولوژی باشد.

به‌ هر حال هر کسی به یک چیزی باور دارد.

حالا یا یک دینی است یا یک باور سیاسی است یا یک سنت خانوادگی است یا هر چیز دیگر…

 

۱

سایه

حق با تو ست.

 

۲

هر عضو جامعه

به دلیل داشتن جایگاهی

به طبقه ای تعلق دارد

 

۳

و هر طبقه

خواه و ناخواه

ایده ئولوژی خود را

دارد.

 

۴

ایده ئولوژی نظر و دین و باور نیست.

 

۵

ایده ئولوژی

چیزی طبقاتی است.

 

۶

با شیر مادر اندر می شود و با کفن و دفن بدر

 

۷

خود دین و مذهب

به طرز ایده ئولوژیکی طبقه بندی می شود.

 

۸

احتمالا

لومپن پرولتاریا

ایده ئولوژی ندارد.

 

۹

ایده ئولوژی شعبان بی مخ ها

ایده ئولوژی طبقه حاکمه است.

 

۱۰

لنین در بحث با ستکین

روشنگری جنده ها توسط سوسیال ـ دموکرات های آلمان را به چالش می کشد.

 

۱۱

لومپن جماعت

می توانند فاشیست و فوندامنتالیست باشند

ولی نمی توانند کمونیست باشند.

 

۱۲

نقش ایده ئولوژی همینجا معلوم می شود.

 

۱۳

بدون ایده ئولوژی نمی توان انقلابی بود.

 

۱۴

ایده ئولوژی طبقه کارگر علمی به نام مارکسیسم ـ لنینیسم است.

 

۱۵

هراس از ایده ئولوژی طبقه کارگر

در واقع

نه

هراس از ایده ئولوژی به طور کلی

بلکه هراس از ایده ئولوژی ئی است که ضمنا علم است

یعنی

هراس از مارکسیسم ـ لنینیسم است.

 

ویرایش:

 

آئینه خانه

خلیل الله خلیلی افغانی

شاعرازافغانستان

 

از آفتاب عشق که می تافت بردلم

چیزی به جا نمانده مگر بی قراری اش

 

صدجان فدای آن که دل از من ربوده بود

با آهوانه دلبری کوهساری اش

 

گوئی هنوزمی چکد از شعر من شراب

(خیلی زیبا ست.)

آرم به یاد خویش چو چشم خماری اش

 

دروصف اوهنوز بود نارسا قلم

با این همه کرشمه و زیبانگاری اش

 

برجای مانده با مژه نقشی که کنده ام

درطاق حافظه همه جا یادگاری اش

(شاهکار است.)

 

دل چون کبوتری است که پرمی زند به شوق

در زیرچنگ مژه های شکاری اش

 

سرچشمه خجسته ایام من بود

آن شسته حرف های لب چشمه سازی اش

(منظور شاعر احتمالا چشمه ساری اش بوده است)

خیلی زیبا ست.

 

آئینه خانه بود دل من ولی دریغ

من مانده ام کنون و فضای غباری اش

 

پایان

 

در این مجسمه‌ها، پسر از تکه‌هایی درست شده که از پدر جدا شده‌اند که درواقع فداکاری‌های پدر را نشان می‌دهد.

حریف

 

۱

معلوم نیست که

حریف حواس پرت

چگونه به این نتیجه کج و کوله

رسیده است.

 

۲

ایندو تندیس حاوی ساختارهای متفاوت اند.

 

۳

اگر اندکی دقت شود

ساختار اندام کودک از قرار به کلی دیگری است.

 

۴

ضمنا

اگر کودک ساختار یکسانی هم با پدر داشته باشد

ربطی به فداکاری پدر ندارد.

 

۵

مولد اصلی فرزند

مادر است و نه پدر

 

۶

مادر است که از اندام خود می کاهد

تا

اندام دیگری

تشکیل یابد.

 

۷

خم شدن چشمگیر کمر مادران

پوک گشتن استخوان بندی آنان

پیر گشتن سریعتر مادران

دال بر همین حقیقت امر است

 

رهیاب

 

کارگران، زحمتکشان،

امروز که شما به میدان آمده اید، در همسایگی شما، در عراق و لبنان، نیز مردمی با همین اهداف و مطالباتی نظیر همین مطالبات در حال مبارزه اند.

مردمی در فلسطین نیز برای همان چیزی مبارزه می کنند که شما برای آن مبارزه می کنید.

آنها نیز یک زندگی با کرامت و شایسته برای خود و فرزندانشان می خواهند.

آیا شاهدی بیش از این میخواهید که نشان دهنده هم سرنوشتی شما با زحمتکشان منطقه باشد؟

اجازه ندهید که اوباش مزدور سرمایه در میان شما بذر کینه و خصومت با توده های زحمتکش لبنان و عراق و سوریه و فلسطین را بکارند.

 

آنها که امروز شعارهای ضد فلسطین و ضد مردم عراق و سوریه و یمن را بین شما اشاعه می دهند و فلاکت شما را ناشی از اختصاص بودجه برای کمک به آن کشورها قلمداد می کنند،

فریبکاران رذلی بیش نیستند.

آنها برای شما دشمنانی کاذب می تراشند تا دشمنان واقعی تان را از دیده شما پنهان کنند.

 

تا از دیده شما پنهان کنند که فقط ظرف همین ده سال گذشته بیش از صد میلیارد دلار سرمایه از ایران به کشورهای غربی سرازیر شده است.

آنها میخواهند این واقعیت را از دید شما پنهان کنند که تمام خوش خدمتی های نظام حاکم بر ایران اتفاقا در اختیار کسانی قرار گرفته است که بیش از فلسطین و لبنان دلبسته لندن و پاریس و تورونتو هستند.

اجازه ندهید این صداهای شوم از میان شما بلند شود.

سرنوشت و سعادت همه ما در منطقه به هم گره خورده است.

از تجمعاتتان پیامهای دوستی و همبستگی با توده زحمتکشان فلسطین و عراق و یمن و افغانستان و سوریه ارسال کنید و نه پیامهای کینه توزی.

 

۱

این پیام رهیاب

در

تحلیل نهایی

بد نیست.

 

۲

ایرادات آن اما کجا ست؟

 

ملت
چرا نشستی؟
منجی خود تو هستی.


۱
خودرهانی = منجی خویشتن خویش بودن = دیالک تیک منجی و ناجی بودن

 

دیالک تیک خوانش و چالش
ائتلاف ضد داعش

 

۱

مش مارکس

جمله ای دارد که شنیدنی است:

 

۲

جماعت جنگیر اجنه را از اعماق فرامی خوانند

ولی اجنه کسب استقلال می کند

و

تن به برگشت به اعماق نمیدهند

 

۳

آنسان

که

جماعت جنگیر کلافه می شوند

 

سرکرده های قدیم و جدید جهان

 

۱

تضاد امریکا با اسپانیا

تازگی ندارد.

 

۲

ممالک امریکای لاتین

مستعمرات اسپانیا بوده اند

جنایات اسپانیا در امریکای لاتین دستکمی از جنایات بقیه در دیگر جاها نداشته است.

 

۳

پس از شکست فاشیسم در جنگ جهانی دوم و سرکرده جهان گشتن امپریالیسم امریکا

تجدید تقسیم جهان شروع شد

 

۴

مستعمرات سرکرده های سابق

انگلیس و فرانسه و اسپانیا و پرتقال

یکی پس از دیگری

تحت تسخیر امپریالیسم امریکا در امدند.

 

۵

ای بسا جنبش های ضد استعماری که برای دست به دست شدن این کشورها صورت گرفت

 

۶

کودتاها در ایران و اندونزی و مصر و غیره را نیز باید در این رابطه دید

 

۷

این کشورها بخشا تحت نفوذ شوروی قرار می گیرند و بخشا و عمدتا تحت نفوذ امریکا.

ایران تحت نفوذ هر دو

 

۸

یکی از دلایل خارجی پیروزی سهل و آسان انقلاب ضد فئودالی - ضد استعماری کوبا و عدم مداخله امریکا

هم

همین بود.

 

۹

فیدل بوده که پس از سقوط شوروی به کشورهای اسپانیایی زبان پیوست و حتی با جلادان جماران

رابطه برقرار کرد.

 

۱۰

استعمارگران سابق مثلا عردوغان و اسپانیا و پوتین و غیره هم

می کوشند امپراطوری متلاشی شده را مجددا تعمیر کنند

و

اقمار سابق خود را

اینجا و آنجا

جلب کنند.

 

ادامه دارد.

سیری در آثار مریم بهاری (۱۶)

 

کارت پستال

مریم بهاری

 

ویرایش و تحلیل

از

مسعود بهبودی

 

 

 

۱

مردم عادت نداشتند 

با

 اخباری ناخوش

 خاطرعزیزان شان 

را 

مکدر کنند.

 

این نظر نویسنده دقیق نیست.

 

ولی

در

تحلیل نهایی

درست

است.

 

برای اینکه عادت، مفهوم دقیقی در این مورد نیست.

 

  تبدیل نامه نگاری به یاوه نگاری

در

دیار عه «هورا» و عا «شورا»

علل و دلایل دیگری

دارد.

 

عادات

ثانوی

اند

و

نه

نخستین.

 

یاوه عندیشی، یاوه نگاری، یاوه گویی و یاوه شنوی سکنه دیار عه «هورا» و عا «شورا»

به

نامه

مربوط و محدود نمی شود.

 

۹۹ درصد همگویی های این جماعت

یاوه اند.

 

یکی

 از

 محسنات مثلا فیسبوک

پرده افتادن

از

این حقیقت امر

است.

 

این 

مسئله و معضل نکبتبارملی

باید

مورد بررسی سوسیولوژیکی قرار گیرد.

 

جایش

اینجا

نیست.

 

ولی

اشاره ای بدان

بی ضرر و ضرور است:

 

الف 

اولا

اندیشیدن

هنر بزرگی

است

و

این هنر

تنها هنری

است

که

نزد عیرانیان

نیست.

 

ب

ثانیا

صداقت

(حقیقت پرستی)

از

سجایای اخلاقی پرولتاریا

ست

و

نه

اعضای طبقات اجتماعی دیگر.

 

پ

ثالثا

کشف حقیقت عینی

کار هر خر نیست.

 

حقیقت عینی

در

ماهیات 

(ذوات)

آشیان دارد

و

بدون شناخت مفاهیم و تسلط بر تفکر مفهومی

نمی توان

به

اعماق چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم ها

نفوذ کرد

و

حقیقت عینی پنهان در ظلمات

را

پیدا کرد و بیرون آورد.

 

شاید

  آب حیات

همین حقیقت عینی بوده است

که

کشف و از آن خود کردنش

به

نامیرایی

می انجامد.

 

۲

برای همین هم خورجین پستچی کوچه گل، 

انرژی خوبی داشت،

بطوریکه دلها رو گرم می کرد،

 قلبهامون گل میداد،

 رازقی، مریم، نسترن، لاله عباسی، یاس، به به، کوچه گل،

عطراگین می شد.

 

عجب استدلال هنرمندانه ای:

چون محتوای نامه ها، بدون استثناء، یاوه بود،

پس

خورجین پستچی

منبع انرزی و نور و نیرو بود.

 

پس

 یاوه = انرژی

 

جاذبه و جذابیت خورجین پستچی

نه

به

خاطر محتوای نامه ها

بلکه

به

خاطر خروج کوچه

از

یکنواختی کسالت بار

بوده است.

 

با

ورود پستچی به کوچه

تنوعی 

 وارد کوچه

و

ارواح کودکان

  می شود.

 

ادامه دارد.

نئوپوزیتیویسم (پوزیتیویسم و نئوپوزیتیویسم) (۸)

 

 پروفسور دکتر مانفرد بور

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

 شین میم شین

 

۱۰۸

·      کارناپ کوشید تا بر مبنای «مواد تجربی»، سیستم مفهومی به این معنا را به وجود آورد

·      (ساختمان منطقی جهان).

 

۱۰۹

·      او در ضمن مدعی بود که کلیه روابط را می توان ناشی از تشابهات موجود میان «تجارب شخصی ساده» دانست و «یادآوری تشابه» رابطه اساسی را تشکیل می دهد.

 

۱۱۰

·      آماج او از این کار نشان دادن این امر بود که در این سیستم، جائی برای واقعیت عینی مستقل از شعور وجود ندارد و لذا صحبت کردن از چنین واقعیتی «بی معنا» خواهد بود.

 

۱۱۱

·      «تجارب شخصی ساده» با جملات ساده به شکل «اکنون اینجا چنین است و چنان!» مطابقت دارند.

 

۱۱۲

·      بخش اساسی آنها را کلمات اشاره تشکیل می دهند.

 

۱۱۳

·      «تجارب شخصی ساده» تنها در صورت پیروی از این رهنمودها قابل فهم خواهند بود.

 

۱۱۴

·      «حقیقت» یک همچو جمله ساده ای ـ در عین حال ـ وابسته به فهم آن است.

 

۱۱۵

·      «حقیقت» جملات عام، فونکسیونی از «حقیقت» جملات ساده ای است که زیرجمله این جمله عام محسوب می شوند.        

 

۱۱۶

·      به لحاظ منطقی چنین «جمله ساده» ای یک جمله مفرد است که نه حاوی جمله دیگری است و نه حاوی مفاهیمی از قبیل «همه» و یا «چندین» به مثابه  اجزای خود.

 

۱۱۷

·      «جملات ساده» اما به سبب داشتن کلمات «اکنون» و «اینجا» فاقد ارزش ماندگار اند و تنها برای کسانی می توانند قابل فهم باشند که در لحظه ادای آن جملات، در کنار گوینده قرار داشته باشند.

 

۱۱۸

·      حتی جمله «شخص ایکس در زمان معینی و در مکان معینی این و یا آن را ادراک کرده است!» جمله ساده محسوب می شود.

 

۱۱۹

·      پس «جمله ساده» در واقع قادر به اثبات معنی جملات و کلمات نیست.

 

۱۲۰

·      نئوپوزیتیویست ها نیز نمی توانستند خود را از شر این نتیجه منطقی خلاص کنند و لذا سعی کردند به جای «جمله ساده»،  جمله پروتوکلی بگذارند که می بایستی به همان فرم فوق الذکر باشد.

 

۱۲۱

·      تصدیق هر حکم عام علوم می بایستی از طریق استخراج منطقی «جملات پروتوکلی» از آن، صورت گیرد که بعدا به نوبه خود باید با تجارب شخصی بیواسطه مورد مقایسه قرار گیرند. 

 

۱۲۲

·      «جملات پروتوکلی» می بایستی نشاندهنده مضامین تجربی بیواسطه باشند.

·       اما نباید حاوی جملاتی باشند که نتیجه حلاجی تئوریکی ادراکات اند.

 

۱۱۳

·      درباره چگونگی جملات در مطابقت با این قیود و شروط اختلاف نظر زیادی میان نئوپوزیتیویست ها وجود دارد.

 

۱۱۴

·      از آنجا که «جملات پروتوکلی» می بایستی شالوده کلیه علومی را تشکیل دهند که بقیه بر آن استوار خواهند شد، نئوپوزیتیویست ها ـ بنا بر موضعگیری فکری خود ـ مجبور بودند که متد دقیقی برای تشکیل چنین جملاتی عرضه کنند.

 

۱۱۵

·      طبیعی است که همه تلاش ها در این راستا می بایستی نا کام بمانند.

 

۱۱۶

·      نئوپوزیتیویست ها می بایستی (بازهم برای حفظ علمیت ظاهری تئوری خود) «جملات پروتوکلی» را (نئوپوزیتیویست ها برای جملات پروتوکلی، اعتبار عام قائل شده بودند) از آخرین مبانی علمی تهی کنند.

 

۱۱۷

·      در واقع هر جمله، به انضمام هر «جمله پروتوکلی»، (آگاهانه و یا نا آگاهانه) ـ کم و بیش ـ حاوی حلاجی تئوریکی پیوندی است که انعکاس می یابد.   

 

۱۱۸

·      «جملات پروتوکلی» ـ در تحلیل نهائی ـ به معنای  نئوپوزیتیویستی شان، اصلا وجود ندارند.

 

ادامه دارد.

تأملی دراندرز زهره به مسی (۲)

 

مسی

 

تحلیلی

از

مسعود بهبودی

 

زهره

 

چرا راه تخریب ثروت مملکت را ترویج می‌کنید ؟

برای ساخت و آبادانی کشور ثروت من و شما هزینه شده و هر کس دیگری هم که قدرت را به دست بگیرد برای ساخت آنها دوباره باید هزینه کند .

ما شاهد نتیجه ی تاریخی چنین اعمالی هستیم.

حواس مان باشد که آتش و دود و به باد دادن ثروتمان نه تنها ظلم به خودمان و نسلهای آینده مان است

بلکه نتیجه آن می‌تواند بر سر کار آمدن دیگر فرصت طلبانی باشد که منسجم و متشکلتر از ما و آماده برای پر کردن انبان خود و نسل اندر نسلشان هستند.

انسان‌های عاقل یک اشتباه را دوبار تکرار نمیکنند.

 

۱

برای ساخت و آبادانی کشور

 ثروت من و شما هزینه شده 

و 

هر کس دیگری هم

 که 

قدرت را به دست بگیرد 

برای ساخت آنها 

دوباره

 باید هزینه کند . 

 

ظاهرا

هم

حق با زهره خیرخواه عاقبت اندیش

است

و

هم

با

نسرین خیرخواه مصلحت اندیش

و

هم

با

طبقه حاکمه امپریالیستی خیرخواه دور اندیش سود اندیش.

 

شورش پرولتاریا

خشک و تر

می سوزاند.

 

هم

ستاد سپاه و ارتش و بسیج 

را

به

آتش می کشد،

هم

بانک ها و ادارات و بنیادها و مساجد و منابر

را

و

هم

حتی

زباله های عالی رتبه طبقه و هیئت حاکمه

را

از

سر راه می روبد

و

هم

تعداد کثیری از فرزندان خود

را

فدا می کند.

 

 

نکته باریکتر از مو

اما

این

 است

که

بدون قلع و قمع دست و پای اختاپوس ماشین دولتی

بدون

تخریب و تسخیر دستگاه سرکوب

بدون مختل سازی سیستم حاکم

نمی توان

 دولت توده 

را

 تشکیل داد

و

سیستم طراز نوینی برپا داشت.

 

یعنی

بشریت

با

دیالک تیک تخریب و تعمیر

با

دیالک تیک انقلابات و اصلاحات

سر و کار دارد.

 

تا

بالائی ها

به

زیر

 کشیده نشوند،

پایینی ها

نمی توانند بالا روند.

 

تنها راه رفع وارونگی از جامعه وارونه

وارونه سازی قهرآمیز جامعه وارونه

است.

 

طبقات حاکمه

هرگز

با

خواهش و تمنا و استدلال و اقناع

از

امتیازات طبقاتی عزیز و عظیم خود

صرفنظر نمی کنند.

 

توده کارد به استخوان رسیده

چاره ای

جز

سلب امتیازات از اقلیت انگل انگشت شمار 

ندارد،

اگر

می خواهد

به

عزت انسانی از دست داده

 دست یابد.

 

 

توده 

نمی تواند

بدون تسخیر اهرم های اقتصادی، سیاسی، نظامی، فکری، فرهنگی، اخلاقی و خلاصه، ایده ئولوژیکی،

دموکراسی حقیقی

را

یعنی

توده سالاری

را

بنیاد نهد.

 

قهر

قابله انقلاب

است

مش زهره

مش نسرین

و

مشد امپریالیسم.

 

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۹۱)

 

شین میم شین

 

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۵ ـ ۲۲)

 

حکایت سوم

 

۱

پریشانی خاطر دادخواه

براندازد از مملکت پادشاه

 

معنی تحت اللفظی:

احوال پریشان دادخواه

به

سرنگونی پادشاه

منجر می شود.

 

سؤال

 

سعدی

در این بیت شعر، دیالک تیک ت  و ط  حاکمه

 را

به

 شکل دیالک تیک د  و پادشاه بسط می  دهد

و

نقش تعیین کننده

را

از

آن توده (دادخواه) می داند.

 

جواب

 

سعدی

در این بیت شعر، دیالک تیک توده و طبقه حاکمه

 را

به

 شکل دیالک تیک دادخواه و پادشاه بسط می  دهد

و

نقش تعیین کننده

را

از

آن توده (دادخواه) می داند.

 

در این بیت شعر سعدی

هم

جامعه شناسی حیرت انگیز شیخ شیراز

تبیین می یابد

و

هم

هشدار او

به

عالی ترین نماینده طبقه حاکمه.

 

سعدی

واکنش به دادخواهی توده

را

وظیفه عاجل پادشاه می داند

تا

سلطنت

از

سرنگونی

نجات یابد.

 

دادخواه

یکی

از

مفاهیم دیرآشنا در ادبیات فئودالی و حتی ماقبل فئودالی

ما ست

که

هنوز

مورد تأمل دقتمند

قرار نگرفته است.

 

به

همین دلیل

حتی

سیاوش کسرایی

با 

شعورترین شاعر کشور

از

آن

استفاده کرده است.

(اگر حافظه خطا نکند.)

 

۲

پریشانی خاطر دادخواه

براندازد از مملکت پادشاه

 

دادخواهی

یعنی

شکایت ستمکش

به

بزرگ ترین اوتوریته

یعنی

به

 عالی ترین نماینده طبقه حاکمه

یعنی

به

خان بزرگ

و

یا

به

سلطان بزرگ

 

توده های زحمتکش روس

هم

به

دادخواهی

به

بارگاه تزار رفتند

و

دیگر

به

خانه

برنگشتند.

 

تزار همه را به رگبار بست.

 

توده گرسنه

نان

می خواستند

و

جان

دادند.

 

اگر تزار روس

بوستان سعدی

را

خوانده بود،

چنین خریتی مرتکب نمی شد.

 

حق

با

سعدی

بود

و

سرنگون شد.

 

۳

پریشانی خاطر دادخواه

براندازد از مملکت پادشاه

 

آه و اشک و ضجه و زاری و لعن و نفرین افراد مستأصل

نیز

فرمی از دادخواهی

است.

 

اوتوریته مورد نظر

در این مورد

انعکاس آسمانی ـ انتزاعی اعضای طبقات حاکمه

(خدا)

ست.

 

نخفته است مظلوم

از

آهش

بترس

 

ز دود دل صبحگاهش

بترس

 

نترسی که پاک اندرونی شبی

بر آرد ز سوز جگر یا ربی؟

 

معنی تحت اللفظی:

ستمکش

شباهنگام نخوابیده است

و

آه می کشد.

از

آه دل ستمکشان

بترس.

 

برای اینکه  دادخواهی ستمکش از درگاه الهی

هراسناک

است.

 

۴

دادخواهی

از

عالی ترین عضو طبقه حاکمه

و

یا

از

انعکاس آسمانی ـ انتزاعی اعضای طبقات حاکمه

عوام واره و عوام فریبانه

است.

 

چون

دادخواهی از اوتوریته بیدادگر

نشانه نادانی دادخواه

است.

 

تبلیغ طریق دادخواهی

ضمنا

به

معنی ارسال ستمکشان به دنبال نخود سیاه است.

 

دادخواهی

را

بورژوازی

دیری

است

که

نهادینه کرده است

و

مفاهیم درخور آن

جسمیت و مادیت و نهادیت

بخشیده است:

دادگستری

دادستانی

دادگاه

دادرس

دادستان

...

 

۴

پریشانی خاطر دادخواه

براندازد از مملکت پادشاه

 

دادخواهی

مفهوم پاسیوی

است.

 

سعدی

با

این مفهوم پاسیو

توده ستمکش

را

سلب سوبژکتیویته کرده است.

 

توده

در

ایده ئولوژی نظامات اجتماعی برده داری و فئودالی

حق دفاع از خود

ندارد.

 

یعنی

فاقد سوبژکتیویته

است.

 

توده

در

قاموس اربابان فئودال

مثلا

سلطان محمود غزنوی

اوبژکت

است.

 

 

جوانشیر

در

میراث گرانقدرش

تحت عنوان حماسه داد

حکایت میک ند

که

دهقانان روستایی

در

مقابل قشون فئودالی

مقاومت کرده بودن و شکست داده بودند.

 

سلطان محمود

پس از شنیدن ماجرا

تصمیم به تنبیه دهقانان می گیرد

و

اگر

جلودارش نشده بودند،

همه

را

به

دار

می کشید.

 

مفاهیم دادخواه و دادخواهی

  سرشار از ایده ئولوژی ارتجاعی

اند.

 روی این مفاهیم باید کار کرد.

 

ادامه دارد.

خرد ـ انسان ـ تاریخ (فصل ششم) (بخش ۴)

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

 

 

۹۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4144

 

۹۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4179

 

۹۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4207

 

۹۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4219

 

۹۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4320

 

۹۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4388

 

۹۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4413

 

۹۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4423

 

۹۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4429

 

ادامه دارد.

خرد ـ انسان ـ تاریخ (۹۹)

 

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

 

فصل ششم

وظیفه فکری فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان

 

فصل ششم

بخش چهارم

ادامه

  

 

 

۱۱۶

 

·    بدین طریق، به قول کلاسیک های مارکسیسم، «انقلاب سوسیالیستی، برکه شعرش را نه از جویبار حقیر ماضی، بلکه از شط خروشان مستقبل (آینده) پر می کند.

 

 

 

۱۱۷

 

·    انقلاب سوسیالیستی باید خرافات ماضی را پیشاپیش دور ریزد تا از خود شروع کند.» 

 

 

 

۱۱۸

 

·     انقلاب بورژوایی «برای بیهوش سازی محتوای خویش، به یادآوری های (خاطرات) تاریخی ـ جهانی نیاز داشت.»

 

 

 

۱۱۹

 

·    انقلاب سوسیالیستی اما باید مرده ها را به دست مرده ها به گور بسپارد تا به محتوای خویش بپردازد.

 

 

 

۱۲۰

 

·    در انقلاب بورژوایی، سخن، از حد محتوا پا فراتر می نهاد.

 

 

 

۱۲۱

 

·    در انقلاب سوسیالیستی اما محتوا از حد سخن پا فراتر می نهد.»

 

·    (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۸، ص ۱۱۷)

 

 

 

۱۲۲

 

·     تئوری فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان، همزمان به منبع تئوریکی مارکسیسم بدل می شود.

 

·     برای اینکه تلاش های تئوریکی  فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان از روند جامعه ای ـ تاریخی تغذیه می کرد، از مسئله جامعه ای بنیادی زمانه تغذیه می کرد و آماجش مسئله بنیادی زمانه بود.

 

 

 

۱۲۳

 

·     فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان به مثابه منبع تئوریکی مارکسیسم اما به معنی طرفداری از خرد به مثابه نقش تاریخی ـ جهانی پرولتاریا و درک تمایلات انتقادی منتج از آن، به مثابه گشتاورهای بر جسته گشته جهان بینی طبقه کارگر است.

 

 

 

پایان بخش چهارم

ادامه دارد.

 

نئوپوزیتیویسم (پوزیتیویسم و نئوپوزیتیویسم) (۷)

 

 پروفسور دکتر مانفرد بور

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

 شین میم شین

 

۸۸

·      نئوپوزیتیویسم جملاتی را «جملات باصطلاح سینتاکتیکی» می نامد که ظاهرا متعلق به ابژکتزبان اند، اما در واقع به زبان سینتاکتیکی قابل ترجمه اند.

 

۸۹

·      بدین طریق، مثلا جمله ظاهرا ابژکتی «۵ یک عدد است!» را می توان به جمله سینتاکتیکی «۵ یک کلمه عددی است!» ترجمه کرد و بدین طریق باصطلاح سینتاکتیکی بودن جمله اول اثبات می شود.

 

۹۰

·      مشخصه آن عبارت از این است که جمله اول در «شیوه بیان مضمونی» (محتوایی) همان مطلبی را ادا می کند، که جمله دوم در «شیوه بیان صوری» (فرمال) بیان می کند.

 

·      دیالک تیک فرم و محتوا

 

 

۹۱

·      آنگاه نتیجه گرفته می شود که جملات باصطلاح سینتاکتیکی به اشیائی که ظاهرا در خارج از زبان قرار داشتند، مربوط می شدند.

 

۹۲

·      بعدها ـ البته ـ نئوپوزیتیویست ها باید اذعان می کردند که گذار از جمله «۵ یک عدد است!» به جمله «۵  یک کلمه عددی است!» معنا، محتوا و خصلت جمله را عوض می کند.

 

۹۳

·      بدین طریق در جوار مسائل سینتاکتیکی، مسائل سمانتیکی قد علم کردند که بار اصلی شان معنی کلمات و جملات بود.

 

۹۴

·      اما این به هیچ وجه به معنی روی آوردن نئوپوزیتیویسم به ماتریالیسم نبود.

 

۹۵

·      چون شناخت بعدی مبنی بر اینکه تفاوت گذاری میان روابط منطقی و روابط تجربی ـ توصیفی تنها به دلیل معنی آنها صورت می گیرد، حتما این شناخت را به دنبال نمی آورد که با تعیین معنی باید به واقعیت عینی رجوع شود.

 

۹۶

·      اگر نئوپوزیتیویسم قبلا «حقیقت» منطقی را با اتکا بر قواعد سینتاکتیکی اثبات می نمود، اکنون آن را نه بر مبنای رابطه موجود میان احکام و واقعیت عینی، بلکه با اتکا بر قواعد سمانتیکی اثبات می کند.

 

۹۷

·      به عبارت دیگر، نئوپوزیتیویسم بعد از این چرخش، برای حفظ علمیت ظاهری خود، همچنان همان می ماند که ماهیتا بود، یعنی ایدئالیسم ذهنی.

 

۹۸

·      با این چرخش تحلیلی ـ سمیوتیکی، زبان علوم محتوای فلسفه قلمداد می شود.

 

۹۹

·      تحلیل سمیوتیکی باید شامل سه مرحله می شد:

 

الف

·      جنبه سینتاکتیکی (سینتاکس زبان)

 

ب

·      جنبه سمانتیکی («معنی» زبان)  

 

پ

·      جنبه پراگماتیکی (استعمال زبان). 

 

۱۰۰

·      ضرورت حفظ علمیت ظاهری، نئوپوزیتیویسم را وادار به اعتراف می کند که نوسازی یک مفهوم علمی تنها زمانی سودمند خواهد بود که ضمنا نتایج علوم منفرد درنظر گرفته شوند.

 

۱۰۱

·      این چرخش ـ قبل از همه ـ از سوی ریاضیات بر نئوپوزیتیویسم تحمیل می شود.

·      یعنی از سوی عرصه علمی ئی که نئوپوزیتیویست ها فکر می کردند که آن را در انحصار خود دارند.

 

۱۰۲

 

 

کورت فریدریش گودل  

(۱۹۰۶ ـ ۱۹۷۸)

 از نمایندگان نئوپوزیتیویسم و از ریاضی دانان و منطقیون قرن بیستم

 

·      طنز تاریخ علوم چنان بود که نئوپوزیتیویستی مانند کورت فریدریش گودل به برکت تحقیقات ریاضی خود، به اثبات بی چون و چرا و غیرقابل رد این امر نایل آمد که مفهوم حقیقت سینتاکتیکی ریاضی صرف (ناب) به لحاظ علمی به درد نمی خورد و بدین طریق بطلان یکی از تزهای اصلی اولیه نئوپوزیتیویسم به طرز بی چون و چرائی به اثبات رسید.

 

·      (مراجعه کنید به سمانتیک).

 

۱۰۳

·      محتوای واقعی گذار از ساختار سینتاکتیکی کلمات و جملات به سمانتیک، به معنی آنها، در وابستگی به نحوه حصول این «معنی» تعیین می شود.

 

۱۰۴

·      تا زمانی که معنی یک کلمه تنها به طور  تعریفی با استناد به کلمات دیگر، که معنی شان ثابت تلقی می شود، تعیین می گردد، مسئله فقط از یک کلمه و یا از یک جمله به کلمات و یا جملات دیگر منتقل (جا به جا) می شود.

 

۱۰۵

·      اما مفاهیم منطبق با کلمات بالاخره باید با چیزهائی مواجه شوند که خودشان، مفهوم نیستند.

 

۱۰۶

·      این چیز آخر اما برای نئوپوزیتیویسم نه واقعیت عینی، بلکه تجربه بیواسطه است. 

 

۱۰۷

·      نئوپوزیتیویسم ـ بدین طریق ـ نه تنها خود را به مثابه  ایدئالیسم ذهنی به طور کلی، بلکه به مثابه  واریانت صرف ایدئالیسم ذهنی کلاسیک، مشروعیت می بخشد که در موردش همان حکم لنین صادق است که در مورد امپیریوکریتیسیسم صادق بود:

·      امپیریوکریتیسیسم چیزی جز فلسفه برکلی نیست.

 

ادامه دارد.

سیری در آثار مریم بهاری (۱۵)

 

کارت پستال

مریم بهاری

 

ویرایش و تحلیل

از

مسعود بهبودی

 

 

 

۱

 

لبخند به لب 

دور خورجینی

 جمع میشدیم،

 

ورود هرازگاهی پستچی

بسان ظهور هرازگاهی قجله بر درخت توت خانه ها

(قجله (زاغ) در باور سکنه دیار اتش ها از رسیدن عنقریب پستچی و نامه خبر می دهد.)

یکنواختی کوچه ها و خانه ها

را

در هم می کوبد

و

تنوعی

وارد آنها می سازد.

 

دلیل لبخند بر لب ها

هم

همین است.

 

۲

لبخند به لب 

دور خورجینی

 جمع میشدیم،

که از جنس زیلو بود و کاردست هنرمندی ایرانی،

اشکال هندسی با خطوطی شکسته و مورب،

به

رنگهای جیغ و شاد،

بخصوص،

نارنجی، سبز ،آبی و بنفش،

روی خورجین خودنمایی میکردند

 

توصیف صوری و فرمال خورجین پستچی

توسط نویسنده

قبل از اشاره به محتوای آن،

هم

طبیعی

است

و

هم

منطقی.

 

فرم و نمود و ظاهر هر چیز،

قبل از محتوا و ماهیت و ذات آنها

خودنمایی می کند.

 

از

سکوی فرم و نمود و ظاهر اشیاء است

که

حرکت به سوی محتوا و ماهیت و ذات آنها شروع می شود.

 

فرم و نمود و ظاهر هر چیز،

علنی و عریان

است.

محسوس و ملموس و مرئی است.

 

محتوا و ماهیت و ذات آنها

اما

نامحسوس و ناملموس و نامرئی

است

و

باید

به

ترفندی

کشف شود.

 

۳

 

لبخند به لب 

دور خورجینی

 جمع میشدیم،

که از جنس زیلو بود و کاردست هنرمندی ایرانی،

اشکال هندسی با خطوطی شکسته و مورب،

به

رنگهای جیغ و شاد،

بخصوص،

نارنجی، سبز ،آبی و بنفش،

روی خورجین خودنمایی میکردند

 

توصیف خورجین پستچی توسط نویسنده

ردخور

ندارد.

 

نکته ای

که

در 

این توصیف پر وسواس 

برجسته می شود،

منشاء خورجین زیلویی

است.

 

خورجین زیلویی پستچی

کار دست هنرمندی ایرانی

است

و

نه

کاردست زیلوباف افغانی و ازبکستانی و غره.

 

زیلوبافی

بدین طریق

نه

حرفه ای،

بلکه هنری قلمداد می شود.

 

نه

به 

این دلیل که هنر است،

بلکه به این دلیل که زیلوباف

 ایرانی

 است 

و 

هنر نزد ایرانیان است

و

بس.

 

کودک که نمی تواند به هویت و ملیت بافنده خورجین واقف باشد.

این

مریم بهاری

است

که

ایده ئولوژی خود

را

خواه و ناخواه

آگاه و ناخودآگاه

وارد قصه می کند.

 

ضمنا

خواننده و شنونده قصه خود

را

مانی پولیزه می کند.

 

بدین طریق

نوعی شووینیسم پهلویستی سطحی

در

رگ ضمیر خواننده و شنونده قصه

تزریق می شود.

 

۴


 

هم

منظور حکیم سرخ طوس

از

مفهوم هنر

و

هم

منظور شیخ شیراز

از

آن

چیز به کلی دیگری

است.

 

مراجعه کنید 

به

سیری در جهان بینی حکیم طوس

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2631

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2632

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2633

 

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2634

 

۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2635

 

۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2636

 

۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2637

 

۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2638

 

۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2639

 

۱۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2640

 

۱۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2641

 

۱۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2642

 

۱۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2643

 

۱۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2644

 

۱۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2645

 

۱۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2646

 

پایان

 

مراجعه کنید

به

تحلیل بوستان و گلستان شیخ شیراز.

 

۵

 

لبخند به لب 

دور خورجینی

 جمع میشدیم،

که از جنس زیلو بود و کاردست هنرمندی ایرانی،

اشکال هندسی با خطوطی شکسته و مورب،

به

رنگهای جیغ و شاد،

بخصوص،

نارنجی، سبز ،آبی و بنفش،

روی خورجین خودنمایی میکرد ند

 

توصیف ظاهر خورجین

در

هر صورت

فوق العاده و ستایش انگیز

است

و

آدمی را به یاد توصیفات دقیق و وسواس مند بالزاک می اندازد.

 

۶

داخل این اثر هنری،

خوشخبری

بود،

سلامتی، دعای خیر، ملالی نیست جز دوری شما،

خبر نوه دار شدن و عروسی.

 

این توضیح محتوای خورجین و حتی محتوای محتویات خورجین، یعنی مضمون نامه ها ست.

 

این

طرز تبیین مریم بهاری

بی نظیر

است.

 

فی نفسه

شاهکار

است.

 

ما

تاکنون

تبیینی به این زیبایی ندیده ایم.

 

مریم بهاری

از

این لحاظ 

برجسته ترین هنرمند دیار عه «هورا» و عا «شورا»

ست.

 

عمرش دراز باد.

 

۷

داخل این اثر هنری،

خوشخبری

بود،

سلامتی، دعای خیر، ملالی نیست جز دوری شما،

خبر نوه دار شدن و عروسی.

 

در این توضیح نویسنده قصه،

ضمنا

انتقادی ظریف 

گنجانده شده است.

 

انتقاد دخترکی انقلابی، ژرف اندیش، ماهیت جو و گریزان از ساده لوحی و سطحی نگری و تکررات توخالی.

 

  شخصیت این کاراکتر خردسال مریم بهاری

غول آسا

ست.

 

در تحلیل قصه دیگر مریم بهاری

هم

گفته شد

که

کاراکترهای نویسنده رمان دائی جان ناپلئون

عقب مانده تر

از

نویسنده اند.

 

ولی

کاراکترهای مریم بهاری

مترقی تر و پیشرفته تر

از

خود نویسنده اند.

 

ادامه دارد.

 

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۴۹۷)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان  

 

شین میم شین  

 

هنجار 

ادامه

 

۲۳

·    هنجارها از این رو، در تحلیل نهایی در پیوندی قرار می گیرند که با روند مادی حیات متعین (دترمینه) می شود.

 

۲۴

·    هنجارها به همین دلیل، حاوی خصلت تاریخی و طبقاتی اند.

 

۲۵

·    هنجارها بسته به اینکه از کدامین منافع طبقاتی نشئت می گیرند و پیشبردشان با کدامین منافع طبقاتی مطابقت دارد، نقش مترقی، انقلابی و یا ارتجاعی بازی می کنند.

 

۲۶

·    هنجارها در مطابقت با توسعه مناسبات تولیدی و مناسبات طبقاتی تغییر می یابند، پدید می آیند، از بین می روند، نوسازی می شوند، بازتعریف می شوند (معنی شان عوض می شود) و بازتفسیر می شوند.

 

۲۷

·    هنجارهای معینی می توانند برای مدت درازی اعتبار خود را حفظ کنند.

·    اگر مناسباتی که شالوده شان را تشکیل می دهند، حفظ شوند.

 

۲۸

·    در عرصه هنجارها، پیشرفت تاریخی ئی هم وجود دارد که انعکاس پیشرفت تاریخی عام است که بر شانه های  توده های مترقی، زحمتکش و تحت استثمار حمل می شود و خود را در هنجارهای به اصطلاح انسانی ـ عام تبیین می دارد.

 

۲۹

·    هنجارها فقط در پیوند جامعه ای ـ تاریخی فوق الذکر می توانند درک شوند، توضیح داده شوند، به چالش علمی کشیده شوند و استدلال و اثبات علمی شوند.

 

۳۰

·    تنها راه درست و علمی ـ ماتریالیستی بررسی مسئله هنجارها در جامعه شناسی همین جا ست.

 

۳۱

·    هر طرز بررسی دیگر مسئله هنجارها ایدئالیستی و غیرعلمی است.

 

۳۲

·    بررسی سوسیولوژیکی جنبه های جزئی (جزئیات) مسئله هنجارها نیز باید از درک فلسفی ـ سوسیولوژیکی فوق الذکر شروع به حرکت کند:

 

الف

·    مثلا پژوهش هنجارهای مؤثر در اقشار اجتماعی معین

 

ب

·    مثلا پژوهش هنجارهای مؤثر در سازمان های سیاسی معین

 

پ

·    مثلا پژوهش تغییر سیستم های هنجاری در اثر تغییرات جامعه ای

 

ت

·    مثلا پژوهش مؤثریت سیستم های هنجاری معین بر گروه های اجتماعی و غیره.

 

ادامه دارد.

تأملی دراندرز زهره به مسی (۱)

 

مسی

 

تحلیلی

از

مسعود بهبودی

 

زهره

 

چرا راه تخریب ثروت مملکت را ترویج می‌کنید ؟

برای ساخت و آبادانی کشور ثروت من و شما هزینه شده و هر کس دیگری هم که قدرت را به دست بگیرد برای ساخت آنها دوباره باید هزینه کند .

ما شاهد نتیجه ی تاریخی چنین اعمالی هستیم.

حواس مان باشد که آتش و دود و به باد دادن ثروتمان نه تنها ظلم به خودمان و نسلهای آینده مان است

بلکه نتیجه آن می‌تواند بر سر کار آمدن دیگر فرصت طلبانی باشد که منسجم و متشکلتر از ما و آماده برای پر کردن انبان خود و نسل اندر نسلشان هستند.

انسان‌های عاقل یک اشتباه را دوبار تکرار نمیکنند.

 

۱

این نظر زهره

نظر شخصی او 

نیست.

 

۲

 

این نظر نسرین ستوده و امثالهم

 نیز

 است.

 

۳

این نظر طبقه حاکمه امپریالیستی 

نیز 

است 

که

 به

 نسرین

 جایزه می دهد

و

ضمنا

با

جناح مقتدر طبقه حاکمه فئودالی ـ بورژوایی ـ فوندامنتالیستی  

که

نسرین ستوده را به دهها سال زندان و صدها ضربه شلاق 

محکوم کرده،

بهترین روابط را دارد 

و 

ثروت کلانی به جیب می زند.

 

۴

این موضع نظری 

ما 

را 

دیری است که به خود مشغول داشته است.

 

۵

شاید

 تجزیه و تحلیل این عندرز زهره به مسی

 کمکی به کشف دلیل این موضع نظری بکند.

 

الف

چرا راه تخریب ثروت مملکت را ترویج می‌کنید؟

 

 ۱

 

 

 

مفهوم «تخریب ثروت مملکت» زهره

آدمی 

را 

زهره ترک

 می کند.

 

۲

مخترع این مفهوم باید شاهعنشاه شارلاتانان و عوامفریبان 

باشد.

 

۳

انگار مملکت سوبژکت است و ضمنا سوبژکت ثروتمندی است.

 

۴

ضمنا حراست از ثروت این مملکت ثروتمند

 وظیفه صرفنظرناپذیر ملت

است.

 

۵

ثروت اما چیست؟

 

۶

 

ثروت

در

قاموس رسول پرولتاریا

دو نوع

است:

 

الف

ثروت طبیعی

مثلا

دریا و دریاچه و رودخانه و جنگل و آبشار و آنچه که در اینها وجود دارد

و

استفاده های مختلفی که از اینها می توان کرد.

 

ب

ثروت اجتماعی

نعمات مادی و یا سرمایه

مثلا

کارخانجات

مراتع

مزارع

قنوات

بانک ها

کاخ ها

مستغلات

اراضی کشت و ساخت

بیمارستان ها

مدارس

کودکستان ها

مراکز علمی و فکری و فرهنگی و هنری و غیره

 

زهره
چرا راه تخریب ثروت مملکت را ترویج می‌کنید؟

 

در

قاموس زهره

ثروت طبیعی و اجتماعی

مال مملکت

است

و

نه

مال طبقه حاکمه انگل و استثمارگر و ستمگر.

 

۱

مملکت

مفهوم مبهمی

است.

 

۲

 

اگر خواننده و شنونده عندرز زهره 

حواسش جمع نباشد،

مملکت

به

معنی ملت

به

خوردش داده خواهد شد.

 

۳

من ـ زور زهره

هم

همین

است:

ثروت طبیعی و اجتماعی

مال ملت

است.

 

۴

در این عندیشه زهره

 ذره ای از حقیقت عینی 

هم 

خرناسه می کشد:

چون

ثروت اجتماعی

بدون علت و بدون دلیل

صفت اجتماعی

را

یدک نمی کشد.

 

۵

ثروت هر جامعه

توسط مولدین مادی و فکری

تولید شده است.

 

یعنی

نتیجه کار عرقریز و کمر شکن توده های زحمتکش بوده است.

 

۶

مثلا

کاخ ۱۰۰۰ مترمربعی طبیب الاطفال

موسوم به ولایتی 

که

ضمنا

بنا بر مشیت الهی

  مشاور وقیح ولایت فقیه

است

و

ماشین های ضد گلوله آخرین سیستم او

و

دیگر مخلفات کاخش

از

بهشت برین

که

نازل نشده است.

توسط توده های زحمتکش مملکت و ممالک دیگر

تولید شده اند.

 

ثروت اجتماعی = طبیعت + نیروهای کار فکری و مادی زحمتکشان فکری و مادی

 

۷

زهره

چنان

 تصور می کند 

و 

یا 

چنان 

وانمود 

می کند

که

انگار

ثروت اجتماعی

واقعا

ثروت اجتماعی

است

و

نه

ثروت خصوصی.

 

۸

ما

هم

که

سگان توده سلب مالکیت شده ایم

همین نظر زهره ترک کن زهره

را 

داریم:

ثروت خصوصی اجامر جم عاران و جم کران و جم کوران و جم خوران

باید

اجتماعی شود.

 

۹

یعنی

سلب مالکیت کنندگان

توسط سلب مالکیت شدگان 

یعنی

توده مولد و زحمتکش

به

نوبه خود

سلب مالکیت شوند

تا

جامعه وارونه

سلب وارونگی

شود

و

روی پاهای خود بایستد.

 

بی بحران از هر نوع.

تندرست و سالم و سلامت

 

ادامه دارد.

 

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۱۷۵)

 

 جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

سهراب سپهری

 

زندگی

با همه وسعت خویش،

محفل ساكت غم خوردن نیست

 

حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست

 

اضطراب و هوسِ دیدن و نادیدن نیست

 

زندگی خوردن و خوابیدن نیست

 

زندگی جنبش جاری شدن است

 

زندگی کوشش و راهی شدن است

 

از تماشاگهِ آغاز ِحیات،

تا

به جایی كه خدا می داند...

 

نوید

 

باید باری که بر دوش جنبش نهاده می شود متناسب با توان جنبش باشد.

شعار های رادیکال هنگامی که متناسب با سطح مطالبات توده نباشد، زیانش بیش از سود آن است.

بدست آوردن یک پیروزی تاکتیکی بسی با ارزش تر از شکست جنبش بدون هیچ دست آوردی است.

شعارهای جنبش باید متناسب با تعمیق جنبش، رادیکال تر گردد نه آنکه علائق خویش را بدون توجه به رشد جنبش بر جنبش تحمیل کنیم.

 

۱

این سخن نوید

به

ظاهر معقول و لذا مقبول است.

 

۲

ولی عاری از ایراد نیست.

 

۳

ایراد اساسی این نگرش و نظر

در

فراموش کردن عینیت محتوای انقلاب اجتماعی است.

 

۴

انقلاب اجتماعی

نه

چیز دلبخواهی

نه

چیز سوبژکتیوی

بلکه امری عینی و تعین یافته (دترمینه شده) است.

 

۵

شعار در جنبش انقلابی

نه

توسط این و آن

نه

به طور سوبژکتیو

بلکه با توجه به شرایط عینی

یعنی به طور اوبژکتیو

تعیین می شود.

 

۶

نوید

فراموش می کند که تاکتیک

فقط در دیالک تیک استراتژی و تاکتیک وجود دارد و معنی دارد و نه به تنهایی.

 

۷

طبقه و توده انقلابی باید به اماج استراتژیکی جامعه واقف گردد.

 

۸

بعد می توان برای رسیدن به مقصد استراتژیکی

از

منازل مختلف گذشت

 

۹

دیالک تیک مبدأ ـ منازل (رباط های دو در. حافظ) ـ مقصد

 

۱۰

ضمنا

انقلابات اجتماعی

امر طبقات اجتماعی اند

 

۱۱

طویله جماران

طویله ای طبقاتی است

 

۱۲

یعنی طبقه و یا طبقات اجتماعی معینی

طبقه حاکمه را تشکیل داده اند

و

بر گرده توده نشسته اند.

 

۱۳

این طبقه حاکمه

باید

توسط طبقه انقلابی نوینی

بی شک پرولتاریا و متحدین دهقانی و پیشه وری و روشنفکری اش

تعویض شود

و

جامعه نوینی بر ویرانه های طویله جماران

بنا شود.

 

 

قوه مادی

را

فقط

با

قوه مادی

می توان سرنگون ساخت.

مارکس

 

۱

این جمله

بریده ای از چالش شورانگیز مارکس با هگلیست های جوان است.

 

۲

هگلیست های جوان

بر آن بودند که تنها راه تحول جامعه

انتقاد از وضع موجود است.

 

۳

البته منظورشان از انتقاد نیز انتقاد بر پایه ایدئالیسم عینی (فلسفه هگل) بود.

 

۴

این ضمنا به معنی سرنگونی جامعه بورژوایی به مثابه مناسبات مادی

با

قوه ای فکری بود.

 

۵

ایراد این نگرش هگلیست های جوان

در

وارونه بینی جهان بینانه آنها بود:

روح

را

آنها

خالق ماده

می دانستند.

 

۶

یعنی

شعور را مقدم بر وجود می دانستند.

 

۷

یعنی به مسئله اساسی فلسفه

(تقدم و یا تأخر ماده بر روح)

راه حل ایدئالیستی عرضه می کردند.

 

۸

مارکس اثبات می کند که مناسبات تولیدی هر جامعه = زیربنای اقتصادی هر جامعه = قوه ای مادی

است.

 

۹

بعد اعلام می دارد که برای تحول قوه ای مادی به قوه مادی دیگری نیاز مبرم است.

 

۱۰

قوه مادی ئی که قادر به سرنگونی مناسبات تولیدی سرمایه داری باشد

یکی دیگر از کشفیات بزرگ مارکس است.

 

۱۱

پرولتاریا = طبقه کارگر صنعتی

است.

 

۱۲

یعنی

سرنگونی جامعه سرمایه داری

نه

کار هر طبقه و قشری

بلکه رسالت تاریخی پرولتاریا ست.

 

۱۳

یعنی طبقه سرمایه داران (بورژوازی) را

طبقه کارگران صنعتی مدرن (پرولتاریا) در اتحاد با توده های زحمتکش جامعه

سرنگون می سازد

 

۱۴

طبقه اجتماعی ارتجاعی

در طول تاریخ

توسط طبقه اجتماعی انقلابی

سرنگون می شود که ضمنا معمار جامعه نوین است:

مثلا طبقه اشراف فئودال

توسط بورژوازی

سرنگون می شود

که

ضمنا

معمار جامعه سرمایه داری است

 

خود اندیشی به عوض نشخوار اندیشه ها و عندیشه های این و آن

 

۱

درود.

وظیفه روشنگری

نه

جویدن لقمه اندیشه

و

گذاشتنش در دهن باز خلاق.

 

۲

بلکه در اختیار خلایق گذاشتن ساز و برگ و فوت و فن و ترفند تفکر است.

 

۳

تا خلایق

خود

با

مغز خود

بیندیشند

و

محتاج این و آن نباشند.

 

۴

وقت آن رسیده

که

خرد کل اندیش (فلسفه علمی و انقلابی)

همگانی شود.

توده ای شود.

 

۵

خرد کل اندیش باید از انحصار اقلیتی انگشت شمار

بیرون آورده شود

و

در اختیار همه اعضای جامعه قرار داده شود.

 

زنده باد

 

۱

محتوای این سخن

عبارت است از

دیالک تیک مادی و فکری

وحدت دیالک تیکی زحمتکشان مادی و زحمتکشان فکری

 

۲

ولی کلمه ای در این سخن

از قلم افتاده است.

 

۳

ویرایش:

اتحاد آنهایی در کره بی سکنه مریخ که فکر می کنند و لذا رنج می برند

با آنهایی در همان سیاره سرگردان

که رنج می برند و لذا فکر می کنند

شرط تحول مریخ است

 

اندکی اندر باب معاصریت و نامعاصریت مفاهیم

 

۱

مفاهیم خاین و مزدور و مأمور امنیتی این و آن و غیره مفاهیم فئودالی اند و معاصریت (اکتوئالیته) ندارند.

 

۲

فروغ هم در مصاحبه ای به نامعاصریت خیلی از مفاهیم ادبی اشاره کرده است.

 

۳

هر کس در هر جامعه جا

جایگاهی دارد.

 

۴

در نتیجه به طبقه اجتماعی معینی تعلق دارد.

 

۵

به دلیل تعلق طبقاتی به طبقه اجتماعی معینی

منافع معینی دارد و حق دفاع از ان منافع را دارد.

 

۶

داشتن منافع معینی

به

اتحاد طبقاتی او با طبقه اجتماعی دیگری در مقیاس جهانی منجر می شود.

دیالک تیک داخلی و خارجی

 

۷

مزدور و خاین و دست نشانده این و ان قلمداد کردن این و آن

نوعی عوامفریبی است.

 

۸

هنر کشف ماهیت طبقاتی افراد و احزاب است

 

۹

با انگ زدن نمی توان چیزی را تدرک کرد و وضیح داد

 

۱۰

برای درک و توضیح هر چیز باید آن را زیر ذره بین آنالیز دیالک تیکی ـ ماتریالیستی قرار داد.

 

شاملو

 

تا دستِ تو را به دست آرم

از کدامین کوه می‌بایدم گذشت

تا بگذرم

 

از کدامین صحرا

از کدامین دریا می‌بایدم گذشت

تا بگذرم. ...

 

...تو باد و شکوفه و میوه‌ ای، ای همه‌ی فصولِ من!

بر من چنان چون سالی بگذر

تا جاودانگی را آغاز کنم.

 

۱

اگر گذشت در این شعر شاملو فعل ماضی از مصدر گذشتن باشد

جملات از کدامین کوه می‌بایدم گذشت و از کدامین دریا می‌بایدم گذشت

غلط و بی معنی اند.

 

۲

شاملو

شاعر بیسوادی بوده است

به قول خودش

مدرک شش کلاس سواد آنهم با تقلب داشته است

 

۳

به همین دلیل مدرک تحصیلی برای استاد دانش کاه شدن در طویله امریکا

در دست نداشته است.

 

۴

و گرنه مثل عبدالکریم

استاد شده بود و خرمن دلار درو کرده بود.

 

۵

مثال:

او می بایدم کشت

یعنی

او می بایستی مرا بکشد

 

۶

از کدامین کوه و یا دریا می‌بایدم گذشت

به همین دلیل بی معنی است

 

می خواستم که بهتر از اینها ببینمت

 

ادامه دارد.

 

الف

تا خراب نشود آباد نشود

 

۱

چرا؟

 

۲

آباد کردن مثلا بدنی و یا باغی حتما باید با تخریب بدن و باغ شروع شود؟

 

ب

ارزش هر سکه یی را رقمی که روی آن حک شده تعیین می کند

 

۱

تعیین که نمی کند

نشان می دهد.

 

۲

ارزش سکه = ارزش نیروی کار مصرف شده برای استخراج و تسویه و تهیه فلز مربوطه و ذوب و قالب ریزی و تشکیل سکه

 

پ

بنابراین "نقش خرابی" است که ارزش وجود آدمی را مشخص می کند

 

۱

عجب جفنگی

 

۲

ضمنا

آدم کجا بود؟

 

۳

خلایق میلیاردها دلار تلف میکنند تا بلکه در کاینات لایتناهی

آدم آبادی

پیدا کنند.

 

۴

آدم خراب که حکم کیمیا دارد.

 

ت

چون می گوید هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد یعنی همه این نقش را دارند.

 

۱

خواجه

  خردستیز است

و

ذره ای خرد ندارد تا هر چه گفت

حقیقت محض باشد

 

ث

حالا نقش خرابی چیست که ارزش آدمی با آن تعیین شده است؟

 

۱

اولا کسی نگفته که ارزش آدمی با نقش خراب تعیین شده

 

۲

ثانیا اگر کسی گفته

بی خود کرده

 

۳

ارزش آدمی

قبل از همه

در

آدمیت او ست.

 

۴

یعنی در خردمندی و خلاقیت او ست.

نه در خرابیت او

 

ج

"خرابی" یعنی به هم ریختگی و تغییرات درونی و برونریزی و پختگی و تحول برای اصلاح و نوسازی.

 

۱

عجب تحریفی

 

۲

کی گفته که خرابی یعنی نوسازی و تحول و اصلاح؟

سید علی گفته و یا مش محمود احمقی نجات؟

 

ح

تا خراب نشود آباد نشود

بنابراین تنها انسان است که خراب می گردد چون تنها انسان است که باید ارتقاء یابد و به کمال برسد و این امر مستلزم تحول و ویرانی درون است.

 

۱

آره

 

۲

انسان خراب هم شده

و

عنسان شده است.

 

۳

بمب بر کمر خود و توله های خود می بندد و به میان امثال خود می ورد تا آدم کشد و به جنت رود و کیف خر کند.

 

خ

قرآن: موتوا قبل ان تموتوا. یعنی پیش از مرگ بمیرید؛ و تا از وجود قبلی نمیریم وجود جدید نخواهیم یافت

 

۱

کریم که عقل ندارد تا هر چه گفت

حقیقت محض باشد

 

۲

کریم عوامفریب است

 

چ

همان اصلی که انجیل گفته است: لن یَلِج ملکوت السموات و الارض من لم یولد مرّتین. کسی که نمیرد و برای بار دوم متولد نگردد هرگز وارد ملکوت آسمانها و زمین نخواهد شد.

 

۱

عجب خرافاتی در اواخر دهه دوم قرن ۲۱

 

۲

کی گفته که مرده زنده می شود

تا

ما خر شویم و خودکشی کنیم تا دوباره زنده شویم و وارد ملکوت سماوات شویم

 

۳

تازه برای چی؟

 

۴

مگر در ملکوت سماوات چه خبره؟

چلو کباب می دهند؟

 

د

پس نقش خرابی نقش از خویشتن قبلی ویران شدن و خویشتنی نو یافتن است و به عبارت دیگر نقش خرابی است که مایۀ ورود به آسمانها و زمین یعنی عامل دریافت اطلاعات هفت آسمان می شود.

 

۱

لامصب

آسمانها دیگر چه خرافه ای است؟

 

۲

خویشتن قبلی و بعدی چه خرافه ای است؟

عقلت کجا ست؟

 

ذ

حالا ارزش و اهمیت نقش خرابی که هر آدمیزاده را به آن رقم زده اند معلوم می گردد.

 

۱

آره 

خیلی معلوم می شود.

 

۲

تو مست و مدهوشی .

 

ر

"هشیاری" هم یعنی اقامت در پلۀ عقل همان طور که "خرابی" یعنی اقامت در پلۀ عشق.

 

۱

عجب؟

 

۲

هشیاری ضد مستی است و نه عقل

 

۳

خرابی هم ضد آبادانی است و نه عشق

 

ز

هشیاری متوجه زمین است و خرابی متوجه آسمان.

 

۱

عجب.

هشیاری متوجه زیر زمین است و خرابی متوجه روی زمین

 

ط

بنابراین در بین اهل خرابی و خرابات نمی توان هیچ فرد هشیاری را یافت: در خرابات مپرسید که هشیار کجاست.

 

۱

خرابات یعنی میخانه و جنده خانه و کثافتخانه

 

۲

این مزخرفات چیه سر هم بندی میکنی

ای مست مدهوش؟

 

ادامه دارد.

خرد ـ انسان ـ تاریخ (۹۸)

 

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

 

فصل ششم

وظیفه فکری فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان

 

فصل ششم

بخش چهارم

ادامه

  

 

 

۱۰۷

 

·    به قول کلاسیک های مارکسیسم، «فلسفه نوین آلمان، پایان خود را در سیستم هگل یافت و در سیستم هگل برای اولین بار، کل جهان طبیعی،  تاریخی و فکری به مثابه روندی درک شد.

 

·    یعنی به مثابه چیزی در جنبش مستمر، تغییر مستمر، بازتشکیل مستمر و توسعه مستمر.

 

·    و برای اولین بار تلاش به عمل آمد تا پیوند درونی این جنبش و توسعه اثبات شود.

 

 

 

۱۰۸

 

·    از این نقطه نظر، تاریخ بشریت، دیگر نه به مثابه بلبشوی بی حاصل خشونت و خونریزی بی معنی که در مقابل محکمه خرد بالغ فلسفی همه از دم به یکسان زباله محسوب می شوند و هر چه زودتر باید به باد فراموشی سپرده شوند، بلکه به مثابه روند توسعه خود بشریت محسوب شد که وظیفه تفکر، اکنون پی جویی مراحل  تدریجی اش در کلیه گمراهه ها و اثبات قانونمندی های درونی اش با کلیه تصادفات ظاهری است.»

 

·    (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۱۹، ص ۲۰۶)

 

 

 

۱۰۹

 

·    بی تردید این وظیفه تفکر نوین بشری را، نه فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان می توانست همه جانبه حل کند و نه فرم بزرگ آن، یعنی فلسفه هگل.

 

 

 

۱۱۰

 

·    آماج فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان و فرم بزرگش، یعنی فلسفه هگل، جامعه بورژوایی بود و سیستم مقولتی اش قادر به برآمدن از عهده انجام این وظیفه نبود.

 

 

 

·    (اصطلاح مقولتی را به تقلید از اصطلاح عقیدتی می سازیم.

 

 

 

·    عقیده به عقیدتی و مقوله به مقولتی تبدیل می شود. مترجم)

 

 

 

۱۱۱

 

·    برای برآمدن از عهده انجام این وظیفه، نفی فلسفه با فلسفه لازم بود.

 

 

 

۱۱۲

 

·    این یعنی، ارجاع (بازگرداندن) مسئله فلسفی به منشاء اقتصادی ـ اجتماعی و تاریخی ـ جامعه ای اش.

 

 

 

۱۱۲

 

·    و بر این مبنا بود که نفی فلسفه همزمان به اثبات مثبت آن منجر شد:

 

·    به فرمولبندی نوین محتوای فلسفه منجر شد.

 

·    یعنی فلسفه به جهان بینی پرولتاریا و ضمنا به تبیین خود روند تاریخی ـ جامعه ای مبدل شد.

 

 

 

۱۱۳

 

·    آماج این فلسفه، دیگر نه جامعه  موجود، یعنی نه جامعه بورژوایی، بلکه غلبه بر جامعه بورژوایی، یعنی نقد جامعه بورژوایی و سرنگونی جامعه بروژوایی گشت.

 

 

 

۱۱۴

 

·    این فلسفه، سیستم مقولتی خود را، دیگر از حال حاضر نمی گیرد و با ماضی برای سیستم مقولتی اش مشروعیت نمی سازد.

 

 

 

۱۱۵

 

·    این فلسفه، سیستم مقولتی خود را و مشروعیت خود را از آینده می گیرد:

 

·    از نقش تاریخی ـ جهانی پیشرفته ترین طبقه دوران و از رسالت تاریخی آن، یعنی از «تحول کلیه مناسباتی» می گیرد که «در آن، انسان، موجودی تحقیر گشته، نوکر گشته، بی پناه  و بی کس گشته و ذلیل گشته است.»

 

·    (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۱، ص ۳۸۵)

 

 

 

ادامه دارد.

نئوپوزیتیویسم (پوزیتیویسم و نئوپوزیتیویسم) (۶)

 

 پروفسور دکتر مانفرد بور

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

 شین میم شین

 

۶۶

 

کورت فریدریش گودل

(۱۹۰۶ ـ ۱۹۷۸)

 از نمایندگان نئوپوزیتیویسم و از ریاضی دانان و منطقیون قرن بیستم

 

·      مفهوم منطقی ـ نئوپوزیتیویستی جمله نما و یا مسئله نما (جمله و مسئله هاله ای) در تضاد آشکار با پیوندهای عینی ـ واقعی و واقعی قرار دارد.

 

۶۷

·      از این رو ست که در سال های اخیر نمایندگان نئوپوزیتیویسم به طرق مختلف تلاش کرده اند، تا تعاریف دیگری از این مفهوم سرهم بندی کنند که با حقایق امور علمی بدیهی چنین در تضاد آشکار قرار نداشته باشد.

 

۶۸

·      در هر فلسفه ی واقعا علمی مفهوم کیفیت نقش مرکزی به عهده می گیرد.

 

۶۹

·      ولی نئوپوزیتیویسم این مفهوم را به سادگی از عرصه فلسفی دور می اندازد و کیفیت ها را چیزهای شخصی، فردی صرف و کاملا سوبژکتیو  قلمداد می کند.

 

۷۰

·      در قاموس نئوپوزیتیویسم، در روابط میان انسان ها تنها ساختارها هستند که نقش بازی می کنند.

 

·      (ساختار (استروکتور)  عبارت است از مجموعه روابطی که عناصر یک سیستم را به هم پیوند می دهند.

·      این مفهوم در چارچوب های دیالک تیکی مختلفش، یعنی در دیالک تیک ساختار و سیستم و دیالک تیک ساختار و فونکسیون وجود دارد. مترجم)

 

۷۱

·      از دید نئوپوزیتیویسم، زبان می تواند فقط ساختارها را و لذا تنها جایگاه این کیفیت ها را در داربست این ساختارها دریابد.

·      از خود کیفیت ها نمی توان خبر داد.

 

۷۲

·      هر انسانی در این چنین ساختارها (ساختاری که بوسیله زبان یک علم دسترس پذیر می شود) تجارب کیفی شخصی خود را قرار می دهد.

 

۷۳

·      این به معنی انکار کیفیت های عینی، انکارعینیت هر علم و به معنی سوبژکتیو  کردن کامل آنها ست.

 

·      (زبان عبارت است از سیستم علائم لفظی بالنده ناشی از حوایج حیات اجتماعی و کردوکار تولیدی که به تشکیل افکار در روند شناخت واقعیت عینی به وسیله انسانها کمک می کند و تبادل افکار و تجارب عاطفی میان آنان و ثبت و حفظ دانش حاصله را امکان پذیر می سازد. 

·      زبان صوتی همراه با تفکر تحت تأثیر تعیین کننده کار اجتماعی پدید آمده است. مترجم)

 

۷۴

·      نئوپوزیتیویسم برای زبان دو فونکسیون قائل می شود:

 

الف

·      فونکسیون علامت گذاری

ب

·      فونکسیون خبردهی.

 

۷۵

·      فونکسیون علامت گذاری به تنظیم دو طبقه زیر می پردازد:

 

الف

·      طبقه نتایج

ب

·      طبقه علائم زبانی.

 

۷۶

·      از دید نئوپوزیتیویسم، خبردهی حاوی چیزی جز آنچه که در آن رابطه بوسیله متغیرها قابل بیان است، نیست.

·      هرکس در این متغیرها نتایج شخصی و سوبژکتیو  خود را به مثابه  ثابت ها قرار می دهد.

 

۷۷

·      نئوپوزیتیویسم بر پیشانی کلیه مسائل مهم که در تاریخ فلسفه نقش بازی کرده اند، مهر «مسئله نما» می کوبد و راهی سطل آشغال می کند.

 

۷۸

·      آنگاه برای فلسفه موضوع دیگری غیر از تحلیل منطقی زبان باقی نمی ماند:

·      اما نه تحلیل زبان های واقعی مشخص، بلکه تحلیل «ساختار ترتیب سلاسل ممکنه عناصر علامتی مفروض».

 

۷۹

·      بدین طریق (به طرزی کاملا «منطقی») زبان نیز از شرایط عینی خود ایزوله و مجزا می شود و به طور  ایدئالیستی و نهایتا ایراسیونالیستی مطلق می گردد و وظیفه اصلی فلسفه سرهم بندی کردن سینتاکس «نظام های مرحله ای» از این دست اعلام می شود:

·      سینتاکس چنین «زبانی» عبارت است از ساختار «سیستم نمودارسازی» مربوطه.

 

۸۰

·      ضمنا ادعا می شود که معنی هر جمله، نه به واسطه پیوند های واقعی که آن جمله منعکس می کند، بلکه به واسطه طبقه جملات غیرتحلیلی که از آن جمله قابل استخراج است، تعیین می شود.

 

۸۱

·      از آنجا که کلیه جملات منطق و ریاضیات، تحلیلی اند و لذا تنها می توان جملات تحلیلی را از آنها استخراج نمود، دو باره این نتیجه به دست می آید که  منطق و ریاضیات ـ بر طبق این نظریه ـ به لحاظ عینی توخالی اند و در مورد واقعیت عینی حرفی برای گفتن ندارند.

 

۸۲

·      نئوپوزیتیویست ها اعلام می کنند که زبان علوم به دو طبقه از جملات تقسیم بندی می شود:

 

الف

·      جملات سینتاکتیکی

ب

·      جملات تجربی.

 

۸۳

·      جملات سینتاکتیکی عبارتند از جملاتی در باره علائم، سلاسل علامتی و پیوند آنها.

 

۸۴

·      آنگاه نئوپوزیتیویسم رجز سر می دهد که با تعیین وجود «جملات به اصطلاح سینتاکتیکی» به کشف مهمی نایل آمده است.

 

۸۵

·      این مفهوم سازی از تفاوت میان ابژکتزبان و زبان سینتاکتیکی هرحوزه نشئت می گیرد.

 

۸۶

·      ابژکتزبان با چیزها، خواص و روابط این عرصه سروکار دارد.

 

۸۷

·      زبان سینتاکتیکی با روابط منطقی مفاهیم، جملات و تئوری های مربوط به این عرصه سروکار دارد. 

 

ادامه دارد.

سیری در آثار مریم بهاری (۱۴)

 

کارت پستال

مریم بهاری

 

ویرایش و تحلیل

از

مسعود بهبودی

 

 

 

قبل از اینکه وارد کوچه شود،

صدای جیرینگ و جیرینگ زنگ فضارا پرمیکرد،

یا

بهتر بگویم

صدای زنگ دوچرخه اش قبل از خودش وارد میشد

و

آمدنش را بشارت میداد.

 

طرز تحریر مریم بهاری

در

همین جمله آغازین این قصه

آشکار می گردد

و

او

را

از

اکثریت قلم به دستان زباله

متمایز می سازد:

 

طرز تحریر مریم بهاری

طرز تحریری واقعی، طبیعی و اجتماعی (رئال، ناتورال و سوسیال) 

است.

 

۲

قبل از اینکه وارد کوچه شود،

صدای جیرینگ و جیرینگ زنگ فضارا پرمیکرد،

یا

بهتر بگویم

صدای زنگ دوچرخه اش قبل از خودش وارد میشد

و

آمدنش را بشارت میداد.

ما بچه ها دست از بازی میکشیدیم وبرایش راه باز میکردیم .

 

در این جمله مریم بهاری،

قبل از هر چیز

ناتورالیته (طبیعیت، طبیعی بودن، غیر تصنعی و غیر مصنوعی بودن) طرز تحریر او

چشمگیر است.

 

انگار 

کودکی

سخن می گوید و نه زن سالمندی.

 

کودکی

با

تمامت تخیلات و تصورات و تمایلات کودکانه اش.

 

همه چیز از دریچه دید کودکی تبیین می یابد.

بی کم ترین تصنع.

 

۳

صورت تپل و مهربونی داشت،

با

آب وتاب

دوچرخه رو

به

دیوار

تکیه میداد

و

با

تأنی وآرامش

دستش را داخل خورجین فرو می برد

انگار که تا آخر دنیا وقت داشت .

 

در این بند از نوشته مریم بهاری

 پستچی

از

دید کودکی

تصور و تصویر می شود.

 

کودکی

در

هیجان و شوق و شور دریافت نامه ای.

 

پستچی

ضمنا

نه

به

عنوان زباله ای

بلکه به عنوان همنوعی دوست داشتنی، یعنی به طرز سوسیال (و نه آسوسیال) تصور و تصویر و کاراکتریزه (تشخیص داده) می شود.

 

ضمنا

رفتار پستچی

با

دقتی مینیاتوری

کودکانه، ولی رئالیستی

توصیف می شود.

 

نویسنده

انگار

به

دنیای درونی تو در توی پستچی

نفوذ کرده است

و

شاهد روندهای روانی او ست:

 

با

آب وتاب

دوچرخه رو

به

دیوار

تکیه میداد

و

با

تأنی وآرامش

دستش را داخل خورجین فرو می برد

انگار که تا آخر دنیا وقت داشت .

 

این روانشناسی پستچی

اما

دال بر چیست؟

 

۳

 

صورت تپل و مهربونی داشت،

با

آب وتاب

دوچرخه رو

به

دیوار

تکیه میداد

و

با

تأنی وآرامش

دستش را داخل خورجین فرو می برد

انگار که تا آخر دنیا وقت داشت .

 

در

زمان شاه

هم

قصه ای 

راجع به پستچی

در 

فرم فیلم

منتشر شد.

 

اگر محتوای این دو قصه

مورد مقایسه قرار گیرد،

تفاوت فاحش بینشی مریم بهاری با نویسنده آن قصه و یا فیلمنامه

آشکار می گردد.

 

انعکاس پستچی در آیینه ضمیر نویسنده قصه و یا فیلمنامه فوق الذکر

انعکاسی غیرطبیعی، تصنعی، مخدوش، مانی پولیزه گشته، ضداجتماعی،  استثنائی، غیررئالیستی و ایراسیونالیستی بود.

 

 

پستچی

در

آن فیلم

نامه های مردم

را

در

گودالی می ریزد

و

با

این شق القمرش

خود را اختگی زدایی می کند 

و 

مرد راست راستکی با همه تجهیزات مردانه

 می شود.

 

بهمن محصص کجا ست؟

 

۴

صورت تپل و مهربونی داشت،

با

آب وتاب

دوچرخه رو

به

دیوار

تکیه میداد

و

با

تأنی وآرامش

دستش را داخل خورجین فرو می برد

انگار که تا آخر دنیا وقت داشت .

 

پستچی کودکان کوچه

اما

خردگرا ست

و

به

عظمت و اهمیت خدمت اجتماعی خود

واقف

است.

 

در ادامه این قصه این قضیه روشن تر می شود.

 

پستچی

کار خود

را

جدی گرفته است.

 

کار برای او

نه

انجام تکلیف برای تهیه نان،

بلکه

چیزی فراتر از آن است.

 

در همین حرکات و سکنات و بعدا کلمات پستچی

این حقیقت امر

روشن می شود.

 

کار

برای پستچی

چیزی کسالت آور، خسته کننده و نفرت انگیز نیست

تا

به

نحوی از انحاء

انجامش دهد و خود را از شرش خلاص سازد و به خانه رود.

 

پستچی

با

خیرالله درشکه ران در قصه قبلی

از

این نظر

تفاوت دارد.

 

کار برای پستچی

ضمنا

منبع لذت

است.

 

کار 

زندگی پستچی 

را

از معنا و محتوا آکنده می سازد.

 

دلیل دقت و تأنی و شکیب و آرامش درونی و برونی او

همین است.

 

عجله

ندارد

ضمنا

نمی خواهد که نامه های مردم

مچاله و مخدوش شوند.

 

پستچی

از

روانشناسی توده در رابطه با نامه

خبر دارد.


پستچی

می داند 

که 

خلایق

 چه بسا

نامه ها

را

می بوسند، می بویند، بر سینه می فشارند، تا ابد نگاه می دارند، بارها می خوانند.

 

مریم بهاری

در

چند جمله کوتاه

همه این حقایق امور

را

تبیین می دارد.

 

طرز تحریر او

به

همین دلیل

رئالیستی

است.

 

این حقایق امور در ادامه همین قصه

روشن تر 

عرض اندام خواهند کرد.

 

ادامه دارد.

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۴۹۶)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان  

 

شین میم شین  

 

هنجار 

ادامه

 

۱۳

·    مسئله سوسیولوژیکی تعیین کننده هنجارها از قرار زیر است:

 

الف

·    مسئله منابع (سرچشمه های) جامعه ای هنجارها ست.

 

ب

·    مسئله مؤثریت جامعه ای هنجارها ست.

 

پ

·    مسئله استدلال پذیر و اثبات پذیری هنجارها ست.

 

۱۴

·    در این مسائل، جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی به طرز بنیادی از استنباطات مربوطه در جامعه ـ تئوری بورژوایی متمایز می گردد.

 

۱۵

·    استنباطات مربوط به هنجارها در جامعه ـ تئوری بورژوایی ماهیتا ایدئالیستی اند.

 

۱۶

·    هنجارها در درک و یا استنباط ایدئالیستی از قرار زیرند:

 

الف

·    هنجارها در تحلیل نهایی ناشی از مرجع فکری ماورای تاریخی ـ مطلقی اند:

 

۱

·    هنجارها ناشی از اراده الهی اند.

 

۲

·    هنجارها ناشی از اصل عقلی ماورای تجربی محض اند.

 

۳

·    هنجارها ناشی از جهان ارزشی ایدئال درخود (فی نفسه موجود) اند و غیره

 

ب

·    هنجارها به مثابه بیانگر میل و هوس سوبژکتیو تفسیر می شوند.

 

پ

·    هنجارها به مثابه بیانگر عواطف افراد منفرد تفسیر می شوند.

 

ت

·    هنجارها به مثابه بیانگر عواطف گروه های اجتماعی منفرد تفسیر می شوند.

 

ث

·    و یا به ویژه در عرصه پوزیتیویسم، صرفنظر از توضیح تئوریکی هنجارها به طور کلی و اعلام آنها به مثابه چیزهای فکری فی نفسه موجود توصیه می شود که چیزی جز نوعی ایدئالیسم مستور نیست.

 

۱۷

·    از دید جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنیینستی، هنجارها پدیده ها و ابزارهای جامعه ای همزیستی و همکاری جامعه ای انسان ها هستند که از حوایج جامعه ای آنها نشئت می گیرند.

 

۱۸

·    هنجارها ضمنا می توانند به مثابه انگیزه های رفتار فردی، به مثابه هنجارهای شخصی و ماکسیم ها (قواعد زندگی) مطرح شوند.

 

۱۹

·    هنجارها در تحلیل نهایی ناشی از عوامل زیرند:

 

الف

·    ناشی از روند زندگی تاریخی رئال (واقعی) اند.

 

ب

·    ناشی از مناسبات تولیدی اند.

 

پ

·    ناشی از مناسبات طبقاتی اند.

 

ت

·    ناشی از منافع متضاد و بخشا آنتاگونیستی (تضاد آشتی ناپذیر) جامعه ای قوای طبقاتی مختلف و فرماسیون های جامعه ای مختلف اند.

 

۲۰

·    هنجارها هم به مثابه اهرم کردوکار جامعه ای  انسان ها مؤثر می افتند و هم به مثابه سدی در مقابل کرد و کار جامعه ای آنها.

 

۲۱

·     هنجار هم به مثابه اهرم کرد و کار انسان ها در روند تولید مادی مؤثر می افتند و هم به مثابه سدی در کرد و کار آنها در روند تولید مادی.

 

۲۲

·    هنجار هم به مثابه اهرم کرد و کار انسان ها در مبارزه قوای متضاد و سیستم های جامعه ای متضاد مؤثر می افتند و هم به مثابه سدی در مقابل آنها.

 

·    (این مسئله در جامعه ما تحت سلطه ولایت فقیه در همین ۴۰ سال اخیر به وضوح آشکار شده است. مترجم)

 

ادامه دارد.