خود آموز خود اندیشی (۱۶۹)

 

شین میم شین

 

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۵ ـ ۲۲)

 

حکایت دوم

بخش هشتم

   

چو شاید گرفتن به نرمی دیار

به پیکار، خون از مشامی میار

 

به مردی، که ملک سراسر زمین

نیرزد، که خونی چکد بر زمین

 

چو بر دشمنی باشدت دسترس

مرنجانش، کاو را همین غصه بس

 

عدو زنده سرگشته پیرامنت

به از خون او کشته در گردنت.

 

۱

 

چو شاید گرفتن به نرمی دیار

به پیکار، خون از مشامی میار

 

معنی تحت اللفظی:

اگر

احتمال تسخیر سرزمینی به طرز صلح آمیز برود،

نباید در اثر جنگ از دماغ کسی خونی ریخته شود.

 

سعدی

در

 این بیت شعر،

  رهنمود نظامی

به

طبقه حاکمه

می دهد:

از

دید سعدی دوراندیش و خردگرا

تسخیر سرزمینی

حتما

نباید

با

توسل به جنگ

صورت گیرد.

 

جنگ

از

دید سعدی

وقتی ضرورت کسب می کند

که

فرم های صلح آمیز تسخیر سرزمینی

میسر نیفتند.

 

طرز تفکر سعدی

آنهم در ظلمات قرون وسطای فئودالی

ستایش انگیز

است.

 

البته

هومانیسم سعدی

هومانیسمی بند تنبانی

است.

 

چون

سعدی

تسخیر خاک دیگران

را

تصاحب ثروت آنها

را

و

زیر یوغ کشیدن سکنه و بستن باج و خراج بر آنها

را

 امری طبیعی و عادی و مشروع تصور و تصویر می کند.

 

کسب و کار اشرافیت فئودال و روحانی

در

جوامع فئودالی

در

سراسر جهان

همین بوده است:

جنگ برای تسخیر خاک یکدیگر.

 

بدین طریق

نیروهای مولده

به

طور کلی

تخریب می شوند.

 

چون

تسخیر کشورها

فقط

به

معنی دست به دست شدن صرف آنها نیست.

 

وسایل تولید

ضمن جنگ

تخریب می شوند،

علما، فضلا، صنعتگران، پیشه وران

بالاجبار

ترک یار و دیار می کنند،

جوانان و زنان و کودکان مردم

به

بردگی مادی و روحی و جنسی کشیده می شوند.

 

هسته هومانیستی ـ فئودالی رهنمود سعدی

کاهش میزان این لطمات بر نیروهای مولده

است.

 

اگر

پیامبر اسلام و خلفا

کشورهای دیگر

 را

تحت سلطه خود قرار می دادند

و

دین و آیین شان

را

به مردم کشورهای تحت سلطه

 تحمیل می کردند،

حداقل توجیهی مذهبی در دست داشتند.

 

معلوم نیست که سعدی حمله و تسخیر دیاری دیگر و سلب استقلال از مردم آن را چگونه توجیه می کند.

 

آنچه برای ایدئولوگ فئودالیسم در درجه اول اهمیت دارد،

منافع استراتژیک طبقه حاکمه و دربار است.

 

محتوای این رهنمود سعدی نه هومانیسم، بلکه پراگماتیسم و مصلحت طلبی محض است.

 

قتل عام مردم دیار دیگر شورش های بعدی را به دنبال خواهد آورد و عرصه را بر حاکمان جدید تنگ خواهد کرد.

 

پس همان بهتر که خونی از مشامی ریخته نشود.

 

خونریزی

در

جامعه ـ تئوری سعدی

به

خودی خود

خوب و یا بد نیست.

 

مسئله اصلی دیالک تیک سود و زیان است.

 

اگر خونریزی سودمند باشد

می توان هر کشوری

را

با

خاک یکسان کرد.

 

آنچه سعدی در این بیت شعر مطرح می کند،

امروزه تسخیر قلب و روح (دل و دین) مردم مستعمرات نوین

نامیده می شود.

 

ادامه دارد.

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (بخش ششم)

 

قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟ 

  احسان طبری

 

ویرایش و تحلیل 

از

یدالله سلطان پور

 

 

 

 ۵۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3748

 

۵۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3752

 

۵۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3756

 

۵۴

قسمت اول

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3762

 

قسمت دوم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3763

 

۵۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3768

 

۵۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3774

 

۵۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3780

 

۵۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3787

 

۵۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3793

 

۶۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3800

 

پایان

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (۶۰) (بخش آخر)

 

 

قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟

احسان طبری

 

ویرایش و تحلیل

از

یدالله سلطان پور

 

 

  این است آن تیپِ مدرن

 که 

جنبشِ عظیمِ انقلابیِ مارکسیستی - لنینیستیِ عصر ما

 ایجاد کرده است 

و

 با 

قهرمانانِ تیپ کهن 

تفاوت اساسی

 دارد.

 

بهرنگی 

علاقه خود 

را 

به

 این نوع قهرمان 

همه جا 

نشان داده است. 

 

  آقای هزارخانی 

می‌خواهد آن تیپ کهن 

را

 به

 عنوان تیپ مدرن 

جلوه دهد 

و 

وجهۀ بهرنگی 

را 

پشتوانۀ آن 

سازد.  

 

تمام مسئله اینجا ست 

که 

می خواهد به اتکاء تئوری قهرمانانِ منفرد 

که

 از 

منبعِ اسرار آمیزِ روحِ خود

 تغذیه می‌شوند، 

خیل انبوهِ مبارزانِ ضد رژیم

 را

 تا

 سطح «خرِ لنگِ وامانده» 

که 

به بیانِ دشنام آمیزِ یکی دیگر از همفکران آقای هزارخانی 

"زندگیِ گیاهی" 

دارند، 

پایین آورد.

 

باید

 نه تنها

 به 

سست بنیانیِ فکری این نظریات پی برد، 

  بلکه

 از

 نیرنگی 

که 

برای گمراهی مبارزان در کار است 

  نیز 

هوشیارانه

 برحذر بود.

۱

 

این است آن تیپِ مدرن

 که 

جنبشِ عظیمِ انقلابیِ مارکسیستی - لنینیستیِ عصر ما

 ایجاد کرده است 

و

 با 

قهرمانانِ تیپ کهن 

تفاوت اساسی

 دارد.

طبری

در این جمله 

در

 چالش با تحلیل هزارخانی از ماهی سیاه کوچولو،

از

سویی

نخبگان فاشیستی، فوندامنتالیستی، نیهلیستی و آنارشیستی

را

قهرمانان تیپ (نوع) کهن

قلمداد می کند

و

عملا

این زباله های ضدقهرمان (آنتی هیرو)

را

به

عنوان قهرمان 

به 

رسمیت می شناسد 

و

در

جوار رستم و سهراب و بابک و اسفندیار

قرار می دهد

و

از

سوی دیگر

اعضای عمدتا بی بو و بی خاصیت احزاب استالینیستی

را

که

هنر و شق القمرشان

تلاش ملال آور و خسته کننده در چارچوب ضرورت های زمان و مکان (؟)

است،

به

مقام قهرمانان تیپ نوین

می رساند.

 

۲

 

  این است آن تیپِ مدرن

 که 

جنبشِ عظیمِ انقلابیِ مارکسیستی - لنینیستیِ عصر ما

 ایجاد کرده است 

و

 با 

قهرمانانِ تیپ کهن 

تفاوت اساسی

 دارد.

طبری

قهرمان تیپ نوین خود

را

محصول جنبش مارکسیستی ـ لنینیستی دوران کنونی

جا می زند

تا

برای دعاوی بی پایه خود

اعتبار اوتوریته ای ـ اسکولاستیکی

کسب کند.

 

راستی

منظور طبری از مفهوم  جنبشِ عظیمِ انقلابیِ مارکسیستی - لنینیستیِ عصر ما

چیست؟

 

مارکسیسم

به

عنوان پرچم ایده ئولوژیکی جنبش کارگری

اصلا

تبلیغ و توضیح و تشریح نمی شود

تا

حداقل

کسی

آن

را 

بفهمد،

تبدیل طرز تفکر مارکسیستی

به

جنبش

پیشکش.

 

 

لنین

به

همین دلیل

اعلام می دارد

که

«همه مرتب از مارکسیسم دم می زنند

ولی

احدی نمی داند که مارکسیسم چیست.»

 

این سخن لنین

به

چه

معنی است؟

 

این سخن لنین

بدان معنی است

که

مارکسیسم

مد

شده است.

 

مثل خیلی چیزهای دیگر

که

مد می شوند

و

خلایق مدگرا

واژه ها و عناوین مربوطه

را

مرتب

 نشخوار می کنند،

بی آنکه دلیلی بر ارجحیت آن بر مدهای پیشین

داشته باشند.

 

کدام

جنبشِ عظیمِ انقلابیِ مارکسیستی - لنینیستیِ عصر ما؟

هنوز هم که هنوز

است

سران طویله های استالینیستی

تعریف ساده ترین مفاهیم

را

مثلا

تاریخ

را

و

یا

همین مارکسیسم

را

نمی دانند.

 

منظور طبری

از 

مارکسیسم ـ لنینیسم

مشتی آیه و روایت و حدیث

از

کلاسیک ها ست

که

خود طبری

مشتی از آنها

را

ازبر کرده است،

بی آنکه فهمیده باشد.

 

طبری 

در

اثر مسخره اش تحت عنوان بنیاد آموزش انقلابی

حتی

قادر

به

تعریف

مقوله

نیست.

 

سواد مارکسیستی طبری

صفر

است.

 

یکی 

از 

مهمترین مشخصات استالینیسم و تروتسکیسم

گذاشتن علامت تساوی میان اسم و ایسم

است.

 

گذاشتن علامت تساوی میان اسامی کلاسیک ها و مارکسیسم و لنیینسم

است.

 

به

همین

دلیل

حضرات

برای اثبات نظرات خرکی خود

دنبال آیه ای از مثلا لنین می گردند

و

آن

را

به 

عنوان 

وحی منزل لنینیستی

به

امثال عقب مانده از قافله تفکر خود

قالب می کنند.

 

۳

 

بهرنگی 

علاقه خود 

را 

به

 این نوع قهرمان 

همه جا 

نشان داده است. 

 

آره.

  ارواح عمه اش.

 

باید ببینیم

که

طبری

حداقل

جمله ای از زباله های بهرنگی

در

این زمینه دارد؟

 

بهرنگی

بدترین دشمن تفکر به طور کلی بوده است.

 

تفکر مفهومی

و

مارکسیسم - لنیینسم

پیشکش.

 

بعید

است

که

طبری

به

خرافه بودن دعاوی اش در رابطه با بهرنگی

واقف نباشد.

 

طبری

به

احتمال قوی

به

دلایل پراگماتیستی

حساب بهرنگی

را

از

حساب هزارخانی

جدا می کند.

 

آماج اصلی طبری

وحدت با زباله های فدایی

است.

 

۴

  آقای هزارخانی 

می‌خواهد آن تیپ کهن 

را

 به

 عنوان تیپ مدرن 

جلوه دهد 

و 

وجهۀ بهرنگی 

را 

پشتوانۀ آن 

سازد. 

 

طبری

قیاس به نفس می کند

و

خیال می کند

که

هزارخانی

مثل خود او ست.

 

تحلیل هزارخانی از ماهی سیاه کوچولو

را

باید

تحلیل ماتریالیستی ـ دیالک تیکی کرد

و

راجع بدان

ابراز نظر مطمئن کرد.

 

ولی

تحلیل هزارخانی از ماهی سیاه کوچولو

رئالیستی تر و راسیونالیستی تر

از

«تحلیل» مصلحتی و پراگماتیستی طبری از آن است.

 

۵

تمام مسئله اینجا ست 

 

که 

 

آقای هزارخانی

می خواهد به اتکاء تئوری قهرمانانِ منفرد 

 

که

 

 از 

 

منبعِ اسرار آمیزِ روحِ خود

 

 تغذیه می‌شوند، 

 

خیل انبوهِ مبارزانِ ضد رژیم

 

 را

 

 تا

 

 سطح «خرِ لنگِ وامانده» 

 

که 

 

به بیانِ دشنام آمیزِ یکی دیگر از همفکران آقای هزارخانی 

 

"زندگیِ گیاهی" 

 

دارند، 

 

پایین آورد.

 

مفاهیم این جمله طبری

مفاهیم هزارخانی

اند.

 

هزارخانی 

در

تحلیل ماهی سیاه کوچولو

توده ای ها 

را

بی شرمانه

خران لنگ و وامانده

قلمداد کرده است.

 

ارزیابی طبری

 از

 نیات هزارخانی (و جلال آل احمد و احمد شاملو و بهرنگی و خمینی و غیره)

اما

درست نیست.

 

نیات هزارخانی و بقیه

شیر کردن اشرافیت فئودال و روحانی و بورژوازی و خرده بورژوازی کثافت بازاری

و

گسیل آنان

به

جنگ بورژوازی

از

سویی

و

به

جنگ پرولتاریای به شکل دولتی سازمان یافته و سازمان نیافته

از

سوی دیگر

است.

 

در

تحلیل نهایی

ماهیتا

همان نیات نیچه

است.

 

۶

باید

 نه تنها

 به 

سست بنیانیِ فکری این نظریات پی برد، 

  بلکه

 از

 نیرنگی 

که 

برای گمراهی مبارزان در کار است 

  نیز 

هوشیارانه

 برحذر بود.

 

این جمله آخر طبری

و

ضمنا 

حاوی رهنمود استالینیستی او ست:

پی بردن به سستی بنیانی فکری نظرات هزارخانی

و

حذر از نیرنگ او برای گمراهسازی مبارزان.

 

طبری و حواریون

نه

طرفدار چالش نظری با کسی اند

و

نه

طرفدار روشنگری علمی و انقلابی.

 

درد بی درمان استالینیسم 

هم

همین

است.

 

پایان

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۴۳۸)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

افکار عمومی

ادامه

 

۱۹

·    آغازگاه تشکیل نظر، نیاز است.

·    با نظر منافع بیدار می شوند.

 

۲۰

·    منافع، محرک توجه و دقت برای اخذ اطلاعات اند.

·    اطلاعاتی که بنیان تشکیل نظر (نظرسازی) را تشکیل می دهند.

 

۲۱

·    نظر زمانی تشکیل می یابد که موضوعات، مسائل و حوادثی که فرد راجع به آنها می تواند نظرسازی کند، با بینش خودش و یا با اطلاعات وساطت یافته وارد ذهن او می شوند.

 

۲۲

·    از آنجا که انسان به طرز لاینقطع اطلاعات جمع آوری می کند، به ناچار، در روند کم و بیش فشرده نظرسازی قرار می گیرد.

 

۲۳

·    نظرات جدیدا تشکیل یافته فرد، تحت تأثیر نظرات قبلی او قرار می گیرند و بازسازی می شوند.

 

۲۴

·    آدمیان اما به دلایل اقتصاد (صرفه جویی) در قوای پسیکولوژیکی نمی توانند کلیه اطلاعاتی را که دریافت می کنند، مورد حلاجی قرار دهند.

 

۲۵

·    در نتیجه، آدمیان مرتبا، به انتخاب از سیل اطلاعات دریافتی مجبور می شوند.

 

۲۶

·    اما آنچه که آدمیان از سیل اطلاعات برمی گزیند، عمدتا بسته به ضعف (پره دیسپوزیسیون) هر کدام از آنها، حوایج آنان و درجه غلظت منافع آنها ست.

 

۲۷

·    سیل دم به دم تقویت شونده اطلاعات، که به ویژه تحت تأثیر سیستم های فنی مبادله اطلاعات صورت می گیرد، شرایط لازم را برای تعویض بنیان نظرسازی فراهم می آورد:

·    نظرسازی دیگر نه عمدتا بر بنیان بینش شخصی، بلکه بر بنیان اطلاعات دریافتی صورت می گیرد.

 

۲۸

·    این اطلاعات دست دوم (اطلاعات حاصله از رسانه های همگانی و این و آن) عمدتا سمت و  سوی محتوایی روند نظرسازی را تعیین می کنند.

 

۲۹

·    این حقیقت امر به ویژه در کشورهای صنعتی توسعه یافته سبب می شود که اطلاعات دریافتی (رسانه ای و غیره) و سیاست صورت گرفته بر اساس آن اطلاعات (سیاست خبری) به فاکتور تعیین کننده ای در تحت تأثیر ایده ئولوژیکی قرار دادن انسان ها تبدیل شود. 

 

۳۰

·    افکار عممومی را نمی توان حاصل جمع نظر افراد منفرد محسوب داشت.

 

۳۱

·    افکار عمومی اما خود را در نظرات فردی نشان می دهند و ضمنا نشان می دهند که افراد با نظر خود در انطباق با منافع طبقاتی و گروهی خود قرار دارند.  

 

ادامه دارد.

هماندیشی با محمود درویش

 

 

در ایستگاه قطاری که از نقشه فرو افتاد.

ترجمهٔ تراب حق‌شناس

 

 

گاه از خود می‌پرسم آیا شعر آزادی می‌بخشد؟ 

 

گمانم این است 

که 

شعر به شاعر الهام می‌کند که آزاد شده است.

 

 هیچ فرد یا شاعری حق ندارد 

خود را آزاد احساس کند 

تا زمانی که دیگران آزاد نیستند 

و جامعه آزاد نیست. 

 

احساس من این است 

که 

امکان ندارد 

من آزاد باشم

 تا زمانی که میهنم آزاد نیست. 

 

امکان ندارد 

میهن من آزاد باشد 

تا زمانی که جامعهٔ آن آزاد نیست. 

 

امکان ندارد 

جامعه آزاد باشد 

تا زمانی که فرد در آن آزاد نیست. 

 

من به شکل مجازی می‌گویم 

که 

بالاترین حد آزادی من 

زمانی‌ست 

که 

از فلسطین آزاد شده باشم،

 اما من از فلسطین آزاد نمی‌شوم

 تا زمانی که فلسطین آزاد نشده باشد.

 

پایان

 

 

هماندیشی با محمود درویش

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3770

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3779

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3786

 

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3792

 

۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3797

 

پایان

هماندیشی با محمود درویش (۵) (بخش آخر)

 

در ایستگاه قطاری که از نقشه فرو افتاد.

ترجمهٔ تراب حق‌شناس

 

 

گاه از خود می‌پرسم آیا شعر آزادی می‌بخشد؟ 

 

گمانم این است 

که 

شعر به شاعر الهام می‌کند که آزاد شده است.

 

 هیچ فرد یا شاعری حق ندارد 

خود را آزاد احساس کند 

تا زمانی که دیگران آزاد نیستند 

و جامعه آزاد نیست. 

 

احساس من این است 

که 

امکان ندارد 

من آزاد باشم

 تا زمانی که میهنم آزاد نیست. 

 

امکان ندارد 

میهن من آزاد باشد 

تا زمانی که جامعهٔ آن آزاد نیست. 

 

امکان ندارد 

جامعه آزاد باشد 

تا زمانی که فرد در آن آزاد نیست. 

 

من به شکل مجازی می‌گویم 

که 

بالاترین حد آزادی من 

زمانی‌ست 

که 

از فلسطین آزاد شده باشم،

 اما من از فلسطین آزاد نمی‌شوم

 تا زمانی که فلسطین آزاد نشده باشد.

 

پایان

 

۱

من به شکل مجازی می‌گویم 

که 

بالاترین حد آزادی من 

زمانی‌ست 

که 

از فلسطین آزاد شده باشم،

 اما من از فلسطین آزاد نمی‌شوم

 تا زمانی که فلسطین آزاد نشده باشد.

 

این آخرین جمله درویش و همزمان، نتیجه گیری نهایی او ست:

شاعر فلسطین

در

بند فلسطین

است.

 

بنده فلسطین

است.

 

فلسطینی

که

خود

بنده طبقه حاکمه اسرائیل

است.

 

درویش

بنده ی بنده ای بنده دار

است.

 

این

بیان مجازی چیزی نیست.

 

این 

بیان دیالک تیک بندگی

است.

 

ایراد فلسفی این سخن درویش چیست؟

 

۲

من به شکل مجازی می‌گویم 

که 

بالاترین حد آزادی من 

زمانی‌ست 

که 

از فلسطین آزاد شده باشم،

 اما من از فلسطین آزاد نمی‌شوم

 تا زمانی که فلسطین آزاد نشده باشد.

 

ایراد این سخن درویش

بالاترین حد آزادی ح.د تصور کردن آزادی فلسطین

است.

 

ما

از

فلسطین و ساختار طبقاتی آن

اطلاع زیادی نداریم.

 

فلسطین

ظاهرا

تحلیل اقتصادی ـ اجتماعی

نشده است.

 

در

رسانه های امپریالیستی

این تصور اشاعه داده می شود

که

سکنه فلسطین

جمعیتی 

عمدتا

گدا

و

مصرف کننده

است

و

نه

مولد.

 

در

هر حال

درویش

به

شرطی

پس از آزادی فلسطین از یوغ استعمار اسرائیل

می تواند

به

بالاترین درجه از آزادی

دست یابد

که

جزو و عضو طبقه حاکمه فلسطین باشد.

 

اگر

درویش شاعر توده فلسطین باشد،

حتی

پس از آزادی فلسطین از استعمار اسرائیل

آزاد

نخواهد بود.

 

باز

هم

بنده اربابی به نام طبقه حاکمه فلسطین خواهد بود.

 

۳

من به شکل مجازی می‌گویم 

که 

بالاترین حد آزادی من 

زمانی‌ست 

که 

از فلسطین آزاد شده باشم،

 اما من از فلسطین آزاد نمی‌شوم

 تا زمانی که فلسطین آزاد نشده باشد.

 

روشنفکران بی شعور ایران

هم

همین کلام درویش

را

کم و بیش

بر زبان راندند:


 

بالاترین حد آزادی سکنه ایران

زمانی‌ست 

که 

از ایران آزاد شده باشند،

 اما 

سکنه ایران از ایران آزاد نمی‌شوند

 تا زمانی که ایران آزاد نشده باشد.

 

رژیم خاندان پهلوی

بنده ی امپریالیسم امریکا

سرکرده جهان

و

یا

طبقه حاکمه امپریالیستی در مقیاس جهانی

بود.

 

روشنفکران بی شعور ایران

 ظاهرا

به

آماج و ایدئال و آرزوی خود

رسیدند

و

با

تشکیل جمهوری جنون جماران

از

بندگی امپریالیسم امریکا

آزاد 

شدند.

 

اما

این آزادی ایران از بندگی امپریالیسم امریکا

به

بندگی کثیفتر و ذلتبارتر و تراژیکتر توده ایران  

منتهی شد.

 

به

بندگی سکنه ایارن در بند اشرافیت کثافت فئودال و روحانی

منجر شد

که

آزادی

از

یوغ این کثافت

به

احتمال قوی

به

تجزیه و تلاشی کشور

از 

سویی

و

لیبیزاسیون آن

از

سوی دیگر

منجر خواهد شد.

 

۴

من به شکل مجازی می‌گویم 

که 

بالاترین حد آزادی من 

زمانی‌ست 

که 

از فلسطین آزاد شده باشم،

 اما من از فلسطین آزاد نمی‌شوم

 تا زمانی که فلسطین آزاد نشده باشد.

 

حالا

فرض کنیم

که

فلسطین از استعمار اسرائیل آزاد شود

و

به

جمهوری جنون فوندامنتالیسم حماس و یا بدتر از حماس

تبدیل شود.

 

درویش

در

آن صورت

به

همان روز

خواهد افتاد

که

محمد زهری و سیاوش کسرایی و هزاران تن از روشنفکران «آزادیخواه»

افتاده اند.

 

 

 

 حماس

 یک سازمان اسلام‌گرای سیاسی-نظامی فلسطینی 

است. 

این سازمان

 در سال ۱۹۸۷ به رهبری عبدالعزیز رنتیسی و شیخ احمد یاسین 

به

 عنوان شاخه فلسطینی اخوان‌المسلمین

 تأسیس شده

 و 

هدف خود 

را 

«آزادی تمامی خاک فلسطین»

 اعلام کرده‌است. 

ویکی‌پدیا

بنیان‌گذاران:

 احمد یاسین، محمود الزهار، عبدالعزیز رنتیسی، عبدالفتاح دخان، محمد شمعه، ابراهیم الیازوری

تأسیس: ۱۹۸۷

دفتر مرکزی در غزه

حزب مادر: 

اخوان‌المسلمین

 

ادامه دارد.

 

نقشه (پلان، برنامه) (۲)

 

 پروفسور دکتر الفرد باوئر

برگردان

 شین میم شین

   

 

۱۷

·      نقشه همواره حاوی عناصر زیرین است:

 

عناصر نقشه 

 

۱

سوبژکت نقشه

 

۲

موضوع نقشه

 

۳

امکانات رئال به مثابه مبنای آماجگذاری

 

۴

ابزارهائی که سوبژکت نقشه می تواند در اختیار داشته باشد و استفاده از آنها را می تواند برای تحقق آماج رهبری کند

 (وسایل) 

 

۵

عناصر غیرقابل هدایت که مانع تحقق نقشه می شوند و یا تحقق آن را محدود می سازند 

(معضلات)

 

۱

·      چون نقشه های عملیاتی تغییرات معینی را در اوضاع موجود هدف قرار می دهند، می توان آنها را به مثابه ابزار  فکری برای تغییر واقعیت عینی محسوب داشت.

 

۲

·      هر عرصه واقعیت عینی می تواند اوبژکت نقشه های عملیاتی باشد.

 

۳

·      هر عرصه ای که فعالیت سازنده سوبژکت نقشه بر آن اعمال  می شود، می تواند عرصه ای از واقعیت عینی باشد.

 

۴

·      در نتیجه، نقشه های عملیاتی متنوعی پا به عرصه وجود می گذارند:


نقشه های عملیاتی متنوع 

 

۱ 

نقشه های اقتصادی:

نقشه های تولید، 

نقشه های رفع حوایج، 

نقشه های فروش

 و 

غیره

 

۲

نقشه های پژوهشی

 

۳

نقشه های اجتماعی 

 

۴

نقشه های سیاسی و نظامی

 

۵

نقشه های آموزشی ـ پرورشی 

 

۶

نقشه های آموزشی

 

۷

نقشه های رفتار شخصی از هر نوع و غیره

 

۵

·      پیش شرط نقشه های رئال عبارت است از اینکه موضوع نقشه بتواند واقعا به وسیله  سوبژکت نقشه به طور  ماهوی تحت تأثیر قرار گیرد و تحول آن به وسیله  سوبژکت نقشه توهم نباشد.

 

۶

·      آماج های نقشه ـ به لحاظ  سیستمتئوریکی ـ اوضاع آغازین را، وسایل مورد نظر اوضاع قابل هدایت را و معضلات اوضاع غیر قابل هدایت مدخل سیستم را تجسم می بخشند.

 

۷

·      سوبژکت نقشه اکثر نقشه های عملیاتی، انسان است.

·       اما اوتومات های سیبرنتیکی نیز می توانند نقشه (برنامه های ماشینی) را طراحی کنند.

 

۸

·      البته نباید فراموش کرد که طرح نقشه اوتوماتیکی نهایتا   تهیه برنامه ماشینی به وسیله  انسان را پیش شرط قرار می دهد.

 

۹

·      نقشه های عملیاتی انسانی حاکی از آماجآکاهی انسانند.

 

۱۰

·      پایه رئال (واقعی) نقشه های عملیاتی از پیوندهای اوبژکتیو و وابستگی های ماهوی تشکیل می یابد.

·       پیوندها و وابستگی هائی که در رابطه با اوبژکت نقشه میان وسایل و معضلات از سوئی و نتایج از سوی دیگر قرار دارد.

 

۱۱

·      جمعبندی فکری این پیوندها پایه معرفتی (شناختین) نقشه را نمودار می سازد.

 

۱۲

·      اگر قرار بر این باشد که نقشه با وسایل علمی طراحی شود، پایه معرفتی آن باید فرم تئوریکی به خود گیرد.

 

۱۳

·      دیالک تیک آماج ها، وسایل و معضلات، که در پایه تئوریکی نقشه انعکاس می یابد، به همان اندازه که نقشه حاوی  پیوندهای برگشتی (فرم خاص تأثیر متقابل در سیستم های سیبرنتیکی) باشد، به همان اندازه بغرنجتر خواهد بود.

 

۱۴

·      این هم به نوبه خود به تعداد آماج های نقشه وابستگی خواهد داشت، که تحقق شان پیش شرطی برای تحقق آماج های دیگر نقشه خواهد بود.

 

ادامه دارد.

 

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۱۰۸)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

اندکی اندر باب ترس

 

ترس مانع مرگ نمی شود،

بلکه مانع زندگی می شود.

حریف فرنگی خر رنگ کن

 

۱

ایرانی جماعت

خیال می کنند که فرنگی ها علامه اند

و

هر چرت و پرت انها را در نهایت بی خیالی کپیه و تکثیر و تبلیغ می کنند

 

۲

راستی

چرا و به چه دلیل

ایرانی جماعت

اسیر این توهم مضر و زیانبار و خطرناکند؟

 

۳

شاید به این دلیل که فرنگستان

به لحاظ علم و فن

قرن ها پیشرفته تر از ایران است.

 

۴

در فرنگستان اما

پیدا کردن اندیشه

به مراتب دشوارتر است.

 

۵

چون

طبقه حاکمه امپریالیستی

به

تولید و بازتولید انبوه زباله های فکری و هنری و غیره متنوع کمر بسته است.

 

۶

ترس یکی از مهم ترین

ضامن های حراست از حیات است.

 

۷

ترس

هم

جزو تسلیحات غریزی برای حفظ نفس است

و

هم

جزو تسلیحات عقلی برای احتیاط و در امان ماندن از احتمال مرگ

است.

 

۸

چگونه می توان

این چنین بی پروا و بدون احساس مسئولیت

به

انکار فونکسیون حیاتی مضاعف ترس

کمر بست؟

 

۹

تحقیر ترس و تجلیل شهامت (تجلیل کله خری، سماجت، خردسیتزی، غریزه ستیزی، هرچه بادادباد)

از سجایای اخلاقی فئودالی، فاشیستی و فوندامنتالیستی

است.

 

۱۰

بورژوازی

برخلاف اشرافیت فئودال و روحانی

علنا

خود

را

و

احزاب خود

را

محافظه کار

یعنی

ترسو

و

محتاط

قلمداد می کند.

 

یعنی سجایای اخلاقی خاص خود

را

در

مقابل سجایای اخلاقی کپک زده فئودالی

نمایندگی می کند

و

زندگی

را بزرگ ترین نعمت می داند.

نعمتی بی جانشین

 

۱۱

پرولتاریا

ترس را

در

دیالک تیک ترس و تهور

قبول دارد.

 

۱۲

روی این دیالک تیک اتیکی و استه تیکی پرولتری

باید کار شود.

 

۱۳

تا عوامفریبی فئودالی ـ روحانی، فاشیستی و فوندامنتالیستی

افشا و رسوا شود.

 

ویرایش:

بیژن حیدریان

 

به یاد آر

سال هایی

را

که

بیشتر از درخت

دار

از

زمین

رویید

و

بیشتر از باران

خون

بر

زمین

بارید.

 

ویرایش:

احسان طبری

 

از آن بهار شوم که خون بود ژاله اش

سنبل نماند و جلوه باغ و چمن نماند

 

رنگین کمان عشق فرو مرد

در افق

جز ابرهای تیره گلگون کفن نماند

 

امید را به معبد تزویر می کشند

جلاد روزگار برآرد از او دمار

 

و آن مرغزار و آن همه گل های رنگ رنگ

تاراج رفت

و

خانه کژدم شده است و مار

 

تا کوتوال قلعه ز بارو فتاده است

کشتی ره زنان گُهر و گنج می برد

 

بگدازد از مصائب ایام شمع من،

خورشید من

ز ظلمت کین

رنج می برد

 

حق را ز ترسناک هراسی به دل نبود

هر چند

چندگاه

جهانی به کام او ست

 

پندی است نغز و بهر من این پند را سرود

فرزانه ای شگرف که تاریخ نام او ست.

 

پایان

 

۱

این سایت «صدای مردم» واقعا طویله است

 

۲

از فرط خریت

بیت ماقبل آخر

را

یعنی

حق را ز ترسناک هراسی به دل نبود

هر چند چندگاه جهانی به کام او ست

را

از

قلم انداخته است.

 

۳

در نتیجه

بیت آخر شعر طبری

بی معنا شده است.

 

خداشناسی چه ربطی به ترس و تهور دارد؟

 

۱

خدا چیست؟

 

۲

ما

با سه خدا

در طول تاریخ بشری

سر و کار داشته ایم.

 

۳

طبیعتخدا

که

در فرم های متنوع پرستیده شده است.

مثلا

در

فرم خورشید

مهر پرستی

میترا پرستی

در فرم ماه و زلزله و آتشفشان و سیل و باد و توفان و کمیت و غیره

در

فرم خدایان اولمپ

خدایان در هیئت آدمیان

در

فرم نیمه خدایان ـ نیمه انسان ها

مثلا پرومته

 

۴

توده - خدا

خدای خاک به قول شاعر توده

سیاوش کسرایی

 

۵

طبقه حاکمه ـ خدا

که

با

تشکیل جوامع طبقاتی

سر و کله اش پیدا شده است.

مثلا

الله

 

۶

طبقه حاکمه ـ خدا

انعکاس انتزاعی ـ آسمانی

اعضای طبقه حاکمه است:

الله

معبود

است

بنده دار است.

الله

انعکاس انتزاعی ـ آسمانی اشرافیت بنده دار و روحانی (آل عبا، خلفا) ست.

 

۷

خدا

چه ربطی به ترس دارد؟

 

۸

با 

روانشناسی

 و 

با

مفاهیم پسیکولوژیکی

 از

 قبیل ترس 

که 

نمی توان به درک و توضیح پدیده های اجتماعی نایل آند

 

نظر جهانگرد ژاپنی

راجع به ایرانی ها

 

۱

ایرانی انتزاعی وجود خارجی ندارد.

 

۲

ژاپنی ها به طور کلی

اگرچه به لحاظ علمی و فنی خیلی پیشرفت کرده اند

ولی

خرتر از خرترین خر ایرانی هستند.

 

۳

برده تر و زباله تر از بردگان و زبالگان ایرانی هستند.

 

۳

ایران خورشیدی تابان دارد

که از کهکشان حزب توده

طلوع کرده است

ولی

کسی نمی داند

شاید کسی ۱۰۰ سال دیگر به هوش آید و بداند.

 

 

هی مش کارتر

 

۱

انقلابات اجتماعی

فقط مناسبات اقتصادی در جوامع بشری

را

زیر و زبر نمی کنند.

 

۲

انقلابات اجتماعی

اعضای جامعه

را

نیز

و

رهبری انقلابات

را

نیز

دگرگون می سازند.

 

۳

تفاوت و تضاد محمد رضا شاه

قبل از انقلاب ضد فئودالی سفید

با

محمد رضا شاه پس از پیروزی انقلاب سفید

از

زمین تا آسمان است.

 

۴

محمد رضا شاه

با

لغو فئودالسیسم

و

حذف اشرافیت فئودال و روحانی مرتجع

از

قدرت

به

شخصیتی انقلابی

مبدل شده بود.

 

۵

به طرز حیرت انگیزی رشد کرده بود.

 

۶

محمد رضا شاه

سودای مدرنیزاسیون جامعه را هم در سر داشت و هم جامه عمل می پوشاند.

 

۷

فراموش نکن

که

جایگزینی محمد رضا شاه انقلابی ـ بورژوایی مدرن

با

ارتجاع فئودالی ـ روحانی - سنتی

فقط در ایران

صورت نگرفته است تا او را نفرین باران کنی.

 

۸

فوندامنتالیسم اسلامی

چه سنی و چه شیعی

از دهه ها قبل

در

آسیا و افریقا

تبلیغ شده بود.

 

۹

فاشیسم خفته دز آغوش امپریالیسم

در

هیئت کریه فوندامنتالیسم از آغوش فئودالیسم

بیرون می زد

و

عرض اندام می کرد

تا

تبدیل جهان به جهنم

امکان پذیر گردد.

 

۱۰

فاجعه

هنوز به اتمام نرسیده است.

 

۱۱

تو بهتر از ما می دانی.

 

۱۲

فردای بشریت

سیاه تر از امروز آن خواهد بود.

 

۱۳

تنها امیدی که باقی است

خیزش اژدهای سرخ

است

و

در

افکندن طرح طراز نو

در

مقیاس گلوبال (تمام ارضی)

 

۱۴

زنده باد کمونیسم

 

برگی از تاریخ؛ مطلبی از ارگان فداییان اسلام در فردای کودتا

شبگیر

 

«دیروز تهران در زیر قدم های مردانه افراد ارتش مسلمان و ضد اجنبی می لرزید. مصدق غول، پیر خون آشام در زیر ضربات محو کننده مسلمانان استعفا داده و حسین فاطمی خائن که از خطر گلوله برادران نجات پیدا کرده بود قطعه قطعه شده و نخست وزیر قانونی و انقلابی سر لشکر زاهدی برای مردم سخنرانی کرد.»

 

روزنامه نبرد ملت 

(ارگان جمعیت فداییان اسلام) 

۲۹ مرداد ۱۳۳۲

 

« سربازان جهاد مقدس ، ملت تشنه خون است اگر حکومت قانونی سرلشکر زاهدی کمترین ارفاقی نسبت به جاسوسان و جنایتکاران بنماید بزرگترین خیانت را بدین و خلق و وطن نموده است

 [...] 

 

روزنامه نبرد ملت 

(ارگان جمعیت فداییان اسلام) 

۳۱ مرداد ۱۳۳۲

 

مصدق غول خون آشام و یاران آدمکش او به زنجیر کشیده شدند . 

حکومت انقلابی و قانونی به امر ملت دادگاه صحرائی را فوراً تشکیل دهد»


این بدان معنی است 

که

 کودتای ۲۸ مرداد با وحدت دربار و روحانیت

 از 

سویی 

و 

حمایت ضمنی انگلستان از امریکا 

 از 

سوی دیگر 

صورت گرفته است. 

 

تضاد روحانیت با دربار پس از پیروزی انقلاب ضد فئودالی سفید شدت یافته است 

که 

نهایتا به پیروزی ارتجاع فئودالی ـ روحانی 

منجر شده است.

 ارتجاع فئودالی ـ روحانی ئی که اکنون به حکم تاریخ بورژوا شده است 

و 

وصایای انقلاب سفید

 را 

اجرا می کند.

ادامه دارد.

شخصیت

احمد محمود

گونتر هیدن

برگردان شین میم شین


• واژه لاتینی مترادف با «شخصیت» از واژه «پرسونا» منشق شده است.
• پرسونا به ماسکی اطلاق می شد که هنرپیشه های تئاتر بر چهره می زدند و ماسک مورد نظر نشاندهنده نقشی بود، که آنها اجرا می کردند.

• معنی واژه شخصیت در طول تاریخ دستخوش تحول بوده است.
• مفهوم «شخصیت» در مغایرت با مفهوم «فرد» ـ قبل از همه ـ در بر گیرنده ی نقشی است که انسان در حیات اجتماعی خود ایفا می کند و اهمیت اجتماعی، بانضمام مختصات و کیفیات معین سیاسی، فرهنگی ـ معنوی و اخلاقی او، که او را به اجرای این نقش قادر می سازند.

• از این رو، شخصیت نه تنها به معنی انسانی است که در تاریخ و یا در حیات معنوی بشریت مقام برجسته ای دارد، بلکه ـ به معنای وسیع کلمه ـ هر انسانی است که با عمل تولیدی، سیاسی، معنوی ـ فرهنگی و اخلاقی خود بر توسعه و تکامل جامعه تأثیر می گذارد.
• سمت و سوی تفکر و عمل شخصیت و تأثیر مثبت و یا منفی او بر توسعه جامعه ـ قبل از همه ـ بوسیله عوامل زیرین تعیین می شود:
• بوسیله موضع اجتماعی او.
• بوسیله تعلق او به نیروهای طبقات و یا گروه های اجتماعی مترقی و یا ارتجاعی که او بیانگر و مجری منافع و آماج های آنها ست.

• سیمای سیاسی، فرهنگی ـ معنوی و اخلاقی شخصیت ـ قبل از همه ـ بوسیله عوامل زیر تعیین می شود:
• بوسیله منافع اجتماعی ئی که او خادم آنها ست.
• بوسیله شرایط مادی و فرهنگی که در نظام اجتماعی مربوطه وجود دارد.

• درک مارکسیستی ـ لنینیستی شخصیت که تأثیرگذاری شخصیت و سیمای سیاسی، فرهنگی ـ معنوی و اخلاقی شخصیت را بر مبنای شرایط حیات اجتماعی و توسعه اجتماعی توضیح می دهد، همزمان بر ضد تحریف غیرعلمی و ایدئالیستی مفهوم شخصیت موضع می گیرد و با آن به مخالفت می پردازد.

1
شخصیت از دیدگاه پرسونالیسم


• پرسونالیسم شخصیت را از مناسبات اجتماعی آن ایزوله و مجزا می سازد و جسم و روح را بطرز دوئالیستی در مقابل هم قرار می دهد.
• پرسونالیسم از توسعه «طبیعت روحی» انسانی درک غیر تاریخی ارائه می دهد.
• پرسونالیسم توسعه «طبیعت روحی» انسانی را ناشی از اراده خدا و یا جهان ابدی و ماورای اجتماعی ایده ها و ارزش ها می داند و آن را به درجه معیار تشکیل شخصیت ارتقاء می دهد.

شاخص های اصلی نگرش پرسونالیستی
• شاخص های اصلی نگرش پرسونالیستی به شرح زیرند:
1
• ایدئالیزه و مطلق کردن زندگی درونی انسانی.
2
• ایدئالیزه و مطلق کردن «حوزه خصوصی هر شخص»
3
• توصیه خودنگری روحی بی اعتناء به مبارزه برای پیشرفت اجتماعی.
4
• توصیه رجعت به «درون خویشتن خویش» (درونگرائی)

 


2
شخصیت از دیدگاه تئوری نخبگان
• در جریانات مختلف وابسته به تئوری امپریالیستی مدرن نخبگان نیز می توان با درک غیرعلمی شخصیت مواجه شد.
• تئوری نخبگان تنها وابستگان به محفل کوچکی از باصطلاح «نخبگان» را بمثابه شخصیت قلمداد می کند و در مقابل توده های خلق قرار می دهد و توده های خلق را توده ای «بی روح» و «بی بو» و «بی خاصیت» جا می زند، بی اعتناء به این، که توده های خلق سازندگان واقعی تاریخ و فرهنگ بشری اند.
• این قرار دادن نخبگان در مقابل توده های خلق نشاندهنده تنفر و تحقیر طبقه سرمایه دار حاکم نسبت به خلق است.
• تئوری های نخبگان می خواهند که مناسبات مبتنی بر استثمار و ستم را توجیه کنند و لیاقت ظاهرا خارق العاده وابستگان به طبقه حاکمه را اثبات نمایند.

3
شخصیت از دیدگاه مارکسیسم ـ لنینیسم
• درک مارکسیستی ـ لنینیستی شخصیت تصور دیگری از نقش شخصیت های برجسته در سیاست و حیات معنوی جامعه ارائه می دهد و با درک بورژوائی شخصیت تفاوت بنیادی دارد.
• درک ایدئالیستی ـ بورژوائی تاریخ تنها شخصیت های بزرگ با «ایده ها» و «الهامات» شان را سازندگان تاریخ جا می زند، بی اعتناء به این که توسعه و تکامل جامعه و تاریخ ـ در واقع ـ بوسیله کردوکار توده های خلق و بوسیله روندهای عینی اجتماعی ـ اقتصادی تعیین می شود.

• درک مارکسیستی ـ لنینیستی شخصیت منکر نقش شخصیت های بزرگ نیست، بلکه برعکس، برای آنان در پیشبرد مطالبات اجتماعی اهمیت بزرگی قائل می شود.
• اهمیت و خدمت شخصیت های بزرگ در آن است که آنها قبل از بقیه و عمیقتر از بقیه به این مطالبات اجتماعی پی می برند و نحوه و نوع عمل لازم برای تحقق آنها را تعیین می کنند.
• آنها در رأس طبقات مترقی قرار می گیرند و آماج حرکت تاریخی و وسایل نیل بدان را تعیین می کنند.
• آنها با انرژی خارق العاده ای برای رسیدن به آماج مورد نظر مبارزه می کنند، به تهییج توده های خلق می پردازند، نیروهای مترقی جامعه را سازمان می دهند و رهبری می کنند.

• منبع و سرچشمه قدرت و اهمیت شخصیت های تاریخی از سوئی ـ قبل از همه ـ در منافع و مطالبات اجتماعی مترقی نهفته است که آنها به نمایندگی و بیان عملی و به حمایت صادقانه از آنها کمر می بندند و از سوی دیگر در پشتیبانی ئی است که آنها از نیروهای اجتماعی زیر رهبری خود دریافت می کنند.

• شخصیت های تاریخی بدون این پیش شرط ها نمی توانند تأثیر مترقی و واقعا ماندگار در سیر تاریخ بگذارند.

قانونمندی پیدایش شخصیت های تاریخی

 


• قانونمندی پیدایش شخصیت های برجسته تاریخی بشرح زیرند:
1
• شخصیت های برجسته تاریخی در ایام تحولات اجتماعی، در دوره های تغییرات بزرگ و رویاروئی های شدید اجتماعی و در جنبش های توده ای و انقلابات اجتماعی پا به صحنه می نهند و وارد عمل می شوند.
2
• عظمت تاریخی آنها در اعمال آنها برای خدمت به پیشرفت اجتماعی خودنمائی می کند:
• پیشرفت اجتماعی ئی که آنها در خدمت بدان لیاقت های شخصی بزرگ خود را، تبحر خود را و کیفیت های خود را توسعه می دهند و به محک آزمون و آزمایش می زنند.

• از آنجا که جنبش کارگری با مبارزه خود، بزرگترین تحول تاریخی، یعنی گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم و سرانجام به جامعه بی طبقه کمونیستی را ممکن می سازد، طبیعی است که شخصیت های برجسته ای مانند مارکس، انگلس و لنین پدید آورد.
مشخصات رهبران جنبش کارگری و دولتمداران سوسیالیستی باید به شرح زیر باشد:
1
• توانائی های تئوریکی.
2
• سرسختی و شهامت انقلابی.
3
• پیوند تنگاتنگ با حزب و توده خلق.
4
• لیاقت سازمانی.
5
• اعتماد به مردم و آمادگی آموختن ازتجارب آنان.

*****
• در تاریخ جنبش کارگری هر آنجا که نیاز به رهبر احساس شده، این نیاز قاعدتا بر آورده هم شده است.
• به قول لنین، «هرچه شور و شوق خودپوی توده های کارگر بیشتر و عمیقتر بوده، به همان اندازه هم آنها نه تنها مبلغین با استعدادی را پدید آورده اند، بلکه همچنین سازماندهان، مروجین و فعالین عملی متبحر به معنای مثبت کلمه را فراهم آورده اند.»

3
• شخصیت های برجسته نه تنها بمثابه رهبران جنبش اجتماعی، طبقات مترقی و احزاب سیاسی نقش بازی می کنند، بلکه همچنین به همان میزان، بمثابه دانشمندان، نویسندگان و هنرمندان مؤثر واقع می شوند.
• بدون کار آنها توسعه علم و فرهنگ (فاکتورهای پیشرفت اجتماعی که بطور روزافزون اهمیت کسب می کنند) قابل تصور نیست.
• نبوغ و خدمت هومانیست ها و علمای بزرگی از این نوع، در آن است که آنها به مسائل تعیین کننده ای که بشریت و تفکر بشری مطرح کرده بود، یعنی به فرهنگ و علم پاسخ داده اند.
• بزرگترین مشخصه این شخصیت ها عبارت است از این که آنها فرهنگ بشری را نه تنها با آثار لایزال خود غنا بخشیده اند، بلکه همواره با تمام نیروی شخصیت خود برای کاربست هومانیستی اندیشه های انقلابی و خلاق خویش وارد عمل شده اند.
• اگر در ایام سابق، تنها تعداد انگشت شماری از انسان ها، اغلب وابستگان طبقات استثمارگرحاکم و یا اقشار خادم آنان امکان شکوفا سازی شخصیت خود را داشته اند، سوسیالیسم و کمونیسم شالوده های اجتماعی لازم را برای توسعه شخصیتی کلیه انسان های زحمتکش فراهم می آورد.
• شکوفائی شخصیت همه وابستگان خلق در عین حال نیروی محرکه غول آسای پیشرفت سریع جامعه سوسیالیستی و کمونیستی است.
• زیرا خرد، استعداد، توانائی ها و انرژی عملی توده های خلق بزرگترین گنجینه ای است که هر جامعه در اختیار دارد.
• اما پیش شرط استفاده اجتماعی فراگیر از آن عبارت است از لغو نظام مبتنی بر استثمار و برقراری جامعه سوسیالیستی و کمونیستی و گشودن دورنماهای درخشانی به روی فرهنگ انسانی.

• در سوسیالیسم، به همان اندازه که زحمتکشان ـ خود ـ شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی لازم را برای شکوفائی آزاد و همه جانبه انسان ها فراهم می آورند، به همان اندازه که بر تضادهای طبقاتی، تضاد میان کار جسمی و کار فکری غلبه می شود و به همان اندازه که امکان عمل و زندگی دسته جمعی فراهم می آید، به همان اندازه هم شخصیت ها توسعه و تکامل می یابند.

4
شخصیت سوسیالیستی
• شخصیت سوسیالیستی عبارت است از فردی که دارای مشخصات زیرین است:
1
• شخصیت سوسیالیستی فردی است که خود را در روند کار اجتماعی فرم، قوام و تکامل می بخشد.
2
• شخصیت سوسیالیستی فردی است که تحت رهبری حزب مارکسیستی ـ لنینیستی، همراه با بقیه انسان ها روند زندگی خود را هر چه بیشتر تحت کنترل خویش در می آورد.
3
• شخصیت سوسیالیستی فردی است که در روند زندگی خویش استعدادهای فردی و نیروهای خلاق خود را همه جانبه شکوفا می سازد.

5
مشخصات شخصیت جامعه سوسیالیستی
برای شخصیت جامعه سوسیالیستی می توان مشخصات زیرین را بر شمرد:
1
• مشخصه اول شخصیت سوسیالیستی عبارت است از تلاش در راه کسب میزان فراگیری از دانش عمومی و تکمیل مداوم دانش حرفه ای خویش.
2
• مشخصه دوم شخصیت سوسیالیستی عبارت است از لیاقت و نیاز به کار فکری و روحی مستقل و خلاق و کاربست عملی آموخته ها و معارف خویش.
3
• مشخصه سوم شخصیت سوسیالیستی عبارت است از موضعگیری طبقاتی سوسیالیستی استوار مبتنی بر ایدئولوژی و جهان بینی سوسیالیستی.
4
• مشخصه چهارم شخصیت سوسیالیستی عبارت است از جانبداری عملی از دولت سوسیالیستی و آمادگی برای دفاع از آن.

 


6
کیفیت های اخلاقی و شیوه رفتار سوسیالیستی
• کیفیت های اخلاقی و شیوه رفتار سوسیالیستی به شرح زیرند:
1
• وظیفه شناسی و احساس مسئولیت در حد اعلا.
2
• روحیه همبودی سوسیالیستی.
3
• رزمندگی و شهامت گذر از خطر.
4
• عزت نفس، شرافتمندی و وجدانمندی.
5
• انترناسیونالیسم.
6
• هومانیسم و عشق و احترام به انسانها.

 


*****

• گنجینه ای از استعدادها و نیروهای مولده فردی و جمعی، لیاقت و کارآئی واقعی، کار خوب مبتنی بر احساس مسئولیت در همبود سوسیالیستی توسعه و تکامل شخصیت سوسیالیستی را تعیین می کنند.
• این مشخصات و خصایل ماهوی شخصیت سوسیالیستی در عرصه های زیر توسعه و تحکیم می یابند:
• در مبارزه برای تحقق دسته جمعی انقلاب علمی ـ فنی.
• در شرکت فعالانه هر چه وسیعتر زحمتکشان، در برنامه ریزی و اداره اقتصاد و جامعه.
• در درک ایدئولوژی و جهان بینی سوسیالیستی زیر رهبری حزب طبقه کارگر.

• این مشخصات و خصایل ماهوی را امروزه می توان قبل از همه، در پیشرفته ترین کارکنان متعلق به همه طبقات و اقشار خلق، در کارگران، دهقانان تعاونی و وابستگان به قشر روشنفکر نمونه باز یافت.
• آنها معیار تکامل شخصیتی برای همه زحمتکشان، برای کردوکار رهبری علمی حزب و دولت سوسیالیستی و برای رهبری دسته جمعی اند.
• توسعه و تکامل کلیه افراد خلق بدرجه شخصیت ها در سوسیالیسم و کمونیسم، بمعنی سطحی سازی، همگون سازی، یکسان سازی انسانها و آنسان که ایدئولوگ های امپریالیستی ادعا می کنند، به معنی از بین بردن فردیت توده خلق نیست.
• بلکه برعکس.
• فراهم آوردن امکانات مادی، فرهنگی و اجتماعی روز افزون برای شکوفائی انسانها، تنظیم آگاهانه و خلاقانه حیات اجتماعی با شرکت فعال نه فقط تعدادی انگشت شمار، بلکه اکثریت خلق به شکوفائی بی سابقه فردیت انسانی، استعداد، غنای معنوی و تنوع فکری و عملی شخصیت ها منجر می شود.
• بدین طریق بهترین اندیشه ها و معارف هومانیست ها و متفکران بزرگ زمان های گذشته جامه عمل می پوشند، غنی تر می شوند، توسعه و تکامل می یابند.
• هومانیست ها و متفکران بزرگ زمان های گذشته از شخصیت کلیه انسان ها که بطور موزون و همه جانبه رشد یابد و ازلحاظ جسمی و فکری بدرجه عالی توسعه و تکامل برسد و با شرکت در انجام وظایف مربوط به کل، یعنی جامعه شکوفا شود، تصوری ایدئال، آرمانگرایانه و غیر قابل وصول در عصر خود داشته اند.
• پیش شرط های توسعه و تکامل شخصیت را نه فقط لغو استثمار و ستم سرمایه داری، لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و ایجاد شرایط زندگی و کاری سوسیالیستی کاملا جدید، بلکه علاوه بر آن، تأثیرگذاری آگاهانه و اجتماعی ـ تربیتی بر تشکیل شخصیت و رهبری و هدایت این روند بوسیله حزب مارکسیستی ـ لنینیستی، دولت سوسیالیستی، سازمان های اجتماعی و کلکتیف های کار تشکیل می دهند.
• این امر مغایرت و منافاتی با تلاش فردی هر کس برای اعتلای شخصیت فردی خویش ندارد.
• در سوسیالیسم و کمونیسم احساس مسئولیت فردی، کردوکار آگاهانه و خلاقانه و خودسازی (تربیت خویشتن خویش) اهمیت روز افزوی کسب می کند.
• مراجعه کنید به فرد، شخص.

پایان

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (۵۹)

 

 

قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟

احسان طبری

 

ویرایش و تحلیل

از

یدالله سلطان پور

 

قهرمانِ نوین

خودپسندیِ خود

را

جانشینِ انضباط نمی کند

شخصیت خود

را

در

تلاش ملال آور و خسته کننده تحولِ انقلابی

غرق می سازد

و

برای او

ژست های آرتیستیک و دراماتیک در صحنه تاریخ

مطرح نیست

بلکه

کارِ جدی و مصرّانه در چارچوبِ ضرورت های زمان و مکان

مطرح است.

 

 

  این است آن تیپِ مدرن

 که 

جنبشِ عظیمِ انقلابیِ مارکسیستی - لنینیستیِ عصر ما

 ایجاد کرده است 

و

 با 

قهرمانانِ تیپ کهن 

تفاوت اساسی

 دارد.

 

بهرنگی 

علاقه خود 

را 

به

 این نوع قهرمان 

همه جا 

نشان داده است. 

 

  آقای هزارخانی 

می‌خواهد آن تیپ کهن 

را

 به

 عنوان تیپ مدرن 

جلوه دهد 

و 

وجهۀ بهرنگی 

را 

پشتوانۀ آن 

سازد.  

 

تمام مسئله اینجا ست 

که 

می خواهد به اتکاء تئوری قهرمانانِ منفرد 

که

 از 

منبعِ اسرار آمیزِ روحِ خود

 تغذیه می‌شوند، 

خیل انبوهِ مبارزانِ ضد رژیم

 را

 تا

 سطح «خرِ لنگِ وامانده» 

که 

به بیانِ دشنام آمیزِ یکی دیگر از همفکران آقای هزارخانی 

"زندگیِ گیاهی" 

دارند، 

پایین آورد.

 

باید

 نه تنها

 به 

سست بنیانیِ فکری این نظریات پی برد، 

  بلکه

 از

 نیرنگی 

که 

برای گمراهی مبارزان در کار است 

  نیز 

هوشیارانه

 برحذر بود.

۱

 

قهرمانِ نوین

خودپسندیِ خود

را

جانشینِ انضباط نمی کند

شخصیت خود

را

در

تلاش ملال آور و خسته کننده تحولِ انقلابی

غرق می سازد

و

برای او

ژست های آرتیستیک و دراماتیک در صحنه تاریخ

مطرح نیست

بلکه

کارِ جدی و مصرّانه در چارچوبِ ضرورت های زمان و مکان

مطرح است.

مفاهیم طبری 

در

این جمله او

به

شرح زیرند:

خودپسندی

انضباط

شخصیت

تلاش ملال اور و خسته کننده تحول انقلابی

ژست های آرتیستیک و دراماتیک در صحنه تاریخ

کار جدی

کار مصرانه

چارچوب ضرورت های زمان و مکان

 

قهرمان نوین طبری

به

مثابه آلترناتیوی برای نخبه فاشیستی ـ فوندامنتالیستی هزارخانی (و بهرنگی)،

شخصیت خود

را

در تلاش ملال آور و خسته کننده تحول انقلابی 

غرق می سازد.

 

درک و توضیح مفاهیم طبری

کار فوق العاده دشواری

است.

 

طبری

هم

فاقد بضاعت مفهومی

است

و

هم

فاقد انضباط مفهومی

است.

 

غرق کردن شخصیت خود در تلاش ملال آور

 به

چه معنی است؟

 

حزب توده ـ تصویر طبری

در

همین جمله جفنگواره او

آشکار می گردد:

 

کار حزبی

از

دید طبری

کاری ملال آور و خسته کننده

است.

 

آدم

باید

خیلی بدبخت

 باشد 

و

به

چنین کاری تن در دهد.

 

چنین کاری

نه

کار

بلکه

بیگاری

است.

 

بیگاری

است

که

تلاشی ملال آور، عصب سوز و خسته کننده و مخرب

است

و

نه

کار.

 

کار

منبع اصیل لذت حقیقی

است.

 

کار

روندی

است

که

میمون

را

به

آدمی

تکامل می بخشد.

 

بشریت 

تفکر و تکلم

را

مدیون کار

است.

 

انسان

در

روند کار و در اثر کار

هم

به

خودشناسی

می رسد

هم

به

طبیعت شناسی

و

هم

به

جامعه شناسی

و

همنوع شناسی.

 

ضمنا

 به

احساس لذتی اصیل و عمیق 

دست می یابد.

 

دیالک تیک ریاضت و لذت

(کارل مارکس)

 

چگونه می توان 

تلاشی

را

کار نامید

که

ملال آور 

و

کسالت بار

باشد؟

 

۲

 

شخصیت خود

را

در

تلاش ملال آور و خسته کننده تحولِ انقلابی

غرق می سازد

شخصیت

که

 زیر دست و پا
نریخته است.

 

پیش شرط کسب شخصیت

کسب پیشاپیش شناخت و شعور

است.

 

طبری

اصلا

نمی داند که شخصیت چیست؟

 

طبری در این جمله

بی آنکه خود متوجه باشد

از

شخصیت ستیزی استالینیسم

پرده برمی دارد:

استالینیسم

با

شعور ستیزی

عملا

به

شخصیت ستیزی

می پردازد.

 

نتایج زقوم استالینیسم

را

در

روند فروپاشی اتحاد شوروی

دیده ایم.

 

همین پوتین ها

نتیجه شعورستیزی و شخصیت ستیزی استالینیسم

اند.

 

۳

 

شخصیت خود

را

در

تلاش ملال آور و خسته کننده تحولِ انقلابی

غرق می سازد

منظور طبری

از

تلاش ملال آور و خسته کننده تحول انقلابی

چیست؟

 

تحول انقلابی

چه تحول انقلابی خویشتن و چه تحول انقلابی جامعه

مگر

می تواند

تلاشی ملال آور

باشد

و

ضمنا

تحولی انقلابی باشد؟

 

اصلا

منظور طبری از انقلابی چیست؟

 

همین ابهامات مفهومی

است

که

زمینه

را

برای خطاهای خطیر حزب توده

هموار ساخته اند.

 

به

  دلیل فقدان معیار عینی و علمی برای انقلابی

است

که

حزب توده

روحانیت تا مغز استخوان مرتجع 

را

انقلابی 

قلمداد می کند

و

بر

آن،

«آن می رود که بر باخه رفته است.»

(کلیله و دمنه)

 

۴

 

برای قهرمان نوین

ژست های آرتیستیک و دراماتیک در صحنه تاریخ

مطرح نیست

بلکه

کارِ جدی و مصرّانه در چارچوبِ ضرورت های زمان و مکان

مطرح است.

منظور طبری

از

ژست های آرتیستیک و دراماتیک در صحنه تاریخ

آوانتوریسم 

(ماجراجویی)

است

که

از

مشحصات روشن نخبگان فاشیسم، فوندامنتالیسم و آنارشیسم 

است.

 

نیروی محرکه این زباله ها

هم

در

عرصه سخن

و

هم

در

عرصه عمل

خودنمایی

و

خود بزرگ نمایی

است.

 

ما

در

آثار و اشعار شاملو

شاهد همین خودبزرگ نمایی افراطی

هستیم.

 

الترناتیو طبری

برای

آوانتوریسم

(اسباب دستیابی به خودبزرگ نمایی)

کارِ جدی و مصرّانه در چارچوبِ ضرورت های زمان و مکان

است.

 

حالا

باید

خرواری فانتزی

آورد

و

منظور طبری از این کار جدی و مصرانه ملال اور و خسته کننده در چارچوب ضرورت های زمان و مکان

را

کشف کرد.

 

اگر 

کردوکار حزب توده

را

زیر ذره بین تحلیل بگذاریم،

به

محتوای این  کار جدی و مصرانه ملال اور و خسته کننده در چارچوب ضرورت های زمان و مکان

پی می بریم.

 

محتوای این کردوکار حزب توده

شلیک آگاهانه و داوطلبانه بر ران مبارک خویش

است.

 

یعنی

خودستیزی

است.

 

خودستیزی

اما

مشخصه اصلی نخبه فاشیستی و فوندامنتالیستی و آنارشیستی

است

و

نه

مشخصه شخصیت کمونیستی.

 

ادامه دارد.

هماندیشی با محمود درویش (۴)

 

در ایستگاه قطاری که از نقشه فرو افتاد.

ترجمهٔ تراب حق‌شناس

 

 

گاه از خود می‌پرسم آیا شعر آزادی می‌بخشد؟ 

 

گمانم این است 

که 

شعر به شاعر الهام می‌کند که آزاد شده است.

 

 هیچ فرد یا شاعری حق ندارد 

خود را آزاد احساس کند 

تا زمانی که دیگران آزاد نیستند 

و جامعه آزاد نیست. 

 

احساس من این است 

که 

امکان ندارد 

من آزاد باشم

 تا زمانی که میهنم آزاد نیست. 

 

امکان ندارد 

میهن من آزاد باشد 

تا زمانی که جامعهٔ آن آزاد نیست. 

 

امکان ندارد 

جامعه آزاد باشد 

تا زمانی که فرد در آن آزاد نیست. 

 

من به شکل مجازی می‌گویم 

که 

بالاترین حد آزادی من 

زمانی‌ست 

که 

از فلسطین آزاد شده باشم،

 اما من از فلسطین آزاد نمی‌شوم

 تا زمانی که فلسطین آزاد نشده باشد.

 

پایان

  

۱

احساس من این است 

که 

امکان ندارد 

من آزاد باشم

 تا زمانی که میهنم آزاد نیست.

درویش
در
جمله قبلی اش
محتوای همین جمله
را
در
کلیت و عامیت فراگیرتری 
ابراز داشته بود:

 هیچ فرد یا شاعری حق ندارد 

خود را آزاد احساس کند 

تا زمانی که دیگران آزاد نیستند 

و جامعه آزاد نیست.


حالا
وارد عرصه خاص می شود
جای افراد و شعرا
را
من
می گیرد
و
جای جامعه
را
میهن من.

منظور درویش از آزادی میهن،
پایان اشغال خاک فلسطین توسط اسرائیل است.

پیش شرط احساس آزادی برای درویش
رهایش فلسطین از اشغال اسرائیل است.

نمی توان به درویش حق نداد.


همین موضع نظری درویش
را
هم 
بومیان امریکا
می توانند اتخاذ کنند
هم
سکنه کشورهای امریکای لاتین
هم
ارامنه ترکیه
و
هم
بومیان استرالیا.
 
تازه
ستمی
که
بر 
آنها
رفته
به
مراتب
وحشتناک تر از ستمی است که بر سکنه فلسطین رفته است.

صحبت از ژنوسید چندین صد میلیونی در امریکا ست.

۲

امکان ندارد 

میهن من آزاد باشد 

تا زمانی که جامعهٔ آن آزاد نیست.


منظور درویش از جامعه
مردم فلسطین
است
و
منظور او
از
میهن من
خاک فلسطین.

درویش 
دچار فقر مفهومی
است.

منظور درویش از آزادی جامعه چیست؟

رشد فکری و معرفتی مردم؟

پایان یافتن استعمار و کشتار و ادبار مردم فلسطین توسط اسرائیل؟
 
۳

امکان ندارد 

جامعه آزاد باشد 

تا زمانی که فرد در آن آزاد نیست. 

  

درویش
هارت و پورت 
تحویل خواننده و شنونده خود
می دهد.

درویش
شناخت علمی از جامعه ندارد.

او
جامعه
را
نه
چیزی طبقاتی،
بلکه
بی طبقه
تصور می کند.

به
همین دلیل
دنبال اوتوپی ماقبل علمی آزادی
است.

او
در 
این جمله
دیالک تیک فرد و جامعه
را
وارونه می سازد
و
نقش تعیین کننده
را
از
آن فرد
جا می زند:
پیش شرط آزادی کذایی جامعه
آزادی تک تک افراد و اعضای آن جامعه
است.

چنین چیزی محال
است.

در
جامعه طبقاتی
آزادی
هم
طبقاتی
است:
یعنی
آزادی دهقان فلسطینی 
به
معنی انقیاد اشرافیت فئودال و روحانی فلسطین
خواهد بود.

درویش 
هنوز 
نمی داند
که
توده مولد و زحمتکش فلسطین
در
دیالک تیکی از ستم
به
سر می برد:

در
دیالک تیکی از ستم خودی و ستم بیگانه
در
دیالک تیکی از ستم طبقه حاکمه ملی و طبقه حاکمه بین المللی (امپریالیستی)
 
مسئله فلسطین
باید
از
دید دیگری 
تحلیل شود.

ارائه راه حل برای تضاد فلسطین ـ اسرائیل
هم
به
چنین تحلیلی
نیاز دارد.

چون
جامعه اسرائیل
نیز
به
زبان درویش
جامعه آزادی نیست.

توده مولد و زحمتکش جامعه اسرائیل
نیز
تحت ستم طبقه حاکمه
قرار دارند.

ادامه دارد.
 

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۴۳۷)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

افکار عمومی

ادامه

 

۱۰

·    اگرچه تشکیل هر نظری ماهیتا توسط واقعیت عینی تعین کسب می کند (دترمینه می شود)، اما مسئله ی نحوه انعکاس واقعیت عینی در نظر، به سلسله ای از عوامل وابسته است.

·    عواملی که محتوای نظر را در قرابت (نزدیک شدن) به واقعیت عینی و یا در غرابت (دور شدن) از واقعیت عینی تحت تأثیر قرار می دهند.

 

۱۱

·    مهمترین این عوامل به شرح زیرند:

 

الف

·    تعلق طبقاتی فرد

ب

 

·    موضع جهان بینانه ی فرد

·     

پ

 

·    سطح معرفتی (شناختین) فرد

 

ت

 

·    تجارب و بضاعت دانش تجربی فرد

 

ث

 

·    قابلیت واکنش عاطفی فرد  

 

ج

·    دامنه اطلاعات فرد

 

۱۲

·    هر ابراز نظری را نباید نظر محسوب داشت.

 

۱۳

·    مثلا اعلام  ۲ +  ۲ = ۴ را نمی توان نظر فردی محسوب داشت.

 

۱۴

·    ابراز حقایق اموری از این قبیل را نباید نظر محسوب داشت.

 

۱۵

·    نظر همیشه باید با ارزیابی حوادث در رابطه باشد.

 

۱۶

·    نظر همیشه به معنی قضاوت راجع به مسائلی است که نسبت به آنها مواضع مختلفی می توانند وجود داشته باشند.

 

۱۷

·    ابراز نظر هر فرد بیانگر یقین معرفتی سوبژکتیو او ست.

·    یعنی نماینده هر نظر باید نسبت به نگرش ابراز داشته شده اش یقین داشته باشد.

 

۱۸

·    اما اینکه نظرات ابراز داشته شده به چه میزانی حقیقی اند، بسته بدان است که احکامی (جملاتی) که در نظر تبیین می یابند، تا چه حدی با واقعیت امری که منعکس می کنند، مطابقت دارند.

 

ادامه دارد.

سیری در گلستان سعدی (۸)

سعدی

 ( گلستان ، دیباچه)

ای کریمی که از خزانه غیب

گبر و ترسا وظیفه خور داری

 

دوستان را کجا کنی محروم

تو که با دشمنان نظر داری

شین میم شین

 

· معنی تحت اللفظی:

· ای بخشنده ای که از خزانه غیب به زرتشتی و مسیحی جماعت جیره روزانه می دهی!

· تو که دشمنان  را مورد توجه قرار می دهی، کی دوستان را از بذل توجهات خود محروم خواهی کرد؟

 

· سعدی در این دو بیت، ایدئولوژی طبقه حاکمه را در لفافه تئولوژی (فقه) به خورد خواننده می دهد:

 

1

ای کریمی که از خزانه غیب

گبر و ترسا وظیفه خور داری

 

· سعدی در این بیت، اولا دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک خدا و انسان بسط و تعمیم می دهد.

 

2

 

ای کریمی که از خزانه غیب

گبر و ترسا وظیفه خور داری

 

· ثانیا دیالک تیک خدا و انسان را به شکل دیالک تیک کریم و گدا بسط و تعمیم می دهد.

· بدین طریق تمامت ثروت طبیعی و اجتماعی در انحصار خدا قرار می گیرد و خزانه غیب نامیده می شود و انسان بطور کلی به درجه قشری از لومپن پرولتاریا، یعنی درویش و سائل و گدا تنزل می یابد.

· سعدی از انسان، گدای مستمندی بر سر خوان سلطانی بنام خدا می سازد، که از خزینه غیبش گبر و ترسا را جیره خور و وظیفه خور دارد.

· سعدی انسان را خلع سلاح فکری مطلق می کند، او را از انسان بودن، بمعنی واقعی کلمه، محروم می سازد.

· اشرف موجودات، زیر قلم سعدی خرد و خمیر و بی هویت می شود و به ذلیلی هراسزده و چشم به راه عطوفت غیر تنزل می یابد.

· چنین انسانی توان مقاومت در برابر یورش قبایل وحشی را نخواهد داشت و تار و مار خواهد شد و شاعر مبلغ انفعال و انتظار به گریز از وطن مجبور خواهد شد.

 

3

 

ای کریمی که از خزانه غیب

گبر و ترسا وظیفه خور داری

 

· ثالثا سعدی دیالک تیک انسان و خدا را به شکل دیالک تیک درویش و توانگر بسط و تعمیم می دهد.  

· سعدی بدون اینکه به روی خود بیاورد، ثروتمندی را خصیصه ای الهی جا می زند، می ستاید و کرنش و تسلیم به ثروتمند را توجیه تئولوژیکی ـ ایدئولوژیکی می کند.

· بدین طریق است که رفته رفته در ضمیر جامعه، ارزش انسان ها بسته به ثروت آنها تعیین می شود.

· بدین طریق است که رفته رفته بشریت بر اساس میزان ثروت و دارائی به عالی و پست طبقه بندی می شود.

· ما هنوز در حول و حواشی (دیباچه) گلستان شیخ شیراز پرسه می زنیم و سعدی بعدها شعر معروف «بنی آدم اعضای یکدیگرند» را خواهد سرود.

· ما هنوز به در (باب) اول گلستان او حتی نزدیک نشده ایم که ایدئولوژی فئودالی ـ بنده داری، حسابی و بی سر و صدا به خوردمان داده می شود.

 

4

ای کریمی که از خزانه غیب

گبر و ترسا وظیفه خور داری

 

· سعدی در این بیت، ضمنا منشاء ثروت را الهی جا می زند:

· بزعم سعدی، ثروت بصورت خزانه غیبی تحت مالکیت خصوصی خدا ست و او بزرگوارانه به همه موجودات زنده جیره غذائی و غیره می دهد.

· بدین طریق تولید مایحتاج مادی مورد انکار شیخ شیراز قرار می گیرد.

· این اولین سنگ بنای تئوری اجتماعی سعدی است.

· بزعم سعدی، ثروت تولید نمی شود، بلکه نازل می شود.

· ثروت نه نتیجه دسترنج و عرق جبین توده های مولد و زحمتکش، بلکه مائده ای آسمانی است.

 

5

 

ای کریمی که از خزانه غیب

گبر و ترسا وظیفه خور داری

 

· سعدی ضمنا به بهانه اعتقادات مذهبی، بشریت را به دوست و دشمن خدا طبقه بندی می کند:

· گبرو ترسا و غیره در چشم به هم زدنی به عدو الله و مسلمانان به حبیب الله طبقه بندی می شوند.

· در این طبقه بندی سوبژکتیف بشریت از سوی سعدی، هم سر و کله جهان بینی ایدئالیستی او پیدا می شود و هم سر و کله ایدئولوژی شبه فاشیستی او:

· سعدی در دیالک تیک ماده و روح، در دیالک تیک وجود و شعور، نقش تعیین کننده را از آن اعتقادات مذهبی (روح، شعور)  می داند و به منجلاب ایدئالیسم می غلتد و ضمنا با دوست خدا قلمداد کردن مسلمانان و دشمن خدا قلمداد کردن دگراندیشان و دگرمذهبان زمینه فکری و ایدئولوژیکی لازم را برای برادرکشی را هموار می سازد.

 

6

 

ای کریمی که از خزانه غیب

گبر و ترسا وظیفه خور داری

 

· سعدی ضمنا برای شناخت انسان ها از معیاری سوبژکتیف (اعتقادات مذهبی) بهره برمی گیرد.

· همین جا سر و کله تئوری شناخت او پیدا می شود:

· سر و کله سوبژکتیویسم معرفتی او.

· دوست و دشمن خدای کذائی بر اساس اعتقادات مذهبی، یعنی بر اساس عنصری سوبژکتیف تعیین می شوند.

 

· همین معیار سعدی را طبقات حاکمه ملی و بین المللی رفته رفته تکمیل خواهند کرد و برای نیل به اهداف طبقاتی کثیف خود مورد سوء استفاده قرار خواهند داد:

 

· آنگاه حتی صدها سال پس از مرگ سعدی، پاکترین فرزندان ملت را به بهانه دگراندیشی زجرکش و اعدام خواهند کرد و حتی اجازه حفر گوری برای اندام زجر دیده آنان و برگزاری مراسم تدفین آبرومندانه نخواهند داد.

· مقوله «دوست» یکی از مهمترین مقولات غزلیات سعدی و حافظ را تشکیل می دهد که ما مستقلا به بررسی آن پرداخته ایم و خواهیم پرداخت.

 

7

 

ای کریمی که از خزانه غیب

گبر و ترسا وظیفه خور داری

 

· سعدی در این بیت، دیالک تیک انسان و خدا را به شکل دیالک تیک مرزوق و رزاق (وظیفه خور و کریم) بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن خدا (رزاق، کریم) می داند، رزاقی که برای همه موجودات بی اعتنا به باور مذهبی شان جیره غذائی و مستمری می دهد.

 

8

دوستان را کجا کنی محروم

تو که با دشمنان نظر داری

 

· سعدی در این بیت، به مسلمانان اطمینان می دهد که رزق و روزی شان تضمین شده است.

· چون خدائی که به دشمنان خود رزق و روزی می فرستد، هرگز دوستانش را فراموش نخواهد کرد.

· انفعال و جامعه گریزی را بهتر از این نمی توان تبلیغ کرد.

· وقتی چند و چون روزی دست خدا باشد، زحمت و تلاش برای تغییر کمیت و کیفیت آن بیهوده و غیرمنطقی و حتی کفرآمیز جلوه خواهد کرد.

 

ادامه دارد

نقشه (پلان، برنامه) (۱)

 

 پروفسور دکتر الفرد باوئر

برگردان

 شین میم شین

   

  

۱

·      نقشه (پلان) واژه ای لایتنی و فرانسوی است که بالاعم، عبارت است از نمودار مواضع مرتبط با هم که در خدمت تحقق مقاصد حداقل بالقوه است.

 

۲

·      این نمودار، نیل به مواضع معینی را که به نوبه خود نمودار یافته اند، امکان پذیر می سازد.

·      مواضعی که به صورت  حلقات زنجیر به هم پیوسته اند و به نوبه  خود نمودار یافته اند.

 

۳

·      این مفهوم عام «نقشه» هم شامل نقشه های موقعیتی می شود و هم شامل نقشه های عملیاتی.

 

۴

·      نقشه های موقعیتی روابط جغرافیائی و محیطی را به تصویر می کشند و سمتیابی به چیزها را نشان می دهند.

 

۵

·      این نقشه ها نشان می دهند که چیزها در چه زمانی، در کجا قرار دارند و از کدام راه ها می توان به آنها رسید.

 

۶

·      نقشه های عملیاتی برای فلسفه از اهمیت بزرگی برخوردارند.

 

۷

·      وظیفه نقشه های عملیاتی عبارت است از تنظیم و هدایت عملیات انسانی و تعیین شیوه انجام آنها.

 

۸

·      نقشه های عملیاتی مهمترین وسایل تحول عملی جهان با   کرد و کار انسانی اند.

 

۹

·      نقشه های عملیاتی در فرم عام شان، در هر کار آماجمند انسانی لازم اند و مؤثر واقع می شوند.

 

۱۰

·      به قول مارکس، «در پایان روند کار، همان نتیجه ای به دست می آید که در آغاز کار، در ذهن کارگر ـ به صورت فکری ـ وجود داشته است.

·      کارگر نه تنها چیزهای طبیعی را تغییر فرم می دهد، بلکه علاوه بر آن، آماج خود را در چیزهای طبیعی واقعیت می بخشد.

·      آماجی که او بدان آگاه بوده است.

·      آماجی که نحوه و نوع کار او را ـ به مثابه قانون ـ تعیین می کند و کارگر باید اراده خود را تابع آن سازد.»

 

۱۱

·      نقشه در دوران ما، اهمیت بزرگتر و فراگیرتری کسب می کند.

 

۱۲

·      سازماندهی همزیستی و همکاری اجتماعی، به ویژه روند تولید و بازتولید مادی بر طبق نقشه، از نقطه نظر طبقه کارگر و توده های زحمتکش به ضرورت تاریخی بنیادی تبدیل می شود و توسعه بعدی جامعه به طور  تعیین کننده ای وابسته بدان است.

 

۱۳

·      مارکسیسم از همان آغاز، بر این حقیقت امر تأکید ورزیده و آن را به ویژه از اجتماعی گشتن و دینامیک تولید مدرن، از آماج های طبقاتی طبقه کارگر و از ضروریات مبارزه طبقاتی استخراج کرده است.

 

۱۴

·      نقشه های عملیاتی، قرارهای مربوط به آماج ـ وسیله ـ سیستم ها هستند که هدف شان تغیر سمت مند اوبژکت ها تحت شرایط معین و قابل پیش بینی است.

·      زیرا تعیین پیشاپیش آماج های لازم برای نیل به وضعیت مورد نظر در نقشه های عملیاتی، همیشه به تشکیل مدل نهائی مربوط می شود.

 

۱۵

·      علاوه بر این، مفهوم آماج همیشه اوضاعی را نشان می دهد که باید از طریق تحقق آماج تغییر یابند.

 

۱۶

·      نقشه های عملیاتی به تغییر اوضاع و یا به حفظ وضع موجود به قصد تغییر آن خدمت می کنند.

 

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۶۸)

 

شین میم شین

 

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۵ ـ ۲۲)

 

 

حکایت دوم

بخش هفتم

 

سپاهی که خوشدل نباشد ز شاه

ندارد حدود ولایت نگاه.

 

چو دشمن خر روستائی برد

ملک باج و ده یک، چرا می خورد؟

 

مخالف خرش برد و سلطان خراج

چه اقبال ماند در آن تخت و تاج؟

 

رعیت درخت است، اگر پروری،

به کام دل دوستان، بر خوری

 

به بی رحمی از بیخ و بارش مکن

که نادان کند حیف بر خویشتن.

 

۱

به بی رحمی از بیخ و بارش مکن

که نادان کند حیف بر خویشتن.

   

معنی تحت اللفظی:

رعیت بسان درخت میوه است.

با

بی رحمی

ریشه کنش مکن.

خودستیزان

ابلهانند و بس.

 

سعدی

در

 این بیت شعر،

 دیالک تیک علت و معلول

را

به

شکل دیالک تیک خانه خرابی رعایا و ذلت طبقه حاکمه بسط می  دهد

و

رعیت ستیزی

را

به

معنی خودستیزی مبتنی بر سر نادانی

می داند.

 

اگر دقت کنیم، می بینیم که سعدی از سپاه آغاز می کند و بی مقدمه به رعیت می رسد.

 

این امر

دال بر منشاء دهقانی سپاه  است.

 

این رهنمودها نیز از ظلم و ستمی که بر دهقانان می رود،

پرده بر می دارند.

 

اما

وقوف سعدی به ستم فئودالی

 سبب نمی شود

که

او

 به

 اپوزیسیون ضد فئودالی

بپیوندد.

 

پیوند طبقاتی سعدی

با

اشرافیت فئودال

و

به ویژه دربار

پیوند ارگانیک (عضوی)

است.

 

سعدی

ایده ئولوگ ارگانیک فئودالیسم

است.

 

۲

به بی رحمی از بیخ و بارش مکن

که نادان کند حیف بر خویشتن.

 

سعدی

البته

نمی داند

که

تضاد طبقه حاکمه با توده

(تضاد اشراف فئودال و روحانی با رعایا و تجار و غیره)

تضاد آشتی ناپذیری

(تضاد آنتاگونیستی)

است.

 

بدون رعیت ستیزی

اعضای طبقه حاکمه

چاره ای جز گدایی ندارند.

 

گنج سلاطین و خوانین فئودالی

نتیجه رنج دهاقین و تجار و غیره

است.

 

نابرده رنج

(توسط توده مولد و زحمتکش)

گنج

(برای اعضای طبقه حاکمه)

میسر نمی شود.

 

پایان

ادامه دارد.

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (۵۸)

 

 

قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟

احسان طبری

 

ویرایش و تحلیل

از

 

یدالله سلطان پور

 

  این 

 

قهرمانِ نوین، 

 

ایده‌آلِ "زیبا مردن" و ایثار به خاطرِ ایثار 

 

را 

 

کنار می‌گذارد  

 

ولی

 

 مرگ 

 

را 

 

هرگاه 

 

که 

 

برای پیشرفت امر مردم ضرور گردد،

 

  با  

 

خونسردی 

 

  به

 

  مثابه یک حادثه طبیعی،

 

  بدون جَزَع و فَزَع

 

 تلقی می‌کند. 

 

  افزارِ معجزه گرِ او،

 سازمانِ متشکلِ پیشاهنگانِ انقلابی است. 

وی

خودپسندیِ خود

 را 

جانشینِ انضباط نمی کند 

  شخصیت خود 

را 

در 

تلاش ملال آور و خسته کننده تحولِ انقلابی 

غرق می سازد 

و

 برای او 

ژست های آرتیستیک و دراماتیک در صحنه تاریخ

 مطرح نیست 

  بلکه

 کارِ جدی و مصرّانه در چارچوبِ ضرورت های زمان و مکان 

مطرح است.

  این است آن تیپِ مدرن

 که 

جنبشِ عظیمِ انقلابیِ مارکسیستی - لنینیستیِ عصر ما

 ایجاد کرده است 

و

 با 

قهرمانانِ تیپ کهن 

تفاوت اساسی

 دارد.

 

بهرنگی 

علاقه خود 

را 

به

 این نوع قهرمان 

همه جا 

نشان داده است. 

  آقای هزارخانی 

می‌خواهد آن تیپ کهن 

را

 به

 عنوان تیپ مدرن 

جلوه دهد 

و 

وجهۀ بهرنگی 

را 

پشتوانۀ آن 

سازد.  

تمام مسئله اینجا ست 

که 

می خواهد به اتکاء تئوری قهرمانانِ منفرد 

که

 از 

منبعِ اسرار آمیزِ روحِ خود

 تغذیه می‌شوند، 

خیل انبوهِ مبارزانِ ضد رژیم

 را

 تا

 سطح «خرِ لنگِ وامانده» 

که 

به بیانِ دشنام آمیزِ یکی دیگر از همفکران آقای هزارخانی 

"زندگیِ گیاهی" 

دارند، 

پایین آورد.


 

باید

 

 نه تنها

 

 به 

 

سست بنیانیِ فکری این نظریات پی برد، 

 

  بلکه

 

 از

 

 نیرنگی 

 

که 

 

برای گمراهی مبارزان در کار است 

 

  نیز 

 

هوشیارانه

 

 برحذر بود.

۱

 

  این 

قهرمانِ نوین، 

ایده‌آلِ "زیبا مردن" و ایثار به خاطرِ ایثار 

را 

کنار می‌گذارد  

ولی

 مرگ 

را 

هرگاه 

که 

برای پیشرفت امر مردم ضرور گردد،

  با  

خونسردی 

  به

  مثابه یک حادثه طبیعی،

  بدون جَزَع و فَزَع

 تلقی می‌کند.

قهرمان نوین طبری

در

رابطه با مرگ

کمترین فرق ماهوی

با

نخبه فاشیستی ـ فوندامنتالیستی هزارخانی و بن لادن و خمینی

ندارد.

تنها فرق فی مابین

فرقی در حد هارت و پورت

است:

هزارخانی و بن لادن و خمینی

مرگ

را

خردستیزانه
 ایدئالیزه می کنند

و

طبری

مرگ

را

بی خردانه

ناتورالیزه می کند.

نتیجه حاصله

یکی

است:

فدا کردن اعضای چه بسا فرزانه جامعه

در

راه هیچ و پوچ.

تا

بازماندگان

را

دود  آه و افسوس و حسرت

از

نهاد

برخیزد. 

 

هنوز جای خسرو روزبه و خسروان دیگر

پر

نشده

که

تیزابی  و بیگوند و حکمتجو

بر دار می شود

و

این سرزمین شب زده

می ماند

با

تلی از زباله ها.

۲

افزارِ معجزه گرِ قهرمان نوین،

 سازمانِ متشکلِ پیشاهنگانِ انقلابی است.

منظور طبری

از

قهرمان نوین

  اعضای حزب توده

است

و

منظور او 

از

افزارِ معجزه گرِ 

و

 سازمانِ متشکلِ از پیشاهنگانِ انقلابی 

حزب توده

است.

سؤال

این است

که

طبری

واژه های پیشاهنگ و انقلابی

را

با

چه مفهومی

با

چه محتوایی

پر می کند؟

 

راستی

مشخصات پیشاهنگان انقلابی

و

سازمان متشکل از پیشاهنگان انقلابی

کدامند؟

 

جوانشیر

تحلیلی از حزب توده و اعضای آن

دارد

که
رئالیستی و راسیونالیستی
است
و

دقیقا

بر عکس دعاوی طبری

است.

 

۳

 

وی

خودپسندیِ خود

 را 

جانشینِ انضباط نمی کند 

  شخصیت خود 

را 

در 

تلاش ملال آور و خسته کننده تحولِ انقلابی 

غرق می سازد 

و

 برای او 

ژست های آرتیستیک و دراماتیک در صحنه تاریخ

 مطرح نیست 

  بلکه

 کارِ جدی و مصرّانه در چارچوبِ ضرورت های زمان و مکان 

مطرح است.

ما

بهتر است

که

مفاهیم طبری

در

این جمله

را

زیر ذره بین تحلیل قرار دهیم:

خودپسندی

انضباط

شخصیت

تلاش ملال اور و خسته کننده تحول انقلابی

ژست های آرتیستیک و دراماتیک در صحنه تاریخ

کار جدی

کار مصرانه

چارچوب ضرورت های زمان و مکان

۴

 

قهرمان نوین

 

خودپسندیِ خود

 

 را 

 

جانشینِ انضباط نمی کند 

 

طبری

خیال می کند

که

ضد خودپسندی

انضباط مندی

است.

 

ضد خودخواهی، خودپرستی و یا اگوئیسم

اولا

خودستیزی

است.

 

ثانیا

فروتنی

است

و

نه

انضباط مندی.

 

ضد

انضباط مندی

آنارشی، خر تو خر، لاابالیگری

 است. 

 

فرق و تفاوت و تضاد خودخواهی با فروتنی 

چیست؟

 

فروتنی

از

مفاهیم فئودالی

است.

 

فروتنی فئودالی

فاقد اصالت

است.

 

فروتنی فئودالی

 فرم محض

است.

 

بی محتوا

ست

و

نشانه تظاهر و تزویر و ریا  

ست.

 

خودستیزی

(ایثار کذایی)

یکی 

از 

مفاهیم فاشیستی، فوندامنتالیستی، آنارشیستی و نیهلیستی

است.

 

خودپرستی

از

مفاهیم بورژوایی 

است.

 

خودپرستی

مبتنی بر فردگرایی بورژوایی

است.

 

خودپرستی

بر خلاف فروتنی

هم 

غریزی 

است

هم

طبیعی

هم

عقلی

هم

اجتماعی

و

هم

انقلابی.

 

خودپرستی

صفتی ستایش انگیز

است.

 

پرولتاریا

خودپرستی 

را

در

دیالک تیک اگوئیسم و کلکتیویسم

می پذیرد.

 

پرولتاریا

مخالف

دیالک تیک اگوئیسم و کلکتیویسم

نیست.

 

انضباط چیست؟

 

فرق و تفاوت و تضاد انضباط فاشیستی با انضباط کمونیستی

چیست؟

 

انضباط فاشیستی

به

معنی پیروی مکانیکی و کورکورانه از اوتوریته

است.

 

انضباط کمونیستی

انضباط مبتنی بر خوداندیشی و خودمختاری

است.

 

۵

 

وی

  شخصیت خود 

را 

در 

تلاش ملال آور و خسته کننده تحولِ انقلابی 

غرق می سازد 

طبری

به

احتمال قوی

تعریف فلسفی از مفهوم شخصیت ندارد.

 

طبری

شخصیت

را

به

عنوان

هویت شخصی

تصور می کند.

 

به

همین دلیل

از

استغراق هویت شخصی در تلاش ملال آور و کسالت بار و خسته کننده در حوزه های توخالی و وقت تلف کن حزبی

دم می زند.

 

روی محتوای حوزه های حزبی

باید

کار کرد.

 

حوزه های حزبی

فاقد فونکسیون حاصلخیز بوده اند

و

اکنون

دیگر

اصلا

اکتوئالیته

ندارند.

 

مهمترین فونکسیون حوزه های حزبی

جمع آوری حق عضویت و گزارش از فعالیت

بوده است.

 

شخصیت چیست؟

 

مراجعه کنید

به

شخصیت.

 

ادامه دارد.

هماندیشی با محمود درویش (۳)

 

در ایستگاه قطاری که از نقشه فرو افتاد.

ترجمهٔ تراب حق‌شناس

 

 

گاه از خود می‌پرسم آیا شعر آزادی می‌بخشد؟ 

 

گمانم این است 

که 

شعر به شاعر الهام می‌کند که آزاد شده است.

 

 هیچ فرد یا شاعری حق ندارد 

خود را آزاد احساس کند 

تا زمانی که دیگران آزاد نیستند 

و جامعه آزاد نیست. 

 

احساس من این است 

که 

امکان ندارد 

من آزاد باشم

 تا زمانی که میهنم آزاد نیست. 

 

امکان ندارد 

میهن من آزاد باشد 

تا زمانی که جامعهٔ آن آزاد نیست. 

 

امکان ندارد 

جامعه آزاد باشد 

تا زمانی که فرد در آن آزاد نیست. 

 

من به شکل مجازی می‌گویم 

که 

بالاترین حد آزادی من 

زمانی‌ست 

که 

از فلسطین آزاد شده باشم،

 اما من از فلسطین آزاد نمی‌شوم

 تا زمانی که فلسطین آزاد نشده باشد.

 

پایان

 

۱

گمانم این است 

که 

شعر به شاعر الهام می‌کند که آزاد شده است.

 

منظور درویش و یا مترجم شعر درویش

از 

«الهام کردن» 

چیست؟

 

القا کردن؟

 

اصطلاح رایج

الهام گرفتن و یا الهام بخشیدن

است

و

نه

الهام کردن.

 

الهام

(اینتوئی سیون)

یکی 

از

مفاهیم مهم

در

فلسفه بورژوایی واپسین (امپریالیسم)

است.

 

شاید منظور درویش

این

باشد

که

شعر

این احساس 

را

به

شاعر می دهد

که

پس از سرایش و یا خوانش و شنوش شعری

از

منگنه فشار روحی و روانی

 آزاد 

شده است.

 

این نظر درویش

را

فقط می توان تأیید کرد.

 

۲

 هیچ فرد یا شاعری حق ندارد 

خود را آزاد احساس کند 

تا زمانی که دیگران آزاد نیستند 

و جامعه آزاد نیست.

 

این شعار درویش

شباهت غریبی به شعارهای امثال ژان پل سارتر و احمد شاملو

دارد

و

فرمی 

از

هارت و پورتیسم

است:

 

اولا

احساس آزادی توسط هر کس

چه شاعر و چه شاطر

احساسی شخصی 

است.

 

یعنی

نه

دست خود آن شخص است

و

نه

می توان به او تعیین تکلیف در این زمینه کرد

و

گفت:

 هیچ فرد یا شاعری حق ندارد 

خود را آزاد احساس کند 

 

احساس آزادی

پس از خواندن و شنیدن و سرودن شعری

و

یا

پس از تألیف مطلبی

و

یا

پس از تصنیف ترانه ای

و

غیره

امری خودپو

ست

و

دست کسی نیست.

 

مثل

احساس آزادی

پس از عملیات جنسی

و

یا

پس از انجام کاری

است.

 

بنا بر قوانین فیزیکی

حتی

صرف انرژی

به

رخوت و آرامش و احساس آزادی

منجر می شود.

 

نمی توان

به

چنین کسی

فرمان و فتوا داد

که

تو

حق احساس آزادی پس از عملیات جنسی و یا فعالیت کاری

نداری

چون

دیگران

چنین احساسی ندارند.

 

۳

 هیچ فرد یا شاعری حق ندارد 

خود را آزاد احساس کند 

تا زمانی که دیگران آزاد نیستند 

و جامعه آزاد نیست.

 

 فقر مفهومی درویش

در این شعار او

آشکار می گردد:

 

منظور درویش از دیگران چیست؟

 

دیگران یکدست و همگون

در

کره ارض

یافت نمی شوند.

 

جامعه طبقاتی

جامعه ای پاره پوره

است

و

نه

یکدست و همگون و منجسم و یکپارچه.

 

دیگران

چه بسا

مخالف آزادی شاعر و یا شاطرند.

 

دیگران

چه بسا

آزادند.

 

چون

شاعر و شاطر

را

سلب آزادی 

کرده اند.

 

یعنی

ما

در

جامعه بشری

با

دیالک تیک انقیاد و آزادی

سر و کار داریم.

 

پیش شرط آزادی شاعر

چه بسا

انقیاد دیگران

است

و

برعکس.

 

۴

 هیچ فرد یا شاعری حق ندارد 

خود را آزاد احساس کند 

تا زمانی که دیگران آزاد نیستند 

و جامعه آزاد نیست.

 

منظور از آزادی جامعه چیست

که

آزادی اش

پیش شرط آزادی شاعر

است؟

 

درویش

چنان

از

شاعر

دم می زند

که

انگار

مظهر مطلق خیر مطلق 

است.

 

شاعر

یکی از اعضای قشر روشنفکر جامعه

است

و

بنابرین

هم

می تواند

عضو و جزو طبقه حاکمه باشد و آزاد باشد

و

هم

می تواند

عضو و جزو توده باشد

و

در

بند

باشد.

 

این

بدان معنی

 است

که

آزادی

طبقاتی و مشخص

است

و

نه

ماورای طبقاتی و انتزاعی.

 

ادامه دارد.

 

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۴۳۶)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

 

افکار عمومی

 

۱

·    افکار عمومی جانب خاص شعور جامعه ای (شعور اجتماعی) است که در تفاوت با نظر منفرد اعضای جامعه، قضاوت های کلکتیو انسان ها را تبیین می دارد.

 

۲

·    مشخصه افکار عمومی این است که در آن به مسائلی پرداخته می شود که مبتنی بر منافع  عمومی مردم اند.

 

۳

·    در افکار عمومی مناسبت معین طبقات و گروه های اجتماعی با محیط زیست جامعه ای تبیین می یابد.

 

۴

·    افکار عمومی منافع عمومی را، یعنی منافع طبقات و گروه های اجتماعی ئی را منعکس می کند که تشکیلدهنده  افکار عمومی اند.

 

۵

·    افکار عمومی در دوران کنونی عبارت است از افکار طبقاتی.

 

۶

·    افکار عمومی در دوران کنونی عمدتا مبتنی بر منافع طبقاتی  طبقه حاکمه است.

 

۷

·    آغازگاه (نقطه آغازین) افکار عمومی، افکار افراد منفرد است.

 

۸

·    افکار افراد منفرد هر جامعه، واقعیت عینی را بر پایه نگرش فردی  و اطلاعات مأخوذه منعکس می کند.

 

·    (منظور از اطلاعات مأخوذه، عمدتا اطلاعاتی اند که طبقه حاکمه شب و روز به خورد خلایق می دهد.

·    ضمنا علنا به فونکسیون نظرساز رسانه های خود اعتراف می ورزد. مترجم)

 

۹

·    ابراز نظر فرمی از قضاوت است که چه بسا به مثابه تأیید و یا تکذیب، به مثابه آرزو و یا مطالبه صورت می گیرد.

 

ادامه دارد.

نفی نفی

 

 

 پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

 شین میم شین

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3765

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3769

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3776

 

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3783

 

پایان

نفی نفی (۴) (بخش آخر)

 پروفسور دکتر گونتر کروبر

 

برگردان

 

 شین میم شین

 

 

 

 

پ

 

قانون نفی نفی در عرصه جامعه بشری

 

 

 

·      صدق قانون نفی نفی را می توان در مورد توسعه جامعه انسانی نیز نشان داد:

 

 

 

۱

 

·      مثلا مالکیت اشتراکی بر وسایل تولید در جامعه کمون اولیه در جریان توسعه خود، با مالکیت خصوصی بر وسایل تولید نفی می شود که تعیین کننده نوع واحد شیوه تولیدی در جوامع منقسم به طبقات برده داری، فئودالیسم و سرمایه داری است.

 

 

 

۲

 

·      مالکیت خصوصی بر وسایل تولید نیز ـ به نوبه  خود ـ در جریان توسعه خود به مانعی در راه رشد تولید بدل می شود و دو باره با تشکیل مجدد مالکیت اشتراکی بر وسایل تولید در سوسیالیسم نفی می گردد.

 

 

 

۳

 

·      این نفی نفی اما به معنی برگشت ساده به مالکیت اشتراکی و مناسبات تولیدی کمون اولیه نیست.

 

 

 

۴

 

·      مالکیت سوسیالیستی بر وسایل تولید به دلیل توسعه فوق العاده نیروهای مولده، در مرحله به مراتب  عالی تری قرار دارد.

 

 

 

۵

 

·      پارامتر نفی شاخص سیکل توسعه کمون اولیه ـ جامعه طبقاتی ـ سوسیالیسم عبارت است از نوع مناسبات تولیدی.

 

 

 

۷

 

·      با به پایان رسیدن این سیکل توسعه، یعنی با برقراری مناسبات تولیدی سوسیالیستی، توسعه بعدی بنا بر پارامترهای نفی دیگری صورت خواهد گرفت.

 

 

 

ت

 

قانون نفی نفی در عرصه تئوری شناخت

 

 

 

·      تأثیر شگرف قانون نفی نفی بویژه در توسعه شناخت انسانی نمایان می شود:

 

 

 

۱

 

·      هر تئوری علمی جدید ـ در واقع ـ در نتیجه نفی نگرش کهنه و به مثابه   آنتی تز آن پدید می آید و در روند بعدی توسعه، خود مورد نفی قرار می گیرد، که نفی نفی به مثابه   سنتز دیالک تیکی معارف پیشین است که با توجه به تئوری جدید، به مثابه موارد خاص محسوب می شوند.

 

 

 

۲

 

·      قانون نفی نفی در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی به معنی اختراع فرمول های دلبخواه و تحمیل آنها بر واقعیت عینی نیست.

 

 

 

۳

 

·      الزامات اسلوبی (متدیکی) برای کار علمی و عملی انسانی که از قانون نفی نفی (و از هر قانون اوبژکتیو  دیگر) حاصل می آیند، ربطی به حدس و گمان دلبخواه این و آن ندارند.

 

 

 

۴

 

·      این قوانین ـ در وهله اول ـ برای کشف نتایج جدید به خدمت گرفته می شوند، ولی هرگز به عنوان وسیله اثبات به کار  نمی رود.

 

 

 

۵

 

·      انگلس مؤکدا متذکر می شود که وقتی مارکس در اثر  خود، تحت عنوان «سرمایه» ثابت می کند که گرایش تاریخی انباشت سرمایه باید به از میان برداشتن مالکیت خصوصی بر وسایل تولید بانجامد و این روند را نفی نفی می نامد، هرگز قصد و نیت اثبات نفی نفی را به مثابه   یک ضرورت تاریخی ندارد، «بلکه بر عکس، بعد از اینکه او ثابت کرده است که بخشی از روند مورد نظر، عملا تحقق یافته است و بخش دیگر باید تحقق یابد، آن را به مثابه روندی نام می دهد که بنا بر قانون دیالک تیکی معینی باید تحقق یابد.»

 

·      (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۱۲۵)

 

 

 

·      مراجعه کنید به نفی، دیالک تیک، تضاد  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 

 

 

پایان

خود آموز خود اندیشی (۱۶۷)

 

شین میم شین

 

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۵ ـ ۲۲)

 

 

حکایت دوم

بخش هفتم

 

سپاهی که خوشدل نباشد ز شاه

ندارد حدود ولایت نگاه.

 

چو دشمن خر روستائی برد

ملک باج و ده یک، چرا می خورد؟

 

مخالف خرش برد و سلطان خراج

چه اقبال ماند در آن تخت و تاج؟

 

رعیت درخت است، اگر پروری،

به کام دل دوستان، بر خوری

 

به بی رحمی از بیخ و بارش مکن

که نادان کند حیف بر خویشتن.

 

۱

چو دشمن خر روستائی برد

ملک باج و ده یک چرا می خورد؟

 

معنی تحت اللفظی:

وقتی دشمن وسایل تولید رعایا را غارت می کند،

پادشاه

به

چه دلیل باج و ده یک از رعایا می ستاند؟

 

 

باج

مبلغ مقرره که اقوام مغلوب به پادشاه غالب می پردازند

و

یا

هدایایی

که

توده

به عنوان احترام و ابراز وفاداری به اعضای طبقه حاکمه

 می دهند.

 

 

سعدی

در

این بیت شعر

از

سویی

دیالک تیک دشمن (بیگانه) و روستایی

را

توسعه می دهد

و

از

سوی دیگر

دیالک تیک طبقه حاکمه و توده

را

به

شکل دیالک تیک ملک و رعیت بسط می دهد

و

وظیفه ملک

را

در

رابطه

با

 دشمن 

تعیین می کند.

 

ملک

باید

بنا بر تریاد شبان ـ گرگ ـ گله

از

گله

در

مقابل گرگ

محافظت به عمل آورد

و

به

ازای این خدمت

اجرت

 (باج و ده یک)

 دریافت کند.

 

اگر

ملک

به

وظیفه شبانی خود

عمل نکند

به

نظر سعدی

حق گرفتن اجرت از رعایا ندارد.

 

سعدی

به

هنگام تحریربوستان

توده ای تر

از

به

هنگام تحریر گلستان در سال های بعد

است.

 

سعدی

به

هنگام تحریربوستان

تازه از بغداد ب هشیراز برگشته است

و

هنوز

شهرت کسب نکرده است

و

کیسه های سیم و زر از اشراف فئودال

دریافت نکرده است.

  

۲

مخالف خرش برد و سلطان خراج

چه اقبال ماند در آن تخت و تاج؟

 

معنی تحت اللفظی:

وقتی

 دشمن

خر روستایی

را

ببرد

و

سلاطین

خراج از روستایی بستانند،

فاتحه سلطنت

خوانده شده است.

 

سعدی

در

 این بیت شعر

دیالک تیک علت و معلول

را

به

شکل دیالک تیک خانه خرابی دهقانان و واژگونی تاج و تخت بسط می  دهد.

خانه خرابی دهقانان

به

معنی فروپاشی اقتصاد کشاورزی

است

که

رشته اصلی اقتصاد هر جامعه فئودالی

را

تشکیل می دهد

و

فروپاشی اقتصاد کشاورزی،

موجب بحرانی عظیم در صنعت، پیشه وری و تجارت و غیره خواهد شد و از سلطنت همان باقی خواهد ماند،

که

 از

روستاها

 باقی می ماند.

 

۳

رعیت درخت است، اگر پروری،

به کام دل دوستان، بر خوری

 

معنی تحت اللفظی:

رعیت مثل درخت است

که

اگر

پرورش یابد،

میوه خواهد داد.

 

سعدی

در

 این بیت شعر،

دیالک تیک طبقه حاکمه و توده

را

به

 شکل دیالک تیک سلطان و رعیت،

دیالک تیک مصرف کننده و تولید کننده،

دیالک تیک انگل و مولد

بسط می  دهد

و

نقش تعیین کننده

را

از

آن توده (رعیت، مولد)

می داند.

 

به فرمولبندی سعدی و به مفاهیمی که او به خدمت می گیرد،

باید دقت داشت.

 

سعدی

 توجه طبقه حاکمه

 را

به

دیالک تیک وسیله و آماج

جلب می کند.

 

او

دیالک تیک وسیله و آماج

 را

به

شکل دیالک تیک باغبانی (درخت پروری) و برخوری،

به

 شکل دیالک تیک رعیت پروری و بهره کشی

بسط می  دهد.

 

این تذکر برای پروفسور های دانشگاه است که شعور تمیز هومانیسم از پراگماتیسم را ندارند.

 

رعیت

در

فلسفه اجتماعی (تاریخفلسفه) سعدی،

درخت است،

نه

 بنی آدم.

 

رعیت

در

فلسفه اجتماعی سعدی،

ابزار  

است،

نه

انسان.

 

در

هومانیسم،

انسان از حالت وسیله در می آید

و

به اصل، به پرنسیپ، به معیار معیارها

بدل می شود.

 

در

جهان بینی سعدی،

رعیت همانطور پروار می شود

که

گاوی، خری، گوسفندی.

 

رعیت

همانطور پرورده می شود

که

درخت میوه ای

 

و

وقتی درخت پیر و خسته و وامانده شد و قادر به بارآوری نشد، باید تیشه بر ریشه اش کوبید و «آزاد» کرد،

تا

بیمار و علیل و بی پناه و بی چاره به دنبال لقمه ای از دری به دری برود و یا در جاده ای به انتظار پشیزی بنشیند،

 توهین و تحقیر شود

و

 مرگ رهائی بخش خود را آرزو کند.

 

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۱۰۷)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

ما در دوره ای قلابی و تقلبی به سر می بریم.

 

۱

همه چیزمان قلابی و تقلبی است.

 

۲

هم

کسانی که بر گرده مان نشسته اند

قلابی و تقلبی اند

 

۳

هم

کسانی که خود را الترناتیو گرده نشینان قلمداد می کنند

قلابی و تقلبی اند

 

۴

هم

کسانی که تعقیب می شوند

بازداشت می شوند

حصر و حبس می شوند

و

حتی

اعدام می شوند

قلابی و تقلبی اند

 

۵

هم

دلایل حصر و حبس و پیگرد و بازداشت و اعدام

قلابی و تقلبی اند

 

۶

هم کتاب هایی که نوشته می شوند

و

عشعاری که سروده می شوند

قلابی و تقلبی اند

 

۷

و

هم

کسانی که این زباله ها را می خرند و می خوانند و بریده هایی از آنها را منتشر می کنند

قلابی و تقلبی اند

 

۸

همه چیز قلابی و تقلبی است

جنگ های مان

صلح های مان

موافقت های مان

مخالفت های مان

افکرامان

کردارمان

پیشنهادهای مان

راه حل های مان

بی دلیل و غیرمنطقی و الکی و کشکی و قلابی و تقلبی اند

 

۹

تنها چیزی که اصالت دارد

و

قلابی و تقلبی نیست،

تخریب نیروهای مولده

و

توقف چرخ تاریخ

است

 

جنبش زنان

در

شرایط کنونی

حتی در سطح جهان

سطحی و صوری (فرمال) و توخالی است.

 

۱

بند تنبانی است.

 

۲

مبتنی بر عوامفریبی و خودفریبی است.

 

۳

در میان زنان عنقلابی در ایران و جهان

احدی حتی نمی توان یافت که ذره ای شعور انقلابی داشته باشد

 

۴

ستکینی، کروپسکایایی و روزا لوکزمبورگی وجود ندارد.

 

۵

اگرچه زنان به مراتب بهتر از نران اند.

 

۶

اما

همین علم کردن این دو عکس

نشانه حواس پرتی است

 

۷

ایندو شخصیت در دو سنگر طبقاتی متضاد قرار ندارند.

 

۸

حریفه سمت چپی احتمالا ریاضی دان بوده است.

شاید اصلا موضع سیاسی روشن نداشته باشد.

 

۹

این مقایسات را سطل ننه ات طلب ها

راه انداخته اند که کفگیرشان ته دیگ خورده است

 

ماشاء الله به مش فرهاد قنبری با کشفیات بندری

 

۱

پس از شکست فاشیسم در جنگ جهانی دوم

هژه مونی (سرکردگی) در مقیاس جهانی تغییر می یابد.

امپریالیسم آلمان تحت رهبری هیتلر هم می خواست سرکرده جهان شود که نشد.

 

۲

پس از شکست فاشیسم در جنگ جهانی دوم

جای بریتانیکای کبیر (سرکرده قدیم جهان) را امپریالیسم امریکا (سرکرده جدید جهان) و اتحاد شوروی در اروپای شرقی می گیرند.

 

۳

جنبش های کذایی ملی بر ضد بریتانیکا (سرکرده قدیم جهان)

که از حمایت ضمنی امریکا و شوروی برخوردار بوده اند

برای تضعیف هرچه بیشتر برتانیکای کبیر بوده اند.

 

۴

کودتاهای شبیه ۲۸ مرداد نیز

توسط همان امپریالیسم امریکا یعنی سرکرده جدید جهان

در کلیه کشورهای جهان سوم

صورت گرفته است

تا

مناطق تحت نفوذ بریتانیکای کبیر و فراسنه و اسپانیا و پرتقال و غیره

توسط امپریالیسم امریکا و سوروی تسخیر شوند.

 

۵

در این کودتاها

بریتانیکای سابقا کبیر حتی با امپریالیسم امریکا همکاری کرده است تا بلکه چیزی برایش باقی بماند.

 

۶

جنبش های ضد استعماری

و

کودتاهای ۲۸ مردا ددر سرکوب جنبش های به اصطلاح ملی

فاقد محتوای «ملی» (وطنی) بوده اند.

 

۷

وسیله ای برای دست به دست شدن کشورها بوده اند.

کاتالیزور بوده اند.

 

۸

مصدق بیشتر از دربار پهلوی

امریکوفیل (طرفدار نئواستعمار امپریالیسم امریکا) بوده است.

 

۹

ولی باید سرنگون می شد تا تعویض سرکردگی میسر شود.

 

۱۰

همه جای جهان سوم

همین روند و روال صورت گرفته است.

 

۱۱

از سال ۱۹۸۹ قبضه مناطق تحت نفوذ شوروی توسط امپریالیسم شروع شده است.

 

۱۲

محتوای تخریب کشورهای آسیا و افریقا

تسخیر مناطق تحت نفوذ شوروی توسط امپریالیسم امریکا ست.

از یوگوسلاوی تا لیبی

از سومالی تا سوریه

از افغانستان تا گرجستان و آذربایجان و الی اخر

 

۱۳

اما راجع به شعر در رثای جنبش ملی کذایی

 

۱۴

شعرای ایران

بهترین عشعارشان

را

در

مرگ حریفی و یا چیزی

می سرایند.

 

۱۵

خبره در این زمینه اند.

 

۱۶

برای همین هم زاده شده اند و ساخته شده اند.

 

۱۷

ضمنا

عشعار شعرا را باید تحلیل کرد و علاوه بر آن به تاریخ سرایش آنها هم توجه داشت

بعد ادعا کرد که در رثای فلان چیز سروده شده اند.

 

۱۸

مثلا

شعر وطن وطن کسرایی

همین چند سال قبل

در

شوروی در حال فروپاشی

سروده شده و توسط شجریان جوان خوانده شده است

 

۱۹

یعنی کمترین ربطی به کودتای ۲۸ مرداد ندارد.

 

۲۰

ضمنا

نصرت رحمانی

بسان مشد احمد شاملو

نه

انقلابی و کشته مرده آزادی کذایی

بلکه

بدبختی هروئینی بوده است.

مرتجع بوده است.

 

۲۱

تفکر توانگر کند فرد را

خبر کن تو فرهاد خونسرد را

 

ادامه دارد.

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (۵۷)

 

 

قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟

احسان طبری

 

ویرایش و تحلیل

از

یدالله سلطان پور

 

  این 

قهرمانِ نوین، 

ایده‌آلِ "زیبا مردن" و ایثار به خاطرِ ایثار 

را 

کنار می‌گذارد  

ولی

 مرگ 

را 

هرگاه 

که 

برای پیشرفت امر مردم ضرور گردد،

  با  

خونسردی 

  به

  مثابه یک حادثه طبیعی،

  بدون جَزَع و فَزَع

 تلقی می‌کند. 

 

  افزارِ معجزه گرِ او،

 سازمانِ متشکلِ پیشاهنگانِ انقلابی است. 

وی

خودپسندیِ خود

 را 

جانشینِ انضباط نمی کند 

  شخصیت خود 

را 

در 

تلاش ملال آور و خسته کننده تحولِ انقلابی 

غرق می سازد 

و

 برای او 

ژست های آرتیستیک و دراماتیک در صحنه تاریخ

 مطرح نیست 

  بلکه

 کارِ جدی و مصرّانه در چارچوبِ ضرورت های زمان و مکان 

مطرح است.

  این است آن تیپِ مدرن

 که 

جنبشِ عظیمِ انقلابیِ مارکسیستی - لنینیستیِ عصر ما

 ایجاد کرده است 

و

 با 

قهرمانانِ تیپ کهن 

تفاوت اساسی

 دارد.

بهرنگی 

علاقه خود 

را 

به

 این نوع قهرمان 

همه جا 

نشان داده است. 

  آقای هزارخانی 

می‌خواهد آن تیپ کهن 

را

 به

 عنوان تیپ مدرن 

جلوه دهد 

و 

وجهۀ بهرنگی 

را 

پشتوانۀ آن 

سازد.  

تمام مسئله اینجا ست 

که 

می خواهد به اتکاء تئوری قهرمانانِ منفرد 

که

 از 

منبعِ اسرار آمیزِ روحِ خود

 تغذیه می‌شوند، 

خیل انبوهِ مبارزانِ ضد رژیم

 را

 تا

 سطح «خرِ لنگِ وامانده» 

که 

به بیانِ دشنام آمیزِ یکی دیگر از همفکران آقای هزارخانی 

"زندگیِ گیاهی" 

دارند، 

پایین آورد.

باید

 نه تنها

 به 

سست بنیانیِ فکری این نظریات پی برد، 

  بلکه

 از

 نیرنگی 

که 

برای گمراهی مبارزان در کار است 

  نیز 

هوشیارانه

 برحذر بود.

۱ 

ایدئال نخبه فاشیستی و فوندامنتالیستی

 

زیبا مردن

(شهادت)

است.

ایثار به خاطر ایثار 

است.

 

مفهوم دیگری 

که

احسان طبری

از

تحلیل هزارخانی

استخراج کرده،

ایثار به خاطر ایثار 

است.

 

ایثار

به

چه معنی است؟

 

ایثار 

به

 معنی

بخشش قوت لایموت خود به همنوع

است.

 

یعنی

به

ازای نجات گرسنه ای از مرگ،

خود

از

گرسنگی مردن

است.

 

یعنی

منافع همنوع

را

بر

منافع شخصی خویش

مقدم داشتن

است.

 

چنین کردوکاری

 فقط

می تواند استثنائی باشد.

 

آنهم

استثناء نادر و کمیابی باشد.

 

مثلا

مادری

چه بسا

خود 

گرسنگی می کشد

تا

فرزندش

سیر شود.

 

عاشقی

تخته پاره خود

را

در

اختیار معشوق می گذارد

تا

او

از

مهلکه مرگ نجات یابد

و

خود

غرق می شود و می میرد.

(فیلم تیتانیک)

 

رزمنده ای

در

سنگر می ماند

تا

زیر آتش مسلسلش

همرزمانش

فرصت فرار و نجات از مرگ 

پیدا کنند

و

نهایتا

فدا می شود.

(رزمنده ای آذری در جبهه جنگ ایران با عراق)

 

پارتیزانی

با

کامیون مملو از مواد منفجره

به

پایگاه دشمن می زند

تا

ضمن فدا کردن خویشتن

به

امر رهایش اجتماعی یاری رساند.

(ویتکنگ)

 

خلبانی

با

هواپیمای مملو از بنزین

به

کشتی جنگی دشمن می زند

تا

ضمن فدا کردن خود 

ارتش کشورش

پیروز شود.

(کامی کازه میلیتاریسم ژاپن)

 

ایثار

در

همه

این موارد

در

دیالک تیک وسیله و آماج

وجود دارد

و

معنی دارد.

 

آماج ها

می توانند

متفاوت و متنوع، انقلابی و ارتجاعی، دنیوی و اخروی

باشند.

 

وسیله

(ایثار)

اما

به

جای خود می ماند.

 

ایثار

در

هر

صورت

کردوکاری اندیشیده، آماجمند و «راسیونال» (عقلی)

است.

 

 ۲

ایدئال نخبه فاشیستی و فوندامنتالیستی

 

زیبا مردن

(شهادت)

است.

ایثار به خاطر ایثار 

است.

اما

ایثار به خاطر ایثار

به

چه معنی است؟

 

ایثار به خاطر ایثار

جفنگمفهوم

است.

 

ایثار به خاطر ایثار

به

معنی

کردوکاری

بدون آماج

است.

 

ایثار به خاطر ایثار = کردوکار به خاطر کردوکار = آب در هاون کوبیدن

 

ایثار به خاطر ایثار

حتی

کردوکاری کودکانه

نیست:

چون 

کودکان با ساختن مثلا پلی، راهی، خانه ای

در

محل بازی و یا در ساحل دریا

لیاقت خلاقانه خود

را

شیئیت و مادیت می بخشند

و

به 

خودشناسی

می رسند.

 

یعنی

کارهای کودکانه کودکان

حتی

فاقد آماج نیستند.

 

ایثار فاشیست ها و فوندامنتالیست ها

نیز

ایثار آماجمندی

است:

آماج ایثار فاشیست ها

ممانعت از انقلابات کارگری

و

نهادن یوغ بردگی بر گرده بشریت مولد و زحمتکش

است.

 

آماج ایثار فوندامنتالیست ها

تشکیل دولت اسلامی

و

نهادن یوغ بردگی بر گرده بشریت مولد و زحمتکش خردگرا و پیشرفتگرا و انسانگرا و جامعه گرا

ست.

   

حیرت انگیز

است

که

احسان طبری

حتی

حوصله تأمل روی مفاهیم  ایراسیونال و تق و لق خود

را

ندارد.

 

ادامه دارد.

هماندیشی با محمود درویش (۲)

 

در ایستگاه قطاری که از نقشه فرو افتاد.

ترجمهٔ تراب حق‌شناس

 

 

گاه از خود می‌پرسم آیا شعر آزادی می‌بخشد؟ 

 

گمانم این است 

که 

شعر به شاعر الهام می‌کند که آزاد شده است.

 

 هیچ فرد یا شاعری حق ندارد 

خود را آزاد احساس کند 

تا زمانی که دیگران آزاد نیستند 

و جامعه آزاد نیست. 

 

احساس من این است 

که 

امکان ندارد 

من آزاد باشم

 تا زمانی که میهنم آزاد نیست. 

 

امکان ندارد 

میهن من آزاد باشد 

تا زمانی که جامعهٔ آن آزاد نیست. 

 

امکان ندارد 

جامعه آزاد باشد 

تا زمانی که فرد در آن آزاد نیست. 

 

من به شکل مجازی می‌گویم 

که 

بالاترین حد آزادی من 

زمانی‌ست 

که 

از فلسطین آزاد شده باشم،

 اما من از فلسطین آزاد نمی‌شوم

 تا زمانی که فلسطین آزاد نشده باشد.

 

پایان

۱

گاه از خود می‌پرسم آیا شعر آزادی می‌بخشد؟ 

 

به 

این سؤال درویش

از

نقطه نظرهای مختلف

می توان جواب داد:

الف

به

 لحاظ تأثیر شعر بر شاعر

ب

به

 لحاظ تأثیر شعر بر خواننده و شنونده

۲

گاه از خود می‌پرسم آیا شعر آزادی می‌بخشد؟ 

شعر

برای شاعر

اسباب شست و  شوی دل از اندوه است.

 

یکی از مهم ترین دلایل سرایش شعر

نیاز به رهایی از فشار روحی و روانی

است.

 

به

همین دلیل

بخش اعظم اشعار شعرا

اشعار عاشقانه اند.

 

اعضای جامعه

با

سرایش شعر عاشقانه

فشار غول آسای روحی و روانی خود

را

کاهش می بخشند.

 

به

همین دلیل

گاهی

گفته می شود

که

عشق

مرا

شاعر کرده است.

 

۳

گاه از خود می‌پرسم آیا شعر آزادی می‌بخشد؟

شعر

بسته به محتوایش

تأثیرات فکری و روحی و روانی درخور

بر

خواننده و شنونده

می گذارد.

 

مثال:

 

شعر خواجه شیراز

همان تأثیر تسکین بخش و آرامش بخش

را

بر

خواننده و شنونده

اعمال می کند

که

مواد مسکن و مخدر

اعمال می کنند.

 

چرا و به چه دلیل

شعر خواجه

حاوی چنین فونکسیونی است؟

 

۴

 

یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

ای دل غمدیده 
حالت به شود 
دل بد مکن

و این سر شوریده باز آید به سامان 
غم مخور

گر بهار عمر باشد 
باز
 بر 
تخت چمن

چتر گل در سر کشی
 ای مرغ خوشخوان 
غم مخور

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت (نگشت)

دائما یکسان نباشد حال دوران 
غم مخور

هان مشو نومید 
چون واقف نه‌ ای از سر غیب

باشد اندر پرده بازی های پنهان 
غم مخور

ای دل
 ار سیل فنا 
بنیاد هستی بر کند

چون تو را نوح است کشتیبان 
ز طوفان 
غم مخور

در
 بیابان 
گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنش ها گر کند خار مغیلان 
غم مخور

گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست 
کان 
را
 نیست پایان 
غم مخور

حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب

جمله می‌ داند خدای حالگردان 
غم مخور

حافظا 
در
 کنج فقر و خلوت شب های تار

تا 
بود وردت دعا و درس قرآن 
غم مخور

پایان

این غزل خواجه
و
بخش اعظم غزلیات او
حاوی افیون
است.

خواننده و شنونده
پس از خواندن و شنودن این غزل
تسکین می یابد
و
آرام می گیرد.

اگر این غزل خواجه تحلیل ماتریالیستی ـ دیالک تیکی شود،
دلیل فونسکیون معرفتی و پسیکولوژیکی رهایی بخش آن
روشن می شود.

۵
گاه از خود می‌پرسم آیا شعر آزادی می‌بخشد؟  

غزلیات خواجه

عمدتا

ایراسیونال 

(ضدعقلی)

اند.

دلایل خواجه 

در

 این غزل

 برای بی خیالی در منجلاب اندوه

دلایل راسیونال

 نیستند.

دلایل خواجه 

بیشتر

عوامفریبانه

اند

و

نه

علمی.

یوسف گمگشته

در

عالم قصه

روزی

به

نزد یعقوب

برمی گردد.

ولی

حتما

هم

نباید برگردد.

هزاران یوسف

را

باندهای خونخوار و خونریز خمینی 

به

چاه

انداخته اند

که

حتی

در

روز قیامت

نزد مادر و پدر و خواهر و برادر و قوم و خویش داغدیده شان

بر نخواهند گشت.

 

۶

گاه از خود می‌پرسم آیا شعر آزادی می‌بخشد؟  
 

  خواجه

 عقل اندیشنده و در نتیجه آزارنده خواننده و شنونده غمگین اشعارش

را

تضعیف می کند.

 

عقل

اما

در

دیالک تیک غریزه و عقل

وجود دارد.

 

در نتیجه

تضعیف عقل اندیشنده

به

تقویت غریزه

منجر می شود.

 

غریزه

منافع قوانین خاص خود

را

دارد

و

به

صحت و سقم و واقعیت و حقیقت دلایل شاعر

نمی پردازد.

 

هدف الاهداف غریزه

نجات فرد مربوطه

از

منجلاب اندوه ویرانگر

است.

 

غریزه 

نمی خواهد که فرد مربوطه از فرط اندوه 

دست به انتحار بزند.

 

به

همین دلیل

فرد غمزده

غزلیات ضد عقلی، ولی مفید خواجه را مرتب و مکرر می خواند 

تا

  تسکین و تخدیر یابد

و

به

عوض جنون،

آرام

 گیرد.

 

دلیل محبوبیت غزلیات خواجه

محتوای ایراسیونالیستی مؤثر و مفید آنها ست.

 

دلیل روحی و روانی و معرفتی گرایش ملل غمزده

مثلا

ملت ایران

به

عرفان

و

دیگر فرم های ایراسیونالیسم (خردستیزی)

همین

است.

 

این 

اما

فقط

یک روی مدال رهایش از اندوه است.

 

۷
گاه از خود می‌پرسم آیا شعر آزادی می‌بخشد؟  

اگر

شعر

حاوی شناخت و شعور فلسفی، علمی و انقلابی

باشد،

نقش رهایی بخشش

نه

تسکین و تخدیر

بلکه

 اقناع معرفتی ـ منطقی ـ علمی ـ فلسفی

خواهد بود.

شعر انقلابی

به

خواننده و شنونده

علل واقعی حوادث 

را 

نشان می دهد

و

راه راسیونال رهایی شخصی و طبقاتی و چه بسا حتی نوعی 

از

اندوه

را

عرضه می دارد

و

به

برکت شعور و شناخت عقلی و نظری

اندوه او

را

به

اندیشه

استحاله می بخشد.

 

ادامه دارد.

جامعه شناسی پزشکی

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

 

 

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3771

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3777

 

پایان

دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۴۳۵)

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

 

جامعه شناسی پزشکی

ادامه

 

۶

·    در آلمان دموکراتیک دو رشته از جامعه شناسی پزشکی تشکیل شده است:

 

الف

جامعه شناسی در پزشکی

(جامعه شناسی پزشکی)

 

·    جامعه شناسی در پزشکی که به بررسی تأثیر شرایط اجتماعی و روابط اجتماعی انسان ها بر وضع تندرستی بالاعم و بر موجبیت بیماری ها و جریان بیماری ها و بر مؤثریت پروفیلکسه (پیشگیری، اقدامات به عمل آمده برای پیشگیری از بیماری ها)، دیاگنوستیک (تشخیص پزشکی بیماری ها و علائم بروز بیماری ها)، معالجه، متافیلکسه (پسگیری، اقدامات به عمل آمده پس از معالجه بیماری ها برای جلوگیری از بروز مجدد آنها) بالاخص.

 

ب

 

جامعه شناسی نظام تندرستی به مثابه نهاد

 

۱

·    جامعه شناسی نظام تندرستی به مثابه نهاد با مبدأ قرار دادن تعین مناسبات اجتماعی مشخص (یعنی ساختار اجتماعی و قانونمندی های آموزش و پرروش، توسعه و وساطت روابط همکاری اجتماعی در گروه های زیر و میان گروه های زیر به پژوهش مبادرت می ورزد: 

 

الف

·    میان پزشکان

ب

·    میان پرستاران

پ

·    میان بیماران و غیره

 

۲

·    وظیفه اصلی جامعه شناسی نظام تندرستی به مثابه نهاد، عبارت است از همکاری در رهبری و هدایت کارمندان مربوطه و وظایف نظام تندرستی در زمینه  راهنمایی بیماران به مؤثرترین وجه ممکنه.

·    مراجعه کنید به سیاست اجتماعی

 

پایان

ادامه دارد.

نفی نفی (۳)

 

 پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

 شین میم شین

۱۹

 

·      انگلس قانون نفی نفی را در سلسله ای از مثال های ساده و ملموس مربوط به عرصه های مختلف هستی توضیح داده است:

 

الف

 

قانون نفی نفی در عرصه نباتات

 

۱

·      «یک دانه جو را در نظر بگیریم:

·      بیلیون ها دانه از این قبیل آرد می شوند، پخته می شوند، برای تهیه آبجو به کار  می روند و به مصرف می رسند.

 

۲

·      اما اگر یکی از این دانه های جو بر زمین مناسب بیافتد، تحت تأثیر رطوبت و گرما، دستخوش تغییر خاص خود خواهد شد.

·      جوانه خواهد زد.

·       دانه ـ به مثابه   دانه ـ نابود خواهد شد.

·      یعنی نفی خواهد شد.

·       به جای آن، گیاهی خواهد رویید، گیاهی که از دانه نشئت گرفته است.

·      گیاه به مثابه   نفی دانه است.

 

۳

·      اما جریان عادی حیات این گیاه از چه قرار است؟

 

۴

·      گیاه رشد می کند، شکوفا می شود، تشکیل سنبل می دهد و سرانجام دانه جو را به بار می آورد.

·      با رسیدن دانه ها گیاه خشک می شود (می میرد) و به نوبه  خود نفی می شود.

 

۵

·      ما در نتیجه این نفی نفی دوباره دانه جو نخستین را به دست می آوریم.

·      اما نه تکدانه نخستین را، بلکه ده، بیست و یا سی بار بیشتر از آن را (و چه بسا بهتر از آن را. مترجم)

 

۶

·      تغییر ظاهر غلات بسیار کند صورت می گیرد و جو امروز با جو صد سال پیش فرق چندانی ندارد.

 

۷

·      اما اگر یک گیاه تزئینی ـ مثلا ارشیده ـ را در نظر بگیریم، مسئله بهتر قابل فهم خواهد بود:

·      باغبانی با دانش و فراست خود دانه ارشیده را می کارد و نتیجه نفی نفی، نه فقط تعداد زیادی دانه ارشیده، بلکه علاوه بر آن، دانه ارشیده با کیفیت بهتر خواهد بود که گل های زیباتری را به بار می آورد و هر تکرار این روند، هر نفی نفی نو، آن را کمال بیشتری می بخشد.

 

 ب

 

قانون نفی نفی در عرصه جانوران

 

۱

·      همانند روند رشد دانه، روند تکثیر حشرات، مثلا پروانه ها صورت می گیرد.

 

۲

·      پروانه ها از تخم پدید می آیند.

·      یعنی از نفی تخم پدید می آیند.

·       دوره تبدیل را از سر می گذرانند، به پروانه بالغ استحاله  می یابند و پس از جفتگیری  و تخمگذاری می میرند.

·       یعنی نفی می شوند.

 

۳

·      گیاهان و جانوران عمرشان به کوتاهی عمر پروانه ها نیست.

·      آنها قبل از مرگ خود، بارها و بارها دانه، تخم و نوزاد خاص خود را تولید می کنند.

·      اما ما این تفاوت را مورد صرفنظر قرار می دهیم.

·      ما فقط می خواستیم نشان دهیم که نفی نفی در هر دو عرصه جهان متعلق به موجودات زنده، واقعا صورت می گیرد.»

·      (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۱۲۶)

 

ادامه دارد.

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۱۰۶)

 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

 

تنها پیشرفت کشور ما

برانداختن درخت

و

ساختن تابوت

است

این ماییم که می سوزیم

اما

نمی سازیم

جهید رقیب

 

۱

شکرگزار باشید

ای اولاد داوود

چه بسیار بندگان من

که شکرگزار نیستند

قران کریم.

 

۲

یکی دست نداشت و شکر خدای به جای می آورد.

 

۳

رندی پرسید:

لامصب برای چه شکر خدای به جای آری؟

تو که دست حتی نداری.

 

۴

پاسخ داد:

یکی را دیدم که پا هم نداشت.

 

۵

افغانستان

حداقل

تابوت برای شقه شقه گشته ها می سازد و متمدنانه کفن و دفن می کند.

 

۶

برای پیران و جوانان ما در طویله جماران

اجامر خونخوار قصر مجلل ساز و جاکش جمکران

تابوت هم نساختند

کفن و دفن شان هم نکردند

حتی

به گور دسته جمعی نسپردند.

 

۷

بلکه

وحشیانه و بربرمنشانه

شقه های اندام اهورایی شان

را

جلوی ددان درنده تر از خود

انداختند.

 

۸

به این هم حتی بسنده نکردند

 

۹

به

بازماندگان

اجازه

سوگواری حتی ندادند.

 

۱۰

هنر نزد عیرانیان است و بس

ندارند عقل کلان را به خس

 

ویرایش:

 

در خانه دوست

سیاوش کسرایی

 

دل تا ز صبا شنید افسانه دوست

از سینه هوا گرفت زی خانه دوست

 

تا شمع بلندش به افق روشن شد

جان پر نکشید جز به پروانه دوست

(تا شمع بلند جان در افق روشن شد

جان بسان پروانه به سویش پر کشید.)

 

زان خانه که خون عاشقان می ریزد

رفتیم برادران به کاشانه دوست

 

اندوه

نهفته از نگاه دشمن

گفتیم که سر نهیم بر شانه دوست

 

زنجیر میاورید و تهمت مزنید

«بس باد» مگویید به دیوانه دوست

 

پیمانه همان بود که با دوست زدیم

پیمان نشکستیم ز پیمانه دوست

 

مرغی که هزار دام دشمن بدرید

بنگر که چه دل خوش است با دانه دوست

 

ما قصه نبردیم به پایان و شب است

با باده سحر کن تو به افسانه دوست

 

پایان

 

فروغ فرخ زاد

 

آتشی بود و فسرد

رشته ای بود و گسست

دل چو از بند تو رَست

جام جادوئی اندوه شکست

 

آمدم تا به تو آویزم

لیک دیدم که تو آن شاخه بی برگی

لیک دیدم که تو بر چهره امیدم

خنده مرگی

 

وه چه شیرین است

بر سر گور تو

ای عشق نیازآلود

پای کوبیدن

 

وه چه شیرین است

از تو

ای بوسه سوزنده مرگ آور

چشم پوشیدن

 

وه چه شیرین است

از تو بگسستن و با غیر تو پیوستن

در به روی غم دل بستن

که بهشت اینجا ست

به خدا سایه ابر و لب کِشت اینجا ست

 

تو همان بِه که نیندیشی

به من و درد روانسوزم

که من از درد نیاسایم

که من از شعله نیفروزم

 

پایان

 

خودکشی

به هر دلیلی هم که باشد

و

در

هر فرمی هم که باشد

در بهترین حالت

نشانه خریت محض است.

خریتی

که

خر

به دلیل خردمندی خرانه

بدان تن درنمی دهد.

 

۱

نشانه ضعف است و ذلت

و

دفاع از زندگی

به

هر قیمت

نشانه قوت است و عزت

 

۲

نشانه آدمیت است و متمدنیت

 

۳

ضمنا

این نظر ما ست.

 

۴

تو اگر مخالف نظر مایی

متمدنانه استدلال منطقی و تجربی کن

و

بطلان نظر ما را و صحت نظر خود ت

را

اثبات کن.

 

۵

مهمل نامیدن نظر علمی و انقلابی همنوع

یا

نشنانه نادانی فلانکس است

و

یا

نشانه نادان پروری فلانکس

 

 

خواب خرد و تولد هیولا

به

قول فرانسیس گویا

 

روسیه به دنبال تاسیس پایگاه هوایی در بوشهر و چابهار است؟

حریف

 

۱

پوتین کثافت

با فروش تراختور عاتمی

بدترین ستم را بر ملت بینوای ایران روا داشته است

که

هم

بسیار گران تمام شده

و

هم

بسیار گران تمام خواهد شد.

 

۲

با

جنگ های مدرن

نمی توان با پایگاه هوایی و ضد هوایی بوشهر و توشهر

مقابله کرد.

 

۲

فقط می توان دار و ندار ملتی را بر باد داد.

 

۳

دعوای اجامر بی شرم جماران با سرکرده امپریالیستی جهان

بر سر چیست؟

 

۴

این جنگ های کثیف در یمن و سوریه و لیبی و سومالی و غیره

اصلا

برای چیستند؟

 

۵

زیر کاسه این جنگ های خانمانسور

چه

نیمکاسه ای نهفته است؟

 

۶

اینکه در یمن

طوطی پیروز شود و یا قوطی

چه

فرقی در حال توده ستمدیده یمن خواهد داشت؟

 

۷

اینکه

اسد ادامه حکومت دهد و یا کس دیگر

چه فرقی به حال توده سوری دارد؟

 

۸

حالا

در لیبی چه می گذرد؟

 

۹

جنگ اجامر لیبی

پس از قذافی

اصلا

بر سر چیست؟

 

ترکیدن بادکنک اوتوپی عنگلاب اسلامی:
تشکیل طویله بی طبقه توحیدی

فاطمه هاشمی دختر هاشمی رفسنجانی خطاب به دانشجویی که از او می‌پرسد چرا سبک زندگی شما(خانواده هاشمی) مثل امام ساده نیست؟
که در جواب میگوید: شما فقط دفتر کار امام را دیده اید ملک امام درجماران حدود ۴۰۰۰ هزار متر (متر نه الاغزاده، مترمربع) بود!!

 

۱
پس
پیش به سوی علم


۲
پس
پیش به سوی کمونیسم
که
به معنی هومانیسم متعالی + ناتورالیسم متعالی (انسانگرایی متعالی + طبیعتگرایی متعالی) است.

۳
دختر کوسه خر است و هنوز نمی داند که واحد اندازه گیری سطح چیزها مثلا مساحت اراضی مترمربع و هکتار و غیره است و نه متر.

این دو مطلب ربط منطقی به یکدیگر ندارند.
 

 

گردن من زیر بار کهکشان هم خم نمی گردد

زندگی یعنی تکاپو

زندگی یعنی هیاهو

زندگی یعنی شب نو، روز نو، اندیشه نو

زندگی یعنی غم نو، حسرت نو، پیشه ی نو

زندگی بایست سرشار از تکان و تازگی باشد

زندگی بایست در پیچ و خم راهش ز الوان حوادث رنگ بپذیرد.

 

هوشنگ شفا

 

۱

هوشنگ شفا

معلوم نیست که همان شجاع الدین شفا ست و یا کس دیگری است.

 

۲

گوگولستان هم که ماشاء الله خر تو خر است.

 

۳

گردن هوشنگ شفا و یا شجاع الدین شفا

زیر کاینات هم خم نمی گردد.

 

۴

دیدیم که خیلی از گردن های کلفت

زیر فشار مشتی زباله از جماران و جمکران خم شد

کاینات پیشکش اهل شفا در مشایعت شفیع روز جزا

 

۵

منظور مش تولستوی از لذت چیست؟

 

۶

مثلا

چگونه می توان از زندگی لذت برد؟

 

۷

لذت در قاموس اگزیستانسیالیسم

سارتر و شاملو غیره

در

افراط در سکس

هروئین

الکل

انتحار

هارت و پورت

است.

 

۸

لذت اما همیشه در دیالک تیک ریاضت و لذت وجود دارد.

 

۹

حتی لذات اگزیستاسنیالیستی

مثلا سکس و هروئین و الکل و انتحار

با ریاضت توأم است.

 

۱۰

منظور تولستوی از لذت چیست؟

 

۱۱

سگ ها

که

ما باشیم

به

استخوانی خشنودند

و

به

یک

کاسه آب

 

۱۲

لذت شان در همین دو نعمت الهی است

 

ادامه دارد.

 

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (۵۶)

 

 

قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟

احسان طبری

 

ویرایش و تحلیل

از

یدالله سلطان پور

 

  این 

قهرمانِ نوین، 

ایده‌آلِ "زیبا مردن" و ایثار به خاطرِ ایثار 

را 

کنار می‌گذارد  

ولی

 مرگ 

را 

هرگاه 

که 

برای پیشرفت امر مردم ضرور گردد،

  با  

خونسردی 

  به

  مثابه یک حادثه طبیعی،

  بدون جَزَع و فَزَع

 تلقی می‌کند. 

 

  افزارِ معجزه گرِ او،

 سازمانِ متشکلِ پیشاهنگانِ انقلابی است. 

وی

خودپسندیِ خود

 را 

جانشینِ انضباط نمی کند 

  شخصیت خود 

را 

در 

تلاش ملال آور و خسته کننده تحولِ انقلابی 

غرق می سازد 

و

 برای او 

ژست های آرتیستیک و دراماتیک در صحنه تاریخ

 مطرح نیست 

  بلکه

 کارِ جدی و مصرّانه در چارچوبِ ضرورت های زمان و مکان 

مطرح است.

  این است آن تیپِ مدرن

 که 

جنبشِ عظیمِ انقلابیِ مارکسیستی - لنینیستیِ عصر ما

 ایجاد کرده است 

و

 با 

قهرمانانِ تیپ کهن 

تفاوت اساسی

 دارد.

بهرنگی 

علاقه خود 

را 

به

 این نوع قهرمان 

همه جا 

نشان داده است. 

  آقای هزارخانی 

می‌خواهد آن تیپ کهن 

را

 به

 عنوان تیپ مدرن 

جلوه دهد 

و 

وجهۀ بهرنگی 

را 

پشتوانۀ آن 

سازد.  

تمام مسئله اینجا ست 

که 

می خواهد به اتکاء تئوری قهرمانانِ منفرد 

که

 از 

منبعِ اسرار آمیزِ روحِ خود

 تغذیه می‌شوند، 

خیل انبوهِ مبارزانِ ضد رژیم

 را

 تا

 سطح «خرِ لنگِ وامانده» 

که 

به بیانِ دشنام آمیزِ یکی دیگر از همفکران آقای هزارخانی 

"زندگیِ گیاهی" 

دارند، 

پایین آورد.

باید

 نه تنها

 به 

سست بنیانیِ فکری این نظریات پی برد، 

  بلکه

 از

 نیرنگی 

که 

برای گمراهی مبارزان در کار است 

  نیز 

هوشیارانه

 برحذر بود.

۱ 

  این 

قهرمانِ نوین، 

ایده‌آلِ "زیبا مردن" و ایثار به خاطرِ ایثار 

را 

کنار می‌گذارد  

ولی

 مرگ 

را 

هرگاه 

که 

برای پیشرفت امر مردم ضرور گردد،

  با  

خونسردی 

  به

  مثابه یک حادثه طبیعی،

  بدون جَزَع و فَزَع

 تلقی می‌کند.

طبری

در

ادامه چالش نظری با هزارخانی

قهرمان نوین مورد نظر خود

را

در 

مقابل قهرمان منفرد هزارخانی

قرار می دهد:

 

الف

ایدئال نخبه فاشیستی و فوندامنتالیستی

زیبا مردن

(شهادت فی سبیل الله و ورود توتوماتیک به عشرتکده جنت)

است.

ایثار به خاطر ایثار 

است.

 

ب

ایدئال قهرمان نوین طبری

استقبال خونسردانه از مرگ در راه پیشرفت امر مردم

ضمن بی اعتنایی به ایدئال نخبه فاشیستی و فوندامنتالیستی

از

سویی

و

طبیعی تلقی کردن بی سر و صدای مرگ

از

سوی دیگر 

است.

 

ما بهتر است

که

مفاهیم این دو نوع از قهرمان کذایی

را

مورد تأمل قرار دهیم:

 

۲

ایدئال نخبه فاشیستی و فوندامنتالیستی

زیبا مردن

(شهادت)

است.

ایثار به خاطر ایثار 

است.

 

اصطلاح زیبا مردن

 در 

ادبیات فاشیستی

و

اصطلاحات شهادت فی سبیل الله و ایثار

در

ادبیات برده داریستی ـ  فئودالیستی ـ فوندامنتالیستی

حاوی محتوای مفهومی نیهلیستی واحدی

اند.

 

محتوای این اصطلاحات

تجلیل از مرگ ضمن تحقیر زندگی

است.

 

نیهلیسم

ستون فقرات تئوریکی  ـ تئولوژیکی فاشیسم و فوندامنتالیسم

است.

 

ما

در

فاشیسم و فوندامنتالیسم

با

دیالک تیک نیهلیسم

یعنی

با

دیالک تیک نیهلیسم نظری و نیهلیسم عملی

سر و کار

پیدا می کنیم.

 

خون

یکی از مقدس ترین مفاهیم فاشیسم و فوندامنتالیسم

است.

 

مفهوم خون

پس از پیروزی انقلاب ضد فئودالی سفید

شایع ترین و مکررترین مفهوم

در

اشعار شعرای ضد انقلابی و ماهیتا فئودالی ـ فاشیستی ـ فوندامنتالیستی کشور

بوده است.

 

مفهوم خون

برای

فاشیسم

مبتنی بر خرافه ای به نام سنگ سحرآمیز سیاه در قلمرو ویکینگ ها

ست.

 

فیلمی 

هم 

در

 این زمینه

تهیه و منتشر شده است.

 

عناصر نژاد ارباب

در

این خرافه

با

تغذیه از خون عناصر نژاد برده

(اکثریت بشریت)

به

نامیرایی و فناناپذیری

نایل می آیند

و

فرمانفرمایی نژاد ارباب

را

ابدیت می بخشند.

 

بدین طریق

کشتار بشریت مولد و زحمتکش

یعنی

خونریزی 

به

طرز میتولوژیکی

تئوریزه و ایدئالیزه 

می شود.

 


بدین طریق

خونریزی

به

مقام هم استراتژی - هم تاکتیک

به

مقام هم وسیله ـ هم آماج

ارتقا داده می شود.

 

۳

تجلیل از مرگ (شهادت) ضمن تحقیر زندگی

در

تئولوژی اسلامی 

حاوی ریشه ای دیرینه

البته

با

محتوای اجتماعی متضاد

است.

 

حضرت محمد

برای تهییج و بسیج و تشکل سپاهیان سیستم اجتماعی برده داری

جهان واقعی و عینی

را

جهان موقتی، گذرا و فانی

قلمداد می کند

و

جهان واهی پس از مرگ

را

جهان جاودانه

و

باقی.

 

یعنی

دیالک تیک ماده و روح

را

به

شکل دوئالیسم دنیا و عقبی (عالم اجسام و عالم ارواح) بسط می دهد

و

ضمنا

به

طرز ایدئالیستی

 وارونه می سازد:

عالم لایزال اجسام

به

عنوان جهان فانی

قلمداد می شود

و

عالم خرافی و خیالی و واهی ارواح

به

عنوان جهان باقی.

 

بدین طریق

ترس سپاهیان سیستم اجتماعی برده داری

از

شهادت

جای خود

را

به

شهامت

می دهد.

 

یعنی

غریزه طبیعی حفظ نفس

تضعیف می شود

و

ضمنا

در

راه منافع اشرافیت بنده دار و روحانی (آل عبا)

به

خدمت گرفته می شود:

دیالک تیک مثبتی به کار می افتد:

سپاهیان سیستم اجتماعی برده داری

(سپاه به اصطلاح اسلام)

به

حکم غریزه حفظ نفس

از

سویی

از

شهادت پرهیز می ورزند،

یعنی

بیشتر می کشند تا کشته شوند 

و

از 

سوی دیگر

به

طمع شهادت و تمتع از لذت ابدی در عشرتکده بهشت

متهورانه

می جنگند

و

دشمنان خود

را

به

تسلیم وامی دارند و یا نابود می سازند.

 

خرافه عالم فانی اجسام و عالم باقی ارواح

تار و پود ادبیات ایران

را

فراگرفته است.

 

آثار شعرای کلاسیک قرون و سطی ایران

مثلا آثار سعدی و حافظ

صحنه تبلیغ بی پروای این خرافه اند.

 

این

خرافه مقبول و عوام فهم و عوام پسند

نعمت بزرگی 

برای فوندامنتالیسم است

که

بر خلاف سپاهیان سیستم اجتماعی برده داری

(سپاه به اصطلاح اسلام) 

خادم ارتجاع

اند.

 

ادامه دارد.

 

سیری در غزلی از خواجه شیراز (۱۶)

 

حافظ

 

ویرایش و تحلیل

از

میمحا نجار

 

۱

 

اگر به باده مشکین دلم کشد شاید

که بوی خیر ز زهد ریا نمی‌آید

 

معنی تحت اللفظی:

احتمال آن می رود 

که

به

بوی مشکین شراب

مرا

به

سوی خود کشد.

برای اینکه از زهد مبتنی بر ریا

بوی خیر نمی آید.

 

خواجه

 در

 این بیت غزل

دوئالیسم خیر و شر

را

به 

شکل دوئالیسم باده خواری و زهد ریا فروشی بسط می دهد.

 

باده خوار
بدین طریق
بازتعریف می شود
و
به
معنی
زاهد صادق و بی ریا
جا زده می شود.

۲

صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش

و این زهد خشک را به می خوشگوار بخش

 

 

طامات و شطح در ره آهنگ چنگ نه

تسبیح و طیلسان به می و میگسار بخش

 

 

زهد گران که شاهد و ساقی نمی‌خرند

در حلقه چمن به نسیم بهار بخش

معنی تحت اللفظی:
صوفی بهتر است 
که 
گلی بچیند 
و 
قبای وصله دوزی شده اش
 را
 به
 خار ببخشد
و
ضمنا
به
عوض زهدفروشی
باده خواری پیش گیرد.

ساز و برگ تصوف
را
با
آهنگ چنگ 
و
تسبیح و طیلسان
را
با
می خوشگوار
جایگزین سازد
و
زهد گران
را
به
نسیم بهار بخشد.

برای اینکه
شاهد و ساقی
اعتنایی به زهد و مخلفات ندارند.

خواجه در این غزل
هم
میان صوفی و زاهد
علامت تساوی می گذارد
و
هم
ساز و برگ تصوف و زهدفروشی
را
با
مخلفات عشرتکده و میکده
تعویض می کند.

آلترناتیو خواجه
برای
زهد مبتنی بر ریا
نه
الترناتیوی سوسیال (اجتماعی) و راسیونال (عقلی)
بلکه
الترناتیوی آسوسیال (ضد اجتماعی) و ایراسیونال (ضد عقلی)
است.

یعنی
الترناتیوی بند تنبانی
است.

تفاوت تعیین کننده خواجه شیراز با شیخ شیراز
همین
است.

شیخ شیراز
مدرسه
را
به 
عنوان
الترناتیو برای خانقاه
و
علم
را 

به 
عنوان
الترناتیو برای عبادت
عرضه می دارد.

صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه

بشکست عهد صحبت اهل طریق 
را

 

گفتم: 
«میان عالم و عابد چه فرق بود

تا اختیار کردی از آن این فریق را؟

 

گفت:
 «آن گلیم خویش بدر می‌برد ز موج

وین جهد می‌کند که بگیرد غریق را.»
گلستان  باب دوم در اخلاق درویشان

ادامه دارد.