فرهنگ مفاهیم سیاسی (ج) جمهوری آلمان دموکراتیک (۳)

 Ein Bild der DDR-Flagge

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان 

شین میم شین

 

 

۱۹

  •     در ارگان های قدرت دولتی (نمایندگان خلق)، کلیه احزاب و سازمان های توده ای متحد در جبهه ملی  جمهوری آلمان دموکراتیک حضور دارند.
  •     این احزاب و سازمان های توده ای، تحت رهبری حزب طبقه کارگر قرار دارند.

 

۲۰

  •     مشخصه نظام دولتی در جمهوری آلمان دموکراتیک، عبارت است از شکوفایی همه جانبه دموکراسی سوسیالیستی در کلیه عرصه های حیات جامعتی.

 

  •     مراجعه کنید به دموکراسی سوسیالیستی

 

۲۱

  •     سانترالیسم دموکراتیک رابطه درست رهبری و پلان بندی  سانترالیستی واحد و یکپارچه مسائل اساسی روند تمامجامعتی با ابتکارات و مسئولیت شناسی متعالی ارگان های محلی قدرت دولتی  و اکتیویته خلاق کلیه شهروندان را عملی می سازد.

 

  •     مراجعه کنید به سانترالیسم دموکراتیک

 

سانترالیسم دموکراتیک

(مرکزیت گرایی دموکراتیکی)

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10183

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10198

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10203

 

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10210

 

پایان

 

۲۲

  •     اولین قانون اساسی جمهوری آلمان دموکراتیک (۷ ماه اکتبر سال ۱۹۴۹) به تثبیت دستاوردهای  تحول آنتی فاشیستی ـ دمکراتیکی پرداخت.

 

۲۳

  •     اولین قانون اساسی جمهوری آلمان دموکراتیک شرایط حقوقی ـ دولتی لازم برای توسعه جامعه سوسیالیستی را فراهم ساخت و تحول آگاهانه حیات جامعتی توسط شهروندان جمهوری آلمان دموکراتیک را پیشبرد بخشید.

 

۲۴

  •     در ماه آوریل سال ۱۹۶۸ قانون اساسی جدید و سوسیالیستی  جمهوری آلمان دموکراتیک تصویب  شد.

 

۲۵

  •     این قانون اساسی جدید در تصمیمگیری خلقی  با رأی مخفی اکثریت چشمگیری از خلق جمهوری آلمان دموکراتیک در ۶ ماه آوریل سال ۱۹۶۸ مورد تأیید قرار گرفت و راه توسعه سوسیالیستی جامعه مورد استقبال اکثریت خلق قرار گرفت.

 

ادامه دارد.

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۸)

Siyavash Kasraei.jpg 

تحلیلی 

از

شین میم شین

 

 

 

 

        باری

 

    زین قصه بگذرم که چنین است روزگار

 

    پیوند و مهر ما ست

 

      رشک آور کسان

 

   اما غم و جدایی هر جفت نازنین

 

     آرام بخش خاطر این قوم زشتکار»

 

 

 

    در جستجوی اختری انگار

 

    در توده های ابر

 

  آن پیر تهمتن

 

      رو می کند به پهنه دلگیر آسمان

 

   اما هنوز با پسرش دارد او سخن:

 

 

 

      «رستم

 

    همیشه تنها

 

  از هفتخوان مدهش شهنامه می گذشت

 

 

 

      هر چند جان او

 

     در حسرت برآمد و پیدایی تو بود

 

     هر چند چشم او

 

    در جستجوی دیدن رعنایی تو بود

 

 

 

   نو خاسته دلیری

 

   فرزندی

 

  همراه و همنبرد

 

  لیکن بدین صفت که تو از راه آمدی

 

   تنهاست ـ باز ـ  مرد

 

 

 

   آری به آرزو

 

    گرم است زندگی

 

    بی شعله اش ولیک

 

   خاکستری است مانده به جا از اجاق سرد

 

 

 

    ز آن رستمی که چرخ بلندش نبسته دست

 

   اینک

 

  چه مانده است؟

 

   یک پهلوان و در همه گیتی

 

    پیروز

 

    در شکست

 

 

 

     شادا سفر گزیده به منزل رسیده ای

 

   خوشبخت آن که در شب پر هول روزگار

 

   آرامش درون

 

   او را به شهر جادویی خواب می برد

 

   اما مرا

 

    که مانده بسی راه ناتمام؟

 

   شب خوش

 

   که صخره را

 

   طغیان پر تلاطم سیلاب می برد!»

 

 

 

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۴۹)

Schlank durch Gedanken e1478769570488

 

میم حجری

 

وینستون چرچیل:
حقیقت تا چکمه‌هایش را بپوشد،
دروغ نیمی از جهان را دور زده است.


هی چرچیل.
ضد حقیقت که دروغ نیست.

 

دروغ ضد راست است.


ضد حقیقت
ناحقیقت است.
باطل است.


حقیقت چیست؟


مثال:
سیب میوه ای قابل خوردن است.


این یک حقیقت است.


اگر کسی بگوید:
سیب غیرقابل خوردن است
و
یا منکر وجود سیب باشد.


او ناحقیقت را گفته است.


یعنی
حقیقت را انکار کرده است.


ولی دروغی نگفته است.

 

ضمنا

هر راستی که حقیقت نیست.

 

ای بسا حرف راست، 

که

باطل است.

 

حقیقت

خویشاوند ماهیت

 است.

به همین دلیل 

کشف حقیقت

هم 

مشقت 

می طلبد

و

هم

لیاقت.

 

برای کشف حقیقت به تفکر فلسفی نیاز مبرم است.

 

چون

ماهیت چیزها و پدیده ها و روندها و سیستم ها

در اعماق است و نه در ظاهر.

 

برای کشف حقیقت

به بالا رفتن از نردبام مفهومی نیاز است.

باید از پلکان های منفرد و خاص و جزء و سطح و غیره 

به

پلکان عام و کل و عمق 

صعود کرد

و

حقیقت نامرئی و نامحسوس و ناشناخته

 را

 پیدا کرد.

 

حقیقت

شبیه آب حیات است که در ظلمات است.

 

پایان

 

درنگی در اندیشه ای (۴۸)

Schlank durch Gedanken e1478769570488

 

میم حجری

 

تشویق گرسنگان به تولید مثل

مضحکه ای بیش نیست.

پژواک

 

چرا و به چه دلیل؟

 

دیالک تیک امر و نهی

نه چیزی مجرد (انتزاعی) و ماورای اجتماعی، ماورای اقتصادی، ماورای طبقاتی، 

بلکه چیزی مشخص، اجتماعی، اقتصادی و طبقاتی است.

 

ارزیابی صحت و سقم امر و نهی

باید

بسته به عوامل اوبژکتیو  سوبژکتیو مختلف 

صورت گیرد.

 

۱

اگر تیز بنگریم

کشش غریزی گرسنگان به جفتگیری و تولید مثل 

امری طبیعی و منطقی 

است.

 

ما همیشه با دیالک تیک غریزه و عقل سر و کار داریم.

 

غریزه

یکی از مراکز فرماندهی قدیمی مهم در اندام آدمی و حتی جانور است.

 

غریزه بر عقل تقدم دارد.

 

عقل 

فقط نتیجه کار نیست.

 

عقل

نتیجه توسعه و تکامل غریزه هم است.

 

ضمنا

رابطه دیالک یکی بین غریزه و عقل برقرار است:

در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن غریزه است.

البته

بی انکه عقل هیچکاره باشد.

یعنی غریزه خواه و ناخواه محتاج یاری ها و داوری های عقل است.

 

اندام

 برای رفع حوایج مادی و روحی و روانی مختلف آدمیان

راه حل های چه بسا غریزی عرضه می دارد.

 

آنهم به ویژه زمانی که عقل اندیشنده 

مثل خری 

در گل مانده است.

 

مثال:

 

سکس 

می تواند 

آلترناتیوی برای گرسنگی باشد.

برای تحمل درد ناشی از تحقیر و توهین و تخریب و آزار و عذاب باشد.

برای تعدیل جنون عصبی افراد باشد.

 

بی دلیل نیست که فقرا در زمینه تولید مثل جهانپهلوان جهانند.

 

اگر شک داشتید سری به آفریقا بزنید.

 

فقط غریزه جنسی نیست.

 

به هنگام پریشانی

غریزه 

پر خوری را توصیه می کند.

 

بی دلیل نیست که افراد روان بیمار چاق و چله می شوند.

 

۲

ضمنا

تعیین کننده در دیالک تیک امر و نهی

کیفیت و ماهیت و فراست و شخصیت آمر و ناهی

است.

 اگر ابلهی امر به جفتگیری و تولید مثل و غیره کند،

نمی توان گفت که مضحکه است.

 

چون در این امر ابله

عقلی 

دخیل نیست.

 

ابله 

همانطور که آه و آروغ می کشد،

حرف می زند و امر و نهی می کند. 

پایان

 

خود آموز خود اندیشی (۵۳۸)

Bild

 شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت اول

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»،  ص  ۵۳)

بخش اول

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

 

 

اگر هوشمندی، به معنی گرای

که معنی بماند، نه صورت به جای

 

که را دانش و جود و تقوا نبود

به صورت درش، هیچ معنا نبود

 

کسی خسبد آسوده در زیر گل

که خسبند از او مردم، آسوده دل

 

غم خویش در زندگی خور، که خویش

به مرده نپردازد از حرص خویش

 

نخواهی که باشی پراکنده دل

پراکندگان را ز خاطر مهل

 

پریشان کن امروز گنجینه، چست

که فردا کلیدش نه در دست تو ست

 

تو با خود ببر توشه خویشتن

که شفقت نیاید ز فرزند و زن

 

کسی گوی دولت ز دنیا برد

که با خود نصیبی به عقبی برد

 

به غمحوارگی چون سر انگشت من

نخارد کس اندر جهان، پشت من

 

مکن، بر کف دست نه هرچه هست

که فردا به دندان بری پشت دست

 

به پوشیدن ستر درویش کوش

که ستر خدایت بود پرده پوش

 

مگردان غریب از درت بی نصیب

مبادا که گردی، به درها غریب

 

بزرگی رساند به محتاج، خیر

که ترسد که محتاج گردد به غیر

 

به حال دل خستگان در نگر

که روزی تو دلخسته باشی مگر

 

درون فروماندگان شاد کن

ز روز فروماندگی یاد کن

 

نه خواهنده ای بر در دیگران؟

به شکرانه، خواهنده از در مران

 

ادامه دارد.

 

درنگی در اندیشه ای (۴۷)

Schlank durch Gedanken e1478769570488

 

میم حجری

 

 

این سخن حاوی ایرادات نظری چشمگیری است:

 

۱

دولت ایالات متحده امریکا

به لحاظ ماهیت طبقاتی و فرماسیونی ـ اقتصادی

کمترین تفاوتی با آلمان و فرانسه و کانادا و ژاپن و غیره ندارد.

 

۲

طبقه حاکمه در همه این کشورها

بورژوازی انحصاری ـ دولتی 

 است

 

۳

تفاوت امپریالیسم امریکا با بقیه دول امپریالیستی این است که آن

سرکرده جهان است.

 

ژاندارم بین المللی است

و

دول دیگر مجبور به تمکین به آن هستند.

 

۴

روسیه

روزی جزو اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بوده است که ابرقدرت دیگری بوده است و بقیه دول سوسیالیستی تابعش بوده اند

و

 ۳۰ سال قبل فروپاشیده است.

 

روسیه

 اکنون کشوری عقب مانده تر از ترکیه است.

 

روسیه

با ۳ در صد تولید ناخالص ملی 

در حد ایتالیا و اسپانیا 

 ست

که جمعیت به مراتب کمتری دارند.

 

۵

اولیگارشیسم روس

قارچی است که از لاشه سوسیالیسم تغذیه کرده و تغذیه می کند و 

سودای احیای امپراطوری تزار را دارد.

 

تنها نقطه قوت اولیگارشیسم روس

تسلیحات هسته ای به میراث برده از اتحاد شوروی و مواد خام است.

 

۶

اولیگارشیسم روس

 برای امپریالیسم قدرتی محسوب نمی شود.

 

اولیگارشیسم روس

ضمنا می خواست عضو اتحادیه اروپا و ناتو شود.

 

۷

تجاوز اولیگارشیسم روس بر اولیگارشیسم اوکراین 

مثل تجاوز فاشیسم المان به فرانسه و غیره است.

 

حمایت دول امپریالیستی از اولیگارشیسم اوکراین

شبیه حمایت امپریایلسم امریکا و انگلیس از اتحاد شوروی و فرانسه و هلند و غیره

در جنگ جهانی دوم 

است

و

مشروع است.

 

پایان

زندگی مارکس و انگلس (۱۶۵)

    

 هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل یازدهم

نان تلخ تبعید

 

  

۶

 

علیرغم اینهمه معصلات، پدر خوشبخت خانواده بودن

 

 

 

اگرچه مارکس دهه های متمادی  از ذلت خانواده رنج می برد،

 

در همه اوقات

 

می دانست که همسرش و دخترک رو به رشدش بر این باورند

 

که در مبارزه به خاطر رهایش طبقه کارگر

 

فداکاری و از خودگذشتگی

 

الزامی است.

 

 

 

سیاست و کار انقلابی

 

برای مارکس

 

هرگز

 

در ورود به خانه خاتمه نمی یافت.

 

 

 

سیاست و کار انقلابی

 

جزء جدایی ناپذیر زندگی مارکس بودند

 

چه در خانه و چه در خارج از خانه.

 

 

 

از این رو بود که مارکس علیرغم تحمل چندین دهه متمادی ذلت مادی

 

مادام العمر

 

همسر و پدر خوشبختی بود.

 

 

 

از این رو

 

خودش و همسرش

 

 توانستند دختر شاد باسوادی تربیت کنند که مبارز صادقی در صفوف جنبش بین المللی کارگری شد.

 

 

 

به خانواده مارکس و همسرش

 

علاوه بر دو دخترش

 

(جنی و لاورا)

 

در ۱۶ ماه ژانویه سال ۱۸۵۵

 

دخترنازپرورده دیگری اضافه شد

 

که

 

اله ئونار

 

نامش دادند.

 

 

 

https://www.youtube.com/watch?v=wW6YQy2_6WI

 

 

 

 

 

مارکس

 

علیرغم کار علمی سنگین

 

همیشه

 

فرصت

 

برای بازی با فرزندانش،

 

 برای گردش با آنها،

 

برای خواندن قصه برای شان،

 

برای نقل فصولی از تاریخ،

 

برای خواندن اشعاری از هومر مثلا «اودسه»

 

و

 

 یا «دون کیشوت» فراموش نشدنی

 

داشت.

 

 

 

مارکس

 

با خواندن کتاب برای کودکان،

 

به طور ناخودآگاه

 

یادشان می داد که عاشق نیکی و حقیقت  

 

و

 

متنفر از ناحقیقت و ناانسانیت

 

باشند

 

و

 

خود اندیشی و خودکوشی

 

(استقلال فکری و عملی)

 

بیاموزند.

 

 

 

ادامه دارد.

درنگی در مشخصات اساسی طاعون استالینیسم (۲)

 Bild

 

درنگی

از

شین میم شین

 

 

۲

سؤال برای ما از دیرباز این بوده است

که

چرا و به چه دلیل استالیینسم دشمن سرسخت حقیقت است؟

 

دلیل اول این حقیقت ستیزی استالینیسم

پراگماتیسم گرایی عمیق آن است.

 

پراگماتیسم

یکی از مکاتب معرفتی ـ نظری امپریالیستی است

که مؤسسش ویلیام جیمز بوده و بعد توسط ده بی در ایالات متحده امریکا

تحت عنوان اینسترومنتالیسم (ابزارگرایی)

توسعه داده شده است.

 

مراجعه کنید

 به

 

 

 

پراگماتیسم

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5340

 

پایان

 

حقیقت

برای پراگماتیسم 

هر آن حرفی، حکمی، نظری، موضعی و عملی است

که

 برای فرد مربوطه مفید باشد.

 

کسب و کار همه رسانه های امپریالیستی، اولیگارشیستی و فوندامنتالیستی

اشاعه مستمر حقایق کذایی مفید برای خویش است.

 

به همین دلیل کشف حقیقت از تلنبار عخبار رسانه ها محال است.

 

همه این اجامر

شب و روز

ناحقیقت

تحویل بشریت می دهند.

 

ضد حقیقت

نه دروغ، بلکه ناحقیقت است.

 

ضد دروغ

راست است و نه حقیقت.

 

ما باید به دیالک تیک راست و دروغ و به دیالک تیک حقیقت و باطل (ناحقیقت)

همیشه توجه جدی داشته باشیم.

 

طویله های استالینیستی و طرفداران این طویله ها

به همین دلیل

نه

نیازی به حقیقت دارند

 و

نه

اعتنایی به حقیقت دارند

و

 نه

 در جست و جوی حقیقت اند.

 

بدبختی هر پژوهشگر حقیقت جو

هم

همینجا ست.

 

این طویله ها و طرفداران شان

اگر احیانا ناحقیقت را  به عنوان حقیقت نفروشند

 و

 دست به عوامفریبی و نوچه گیری از عوام الناس نزنند،

حقیقت نیمبند

می فروشند

که

 بدتر از باطل است.

 

چون حقیقت نیمبند بر خلاف باطل

حاوی ذراتی از حقیقت است.

 

دام و دانه این طوایل هم همینجا ست:

مستمع و خواننده

 با همین ذراتی از حقیقت به دام افکنده می شوند.

 

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ج) جمهوری آلمان دموکراتیک (۲)

 Ein Bild der DDR-Flagge

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان 

شین میم شین

 

 

۱۰

  •     تأسیس جمهوری آلمان دموکراتیک در عین حال، جوابی به تجزیه منطقه غربی تحت اشغال آلمان از بخش شرقی و تأسیس دولتی تحت سلطه سرمایه انحصاری بود.

 

۱۱

  •     تأسیس جمهوری آلمان دموکراتیک، عمل تدافعی بر ضد نقشه های محافل ارتجاعی قدرت های امپریالیستی غربی و بر ضد نیروهای رستاوراتیو (نیروهای طرفدار احیای سیستم سرنگون شده) سرمایه انحصاری در آلمان غربی بود.

 

۱۲

  •     تشکیل جمهوری آلمان دموکراتیک و توسعه اش به دولت سوسیالیستی مستقل آلمان به معنی شکست سنگین امپریالیسم بود.
  •     برای اینکه با تسخیر قدرت توسط طبقه کارگر در اینجا و تأسیس دولتی صلح خواه و دموکراتیک، مواضع قدرت  برای همیشه از زیر پای امپریالیسم بیرون کشیده شده بود.

 

۱۳

  •     با پیروزی مناسبات تولیدی سوسیالیستی در کلیه عرصه های اقتصاد ملی، استثمار انسان به وسیله انسان برای همیشه از سویی و سرچشمه رستاوراسیون کاپیتالیسم از سوی دیگر از بین رفته بود.

 

۱۴

  •     علاوه بر این، به برکت وجود و قوت اتحاد جماهیر شوروی و پیوند تنگاتنگ جمهوری آلمان دموکراتیک با همبود دول سوسیالیستی، امکان سرنگونی قدرت طبقه کارگر در آلمان و احیای مجدد حاکمیت بورژوازی امپریالیستی امکان ناپذیر گشته بود.

 

۱۵

  •     جمهوری آلمان دموکراتیک، دولت صنعتی توسعه یافته ای با اقتصاد فلاحتی (کشاورزی) فشرده (غلیظ) بوده است.

 

۱۶

  •     پایه اقتصادی نظام جامعتی در جمهوری آلمان دموکراتیک را مالکیت جامعتی بر مهمترین وسایل تولید تشکیل می داد.

 

۱۷

  •     طبقه حاکمه در جمهوری آلمان دموکراتیک، طبقه کارگر است که تحت رهبری حزب مارکسیستی ـ لنینیستی اش و در وحدت با طبقه دهاقین تعاونی ها، روشنفکران و دیگر اقشار زحمتکش بوده است.

 

۱۸

  •     ابزار اصلی جمهوری آلمان دموکراتیک در تحول و تقویم (قوام بخشیدن) سوسیالیستی جامعه، دولت سوسیالیستی بوده است.
  •     دولت سوسیالیستی ئی که بیانگر و ابزار تحقق (جامه عمل پوشاندن به) سیاست وحدت آن است.

 

  •     مراجعه کنید به دولت سوسیالیستی   

 

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۴۶)

Sahra Wagenknecht und Oskar Lafontaine, hier 2016 auf dem Sommerfest der Linkspartei in Saarbrücken

 

میم حجری

 

درنگی در خرافات اسکار لافونتن:

 

۱

هر کس بر آن باشد که صلح در اروپا فقط با روسیه می تواند برقرار گردد، اشتباه می کند.

چنین کسی باید به روانپزشک مراجعه کند.

 

هی اسکار بی خبر از الفبای مارکسیسم

داشتن نظر درست و یا نادرست

اولا 

دلیل طبقاتی دارد.

 

شعور 

انعکاس وجود است.

(مارکس و انگلس) 

 

ثانیا 

دلیل معرفتی ـ نظری دارد

و

نه دلیل روانی

تا حریف به روان پزشک برود.

 

۲

سیاست تشنج زدایی به صلخ در اروپا و اروپای شرقی منجر شد.

 

اسکار سارای سیل ها

مثل استالینیست های بیسواد و بی صداقت

میان ولادیمیر لنین و ولادیمیر پوتین

و

میان اتحاد شوروی سوسیالیستی و روسیه اولیگارشیستی

علامت تساوی می گذارد.

 

اتحاد شوروی و بقیه دول سوسیالیستی

هوادار سرسخت صلح و هومانیسم بودند.

 

در حالیکه امپریالیسم (و نه اروپای شرقی و غربی) و اولیگراشیسم نوشداروی خود را در کاسه سر سربازان می نوشند و بدترین دشمنان صلح و افراطی ترین عاشقان جنگند.

 

حتی میان دول امپریالیستی خطر شعله ور گشتن جنگ هر لحظه می رود،

چه رسد به دول اولیگارشیستی که تشنه به خون همدیگرند:

مثلا 

جنگ آذربایجان با ارمنستان

جنگ روسیه با گرجستان

چشم طمع داشتن لهستان و مجارستان به خاک اوکراین

 

۳

اما سیاست تشنج طلبی پس از سقوط دیوار برلین تحت تحمیلات امریکا به جنگ یوگوسلاوی و اکنون اوکراین منجر شده است.

 

ما فکر می کردیم که احزاب کف کذایی نه خر، بلکه خرپرورند.

اکنون اندک اندک درمی یابیم که هم خر اند و هم خر پرورند.

 

دیوار برلین سقوط نکرده است

اردوگاه سوسیالیستی تحت سرکردگی اتحاد شوروی 

به مثابه ابرقدرتی 

سقوط کرده است

و

تناسب قوا در مقیاس جهانی به نفع سرکرده امپریالیستی جهان سنگین تر شده است 

که 

در پی تسخیر مناطق تحت نفوذ شوروی و دول پسا سوسیالیستی است.

 

ضمنا فرقی به لحاظ ماهیت طبقاتی و فرماسیونی ـ اقتصادی

بین امریکا و المان و فرانسه و ژاپن و کانادا و غیره 

وجود ندارد.

همه این دول، ماهیت واحدی دارند و همه در پی تسخیر خاک و املاک دول دیگر و حتی همدیگرند.

 

۴

پس راه دیگری جز تشنج زدایی وجود ندارد.

 

آره.

آرزو بر عوامفریبان عار نیست.

 

تشکیل طوایل اولیگارشیستی و فوندامنتالیستی

که نتیجه منطقی فروپاشی دول سوسیالیسمتی بوده است،

دروازه جهنم جنگ جهانی جدیدی 

 را 

به 

روی بشریت 

گشوده است.

 

پس از تجزیه و تسخیر یوگوسلاوی

خاورمیانه در آتش تجزیهو تلاشی و تخریب و توحش و جنگ بوده است

بعدها نوبت به اوکراین رسیده است.

 

پایان

درنگی در اندیشه ای (۴۵)

Ist möglicherweise ein Bild von 1 Person 

 

میم حجری

 

ژنرال شویگو:
رهایش جمهوری خلق لوگانسک عنقریب است.


منظور از جمهوری خلق چیست
مش ژنرال؟


از کی تا حالا اولیگارش ها رهایی بخش گشته اند و خلایق خبر ندارند؟

 

برای درک و توضیح رابطه اولیگارشیسم روس با اوکراین،

نظری به رابطه فاشیسم آلمان با فرانسه

بی ضرر و ضرور است:

 

در تجاوز فاشیسم آلمان به فرانسه

(تجاوزی که استالین هم از پیروزی برق آسای فاشیسم کیف خر کرد و هم به هیتلر از ته قلب، تبریک گفت)

شرایط مشابه با اوکراین

به

هنگام تجاوز «برق آسای» اولیگارشیسم روس (البته از در عقب) به اوکراین

برقرار بود:

 

بخشی از فرانسه هم بسان  بخشی از اوکراین،

 پس از تجاوز برق آسای فاشیسم آلمان

به زبان اجامر

«آزاد شد»

و 

 دولت ویشی سرسپرده فاشیسم آلمان،

به سرکردگی مارشال پتن،

روی کار آمد.

 

جمهوری کذایی خلق در اوکراین 

دولت ویشی اولیگارشیسم روس به سرکردگی آدولف پوتین است.

 

اولیگارشیسمی 

که 

همشیره فاشیسم و فوندامنتالیسم 

است.

 

در اوکراین هم بسان فرانسه در آن زمان

جبهه مقاومت مسلحانه آنتی فاشیستی (رزیستانس) تشکیل شده بود

که

حزب کمونیست فرانسه 

هسته مقاومت آنتی فاشیستی را تشکیل می داد.

 

مراجعه کنید 

به

«آنها که زنده اند»

اثر ژان لافیت

 

در جبهه مقاومت ضد پوتینیستی اوکراین 

بر خلاف فرانسه

کمونیست های اوکراینی حضور ندارند،

برای اینکه حزب کمونیست اوکراین منحل شده است.

 

هسته مقاومت ضد پوتینیستی اوکراین

را

فاشیست های (نازی های) اوکراین تشکیل می دهند.

 

تهوع انگیزی تکرار تاریخ همین جا ست.

 

هیتلر جدید در هیئت پوتین

بسان هیتلر 

چپنما ست

و

خود را مهدی موعود سکنه اوکراین جا می زند 

و

دم از نازی زدایی می زند.

اگرچه کمترین تفاوتی با هیتلر ندارد.

 

جبهه مقاومت فرانسه هم بدون حزب کمونیست فرانسه،

تفاوتی با جبهه مقاومت اوکراین نداشت.

 

پس از پایان جنگ جهانی دوم

همین «آنتی فاشیست های» فرانسوی و آلمانی در رزیستانس (جبه مقاومت فرانسه)

برای سرکوب انقلاب رهایی بخش خلق ویتنام 

به عنوان مزدور مسلح

وارد سنگرهای امپریالیسم فرانسه شدند

و

در دین بین فو

آش و لاش شدند

و

خلایق فهمیدند که «آنتی فاشیسم» چیزی از جنس فرم و قالب و قابلمه است

 و در آن همه چیز جا می گیرد.

 

پایان

درنگی در اندیشه ای (۴۴)

Schlank durch Gedanken e1478769570488

 

میم حجری

 

کنیز

 در

 جامعه برده داری

(صدر اسلام و زمان امام صادق)

مثل رهی و بنده و غلام

آدم محسوب نمی شود.

 

به قول ارسطو

برده

ابزار ناطق و یا سخنگو ست.

 

کنیز و بنده

مثل کلنگ و بیل است.

 

منطقی هم همین است که امام صادق گفته است:

کنیز و بنده

را

مثل کلنگ و بیل 

می توانی اجاره بدهی، بفروشی، بخری، دور بیندازی.

 

ایراد نه در امام صادق و یا دین اسلام

ایراد در نظام اجتماعی ـ اقتصادی برده داری است 

که

 بشریت را به بنده و آزاد

طبقه بندی می کند.

 

اسلام در مقایسه با یهودیت و مسیحیت و زرتشتیت و مانویت و غیره

بهترین دین است.

 

دین چیست؟

 

دین یکی از انواع شعور و یا روح است.

 

دین

روح جامعه بی روح است.

 

دین

شعور وارونه و پا در هوا ست.

 

دین

اما

 شعور 

است.

 

بشر نمی تواند بدون شعور زندگی کند

مگر اینکه شعور دینی با شعور بهتری جایگزین شود.

 

شعور آلترناتیو برای دین چیست؟

 

بی دینی که بهتر از دینداری نیست.

 

بی دینی می تواند به معنی بیشعوری باشد.

 

پایان

درنگی در مشخصات اساسی طاعون استالینیسم (۱)

 Bild

درنگی

از

شین میم شین

 

۱

مشخصه اساسی مهم استالینیسم

بی نیازی مطلق از حقیقت

است.

 

به همین دلیل

استالینیسم

دنبال حقیقت نمی گردد

و

برای حقیقت

تره حتی خرد نمی کند.

 

سؤال برای ما از دیرباز این است که چرا و به چه دلیل؟

 

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۵۳۷)

Bild

 شین میم شین

باب اول

در عدل و تدبیر و رأی

حکایت نوزدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»،  ص  ۵۳)

بخش سیزدهم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

 

 

۱

هر آنک، استعانت (کمک) به درویش برد

اگر بر فریدون زد، از پیش برد.

 

معنی تحت اللفظی:

قدر قدرت ترین شاه، شاهی است که از فقرا حمایت می کند.

 

پس از طبقه رعایا و طبقه متوسط

 اکنون نوبت به بی خانمانان شهر و ده می رسد،

که سعدی در مقوله «درویش» تجرید می کند.

توده بی خانمان جامعه فئودالی طیف پهناوری است، متشکل از بنده های پیر «آزاد شده»، بی خانمانان و لومپن پرولتاریا،

که از طریق کارهای کوچک تصادفی، خود فروشی، گدائی، دزدی، جاسوسی، خبرچینی و غیره روزگار می گذرانند.

 

روشنفکران مستقل از طبقه حاکمه، زاهدان، عابدان، کسبه خرده پای فقیر، پیشه وران تهیدست و غیره

نیز در مقوله «درویش» جا می گیرند.

 

سعدی به خطر بالقوه این خیل «بی همه چیز» واقف است و حمایت از آنان را برای حفظ و تحکیم نظام اجتماعی مبتنی بر استثمار و ستم فئودالی ضرور می داند.

انقلاب فرانسه و عنگلاب خمینی

 صحت نظر سعدی را اثبات خواهند کرد.

 

ادامه دارد.

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۷)

Siyavash Kasraei.jpg 

تحلیلی 

از

شین میم شین

 

      پر درد مانده، اشک فروخورده

 

   از خود به خشم

 

   خسته و خاک آلود

 

     رستم کنار پیکر بی تاب

 

    دستش میان موی پسر بود

 

    شیری به تنگنای قفس در

 

    یا آبشاری

 

   کوبان به صخره سر:

 

 

 

     «تا گردش سپهر، مدارش در این خم است

 

    ننگی چنان و داغ تو بر جان رستم است

 

 

 

     دستم بریده، چشم و دلم کور، رود من

 

     روزم سیاه، آه،

 

    ای آفریدگار چون بر فراز می کشی و می کنی تباه؟

 

 

 

    گفتند :

 

    «مردی رسیده است، یلی یکه در جهان

 

     جز رستمش به رزم، هم آورد گرد نیست

 

    گر تهمتن به عرصه نباشد

 

    امید برد نیست

 

 

 

    پور و پدر برابر و بیگانگی شگفت

 

    با صد نشان که بر رخ و بالا ست

 

     نشناختم تو را

 

    نشناختی مرا

 

 

 

    این پرده پوش شعبده گر چشم بند، کیست

 

     این کوری از کجا ست؟»

 

 

 

    می گفت دل که رستم

 

   بنگر، ببین، که بوی تو را دارد، بگو، بجو!

 

 

 

     افسوس، عقل باطل

 

     می زد نهیب:

 

« نه
هان دشمن است او»

 

 

 

  خم می شود تهمتن

 

   گریان

 

    در گیسوان درهم سهراب

 

    سر می برد فرو

 

  گویی که او گلی را نهفته در آن میان

 

    بو می کند به جان:

 

 

 

    «دیری است تا که من

 

    در راه  راستی

 

   و این سرزمین که زیستگه مردمان ما ست،

 

     شمشیر می زنم

 

 

 

    تنها نه این منم که چنین می کنم، پدر

 

    می کرده این چنین و هم این رسم از نیا ست

 

 

 

    برگشته بخت، خصم که آهنگ ما کند

 

    آه از تو ناشناخته ره، جان بیگناه

 

     دشمن چه ها کند

 

 

 

   آری شکست گرچه در این جنگ ننگ بود

 

   اما به روز واقعه

 

     افسوس

 

   آن نابکار خنگ خرد نیز لنگ بود

 

 

 

    تدبیر بسته لب

 

    از هر کرانه راه به تقدیر باز کرد

 

    رستم چه کور بود که گم باد نام او

 

   دستی به آشتی نگشاده

 

    خود جنگ ساز کرد

 

 

 

   دشمن گرفت پاره جان را و با فریب

 

   پهلوی او درید

 

   اما چه شومتر به مکافات خود رسید

 

    وای از من پلید

 

   کین بسته بود در به دلم با هزار قفل

 

    دریغا ز یک کلید!

 

 

 

    دستت چو تیغ خدعه فرود آرد

 

    حتی به راه داد

 

   هشدار

 

  عاقبت

 

   آن تیغ را به قلب تو می کارد.

 

 

 

ادامه دارد.

درنگی در فیلم مارمولک

دانلود فیلم مارمولک

 

میم حجری

 

پیشکش به راوی

  ۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10150

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10157

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10167

 

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10176

 

۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10191

 

۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10197

 

۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10216

 

۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10223

 

۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10226

 

۱۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10236

 

۱۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10267

 

پایان

درنگی در فیلم مارمولک (۱۱) (بخش آخر)

دانلود فیلم مارمولک

 

میم حجری

 

پیشکش به راوی

 

در پایان فیلم مارمولک

خرافه رئیس حزب اللهی زندان،

یعنی

«خوب بودن ذاتی همه آدمیان بدون استثناء»

و

قابل تربیت و هدایت بودن همه آنان

یعنی

برگشت خواه و ناخواه همه منحرفین به صراط مستقیم

 اثبات می شود.

آنهم چه اثبات شدنی:

 

نمونه های اصلاح شده در این فیلم را و طرز اهلی شدن و برگشت مجدد شان

 به طینت خوب بر باد رفته و از یاد رفته 

تصور و تصویر و اثبات می شوند:

 

۱

یکی از این اهلی شده های برگشته به صراط مستقیم،

باجگیر قمار باز زن آزاری به نام  دلانگیز

 است.

 

دلانگیز

 به ضرب کله و مشت و لگد توسط مارمولک

 به

 قول رئیس حزب اللهی زندان، 

 «آدم»

 می شود.

 

مشخصه «آدم» شدن و خوب شدن گمکرده ذات،

مسجد رفتن و نماز خواندن و تعزیه 

به 

عوض قماربازی و باجگیری و مردم آزاری

است.

 

رسالت عنقلابی طبقه حاکمه جنقوری جمکرانی 

همین است.

 

جای اشاعه شعور و تشکیل شخصیت

را

زر و زور و تزویر می گیرد.

 

۲

اصلاح شده دیگر

زنی است که پاسپورت جعلی می سازد.

 

طرز تربیت و عرشاد او

دریافت لقمه ای نان و خرما توسط سکنه محله است

که

درجا غسل توبه می ریزد و تمام پاسپورت ها و ساز برگ جعل پاسپورت

را

به

آتش می کشد

و

حتی

هویت خود را منکر می شود.

 

 

اما سؤالی بی جواب می ماند 

و 

آن اینکه این زن تواب 

اکنون چگونه امرار خواهد کرد.

 

از طریق گدایی؟

 

۳

اصلاح شده های دیگر

توده تهیدست محله است

 که 

با شنیدن دروغی از زبان دو پسر کنجکاو 

مبنی بر اینکه مارمولک در سنت حضرت علی 

شبها به در خانه های فقرا می رود و کمک مالی می کند،

همه تصمیم می گیرند و دار و ندار خود را به آخوند محله می دهند.

 

یعنی

هم اهلی می شوند و هم هدایت می شوند و هم به ذات پاک آغازین خود برمی گردند.

 

اگر این تحولات شق القمر نیستند، 

چیستند؟

 

 

۴

اصلاح شده دیگر

خود مارمولک است

که

تحت تأثیر شیخ بزرگ و شازده کوچک و در روند پیدا کردن راه فرار  از طویله

اهلی می شود.

 

اما چگونه؟

 

 به مدد این خرافه که در رسیدن به خدا به روی هر لاشخوری باز است.

 

  مارموک 

در نتیجه هدایت سهل و آسان به صراط مستقیم

به

حرفه شریفه آخوندی ادامه می دهد 

تا از طریق عوامفریبی امرار معاش کند و خوش باشد.

 

می توان امیدوار که همه منحرفین جنقوری جمکرانی

 در مدت کوتاهی به طرق مختلف اهلی شوند و هدایت شوند و به ذات نیک خود برگردند.

 

ناپیگیری فکری و فقهی و ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه جنقوری

اما

این است

که

دهها هزار تن از مردم 

بی اعتنا به باز بودن در خدا به روی همه

و

بی اعتنا به ذات خوب همه

و

بی اعتنا به امکان اهلی شدن و هدایت شدن و خوب شدن همه

چه بسا

شکنجه و زجرکش و شقه شقه و اعدام شده اند.

 

آن سان که شاعری به نام سایه 

حیرت زده پرسیده است:

 

یا رب چقدر فاصله دست و زبان است!

 

پایان

قصه های خانم گاف (۶۶)

 

   گاف سنگزاد

 

https://www.jmberlin.de/blog-en/jmbblog-en/wp-content/uploads/2016/06/Sonderheft_Philosophie-Magazin_Hannah-Arendt_Titelblatt.jpg

 

قاطع‌ترین دستور از لوله تفنگ بیرون می‌آید که به آنی‌ترین و کامل‌ترین اطاعت می‌انجامد.
چیزی که هیچ‌گاه از این لوله در نمی‌آید 

قدرت است.


هرجا قدرت از دست برود؛ حکومت با خشونت عریان به میدان می‌آید.


خشونت که پیروز می‌شود یعنی حکومت با قدرتش خداحافظی کرده است.


قدرت هیچ‌گاه مال فرد نیست؛

 به گروه تعلق دارد و فقط تا زمانی وجود خواهد داشت که گروه گرد هم بماند. 

وقتی از شخصی که در قدرت است 

سخن می‌گوییم در واقع به این اشاره می‌کنیم که گروهی از مردم به او قدرت داده‌اند

 تا به نام‌شان عمل کند. 

لحظه‌ای که صدای تفنگ‌ها بلند شود

 سیمای گروه، که خاستگاه قدرت است، 

محو می‌شود.
هانا آرنت

 

۱

هرجا قدرت از دست برود؛ حکومت با خشونت عریان به میدان می‌آید.

 

در این جمله هانا،

دیالک تیک وسیله و هدف 

به شکل دیالک تیک توسل به خشونت (اعمال قهر) عریان و حفظ قدرت بسط و تعمیم می یابد.

 

وسیله 

همیشه بسته به هدف و آماج تعیین می شود.

 

حاکمیت طبقاتی

 که دولت و حکومت نماینده آن است،

همیشه و همهجا

در فکر حفظ و تحکیم و توسعه منافع و مواضع طبقاتی خویش است.

 

طبیعی است که وسایل نیل به این هدف و اماج

بسته به تناسب قوا در جامعه 

تعیین شوند.

 

ضرب المثل هایی از دیرباز در این زمینه رواج دارند که  دال بر هوشیاری توده اند:

 

دولت با پنبه سر می برد.

 

توده به تجربه در طول زمان 

به

همین دیالک تیک وسیله و هدف و یا وسیله و آماج پی برده است:

 

دولت طبقات حکمه

بسته به شرایط موجود

سر توده را می برد:

گاهی با پنبه

مثلا

گاهی

با تحمیق، وعده و وعید، دادن یارانه، دادن حق رأی، آزادی بیان و مطبوعات و تشکیلات و غیره

و

گه

 با سرکوب خونین و دستگیری مخالفین و حصر و حبس و تبعید و شکنجه و پرونده سازی و افشا و اعدام.

 

یعنی

وسیله در خدمت هدف و آماج 

است.

 

یعنی

وسیله تابع هدف و اماج 

است.

 

یعنی

وسیله

چیزی همیشه همان و ثابت نیست.

 

یعنی

وسیله چیزی برای خود نیست.

 

هانا 

برای عوامفریبی و چکاندن زهر ایده ئولوژیکی امپریالیستی در لیوان آب و شراب و چای خواننده و شنونده

 همه وسایل فوق الذکر برای حفظ قدرت و در واقع حاکمیت طبقاتی

را

مسکوت می گذارد

و

وسیله مطلوب خود

را

یعنی سرکوب علنی و عریان

را

مطلق می کند.

 

هدف و آماج هانا

طبقه بندی عوامفریبانه حکومت ها

 به 

دیکتاتور و دموکرات

ضمن ماستمالی حاکمیت های طبقاتی مختلف، متفاوت و حتی متضاد 

است.

 

  حاکمیت هایی 

که

 دولت و حکومت 

سرسپرده آنها هستند.

 


  حاکمیت هایی

که 

دولت و حکومت

نماینده سیاسی و مدافع منافع استراتژیکی آنها هستند.

 

ادامه دارد.

 

فرهنگ مفاهیم سیاسی (ج) جمهوری آلمان دموکراتیک (۱)

 Ein Bild der DDR-Flagge

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان 

شین میم شین

 

 

۱

  •     جمهوری آلمان دموکراتیک به دولت سوسیالیستی آلمان اطلاق می شد که تحت رهبری طبقه کارگر بود.
  •     طبقه کارگری که تحت رهبری حزب مارکسیستی ـ لنینیستی اش یعنی حزب سوسیالیستی متحده آلمان بود و در وحدت با طبقه دهقانان تعاونی ها، روشنفکران و دیگر اقشار دموکراتیک جامعه اعمال قدرت می کرد.

 

۲

  •     جمهوری آلمان دموکراتیک در ۷ ماه اکتبر سال ۱۹۴۹ تأسیس یافته بود.

 

۳

  •     جمهوری آلمان دموکراتیک جزء لایتجزای همبود دول سوسیالیستی بوده است.

 

۴

  •     تأسیس دولت آنتی فاشیستی و ضد امپریالیستی نتیجه قانونمند سالها مبارزه طبقه کارگر و دیگر نیروهای دموکراتیک خلق آلمان  و جنبش کارگری بین المللی بود.

 

۵

  •     جمهوری آلمان دموکراتیک به مثابه جزئی از روند تاریخی ـ جهانی، پدید آمد و توسعه یافت.
  •     روند تاریخی ـ جهانی ئی که با انقلاب سوسیالیستی کبیر اکتبر به راه افتاده بود.
  •     روند گذار خلق ها از کاپیتالیسم به سوسیالیسم و کمونیسم.

 

  •     مراجعه کنید به سوسیالیسم و کمونیسم.

 

سوسیالیسم

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6158

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6157

 

 

کمونیسم

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3235

 

پایان

 

۶

  •     جمهوری آلمان دموکراتیک از همان آغاز دارای دوستان خوب و وفاداری بود.

 

  (شنیدن کی بود مانند دیدن.

 دوستانی که در شرایط دشوار، خنجر از پشت زدند و بسان استالین که سران حزب کمونیست آلمان را تحویل گشتاپوی هیتلر داده بود تا اعدام شان کنند، اریش هونکر پیر و بیمار را با همسرش به امپریالیسم آلمان تحویل دادند.

  مترجم)

 

۷

·    جمهوری آلمان دموکراتیک را اتحاد جماهیر شوروی به عنوان اولین کشور به لحاظ حقوق ملل به رسمیت شناخت و با آن روابط دیپلوماتیک برقرار ساخت که از پی آن دیگر جمهوری های خلق به برقراری رابطه دیپلوماتیک پرداختند.

 

۸

·    تأسیس جمهوری آلمان دموکراتیک به معنی جامه عمل پوشی میراث جنبش کارگری انقلابی آلمان و رزمندگان آنتی فاشیست آلمان بر ضد دیکتاتوری فاشیستی بود.

 

۹

·    جمهوری آلمان دموکراتیک با تحول آنتی فاشیستی ـ دموکراتیکی (نظام آنتی فاشیستی ـ دموکراتیکی)  در منطقه تحت اشغال ارتش اتحاد شوروی در المان، تدارک دیده شد.

 

·    مراجعه کنید به نظام آنتی فاشیستی ـ دموکراتیکی

 

نظام آنتی فاشیستی ـ دموکراتیکی

 

 

 

۱

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8584

 

 

 

۲

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8588

 

 

 

۳

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8590

 

 

 

۴

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8593

 

 

 

پایان

 

ادامه دارد.

درنگی در اندیشه ای (۴۳)

Schlank durch Gedanken e1478769570488

 

میم حجری

 

 

آیا در حال حاضر نیروهای مولده رشد عظیمی دارند که در این مناسبات تولیدی نگنجند؟

حریف

 

عدم همخوانی رشد نیروهای مولده با مناسبات تولیدی کاپیتالیستی

حتی در زمان حیات کلاسیک های مارکسیسم وجود داشت 

که به انقلاب پرولتری کمون پاریس انجامید.

 

این دره میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی کاپیتالیستی

پس از ورود جامعه کاپیتالیستی به مرحله امپریالیستی

صدبرابر عمیقتر شده است

و

به انقلابات مختلف در اروپا و آسیا انجامیده است:

انقلاب ۱۹۱۷

(روسیه)

انقلاب ۱۹۱۸

(آلمان)

انقلاب ۱۹۴۹

(چین)

انقلاب ویتنام

و

غیره

 

اکنون

در اثر انقلاب علمی و فنی

نیروهای مولده رشد غول آسایی کسب کرده اند

و

مناسبات تولیدی سرمایه داری 

چنان برای شان تنگ است

 که ذره ذره جسم و روح این سیستم دستخوش بحران است.

 

سیستم سرمایه داری 

دیری است که در بحران عمومی دست و پا می زند 

و 

خطر سقوطش به قهقرا 

می رود

اگر به سوسیالیسم نگذرد.

 

یعنی

 بحران کنونی سرمایه داری

فقط اقتصادی نیست.

 

بحران اوکولوژیکی هم بر بحران عمومی سرمایه داری مزید شده است

که ضمنا ثمره زقوم این بحران عمومی است.

 

روح جامعه را این بحران فلج کرده است.

فقط سکنه جمکران نیست که حرف زدن را از یاد برده اند،

سکنه اروپا و امریکا 

حتی

دستکمی از آنان ندارند.

 

ما با بی همه چیزی همه جانبه بشریت سروکار داریم.

 

جنگ ها

به همین دلیل 

یعنی برای تخریب عمیق نیروهای مولده جامد و جاندار

شعله ور می شوند.

 

در سوریه و چچستان و عراق و لیبی و اوکراین و غیره

دهها میلیون نفر دربدر شده اند و یا کشته و علیل و زمینگیر

شده اند.

(نیروهای مولده جاندار)

 

همه آثار تمدن بشری و حاصل زحمت زحمتکشان مادی و فکری و فلسفی و فنی

از بین رفته است.

 

کارخانجات

مزارع

مراتع

مدارس

کودکستان ها

دانشگاه ها

بیمارستان ها

مراکز علمی و آموزشی و پرورشی و پژوهشی و پزشکی 

تخریب شده اند.

 

اینها نیروهای مولده جامدند که نابود می شوند.

 

بدین طریق

کفه نیروهای مولده (جاندار و جامد) سبکتر می شود و تضاد شعله ور میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی کاپیتالیستی  

تعدیل می یابد.

 

جنگ و اپیدمی و زلزله و سونامی و کمیت و غیره

آب حیات طبقه حاکمه مرتجع امپریالیستی، فوندامنتالیستی و اولیگارشیستی است.

 

دستوروکسیون 

(تخریب، به قول مؤلفین کتاب انقلاب سفید، خرابکاری)

برای ارتجاع «نعمت الهی» است.

 

خمینی

 سخنگوی ارتجاع فئودالی (استاد ازلش) است

و

 آنچه «استاد ازل» گفته بگو می گفته است.

 پایان 

 

 

درنگی در اندیشه ای (۴۲)

Schlank durch Gedanken e1478769570488

 

میم حجری

 

مهم ترین کار اکنون عبارت است از روشنگری بنیادی راجع به دلایل اقتصادی جنگ ها در مقیاس جهانی.

ما به مبارزه با بیسوادی اقتصادی نیاز داریم.

خلایق باید بفهمند که سرمایه داری از همان آغاز مبتنی بر منطق جنگ بوده است.

تنها چیزی که تازگی دارد، وقوع مجدد این جنگ ها در اروپا ست.

ماریا میس جامعه شناس

 

عجب خرافاتی.

 

دنبال عوامفریبی هستیم و یا دنبال کشف حقیقت؟

 

با 

اقتصاد سیاسی 

فقط می توان دلایل اقتصادی جنگ را به طرز بخور و نمیری توضیح داد

 و

نه علل و دلایل ماهوی و ریشه ای جنگ را.

 

سواد اقتصادی

 بد نیست

ولی علوم به طور کلی

برای کشف حقیقت کافی نیستند.

 

چون

حقیقت

موضوع علوم نیست.

 

حقیقت

 موضوع فلسفه 

(ماتریالیسم دیالک تیکی، ماتریالیسم تاریخی، تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی)

است.

 

ضمنا 

سرمایه داری

هرگز

از

آغاز

مبتنی بر منطق کذایی جنگ نبوده است.

 

نمایندگان نظری و عملی انقلابات بورژوایی

مثلا روبسپیر و کانت و فیشته و هگل و فویرباخ و دیدرو و هلوه تیوس و هولباخ

نه

جنگ طلب

بلکه طرفداران روشنگری، هومانیسم و صلح ابدی بوده اند.

 

مفهوم صلح ابدی

را

ما

مدیون ایمانوئل کانت

 هستیم.

 

ضمنا

جنگ

 نمی تواند مبتنی بر چیز سوبژکتیوی مثلا منطقی باشد.

 

جنگ

 فرمی از مبارزه طبقاتی از بالا و یا پایین

 است.

 

جنگ رهایی بخش ملی و اجتماعی 

هم 

جنگ

 است.

 

علاوه بر این

امپریالیسم و اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم

دیری است که در جنگند 

و 

جنگ در جهان بی سامان

تازگی ندارد.

 

پایان

خود آموز خود اندیشی (۵۳۶)

Bild

 شین میم شین

باب اول

در عدل و تدبیر و رأی

حکایت نوزدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»،  ص  ۵۳)

بخش سیزدهم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

 

۱

دعای ضعیفان امیدوار

ز بازوی مردی، به (بهتر) آید به کار

 

معنی تحت اللفظی:

دعای توده ناتوان در حق شاهی، برای شاه، مفیدتر از پهلوانان زورمند است.

 

سؤال

 

سعدی

در این بیت شعر،

دیالک تیک (۱) و فکری

را به شکل دیالک تیک بازوی مردی و دعای ضعیفان بسط و تعمیم می دهد.

 

جواب

 

سعدی در این بیت شعر، دیالک تیک مادی و فکری را به شکل دیالک تیک بازوی مردی و دعای ضعیفان بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن فکری (دعای ضعیفان) می داند.

 

راستی چرا؟

 

برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش

باید پرسید:

منظور از دعای ضعیفان چیست؟

ضمنا

چرا فقط دعای ضعفای امیدوار و نه ضعفای نا امید؟

 

سعدی

 در حکایات قبلی هم به این نکته اشاره کرده است:

 

بگفتا:

«دعائی کن، ای هوشمند

که در رشته (بیماری رشته) چون سوزنم، پای بند.»

 

شنید این سخن پیر خم بوده پشت

به تندی بر آورد بانگی درشت:

»دعای من ات، کی شود سودمند

اسیران محتاج، در چاه و بند

کجا دست گیرد دعای وی ات؟ 

دعای ستمدیدگان در پی ات؟»

 

معنی تحت اللفظی:

پادشاه قلدر از پیر خمیده پشت خواست که  در حقش دعا کند تا از مرض رشته شفا یابد.

پیر غرید که دعای من به چه درد شاده ستمگری چون تو می خورد؟

اگر دعای تو شامل حالت باشد، در ان صورت دعای من هم مستجاب خواهد شد.

 

سعدی

بدین طریق

دیالک تیک توده و پارسا

را

به شکل دیالک تیک ستمدیدگان و پیر خمیده پشت بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن توده (ستمدیدگان) می داند.

 

سعدی

 در مفهوم «دعای ضعیفان»، رضایت نسبی توده مولد و زحمتکش و بی خانمان را جاسازی می کند و از طبقه حاکمه و پادشاه می خواهد که هرازگاهی به احسانی، خوان یغمائی و تظاهر به نیکوکاری

نارضایتی همگانی را تعدیل دهند.

او ضمنا ضعف توده مولد و زحمتکش و بی خانمان را به رخ توده می کشد تا به تسلیم و تحمل و رضا تن در دهند و امیداشن به احسان تصادفی طبقات حاکمه باشد.

 

ادامه دارد.

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۶)

Siyavash Kasraei.jpg 

تحلیلی 

از

شین میم شین

 

   بانگش خطی به روی سیه ـ  آسمان کشید

   تهمینه دور شد، تاریک شد

     چو لکه ای از شب سیاهتر

    و آن لکه را بیابان بر برگ شب مکید

 

   قد می کشد گیاه شب از خاک های دشت

   مرغی ز روی سنگ به آفاق می پرد

 

   بادی به دوردست

    آوازهای خامش سهراب می برد:

 

     «گل های قاصدم،

     در جویبار باد

   از هر کناره رفت

 

   یک تن چرا از این همه درها که کوفتم

    بیرون نکرد دستی و  شمعی مرا نداد؟

 

   دیر است آه، دیر،

      دیگر به جز ستاره کس ات دستگیر نیست

 

     نه، آب خود مبر

    ای مرد در به در

    بازآ، که هم ز سنگ تو جوشند چشمه ها

    یک دم کنار من بنشین، پهلوان پدر!»

 

ادامه دارد

درنگی در اندیشه ای (۴۱)

Schlank durch Gedanken e1478769570488

 

میم حجری

 
سکوت کسی به معنی تأیید نظر حریف نیست.
گاهی افراد حوصله بحث با خر را ندارند.
البرت اینشتین


هی البرت
نیاکان بشری
صدها هزار سال قبل
ترک خریت کرده اند و آدم شده اند.


کسی را نمی توان خر تلقی کرد.

 
مسئله از قرار دیگری است:
شعور
انعکاس وجود است.

(مارکس)

یعنی
تعیین کننده نظر افراد
جایگاه اجتماعی و پایگاه طبقاتی آنها

 ست.


یعنی
نظرات افراد مختلف و متفاوت و متضادند.

برای نیل به وحدت نظر

باید به کارزار ایده ئولوژیکی خطر کرد.

 

یعنی

باید

به 

روشنگری علمی و انقلابی 

پرداخت

و

نه

 به تحقیر و توهین و تخریب دگراندیشان.


پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) اوتوماتیزاسیون (اوتوماسیون) (۵) (بخش آخر)

Automatisierung Roboter

 پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

 شین میم شین 

 

 

۵۱

  •     تجارب سال های گذشته نشان داده که فلاسفه و ایدئولوگ های کاپیتالیسم نمی توانند از عهده حل فکری این مسائل برآیند.

 

۵۲

  •     آنها به جای ارائه راه حل علمی، اغلب به ترویج گمانورزی های من در آوردی در زمینه حاکمیت آتی آدم مصنوعی با مغز الکترونیکی می پردازند.
  •      آدم ماشینی ئی که گویا دیکتاتور بلامنازع جامعه بشری خواهد گشت و یاوه های بدتر از آن.

 

۵۲

  •     وجه مشترک همه این پیشگوئی ها عبارت است از موضع رومانتیکی ـ ارتجاعی مبنی بر اینکه توسعه بیشتر نیروهای مولده ـ در وهله اول ـ خطری برای توسعه جامعه بشری است.

 

۵۳

  •     در این گونه نظریات، این واقعیت امر به طور مخدوش منعکس می شود که در جامعه کاپیتالیستی، اوتوماتیزاسیون بدون شرکت مولدین در برنامه ریزی، اداره و هدایت دولت و اقتصاد به پیش می رود.

 

۵۴

  •     اوتوماتیزاسیون در جوامع کاپیتالیستی افزایش غول آسای تولید تسلیحات و تجهیزات فنی ارتش های مدرن را به همراه می آورد.

 

۵۵

  •     بنابرین، می توان گفت که اوتوماتیزاسیون تحت شرایط کاپیتالیستی خطری واقعی است.

 

۵۶

  •     با شروع اوتوماتیزاسیون در دولت های کاپیتالیستی، تضاد موجود میان تولید جامعتی و تصاحب خصوصی تشدید می شود و به سدی در راه تحقق اوتوماتیزاسیون بدل می گردد.
  •     تضادی که باید به نفع توسعه بی سد و بند نیروهای مولده حل شود.

 

۵۷

  •     مالکیت خصوصی بر وسایل تولید باید جای خود را به مالکیت جامعتی  بر آنها بدهد.

 

  •     مراجعه کنید به انقلاب علمی ـ فنی.

 

انقلاب علمی و فنی

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9516

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9523

 

پایان

درنگی در اندیشه ای (۴۰)

Schlank durch Gedanken e1478769570488

 

میم حجری

 

چرا عردوغان

در تحریم روسیه توسط امپریالیسم شرکت ندارد؟

چرا هواپیماهای روسی مجاز به فرود امدن در فرودگاه استامبول اند؟

حریف آلمانی

 

هی حریف آلمانی

 

اولا

عردوغان داداش ایده ئولوژیکی پوتین است:

 

پوتین

خود را وارث تزار و احیاگر امپراطوری نیمه فئودالی ـ نیمه امپریالیستی تزار و توله خطرناک تزار ایوان مخوف و جوزف استالین 

می داند

و

عردوغان

خود را وارث سلاطین فئودالی ـ استعماری عثمانی و احیاگر حرمسرا و کر و فر و دبدبه و کبکبه امپراطوری عثمانی

 می داند.

 

یعنی هر دو سر و ته کرباس واحدی اند.

 

ثانیا

عردوغان

 در منگنه خرد کننده بحران گرفتار است

و

علاوه بر تروریسم

به

توریسم پول آور از روسیه 

نیاز مبرم دارد.

 

ثالثا

عردوغان

 برای مستعمره سازی کشورهای همسایه

 از عراق تا سوریه، از لیبی تا فلسطین

به 

تسلیحات روسی 

نیاز دارد.

تسلیحاتی که از امپریالیسم امریکا و اروپا نمی تواند بخرد.

 

وقتی گفته می شود

که

امپریالیسم

راسیونال تر از اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم وفاشیسم

 است

به همین دلیل و دلایل است.

 

رابعا

دوستی لاشخورها

نه پیگیر، بلکه ناپیگیر

است.

 

مثلا

عردوغان 

کانال داردانل را به روس کشتی های جنگی پوتین

بسته است.

 

پایان

 

قصه های خانم گاف (۶۵)

 

   گاف سنگزاد

 

https://www.jmberlin.de/blog-en/jmbblog-en/wp-content/uploads/2016/06/Sonderheft_Philosophie-Magazin_Hannah-Arendt_Titelblatt.jpg

 

قاطع‌ترین دستور از لوله تفنگ بیرون می‌آید که به آنی‌ترین و کامل‌ترین اطاعت می‌انجامد.
چیزی که هیچ‌گاه از این لوله در نمی‌آید 

قدرت است.


هرجا قدرت از دست برود؛ حکومت با خشونت عریان به میدان می‌آید.


خشونت که پیروز می‌شود یعنی حکومت با قدرتش خداحافظی کرده است.


قدرت هیچ‌گاه مال فرد نیست؛

 به گروه تعلق دارد و فقط تا زمانی وجود خواهد داشت که گروه گرد هم بماند. 

وقتی از شخصی که در قدرت است 

سخن می‌گوییم در واقع به این اشاره می‌کنیم که گروهی از مردم به او قدرت داده‌اند

 تا به نام‌شان عمل کند. 

لحظه‌ای که صدای تفنگ‌ها بلند شود

 سیمای گروه، که خاستگاه قدرت است، 

محو می‌شود.
هانا آرنت

 

۱

هرجا قدرت از دست برود؛ حکومت با خشونت عریان به میدان می‌آید.

 

طرز استدلال را باش:

کسب و کار علمای عامی و عوامفریب امپریالیسم

همیشه همین است:

 

اگر کسی بخواهد راجع به مفهومی ابراز نظر کند،

قاعدتا 

باید تعریفی از آن مفهوم عرضه دارد

تا خواننده و شنونده بداند که بحث بر سر چیست.

 

ادعای اینکه قدرت از لوله تفنگ بیرون می آید و یا نمی آید، 

که جای تعریف علمی و استاندارد مفهوم قدرت را نمی گیرد

تا

بی مقدمه شروع به وراجی کنی.

 

۲

هرجا قدرت از دست برود؛ حکومت با خشونت عریان به میدان می‌آید.

 

 

معنی تحت للفظی:

حکومت

اگر قدرت از دستش خارج شود، به قهر علنی و عریان دست می زند.

 

از دست رفتن قدرت 

به چه معنی است؟

دلیل از دست رفتن قدرت چیست؟

حکومت چیست و کیست؟

 

سؤال پشت سر سؤال.

 

خواننده و شنونده بخت برگشته با کله و چنته مملو از سؤال

از این مواعظ علامه امپریالیسم

چه می فهمد و چه می تواند بفهمد؟

 

اگر قدرت از دست حکومت کذایی رفته است، 

چگونه می تواند به اعمال قهر علنی و عریان مبادرت ورزد؟

 

وقتی گفته می شود که در ایده ئولوژی طبقات حاکمه انگل (امپریالیسم، فاشیسم، اولیگارشیسم، فئودالیسم و فوندامنتالیسم)

خریت و خردستیزی

دست در دست 

و

شانه به شانه

می روند،

منظور همین است.

 

۳

هرجا قدرت از دست برود؛ حکومت با خشونت عریان به میدان می‌آید.

 

ویرایش:

هرجا حکومت احساس کند که قدرت از دستش می رود، دست به اعمال قهر علنی و عریان می زند.

 

منظور از حکومت (رژیم) چیست؟

 

 حکومت (رژیم)

به 

عالی ترین ارگان مجریه هر دولت

 اطلاق می شود.

 

بنا بر این تعریف علمی از حکومت،

حکومت 

جزئی و یا بخشی از دولت است.

 

مثلا

هیئت وزیران 

 است.

 

دولت اما چیست که حکومت جزئی از آن است؟

 

دولت 

مثل سیاست، قضاوت، حقوق، هنر، مذهب، اخلاق و غیره

یکی از عناصر مهم روبنای ایده ئولوژیکی هر جامعه 

 است.

 

روبنای ایده ئولوژیکی هر جامعه هم به ساز زیربنای اقتصادی آن جامعه می رقصد.

یعنی

تابع و مطیع  و سرسپرده و وابسته طبقه حاکمه در آن جامعه

است.

 

این تابعیت و تبعیت دولت و حکومت از طبقه حاکمه و حاکمیت طبقاتی

به ویژه در ممالک امپریالیستی 

علنی و عریان است.

 

در هر مجلس هر کشور امپریالیستی

بخش معینی به لابی های طبقه حاکمه اختصاص داده شده است

که

چه بسا

قبلا 

در همان مجلس سمت نماینده کذایی مردم را داشته اند

و

اکنون اراده طبقه حاکمه را برای نمایندگان کذایی مردم، دیکته می کنند.

 

در قاموس هانا آرندت اما همه چیز به طور مجرد و یا انتزاعی وجود دارند:

دولت

در قاموس هانا

چیزی انتزاعی و همه جا همان

است.

یعنی

فرقی ندارد که دولت برده داران باشد، دولت اربابان فئودال و روحانی باشد، دولت بورژوازی باشد و یا دولت پرولتاریا باشد.

 

حکومت هم به همان سان.

 

دولت و حکومت اما مثل هر چیز دیگر فرم اند

و

هر فرمی می تواند محتوای معینی داشته باشد.

 

هر دولت و حکومت هم محتوای طبقاتی خاص خود را دارد.

 

هر گردی که گردو نیست.

 

ادامه دارد.

زندگی مارکس و انگلس (۱۶۴)

    

 هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل یازدهم

نان تلخ تبعید

 

۵

خانواده مارکس

می بایستی همه خوف و خفت مهاجرین را تجربه کند.

 

چیزهای ارزشمند انگشت شمارشان

را

حتی البسه و کفش و زیرپوش خود

را

گرو بگذارند و پشیزی بگیرند

و

از گرسنگی نمیرند.

 

مارکس

به کرات

می بایستی

کار علمی اش را متوقف کند تا از طلبکاران قرض تازه ای بگیرد.

 

«همسرم بیمار است.

جنی کوچولو بیمار است.

لنشن نوعی تب عصبی دارد.»

 

مارکس به عنوان مثال در ۸ ماه سپتامبر  سال ۱۸۵۲

از فرط استیصال به انگلس می نویسد.

«از فرط فقر نه،  می توانستم دکتر بیاورم و نه، دارو بخرم.

۸ تا ۱۰ رو است که جز نان با سیب زمینی برای خانواده نداشته ام

و

امروز

حتی

طرز تهیه نان و سیب زمینی زیر علامت سؤال است.

این ذلت بی شک تحمل پذیر نیست.

تا اوایل سپتامبر می توانستم به طلبکاران هر از گاهی درهم و دیناری بدهم.

ولی اکنون فقط وعده بی پشتوانه می دهم.

اکنون فقط منتظر توفانم.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۸، ص ۱۲۸)

 

در این واویلا لنشن بچه زایید.

پسری که اسمش را فریدریک گذاشت.

 

اسم پدر فریدریک معلوم نبود.

 

نوزاد به سبب وضع به لحاظ بهداشت و وسعت وحشتناک خانه

که مسکن تنگ و تاریک  ۷ نفر بود،

بسان فرانسیسکای جنی و مارکس

به والدین بی فرزند (مادر و پدر ناتنی) سپرده شد.

 

نوزاد در همانجا رشد کرد.

ولی

علیرغم آن

وابسته مادر ماند و مادر وابسته نوزاد.

 

سنگین ترین ضربه بر جنی و مارکس،

مرگ پسرشان ادگار بود که «موش» صدایش می زدند.

 

ادگار

سه سال پس از مرگ فرانسیسکا بیمار گشت.

احتمالا

سل گرفت.

 

مارکس

روزها از کنار تخت کودک بیمار هشت ساله اش جنب نخورد.

ولی پرستاری های مادر و پدر کارگر نیفتاد.

 

مارکس در ۶ ماه آوریل سال ۱۸۵۵ در نامه ای به انگلس نوشت:

«موش کوچولو دیگر نیست.

امروز در حوالی ساعت ۵ و ۶ در دستان لرزان من به خواب ابدی رفت.

کمک های دوستانه تو را در این ایام وحشتناک هرگز

فراموش نخواهم کرد

تو می دانی که مرگ فرزند چه دردناک است.»  

 (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۸، ص ۴۴۳) 

 

مارکس

روزی به انگلس اعتراف کرد:

«خانه

پس از مرگ بچه، که روح خانه بود،

  متروک است و مفلوک است.

 

وصفش آسان نیست که جای بچه همه جا خالی است.

من بدبختی ها و بدبیاری های بیشماری را تجربه کرده ام.

ولی حالا می فهم که بدبختی واقعی از چه قرار است.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۸، ص ۴۴۴)

 

حال و احوال جنی

بهتر از مارکس نبود.

 

برای فرار از خانه خالی خوفناک

پس از خاکسپاری جنازه بچه

 برای مدت کوتاهی به منچستر به دیدار دوست و خانواده اش رفتند.

 

ادامه دارد.

فرهنگ مفاهیم سیاسی (د) دترمینیسم (تعین مندی گرایی)

Vorschaubild des Ausschnitts 1

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان 

شین میم شین

 

۱

  •     دترمینیسم به نگرش فلسفی ئی اطلاق می شود که بنا بر آن، کلیه پدیده های واقعیت عینی به طور علی (علتی ـ معلولی) مشروط می شوند و تعیین کننده ی تغییر و توسعه شان، قوانین عینی اند.

 

۲

  •     نگرش ضد دترمینیسم، ایندترمینیسم نامیده می شود که از قرار زیر است:

 

الف

  •     منکر کلی پیوند علی پدیده ها ست.

 

ب

  •      منکر جزئی و یا قسمی پیوند علی پدیده ها ست.

 

پ

  •     منکر وجود قوانین عینی است.

 

۳

  •     ما باید به طور جدی و سختگیرانه میان دو نوع از دترمینیسم تفاوت قائل شویم:

 

الف

دترمینیسم مکانیکی

 

  •     دترمینیسم مکانیکی در پیوند با درک بنیادی ماتریالیسم مکانیکی توسعه داده شده است.

 

ب

دترمینیسم دیالک تیکی

 

۴

  •     دترمینیسم مکانیکی میان علیت و ضرورت (جبر) علامت تساوی می گذارد.

 

۵

  •     دترمینیسم مکانیکی منکر تصادف است.

 

  •     یعنی منکر دیالک تیک ضرورت و تصادف است.
  •     یعنی به تخریب دیالک ضرورت و تصادف می پردازد، تصادف را دور می اندازد و ضرورت را مطلق می کند و در نتیجه به نگرش فاتالیستی (تقدیرگرایی) می  رسد که بنا بر آن، کل جهان زنجیر لایتغیری از علت و معلول تشکیل می یابد و همه چیز بالضروره (به طور جبری) صورت می گیرد.

 

۶

  •     دترمینیسم دیالک تیکی اما بر عکس، میان علیت و ضرورت (جبر، جبریت) علامت تساوی نمی گذارد.

 

۷

  •     دترمینیسم دیالک تیکی بر آن است که میان ضرورت و تصادف رابطه دیالک تیکی برقرار است.

 

  •     مراجعه کنید به دیالک تیک ضرورت و تصادف

 

۸

  •     دترمینیسم دیالک تیکی، علیت را فقط جنبه و جانبی از پیوند یونیورسال (عام) کلیه پدیده ها می داند.

 

۹

  •     در قاموس دترمینیسم دیالک تیکی، اگرچه کلیه پدیده ها به طور علی مشروط می شوند، ولی کلیه پدیده ها ضرور و جبری نیستند.

 

  •     مراجعه کنید به مشروطیت (اشتراط)، قانون

 

پایان

درنگی در اندیشه ای (۳۹)

 Schlank durch Gedanken e1478769570488

میم حجری

 

درنگی در علل بحران ها

 

 

۱

بحران جامعتی

زمانی شروع می شود 

که

 دو کفه ترازوی دیالک تیکی نیروهای مولده و مناسبات تولیدی

با هم نخوانند.

 

یعنی

نیروهای مولده رشد عظیم کنند و غول آسا شوند و در قالب تنگ مناسبات تولیدی نگنجند.

 

پا 

بزرگتر از کفش 

باشد.

 

اندام 

تنومندتر از پیراهن 

باشد.

 

۲

بحران جامعتی

زمانی شروع می شود 

که 

دو کفه ترازوی دیالک تیکی زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی 

با هم نخوانند.

 

بحران جنقوری جمکرانی از این نوع است:

زیربنای اقتصادی 

کاپیتالیستی 

است

ولی روبنای ایده ئولوژیکی 

فئودالی و یا حتی عهد بوقی

 است.

 

۳

بحران سیاسی

زمانی شروع می شود 

که

طبقه حاکمه

 به لحاظ تاریخی 

نامعاصر و در حال نزع

باشد

ولی

حاضر به رفتن به گور تاریخی اش نباشد

و

طبقه اجتماعی انقلابی

قادر به تدفینش نباشد.

 

یعنی 

تناسب قوای طبقاتی 

به نفع هیچکدام نباشد.

 

یعنی 

مبارزه طبقاتی پات باشد 

و 

هیچکدام از دو طرف جبهه 

قادر به مات کردن دیگری نباشد

 

پایان