رویاروئی های ایدئولوژیکی هر روزه (۲)
دنيا سرگذشت دیوانه ها ست از زبان يك ديوانه.
سرچشمه :
صفحه فیسبوک
نرگس گندمکار
میم حجری
میم
· چرا؟
نرگس
· چرا خدا دیوونه است؟
· نمیدونم.
· گل آدم بسرشتند و به "پیمانه" زدند
میم
· ممنون.
· ما راستش منظور از دیوانه را نفهمیده بودیم.
· این حکم، نظر، تشخیص و یا استنتاج علیرغم نادقیق و نادرست بودن، حاوی حقیقتی است.
· چرا و به چه دلیل؟
1
· دلیل وجود هسته ای درست و حقیقی در این حکم را کازانتزاکیس ـ شاعر، نویسنده و اندیشمند یونانی ـ در اثر خود تحت عنوان «زوربای یونانی» از قول زوربا بر زبان رانده است:
· «برای گسستن زنجیرها، به عناصری از جنون نیاز مبرم هست.» (نقل به مضمون)
2
نیکوس کازانتزاکیس (1883 ـ 1957)
نویسنده، شاعر، خبرنگار، مترجم و جهانگرد یونانی
آثار:
سیر و سلوک/ ۱۹۲۳
اودیسه/ ۱۹۳۸
زوربای یونانی/ ۱۹۴۶
قاتل برادر
سودوم و گومورا
مسیح بازمصلوب/ ۱۹۴۸
آزادی یا مرگ یا کاپیتان میکالیس/ ۱۹۵۰
آخرین وسوسه مسیح/ ۱۹۵۱
مناظر سحرآمیز یونان
فرانس فن آسیزی/ ۱۹۵۶ (در ایران با نام «سرگشته راه حق» ترجمه شده است.)
گزارش به خاک یونان/ ۱۹۶۱
سنگ نبشته قبرش:
«نه آرزوئی دارم و نه می ترسم. من آزادم»
شمه ای از کتاب «مسیح بازمصلوب:«
سرانجام مانولیوس پرسید:
«پدر چگونه می توان خدا را دوست داشت؟»
پدر گفت:
«با دوست داشتن انسان ها، فرزندم.»
مانولیوس پرسید:
«انسان ها را چگونه میتوان دوست داشت؟»
پدر جواب داد:
«با مبارزه برای هدایت شان به راه راست.»
مانولیوس پرسید:
«راه راست کدام است؟»
پدر جواب داد:«راهی که رو به بالا دارد.»
نقل از ویکی پیدیا
3
دنيا سرگذشت دیوانه ها ست از زبان يك ديوانه.
· دنیا، جامعه بشری و یا جهان، بنظر ما سرگذشت دیوانه ها نیست و نمی تواند هم سرگذشت دیوانه ها باشد.
· چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟
4
· دنیا تجسم دیالک تیک طبیعت و انسان است.
· منظور از دیالک تیک چیست؟
5
· رابطه دیالک تیکی به رابطه ای میان دو چیز اطلاق می شود که ضد یکدیگر باشند، ولی با یکدیگر پیوند ناگسستنی داشته باشند.
· آن سان که مرگ یکی با مرگ دیگری و تولد یکی با تولد دیگری توأم باشد.
مثال
· دیالک تیک پروتون (با بار مثبت) و الکترون (با بار منفی) که تشکیل دهنده هر اتم اند.
· حذف یکی از این دو قطب، در عین حال، فاتحه ای بر اتم وارگی (اتمیت) اتم خواهد بود.
6
· جامعه و جهان تجسم دیالک تیک طبیعت اول و طبیعت دوم (انسان) است.
· بدون انسان، جامعه و جهانی نمی توانست وجود داشته باشد.
· چون جامعه و جهان نتیجه کار عرقریز انسان است.
· نتیجه تغییر فرم طبیعت اول ببرکت کار انسانی است.
7
مثال
· آهن (و همه عناصر شیمیائی) جزو غنای طبیعت اول است.
· چیزی طبیعی است.
· انسان همان آهن را از دل سنگ بیرون می کشد:
· سنگ آهن را حرارت می دهد تا آهن پنهان در قلب سنگ ذوب شود و بیرون آید.
· بعد از همان آهن طبیعی تیر و شمشیر و سطل و طشت و دوچرخه و داس و بیل و کلنگ و غیره می سازد:
· یعنی طبیعت اول را تغییر فرم می دهد:
· تیر و شمشیر و سطل و طشت و دوچرخه و داس و بیل و کلنگ و غیره، ماهیت آهنین واحدی دارند، فقط بلحاظ فرم و نمود گونه گون اند.
· چرا؟
8
· به این دلیل که اگر تیر و شمشیر و سطل و طشت و دوچرخه و داس و بیل و کلنگ را ذوب کنیم، به همان طبیعت اول (آهن) می رسیم.
9
دنيا سرگذشت دیوانه ها ست از زبان يك ديوانه.
· کار مادی انسانی که منشاء تغییر فرم طبیعت اول است، چیست؟
· کار اولا کرد و کاری هدفمند است.
· به همین دلیل، «آب در هاون کوبیدن» کار محسوب نمی شود.
10
· کار ثانیا کرد و کاری مبتنی (بنا شده) بر آگاهی است.
· چرا؟
11
· به این دلیل که عمله و بنا ـ بر خلاف زنبور ـ و نساج ـ بر خلاف عنکبوت ـ قبل از ساختن خانه و بافتن پارچه، در ذهن خود مدل فکری خانه و پارچه را می سازند و بعد الگوی فکری خود را با مصالح ساختمانی و پشم و پنبه و غیره مادیت می بخشد.
· آن سان که در پایان روند کار، چیزی ساخته می شود که در خطوط کلی اش شبیه مدل فکری انسان های مربوطه است.
12
· بنابرین کار دیالک تیک ماده و روح (شعور) است.
· اگر جامعه و جهان محصول کار انسان اجتماعی اندیشنده، ابزار سازنده، خردمند و خردورز بوده، پس نمی تواند محصول کار (سرگذشت) دیوانه هائی باشد.
· ما نمی دانیم که این نظر باطل از کیست.
· ولی فرق نمی کند.
· مهم خود نظر است، مهم محتوای نظر است و نه صاحب نظر.
پایان
رهبر انقلاب:
"حفظ نظام از اوجب واجبات است و اگر برای حفظ نظام لازم باشد مسجد را هم خراب می کنیم"
سرچشمه:
صفحه فیس بوک حریفی
میم حجری
· شاید هرگز کسی به صرافت نیافتاده که این فرمایش رهبر انقلاب (؟) را مورد تأمل قرار دهد.
· این فرمایش آئینه ی تمامنما که نه، جام ماهیت نمای طبقه حاکمه است:
1
· در این فرمایش ـ قبل از همه ـ شیوه تفکر طبقه حاکمه مربوطه از صراحت می گذرد:
اگر برای حفظ نظام لازم باشد مسجد را هم خراب می کنیم.
· در روان حضرات، برای حفظ نظام نامعاصر، یعنی حاکمیت نیمه فئودالی ـ نیمه بورژوائی ـ نیمه عهد عتیق نه تنها بهترین راه، بلکه تنها راه، تخریب است.
· می توان حدس زد که در جهان بینی حضرات، مقوله تخریب، شاهکلید همه قفل های بسته است.
· حریفی تیز اندیش شاید بگوید:
· واژه تخریب همین طوری تصادفا بر زبان رهبر بیسواد ضد انقلاب جاری شده است.
· چرا و به چه دلیل شما به این نظر قطعی رسیده اید؟
2
· کاش چنین می بود که حریف خوشخیال خیال می کند.
· ما برای اثبات صحت ارزیابی خود به تئوری رهایش اهل تشیع رجوع می کنیم:
· تئوری ظهور امام زمان.
· حالا از حریف می پرسیم که مهدی موعود چگونه پس از ظهور از کره زمین، بهشت برین خواهد ساخت؟
3
· حریف حتما به ساز و برگ تحول زمین به بهشت برین خواهد اندیشید و خواهد گفت که امام زمان با شمشیر کذائی خویش جهان را از لوث وجود اشرار پاک خواهد ساخت.
· یعنی هرکس را که جزو نیکان کذائی و سوبژکتیف نباشد، خواهد کشت.
· یکی از فرم های نمودین تخریب همین کشتار است.
4
· جنگ و قتل و غارت و اسارت و تخریب عناصر اساسی ایدئولوژی اسلامی در صدر اسلام و بعد اشرافیت بنده دار و فئودال در طول تاریخ در سراسر جهان بوده است.
· راه حل دیگری برای مسائل جامعه و جهان وجود نداشته و نمی توانست هم وجود داشته باشد.
· وقتی کسی قصد برده کردن ملل دیگر و چپاول دار و ندار آنها را دارد، چه راه حل دیگری می تواند متصور باشد؟
5
اگر برای حفظ نظام لازم باشد مسجد را هم خراب می کنیم.
· به همین دلیل صدور این حکم نه تصادفی، بلکه ضروری بوده است.
· رهبر ضد انقلاب تنها راهی که برای حل مسائل می شناسد، تخریب و کشتار است.
· از این رو، وقوع قتل های سیستماتیک پنهانی و بعد قتل های زنجیره ای نه پدیده ای استثنائی و تصادفی، نه به دلیل شکست در جنگ با صدام و غیره، بلکه به دلایل طبقاتی ـ ایدئولوژیکی ـ تئولوژیکی بوده اند.
6
حفظ نظام از اوجب واجبات است و اگر برای حفظ نظام لازم باشد مسجد را هم خراب می کنیم.
· این حکم رهبر ضد انقلاب در قرن بیستم اما به چه معنی است؟
· این بدان معنی است که حفظ نظام نامعاصر نه تنها به برکت تخریب دستاوردهای فکری و فرهنگی و انسانی تمدن بشری، بلکه حتی به برکت تخریب مراکز ایدئولوژیکی و فکری خود طبقه حاکمه یعنی مساجد صورت می گیرد.
· همین طبقه اجتماعی نظام مورد نظر خود را با ترور روشنگرانی از قبیل کسروی و با سینما سوزی و شهرنو سوزی و تهدید و ارعاب و ترور و کشتار دگراندیشان برپا داشته اند.
7
حفظ نظام از اوجب واجبات است و اگر برای حفظ نظام لازم باشد مسجد را هم خراب می کنیم.
· این طرز تفکر اما خاص اعجوبه های عهد عتیق نیست.
· همه طبقات اجتماعی واپسین به همین سان فکر و عمل کرده اند و می کنند:
8
· هیتلر و گوبلز و غیره به مثابه نمایندگان بورژوازی واپسین، نه تنها دهها میلیون انسان متعلق به کشورهای دیگر را قتل عام کردند، بلکه در اواخر حکومت نکبت بار خود کودکان و پیران آلمانی را به جبهه داخلی جنگ روانه ساختند.
· این که هنوز چیزی نیست.
· هم هیتلر و هم گوبلز کودکان خود را بدست خود مسموم کردند و کشتند و بعد خود را.
9
· ژنرال های کشور امپریالیستی دیگری به نام ژاپن در آخرین روزهای حکومت میلیتاریستی خود جوانان کشور را به عنوان خلبان های انتحاری مکلف ساختند تا با هواپیما به کشتی های دشمن بزنند و خود نیز دست به انتحار زدند.
· تخریب جزو عناصر اصلی ایدئولوژی فاشیسم و میلیتاریسم و امپریالیسم بوده و کماکان است.
10
· در همه فرم های فوندامنتالیسم نیز که همشیره فاشیسم است، تخریب و انتحار و کشتار جزو ارکان ایدئولوژیکی محسوب می شود.
· این خطر را نباید دستکم گرفت.
· طبقات اجتماعی واپسین به آسانی آب خوردن می توانند هم جهانی را به جهنمی مبدل سازند و هم با هلهله و هورا از روی جنازه خود و امثال خود بگذرند.
پایان
انسان ها تنها موجودات روی زمین هستند که ادعا می کنند
خدایی هست.ولی تنها جاندارانی هستند که رفتارشون طوریه که انگارخدایی وجود نداره.
حریفی
میم حجری
اثری از مجله ارجمند هفته
· پیش شرط باور به خدا، عمل منطقی انتزاع (تجرید) است.
1
· خدا انتزاعی ترین چیزها ست.
2
· مفهوم درخت، نتیجه انتزاع سر و سپیدار و صنوبر و غیره است.
3
· مفهوم خدا به مفهوم درختی شبیه است که سرو و سپیدار و صنوبرش گم شده اند.
4
· خدا با توجه به آیات قرآن، انعکاس آسمانی ـ انتزاعی برده داران، خوانین، سلاطین و امپراطوران نظامات بردگی است.
· به همین دلیل هم معبود نامیده می شود.
5
· خدا با بنی بشر و ملائکه و اجنه و جماد و نبات و جانور دیالک تیک معبود و عبد را تشکیل می دهد.
6
· خدا برده دار مطلق و یونیورسال انتزاعی است.
7
· در مفهوم انتزاعی خدا همه نمایندگان طبقات حاکمه تجرید یافته اند.
· به همان سان که در مفهوم انتزاعی درخت میلیون ها نوع مختلف و متنوع درخت تجرید یافته اند.
· با شنیدن واژه درخت، آدمی به یاد میلیون ها درخت مختلف و متنوع می افتد.
· با شنیدن نام خدا نیز به یاد هیرارشی (هرم سلسله مراتبی) طبقات حاکمه و روحانیت مربوط بدان.
8
· خدا در قرآن همه اسامی و صفات بد و خوب قلدران جهان را دارد:
· جبار و قهار و کذاب و کریم و مکار و رحمان و رحیم و الی آخر.
9
· موجودات دیگر قادر به عمل منطقی انتزاع و یا تجرید نیستند تا به وجود چیزهای انتزاعی ایمان بیاورند.
10
ولی تنها جاندارانی هستند که رفتارشون طوریه که انگارخدایی وجود نداره.
· این ادعای درستی نیست.
· اگر بنی بشر به خدا و یا به بدیلی خداگونه ایمان نداشته باشد، به قول داستایفسکی برای او «همه چیز مجاز می شود.»
· آنگاه جهان به جهنمی بدل می شود.
11
· جانوران و گیاهان تابع محض قوای غریزی اند.
· انسان ولی این مرحله را دیری است که پشت سر نهاده وعلاوه بر تابعیت قوای غریزی، تابع قوانین و موازین اجتماعی و عقلی، اخلاقی و غیره است.
پایان
سرچشمه :
صفحه فیس بوک شیوا فیروزی
در خویش کسی هست که دایم پرسداحوال کسی را که در آن دربندی
میم حجری
· معنی تحت اللفظی:
· در اندرون من، کسی هست که مدام احوال کسی را می پرسد که اسیر بند عشق او هستم.
· خودگوئی (گفت و گو با خویشتن خویش) شاید همین باشد.
· خودگوئی اما نشانه چیست؟
1
· خودگوئی شاید به معنی از خود بیگانگی است.
2
· خودگوئی شاید نشانه خلأ درونی است.
3
· دربندی در این و آن هم در تحلیل نهائی خبر از خلأ درونی دارد.
4
· دربندی در این و آن شاید نشانه بی دورنمائی تاریخی، بی فردائی طبقاتی باشد.
5
· دربندی در این و آن نشانه ای از تئوری انتظار منجی موعودی از طراز مهدی موعود است.
6
· به همین دلیل خود آگاهی و تاریخ آگاهی (شناخت خویشتن خویش و جامعه و جهان خویش) نافی از خود بیگانگی، خلأ درونی و اسارت در تارهای توهم منجی موعود از هر نوع است.
پایان
سرچشمه :
صفحه فیس بوک صابر عبداللهی
جامعه زماني ازهم مي پاشد كه مردم هم نسبت بهم بى تفاوت باشند.
میم حجری
· با بی تفاوتی مردم نسبت به هم، جامعه فرو نمی پاشد.
· اگر پایینی ها نخواهند که «چنین» بر آنها حکومت شود و بالائی ها نتوانند بر پایینی ها «چنین» حکومت کنند، آنگاه بحران انقلابی جامعه را فرامی گیرد و جامعه بر سر دو راهی زیر قرار می گیرد:
الف
· اگر طبقه اجتماعی مترقی، بتواند سوبژکت تاریخ (توده) را به طرفداری از خویش جلب و بسیج کند و اگر توده زیر پرچم آن وارد نبرد مرگ و زندگی شود، جامعه پله ای تاریخی بالاتر می رود.
ب
· در غیر این صورت، طبقه حاکمه زمام امور را بدست قلدری خونریز و عوامفریب می سپارد، در ماهیتا بر همان لولای سابق می چرخد و طبقه حاکمه از بحران انقلابی، جان سالم بدر می برد.
پایان
سرچشمه :
صفحه فیس بوک حسین فاضلی
فرق عظیم ادبیات با سیاست در این است که در ادبیات ، نویسنده قرار نیست که تکرار بکند - چرا که قرار است تخیل ، بی نظیریِ هر حادثه یا تصور را به تور افکند.
ولی سیاست به دنبال توضیح بیشتر است ، و هرگز از تکرار مفاهیم رو بر نمی گرداند
رضا براهنی
میم حجری
· این ادعای استاد براهنی ادعائی بسیار سطحی است و ارزش معرفتی و علمی ندارد.
1
· اولا منظور از ادبیات چیست؟
2
· اگر منظور شعر و رمان و فکاهی و قصه کوتاه و غیره باشد، بلحاظ موضوع با سیاست تفاوت جدی دارد، ولی به مثابه عنصری از عناصر روبنائی جامعه (هنر) خواه و ناخواه سمتگیری طبقاتی و لذا سیاسی دارد.
· یعنی آب به آسیاب طبقه اجتماعی معینی می ریزد.
3
· ضمنا در ادبیات کذائی خیلی از مفاهیم، خیلی بیشتر از سیاست تکرار می شوند.
مثال
· کمتر شعری می توان یافت که واژه های عشق، اندوه، جدائی، دوری، تنهائی و غیره بارها و به انحای مختلف تکرار نشوند.
4
· علاوه بر این، تکرار مفاهیم در این و یا آن عرصه را نمی توان فرق عظیم تلقی کرد.
· فرق عظیم معمولا به تفاوت های ماهوی و بنیادی و کیفی اطلاق می شود و نه به تفاوت های فرعی، سطحی و کمی.
5
· ما از استاد چیزی نخوانده ایم و ایشان را اصلا نمی شناسیم.
· شاید استاد معنی هنر و سیاست را ندانند.
· چون ظاهرا «تخیل و بی نظیریِ هر حادثه یا تصور» را به عنوان ادبیات جا می زنند.
· نظر ایشان بوی فرمالیسم می دهد.
پایان
امپریالیسم با «خطر» کدام دین میجنگد؟
سرچشمه :
صفحه فیس بوک حجت خدادی
میم حجری
· تئولوژی رهائی بخش بسان هر دین و مذهب، دیالک تیک آه و افیون است:
1
· آه توده ستمدیده است، چون توده را امید می دهد و به مقاومت و مبارزه برمی انگیزد.
2
· افیون توده است، چون بسان هروئین و تریاک توده را تخدیر می کند و به تسلیم و تمکین در مقابل طبقه حاکمه وامی دارد.
3
· طرفداران رهائی واقعی حتی لحظه ای حق فراموش کردن این دیالک تیک عینی و هر دیالک تیک عینی دیگر را ندارند.
· اگر هوای رستگاری در سر دارند.
4
· رعایت دیالک تیک عینی هستی اما هنر لنینی دشواری است و رفرمیست ها و اوپورتونیست های چپ و راست عمدا و یا سهوا آن را سرپوش می نهند:
5
· نتیجه این می شود که مبارزه بی امان بر ضد افیون و تقویت آه را فراموش می کنند و توده را به وحدت با تئولوژی به اصطلاح رهائی بخش فرا می خوانند که بر عقب ماندگی فکری، فرهنگی و معرفتی توده مبتنی است.
6
· رادیکال بودن یعنی دست به ریشه قضایا بردن و نه به شاخه ها و ساقه های قضایا چسبیدن.
7
· برای روشنگری علمی و انقلابی حتی در وحدت با همراهان نیمبند و مردد و کوتاهمدت بدیلی وجود ندارد.
8
· در روند مبارزات رهائی بخش ملی و اجتماعی نه خودفریبی مجاز است و نه عوامفریبی.
· رهایش ملی و اجتماعی از گردنه وفاداری بی خلل به حقیقت عینی می گذرد.
پایان
مغز متعالی ترین ارگان اندام است.24 ساعت شبانه روز و 365 روز سال در کار است.از بدو تولد تا گرفتاری در بند عشقمنبع:نویرولوژیسرچشمه : صفحه فیس بوک مرتضی فضلی میم حجری
1
· تصور نویرولوژی از عشق به تصور عجمشاعری شبیه است که جفتگیری خرها را نشان خلایق می داد و می گفت که خرها بر خلاف خیلی ها اهل عشق اند.
· شاعر به احتما قوی قیاس به نفس می کرد:
· بروایتی در ایام کودکی مغز خر خورده بود، قادر به تمیز غریزه از عقل نبود و فکر می کرد که بدون شناخت و شعور می توان عاشق شد.
2
· اشکال بینشی دیگر نویرولوژی بی خبری اش از روند و روال جاری در جهان کنونی است.
· چون دیری است که دیگر از این خبرها نیست.
· مغز امروزه تنها ارگانی است که استراحت کامل و چه بسا مطلق دارد.
· چون نه کسی به یادش می افتد و نه کسی مزاحمش می شود.
3
· وظایف و تکالیف عقل و مغز دیری است که به عهده غریزه گذاشته شده است:
· چون بشریت را طبقه حاکمه بطور برنامه ریزی شده بربریزه (جانور واره، ددواره) کرده است.
· انسانیت زدائی کرده است.
4
· در نتیجه کسی نیازی به مغز پیدا نمی کند.
· مغز ارگانی بر باد رفته و از یاد رفته است.
· به جرئت می توان گفت که کمتر کسی می داند که چگونه می توان آن را بکار گرفت.
5
· شاید هم حتی بمراتب بدتر:
· چون چه بسا مغز به گورستانی از گرانبهاترین سلول های انسانی بدل شده است و به دلیل تخریب ساختارش (دناتورالیزه گشتنش) دیگر قادر به انجام فونکسیون سابق خویش نیست.
پایان
+ نوشته شده در یکشنبه نوزدهم اسفند ۱۳۹۷ ساعت 14:42 توسط سیاوش زهری
|